دلیل عقلی عصمت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت به معنای دوری از خطا و گناه است و به شخص دارای این صفت معصوم گفته می‌شود. دلایل عقلی متعددی مبنی بر عصمت امام اقامه شده که از جمله آنها می‌توان به براهین تسلسل، حفظ شریعت، نقض غرض، لزوم اطاعت از امام، لزوم اطمینان به امام و قاعده لطف اشاره نمود.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

براهین عقلی اثبات عصمت امام

بحث اثبات عصمت در امام به واسطه ادله و براهین عقلی ارتباط بسیار نزدیکی با بحث ضرورت عصمت امام داشته و به آن گره خورده است؛ چراکه در ضرورت عصمت امام به دنبال چرایی عصمت برای امام هستیم بدین معنا که چرا امام باید معصوم باشد، از طرفی در پاسخ به این چرایی به این مهم خواهیم پرداخت که اگر امام معصوم نباشد محذوراتی پیش خواهد آمد که به واسطه آنها می‌توان در قالب براهینی عقلی، عصمت امام را ثابت نمود. از این رو در توضیح ضرورت یا چرایی عصمت پیامبر و امام باید گفت: پیامبران از جهت واسطه بودن بین خدا و خلق، برای تضمین درستی پیام الهی باید معصوم باشند: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۱۱]. ارتباط تنگاتنگ بین هدایت و عصمت باعث شده است تا عصمت برای هادی لازم و واجب باشد تا جایی که هادی اگر معصوم نباشد امر هدایت او مختل خواهد شد[۱۲].

از طرفی هدایت، امری است که در امام و نبی مشترک است، یعنی همان وظیفه هدایت پیامبر به همان دقت و ظرافت و اهمیت، برای جانشین او (امام) هم متعین است؛ لذا شاید بتوان گفت یکی از فلسفه‌های عصمت در امام هم همان ایجاد اعتماد مردم به الگو و هادی است و اگر امام و هادی معصوم نباشد تضمین عمل به معارف دین از بین می‌رود[۱۳].

اگر بنا باشد جانشین رسول خدا(ص) که جایگزین او در هدایت امت بر صراط مستقیم است، معصوم نباشد، سه محذور پیش می‌آید: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد[۱۴].

قاعده لطف

محقّق لاهیجی، علم، عصمت و سایر فضایل امام را با استفاده از برهان لطف از زوایای مختلف اثبات نموده است: "بدان که اختلاف است در وجوب عصمت امام؛ امامیه برآنند که عصمت امام واجب است و دیگران برآنند که واجب نیست و حقْ وجوب عصمت است؛ زیرا چنان که وجود امام لطف است، عصمت امام نیز لطف است. بلکه لطف بودن متحقّق نشود مگر به عصمت؛ زیرا امام غیرمعصوم، مأمون نیست از حیف و میل که موجب وقوع خلل و فِتَن در امر دین و دنیا شود و این لامحاله منافی‌ لطف است. همچنین غرض از نصب امام، حصول اطاعت و انقیاد است و هرگاه معصوم نباشد و خطا و معصیت بر او روا باشد، اطاعتش واجب نبوَد، بلکه مخالفتش واجب شود و این مناقض لطف و غرض امامت است. همچنین امامت، خلافت پیغمبر(ص) است و خلیفه باید کار مستخلف از او آید و چون مستخلف واجب العصمه است، خلیفه نیز باید که واجب العصمه باشد؛ تا مأمون باشد از صدور امری که منافی خلافت باشد و به یقین کار مستخلف از او حاصل تواند شد. نتیجه آنکه: به طریق قیاس استثنایی می‌توان گفت اگر امام معصوم نباشد، نقض غرض از لطف الهی رخ می‌دهد و مخالفت با امام واجب است و خلافت از رسول(ص) از او نشاید. لکن نقض غرض و لزوم مخالفت و عدم حصول کار خلافت، باطل است. نتیجه آن است که امام واجب است معصوم باشد و هو المطلوب"[۱۵].[۱۶]

برهان وجوب اطاعت از امام

اگر از امام خطا سرزند، مخالفت و انکار او واجب خواهد بود و این با دستور خداوند بر اطاعت از او مغایرت دارد: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ[۱۷].[۱۸].[۱۹]

برهان نقض غرض

هدف خداوند از نصب امام این است که مردم را به راه راست هدایت کند و او در مسیر تکامل و قرب به خداوند، پیشوایی خلق را بر عهده داشته باشد. حال اگر امکان اشتباه و نافرمانی در کارهای او راه داشته باشد چگونه می‌تواند وظیفه پیشوایی را انجام دهد و مردم را هدایت کند؛ پس امام باید معصوم باشد تا بتواند وظیفه خود را انجام دهد و هدف خداوند از نصب او حاصل گردد. اگر امام دارای مقام عصمت نباشد غرض الهی از نصب او حاصل نمی‌گردد و موجب نقض غرض در حکمت خداوندی می‌شود و نقض غرض در حکمت الهی غیر ممکن است.

سید مرتضی این استدلال را چنین بیان می‌کند: "و می‌توان بر عصمت امام چنین استدلال کرد که گفته شده است: مسلم گردیده که امام حافظ شرع و حجت در شریعت است و چه بسا امر در شریعت یا پاره‌ای از مسائل آن به نظر او منتهی می‌شود که به جانشینی از پیامبر (ص) مطلبی را بازگوید. کسی که چنین وظیفه خطیری را بر عهده دارد در نزد ما و حتی در نزد مخالفان ما باید معصوم باشد؛ زیرا چگونه کسی که معصوم نیست؛ می‌تواند شریعت را حفظ کند یا چگونه به ادای امانت کسی که امانتدار نیست می‌توان اعتماد کرد"[۲۰].

شاگرد نامدار سید مرتضی، شیخ طوسی در تلخیص کتاب استادش در این مورد می‌نویسد: "از ادله‌ای که دلالت می‌کند بر اینکه امام باید معصوم باشد، این است که امام جلودار و پیشوا است و به خاطر همین پیشوایی او را امام نامیده‌اند و به امام جماعت، امام می‌گویند چون پیشوای دیگران است و دیگران به او اقتدا می‌کند.... همچنین همه مسلمانان پذیرفته‌اند به همه رفتارهایی امام در شریعت اقتدا می‌شود اگرچه در کیفیت آن اختلاف کرده‌اند. هنگامی که اقتدا به او در سراسر شریعت ثابت گردید، پس واجب است او معصوم باشد. اگر غیر معصوم باشد در برخی از اعمالش که ما را به سمت آن فرا می‌خواند از قتل نفوس و گرفتن اموال و مانند آن، ایمن از اشتباه نیست و ممکن است این اعمالش به اشتباه یا از روی نافرمانی واقع گردد، در حالی که بر ما اطاعت از او و اقتدا به او واجب است و بر خداوند روا نیست که اطاعت و اقتدا به چنین فردی را واجب شمارد، هنگامی که چنین امری بر خداوند روا و جایز نباشد، پس می‌بایست کسی که اقتدا و اطاعت او بر ما واجب است اشتباه و عصیان مرتکب نگردد و چنین نمی‌شود مگر آنکه معصوم باشد"[۲۱].[۲۲]

برهان تسلسل

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل به وجود می‌آید و چون تسلسل ممتنع است، لاجرم معصوم نبودن امام نیز منتفی است. برخی از متکلمین در تحلیل این قضیۀ شرطی می‌افزایند تنها مقتضی بر وجوب نصب امام، اعتقاد به اصل خطاپذیری آحاد انسان‌هاست و هرگاه چنین چیزی در حقّ امام نیز ثابت شود، واجب است او نیز امام دیگری داشته باشد. پس یا باید به دام تسلسل افتاد که عقلاً ممتنع است یا بر وجود امامی معتقد بود که خطاناپذیر است و این همان امام اصلی است[۲۳].

در توضیح این برهان چنین آمده است: "از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود"[۲۴].[۲۵].[۲۶]

برهان حفظ شریعت

امام که حافظ شریعت است باید حتما معصوم باشد و الا شریعت حفظ نمی‌شود. امام، حافظ شریعت است، (حافظ شریعت باید معصوم باشد)، پس واجب است امام، معصوم باشد. برخی از متکلمین در تحلیل صغرای این استدلال می‌نویسند: "هرگز نمی‌توان کتاب خدا ـ قرآن ـ را حافظ شرع دانست، چون همه احکام را به تفصیل در بر ندارد، اجماع و [اتفاق] امت بر یک مسئله نیز حافظ شرع نیست؛ زیرا هریک از امت با فرضِ نبود معصوم در بین آنها، خطاپذیرند؛ بنابراین، مجموع امت هم خطاپذیر خواهد بود. به علاوه، هیچ دلالت و نشانه‌ای از اجماع و اتفاق امت گزارش نشده است... بدین‌سان، راهی جز عصمت امام برای حفظ شرع باقی نمی‌ماند. اگر امام نیز خطاپذیر باشد، اطمینان و وثوقی برای عبادت خدا و انجام درست تکالیف الهی نخواهد بود و این با غَرَض ارسال دین و پیامبری تناقض آشکار دارد[۲۷].[۲۸]

برهان لزوم اطمینان

امام می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برساند لذا اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم، پس باید معصوم باشد. فرق این برهان با برهان قبل این است که انسان‌ها باید در اینجا اطمینان بکنند به رسیدن شریعت، اگر امام دچار معصیت شود، مستلزم نقض غرض از نصب امام خواهد بود. برخی از متکلمین در توضیح این عبارت می‌افزایند: "غرض از نصب و اقامه امام، پیروی امت از او، اِمتثال اوامر امام و پیروی از افعال اوست و در صورت خطا و معصیت امام، هیچ یک از موارد مزبور واجب نخواهد بود و این با نصب امام منافات دارد"[۲۹].[۳۰].[۳۱]

پیروی پیشوا از پیروانش

تردیدی نیست که نهی از منکر و پذیرش آن بر تمامی مسلمانان واجب است و اگر پیشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتکب گناه و خطا شود، باید او را نهی کرد و او نیز باید این نهی را بپذیرد؛ در نتیجه پیشوا خود پیرو کسانی می‌شود که باید از او پیروی کنند. و بدین ترتیب جایگاه امام و مأموم عوض می‌گردد؛ یعنی امام، مأموم و مأموم، امام می‌شود، در حالی که پیشوا برای امامت و پیشوایی نصب شده است[۳۲].

ضعیف الاراده نبودن امامان

عدم عصمت امام مساوی با ضعف وجودی آنان است: گناه کردن هر انسانی، زاییدۀ ضعف وجودی اوست، چراکه تمام قوای نفسانی، مطیع و تابع عقلند و عقل به هیچ عنوان ارادۀ گناه و معصیت را بر قوای نفسانی صادر نمی‌کند. بنابراین اگر شخصی دچار گناه و معصیت شد یعنی از نظر عقلی فردی ضعیف و ناقص است، با این وجود آیا می‌‌توان قائل شد پیامبران و امامان معصوم نیستند و آلودۀ به گناه می‌‌شوند[۳۳].

برهان پیشوایی امام

اصولاً امام، پیشوای مردم است و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام باشند: "و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه"[۳۴].

برهان تلازم امامت و عصمت

این برهان را شیخ مفید بر عصمت امام اقامه نموده است. ایشان در این برهان در صدد اثبات این مطلب است که اساساً خود امام بودن، مقتضی عصمت است؛ بدین معنا که امام بودن، بدون عصمت قابل تصور نیست: "و الامامة تدل على عصمة صاحبها..."[۳۵]؛ بر این اساس شاید بتوان در تقریر این برهان از دیدگاه شیخ چنین گفت : «امامان اسوه‌های دین‌اند و معنای ائتمام، همان اقتداست و ثابت شده است که حقیقت اقتدا، پیروی از مقتدی در رفتار و گفتار اوست، از آن جهت که او حجت است»...[۳۶].

بنابراین عبارت، امام اسوه ما در دین است و باید از رفتار و گفتارش در دین پیروی شود. از این رو، امام، لزوماً باید در آنچه می‌گوید و انجام می‌دهد، معصوم باشد. به دیگر بیان، کسی شأنیت اسوه بودن را دارد که خود مرتکب عصیان و خطا نشود[۳۷].

برهان اضطرار

هشام بن حکم در تقریر این برهان می‌گوید: بعد از پیامبر سه حالت احتمال دارد: الف) با رفتن پیامبر تکلیف برداشته شده و انسان‌ها مانند بهائم باشند که این احتمال باطل است. ب) همه مردم در حد مساوی و به اندازه پیامبر عالم شوند که هیچ‌کس به دیگری احتیاج نداشته باشد، این احتمال هم وقوع خارجی ندارد. ج) اینکه مردم به شخصی نیازمند باشند که سهو و غلط و انحراف نداشته باشد و معصوم از گناهان و بری از خطاها باشد و همه به او نیازمند باشند و او به کسی نیازمند نباشد[۳۸]. این احتمال صحیح است.

برهان نفی احتجاج به غیر معصوم

این برهان یک پیش فرض دارد: امام کسی است که خداوند بتواند با او برای مردم احتجاج کند. اگر امام از گناه معصوم نباشد، ممکن است مسائلی از دین را به نفع خود یا دوستانش پنهان کند و آنها را به مردم اعلام نکند. در این صورت خداوند نمی‌تواند با چنین کسی برای مردم احتجاج کند: «إِنْ لَمْ يَكُنْ مَعْصُوماً مِنَ الذُّنُوبِ دَخَلَ فِي الْخَطَإِ فَلَا يُؤْمَنُ أَنْ يَكْتُمَ عَلَى نَفْسِهِ وَ يَكْتُمَ عَلَى حَمِيمِهِ وَ قَرِيبِهِ وَ لَا يَحْتَجُّ اللَّهُ بِمِثْلِ هَذَا عَلَى خَلْقِهِ...»[۳۹].[۴۰]

برهان امتناع تصدیق کذاب از جانب خداوند

این برهان از جمله براهین مورد استناد سید مرتضی در اثبات عصمت امام است. پیش از تقریر این برهان، توجه به این نکته لازم است که سید آن را برای اثبات عصمت پیامبر از دروغ در تبلیغ دین آورده است و با توجه به اندیشه ایشان در همانندی پیامبر و امام در عصمت، می‌توان این برهان را درباره عصمت امام از دروغ در تبیین دین نیز جاری دانست.

سید این برهان را این گونه تبیین می‌کند: پیامبری که مدعی رسالت است، هر سخنی می‌گوید، خداوند نیز همراه با سخن پیامبر و در تأیید او گفته است: «تو را در این گفتار و اینکه از جانب من سخن می‌گویی، تصدیق می‌کنم»؛ حال اگر پیامبر دروغ بگوید، مستلزم آن است که خداوند این کذاب را تصدیق کرده باشد؛ در حالی که تصدیق کذاب قبیح است، و قبیح بر خداوند جایز نیست[۴۱].

همان‌گونه که سید خود اذعان کرده است، این برهان عقلاً پیامبر را از دروغ در تبلیغ دین معصوم می‌شمرد[۴۲].

انحصار نظریه حق در کلام امام

یکی دیگر از براهین عقلی اثبات عصمت امام، انحصار نظریه حق در کلام امام است. ابراهیم نوبختی با استناد به این برهان راه‌های رسیدن به حکم خدا را در مواردی همچون قیاس یا خبر واحد از پیامبر اکرم (ص) معرفی می‌کند، و با توجه به اینکه این راه‌ها در رساندن ما به حکم خدا ناتوان‌اند، باید در اثبات حکم خدا به گفتار امام مراجعه کرده و گفتار امام زمانی می‌تواند ما را به حکم خدا برساند که وی را از اشتباه معصوم بدانیم: و لان ادلة غيره باطلة من الرأي و الخبر المفرد فلابد من اثباته[۴۳].[۴۴]

جانشینی پیامبر اکرم (ص)

بر اساس این برهان، نوبختی معتقد است پیامبر، قطعاً باید معصوم باشد. حال، هرکسی جانشین پیامبر است، باید صفات او را داشته باشد؛ امام، جانشین پیامبر است؛ پس باید صفات پیامبر، از جمله عصمت در امام باشد[۴۵].

خوار شدن گناهکار

این برهان از جمله برهان‌هایی است که حلبی بر اثبات عصمت نبی از گناهان اقامه کرده اما می‌تواند برای عصمت امام از گناه نیز به کار آید.

ایشان با بیان اینکه احترام و بزرگداشت نبی واجب است، و استخفاف او در مذهب اهل سنت فسق و در مذهب ما کفر به شمار می‌آید، می‌گوید: «صدور گناه از نبی موجب استخفاف او می‌شود. از این‌رو، لازم است نبی معصوم باشد، تا موجبات استخفاف فراهم نشود»[۴۶].[۴۷]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱؛ بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم این که همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۸۶.
  12. امام پیشوا و مقتدا و برای هدایت مردم است اگر معصوم نباشد. خطا و گناه می‌کند پس خود وی هم محتاج امام دیگری است که بی‌خطا باشد و «معصوم» و اگر او هم معصوم نباشد نیازمند به معصوم دیگری است که خطا نکند، همچنان این (تسلسل) ادامه خواهد داشت تا بامام (معصوم) برسیم. نصیر الدین طوسی، محمد بن محمد. شارح علی‌اکبر واعظ موسوی، علی(ع) میزان حق، ص۱۰۱.
  13. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  14. یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰.
  15. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  16. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  17. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  18. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  19. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  20. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۱-۴۳۲.
  21. تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.
  22. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۶۲.
  23. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  24. انه یجب أن یکون الإمام معصوما، و یدل علیه وجهان: (احدهما) لولم یکن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لکن اللازم باطل فالملزوم کذلک. بیان الملازمة: انه لولم یکن معصوما فبتقدیر صدور المعصیه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به علیها و یثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یکن ملطوفا له، و هو باطل علی ما مر، و یکون الکلام فی ذلک الأمام کالکلام فیه، و یلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۸.
  25. ابن‌میثم بحرانی در اثبات عصمت امام چنین موضعی اتخاذ نموده است: از آنجا که امام طریق وصول عباد به رحمت رحیمیّه پروردگار است، او می‌باید منزّه از همه آلودگی‌ها باشد. در غیر این صورت، امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطاهای اوّلی خواهد بود و اگر دومی هم معصوم نباشد، تسلسل لازم می‌آید که باطل است. در نتیجه، امامت بر امّت می‌باید به شخصی معصوم ختم شود. عبارت ابن‌میثم بحرانی چنین است: انه يجب أن يكون الإمام معصوما، و يدل عليه وجهان: (احدهما) لولم يكن معصوما للزم وجوب اثبات ائمة لا نهایه لها، لكن اللازم باطل فالملزوم كذلك. بيان الملازمة: انه لولم يكن معصوما فبتقدير صدور المعصيه عنه نفتقر الی امام آخر یؤد به عليها و يثقفه عند الاعوجاج عن سبیل الله، و الا لم یكن ملطوفا له، و هو باطل على ما مر، و يكون الكلام في ذلك الأمام كالكلام فيه، و يلزم التسلسل. و اما بطلان اللازم فظاهر، قواعد المرام فی علم الکلام (ط. مکتبه آیه‌الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۶ه.ق)، ص۱۷۸.
  26. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳.
  27. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  28. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  29. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  30. مرحوم شیخ مفید همانند اکثر علمای شیعه، قول اول (عصمت به قول مطلق) را قبوال داشته و در کتاب "تصحیح الاعتقاد" خود به صراحت این مطلب را بیان می‌کنند: "الأنبیاء و الأئمة(ع) من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم و إمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان و لا یجوز علیهم ترک مفترض إلاّ أن نبیّنا(ص) و الأئمة(ع) من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها"؛ مفید، محمد بن محمد. محقق حسین درگاهی.، تصحیح إعتقادات الإمامیة، ص۱۲۹. ایشان در کتاب دیگر خود، به سه محذور برای عدم عصمت امام اشاره می‌کند: اوّل آنکه امّت محتاج امامی دیگر برای اصلاح خطای امام می‌شود تا درست از نادرست تفکیک گردد؛ دوم، ضرورت برخورد امّت با امام از باب امر به معروف و نهی از منکر است که در این صورت، او دیگر جایگاهی برای ارشاد و اصلاح در میان مردم ندارد و سوم، از بین رفتن اصل قاعده لطف در ضرورت امامت است؛ از آن جهت که امام باید حافظ شریعت الهی باشد و با عدم عصمت، وی قادر نیست این مسئولیت را انجام دهد""یشترط العصمة فی الإمام کما تشترط فی النبی. فإن قیل: ما الدلیل علی ان الإمام یجب ان یکون معصوماً؟ فالجواب: الدلیل علی ذلک من وجوه: الأول: انه لو جاز علیه الخطأ لافتقر إلی امام آخر یسدده وننقل الکلام إلیه ویتسلسل أو یثبت المطلوب. الثانی: انه لو فعل الخطیئة فاما ان یجب الانکار علیه أو لا فان وجب الانکار علیه سقط محله من القلوب ولم یتبع والغرض من نصبه اتباعه. وان لم یجب الانکار علیه سقط وجوب النهی عن المنکر وهو باطل. الثالث: انه حافظ للشرع فلو لم یکن معصوما لم یؤمن علیه الزیادة فیه والنقصان منه"، شیخ المفید، النکت الاعتقادیه، ص۴۰. بعد از شیخ مفید، شاگرد ایشان سید مرتضی علم الهدی، در توضیح بیانات استادش می‌گوید: "پس از پذیرفتن آنکه وصیّ رسول خدا(ص) در امر هدایت و حفاظت از دین جایگزین اوست، عقل به عنوان امری بدیهی به عصمت امام حکم می‌کند". ایشان سپس ادلّه خود را به این ترتیب بیان می‌نماید: "قد ثبت أنه حافظ الشرع و حجه فیه و أن الأمر ربما انتهی فی الشریعة أو بعضها الی أن یکون هو المؤدی لها عن النبی و من کان بهذه الصفة فلا بدّ عندنا و عند محصّلی خصومنا من وجوب عصمته و کیف یحفظ الشرع بمن لیس بمعصوم أو یثق بأداء من لیس بمأمون". الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۲. ماحصل بیان سید مرتضی، در ادامه همان بیانات استادش است؛ به این ترتیب که امام حافظ شریعت اسلام و حجّت الهی بر خلایق است؛ او همچنین مبین امور دینی از طرف آخرین رسول خدا(ص) است و چگونه ممکن است کسی که چنین مسؤلیّت خطیری برعهده دارد، معصوم نباشد.
  31. محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش و فرید محسنی|محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  32. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۷۲.
  33. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ص۱۰۰.
  34. حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴.
  35. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۳۴.
  36. "فمن ذلك أن الأئمة قدوة في الدين و أن معنى الائتمام هو الاقتداء و قد ثبت أن حقيقة الاقتداء هو الاتباع للمقتدى به فيما فعل و قال من حيث كان حجة فيه دون الاتباع لقيام الأدلة على صواب ما فعل و قال..."؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، وقعة الجمل، ص۷۴.
  37. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۲۹۲.
  38. بحارالأنوار، ج۴۸، ص۲۰۰، باب ۸.
  39. محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۲، ص۳۶۱-۳۶۸؛ همو، علل الشرایع، ج۱، ص۲۰۴، ح۱.
  40. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۱۹۸.
  41. سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء و الائمة (ع)، ص۱۷.
  42. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۳۱.
  43. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵؛ شکل منطقی این استدلال را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی انفصالی این‌گونه بیان کرد: راه رسیدن به حکم خدا، قیاس است یا خبر واحد و یا گفتار امام؛ اما راه رسیدن به حکم خدا، قیاس یا خبر واحد نیست؛ پس راه رسیدن به حکم خدا، گفتار امام است.
  44. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۰۱.
  45. لأن خصائص الرسول (ص) متحققة في الامام من كونه يولي و لا يولي و يعزل و لا يعزل الى غيره فوجب عصمته كعصمته؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲.
  46. و لأن تعظیمه واجب علی الإطلاق و الاستخفاف به فستق علی مذاهب من خالفنا و کفر عندنا و وقوع القبیح منه بوجب الاستخفاف؛ ابوالصلاح حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص۱۷۴.
  47. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴۵.