سیاست در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۱۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سیاست است. "سیاست" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل سیاست (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

کاربری واژۀ سیاست در متون اسلامی

طریحی در مجمع البحرین به کاربری واژۀ سیاست در روایات اشاره کرده است.

در اینجا به نمونه‌هایی دیگر از کاربری واژۀ سیاست در متون اسلامی اشاره می‌کنیم:

  1. کلینی به سند صحیح از فضیل بن یسار نقل می‌کند: شنیدم امام صادق(ع) به بعضی از اصحاب قیس ماصر می‌فرماید: همانا خدای عزوجل پیامبر خود را تربیت کرد و خوب تربیت کرد پس آنگاه که تربیتش را به کمال رسانید بدو گفت: ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱]. سپس امر دین و امت را بدو واگذار کرد تا بندگانش را سیاست کند، پس چنین فرمود: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۲]. همانا رسول(ص) از سوی خداوند مورد حمایت و پشتیبانی و تأیید روح‌القدس بود در آنچه مردم را سیاست و تدبیر می‌کرد لغزش و خطایی از او سر نمی‌زد. سپس مجموعه‌ای از دستورات الزامی رسول خدا(ص) و نیز احکام ترخیصی آن حضرت را بیان می‌فرماید تا آنجا که می‌گوید: پس امر و نهی رسول الله(ص) با امر و نهی خداوند موافق و مطابق بود و بر بندگان واجب شد که همانگونه که تسلیم امر خدایند تسلیم امر رسول باشند[۳]. از این روایت -به ویژه از تفریع استشهاد به آیۀ ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ... بر جملۀ «لِيَسُوسَ عِبَادَهُ»- رابطۀ بنیادین مفهوم سیاست با امر و نهی استفاده می‌شود.
  2. نیز کلینی از حضرت رضا(ع) روایت مفصلی در تبیین و تعریف امامت و امام نقل می‌کند که در ضمن آن آمده است: امام عالمی است که به هیچ چیز نادان نیست و سرپرستی است که کوتاهی نمی‌کند[۴] - تا آنجا که می‌فرماید -: دانش او همواره در فزونی است، بردباری او کامل است، بار امامت را به شایستگی به دوش گرفته، به سیاست آگاه و داناست، اطاعتش واجب است به امر خداوند قیام نموده، خیرخواه بندگان خدا و نگهبان دین خداست... تا آخر روایت[۵]. در این روایت نیز از عطف دو جملۀ «مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ» و «قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» بر جملۀ «عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ» که ظهور در تفسیر و تطبیق مفهوم سیاست بر مفروض الطاعة بودن و قائم بأمر الله بودن امام دارد، رابطۀ بنیادین مفهوم سیاست با امر و نهی استفاده می‌شود.
  3. در رسالۀ حقوق که صدوق آن را به سند صحیح از امام سجاد(ع) روایت کرده، آمده است: "و اما حق سیاست‌کنندۀ تو از راه مالکیت، این است که او را اطاعت کنی و معصیت نکنی مگر در آنجا که موجب خشم خدا گردد؛ زیرا مخلوق را در آنچه معصیت خداست اطاعتی نیست"[۶]. شاهد ما از مقطعی که از این رساله در بالا ذکر کردیم، این است که عبارت «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ» صریح در این است که اساس سیاست بالملک، امر و نهی است[۷].

استعمالات قرآنی

  • افزون بر آنچه در روایاتی که نقل کردیم آمده است، واژۀ قرآنی "اولو الامر" که در آیۀ کریمۀ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۸] و نیز در آیۀ کریمۀ ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ[۹] به معنای رهبران سیاسی به کار رفته است، دلیل دیگری بر جایگاه بنیادین "أمر" به معنای دستور و فرمان در مفهوم سیاست است[۱۰].

مفهوم اصطلاحی

در ابتدا باید به این نکته مهم توجه کرد که تعاریف، برآمده از نوع نگرش انسان‌ها به امور و پدیده‌ها و نیز تابع احساس و ادراک معرف است، گاه در مورد یک امر، بنا به تفاوت دیدگاه‌ها و گرایش‌ها، تعاریف متفاوتی مطرح می‌شود. این اختلاف و تفاوت‌ها در عرصه امور و پدیده‌های اجتماعی گسترده‌تر و فراوان‌تر است. به عبارت دیگر، نظام معرفتی انسان، فارغ و بریده از نظام حساسیت‌ها و نظام اعمال او نیست؛ بلکه این سه با ارتباطی پیوسته و نظامی هماهنگ، سیر تغییر و تکامل را طی می‌کنند؛ بنابراین ارتباط علمی و نظری انسان با جهان خارج، بدون واسطه، بی‌ارتباط و مجزا از حساسیت‌ها و اعمال او شکل نمی‌گیرد و نتیجه این ارتباط، پیدایش مفاهیم و ادراکات جدید، متأثر از دلبستگی، خوش‌بینی یا بدبینی، و در مرحله ضعیف‌تر، متأثر از عملکرد او خواهد بود[۱۱]. در بعد اجتماعی نیز تأثیرپذیری نظام مفاهیم و تعاریف از عقاید و باورها، نمود محسوسی دارد. امروزه به ندرت می‌توان دانشمند و محققی را یافت که به دور از شرایط اجتماعی و در فضایی بسته، وقت خود را صرف پژوهش و نوآوری علمی نماید. جریان نیازمندی‌ها و نظام انگیزه‌های اجتماعی، تعیین‌کننده افق‌های آینده علوم و پژوهش هستند و این تصور که اینکه انگیزه و موتور تحقیقات، حتی در مراکز پژوهشی و تحقیقی صرفاً روحیه دانش‌پژوهی و علم‌دوستی، یا به عبارت دیگر، “علم برای علم”، باشد، تصوری ساده‌انگارانه است.

در عصر جدید، مؤسسات تحقیقاتی به دنبال احساس نیازی که به وجود آنها شد برای تحقق بخشیدن به آرمان‌ها و اهداف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در یک نظام اجتماعی پدید آمده و وظیفه حل معضلات جامعه و تولید قوانین حرکت اجتماعی را برعهده دارند. به همین جهت، رشد دانش و تحقیق از تأسیس اصول و پیش‌فرض‌های اولیه گرفته تا انتخاب روش مناسب و تولید محصول و حتی حجم تولید و کشف روابط جدید، متأثر از گرایش‌های عمومی و تابع اهداف پیش‌بینی شده و مشخص است. معیار اساسی در ارزیابی گرایش‌های اجتماعی، پرستش خداوند یا پرستش دنیا و لذات مادی آن است؛ البته در بعضی جوامع نیز گرایش‌های اجتماعی نه به صورت مطلق، بلکه به صورت ترکیبی با نسبت‌های مختلف از این دو مورد، شکل می‌گیرد. در نتیجه، اصطلاحات، مفاهیم و تعاریف در بستر انگیزه‌ها و اهداف متولد شده و به تبع همین انگیزه‌ها و اهداف مختلف، اشکال متفاوت پیدا می‌کنند. بدین‌ترتیب، معمولاً دست‌یابی به تعاریف واحد، خاصه در علوم انسانی و به‌ویژه در عناوین و اصطلاحات کلی و شامل، ممکن نیست؛ چون هر فردی متناسب با نگرش و گرایش خاصی به تبیین و تعریف موضوع می‌پردازد.

بنابراین مفاهیم و تعاریف رایج با وجود تفاوت‌ها و تعارض‌هایی که بین آنها وجود دارد، برای اطلاع و آشنایی ارائه شده و تعریف منتخب، متناسب با نظام فکری حاکم بر کتاب عرضه می‌شود[۱۲].  ارائه مفهومی جامع از سیاست نیز از مسأله مذکور مستثنی نیست. پس، در اینجا تلاش می‌شود تا با تکیه بر وجوه کلی و مشترک تعاریف، دو مفهوم “عام” و “خاص” از سیاست مطرح شود.[۱۳]

تعریف عام سیاست

سیاست به مفهوم عام، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه امور ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. با این تعریف عناصر و لوازم زیر در تعریف سیاست، قابل ذکر است:

  1. توجه اصلی سیاست به موضوع اداره و سرپرستی است که مستلزم تنظیم و اعمال اراده و قدرت در ساماندهی امور می‌باشد؛ البته با این توضیح که سرپرستی هر امری طی سه مرحله انجام می‌پذیرد؛ در مرحله تعیین، اصول تخلف‌ناپذیر و لازم‌الاجرای نظام، معین می‌شود، در مرحله تنظیم، طراحی بر اساس اصول مذکور صورت می‌گیرد و در مرحله سوم، اجرای امور طراحی شده، مورد توجه است. گذشته از مرحله اول که چارچوبه‌های حرکت نظام به وسیله مکتب و به زبان نمایندگان و شارحین آن بیان می‌شود و ارتباط روحی تعلقی ما را معین می‌کند، مرحله دوم و سوم سرپرستی نظری و عملی نظام را می‌سازد و سیاست با این نگرش و به معنای عام، هر سه مرحله را شامل می‌شود.
  2. امور جامعه در سه دسته بزرگ ارتباطی، فرهنگی و اقتصادی طبقه‌بندی می‌شوند و سیاست در معنای عام، متکفل اداره تمامی این امور است.
  3. جامعه‌ای که به صورت نظام در نظر گرفته می‌شود، دارای هدفی شامل و نهایی بوده که برآیند و نتیجه ترکیب هدف‌های مختلف، زیرمجموعه‌های جامعه و واحدهای اجتماعی کوچک و بزرگ آن جامعه است.
  4. هر جامعه به گمان خود در پی رشد و تعالی است و نتیجه سیاست نیز، توسعه بستر رشد و ایجاد زمینه‌های تعالی جامعه می‌باشد؛ البته رشد در جوامع گوناگون با تفاوت فرهنگ‌ها، معانی مختلفی پیدا می‌کند.

امام خمینی که خود الگوی عملی سیاست اسلامی بود، در تعریف سیاست با به کاربردن همین مضامین، به روشنی، ولی با عبارت دیگری، فرموده‌اند: “سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان است، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیا است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است”[۱۴]. ویژگی تعریف امام خمینی از سیاست این است که همه ابعاد شخصیتی فرد؛ اعم از روحی، ذهنی و عملی و نیز همه ابعاد جامعه که شامل فرهنگی، سیاست و اقتصاد می‌شود را موردنظر قرار داده و هدایت به سمت مصالح فردی و اجتماعی را برآیند غایی سیاست شمرده‌اند. در این مبنا، انبیاء، اولیای الهی و عالمان دینی که همه آنها از منبع علوم الهی بهره‌مند می‌باشند با علم به مصالح فرد و جامعه، آنان را به سوی خیر و سعادت دنیوی و اخروی هدایت می‌کنند. البته با توجه به اینکه، امام خمینی سه نوع سیاست را نام می‌برند و سیاست شیطانی و حیوانی را در مقابل سیاست اسلامی قرار می‌دهند، می‌توان تعریف مذکور از سیاست را ناظر به سیاست اسلامی دانست که ایشان این نوع سیاست را عین دیانت می‌دانند[۱۵].[۱۶]

تعریف خاص سیاست

سیاست در مفهوم خاص، عبارت است از: “اداره و سرپرستی نظری و عملی مجموعه‌ای امور ارتباطی، در جهت وصول به اهدافی که رشد اجتماعی را محقق می‌سازد”. این مفهوم از سیاست، بیشتر زمانی به کار گرفته می‌شود که سیاست به عنوان یک زیرمجموعه اصلی، از معنای عام سیاست، در کنار دو زیرمجموعه بزرگ دیگر، یعنی فرهنگ و اقتصاد قرار گیرد. بدین‌ترتیب سیاست در مفهوم خاص، اموری را که بیشتر نقش ارتباطی داشته و نسبت میان امور دیگر پیوند و همبستگی را تداعی می‌کنند، شامل می‌شود و در قالب اموری چون “نظریه‌های سیاسی”، “قوانین و مقررات”، “تشکیلات”، “سازماندهی” و “روش‌ها” تبلور می‌یابد. با این تعریف از سیاست، در هر جامعه‌ای امکاناتی وجود دارد که روند اصلاح، رشد و توسعه آنها به فعالیت‌های اقتصادی، تعریف می‌شود. ادراکات، مفاهیم، تمایلات و تعلقاتی وجود دارد که جریان اصلاح، رشد و توسعه آنها، در مجموع، “فرهنگ” نامیده می‌شود و سرانجام ارتباطات و نسبت‌هایی وجود دارد که عامل ترکیب امکانات با مفاهیم و تمایلات و برقراری هماهنگی بین آنها در جهتی واحد می‌باشد، و جریان اصلاح و توسعه آنها “سیاست” خوانده می‌شود. بر اساس تعریف سیاست؛ چه تعریف عام و چه تعریف خاص، هر جامعه و نظام سیاسی دارای توان و قدرت هماهنگی، توان انسانی (فرهنگی و ذهنی) و توان فیزیکی (امکانات) است و توان هماهنگی (ارتباطات) جامعه، برآیند و نتیجه ترکیب این سه با هم می‌باشد؛ بنابراین وقتی از سیاست به صورت مطلق صحبت می‌شود، به عنوان مثال، اگر از ارتباط آن با دیانت سخن به میان می‌آید، بیشتر مفهوم عام و گسترده آن موردنظر است؛ چنانچه حضرت امام خمینی در تبیین رابطه دیانت و سیاست فرموده‌اند: “انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاست است که مردم را از اینجا حرکت می‌دهد و به تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می‌کند. پیامبر(ص) و امامان(ع) در زمان حضورشان، مظهر دیانت و سیاست بودند و ضمن راهنمایی و تبیین شریعت و احکام آن، به مسأله سیاست و امور اجتماعی مردم توجه داشته و آن را جزء وظایف دینی خویش می‌شمردند”[۱۷].[۱۸]

تعریف سیاست از دیدگاه اندیشمندان سیاسی

علاوه بر دو تعریف فوق، تعاریف متعدد دیگری از سیاست، توسط صاحب‌نظران این رشته ارائه شده است که می‌توان آنها را در چند محور عمده زیر خلاصه و دسته‌بندی نمود:

در تعریف کواکبی از سیاست به دو عنصر تکیه شده است. او در تعریف اول، آن را از مقوله روش می‌داند که در این صورت، سیاست را در مرحله طراحی و نحوه تنظیمات محدود کرده و در مرحله اجرا وارد نکرده است. در تعریف دوم، بر عقلانی بودن آن تأکید می‌شود. هر چند که عقلانیت و شریعت هیچ‌گونه تضادی با هم ندارند و در حقیقت باید عقل و خرد را در پیروی از انبیاء الهی و شریعت آنان جستجو کرد؛ اما تأکید کواکبی بر اداره عقلانی و از روی حکمت جامعه بوده و تلاش او برای جداسازی حکومت و سیاست از حیطه اداره دین و احکام الهی است.

  • برخی دیگر، سیاست را به قدرت تعریف می‌کنند. برتراند راسل، فیلسوف فرانسوی در کتاب خود به نام “قدرت”، سیاست را تا حدودی با قدرت یکی می‌داند که البته از نظر او این قدرت، به عنوان پدیدآوردن آثار مطلوب؛ یعنی موردنظر و خواسته شده، تعریف می‌شود[۲۶]. برتران دوژوونل، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه پاریس، در تعریف روشن‌تری معتقد است که سیاست، بررسی و شناخت ریشه هرگونه اعمال قدرت و نفوذ است. در این تعریف، قدرت به معنی عام کلمه در نظر گرفته شده است؛ چنانچه او در تشریح قدرت می‌نویسد: “هرکس که دیگری را وادار به انجام عملی کند و یا از انجام عملی باز دارد، اعمال قدرت کرده است”[۲۷]. ماکس وبر، سیاست را کوشش برای شرکت در قدرت یا کوشش برای نفوذ در تخصیص قدرت، چه در میان دولت‌ها و چه در میان گروه‌ها در یک دولت می‌داند[۲۸]. هرچند، همه تعاریف فوق، سیاست را به معنای قدرت گرفته‌اند؛ ولی هر کدام ناظر به سطحی از قدرت است که با دیگری متفاوت است. چنانچه راسل، هرگونه اعمال قدرت از طرف انسان را برای تحقق خواسته‌هایش، سیاست قلمداد می‌کند؛ خواه در ارتباط با انسان‌ها با موجودات دیگر و حتی طبیعت باشد. دوژوونل، دایره اعمال قدرت را محدود به روابط انسانی می‌کند و ماکس وبر، با تخصیص قدرت به روابط درونی و بیرونی دولت‌ها، تنها قدرتی را که در رابطه با دولت‌ها؛ چه ارتباط دولت‌ها با یکدیگر و چه ارتباط گروه‌ها در داخل یک دولت، اعمال شود، سیاست می‌داند. در هر صورت تعابیری که از سیاست ذکر شد، تنها می‌تواند بخشی از آنچه را که در این مفهوم اتفاق می‌افتد، توجیه و تفسیر نماید؛ اما بخش عمده‌ای را که ناظر به هدایت و جهت است نادیده می‌گیرد.
  • سومین دسته از تعاریف، سیاست را از مقوله علم و آگاهی می‌داند. مک آیور، در کتاب جامعه و حکومت، در بیان رمزآلودی، می‌نویسد: “سیاست علمی است که به ما می‌آموزد، چه کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد، چگونه و چرا می‌برد؟”[۲۹]. عبدالحمید ابوالحمد، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌نویسد: “سیاست علمی است که همه شکل‌های رابطه‌های قدرت را در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون بر می‌رسد و جهت و چگونگی اعمال این قدرت را می‌نمایاند”[۳۰]. علی شریعتی، در تعبیر متفاوتی سیاست را مشترک عبارت از: “خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند و به آن وابسته است”[۳۱] می‌داند. ابوعلی سینا، فیلسوف مسلمان و شهیر ایرانی می‌گوید: “سیاست، یکی از اقسام حکمت عملی است و آن، علم به مصالح جماعتی است که در شهری و کشوری اجتماع کرده‌اند بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد و آن بر دو قسم است، یکی آنکه متعلق به ملک و سلطنت است که آن را علم سیاست نامند و دیگر آنچه متعلق به شرایع آسمانی و احکام الهی و دستورهای انبیا و اولیا است که علم نوامیس نامیده می‌شود”[۳۲]. علاوه بر آنکه همه این تعاریف، تنها ناظر به جنبه علمی سیاست‌اند؛ مک آیور منافع را محور سیاست می‌داند؛ در حالی‌که خدمت‌رسانی، ایثار و هدایت، جنبه‌های انکارناپذیر سیاست می‌باشند. تعریف ابو الحمد نیز در عین حال که بسیاری از امتیازات تعریف سیاست صحیح را داراست از نوعی تعمیم به روابط انسانی و غیرانسانی برخوردار می‌باشد؛ همچنین در تعریفی که دکتر علی شریعتی ارائه می‌دهد، سیاست را به تمامی حوزه‌های علوم اجتماعی سرایت داده و تفاوت میان سیاست و دیگر علوم اجتماعی را کم‌رنگ می‌کند که علاوه بر آن، تعبیر خودآگاهی، حکایت از نگاه درون گرایانه و فرد محور به انسان است. سرانجام بوعلی سینا نیز هرچند در نگاه کلی سیاست را علم به مصالح معرفی می‌کند؛ ولی در مقام بیان انواع، آن را علم اداره حکومت و سلطنت می‌داند.
  • دسته‌ای دیگر از تعاریف، سیاست را مفهومی فراگیر و دربرگیرنده نیازهای زندگی اجتماعی می‌دانند. چنانچه رابرت دال می‌گوید: “سیاست، یکی از حقایق غیر قابل اجتناب زندگی بشر است. انسان‌ها در هر لحظه از زمان به نوعی با مسائل سیاسی درگیر می‌باشند”[۳۳]. عنصرالمعالی کیکاووس بن وشمگیر، در قابوس‌نامه سیاست را همهٔ وظیفه‌هایی می‌داند که بر عهده پادشاه است و در این میان، مهم‌ترین وظیفه پادشاه را فرمان دادن معرفی می‌کند و فرمان دادن را به کار بردن زور و قدرت‌نمایی را، هسته اصلی سیاست می‌داند[۳۴]. بنابراین، ملاحظه می‌کنید که دانشمندان علوم سیاسی بر تعریف واحد و جامعی از سیاست، اتفاق نظر ندارند و برخی تعاریف ارائه شده، فاصلهٔ مفهومی زیادی با هم دارند. ازاین‌رو، در مقام تبیین و تحلیل نظام سیاسی اسلام، دستیابی به تعریف مناسبی از سیاست، نه تنها مشکلی ندارد؛ بلکه ضرورت آشکار آن محسوس می‌باشد.[۳۵]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع

  1. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام ج۱
  2. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  2. «آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  3. «قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَيْسٍ الْمَاصِرِ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ: ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ. ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا يَسُوسُ بِهِ الْخَلْقَ».«فَوَافَقَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَهْيُهُ نَهْيَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجَبَ عَلَى الْعِبَادِ التَّسْلِيمُ لَهُ كَالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.
  4. «الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُلُ...»
  5. «نَامِي الْعِلْمِ كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِينِ اللَّهِ... إلی آخر الحديث»؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲.
  6. «وَ أَمَّا حَقُّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ فَأَنْ تُطِيعَهُ وَ لَا تَعْصِيَهُ إِلَّا فِيمَا يُسْخِطُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»وسائل الشیعه، ج۱۵، ابواب جهاد النفس، باب۳، ح۱، ص۱۷۴.
  7. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۳۱-۴۲.
  8. «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و اولی‌الامر از خودتان را» سوره نساء، آیه ۵۹.
  9. «و چنانچه آن را به رسول و اولی‌الامر از خودشان ارجاع می‌دادند» سوره نساء، آیه ۸۳.
  10. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۳۱-۴۲.
  11. رسول اکرم(ص): «حُبُّكَ لِلشَّيْ‏ءِ يُعْمِي‏ وَ يُصِمُّ»؛ “دوستی تو نسبت به یک چیز، سبب می‌شود که عیوب آن را نبینی و نشنوی” (بحارالانوار، ج۷۷، ص۱۶۴).
  12. از آنجا که کاربری اصلی این کتاب، آموزشی است از قضاوت صریح در مورد صحت و سقم تعاریف گوناگون پرهیز شده است تا اولاً؛ متهم به یک‌جانبه‌نگری و استبداد علمی نشویم و ثانیاً؛ برای دانش‌پژوه، احساس استغنای از استاد و کلاس پیدا نشود و همواره روحیه تحقیق و فعالیت علمی جمعی افزایش یابد.
  13. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۸.
  14. خمینی، روح‌الله، صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  15. رجوع کنید به: صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۷-۲۱۸.
  16. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۰.
  17. صحیفه نور، ج۱۳، ص۲۱۸.
  18. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۱.
  19. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۳۳.
  20. عالم، عبدالرحمن، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، ص۹۸.
  21. علی‌بابایی، غلامرضا؛ آقایی، بهمن، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۹۴.
  22. فارابی، ابونصر محمد، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیو جم خوارزمی، ص۱۰۸.
  23. غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج۱، ص۵۵.
  24. کواکبی، سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ترجمه عبدالحسین میرزای قاجار، نقد و تصحیح محمدجواد صاحبی، ص۲۷.
  25. رجوع کنید به: تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ج۱، فصل چهارم.
  26. رجوع کنید به: راسل، برتراند، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ص۲۱۷.
  27. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۷.
  28. امینی، علی‌اکبر، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، ش۱۱، ص۲۹.
  29. مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم علی کنی، ص۲۹.
  30. ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست، ص۲۹.
  31. شریعتی، علی، تاریخ ادیان، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی، ۱۳۴۸، ص۱۱.
  32. بوعلی، قانون، ج۲، ص۱۹۴.
  33. دال، رابرت، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان، ص۱.
  34. در قابوس‌نامه می‌نویسد: “پس پادشاه که وی را فرمان‌روایی نبود. او پادشاه نبود، چنانکه میان او و دیگران فرق است، باید که در فرمان دادن نیز فرق بود که نظام ملک ملکان، اندر فرمان‌روایی باشد و فرمان‌روایی جز با سیاست نبود؛ پس در سیاست نمودن تقصیر نباید کرد تا امرها روان بود و شغل‌ها بی تقصیر” (قابوس‌نامه به تصحیح: غلامحسین یوسفی، ص۲۳۲).
  35. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲.