قریه

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۵۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

جغرافیای قریه، در سور مبارکه قرآن مجید

واژه قریه، ۵۶ بار در قرآن مجید، به صورت اسم معرفه، نکره، مضاف، با صیغه‌های مفرد، مثنی، و جمع با معانی مختلف، در آیات گوناگون بیان شده و در هر مورد، دارای معنی خاصی در همان آیه می‌باشد. از آنجا که هدف ما در این نوشتار، توضیح جغرافیای اماکن قرآنی است؛ توجه به معنی و مدلول هر آیه‌ای، که واژه قریه در آن به کار رفته است و نظری که مفسرین محترم در آن مورد اعلام داشته‌اند برای ما حائز اهمیت است و در ضمن، از احادیث معصومین(ع) و تاریخ علوم قرآنی، نیز کمال بهره را برده‌ایم. با استفاده از متون تفسیری در مورد واژه قریه به این نتیجه دست یافتیم؛ که قریه بیش از یک معنی دارد که در این گفتار بیان می‌شود.[۱]

معانی و مفهوم قریه در قرآن

همان‌گونه که در بالا اشاره شد قریه دارای بیش از یک مفهوم است و در هر آیه، به تناسب مدلول آن، معنی خاصی از آن اراده شده است و ما در این گفتار ابتدا از تحقیقات صاحب نظران استفاده نموده‌ایم و سپس در هر آیه که قریه معنی مکانی داشته باشد، به توضیح جغرافیایی آن می‌پردازیم. برخی نویسندگان[۲]. می‌نویسند: «قریه، به نام موضعی است؛ که مردم در آن جمع شوند. به مردم نیز قریه گویند و در دو معنی استعمال می‌شود. درباره قریه در آیه: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ[۳] بسیاری از مفسرین گفته‌اند: مراد از اهل قریه است و بعضی گفته‌اند مراد از قریه خود قوم‌اند، آن‌گاه چند آیه نقل کرده که ظاهراً مراد از قریه و قری مردمان‌اند. و از علی بن الحسین(ع) نقل کرده که فرموده از القری رجال قصد شده است. ... همچنین زمخشری در مجمع فرماید: قریه زمینی است؛ دارای خانه‌های بسیار اصل آن از قری به معنی جمع است قریت الماء فی الحوض آب را در حوض جمع کردم و نیز گفته: قریه بلده و مدینه نظیر هم‌اند».[۴]

نتیجه بحث

قریه به معنی خانه‌های بسیاری است که در کنار هم جمع شده باشند؛ نظیر روستا، ده و شهر و همچنین مردمی که در کنار هم زندگی می‌کنند. برخی نویسندگان در نهایت می‌گویند: بلی می‌شود، از استعمال قریه در قرآن چنین نتیجه گرفت که مدینه به معنی آبادی بزرگ و شهر است، ولی قریه اعم از آن می‌باشد.[۵].[۶]

جغرافیای قریه، در سوره مبارکه بقره

  1. ﴿وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ...[۷].
  2. ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا...[۸].

منظور از قریه در آیه ۵۸ بقره؛ طبق ترجمه قرآن برخی نویسندگان[۹]، اشاره به شهر شطیم است؛ که در فصل ۲۳ آیه ۴۹ و ۵۰ از سفر اعداد تورات آمده... اما در تفسیر مجمع البیان نوشته شده که مقصود شهر بیت المقدس یا اریحا است.

در کتاب مجمع البحرین و مطلع النیرین[۱۰] در مورد قریه در آیه فوق، چنین نقل شده: قول ادخلوا هذا القریه، قیل هی بیت المقدس و قیل هی اریحا من قرای شام، امروا بدخلوها بعد التیه. برخی از علما نقل می‌نمایند: «قریه گرچه در زبان روزمره ما به معنی روستا است؛ ولی در قرآن و لغت عرب، به معنی هر محلی است که مردم در آن جمع می‌شوند؛ خواه شهر‌های بزرگ باشد، یا روستاها و منظور در اینجا[۱۱] بیت المقدس و اراضی قدس است»[۱۲].

برخی علما و بزرگان بیان داشته‌اند: «بعضی گویند. مقصود از این قریه اریحا است که در ناحیه غربی شهر اردن و در شرقی بیت المقدس بوده بعضی گویند، که اریحا همان بیت المقدس است. از یک سوی سیاق آیات ظاهر در این است؛ که موسی(ع) چندی پس از این دستور زنده و با بنی اسرائیل به سر می‌برده است، از سوی دیگر در تاریخ وفات او پیش از رسیدن به این شهر آمده است و چون متبادر از قریه شهر نیست... پس شاید مقصود یکی از قراء میان راه، یا محله‌ای بادیه‌نشین بوده که برای مدتی محدود و پیش از هبوط در شهر که - در سه آیه بعد یادآوری شده - در آنجا مسکن گزیدند»[۱۳].[۱۴]

جمع‌بندی مدارک

از جمع‌بندی مطالب یاد شده به این نتیجه می‌رسیم:

  1. بنا به نوشته تورات منظور از قریه شهر شطیم است.
  2. بنا به نقل مجمع البحرین و تفسیر نمونه غرض از قریه در آیه یاد شده بیت المقدس یا اریحا می‌باشد.
  3. طبق نظر تحقیقی برخی از علما و بزرگان منظور از قریه آبادی و یا محل‌هایی، بین راه بیت المقدس است.[۱۵].

ما با احتمالی که قوی‌تر به نظر می‌رسد، به جغرافیای بیت المقدس در زیر اشاره می‌کنیم:

جغرافیای قدس

«شهر بیت المقدس، شهری که امروز مرکز حکومت فلسطین اشغالی است قدس گویند، که در کتب مذهبی اسلام بیت المقدس می‌گویند و به زبان عبری اورشلیم گفته‌اند. این شهر قرن‌ها مرکز حکومت دولت یهود بود و حضرت داوود و سلیمان(ع) در آنجا سلطنت داشتند و حضرت عیسی(ع) در بیت اللحم: که چند کیلومتری قدس است؛ متولد شد و به عقیده منجمین همان جا مصلوب مرفوع گردید و اکنون محل تولد او کلیسای معظم مسیحیان است. شهر قدس یعنی بیت المقدس مورد احترام مسلمانان نیز می‌باشد؛ زیرا مدتی قبله پیغمبر اسلام(ص) بود و بدان سوی نماز می‌گذارد و در معراج هم از مسجد اقصی به آسمان عروج نمود. بیت المقدس؛ تنها شهر مقدسی است که مورد اتفاق و احترام یهود و نصاری و مسلمین است و پیروان هر سه دین، به نظر احترام بدان می‌نگرند و در آن نماز می‌خوانند.

شهر قدس، در زمان خلافت عمر به دست اسلام افتاد و در جنگ‌های صلیبی، پس از کشمکش‌های دامنه‌دار... در قرن ششم صلاح الدین ایوبی آن را از مسیحیان، گرفت و به دست مسلمین داد. شهر قدس، کوهستانی و بسیار مصفا است. ارتفاع آن از سطح دریا ۸۰۰۰ متر و دارای صفا و روحانیتی خاص می‌باشد. بیت المقدس در جنوب شرقی بحرالمیت قرار گرفته و بین فلسطین و اردن می‌باشد»[۱۶]. و اگر فرض کنیم که ممکن است. منظور از قریه در آیه مورد بحث اریحا باشد؛ به منظور تکمیل این تحقیق، توضیحی هر چند کوتاه در مورد آن شهر، ذکر می‌نماییم: برخی نویسندگان، در مورد اریحا می‌نویسند: اریحا جریکو یکی از شهر‌های فلسطینی اشغالی است، که انسان عصر حجر در آن ساکن بوده و کنعانیان آن را بر پا ساختند و یشوع بن نون آن را تصرف نمود و داستان آن در کتاب عهد قدیم و جدید بیان شده است.،[۱۷].

برخی نویسندگان می‌نویسند: «اریحا = اریخا = اریخه jericho عبری شهر قدیم فلسطین واقع در ۲۳ کیلومتری بیت المقدس».[۱۸]. اما منظور از قریه در آیه ۲۵۹ بقره چیست؟ آیا نام روستا یا شهر و یا جمعیتی است؛ که در محل سکونت داشته‌اند، در زیر به توضیح آن می‌پردازیم.[۱۹]

شناخت قریه، در آیه ۲۵۹

برای شناخت مفهوم قریه آشنایی مختصری با حادثه‌ای که در آن قریه رخ داده؛ ضروری به نظر می‌رسد، که مختصر آن حادثه را از تفسیر المیزان در ذیل می‌آوریم. «دقت در این آیه، این معنا را به دست می‌دهد؛ که شخص نام برده در آیه مورد تحقیق یکی از بندگان صالح خدای و دانای به مقام او و مراقب او امر او بوده، بلکه می‌توان به دست آورد؛ که وی پیامبری بوده که از غیب با وی گفتگو می‌شده... به هر حال، پس شخص مزبور... از خانه خود بیرون آمده؛ تا به محلی دور از شهر خودش سفر کند، به دلیل این که الاغی برای سوار شدن همراه داشته و طعامی و آبی، با خود برداشته... به راه افتاد، تا به مقصد خود برود، در بین راه به قریه‌ای رسیده که... مقصدش آنجا نبوده، بلکه گذارش به آن محل افتاده و قریه، نظرش را جلب کرد؛ لذا ایستاد و در امر آن به تفکر پرداخت و از آن چه دیده عبرت گرفت، که چگونه اهلش نابود شده‌اند، آن گاه نگاهش، به استخوان‌های پوسیده افتاد، که در پیش رویش ریخته بود... به هر حال... با خود گفت: عجب صاحب این استخوان‌ها چند سال است که مرده‌اند؟

لذا خدای تعالی امر را برایش... روشن کرد... که خود او را میراند و دوباره زنده کرد و پرسید چقدر مکث کردی؟ پاسخ داد یک روز، یا پاره‌ای از یک روز... خدای سبحان پاسخش داد... بلکه صد سال خوابیدی.»..[۲۰]. «اما درباره این که کدام یک از پیامبران بوده، احتمالات گوناگونی داده شده است بعضی او را ارمیا و بعضی خضر دانسته‌اند؛ ولی مشهور و معروف این است که عزیر بوده است و در حدیثی از امام صادق(ع) نیز این موضوع تأیید شده است. همچنین درباره این که این آبادی قریه کجا بوده است؛ بعضی آن را بیت المقدس دانسته‌اند که بر اثر حملات بخت النصر ویران و در هم کوبیده شده، اما این احتمال بعید به نظر می‌رسد».

گرچه برخی علما[۲۱]در مورد قریه مذکور مرقوم داشته‌اند بعید به نظر می‌رسد منظور از قریه بیت المقدس باشد، برخی نویسندگان، در ترجمه قرآن[۲۲] می‌نویسد: «قریه‌ای که خراب افتاده بود، همان بیت المقدس بوده، که طبق تفسیر سید محمد علی، بخت النصر، در سال ۵۹۰ بیت المقدس را محاصره نمود و در سال ۵۸۸ آنجا را فتح کرد و معبد را طعمه حریق ساخت و به کلی ویران کرد.

کوروش، پادشاه ایران، پس از فتح بابل، یهودیان را از اسارت بابلیان نجات بخشید و با کمال عطوفت و مهربانی آنان را به وطن خودشان بازگردانید، آنها در سال ۵۴۶ پیش از میلاد مسیح وارد بیت المقدس شدند، جشن‌ها گرفتند و قربانی‌ها کردند، از این تاریخ همواره یکی از پادشاهان اجازه تعمیر بیت المقدس را می‌داد، ولی پادشاه دیگری قوم یهود را از این کار باز می‌داشت. به سال ۴۶۷ پیش از میلاد مسیح، عزیر پیامبر وارد بیت المقدس شد. از این تاریخ پیشرفت یهود آغاز شد، ولی از ابن عباس سبب نزول این آیه ۲۵۹ بقره را پرسیدند گفت: «بخت النصر به کشور بنی اسرائیل حمله کرد عده‌ای را کشت و عده‌ای را اسیر کرد که عزیر در میان آنها بود. عزیر روزی سوار خر، وارد قریه شد... در قریه گردش کرد... در شگفتی فرو رفت و گفت: خدا دیگر چگونه این قریه را زنده و آباد خواهد کرد؟ درخت‌ها پر از میوه بود و او از میوه‌های آن خورد... و خوابیاد خدا او را در خوابش برای یک صد سال میراند[۲۳] فرقی که در قول مفسران هست این است که بعضی از قول ابن عباس عزیر نوشته‌اند و بعضی نحمیا یاد کرده‌اند[۲۴].

برخی نویسندگان می‌نویسد: «در تفسیر آیه ﴿أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا نوشته‌اند عزیر از پیغمبر زادگان بود و روزی به راهی می‌گذشت به دهی رسید که نام آن هرقیل بود و در سایه درخت نزدیک آنجا، خر خود را بست و وارد ده شد، باغ و بستانی فراوان داشت که از دهات بیت المقدس بود.»..[۲۵].

برخی از علما و بزرگان[۲۶] در تفسیر آیه مذکور می‌نویسند: «در این آیه[۲۷] نام و نشانی از آن شخص و قریه‌ای که از آن می‌گذشت و تاریخی، که در آن می‌زیست... نیامده... اندیشه مفسران نخستین، برای یافتن آنها به سوی سرزمین‌ها و تاریخ بنی اسرائیل رفته و اندیشه دیگران هم در پی آنها! و هر چه به سوی اعماق تاریخ مبهم پیش رفته و چشم دوخته‌اند، از عبرت‌ها و حکمت‌های این گونه آیات؛ به دور مانده‌اند و هر چه قرآن خواسته، که مثل‌ها و داستان‌هایش کلی و مطلق باشد و رنگ زمان و مکان خاصی نداشته باشد؛ تا همه آموزنده باشد، این مفسرین و شارحین کوشیده‌اند؛ که آنها را به رنگ‌های خاص درآورند».

مطابق آنچه آن مرحوم ذکر فرموده، نتایج حاصل از اتفاقات بدون قید زمان و مکان و فاعل دارای اهمیت است، که به یقین نظر درستی است؛ ولی با وجود این انسان کنجکاو و جستجوگر؛ علاوه بر استفاده از عبرت‌های حوادث؛ نقش زمان و مکان و ساکنین یک منطقه را، که حادثه در آن رخ داده، خالی از فایده نمی‌داند، به همین دلیل است که ما، در حد توان در این زمینه می‌کوشیم.[۲۸]

نتیجه بررسی

بر هر تقدیر، از جمع‌بندی اظهارنظرهای مورخین و مفسرین در مورد قریه در این مقوله، می‌توان به این نتیجه رسید، که قهرمان این داستان عزیر بوده که گذرش به روستای هرقیل که نزدیک بیت المقدس است؛ می‌افتاد و آن اتفاق عبرت انگیز؛ که موضوعش حقیقت معاد را روشن می‌کند؛ رخ می‌دهد.[۲۹]

جغرافیای قریه، در سوره مبارکه نساء

﴿...رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا...[۳۰]. در این آیه مبارکه، سخن از قریه‌ای است؛ که اهلش ستمکارند و به عده‌ای از ساکنین آن ظلم می‌نمایند. آیه درباره معرفی اهل قریه و آبادیی، که مردمش مورد ستم واقع شده‌اند. ساکت است؛ لذا ما ناچاریم برای شناخت آن دو مجهول، به شأن نزول آیه مراجعه نماییم تا بدانیم آن آیه مبارکه به چه منظوری نازل شده است.

برخی نویسندگان[۳۱] در توضیح آیه ۷۵ سوره نساء می‌نویسند: «در این آیه سخن از هدف غایی جهاد، در راه خدا است، در جنگ با مکیان، گروهی که یارای هجرت نداشتند، در مکه ماندند و آنها که می‌توانستند هجرت کردند. در اینجا خداوند، مکه را به عنوان شهری که مردمش ستمکار بودند؛ یاد کرده است و چنان که در متن آیه دیده می‌شود؛ این مردم ضعیفان و ناتوانان را شکنجه می‌دادند و آزار می‌کردند». مؤلف کتاب مجمع البحرین و مطلع النیرین در مورد معرفی این قریه، در آیه مورد تحقیق[۳۲] می‌نویسد: و القریة الظالم اهلها یعنی مکه شرفها الله تعالی[۳۳].[۳۴]

نتیجه پژوهش

منظور از قریه در این آیه مبارکه شهر مکه و غرض از ستمدیدگان مردم آن شهر می‌باشند.[۳۵]

جغرافیای قریه، در سوره مبارکه اعراف

  1. ﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ[۳۶].
  2. ﴿...لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا...[۳۷].
  3. ﴿وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ...[۳۸].
  4. ﴿وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ...[۳۹].

واژه قریه هفت بار در سوره مبارکه اعراف بیان شده؛ که فقط چهار مورد آن، نام آبادی ویژه‌ای است که ما در این گفتار به معرفی آنها می‌پردازیم.

در آیه نخست[۴۰] می‌فرماید: ولی پاسخ قومش این بود که گفتند: اینها را از شهر و آبادی خود بیرون کنید... اگر ما بدانیم آن قوم به چه کسی پاسخ داده‌اند؛ با شناخت آن شخصیت می‌توان به مکان زندگی آن قوم و طرف مصاحبه پی برد؛ لذا با استفاده از تاریخ و تفسیر می‌توان این مشکل را حل کرد و جواب مجهول را به دست آورد. مفسرین؛ این آیه را مربوط به بخشی از زندگی حضرت لوط(ع) می‌دانند و در سوره اعراف ضمن پنج آیه به طور فشرده درباره گفتگوهای او و قومش داوری شده. با توجه به آنچه در پنج آیه به طور فشرده، گفتگوهای او و قومش یادآوری شده.

برخی نویسندگان در مورد قصه وی در قرآن می‌نویسد: «بنا بر مفاد آیات کریمه قرآنی؛ لوط به حضرت ابراهیم(ع) ایمان آورده و خود هم رتبه رسالت داشته است؛ اما قوم او تبهکار بودند... شهر لوط به امر حق واژگون شد و سنگ‌های سجیل نشانه دار، از آسمان فرو ریخت و آن قوم ستمکار را از میان برد. در قرآن از شهر لوط نامی برده نشده ولی در سوره نجم[۴۱] و توبه و حاقه[۴۲] بر شهرهای ویران شده عنوان مؤتفکه و مؤتفکات اطلاق گردیده و گویا مؤتفکه، مأخوذ از لفظ عبری مهیکا باشد، که با معنی مؤتفکه نزدیک؛ بلکه مطابق است»[۴۳]. برخی از علما می‌نویسند: «مؤتفکات، جمع مؤتفکه از ماده أتفکات به معنی انقلاب و زیر و رو شدن است و در اینجا[۴۴] اشاره به شهرهای قوم لوط است، که با زلزله شدید زیر و رو گردید»[۴۵].[۴۶]

مؤتفکات چه شهرهایی بودند؟

برخی نویسندگان، در این مورد می‌نویسند: «لوط پسر برادر حضرت ابراهیم(ع) یا پسر خاله بود... با عمویش، از بابل هجرت کرد و در حبرون شامات، که نزدیک بیت المقدس است؛ متوطن شدند... حضرت ابراهیم(ع) لوط را برای تبلیغ شهر‌های مؤتفکات انتخاب فرمود. اهل سدوم - همان قوم لوط - بودند. مؤتفکات، چند شهر بوده است در شام، که بزرگ‌ترین آن به نام سدوم، لونا عامور معروف بود... حضرت لوط از طرف ابراهیم(ع) در دشت اردن، که پرآب و شبیه به باغی بود؛ نزدیک دریاچه معروف، به بحرالمیت که آن در شهر سدوم واقع است؛ می‌زیست»[۴۷].

در کتاب مقدس عهد عتیق و جدید[۴۸] در مورد شهر لوط چنین نقل شده: «وقت عصر، آن دو فرشته مأموران عذاب وارد سدوم شدند و لوط به دروازه سدوم نشسته بود و چون لوط ایشان را بدید، به استقبال ایشان برخاسته رو به زمین نهاد... آن دو فرشته با او آمده به خانه‌اش داخل شدند... و به خواب هنوز نرفته بودند، که مردان شهر، یعنی مردم سدوم از جوان و پیر تمام قوم، از هر جانب خانه او را احاطه کردند و به لوط ندا دادند، گفتند آن دو مرد، که امشب نزد تو آمدند کجا هستند؟ آنها را نزد ما بیرون آور، تا ایشان را بشناسیم.... آن دو مرد دو فرشته به لوط گفتند... ما این مکان سدو م را نابود خواهیم کرد چون که فریاد شدید ایشان به حضور خداوند رسیده و خداوند ما را فرستاده است؛ تا ساکنان آن را هلاک کنیم». مطابق متن کتاب مقدس، نیز شهر لوط سدوم بوده است.[۴۹]

نتیجه تحقیق

منظور از قریه در آیه ۸۲ سوره مبارکه اعراف، شهر سدوم است، که در کنار دریاچه بحرالمیت است و این «دریاچه‌ای است؛ در آسیای غربی، در فلسطین، که طول شمالی و جنوبی آن زیادتر و در امتداد نهر اردن قرار دارد و مساحت آن ۹۲۶ کیلومتر مربع[۵۰]. اما واژه قریه در آیه ۸۸ سوره مبارکه اعراف چه مکانی است؟ برای شناخت آن محل، ابتدا به ترجمه آیه‌ای که در صدر مقاله آمده توجه می‌نماییم. از مدلول آیه چنین مستفاد می‌شود؛ که قریه مورد اشاره در آن آیه، محل سکونت یا محل رسالت حضرت شعیب(ع) بوده لذا با شناخت حوزه تبلیغ رسالت وی؛ محل قریه مورد بحث، برای ما روشن خواهد شد: «به موجب سوره شعراء قوم شعیب(ع) اصحاب ایکه بوده‌اند... و بنا بر سوره دیگر، شعیب بر قوم مدین مبعوث بوده و آنها را به پرستش خدای یگانه و وفای به کیل و زن دعوت کرده و به عذاب سخت، قوم خود را انذار نموده است»[۵۱]. با توجه به سند فوق، نام دو مکان به عنوان حوزه تبلیغ یا سکونت آن حضرت، ذکر شده که واژه قریه مندرج در آیه مورد تحقیق می‌بایست با آنها مطابقت کند. اکنون ما با استفاده از مدارک تاریخی، به توضیح آن دو مکان، که مفسرین و تاریخ نگاران اشاره نموده‌اند؛ می‌پردازیم.[۵۲]

ایکه کجا است؟

در مورد محل ایکه، در مقاله‌ای با همین نام به طور مفصل، در این کتاب سخن رفته است؛ لذا به اجمال یادآوری می‌نماییم، به موجب تفسیر تبیان: «ایکه، نام محلی می‌باشد، در کتب عهد قدیم چندین بار از ایلا، و یا ایلوت نام برده شده است، که در ساحل دریای قلزم بحر احمر واقع بوده و اسرائیلیان هنگام خروج از مصر از این شهر گذشته‌اند و حضرت داوود(ع) آن را مسخر کرده و در زمان حضرت سلیمان(ع) آباد شده است»[۵۳]. مکان دیگری که بر قریه تطبیق می‌کند؛ مدین است. برخی نویسندگان[۵۴] می‌نویسند: «مدین نام قریه‌ای است؛ که شعیب(ع) ساخت و قبیله او در آنجا سکنی گرفت و موقع این شهر در شرق عقبه است. مردم مدین، از عرب بودند و با مردم فلسطین و لبنان و مصر، روابط بازرگانی داشته‌اند و نام آن شهر اکنون معان است، که مورخین مسافت جزیره سینا، تا حدود فرات را مدین می‌نامند».

برخی نویسندگان از قول قاموس کتاب مقدس می‌نویسند: «آن مدین را مدیان نوشته و گوید: به قول بعضی مدیان، از خلیج عقبه، تا به موآب و کوه سینا امتداد داشت و به قول بعضی، از شبه جزیره سینا، تا فرات امتداد اشت. علی هذا مدین نام مملکتی بوده است». به هر تقدیر: «شهر شعیب یا مدین، در مشرق خلیج عقبه است و مردم آن از فرزندان اسماعیل(ع) بوده‌اند... امروزه شهر مدین به نام معان نامیده می‌شود.[۵۵]. بعضی از جغرافیون نام مدین را بر مردمی که میان خلیج عقبه تا کوه سینا می‌زیسته‌اند؛ اطلاق کرده‌اند و بعضی مسکن آنان را از خلیج عقبه تا کنار فرات امتداد داده‌اند»[۵۶]. همچنین، اصطخری می‌نویسد: «مدین بر کناره دریای قلزم است، برابر تبوک بر شش مرحله و از تبوک بزرگ‌تر است و آن چاه کی - که موسی(ع) از آنجا آب کشید و گوسفندان شعیب را آب داد، در این جایگاه است. خداو ند کتاب - مؤلف - گوید: این چاه را دیدم پوشیده‌اند و خانه‌ای بر او بنا کرده و آب آن مردمان، از چشمه روان باشد. مدین نام قبیله‌ای است کی - که - شعیب از ایشان بود و دیه - ده - را به ایشان باز خوانند.»..[۵۷].[۵۸]

قریه در آیه ۱۶۱ سوره اعراف

با توجه به ترجمه آیه که در صدر مقاله آمده چنین بر می‌آید که آیه، به گروهی خطاب شده که وارد قریه‌ای شوند. اگر طرف خطاب برای ما روشن شود؛ قریه مورد اشاره در آیه نیز معلوم می‌گردد؛ لذا ما، در این پژوهش با استفاده از نظر مفسران معتبر، به شناسایی گروه مورد خطاب قرآن می‌پردازیم: تا با آشنا شدن، با آنان با قریه محل سکونت ایشان آشنا گردیم. برخی از علما و بزرگان در تفاسیر خود ذیل آیه مورد تحقیق، مرقوم داشته‌اند، که آیه مورد اشاره مربوط به قوم بنی اسرائیل است و قریه‌ای که می‌بایست در آن وارد شوند؛ همان سرزمینی است که در بیت المقدس واقع بوده و آنان مأمور بودند؛ آن شهر را فتح کنند و با اهل آنجا، که عمالقه بودند جنگ کنند و ایشان را از آنجا بیرون برانند؛ ولی آنان از این مأموریت سرباز زدند و در نتیجه به سرگردانی در بیابان تیه مبتلا شدند.[۵۹]

برخی از بزرگان[۶۰] در توضیح واژه قریه در این آیه می‌نویسد: قوله ادخلوا هذه القریه، قیل هی بیت المقدس و قیل هی اریحا من قری الشام، امروا بدخلوها بعد التیه یعنی آن قریه‌ای که می‌بایست بنی اسرائیل وارد آن می‌شدند؛ بیت المقدس و همچنین گفته‌اند اریحا از شهرهای شام است و سپس به سرگردانی تیه گرفتار شدند. طبق آنچه ذکر شد، منظور از قریه در آیه مورد بحث، بیت المقدس و به احتمال اریحا ذکر شده، که ما در این مقوله به جغرافیای تاریخی آن می‌پردازیم.[۶۱]

جغرافیای بیت المقدس

برخی نویسندگان واژه بیت المقدس را به کلمه قدس ارجاع داده و زیر قدس می‌نویسند: القدس اَو اورشلیم jerusalem احدی محافظات المملکه الاردنیة الهاشمیة تضم الویه اشکال القدس و نابلس و الخلیل.[۶۲]. مؤلف کتاب تاریخ بیت المقدس، در این زمینه نقل می‌کند؛ «شهر بیت المقدس که یکی از شهرهای کشور اردن است. از نظر اسلامی اهمیت ویژه‌ای دارد. مسجد اقصی نخستین قبله مسلمانان، در این شهر قرار دارد. مسجد الاقصی و مسجد الصخره و اطراف آن را که میدان وسیعی قرار دارد؛ حرم شریف می‌نامند و از این رو بیت المقدس، یکی از حرم‌های سه‌گانه اسلامی به شمار می‌رود. از آغاز هجرت پیامبر اسلام(ص) به مدینه، تا سال دوم هجری، قبله پیامبر در موقع نماز و نیایش بیت المقدس بوده و بی‌شک، پیش از هجرت نیز در سیزده سالی که پیامبر(ص) در مکه مکرمه اقامت داشت؛ رو به بیت المقدس می‌ایستاد و نماز می‌گذارد[۶۳]. ... در شهر اسلامی بیت المقدس علاوه بر مسجد الاقصی و مسجد الصخره، ۳۶ مسجد دیگر نیز وجود دارد، که ۲۹ مسجد در داخل شهر و ۷ مسجد در خارج از دیوارهای شهر قرار دارند. در بیت المقدس آرامگاه گروهی از مسلمانان بزرگ و اصحاب رسول الله(ص) نیز قرار دارد، که از جمله آنان عباده بن صاحب انصاری است که ساکن بیت المقدس بود و در باب الرحمه مدفون است»[۶۴].

برخی نویسندگان در مورد بیت المقدس می‌نویسند: «بیت المقدس، یا قدس یا اورشلیم نام شهر مذهبی قدیمی است، در فلسطین و موقع جغرافیایی آن نزدیک سلسله کوه‌هایی است، در سواحل دریای مدیترانه و در حدود سی دو میل با آن دریا مسافت دارد»[۶۵].[۶۶]

سرگذشت تاریخی بیت المقدس

برخی پژوهشگران در مورد سرگذشت تاریخی این شهر می‌نویسند: «تقریباً پنج هزار سال پیش، گروهی از یبوسی ‌ها همراه قبایل دیگر کنعانی، از جزیره العرب به سرزمین فلسطین کوچ کردند و به رهبری ملیک صادق در گوشه‌ای از آن سرزمین شهری را به نام یبوس بنا نهادند... مدتی گذشت و مردم آن به خاطر آنکه سلطانشان هوادار صلح و دوستادار آزادی بود، نام یبوس را تغییر دادند و اورسالم =شهر سالم و صلح گذاشتند.[۶۷]. در کتاب عهد عتیق -تورات - آمده است؛ که ساکنان اصلی اورسالم یبوسی‌ها بودند[۶۸] و پس از تصرف آن، به دست یوشع باز یبوسی‌ها، در آنجا ساکن شدند[۶۹] و با آنکه پس از مرگ یوشع بنی اسرائیل شهر را محاصره کردند و گروهی را کشتند و شهر را آتش زدند و سپس به جنگ کنعانیان مقیم اطراف رفتند[۷۰] با وجود آن، یبوسی‌ها از جاهای باقی مانده شهر، خارج نشده و در همانجا به زندگی خود ادامه دادند[۷۱].

همین کتاب عهد عتیق یهودیان؛ اعتراف می‌کند، که اورسالم همان شهر یبوس است و می‌گوید: «آن مرد روانه شد و به مقابل یبوس اورسالم و کنیزش همراه وی بود و چون نزد یبوس رسیدند؛ غلام به ارباب خود گفت: به این شهر غریب، که احدی از بنی اسرائیل در آن نباشد، بر نمی‌گردیم...[۷۲] و در جای دیگر تورات، نام اصلی شهر را یبوس می‌خواند[۷۳]. به طور کلی کتاب‌های مذهبی بنی اسرائیل نشان می‌دهد، که آنان دو هزار سال بعد از بنای اورسالم به دست - کنعانیها - تازه از مصر به سوی سینا و فلسطین هجرت کردند و پس از سرگردانی یک نسل کامل از آنان در صحرای سینا؛ یا پس از مرگ موسی(ع) به راهبری یوشع به ساحل رود اردن رسیدند و به شهر اریحا آمدند و ساکنان آنجا را از مرد و زن و کودک و پیر، از دم شمشیر گذرانیدند و فقط یک فاحشه را از کشتن معاف داشتند.

یوشع به قوم خود گفت: خداوند شهر را به شما داده است و خود شهر و هر چه در آن است برای خداوند حرام خواهد شد و راحاب فاحشه فقط با هر چه با وی در خانه باشد زنده خواهند ماند... آن گاه قوم صدا زدند و شهر را گرفتند و هر آنچه در شهر بود، از مرد و زن و پیر و جوان، گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند و شهر را با آنچه در آن بود، به آتش سوزانیدند، لکن طلا و نقره و ظروف مسین و آهنین را، به خزانه خداوند گذارده و یوشع راحاب فاحشه را با هر چه از آن بود، زنده نگاه داشت...[۷۴] و[۷۵].[۷۶]

جغرافیای قریه، در سوره مبارکه یوسف(ع)

﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا...[۷۷]. در آیه مورد بحث واژه قریه که نام یک مکان جغرافیایی است؛ ذکر شده است، گر چه این اسم با الف و لام معرفه همراه است؛ با وجود این، بدون دانستن اصل قصه‌ای که اتفاق افتاده و در آیه مزبور به آن اشاره شده؛ نمی‌توان آن مکان را شناخت. از این رو ما ناچاریم اشاره‌ای گذرا به اصل داستان بنماییم.[۷۸]

بیان قصه

قصه بدین گونه است، که فرزندان حضرت یعقوب(ع) برادر خود یوسف(ع) را در اثر حسادت به چاهی انداختند و در پی این عمل زشت، اعتبار خویش را از دست داده بودند و پدر به آنان بی‌اعتماد شده بود لذا زمانی که قحطی کنعان را فرا گرفته بود؛ آنان جهت تهیه آذوقه به مصر می‌روند و حضرت یوسف(ع) که در آن زمان به مقام عزیزی مصر رسیده بود؛ در اولین برخورد با برادران، آنان را شناخت و بدون این که خود را معرفی کند، از ایشان خواست تا در سفر دیگر برادر ناتنی خود را که بنیامین نام داشت؛ با خود بیاورند؛ تا متاع بیشتری بدانان عطا نماید. فرزندان یعقوب(ع) بعد از برگشتن به کنعان؛ موضوع را به پدرشان گفتند و از او خواستند تا برای کسب متاع بیشتر: اجازه دهد، تا در سفر بعد برادر ناتنی خود را که بنیامین نام داشت، با خود به مصر ببرند. پدر با قول گرفتن قطعی از آنان، که او را مانند یوسف، سر به نیست ننمایند و او را سالم به کنعان برگردانند؛ با درخواست ایشان موافقت کرد.

در سفر بعد برادران، بنیامین را با خود به مصر بردند. حضرت یوسف در اولین ملاقات، برادر خود را شناخت و خویشتن را به او معرفی کرد و نقشه نگهداری او را در مصر، با وی در میان نهاد؛ تا آسوده شود لذا وقتی که کالاهای برادران را جهت تحویل آماده کردند؛ پیمانه ملک را در بار بنیامین گذاشتند؛ تا او را به عنوان سارق در مصر نگاه دارند. با این نقشه بنیامین مجبور بود؛ در مصر بماند. برادران وی، با ناراحتی و شرمندگی، از قولی که به پدر داده بودند؛ به کنعان برگشتند و جریان سرقت بنیامین را به پدر گفتند و برای اثبات بی‌گناهی خود، به پدر گفتند: ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ[۷۹] یعنی به خاطر صحت گفتار ما در مورد سرقت بنیامین و مقصر نبودن ما در این جریان، از مردم قریه‌ای که در آن بودیم و کاروانی، که با آن سفر کردیم سؤال کن؛ تا قضیه کاملاً روشن شود.[۸۰]

قریه مورد بحث کدام مکان بوده؟

داستان اشاره به مسافرت فرزندان حضرت یعقوب، از کنعان به مصر، جهت تهیه آذوقه دارد و از محل دقیق قریه مندرج در آیه نامی نبرده. باید توجه داشت که مصر در گذشته نیز سرزمین وسیعی بوده و به یقین کسانی که برای دریافت کمک در سال‌های قحطی به آن کشور می‌رفته‌اند، می‌بایست به مرکز حکومتی مصر، مراجعه نمایند تا از آن طریق بتوانند متاع و کالای مورد نیاز خود را تهیه کنند و از آنجا که قرآن مجید، هدفش بیان تاریخ و یا جغرافیا نیست، بلکه به نتیجه حوادث، که جنبه پندآموزی و عبرت گرفتن از رخدادها را دارد، به محل قریه اشاره نفرموده و از مصر که مکان معروفی در تاریخ است؛ سود برده است. ما در این گفتار قصد داریم، در حد توان به شناسایی محل قریه‌ای که دست تقدیر یوسف و بنیامین را ساکن آن قریه نمود؛ تا آنجا که به اسناد دست‌رسی داریم؛ بپردازیم.[۸۱]

جستجوی محل قریه

در کتاب مهدی موعود[۸۲] زیر عنوان آنچه در الواح اهرام مصر نوشته بود مطلبی تاریخی بیان شده، که با حذف مطالب غیرضروری، چکید‌ه‌ای از آن را در این مقوله بیان می‌نماییم: «.... ابوالحسن خمارویه بن احمد بن طولون احمد طولون حکمران معروف مصر و شام از سال ۲۵۴ ه. تا ۲۷۰ دستور داد، هزار کارگر، دیوار اهرام را بکنند، تا در آن پیدا شود... راهی پیدا کردند، که مانند نقب بود، راه را گرفته پیش رفتند؛ تا به آخر رسیدند در آنجا سنگ مرمری دیدند و دانستند، که در اهرام است... دیدند، با خط یونانی چیزی بر آن نوشته است. کسی از حکمای مصر... نتوانست آن را بخواند، در آن میان شخصی به نام ابو عبدالله مدنی بود؛ که یکی از حفاظ دنیا... به شمار می‌رفت، وی به ابوالحسن خماریه گفت: اسقفی را در حبشه می‌شناسم... او قادر است این خط را بخواند... خماریه دستور داد سنگ را از صعید اعلی به اسوان حمل کردند و... به حبشه آوردند... چون سنگ را نزد اسقف رساندند... معلوم شد نوشته است من ریان بن دومغ هستم. [[ابوعبدالله مدنیهه، که همراه سنگ به حبشه رفته بود: از اسقف پرسید ریان بن دومغ کی بوده؟ گفت: او پدر عزیز مصر است، که حضرت یوسف در خانه او و همسرش زلیخا بوده است»[۸۳]. عزیز، در اصطلاح سیاسی آن دوران مصر، به مقامی اطلاق می‌شد؛ که حاجب و خازن ملک مصر بود و تصرف مملکت در دست او بود.[۸۴]

توضیحی در مورد صعید مصر

دهخدا در لغت‌نامه زیر واژه صعید می‌نویسد: «بلادی بزرگ و واسع بود به مصر و در آن چند شهر بزرگ است و از آن جمله: اسوان و آن اول این بلاد، از ناحیه جنوب است، سپس قوص و قفط و اخمیم و بهنسا و شهر‌های دیگر باشد و صعید بر سه قسمت تقسیم شود:

  1. صعید اعلی، و حدِّ آن اسوان و آخر آن نزدیک اخمیم است.
  2. صعید وسطی، از اخمیم است تا بهنسا.
  3. صعید ادنی، و آن از بهنسا است، تا نزدیک فسطاط. به نقل از معجم البلدان و اعلام ترکی - مرحوم دهخدا، در مورد محل اهرام مصر، در لغت‌نامه می‌نویسد: این سه بنا، به نام اهرام یا اهرام ثلاثه معروف است و به فاصله ۱۰۰۰۰۰ ذراع از شمال منفیس، نزدیک قریه جیزه بر پای ایستاده.

و باز هم در مورد جیزه می‌نویسد: جیزه قصبه‌ای است، بدان سوی نیل و اهرام به قرب آن است و از این رو اهرام جیزه نامیده می‌شوند[۸۵]. مؤلف کتاب آثار البلاد و اخبار العباد[۸۶]، ضمن شرح آثار تاریخی جیزه، می‌نویسد: «در آنجاست سجن یوسف علی نبینا و(ع)، در جوف دیوار دروازه قصر ملک و آن دیوار کنده شده است از سنگی... و سجن یوسف(ع) عبارت از آن خانه تاریخی، است و بر دیوار غرفه مکتوب بود که: اینجا تعبیر کرده یوسف خواب را، وقتی که گفت: ﴿قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ[۸۷][۸۸].[۸۹]

نتیجه تحقیق

از مجموع اسناد و مدارک ارائه شده در متن تحقیق، به این نتیجه می‌رسیم که منظور از قریه در آیه مورد پژوهش شهری بوده به نام جیزه که آن شهر در منطقه‌ای به نام صعید واقع بود و صعید خود به سه بخش اعلی و وسطی و ادنی تقسیم شده بود.[۹۰]

منابع

پانویس

  1. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۸۵.
  2. راغب اصفهانی، مفردات قرآن.
  3. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  4. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۸۵.
  5. قرشی، قاموس قرآن.
  6. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۸۶.
  7. «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتیم: بدین شهر در آیید و از (نعمت‌های) آن از هر جا که خواستید فراوان بخورید و با فروتنی از دروازه وارد شوید و بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزش‌های شما درگذریم، و به زودی (پاداش) نکوکاران را می‌افزاییم» سوره بقره، آیه ۵۸.
  8. «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابه‌های) شهری (با خانه‌هایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده می‌گرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کرده‌ای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانه‌ای برای مردم کنیم- و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا می‌چینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن می‌پوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: می‌دانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
  9. زین العابدین رهنما، ترجمه قرآن، ج۱، ص۱۲۵.
  10. مطلع النیرین، چاپ سنگی، ص۷۱.
  11. بقره ۵۸.
  12. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۶۸.
  13. محمود طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ج۱، ص۱۶۶.
  14. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۸۷.
  15. محمود طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن.
  16. حسین، عماد زاده تاریخ انبیا از آدم تا خاتم، ص۶۳۲.
  17. اریحا jericho مدینه فی فلسطین سکنها الانسان منذ العصر الحجری و اقام فیها الکنعانیون. فتحا یشوع بن نون ورد ذکرها فی العهد القدیم و الجدید؛ لویس معلوف، المنجد
  18. دکتر معین، فرهنگ معین.
  19. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۸۹.
  20. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۴، صص ۲۸۵-۲۸۷.
  21. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه.
  22. زین العابدین رهنما، ترجمه قرآن، ج۱، ص۲۲۳.
  23. بخش دوم تفسیر کبیر، ص۴۸۵.
  24. نقل از تفسیر سید قطب، ص۳۱۸.
  25. حسین عماد زاده، تاریخ انبیا از آدم تا خاتم، ص۷۵۰.
  26. آیة الله طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ج۲۳، ص۲۱۷.
  27. بقره ۲۵۹.
  28. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۰.
  29. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۲.
  30. «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
  31. زین العابدین رهنما، ترجمه قرآن مجید، ج۱، ص۳۸۳.
  32. مجمع البحرین و مطلع النیرین، ص۱۷.
  33. چاپ سنگی به سال ۱۳۲۱ ق.
  34. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۴.
  35. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۵.
  36. «و پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: اینان را از شهرتان بیرون کنید که آنان مردمی هستند که خود را پاک می‌نمایانند» سوره اعراف، آیه ۸۲.
  37. «سرکردگان سرکش از قوم او گفتند: ای شعیب! بی‌گمان تو و کسانی را که همراه تو ایمان آورده‌اند، از شهر خود بیرون خواهیم راند یا آنکه به آیین ما باز گردید؛ (شعیب) گفت:» سوره اعراف، آیه ۸۸.
  38. «و (یاد کن) آنگاه را که به ایشان گفته شد: در این شهر (بیت المقدس) جای گیرید و از هر جای آن خواستید بخورید و بگویید: «از لغزش ما بگذر!» و از این دروازه، سجده‌کنان (به شهر) در آیید تا گناهانتان را بیامرزیم، به زودی بر (پاداش) نیکوکاران می‌افزاییم» سوره اعراف، آیه ۱۶۱.
  39. «و از ایشان درباره شهری که در کرانه دریا بود بپرس، آنگاه که (از حکم حرام بودن ماهیگیری) در روز شنبه تجاوز می‌کردند زیرا روز شنبه آنان ماهی‌هاشان نزد ایشان روی آب می‌آمدند و روزی که شنبه‌شان نبود نزد آنان نمی‌آمدند، بدین‌گونه آنها را برای آنکه نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۳.
  40. اعراف ۸۲.
  41. نجم ۵۳.
  42. توبه و حاقه ۹.
  43. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۵۴۱.
  44. حاقه ۹.
  45. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۴۴۲.
  46. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۶.
  47. حسین عمادزاده. تاریخ انبیا، ص۳۵۶-۳۵۷.
  48. سفر پیدایش، باب ۱۹، ص۲۴.
  49. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۷.
  50. فرهنگ فارسی معین.
  51. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۴۰۸.
  52. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۸.
  53. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۴۴.
  54. حسین عمادزاده، تاریخ انبیا، ص۴۹۰.
  55. قرشی، قاموس قرآن.
  56. محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۵۷۳.
  57. اصطخری، ابو اسحاق، المسالک و الممالک، توضیح از جافشار، ص۲۲.
  58. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۳۹۹.
  59. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان؛ آیت‌الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه.
  60. شیخ فخر الدین طریحی، مجمع البحرین و مطلع النیرین، ص۷۰، چاپ سنگی.
  61. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۰.
  62. لویس معلوف، المنجد
  63. این نکته را باید توضیح داد که بنا به نقل ابن عباس پیش از هجرت، که پیامبر اکرم(ص) به سوی بیت المقدس نماز می‌گذاشت، چنان می‌ایستاد که کعبه را به یک پهلوی خود قرار می‌داد.
  64. سید هادی خسروشاهی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، ص۵-۴۳.
  65. صدر بلاغی، قصص قرآن، ص۳۲۹.
  66. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۱.
  67. سید هادی خسروشاهی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین.
  68. تورات صحیفه یوشع، باب ۱۸، آیه ۲۸ و ۱۶.
  69. تورات، یوشع، باب ۱۵، آیه ۶۳.
  70. سفر داوران، باب ۱، آیه ۸.
  71. سفر داوران، باب ۱، آیه ۲۱.
  72. سفر داوران، باب ۱۹، آیه ۱۱.
  73. صحیفه یوشع، باب ۸، آیه ۲۸.
  74. عهد عتیق صحیفه یوشع، باب ۶، آیه ۱۶ – ۲۵؛ کتاب مقدس، چاپ لندن، ص۳۴۰.
  75. سید هادی خسروشاهی، تاریخ بیت المقدس و مسئله فلسطین، ص۷-۱۰.
  76. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۲.
  77. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  78. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۵.
  79. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  80. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۵.
  81. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۶.
  82. بحارالانوار، ج۱۳.
  83. محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج۱۳؛ بحارالانوار، ترجمه علی دوانی، ص۳۴۴-۳۴۷.
  84. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۷.
  85. به نقل از معجم البلدان و نساب سمعانی.
  86. آثار البلاد و اخبار العباد، ص۲۳۵.
  87. «ای دو یار زندان! اما (تعبیر خواب) یکی از شما (این است که) به سرور خود باده می‌نوشاند؛ و اما دیگری به دار آویخته می‌شود و پرندگان از سرش خواهند خورد؛ کاری که از من درباره آن نظر می‌خواستید قطعی شده است» سوره یوسف، آیه ۴۱.
  88. زکریا بن محمد بن محمود قزوینی، آثار ابلاد و اخبار العباد، ترجمه محمد بن عبادالرحمن، ص۲۳۷.
  89. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۷.
  90. عرب، محمد حسن، دانشنامه اماکن جغرافیایی قرآن مجید، ص ۴۰۸.