قریه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ...[۱].

«قریه» نام مکانی است که مردم در آن جمع شوند، به مردم نیز قریه گویند و در هر دو معنی استعمال می‌شود. در بسیاری از آیات نسبت افعال به قریه داده شده است. برخی از دانشمندان در تفسیر خود تصریح می‌کنند: «قریه» گرچه در زبان روزمره ما به معنی روستا است، ولی در قرآن و لغت عرب به معنی هر محلی است که مردم در آن جمع می‌شوند، خواه شهرهای بزرگ باشد یا روستاها»[۲].[۳]

توضیح بیشتر

بنی اسرائیل، سال‌ها در بیابان تیه سرگردان ماندند. آیه ۵۸ سوره بقره به رسیدن بنی اسرائیل به دروازه‌هایی گریز می‌زند. این دروازه‌ها، به جایگاهی که دارای برکات مادی و معنوی است باز می‌شوند. «در اینجا به فراز دیگری از زندگی بنی اسرائیل برخورد می‌کنیم که مربوط به ورودشان در سرزمین مقدس است»[۴] آنجا «محیط پرنعمتی بود، باید موقع ورود خاضع و خاشع می‌بودند و از گناهان گذشته شان استغفار می‌کردند و برای آنکه همگی به طور آشکار در این استغفار شرکت کنند باید کلمه مختصر و پر معنی «حطه» را بر زبان جاری می‌ساختند یعنی اینکه خدایا از تو تقاضای ریزش گناهان خود را داریم. خدای مهربان نیز وعده داد که اگر از روی اخلاص به این دستور عمل کنند از خطاهای آنها در می‌گذرد و البته برای افراد نیکوکارشان، علاوه بر بخشش گناهان، اجر دیگری نیز اضافه می‌دهد»[۵].[۶]

موضع‌شناسی قریه

در خلاصه تفاسیر المیزان و نمونه می‌خوانیم: مراد از قریه، بیت المقدس است[۷]. برخی از دانشمندان در تفسیر خود به همین معنی ذکر شده اشاره می‌کنند[۸]. و روشن می‌سازد که مقصود از قریه، بیت المقدس قبل از ورود حضرت موسی(ع) است. اورشلیم و قدس نام‌های دیگر بیت المقدس‌اند. سید احمد فاضلی بیارجمندی در کتاب اطلاعات قرآنی منظور از قریه در آیه ۵۸ سوره بقره را اورشلیم یا اریحا دانسته است[۹].[۱۰]

اورشلیم

همین نویسنده اضافه می‌کند: اورشلیم شهری است که بیت المقدس کنونی در محل آن واقع است. صاحب اطلاعات قرآنی موقعیت جغرافیایی بیت المقدس را نزدیک قله سلسله کوه‌هایی در سواحل دریای مدیترانه در فاصله حدود سی و دو میل با دریا می‌داند[۱۱]. در قاموس کتاب مقدس می‌خوانیم: موقعش در قرب قله سلسله کوه‌هائی است که ۸۰ بحر متوسط و بحیرة الموت را از یکدیگر جدا می‌کند... دائرة المعارف کتاب مقدس در خصوص اورشلیم یادآور می‌شود: اولین شهر فلسطین است. شهری مقدس که واژه اطلاق شده به آن ریشه سامی و عبری داشته و معنی لغوی آن صالح است»[۱۲].[۱۳]

اریحا

باز همین کتاب درباره اریحا می‌نویسد: «اولین بار در کلام خدا در ارتباط سفر بنی اسرائیل به طرف کنعان به آن اشاره شد است»[۱۴]. در قاموس کتاب مقدس اولین شهری که یوشع از مملکت کنعان متصرف شده است اریحا قید گردیده است[۱۵] چون بنی اسرائیل وارد شهر شدند، هیچ جنبنده‌ای را باقی نگذاشتند آنان پس از قتل عام، سراسر شهر را آتش زدند[۱۶].[۱۷]

جمع‌بندی مبحث

بر اساس آنچه خواندیم مفسرین قریه مذکور در آیه ۵۸ سوره بقره را بیت المقدس و اریحا دانسته‌اند. احتمال زیاد آن است که قریه در اینجا اریحا باشد؛ زیرا بر اساس روایت تورات[۱۸] و نیز آیات قرآن کریم[۱۹] چون خداوند به موسی فرمان داد تا وارد سرزمین مقدس شود، وی با بیش از ۶۰۰ هزار جنگجو از مصر رهسپار شام شد و چون به خشکی میان مصر و شام رسیدند موسی ۱۲ نفر را برای تجسس فرستاد ...وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا...[۲۰][۲۱]. اینان چون بازگشتند در وصف اریحا»[۲۲] سخنان غلوآمیزی گفتند و آنان را ترساندند و از این روی ۴۰ سال در بیابان تیه سرگردان ماندند. ملاحظه می‌فرمایید که بنی اسرائیل می‌بایست اریحا را متصرف می‌شدند که خودداری کردند. پس با این حساب اولین شهری که باید به دست آنان فتح شده باشد «اریحا» خواهد بود.[۲۳]

قریه

أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ...[۲۴]. این آیه سرگذشت دیگری از یکی از انبیای پیشین را بیان می‌کند که از شواهد زنده بر مسئله معاد و رستاخیز است[۲۵]. آیه اشاره به سرگذشت کسی می‌کند که در اثنای سفر خود، در حالی که بر مرکب سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت از کنار یک آبادی گذشت که به شکل وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد استخوان‌های پوسیده ساکنان آن به چشم می‌خورد، هنگامی که این منظره وحشت زا را دید گفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌کند؟[۲۶].[۲۷]

پیامبر مورد نظر

بعضی گفته‌اند او عزیر بود چنانچه از حضرت صادق(ع) منقول است و بعضی گفته‌اند ارمیا بود چنانچه از حضرت باقر(ع) منقول است[۲۸] و بعضی به خضر نسبت داده‌اند[۲۹] ولی مشهور و معروف این است که «عزیر» بوده است[۳۰]. فیض کاشانی برای حل تعارض روایات احتمال داده است که ماجرای مذکور به طور جداگانه درباره هر یکی از عزیر و ارمیا اتفاق افتاده است[۳۱].[۳۲]

عزیر پیامبر

عزیر یکی از بزرگان بنی اسرائیل است. نام او فقط یک بار در قرآن مجید[۳۳] به کار رفته است[۳۴] او مردی متقی و پرهیزگار بود آنچنان بر این شیوه و روش پای می‌فشرد که مردم او را مردی پارسا و دانشمند می‌خواندند. حتی بعضی از قوم یهود پا را از این فراتر نهاده وی را پسر خدا خواندند[۳۵]. عزیر چون به اذن خدا به خواب صدساله فرورفت پس از صدسال زنده گشت. استخوان خر خود را دید آنجا افتاده است در محاوره عربی از «حمار عزیر» برای کسی که پس از خواری، عزیز می‌شود مثل می‌زنند[۳۶].[۳۷]

منظور از قریه کجاست؟

الف - بیت المقدس: برخی بزرگان نوشته‌اند: بعضی گفته‌اند بیت المقدس بود که بخت نصر خراب کرده بود و بعضی گفته‌اند ارض مقدسه بود[۳۸]. برخی نویسندگان داستان را ربط به ویرانه‌های اورشلیم داده است[۳۹] برخی نویسندگان آورده‌اند: به زعم اکثر مفسرین آن شهر بیت المقدس بوده است[۴۰]. برخی از نویسندگان نیز آن بلد را بیت المقدس دانسته‌اند[۴۱] ولی برخی از دانشمندان با همه اینها «این احتمال» را بعید دانسته‌اند[۴۲]. برخی نویسندگان به نقل از تاریخ طبری و قسمت سوم تاریخ ارمیا آورده‌اند: «ارمیا با سبدی پر از انجیر و انگور سوار بر الاغش رهسپار شهر ویران شده بیت المقدس گشت و چون بر تپه شهر بالا رفت و نگاهی به اجساد مرگان افکند، با خود گفت: چگونه این سرزمین دوباره زنده و آباد می‌شود؟».[۴۳].

ب - روستای هرقیل: برخی نویسندگان می‌گویند: در تفسیر آیه أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا[۴۴] نوشته‌اند عزیر از پیغمبرزادگان بود. روزی به راهی می‌گذشت به دهی رسید که نام آن «هرقیل» بود در سایه[۴۵] درخت نزدیک آنجا خر خود را بست و وارد ده شد...[۴۶].[۴۷]

جمع‌بندی نهایی

گرچه برخی علما قریه مورد نظر را بعید دانسته‌اند که بیت المقدس باشد ولی نظرات زیادی دلالت بر این شهر دارند. از این رو ما نیز احتمال زیاد می‌دهیم که «بیت المقدس» همان شهری است که عزیر صدسال در آنجا به خواب فرو رفت و بعد حیات دوباره یافت.[۴۸].[۴۹]

قریه

يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا...[۵۰].

بیان آیات

برخی از دانشمندان و بزرگان در بیان آیات ۷۱ تا ۷۶ سوره نساء می‌نویسد: «موقع نزول این آیات، بر مؤمنین سختی شدیدی حکومت می‌کرد (ظاهراً در ربع دوم اقامت پیامبر در مدینه). اعراب از هر طرف برای خاموش کردن نور خدا و ویران کردن بنای دین کوشا بودند و پیغمبر(ص) با مشرکین مکه و طاغوت‌های قریش در جنگ بود، دستجات مسلمان را به اقطار جزیره العرب روانه می‌کرد و پایه‌های دین را در میان پیروان خود بلند و استوار می‌ساخت... مردمی دهن بین و دارای قلوب مریض نیز جزء ایشان بود یهود نیز در اطرافشان، علیه مؤمنین فتنه و جنگی می‌کردند و اعراب مدینه نیز از قدیم برای ایشان احترام قائل بودند و بزرگداشت می‌نمودند و آنان سخنان باطل و گمراه کننده به مؤمنین می‌گفتند تا ارادت راستینشان سلب شود و جدیت‌شان کمتر گردد»[۵۱].[۵۲]

مدینه یا مکه، کدامیک؟

ظاهر این جملات شاید چنین وانمود کند که مسلمانان مدینه در اثر فشارهایی که بر آنها وارد می‌شد خواستار خروج از مدینه بودند ولی به احتمال قوی این خواسته و تمنا مربوط به اهل مکه است. آنان «در محیط خفقان فقط از خدا می‌خواهند که آنها را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببرد و از خدا تقاضا می‌کنند که برای حمایت ما سرپرست و یاوری بفرست»[۵۳].[۵۴]

قریه

وَكَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا...[۵۵]. این آیه «سنتی را خاطرنشان می‌سازد که خداوند در مشرکین امم گذشته جاری می‌ساخته است و آن این بوده که وقتی مردم غیر از خدا اولیاء دیگری اتخاذ می‌کردند خداوند به عذابی که در روز یا در شب نازل می‌کرده هلاکشان می‌ساخته و پس از دیدن عذاب به ظلم خود اعتراف می‌نمودند»[۵۶]. آیه‌های چهارم و پنجم سوره اعراف «اشاره‌ای به عواقب دردناک مخالفت با دستوراتی است که در آیات قبل بیان شد و هم در واقع «فهرستی» است اجمالی در سرگذشت اقوام متعددی همچون قوم نوح و فرعون و عاد و ثمود و لوط که بعداً خواهد آمد. قرآن در اینجا به آنهائی که از تعلیمات انبیاء سرپیچی می‌کنند و به جای اصلاح خویش و دیگران بذر فساد می‌پاشند، شدیداً اخطار می‌کند که نگاهی به زندگانی اقوام پیشین بیفکنید»[۵۷]. از آنجا که در این آیه نازل شدن عذاب به هنگام شب و نیمروز مرتبط شده است احتمال دارد به قوم لوط که در شب دچار عذاب شدند و قوم شعیب که در نیمروز هلاک گردیدند اشاره شده باشد. اگر چنین باشد مراکز اجتماع این دو قوم، مد نظر «قریه» خواهند بود که توصیف و شرح آنها در جای خود و در این کتاب آورده شده‌اند.

برخی نویسندگان وقتی به مبحث سوره اعراف ورود پیدا می‌کنند به این باور می‌رسند که: در کلمه «قریه» و «قراء» با ۹ بار تکرار در مجموع از همه سوره‌ها بیشتر است»[۵۸]. بنابر گفته صاحب تفسیر المیزان؛ در این آیه خداوند: «سنتی را خاطرنشان آنان می‌سازد که خداوند در مشرکین امم گذشته جاری می‌ساخته است و آن این بوده که وقتی غیر از خدا اولیاء دیگری اتخاذ می‌کردند خداوند به عذابی که در روز یا در شب نازل می‌کرد، هلاکشان می‌ساخته، و پس از دیدن عذاب به ظلم خود اعتراف می‌نمودند»[۵۹]. «بدیهی است عذاب در حالت آرامش طعم تلخ‌تری خواهد داشت و این کیفر یا گناهانشان نیز متناسب می‌باشد زیرا همان‌طور که با گناه خود آرامش دیگران را بر هم زدند خدا نیز آسایش خودشان را بر هم زد»[۶۰]. احتمال زیاد وجود دارد که منظور از هلاکت و فروپاشی اقوام گذشته یا قوم لوط و یا قوم شعیب باشد. قوم لوط در شب گرفتار عذاب الهی شدند و قوم شعیب در روز مجازات شدند. جایگاه قوم لوط و قوم شعیب نیز در لابه‌لای این کتاب مورد اشاره قرار گرفته‌اند.[۶۱]

قریه

وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ[۶۲].

قوم لوط

آیه هشتاد و دوم سوره اعراف نادرستی و غیرمنطقی بودن راه انتخابی قوم لوط را مورد اشاره قرار می‌دهد. «قوم لوط چون دلیل درستی برای کارشان نداشتند لذا او را به تبعید تهدید کردند و این نهایت سفاهت این قوم را می‌رساند چون در جواب یا باید به عمل زشتشان اعتراف می‌کردند یا با دلیل حرف لوط را رد می‌کردند»[۶۳]. قوم لوط، لوط را «به خاطر اینکه مردی غریب و خوش نشین در شهر است خوار شمرده و کلامش را بی‌مقدار دانسته گفتند: شهر از ما است و این مرد در این شهر خوش نشین است و کس و کاری ندارد، او را نمی‌رسد که به کارها خورده‌گیری کند»[۶۴].[۶۵]

شهر لوط و مردمانش

ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را در آن سفر همراه برد و با ثروتی سرشار و اندوخته‌های بی‌شمار به سرزمین فلسطین فرود آمدند و دیری نگذشت که آن سرزمین بر اغنام احشام‌شان تنگ شد، از این رو لوط از سر منزل عمویش ابراهیم کوچ کرد و در سریه«سدوم» منزل گزید. مردم آن قریه بداخلاق و تیره درون بودند. برخی نویسندگان در توصیف مردم سدوم می‌گویند: مردم سدوم دارای اخلاقی فاسد و باطنی ناپاک بودند. از انجام هیچ معصیتی پرهیز نمی‌کردند و در اعمال ناشایستی که انجام می‌دادند نصیحت پذیر نبودند[۶۶].

برخی از بزرگان[۶۷] در میان ذکر حدیثی از امام محمدباقر(ع) آورده‌اند: حضرت رسول(ص) فرمود: ای جبرئیل شهر ایشان قوم لوط در کجا بود؟ جبرئیل عرض کرد: آنجا که امروز «بحیره طبریه» است در نواحی شام. برخی نویسندگان مردم شهر سدوم را چنین معرفی می‌کنند: مردم این شهر همگی منحرف و در منجلاب گناه و معصیت غوطه‌ور بودند. بدون توجه به عواقب این کار اکثر آنان با راهزنی و تصرف اموال دیگران امرار معاش می‌کردند. بی‌پروا و جسورانه در کمین کاروان‌ها می‌نشستند و در موقع مناسب با بی‌رحمی کامل به آنان حمله‌ور می‌شدند و ضمن کشت و کشتار اموالشان را به سرقت می‌بردند[۶۸]. بنا به نوشته برخی نویسندگان: مردم شهر سدوم و چند قصبه دیگر به گناهان آلوده شدند و هر چند آنان را لوط نصیحت کرد سودمند نیفتاد[۶۹]. ناگفته نماند که «قوم لوط در پنچ شهر مجاور هم در کنار بحر المیت زندگی می‌کردند. ۱- شهر سدوم (اسدم) مرکز قوم لوط ۲- شهر عموره (عمریه) ۳- شهر صبوبیم ۴-شهر أرمه ۵- شهر صوغر»[۷۰] که مجموع اینها را با صفت موتفکات یاد می‌کنند.[۷۱]

نکته پایانی

نکته پایانی آن که: «سدوم» که اکنون «اسدم» نامیده می‌شود، بر فراز کوه نمک در جنوب غربی دریای لوط واقع است. این شهر مرکز شهرهای قوم لوط بوده است. این مختصات را اطلاعات قرآنی به دست می‌دهد[۷۲]. برخی نویسندگان معتقداند: سدوم Sadom شهری باستانی در فلسطین است، بر کرانه دریای لوط که به روایت کتاب مقدس به مکافات کارهای بد مردم آن؛ خدا بارانی از آتشی بر آن فرو بارید[۷۳].

در قاموس کتاب مقدس آمده است: موضع سدوم به واسطه انقلابی که بر مداین مؤتفکات وارد آمد معلوم نیست و بسیاری را گمان بر این بود که دریای لوط = دریای مرده محل این شهر‌ها بوده است و بعضی از سیاحت گران قدیم گفته‌اند که ستون‌ها و سایر آثاری که دلالت بر خرابه شهرها می‌نماید در قعر دریای مرقوم مشاهده کرده‌اند. بعضی دیگر بر آنند که آن جزء دریایی که به جنوب لسان واقع و عمقش بیش از ۱۳ قدم نیست محل آن شهرها می‌باشد لکن در کتاب مقدس دلیل بر اینکه آن شهرها را آب گرفته باشد نیست. علاوه بر این از تاریخ و طبقات الارض آن مکان معلوم می‌شود که چنین مطلبی واقع نگشته است پس موضع آن شهرها جز در دو طرف نمی‌تواند بود یعنی یا به طرف شمال است یا به طرف جنوب»[۷۴]. از میان آنچه گذشت می‌توان به این نکته رسید که سدوم در جوار و کرانه دریای مرده واقع بوده است به استناد گفته دائره المعارف کتاب مقدس ثابت می‌شود که سدوم در سواحل جنوبی دریای مرده قرار داشته است[۷۵]. نگارنده به این مطلب این را می‌افزاید که مؤتفکات در سواحل جنوب شرقی واقع بوده‌اند.[۷۶]

قریه

قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ[۷۷].

شعیب پیامبر

شعیب(ع) از پیامبران الهی است[۷۸] به وظیفه ارشاد و راهنمایی خود قیام نمود، و لکن قوم استکبار نموده به دستوراتش گردن نهادند و در عوض او و گروندگان به او را تهدید نموده و گفتند: باید از دین توحید دست بردارند و گرنه از شهر و دیارتان اخراج خواهیم کرد[۷۹].[۸۰]

شعیب، پیامبر کدام شهر؟

شعیب را گاه پیامبر مدین و گاه پیامبر ایکه ذکر کرده‌اند و در برخی از موارد مدین و ایکه را یکی دانسته‌اند. مناسب است توضیحات مختصری در این خصوص نگاشته آید.

الف- مدین: برخی نویسندگان می‌گویند: او شعیب بعد از نوح و هود و صالح و لوط به پیامبری برگزیده شد و پیامبر سرزمین یا قوم مدین بوده است. (مدین یا مدین شعیب، شهری است در شرق خلیج عقبه)[۸۱]. برخی نویسندگان می‌گویند: اهل مدین عرب بودند و در سرزمین «معان» از طرف شام می‌زیستند[۸۲].

اطلاعات قرآنی مدین را یکی از دو شهر محل مأموریت شعیب قید کرده است[۸۳]. برخی نویسندگان می‌نویسند: مدین یا شعیب شهر که امروزه به آن معان نیز گفته می‌شود، مسکن پاره‌ای از فرزندان حضرت اسماعیل است که با مصر و لبنان و فلسطین تجارت داشته‌اند.

ب- ایکه: برخی از لغت شناسان ایک را جنگل، بیشه و نی زار معنی کرده‌اند و ایکه را اشاره به قوم شعیب دانسته‌اند. به اعتقاد صاحب کتاب باستان‌شناسی قصص قرآن: قرآن قوم شعیب را اصحاب ایکه (بیشه‌ها) خوانده بدین جهت که سرزمینشان پوشیده از بیشه‌ها و جنگل‌های سرسبز و خرم بوده است[۸۴]. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی گفته است: «از سوره شعرا (۱۷۶ و ۱۷۷) معلوم می‌شود که او شعیب پیامبر اصحاب ایکه (بیشه) بوده است»[۸۵].[۸۶]

نکته قابل جمع

معرفی شعیب به قلم برخی نویسندگان چنین است: شعیب برای اصحاب مدین و اصحاب ایکه از طرف خود نماینده فرستاده آنها را دعوت به خدا و حقیقت نمود و آنها اطاعت نکردند اصحاب مدین به صیحه جبرئیل یا صیحه آسمانی هلاک شدند و اصحاب ایکه به عذاب یوم الظله نابود گردیدند[۸۷]. برخی دیگر از نویسندگان اضافه می‌کنند: «ایکه» یعنی بیشه‌ای که در قرآن درختان نرم چوب می‌روید و این بیشه نزدیک مدین در قسمت بادیه آن قرار داشت[۸۸]. برخی نویسندگان اینچنین می‌نگارند: بعضی از اهل تفسیر اصحاب ایکه را همان قوم مدین شناخته و برخی آنان را قوم دیگری دانسته‌اند که شعیب بر ایشان نیز رسالت داشته است. در تفسیر تیبان، قول دیگری نفل شده که به موجب آن، ایکه نام محلی می‌باشد[۸۹]. آورده است قتاده می‌گوید: شعیب دو بار برگزیده شد. یک بار به سوی اهل مدین و یک بار بر اصحاب ایکه[۹۰].

با این بررسی‌ها می‌توان بحث را چنین جمع کرد که مدین و ایکه دو نقطه جغرافیایی مجزایند. ولی قریه به کار رفته در آیه هشتاد و هشتم سوره اعراف بر کدام‌یک از این دو وارد است؟ چون در آیه ۸۵ همین سوره به صراحت گفته شده است که شعیب بر قوم مدین مبعوث شده است وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا[۹۱] لذا تردیدی نیست که واژه قریه در آیه ۸۸ به «مدین» برگردد.[۹۲]

قریه

وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ...[۹۳].

طرح سؤال

اگر در ذهنتان این سؤال ایجاد شده است که: دقیقاً موقعیت جغرافیایی «قریه» ی مذکور در آیه صد و شصت و یکم سوره اعراف کجاست؟ مطالب پی آمده قطعاً راهنمایتان خواهد بود. روی صحبت آیه با بنی اسرائیل است. نعمتی که به آنان داده شده است را مورد اشاره قرار می‌دهد. نعمتی که به وسیله آزمایش و امتحان است. یهودیان از زبان موسی(ع) می‌شنوند که باید شهری را به تصرف خویش در آورند.[۹۴]

روایت منابع

منابع مختلف در باب اینکه «قریه» در چه نقطه‌ای از کره خاکی قرار گرفته است سه نظر دارند:

۱) ایله: که اکنون با نام «ایلات» قابل شناخت است، در کنار دریای احمر قرار گرفته است. برخی نویسندگان رابطه‌ای را میان ورود به شهر ایله و سوره مائده برقرار کرده‌اند که خلاصه‌ای از آن را در اینجا ذکر می‌کنیم: بنی اسرائیل وارد شهر ایله شدند و مأمور گردیدند که کلمه حطه را بر زبان آورند. بنی اسرائیل به قسمی که در سوره مائده مذکور است از قتال با دشمنان و گرفتن شهر سر باز زدند و دچار غضب شدند[۹۵].

۲) ارض مقدس: برخی بزرگان در بیان احوال بنی اسرائیل بعد از بیرون آمدن از دریا و حیران شدن ایشان در زمین از امام محمد باقر(ع) نقل کرده است که به بنی اسرائیل حق تعالی امر فرمود: حضرت موسی(ع) به ارض مقدس ببرد و کفار را از آنجا بیرون نمایند[۹۶]. برخی از دانشمندان و بزرگان در بیان آیات ۲۰ تا ۲۶ سوره مائده در المیزان[۹۷] می‌فرمایند: آیاتی که درباره حکایات موسی وارد شده می‌رساند که این جریان - دعوت نمودن موسی به ورود در زمین پاک - پس از بیرون رفتنشان از مصر بوده است[۹۸]. این مفسر بزرگ متذکر می‌شود[۹۹]: مقصود از قریه همان سرزمینی است که در بیت المقدس واقع بوده و بنی اسرائیل مأمور شدند آن شهر را فتح نموده و با اهل آنجا که از عمالقه بوده‌اند جنگیده و ایشان را عزیمت دهند و شهر را تصرف کنند، بنی اسرائیل از این مأموریت سرباز زده و در نتیجه به سرگردانی در بیابان تیه مبتلا شدند. برخی از نویسنگان، گفته‌اند: چون بنی اسرائیل از خطر فرعونیان گذشتند حضرت موسی به آنها دستور داد که خود را آماده جنگی کنید و باید به فلسطین حمله نمائید. قوم بنی اسرائیل در اثر تحمل چندین قرن ذلت و عبودیت روح سلحشوری و جنگجویی را از دست داده بودند به حضرت موسی گفتند ای موسی تو خودت برو با خدایت به جنگ بپرداز[۱۰۰].

۳) اریحا: منابع بسیاری هم هستند که دریچه دیگری را به این موضوع می‌گشایند، برخی از نویسندگان به دستور فتح بلاد شام توسط یک قوم موسی اشاره کرده‌اند و سجده در وقت ورود به شهر اریحا را بیان نموده است[۱۰۱]. برخی نویسندگان به وحشت زدگی و هراسناک شدن اقوام بنی اسرائیل به محض شنیدن اینکه باید برای تصرف سرزمین پربرکت اریحا با طایفه حیثیان و کنعانیان بجنگند گریزی زده است[۱۰۲]. برخی دیگز از نویسندگان می‌گویند: بیشتر مفسران گفته‌اند: نخستین شهری که در سر راه بنی اسرائیل قرار داشت، اریحا بود و بنی اسرائیل مجبور بودند که با اهل آن شهر بجنگند[۱۰۳].

به هر حال بنی اسرائیل از حمله به عمالقه سرباز زدند و به خاطر این تقصیر، چهل سال در بیابان تیه سرگردان ماندند. بعد از چهل سال موسی(ع) به حضرت یوشع دستور فتح اریحا را داد. در قاموس کتاب مقدس آمده است: اریحا اول شهری است که یوشع از مملکت کنعان متصرف شد[۱۰۴]. جان بی‌ناس نوشته است: حمله عمده اسرائیلیان به وسیله اولاد یوسف، افرایم و منسح صورت گرفت که در وادی اردن پیش رانده، در تحت قیادت یوشع، شهر اریحا را فتح کردند[۱۰۵]. در جایی دیگر با این گفته‌ها روبه‌رو می‌شویم: به فرمان موسی(ع) (یوشع) دامن همت به کمر زد و با گروهی از جوانان و جنگجویان بنی اسرائیل به پادشاهان ظالم و جبار عمالقه حمله برده و شکستی سخت بر آنان وارد ساختند، آنها را کشتند و دو شهر زیبا به نام‌های (اریجا) و (ایلیاد) که امروزه بعلبک خوانده می‌شود به تصرف آنان در آمد[۱۰۶]. اریجا اشتباه در نقطه‌گذاری دارد، نقطه در زیر «ح» زیادی است و اریحا صحیح می‌باشد.[۱۰۷]

پایان مبحث

همین جا گفتار را در مورد «قریه» با این جمله به پایان می‌بریم که منظور از قریه در آیه ۱۶۶ سوره اعراف «اریحا» می‌باشد و بنا به گفته سید احمد فاضلی بیارجمندی «اریحا شهری بسیار قدیمی در وادی اردن، به مساحت هیجده میل به شمال شرقی اورشلیم و پنج میل به اردن»[۱۰۸] است.[۱۰۹]

قریه

وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ[۱۱۰].

حکایت روز شنبه

تأکید قرآن در این آیه به تعطیلی روز شنبه است و اینکه در این روز نباید بنی اسرائیل ماهی صید می‌کردند. یهودیان این قانون الهی را زیر پا گذاشتند. یک روایت حکایت از آن دارد: خدا به این جمعیت و به عنوان آزمایش دستور داد که روز شنبه را بزرگ دارند و دست از صید ماهی بکشند و مشغول عبادت شوند. در روز شنبه ماهیان در روی آب ظاهر می‌شدند در حالی که در غیر این روز کمتر آشکار می‌شدند حالا یا به فرمان خدا یا به جهت این که قبلاً روز شنبه، روز تعطیلی یهود بود لذا ماهیان احساس امنیت می‌کردند. همین موضوع وسیله‌ای برای آزمایش آنها شد[۱۱۱]. روایتی دیگر حاکی از آن است که: سبت اسم آن روزی است که قوم یهود از تمامی اعمال خود دست کشیده استراحت می‌کردند[۱۱۲]. جفری می‌گوید: ما واژه سبت را فقط در آیات نسبتاً متأخر و همواره به معنای سبت یهودیان می‌بینیم، مراجع مسلمان آن را یک واژه اصیل عربی و گرفته شده از سَبَتَ به معنای بریدن و قطع کردن می‌دانند و توضیح می‌دهند که چون خداوند در روز هفتم کار خویش را قطع کرد این روز را سبت خوانده‌اند و در ادامه می‌گوید: تردیدی نیست که این واژه از زبان آرامی و احتمالاً از واژه‌ای یهودی گرفته شده نه از واژه سریانی[۱۱۳]. اعتقاد ما بر این است که داستان روز شنبه یهودی را نباید با اصحاب السبت از لحاظ مکانی مرتبط ساخت. با این توضیح به مکان یابی «قریه» می‌پردازیم.[۱۱۴]

مراد از قریه

اعلام قرآن قول ثعلبی را آورده است که: قریه مذکور در سوره اعراف قریه «ایلا» بوده است. برخی نویسندگان در پاراگراف بعدی خاطر نشان می‌سازند: معلوم نیست که مراد از قریه مذکور در سوره اعراف قریه ایلا باشد[۱۱۵]. پس به قرینه «حاضر البحر» (ساحل و نزدیک دریا) در همین آیه مورد بحث با قوت می‌توان مدعی شد که مراد از قریه: محدوده جغرافیایی «اریحا» می‌باشد.[۱۱۶]

قریه

فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ[۱۱۷]. «حکایت شده که یونس با قوم خود در سرزمین نینوا (در عراق) زندگی می‌کردند و هنگامی که یونس از ایمان آوردن آنان مأیوس شد، به آنان نفرین کرد و از میان آنان بیرون رفت و هنگامی که نشانه‌های عذاب ظاهر شد، مردم به نزد حکیم و دانشمند قوم خود رفتند و با راهنمایی او همگی از شهر بیرون رفتند و دست به دعا و توبه و تضرع بلند کردند و حتی مادران را از فرزندان جدا کردند و به جست‌و‌جوی یونس نیز بر آمدند ولی او را نیافتند. این جریان سبب شد که عذاب از آنان بر طرف شود و پس از مدتی یونس به میان آنان بازگشت و مردم از او استقبال کردند»[۱۱۸].

آنچه از گذر مباحث مربوط به حضرت یونس(ع) در نینوا به دست می‌آید این است که سرزمین قوم یونس در عراق کنونی بوده است. «شهر معروف نینوا پایتخت آشور است که روزگاری در بین النهرین مرکز تمدنی بزرگ بود. این شهر در نزدیکی موصل، واقع در عراق، در شرق دجله قرار داشت. قوم آشور در حدود سه هزار سال قبل در تاریخ ظهور یافتند. خرابه‌های این شهر همچنان تا به امروز در کنار دو روستای «کورنجک» و قریه «نبی یونس» برقرار است[۱۱۹].[۱۲۰]

قریه

وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا...[۱۲۱]. با توجه به این که «قریه» در لغت عرب، به هر گونه شهر و آبادی گفته می‌شود، در مقابل «بَدو» که به بیابان اطلاق می‌گردد[۱۲۲]. این آیه از زبان برادران حضرت یوسف بیرون آمده است و «می‌دانیم این سخن آنها پس از بازگشت از پایتخت مصر و ماجرای توقیف برادر آنها «بنیامین» از طرف دستگاه عزیز مصر بوده است»[۱۲۳].

در یک جمع‌بندی نهایی «قریه» در این آیه را در آیینه فرهنگ فارسی معین چنین می‌بینیم: «صعید؛ مصر علیا را گویند یعنی بلاد واقع بین جنوب قاهره و آبشارهای اسوان، طول آن ۹۰۰ کیلومتر است و به ۸ مدیریه تقسیم می‌شود: جیزه، بنی سویف، قیوم، منیا، اسیوط، جرجا، قنا، اسوان[۱۲۴]. از آنچه گذشت مکانی که کاروان برادران یوسف در آنجا توقیف شد «جیزه» باید باشد.[۱۲۵]

قریه

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً[۱۲۶]. همان‌طور که ملاحظه می‌شود قریه در این آیه نکره است. مفسرین هم در مشخص کردن آن سکوت اختیار کرده‌اند. «برخی مفسران قرآن بر آن‌اند که این آیه مثلی برای هشدار به مردم است و هدفش بیان یک سرگذشت واقعی نیست اما برخی مفسران قرآن بر آن‌اند که این آیه اشاره به سرگذشت مکه یا گروهی از «بنی اسرائیل» یا «قوم سبأ» دارد که بر اثر کفران نعمت و سرکشی، تمدنشان ویران شد»[۱۲۷].

تفسیر نمونه در این رابطه می‌گوید: «هر چند افعال این آیه (کانت، کفرت و...) ماضی است، اما تطبیق تاریخی این آیه بر این موارد خالی از اشکال نیست؛ چراکه در مکه چنین اتفاقی حکایت نشده است. با قبول این نظر ما هم تأکید می‌کنیم که مراد از قریه در این آیه مکه نیست. از امام صادق(ع) در کتاب نمونه بینات شأن نزول قرآن آمده است: این آیه درباره قومی نازل شده است که در کنار نهری به نام ثرتار زندگانی می‌کردند و در کمال نعمت و خوش گذرانی و فراخی بودند... چیزی نگذشت که آب نهر خشکیده شده و باران قطع گردید و نباتات زمین سوخت و وضع اهالی به بدبختی و گرسنگی و بیچارگی کشیده شد».

با توجه به اینکه می‌دانیم قوم سبأ هم با «سیل العرم» و شکسته شدن سد مأرب از بین رفته‌اند پس خشکیده شدن آب نهرها و قطع گردیدن نزولات آسمانی درباره آنها وارد نیست. از جمع‌بندی این نگره‌های سه‌گانه، یک پایان بندی می‌توان داشت و دامنه سخن را بست. اگر نشانی بدهیم قریه ذکر شده در این آیه نامش «ثرثار» بوده است دانشنامه آزاد ویکی پدیا اطلاعات زیر را در خصوص ثرثار به ما ارائه می‌کند و به احتمال زیاد ثرثار، همان قریه‌ای است که در آیه ۱۶ سوره نحل آمده است و در یکی از جهات این دریاچه واقع بوده است: دریاچه ثرثار که به آن وادی ثرثار و گودی ثرثار هم گفته می‌شود بزرگ‌ترین دریاچه عراق است. این دریاچه با وسعت ۷۱۰/۲ کیلومتر مربع و در ۱۲۰ کیلومتری شمال بغداد قرار دارد. محل آن در شمال استان انبار و شمال باختری استان تکریب و جنوب شهر سامرا قرار دارد.[۱۲۸]

قریه

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا[۱۲۹]. در این آیه «به کلاس سوم آموزشی موسی اشاره شده است. او همراه معلمش (خضر) وارد شهری شد و از آنجا که توشه خود را اتمام کرده یا از دست داده بودند مایل شدند که مهمان مردم آن شهر شوند. مقصود از شهری که موسی و معلم او وارد آن شدند «انطاکیه» در کشور سوریه، یا «ایله» در کنار دریای احمر و یا «ناصره» در شمال فلسطین است. البته با توجه به احادیث احتمال سوم قوی‌تر است»[۱۳۰].

«در روایت از ابن عباس نقل شده که این قریه شهر انطاکیه از شهرهای قدیم سوریه در ۹۹ کیلومتری حلب بوده و بعضی گفته‌اند شهر ایله بوده که امروزه به آن بندر ایلات گفته می‌شود و برخی آن را شهر ناصره در شمال فلسطین دانسته‌اند. شهر انطاکیه به علت فاصله زیاد از اقامتگاه حضرت موسی(ع) بعید به نظر می‌رسد[۱۳۱]. محل واقعی این «قریه» نمی‌تواند خارج از قلمرو جغرافیایی فلسطین باشد. با این وصف ما معتقدیم که مراد از قریه در آیه ۷۷ سوره کهف «ناصره» است. ناصره شهری است در منطقه جلیل، در شمال فلسطین و در ۳۰ کیلومتری جنوب شرق حیفاء.[۱۳۲]

قریه

مَا آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ[۱۳۳]. وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً...[۱۳۴]. «قری» به معنای جمع شدن است و از آنجا که شهر یا روستا محل تجمع و اجتماع است «قریه» نامیده می‌شود.

از مطالب تفسیر المیزان می‌توان فهمید خداوند در میان آیات سوره انبیاء «داستان جماعتی از انبیاء را برای تأکید گفتار اجمالی خود می‌آورد و سخنی از موسی و هارون، سرگذشتی از ابراهیم و اسحاق و یعقوب و لوط و شرحی از نوح و داود و سلیمان و ایوب و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل و ذوالنون و زکریا و یحیی و عیسی می‌آورد»[۱۳۵]. «کفار در وعده‌ای که می‌دهند دروغ گویند و اگر معجزات پیشنهادی آنان را هم نازل کنیم باز ایمان نمی‌آورند و در نتیجه به همین جرم هلاک خواهند شد»[۱۳۶].

از مجموع آنچه گذشت به دست آمد که: قریه در این آیات به گذشتگان مربوط می‌شود. مردمان پیشین که قبل از مردمان مکه می‌زیستند و از پیامبران خود معجزه می‌خواستند، معجزات پیشنهادی آنان برآورده می‌شد ولی باز ایمان نمی‌آوردند و از این رو هلاک شدند. همه می‌دانیم که قبل از پیامبر: نوح، هود، صالح، ادریس، داود، لوط و موسی زیسته‌اند و هدایت و معجزه هر کدام از آنها در برهه‌ای از زمان مؤثر نیفتاده و عذاب الهی بر منکران حق نازل شده است، مکان استقرار هر کدام از این امت‌ها هدف «قریه» در این دو آیه است، بنا به باور دکتر شوقی ابوخلیل در آیه ۱۱ به شهر «حضور؛ اشاره شده که در سرزمین یمن واقع و از توابع زبید است»[۱۳۷]. «زبید» در ۲۵ کیلومتری بحر احمر و ۸۰ کیلومتری حُدیده و در دشت ساحلی تهامه واقع است بنا به نوشته دهخدا زبید نام شهر و کوهی در یمن است که آن را حضوراء نیز می‌نامند.[۱۳۸]

قریه

وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ...[۱۳۹]. برهان قطعی در خصوص لوط و شهر لوط را مدیون خود قرآن هستیم. «قرآن از شهرک‌های قوم لوط به عنوان قریه المؤتفکات (زیر و رو شده‌ها) یاد می‌کند»[۱۴۰]. «لوط از پیامبران بزرگی است که هم عصر با ابراهیم(ع) بود و همراه او از سرزمین «بابل» به «فلسطین» مهاجرت کرد و بعداً از ابراهیم(ع) جدا شد و به شهر «سدوم» رفت،؛ چراکه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصاً انحرافات و آلودگی‌های جنسی بودند، او برای هدایت این قوم منحرف تلاش و کوشش بسیار کرد و در این راه خون دل خورد، اما کمتر در آن کوردلان اثر کرد. سرانجام چنان که می‌دانیم قهر و عذاب شدید الهی آنها را فرا گرفت و آبادی‌هایشان به کلی زیر و رو گردید... نسبت دادن اعمال زشت و پلید را به «قریه» و شهر و آبادی به جای اهل قریه اشاره به این است که آنها چنان غرق فساد و گناه بودند که گویی از در و دیوار آبادی‌شان گناه و اعمال زشت و پلید می‌بارید»[۱۴۱]. موضع فعلی «سُدوم» بنا به گفته دایره المعارف کتاب مقدس در سواحل جنوبی دریای مرده قرار داشته است[۱۴۲].[۱۴۳]

قریه

وَلَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ...[۱۴۴]. قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ[۱۴۵]. بی‌مناسبت نیست اگر تکرار هم باشد بگوییم: «قریه در اصل از ماده «قَری» (بر وزن نهی) به معنی جمع شدن آمده و چون قریه مرکز اجتماع افراد بشر است این نام بر آن اطلاق شده است. از اینجا روشن می‌شود که قریه تنها به معنی روستا نیست بلکه هر گونه آبادی و مرکز اجتماع انسان‌ها اعم از روستا و شهر را شامل می‌شود و در بسیاری از آیات قرآن نیز این کلمه به شهر یا هر گونه آبادی اعم از شهر و روستا اطلاق شده است»[۱۴۶].[۱۴۷]

قومی که در منجلاب گناه بودند

می‌دانیم که لوط برادرزاده حضرت ابراهیم بود. به پیروی از عموی خویش؛ مردم را به پرستش خدا فراخواند و از آنان خواست عمل ناشایست انجام ندهند و از همبستری با پسران اجتناب کنند. «چون برای آنان قبح این مطلب ریخته و به صورت کاملاً عادی در آمده بود بدون توجه به گریه و زاری گرفتاران به رفتار ننگین خود ادامه می‌دادند»[۱۴۸]. «لوط از پروردگار خویش درخواست کمک کرد تا بر آن قوم مفسد پیروز گردد و برای آنان عذابی دردناک‌طلبید»[۱۴۹].[۱۵۰]

قریه‌ای که بارانی از سنگ ویرانش کرد

«شب می‌رفت تا روزی دیگر پدیدار گردد. نزدیک صبح بود که فرشتگان به فرمان خدا بر آنان سنگ ریزه باریدند آنقدر که شهر و ساکنینش همه در زیر خروارها شن مدفون شدند. گوئی زلزله‌ای عظیم آمد و زمین لرزید و هر چه بود از میان رفت. به دنبال آن بارانی از سنگریزه بر سر آنان فرود آمد. همه مردند و شهر به ویرانه‌ای تبدیل شد تا عبرت دیگران شود»[۱۵۱].[۱۵۲]

قریه این آیه کجاست؟

همه مفسران بر این نکته اذعان دارند که آن «قریه‌ای که باران بلا بر آن بارید قریه قوم لوط است که خدای تعالی بارانی از سنگ سجیل بر آن ببارید»[۱۵۳]. این را هم می‌دانیم که قرآن شهر‌های قوم لوط را «مؤتفکات» نامیده؛ ولی این آیات به مکان مشخصی از میان آن شهر‌ها دست گذاشته است.[۱۵۴]

سدوم

سدوم شهری باستانی در فلسطین بر کرانه دریای لوط است که به روایت کتاب مقدس به مکافات کار‌های بد مردم آن، خدا بارانی از آتش بر آن فرو بارید»[۱۵۵]. «سدوم شهر عظیم مداین مؤتفکات است»[۱۵۶].

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ[۱۵۷]. در سرگذشت حضرت سلیمان، نقش هدهد غیر قابل انکار است. هدهد خبر مهمی را از سبأ می‌آورد و نامه سلیمان را به ملکه سبأ می‌برد. «ملکه سبأ وزرا و فرماندهان و بزرگان دولت خود را به مشورت فرا خواند تا بدین وسیله اعتماد آنان را جلب و از تدبیر و پشتیبانی ایشان استفاده کند و به این ترتیب تاج و تخت خود را حفظ کند... ملکه از پاسخ مشاورین خود دریافت که بیشتر مایل به جنگ و دفاع هستند؛ لذا نظر آنها را نپسندید و به آنان اعلام کرد که صلح بهتر از جنگ است»[۱۵۸]. نام بلقیس به تصریح در قرآن نیامده است اما در آیه ۲۳ سوره نمل به او و به سریر یا تخت سلطنت بلقیس اشاره شده است. ملکه سبأ می‌دانست که جنگ عاقبتی ندارد و از آنجا که قدرت و شوکت و آوازه سلیمان به گوش وی خورده بود می‌دانست اگر وارد جنگ شود نابودی آبادی‌هایش را شاهد خواهد بود و ذلالت را برای آنان به ارمغان خواهد آورد. از آنجا که قصر بلقیس ملکه سبأ در پایتخت کشور یعنی مأرب واقع بود؛ لذا او سخن از ویرانی آن شهر می‌زند. «مأرب» در ۱۲۰ کیلومتری شرق صنعا پایتخت یمن واقع است.[۱۵۹]

قریه

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ[۱۶۰]. إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ[۱۶۱]. این آیات با سرگذشت و سرنوشت قوم لوط سر و کار دارد. «شهر قوم لوط نزدیک سرزمین ابراهیم بود و لوط پیامبر در آن زمان تابع رسالت ابراهیم بود و فرشتگان اخبار غیبی عذاب قوم لوط را نخست برای ابراهیم بیان می‌کردند و سپس به سراغ خود لوط رفتند»[۱۶۲]. به خاطر نافرمانی اهل قریه و آبادی ذکر شده در دو آیه بالا به عذاب اضطراب آور تهدید می‌شوند.

دیاری و آبادی که از نظر مطالعه ما مهمترین است عبارت از شهر «سدوم» و آبادی‌های اطراف آن. «طبق آیات دیگر قرآن[۱۶۳] نخست زلزله‌ای شدید شهر‌های آنان را زیر و رو کرد سپس بارانی از سنگ متراکم بر سر آنان بارید و مدفون شدند در این آیه علت عذاب قوم لوط را فسق و نافرمانی آنان بیان کرده است و تعبیر قرآنی نشان می‌دهد که نافرمانی آنان مستمر بوده است و آنان اهل بازگشت و توبه نبودند تا بخشیده شوند ویرانه‌های شهر قوم لوط (یعنی شهر سدوم) نشانه روشنی برای خردمندان است. آری این ویرانه‌ها در مسیر کاروان‌های مردم حجاز قرار داشت و صبح و شام از کنار آنها می‌گذشتند»[۱۶۴]. برخی نویسندگان درباره شهر‌های قوم لوط می‌گویند: معروف است که آنها در شهری به نام سدوم در سرزمین فلسطین و مابین مدینه و شام سکونت داشتند[۱۶۵]. طبرسی نقل کرده که قوم لوط چهار شهر داشتند که «مؤتفکات» نیز نامیده شده است[۱۶۶]

قریه

وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ[۱۶۷]. با توجه به مقدمه‌های قبلی و قرای آیه ۱۸ که مراد از آن آبادی‌های «صنعاء و مأرب» بود؛ به صورت نکره و پوشیده از آنها ذکری به میان آورده و یادآور می‌شویم: «زیاده‌روی در رفاه و لذت گرفتن از نعمت‌ها کار آدمی را به اینجا می‌کشاند که از پذیرفتن حق؛ استکبار ورزیده و دست به طغیان‌گری و لجاجت با حق می‌زند و دربست به تمام دعوت پیامبر خدا(ص) کافر می‌شود»[۱۶۸].[۱۶۹]

قریه

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ[۱۷۰]. «قریه» مفهوم گسترده‌ای دارد که شهر‌ها و روستاها را در بر می‌گیرد، هر چند در زبان فارسی تنها به روستا اطلاق می‌شود. در بین علما و مفسران قرآن، در محل مردم شهری که رسولان به آنجا آمدند چندان خلاف رایی وجود ندارد. در این مورد چندین سخن نداشته‌اند و ابراز نظر‌های متفاوت صورت نگرفته است. با این توضیح ذهن و زبانمان را به گفته تفسیر نمونه می‌سپاریم: قریه در اصل، نام برای محلی است که مردم در آن جمع می‌شوند و گاهی به خود انسان‌ها نیز قریه گفته می‌شود، بنابراین مفهوم گسترده‌ای دارد که هم شهر‌ها را شامل می‌گردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسی معمولی، تنها به روستاها اطلاق می‌نمود، ولی در لغت عرب و در قرآن مجید، کراراً به شهر‌های مهم و عمده مانند «مصر» و «مکه» و امثال آن، اطلاق شده است. در این که: این شهر کدام یک از شهرها بوده است؟ معروف و مشهور در میان مفسران این است که «انطاکیه» از شهرهای شامات و یکی از شهر‌های بسیار معروف «روم» قدیم بوده است و هم اکنون از نظر جغرافیایی جزء قلمرو کشور ترکیه است. «انطاکیه» یکی از قدیمی‌ترین شهر‌های «شام» است که به گفته بعضی در سیصد سال قبل از مسیح(ع) بنا گردید، این شهر در روزگار قدیم، از حیث ثروت، علم و تجارت یکی از سه شهر بزرگ کشور «روم» محسوب می‌شد»[۱۷۱]. «شهر انتاکیه (انطاکیه) توسط آنتیوخوس سلوکی در سوریه پایتخت دیگر سلوکیان شد قلمرو حاکیمت سلوکین از بین النهرین آغاز می‌شد و به افغانستان می‌رسید، بعدها سوریه و آسیای صغیر نیز به این شاهنشاهی افزوده شد.... آنتی گون اول نخستین کس از سلوکیان بود که مهاجرت یونانیان را به مشرق آغاز کرد و شهر آنتی گونیا را در کنار رود اُرون تس Orontes در سوریه بنا کرد[۱۷۲].

در یک جمع‌بندی نهایی در کتاب قصص شگفت انگیز قرآن مجید این جملات را می‌بینیم: «مفسرین فرموده‌اند که مراد از آن قریه انطاکیه است انطاکیه در حوالی شامات است چنانچه در تفسیر صافی از تفسیر علی ابن ابراهیم قمی از حضرت باقر(ع) منقول است که از آنجناب پرسش شد از تفسیر این آیه فرمود خداوند فرستاد به سوی شهر انطاکیه دو رسول را که نمی‌شناختند. مردم انطاکیه بر آنها سخت گرفتند و آنها را در بیت الاصنام یعنی در بتخانه محبوس ساختند»[۱۷۳]. مارشحات قلمی تفسیر نمونه و قصص شگفت انگیز قرآن مجید را برای اطلاع خواننده محترم به طور خلاصه نقل کردیم. حال معرفی انطاکیه انتاکیه با تای منقوط نیز خوانده شده را از قاموس کتاب مقدس از نظر می‌گذرانیم: «انطاکیه، شهری بود در شام که نیکاتور آن را در سال ۳۰۰ قبل از مسیح بنا کرد و بر رود اورانتس واقع می‌باشد. در زمان قبل در دولت و علم و تجارت بر سایر بلاد تفوق داشت به طوری که یکی از سه شهر معظم مملکت روم محسوب می‌شد و به واسطه حسن موقع و خوبی هوا معروف بود»[۱۷۴]. انطاکیه محل بیرون آوردن تورات و انجیل واقعی از آن در عصر ظهور.[۱۷۵]

عصر ظهور

شهری در روم باستان بوده که به دست یونانیان در سال ۳۰۰ پیش از میلاد مسیح(ع) بنا شده و هم اکنون جزو قلمرو کشور ترکیه است. این شهر، در روزگار قدیم از جهت ثروت، علم و تجارت، یکی از سه شهر بزرگ کشور روم محسوب می‌شد که دارای موقعیتی سرسبز، نهر‌های آب خوش گوار و مرکز تجارت آسیای غربی و نزد یونانیان به انطاکیه زیبا و ملکه شرق مشهور بود. نصارا از شهر انطاکیه با وصف شهر خدا، شهر شاهی و مادر شهر‌ها یاد می‌کردند؛ زیرا نخستین شهری بود که اهل آن همگی به حضرت مسیح(ع) و به دین نصارا گرویدند.... در روایات مربوط به حضرت مهدی(ع) آن محل، سرزمینی معرفی شده است که حضرت مهدی(ع) پس از ظهور، از غاری در آن سرزمین، تورات و انجیل را بیرون می‌آورد و با یهود و نصارا با آن استدلال می‌کند. پیامبر گرامی اسلام فرمود «تورات و انجیل را از سرزمینی که انطاکیه نامیده می‌شود، بیرون می‌آورد»[۱۷۶].

«انتاکیه» در جنوب ترکیه در کرانه رود اورونتس (نهر العاصی) و در ۲۲ کیلومتری ساحل مدیترانه قرار دارد. تا حلب حدود ۱۰۰ کیلومتر و تا اسکندریه ۶۰ کیلومتر فاصله آن است. سرچشمه نهر العاصی از لبنان است. پس از عبور از حمص و حما در سوریه وارد ترکیه می‌شود.[۱۷۷]

قریه

وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَاهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ[۱۷۸]. این که کدام شهر بوده که شهرهایی نیرومندتر از او وجود داشته؛ موضوعی است که قصد و هدف این نوشتار است. «در این آیه به جریان هجرت پیامبر(ص) از مکه به سوی مدینه اشاره شده است، که مشرکان مکه برایشان فشار آوردند، به طوری که بزرگ‌ترین پیامبر الهی را از مقدس‌ترین شهر خدا بیرون کردند. در این آیه خدا به مشرکان مکه هشدار می‌دهد که شما از قوم عاد و ثمود و فرعون‌های مصر قوی‌تر نیستید آنها شهر‌ها و لشکر‌هایی قوی‌تر از شما داشتند ولی خدا آنها را در هم کوبید، و هیچ کس آنها را یاری نکرد پس می‌تواند شما را نیز عذاب کند. قرآن معمولاً هنگامی که پیامبر(ص) در مکه است از آن به عنوان «بلد» (شهر) یاد می‌کند و حتی به آن قسم می‌خورد ولی هنگامی که پیامبر(ص) در آنجا نیست یا صحبت از اخراج ایشان است، از آن به عنوان روستا و آبادی یاد می‌کند. آری، بر اساس این فرهنگ هر کجا که پیامبری در آن باشد شهر است و گرچه روستایی کوچک باشد و اگر در هر کجا پیامبر (یا دانشمند دینی) نباشد، آنجا روستایی عقب افتاده است اگر چه به ظاهر شهری بزرگ باشد»[۱۷۹]. در یک جمع‌بندی از مجموع این گفته‌ها و گفته‌های دیگر مفسران به این نتیجه می‌رسیم که قریه در این آیه؛ شهر «مکه» را مد نظر دارد.[۱۸۰]

قریه

وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُكْرًا[۱۸۱]. «قریه» در زبان قرآن، به معنی هر گونه آبادی است اعم از این که: شهر بزرگ باشد، یا کوچک و یا روستا»[۱۸۲]. تنها منبعی که می‌توانیم پاسخ مثبت برای این سؤال که «قریه» در این آیه کدام آبادی یا مکان‌ها را شامل می‌شود؟ به دست آوریم تفسیر قرآن مهر است. تفسیر مهر[۱۸۳] درباره «قریه» ی آیه هشت سوره طلاق چنین آورده است: «به سرنوشت اقوامی همچون: عاد و ثمود و فرعونیان اشاره شده که از دستورات الهی سرپیچی کردند و گرفتار عذاب شدید و بی‌سابقه یا کم نظیری شدند و سرنوشت آنان عبرت آموز آیندگان شد»[۱۸۴].[۱۸۵]

منابع

پانویس

  1. «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتیم: بدین شهر در آیید و از (نعمت‌های) آن از هر جا که خواستید فراوان بخورید و با فروتنی از دروازه وارد شوید و بگویید: از لغزش ما بگذر! تا از لغزش‌های شما درگذریم، و به زودی (پاداش) نکوکاران را می‌افزاییم» سوره بقره، آیه ۵۸.
  2. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۶۸.
  3. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۱.
  4. تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۶۷.
  5. گزیده تفاسیر نمونه و المیزان، ص۲۸.
  6. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۲.
  7. گزیده تفاسیر نمونه و المیزان، ص۲۸.
  8. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱، ص۲۶۸.
  9. اطلاعات قرآنی، ص۱۲۶.
  10. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۳.
  11. ر.ک: اطلاعات قرآنی، ص۱۶۱؛ قاموس کتاب مقدس، ص۱۱۸.
  12. دایرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۶۶.
  13. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۳.
  14. دایرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۶۱.
  15. قاموس کتاب مقدس، ص۴۲.
  16. اطلاعات قرآنی، ص۶۸.
  17. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۴.
  18. سفر اعداد، ۵۱:۲۶.
  19. مائده، ۲۱.
  20. «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
  21. سفر اعداد، ۱:۱۳-۱۶.
  22. اطلاعات قرآنی، ص۶۸.
  23. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۵.
  24. «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابه‌های) شهری (با خانه‌هایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده می‌گرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کرده‌ای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانه‌ای برای مردم کنیم- و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا می‌چینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن می‌پوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: می‌دانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
  25. تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۱۷.
  26. تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۵۹.
  27. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۶.
  28. مجلسی، تاریخ انبیاء، ص۹۳۱؛ و ر.ک: تویسرکانی، قصه‌های قرآن، ص۲۲۷؛ عماد زاده، تاریخ انبیاء، ص۶۹۹؛ تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۱۸.
  29. اطلاعات قرآنی، ص۱۱۳؛ و ر.ک: خزائلی، اعلام قرآن، ص۴۵۶.
  30. تفسیر نمونه، ص۲۱۸.
  31. www.wikifegh.ir..
  32. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۷.
  33. توبه/ ۳۰.
  34. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۴۵۴.
  35. تویسرکانی، قصه‌های قرآن، ص۲۲۷.
  36. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۱، ص۹۶۳؛ عمادزاده، تاریخ انبیاء، ص۷۴۲.
  37. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۷.
  38. مجلسی، تاریخ انبیا، ص۹۳۱.
  39. تویسرکانی، قصه‌های قرآن، ص۲۲۷.
  40. خزائلی، اعلام قرآن، ص۴۵۷.
  41. زاهدی گلپایگانی، قصص شگفت انگیز قرآن، ص۶۶۷.
  42. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۱۸.
  43. دکتر عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، باستان‌شناسی جغرافیایی تاریخی قصص قرآن.
  44. «یا همچون (داستان) آن کس که بر (خرابه‌های) شهری (با خانه‌هایی) فرو ریخته گذشت. گفت: چگونه خداوند (مردم) این (شهر) را پس از مرگ آن (ها) زنده می‌گرداند؟ و خداوند همو را صد سال میراند و سپس (دوباره به جهان) باز آورد؛ فرمود: چندگاه درنگ داشتی؟ گفت: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ داشتم؛ فرمود: (نه) بلکه صد سال است که درنگ کرده‌ای، به آب و غذایت بنگر که دگرگونی نپذیرفته است و (نیز) به درازگوش خود بنگر (که مرده و پوسیده است)- و (این) برای آن (است) که تو را نشانه‌ای برای مردم کنیم- و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را جنبانده، کنار هم فرا می‌چینیم آنگاه گوشت (و پوست) بر آن می‌پوشانیم، و چون بر وی آشکار شد گفت: می‌دانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
  45. باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص۴۱۳.
  46. عمادزاده، تاریخ انبیاء، ص۷۴۵؛ ر.ک:. www.tooba.net
  47. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۲۹.
  48. آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه
  49. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۰.
  50. «و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی‌کنید و (نیز) در راه (رهایی) مستضعفان از مردان و زنان و کودکانی که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگذار و از سوی خود برای ما یاوری بگمار» سوره نساء، آیه ۷۵.
  51. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۴، ص۵۹۷.
  52. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۱.
  53. گزیده تفاسیر، ص۲۵۲؛ و ر.ک: اطلاعات قرآنی، ص۴۵۱.
  54. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۲.
  55. «و بسا شهرا که ما آن را از میان بردیم و عذاب ما شباهنگام یا به نیمروز هنگامی که (مردم) غنوده بودند آن را فرا گرفت» سوره اعراف، آیه ۴.
  56. تفسیر المیزان، ج۱، ص۱۰.
  57. تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۰۶.
  58. عبدالعلی بازرگان، نظم قرآن، ص۱۴۶.
  59. تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۰.
  60. برگزیده تفاسیر، ص۳۹۹.
  61. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۳.
  62. «و پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: اینان را از شهرتان بیرون کنید که آنان مردمی هستند که خود را پاک می‌نمایانند» سوره اعراف، آیه ۸۲.
  63. پیشین، ص۴۲۳.
  64. تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۵۵؛ و ر.ک: لطیف راشدی، قصه‌های قرآن، ص۲۷۶.
  65. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۶.
  66. جادالمولی، قصه‌های قرآن، ص۱۰۱.
  67. علامه مجلسی، تاریخ انبیاء، ص۳۱۸.
  68. تویسرکانی، قصه‌های قرآن، ص۱۰۵.
  69. خزائلی، اعلام قرآن، ص۵۴۲.
  70. جادالمولی، قصه‌های قرآن، ص۱۰۱.
  71. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۷.
  72. اطلاعات قرآنی، ص۴۷۹.
  73. عزیزالله کاسب، تاریخ انبیاء، ص۶۲۲.
  74. قاموس کتاب مقدس، ص۴۷۱.
  75. دائرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۹۷.
  76. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۳۹.
  77. «سرکردگان سرکش از قوم او گفتند: ای شعیب! بی‌گمان تو و کسانی را که همراه تو ایمان آورده‌اند، از شهر خود بیرون خواهیم راند یا آنکه به آیین ما باز گردید؛ (شعیب) گفت:» سوره اعراف، آیه ۸۸.
  78. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۳۲۱.
  79. تفسیر المیزان، ج۸، ص۳۶۴.
  80. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۴۲.
  81. بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۳۲۱.
  82. صدر الدین بلاغی، تاریخ انبیاء، ص۱۲۰.
  83. اطلاعات قرآنی، ص۳۵۶.
  84. اطلاعات قرآنی، ص۱۷۷.
  85. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص۱۳۲۱؛ و ر.ک: خزائلی، اعلام قرآن، ص۴۰۸.
  86. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۴۳.
  87. عمادزاده، تاریخ انبیاء، ص۴۷۲.
  88. شوقی ابوخلیل، اطلس قرآن، ص۷۹.
  89. خزائلی، اعلام قرآن، ص۴۳.
  90. نعمت الله جزایری، قصه‌های قرآن و انبیاء، ص۳۸۵
  91. «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
  92. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۴۴.
  93. «و (یاد کن) آنگاه را که به ایشان گفته شد: در این شهر (بیت المقدس) جای گیرید و از هر جای آن خواستید بخورید و بگویید: «از لغزش ما بگذر!» و از این دروازه، سجده‌کنان (به شهر) در آیید تا گناهانتان را بیامرزیم، به زودی بر (پاداش) نیکوکاران می‌افزاییم» سوره اعراف، آیه ۱۶۱.
  94. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۴۷.
  95. خزائلی، اعلام قرآن، ص۶۲۶.
  96. مجلسی، تاریخ انبیاء، ص۵۰۶.
  97. علامه طباطبایی، المیزان، ج۵.
  98. ر.ک: مجلسی، تفسیر انبیاء، ص۵۰۶.
  99. المیزان، ج۸، ص۴۳۳.
  100. عمادزاده، تاریخ انبیاء، ص۵۵۱.
  101. محمد بن خاوند شاه بلخی، روضة الصفاء، ص۶۷.
  102. جادالمولی، قصه‌های قرآن، ص۲۰۷.
  103. جادالمولی، قصه‌های قرآن، ص۴۵۶.
  104. قاموس کتاب مقدس، ص۴۲.
  105. جان بی‌ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۹۹.
  106. تویسرکانی، قصه‌های قرآن، ص۱۷۹.
  107. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۴۸.
  108. اطلاعات قرآنی، ص۶۸.
  109. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۵۲.
  110. «و از ایشان درباره شهری که در کرانه دریا بود بپرس، آنگاه که (از حکم حرام بودن ماهیگیری) در روز شنبه تجاوز می‌کردند زیرا روز شنبه آنان ماهی‌هاشان نزد ایشان روی آب می‌آمدند و روزی که شنبه‌شان نبود نزد آنان نمی‌آمدند، بدین‌گونه آنها را برای آنکه نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۳.
  111. گزیده تفاسیر، ص۴۷۷.
  112. قاموس کتاب مقدس، ص۴۶۵.
  113. دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ص۱۱۸۳.
  114. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۵۳.
  115. خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۵۳.
  116. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۵۴.
  117. «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهره‌مند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
  118. تفسیر قرآن مهر، ج۴، ص۱۳۸.
  119. باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص۸۵.
  120. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۵۶.
  121. «و از (مردم) شهری که در آن بودیم و از کاروانیانی که با آنها (به اینجا) روی آورده‌ایم بپرس و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره یوسف، آیه ۸۲.
  122. تفسیر نمونه، ج۸، ص۱۱۹.
  123. تفسیر نمونه، ج۵.
  124. فرهنگ فارسی معین، ج۵، ص۹۹۹.
  125. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۵۸.
  126. «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم)‌اش از همه جا فراوان می‌رسید آنگاه به نعمت‌های خداوند ناسپاسی کرد و خداوند به کیفر آنچه (مردم آن) انجام می‌دادند گرسنگی و هراس فراگیر را به (مردم) آن چشانید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
  127. تفسیر قرآن مهر، ج۵، ص۲۰۹.
  128. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۶۰.
  129. «باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که می‌خواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر می‌خواستی برای آن مزدی دریافت می‌داشتی» سوره کهف، آیه ۷۷.
  130. تفسیر قرآن مهر، ج۵، ص۴۲۸.
  131. باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص۱۸۹.
  132. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۶۳.
  133. «پیش از آنان (مردم) هیچ شهری که آن را نابود کردیم ایمان نیاوردند؛ آیا اینان ایمان می‌آورند؟» سوره انبیاء، آیه ۶.
  134. «و بسا شهرهایی را در هم کوفتیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم» سوره انبیاء، آیه ۱۱.
  135. تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۶۸.
  136. تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۸۱.
  137. ر.ک: اطلس قرآن، ص۳۴۷.
  138. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۶۵.
  139. «و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید می‌کردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۴.
  140. باستان‌شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص۱۷۲.
  141. تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۴۹۹.
  142. دایرة المعارف کتاب مقدس، ص۷۹۷.
  143. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۶۸.
  144. «و بی‌گمان به شهری در آمده‌اند که باران عذاب بر آن بارانده بودند پس آیا آن را نمی‌دیدند؟ بلکه به زنده شدنی (در رستخیز) امید نداشتند» سوره فرقان، آیه ۴۰.
  145. «اما پاسخ قوم او جز این نبود که گفتند: خاندان لوط را از شهر خود بیرون کنید زیرا آنان مردمی هستند که خود را پاک می‌نمایانند» سوره نمل، آیه ۵۶.
  146. تفسیر نمونه، ج۶، ص۱۰۷.
  147. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۷۰.
  148. قصه‌های قرآن، تویسرکانی، ص۱۰۸.
  149. قصه‌های قرآن، جادالمولی، ص۱۰۳.
  150. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۷۱.
  151. قصه‌های قرآن، تویسرکانی، ص۱۰۹.
  152. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۷۲.
  153. تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۳۱۱.
  154. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۷۲.
  155. تاریخ انبیاء، عزیز الله کاسب، ص۶۲۲.
  156. قاموس کتاب مقدس، ص۴۷۱.
  157. «گفت: پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدین‌گونه رفتار می‌کنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
  158. تاریخ انبیاء، محلاتی، ص۲۶۱.
  159. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص۶۷۵.
  160. «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد؛ بی‌گمان مردم آن ستمگرند» سوره عنکبوت، آیه ۳۱.
  161. «ما بر مردم این شهر برای آن بزهکاری که می‌کردند عذابی از آسمان فرو می‌آوریم» سوره عنکبوت، آیه ۳۴.
  162. تفسیر قرآن مهر، ج۷، ص۲۳۰.
  163. هود / ۸۲؛ اعراف / ۸۴.
  164. تفسیر قرآن مهر، ج۷، ص۲۳۴؛ روح البیان، ج۶، ص۴۶۷؛ تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۲۸۱.
  165. تاریخ انبیاء، محلاتی، ص۱۹۲.
  166. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص۶۷۸.
  167. «و ما در هیچ شهری، بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم» سوره سبأ، آیه ۳۴.
  168. خلاصه تفاسیر، ص۱۱۰۹.
  169. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۸۰.
  170. «و برای آنان از مردم آن شهر آنگاه که پیامبران به آنجا آمدند مثلی بزن» سوره یس، آیه ۱۳.
  171. تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۳۵۸ و ۳۸۱.
  172. تاریخ ایران باستان، ج۲، ص۱۰۱۶.
  173. قصص شگفت انگیز قرآن مجید، ص۶۴۰.
  174. قاموس کتاب مقدس، ص۱۱۵.
  175. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۸۱.
  176. فرهنگ‌نامه مهدیت، خدامراد سلیمیان، ص۹۳.
  177. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۸۴.
  178. «و چه بسیار (مردم) شهرهایی بودند توانمندتر از (مردم) شهری که تو را (از آن) بیرون کرد (ند)، ما آنها را نابود کردیم و یاوری نداشتند» سوره محمد، آیه ۱۳.
  179. تفسیر قرآن مهر، ج۹، ص۴۴.
  180. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۸۶.
  181. «و چه بسیار (مردم) شهری که از فرمان پروردگار خویش و پیامبران وی سرپیچیدند و ما از آنها حسابی سخت کشیدیم و آنها را به عذابی ناشناخته عذاب کردیم» سوره طلاق، آیه ۸.
  182. تفسیر نمونه، ج۵.
  183. تفسیر مهر، ج۲۹.
  184. تفسیر قرآن مهر، ج۹، ص۵۷.
  185. فرزانه، محرم، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص ۶۸۸.