ابوالحسن اشعری

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۲۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

آشنایی اجمالی

علی بن اسماعیل ابوبشر بن سالم بن اسماعیل بن عبداللّه بن موسی بن بلال بن ابوبردة بن ابی موسی[۱] است. وی در سال ۲۶۰ه یا ۲۷۰[۲] در بصره زاده شد. بیشتر عمر خود را در آنجا گذرانید. پدرش پیرو مذهب اصحاب حدیث بود. به هنگام وفات، فرزند خود را به زکریا بن یحیای ساجی که او نیز اهل حدیث و شافعی مذهب بود سپرد. ابوالحسن اشعری در کتاب تفسیرش از او احادیثی نقل کرده است.[۳] به احتمال زیاد دودمان اشعری اهل حدیث بوده‌اند. گرایش او به اعتزال به جهت تربیت او در خانه ناپدری‌اش ابوعلی جبایی رئیس معتزله بصره بوده است.

او در سال‌های ۳۲۰ تا ۳۳۰ در بغداد درگذشت[۴] که البته ابن عساکر خود را صحیح‌ترین قول می‌‌داند[۵]، ابن فورک نیز چنین معتقد است[۶].

اشعری را جزو مصلحان و احیاگران دین می‌‌دانند. برخی به استناد حدیث پیامبر اکرم که فرموده است: خداوند در رأس هر یکصد سال یک مجدِّد و محیی دین می‌‌فرستد (ابوداوود). بعد از عمر بن عبدالعزیز (سده اول) و محمد بن ادریس شافعی (سده دوم) او را مجدد (قرن سوم) می‌‌دانند و سپس به ترتیب از باقلانی[۷]، المسترشد بالله وامام ابوحامد غزالی[۸] نام برده‌اند[۹].

درباره علم و فضل او نیز سخن زیاد گفته شده است. ابن عساکر بابورا به کثرت علم و معرفت او اختصاص داده است. اقوال متعددی از بزرگان اهل سنت را درباره او ذکر کرده است[۱۰] از جمله ابراهیم بن محمد اسفراینی گفته است:من در کنار ابوحسین باهلی مانند قطره ای از دریا هستم. ادهم می‌‌گفت: من در کنار ابوالحسن مانند قطره ای در کنار دریا بودم.[۱۱]. ابوبکر بن طیب در پاسخ این پرسش که سخنان تو بهتر است یا ابوالحسن؟ می‌‌گوید: به خدا سوگند بهترین حالات من هنگامی است که کلام و سخن ابوالحسن را فهمیده باشم.[۱۲]

درباره ورع، تقوا و عبادت او نیز در بابوجداگانه فراوان سخن گفته است[۱۳] فضایل دیگر او را[۱۴] همچنین مدایح او را در لسان بزرگانی که به شعر در مدح او سروده‌اند[۱۵].[۱۶]

آثار و تألیفات

برخی بر این عقیده‌اند که او بر خلاف توان زیادی که در مناظره و گفت وگو داشت، در نوشتن و نگاشتن گاه در می‌‌ماند[۱۷] که البته ابن عساکر در دفاع از این نکته معتقد است که این نقص او مربوط به اوایل حیات علمی او بوده و بعد از این که خداوند منت هدایت بر او نهاد، تألیفات خوب، آراسته و منظمی ارائه کرده است[۱۸] بدوی نیز به استناد تکرار مطالب و نامنظم بودن مباحث مقالات الاسلامیین نظر ریتر را تأیید کرده است[۱۹]. تألیفات و آثار او به بیش از دویست مورد می‌‌رسد. او خود در العُمَد بیشترین آثاری را که تا سال ۳۲۰ق تألیف کرده بود نام برده است، ابن عساکر نام ۹۸ اثر او را آورده است[۲۰] برخی نیز تألیفات او را تا دویست و سی اثر شمرده‌اند[۲۱].

در هر صورت آنچه از آثار او اکنون در دسترس است چند مورد بیش نیست که عبارتند از:

۱. الابانة عن اصول الدیانة: اشعری در این کتاب با دلایل نقلی تمام عقاید احمد بن حنبل را پذیرفته است و از او به عنوان پیشوای عقاید نام برده است. او در این کتاب تغییر ۱۸۰درجه ای نسبت به تفکر اعتزالی دارد. به همین جهت برخی بر این عقیده‌اند که این کتاب درست پس از رها کردن آرای معتزله توسط اشعری نوشته شده است، که در آن هنگام واکنش تندی نسبت به معتزله داشته است[۲۲].

۲. اللمع فی الرد علی أهل الزیغ والبدع: این کتاب با روی کرد عقل گرایانه و تا حدی دور از قید و بند نص نگاشته شده است. اشعری کوشیده است در این کتاب عقاید اهل حدیث را از طریق دلیل و برهان ثابت کند[۲۳] علاوه بر روش وروی کرد، در طرح مباحث نیز با الابانه تفاوت دارد. در این کتاب مسائلی مطرح شده است که در الابانه اصلاً از آن سخنی به میان نیامده است. همچنین در الابانه مباحثی مطرح شده است که در اللمع نیامده است. به عنوان مثال می‌‌توان از وجه، یدین و استواء علی العرش سخن گفت که در الابانه آمده[۲۴] ولی در اللمع نیامده و یا تنزیه خداوند از جسمانی بودن و نفی تشابه او با مخلوقات در اللمع با صراحت تمام طرح شده است، اما در الابانه سخنی از آن به میان نیامده است.

در اینکه اشعری کدامیک از این دو اثر را زودتر نوشته است، برخی بر این عقیده‌اند که الابانه متأخر است و شیخ او را در اواخر زندگی به تحریر درآورده است. گلدزیهر و مکدونالد بر این عقیده‌اند[۲۵].

در اینکه چرا چنین تحول و تغییری در روش وروی کرد فکری او پیش آمده است برخی از مستشرقان مانند گلدزیهر و مکدونالد معتقدند که او بعد از آنکه به بغداد آمد و جو علمی آن شهر را تحت سیطره و تأثیر حنابله دید به ناچار به جهت تطبیق با محیط و شرایط مکانی به تألیف الابانه اقدام کرد. به همین جهت است که برخی گفته‌اند: الابانة من الحنابلة وقایة.

سلفی‌ها که به تأخر زمانی الابانه تأکید فراوان دارند می‌‌گویند شیخ در وصول به حق از چند مرتبه مترتب بر هم برخوردار شد. او ابتدا از اعتزال دوری جسته و به روش عقلی پیوست ونصف حق را درک کرد، سپس باپیوستن به مذهب سلفی تمام حق ومرتبه آخرین را که همان رضای الهی باشد به دست آورد و در حالی که خداوند از او راضی بود به لقای حق پیوست[۲۶] برخی نیز به استناد قرائنی بر این اعتقادند که اشعری ابتدا الابانه و سپس اللمع را نگاشته است و به این صورت مذهب او سیر تکامل خود را پشت سر گذاشته است[۲۷].

از نظر حجم نیز تفاوت بسیاری با آن دارد. اللمع بسیار مختصرتر و کم حجم‌تر از الابانه است. الابانه ناظر به عقاید و آرای حنابله و اهل حدیث بوده و در صدد دفاع از آنهاست، ولی اللمع در صدد اثبات عقاید خود اشعری است و بدون آنکه به آرا و عقاید اهل حدیث عنایتی داشته باشد[۲۸].

۳. مقالات الاسلامیین: بزرگ‌ترین اثر بر جای مانده از اشعری است. این کتاب از کهن‌ترین و معتبرترین منابع موجود در زمینه تاریخ عقاید اسلامی است. ابن تیمیه و ابن قیم آن را جامع‌ترین و اصلی‌ترین کتاب در موضوع خود دانسته‌اند که متأخران مانند شهرستانی و بغدادی از آن رونویسی کرده‌اند[۲۹].

۴. استحسان الخوض فی علم الکلام: اشعری با نگارش این رساله، اندیشه حنابله را به باد انتقاد گرفته است،؛ چراکه آنان بحث‌های عقلی را تحریم می‌‌کنند و در اصول و فروع به ظاهر آیات و حدیث اکتفا میورزند. او در این رساله توانسته است از طریق قرآن ثابت کند در مسائل عقیدتی یکی از منابع، عقل است[۳۰].

بدوی به جهاتی استناد این رساله را به اشعری صحیح نمی‌داند. تفاوت سبک رساله با سبک آثار دیگر اشعری جواز پرداختن به علم کلام یا ضرورت خودداری و دوری گزیدن از آن بعد از عصر اشعری پیش آمده است و لذا او این رساله را به یکی از پیروان متأخر اشعری، البته نه با فاصله زیاد از او، نسبت داده است[۳۱].

۵. رسالة إلی أهل الثغر: اشعری بعد از مقدمه نسبتاً مفصلی در اهمیت عقاید سلف صالح، یک دوره عقاید مورد اجماع و اتفاق آنها را در پنجاه و یک فصل بیان کرده است. این اثر با مقدمه و پاورقی‌های طولانی توسط برخی از مراکز علمی عربستان در ۳۷۰چاپ و منتشر شده است.

۶. رساله دیگری از او با عنوان الایمان چاپ شده است تاریخ اندیشه‌های کلامی و اسلامی.[۳۲]

عوامل کناره‌گیری از معتزله

اشعری تا چهل سالگی بر مذهب معتزله بود، اما به ناگاه تغییر و تحولی اساسی در او ایجاد شد و از آن اعلان بیزاری کرد. برای کناره‌گیری او از معتزله عوامل مختلفی ذکر شده است که بسیاری از آنان مورد مناقشه جدی است؛ برخی از عوامل عبارتند از:

  1. ناتوانی معتزله از ارائه پاسخ به پرسش‌های او: ابن عساکر از احمد بن حسین نقل می‌‌کند که بعد از آنکه ابوالحسن در کلام معتزلی متبحر و سرآمد شد پیوسته با استاد خود مناظره می‌‌کرد و پاسخ صحیحی نمی‌شنید[۳۳] در یکی از شب‌ها برخاست و دو رکعت نماز گزارد و از خدا خواست تا اورا به راه راست هدایت کند. آنگاه خوابید و در عالم خواب پیامبر اکرم را دید و از وضع خود به پیامبر شکایت کرد. رسول خدا فرمود: علیک بسنتی او از خواب برخاست و سپس مسائل کلامی را بر قرآن و اخبار عرضه کرد و آنها را که مطابق قرآن و حدیث بود گرفت و غیر آنها را به دور ریخت.[۳۴].
  2. زمینه‌های سیاسی و اجتماعی: از زمان متوکل به بعد، فشار بر اهل تعقل روز به روز افزایش یافت و هرگز از میزان فشار کاسته نشد، در این صورت این زمینه‌های اجتماعی و سیاسی بود که می‌‌توانست در وجود انسان تحول و دگرگونی خاص ایجاد کند و برای رهایی از فشارهای روحی و زندگی، از مکتبی به مکتب مورد تأیید حکومت وقت منتقل شود[۳۵].
  3. اصلاح‌طلبی: ابوالحسن به دقت در عقاید اهل حدیث نگریست و در آن، خطاهای نابخشودنی یافت و بر خود لازم دانست از طریق خاصی به اصلاح آنها بپردازد. چنین اصلاحی از یک دشمن مارک دار امکان‌پذیر نبود، بلکه نخست در قالب دوست درآمد و در دل‌ها نفوذ کرد و آن گاه به اصلاح پرداخت. از این جهت از معتزله فاصله گرفت و با اهل حدیث اعلام همبستگی نمود[۳۶].
  4. میانه روی و اعتدال: برخی دیگر بر این عقیده‌اند که او در مقام اصلاح دینی دو روش فقیهان و متکلمان بوده و در صدد جمع بین کلام و فقه و حدیث برآمد،؛ چراکه فقه و فقها در صدد اعمال دلایل تفسیر و حدیث و اجماع و قیاس بودند و متکلمان به جدل و منطق و عقل اکتفا کرده و از نص اجتناب می‌‌کردند. او با این کار کوشید در قالب متکلمی فقیه، میان فقه و حدیث با علم کلام جمع کند و امت اسلامی را از انشقاق و نزاع بین آن دو برحذر داشته و خود بین اعتزال و حنبلی‌ها واسطه شود[۳۷].[۳۸]

روش کلامی

روش او آمیزه‌ای از نقل و عقل است، البته نقل بر عقل تقدم و پیشی دارد[۳۹]. به نظر او اگر دین وحیانی نباشد عقل توان تشخیص تکلیف را ندارد و نمی‌تواند حکم قطعی بدهد. در این صورت راهی جز شک و توقف نخواهد بود[۴۰].

اشعری به ارائه طرحی نو اقدام کرد که به گونه ای تضاد میان عقل‌گرایی و ظاهر‌گرایی را برطرف نماید، بدین جهت با هر یک از آن دو گروه هم موافق بود و هم مخالف. با عقل گرایان در این جهت که استدلال عقلی در اثبات عقاید دینی بدعت و حرام نبوده، بلکه راجح و پسندیده است موافقت نمود[۴۱] و به تألیف رساله استحسان الخوض فی علم الکلام مبادرت ورزید و این در حالی بود که اهل حدیث، علم کلام و استدلال عقلی را بدعت و حرام می‌‌دانستند[۴۲]. او با تأسیس این مکتب جدید در صدد ارائه موضعی میانه بین اهل حدیث و معتزله بود و مهم‌ترین تلاش او آن بود که اهل حدیث را برای دفاع از عقایدشان وادار به استفاده از عقل کند و به همین جهت تا حدی توانست آنها را از موضع افراطی شان دور سازد.[۴۳] موضعی که برخی از آن تعبیر به طریق وسط کرده‌اند[۴۴].

از طرفی در تعارض عقل با ظواهر دینی، ظواهر را مقدم داشت و در نتیجه در بحث از صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزله مخالفت نمود. همان گونه که اصل تحسین و تقبیح عقلی و متفرعات آن را نیز مردود دانست و هیچ واجب عقلی را نپذیرفت و در این زمینه با اهل حدیث هماهنگ گردید[۴۵].[۴۶]

آراء و اندیشه‌ها

ابوالحسن اشعری و پیروان او دیدگاه‌های خاصی در مسائل عقیدتی و کلامی دارند که مهم‌ترین آنها عبارتند از: زیادت صفات بر ذات، رؤیت خداوند با چشم ظاهر در آخرت، کلام نفسی، نظریه کسب و انکار حسن و قبح ذاتی. در ادامه به صورتی مختصر به هر یک از این مباحث پرداخته می‌‌شود.

چنان که در برخی از موارد گفته خواهد شد پیروان اشعری به ویژه طبقه دوم آنان، در آرا و عقاید او کاملاً هماهنگ و همراه نیستند. اختلاف در تفسیر و برداشت از یک عقیده تا انکار و ردّ آن را می‌‌توان به وضوح مشاهده کرد.[۴۷]

منابع

پانویس

  1. تاریخ بغداد، ج ۱۱، ص۴۳۶؛ تبیین کذب المفتری، ص۴۶
  2. ابن خلکان، ج۲، ص۴۴۶
  3. تبیین کذب المفتری، ص۴۷؛ بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۸
  4. تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۴۶؛ تبیین کذب المفتری، ص۶۵
  5. تبیین کذب المفتری، ص۶۶
  6. مقالات الاشعری، ص۱۲۸و ۱۴۷
  7. سده چهارم
  8. سده پنجم
  9. تبیین کذب المفتری، ص۶۳
  10. تبیین کذب المفتری، ص۱۲۶ـ ۱۴۰
  11. تبیین کذب المفتری، ص۱۲۶
  12. تبیین کذب المفتری، ص۱۲۶
  13. تبیین کذب المفتری، ص۱۴۱ـ ۱۴۲
  14. تبیین کذب المفتری، ص۱۴۳ـ ۱۴۸
  15. تبیین کذب المفتری، ص۱۷۰ـ ۱۷۷
  16. جبرئیلی، محمد صفر، مقاله «اشعریه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۸۶.
  17. مقدمه ریتر بر مقالات الاسلامیین، صیز
  18. تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ج۱، ص۵۷۰
  19. تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ج۱، ص۵۷۱
  20. تبیین کذب المفتری، ص:۱۲۹ـ ۱۳۵؛ تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ج۱۰، ص۵۵۲ـ ۵۶۱
  21. تبیین کذب المفتری، ص۱۳۷
  22. تاریخ فلسفه در اسلام، ج ۱، ص۳۶۱
  23. مقدمه اللمع، ص۴
  24. همان، ص۹۹ـ ۸۶
  25. مقدمه اللمع، ص۶
  26. مقدمه اللمع، ص۷
  27. مقدمه اللمع، ص۷
  28. فرق و مذاهب کلامی، ص۱۸۱
  29. تاریخ فلسفه در اسلام، ج۱، ص۳۱۹
  30. بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۵۱
  31. تاریخ اندیشه‌های کلامی در اسلام، ج۱، ص۵۶۵ـ ۵۶۶
  32. جبرئیلی، محمد صفر، مقاله «اشعریه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۸۶.
  33. شرح العقائد النسفیه، ص۵۵
  34. تبیین کذب المفتری، ص۵۰؛ بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۲۳؛ تاریخ فلسفه در اسلام، ج۱، ص۳۱۸؛ فرق ومذاهب کلامی، ص۱۸۱
  35. بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۲۵ و ۲۶؛ فلسفه و کلام اسلامی، ص۹۶
  36. بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۲۶، تاریخ فرق اسلامی، ج۱، ص۲۳۵
  37. الفرق الکلامیة الإسلامیه، ص۲۷۰؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص۱۴۶ـ ۱۴۷؛ فرق ومذاهب کلامی، ص۱۸۵
  38. جبرئیلی، محمد صفر، مقاله «اشعریه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۸۷.
  39. مقالات الاشعری، ص۳۰، ۳۱ و ۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۵۵؛ بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۳۲ ـ۳۳
  40. مقالات الاشعری، ص۳۰۱
  41. رسالة التوحید، ص۷۴
  42. فرق و مذاهب کلامی، ص۱۸۷
  43. تاریخ ایران اسلامی، ج۲، ص۱۷۰
  44. مقدمه ابن خلدون، ص۹۴۶؛ رسالة التوحید، ص۷۳
  45. مقالات الاشعری، ص۳۰۱؛ فرق و مذاهب کلامی، ص۱۸۷
  46. جبرئیلی، محمد صفر، مقاله «اشعریه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۸۷.
  47. جبرئیلی، محمد صفر، مقاله «اشعریه»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۲۹۳.