عصمت در کلام اسلامی
عصمت به معنای نگهداشتن و محافظت و اجتناب و دوری از گناه و نافرمانی خداوند است، برای حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه. عصمت معصوم به سبب موهبت و نیروی الهی و آگاهی از باطن گناهان است و موهبت الهی موجب سلب اختیار از معصوم نخواهد شد، چراکه معصومین با توجه به آگاهی خودشان اراده میکنند که از گناه و خطا دوری نمایند.
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
چیستی عصمت
- عصمت در لغت به معنای بازداشتن، حفظ کردن، نگهداشتن، محافظت و ممانعت است[۱] چنانکه در چندین آیه از قرآن به همین معنا آمده است: وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ [۲]، قُلْ مَنْ ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً [۳].
- اما در اصطلاح عصمت براساس شخص و شی معنای متفاوتی پیدا میکند، به این بیان که اگر بخواهیم عصمت را نسبت به شخص معنا کنیم باید بگوییم عصمت یک نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایۀ اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفتهها و اعمال پیامبر و امام و انطباق آنها با دین حق و دین خداست و چون معصومین به خاطر قابلیت و لطف الهی میتوانند چنین نیرویی داشته باشند و از هر خطا و گناه مصون بمانند به ایشان معصوم میگویند[۴]. به بیان دیگر، عصمت از گناه نسبت به معصوم یعنی حالتی در انسان که به سبب معرفت و بینش قوی و شناخت خدا و عواقب و آثار و زشتی معصیت، از انجام آن دوری کرده و از هر نوع آلودگی و گناه محفوظ و مصون است.
- عصمت یکی از شرایط پیامبران و امامت امامان است، چراکه آنان حجت خداوند بر مردماند و سخن و عملشان برای بشر، حجت و الگوست، به این خاطر باید از هرگونه خطا و اشتباهی مصون باشند[۵].
- اعتقاد مسلمین درباره عصمت معصومین یکسان نیست. شیعیان دوازده امامی معتقدند پیامبران و امامان دوازدهگانه(ع) و حضرت فاطمه (س) معصوماند؛ ولی اهل سنت، فقط پیامبران الهی را معصوم میدانند، اما نه معصوم مطلق چراکه عده ای از آنها، پیامبران را از دروغ معصوم میدانند و برخی دیگر معتقدند عصمت از دروغ، فقط در تبلیغ وحی لازم است. ولی در امور غیروحیانی عصمت از دروغ برای آنان ضروری نیست. اعتقاد شیعه بر این است که پیامبران، و اهل بیت پیامبر خاتم در هیچ موردی مبتلا به گناه، خطا و نسیان نشدهاند[۶].
- اما اگر درصدد بیان عصمت برای غیر از شخصیت معصومین مانند قرآن کریم باشیم، عصمت به معنای عدم راهیابی باطل، کژی و تحریف در ساحت مقدس این کلام است[۷].
دلیل عصمت معصومین
- دلیل عصمت قوه یا ملکهای از سوی خداوند است که مانع از صدور خطا و گناه میشود. براساس این دلیل عصمت از گناه یک عمل قهری و جبری است و نشان دهدۀ قوه و ملکۀ خدادادی است که موجب چنین عصمتی شده است و سبب میشود انگیزه و داعی برای گناه کردن معصومین از بین برود.
- دلیل دیگری که تحت عنوان تعریف عصمت بیان شده این است که معصومین برای محافظت خودشان از گناه، خطا و اشتباه یک نیروی درونی و بیرونی دارند. نیروی درونی یعنی انگیزهای برای انجام دادن معصیت ندارند و نیروی بیرونی، یعنی مانعی که نزدیک شدن به گناه را از معصومین میگیرد، چنانکه در جریان حضرت یوسف از این نیرو بیرونی استفاده شد كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ [۸]. همچنین درباره اهل بیت(ع) در آیۀ تطهیر آمده است: لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ [۹]. از تقدیم عَنْكُمُ بر الرِّجْسَ نتیجه گرفته شده است که عامل بیرونی مانع است که رجس و پلیدی به اهل بیت(ع) نزدیک شود، نه اینکه اهل بیت از رجس و پلیدی دور شده باشند.
- عده ای دیگر در بیان دلیل عصمت مدعی شدهاند اتصال معصومین به حقیقت اعمال، سبب عصمت آنان شده است، به این بیان که گناه و اشتباه زمانی رخ میدهد که انسان به وسیلۀ حسی درونی یا بیرونی با واقعیتی روبرو شده و یک سلسله صورتهای ذهنی در تصورش تداعی شود و با عقل خود آن صورتها را تجزیه و ترکیب کند آنگاه در تطبیق صورتهای ذهنی با واقعیتهای خارجی دچار خطا و اشتباه میشود؛ اما اگر انسانی مستقیماً با واقعیتهای عینی به وسیله حسی یا موهبتی خاص در تماس باشد به نحوی که ادراک واقعیت، نزد او عین اتصال با واقعیات باشد، فرض خطا یا اشتباه برای چنین فردی فرضی محال است، چرا که او به صورت مستقیم با واقعیات در تماس است[۱۰].
شبهه اختیاری نبودن عصمت معصومین
- برخی با توجه به تعاریف عصمت و دلایل آن قایل شدهاند عصمت زاییدۀ اختیار معصوم نیست و معتقداند عصمت آنان به خاطر عامل قهری و جبری است که از ناحیۀ خدا در ذات معصومین نهادینه شده است؛ حتی عده ای پا را فراتر گذاشته و معتقدند چنین عصمتی به هیچ عنوان واقع نمیشود، چراکه در ماهیت تمام انسانها امیال و شهوات نفسانی وجود دارد و اگر معتقد شویم معصومین چنین امیال و دواعی شهوانی را ندارند باید ملتزم شویم آنها از دایرۀ انسانیت خارجند، در حالی که چنین ادعایی نزد هیچکس پذیرفته نیست[۱۱].
- در جواب گفته شده است عصمت معصومین به واسطۀ دو امر حاصل میشود:
- امر موهبتی که همان ملکه و قوه و یا علم خدادادی است، چنانکه امام صادق(ع) فرمودند: «معصوم به واسطۀ لطف الهی از جمیع محارم الهی مصون و معصوم است چنانکه خداوند فرموده: وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ [۱۲].[۱۳] در واقع چنین موهبتی قبل از خلقت جهان مادی در عالم ذر برای آنان حاصل شد[۱۴].
- امر اکتسابی یعنی اختیار و اراده برای جلوگیری از هر گناه و اشتباهی: به این بیان که ملکه و علم موهبتی خداوند سبب تامه برای عصمت معصومین نیست و چنین عصمتی تنها با علم خدادادی و بدون اراده و اختیار معصوم حاصل نمیشود، زیرا علم موهبتی و لطف الهی قدرت برای گناه کردن را در معصوم معدوم نمیکند، به عبارتی علم موهبتی فقط ابزاری برای گناه نکردن معصومین است و نمیتواند اراده و اختیار معصومین برای گناه کردن و یا نکردن را از آنها سلب کند، اما اگر این علم موهبتی، قویتر و شدیدتر شود ارادۀ اکتسابی معصومین به مقتضای علمشان، قویتر خواهد شد و با همین اختیار و اراده معصیت نمیکنند[۱۵].
عقلی بودن عصمت
- می توان گفت عصمت یک عمل خارقالعاده نیست، بلکه با شناخت زیربنای عصمت میتوان فهمید عصمت، مقولۀ عقلی است. عصمت عنایت خداوند برای عده ای از افراد است که به اوج قلۀ معرفت و تقوا رسیده باشند و خداوند متعال به همین دلیل به آنها چنین عنایت کرده که بتوانند باطن و زشتی گناه را ببینند و دیدن چنین زشتیهایی سبب شده است این افراد نه تنها به گناه نزدیک نشوند بلکه به فکر گناه هم نیفتند. مصداق بارز این افراد براساس آیات و روایات امامان معصومند[۱۶]. به بیان دیگر ارادۀ معصومین برای انجام ندادن گناه و خطا، بستگی به قدرت معرفت، تقوا و علم ایشان دارد یعنی هر اندازه ایمان و علم آنان قویتر و توجهشان به آثار گناهان شدیدتر باشد، نزدیک شدن آنها به گناه و خطا کمتر خواهد شد[۱۷]؛ چنانکه بسیاری از ما انسانها در مورد بعض از گناهان، مانند قتل و غارت به دلیل علم مان به زشتی چنین معصیتی ترک آن را بر انجام ترجیح میدهیم، زیرا علم ما به حقیقت گناه برایمان حاصل شده است. انسانهای معصوم هم، به دلیل علمشان به باطن گناه و آثار و عواقب شوم آنها، هیچگاه ارادۀ انجام معصیت را نمیکنند، مانند انسان تشنهای که ظرف آب خنکی را که با زهر کشنده آلوده شده نمینوشد با اینکه احساس شدید تشنگی میکند[۱۸].
عدم بازگشت امر اکتسابی به امر موهبتی
- ممکن است اشکال شود بازگشت امر ارادی و اکتسابی به امر غیر ارادی است، چراکه در تعریف عصمت امر ارادی معصومین منوط به علمی شد که از طرف خداوند در جان معصومین نهادینه شده و این علم، امر کاملا تکوینی و غیر ارادی است، لذا چگونه میتوان ملتزم شد عصمت معصومین امر اختیاری است، چراکه عصمت معصومین به طور غیر مستقیم ناشی از امر جبری است که خداوند آن را به عنوان علم و یا ملکه به معصومین هبه کرده است؟
- در جواب خواهیم گفت امر ارادی و اختیاری به هیچ عنوان به امر غیر ارادی و تکوینی به نام علم و ملکه وابسطه نیست، بلکه میتوان مدعی شد چنین موهبتی بر اساس شواهد دینی منوط به امر ارادی و اختیاری است، چنانکه این مدعا توسط فرازی از دعای ندبه تأیید میشود: «تو (خداوند) با آنها شرط کردی زهد را و فهمیدی که آنان به این شرط وفا میکنند پس آنان را مقرب خویش قراردادی و با وحی خویش آنان را گرامی داشتی»؛ لذا علم موهبتی خداوند بدون دلیل و توسط امر تکوینی در روح معصومین قرار نگرفته است، بلکه اراده و اختیار معصومین برای قبول چنین موهبتی نقش اصلی را در پذیرفتن و قرار گرفتن این موهبت در روح آنان دارد[۱۹].
گسترۀ عصمت
- وسعت عصمت معصومین شامل امور فردی، امور اجتماعی، امور دینی و امور غیر دینی میشود، به نحوی که میتوان گفت امامت امامان معصوم زیر سایۀ عصمت آنان توسط خداوند جعل شده است. در فرمایشی از امام رضا(ع) درباره چنین تلازمی (امامت و عصمت) آمده است: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ یَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»[۲۰]«فَهَلْ یَقْدِرُونَ عَلَی مِثْلِ هَذَا فَیَخْتَارُونَهُ أَوْ یَکُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَیُقَدِّمُونَهُ»[۲۱].[۲۲]
عصمت در درآمدی بر سیره معصومان
مهمترین دلیل بر لزوم پیروی از سیره معصومان عصمت آنان است. خداوند در قرآن پیروی از پیامبر(ص)[۲۳] و عمل به دستورهای ایشان را لازم دانسته است. اگر عصمت نباشد، الزامی برای عمل به سیره و سنت آنان نیست. ثقة الاسلام کلینی در باب اول کتاب حجت کافی روایاتی را نقل میکند که خداوند در قرآن فرموده: مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [۲۴]؛ خداوند امور بندگان را به پیامبرش و آن حضرت به علی(ع) و فرزندان ایشان وانهاده است[۲۵]؛ به همین جهت است که قول، عمل و تقریر آنان برای دیگران قابل استناد است.
عمل به سنت و سیره رسول خدا(ص) دستور خداوند است و در روایات فراوانی مورد تأکید قرار گرفته است. باب آخر کتاب علم اصول کافی درباره اخذ به سنت است[۲۶]. ائمه هم اولی الامر هستند که در قرآن اطاعت از آنان واجب دانسته شده است[۲۷]. آنان اوصیای پیامبرند[۲۸] و منظور از اطاعت از اولی الامر در آیه، اطاعت از آنان است[۲۹]. امیرالمؤمنین(ع) بیان نموده، از آن جهت خداوند اطاعت اولی الامر را واجب کرده که آنان معصوم و پاک هستند و بر خلاف دستور خدا فرمان نمیدهند[۳۰]؛ بنابراین کسی که پاک و معصوم باشد، شایسته پیروی است. سیره و سنت وی درخور عمل است؛ افزون بر آن، امام به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که باید از او پیروی شود. به تعبیر امیرالمؤمنین هر پیروی امامی دارد که به او اقتدا میکند و از نور دانش او بهره میبرد[۳۱]. تنها یک معصوم باقی میماند که ممکن است گفته شود با دیگران متفاوت است و سنت و سیره وی مطرح نشده و آن فاطمه زهرا(س) است. لزوم پیروی از سنتهای منسوب به ایشان نیز از آن جهت که معصوم است، لازم مینماید. وقتی حجیت سنت و سیره معصوم اثبات شود، ایشان هم جزو معصومان مورد اتفاق و مشمول آیۀ تطهیر هستند. در احادیث، تشویق به عمل به سنت فاطمه(س) در کنار سنت دیگر معصومان بیان شده است. در دعای تعقیب نماز مغرب و صبح به نقل از امام صادق(ع) آمده: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ؛ أَمْسَيْتُ وَ أَصْبَحْتُ بِاللَّهِ مُؤْمِناً عَلَى دِينِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ عَلِيٍّ(ع) وَ سُنَّتِهِ وَ عَلَى دِينِ فَاطِمَةَ(س) وَ سُنَّتِهَا وَ عَلَى دِينِ الْأَوْصِيَاءِ(ع) وَ سُنَّتِهِمْ...»[۳۲]: به نام خداوند بخشنده مهربان. روز را شب کردم و شب را صبح کردم، درحالی که به خداوند ایمان دارم، بر دین محمد و سنت او هستم، بر دین علی و سنت او هستم، بر دین فاطمه و سنت او هستم و دین اوصیای الهی و سنت آنان.
در اینجا از سنت فاطمه(س) یاد شده که مانند سنت پیامبر و امامان باید مورد توجه و پیروی و عمل قرار گیرد و سیره بخشی از سنت یا مرادف آن است.[۳۳]
عصمت در مقامات امامان
در این قسمت به برخی از تعریفهای اندیشمندان متکلم درباره عصمت اشاره میشود:
شیخ مفید (م۴۱۳): «عصمت لطفی است که خداوند بر مکلّف میکند به نحوی که وقوع گناه و ترک بندگی از او ممتنع میشود، در حالیکه قادر بر آن است»[۳۴]. و «عصمت همان توفیق و لطف و محافظت خداوند نسبت به حجج است که آنان را از گناه و اشتباه در دین خدا باز میدارد»[۳۵].
سید مرتضی (م ۴۳۶): «عصمت لطفی الهی است که به واسطه آن انسان از انجام کار قبیح امتناع میورزد»[۳۶].
علامه حلی (م ۷۲۶): «عصمت لطفی خفی از جانب خداوند است که باعث میشود عبد انگیزهای بر ترک طاعت و انجام معصیت نداشته باشد، با اینکه قدرت بر انجام آن دارد»[۳۷].
خواجه طوسی (م۶۷۲)؛ «عصمت ملکهای است که با وجود آن، گناه از صاحب عصمت سر نمیزند»[۳۸].
محقق بحرانی (م ۶۹۹): «عصمت ملکهای نفسانی است که مکلف را از انجام معصیت باز میدارد»[۳۹].
فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «مراد از عصمت غریزهای است که با وجود آن داعی بر معصیت صادر نتواند شد، با قدرت بر آن و این غریزه عبارت از قوت عقل است به حیثیتی که موجب قهر قوای نفسانی شود»[۴۰].
علامه طباطبایی: «عصمت قوهای است که انسان را از ارتکاب گناه و افتادن در خطا منع میکند»[۴۱].
استاد سبحانی در تفسیر و توضیح عصمت آن را نتیجه علم قطعی به عواقب گناه و شاخهای از تقوا دانسته و میفرمایند: «عصمت ملکهای نفسانی و راسخ در نفس است، انسان معصوم وقتی به درجه نهایی تقوا میرسد طهارتی را پیدا میکند که دیگر اثری از معصیت و تمرد اوامر الهی در او باقی نمیماند»[۴۲].
و اشاعره هم طبق اعتقادات خود درباره جبر و اختیار، عصمت را این چنین معنی کردهاند: «عصمت یعنی اینکه خداوند در معصومین گناه را خلق نمیکند»[۴۳].[۴۴]
عصمت در نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع
در خصوص ویژگی عصمت و نصب، ظاهر سخن این است که نظریه عصمت و نص و نصبی مطرح نبوده است. اما این عبارت را میتوان به دو صورت تفسیر کرد: نخست این که بگوییم نگرش سیاسی یا مسئله خلافت تا پیش از زمان امام صادق(ع) برای توده جامعه شیعه مهمتر و اساسیتر بود و به تدریج مرجعیت دینی ائمه(ع)، آن هم با اوصافی چون عصمت، علم لدنی الهی و معجزات، در کنار نظریه سیاسی امامت پررنگتر شد و جایگاه ویژه خود را یافت؛ و فرض دوم این است که بگوییم تا آن زمان، فقط نظریه سیاسی امامت مطرح بود، و از آن به بعد، نظریه سیاسی را کنار گذاشتند و نظریه مرجعیت دینی و علمی را پذیرفتند.
کسانی که با مباحث تاریخی آشنایی دارند، مستندات علمی در این باب را میشناسند و میدانند که این ادعای اخیر بسیار عجیب و غریب است. فرضِ این که تا پیش از این زمان نه ائمه(ع) و نه اصحاب ایشان مقام دینی و الهی خلافت یا علم لدنی امام را قبول نداشتند و علم غیب را اظهار نمیکردند و نصب و نص را مطرح نمیساختند، سخن سخت گزافی است و یا روایات پرشمار و مصادر تاریخی گوناگونی که از امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان(ع) و اصحاب (آن هم نه در خفا بلکه در بسیاری موارد، در علن) منافات دارد.
نمونههای حدیثی و تاریخی: تاکنون بیش از شصت مدرک تاریخی از مصادر معتبر اهل سنت و شیعه یافته شده که به صراحت این ویژگیها را به ائمه(ع) نسبت دادهاند. طبری و ابن اثیر و دیگران از ابن عباس نقل کردهاند که به نصب الهی امامت اعتراف میکرد و آن را به صراحت در برابر عمر احتجاج کرد. در طبقات ابن سعد، کنزالعمال و مسند احمد از علم لدنی و علم غیب امیر مؤمنان(ع) حکایت کردهاند به گونهای که گاه از سوی اطرافیان متهم به تهافت میشدند و اساساً سر غلو درباره ایشان بیشتر همین امورِ خارج از حد انتظار مردم عادی بود.
یک پژوهشگر باید این مستندات را نیز تحلیل و توجیه کند و نشان دهد که چرا اینها بر استمرار امامت الهی دلالت نمیکند. برای مثال، تاریخ یعقوبی چند جا اندیشه اصحاب امیرمؤمنان(ع)، از جمله ابوذر غفاری را مطرح کرده است که ایشان امیرمؤمنان(ع) را "وارث انبیا و اولیا" در تاریخ میشمارند. همچنین در واقعه بیعت امیرمؤمنان(ع)، از اقوالی که اصحاب امام هنگام بیعت در مسجد مدینه اظهار کردند کاملاً مشهود است که اندیشه امامت الهی در مفهومی که ایشان آن را انکار میکنند، وجود داشته است. برای مثال، مالک اشتر میگوید: یا ایّها الناس هذا وصی الأوصیاء و وارث علم الانبیاء العظیم البلاء، الحسن الغناء، الذی شهد له کتاب الله بالإیمان و رسوله بجنة الرضوان.
این نوع تعابیر را در دیگر کتب روایی و تاریخی که مورد قبول اهل سنت نیز هست، میتوان یافت. همچنین در این زمینه مراجعه به کتاب الغارات سودمند است، که در آن نامه معروف امیرمؤمنان(ع) به معاویه آمده است: "آل ابراهیم ما هستیم؛ ما وارث علم انبیا و اولیای خدا هستیم و...". معاویه تعجب میکند و میگوید: "من در امامت شما تردید داشتم، مثل این که شما ما را دارید به انبیا و اولیای گذشته حوالت میدهید..." و حضرت پاسخ دندانشکنی به او میدهند.
امامت سیاسی و مذهبی: پیش از دوران صادقین(ع) بحث امامت مذهبی در بین شیعیان مطرح نبوده است. اما در باب شق دوم ادعا، که امامت سیاسی به تدریج از اندیشه شیعه حذف یا کمرنگ شده، باید گفت این سخن نیز نادرست است. ظاهراً ایشان میگویند اندیشه سیاسی امامت پس از امام صادق(ع) افول کرد تا این که با روایتی که نقل شد (... سابعهم قائمهم...؛ هفتمین امام، آن کسی است که قیام میکند)، دوباره موجی در زمینه اندیشه سیاسی امامت پدید آمد و خود امام کاظم(ع) نیز مبارزات سیاسی داشتند. در این باره باید گفت: اولاً، این ادعا با حرف قبل، که اندیشه سیاسی شیعه در باب امامت افول کرد، منافات دارد. مگر میشود با یک روایت، یک اندیشه فراموش شده دوباره زنده شود؟! جالب آنکه مولف محترم در ادامه مینویسد: با امامت و ولایتعهدی امام رضا(ع) موج دیگری پدید آمد و این اندیشه دوباره فرو نشست. اما هنگامی که تاریخ را مطالعه میکنیم به روشنی در مییابیم که نگرش سیاسی امامان(ع) و نگرش اصحاب درباره ائمه به منزله مرجعی سیاسی و عنصری سیاسی و فعال، در هیچ مقطعی از دوران حضور امامان تغییر نکرده است.
ادعای امامت مذهبی امام جواد(ع): ایشان در جای دیگر میگویند: امام جواد(ع) چون فرزند کوچکی بودند، اصحاب دیدند دیگر نمیشود ایشان را امام سیاسی دانست، و در نتیجه نظریه امامت مذهبی تقویت شد و گفتند این باید حتماً نص باشد و علم لدنی داشته باشد؛ و شگفت آنکه با این که شیعیان بارها در قرآن کریم از زبان حضرت عیسی(ع) میخواندند: (إِنِي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ) و حضرت عیسی(ع) در گهواره علم لدنی داشته و ادعای نبوت میکرده، چگونه ممکن است ادعا کنیم شیعیان وقتی دیدند ایشان نوجوان است تازه متوجه شدند چنین چیزی قابل طرح است.
نقد و بررسی: اما آیا میتوان یک کودک هفت یا نُه ساله را عالم به کون و مکان دانست و علم لدنی ویژه و مقام هدایت الهی و رهبری دینی امت را درباره او پذیرفت ولی امامت سیاسیاش را نتوان تصور کرد؟ این امر نشان از وجود گونهای پیشداوری در ذهن نویسنده محترم دارد. اما حقیقت آن است که هیچگاه این چهره سیاسی ائمه از بین نمیرود، و به همین دلیل نیز آنان همواره در حبس و فشار قرار میگیرند و این وضع پس از امام رضا(ع) شدیدتر میشود. محققان تاریخ اهل بیت(ع) از قرون گذشته گفتهاند که مواضع سیاسی ائمه، مثل هر سیاستمدار دیگری، با تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی، تغییر میکرده است. بدیهی است در دورانی که اساساً ارتباط جامعه شیعه با امام قطع بوده و حتی امکان برقراری ارتباطی ساده برای پرسیدن یک مسئله برای بسیاری وجود نداشته، از وجود یک جریان سیاسی برجسته و شکوفا مانند زمان حضرت امیر سختی در میان نباشد. کسی که با اوضاع سیاسی آن دوران آشناست این افول یا اوجگیریها را کاملاً درک میکند.
این شبهه افکنان برای اثبات ادعای خود مبنی بر این که نظریه عصمت را اول بار هشام بن حکم مطرح کرد، تنها به مقاله انگلیسی مادلونگ در دائرهالمعارف اسلام ارجاع میدهد. اما پرسش این است که چرا برای این موضوع مهم فقط به یک مقاله خارجی استناد کرده و خود مدرکی ارائه نمیدهد؟ وانگهی، ظاهراً مستند مادلونگ عبارتی از مقالات الاسلامیین اشعری است (مقالات، ص 48) که این سخن اشعری نه تنها دلالتی بر این معنا ندارد بلکه شاهدی است بر این که اندیشه عصمت ائمه پرپیشینهتر از آن بوده است.
البته در بحثی تفصیلی باید میان واژه "عصمت" و مفهوم عصمت فرق گذاشت. اندیشه عصمت پیامبر اکرم(ص) نه تنها در قرآن مطرح شده، بلکه با تعابیری از قبیل تطهیر، اخلاص و امثال آن در زبان اصحاب آمده است، و حتی خلیفه اول در آغاز خلافت خود، پیامبر اکرم(ص) را با تعبیر "عصمه من الآفات" و تعابیر دیگر، معصوم دانسته است (تاریخ طبری، ج 2، ص 460). دلایل فراوانی در دست است که اصحاب خاص امیرمؤمنان(ع) و دیگر امامان نیز به معصومیت ایشان باور داشتهاند، و البته این اعتقاد به تدریج در جامعه شیعه شیوع یافته است.[۴۵].
منابع
- قربانی، علی، امامتپژوهی
- خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- الهی راد، صفدر، انسانشناسی
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی
- فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه
- سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان
- پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۴۱؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۲-۱۵۳؛ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص ۴؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲؛ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۳۹-۴۱.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «بگو: کیست که شما را از خداوند اگر برای شما گزند یا بخشایشی خواسته باشد نگه دارد؟» سوره احزاب، آیه ۱۷.
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۵۲-۱۵۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۴۱.
- ↑ ر.ک: شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص ۴.
- ↑ «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۵.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۴؛ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ سوره آل عمران؛ آیه: ۱۰۲.
- ↑ «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیم»؛ معانی الاخبار، ص ۱۳۲.
- ↑ الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص ۱۲۸.
- ↑ ر.ک. قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۲.
- ↑ ر.ک: قربانی، علی، امامتپژوهی، ص۱۶۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۴۵.
- ↑ آموزش کلام اسلامی، ج ۲، ص ۷۳ و ۷۴.
- ↑ ر.ک. احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۰۴-۲۰۷.
- ↑ سوره حدید، آیه ۲۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا(ع) فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۲۵-۱۲۹
- ↑ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
- ↑ «آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۹.
- ↑ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۷ و ۱۸۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۶: « إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا».
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۲۳: «وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ».
- ↑ نهج البلاغه، ن۳۵: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ».
- ↑ ابن طاووس، فلاح السائل، ص۲۳۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۳، ص۹۷؛ میرزاحسین نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۰۰.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۷۸.
- ↑ النکت الاعتقادیة، ص۳۷.
- ↑ تصحیح الاعتقاد، ص۱۲۸.
- ↑ رسائل الشریف، ج۳، ص۳۲۵.
- ↑ باب حادی عشر، ص۶۲؛ ر.ک: ارشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۱۰.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹.
- ↑ النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الامامه، ج۱، ص۵۵.
- ↑ گوهر مراد، ص۳۷۹.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۱۴۲.
- ↑ الالهیات، ج۳، ص۱۵۹ و ر.ک: اللوامع الالهیه، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: دلائل الصدق، ج۱، ص۳۷۰.
- ↑ سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان، ص ۲۱۱.
- ↑ پژوهشگران مجمع عالی حکمت اسلامی، نقد و بررسی تطور تاریخی تشیع، ص ۴۳-۴۸.