اتمام حجت در قرآن
سنت و مراتب اتمام حجت
خداوند برای هر آفریدهای، گونهای از هستی را پسندیده و زمینه شکوفایی آن را در او نهاده است: قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِىٓ أَعْطَىٰ كُلَّ شَىْءٍ خَلْقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ [۱] در این میان، برای انسان نیز کمالی در نظر گرفته شده که از راه افعال اختیاری او برایش حاصل میشود: ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا۟ وَيَتَمَتَّعُوا۟ وَيُلْهِهِمُ ٱلْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ [۲] خداوند اراده کرده است که همگان از روی حجّت و آگاهی به راه راست یا خطا گرایند: لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنۢ بَيِّنَةٍۢ وَيَحْيَىٰ مَنْ حَىَّ عَنۢ بَيِّنَةٍۢ [۳]، بر این اساس، نیرویی را در نهاد همگان برای شناخت درست از نادرست قرار داده: وَنَفْسٍۢ وَمَا سَوَّىٰهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَىٰهَا [۴] و سرانجام پیامبران را نیز برای از میان بردن هرگونه زمینه احتجاج و بهانهآوری بهسوی مردم گسیل داشته است: لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةٌۢ بَعْدَ ٱلرُّسُلِ [۵]،[۶]. بنابراین، اتمامحجّت، از فلسفههای بعثت پیامبران بهشمار میرود[۷]. که مفهوم «انذار» در قرآن بهصورت یکی از نقشهای پیامبران نیز گویای آن است.[۸]. در همین جهت، برخی، تفاوت نبی و رسول را در این دانستهاند که هدف بعثت رسول، اتمامحجّت بوده و در نتیجه، مخالفت با وی عذاب و نابودی را در پی دارد.[۹] (نساء ۱۶۵، مائده ۱۹، یونس ۴۷، اسراء ۱۵، طه ۱۳۴، قصص ۵۹) تفاوت جهتگیری معنایی دو واژه نبی و رسول نیز این برداشت را تأیید میکند، امّا موارد کاربرد نبی در قرآن با این نظر سازگار نیست. (اعراف ۹۴ـ۹۵، زخرف ۶ـ۸) به هر روی، سرپیچی و روی گردانی عمومی در برابر اتمامحجّت رسولان همواره نوعی عذاب فراگیر را در پی داشته که مفسّران و متکلّمان اسلامی از آن به عذاب استیصال یاد میکنند[۱۰]: وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ ٱلْقُرَىٰ حَتَّىٰ يَبْعَثَ فِىٓ أُمِّهَا رَسُولًۭا يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَـٰتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِى ٱلْقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَـٰلِمُونَ [۱۱] این عذاب گاه ممکن است در فاصلهای چه بسا دراز مدّت پس از ابلاغ پیام رسولان رخ دهد که آن نیز خود اتمامحجّت دیگری تلقّی شده و بدین ترتیب، سنّت امهال و استدراج نیز نوعی اتمامحجّت بهشمار میرود.[۱۲]. افزون بر این، عذاب خداوند بهطور معمول با اعلام پیشین از سوی پیامبران (هود ۶۴ـ۶۵، شعراء ۱۵۶، قمر ۳۶) و چه بسا پس از برخی نشانههای آشکار طبیعی[۱۳]. [۱۴] رخ میدهد که احتمالا آن نیز به منظور کوشش آخر برای اتمامحجّت بوده است. با این حال، در آیه ۴۷ انعام[۱۵] از امکان وقوع عذاب ناگهانی بدون اعلام زمان دقیق آن و نشانههای روشن عذاب یادشده[۱۶]. که احتمالا درباره هیچ یک از اقوام پیشین اجرا نشده است. امکان پذیرش و سودمندی توبه حتّی در این مرحله از اتمامحجّت که نشانههای آشکار و روشنی بر وقوع عذاب رخ داده است، از داستان نجات قوم یونس استفاده میشود[۱۷]، گرچه در آیه ۱۵۸ انعام[۱۸] از بیفایده بودن ایمان و توبه هنگام آشکار شدن برخی نشانههای الهی یادشده که با توجّه به قرار گرفتن آن در کنار ذکر نزول فرشتگان مرگ و ظهور و انکشاف خداوند در روز قیامت[۱۹]. آن را باید به هنگامه تحقّق عذاب و از میان رفتن نیروی اختیار که شرط اساسی پذیرش و اعتبار ایمان است، تفسیر کرد. ماجرای عدم پذیرش توبه فرعون در واپسین لحظات غرق شدن، تأییدی بر این نظر است.[۲۰].[۲۱].
ملاک و معیار اتمام حجت
اندیشهوران مسلمان در برابر این پرسش که عذاب گمراهان با توجّه به اصل عدالت خداوند بر چه اساس و مبنایی قابل قبول است، به سه جهتگراییده و سه دیدگاه کلامی متفاوت را پدید آوردهاند. برخی از اهل حدیث سنّی[۲۲]. و اخباریان شیعه[۲۳]. با تمسّک به آیات ۱۷۲ـ۱۷۳ اعراف و پارهای روایات شیعه[۲۴]. و سنّی[۲۵]. به وجود جهانی پیش از دنیا به نام عالم ذرّ اعتقاد ورزیده و گواهی تک تک مردم به خداوندی خدا در آن جهان را مبنای مشروعیّت عذاب گمراهان شمردهاند. قرآن در آیات مذکور به صراحت از این گواهی یادکرده و هرگونه بهانه از سوی مردم مبنی بر غفلت یا تأثیرپذیری از محیط و تربیت خانوادگی را با وجود آن مردود شمرده است: وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا۟ بَلَىٰ شَهِدْنَآ أَن تَقُولُوا۟ يَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَـٰذَا غَـٰفِلِينَ * أَوْ تَقُولُوٓا۟ إِنَّمَآ أَشْرَكَ ءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةًۭ مِّنۢ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ ٱلْمُبْطِلُونَ [۲۶] متألّهان عقلگرا با توجّه به فلسفه و حکمت این گواهی که اتمامحجّت و دفع هرگونه زمینه بهانهآوری است، فرضیّه عالم ذرّ را با توجّه به فراموشیِ گواهیِ گرفته شده در آن عالم پس از ورود به دنیا ناکافی شمردهاند[۲۷]. این گروه از مفسّران[۲۸]. و متکلّمان[۲۹]، آیهمزبور را به وجود نیروی عقل و فطرت که انسان را بهسوی خداوند رهنمون میسازد، تفسیر کردهاند. برخی نیز بر مبنای دیدگاه عرفانیِ «مراتب هستی انسان»، به تحقّق این گواهی در نشأه ملکوتی انسان نظر دادهاند[۳۰]. اختلاف معتزله و اشاعره در حجّیّت تکلیف عقلی در برابر تکلیف سمعی، دو پاسخ دیگر برای پرسش پیش گفته پدید آورده است. آیات ۱۶۵ نساء[۳۱]، ۱۹ مائده[۳۲]، ۱۱۵ توبه[۳۳]، ۱۵ اسراء[۳۴]، محور مجادلات کلامی در این بحث هستند. اشاعره با استدلال به این آیات، هیچ حجّیّتی برای عقل پیش از نزول شرع قائل نشده و سرپیچی از تکالیف عقلی را فاقد هرگونه عذاب شمردهاند[۳۵]. معتزلیان در پاسخ، یا مفاد آیات را به موارد غیر مستقلاّت عقلیّه اختصاص داده یا مفهوم رسول را توسعه دادهاند و شامل بر رسول ظاهری و باطنی دانسته و در نتیجه، حجّیّت عقل را نیز برای استحقاق عذاب الهی کافی شمردهاند[۳۶]. اشعریان در همین ۲ نقطه بر معتزلیان خرده گرفته و لازمه آن نظر را بیفایده بودن بعثت پیامبران پنداشتهاند، بدین جهت برای عقل، هیچگونه استقلال و صلاحیّت صدور احکام تکلیفی قائل نشده و به توقّف عذاب بر بعثت پیامبران نظر دادهاند[۳۷]. فخر رازی در استدلال بر نظریّه اشاعره به آیات ۱۵ اسراء و ۱۶۵ نساء تمسّک جسته، سپس از برخی اعتراضات وارد بر این استدلال یادکرده و در پایان، عقل (در نقش نیروی خواهان منفعت و پرهیز از زیان) را برای ثبوت وجوب بر ما کافی شمرده است، ولی با این حال خداوند را منزّه از آن میداند که عقل از سوی او حکم وجوب را صادرکند[۳۸]. متکلّمان شیعه در دورههای نخستین، نظر واحدی در این زمینه ارائه نکردهاند، امّا در دورههای بعد تا اندازهای با معتزلیان همراه گشتهاند. شیخ مفید (م. ۴۱۳ق.) در نقل عقیده رسمی امامیّه، عقل را در همه موارد نیازمند شرع شمرده و هیچگونه استقلالی برای آن در مقام شناخت تکالیف قائل نشده و در نتیجه، عذاب را فقط درصورت مخالفت از دستورهای شرعی رسولان مجاز میشمرد[۳۹]. این دیدگاه بهطور کامل با دیدگاه اشعریان تطبیق میکند، درحالیکه شیخطوسی (م. ۴۶۰ق) از شاگردان شیخ مفید (تحت تأثیر ابوعلی جبائی (م. ۳۰۳ق.) از بزرگان معتزله) در مقام بیان دیدگاه رسمی اهل عدل و توحید و ازجمله عقلگرایان شیعه، نهتنها عذاب را درصورت مخالفت با تکالیف عقلی مجاز میشمرد، بلکه فرستادن پیامبران را (بر مبنای نظریّه لطف در بحث از فلسفه بعثت پیامبران) برای کسانیکه خداوند از تأثیرناپذیری آنها دربرابر پیامهای انبیا خبر دارد، غیر ضرور میداند، در نتیجه، پیامبران فقط برای ابلاغ تکالیف غیرقابل شناخت بهوسیله عقل یا اتمامحجّت با تأکید و تأیید تکالیف عقلی مبعوث میشوند. بنابراین طرز تلقّی، حجّت عقل در رتبهای مقدّم بر حجّت سمع قرار دارد و تکالیف سمعی بر تکالیف عقلی مبتنی است[۴۰]. طبرسی (م. ۵۴۸ق.) در مقام جمع میان ۲ دیدگاه مزبور، میان استحقاق و فعلیّت عذاب در خصوص تکالیف عقلی فرق نهادهاست، بنابراین، گرچه تخلّف در این موارد نیز استحقاق عذاب را در پی دارد، ولی خداوند به استناد آیه ۱۵ اسراء[۴۱] از روی لطف و مرحمت خویش، هرگونه عذابی را پیش از بعثت پیامبران بر خود روا نشمرده است[۴۲]. این دیدگاه، میان عقل گرایان دورههای بعد نیز استمرار یافته و نقد و بررسی شده است[۴۳]. بحث مزبور، ارتباط مستقیمی با توانایی عقل در شناخت مصالح و مفاسد واقعی احکام داشته[۴۴] و در قرون بعدی تحت عنوان حُسن و قبح عقلی و شرعی در دانش اصول فقه دنبال شده و به این دیدگاه رایج پایان پذیرفته است که عقل انسان در نقش رسول باطنی خداوند در مواردی که از آن به مستقلاّت عقلیّه یاد میشود، به شناخت تکالیف خویش توانا بوده و انسان درصورت تخلّف از آنها همانند تخلّف از تکالیف شرعی سزاوار عذاب خواهد بود.[۴۵] با این حال، برخی معاصران، تخلّف از فرمانهای وحیانی پیامبر را مستلزم عذابی سختتر در مقایسه با تخلّف از دستورهای عقل و فطرت شمرده و عذاب مذکور در آیه ۱۵ اسراء را به این نوع تخلّف اختصاص دادهاند.[۴۶]. نظریّات کلامی درباره ملاک اتمامحجّت با تأثیر در حوزه فقه، نظریّات گوناگونی را درباره اصل اوّلی افعال در حالت پیش از نزول حکم شرعی یا در موارد دست نیابی به حکم شرعی پدید آوردهاند. معتزله بغداد و طایفهای از امامیّه، به گزارش شیخ طوسی که یادی از آنها در منابع به چشم نمیخورد، اصل اوّلی را حرمت میشمردند[۴۷]. معتزله بصره[۴۸]، اشاعره[۴۹]، شیخ صدوق[۵۰] (م ۳۸۱ق) و سیّد مرتضی[۵۱] (م. ۴۳۶ق.) از شیعه و عموم فقیهان[۵۲] و اصولیان[۵۳]، به اصل اباحه نظر دادهاند که در دورههای بعد در اصول فقه شیعه به اصل * برائت شهرت یافته است.[۵۴]. شیخ مفید[۵۵]. و شیخ طوسی[۵۶]. از شیعه و ظاهریان اهلسنّت،[۵۷]. به لزوم توقف و کوشش برای یافتن حکم شرعی فتوا دادهاند. این دیدگاه در دورههای بعد میان اخباریان شیعه رواج داشته است،[۵۸]. البتّه پارهای از قائلان به اصل احتیاط و توقّف به وجود ادلّهای شرعی مبنی بر اباحه در موارد فقدان نص و جهل به حکم شرعی اعتقاد داشتهاند که اصل اوّلی را تخصیص میزند.[۵۹]. یکی از مهمترین ادلّه قائلان به اصل اباحه و برائت، آیات ۲۸۶ بقره، ۱۱۵ توبه، ۱۵ اسراء و ۷ طلاق بوده است. در این آیات، شمول تکلیف الهی به میزان آگاهی و توانایی انسان دانسته، و عذاب و گمراهی مردم به فرستاده شدن رسول و تبیین کامل محرمات الهی منوط شده است. فقیهان و اصولیان با استفاده از قرینه تناسب حکم و موضوع به تنقیح مناط این آیات پرداخته و معنای گستردهای از مفهوم رسول برداشت کرده و عذاب مذکور در آیات را به عذاب دنیایی منحصر نشمردهاند.[۶۰]. در واقع این آیات، بیشتر درصدد ارشاد به حکم عقلی «قبح عقاب بلابیان» بوده که در پرتو اعتقاد به عدل الهی شکل گرفته است،[۶۱]. البتّه طرفداران اصل احتیاط نیز بهرغم پذیرش اصل این قاعده میتوانند با تمسّک به اوامر لزوم احتیاط در روایات، آنها را نوعی بیان شمرده، بدین وسیله، قاعده عمومی برائت را تخصیص زنند.[۶۲]. به هر روی، طرفداران اصل برائت درباره مفاد این آیات و امکان استنباط اصل برائت از آنها، بحثهای گستردهای انجام داده و برخی از آنها بهرغم پذیرش اصل برائت، مفاد این آیات را از اصل مذکور بیگانه شمرده[۶۳]. و برخی دیگر، این آیات را مهمترین و محکمترین دلیل بر اثبات اصل مذکور دانستهاند.[۶۴]. موضوع اتمامحجّت خداوند بر بندگانش (چه در حوزه کلام و چه در حوزه فقه) نوعی تکثّرگرایی در پذیرش اَعمال و پلورالیسم نجات را در پی دارد. خداوند در آیات متعدّدی، عذاب گمراهان را درصورتی بر خود مجاز میشمرد که پیامش به آنها رسیده باشد. این شرط بهطور طبیعی برای کسانیکه پیام اسلام یا بخشی از دستورهای آن هرگز به آنها نرسیده یا به هیچ وجه احتمال حقّانیّت آن دین یا لزوم اجرای برخی احکام در ذهنشان خطور نمیکند، فراهم نیست. اهل فترت در اصطلاح متکلّمان اسلامی در تقارب با این دو گروه بوده و حکم آنها بر اینان نیز قابل حملاست.[۶۵]. در اصطلاح فقیهان نیز عنوان «جاهل قاصر» در برابر «جاهل مقصّر» بر اینگونه افراد اطلاق میشود.[۶۶]. این افراد در زمره کودکان و دیوانگان و... بنا به اقتضای اصل عدل الهی و به استناد مفاد آیات اتمامحجّت، از تکالیف شرعی معاف هستند و بر آنها عذابی در قیامت نخواهدبود،[۶۷]. گرچه از برخی پیشینیان اهل حدیث حکایت شده که آنان را اهل جهنّم میشمردند،[۶۸]. عموم متکلّمان و فقیهان از مذاهب گوناگون اسلامی، این افراد را روز قیامت، در زمره اهل نجات شمرده[۶۹]. یا به استناد پارهای روایات، به انجام امتحانی در خصوص آنها در قیامت معتقد شدهاند تا بدین وسیله، جهنّمیان از بهشتیان جدا شوند.[۷۰]. برخی نیز با تفکیک کسانیکه دیانت فطری آنها مطابق با دین حق، خالص و سالم مانده و کسانیکه در اثر ناآشنایی با دین حق، به گمراهی منحرف شدهاند، میان هر دو نظر جمع کرده و دسته اوّل را اهل نجات و دسته دوم را اهل امتحان شمردهاند.[۷۱]. این درحالی است که طرفداران نظریّه نجات، با توجّه به دیدگاه قرآن و عموم روایات درباره اصل عدالت الهی و ابتنای هرگونه مجازات آخرتی بر اعمال دنیایی و پایان دوره تکلیف و امتحان در این جهان، به نقد نظریّه امتحان و مستندات روایی آن پرداختهاند.[۷۲]. از سوی دیگر، در روایات متعدّدی از امامان شیعه نیز آشنایی مردم با وظایف و تکالیفشان برعهده خداوند شمرده شده و درصورت نرسیدن بخشی از پیام خدا به آنها، از آنان رفع مسؤولیّت شده است.[۷۳]. آیه ۶۲ بقره[۷۴] نیز که از نجات یافتن پیروان ادیان دیگر درصورت ایمان و عمل صالح یاد میکند، بر دیدگاه مورد نظر قابل حمل است، گرچه عموم مفسّران، منظور از ایمان در این آیه را پذیرش اسلام دانستهاند.[۷۵]. قول ابنعبّاس مبنی بر نسخ این آیه به آیه ۸۵ آلعمران، برداشت نخست از آیه را تقویت میکند.[۷۶]. با این همه، هر انسانی بهاندازه توانایی عقلانی و فطری خویش به برخی مسؤولیّتهای اخلاقی و اعتقادات درست پی میبرد[۷۷]. که متکلّمان اسلامی را به بحث از امکان عذاب این افراد درصورت تخلّف از اینگونه تکالیف عقلی کشانده است. معتزلیان و اشاعره به اقتضای مبانی خویش در تکلیف عقلی و سمعی، بهترتیب، به مسؤولیّت و عدم مسؤولیّت افراد در برابر اینگونه تکالیف قائل شدهاند،[۷۸]. امّا برخی سنّیان اهلحدیث در اعتقادی متناقض، برای تکالیف عقلی، مسؤولیّتی قائل نشده و غیر مسلمانانِ ناآشنا به اسلام را اهل جهنّم شمردهاند.[۷۹]. این بحث به حوزه احکام ظاهری فقه نیز کشانده شده است. شهید ثانی در بحث از شرط عدالت در گواهی و شهادت شرعی، به امکان تحقّق این شرط در خصوص هر انسانی از هر دین و مذهبی درصورت اعتقاد راسخ و یقینی به حقّانیّت آیین خویش و عمل به اقتضای دستورهای آن قائل شده[۸۰]. که مخالفت شدید دیگر فقیهان را در پی داشته است.[۸۱]. گویا این گروه، به استناد آیاتی که از برانگیختن پیامبرانی برای هر امّت[۸۲] و روشن شدن کامل راه هدایت از گمراهی[۸۳]سخن میگویند، دین و آیین حق را امروزه بر همگان قابل شناخت دانسته، ناآشنایی برخی مردم را از روی تقصیر یا عناد و لجاجت میشمرند.[۸۴].[۸۵].
اتمام حجت سیاسی
در برخی آیات قرآن از اتمامحجّت پیامبران در نقش حاکمان الهی با اقوام و گروههای مخالفشان یادشده که این مفهوم را تا حدّ بسیاری به اصطلاح اولتیماتوم (Ultimatum)[۸۶] و اعلان جنگ (Declaration _ war)[۸۷] در اصطلاحات سیاسی جدید نزدیک میسازد. حضرت سلیمان در منازعه با مردم سبأ، آنان را درصورت عدم تسلیم، تهدید میکند که با لشکریانی شکستناپذیر به جنگشان رفته، آنان را خوار و ذلیل از سرزمینشان بیرون خواهد کرد: ٱرْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍۢ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَآ أَذِلَّةًۭ وَهُمْ صَـٰغِرُونَ [۸۸] که در پایان، به تسلیم ملکه سبا در برابر سلیمان میانجامد. در دوره پیامبر اسلام نیز ماجرای مباهله با مسیحیان نجران، نوعی اتمامحجّت با دو رویکرد کلامی و سیاسی تلقّی میشود[۸۹]. افزون بر آن، در آغاز سوره توبه، شاهد اتمامحجّت صریحی از سوی خداوند با مشرکان عرب هستیم: وَأَذَٰنٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوْمَ ٱلْحَجِّ ٱلْأَكْبَرِ أَنَّ ٱللَّهَ بَرِىٓءٌۭ مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُۥ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌۭ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى ٱللَّهِ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [۹۰] که آنان را پس از ۴ ماه مهلت، درصورت عدم پذیرش اسلام، از بسیاری حقوق اجتماعی محروم ساخته و با لغو یا ممنوعیّت هرگونه عقد پیمان جدید پیامبر با آنان، به نوعی تابعیّت آنها را در جامعه اسلامی لغو میکند: بَرَآءَةٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلَّذِينَ عَـٰهَدتُّم مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ * فَسِيحُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍۢ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى ٱللَّهِ وَأَنَّ ٱللَّهَ مُخْزِى ٱلْكَـٰفِرِينَ * وَأَذَٰنٌۭ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦٓ إِلَى ٱلنَّاسِ يَوْمَ ٱلْحَجِّ ٱلْأَكْبَرِ أَنَّ ٱللَّهَ بَرِىٓءٌۭ مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُۥ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌۭ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى ٱللَّهِ وَبَشِّرِ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * إِلَّا ٱلَّذِينَ عَـٰهَدتُّم مِّنَ ٱلْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْـًۭٔا وَلَمْ يُظَـٰهِرُوا۟ عَلَيْكُمْ أَحَدًۭا فَأَتِمُّوٓا۟ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَىٰ مُدَّتِهِمْ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلْمُتَّقِينَ * فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلْأَشْهُرُ ٱلْحُرُمُ فَٱقْتُلُوا۟ ٱلْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَٱحْصُرُوهُمْ وَٱقْعُدُوا۟ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍۢ فَإِن تَابُوا۟ وَأَقَامُوا۟ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّوا۟ سَبِيلَهُمْ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌۭ رَّحِيمٌۭ [۹۱] امام علیS که وظیفه ابلاغ این اتمامحجّت را به مشرکان عرب در مراسم حج برعهده داشت، پس از قرائت سوره توبه یا بخشی از آن به مواد این اتمامحجّت در ۴ بند اشاره میکند: ممنوعیّت ورود مشرکان به مسجدالحرام، ممنوعیّت طواف برهنه به دور کعبه بنا به عادت مرسوم کافران عرب، محرومیت غیر مؤمنان از ورود به بهشت، اعتبار پیمانهای هر یک از مشرکان با پیامبر تا زمان انقضای آن و اعطای مهلت ۴ ماهه به مشرکان فاقد پیمان خاصّ با پیامبر[۹۲]. این مدّت ۴ ماهه از دهم ذیحجّه تا دهم ربیعالآخر یا اوّل شوّال تا آخر محرم یا دهم ذیقعده تا دهم ربیعالاول یا بیستم ذیقعده تا بیستم ربیعالاول دانسته شده است[۹۳]. مفسّران درباره این اتمامحجّت به بحث از امکان نقض پیمانها و معاهدات از سوی پیامبر پرداخته و این عمل را درصورت خیانت طرف قرارداد[۹۴] یا پایان مهلت قرارداد یا مشروط بودن آن به نزول فرمانی از سوی خداوند مجاز شمردهاند. در برخی گزارشها از مخالفت گروهی از مشرکان قریش با این اتمامحجّت یادشده[۹۵]. که احتمالاً هرگز جنبه عملی نیافته است.
در روایات متعدّدی از شیعه و سنّی به لزوم دعوت کافران حربی به اسلام پیش از آغاز جنگ و درصورت امتناع، دعوت آنان به اعطای جزیه در برابر پذیرش تابعیّت سیاسی جامعه اسلامی سفارش شده و درصورت امتناع دوباره نیز دستور داده شده که از آغاز به جنگ پیش از دشمن پرهیز شود. در این روایات، پذیرش اسلام از سوی دشمن در حدّ گفتن شهادتین یا حدّاکثر خواندن نماز و اعطای زکات کافی شمرده شده است[۹۶]. روایات مزبور با انعکاس گسترده در کتابهای فقهی مذاهب گوناگون اهلسنّت[۹۷]. و شیعه[۹۸]. بهصورت فتوایی اجماعی مبنی بر وجوب دعوت کافران به اسلام درصورت ناآشنایی آنها با این دین در مرحلهای پیش از جنگ و به استحباب این عمل درصورت آشناییشان درآمده است. این فتاوا گاه افزون بر مستندات روایی به آیات ۱۵ اسراء، ۱۳۴ طه، ۱۲۵ نحل، ۴۳ انفال نیز استناد داده شده است[۹۹].[۱۰۰].
منابع
پانویس
- ↑ «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
- ↑ «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره دهر، آیه ۳.
- ↑ سوره انفال، آیه ۴۲.
- ↑ «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،» سوره شمس، آیه ۷-۸.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ المیزان، ج۱۹، ص۳۹۴ـ۳۹۵.
- ↑ جامعالبیان، مج۴، ج۶، ص۴۱، المیزان، ج۱۲، ص۲۴۱ و ج۱۷، ص۷۲ و ج۲۰، ص۱۵۶، میزانالحکمه، ج۴، ص۳۰۱۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص۲۲۶.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۲۳، المیزان، ج۱۶، ص۶۲، الفرقان، ج۱۵، ص۱۱۲.
- ↑ «و پروردگارت شهرها را نابود نمیکند تا آن (گاه) که در دل آنها پیامبری برانگیزد که بر مردم آیات ما را بخواند و ما نابودکننده شهرها نیستیم مگر آنکه مردم آنها ستمگر باشند» سوره قصص، آیه ۵۹.
- ↑ مجمعالبیان، ج۱۰، ص۵۱۰، بحارالانوار، ج۷۲، ص۷۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج۳، ص۴۹۲ـ۴۹۳.
- ↑ فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًۭا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا۟ هَـٰذَا عَارِضٌۭ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا ٱسْتَعْجَلْتُم بِهِۦ رِيحٌۭ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌۭ «آنگاه، چون آن (عذاب) را مانند ابری سایهگستر دیدند که رو به درّههای آنان دارد گفتند: این ابری است که برای ما بارانزاست؛ (نه)، بلکه همان است که آن را به شتاب میخواستید، (تند) بادی است که در آن عذابی دردناک است» سوره احقاف، آیه ۲۴.
- ↑ قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَىٰكُمْ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا ٱلْقَوْمُ ٱلظَّـٰلِمُونَ «بگو مرا آگاه کنید اگر عذاب خداوند ناگهان یا آشکارا بر (سر) شما بیاید آیا (گروهی) جز گروه ستمکاران نابود میگردد؟» سوره انعام، آیه ۴۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲۲۸.
- ↑ فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَآ إِيمَـٰنُهَآ إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُوا۟ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ ٱلْخِزْىِ فِى ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَمَتَّعْنَـٰهُمْ إِلَىٰ حِينٍۢ «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهرهمند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
- ↑ هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأْتِيَهُمُ ٱلْمَلَـٰٓئِكَةُ أَوْ يَأْتِىَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِىَ بَعْضُ ءَايَـٰتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِى بَعْضُ ءَايَـٰتِ رَبِّكَ لَا يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَـٰنُهَا لَمْ تَكُنْ ءَامَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِىٓ إِيمَـٰنِهَا خَيْرًۭا قُلِ ٱنتَظِرُوٓا۟ إِنَّا مُنتَظِرُونَ «آیا چشمداشتی جز این دارند که فرشتگان نزد آنان بیایند یا پروردگارت آید یا برخی از نشانههای عذاب پروردگارت آید؟ روزی که برخی نشانههای پروردگارت آید کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد؛ بگو چشم به راه باشید که ما نیز چشم به راهیم» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
- ↑ روحالمعانی، مج۵، ج۸، ص۹۲.
- ↑ وَجَـٰوَزْنَا بِبَنِىٓ إِسْرَٰٓءِيلَ ٱلْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُۥ بَغْيًۭا وَعَدْوًا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَدْرَكَهُ ٱلْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَـٰهَ إِلَّا ٱلَّذِىٓ ءَامَنَتْ بِهِۦ بَنُوٓا۟ إِسْرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلْمُسْلِمِينَ * ءَآلْـَٔـٰنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلْمُفْسِدِينَ «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم و فرعون و سپاهش از ستم و دشمنی، سر در پی آنان نهادند تا آنگاه که آب از سرش گذشت؛ گفت: ایمان آوردم که هیچ خدایی نیست جز همان که بنی اسرائیل بدان ایمان دارند و من از گردن نهادگانمءَآلْـَٔـٰنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلْمُفْسِدِينَآیا اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی؟» سوره یونس، آیه ۹۰-۹۱.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اتمام حجت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ ص ۹۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۶، ج۹، ص۱۴۸ـ۱۶۰، معانیالقرآن، ج۳، ص۱۰۱ـ۱۰۲، زادالمسیر، ج۳، ص۲۸۳.
- ↑ سعد السعود، ص۳۲۶ـ۳۲۸، المحتضر، ص۲۴، الفصول المهمه، ج۱، ص۴۲۰ـ۴۲۵.
- ↑ المحاسن، ج۱، ص۱۳۵، بصائر الدرجات، ص۱۰۳ـ۱۰۶، الکافی، ج۲، ص۶ـ۱۲، بحارالانوار، ج۵، ص۲۲۵ـ۲۷۶.
- ↑ الموطأ، ج۲، ص۸۹۸، کتاب السنه، ص۸۸ـ۹۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم * یا بگویید: پدران ما بیگمان پیش از این شرک میورزیدند و ما فرزندانی از پس ایشان بودیم؛ آیا ما را به (کیفر) آنچه تباهاندیشان کردهاند، نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ التبیان، ج۵، ص۲۸ـ۲۹، مجمعالبیان، ج۴، ص۷۶۵، المیزان، ج۸، ص۳۱۶.
- ↑ احکامالقرآن، ج۳، ص۵۵، جوامعالجامع، ج۱، ص۴۸۲، الصافی،ج۲، ص۲۵۱ـ۲۵۲.
- ↑ المسائلالسرویه، ص۴۷ـ۴۸، رسائل، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۱۵، امالی، ج۱، ص۲۱ـ۲۴.
- ↑ المیزان، ج۸، ص۳۱۹ـ۳۲۱ و ج۱۰، ص۱۰۵.
- ↑ رُّسُلًۭا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى ٱللَّهِ حُجَّةٌۢ بَعْدَ ٱلرُّسُلِ وَكَانَ ٱللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًۭا «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ يَـٰٓأَهْلَ ٱلْكِتَـٰبِ قَدْ جَآءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍۢ مِّنَ ٱلرُّسُلِ أَن تَقُولُوا۟ مَا جَآءَنَا مِنۢ بَشِيرٍۢ وَلَا نَذِيرٍۢ فَقَدْ جَآءَكُم بَشِيرٌۭ وَنَذِيرٌۭ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَىْءٍۢ قَدِيرٌۭ «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیآمدن فرستادگان، نزد شما آمده است در حالی که (آیات الهی را) برای شما روشن میگرداند تا نگویید نویدبخش و بیمدهندهای نزد ما نیامد، پس به راستی نویدبخش و بیمدهندهای برای شما آمده است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۹.
- ↑ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًۢا بَعْدَ إِذْ هَدَىٰهُمْ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند؛ به راستی خداوند به هر چیزی داناست» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
- ↑ مَّنِ ٱهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِۦ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌۭ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًۭا «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ احکام القرآن، ج۳، ص۲۸۷ـ۲۸۸، تفسیرقرطبی، ج۶، ص۱۸ـ۱۹ و ج۱۰، ص۲۳۱، نخبة اللآلی، ص۹۱ـ۹۲.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ج۹، ص۶۰ـ۶۱، کشفالمراد، ص۲۶۱ و ۴۷۹، رسالة فی التحسین و التقبیح، ص۷۹.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۹۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۱۷۲ـ۱۷۴، المحصول، ج۱، ص۲۸.
- ↑ اوائل المقالات، ص۴۴.
- ↑ التبیان، ج۳، ص۳۹۵، ج۴، ص۱۱۰ و ج۶، ص۴۵۷ـ۴۵۸.
- ↑ مَّنِ ٱهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِى لِنَفْسِهِۦ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌۭ وِزْرَ أُخْرَىٰ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًۭا «هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۶، ص۶۲۳.
- ↑ الوافیه، ص۱۶۷ـ۱۷۳، هدایة المسترشدین، ص۴۴۰.
- ↑ تفصیل النشأتین، ص۵۰ـ۵۱، الوافیه، ص۱۷۵ـ۱۷۷.
- ↑ المعتبر، ج۱، ص۳۲، الذکری، ص۵، زبدةالبیان، ص۳۴۹.
- ↑ الفرقان، ج۱۵، ص۱۰۷ـ۱۱۱.
- ↑ عدةالاصول، ج۲، ص۷۴۲.
- ↑ عدةالاصول، ج۲، ص۷۴۲ـ۷۴۶.
- ↑ الاحکام، آمدی، ج۱، ص۹۱ـ۹۲.
- ↑ من لایحضر، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ الذریعه، ج۲، ص۸۱۱ـ۸۱۲.
- ↑ عدةالاصول، ج۲، ص۷۴۲ـ۷۴۶.
- ↑ صحیح مسلم، ج۹، ص۱۰۱ و ج۱۱، ص۲ و ج۱۷، ص۷۱.
- ↑ المعتبر، ج۱، ص۳۲، الذکری، ص۵، الاصولالاصلیه، ص۱۱۸.
- ↑ التذکره، ص۴۳.
- ↑ عدةالاصول، ج۲، ص۷۴۲.
- ↑ الاحکام، ابنحزم، ج۱، ص۴۷.
- ↑ الحدائق، ج۱، ص۴۴، نورالبراهین، ج۲، ص۴۳۸.
- ↑ عدةالاصول، ج۲، ص۷۵۰.
- ↑ نهایةالافکار، ج۲، ص۲۰۵ـ۲۰۶، تهذیبالاصول، ج۲، ص۲۰۷ـ۲۰۸ و ج۳، ص۷۲، مصباحالاصول، ج۲، ص۲۵۵ـ۲۵۶.
- ↑ تهذیبالاصول، ج۲، ص۲۰۸.
- ↑ تنقیحالاصول، ص۴۹ـ۵۰.
- ↑ فوائدالاصول، ج۳، ص۳۳۴، حقائقالاصول، ج۲، ص۲۲۴.
- ↑ الاصول العامه، ص۴۶۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۸۶، الوافیه، ص۱۷۳.
- ↑ عروةالوثقی، ج۱، ص۲۰، علمالفقه، ص۱۰۱.
- ↑ کشفالخفاء، ج۱، ص۶۰، المنهجالصحیح، ص۸۲، الفرقان، ج۱۵، ص۱۱۲.
- ↑ شرح مسند ابیحنیفه، ص۳۳۵.
- ↑ سبلالهدی، ج۱، ص۲۵۰ـ۲۵۱، العقیدة الاسلامیه، ص۹۹.
- ↑ معانیالقرآن، ج۴، ص۱۳۲، تفسیر ابنکثیر، ج۳، ص۳۱ـ۳۵، الفصولالمهمه، ج۱، ص۲۷۷ـ۲۸۳.
- ↑ الاحکام، ابنحزم، ج۵، ص۶۸۶، حاشیة ردالمحتار، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۵۲، المنهج الصحیح، ص۹۳ـ۹۶، الفرقان، ج۱۵، ص۱۱۲.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۶۴ـ۱۶۵، بحارالانوار، ج۵، ص۲۹۱، نورالبراهین، ج۲، ص۴۳۰ـ۴۳۸.
- ↑ إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَٱلَّذِينَ هَادُوا۟ وَٱلنَّصَـٰرَىٰ وَٱلصَّـٰبِـِٔينَ مَنْ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ وَعَمِلَ صَـٰلِحًۭا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ جامعالبیان، مج۱، ج۱، ص۴۵۷، التبیان، ج۱، ص۲۸۵، مجمعالبیان، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ جامعالبیان، ج۱، ص۴۶۱، نواسخ القرآن، ص۴۳، تفسیر قرطبی، ج۱، ص۲۹۶.
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۳۹۰ـ۳۹۱، الصحیح من سیره، ج۲، ص۱۹۳.
- ↑ نخبة اللآلی، ص۹۱ـ۹۲.
- ↑ تفسیر ثعالبی، ج۱، ص۴۹۷.
- ↑ مسالکالافهام، ج۱۴، ص۱۶۰.
- ↑ الحدائق، ج۱۰، ص۴۲ و ج۲۵، ص۲۵۶، جواهرالکلام، ج۴۱، ص۱۸ـ۱۹، مستند الشیعه، ج۱۸، ص۴۹ـ۵۰.
- ↑ إِنَّآ أَرْسَلْنَـٰكَ بِٱلْحَقِّ بَشِيرًۭا وَنَذِيرًۭا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌۭ «ما تو را به حق، نویدبخش و بیمدهنده فرستادهایم و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیمدهندهای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
- ↑ لَآ إِكْرَاهَ فِى ٱلدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِٱلطَّـٰغُوتِ وَيُؤْمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسْتَمْسَكَ بِٱلْعُرْوَةِ ٱلْوُثْقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَا وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ کتاب الشهادات، ص۳۴ـ۳۶، الکلینی والکافی، ص۳۷۴.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اتمام حجت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ ص ۹۴.
- ↑ فرهنگ علوم سیاسی، آقابخشی، ص۲۵۸، فرهنگ علوم سیاسی، بابایی، ص۹۰.
- ↑ موسوعة السیاسه، ج ۲، ص۱۷۷.
- ↑ «نزد آنان باز گرد (و بگو) بیگمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۶۸، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۲۹، مشارق الشموس، ج۲، ص۴۵۳.
- ↑ «و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمیتوانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳.
- ↑ «(این) بیزاری خداوند و پیامبر اوست از مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید * چهار ماه در این سرزمین (آزاد) بگردید و بدانید که شما خداوند را به ستوه نمیتوانید آورد و خداوند رسواگر کافران است * و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند پس اگر توبه کنید برای شما بهتر است و اگر روی بگردانید بدانید که شما خداوند را به ستوه نمیتوانید آورد و کافران را به عذابی دردناک نوید ده! * مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بستهاید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاستهاند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکردهاند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بیگمان خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد * و چون ماههای حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱-۵.
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۵ـ۷، التفسیرالکبیر، ج۱۵، ص۲۱۷ـ۲۱۹، البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۵، التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۲۲۰.
- ↑ ٱلَّذِينَ عَـٰهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِى كُلِّ مَرَّةٍۢ وَهُمْ لَا يَتَّقُونَ * فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى ٱلْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ * وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةًۭ فَٱنۢبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَىٰ سَوَآءٍ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلْخَآئِنِينَ «همان کسانی از ایشان که با آنان پیمان بستی سپس هر بار پیمان خود را میشکنند و پرهیزگاری نمیورزند * پس چون در جنگ بر آنان دست یافتی با (تار و مار کردن) آنها، کسانی را که در پس ایشانند پراکنده ساز! باشد که در یاد گیرند * و اگر از گروهی بیم خیانتی (در پیمان) داری به گونه برابر (پیمانشان را) به سوی آنها بیفکن که خداوند خیانتکاران را دوست نمیدارد» سوره انفال، آیه ۵۶-۵۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۵، ص۷.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۰۷۹ـ۱۰۸۲، وسائلالشیعه، ج۱۵، ص۴۲ـ۴۴، جامع احادیث الشیعه، ج۱۶، ص۲۰۳.
- ↑ المغنی، ج۱۰، ص۳۸۵، المبسوط، ج۱۰، ص۶، المجموع، ج۱۹، ص۲۸۵ـ۲۸۷.
- ↑ جواهرالکلام، ج۲۱، ص۵۱ـ۵۲، فقه الصادق، ج۱۳، ص۱۳ـ۱۵.
- ↑ فقهالصادق، ج۱۳، ص۱۳ـ۱۵، المبسوط، ج۱۰، ص۶، المجموع، ج۱۹، ص۲۸۵ـ۲۸۷.
- ↑ معموری، علی، مقاله «اتمام حجت»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۲ ص ۹۹.