حذیفه بن یمان عبسی
مقدمه
- حذیفة فرزند حسل بن جابر بن عمرو ملقب به یمانی است؛ زیرا وی در غطفان محل سکونت خود متهم به قتلی شد فرار کرد و به مدینه آمد و با انصار یمانی هم پیمان شد، لذا به یمانی[۱] ملقب گردید[۲]. کنیه حذیفه ابوعبدالله و نام مادرش رباب، دختر کعب بن عدی زنی از انصار و از طایفه اوس قبیله بنی عبدالاشهل بود[۳].
- حذیفه از برجستهترین اصحاب پیامبر اکرم (ص) و از اصحاب سر آن حضرت و از مشاهیر و بزرگان صدر اسلام محسوب میشود. برای تبیین جایگاه والایش ذکر این نکته کافی است که بعضی از بزرگان دین، مثل شیخ طوسی او را از ارکان اربعه و هم ردیف سلمان، مقداد، ابوذر و (عمار یاسر) دانستهاند [۴].
- زمانی که رسول خدا (ص) در مدینه بین مهاجرین و انصار پیمان برادری بست، میان حذیفه بن یمان و عمار یاسر عقد برادری برقرار کرد[۵].
- حذیفه، مسلمانی جوان مرد، دلاوری متهور و زاهدی شب زندهدار بود. زهد وی موجب شد که به جز جنگ بدر، در همه نبردهای صدر اسلام حضور یابد و در رکاب پیامبر بزرگ اسلام شمشیر بزند و به فضیلت جهاد نایل آید. و علت این که در جنگ بدر حضور نداشت این بود که با مشرکان مکه پیمان بسته بود که با آنها نجنگد، و رسول خدا (ص) هم آن عهد را محترم شمرد و دستور داد که به عهد خود وفا کند. بدین ترتیب او از فیض حضور در بدر کبری - که نخستین و هراس انگیزترین برخورد نظامی لشکریان توحید در برابر شرک و کفر بود - محروم ماند[۶].
- وی در عصر خلافت عمر بن خطاب خلیفه دوم سردار جنگهای آن عصر بود، و در سال ۲۶ ه ق در فتح نهاوند شرکت کرد و هنگامی که پرچمدار لشکر، نعمان بن مقرم کشته شد، حذیفه پرچم را به دست گرفت و جنگید و دینور و همدان و ری را فتح کرد، و سپس در فتح جزیره و نصیبین شرکت نمود[۷].
- حذیفه تا خلافت امیرالمؤمنین (ع) زنده بود و مردم مدائن را برای بیعت با آن حضرت فراخواند و قبل از جنگ جمل از دنیا رفت و دو فرزندش صفوان و سعید به وصیت پدر با امیرالمؤمنین (ع) بودند و در جنگ صفین به شهادت رسیدند[۸].
- حِسل (حُسیل) پدر حذیفه از نیکان روزگار خود بود و در جنگ احد در رکاب پیامبر (ص) حضور یافت و به شهادت رسید[۹].[۱۰]
مأموریت سری و فداکاری حذیفه در جنگ خندق
- در جنگ خندق مشرکان مکه با استمداد از قبایل هم پیمان اطراف مکه، سپاه عظیمی را تدارک دیده و برای یکسره کردن کار اسلام و نابودی مسلمانان، شهر مدینه را مورد هجوم قرار دادند، پیامبر اکرم (ص) و به توصیه سلمان فارسی دستور داد برای جلوگیری از ورود سپاه دشمن به داخل مدینه، خندق عظیمی جلو راه دشمن حفر کرده و راه تعرض آنها را مسدود کردند. به این ترتیب مهاجمان از دسترسی به مسلمانان و سیطره بر مدینه ناکام ماندند، اما مشرکین پس از کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امیرالمؤمنین (ع) که ضربه هولناکی بر پیکر کفر و شرک وارد آمد، هم چنان شهر مدینه را در محاصره داشته و منتظر بودند تا روزنهای به درون مواضع مسلمانان بگشایند و شهر را تسخیر کنند، مدت یک ماه محاصره به طول انجامید و هم مردم مدینه به تنگ آمدند و هم دشمنان خسته شده بودند. و به خاطر همین محاصره، مردم مدینه دچار سختی فراوان گشتند تا این که روزی رسول خدا (ص) از اصحاب خود خواست که یک نفر به میان لشکر دشمن نفوذ کند و از آنان خبری بیاورد، اما کسی حاضر نشد، حضرت علی (ع) هم (بر اثر جراحت سر از ضربه عمرو بن عدود) در بستری بیماری بود، لذا این ماموریت به حذیفه سپرده شد و او پذیرفت که دستور خدا (ص) را عملی سازد.
- حذیفه میگوید: من مخفیانه به دون سپاه دشمن آمدم و در حال که توفان سختی میوزید و خیمهها واژگون میشد و آتش در بیابان پراکنده میگردید و ظرفهای غذا سرنگون میگشت. ناگهان شبح ابوسفیان را دیدم که بر مرکبش سوار بود و در میان تاریکی فریاد میزد: ای گروه قریش، هرکدام از شما دقت کند تا بغل دستی خود را بشناسد، مبادا بیگانهای در میان ما رخنه کرده باشد. حذیفه گوید: من پیش دستی کردم و پیش از آنکه از من سوال شود، به کسی که کنارم بود، گفتم: تو کیستی؟ گفت: من فلانی هستم. ابوسفیان چون یقین کرد بیگانهای در میان آنها نیست، به میان جمع آمد و گفت: ای گروه قریش! به خدا سوگند، این مکان محل توفق شما نیست. شترها و اسبهای ما هلاک شدند، یهود بنی قرظه پیمان خود را با ما شکستند، این باد و توفان هم چیزی برای ما نگذاشت. این را گفت و با عجله سوار بر مرکب خود شد و به قدری عجله کرد که فراموش کرده بود دستهای شترش راکه بسته بود، بازکند لذا مرتب بر بدن مرکبش تازینه میزد تا حیوان را به حرکت درآورد، اما چون بسته بود، حرکت نمیکرد.
- در همین هنگام به نظرم رسید، خوب است تیری را به چله کمان بگذارم و حساب ابوسفیان را برسم و به هلاکتش رسانم، همین که خواستم اینکار را انجام دهم، به یاد سخن پیامبر (ص) افتادم که فرموده بود: "کاری انجام نده، فقط خبری از لشکر دشمن بیاور". لذا از کشتن ابوسفیان منصرف شدم و به اردوگاه لشکر اسلام بازگشتم تا گزارش خود را به عرض پیامبر (ص) برسانم. رسول خدا ثل ددر حال نماز بود، همین که متوجه شد من بازگشتهام و سالمم؛ خوشحال شد و مرا در آغوش کشید و عبایش را روی من انداخت و سپس سجده شکر به جای آورد، بعد پرسید: چه خبر؟ من گزارش خود را برای او باز گفتم[۱۱]. وحضرت و کسانی که این خبر را شنیدند مسرور شدند و دانستند دشمن در حال کوچ و بازگشت به مکه است.
- حذیفه در این مأموریت بسیار سخت و خطیر وظیفه خود را به بهترین وجه انجام داد و توانست پیامبر اسلام (ص) را با وضعیت دشمن آگاه سازد و دل آن حضرت را شاد گرداند.[۱۲]
حذیفه و خنثی شدن توطئه قتل پیامبر (ص)
- منافقان و کسانی که کینه اسلام را به دل داشتند، همیشه منتظر فرصتی بودند که پیامبر (ص) را به قتل برسانند و ضربه خود را به آیین یکتاپرستی وارد کنند. گروهی از منافقان در مراجعت از تبوک که دوازده نفر بودند، تصمیم گرفتند در یکی از گردنههای بین راه تبوک به مدینه، به صورت ناشناس در مسیر عبور پیامبر (ص) کمین کنند و به هنگام عبور آن حضرت در تاریکی شب شتر او را رم دهند تا حضرت از بالای کوه به دره پرت شود و به قتل برسد! اما پیامبر (ص) از راه وحی متوجه توطئه منافقان شد و وقتی که آنها را در گردنهای نزدیکی عقبه دید به اسم، آنها را صدا زد و پرده از راز آنها برداشت و نام تک تک شان را به حذیفه گفت، اما اجازه تعرض به آنها را نداد و در پاسخ عدهای که خواهان مجازات و قتل توطئه گران بودند، فرمود:" اگر آنها را مجازات کنم مردم خواهند گفت: محمد پس از آنکه به اوج قدرت رسید، به کشتن یاران خود پرداخت و من این کار را دوست ندارم"[۱۳].
- مجلسی از ارشاد القلوب دیلمی شبیه این قصه را بعد از بازگشت پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع پس از واقعه غدیر خم در عقبهای به نام ثنیة العقبه نقل کرده است رسول خدا (ص) اسم سیزده نفر را که در کمین کشتن پیامبر بودند به حذیفه معرفی کرد، و آنها نوعا همان کسانی بودند که بعدها حضرت علی (ع) را خانه نشین کردند و خلافت را به دست گرفتند[۱۴].[۱۵]
حذیفه و آگاهی از وقایع و حوادث آینده
- حذیفه در اثر معاشرت نزدیک با پیامبر (ص) و همدمی همیشگی با امیرمؤمنان (ع) حجاب از چشمانش برداشته شد و حقایق امور را به خوبی میدید و رویدادها و حوادث غیر قابل پیش بینی را پیشگویی میکرد و همگان را به شگفتی وامی داشت. او میگفت: اگر آنچه از پیامبر خدا (ص) شنیدهام برای شما بگویم، سیلیهای بسیار به صورتم خواهید زد[۱۶].
- ابن اثیر نقل میکند، حذیفه صاحب سر رسول الله (ص) در باره منافقین بود و هیچ کس مانند حذیفه منافقین را نمیشناخت و این علم را رسول خدا (ص) به او آموخته بود.
- طبق همین نقل، روزی عمر بن خطاب از حذیفه پرسید: آیا در میان کارگزاران و عمال من منافقی هست؟ حذیفه گفت: آری، یک نفر منافق در میان عمال تو دیده میشود. عمر پرسید نام او را بگو، حذیفه از گفتن اسم او امتناع کرد، اما عمر با علائمی که حذیفه داد او را شناسایی کرد و از کار برکنار نمود [۱۷].
- عمر بن خطاب هرگاه کسی از دنیا میرفت از حذیفه میپرسید آیا در نماز او حاضر میشوی؟ اگر حاضر میشد عمر هم بر آن جنازه نماز میخواند و اگر حذیفه نماز نمیخواند عمر هم بر جنازه او حاضر نمیشد[۱۸].
- زاذان از امیرالمؤمنین (ع) درباره حذیفه سؤال کرد، حضرت فرمود: "او به حال منافقین آگاه است"[۱۹].[۲۰]
حذیفه والی مدائن[۲۱]
- ابن اثیر و دیگران نوشتهاند: خلیفه دوم (عمر بن خطاب) در سال شانزدهم و به قولی سال نوزدهم هجری حذیفه یمانی را به ولایت و حکومت مدائن برگزید و در عهدنامهای که برای مردم آن دیار فرستاد، یادآور شد که: فرامین حذیفه را گوش کرده و از وی اطاعت کنند و هر آنچه بر اموالتان مقرر میکند، از قبیل: مالیات، زکات و سایر وجوهات، به وی بپردازند[۲۲].
- حذیفه به محل مأموریت حرکت کرد و هنگامی که وارد حومه مدائن شد با استقبال گرم کشاورزان آن دیار مواجه گردید که برای خوش آمد گویی به والی جدید از شهر خارج شده بودند. حذیفه فرصت پیش آمده را مغتنم شمرد و عهدنامه خلیفه را برای آنان خواند. مردم نیز پس از شنیدن حکم خلیفه، خطاب به وی گفتند: هر چه میخواهی از اموالمان بگیر، ما در اختیار توییم. حذیفه گفت من تنها از شما قوتی میخواهم که شکم خود و حیوانم را سیر کند. بدینسان وی در مدت استانداری خود
- در مدائن، از این روش عدول نکرد و همواره به عدل و انصاف رفتار کرد و آن سرزمین را آباد ساخت.
- بنا به قولی عمر پس از مدتی او را به مدینه فراخواند (و سلمان را به جای او گمارد)، حذیفه وقتی بر عمر وارد شد، مثل حالت قبل از حکومتش بود، عمر این حالت را از او دید که هیچ تغییری قبل و بعد از حکومت بر مدائن برای او پیش نیامده، مجذوب او شد و نسبت به او اظهار علاقه کرد و گفت: تو برادر منی و من برادر توام.[۲۳]
- البته این قول که عمر بن خطاب حذیفه را به حکومت مدائن گمارده یا سلمان را و عثمان در اواخر عمرش حذیفه را به امارت مدائن منصوب کرد، این دو قول با هم قابل جمع است و با هم منافاتی ندارد؛ زیرا بعید نیست که عمر در سال ۱۹ هجری پس از فتح مدائن حذیفه را در ابتدا به حکومت مدائن نصب کرد و سپس او را فرا خواند و سلمان را گمارد، و عثمان هم در اواخر عمرش پس از وفات سلمان فارسی، حذیفه را به امارت مدائن نصب نمود و تا زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) در این منصب باقی بود.[۲۴]
اعتقاد حذیفه به امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت پیامبر (ص)
- حذیفه از باوفاترین یاران حضرت علی (ع) محسوب میشود. وی از معدود کسانی است که تا آخر عمر از روش پیامبر (ص) عدول نکرد و در امر دین، دچار تردید و تغییر نشد و همواره راه علی (ع) را سرمشق زندگی خود قرار داد، و از اصحاب سر آن حضرت گردید.
- در نزدیکی و تقرب حذیفه به خاندان پیامبر (ص) همین بس که او یکی از ارکان اربعه به شمار میآید. و یکی از معدود کسانی بود که بر بدن مطهر حضرت فاطمه (ع) نماز خواند و در دفن پیکر بانوی بزرگ اسلام که بسیار بسیار مخفیانه و محرمانه انجام شد شرکت جست[۲۵].[۲۶]
حذیفه و بیان فضایل علی (ع) و اهل بیت (ص)
- حذیفه از جمله اصحابی است که در باره امیرالمؤمنین (ع) و فضایل آن حضرت و آل او روایات بسیار نقل کرده است. اینک به نقل سه حدیث بسنده میکنیم:
- اصبغ بن نباته میگوید: موقعی که زید بن صوحان در جنگ جمل مجروح شد و روی زمین افتاده بود و هنوز رمقی در بدن داشت. امیرمؤمنان (ع) بر بالین او آمد و فرمود: "ای زید، خدا تو را رحمت کند، تو را نشناختم جز این که خفیف المؤونه (کم هزینه) وکثیر المعونه (پربار) بودی". زید سرش را بلند کرد و با همان حال نزار و جان دادن گفت: ای امیرمؤمنان، خداوند تو را رحمت کند، به خدا سوگند تو را نشناختم جز این که به خدا عالم و به آیاتش آشنا و عارف بودی، به خدا قسم من از روی جهل و ناآگاهی در رکاب تو نجنگیدم بلکه از حذیفه شنیدم که میگفت: از رسول خدا (ص) شنیدهام که فرمود:علی (ع) امیر نیکوکاران و قاتل فاجران است، هر که وی را یاری کند، خدا یاریش کند و هر که خوارش گرداند، خدا او را خوار کند، آگاه باشید همانا حق باعلی است، آگاه باشید همانا حق با کسی است، که علی را پیروی کند، آگاه باشید به او متمایل باشید به هر سویی میرود، بروید[۲۷].
- ربیعة بن مالک سعدی میگوید: نزد حذیفة بن یمان رفتم و گفتم: ای ابا عبدالله (کنیه حذیفه، ابوعبدالله بوده است) مردم فضائل و مناقب حضرت علی (ع) را حدیث میکنند، ولی برخی از کسانی که ادعای بصیرت دارند به آنان میگویند: شما در ستایش این مرد (علی) زیاده روی میکنید! حال آیا تو حدیثی در فضایل علی (ع) برای من نقل میکنی که آن را برای مردم نقل کنم؟ حذیفه گفت: ای ربیعه، چه چیزی را درباره علی (ع) از من میپرسی و من برای تو چه چیزی را بگویم؟ سوگند به خدایی که جان حذیفه در دست قدرت اوست، اگر همه اعمال امت محمد (ص) از روزی که آن حضرت برانگیخته شده است تا همین امروز در یک کفه ترازو قرار دهند و یکی از اعمال علی غلا را در کفه دیگر قرار دهند، یک عمل علی بر همه اعمال آنان برتری خواهد داشت.[۲۸]. ربیعه با شنیدن این حدیث چنین گفت: این دیگر مدح و ستایشی غیر قابل تحمل است و من آن را زیاده روی میپندارم! حذیفه گفت: یالکع، ای بدبخت وای فرومایه، چگونه غیر قابل تحمل است؟ این مسلمانان در روز جنگ خندق کجا بودند آن هنگامی که عمرو بن عبدود و یارانش از خندق گذشتند و بیم و بی تابی سرا پای وجود همه سپاه اسلام را فرا گرفته بود و ابن عبد ود فریاد میزد و هماورد میطلبید، و همه خود را کنار کشیده و از مقابله با او خودداری میکردند و این علی بن ابی طالب (ع) بود که به نبرد او شتافت و او را به هلاکت رساند. حذیفه در ادامه گفت: "سوگند به کسی که جان حذیفه در دست اوست، عمل آن روز علی از لحاظ پاداش بزرگتر از اعمال امت محمد (ص) نه تنها تا به امروز بلکه تا قیام قیامت است"[۲۹]. کلام حذیفه برگرفته از فرمایش رسول خدا (ص) در جنگ احد پس از قتل عمرو بن عبدود به دست امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: "کشتن عمر بن عبدود به دست علی (ع) برتر از عبادت جن وانس است"[۳۰]. او نیز این حدیث از پیامبر (ص) که فرمود: "مبارزه علی بن ابی طالب با عمرو بن عبدود برتر از اعمال تمام امتم تا روز قیامت است"[۳۱].
- سومین حدیث اینکه، حاکم نیشابوری به سند خود از زر بن حبیش از حذیفه نقل میکند که پیامبر (ص) فرمود: "جبرئیل بر من نازل شد و گفت: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند". بعد خطاب به من فرمود: "ای حذیفه، خداوند تو و مادرت را بیامرزد"[۳۲].
- بدین مضمون روایاتی از رسول خدا (ص) رسیده به کتاب مظهر ولایت و سیمای پر فروغ از دیگر آثار مؤلف مراجعه نمایید.[۳۳]
حذیفه و بیعت با امام (ع)
- پس از قتل عثمان و بیعت مردم با حضرت علی (ع)، حذیفه که والی مدائن بود مردم را به مسجد فرا خواند و برای آنان خطبه خواند و خبر قتل عثمان و بیعت مردم با امیرالمؤمنین (ع) را اعلام کرد و چنین گفت: ای مردم، بدانید که مسلمانان در مدینه با علی (ع) بیعت کردهاند، بر شما واجب است که تقوای الهی را رعایت و با وی بیعت کنید. ای مردم، او را یاری و کمک کنید، به خدا قسم او همواره بر حق است و بر حق خواهد بود. وی پس از پیامبر خدا (ص) در میان همه رفتگان و همه آیندگان، بهترین و برترین و ره یافتهترین و برای مسند امامت مسلمانان شایستهترین مردم است.
- آنگاه در مقابل دیدگان مردم دست راست خود را بر دست چپ زد و گفت: خداوندا، تو خود شاهد باش که من با حضرت علی (ع) بیعت کردم. بعد گفت: سپاس خدایی که تا امروز مرا حیات و زندگی داد که به در شرفی چنین روز خجستهای مفتخر گردم[۳۴].[۳۵]
نامه امام (ع) به حذیفه
- امیرالمؤمنین (ع) وقتی استانداران و کارگزارن خود را نصب میکرد، حذیفه را بر مدائن ابقا کرد و دو نامه نوشت، یکی برای خود حذیفه و دیگری برای مردم مدائن، و در نامه دوم ضمن سفارش به مردم، از شأن و مقام حذیفه تجلیل به عمل آورد.
- حذیفه پس از قرائت نامه امیرالمؤمنین (ع) و آگاهی به این که از طرف آن حضرت به حکومت مدائن ابقا شده است، خطبهای ایراد کرد که بخشی از آن چنین است: ای مردم، کسی را اطاعت کنید که با سابقه ترین مردم در ایمان به پیامبر و بالاترین آنان در علم و متعادلترین مردم در رفتار و نیکوترین و وارستهترین آنان در اعمال نیک و سابقه دارترین مردم در جهاد است. او بهترین مقام را نسبت به رسول خدا (ص) دارد، او برادر پیامبر و پسر عموی رسول خدا (ص) و پدر حسنین (ع) و همسر سرور زنان عالمیان زهرای بتول (ع) است؛ پس ای مردم برخیزید و بر کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) بیعت کنید که رضای خداوند متعال و همه خیر و صلاح شما در همین بیعت است. پس از درخواست حذیفه همه مردم برخاستند و با دست حذیفه به بهترین وجه با امیرالمؤمنین علی (ع) بیعت کردند. در این میان، جوانی به نام "مسلم" از عقب جمعیت برخاست و گفت: ای امیر، خداوند تو را رحمت کند، زیرا در زمان پیامبر (ص) حضور داشتی؛ آنچه درباره علی (ع) میدانی و پیامبر اسلام (ص) در شأنش فرموده است، به ما بگو؟
- حذیفه گفت: ای جوان، اکنون که سؤال کردی و درصدد تحقیق هستی، پس آنچه به تو خبر دهم، بشنو و دقت کن: همانا لقب امیرالمؤمنین برای خلفای قبل (ابوبکر، عمر، عثمان) از ناحیه مردم بود و مردم لقب به امیرمؤمنان را به آنان دادهاند. اما علی بن ابی طالب (ع) از طرف خداوند ملقب به امیرمؤمنان گردید، زیرا جبرئیل این خبر را آورد و پیامبر (ص) شهادت داد که جبرئیل به حضرت علی به عنوان امیرالمؤمنین سلام کرد و اصحاب همگی در زمان زندگانی پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) را با نام امیرالمؤمنین میخواندند[۳۶].
واپسین روزها و سفارش به پیروی از امیرالمؤمنین (ع)
- حذیفه پس از بیعتش فقط هفت روز و به قولی چهل روز و یا کمی بیشتر[۳۷] زندگی کرد و به سال ۳۶ هجری دار فانی را وداع کرد، اما از این که به فضیلت بیعت با امیرالمؤمنین (ع) نایل شده و به آرزوی بزرگ خود رسیده بود با خرسندی چشم از جهان فرو بست و در مدائن به خاک سپرده شد[۳۸].
- ابن ابی الحدید نقل میکند: ابو مسعود بدری و طایفهای که در موقع احتضار حذیفه حاضر بودند، میگویند: سخن از فتنه و اختلاف پیش آمد، ما پرسیدیم: اگر بین امت اسلامی اختلافی پیش آید، چه کنیم و به چه کسی ما را فرمان میدهی؟
- حذیفه گفت: بر شما باد به این سمیه (عمار یاسر) زیرا او هرگز از حق جدا نمیشود تا بمیرد. یا این که گفت: همانا او بر راه حق حرکت میکند تا وقتی که زنده باشد.
- حذیفه چون میدانست عمار در خدمت امیرالمؤمنین (ع) است، لذا معیار حق را عمار قرار داد تا مردم از طریق عمار راه حضرت علی (ع) را بپیمایند.
- از حذیفه سخنان حکیمانهای در دست است که تنها به نقل یکی از سخنان او اکتفا میکنیم: شخصی از حذیفه پرسید: زندههایی که مردهاند چه کسانیاند؟ حذیفه گفت:زندهای مرده است که خوبیها را با قلبش نمیپذیرد و نیز بدیها را با قلبش انکار نمینماید.[۳۹].[۴۰]
حذیفه و آخرین وصیت به فرزندانش
- هنگامی که حذیفه در حال احتضار بود، فرزندانش را طلبید و به آنان چنین وصیت نمود که خود را محتاج دیگران نکنید، امروزتان را بهتر از دیروز کنید و نماز را با خضوع بهجا بیاورید. همچنین حذیفه فرزندان خود را به ملازمت و همراهی با امیرمؤمنان علی (ع) سفارش کرد و به آنان گفت: از آن حضرت دست برندارید؛ زیرا او بر حق است و کسی که با او مخالفت کند بر باطل است؛ لذا سعید و صفوان هر دو به وصیت پدر خدمت امیرالمؤمنین علی (ع) رسیدند و در رکاب حضرتش در صفین جنگیدند و به فیض شهادت نایل آمدند[۴۱].
- درود بی پایان بر روح بلند این دو فرزند: سعید و صفوان و بر پدر بزرگوارشان حذيفه يمانی باد.[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ در اعراب گذشته رسم بر این بود اگر کسی از محل زندگی خود به شهر و دیاری میآمد و با گروه و جمعیتی پیمان میبست نام آن گروه را به خود اختصاص میداد لذا حسل بن جابر، پدر حذیفه از غطفان به خاطر اتهام قتلی که به او نسبت داده بودند به مدینه فرار کرد و با طایفه بنی عبدالاشهل پیمان بست، چون هم قسم با انصار شد و انصار هم از یمن بودند، از آن پس قومش، وی را «یمانی» نامیدند. (اسد الغابه، ج۱، ص۳۹ و سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۱)؛ یمانی نسبت غیر قیاسی به سرزمین یمن است.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۰؛ الاصابه، ج۲، ص۴۵ و تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص، ص۵۹۳.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص، ص۵۹۳ و سفینة البحار، ج۱، عنوان (حذف)، ص۲۳۷.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳، ص۲۵۰ و سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۳۱.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۶۱، ج۱، ص۳۶۱ و ر. ک: تاریخ طبری، ج۴ حوادث سال ۲۱ و ۲۲ هجری، ص۱۱۴- ۱۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۷۹ - ۱۸۸ و تهذیب التهذیب، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ سند و شرح آن در ادامه خواهد آمد.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۱۵ و الاصابه، جح ۲، ص۷۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۱۸-۴۲۰.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۲۳۶، ماده حذف؛ بحار الانوار، ج۲۰، ص۲۰۸ و ر. ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۱ و ۲۴۷؛
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۰-۴۲۲.
- ↑ ر. ک: سیره محلی، ج۳، ص۱۲۰؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۱۸؛ بحارالانوار توبه. ، ج۲۱، ص۲۳۳و ۲۴۷ تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۴۶ و ۵۱ و تفسیر المنار، ذیل آیه ۶۴ و ۷۴ سوره توبه.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۰۰ و معدن الحکمه، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲-۴۲۳.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، عنوان حذف، ص۲۳۶.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ «علم المنافقین»؛سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۳۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۳-۴۲۴.
- ↑ مدائن جمع مدینه به معنای شهر و مدائن نام هفت شهر به هم نزدیک بوده است، و تیسفون مهمترین و بزرگترین شهرهای مدائن است که مقر سلطنت و حکومت ساسانیان بوده است، و طاق کسری که از انوشیروان است در مدائن بوده و به ایوان مدائن مشهور است.
- ↑ مدائن در زمان عمر بن خطاب فتح شد. طبق نقل شیخ عباس قمی، عمر، سلمان فارسی را بر مدائن منصوب کرد اما در خلافت عثمان وقتی سلمان از دنیا رفت، عثمان، حارث بن حکم (برادر مروان حکم) را به ولایت آنجا منصوب کرد، اما چون ظلم بسیار به مردم نمود به عثمان شکایت بردند، و عثمان در اواخر عمر خود حذیفه را به فرمانداری مدائن منصوب کرد و حارث را برکنار نمود. (سفینة البحار، ج۱، عنوان حذف، ص۲۳۸ و ر. ک: اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۱۴).
- ↑ ر. ک: اسد الغابه، ج۱، ص۳۹۲ و اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۴-۴۲۵.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۲۴، ص۵۹۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۵-۴۲۶.
- ↑ «عَلِيٌّ أَمِيرُ اَلْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ اَلْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ أَلاَ وَ إِنَّ اَلْحَقَّ مَعَهُ يَتْبَعُهُ أَلاَ فَمِيلُوا مَعَهُ»؛ مناقب خوارزمی، ص۱۷۷.
- ↑ وَ الَّذِي نَفْسُ حُذَيْفَةَ بِيَدِهِ لَوْ وُضِعَ جَمِيعُ أَعْمَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي كِفَّةِ الْمِيزَانِ مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى مُحَمَّداً إِلَى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا وَ وُضِعَ عَمَلُ وَاحِدٍ مِنْ أَعْمَالِ عَلِيٍّ فِي الْكِفَّةِ الْأُخْرَى لَرَجَحَ عَلَى أَعْمَالِهِمْ كُلِّهَا
- ↑ وَ الَّذِي نَفْسُ حُذَيْفَةَ بِيَدِهِ لَعَمَلُهُ ذَلِكَ الْيَوْمِ أَعْظَمُ أَجْراً مِنْ أَعْمَالِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ إِلَى هَذَا الْيَوْمِ وَ إِلَى أَنْ تَقُومَ الْقِيَامَةُ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۶۰ و ۶۱ و ر. ک: سفینة البحار، ج۱، عنوان حذف، ص۲۳۶.
- ↑ «قَتْلُهُ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ اَلْعَامِرِيِّ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ اَلثَّقَلَيْنِ»؛ سیرة حلی، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ «لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۴؛ تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۱۹ و بحار الانوار، ج۳۱، ص۲ با کمی تفاوت در عبارت.
- ↑ «أتانی جبرئیل فقال: إن الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنة، ثم قال لی رسول الله: غفر الله لک و لأمک یا حذیفة»؛مستدرک حاکم، ج۳، ص۴۲۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۸.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۲۹.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۵.
- ↑ در شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸۸ آمده است: پس از آن که امیرمؤمنان (ع) به ذی قاره رسید تا به بصره برای جنگ با اهل جمل برود، حذیفه بعد از پانزده شب از دنیا رفت. در واقع حذیفه طبق این قول، حدود پنج ماه پس از خلافت امیرالمؤمنین از دنیا رفته است.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج: ۲، ص۱۸۸ و مروج الذهب، ج۲، ص۱۳۹۴.شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۰۵.
- ↑ "الذي لا يعرف المعروف بقلبه، ولا ينكر المنكر بقلبه"؛ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۳ و ر. ک: حلية الأولياء، ج۱، ص۲۲۷ - ۲۷۹، ۲۸۱ و ۳۸۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۳۰-۴۳۲.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۴، ص۶۰۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۴۳۲.