قیام امام حسین

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۳:۵۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حقیقت و ماهیت قیام

مبانی و ویژگی‌های قیام

عوامل و مؤلفه‌های قیام

ریشه‌های قیام امام حسین

زمینه‌های قیام امام حسین

زمینه‌ها و عواملی که آن نهضت عظیم را به وجود آوردند و آن فاجعه غم‌انگیز را رقم زدند، عبارتند از:

  1. زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حکومت را نداشت بلکه متظاهر به فسق و فساد بود؛
  2. ارزش‌های معنوی از یاد رفته بود و نخبگان جامعه، که مدیریت فکری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار می‌رفتند، به مفاهیم اخلاقی پای‌بند نبودند؛
  3. حکومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطه‌ای را در میان کارگزاران معمول نمی‌داشت. در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت خود رسیده بود؛
  4. بدعت‌ها و پیرایه‌های بسیار در دین راه یافته و مذهب وسیله تخدیر مردم و تأمین خواسته‌های حکام و مفسدان شده بود؛
  5. دنیامداری و ماده‌گرایی، جهان برین و آخرت را از یادها زدوده بود؛
  6. رعب و دنیاپرستی هم چون بیماری، متدینان را زبون و زمین‌گیر و آنان را تسلیم پیش آمدها کرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطوره‌ها به جای مانده بود.

فلسفه و انگیزه‌های قیام

اینکه امام حسین (ع) چرا قیام کرد؛ این را سه جور می‌توان تفسیر کرد، یکی اینکه بگوییم قیام امام حسین (ع) یک قیام عادی و معمولی بود و العیاذ بالله برای هدف شخصی و منفعت شخصی بود، این تفسیری است که نه یک نفر مسلمان به آن راضی می‌شود ونه واقعیات تاریخ و مسلّمات تاریخ آن را تصدیق می‌کند.

تفسیر دوم همان است که در ذهن بسیاری از عوام الناس وارد شده که امام حسین (ع) کشته شد و شهید شد برای اینکه گناه است بخشیده شود. شهادت آن حضرت به عنوان کفاره گناهان است واقع شد، نظیر همان عقیده‌ای که مسیحیان درباره حضرت مسیح پیدا کردند که عیسی بالای دار رفت برای اینکه فدای گناهان امت بشود. یعنی گناهان اثر دارد و در آخرت دامن‌گیر انسان می‌شود، امام حسین (ع) شهید شد که اثر گناهان را در قیامت خنثی کند و به مردم از این جهت آزادی بدهد!

در حقیقت مطابق این عقیده باید گفت که امام حسین (ع) دید که یزیدها و ابن زیادها و شمر و سنان‌ها هستند اما عده‌اشان کم است، خواست کاری بکند که بر عهده اینها افزوده شود! خواست مکتبی بسازد که از اینها بعداً زیادتر پیدا شوند لذا مکتب یزید‌سازی و ابن زیاد‌سازی را بنیان کرد! این طرز فکر و این طرز تفسیر بسیار خطرناک است.

برای بی‌اثر کردن قیام امام حسین (ع) و برای مبارزه با هدف امام حسین (ع) و برای بی‌اثر کردن و از بین بردن حکمت دستورهایی که برای عزاداری امام حسین (ع) رسیده هیچ خبری به اندازه این طرز فکر و این طرز تفسیر مؤثر نیست. باور کنید که یکی از علل (گفتم یکی از علل چون علل دیگر هم در کار هست که جنبه قومی و نژادی دارد) که ما مردم را این مقدار در عمل لاقید و لاابالی کرده، این است که فلسفه قیام امام حسین (ع) برای ما کج تفسیر شده، طوری تفسیر کرده‌اند که نتیجه‌اش همین است که می‌بینیم.

به قول جناب زید بن علی بن الحسین (ع) درباره مرجئه: هؤلاء أطمعوا الفساق في عفو الله یعنی اینها کاری کردند که فساق در فسق خود به طمع عفو خدا جری شدند. در آن وقت عقیده شیعه در نقطه مقابل عقیده مرجئه بود، اما امروز شیعه همان را می‌گوید که در قدیم مرجئه می‌گفتند. عقیده شیعه همان بود که نص قرآن است: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱]، هم ایمان لازم است هم عمل صالح.

تفسیر سوم این است که اوضاع و احوالی در جهان اسلام پیش آمده بود و به جایی رسیده بود که امام حسین (ع) وظیفه خودش را این می‌دانست که باید قیام کند، حفظ اسلام را در قیام خود می‌دانست، قیام او قیام در راه حق و حقیقت بود. اختلاف و نزاع او با خلیفه وقت بر سر این نبود که تو نباشی و من باشم، آن کاری که تو می‌کنی نکن بگذار من بکنم. اختلافی بود اصولی و اساسی، اگر کس دیگری هم به جای یزید بود و همان روش و کارها را می‌داشت باز امام حسین (ع) قیام می‌کرد، خواه اینکه با شخص امام حسین (ع) خوش رفتاری می‌کرد یا بد رفتاری.

یزید و اعوان و انصارش هم اگر امام حسین (ع) متعرض کارهای آنها نمی‌شد و روی کارهای آنها صحه می‌گذاشت حاضر بودند همه جور مساعدت را با امام حسین (ع) بکنند، هر جا را می‌خواست به او می‌دادند. اگر می‌گفت حکومت حجاز و یمن را به من بدهید، حکومت عراق را به من بدهید، حکومت خراسان را به من بدهید، می‌دادند. اگر اختیار مطلق هم در حکومت‌ها می‌خواست و می‌گفت به اختیار خودم هر چه پول وصول شد و دلم خواست بفرستم، می‌فرستم و هر چه دلم خواست خرج کنم، می‌کنم، کسی متعرض من نشود باز آنها حاضر بودند.

جنگ امام حسین (ع) جنگ مسلکی و عقیده‌ای بود، پای عقیده در کار بود، جنگ حق و باطل بود. در جنگ حق و باطل دیگر امام حسین (ع) از آن جهت که شخص معین است تأثیر ندارد. خود امام حسین (ع) با دو کلمه مطلب را تمام کرد، در یکی از خطبه‌های بین راه به اصحاب خود می‌فرماید (ظاهراً در وقتی است که حر و اصحابش رسیده بودند و بنابراین همه را مخاطب قرار داد) «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ، وَ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ‌، لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً».

آیا نمی‌بینید که به حق رفتار نمی‌شود و از باطل جلوگیری نمی‌شود، پس مؤمن در یک همچو اوضاعی باید تن بدهد به شهادت در راه خدا. نفرمود لِیَرْغَبِ الْحْسَیْنُ وظیفه شخص حسین این است که آماده شهادت گردد بلکه فرمود «لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ»، وظیفه هر مؤمن در یک همچو اوضاع و احوالی این است که مرگ را بر زندگی ترجیح دهد. یک مسلمان از آن جهت که مسلمان است هر وقت که ببیند به حق رفتار نمی‌شود، و جلوی باطل گرفته نمی‌شود، وظیفه‌اش این است که قیام کنند و آماده شهادت گردد.

این سه جور تفسیر، یکی آن تفسیری که دشمن امام حسین (ع) باید تفسیر کند، یکی تفسیری که خود امام حسین (ع) تفسیر کرده است که قیام او در راه حق بود، یکی هم تفسیری که دوستان نادانش کردند و از تفسیر دشمنانش خطرناک‌تر و گمراه کننده‌تر است و دورتر است از روح حسین بن علی (ع).[۲]

اهداف قیام امام حسین

به موجب سخنان امام حسین (ع) هدف از نهضت عاشورا، احیاء دین و اصلاح امور جامعه مسلمین است[۳]. در وصیت نامه آن حضرت آمده است: "من برای خود سری و خوش‌گذرانی، فساد و ستمگری، از مدینه خارج نشدم، بلکه برای اصلاح امت جدم قیام نمودم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم"[۴].

در نامه‌ای که امام حسین (ع) برای بزرگان بصره نوشته است، فرمود: «من شما را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) فرا می‌خوانم که به راستی سنت، مرده و بدعت، زنده شده است»[۵].[۶]

راه و روش قیام

آثار وپیامدهای قیام

  1. ادای وظیفه دینی در برابر حاکم فاسد که در صورت عدم انجام وظیفه، خداوند او را با حاکم فاسد محشور می‌نماید[۷].
  2. معرفی ماهیت کریه و زشت بنی‌امیه.
  3. پیدایش نفرت عمومی علیه یزید[۸]. به طوری که یزید ناچار می‌شود، گناه واقعه کربلا را متوجه ابن‌زیاد نماید و صریحاً اعلام کند: "خداوند پسر مرجانه را لعنت نماید. به خدا سوگند که اگر من با حسین می‌بودم، هر چه از من می‌خواست، دریغ نمی‌کردم و با تمام توانی که داشتم، مرگ را از او دفع می‌نمودم، هرچند به قیمت مرگ بعضی از فرزندانم تمام شود".
  4. بیداری جامعه و پیدایش انقلاب‌ها و تعرض‌ها، علیه حکومت بنی‌امیه از قبیل:
    1. انقلاب توابین؛
    2. انقلاب مردم مدینه؛
    3. قیام مختار ابی عبیده ثقفی؛
    4. انقلاب زید بن علی بن الحسین (ع)[۹].[۱۰]

مخالفان قیام امام حسین

علل عدم قیام امام حسین (ع) در زمان معاویه

دهه آخر عمر معاویة بن ابی سفیان مصادف با آغاز امامت امام حسین (ع) بود. در این دهه، سیاست‌های شومی که معاویه در جهت استحاله و انحراف جامعه اسلامی و شیعه‌زدایی به کار گرفت از این قرارند:

  1. جلوگیری از هر گونه اعتراض و جنبش مخالف از طریق فشار سیاسی و اقتصادی، کشتار، شکنجه، حبس و تحمیل فقر و گرسنگی نسبت به آنان.
  2. احیای تبعیض‌های نژادی و رقابت‌های قبیله‌ای در میان قبایل و تضعیف آنها و برطرف کردن خطرشان از حکومت.
  3. جعل حدیث، تفسیر و تأویل آیات قرآن به نفع خود، تخدیر افکار عمومی، مشروعیت و مقبولیت دادن به حکومت.
  4. ترویج فرقه‌های باطل نظیر: جبریه و مرجئه که از نظر عقیدتی با سیاست معاویه هم‌سو بودند.
  5. جذب و به‌کارگیری افراد مکار و غداری چون مغیرة بن شعبه والی کوفه، زیاد بن ابیه والی بصره و کوفه، عمرو بن عاص والی مصر، مروان بن حکم و سعید بن عاص و ولید کارگزاران اموی در حجاز که معاویه را در ایجاد خفقان یاری می‌دادند؛ به خصوص زیاد بن ابیه در هنگام ولایت بر کوفه و بصره (۵۰-۵۳ ه‍. ق).
  6. تطهیر عثمان و مخدوش کردن چهره حضرت علی (ع) به عنوان حیله‌های سیاسی[۱۱].

امام حسین (ع) در این دوره مطابق وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در برابر اعمال معاویه احساس مسئولیت شدیدی نسبت به حفظ شریعت جدش از انحراف و استحاله می‌نمودند.

بنابراین به شکل‌های مختلفی عکس‌العمل نشان می‌دادند. یک‌بار اموالی را که از یمن به شام می‌بردند ضبط نمودند[۱۲]، بار دیگر نسبت به قتل حجر بن عدی و یارانش در سفر معاویه برای حج، او را نکوهش کرد[۱۳]. خطبه‌ای نیز در «منی» در جمع صحابه و تابعین ایراد فرمود[۱۴]. با این حال عوامل ذیل امام را از قیام علیه معاویه برای تشکیل حکومت اسلامی باز می‌داشت:

  1. اظهار پایبندی به صلح امام حسن (ع) با معاویه[۱۵]: امام به قرارداد صلحی که از طرف معاویه از همان ابتدا در گفتار[۱۶] و بعداً در عمل[۱۷] نقض شده بود، به طور یک جانبه پایبند بودند. بلکه همان دلایلی که باعث صلح برادرش با معاویه و حفظ شیعیان شده بود و نیز جو خفقان و کشتار عمال معاویه باعث اظهار پایبندی امام به صلح‌نامه برادرش می‌گردید[۱۸]. بدین ترتیب دشمن نمی‌توانست علیه امام این موضع را بگیرد که آنچه برادرش در طول نه سال (۴۱-۵۰ ه‍. ق) پذیرفته بود، زیر پا نهاده است.
  2. شخصیت معاویه در نظر مردم: وی از زنده بودن نام و یاد پیامبر اکرم (ص) در رنج بود[۱۹]؛ ولی جامعۀ آن روز او را صحابی پیامبر، کاتب وحی، خال المؤمنین[۲۰]، منتقم خون عثمان، دارای سن و تجربه بیشتر می‌دانستند. ضمناً معاویه ظاهرساز و از زمان عمر دارای منصب بود[۲۱] و به سبب صلح امام حسن (ع) ادعای مشروعیت حکومت داشت[۲۲].
  3. احتمال ترور، قبل از قیام به وسیلۀ معاویه: همان‌طور که امام حسن (ع) را با دسیسه مسموم و شهید کرد[۲۳].
  4. اوضاع اجتماعی نامناسب جامعه: روحیۀ خیانت و ترک نصرت و تسلیم آنها در برابر فشارها و اغواگری‌های معاویه و عدم ثمردهی جانبازی در بیدار کردن روح سلحشوری مردم.
  5. لوث شدن قیام یا کاهش اثرات آن به دلیل قوت دستگاه تبلیغاتی حاکم.
  6. امام به دنبال فرصت مناسب‌تر تا با آگاهی از خصوصیات و شخصیت یزید[۲۴]، (جانشین معاویه) و حساسیت جامعه نسبت به او قیام خود را آغاز نمایند.

یزید از مادری کلبی به نام میسون متولد شد[۲۵]. کلبی‌ها بیابانگرد و دارای روحیۀ خشونت و بداوت بودند. یزید در حمایت مادرش در صحرا رشد نمود، مادرش نتوانست زندگی در دمشق را تحمل نماید؛ لذا به صحرا بازگشت[۲۶]. یزید در اوج رفاه، در جوانی به شعر و لهو و لعب رو آورد. به خاطر داشتن مربی، شاعر، درباریان و مشاور مسیحی و همچنین سابقۀ قبیله‌ای مادر، گرایش به مسیحیت داشت[۲۷].

در اعتراض به نوشیدن شراب می‌گوید: اگر بر دین احمد حرام است، من بر دین مسیح می‌خورم. با این حال معاویه او را برای جانشینی خود آماده می‌کرد و مسئولیت‌هایی به او می‌داد. در سفری به مکه که از طرف معاویه «امیرالحاج» شده بود به امام حسین (ع) شراب تعارف کرد و در مقابل اعتراض حضرت در ضمن شعری، تعجب خود را ابراز کرد[۲۸]. نظر به این موارد امام حسین (ع) در جواب اولین نامه نگاری کوفیان و دعوت از او در سال چهل ونه یا سال پنجاه هجری قمری به صلح برادرش اظهار پایبندی نمودند. در این سال امام حسن (ع) وفات یافت و «جعده بن هبیره بن ابی وهب» امام حسین (ع) را به کوفه دعوت نمود[۲۹]. نامه‌نگاری کوفیان پس از این تا سال شصت و یک هجری قمری متوقف ماند.

محبوبیت امام هم رفته رفته در جامعه رو به افزایش بود؛ به گونه‌ای که در پی شهادت حجر بن عدی و یارانش توسط معاویه[۳۰] در مرج عذرا حکومت اموی از وجود امام‌حسین (ع) در مدینه احساس خطر می‌کرد. به همین سبب معاویه نامه‌ای به امام‌حسین (ع) نوشته او را از فتنه منع کرد. امام هم در جواب، نامه‌ای کوبنده برای او فرستاد و جنایات او را در حق شیعیان یک یک برشمرد[۳۱].

از طرفی مسئله بیعت[۳۲] برای یزید و جانشینی او در برنامه کاری معاویه قرار داشت و امام مخالف جدی آن بود. مخالفان دیگری هم از صحابه با این امر - که گامی در جهت تبدیل خلافت به پادشاهی تلقی می‌گردید - در مدینه وجود داشت. بدین منظور معاویه دوبار به مکه سفر کرد و در سفر دوم در حالی که دستور داده بود مردان مسلح با شمشیر بر بالای سر مخالفان بایستند، خود بر منبر رفت و اعلام کرد آنان بیعت کرده‌اند.

مخالفان، این بیعت را پس از اتمام جلسه و بیعت عمومی انکار نمودند. بدین ترتیب حجاز به عنوان کانون خطر برای معاویه باقی ماند. امام سعی داشتند خود و یارانش بهانه‌ای، به دست معاویه ندهند و در عین حال در جامعه حالت آمادگی و انتظار به وجود آورند تا کار را پس از معاویه از سرگیرند. معاویه نیز برای پس از خود در مورد مخالفان، توصیه‌هایی به یزید کرده بود[۳۳].

سرانجام پس از دیرزمانی که جامعه اسلامی در برابر هیبت حکومت اموی قد خم کرده تسلیم شده بود، با مرگ معاویه به جنبش درآمد و موانع برداشته شد. امام حسین (ع) در این هنگام نقش تاریخی و رسالت خود را در مبارزه با ستم، نجات امت از دست دشمنان سرسخت و دمیدن روح سلحشوری در مردم ایفا نمودند و برای هر قیامی بر ضد ستم حاکم - در هر زمان و مکان - الگو و نمونه عالی‌ای فراهم آوردند. معاویه در پانزدهم رجب سال شصت هجری قمری هلاک شد[۳۴]. پسرش یزید از ولید بن عتبة بن ابی سفیان (والی خود در مدینه)[۳۵] خواست که از حسین (ع) در کنار عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد[۳۶].

امام و عبدالله بن زبیر از بیعت خودداری نمودند. در سوم شعبان همان سال، امام برای تبلیغ اهداف قیام خود از مدینه وارد شهر أمن مکه شدند[۳۷] و تا هشتم ذی الحجه در آنجا بودند[۳۸]. ابن زبیر هم فعالیت‌هایی داشت، ولی با ورود امام به مکه تلاش‌های او در جهت به دست‌گیری قدرت در حجاز تحت‌الشعاع شخصیت امام قرار گرفت. در این بین از دهم رمضان نامه‌نگاری سران شیعه پس از وقفه‌ای طولانی از کوفه به مکه آغاز شد[۳۹] و شدت گرفت[۴۰].

امام نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا آنچه آنان نوشته بودند از نزدیک بررسی کرده و نتیجه را گزارش کند. هم‌چنین امام نامه‌ای به اشراف بصره (مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر) نوشتند. در این نامه امام ضمن بیان حقانیت خود، آنان را به کتاب خدا و سنت رسول الله فرا خواندند[۴۱].

مسلم بن عقیل در پنجم شوال سال شصت هجری قمری به کوفه وارد شد. نامه‌ای مبنی بر بیعت بیست هزار نفر از او در مکه قبل از حرکت به دست امام رسیده بود[۴۲]. امام حسین (ع) با دریافت اطلاعات روشنی از اوضاع کوفه با در نظر داشتن خطر جانی، همراه خاندان و عشیره خود و عده‌ای از شیعیان به طرف آن شهر روان شدند. به همراه بردن خاندان با توجه به حضور ابن زبیر در مکه و اوضاع متغیر حجاز بسیار ضروری بود[۴۳]. در این هنگام افراد سرشناس زیادی از جمله: عبدالله بن عباس و برادر امام (محمد حنفیه) او را از حرکت بازمی‌داشتند.

امام به هر یک از آنان به نحوی جواب می‌دادند؛ زیرا سران شیعه که به امام نامه نوشته بودند از اوضاع سیاسی کوفه شناخت بیشتری داشتند و از نزدیک شاهد امور بودند. مسلم هم مشاهدات آنها را در نامه خود به امام از کوفه تأیید کرده بود. در حالی که عبدالله بن عباس و محمد حنفیه سال‌ها بود که از مکه و مدینه خارج نشده بودند[۴۴]. از طرفی در مکه احتمال ترور امام می‌رفت[۴۵].[۴۶]

منابع

پانویس

  1. «کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۵.
  2. مطهری، مرتضی، مقاله «خطابه و منبر»، فرهنگ عاشورایی ج۶ ص ۱۶.
  3. سمو المعنی فی السمو الذات، ص۱۰۳.
  4. «إِنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي (ص) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ سمو المعنی فی السمو الذات، ص۱۰۶.
  5. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۶۶؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۳.
  6. اسماعیل‌زاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲، ص ۴۸.
  7. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
  8. الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۷.
  9. تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۶.
  10. اسماعیل‌زاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲، ص ۴۹.
  11. حیاة الامام الحسین (ع)، ج۲، ص۱۶۷ - ۱۳۴؛ سیره پیشوایان، ص۱۴۶.
  12. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۴۸.
  13. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۵۰.
  14. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۷۰.
  15. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۳۸.
  16. انساب الاشراف، ج۳، ص۴۴ و ۴۵؛ الفتوح، ص۷۶۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۵.
  17. کشتار شیعیان، بیعت گرفتن برای جانشینی یزید، ترور امام حسن (ع) و اهانت به امیرالمؤمنین (ع) همه بر خلاف عهدنامه صلح بودند. برای مواد صلح‌نامه ر. ک: صلح‌نامه امام حسن (ع)، ص۳۵۶-۳۵۷.
  18. ر. ک: اصغر فروغی ابری، «چرا امام حسین (ع) به روزگار حکومت معاویه قیام نکرد»، نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شماره ۵۳-۵۴، ۱۳۸۰ ش، ص۶-۱۱.
  19. مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴ (ضمن شرح حال مأمون).
  20. مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۹۹. شوهر خواهرش در سفر به حبشه مرتد شد و نجاشی پادشاه حبشه ام حبیبه را به خواست پیامبر (ص) به نکاح حضرت درآورد (ر. ک: الطبقات الکبری، ج۶، ص۷۲).
  21. تاریخ الدولة الامویه، ص۱۳.
  22. این موارد قابل رد بوده ادعایی بیش نیستند. ر. ک: النصایح الکافیه، ص۲۰۹ به بعد و ص۲۶۴ - ۲۶۹.
  23. مقاتل الطالبیین، ص۴۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.
  24. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۸۳ - ۲۸۵.
  25. تاریخ الدولة الامویه، ص۴۲؛ حیاة الامام الحسین (ع)، ج۲، ص۱۷۹-۱۸۴.
  26. تاریخ الدولة الامویه، ص۴۲.
  27. سمو المعنی فی سمو الذات، ص۸۰-۸۲؛ تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۱۲۴؛ سیره پیشوایان، ص۱۸۰.
  28. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۴۹، به نقل از الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۰۳.
  29. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۳۸.
  30. الاخبار الطوال، ص۱۷۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۳۰؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳؛ تاریخ الطبری، ج۳ ص۲۳۰.
  31. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۵۰.
  32. الغدیر، ج۱۰، ص۳۴۲.
  33. وقعة الطف، ص۱۷۲.
  34. الاخبار الطوال، ص۱۷۱؛ الارشاد (مفید)، ج۲، ص۳۲.
  35. وقعة الطف، ص۷۲.
  36. الاخبار الطوال، ص۱۷۲- ۱۷۳؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۶۰.
  37. لهوف سید بن طاووس، ص۴۶.
  38. وقعة الطف، ص۱۴۷.
  39. وقعة الطف، ص۹۲؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۴.
  40. لهوف، سید بن طاووس، ص۵۰.
  41. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۱۵.
  42. بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۶.
  43. ابن زبیر در فکر بازگردان خلافت به حجاز بود و در جنگ جمل در صف مخالفان علی (ع) در کنار خاله‌اش عایشه قرار داشت.
  44. خطر جانی در رفتن به کوفه همره امام آن قدر زیاد و جدی بود که عبدالله بن عباس و محمد حنفیه بن علی بن ابی طالب در حجاز ماندند. (محمد به سبب انتساب به مادرش خوله، حنفیه نام گرفت.)
  45. امام حسین (ع) در مکه به ابن عمر فرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ لا يَتْرُكُوني وَ إِنْ أَصابُوني، وَ إِنْ لَمْ يُصيبُوني فَلا يَزالُونَ حَتّى أُبايِعَ وَ أَنَا كارِهٌ، أَوْ يَقْتُلُوني» (موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۰۸). همچنین به ابن زبیر فرمود: «و الله لان اقتل خارجا منها بشبر أحب الى من ان اقتل داخلا منها بشبر، و ايم الله لو كنت في جحر هامه من هذه الهوام لاستخرجوني» (همان، ص۳۲۴). در راه کربلا به صفاح فرمود: «لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَأُخِذْتُ» (همان، ص۳۳۵.) و به اباهرّه فرمود: «يَا أَبَا هِرَّةَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَخَذُوا مَالِي فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبْتُ...» (همان، ص۳۴۵).
  46. رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۷۸.