بیت المال در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۳۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

«بیت المال» (خانه دارایی) جایی است که در آن، اموالی که از آن همه مسلمانان است نهاده می‌شود. درآمدهای عمومی و مالیات‌هایی که توسط مأموران حکومت اسلامی گردآوری می‌گردید در خانه‌های امن نگهداری می‌‌شد تا به موقع در راه نیازهای مردم و حکومت مصرف شود. به مناسبت جای امن اموال به آن بیت‌المال می‌‌گفتند، آن گونه که مرکز علمی را «دار العلم» یا «بیت العلم» و مرکز مباحث و کتاب‌های فلسفی را «دارالحکمه» می‌نامیدند. هر مالی مجهول المالک که به دست مسلمانان می‌رسید به بیت المال منتقل می‌‌شد و هر مالی که مصرف عمومی داشت یا در اختیار دولت اسلامی بود به آنجا منتقل می‌گردید. و هر بودجه و حقوقی که باید برای اداره اجتماع اسلامی مصرف شود از آنجا پرداخت می‌شود، چه آنچه مربوط به افراد بوده یا جمعیت‌ها.

هزینه‌ای که از طریق بیت المال پرداخته می‌‌شد در برگیرنده حقوق و مزایای سپاهیان، تأمین نیازهای تسلیحاتی و لشکرکشی، مصارف عمومی، کمبودهای اقتصادی فقرا و موارد دیگر. معمولاً واژه بیت المال به اموالی گفته می‌شود که از آن جامعه اسلامی و در اختیار حکومت است[۱].[۲]

پیشینه بیت المال

دریافت مالیات توسط حکومت، سابقه دیرینه دارد. در گذشته مهم‌ترین منبع درآمد، از زمین بوده است. مالک زمین، حاکم و پادشاه بود و هر کسی که زمین را کشت می‌کرد بخشی از آن را به عنوان مالیات به مأموران حکومت می‌پرداخت. در مصر قدیم، فرعون مالک زمین بود و بدون اجازه وی کسی نمی‌توانست از زمین بهره برداری کند و هر برزگر ناچار بود سالانه ۱۰/۱ محصول خود را به شاه بپردازد. اشراف و ثروت‌مندان، زمین‌های پهناوری در دست داشتند و کشاورزان «آزاد» بیشتر محصول خود را در اختیار مأموران حکومت قرار می‌دادند. و آنان آنچه قابل حمل و نقل بود دریافت می‌کردند[۳]. در دیگر مناطق نیز وضع به همین منوال بود و عملاً مردم برده حکومت بودند و تنها حاکمان و اشراف، حق بهره وری از نعمت‌ها را داشتند[۴].

یوسف و بیت المال

قرآن کریم در داستان حضرت یوسف به این نکته اشاره می‌کند که به پادشاه پیشنهاد کرد او را مأمور کشاورزی و دارایی نماید: قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ[۵].

در تفسیر تبیان می‌نویسد: یعنی مرا مأمور زمین‌های خودت قرار ده. جایی که مالک آن هستی و در آنجا مال و طعام گردآوری می‌شود. این که یوسف از پادشاه می‌خواهد به او مسئولیت گردآوری و مصرف بیت المال را واگذارد بدین جهت بوده که آن را از دادن به افراد غیر مستحق نگهدارد و در مصارف مناسب و درست خرج نماید[۶]. این نشانگر اهتمام به گردآوری و نظارت بر مصرف بیت المال است و نشان می‌دهد که بخش عمده اراضی مصر در اختیار حاکم بوده است و یوسف دستور کشت مزارع را می‌دهد و به هر کس حق وی را می‌پردازد و بقیه را با خوشه، انبار می‌کند[۷].

از برخی روایات استفاده می‌شود که یوسف بخشی از درآمد مردم را خریداری می‌کرد[۸]. اما دقیقاً مشخص نیست که آنان دارای کشت مستقل بودند یا همان سهمی که از درآمد کشت زمین نصیب آنها می‌‌شد - چون از مخارج سالیانه آنها اضافه بود - توسط یوسف خریداری می‌شد. از عبارت مجمع البیان استفاده می‌شود که دستور داد ۵/۱ طعام‌ها را به دولت بدهند تا آن را ذخیره نماید[۹]. و با توجه به این که در روایتی وارد شده که در سال‌های قحطی یوسف غذا و طعام را به مردم مصر می‌فروخت[۱۰]، استفاده می‌شود که آنچه ذخیره شده از آن حاکم مصر بوده است[۱۱].

داوود و بیت المال

در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که خداوند به داوود پیامبر که حکومت را بر عهده داشت وحی کرد و فرمود: «تو نیکو بنده‌ای هستی جز آنکه از بیت المال مصرف می‌نمایی و با دست خویش کاری انجام نمی‌دهی»[۱۲].

حضرت داوود گریه کرد. خداوند نیز آهن را برای او نرم کرد؛ از این رو به ساختن زره پرداخت و روزی یک زره آماده می‌کرد و می‌فروخت و از این راه مخارج خود را تأمین می‌کرد. در مجموع ۳۶۰ زره ساخت[۱۳] و از بیت المال بی‌نیاز شد. ظاهراً درآمد بیت المالی که در این روایت از آن یاد شده است، مالیات زمین یا دام پروری بوده است که در یکی از قضاوت‌های داوود به داستانی در این باره اشاره شده است[۱۴]. و پس از داوود، آهنگری و صناعت کوزه گری در میان مردم یهود رواج یافت.

ویل دورانت درباره قوم یهود می‌نویسد: «مالکیت تقریباً منحصر به زمین بود؛ چه یهود تا روزگار سلیمان، جز آهنگری و کوزه گری صناعت دیگری نداشتند حتی خود کشاورزی نیز ترقی چندانی نداشت و اکثریت مردم کارشان گله داری و تربیت چهار پایان و زراعت مو و زیتون و انجیر بود»[۱۵].

زمین از جنبۀ نظری ملک یهوه (خدا) به شمار می‌رفت و داوود مدت چهل سال با تدبیر خود بر یهود فرمانروایی می‌کرد[۱۶]. در این مدت، خود نیز به کار مشغول بود تا از بیت المال ارتزاق ننماید.

افزون بر این که در داستان یوسف و داوود مسئله بیت المال و اهتمام و احتیاط در مصرف آن مطرح است، از روایات و آیات قرآنی استفاده می‌شود که عنوان خمس و زکات در میان پیامبران گذشته نیز مطرح بوده است و ابراهیم پیامبر، اولین کسی دانسته شده که خمس اموالش را پرداخت[۱۷].[۱۸]

بیت المال در دوران پیامبر(ص)

پیامبر اسلام(ص) به دستور خداوند، مالیات‌هایی وضع کرد که عبارتند از: غنایم جنگی و زکات. خمس غنائم در اختیار پیامبر بود. این دارایی‌ها پس از گردآوری به مصرف می‌رسید. از منابع مالی دیگر دوران پیامبر، درآمد زمین‌های خیبر بود که مقداری از آن به ساکنان آن منطقه واگذار شده بود. [بو یوسف می‌نویسد: پیامبرخیبر را به ساکنان آن داد تا نصف به نصف زراعت کنند و این در دوران حیات آن حضرت، خلافت ابوبکر و بخش عمده خلافت عمر بود. آن گاه عمر، زمین‌های خیبر را از آنها گرفت[۱۹].

رسول گرامی اسلام(ص) گروهی را به عنوان کارگزار صدقات به اطراف می‌فرستاد تا زکات مردم را دریافت نمایند و آن را به مصارف تعیین شده برساند. بدیهی است که اموال گردآوری شده در جایی جمع می‌شده است؛ بنابراین، سخن سیوطی در تاریخ الخلفاء دقیق نیست که ایجاد بیت المال را از اولیات ابوبکر[۲۰] و در جای دیگر از اولیات عمر می‌شمارد[۲۱]. البته به این معنا که مکان ویژه‌ای را اختصاص داده و مدتی اموال عمومی در دوران پیامبر(ص) در آنجا نگهداری شود، بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا حضرت، اموال جمع شده را به سرعت به مصرف می‌رساند. فقر مردم مسلمان و تنگ دستی آنها و محدود بودن اموال به غنائم و زکات[۲۲] و نبود پول نقد باعث می‌‌شد که اموال به مصرف برسد و این جزو دستورات رسول خدا(ص) بود که زکات مردم شهر را در میان آنها و زکات بادیه نشینان را در جمع خود آنها تقسیم کنند[۲۳]. در نتیجه کارگزاران اعزامی مال کمتری به مرکز حکومت می‌فرستادند.

برابر قرار داد پیامبر(ص)، از مسیحیان نجران جزیه می‌گرفتند و مدت اندکی آن اموال نگهداری می‌شده تا به مصرف برسد؛ اما همین روش پیامبر در تقسیم سریع اموال عمومی باعث شد، هنگامی که در بستر بیماری به یاد آورد که چند دیناری (۶ یا ۸ دینار) نزد یکی از همسران وی باقی مانده فوراً از او بخواهد دینارها را بیاورد و پیامبر(ص) آنها را در دست گرفت و فرمود: «محمد چه گمان دارد اگر خدا را ملاقات کند و اینها نزد او باشد»[۲۴] آن گاه دستور داد علی(ع) آنها را در میان مستمندان تقسیم نماید[۲۵].[۲۶]

بیت المال در دوران خلفا

اینک به بررسی بیت المال در زمان خلفاء می‌پردازیم.

بیت المال در دوران ابوبکر

با رحلت رسول خدا(ص) شماری از تازه مسلمان‌ها مرتد شدند و گروهی از آنان نیز از پرداخت زکات که عمده درآمد بیت المال بود سرباز زدند. بلاذری می‌نویسد: « طایفه‌هایی از عرب مرتد شدند و زکات ندادند و قومی گفتند: نماز می‌گزاریم و زکات نمی‌دهیم»[۲۷].

ابوبکر با گروه‌های مرتد جنگید و زکات را با جنگ از کسانی که نمی‌دادند دریافت کرد و اعلام نمود اگر از پرداخت عقالی امتناع کنند با آنها می‌جنگم[۲۸]. کسائی گوید: «عقال» صدقه یک سال است. می‌گویند عقال امسال از آنها وصول شده. برخی گویند مراد ابوبکر از عقال، ریسمانی است که شتر را به آن بندند و چون حیوان را به عنوان فریضه زکات بگیرند ریسمان آن را نیز بستانند. و دسته‌ای گویند: مراد او مبلغی اندک بوده است که یک عقال پای بند شتر می‌ارزد. گروهی گویند: که چون عین شترها زکات بستانند، گویند زکات را عقالاً گرفته‌اند و اگر بهای آن را بستانند، گویند نقداً گرفته‌اند[۲۹].

ابوبکر با گروه‌های مرتد جنگید: هم غنیمت و هم زکات از آنها دریافت کرد و با فتوحات کمی که در سرزمین شام و یمن داشت، اندکی بنیه اقتصادی مسلمانان و بیت المال تقویت گردید[۳۰]. جرجی زیدان درآمد دوران پیامبر و ابوبکر را منحصر به این سه مورد می‌داند:

  1. زکات که از دولتمندان گرفته و به فقیران می‌دادند؛
  2. غنیمت‌هایی که در جنگ به دست می‌آمد و میان سپاهیان تقسیم می‌شد؛
  3. جزیه که از یهود و نصارای عربستان دریافت می‌گردید[۳۱].

پیامبر(ص) و ابوبکر این درآمدها را به گونه مساوی میان مردم تقسیم می‌کردند.

در دوران ابوبکر، مال قابل توجهی از بحرین برای وی آوردند. او به جابر بن عبدالله انصاری که از قول رسول خدا(ص) خبر ورود اموال بحرین را به وی داده بود هزار درهم و به دیگران نیز که پیامبر(ص) وعده‌ای به آنان داده بود مقداری داد و بقیه اموال را میان مردم به گونه مساوی تقسیم کرد و تفاوتی میان کوچک و بزرگ، بنده و آزاده، مرد و زن قائل نشد و به هر نفر هفت درهم و ثلت درهم رسید. سال بعد که مال بیشتری به دستش رسید آن را بالسویه میان مردم تقسیم کرد و به هر نفر ۲۰ درهم رسید. گروهی اعتراض کردند که چرا بیت المال را میان مردم به گونه مساوی تقسیم کردی و افراد با سابقه و فضیلت را برتری ندادی؟ گفت: هر کسی کاری انجام داده، ثوابش از آن اوست و این مال برای معاش زندگی است که مساوات در آن بهتر از گزینش افراد است[۳۲].

بدیهی است این اموال که به مرکز خلافت منتقل میشده در مکانی نگهداری می‌گردیده و آنجا عنوان بیت المال داشته است. ابن طقطقی بر این باور است که اموال نواحی، هنگامی که به مدینه آورده می‌‌شد آن را به مسجد برده و برابر دستور پیامبر(ص) تقسیم می‌کردند و این رسم در دوران ابوبکر نیز جریان داشت[۳۳]. سیوطی در تاریخ الخلفاء می‌نویسد: ابوبکر در منطقه «سنح» بیت المالی داشت بدون نگهبان و فقط بر آن قفل زده بود و هنگامی که به مدینه منتقل شد، بیت المال را در خانه خود قرار داد[۳۴]. این سخن را قلقشندی پذیرفته و مسئول بیت المال وی را عمر بن خطاب دانسته است[۳۵].[۳۶]

بیت المال در دوران عمر

درآمد بیت المال در دوران عمر، خلیفه دوم از محدوده زکات و غنیمت گذشت و به علت فتوحات فراوان، اموال زیادی از خمس غنیمت، جزیه و صلح نصیب مسلمانان گردید و درآمد هنگفتی از سرزمین‌های خراجی به مسلمانان میرسید. این اموال در ابتدا در بیت المال جمع، سپس خلیفه آنها را تقسیم می‌کرد.

گنجینه‌های که از کاخ مداین به دست مسلمانان به غنیمت گرفته شد، آنان را با مظاهر جدید تمدن و اشرافیت آشنا ساخت. این غنائم عبارت بود از: ظروف طلا و نقره، تاج مرصع کسرا، جامه‌های زیبای زربفت جواهر نشان، صندوقی که درون آن مجسمه اسبی از طلا با زینی از نقره، ران‌ها و یال آن یاقوت و زمرد و مجسمه فردی که بر آن سوار بود همه از نقره جواهر نشان بود. در صندوقی دیگر، شتری از نقره با جهاز زربفت جواهر نشان بود. بساط و فرش زرنگار کسرا که طول و عرض آن ۶۰ ذرع در ۶۰ ذرع به مساحت ۳۶۰۰ متر مربع که زمینه فرش همه از طلا و جوی‌های آب، نقاشی شده از انواع جواهرات و تصویر درختان و بوته‌هایی از نقره با شاخه‌هایی از طلا و میوه‌هایی از جواهرات گران بهای رنگارنگ بود.

هنگامی که مسلمانان این خزائن گران بها را به مرکز خلافت، شهر مدینه حمل کردند و به بیت المال تحویل دادند، عمر همۀ آنها را بر حسب قانون اسلام میان مسلمانان تقسیم کرد[۳۷].

البته این درآمدها باعث شد که مسلمانان اندک اندک روحیه ساده زیستی را رها کرده و به تجمل پرستی و عیاشی و خوش گذرانی روی آورند. پس از فتح شام، ایران و مصر به قدری زر و سیم به دست مسلمانان افتاد که از زیادی آن به وحشت افتاده و نگران شدند.

گویند: ابوهریره پول زیادی از بحرین آورد. عمر پرسید چقدر پول آورده‌ای؟ ابوهریره گفت: پانصد هزار درهم. عمر با تعجب پرسید: آیا میفهمی چه می‌گویی؟ ابوهریره پاسخ داد آری، آری می‌گویم صد هزار تا، پنج دفعه. آن گاه عمر بر منبر رفته گفت: ای مردم، مال زیادی برای ما رسیده اگر می‌خواهید بشمریم و اگر می‌خواهید با پیمانه، پیمانه کنیم. شخصی پیشنهاد کرد که دیوان‌هایی برای ثبت اسامی افراد تدوین کنید و وی نیز از این پیشنهاد استقبال کرد. برای مهاجران پنج هزار و برای انصار سه هزار و برای زنان پیامبر دوازده هزار درهم قرار داد[۳۸]. سعید بن مسیب، تشکیل دیوان را محرم سال ۲۰ هجری یاد کرده است[۳۹]. سیوطی[۴۰] و نویری[۴۱] ایجاد دفتر دیوان را مربوط به سال پانزدهم هجری دانسته‌اند. عمر با تشکیل دیوان برای مأموران و قضات، مقرری تعیین کرد.

ابن طقطقی تشکیل دیوان را سال ۱۵ هجری می‌داند که از سوی مرزبان ایران مطرح شد. نام وی را هرمزان مرزبان اهواز یاد کرده‌اند. هنگامی که مشاهده کرد عمر گروهی را به جبهه اعزام کرده و اموالی به آنها داده، پیشنهاد کرد که پرداخت اموال در دیوان ثبت شود تا کسی از آن تخلف[۴۲] ننماید؛ اما به نظر می‌رسد این مطلب درست نباشد؛ زیرا هرمزان در سال ۲۰ هجری هنگام فتح شوشتر اسیر و به مدینه آورده شد[۴۳]؛ بنابراین در سال ۱۵ هجری نمی‌تواند پیشنهاد تشکیل دیوان را مطرح نماید. عمر در ایجاد دیوان با صحابه مشورت کرد. علی(ع) فرمود: «هر سال آنچه از اموال نزد تو جمع شود تقسیم می‌کنی و چیزی از آن باقی نمی‌گذاری» [۴۴]

عمر از عقیل بن ابی طالب، مخرمة بن نوفل و جبیر بن مطعم که از جوانان قریش بودند خواست به تدوین دیوان بپردازند[۴۵]. از این دیوان، به «دیوان سپاه» تعبیر می‌شود.

چون عمر، دیوان را مرتب ساخت به وی پیشنهاد کردند که از خویش آغاز نماید او نپذیرفت و این کار را از عموی پیامبر(ص)، عباس بن عبدالمطلب شروع کرد و آن گاه از خویشاوندان و نزدیکان رسول خدا(ص) به ترتیب درجه خویشاوندی. برای عباس، ۲۵ هزار درهم سالیانه تعیین کرد. برخی گفته‌اند ۱۲ هزار درهم. برای شرکت کنندگان در جنگ بدر، پنج هزار درهم و برای چهار نفر که در جنگ بدر شرکت نداشتند؛ مانند بدری‌ها مقرری قرار داد که عبارت بودند از: حسن، حسین، ابوذر و سلمان. برای کسانی که از جنگ بدر تا صلح حدیبیه شرکت داشتند چهار هزار درهم و از صلح حدیبیه تا جنگ با مرتدان سه هزار درهم معین کرد. برای کسانی که در جنگ‌های شام و قادسیه شرکت داشتند دو هزار درهم مقرر ساخت و برای کسانی از ایشان که سختکوش‌تر بودند دو هزار و پانصد درهم و برای افراد پس از قادسیه و یرموک هزار درهم مقرر ساخت. برای همسران پیامبر، ده هزار درهم؛ برای زنان اهل بدر، پانصد درهم و برای زنان پس از بدر تا صلح حدیبیه چهارصد درهم و تا پیش از قادسیه سیصد درهم و برای زنان قادسیه دویست درهم معین کرد. بقیه زنان را نیز به گونه مساوی مقرری داد و برای کودکان صد درهم قرار داد[۴۶]. از این پرداخت نقدی سالیانه، به عطاء تعبیر می‌شود که دریافت کنندگان آن مجاهدان و خانواده آنها بودند؛ اما بخشی دیگر از بخشش‌های بیت المال عنوان «رزق» داشت و آن اجناس خوراکی بود که به افراد می‌دادند. به نظر می‌رسد رزق مخصوص مجاهدان نبوده است؛ بلکه به فقرا و مستمندان نیز داده می‌شده؛ از این رو نوشته‌اند: عمر دستور داد شصت مستمند را آوردند و به آنها نان خورانیدند و حساب کردند که چقدر خوردند و چون دو انبان شد، برای هر یک از مستمندان و عیالش در ماه دو انبان غله مقرر داشت[۴۷].

بلاذری می‌نوسد: «عمر هر ماه، دو انبان آذوقه به مرد و زن و بنده می‌داد»[۴۸] و اضافه می‌کند که عمر گفت: من قرار دادم برای هر فرد مسلمان در هر ماهی دو مدی از گندم و دو قسط روغن و دو قسط سرکه و هر ماه، برابر آن عمل می‌کرد[۴۹]. عمر در نظر داشت که تغییراتی در مقرری ایجاد کند و آن را چهار هزار درهم معین کند. هزار درهم برای خانواده، هزار درهم برای توشه و هزار درهم هزینه سلاح و هزار درهم برای رفاه افراد که موفق به انجام دادن این طرح نشد.

عمر بن خطاب درباره سهم خود از بیت المال از یاران پیامبر(ص) نظر خواست و هر یک سخنی گفتند. علی(ع) در جمع خاموش بود. عمر گفت: ای علی تو چه می‌گویی؟ فرمود: «چندان که هزینه تو و خانواده ات را به طور معمول کفایت کند و حق دیگری نداری». مردم همه گفتند: پیشنهاد علی(ع) سخن درستی است، و عمر برابر آن عمل می‌کرد[۵۰]. عمر گرچه به ظاهر زاهدانه زندگی کرد؛ ولی طرحی که در تقسیم بیت المال پی ریخت، باعث مشکلات فراوان در جامعه اسلامی شد و فاصله طبقاتی را در جامعه دو چندان کرد. درآمد خراج عراق در دوران عمر به صد و بیست میلیون درهم می‌رسید و این رقم در دوران حکومت عبیدالله بن زیاد به صد و سی میلیون درهم افزایش یافت[۵۱].[۵۲]

بیت المال در دوران عثمان

درآمد سرشاری که از عراق و مصر و دیگر مناطق به دست می‌آمد در میان مسلمانان تقسیم می‌شد؛ اما در دوران خلافت عثمان هیچ ضابطه‌ای در مصرف و تقسیم آن نبود. خلیفه اموال بیت المال مسلمانان را ملک شخصی خود می‌دانست و با توجه به فتوحات جدید، درآمد بیت المال نیز افزایش یافته بود؛ ولی خلیفه، روش گذشتگان را در تقسیم بیت المال رها کرده و روشی را در پیش گرفت که ناخرسندی مردم را در پی داشت: بیت المال را به اقوام و خویشان خود ویژه ساخت. کسانی را که به روش ناپسند وی اعتراض می‌کردند مورد ضرب و جرح قرار داده یا تبعید می‌کرد. ابن سعد در طبقات بر این باور است که تخلفات عثمان در نیمه دوم خلافتش؛ یعنی از شش سال آخر شروع شد و در توجیه کار خود در بخشش بی‌رویه از بیت المال بر این باور بود که این حق خلیفه است؛ اما دو خلیفه پیشین از این حق بهره نبردند[۵۳].

در عقد الفرید درباره علل مخالفت مردم با عثمان می‌نویسد: «از مواردی که بر عثمان اشکال می‌گرفتند این بود که به تبعید شده از طرف پیامبر(ص)، حکم بن ابی العاص پناه داد و به او صد هزار درهم بخشید. ابوذر را به ربذه تبعید کرد و عامر بن عبد قیس را از بصره به شام تبعید کرد. عبدالله بن خالد بن اسید از او صله و مال درخواست کرد. عثمان به وی چهار صد هزار درهم داد. جای بازار مسلمانان را که پیامبر وقف کرده بود به حارث بن حکم برادر مروان داد و فدک را با این که صدقه پیامبر بود به مروان داد. و هنگامی که آفریقا فتح شد، خمس غنائم آن را به مروان بخشید»[۵۴]. از این اظهارات استفاده می‌شود که بیشترین تخلف عثمان، در امور مالی بوده است گرچه خویشاوندان خود را نیز با این که صلاحیت نداشتند بر سر کار و امور مسلمانان می‌گمارد.

در شرح و توضیح آنچه ابن عبد ربه یاد کرده و مشابه آن را با اندکی جابه جایی ابن قتیبه در المعارف [۵۵] آورده می‌‌توان افزود: هنگامی که حکم بن ابی العاص وارد مدینه شد با لباس‌های مندرس و کهنه به منزل عثمان رفت؛ اما هنگامی که از خانه خلیفه خارج شد دارای لباس‌های خز و طیلسان بود[۵۶].

درباره علت اصلی تبعید ابوذر نوشته‌اند: هنگامی که عثمان بخشی از اموال را به مروان بن حکم داد و به حارث برادر وی سیصد هزار درهم بخشید و به زید بن ثابت صد هزار درهم، ابوذر گفت: بشارت باد کافران را به عذاب دردناک الهی و آن گاه این آیه را تلاوت کرد[۵۷]: وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ[۵۸].

علت تبعید عامر بن عبد قیس - که مردی زاهد و عابد بود - اعتراض او به اعمال خلاف شرع عثمان[۵۹] و عملکرد مالی خلیفه بود. درباره بخشش‌های عثمان به عبدالله بن خالد اموی، سه گزارش نقل شده است: یکی همان که گذشت.

در نقلی دیگر می‌خوانیم: هنگامی که عبدالله بن خالد با گروهی از مکه به مدینه آمدند، عثمان دستور داد به عبدالله بن خالد سیصد هزار درهم و به هر یک از همراهان وی، صد هزار درهم بدهند. عبدالله بن ارقم که خازن بیت المال بود این حواله را نپرداخت. عثمان به او گفت: «تو خزانه دار ما هستی»[۶۰] چه چیز تو را وادار به این کار کرده است؟ ابن ارقم گفت: من خودم را خزانه‌دار مسلمانان می‌دانستم و خازن تو، غلام توست. به خدا سوگند من هرگز برای تو خزانه دار بیت المال نخواهم بود. کلیدهای بیت المال را آورد و نزد عثمان انداخت و به قولی بر منبر نهاد[۶۱].

اما مورد سوم: هنگامی که عثمان دختر خود را به ازدواج عبدالله بن خالد أموی درآورد، دستور داد به او ۶۰۰ هزار درهم بدهند و حواله آن را برای عبدالله بن عامر حاکم بصره ارسال کرد[۶۲].

و درباره خمس غنائم آفریقا نوشته‌اند در سال ۲۷ هجری غنائم زیادی به دست آمد که به دو میلیون و پانصد و بیست هزار درهم رسید و در همین زمان، وقتی که عثمان دختر خود را به ازدواج مروان بن حکم در آورد، دستور داد خمس این غنائم را به وی بدهند[۶۳]. عثمانخمس غنائمجنگ اول آفریقا را به عبدالله بن سعد بن ابی سرح برادر رضاعی خود داد[۶۴].

هنگامی که عثمان بخشی از زیور‌آلات جمع شده در بیت المال را در اختیار اعضای خانواده خود قرار داد مورد اعتراض صحابه و از جمله عمار بن یاسر قرار گرفت. عثمان دستور داد که عمار را کتک زدند به گونه‌ای که بی‌هوش شد و بنا به قولی دچار مریضی «فتق» گردید[۶۵].

عبدالله بن مسعود که از [ال ۲۱ هجری خزانه دار بیت المال کوفه بود[۶۶]، هنگامی که ولید بن عقبه حاضر نشد که بدهی خود را از بیت المال بدهد کلیدهای بیت المال را نزد ولید انداخت و به مدینه رفت. عثمان دستور داد او را از مسجد پیامبر اخراج کنند و غلام عثمان آن قدر او را کتک زد که استخوان پهلویش شکست[۶۷].

بخشش‌های فراوان عثمان به افراد و اشخاص ذی نفوذ و روش خلیفه دوم در تقسیم بیت المال در مدت ۲۳ سال باعث شد که مردم سیره پیامبر(ص) را در تقسیم بیت المال و نگهداری آن از یاد ببرند؛ از این رو علی(ع) در اصلاح امور بیت المال گرفتار مخالفت‌های گوناگون از سوی نزدیکان و دوستان و افراد ذی نفوذ گردید که مشکلات فراوانی برای حضرت در پی داشت[۶۸].

منابع

پانویس

  1. ر.ک: بیت المال در نهج البلاغه، ص۱۳.
  2. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۸۹ - ۳۹۰.
  3. تاریخ تمدن، «مشرق زمین گاهواره تمدن»، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۸.
  4. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۰.
  5. «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  6. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۵۷.
  7. تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۳۷، ح۱۱۱.
  8. تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۴۳۴، ح۱۰۵.
  9. مجمع البیان، ج۴، ص۲۴۳. در تورات در این باره می‌خوانیم: «فرعون... ناظران بر زمین بگمارد و در هفت سال فراوانی خمس را از زمین بگیرد و همۀ ماکولات این سال‌های نیکو را که می‌آید جمع کنند و غله را زیر دست فرعون ذخیره نمایند و خوراک در شهرها نگاه دارند» (کتاب مقدس، «سفر پیدایش»، باب ۴۱، آیه ۲۵-۲۶).
  10. مجمع البیان، ج۴، ص۲۴۳؛ نور الثقلین، ج۲، ص۴۳۵، ح۱۰۷.
  11. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.
  12. «أَنَّكَ نِعْمَ الْعَبْدُ لَوْ لَا أَنَّكَ تَأْكُلُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ وَ لَا تَعْمَلُ بِيَدِكَ شَيْئاً»
  13. بحار الأنوار، ج۱۴، ص۱۳.
  14. قرآن داستان دو نفر شاکی را ذکر می‌کند که برای دادخواهی نزد داوود آمدند، یکی از آنان گفت: إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا «این برادر من است که نود و نه میش دارد و من یک میش دارم، و می‌گوید آن را (هم) به من واگذار و در گفتار بر من چیرگی دارد» سوره ص، آیه ۲۳؛ این آیه نشانه رواج گله داری در آن زمان است.
  15. تاریخ تمدن، ج۱، ص۳۹۲.
  16. تاریخ تمدن، ج۱، ص۳۵۷.
  17. بحار الأنوار، ج۱۲، ص۵۷؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۰، ذیل آیه ۱۲۴ سوره بقره.
  18. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۱ - ۳۹۳.
  19. ابویوسف، الخراج، ص۵۰.
  20. تاریخ الخلفاء، ص۷۹.
  21. تاریخ الخلفاء، ص۱۳۶.
  22. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ص۲۲.
  23. وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۹۱.
  24. «ما ظن محمد لو لقی الله و هذه عنده»
  25. طبقات الکبری، ج۱-۲، ص۳۶۸؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۴۳۲.
  26. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۳ - ۳۹۴.
  27. فتوح البلدان، ص۱۰۳.
  28. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱.
  29. دکتر احمد علی، حجاز در صدر اسلام، ص۲۸۰.
  30. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲.
  31. تاریخ تمدن اسلامی، ص۸۷.
  32. ابویوسف، الخراج، ص۴۲.
  33. تاریخ فخری، ص۱۱۲.
  34. تاریخ الخلفاء، ص۷۹.
  35. بیت المال، پیدایش و تحولات آن، ص۳۵.
  36. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۴ - ۳۹۶.
  37. بیت المال در نهج البلاغه، ص۸۳.
  38. الخراج، ص۴۵؛ تاریخ تمدن اسلامی، ص۲۲۰؛ ماوردی، أحکام السلطانیه، ص۱۹۹؛ تاریخ طبری (۸جلدی)، ج۳، ص۱۰۹.
  39. فتوح البلدان، ص۴۲۶؛ تاریخ الخلفاء، ۱۴۶.
  40. تاریخ الخلفاء، ص۱۳۱.
  41. ترجمة نهایة الارب، ج۴، ص۲۸۵.
  42. أحکام السلطانیه، ص۱۹۹.
  43. فتوح البلدان، ص۳۷۳؛ تاریخ الاسلام، «عهد الخلفاء»، ص۲۰۰.
  44. «تقسم کل سنة ما أجتمع إلیک من المال و لا تمسک منه شیئا»
  45. أحکام السلطانیه، ص۱۹۹.
  46. نهایة الإرب، ج۴، ص۲۸۶؛ الخراج، ص۴۳-۴۴؛ فتوح البلدان، ص۴۲۶-۴۳۹؛ تاریخ طبری (۸جلدی)، ج۳، ص۱۰۹.
  47. نهایة الارب، ح۴، ص۲۸۷.
  48. فکان یرزق الناس الرجل و المرأة و المملوک جریبین کل شهر
  49. فتوح البلدان، ص۴۴۶.
  50. نهایة الإرب، ج۴، ص۲۸۶.
  51. ماوردی، أحکام السلطانیه، ص۱۷۵.
  52. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۳۹۶ ـ ۴۰۰.
  53. طبقات الکبری، ج۳، ص۳۶.
  54. عقد الفرید، ج۵، ص۳۳.
  55. المعارف، ص۱۹۴.
  56. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۵.
  57. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۳، ص۵۴.
  58. «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  59. الغدیر، ج۹، ص۵۲.
  60. إِنَّمَا أَنْتَ خَازِنٌ لَنَا
  61. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۳، ص۳۶.
  62. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵.
  63. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۵.
  64. بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۲۲.
  65. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۳، ص۴۸، ۵۰.
  66. تاریخ الاسلام، «عهد الخلفاء»، ص۲۲۳.
  67. الغدیر، ج۹، ص۳ و پس از آن.
  68. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۳، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۴.