حکم بن ابی‌‌عاص بن امیه در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۵۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

حکم بن ابی‌العاص بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف قرشی اموی، سر سلسله یکی از تیره‌های پرشمار قریش و تیره مروانی سلسله امویان است[۱] و با رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان (ع) در عبد مناف جدّ سوم پیامبر (ص)[۲] به یک پشت می‌رسند. مادرش رقیه بنت حارث از قبیله بنی‌مخزوم است.[۳] وی دو همسر داشت: یکی قریشی به نام آمنه بنت علقمه یا ارنب بنت علقمه [۴] و دیگری دختر شمیل یا شبیل ثقفی [۵] که از آن دو صاحب فرزندان بسیار شد. حکم ۵ برادر [۶] و به گزارشی ۲۰ پسر و ۸ دختر [۷] (یا ۱۱ پسر و دختر)[۸] داشت که دو تن از پسران او به نام‌های مروان و حارث، شوهران ام‌ابان و عایشه دو دختر عثمان بن عفان خلیفه سوم بوده‌اند.[۹] دختر او ام‌الحکم نیز همسر عروة بن زبیر بود [۱۰] حکم، دراز قد با موهای لخت و فروهشته بود [۱۱] و در اواخر حیات رسول خدا (ص) به نفرین آن حضرت به لَنگی دچار شد و تا پایان عمر گرفتار آن بود.[۱۲] در اواخر عمر نیز نابینا و نامش در فهرست نابینایان قریش ثبت شد.[۱۳] منابع تاریخی از او به نوازنده عود (یکی از آلات موسیقی)،[۱۴]اخته کننده حیوانان، [۱۵] حجامت‌گر،[۱۶] چوپان [۱۷] و تاجر عطر [۱۸] یاد کرده‌اند.[۱۹]

حکم در دوران جاهلیت

ابوجهل در روزگار جاهلی ندیم وی بود؛[۲۰] نیز همو با جوانان قریش در خانه‌ای که پایگاه شبانه جوانان بود، گرد می‌آمد و با آنان شراب می‌نوشید. شبی همراه دیگر جوانان، آهوی زرین کعبه را دزدیدند و شراب خریدند و نوشیدند و قریش در جست‌وجوی او برآمد و چون بنی‌امیه از حَکَم بن ابی العاص حمایت کردند، دست از وی بازداشتند[۲۱].[۲۲]

حکم در دوران بعثت و ریشخند او به رسول خدا (ص)

برپایه روایات بسیاری، در مکه چند نفر از جمله حکم همسایه رسول خدا (ص) بوده [۲۳] و آن حضرت را آزار و ریشخند می‌کرده‌اند و جز حکم هیچ یک مسلمان نشده است.[۲۴] مورّخان حکم را در شمار مستهزئان [۲۵] و اذیت کنندگان[۲۶] آن حضرت یاد کرده‌اند. به گزارشی، حکم رسول خدا (ص) را آزار و دشنام می‌داد و بدگویی خود را به گوش آن حضرت می‌رساند و پشت سر آن گرامی راه می‌رفت و با حرکت کتف و دست، راه رفتن آن گرامی را تقلید و مسخره و با حرکات دهان و بینی آن گرامی را ریشخند می‌کرد. آن حضرت او را دید و نفرین کرد و وی بر همان حال تا پایان عمر ماند.[۲۷] به احتمال قوی، برخی روایات لعن حکم از زبان رسول خدا (ص) که ذکر خواهند شد، به جهت [۲۸]این اعمال حکم صادر شده‌اند.

حکم در این دوران در فعالیت‌های ایذائی ضد پیامبر (ص) نسبتا کوشا بوده و افزون بر دشنام دادن و آزار و تمسخر آن حضرت، به نقل خود او وی و همفکرانش چند بار برای ربودن پیامبر (ص) نقشه داشتند که با حمایت و عنایت الهی به آن حضرت ناکام ماندند.[۲۹] همو در جریان عمره حدیبیه در سال ۶ هجری، وقتی از خزاعه خبر حضور رسول خدا (ص) در آنجا را شنید، گفت: به او بگویید امسال به هیچ رو نمی‌تواند به مکه درآید، مگر از ما قریش هیچ‌کس زنده نماند؛[۳۰] نیز هنگام فتح مکه وقتی بلال بر پشت بام کعبه اذان داد، حکم گفت: به خدا سوگند که این حادثه‌ای بزرگ است که برده بنی‌جُمَح بر ساختمانک (بُنَیه = کعبه) ابوطلحه فریاد کند![۳۱] به نقل قاضی نعمان، پیامبر (ص) فرمان داده بود که هر کس حکم را ببیند، او را بکشد؛ حتی اگر زیر پرده کعبه پناه گرفته باشد [۳۲]. به گزارش همو، پیامبر (ص) حکم را به حبشه تبعید کرد.[۳۳] این خبر که تبعید او را از مکه به حبشه پس از فتح مکه می‌داند، با نقل تبعید او از مدینه به طائف تعارض دارد، مگر دو بار تبعید شده باشد. به گزارشی، در دوران بعثت و پس از مسلمانی عثمان، حکم او را با طنابی محکم بست، تا از اسلام دست بردارد؛ اما موفق نشد.[۳۴] وی پس از ۲۱ سال دشمنی با پیامبر (ص) سرانجام در فتح مکه در سال ۸ هجری به ظاهر مسلمان شد؛ گویا پس از فتح مکه همراه دیگر طُلَقا به مدینه آمد.

در مدینه با منافقان همراهی می‌کرد و گزارش‌های پیامبر (ص) را به آنان می‌رساند، از این رو پیوسته در پی آگاهی از اخبار حضرت بود و به زندگی خصوصی ایشان سر می‌کشید، تا اطلاعاتی به دست آورد و سرانجام، پیامبر (ص) او را به بطن وج در طائف تبعید کرد و در حیات آن حضرت (ص) و دوران حکومت ابوبکر و عمر (نزدیک ۱۴ سال) در تبعید بود؛ لکن عثمان در آغاز خلافتش او را از تبعید باز آورد و اموال بسیاری به وی بخشید و دو دختر خود را به پسران او داد و مروان را به وزارت خود برگزید و مُهر خلافت و همه کارهای حکومت را بدو سپرد [۳۵].

حکم در دوران خلافت عثمان پیوسته در مجلس او حضور می‌یافت و از نزدیکان و خاصان او و جزو اندک کسانی بود که کنار عثمان و بر تخت او می‌نشست.[۳۶] وی تا بدان پایه در دستگاه حکومتی عثمان منزلت یافت که درباره خوبی و بدی سخنان پیامبر (ص) و لزوم عمل کردن و عمل نکردن به آنها نیز نظر می‌داد.[۳۷] عثمان، مربد، بازار فروش چارپایان [۳۸] مدینه را به حکم [۳۹] و جای بازار مدینه به نام مهزور را به پسرش حارث بخشید، در حالی که این مکان را پیامبر (ص) برای مسلمانان وقف (صدقه) کرده بود.[۴۰] از دیگر بخشش‌های عثمان به حکم اعطای ۱۰۰۰۰۰ درهم از درآمد آفریقا به او [۴۱] و بخشیدن فدک به پسرش مروان بود.[۴۲] به گزارش یعقوبی، عثمان درآمد بازار مدینه را نیز ویژه حکم نهاد و روش عثمان چنان بود که هرچه را یکبار به کسی می‌بخشید، حقوق ثابت او می‌شد.[۴۳] به نقلی، عثمان شماری از شتران بیت المال (صدقه) را به حارث بن حکم رایگان داد و حکم را بر صدقات (گردآوری زکات) قبیله قضاعه گماشت و او مبلغ ۳۰۰۰۰۰ درهم زکات فرستاد و عثمان همه را به او بخشید؛[۴۴] نیز گویند یک سوم درآمد افریقیه و به گزارشی، ۳۰۰۰۰ درهم از آن را به حکم بخشید.[۴۵]ابن‌حبان، نام حکم را در کتاب ثقات خویش آورده و او را جزو صحابه شمرده؛[۴۶] ولی در منابع روایی، حدیث خاصی از او نقل نشده است.

گویا حکم در قرائت آیه ﴿وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ[۴۷]، ﴿إِلَهٌ نخست را الله‌ قرائت می‌کرده [۴۸]و قرائتش نزد اهل سنت نوعی اعتبار داشته است که به نقل آن اعتنا کرده‌اند.

وی بر اثر نفرین پیامبر (ص) دچار بیماری صعب العلاج و بدنش نیمه فلج و گرفتار صرع، لغوه و رعشه دهان و بینی شد و درگذشت.[۴۹] مورّخان مرگ او را در خلافت عثمان،[۵۰] چند ماه پیش از قتل او [۵۱] و برخی نیز سال ۳۱ [۵۲] و بعضی ۳۲ هجری نوشته‌اند.[۵۳] روز مرگش عثمان بر قبر او چادری برپا کرد تا حاضران از گرمای هوا رنج نبینند و با اعتراض برخی چادر را بزرگ‌تر کردند.[۵۴] به نظر می‌رسد حکم در دوران حیاتش به طرید (تبعید شده) مشهور شده بود. برخی از شعراء مانند ابن مدلج وی را بر اثر برخی کارها و اوصاف ناپسندش مانند طرید (تبعید شده)، مخلج (لغوه گرفته) و حاک (بافنده) در اشعارشان هجو کردند.[۵۵] عبدالرحمن حنبل مولی بنی جمح نیز به جهت باز آوردن حکم و مروان از تبعید و بخشش بی‌اندازه به آنان حکم را با وصف "طرید" نیز عثمان را در شعرش [۵۶] و عبدالرحمن بن حسان بن ثابت خطاب به مروان او را با عنوان "ابن لعین" و حکم را با کلمه "شکم گنده" در اشعارش هجو کرده است،[۵۷]چنان که خالد بن یزید [۵۸] و ثابت بن عبدالله بن زبیر [۵۹] در حضور عبدالملک مروان با کلماتی که به اوصاف حکم اشاره دارند، او را هجو کرده‌اند.

در برخی منابع تاریخی،[۶۰] میان حکم بن ابی العاص اموی با حکم بن ابی العاص بن بشر ثقفی خلط شده و اقدامات و اطلاعات حکم ثقفی را ـ از جمله شرکت او در فتح ایران و کشتن (شهرک) فرمانده سپاه ایران به دست وی ـ برای حکم اموی ثبت کرده‌اند، در حالی‌ که هنگام فتح مناطق غربی ایران در روزگار حکومت عمر بن خطاب، حکم بن ابی العاص اموی در طائف تبعید بوده و در هیچ جنگی شرکت نداشته است.[۶۱]

لعن حکم و اولادش در روایات

روایات گوناگونی از عایشه،[۶۲] شعبی، [۶۳] عبدالله بن عمر و دیگران، از لعن حکم به زبان پیامبر (ص) خبر می‌دهند.

در منابع شیعه نیز گزارش‌هایی هم‌مضمون با روایات اهل سنت درباره لعن حکم هست. افزون بر العمده ابن بطریق،[۶۴] در الاستغاثه ابوالقاسم کوفی [۶۵] و جمل شیخ مفید [۶۶] نیز روایاتی در خصوص سر کشیدن حکم به زندگی خصوصی رسول خدا (ص) و تقلید حرکات آن حضرت و نفرین بر او و لعن و تبعیدش هست که به نظر می‌رسد از روایات اهل‌سنت گرفته شده یا تحت تأثیر آنها بوده باشند.

بی‌گمان، درگیری سیاسی عبدالله بن زبیر با پسر و نوه حکم، مروان و عبدالملک بر سر حکومت فراوان در جعل و ترویج این روایات اثر داشته است. عبدالملک در منازعه با ابن زبیر برای بازداشتن مردم از سفر به مکه و انجام دادن مناسک حج در قلمرو ابن‌زبیر، در بیت‌المقدس قبة الصخره را و صدها روایت در تقدس و فضیلت زیارت آن ساخت وترویج و تبلیغ کرد و ابن‌زبیر هم روایات بسیاری ضد او، پدر و جدش ساخت و بر سر زبان‌ها انداخت، بنابراین هر چند حکم و خاندانش دارای کارهای زشت بسیاری‌اند و درباره سیئات آنان اخباری در حد تواتر هست، نمی‌توان همه این روایات را صحیح دانست. بی‌گمان بسیاری از این روایات ساختگی و نادرست‌اند، از این رو باید به آنها با دقت و دیده تردید نگریست.

برخی از عالمان اهل‌سنت چون ذهبی،[۶۷] ابن حجر هیثمی [۶۸] و ابن تیمیه [۶۹] این روایات را پذیرفته و توجیه کرده‌اند.[۷۰]

پیش بینی رسول خدا (ص) درباره حکومت فرزندان حکم

به گزارشی، رسول خدا (ص) فرمود: چون فرزندان ابوالعاص به ۳۰ نفر برسند، دین خدا را به بازی و بندگان خدا را به بردگی و مال خدا را بازیچه خود خواهند کرد.[۷۱] به نقل جبیر بن مطعم، پیامبر (ص) با دیدن حکم فرمود: وای بر امت من از فرزندان این شخص![۷۲] به گزارشی دیگر با دیدن مروان چنین چیزی فرمود.[۷۳] به نقل طبرسی، پیامبر (ص) فرمود: ۱۲ امام گمراه به حکومت می‌رسند که دو تن از قریش و ۱۰ تن از بنی امیه هستند؛ از جمله معاویه و پسرش و ۷ کس از نسل حکم.[۷۴] به گزارش سلیم بن قیس، امام علی (ع) در نامه‌اش به معاویه نوشته است که ۱۲ امام گمراه به حکومت می‌رسند و مردم را به جاهلیت باز می‌گردانند که دو تن از قبایل مختلف قریش و ۱۰ نفر از بنی امیه هستند؛ از جمله آنان، آنکه خون او را می‌طلبی و تو و پسرت و ۷ تن از آنان از نسل حکم هستند.[۷۵] درباره این دو خبر گفتنی است که معاویه، پسر و نوه‌اش به حکومت رسیدند و شمار کسانی که از نسل حکم به حکومت رسیدند، ۱۱ کس بودند نه ۷ تن.[۷۶] به نظر می‌رسد برخی از سازندگان حدیث خواسته‌اند در برابر ۱۲ امام هدایت که اعتقاد شیعه است و در منابع اهل سنت نیز آمده است،[۷۷] ۱۲ امام ضلالت از قریش و بنی‌امیه بسازند، بدین جهت از شمار شاهان اموی و مروانی کاسته‌اند تا عدد ۱۲ درست شود؛ یا اطلاعات تاریخی درستی نداشته‌اند.

به نقل اصفهانی، معاویه، مروان را از حکومت حجاز عزل کرد و میان آن دو گفت‌گویی در گرفت و مروان به معاویه پرخاش کرد و گفت که من اکنون پدر ۱۰ تن، برادر ۱۰ کس و عموی ۱۰ نفر هستم و نزدیک است که عدد ۴۰ کامل شود؛ معاویه در برابر سخن مروان تحقیر شد و فروتنانه گفت که تو را به مقامت باز می‌گردانم؛ ولی مروان بر خاست و در جواب گفت که به زندگانی‌ات سوگند که هیچ گاه بدان مقام باز نگردم. احنف بن قیس که در آن مجلس بود، از معاویه پرسید که تاکنون تو را در برابر مروان چنین ذلیل ندیده بودم؛ چرا این همه خضوع کردی؛ از چه می‌ترسی؛ اگر شمارشان به ۴۰ برسد چه خواهد شد؟ معاویه در پاسخ گفت: حکم بن ابی العاص یکی از کسانی بود که خواهرم ام‌حبیبه را به خانه پیامبر (ص) بردند و پیامبر (ص) وقتی حکم را دید با دقت به وی نگریست و فرمود: پسر مخزومیه است! او مردی است که وقتی پسران پدرش به ۳۰ یا ۴۰ کس برسند، به حکومت خواهند رسید.[۷۸] درباره این خبر گفتنی است که ام‌حبیبه از حبشه به مدینه آمد نه از مکه، [۷۹] و هنگام ورودش به مدینه جز خالد بن سعید بن عاص که از حبشه همراه او بود، کسی از بنی امیه مکه با وی نبود،[۸۰] بنابراین به نظر می‌رسد سازنده این خبر، اطلاعات تاریخی درستی نداشته است و به احتمال قوی، خود بنی‌مروان این‌گونه اخبار را ساخته و ترویج کرده‌اند تا برای خود مشروعیت بتراشند.[۸۱]

حکم در شأن نزول

براساس نقل طبری،[۸۲] آیات ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۸۳]؛ همچنین به گزارش او [۸۴] آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ[۸۵] درباره سران مشرک و رهبران احزاب و قریش نازل شدند که همه آنان جز حکم بن ابی العاص و ابوسفیان بن حرب در جنگ بدر کشته شدند.

به نقل سمعانی از ابوبکر فارسی در احکام القرآن، انصار پس از هجرت مهاجران به مدینه، زمین‌هایی را که آب بدان‌ها نمی‌رسید، به رسول خدا (ص) و مهاجران واگذاشتند و حضرت قسمتی از آنها را به علی (ع) و عثمان بن عفان داد؛ سپس علی (ع) سهم خود را به عثمان فروخت و عثمان هنگام کشت دریافت که همه زمین سنگزار است و کشت‌ناپذیر و پولش را از علی (ع) مطالبه کرد. علی (ع) فرمود: از سنگزار بودنش آگاهی نداشتم؛ اگر در آن گنج می‌یافتی، آیا به من چیزی می‌دادی؟ داور میان ما در این مسئله رسول خدا (ص) باشد. حکم بن ابی العاص به عثمان گفت: این داوری را نپذیر، زیرا اگر پسر عمویش را داور قرار دهی، به سود او حکم خواهد کرد. به دنبال این رخداد، خدا آیات ﴿وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ[۸۶] را فرو فرستاد[۸۷]؛ گویند که ما به خدا و رسول (ص) ایمان آوردیم و اطاعت کردیم؛ سپس گروهی از آنان به خدا و پیامبر (ص) پشت می‌کنند و آنان در واقع مؤمن نیستند؛ و هر گاه به سوی خدا و رسول (ص) دعوت شوند تا میانشان داوری کند، برخلاف انتظار، گروهی از آنان روی بگردانند».

درستی این شأن نزول، وابسته به فرود آمدن این آیات در دو سال پایانی زندگانی رسول خدا (ص) یعنی سال ۹ یا ۱۰ هجری است، زیرا حکم تا فتح مکه در اواخر سال ۸ هجری ساکن مکه بوده و در این دو سال به مدینه آمده است.

برپایه روایتی، رسول خدا (ص) در عالم رؤیا دید که بنی‌امیه چونان بوزینگان از منبرش بالا و پایین می‌پرند و به نقلی، مثل توپ آن را دست به دست می‌کنند. پس از دیدن این رؤیا چنان نگران شد که تا پایان عمر هرگز کسی ایشان را خندان ندید. به دنبال این خواب، آیه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا[۸۸] نازل شد [۸۹] و این رؤیا و شجره لعن شده در قرآن را وسیله‌ای برای آزمایش مردم خواند.

به گزارش ابن عباس و یعلی بن مره،[۹۰] شجره ملعونه همان بنی امیه و به نقل ابن عمر،[۹۱] خاندان حکم بن ابی العاص و به خبر طبری از سهل بن سعد، بنی فلان[۹۲] است. به گزارش سمعانی، پیامبر (ص) پس از آن ابوبکر و عمر را به منزل خواست و آنان را از خوابش آگاه کرد و پس از مدتی شنید که حکم‌بن‌ابی‌العاص خوابش را بازگو می‌کند. آن حضرت (ص) عمر را به افشای رازش متهم و او را بر افشای آن سرزنش کرد و پرسید که چرا راز مرا فاش کردی و عمر سوگند جلاله یاد کرد که آن را به کسی نگفته است. رسول خدا (ص) سخنش را نپذیرفت و عمر برای تبرئه خود از آن حضرت خواست که دوباره در همان مکان با هم گفت و گو کنند، تا علت افشای راز را آشکار کند. روز پسین در آن مکان گرد آمدند و به گفت و گو نشستند و ناگهان عمر از آنجا بیرون رفت و حکم را دید که پنهانی به سخنان آنان گوش می‌داد. وی رسول خدا (ص) را آگاه کرد و آن حضرت حکم را از مدینه به طائف تبعید کرد. ابوبکر و عمر او را باز نگرداندند و تا خلافت عثمان در تبعید بود.[۹۳] این شأن نزول نیز وقتی پذیرفتنی است که این آیه در دو سال پایانی حیات آن حضرت نازل شده باشد؛ ولی رؤیای پیامبر (ص) در مدینه بوده و سوره اسراء مکی و این گزارش سست است، مگر کسی این سوره را مکی ولی آیه یادشده را مدنی بداند؛ لکن هیچ‌کس چنین چیزی نگفته است. به گزارش عایشه به مروان گفت: خدا پدرت را لعن کرد و تو در صلب او بودی، پس تو از کسانی هستی که خدا آنان را لعن کرده است.[۹۴] برپایه نقلی، رسول خدا (ص) خطبه جمعه می‌خواند و حکم بن ابی العاص و یارانش در مسجد درباره خلافت پس از پیامبر (ص) با یکدیگر مشورت و گفت‌وگو می‌کردند و می‌گفتند اگر ما عهده‌دار خلافت شویم، چنین و چنان می‌کنیم و به خطبه‌ها گوش نمی‌کردند؛ حتی با تمسخر از عبداللّه‌بن مسعود پرسیدند که اکنون پیامبر (ص) چه گفت؛ آیات ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمْ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ[۹۵] درباره حکم و یارانش نازل شدند[۹۶]. براساس گزارشی، هنگامی که با یزید بن معاویه بیعت شد، مروان بن حکم گفت: این سنت ابوبکر و عمر است. عبدالرحمن بن ابی بکر گفت: این سنت ابوبکر و عمر نیست، بلکه سنت هرقل (هراکلیوس امپراتور روم) است. مروان گفت: این شخص همان کسی است که آیه ﴿وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ[۹۷] درباره‌اش نازل شد. این خبر به گوش عایشه رسید و گفت: این آیه درباره عبدالرحمن بن ابی بکر نازل نشد؛[۹۸] ولی آیات ﴿وَلا تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَّهِينٍ هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ [۹۹] درباره پدرت حکم نازل شدند[۱۰۰].[۱۰۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۵؛ ج ۵، ص ۲۶؛ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۴۱۹.
  2. الانساب، ج ۱، ص ۱۲، ۳۴۶.
  3. الطبقات، ابن سعد، ج ۶، ص ۵؛ جمهرة انساب العرب، ص ۸۲.
  4. جمهرة انساب العرب، ص ۸۷؛ الطبقات، خلیفه، ص ۴۰۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج ۵، ص ۲۶.
  5. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۱۳؛ ج ۳۷، ص ۴۲۶.
  6. جمهرة انساب العرب، ص ۸۲.
  7. جمهرة انساب العرب، ص ۸۷؛ تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۳۶۵.
  8. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۴۱۳؛ ج ۳۴، ص ۳۱۲؛ ج ۳۸، ص ۳۳۱.
  9. المحبر، ص ۵۵.
  10. الطبقات، خلیفه، ص ۴۵۶.
  11. الاربعون، ص ۹۰؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۱۹.
  12. الجمل، ص ۹۶ - ۹۷.
  13. المحبر، ص ۲۹۶؛ المنمق، ص ۴۰۴.
  14. المعارف، ص ۵۷۶.
  15. حیاة الحیوان، ج ۱، ص ۲۷۹.
  16. المفصل، ج ۴، ص ۱۲۶؛ الاعلاق النفیسة، ص ۲۱۵.
  17. وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۲۲۶.
  18. الاغانی، ج ۱۷، ص ۳۶۹.
  19. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  20. المنمق، ص ۳۶۶؛ المحبر، ص ۱۷۶.
  21. المنمق، ص ۵۹ - ۶۰، ۶۹.
  22. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  23. احادیث ام المؤمنین عایشه، ج ۱، ص ۱۶۴؛ المحبر، ص ۱۵۷.
  24. المحبر، ص ۱۵۷؛ امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۳۳۳ - ۳۳۴.
  25. السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۵۰۸؛ الدرر، ص ۴۷.
  26. المحبر، ص ۱۵۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۰.
  27. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۰ - ۱۷۱؛ الخرائج والجرائح، ج ۱، ص ۱۶۸؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۵۹، ۶۲.
  28. کنزالعمال، ج ۱، ص ۳۵۸.
  29. اسد الغابه، ج ۲، ص ۴۸؛ کنز العمال، ج ۱۲، ص ۳۷۷.
  30. المغازی، ج ۲، ص ۵۹۴؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۲۸۶.
  31. المغازی، ج ۲، ص ۸۴۶؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۲۸۴؛ امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۶.
  32. شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۵۰ - ۱۵۱.
  33. شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۵۱ - ۱۵۲.
  34. البدء و التاریخ، ج ۵، ص ۸۰؛ تاریخ الخلفاء، ص ۱۳۴.
  35. الاستیعاب، ج۱، ص۳۵۹ - ۳۶۰؛ المحبر، ص ۵۵؛ تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۸.
  36. نک: الاغانی، ج ۵، ص ۱۳۵ - ۱۳۶.
  37. مسند احمد، ج ۱، ص ۶۷؛ کنزالعمال، ج۹، ص ۴۲۵.
  38. تاج العروس، ج ۴، ص ۴۴۶، «ربد».
  39. الجمل، ص ۹۷.
  40. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹۸.
  41. المعارف، ص ۱۹۴؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹۸؛ الوافی بالوفیات، ج ۱۳، ص ۷۰.
  42. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹۸.
  43. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۸.
  44. الصراط المستقیم، ج ۳، ص ۳۲.
  45. الصوارم المهرقه، ص ۱۵۲.
  46. الثقات، ج ۳، ص ۸۴.
  47. «و اوست که در آسمان خداست و در زمین خداست و او فرزانه داناست» سوره زخرف، آیه ۸۴.
  48. تاریخ یحیی بن معین، ج ۲، ص ۲۰۱.
  49. الجمل، ص ۹۶ - ۹۷؛ الاصابه، ج ۲، ص ۹۱؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۵۰۹.
  50. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۰؛ امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۳۳۴.
  51. الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۵۹؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۴۹.
  52. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۱۰۸؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۱۹۳.
  53. الاصابه، ج ۲، ص ۹۲.
  54. انساب الاشراف، ج ۶، ص ۱۳۵؛ الاصابه، ج ۲، ص ۹۲.
  55. شرح نهج البلاغه، ج ۱۵، ص ۱۹۹.
  56. الاغانی، ج ۶، ص ۲۸۳ - ۲۸۴؛ الاستیعاب، ج ۲، ص ۸۲۸ - ۸۲۹.
  57. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۱.
  58. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۳۵.
  59. تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۱۳۱.
  60. البدایة والنهایه، ج ۷، ص ۱۱۰، ۱۵۹.
  61. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  62. شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ کنزالعمال، ج ۱۱، ص ۳۵۹.
  63. تاریخ دمشق، ج ۵۷، ص ۲۷۲.
  64. عمده، ص ۴۷۳ - ۴۷۴.
  65. الاستغاثه، ص ۶۰ - ۶۱.
  66. الجمل، ص ۹۶.
  67. تاریخ الاسلام، ج ۳، ص ۳۶۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۱۰۸.
  68. الصواعق المحرقه، ج ۲، ص ۵۲۸ - ۵۲۹؛ احادیث ام المؤمنین عایشه، ج ۲، ص ۲۳۸.
  69. مختصر منهاج السنه، ص ۳۰۸ - ۳۰۹.
  70. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  71. شرح الاخبار، ج ۲، ص ۱۵۱؛ عمده، ص ۴۷۲ - ۴۷۳؛ کنز العمال، ج ۱۱، ص ۳۶۱.
  72. تاریخ دمشق، ج ۵۷، ص ۲۶۷؛ اسد الغابه، ج ۲، ص ۳۴؛ الاصابه، ج ۲، ص ۹۲.
  73. تاریخ دمشق، ج ۵۷، ص ۲۶۹.
  74. الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵؛ ج ۲، ص ۴.
  75. کتاب سلیم بن قیس، ص ۳۰۸، ۳۶۲؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۴.
  76. تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۲۲۵.
  77. مسند احمد، ج ۵، ص ۹۲.
  78. الاغانی، ج ۱۳، ص ۲۸۶ - ۲۸۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶، ص ۱۵۲ - ۱۵۵؛ الاصابه، ج ۲، ص ۹۱ - ۹۲.
  79. الطبقات، ابن سعد، ج ۲، ص ۱۸۴.
  80. نک: تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۶۵.
  81. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.
  82. جامع البیان، ج۱، ص ۱۶۸؛ نیز نک: الدر المنثور، ج ۱، ص ۲۹.
  83. «بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۶-۷.
  84. جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۸.
  85. «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند و قوم خود را به «سرای نابودی» درآوردند ننگریسته‌ای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
  86. «و می‌گویند به خداوند و به پیامبر ایمان آورده‌ایم و فرمان می‌بریم سپس گروهی از ایشان پس از آن، پشت می‌کنند و مؤمن نیستند و چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده می‌شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند ناگاه گروهی از آنان رو می‌گردانند» سوره نور، آیه ۴۷-۴۸.
  87. التبیان، ج ۷، ص ۴۵۰؛ تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۵۴۱.
  88. «و (یاد کن) آنگاه را که با تو گفتیم: پروردگارت به مردم چیرگی دارد و خوابی که ما به تو نمایاندیم و درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمون مردم قرار ندادیم و آنان را بیم می‌دهیم اما جز سرکشی بزرگ، به آنان نمی‌افزاید» سوره اسراء، آیه ۶۰.
  89. تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۲۵۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۳۶۱؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۹۱.
  90. التفسیر الکبیر، ج ۲۰، ص ۳۶۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۲۸۶.
  91. الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۹۱؛ روح المعانی، ج ۸، ص ۱۰۲.
  92. جامع البیان، ج ۱۵، ص ۱۴۱.
  93. تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۲۵۵.
  94. التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۲۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۲۸۶.
  95. «بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داداین از آن روست که آنان به کسانی که فرو فرستاده‌های خداوند را نمی‌پسندیدند، می‌گفتند: در برخی کارها از شما فرمان خواهیم برد و خداوند پنهانکاری آنان را می‌داند. پس هنگامی که فرشتگان جانشان را می‌گیرند در حالی که به چهره و پشتشان می‌کوبند، حالشان چگونه خواهد بود؟ این از آن روست که آنان از آنچه خداوند را به خشم می‌آورد پیروی کردند و خشنودی او را نپسندیدند و (خداوند) کردارهایشان را از میان برد» سوره محمد، آیه ۲۵-۲۸.
  96. تنویر المقباس، ص ۴۲۹ - ۴۳۰.
  97. «و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؟ آن دو، به درگاه خداوند فریادخواهی می‌کنند (و به فرزندشان می‌گویند): وای بر تو! ایمان بیاور که وعده خداوند، راستین است امّا او می‌گوید: این (سخنان) جز داستان‌های پیشینیان نیست» سوره احقاف، آیه ۱۷.
  98. الدر االمنثور، ج ۹، ص ۴۱ - ۴۲؛ روح المعانی، ج ۱۳، ص ۱۷۷.
  99. «و از هر سوگندخواره فرومایه‌ای فرمان مبر! خرده‌گیری، پیشگامی در سخن‌چینی» سوره قلم، آیه ۱۰-۱۱.
  100. الدرالمنثور، ج ۶، ص ۲۵۱ - ۲۵۲.
  101. الله‌اکبری، محمد، مقاله «حکم بن ابی‌ العاص»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۱۱.