مخالفان امام علی در تاریخ اسلامی
علل مخالفت با حکومت امام علی (ع)
در تحلیل و ریشهیابی حوادث اجتماعی، باید همه عوامل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مربوط به آن را بررسید و این، کاری است بسیار حساس و دشوار؛ به ویژه اگر مربوط به قرنهای گذشته و تحریف شده باشد. با توجه به این نکته، در این جا با بهرهگیری از منابع موجود، به مهمترین انگیزههای مخالفان سیاسی حکومت امام علی (ع)، اشاره میکنیم.
دنیاطلبی
امیرالمؤمنین علی (ع) در یک تحلیل کلی، انگیزه مشترک مخالفان خود را دنیاطلبی دانسته، میفرماید: چون به کار برخاستم گروهی پیمان بسته شکستند، و گروهی از جمع دینداران بیرون جسته و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستند. گویا هرگز کلام پروردگار را نشنیدند ـ یا شنیدند و کار نیستند ـ که میفرماید: «سرای آن جهان از آن کسانی است که برتری نمیجویند و راه تبه کاری نمیپویند، و پایان کار، ویژه پرهیزگاران است». آری به خدا دانستند، لکن دنیا در دیده آنان زیبا بود، و زیور آن در چشمهایشان خوشنما[۱].
دنیاطلبی، هر چند عنوان عامی است که دوستی جاه و مقام و دیگر انگیزههای نفسانی را در بر میگیرد؛ اما آنچه در اینجا بیشتر مورد تأکید است، گرایش به ثروت و زراندوزی است. امیرمؤمنان هنگامی زمام حکومت را به دست گرفت که ارزشهای اصیلی چون زهد و سادهزیستی، از جامعه اسلامی رخت بربسته و جای خود را به انباشت سرمایههای هنگفت و زندگی اشرافی داده بود. صحابه پرآوازه پیامبر نیز از این آسیب در امان نمانده بودند و برخی از آنان با همین انگیزه از حکومت علوی کناره گرفته، یا بر آن شوریدند.
قاعدین، نخستین گروه مخالف امام علی (ع)، دلایل گوناگونی را برای مخالفت خود برشمردند[۲]؛ اما نقش دنیاطلبی را، دستکم درباره برخی از آنان، نمیتوان نادیده گرفت؛ چنان که برخی از مورخان، علت خودداری زید بن ثابت و کعب بن مالک را از بیعت با امام علی (ع) همین مسئله دانستهاند[۳]. به راستی، کسی که سرمایه او به اندازهای باشد که شمشهای طلا و نقرهاش را با تبر پاره کنند[۴]، چگونه میتواند با حکومت عدل علوی کنار آید؟
نگاهی به کارنامه اقتصادی سران فتنه جمل نیز به خوبی نشان میدهد که دنیاطلبی و اشرافیگری، نقش عمدهای در برافروختن آتش این جنگ داشته است. طلحة بن عبیدالله در سایه بخششها و عنایات خلیفه سوم به چنان ثروتی دست یافته بود که یکی از بزرگترین سرمایهداران آن روزگار به شمار میآمد[۵]. هدایای دریافتی وی از خلیفه، افزون بر درهمها، شمشهای طلا و باغها و زمینهای پردرآمدی همچون نشاستج، دویست هزار دینار بوده است[۶]. زبیر بن عوام نه تنها در مدینه دارای زندگی تجملی و اشرافی بود، در شهرهای مختلف جهان اسلام مانند مصر، اسکندریه، کوفه و بصره نیز زمینها و خانههایی داشت[۷].
امام علی (ع) از همان آغاز خلافت خویش به صراحت اعلام داشت: «آنچه عثمان تیول برخی کرده و اموالی که به ناحق بخشیده است، به بیت المال باز خواهد گرداند»[۸]. کسانی چون طلحه و زبیر آنگاه به جدی بودن این هشدار پی بردند که در عمل دیدند امام میان آنان و دیگران فرقی نمیگذارد و همگان را به یکسان در بیت المال سهیم میکند. اینان که در زمان خلفا با شیوهای دیگر خو گرفته و به بهانه مجاهدتهای خود در صدر اسلام به امتیازهای ویژهای دست یافته بودند، به سیره عمر استناد میکردند و میگفتند: «عمر در تقسیم بیت المال اینگونه عمل نمیکرد». امام علی (ع) در پاسخ، با یادآوری سنت رسول خدا (ص) فرمود: «آیا باید سنت رسول خدا را واگذاریم و سیره عمر را در پیش گیریم؟»[۹].
دنیاطلبی گروه قاسطین نیز بینیاز از بیان است. در ابتدای حکومت امام علی (ع)، عمرو بن عاص در نامهای به معاویه نوشت: «هر کار که میتوانی انجام ده؛ زیرا فرزند ابوطالب، چنان که چوب را پوست میکنند، تو را از هر مال و سرمایهای که داری، جدا خواهد کرد»[۱۰]. خود عمرو بن عاص نیز در پاسخ به دعوت معاویه برای همکاری با وی اعلام داشت که دین خود را جز به بهای دنیایی آباد نمیفروشد؛ چنان که امام علی (ع) در این باره میفرماید: «او با معاویه بیعت نکرد، مگر بدان شرط که او را پاداشی رساند و در مقابل ترک دین خویش لقمهای بدو خوراند»[۱۱]. یاران آگاه و با بصیرت امام علی (ع) نیز به خوبی از انگیزههای دنیوی معاویه و لشکریانش آگاهی داشتند؛ چنان که یکی از آنان در جنگ صفین میگوید: ای امیرمؤمنان، این مردم اگر خدا را میخواستند، یا برای خشنودی او کار میکردند، با ما مخالفت نمیورزیدند؛ ولی اینان برای فرار از برابری و از سر خودخواهی و انحصارطلبی، و به دلیل ناخشنودی از جدا شدن از دنیایی که در دست دارند... با ما میجنگند[۱۲].
درباره خوارج نهروان نیز نمیتوان تأثیر این عامل ـ در معنای گسترده آن ـ را نادیده گرفت. دنیاطلبی هر چند با شبزندهداری و نماز و روزه طولانی ناسازگار مینماید، بسیارند کسانی که دین را پلی برای رسیدن به دنیا میسازند و از عبادت و پرستش، نصیبی جز رنج و فرسایش تن نمیبرند. مالک اشتر چه زیبا به این نکته اشاره کرده و پرده از ریاکاری خوارج برداشته است؛ آنجا که میگوید: «ای گروه پیشانی سیاه! گمان میکردیم نماز شما از سر بیرغبتی به دنیا و شوق به لقاء الله است؛ در حالی که اکنون میبینیم از مرگ گریزان و به سوی دنیا شتابانید»[۱۳]. در واقع، خوارج نهروان را میتوان از آن دسته مردمانی شمرد که امیرمؤمنان درباره آنان فرمود: با اعمال آخرت، دنیا میطلبند، و با اعمال دنیا در پی کسب مقامهای معنوی نیستند. خود را کوچک و متواضع جلوه میدهند، گامها را ریاکارانه کوتاه بر میدارند، دامن خود را جمع کرده، خود را همانند مؤمنان واقعی میآرایند، و پوشش الهی را وسیله نفاق و دورویی و دنیاطلبی میسازند[۱۴].[۱۵]
ریاستخواهی
دوستی جاه و مقام، یکی دیگر از علل مخالفت با حکومت امام علی (ع) بود؛ به ویژه در جنگهای جمل و صفین. شورای تعیین شده از سوی عمر، سبب گردید تا کسانی مانند طلحه و زبیر چشم طمع به خلافت بدوزند و خود را همسنگ امام علی (ع) بپندارند[۱۶]. جز آن، عوامل دیگری نیز وجود داشت که امید آن دو را برای دستیابی به خلافت تقویت میکرد؛ عواملی همچون ارتباط نزدیک با عایشه[۱۷]، یکی از سرسختترین و پرنفوذترین منتقدان عثمان؛ ناآگاهی نسل جدید مسلمانان از احادیث نبوی در شأن امام علی (ع)؛ انزوای سیاسی امام و پیروانش در دوران ۲۵ ساله حکومت خلفا، و پیشینه درخشان طلحه و زبیر در صدر اسلام[۱۸]. این عوامل و نیز نقش کلیدی طلحه و زبیر در فراخوانی معترضان سیاسی از گوشه و کنار جهان اسلام برای شورش علیه عثمان[۱۹]، سبب شده بود که هم خود و هم بسیاری از مردم آنان را خلیفههای بالقوه بدانند[۲۰].
با این همه، پس از قتل عثمان، اوضاع بر وفق مراد آنان پیش نرفت و در کمال ناباوری مشاهده کردند که تقریباً همه انقلابیون و مردم مدینه به سوی امام علی (ع) میگرایند و مسند خلافت را برازنده او میدانند. از این رو، برای آنکه به کلی از صحنه سیاسی طرد نگردند و در حکومت جدید نیز جایگاه ویژهای به دست آورند، خود را پیشقدم کرده ـ به اتفاق مورخان ـ نخستین کسانی بودند که با امام علی (ع)، خلیفه جدید، بیعت کردند[۲۱].
پس از آنکه مراسم بیعت به پایان رسید، طلحه و زبیر نزد امام آمده، خواستار مشارکت در امر حکومت شدند[۲۲] و چنین ادعا کردند که بیعت آنان از آغاز به همین انگیزه بوده است[۲۳]، و باید در امور حکومتی با آنان رایزنی کند[۲۴]. اما پاسخهای منطقی امیرمؤمنان، این مقصود را برای آنان دست نایافتنی مینمود. از این رو، از امام خواستند تا دستکم برخی از مناطق، همچون بصره و کوفه[۲۵] را به آنان واگذارد و ستمی را که در زمان عثمان بر آنان رفته است، جبران نماید[۲۶]. امام در برابر این پیشنهاد، یادآور شد که تنها کسانی را به زمامداری بر میگزیند که به دین باوری و امانتداری شان اطمینان یابد[۲۷]. این سخنان، بذر نومیدی را در دل طلحه و زبیر پاشید و اندیشه براندازی حکومت نوپای امام علی (ع) را در ذهن آنان پرورانید[۲۸].
هر چند طلحه و زبیر در دشمنی با امام علی (ع) همداستان بودند، ریاستطلبی آنان به اندازهای بود که یکدیگر را نیز بر نمیتابیدند و حتی بر سر امامت جماعت نیز با یکدیگر درگیر میشدند[۲۹]؛ چنانکه امیرمؤمنان رفتار آن دو را با یکدیگر چنین پیشگویی کرد: هر یک از دوتن کار را برای خود امید میدارد، دیده بدان دوخته و رفیقش را به حساب نمیآرد. نه پیوندی باخدا دارند و نه با وسیلتی روی بدو میآرند. هر یک کینه دیگری را در دل دارد، و زوداکه پرده از آن بردارد. به خدا اگر بدان چه میخواهند برسند، این، جان آن را از تن بیرون سازد و آن، این را از پا دراندازد[۳۰].
در سرپیچی معاویه از پذیرش خلافت امام علی (ع) نیز نقش حب ریاست نمودی روشنتر از آفتاب دارد. معاویه که در طی دو دهه، پایههای حکومت خود را در شام استوار کرده بود، نیک میدانست که بیعت با امیرمؤمنان، معنایی جز کنارهگیری از حکومت شام نخواهد داشت. از این رو، با اعتراف به شایستگی امام علی (ع) برای خلافت، مسئله حکومت را فراتر از چنین داوریهای ارزشمدارانه میشمرد[۳۱]. او که بارها انگیزههای نفسانی خود را آشکار ساخته بود، سالها بعد در خطابهای رسماً اعلام کرد که جنگ وی با علویان نه برای روزه و نماز و حج و زکات، که به طمع حکومت و ریاست بوده است[۳۲].[۳۳]
کینههای پنهان
یکی از جدیترین عوامل مخالفت برخی از افراد و گروهها با امام علی (ع)، بغضها و کینههای درونی آنان بود؛ یعنی همان عاملی که در سقیفه موجب کنار گذاشتن امام شد، و ۲۵ سال پس از آن نیز نه تنها از میان نرفت که عمیقتر شده بود. امیرمؤمنان، خود، در این باره میفرماید: مرا چه با قریش - اگر با من به جنگ برآید- به خدا سوگند، آن روز که کافر بودند با آنان پیکار نمودم و اکنون که فریب خوردهاند آماده کارزارم. من دیروز هماورد آنان بودم و امروز هم پا پس نمیگذارم. به خدا قریش از ما کینه نکشید، جز برای آنکه خدا ما را بر آنان گزید. آنان را – پروردیم- و در زمره خود در آوردیم[۳۴].
بسیاری از محققان بر این نکته تأکید دارند که دشمنی عایشه با امام علی (ع) نیز ریشه در کینههایی دارد که از زمان پیامبر در دل خود میپرورانید[۳۵]. وی که خود از سرسختترین مخالفان عثمان بود، با شنیدن خبر قتل عثمان و بیعت مردم مدینه با امام علی (ع)، از نیمه راه به مکه بازگشت و عَلَم مخالفت با امام را در کنار حجر اسماعیل برافراشت[۳۶]، و با سخنرانیهای احساسی و عاطفی خود، مردم را به بهانه خونخواهی عثمان بسیج کرد، و بدین ترتیب، مکه پایگاهی برای تجهیز نیروهای مخالف امام شد.
کینههای درونی بنی امیه به امام نیز زبانزد همگان است و یکی از دلایل اصلی دشمنیها و جنگافروزیهای آنان؛ چنانکه کسانی همچون مروان بن حکم، سعید بن عاص و ولید بن عقبه به صراحت، کشته شدن پدران و خویشاوندانشان را به دست امام علی (ع) دلیل ناخشنودی خود از آن حضرت قلمداد کردند[۳۷]. معاویه نیز که برادر، دایی و جدش به دست امیرمؤمنان (ع) کشته شده بودند، به خونخواهی از آنان[۳۸]، نه تنها امام بلکه اصل اسلام را آماج کینهورزیهای خود قرار داد و در پی زدودن نام پیامبر اکرم از جامعه بود. بر این اساس، امیرمؤمنان، جنگ صفین را مولود کینههای بدر و احد و دشمنیهای زمان جاهلیت خوانده است[۳۹].[۴۰]
جهل
یکی از بنیادیترین دلایل مخالفت با امام علی (ع)، نا آشنایی مردم با آموزههای دینی، فقر فرهنگی و تحجر و قشریگری بود که بخش عمدهای از آن، ریشه در سیاستهای نادرست خلفای پیشین داشت. وقتی هدف اصلی حکومت، افزایش کمی جمعیت مسلمانان و توسعه جغرافیایی جهان اسلام باشد و اقدامات فرهنگی شایستهای برای افزایش آگاهیهای دینی مردم صورت نگیرد، بلکه بالاتر از آن، کتابت و ترویج احادیث پیامبر نیز ممنوع شود، نتیجهای جز سر برآوردن افراد و گروههای سطحینگر و ظاهرگرا را نمیتوان انتظار داشت.
امیرمؤمنان (ع) از همان آغاز، با توجه به این وضعیت و اشاره به این نکته، از مردم میخواهد که او را واگذارند و حکومت را به دیگری سپارند. مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید، که ما پیشاپیش کاری میرویم که آن را رویهها است و گونهگون رنگها است. دلها برابر آن بر جای نمیماند و خردها بر پای. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناسا گردیده[۴۱].
امام علی (ع) در زمانی حکومت اسلامی را به دست گرفت که بسیاری از مسلمانان تصور درستی از تعالیم اسلامی نداشتند و حقیقتجویی، جای خود را به شخصیتبینی داده بود. قشریگری و تحجر به جایی رسیده بود که برخی از بزرگان صحابه از بیم اینکه مبادا مجبور شوند رویاروی برادران مسلمان خود قرار گیرند، از بیعت با امام تن زدند[۴۲]. شخصیتبینی و حقیقتناشناسی در آن حد بود که در جنگ جمل، برخی از یاران امام علی (ع) وقتی در سپاه مقابل خود، افراد خوش سابقهای مانند طلحه و زبیر و شخصیتی چون عایشه، همسر پیامبر را دیدند، در حقانیت جنگ با آنان به تردیدی جدی گرفتار آمدند[۴۳]؛ به گونهای که صحابی جلیلالقدری چون خزیمة بن ثابت، هرچند به صحنه نبرد آمد، شمشیر خود را از نیام بیرون نیاورد![۴۴].
در جنگ صفین نیز سطحینگری و ظاهربینی، بسیاری از یاران امام علی (ع) را به تردید کشانده بود. آنان از این که میدیدند هر دو گروه به یک گونه و به یک سو نماز میخوانند، به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر اسلام گواهی میدهند و کتاب آسمانی یکسانی را میخوانند، سخت به کام شک و اضطراب غلتیده بودند.
اگر حضور شخصیتی مانند عمار - که پیامبر اکرم خطاب به او فرموده بود: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ»[۴۵]، «تو را گروه ستمگر خواهند کشت» - در سپاه امام علی (ع) نمیبود، به یقین گروهی از این افراد، از همان آغاز دست از حمایت امام بر میداشتند. وقتی شخصیتی همچون خزیمه در حقانیت مبارزه با قاسطین تردید میکند و منتظر سرنوشت عمار میماند تا پس از آن، گروه طغیانگر را بشناسد[۴۶]، از افرادی که پیامبر را ندیده و در بدر و احد و حنین نجنگیدهاند، چه انتظاری میرفت؟
از سوی دیگر، از یاران ناآگاه امام که بگذریم، در میان مخالفان آن حضرت نیز، به صورتی برجستهتر، ویژگیهایی همچون ظاهرپرستی، سطحینگری و تقلید کورکورانه غوغا میکرد. برای نمونه، گروهی از اصحاب جمل، در اطراف شتر عایشه طواف میکردند و فضولاتش را به دست گرفته، میبوییدند و میگفتند: «از سرگین شتر مادرمان، بوی مشک برمیخیزد!»[۴۷].
همچنین مردم شام، سادگی و نادانی را به آنجا رساندند که حاضر شدند نماز جمعه را روز چهارشنبه به جا آرند![۴۸] معاویه، خود، نمونهای از جهالت و نادانی پیروانش را به رخ امام علی (ع) میکشد و به او هشدار میدهد که با چنین کسانی به نبرد با وی خواهد آمد[۴۹]. جای شگفتی نیست که چنین مردمی بر اثر تبلیغات زهرآگین معاویه به این باور برسند که علی و یارانش مسلمان نیستند و نماز به جا نمیآورند[۵۰] و نیز قاتل واقعی عمار، علی است که او را به جنگ آورده، نه معاویه![۵۱]. امام علی (ع) چه زیبا به وصف مردم شام میپردازد؛ آنجا که میفرماید: [مردم شام، مردمیاند] که بایستی احکام دینشان اندوزند و ایشان بیاموزند و تعلیمشان دهند و کارآزمودهشان کنند و بر آنان سرپرست گمارند، و دستشان گیرند و آزادشان نگذارند. نه از مهاجرانند و نه از انصار، و نه از آنان که در خانه ماندند، در ایمان استوار[۵۲].
درباره خوارج نهروان نیز تردیدی نیست که نادانی، سطحینگری، نداشتن تحلیل درست سیاسی و ناآگاهی از حقایق و معارف اسلامی، اصلیترین دلایل مخالفت آنان با امام علی (ع) بوده است[۵۳]. این ویژگیها باعث گردید که آنان به آسانی در دام حیلههای معاویه و عمروعاص گرفتار آیند و به تعبیر امام علی (ع)، آلت دست شیطان شوند[۵۴]. تنگنظری و تحجر خوارج به جایی رسیده بود که با اندک بهانهای، مخالفان خود را به ارتداد متهم کرده، به قتل آنان فتوا میدادند. از این رو، عبدالله بن خباب را به جرم حمایت از امام علی (ع) به گونهای فجیع به شهادت رساندند و شکم همسر باردار او را دریدند. با این حال، وقتی یکی از آنان خرمایی را از روی زمین بر میدارد، او را سرزنش میکنند که چرا در اموال مردم بدون اجازه تصرف میکند![۵۵].[۵۶]
عدالتگریزی
عدالتگریزی صاحبان قدرت و وابستگان آنان، یکی دیگر از ویژگیهای جامعه در عهد امام علی (ع) بود. این در حالی است که امام عدالت اجتماعی را در سرلوحه اهداف خویش قرار داده بود و میکوشید تا ابعاد گوناگون آن را به اجرا درآورد. در این جا به برخی از این ابعاد اشاره میکنیم.
الف. الغای امتیازات طبقاتی: از زمان خلیفه دوم، شیوه تقسیم غنایم بر پایه برتری قریش بر غیر قریش، مهاجر بر انصار و عرب بر عجم استوار بود. هر کس از منظر خلفا سابقه طولانیتر و درخشانتری در اسلام داشت، از مواهب و عطایای بیشتری برخوردار میشد. این، خود، شکاف عظیم طبقاتی و راه تبعیض نژادی را در جامعه اسلامی گشود. طبیعی است که امیرمؤمنان براساس پایبندی به آموزههای اسلامی و بر پایه تعهدی که به بیعت کنندگان سپرده بود، نمیتوانست با این سیاستها کنار آید. از این رو، از همان آغاز، مبارزه با این آفت اجتماعی را در دستور کار خویش قرار داد و در دومین روز پس از بیعت، در اجتماع بزرگ مدینه فرمود: ای مردم، هرگاه من کسانی از شما را که در دنیا فرو رفته، برای خود زمینهای آباد و جویبارها فراهم ساختهاند و بر اسبهای راهوار سوار میشوند و کنیزان زیبارو به خدمت میگیرند... از این کار باز دارم و به حقوق شرعیشان آشنا سازم، مبادا بر من خرده گیرند و بگویند که فرزند ابوطالب ما را از حقوق خویش محروم ساخت. هر کس که میپندارد به دلیل همراهی و مصاحبت با پیامبر بر دیگران برتری دارد، باید بداند که برتری حقیقی و مزد و پاداش آن نزد خداوند است. هر انسانی که به ندای خدا و فرستاده او پاسخ مثبت داده و اسلام را برگزیده باشد و رو به قبله ما آورد، در حقوق و حدود اسلامی همسان دیگران است. شما بندگان خدا هستید و مال نیز مال او است. پارسایان را در پیشگاه خداوند نیکوترین پاداش و برترین ثوابها است و خداوند دنیا را اجر و پاداش آنان قرار نداده است[۵۷].
از همان روز نخستین، نغمههای شوم مخالفت از گوشه و کنار برخاست. طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص، مروان بن حکم و شماری دیگر از اشراف مدینه، هنگام تقسیم بیت المال حاضر نشدند[۵۸]. آنان چگونه میتوانستند بپذیرند که سهم آنان با سهم بردگان دیروزشان یکسان است؟ واکنش برخی از شیعیان و نزدیکان امام علی (ع) در برابر این تصمیم، به خوبی نمایانگر آن است که سیاست تبعیض نژادی و طبقاتی خلفای پیشین تا چه اندازه در عمق جان مردم رسوخ کرده و تحمل عدالت و برابری را دشوار ساخته بود؛ چنانکه امهانی، خواهر امام، از این که میان او و کنیز عجمیاش در تقسیم بیت المال تفاوتی گذاشته نشده است، به شگفتی در آمد و زبان به اعتراض گشود[۵۹]. شبیه این اعتراض از زبان زنان دیگری نیز شنیده شد. اما پاسخ قاطع امام در برابر همه اینگونه اعتراضها آن بود که در تقسیم بیت المال، به اندازه پر مگسی عرب را بر عجم برتری نمیدهد[۶۰].
گروهی از شیعیان، از سر خیرخواهی نزد امیرمؤمنان آمدند و از وی خواستند تا به طور موقت، بزرگان و اشراف را بر دیگران برتری دهد و پس از آنکه پایههای حکومتش استوار گردید، به شیوه عدل و دادگری رفتار کند. امام در پاسخ فرمود: مرا فرمان میدهید تا پیروزی را بجویم به ستم کردن درباره آنکه والی اویم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید، و ستارهای در آسمان پی ستارهای برآید. اگر مال از آن من بود، همگان را برابر میداشتم، تا چه رسد که مال، مال خدا است[۶۱].
به هر حال، پافشاری امام بر اجرای عدالت، گروهی از زیادهخواهان را از گرد ایشان پراکنده کرد و به سوی دربار معاویه کشاند. خود آن حضرت در نامهای به سهل بن حنیف، استاندار مدینه، از او میخواهد که از دشمنی عدالتگریزان، غمگین نشود و دریغ نخورد.
دریغ مخور که شمار مردانت کاسته میگردد و کمکشان گسسته... آنان مردم دنیایند؛ روی بدان نهاده و شتابان در پیاش افتاده. عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند. و دانستند مردم به میزان عدالت در حق یکسانند، پس گریختند تا تنها خود را به نوایی برسانند[۶۲].
ب. مصادره ثروتهای نامشروع: نکته دیگری که امام علی (ع) بر آن پای میفشارد، مصادره اموال نامشروع و غیرقانونی است. بر اساس فرمان امام، همه اموالی که در گذشته به ناحق بذل و بخشش شدهاند، حتی اگر به کابین زنان رفته باشد، میبایست به بیت المال بازگردد: «به خدا اگر ببینم که به مَهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را باز میگردانم؛ که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را بر نتابد، ستم را سختتر یابد»[۶۳]. در واکنش به این تصمیم، برخی از کسانی که در زمان عثمان به نان و نوایی رسیده بودند، به تکاپو افتاده، از امام خواستند که گذشته را نادیده انگارد و از مصادره اموالی که در زمان خلفا برای آنان فراهم آمده است، درگذرد. اینان به صراحت اعلام داشتند: «ما امروز به شرطی با تو بیعت میکنیم که اموالی را که در زمان عثمان به دست آوردهایم، برای ما بگذاری»[۶۴]. اما پاسخ امام به آنان این بود: «گذشت زمان حقوق الهی را از میان نمیبرد»: «فإنّ الحقّ القديم لا يبطله شيء»[۶۵].
ج. اجرای احکام و حدود الهی: یکی دیگر از عوامل مخالفت با امام علی (ع)، اجرای دقیق و بیمجامله حدود الهی به دست ایشان بود. شواهد نشان میدهد که بر اثر سیاستهای نادرست خلفای پیشین، برخی چنین پنداشتند که خلیفه اسلامی میتواند به صلاح دید خود حدود الهی را تعطیل کند یا از اجرای آن در حق افراد خاصی درگذرد؛ چنان که عثمان از قصاص فرزند خلیفه دوم خودداری ورزید و فشار افکار عمومی و درخواست صحابه بزرگ پیامبر را در این باره نادیده گرفت. عبیدالله بن عمر که چند نفر را بدون آنکه نقش آنان در کشتن عمر اثبات شده باشد، به قتل رسانده بود، نه تنها از دام مجازات رهایی یافت، بلکه خلیفه وقت، زمین بزرگ و حاصلخیزی را در اطراف کوفه بدو بخشید که به «کوفه کوچک ابن عمر»[۶۶] مشهور گشت. امام از همان زمان اعلام کرد که اگر بر وی دست یابد، او را قصاص خواهد کرد[۶۷]. از این رو، پس از بیعت مردم مدینه با امام، عبیدالله بیدرنگ به سوی شام گریخت و یکی از فرماندهان سپاه معاویه شد[۶۸]. معاویه نیز نیک میدانست که آنچه عبیدالله را به سوی او کشانده، چیزی جز فرار از مجازات نبوده است[۶۹].
نجاشی نیز یکی دیگر از کسانی است که پافشاری امام بر اجرای حدود الهی، او را به سپاه معاویه ملحق کرد. وی در جنگ صفین از یاران امام بود و با اشعار حماسی خود روحیه مجاهدان را تقویت میکرد. او پس از بازگشت به کوفه، لب به شراب گشود و به فرمان امیرمؤمنان (ع)، حد شرعی درباره او جاری گشت. این مسئله موجب شد که وی و برخی دیگر از یمنیهای مقیم کوفه به خشم آمده، دست از امام بشویند و رو سوی معاویه کنند[۷۰]. آنان چنین میپنداشتند که به دلیل خدمات نجاشی به اسلام، نباید حکم الهی درباره او به اجرا درآید![۷۱]
منابع
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خطبه۳، ص۱۱.
- ↑ ر.ک: الریشهری، محمد، موسوعة الامام علی (ع)، ج۴، ص۸۰-۱۰۳.
- ↑ ر.ک: تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۵۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ ر.ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۱۰۲۰۔ ۱۰۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۵؛ الامینی عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۸۳.
- ↑ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۱۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۷۸؛ المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۱، ص۱۱۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۴، ص۶۶.
- ↑ المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۰۲.
- ↑ المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۴۹۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۲ (ترجمه محمد دشتی).
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۲۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۸؛ و ر.ک: ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۷۵.
- ↑ ر.ک: الشیخ المفید، الارشاد، ج۱، ص۲۴۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ ر.ک: تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۷۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۵.
- ↑ ر.ک: ابن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۴، ص۱۱۶۹؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۳۵؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۸۰؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۰۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۸ - ۲۹.
- ↑ ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۵۱؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۵۳؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۱۳۰؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسة، ج۱، ص۴۷؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۲۹۰؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، المناقب، ص۴۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۱۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۹ – ۱۸۰.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۵۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبة ۲۰۵؛ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۵۰.
- ↑ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸؛ و ر.ک: مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۱۶۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ر.ک: ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۵۱- ۵۲؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۱۶۴.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۳، ص۴۷۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۴ ـ ۳۱۵؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۲۸۱ - ۲۸۲؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸۱؛ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۸، ص۱۴۴.
- ↑ ر.ک: المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۴۹-۵۰.
- ↑ شمس الدین الذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، ج۳، ص۱۴۶ - ۱۴۷.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳، ص۳۴، و ر.ک: المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۷۶.
- ↑ ر.ک: عبدالمقصود، عبدالفتاح، امام علی بن ابی طالب (ع)، ترجمه سید محمود طالقانی، ج۲، ص۴۰۳ - ۴۰۶؛ شلبی، احمد. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۶۳۶ ـ ۶۳۶.
- ↑ ر.ک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۲ - ۳۱۳؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۱۲- ۲۱۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۸ - ۳۹.
- ↑ ر.ک: المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۱۰۲ و ۴۱۷؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، المناقب، ص۲۳۴ - ۲۳۵؛ ابوجعفر الاسکافی، محمد، المعیار والموازنه، ص۱۲۸.
- ↑ ر.ک: المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۵۸۷.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۲، ص۸۵.
- ↑ ر.ک: المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۵۵۱ - ۵۵۲؛ مصنفات الشیخ المفید، ج۱، الجمل، ص۶۶ – ۹۵.
- ↑ ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۱۰؛ الشیخ الطوسی، الامالی، ص۱۳۴؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۶۴؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۴۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۵۹؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج۳، ص۶۳۲، شماره ۳۷۹۸؛ الخوارزمی، الموفق بن احمد، المناقب، ص۱۹۱.
- ↑ ر.ک: صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۳۵ (کتاب الفتن، باب ۱۸)؛ صحیح البخاری، ج۱، ص۲۵۴ (کتاب الصلاة، باب التعاون فی بناء المسجد)؛ الحاکم النیسابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۴۳۵؛ شمس الدین الذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۷۱؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۵۹؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۱۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۳، ص۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۴۰.
- ↑ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۳، ص۴۱.
- ↑ المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۳، ص۴۱.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰- ۳۱؛ المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۳۵۳- ۳۵۵.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۸، ص۲۶۷.
- ↑ ر.ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۰۵؛ الشیخ الطوسی، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۶۸؛ الشیخ الصدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵۷ - ۲۵۸.
- ↑ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷، ص۱۲۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۰ - ۶۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۰۳؛ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۴۱- ۱۴۲؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۴۶ - ۱۴۷.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۲۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷ - ۳۸؛ المجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۷-۱۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۸؛ المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۸.
- ↑ الشیخ المفید، الاختصاص، ص۱۵۱.
- ↑ ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۷۶ - ۳۷۷؛ ابن هلال الثقفی، الغارات، ص۴۶؛ ابن حسام الدین الهندی، کنزالعمال، ج۶، ص۶۱۰- ۶۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶، ص۱۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۷۰، ص۳۵۴- ۳۵۵؛ و ر.ک: البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۸۶؛ السید الرضی، خصائص الائمه (ع)، ص۱۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵، ص۱۶؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۷۷؛ و ر.ک: ابوحنیفة المغربی، النعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۳۷۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۹؛ ابوحنیفة المغربی، النعمان، شرح الاخبار، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ ر.ک: الحموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۶۱.
- ↑ البلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۶، ص۱۰۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۷.
- ↑ المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۲۰۶.
- ↑ المنقری، نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص۸۲-۸۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۱؛ المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۸۳.
- ↑ ابن هلال الثقفی، الغارات، ص۳۶۶- ۳۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۸۷-۹۲.
- ↑ یوسفیان و شریفی، مقاله «امام علی و مخالفان»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۳۰-۲۳۳.