بحث:امامت در حدیث

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

دلالت سنت

روایاتی در منابع معتبر وجود دارد که مورد اتفاق فریقین است، و اصل بودن امامت از این روایات به خوبی استفاده می‌شود. برخی از این روایات در ادامه مطرح می‌گردد:

حدیث «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ»

«قال رسول الله(ص): من مات من أهل القبلة و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»[۱]؛ هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نمی‌شناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است. این حدیث به همین لفظ در کتاب شرح مقاصد و شرح عقاید نسفیه آمده است. تفتازانی این روایت را به طور ارسال مسلمات از رسول خدا(ص) نقل می‌کند. بر اساس نقل ملا علی قاری در کتاب مرقاة المفاتیح این حدیث با همین لفظ در صحیح مسلم آمده است[۲].

اما در چاپ‌های موجود صحیح مسلم این حدیث به الفاظ دیگر از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده است. در صحیح مسلم آمده است: من مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة[۳]. احمد بن حنبل نیز روایت را به این صورت نقل می‌کند. «من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية»[۴].

در برخی منابع اهل سنت نیز روایت به صورت زیر وارد شده است: «من مات وليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية»[۵]. چنان که گفتیم این روایت مورد اتفاق فریقین است. مرحوم صدوق رحمة الله علیه نقل می‌کند: «إن الأرض لا تخلو من حجة لله على خلقه إلى يوم القيامة وإن من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»[۶]؛ زمین تا روز قیامت از حجت خدا بر خلق خالی نمی‌شود و هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نمی‌شناسد به مرگ جاهلیت مرده است.

مرحوم کلینی روایت دیگری، از فضیل بن یسار نقل می‌کند که گفت: «ابتدأنا أبو عبد الله(ع) يوما وقال: قال رسول الله(ص): من مات وليس عليه إمام فميتته ميتة جاهلية. فقلت: قال ذلك رسول الله(ص)؟ فقال: إي والله قد قال، قلت: فكل من مات وليس له إمام فميتته ميتة جاهلية؟ قال نعم»[۷]؛ روزی امام صادق(ع) سخن آغاز کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: هر کس بمیرد در حالی‌که امامی برای او نیست پس مرگش، مرگ، جاهلیت است. عرض کردم: رسول خدا(ص) چنین فرموده است؟ فرمود: بله به خدا سوگند ایشان چنین فرموده است. عرض کردم: هرکس بمیرد در حالی‌که امام ندارد مرگش، مرگ جاهلی است؟ فرمود: بله.

در این حدیث امام صادق(ع) در مقابل سؤال راوی قسم یاد می‌کند و تأکید می‌فرماید که این حدیث قطعا از رسول خدا(ص) صادر شده است. در روایت دیگری حارث بن مغیره از امام صادق(ع) در مورد صحت استناد این حدیث به پیغمبر اکرم(ص) سؤال می‌کند، و پس از تأیید امام(ع) عرض می‌کند: جاهلية جهلاء أو جاهلية لا يعرف إمامه؟ قال: جاهلية كفر ونفاق وضلال[۸]؛ منظور از جاهلیت جاهلیت نادانی است یا جاهلیت به معنای عدم شناخت امام؟ امام صادق(ع) فرمود: مراد جاهلیت به معنای کفر، نفاق و گمراهی است. روشن است که بر اساس همین روایت که فریقین در مورد صدور آن از رسول خدا(ص) اتفاق نظر دارند، می‌توان حکم کرد به این که امامت اصلی از اصول دین اسلام است.[۹]

حدیث ثقلین

این حدیث هم به صورت‌های مختلف در منابع اهل سنت آمده است[۱۰]. و محل استدلال ما در این جا معنای جامع بین الفاظ است. ترمذی در سنن و حاکم نیشابوری در مستدرک خود چنین نقل می‌کنند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‌»[۱۱]؛ ای مردم! من چیزی نزد شما باقی گذاشتم که اگر آن را بگیرید، گمراه نمی‌شود: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم.

«مَا» در عبارت «مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ» «موصوله» است که بیان گر اتحاد قرآن و عترت می‌باشد، و «لَنْ» نیز در این روایت «تأبیدیة» است و این معنا را می‌رساند که با مراجعه به کتاب و عترت هرگز گمراه نمی‌شوید. ترمذی حدیث ثقلین را به چندین صورت نقل می‌کند که یکی دیگر از آنها عبارت است از: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۱۲]؛ همانا من چیزی در بین شما می‌گذارم که در صورت تمسک به آن هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید یکی از آن دو، بزرگتر از دیگری است: کتاب خدا ریسمانی از آسمان به سوی زمین است و دومی عترت و اهل بیت من است و بین این دو جدایی نیست تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ پس بنگرید که چگونه حق مرا در مورد آن دو رعایت می‌کنید؟

و احمد بن حنبل به دو طریق نقل می‌کند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خَلِيفَتَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَوْ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‌»[۱۳]؛ همانا در بین شما دو جانشین می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمانی بین آسمان و زمین است (یا بین آسمان به سوی زمین است) و عترت و اهل بیتم و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. در مسند احمد تعبیر «خلیفتین» آمده است. خلیفه به معنای جانشین و کسی است که خلأ پیغمبر اکرم(ص) را پر می‌کند. و احمد بن حنبل روایت را به صورت دیگری هم نقل کرده است او می‌نویسد: «قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) إِنِّي أَوْشَكَ أَنْ أُدْعَى فَأُجِيبَ وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا بِمَا ذَا تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۱۴]؛ رسول خدا(ص) فرمود: احتمال می‌رود که من به دیدار خداوند دعوت شوم پس این دعوت را پاسخ گویم. و من در میان شما دو چیز گرانبها می‌گذارم: کتاب خدای عزوجل و عترتم را. کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است و عترتم اهل بیتم است و خدای لطیف و دانا به من خبر داده که این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند پس بنگرید شأن مرا چگونه در مورد این دو حفظ می‌کنید.

در قاموس می‌نویسد: و «الثقل» بفتحتين محركة: متاع المسافر... وكل شيء خطير نفيس مصون[۱۵]؛ ثقل با دو فتحه به معنای کالای مسافر می‌باشد، و هر چیزی گرانبها و با ارزشی که مورد نگهداری قرار می‌گیرد. پیامبر اکرم(ص) چون به مسافرت حقیقی می‌رود، باید بهترین و باارزش‌ترین کالا را به همراه خود ببرد، اما بر اساس این روایت، ایشان این متاع گرانبها و نفیس را به عنوان میراث خویش باقی می‌گذارد تا مسلمانان با تمسک به آن از گمراهی و ضلالت رها شوند.[۱۶]

سند و دلالت حدیث ثقلین

حدیث ثقلین از نظر سند بسیار محکم و در حد تواتر است. چهل نفر از صحابه، صد نفر از تابعین و بسیاری از عالمان بزرگ در زمان‌های مختلف این حدیث را روایت کرده‌اند. بسیاری از محدثان، صاحب‌نظران در علم حدیث و علمای بزرگ اهل سنت این حدیث را صحیح دانسته و در کتب خود نقل کرده‌اند. حدیث ثقلین از نظر محتوا نیز به امور زیر دلالت دارد:

  1. عصمت اهل بیت(ع)
  2. اعلمیت اهل بیت(ع)
  3. همراهی و تعامل اهل بیت(ع) با قرآن در تمام اعصار
  4. اصل دین بودن امامت

بر اساس این حدیث اهل بیت(ع) در کنار قرآن قرار می‌گیرند، پس حکم آنها حکم قرآن است. روشن است که مخالفت با قرآن ضلالت و گمراهی است در نتیجه مخالفت با اهل بیت(ع) نیز ضلالت و گمراهی خواهد بود؛ پس امامت از اصول دین است.[۱۷]

معارضات و مناقشات در سند و دلالت حدیث ثقلین

علی رغم شواهد و دلایل محکم بر قطعی الصدور بودن حدیث ثقلین، چون این حدیث بر امامت اهل بیت و این که امامتشان از اصول دین است دلالت دارد، ابوالفرج ابن الجوزی -پس از نقل آن فقط به یکی از اسانید- مدعی شده که یکی از راویان این حدیث موثق نیست لذا آن را جزء احادیث ضعیف به شمار آورده است. اما علاوه بر تواتر سند، این حدیث در کتب معتبر اهل سنت مانند صحیح مسلم نقل شده است؛ پس خدشه در این حدیث، موجب مخدوش شدن این کتب می‌شود. از این‌رو بزرگان اهل سنت ضمن تأکید بر این که احادیث صحیح مسلم قابل معارضه، مناقشه و تضعیف نیستند، رأی ابن جوزی را در این خصوص اشتباه دانسته‌اند. ابن حجر مکی می‌گوید: ترمذی می‌گوید: حدیث حسن و غریب است دیگران نیز آن را آورده‌اند پس ایراد ابن جوزی در العلل المتناهیة درست نیست و چطور ممکن است ایراد وی وارد باشد در حالی که حدیث در صحیح مسلم و غیر آن آمده است[۱۸].

و از آنجا که سند حدیث و دلالتش بسیار محکم است و نمی‌توان در اصل صدور و دلالت آن تردید کرد. برخی قسمتی از حدیث را پذیرفته‌اند اما قسمت دیگر حدیث را که در مورد اهل بیت(ع) است، تضعیف کرده‌اند. ابن تیمیه قسمت «وَ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ کِتَابَ اللهِ» را می‌پذیرد اما قسمت «عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» را ضعیف می‌شمارد[۱۹]. همچنین می‌گوید: إن النبي قال عن عترته أنها والكتاب لن يفترقا حتى يردا عليه الحوض وهو الصادق المصدوق، فيدل على إن اجماع العترة حجة... لكن العترة هم بنو هاشم كلهم، ولد العباس وولد علي وولد الحارث بن عبدالمطلب وسائر بني أبي طالب و غيرهم وعلي وحده ليس هو العترة وسيد العترة هو رسول الله[۲۰].

عده‌ای از بزرگان اهل سنت نیز اساسا بخش مربوط به اهل بیت(ع) را حذف و یا در آن تصرف کرده‌اند. خطیب بغدادی حدیث را چنین نقل می‌کند: ای مردم من از میان شما می‌روم و شما در کنار حوض بر من وارد می‌شوید. در این هنگام من از شما در مورد ثقلین خواهم پرسید؛ پس بنگرید که چگونه شأن مرا در مورد آن دو مراعات می‌کنید؟ ثقل اکبر کتاب خداوند وسیله‌ای است که یک سوی آن به دست خدا و سوی دیگرش در دست شماست؛ پس به آن چنگ زنید تا گمراه و دگرگون نشوید[۲۱]. ابوجعفر عقیلی هم می‌نویسد: قد ترکت فيكم ما لم تضلوا بعده إن اعتصمتم به كتاب الله وأنتم مسئولون عني، فما أنتم قائلون؟ قالوا: نشهد أنك قد بلغت وأديت ونصحت فقال: اللهم اشهد[۲۲]؛ من در میان شما چیزی می‌گذارم که در صورت چنگ زدن به آن پس از من گمراه نمی‌شوید و آن کتاب خداست و از شما در مورد من سؤال می‌شود پس چه خواهید گفت؟ گفتند شهادت می‌دهیم که پیام را رساندی رسالت را ادا کردی و خیرخواه بودی. پس فرمود: خداوندا شاهد باش. برخی هم در مصداق «عترتی اهل بیتی» تشکیک کرده‌اند[۲۳].[۲۴]

جعل احادیث معارض با حدیث ثقلین

عده‌ای هم احادیثی را جعل و به عنوان معارض حدیث ثقلین مطرح کردند. ترمذی از قول رسول خدا(ص) نقل می‌کند: اقتدوا باللذين من بعدي من أصحابي أبي بكر و عمر[۲۵]؛ پس از من به دو نفر از اصحابم اقتدا کنید یعنی ابوبکر و عمر. و در مرقاة آمده است: خذوا شطر دينكم عن الحميراء[۲۶]؛ حدود دین خود را از این حمیرا عایشه اخذ کنید. و نیز در همین راستا احادیثی جعل کردند تا به حکومت‌های بعد از رسول خدا(ص)، مشروعیت بخشند.

اما روشن است که اهل سنت نمی‌توانند مدعی عدالت همۀ حکومت‌ها باشند؛ لذا جهت توجیه حکومت‌ها، احادیثی را مبنای کار خود قرار دادند که بر اساس آنها اطاعت از سلطان جائر نیز واجب است. در حدیثی که گذشت به این موضوع تصریح شده بود. در حدیثی دیگر آمده است: تؤدون الحق الذي عليكم وتسألون الله الذي لكم[۲۷]؛ شما حقی را که برگردن دارید ادا کنید و حقوق خود را از خدا بخواهید. و نیز آمده است: ای پیامبر خدا اگر امیرانی بر ما حاکم شدند که حق خود را از ما خواستند اما از ادای حق ما امتناع ورزیدند در این مورد چه می‌فرمایید؟ فرمودند: بشنوید و اطاعت کنید آنها پاسخگوی اموری هستند که بر عهدۀ آنها نهاده شده است و شما پاسخگوی اموری هستید که بر عهدۀ شما نهاده شده است[۲۸].

در «کتاب الامارة» از صحیح مسلم بابی با عنوان باب الوفاء ببيعة الخلفاء الأول فالأول، باب وجوب طاعة الأمراء، باب الأمر بالصبر عند ظلم ولاة واستئثارهم و باب في طاعة الأمراء وإن منعوا الحقوق باز شده است[۲۹]. اهل سنت از روایات این ابواب چنین نتیجه می‌گیرند که رسول خدا(ص) از حکومت‌های ظالم پس از خود رضایت داشته‌اند. فقه اهل سنت نیز از این روایات متأثر شده است؛ بر اساس فقه آنان، قیام علیه حاکم فاسق و ظالم حرام است. نووی می‌گوید: وأما الخروج عليهم وقتالهم فحرام بإجماع المسلمين وإن كانوا فسقة ظالمين[۳۰]؛ به اجماع مسلمین خروج علیه حاکمان حرام است هر چند فاسق و ظالم باشند. شوکانی می‌نویسد: وقد أجمع الفقهاء على وجوب طاعة السلطان المتغلب والجهاد معه وأن طاعته خير من الخروج عليه[۳۱]؛ اجماع فقها بر وجوب طاعت سلطان پیروز و جهاد با اوست به درستی که طاعت او بهتر از خروج علیه اوست.

نووی و شوکانی بر وجوب طاعت سلطان و حرمت خروج علیه وی ادعای اجماع کرده‌اند؛ اما این ادعا صحیح نیست؛ چراکه ابوبکر باقلانی در کتاب تمهید الاوائل بابی با عنوان ذكر ما يوجب خلع الامام وسقوط فرض طاعته باز کرده و در آنجا می‌گوید: اگر کسی بگوید نزد شما چه چیزی موجب خلع امام می‌شود؟ به او گفته می‌شود: اموری از قبیل امور زیر موجب خلع امام می‌شود: کفر بعد از ایمان و ترک اقامۀ نماز و دعا نزد آن و در نظر بسیاری از مردم فسق، ظلم، غصب اموال و ظلم و تعدی، توهین و تحقیر، تضییع حقوق دیگران و تعطیل حدود و احکام از مواردی هستند که موجب خلع امام می‌شود. نمی گوید اجماع بلکه می‌گوید اکثر اهل اثبات (یعنی علمای کلام) و علمای حدیث گفته‌اند: امام به واسطه این امور خلع نمی‌شود و خروج علیه او لازم نمی‌آید بلکه موعظه و ترساندن او و ترک اطاعت او در مواردی که به معصیت خدا می‌خواند، واجب است و در این مورد به روایات فراوانی از پیامبر(ص) و اصحاب او احتجاج می‌کند که در وجوب طاعت ائمه صادر شده است هر چند ستم کنند و اموال مردم را بگیرند پیامبر(ص) فرمود: بشنوید و اطاعت کنید[۳۲].

ابن کثیر هم در علت وجوب اطاعت از سلطان می‌گوید: بر اساس صحیح‌ترین قول علما اگر امام فاسق شود به مجرد فسقش عزل نمی‌گردد و خروج علیه او جایز نیست به خاطر مفاسدی که این کار دارد؛ مثل بروز فتنه، وقوع حرج و مرج، ریخته شدن خون‌ها و از بین رفتن اموال و کارهای ناروا[۳۳]. بدین ترتیب روشن شد که در مورد عدم جواز خلع امام فاسق و حرمت خروج علیه او، اجماعی وجود ندارد، و برخی از عالمان سنی هم تالی فاسدهای خروج علیه امام را دلیل عدم جواز آن دانسته‌اند. و محصل کلام آنها این که اگر شرایط برای امر به معروف و نهی از منکر، رفع ظلم و دگرگون ساختن اوضاع جامعۀ اسلامی مهیا باشد، برکناری حاکم ستمکار، لازم خواهد بود. اما اگر خروج علیه سلطان فاسق و ظالم پیامدهای بدی داشته باشد در این صورت باید صبر و تحمل نمود.

از این بیان روشن می‌شود که دستور رسول خدا(ص) به اطاعت از حاکمان ستمکار -اگر صحیح باشد- از باب توصیه به تقیه جهت حفظ جان و مال و آبرو بوده و هرگز بیان گر رضایت ایشان از حاکمان پس از خود نیست. علاوه بر این که به اعتراف برخی از عالمان سنی، حاکمیت ظالمان و جائران خلافت و نیابت رسول خدا(ص) نیست بلکه پادشاهی است. شیخ محمد ابوزهره می‌گوید: اگر حاکم شرایط ولایت و رهبری را از دست داد به این که رهبری وی بدون رضایت مردم بود یا حاکم قریشی نبود یا بیعت با او آزادانه صورت نگرفته نبود یا از دایره عدالت خارج شده بود در این حال اکثر فقها چنین مقرر کرده‌اند که رهبری او به اعتبار خلافت پیامبر نیست بلکه از باب پادشاهی دنیایی است و لذا در مورد رهبری یزید گفته‌اند: رهبری او سلطنت دنیایی است نه رهبری به اعتبار خلافت[۳۴].

از آنجا که حدیث ثقلین به روشنی بر امامت اهل بیت(ع) دلالت دارد؛ لذا جهت خدشه در آن، روایات مربوط به اطاعت از حاکم و سلطان جعل و نقل شده تا امامت و حق اهل بیت(ع) پوشیده بماند؛ اما حقایق تاریخی به هویدایی تمام، کذب و باطل بودن احایث معارض را نمایان می‌سازد[۳۵]. رسول خدا(ص) برای پیشگیری از تفرقه و گمراهی امت آنها را به تمسک به ثقلین توصیه کرد و در عین حال از حوادث آینده آگاه بود و از حاکمیت امامان ضلالت پس از خود خبر می‌داد چنان که قرآن هم به ارتداد مردم پس از رسول خدا(ص) اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ[۳۶]. رسول خدا(ص) نیز در مورد امت خود فرمودند: «الشِّرْكُ فِيكُمْ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ‌»[۳۷]؛ شرک در میان شما مخفی‌تر از ردپای مورچه است.

و نیز فرموده‌اند: «أَلَا إِنَّ فِیکُمْ بَعْدِي كُفَّاراً يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضِ»[۳۸]؛ آگاه باشید که پس از من کافرانی در شما خواهد بود که برخی گردن برخی دیگر را خواهند زد. در صحیح مسلم حدیثی از حذیفه نقل می‌شود که بر اساس آن، رسول خدا(ص) در مورد حاکمان پس از خود فرمودند: «يكون بعدي أئمة لا يهتدون بهداي ولا يستنون بسنتي، وسيقوم فيهم رجال قلوبهم قلوب الشياطين في جثمان إنس قال: قلت: كيف أصنع يا رسول الله إن أدركت ذلك؟ قال: تسمع وتطيع للأمير وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك، فاسمع وأطع»[۳۹]؛ بعد از من امامانی خواهند بود که به هدایت من نرسیده‌اند و به سنت من عمل نمی‌کنند و مردانی در میان آنها به پا می‌خیزند که قلب‌هایشان قلب شیطان در کالبد انسان است. عرض کردم: ای رسول خدا(ص) چنان چه آنان را درک کردم، در مقابل آنان چگونه رفتار کنم؟ فرمود: فرمان امیر را بشنو و اطاعت کن حتی اگر بر پشت تو بکوبد و مالت را بگیرد دستورش بشنو و اطاعت کن.

بنابراین روشن است که رسول خدا(ص) از وقایع آینده آگاه بودند، به همین جهت ضمن توصیۀ مسلمانان به چنگ زدن بر قرآن و عترت حاکم شدن کفر را بر ایشان گوشزد کردند؛ در نتیجه باطل بودن احادیث معارض با حدیث ثقلین واضح و آشکار است. اما برخی از اهل سنت جهت توجیه این روایات کوشیده‌اند که مصداق حاکمان جور را کسانی غیر از خلفا معرفی کنند. از این‌رو احادیث[۴۰] دیگری جعل و به پیامبر اکرم(ص) نسبت داده‌اند که بر اساس آنها خلافت رسول خدا(ص) تا سی سال پس از رحلت ایشان دوام خواهد داشت. این مدت مطابق حاکمیت خلفاء ثلاث، حکومت ظاهری امیرالمؤمنین(ع) و حکومت چند ماهۀ امام حسن مجتبی(ع) است. بر این اساس حکومت‌هایی که بعد از سی سال تشکیل شود، خلافت رسول خدا(ص) نیست بلکه سلطنت و پادشاهی است. یعنی حکومت‌های بنی امیه و بنی عباس سلطنت و پادشاهی است. اهل سنت معتقدند که پس از برچیده شدن بساط عباسیان به دست هلاکوخان، سلطنت هم به پایان رسید و «الحکم لمن غلب» شد. پس از نظر اهل سنت حکومت از آن کسی است که بر حریف پیروز شود. اما با توجه به آن چه گذشت بسیار روشن است که رسول خدا(ص) با آگاهی از وقایع پس از خود دستور داد، مسلمانان به قرآن و عترت تمسک کنند و در عین حال باطل بودن حاکمیت غیر عترت را به هوایدیی تمام اعلام و نارضایتی خود را از حکومت آنان ابراز داشت. در نتیجه بطلان احادیثی که اهل سنت به عنوان معارض با حدیث ثقلین مطرح می‌کنند بسیار روشن و واضح است و نادرستی احادیثی که در توجیه حاکمیت بعد از رسول خدا(ص) جعل شده واضح‌تر! بنابراین حدیث ثقلین به خوبی بیان‌گر اهمیت و حساسیت بحث خلافت و دلیلی بر اصل دین بودن امامت است.[۴۱]

حدیث سفینه

رسول خدا(ص) فرمودند: «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ‌، مَنْ رَكِبَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ»[۴۲]؛ همانا مثل اهل بیت من در میان شما به مثل کشتی نوح می‌ماند که هر که بدان سوار شد نجات یافت و هر که از آن تخلف کرد هلاک گردید. قسمت آخر روایت به تعابیر مختلفی نقل شده است. در برخی منابع آمده: «و من تخلف عنها زخ به في النار»[۴۳].

عده‌ای چنین آورده‌اند: «ومن تخلف عنها زج في النار»[۴۴]. و بالاخره در برخی از نقل‌ها عبارت چنین است: «ومن تخلف عنها غرق»[۴۵]. در برخی روایات لفظ «انما» افتاده و در برخی نقل‌ها نیز واژه «کمثل» به «مثل» تبدیل شده است. اما مضمون حدیث در همه این نقل‌ها واحد است. پیامبر اکرم(ص) با استفاده از تشبیهات، مثل‌ها و بیان‌های مختلف، به تبیین مقام اهل بیت(ع) و تذکر به امامت ایشان پرداخته است[۴۶].

در این حدیث رسول خدا(ص) اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است. بر اساس آیات قرآن مجید هنگامی که خداوند اراده کرد بر امت نوح بلا نازل کند، به حضرت نوح علی نبینا وآله و(ع) دستور داد تا یک کشتی بسازد و مؤمنان را به سوار شدن بر آن دعوت کند. پس از آن طوفانی برپا شد و آب تمام سطح زمین و حتی ارتفاعات را فرا گرفت. بدین ترتیب مؤمنانی که دعوت پیامبر خدا را پذیرفته و بر کشتی سوار شده بودند، نجات یافتند، و قوم نوح که بی‌اعتنا به دعوت نوح از سوار شدن بر کشتی سرباز زدند، هلاک گشتند. با توجه به این داستان قرآنی، معنای روایت رسول خدا(ص) بسیار روشن و آشکار است. بر اساس این حدیث شریف، همۀ عالم را طوفان فتنه فرا گرفته و همه در معرض هلاکت هستند. مردمان همگی در ظلمت جهل و گمراهی فرو رفته‌اند جز آنان که به وصیت پیامبر خدا(ص) گوش فرا داده‌اند، و با سر سپردن به اهل بیت ایشان(ع) بر این کشتی نجات سوار شده‌اند؛ زیرا چنان که امت نوح هیچ پناه و راه نجاتی جز سوار شدن بر کشتی نداشتند؛ امت رسول الله(ص) نیز برای نجات و رستگاری چاره‌ای جز تمسک به اهل بیت(ع) ندارند.

الف) داستان کشتی نوح: خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ * وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ[۴۷]. سپس خدای تعالی به فرزند نوح اشاره می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ[۴۸].

ب) وجه تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح: در این آیات تصریح شده که برای امت نوح هیچ پناه گاهی جز کشتی وجود ندارد، و رابطۀ پدر و فرزندی هم بدون ایمان نجات بخش نیست، همچنین امت رسول خدا(ص) نیز برای نجات از هلاکت، ضلالت و شقاوت باید کشتی اهل بیت(ع) را بیابند و با سوار شدن بر آن به ساحل نجات برسند. حسین طیبی از محدثان بزرگ اهل سنت در شرح حدیث سفینه می‌نویسد: شبه الدنيا بما فيها من الكفر والضلالات والبدع والأهواء الزائغة ﴿فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ[۴۹] وقد أحاط بأكنافه وأطرافه الأرض كلها وليس منه خلاص ولا مناص إلا تلك السفينة[۵۰]؛ دنیا و آن چه در آنست از کفر و بدعت و خواهش‌های نفسانی گمراه کننده، تشبیه شده است به «دریایی عمیق که موجی آن را پوشانده و بالای آن موج دیگری است و بر فراز آن ابرهای تیره بعضی بالای بعضی دیگر» که به اطراف و اکنافش همۀ زمین را احاطه کرده و خلاص و راه گریز از آن نیست مگر این کشتی. ملا علی قاری نیز ضمن نقل عبارت طیبی آن را تأیید کرده است[۵۱].

در فیض القدیر هم وجه تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح چنین تبیین شده است: نجات برای اهل کشتی از قوم نوح ثابت است پس مصطفی(ص) [با این تشبیه] نجات امت به واسطه تمسک به اهل بیتش را اثبات می‌کند و ایشان را راه رسیدن به نجات قرار داده است. و نتیجۀ [این تشبیه] ایجاد انگیزه برای چنگ زدن به محبت اهل بیت(ع) و ریسمان ایشان، بزرگداشت ایشان به جهت شکر نعمت تشرف [[[مردم]] به اسلام] و گرفتن هدایت از علمای اهل بیت است؛ پس هر کس به این حدیث عمل کند از تاریکی‌های مخالفت نجات یافته و شکر نعمت متابعت را ادا کرده است و کسی که از آن تخلف کند در دریاهای کفران و سیل سرکشی غرق می‌شود و مستحق آتش می‌گردد[۵۲]. پس اهل سنت نیز معترفند که بر اساس این حدیث فقط اهل بیت(ع) راه نجات هستند، و برای نجات از هلاکت و غرق در دریای ضلالت و شقاوت باید با تمسک به اهل بیت(ع) و سوار شدن بر این کشتی نجات، خود را به ساحل امن رساند.

این بود اعتراف اهل سنت به دلالت محتوای حدیث بر امامت اهل بیت(ع)، و سند این حدیث نیز بسیار محکم است، و عدۀ کثیری از بزرگان حدیث سنی این حدیث را روایت کرده‌اند. احمد بن حنبل، ابوبکر بزار، خطیب بغدادی، فخر رازی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی، از جمله کسانی هستند که حدیث سفینه را روایت کرده‌اند. سیوطی در مورد سند حدیث سفینه می‌گوید: اخرج أبو يعلي والبزار والحاكم عن أبي ذر[۵۳]؛ ابویعلی، بزار و حاکم این حدیث را از ابوذر نقل کرده‌اند. ابن حجر مکی می‌نویسد: جاء من طرق عديدة يقوي بعضها بعضا[۵۴]؛ این حدیث به طرق متعددی نقل شده که برخی طرق برخی دیگر را تقویت می‌کند.

حاکم نیشابوری هم می‌گوید: صحيح على شرط مسلم[۵۵]. خطیب تبریزی در کتاب مشکاة المصابیح[۵۶]حدیث را به احمد بن حنبل نسبت می‌دهد و از او نقل می‌کند. شیخ ناصر الدین البانی که یکی از محدثین معاصر اهل سنت است، در تحقیق کتاب مشکاة متذکر می‌شود که بر اساس نقل خطیب تبریزی باید حدیث سفینه در مسند احمد آمده باشد، اما در چاپ‌های موجود از مسند احمد این حدیث وجود ندارد. همچنین در کتاب الصواعق المحرقة این حدیث به صحیح مسلم نسبت داده شده است[۵۷] در حالی که در چاپ‌های موجود کتاب مسلم حدیث سفینه حذف شده است.

اما علی‌رغم این تصرفات، حدیث سفینه از حیث سند و دلالت بسیار محکم است و اهل سنت نمی‌توانند در آن مناقشه کنند. این حدیث نیز به خوبی گویای اصل دین بودن امامت است و امامت اهل بیت(ع) و حقانیت شیعه را اثبات می‌کند. مرحوم علامه حلی نقل فرموده است که روزی از خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله پرسیدند: «دلیل شما بر امامت اهل بیت(ع) چیست؟» ایشان در پاسخ گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «ستفترق امتي على ثلاث وسبعين فرقة، واحدة منها ناجية والباقي في النار، وقد عين(ص) الفرقة الناجية والهالكة في حديث آخر صحيح متفق عليه وهو قوله(ص): مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق، فوجدنا الفرقة الناجية هي الفرقة الإمامية لأنهم باينوا جميع المذاهب وجميع المذاهب قد اشتركت في اصول العقائد»؛ به زودی امتم به هفتاد و سه فرقه متفرق خواهند شد، یک فرقه نجات می‌یابد و مابقی در آتش هستند و رسول خدا(ص) فرقۀ نجات یافته و هلاک شده را در حدیث صحیحی که مورد اتفاق است معین نمودند، [آن جا] که فرمود: مثل اهل بیت من مانند سفینه نوح است هر کس بر آن سوار شود نجات می‌یابد و هر کس تخلف کند غرق می‌شود. پس ما فرقۀ نجات یافته را فرقۀ امامیه یافتیم؛ زیرا آن با جمیع مذاهب که در اصول عقائد مشترکند، تفاوت دارد.

و رسول خدا(ص) ضمن حدیث سفینه فرمود: «ومن تخلف عنها هلك»[۵۸]؛ هر کس از اهل بیت(ع) تخلف کند هلاک می‌شود. با ضمیمه این دو حدیث به یکدیگر امامت اهل بیت(ع) و اهل نجات بودن پیروان ایشان به روشنی اثبات می‌شود. اما اهل سنت که چاره‌ای جز پذیرش سند و دلالت روشن حدیث سفینه ندارند. جهت بر حق جلوه دادن خود ادعا کرده‌اند که پیروان واقعی اهل بیت(ع) آنانند و ادعای شیعیان مبنی بر پیروی از اهل بیت(ع) دروغ است. برخی دیگر محبت اهل بیت(ع) را راه نجات معرفی می‌کنند و مدعی دوستی با اهل بیت(ع) هستند. ابن حجر هیتمی در مورد دلالت حدیث سفینه می‌گوید: «ووجه تشبيههم بالسفينة فيما مر أن من أحبهم وعظمهم شكرا لنعمة مشرفهم وأخذ بهدى علمائهم نجا من ظلمة المخالفات!»[۵۹]. علت تشبیه اهل بیت به کشتی [در آن حدیثی که گذشت] این است که هر کسی ایشان را دوست بدارد و بزرگ بشمارد به خاطر سپاسگزاری از نعمت وجودشان و به هدایت علماء ایشان گرایش نماید، از گمراهی سرپیچی‌ها نجات می‌یابد! اما روشن است که محبت، بدون تبعیت، معنا ندارد و برای نجات از هلاکت کافی نیست.

تأویل حدیث توسط فخر رازی: فخر رازی جهت توجیه عقاید خویش، دست به تأویل حدیث زده و گفته است: کسی که به کشتی سوار می‌شود به دو چیز نیاز دارد یک کشتی بدون عیب ونقص و دوم ستاره‌های ظاهر و نورانی و روشنایی بخش پس چنان چه آن کشتی را سوار شد و به آن ستاره‌های آشکار نگاه دوخت امید سلامتش می‌رود پس به همین جهت همراهان سنی ما بر کشتی دوستی آل محمد سوار شده و به ستارۀ صحابه چشم دوخته‌اند و از خدای تعالی امید رستگاری و سلامت و سعادت در دنیا و آخرت دادند[۶۰]. وی مدعی شده که براساس حدیث «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ‌». کشتی اهل بیت برای حرکت در مسیر نجات به کمک نجوم احتیاج دارد، پس همان طور که اهل بیت(ع) کشتی نجات امت هستند، اصحاب رسول خدا(ص) نیز وسیله نجاتند.

در پاسخ فخر رازی باید گفت:

  1. بزرگانی از اهل سنت مثل احمد بن حنبل و دیگران حدیث «اصحابی کالنجوم» را ضعیف دانسته‌اند[۶۱]. ابن تیمیه در این باره می‌گوید: اما روایت «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ...‌» ضعیف است و اهل حدیث آن را ضعیف دانسته‌اند... و آن در کتاب‌های حدیثی مورد اعتماد [و معتبر] وجود ندارد[۶۲].
  2. بر فرض پذیرش صحت این حدیث، ستارگان در روز هیچ نقشی در جهت یابی کشتی ندارند.
  3. بر فرض این که کشتی فقط به هنگام شب حرکت کند باز هم هر ستاره‌ای نمی‌تواند راهنمای آن باشد.

حاصل آنکه براساس حدیث سفینه، پذیرش امامت اهل بیت پیامبر(ص) تنها راه نجات است. و این موضوع بیان گر اصل دین بودن مسأله امامت است.[۶۳]

حدیث چهارم

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‌: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا مَحْيَايَ وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ فَلْيَتَوَالَ عَلِيّاً مِنْ بَعْدِي وَ لْيَقْتَدِ بِأَهْلِ بَيْتِي فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي وَ رُزِقُوا فَهْمِي وَ عِلْمِي فَوَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِي الْقَاطِعِينَ مِنْهُمْ صِلَتِي لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي»[۶۴]؛ رسول خدا(ص) فرمود: هر کس شاد می‌شود به این که زندگیش مثل زندگی من و مرگش مانند مرگ من باشد و در بهشت عدنی که خدای تعالی آن را کاشته است، ساکن شود باید از علی پیروی کند و دوستداران او را دوست بدارد پس از من و پس از من به اهل بیتم اقتدا کند؛ زیرا ایشان اهل بیت من هستند و از طینت من خلق شده‌اند و از فهم و علم من روزی داده شده‌اند پس وای بر کسانی از امتم که فضیلت ایشان را تکذیب کنند و صلۀ مرا در مورد ایشان قطع کنند، خداوند شفاعتم را به ایشان نمی‌رساند.

از این حدیث به خوبی استفاده می‌شود که اهل بیت رسول خدا صلوات الله علیهم اجمعین ادامه ایشان هستند، از طینت ایشان خلق شده‌اند، و بدین ترتیب خلأ فقدان رسول الله(ص) را پر می‌کنند و باید مقتدا باشند چنان که رسول خدا(ص) مقتدا بود. خداوند فهم و علم رسول الله(ص) را به ایشان عطا فرموده است لذا شایسته اطاعتند. اطاعت از ایشان تنها راه نجات و عدم متابعت از ایشان موجب بدبختی است. صلۀ رسول خدا(ص) با صلۀ اهل بیت ایشان(ع) محقق می‌شود و قطع کنندگان این صله از شفاعت پیامبر(ص) محرومند. در تفاسیر شیعه و سنی ذیل آیه ﴿وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى[۶۵] آمده است که پیامبر اکرم(ص) به قدری گناهکاران امت خویش را شفاعت خواهند کرد تا آنکه راضی و خشنود گردد[۶۶].

به تصریح روایات شیعه[۶۷] و سنی شفاعت پیامبر اکرم(ص) شامل اهل کبائر نیز خواهد شد. طبرانی از رسول خدا(ص) نقل می‌کند: «شَفَاعَتِي لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي‌»[۶۸]؛ شفاعت من برای اهل کبائر از امتم می‌باشد. با این همه به تصریح حدیث مورد بحث، عدم متابعت از اهل بیت(ع) گناهی است که هرگز بخشیده نمی‌شود، و شفاعت رسول خدا(ص) منکران ولایت و مقتدا بودن اهل بیت(ع) را شامل نمی‌گردد. با توجه به این نکته روشن است که امامت، از اصول دین است و انکار آن انکار یکی از اصول دین و گناهی نابخشودنی است.[۶۹]

منابع

پانویس

  1. شرح مقاصد، ج۲، ص۲۷۵؛ شرح عقائد نسفیه، ص۲۳۲.
  2. الغدیر، ج۱۰، ص۴۹۳. در این منبع آمده که این حدیث از چاپ سال ۱۳۱۳ عقائد نسفیه اسقاط شده.
  3. صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲، حدیث ۴۸۹۹؛ مرقاة المفاتیح، ج۱۱، ص۳۱۲.
  4. مسند احمد، ج۴، ص۹۶، حدیث ۱۶۹۲۲.
  5. المستدرک علی الصحیحین، ج۱۵۰، ص۲۰۳، حدیث ۲۵۹ و ۴۰۳.
  6. کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹.
  7. کافی، ج۱، ص۳۷۶.
  8. کافی، ج۱، ص۳۷۷.
  9. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۹۲.
  10. و در بخش ادله امامت از هر جهت مورد بحث قرار خواهد گرفت.
  11. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۲، حدیث ۳۷۸۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، حدیث ۴۵۷۷.
  12. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳، حدیث ۳۷۸۸.
  13. مسند احمد، ج۵، ص۱۸۱ و ۱۸۹؛ ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹، احادیث ۱۱۱۱۹، ۲۱۶۱۸، ۳۱۶۹۷، ۱۱۱۴۷، ۱۱۲۲۷، ۱۱۵۷۸.
  14. مسند احمد، ج۳، ص۱۷، حدیث ۱۱۱۴۷.
  15. القاموس المحیط، مادۀ ثقل، ج۳، ص۳۴۲؛ تاج العروس، ماده ثقل، ج۱۴، ص۸۵.
  16. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۹۵.
  17. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۹۸.
  18. قال الترمذي حسن غريب، وأخرجه آخرون، ولم يصب ابن الجوزي في إيراده في العلل المتناهية، كيف وفي صحيح مسلم وغيره...؛ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۶۵۲.
  19. منهاج السنة، ج۷، ص۲۷۹: وأما قوله وعترتي أهل بيتي وأنهما... فهذا رواه الترمذي وقد سئل عنه أحمد بن حنبل فضعفه...؟! وضعفه غير واحد من أهل العلم وقالوا لا يصح.
  20. منهاج السنة، ج۷، ص۲۸۰: به درستی که پیامبر گفت: عترتش و قرآن جدایی پذیر نیستند تا زمانی که در کنار حوض وارد شوند؛ و او راستگو و تصدیق شده است پس این مطلب دلالت دارد که اجماع عترت حجت است... ولی عترت همۀ بنی هاشم و فرزندان عباس، علی، حارث بن عبدالمطلب و سائر فرزندان ابوطالب و غیر از ایشان؛ و علی به تنهایی عترت نیست و آقای عترت خود رسول خدا می‌باشد.
  21. يا أيها الناس إني فرط لكم وأنتم واردون علي الحوض، وإني سائلكم حين تردون على عن الثقلين فانظروا كيف تخلفوني فيهما، الثقل الأكبر كتاب الله سبب طرفه بيد الله وطرفه بأيديكم فاستمسكوا به ولا تضلوا ولا تبدلوا؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۲.
  22. الضعفاء عقیلی، ج۲، ص۲۵۰.
  23. مختصر تحفه اثنی عشریه، ص۲۱۹.
  24. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۹۸.
  25. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۰۹، حدیث ۳۸۰۵.
  26. مرقاة المفاتیح، ج۱۱، ص۳۳۸.
  27. صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۱۸، حدیث ۳۴۰۸.
  28. يا نبي الله أرأيت إن قامت علينا امراء يسألونا حقهم ويمنعونا حقنا، فما تأمرنا؟ قال(ص): إسمعوا وأطيعوا، فإنما عليهم ما حملوا وعليكم ما حملتم؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۹، حدیث ۴۸۸۸؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۸۸، حدیث ۲۱۹۹.
  29. صحیح مسلم، ج۶، ص۱۷، ۱۳ و ۱۹.
  30. المنهاج شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۲۹.
  31. نیل الاوطار، ج۷، ص۲۰۱.
  32. إن قال قائل: ما الذي يوجب خلع الإمام عندكم؟ قيل له: يوجب ذلك امور منها: كفر بعد الإيمان ومنها: تركه إقامة الصلاة والدعاء إلى ذلك ومنها عند كثير من الناس: فسقة وظلمة بغصب الأموال وضرب الأبشار وتناول النفوس المحرمة وتضييع الحقوق وتعطيل الحدود. وقال الجمهور من أهل الإثبات وأصحاب الحديث: لا ينخلع بهذه الأمور ولا يجب الخروج عليه بل يجب وعظه وتخويفه وترك طاعته في شيء مما يدعو إليه من معاصي الله. واحتجوا في ذلك بأخبار كثيرة متظاهرة عن النبي(ص) وعن أصحابه في وجوب طاعة الأئمة وإن جاروا واستأثروا بالأموال وأنه(ص) قال: إسمعوا وأطيعوا؛ تمهید الاوائل، ج۱، ص۴۷۸.
  33. والإمام إذا فسق لا يعزل بمجرد فسقه على أصح قولي العلماء، بل ولا يجوز الخروج عليه، لما في ذلك من إثارة الفتنة ووقوع الهرج وسفك الدماء ونهب الأموال وفعل الفواحش؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۴۵.
  34. إذا خرج الحاكم عن شروط الولاية هذه بأن كان توليه بغير رضا المؤمنين،... أو كان من غير قريش أو كانت المبايعة غير حرة أو خرج عن حدود العدالة، ففي هذه الحال قرر جمهور الفقهاء: أن ولايته لا تعتبر خلافة نبوية ولكن تعتبر ملكا دنيويا. ولذا قالوا في ولاية يزيد بن معاوية: إنها ولاية ملك لا ولاية خلافة؛ المذاهب الاسلامیة، ص۱۵۳؛ به اعتراف صحابه حاکمیت معاویه پادشاهی بوده است و بنی امیه که خود را جانشینان رسول خدا می‌دانستند، استحقاق خلافت را نداشتند! «وقال ابن عباس لأبي موسى الأشعري: وليس في معاوية خلة يستحق بها الخلافة وقال أبو هريرة فيما يرويه عن رسول الله(ص): الخلافة بالمدينة والملك بالشام...»؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۸۳، البدایة والنهایة، ج۶، ص۲۴۷.
  35. در آینده بطلان آن احادیث را به تفصیل بیان خواهیم کرد.
  36. «آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  37. الادب المفرد، ص۲۵۰، حدیث ۷۱۶؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۱۹، حدیث ۳۱۴۸؛ کنز العمال، ج۳، ص۴۷۵، حدیث ۷۵۰۱.
  38. المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۷۱، حدیث ۳۱۸.
  39. صحیح مسلم، ج۶، ص۲۰، حدیث ۴۸۹۱؛ سنن بیهقی، ج۸، ص۱۵۷، حدیث ۱۷۰۶۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۴۷، حدیث ۸۵۳۳.
  40. سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۳، حدیث ۲۲۲۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۳۹۲، حدیث ۶۹۴۳.
  41. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۰۱.
  42. فضائل الصحابة، ج۲، ص۷۸۵، حدیث ۱۴۰۲؛ المعجم الاوسط، ج۴، ص۹؛ ج۵، ص۳۵۴؛ ج۶، ص۸۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵، حدیث ۲۶۳۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳، حدیث ۳۳۱۲؛ حلیة الاولیاء، ج۴، ص۳۰۶؛ ج۳، ص۱۶۳؛ مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۳؛ البلدانیات، ج۱، ص۱۸۶، حدیث ۲۹؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۹۴، حدیث ۳۴۱۶۹.
  43. النهایة فی غریب الاثر، ج۲، ص۷۲۳؛ تاج العروس، ج۴، ص۲۷۳؛ لسان العرب، ج۳، ص۲۰.
  44. ذخائر العقبی، ص۲۰؛ نزهة المجالس، ص۳۶۵.
  45. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳، حدیث ۳۳۱۲؛ ج۳، ص۱۶۳، حدیث ۴۷۲۰؛ نزهة المجالس، ص۳۶۵.
  46. مانند: تشبیه امیرالمؤمنین(ع) به انبیاء پیشین (حدیث تشبیه)، تشبیه اهل بیت(ع) به ستارگان هدایت (حدیث نجوم)، تشبیه نسبت امیرالمؤمنین(ع) با رسول خدا(ص) به نسبت هارون با موسی (حدیث منزلت) و....
  47. «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد * و (نوح) کشتی را می‌ساخت و هر بار که سرکردگانی از قومش بر او می‌گذشتند او را به ریشخند می‌گرفتند؛ (نوح می) گفت: اگر ما را ریشخند کنید ما نیز شما را همانند ریشخندی که می‌کنید ریشخند خواهیم کرد» سوره هود، آیه ۳۷-۳۸.
  48. «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوه‌پیکر (پیش) می‌برد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانه‌ای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش! *او گفت: آنک به کوهی پناه می‌جویم که مرا از آب نگاه می‌دارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرق‌شدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۲-۴۳.
  49. «یا چون تاریکی‌هایی است در دریایی ژرف که موجی فرا موجی، فراز آن ابری آن را فرو می‌پوشد، تاریکی‌هایی است پشت بر پشت که اگر کسی دست خویش را بر آورد دشوار آن را ببیند، و آنکه خداوند برای او فروغی ننهاده است فروغی نخواهد داشت» سوره نور، آیه ۴۰.
  50. شرح الطیبی علی مشکاة المصابیح، ج۱۱، ص۳۱۶.
  51. المرقاة فی شرح المشکاة، ج۱۱، ص۳۲۷.
  52. وجه التشبيه: أن النجاة ثبتت لأهل السفينة من قوم نوح، فأثبت المصطفى(ص) لامته بالتمسك بأهل بيته النجاة وجعلهم وصلة إليها. ومحصوله الحث على التعلق بحبهم وحبلهم وإعظامهم شكرا لنعمة مشرفهم والأخذ بهدى علمائهم، فمن أخذ بذلك نجا من ظلمات المخالفة وأدى شكر النعمة المترادفة، ومن تخلف عنه غرق في بحار الكفران وتيار الطغيان فاستحقق النيران؛ فیض القدیر، ج۲، ص۶۵۸، حدیث ۲۴۴۲.
  53. الخصائص الکبری، ج۲، ص۳۹۵.
  54. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۵.
  55. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳، حدیث ۳۳۱۲.
  56. مشکاة المصابیح، ج۳، ص۳۴۸، حدیث ۶۱۷۴.
  57. الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۵.
  58. منهاج الکرامة، ص۴۹؛ ر.ک: شرح منهاج الکرامه، ج۱، ص۱۲۴.
  59. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۶.
  60. راكب البحر يحتاج إلى أمرين، أحدهما: السفينة الخالية عن العيوب والثقب. والثاني: الكواكب الظاهرة الطالعة النيرة، فإذا ركب تلك السفينة ووقع نظره على تلك الكواكب الظاهرة، كان رجاء السلامة غالبا، فكذلك ركب أصحابنا أهل السنة حب آل محمد ووضعوا أبصارهم على نجوم الصحابة، فرجوا من الله تعالى أن يفوزوا بالسلامة والسعادة في الدنيا والآخرة؛ تفسیر کبیر، ج۲۷، ص۵۹۶.
  61. در تحقیق این حدیث ساختگی رسالۀ مستقلی تألیف کرده‌ایم و منتشر شده است.
  62. وأما قوله: أصحابي... فهذا الحديث ضعيف ضعفه أهل الحديث... وليس هو في كتب الحديث المعتمدة؛ منهاج السنة، ج۸، ص۲۵۷.
  63. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۰۹۹.
  64. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۸۶؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۲۴۰.
  65. «و زودا که پروردگارت به تو (اختیار میانجیگری) ببخشد و تو خرسند گردی» سوره ضحی، آیه ۵.
  66. ر.ک: البرهان، ج۵، ص۶۸۳؛ تفسیر کبیر، ج۳۱، ص۱۹۴؛ معالم التنزیل بغوی، ج۵، ص۲۶۷؛ الکشف والبیان، ج۱۰، ص۲۲۴؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۶۱، و تفاسیر دیگر در ذیل سوره ضحی آیه ۵.
  67. رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۵۱؛ الکافی حلبی، ص۴۶۹ و منابع دیگر.
  68. التاریخ الکبیر، ج۱، ص۱۷۰، حدیث ۵۰۹؛ المعجم الاوسط، ج۴، ص۴۳؛ کنز العمال، ج۱۴، ص۳۹۸، حدیث ۳۹۰۵۵.
  69. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۳۱۷.