نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۴:۴۳ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابلیس (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
واژه ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته که نُه بار آن در ضمن داستان آفرینش آدم و فرمانسجده بر وی آمده است. ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۱]؛ ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[۲]؛ ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ﴾[۳]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا﴾[۴]؛ ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا ﴾[۵]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى﴾[۶]؛ ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾[۷] شرح داستان بر اساس آیاتسوره اعراف که با تفصیل بیش تری به این موضوع پرداخته، چنین است: هنگامی که خداوند، بشر را از گِل آفرید و از روح خویش در او دمید، به فرشتگانفرمانسجده بر وی داد. همه فرشتگان، جز ابلیسسجده کردند؛ ولی او تکبر ورزید و از سجده سرباز زد. وقتی خداوند سبب را پرسید، ابلیس گفت: من از او بهترم؛ زیرا مرا از آتش و او را از گِل آفریدی؛ آن گاه خداوندابلیس را از آن مقام راند و او را لعنت کرد. ابلیس از خداوند تا روز بعث مهلت خواست و خدا به او مهلت داد؛ سپس ابلیسسوگند یاد کرد که همه بندگان به جز مخلَصان را از راه به در بَرَد و خداوند به او و پیروانش وعدهجهنم داد. در دو مورد دیگر نیز واژه ابلیس آمده است: یکی در سوره سبأ [۸] که به پیرویقوم سبأ از او اشاره دارد و دیگری در سوره شعراء[۹] که پایان کار او و پیروانش در روز بازپسین را گزارش میدهد[۱۰].
واژه شیطان و شیاطین نیز ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. شیطان، اسم جنس و نامی فراگیر برای هر موجود شریر متمرد و فریب کار است. از بررسی موارد کاربرد واژه شیطان در قرآن و گفته مفسران بر میآید که در اغلب موارد، مقصود از شیطان یا دست کم، مصداق بارز آن، همان ابلیس است[۱۱]. برخی تصریح کردهاند که شیطان اغلب به معنای ابلیس به کار[۱۲] رفته و عَلَم بالغلبه برای آن شده است[۱۳] و به نظر برخی، "الشیطان" همه جا مرادف ابلیس است[۱۴]. قرآن پس از سرباز زدن ابلیس از سجده، او را "الشیطان" یاد میکند. ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ﴾[۱۵]؛ ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ﴾[۱۶]؛ ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى﴾[۱۷] در پارهای از آیات دیگر، واژه شیطان معنایی جز ابلیس را نمیرساند؛ به طور مثال، در آیه: ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ﴾[۱۸] به اتفاق گفته شده که مقصود از "شیطان"، جز ابلیس موجود دیگری نیست[۱۹]؛ البته در پارهای از موارد چون آیه﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ﴾[۲۰]در این که مقصود، ابلیس است یا دیگر فریب کارانِ جن و انس را نیز در بر میگیرد، اختلاف نظر وجود دارد[۲۱]. برآیند کاوشها آن است که مقصود از مفرد معرفه (الشیطان)، ابلیس است، مگر آن که قرینهای برخلاف باشد و در بیشتر موارد، مقصود از مفرد نکره (شیطان) نیز ابلیس به شمار میرود و صیغه جمع آن (شیاطین) نیز ابلیس را که یکی از مصادیق روشن است، فرا میگیرد[۲۲][۲۳].
برابر برخی روایات، نام اصلی ابلیس، حارث (حرث) بوده است که به دلیلعبادت طولانی، او را عزازیل، یعنی عزیزخدا، خطاب میکردند. وی پس از عُجب، ابلیس نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهی، الشیطان نام گرفت[۲۴]. نامهای دیگر او، "ضریس"، "سرحوب"، "المتکون" و "المتکوز" است[۲۵]. زرتشتیان او را "انگْرَ مَینیو" angra maienyoخوانند. کنیه و القابابلیس عبارتند از: ابومُره (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینی (نام دختر وی)[۲۶] نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه[۲۷][۲۸].
درباره ریشه لغوی واژه "ابلیس" دو دیدگاه وجود دارد:
برخی از لغتشناسان[۲۹] و مفسران[۳۰]، ابلیس را واژهای عربی بر وزن "افعیل" دانستهاند که از ریشه (ب - ل - س) اشتقاق یافته است. این واژه در لغت به معنای یأس، حزن، درماندن، سکوت و حزن ناشی از یأس و ترس، پشیمانی و حیرت آمده و ابلیس، بدان روی بدین نام خوانده شده که از هر خیر یا از رحمت الهی مأیوس و پشیمان شد[۳۱]. زبیدی میگوید: "بلس" به معنای کسی است که خیری نزد او یافت نشود یا آن کس که از او شر برخیزد[۳۲]. براساس این دیدگاه، غیر منصرف بودن ابلیس به دلیل آن است که در زبان عربی کم نظیر و به اعلام بیگانه شباهت دارد[۳۳].
بیشتر لغت دانان، واژه ابلیس را برگرفته از زبانهای بیگانه میدانند و علت غیر منصرف بودن آن را عَلَم و اعجمی بودن ذکر میکنند[۳۴]. برخی از صاحبان این رأی، از مأخذ اصلی این واژه و چگونگی انتقال آن به زبان عربی سخن نگفتهاند. کسانی هم که به بررسی و کاوش پرداختهاند، به نظر یک سانی نرسیدهاند. در این زمینه، سه احتمال ذکر شده است: بیشتر خاورشناسان، چون «گایگر» Geiger، «فون کومر» Vonkremer و «فرنکل» Fraenkel این واژه را برگرفته از کلمه یونانی «دیابولس» diabolos دانستهاند[۳۵][۳۶].
لفظ "دیابولس" در ترجمه، معادل لغتِ عبری STN (شیطان) است که در عهد عتیق به کار رفته است. گفته شده: لغت دیابولس در زبان یونانی به معنای نمام و مفتری است[۳۷]. پژوهشگران، انتقال مستقیم آن را از زبان یونانی به عربی بعید میدانند و با عنایت به آن که واژه دیابولس در عهد جدید و آثار مفسران آن، در قالب موجودی شرور و فتنه گر، بلکه سرکرده سپاهیانشرظهور یافته، احتمال انتقال این واژه را از طریق مسیحیان (نه یهودیان) به زبان عربی به واقعیت نزدیکتر میدانند. «هوروویتس» Horovitz عقیده دارد که این لفظ، نخست به سریانی و از آن به عربی منتقل شده است. برخی انتقال مستقیم آن را از زبان یونانی به عربی محتمل دانسته، رواج آن را در میان مسیحیانعرب زبان که با کلیسای روم شرقی در ارتباط بودهاند، مطرح ساختهاند؛ ولی «گریم» حدس میزندکه این واژه ازطریق عربستان جنوبی انتقال یافته و مردمحبشه، واسطه انتقال آن به اعراب دوران صدر اسلام هستند[۳۸][۳۹].
دو احتمال دیگر درباره مأخذ اصلی واژه ابلیس این که ابلیس یا از ماده "بالوس" به معنای آمیخته و غربال ناشده و یا از ماده "بالش" به معنای جستوجو، تفتیش و کاوش است. "بلاش" از همین ریشه، پلیسِ مخفی داخلی را گویند؛ به جهت آن که ابلیس، پلیس سری داخلی است یا بدان روی که خالص و صاف نبوده؛ بلکه آمیختگی و اختلاط دارد و در معرض آزمون و غربال قرار گرفته، او را به این نام خواندهاند[۴۰][۴۱].
از دیرباز اعتقاد به وجود شیطان و نیروهای شرور در میان ادیان و مذاهب وجود داشته است؛ به همین جهت در متون مقدسادیان و مذاهب پیشین، از ابلیس، ماهیت، گستره کوشش و راههای مقابله با او، کنام و فرجام وی سخن گفته شده است که در بسیاری از موارد، مشابه، بلکه هم سان و در برخی موارد متفاوت است. در میان تیوتنها، الهه Loki عامل انواع شقاوت و بدبختی، مصائب و بلایا و پروردگار شیطانها شناخته میشد[۴۲]. اسلاوها از شیطان با واژه بسو Besu مکروه و ناپسند یاد میکردند[۴۳]. در اوستا از وی با نام انگْرَمَینیو و در پَهْلوی، اَهرِمَن یا اهریمن یا آهِرْمَن به معنای "مینوی ستیهنده و دشمن" و در ادبیات پارسی، گنامینو به معنای «مینوی از میان برنده و نابود کننده» و با وصف "مایل به از میان بردن و نابود کردن" یاد شده است[۴۴]. در میان یهودیان و مسیحیان نیز ابلیس، موجودی منفی و منفور شناخته میشود؛ اگرچه در سفر پیدایش، عامل فریبآدم و حوا و هبوط آنان از بهشت، "مار" معرفی شده است[۴۵]؛ البته عهد جدید به صراحت، ضمن گزارش ماجرای اخراج وی از آسمانها که به گونهای متفاوت آمده، مار را همان ابلیس شناسانده است[۴۶][۴۷].
عدهای، ابلیس را همان نیروی درونیغرایزانسان که او را به سوی شر فرا میخواند دانستهاند[۷۱]. تعابیر قرآن، ابلیس را به صراحت موجودی حقیقی، نه پنداری و نه همان نفس اماره معرفی میکند که نه به صورت استقلالی، بلکه در حیطه حاکمیتخداوند، آدمیان را به شر و گناه فرا میخواند، از این رو وجود شیطان که به شر و معصیت فرا میخواند، از ارکان نظام عالم انسانی شمرده میشود؛ نظامی که بر سنتاختیار جریان داشته، هدف آن سعادت نوع انسان است[۷۲] و از آیاتی مانند: ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ﴾[۷۳] استفاده میشود که خداوند، ابلیس را به طور مشخص و روشن به آدم و حوا شناسانده و از آیاتی مانند: ﴿هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ﴾[۷۴]، ﴿وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ﴾[۷۵][۷۶] که گفتوگوی آدم و ابلیس را گزارش میکند، به دست میآید که ابلیس مخاطبی آشنا برای آدم بوده است؛ چنان که پارهای از روایات، از تمثل و سخن گفتن وی با بسیاری از پیامبران چون آدم، نوح و ابراهیم و...[۷۷]. و شنیدن صدای او از سوی امامان معصوم دلالت دارند[۷۸]؛ هم چنین به تصریح قرآن، ابلیس از ذریه ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاء مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا ﴾[۷۹]، حزب ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴾[۸۰] و لشکریان سواره و پیاده نظام﴿ وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ﴾[۸۱]؛ ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴾[۸۲] برخوردار است[۸۳].
به تصریح قرآن، ابلیس از جنیان بوده است: ﴿فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾[۹۴].
برابر آیات قرآن، انسان از خاک، و جن از آتش آفریده شدهاند ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾[۹۵] و طبق روایات، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده[۹۶] و ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: ﴿خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ﴾[۹۷]بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شدهاند.
ابلیس که استکبار ورزید و از انجام فرمان خداوند سرباز زد نمیتواند از ملائک باشد؛ زیرا ملائک معصومند و هرگز در برابر فرمان الهیسرپیچی و گناه نمیکنند: ﴿لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[۹۸]بلکه از جن است که برخی فرمان بردار و برخی منحرفند: ﴿وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ﴾[۹۹]، ﴿وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا﴾[۱۰۰]
ابلیس که به تصریح قرآن، ذریه و نسل دارد، از جن است[۱۰۲]: ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِي﴾[۱۰۳] زیرا جنیان دارای جنسیت، آمیزش و در نتیجه، توالد و تناسلند: مردانی از آدمیان به مردانی از جنپناه میبرند: ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾[۱۰۴] و در وصفزنان بهشتی میفرماید: دست هیچ انس و جنی پیش از ایشان به آنها نرسیده است: ﴿لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ﴾[۱۰۵]در حالی که فرشتگان از جنسیت و در نتیجه از توالد و تناسل مبرا هستند﴿وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ﴾[۱۰۶][۱۰۷].
براساس این دیدگاه، شمول فرمانسجده یا استثنای ابلیس از ملائک نشان دهنده آن نیست که وی جزو فرشتگان بوده است، زیرا این استثنا، یا استثنای منقطع است؛ یعنی استثنایی است که مستثنا(ابلیس) از جنس مستثنا منه (ملائک) نیست که این نوع استثنا در کلام عرب متداول بوده و کاربرد فراوانی دارد یا استثنایی متصل است؛ اما به ادله ذیل، در ردیف فرشتگان شمرده میشده است:
به علت فزونی تعداد ملائک، لفظ ملائک از باب تغلیب بر ابلیس نیز اطلاق شده است[۱۰۸].
از آن جا که ابلیس در معیت ملائک به عبادت اشتغال داشت، وقتی ملائک که مقامشان از وی برتر بود، به سجدهمأمور شدند، ابلیس که از جنس جن و همراه ایشان بود، به طریق اولی به سجده کردن سزاوارتر است[۱۰۹].
به دلیل آن که ابلیس از نظر فعل، فرشته واز جهت نوع، از جن بوده، امر به فرشتگان، او را نیز در بر میگرفته است[۱۱۰].
ضمیر جمع در ﴿فَسَجَدُوا﴾ به همه مأموران به سجده باز میگردد که اعم از فرشتگان و جنیان است؛ ولی خداوند به ذکر ملائک که با همه علو شأن، مأمور به تذلل و خضوع در برابر آدم بودهاند، بسنده کرده است[۱۱۱][۱۱۲].
صاحبان این دیدگاه، مسؤولیتابلیس را (پیش از تمرد) رئیسفرشتگاندنیا، سلطاندنیا، سلطانزمین، و خزانه دار بهشت[۱۱۶] شمردهاند. صاحبان این نظر، افزون بر روایات[۱۱۷]، به ظاهر آیاتی مانند: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا﴾[۱۱۸]تمسک کرده و گفتهاند: اگر ابلیس از ملائک نبود، فرمان الهی شامل او نمیشد و میتوانست به این بهانه از سجده سرباز زند؛ هم چنین استثنای ابلیس از فرشتگان در چند آیه، نشان میدهد که ابلیس از ملائک بوده است؛ در غیر این صورت باید استثنا را منقطع بدانیم که مستلزم حمل بر مجاز و بر خلاف ظاهر و نیز مستلزم[۱۱۹] تخصیص عمومات است که محذور آن بیشتر از آن است که ابلیس را از ملائک بدانیم[۱۲۰]. صاحبان این رأی، از آیه﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[۱۲۱] پاسخهایی را گفتهاند: برخی برآنند که تفاوت میان فرشتگان و جن، تفاوت نوعی نیست؛ بلکه جن، صنفی از ملائک است. شاید بتوان قدیمترین مأخذ این عقیده را روایتابن عباس دانست که میگوید: ابلیس از طایفهای از ملائک بوده که آنان را ﴿الْجِنِّ﴾ مینامیدند و از میان ملائک، فقط این گروه، از "نارالسموم" آفریده شده بود و اما این که چگونه ممکن است فرشتهای از فرمان الهی سر باز زند، گفته میشود از قرآن فقط عصمت برخی از فرشتگان و نه همه آنان فهمیده میشود[۱۲۲]. علت نام گذاری این فرشتگان به جن، به دلیلخزانه داری جنت یا پنهانی از دیدگان بوده است[۱۲۳] بر اساس نظر برخی، ابلیس ابتدا از ملائک بود؛ اما پس از نافرمانی، مسخ و از جنیان شد[۱۲۴]. صاحبان این رأی، آیه﴿كَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾[۱۲۵] را به معنای صَارَ مِنَ الْجِنِّ گرفتهاند. شاید بتوان کلامزمخشری را به این رأی ناظر دانست که بر اساس آن، جمله«فَاخرُج مِنهَا» را به خروج از آفرینش نخستین معنا کرده است؛ یعنی پس از آن که سفید، زیبا و نورانی بود، او را سیاه، زشت و ظلمانی گردانید[۱۲۶]. از بررسی مجموع ادله و روایات بر میآید که ابلیس از جن بوده؛ ولی به دلیلعبادت فراوان، در جای گاه قدسی ملائک قرار داشته؛ از همین رو امر به سجده او را نیز در بر گرفته است [۱۲۷].
برابر آیات قرآن، سرپیچیابلیس از امتثال فرمان خداوند در سجده بر آدم، موجب رانده شدن او از مقام قرب الهی و خواری وی شد: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ ﴾[۱۶۶]عصیان و تمرّد ابلیس در استکبار و حسد او ریشه دارد[۱۶۷]. دقّت در آیات سوره حجر، از تعصّب شدید وی درباره جنس خویش در برابر مادّه نخستین آفرینش آدم پرده بر میدارد؛ آن جا که به صراحت میگوید: من آن نیستم که برای بشری آفریده شده از گِلی خشک، سیاه و بدبو سجده کنم: ﴿ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾[۱۶۸]خداوند در پی این تعصّب، او را از آن مقام راند: ﴿ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴾[۱۶۹] بر پایه روایتی از امام زینالعابدین(ع) نخستین گناهی که معصیتِ خداوند بدان صورت گرفت، کبرابلیس بود[۱۷۰]. حسادتابلیس در برابر کرامت ذاتی انسان که موجب خضوع و تکریم همه فرشتگان در مقابل حضرت آدم شد، عامل دیگر سرپیچیابلیس است که میتوان آن را از آیات سوره اسراء استفاده کرد: آیا برای کسی که از گل آفریدی، سجده کنم ؟ چرا او را بر من برتری دادی ؟ اگر تا روز قیامت مهلتم دهی، به طور قطع فرزندانش را جز اندکی لجامزده، به دنبال خود کشانده، آنان را مستأصل[۱۷۱]. خواهم کرد: ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا﴾[۱۷۲] ، ﴿ قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً ﴾[۱۷۳] استفهام انکاری و گفتار اعتراضآمیز ابلیس در برابر تکریممقامآدم، نشان دهنده اوج حسادت او به آدم است. امام علی علیهالسلام در تبیین استکبارِ ابلیس، به تعصّب و حسادت وی اشاره کرده و او را سر سلسله مستکبران و پیشوای متعصّبان و حسودان بر آدم خوانده است[۱۷۴][۱۷۵].
در سوره ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۱۷۶] و ﴿إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴾[۱۷۷] آمده است: ﴿وَكَانَ مِنْ الْكَافِرِينَ﴾ در این که مقصود از کفر، کفرِ عناد یا کفرِ جهالت است، بین مفسّران اختلاف نظر وجود دارد. پارهای به استناد اقرار وی که بر سر راه راست تو در کمین آنان خواهم نشست: ﴿ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ ﴾[۱۷۸] و آنان را گمراه خواهم کرد: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۱۷۹] او را عالم به دین حق و اضلال، و کفر او را کفر عناد دانسته و عدهای به دلیل اینکه اختیارشقاوت با علم به گمراهی را محال دانستهاند، کفر وی را کفرِ جهالت معرّفی کردهاند[۱۸۰]. تبیینکفرابلیس در کلام الهی به صیغه ماضی، موجب پیدایش آرای گوناگونی شده است:
همانطور که از ظاهر آیه نیز برمی آید، ابلیس پیش از تمرّد کافر بوده است. بر اساس این دیدگاه، عبادت طولانی ابلیس، نه از سرِ ایمان و اخلاص، بلکه از روی ریا، نفاق و هم رنگ شدن با جماعتفرشتگان بوده است[۱۸۱]. از سخن ابلیس در آیه﴿ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾[۱۸۲] برمیآید که وی پیش از صدور فرمانسجده نیز کافر بوده است[۱۸۳]. افزون بر ظواهرآیات، گفتوگوی مشهور ابلیس با فرشتگان را که در آن شبهاتی در حکمتآفرینش، فایده تکلیف و... از سوی او مطرح میشود، تأییدی بر کفر وی پیش از سرپیچی از فرمان خدا دانستهاند. این گفتوگو را الملل والنحل به نقل از "ماری" شارح اناجیل آورده است[۱۸۴] و مفسّران، پس از نقل، بر اساس مشرب خویش، بدان شبههها پاسخهای گوناگونی دادهاند[۱۸۵]. مؤیّد دیگر این رأی، نظریّه موافات است که براساس آن جمع بین کفر و ایمان در شخص واحد در دو زمان محال است؛ زیرا ایمان، موجب استحقاق ثواب دائم و کفر موجب استحقاق عقاب همیشگی است و جمع بین این دو استحقاق، مانند جمع بین خود ثواب و عقاب دائم محال است؛ بنابراین با توجّه به بطلان قول به احباط، عروض هر یک از ایمان و کفر نمیتواند از بین برنده دیگری باشد؛ بلکه کاشف از نبود دیگری از آغاز است[۱۸۶]. بدینسان اگر ابلیس، مؤمن و عبادتش ناشی از ایمان بود، هرگز به کفر و عذاب الهی دچار نمیشد. طبرسی نیز این دیدگاه را به دلیل انطباق آن با موافات که بدان اعتقاد دارد، برگزیده[۱۸۷] و ملاصدرا، نظریّه موافات را بر مبنای حکیمان توجیه[۱۸۸] و فخر رازی در تفسیر خود هر دو مؤیّد را ذکر کرده است[۱۸۹].
ابلیس، نخست مؤمن بود؛ ولی به کفرگرایید. این رأی به چند صورت تبیین شده است:
طبق آیات، ابلیس از انجام فرمان الهی درباره سجده بر آدم سر باز زد و از جایگاهی که در آن قرار داشت، رانده شد؛ پس از آن، از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد و خداوند نیز آن را پذیرفت: ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴾[۱۹۳] چون از ابلیس جز شرارت برنمیخیزد، هماره این پرسش مطرح بوده که چرا خداوند با شناختی که از ابلیس داشت، او را آفرید و مهلتخواهی او را پس از راندهشدن، پذیرفت[۱۹۴]. گرچه حکمتِ آفرینششیطان بسیار است و جز خدا کسی بر همه آنها احاطه ندارد[۱۹۵]، فیلسوفان، متکلّمان و مفسّران، بر اساس مبانی خود پاسخهای گوناگونی دادهاند:
آفرینشابلیس به اعتبار وجود نفسیاش جز خیر نیست و به اعتبار وجود لغیره و اضافی آن نیز نفعش از شرّ او بیشتر است؛ زیرا هستی هر موجود، دو گونه اعتبار میشود: وجود فی نفسه ( نفسی ) یعنی اعتبار موجود به خودش، و وجود لغیره ( اضافی ) یعنی سنجش و اعتبار آن موجود، به موجودات دیگر. وجود نفسی هر موجود که آفرینش بدان تعلّق میگیرد، جز خیر نخواهد بود و جز به نیکویی متصّف نمیشود؛ همچنین براساس حکمت الهی، وجود اضافی موجود به موجودات دیگر نیز باید نفعش از ضررش بیشتر باشد. آفرینش شرّ مطلق، شرّ غالبی بر خیر، یا خیر و شرّ مساوی، با حکمت الهی سازگار نیست[۱۹۶]؛ بر ایناساس و از آن جا که وجود ابلیس، شرّ محض نیست؛ بلکه شرّ آمیخته به خیر است[۱۹۷] و چون جنبه خیر او از جنبه شرّش بیشتر است، در مجموع، وجودش برای جهان هستی خیر است، نه شر، و اگر موجودی، منفعتی اعظم یا دفع مفسدهای اکبر را در بر نداشته باشد، آفریده نمیشود[۱۹۸]؛ از این رو همانگونه که انسان از الهامملک منتفع میشود، از وسوسهشیطان نیز بهره میبرد. اگر اوهام شیطانی نبود، اولیای الهی برای کشف حقایق در جستوجوی براهین برنمیآمدند. چه بسا آدمی از عداوتدشمن، بیشتر از محبّتدوست بهرهمند میشود. یکی از فواید عداوتدشمنان، سرعت بازگشت به سوی خدا است[۱۹۹]. از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: خدا میخواهد کرامتش را بر مؤمنان ظاهر سازد؛ زیرا اگر ابلیس و وسوسههایش نبود، نورمعرفت بر دلمؤمن نمیتابید و عطر محبّت از آن پیدا نمیشد[۲۰۰]. بدینسان وجود ابلیس برای افراد باایمان و رهپویان راه حق زیانبخش نیست؛ بلکه وسیله پیشرفت و تکامل است[۲۰۱].
وجودابلیس و شرور دیگر به خودی خود برای انسان خوب یا بد نیست؛ بلکه خوب یا بد بودن هرچیز، به نوع واکنش انسان در برابر آن بستگی دارد[۲۰۲]؛ بر این اساس، وجود ابلیس در صورتی که از او پیروی شود، شرّ، و در صورت مخالفت، خیر و موجب تعالی است.
وجود ابلیس برای نظام عالم انسانی که بر سنّتاختیار و سعادت نوع بنا شده، ضرورت دارد. مرتبه وجودی انسان ایجاب میکند که آزاد و مختار باشد تا بتواند کمال و فعلیّت خویش را از راه اختیار و انتخاب به دست آورد؛ از این رو همواره باید بر سر دو راه: ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾[۲۰۳] و میان دو دعوت: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴾[۲۰۴] قرار گیرد[۲۰۵]. راه راست و صراط مستقیم که همان راه سعادت و رهایی او است و فطرت و فرشته، وی را به این راه میخوانند و بیراهه فجور که شیطان با وسوسههای خویش در جهت سوق انسان به آن سو ایفای نقش میکند؛ بنابراین، وجود شیطان که به شرارت میخواند ضرورت دارد؛ زیرا طاعت بدون معصیت بی مفهوم است و با بطلان طاعت و معصیت، ثواب، عقاب و رسالت هم باطل میشود.
آفرینشابلیس، برای امتحانبندگان است: ﴿وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ﴾[۲۰۶]خداوند، القائات شیطان را برای بیماردلان و سنگ دلان مایه آزمایش قرار داده است: ﴿لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ﴾[۲۰۷]ابلیس، با بهرهگیری از هوای نفسانسان، او را وسوسه کرده، در بوته آزمایش قرار میدهد. تکلیف و هدایتپذیری، بدون آفرینشابلیس تحقّق نمییابد. دو آیه﴿فَلَوْلا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾[۲۰۸] و ﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۲۰۹] نیز به تزیین اعمال انسان برای وی از سوی شیطان اشاره دارد. خدا اجازه چنین فتنهگری را از آن رو به شیطان داده تا [ هم شقاوت خود او و هم ] آزمایشبندگان، کامل و زمینه تربیت بشر فراهم شود[۲۱۰]. برابر آیات پیشین، مصلحت القائات شیطانی، آزمون عامّه مردم است و امتحان، از سننالهیحاکم بر عالم انسانی به شمار میرود که سعادت و شقاوتِ انسان بدان بستگی دارد[۲۱۱]. و البتّه در این صحنه پیکار، خداوندانسان را در مقابل وسوسههای شیطان بیدفاع واننهاده است؛ بلکه با اعطای عقل، فطرتپاک و عشق به تکامل، انسان را به سوی حق رهنمون گشته و با تزیین ایمان در قلب وی و شناساندن فجور به وی او را در مقابل شیطان مجهّز و مؤیّد کرده است[۲۱۲]. به گفته برخی نسبت ابلیس با ملائک، نسبت وهم به قوّه عاقله است. همان گونه که وجود وهم در عالم صغیر، در ادراک جزئیات لازم است ـ البتّهاگرچه موجب غلط و کفر میگردد، ولیضررآن باحکمت وبرهاندفع میشود ـ وجود شیطان نیز برای عمارت نشئه دنیاییضرورت دارد و شّر او با نوراسلام و شریعت دفع میشود[۲۱۳].
تضادّ و کشمکش، زمینه فیضحق و تازیانه تکامل است. فلاسفه میگویند: حرکت، بدون وجودِ معاوق ممکن نیست؛ زیرا حرکت، تکاپویی است که با اصطکاک و تصادم محقّق میشود[۲۱۴]. تضادّ و اختلاف، زمینهسازفیض و منشأ خیرات و پیدایش موجودات است[۲۱۵]؛ بدینسان وجود ابلیس برای پیدایش هستی و زمینه تحقّق تکامل در آن، یک ضرورت است[۲۱۶].
شرّ و نقصان، برای عالم مادّه ذاتی است؛ به تعبیر دیگر، معنای خالی بودن عالم مادّه از شرّ و فساد، آن است که عالم مادّی در عین مادیّت مجرّد باشد؛ یعنی فعلیّتهای آن بدون قوّه، و خیر آن بدون شر، و نفع آن بدون ضرر باشد و وجود چنین عالم مادّی محال است[۲۱۷]. نظامجهان، ذاتیِ جهان و قطعی و تخلّف ناپذیر است، نه تشریفاتی و قراردادی که بتوان در اجزا یا ارتباط بین اجزا تغییر پدید آورد. ارادهحق، یعنی اراده همه اشیا و همه روابط و نظامهای آن[۲۱۸]. وجودْ خیر است و هرچه قابل وجود باشد، خداوند وجود را بدان افاضه میکند. ظلمت و شرارت به جعل جاعل نیست؛ بلکه از لوازم هویّت او است[۲۱۹]؛ بدین جهت، نه میتوان وجود لغیره را که مبدأ شر برای دیگران است، از وجود لنفسه تفکیک کرد و نه میتوان موجودات هستی را از یکدیگر تجزیه نمود[۲۲۰].
آفرینشابلیس، بر مبنای استعداد وی صورت پذیرفته، به گونهای دیگر امکانپذیر نیست و پروردگار به هرچیز، آفرینشی را که درخور او است، عطا کرد؛ سپس آن را هدایت فرمود: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۲۲۱] از اضافه خلق به ضمیر، چنین برمیآید که هرچیز فقط گونهای خاص از وجود را پذیرا است و بس، و خداوند همان را بدو میدهد[۲۲۲]. افزون بر پاسخهای پیشین، برخی گفتهاند: چون خداوند میدانست آنان که با وسوسهای کفر میورزند، بدون او نیز چنین خواهند بود، وجود ابلیس، موجب افزایش مفسده نخواهد بود، و انسان را به آن وانخواهد داشت؛ بلکه ممکن است موجب مشقّت تکلیف شود که در این صورت، بندگان به سبب آن، ثواب بیشتری کسب میکنند[۲۲۳].
برخی از پاسخهای پیشین، راز امهال را نیز روشن میسازد؛ ولی افزون بر این پاسخها، برای اِنظار و مهلتیابی ابلیس از سوی خداوند، جوابهای دیگری نیز ذکر شده است:
هدفخداوند در امهال او آن بود که وقت توبه و اعتذار را بر او وسیع گرداند؛ البته علم خدای متعالی به آن که ابلیس با سوء اختیار، توبه و ایمان را اختیار نخواهد کرد، مانع از مهلت دادن به وی نبود.
برای تحقّق وعید خود مبنی بر ﴿قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ﴾[۲۲۶] به او مهلت داد[۲۲۷]. در نهجالبلاغه آمده است که خداوند به او مهلت داد تا غضب و خشم شامل حالش شود و آزمایش او به اتمام رسد و وعدهای که بدو داده، تحقّق پذیرد[۲۲۸] گفتنی است اشاعره به دلیل اینکه در کار خدا چون و چرا راه ندارد : ﴿لا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ﴾[۲۲۹] پاسخ پرسش پیشین را لازم نمیدانند[۲۳۰]. بنابر مبنای این گروه ( گروهی که رعایت مصالح را بر خداوند لازم نمیدانند؛ بلکه معتقدند مصلحت و صواب، آن است که او انجام میدهد ) این پرسش موضوع خود را از دست داده، پاسخ لازم خود را مییابد؛ زیرا با عنایت به آنکه خداوند، ابلیس را آفرید و همو بدو مهلت داد، خلقت و امهال، عین عدل و نیکی است[۲۳۱][۲۳۲].
در آیات بسیاری، تأثیر ابلیس و یارانش بسیار محدود و مکر و حیلهشیطان ضعیف دانسته شده است: ﴿الَّذِينَ آمَنُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِيَاء الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا ﴾[۲۶۶] این محدودیّت از جهات گوناگون است:
ابلیس و ذرّیّه او در عرصه تکوین و آفرینش، هیچ نقشی ندارند؛ چنانکه خداوند تأکید کرده که آنان را در آفرینشآسمان و زمین و نیز آفرینش خودشان به شهادت نگرفته است: ﴿مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴾[۲۶۷][۲۶۸] مقصود از عدم اشهاد، استعانت نجستن از آنان[۲۶۹]، و آیه، در صدد نفی ولایت ابلیس است؛ زیرا اولاً ولایتتدبیر در هرچیز موقوف بر آن است که دارنده ولایت، احاطه علمی تام به آغاز، مقارنات و غایت امور آن داشته باشد؛ در حالی که ابلیس و ذرّیّهاش از مبدأ و آغاز آفرینشآسمانها و زمین، بلکه از مبدأ و آغاز پیدایش خودشان نیز آگاهی نداشتند؛ زیرا خداوند آنان را هنگام آفرینش، بر کار خویش شاهد نگرفت و فعل خویش را نزد ایشان انجام نداد و ثانیاً انواع آفریدگان به صورت فطری به سوی کمال مختص خویش ره میپویند و بدان سو هدایت میشوند ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[۲۷۰] آنگاه اگر تصدّی تدبیرآسمان و زمین و انسان به دست شیاطین اشرار و مفسد باشد، به نقض سنّت الهی در هدایت عامّه میانجامد که امری محال است[۲۷۱]. برخی با استناد به این که شیطان از جنّ است، و جنّیان بر خلاف فرشتگان، در نظام تکوین نقش اجرایی ندارند[۲۷۲]،ابلیس و دستیارانش را در عرصه تکوین، از ایفای هرگونه تأثیر و نقشی برکنار دانستهاند.
ابلیس، شیاطین و جنّیان نمیتوانند بر عوالم غیب و اخبارپنهانآگاهی یابند و در کسب اخبار آسمانی ناتوانند: ﴿وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ﴾[۲۷۳] نیز ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلإِ الأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ﴾[۲۷۴] و ﴿ وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّيَاطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ ﴾[۲۷۵]؛ بدین جهت، جنّیان خود پس از اعتراف به وجود نگهبانان توانا و تیرهای شهاب، تأکید کردهاند که ما نمیدانیم آیا برای کسانی که در زمینند، بدی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنان هدایت خواسته است: ﴿وَأَنَّا لا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا ﴾[۲۷۶] همچنین در داستان مرگسلیمان(ع) آمده است که وقتی بدن او بر زمین افتاد، جنّیان از مرگ او آگاه شدند و اگر پیش از آن آگاه میشدند، دست از خدمت او بر میداشتند: ﴿فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ﴾[۲۷۷].
ابلیس و دستیارانش از انجام هرگونه تصرّف و اخلال در وحی و عزمانبیا ناتوانند. بر اساس آیات قرآن و طبق ادلّه عقلی بیان شده در علم کلام، ابلیس و یارانش، توانایی کسب اطلاع، القا، انسا و هر گونه تصرّف و اخلال دیگر در وحی را ندارند و انبیا در تلقّی و ابلاغوحی، از هر گونه خطا و اشتباه معصومند. خداوند، نزول وحی و حفظ آن را به خود نسبت میدهد: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴾[۲۷۸] و هرگونه کژی و کاستی را از آن نفی میکند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا ﴾[۲۷۹] و برای همگان تبیین میکند که فرشتهامین و توانمندوحی، آن را بر قلبپیامبر نازل کرده است: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[۲۸۰] و اعلام میدارد که نزول وحی در میان تدابیر شدید حفاظتی صورت میپذیرد: دانای نهان است و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند؛ جز پیامبری را که از او خشنود باشد که در این صورت برای او از پیشرو و از پشت سرش نگاهبانانی خواهد گماشت: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴾[۲۸۱] و ساحت وحی را از دسترس شیاطین دور دانسته، تأکید میکند که شیطانها آن را فرود نیاوردهاند و آنان نمیتوانند وحی کنند و در حقیقت آنها از شنیدن، معزول و محرومند: ﴿وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾[۲۸۲] بدینسان، آیات الهی و قرآن، از تصرّف ابلیس و شیطان رجیم به کلّی بر کنار است: ﴿وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ ﴾[۲۸۳] بر اساس براهینعقلی[۲۸۴] در عصمتانبیا و مفاد همین آیات است که مفسّران شیعه، واژه ﴿ تَمَنَّى ﴾ را به معنای آرزوی پیامبر در هدایت کردن امّت دانستهاند[۲۸۵] و معنای آیه چنین است که هرگاه پیامبریهدایت مردم و کامیابی در رسالت خویش را آرزو میکرد، شیطان در آرزوی او اخلال پدید میآورد؛ ولی خداوند، سرانجام آن وسوسهها و القائات را زایل و آیات خود را استوار میساخت و کوشش پیامبرش را به نتیجه میرساند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴾[۲۸۶].
ابلیس و یارانش بر بندگانخداوند هیچگونه سلطهای ندارند. خداوند در پاسخ تهدیدهای ابلیس، مبنی بر فریبدادن و گمراهساختن همگان، به جز مخلَصان، ابلیس را مخاطب ساخته که تو را بر بندگان من تسلّطی نیست، مگر گمراهانی که از تو پیروی کنند: ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ ﴾[۲۸۷]، ﴿إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً ﴾[۲۸۸] نیز ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴾[۲۸۹]. بسیاری از مفسّران، مقصود از بندگان را همه فرزندان آدم، و نه فقط مؤمنان و مخلصان گرفته و استثنا را در آیه، متصّل دانستهاند[۲۹۰].
دقّت در کلام الهی در پاسخ به ابلیس، سه نکته را روشن میسازد:
خداوند با ردّ کلام او مبنی بر فریب همگان، به جز مخلصان، تسلّط وی را بر گمراهانی که از او پیروی میکنند، منحصر ساخت.
ادّعای استقلال او را در اغوا مردود دانسته، اعلام کرد که اغوای او بر اساس قضای الهی صورت میپذیرد: ﴿كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۲۹۱].
قضای الهی در سلطهابلیس بر پیروان و گمراهان نیز سلطهای کیفری است، نه ابتدایی[۲۹۲]. این نکته در آیه﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ ﴾[۲۹۳] و ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ﴾[۲۹۴] نیز آمده است: ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ﴾ در روز واپسین نیز که روز ظهور حقایق است و نمیتوان در آن به دروغ و باطل سخن راند، ابلیس به عدم سلطه خود اعتراف میکند: ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾[۲۹۵] از مباحث پیشین روشن شد که قلمرو کوشش ابلیس، فعّالیّتهای تشریعی و تکلیفی انسان، آن هم در حوزهاندیشه و در حدّ وسوسه و تزیین و نظایر آن است و در عرصه تکوین، هیچگونه تأثیری ندارد[۲۹۶]. برخی، این فعّالیّتهای محدود را سلطه ندانسته و استثنای آیه﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُواْ أَنفُسَكُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴾[۲۹۷] را منقطع دانستهاند[۲۹۸].
درباره قلمرو فعّالیّت ابلیس، سه آیه ذیل، مباحث فراوانی را در میان مفسّران و متکلّمان برانگیخته است: #سخن حضرت ایوب که رنج و عذاب خویش را به شیطان نسبت میدهد: ﴿وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ ﴾[۲۹۹] بیشتر مفسّران، اسناد عذاب و رنجایوب را به شیطان مجازی دانستهاند[۳۰۰] برخی از آنان در تفسیرآیه، دعوتهمسر ایوب به سجده در مقابل ابلیس از سوی ابلیس، عدم توانایی بر اقامه نماز بر اثر بیماری، قطع وحی برای مدّتی [۳۰۱]</ref>، بزرگنمایی مشکلات وی برای آنکه به جزع وادار شود [۳۰۲]، یادآوری نعمتهای گذشته و زوال وی یا جداسازی مردم از او [۳۰۳] یا ایجاد زمینه برای ابتلای وی [۳۰۴] و مواردی نظیر آن را عامل رنج و عذاب ایوب شمردهاند. طبق روایتی، سلطه وی بر اضرار به ایوب، به دلیلاستجابت درخواست وی از سوی خداوند در این مورد خاص بوده [۳۰۵] و عدّهای دیگر احتمال نوعی سببیّت طولی را برای وی در کنار اسباب طبیعی تقویت کردهاند[۳۰۶]
سخن خداوند در تشبیه رباخواران به کسانی که بر اثر تماس شیطان، دیوانه و گیج شدهاند: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَىَ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴾[۳۰۷] عدّهای هیچ گونه نقشی را برای ابلیس در پیدایش صرع، محتمل ندانستهاند [۳۰۸] و پارهای از روایات نیز بر این دیدگاه صحّه میگذارد[۳۰۹] عدّهای دیگر، انتساب برخی از انواع خبط، صرع یا جنون را به واسطه اسباب طبیعی، همانند آفت واختلال مغزی، به جن منتفی ندانستهاند[۳۱۰] برخی آن را مَثَلی بر وجه تشبیه و نه حقیقت تلقّی کردهاند و شیطان را هرگز به تخبیط توانا نمیدانند. عدّهای نیز معنای آیه را واقعیّتی روشن در روز واپسین دانستهاند که رباخواران در روز قیامت، به حتم همانند مستان از خاک بر خواهند خاست[۳۱۱]رأی دیگر آن است که این سخن، بر اساس اعتقاداتعرب در آن عصر و نه بر اساس یک واقعیّت عینی است[۳۱۲].
در آیه﴿وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۳۱۳] آمده است: اگر شیطان موجب فراموشی تو از فرمان خداوند شود، پس از توجّه، دیگر با ستمگران منشین: ﴿وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾ با عنایت به عصمت انبیا و مصونیّت آنان، انتساب انسا ( فراموشاندن ) به شیطان درباره پیامبر(ص)، بسیاری را بر آن داشته است که یا خطاب را در آیه، مانند بسیاری از آیات، درباره دیگران بدانند یا اگرچه خطاب را متوجّه پیامبر صلیاللهعلیهوآله دانسته، آن را برای مبالغه در تحذیر مؤمنان معرّفی کنند یا خطاب را فرضی گرفتهاند. رأی دیگر آن است که این انسا پیش از ورود نهی از سوی خداوند درباره ناپسندی همنشینی با آنان، معنا مییابد[۳۱۴].
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑ و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
↑ و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای؛ سوره اعراف، آیه: 11- 12 .
↑ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید فرمود: ای ابلیس! تو را چه میشود که با فروتنان نیستی؟؛ سوره حجر، آیه: 31- 32.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریدهای؟؛ سوره اسراء، آیه: 61.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد؛ سوره طه، آیه: 116.
↑ جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟
سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
↑﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ﴾؛ و ما در هیچ شهری، بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم ؛ سوره سبأ، آیه: 34.
↑ شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت؛ سوره بقره، آیه: 36.
↑ پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید؛ سوره اعراف، آیه: 20.
↑ گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: 117.
↑«و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریاد» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
↑«شیطان شما را از تنگدستی میهراساند و به کار زشت وا میدارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید میدهد؛ و خداوند نعمتگستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
↑ شیطان بر آنان چیرگی یافت و یادکرد خداوند را از یاد آنان برد، آنان حزب شیطانند، آگاه باشید که بیگمان حزب شیطان است که (گرویدگان به آن) زیانکارند، آیه: 19.
↑ و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد، آیه: 19.
↑عیاشی، ج ۱، ص ۳۴؛ البرهان، ج ۱، ص ۱۷۰؛ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۴.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
↑ و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد، سوره حجر، آیه: 26-27.
↑التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۴، الدرالمنثور، ج ۱، ص ۱۲۴.
↑«(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:» سوره اعراف، آیه ۱۲.
↑«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمیپیچند و آنچه فرمان یابند بجای میآورند» سوره تحریم، آیه ۶.
↑«و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست ، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را میجویند» سوره جن، آیه ۱۴.
↑«و اینکه برخی از ما شایستهاند و برخی جز آنند؛ ما دستههایی بر راههای گونهگونیم» سوره جن، آیه ۱۱.
↑«سپاس خداوند را، آفریننده آسمانها و زمین، همان که فرشتگان دارنده دو دو، و سه سه، و چهار چهار، بال را پیامرسان گمارده است؛ در آفرینش هر چه بخواهد میافزاید، بیگمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره فاطر، آیه ۱.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
↑«و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از پریان پناه میبردند از این رو بر تباهکاری آنان (می) افزودند» سوره جن، آیه ۶.
↑«در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.
↑«و فرشتگان را که بندگان (خداوند) بخشندهاند مادینه پنداشتهاند، آیا در آفرینش آنان گواه بودهاند؟ زودا که گواهی آنان نوشته شود و آنان بازخواست گردند» سوره زخرف، آیه ۱۹.
↑تاریخ بلعمی، ج ۱، ص ۱۶؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲، ص ۳۸۶ - ۳۸۷؛ جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۳۲۱.
↑«و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
↑التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۲۱۵؛ مجمع البحرین، ج ۱، ص ۲۳۹.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرا» سوره کهف، آیه ۵۰.
↑ و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
↑ و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
↑ جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
↑ که فراخ رفتاران یاران شیطانند و شیطان به پروردگارش ناسپاس است، سوره اسراء، آیه: 27.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
↑ ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است؛ سوره مریم، آیه: 44.
↑ و (آن را) از هر شیطان سرکشی نیک نگاه داشتهایم، سوره صافات، آیه: 7.
↑ مشرکان) به جای او جز مادینگانی را (به پرستش) نمیخوانند و جز شیطانی سرکش را نمیخوانند ، سوره نساء، آیه: 117.
↑ فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.
↑ و این سخن شیطان رانده، نیست، سوره تکویر، آیه: 25.
↑ فرمود: از اینجا بیرون رو که تو راندهای، سوره ص، آیه: 77.
↑ پس، چون قرآن بخوانی از شیطان رانده به خداوند پناه جو، سوره نحل، آیه: 98.
↑ فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت، سوره اعراف، آیه: 18.
↑ و لعنت من تا روز پاداش و کیفر بر تو باد!، سوره ص، آیه: 78.
↑ و تا روز پاداش و کیفر بر تو نفرین باد!، سوره حجر، آیه: 35.
↑ فرمود: تو از مهلت یافتگانی، سوره اعراف، آیه: 15.
↑ ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟؛ سوره یس، آیه: 60.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید؛ با این حال آیا شما او و فرزندانش را به جای من به سروری برمیگزینید با آنکه آنان دشمن شمایند؟ بد جایگزینی برای ستمگرانند؛ سوره کهف، آیه: 50.
↑ به راستی شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدارید! جز این نیست که او گروه خویش را فرا میخواند تا (سرانجام) از دوزخیان باشند؛ سوره فاطر، آیه: 6.
↑ و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است؛ سوره انعام، آیه: 142.
↑ گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بیگمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است؛ سوره یوسف، آیه: 5.
↑ خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد؛ سوره نساء، آیه: 38.
↑ به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا مینهد، سوره فرقان، آیه: 29.
↑ و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراهکننده آشکاری است، سوره قصص، آیه: 15.
↑ گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کر؛ سوره ص، آیه: 82.
↑ پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاههایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگهای بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟، سوره اعراف، آیه: 22.
↑ ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند تا شرمگاههایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند؛ بیگمان ما شیطانها را سرپرست کسانی کردهایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: 27.
↑ اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! میخواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمیشود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد، سوره طه، آیه: 120-121.
↑ (شیطان) به آنان وعده میدهد و در آرزو (های دور و دراز) میافکند و شیطان به ایشان جز به فریب وعدهای نمیدهد، سوره نساء، آیه: 120.
↑ و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا میخواند؟؛ سوره لقمان، آیه: 21.
↑ خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای ، سوره اعراف، آیه: 12.
↑ و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی!؛ سوره اعراف، آیه: 11- 13 .
↑ و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریدهای؟؛ سوره اسراء، آیه: 61.
↑ گفت: به من بگو آیا این است آن کس که بر من برتر داشتی؟ سوگند (میخورم) که اگر تا روز رستخیز مهلتم دهی، بیگمان بر زادگان او- جز اندکی- لجام خواهم نهاد، سوره اسراء، آیه: 62.
↑ و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد ؛ سوره بقره، آیه: 34.
↑ جز ابلیس که سرکشی کرد و از کافران بود.فرمود: ای ابلیس! چه چیز تو را از فروتنی برای چیزی که به دست خویش آفریدم، باز داشت؟ سرکشی کردی یا از والا رتبگانی؟؛ سوره ص، آیه: 74-75.
↑ گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان مینشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت ؛ سوره اعراف، آیه: 16-17.
↑ گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کر ؛ سوره ص، آیه: 82.
↑ و او را بر آنان چیرگی نبود مگر برای آنکه: آن کس را که به جهان واپسین ایمان دارد از آن کس که بدان در شک است معلوم داریم. و پروردگار تو بر هر چیزی نگاهبان است ، سوره سبأ، آیه: 21.
↑ تا آنچه را شیطان (در دلها) میافکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزهای ژرف به سر میبرند.، سوره حج، آیه: 53.
↑ پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لیکن (در حقیقت) دلهایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام میدادند برای آنان آراست؛ سوره انعام، آیه: 43.
↑ و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از خداوند میهراسم و خداوند سخت کیفر است، سوره انفال، آیه: 48.
↑ گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی؛ سوره طه، آیه: 117.
↑ ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟؛ سوره یس، آیه: 60.
↑ به راستی شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدارید! جز این نیست که او گروه خویش را فرا میخواند تا (سرانجام) از دوزخیان باشند؛ سوره فاطر، آیه: 6.
↑ و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراهکننده آشکاری است، سوره قصص، آیه: 15.
↑ ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.جز این نیست که او شما را به بدی و کار زشت وامیدارد و به اینکه چیزی را که نمیدانید، درباره خداوند، بر زبان آورید؛ سوره بقره، آیه: 168 - 169.
↑ ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است، سوره بقره، آیه: 208.
↑ و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است؛ سوره انعام، آیه: 142.
↑ و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند که شیطان میان آنان را میشوراند؛ بیگمان شیطان برای انسان دشمنی آشکار است؛ سوره اسراء، آیه: 53.
↑ گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بیگمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است؛ سوره یوسف، آیه: 5.
↑ و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد ، سوره اسراء، آیه: 64.
↑ شیطان) به آنان وعده میدهد و در آرزو (های دور و دراز) میافکند و شیطان به ایشان جز به فریب وعدهای نمیدهد، سوره نساء، آیه: 120.
↑ ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد! چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند تا شرمگاههایشان را به آنان بنمایاند؛ به راستی او و همگنان وی شما را از جایی که شما آنها را نمیبینید میبینند؛ بیگمان ما شیطانها را سرپرست کسانی کردهایم که ایمان ندارند؛ سوره اعراف، آیه: 27.
↑ به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا مینهد، سوره فرقان، آیه: 29.
↑ ا ای پدر! من میهراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی؛ سوره مریم، آیه: 45.
↑ و بیگمان آنان را گمراه میکنم و به آرزو (های دور و دراز) میافکنم و به آنان فرمان میدهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافهپرستی) میشکافند و به آنان فرمان میدهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه میسازند؛ و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است؛ سوره نساء، آیه: 119.
↑ خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد؛ سوره نساء، آیه: 38.
↑ ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید؛ سوره مائده، آیه: 90.
↑ گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بیگمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است؛ سوره یوسف، آیه: 5.
↑ ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.جز این نیست که او شما را به بدی و کار زشت وامیدارد و به اینکه چیزی را که نمیدانید، درباره خداوند، بر زبان آورید؛ سوره بقره، آیه: 168 - 169.
↑ و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است؛ سوره انعام، آیه: 142.
↑ ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است، سوره بقره، آیه: 208.
↑ ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟؛ سوره یس، آیه: 60.
↑ ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است؛ سوره مریم، آیه: 44.
↑ به راستی شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بدارید! جز این نیست که او گروه خویش را فرا میخواند تا (سرانجام) از دوزخیان باشند؛ سوره فاطر، آیه: 6.
↑ جز این نیست که آن شیطان است که دوستانش را میترساند؛ از آنان نترسید و اگر مؤمنید از من بترسید؛ سوره آل عمران، آیه: 175.
↑ و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمیورزیدید؟، سوره یس، آیه: 62.
↑ شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست میکشید؟؛ سوره مائده، آیه: 91.
↑ و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه: 83.
↑ ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد و اگر بخشش خداوند و بخشایش وی بر شما نبود هرگز هیچ یک از شما پاک نمیماند اما خداوند هر که را بخواهد پاک میدارد و خداوند شنوایی داناست؛ سوره نور، آیه: 21.
↑ و آن را از هر شیطان راندهای نگه داشتهایم. مگر آن کس که (بخواهد از آسمان، چیزی) دزدانه بشنود که شهابی روشن در پی او میافتد ، سوره حجر، آیه: 17-18.
↑ ما آسمان نزدیکتر را به آرایه ستارگان، آراستهایم.و (آن را) از هر شیطان سرکشی نیک نگاه داشتهایم.که به (گفتار) گروه (فرشتگان) فراتر گوش نمیتوانند داد و از هر سو هدف (تیرهای شهاب) قرار میگیرند ...تا دور شوند و آنان عذابی پایا خواهند داشت. مگر کسی که ربایشی ویژه کند که شهابی فروزان در پیاش میافتد، سوره صافات، آیه: 6-10.
↑ آسمان نزدیکتر را به چراغهایی آراستیم و آنها را ابزار رماندن شیطانها کردیم و عذاب آتش سوزان را برای آنان آماده ساختیم، سوره صافات، آیه: 5.
↑ و اینکه ما درنمییابیم که آیا برای کسانی که در زمیناند بدی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنان رهیافتی خواسته است ، سوره جن، آیه: 10.
↑ و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را میخورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب میدانستند در آن رنج خوارکننده نمیماندند، سوره سبأ، آیه: 14.
↑ بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه: 9.
↑ سپاس خداوندی را که بر بنده خود این کتاب را فرو فرستاد و در آن هیچ کژی ننهاد، سوره کهف، آیه: 1.
↑ و این (قرآن) فرو فرستاده پروردگار جهانیان است که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیمدهندگان باشی ، سوره شعراء، آیه: 192-194.
↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند.جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ سوره جن، آیه: 26 - 27.
↑ و این (قرآن) را شیطانها فرود نیاوردهاند.و سزاوار آنان نیست و یارایی (هم) ندارند آنان از شنیدن (وحی) برکنارند، سوره شعراء، آیه: 210-212.
↑ و این سخن شیطان رانده، نیست، سوره تکویر، آیه: 25.
↑ و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره حج، آیه: 52.
↑ بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند؛ سوره حجر، آیه: 42.
↑ تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز ، بس ، سوره اسراء، آیه: 65.
↑ تو که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست ، سوره نحل، آیه: 99.
↑ تو که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل میکنند چیرگی نیست ، سوره نحل، آیه: 99.
↑ چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش میدارند و بر کسانی که به او شرک میورزند ، سوره نحل، آیه: 100.
↑ و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم، بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود، سوره ابراهیم، آیه: 22.
↑ و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم، بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود، سوره ابراهیم، آیه: 22.
↑ آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند ، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه: 275.
↑ و چون کسانی را بنگری که در آیات ما به یاوهگویی میپردازند روی از آنان بگردان تا در گفتوگویی جز آن درآیند و اگر شیطان تو را به فراموشی افکند پس از یادآوری با گروه ستمگران منشین، سوره انعام، آیه: 68.