نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۰۳ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
انسان عادی و طبیعی - خواسته یا ناخواسته - در سه حجاب محصور است که عبارتاند از:
حجاب حس: براساس حجاب حس، انسان تنها قادر به درک اموری است که با یکی از حواس پنجگانه قابل احساس باشد. از این رو تنها، اموری در حیطۀ حواس انسان قرار میگیرد که محسوس و مادی باشد، لذا انسان بهخاطر همین حجاب قادر نیست مرز ماده را در نوردیده و به عالم مجردات پای نهد.
حجاب مکان: براساس حجاب مکان انسان در مکان خود محصور است، تا بدانجا که وقتی در یک اتاق یا خانه قرار میگیرد، اطلاع ندارد که در آن سوی دیوار چه اتفاق میافتد.
حجاب زمان: حجاب زمان نیز سومین حجابی است که انسان، محصور در آن است و بهخاطر آن از رخدادهای پیش از تولّد خود و از رؤیت رخدادهای آن محروم و بی خبر است، مگر آنکه به او اخبار کنند که در این صورت دیگر برای او شهود میشود؛ همچنین نسبت به فردا و رخدادهای آتی خود، اطرافیان و عموم مردم کاملاً بیاطلاع است.
براین اساس، آنچه در حیطه حواس ظاهری انسان یا مکان و زمان او بگنجد مشهود و مشاهَد او خواهد بود و آنچه بیرون از این حوزه است، امور پنهانی و غیب تلقی خواهد شد[۱].
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۲]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۷]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیارخدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۸] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۹]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۰] یا «اِخبار از غیب»[۱۱] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۲] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۳].
غیب مطلق: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای «غيب مطلق» گفته میشود که اطلاع از آن جز از راه دریافت علم از خدای متعال برای هیچ کس، در هیچ زمان و شرایطی امکان پذیر نیست[۱۴]. این غیب مطلق نیز بر دو گونه است: نخست: غیبی است که تنها برای برخی از برگزیدگان خود آشکار میکند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۱۵]. از جمله موارد این غیب: اموری که عقلاً تعلّق ادراکات حسی یا ادراکات عقلی به آنها ممکن نیست[۱۶]؛ مانند: ذات خدا یا برخی از نشانههای او؛ همچون: وحی، فرشتگان، بهشت و جهنم و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند[۱۷]. دوم: غیبی است که نزد خود نگاه داشته و مختص ذات اوست. به این غیب مطلق دوم، «غیب مستأثر» یا «علم مستأثر» میگویند: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾[۱۸].
غیب نسبی: به حقیقت و واقعیت ناشناختهای گفته میشود که برای بعضی از انسانهاغیب و برای بعضی دیگر آشکار به شمار میروند؛ یعنی: در مقایسه با شخص یا مکان یا زمان خاص غیب است، اما در برابر شخص یا مکان و زمان دیگر آشکار باشد یا به آشکار مبدل شود[۱۹]؛ مثلاً: اگر پیامبری از وجود غذایی در خانه شخص خبر میدهد برای خود پیامبر(ص) امر غیبی است؛ زیرا در خانه آن شخص حضور ندارد و از راهی دیگر نیز از اشیاء موجود در آن خانه اطلاع نیافته است. اما برای خود آن شخصی که در آن مکان زندگی میکند و از محتویات آن آگاه است، امری آشکار خواهد بود[۲۰]. اين نوع از غیب میتواند مربوط به گذشته باشد که برای مردمان آن زمان آشکار بوده اما برای زمان ما غیب است[۲۱] و میتواند مربوط به آینده باشد که برای حاضران در زمان خاص غیب بوده اما در زمان آینده که رخ میدهد آشکار میشود[۲۲].
یادآوری این نکته بجاست که غیب، زمانی غیب است که به غیر خدای متعال نسبت داده شود؛ وگرنه هیچ موجودی برای خداغیب نیست و همه امور مشهود او هستند: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلا فِي الأَرْضِ﴾[۲۳].[۲۴]
جمعبندی
غیب - به معنای عام خود - آن چیزی است که حس ظاهری یا باطنیانسانی توانایی درک آن را نداشته باشد و «اطلاع یافتن از غیب» با بهرهگیری از شیوههای عادی و اسباب طبیعی (مثل: خبردادن از خسوف و کسوف و امثال ذلک) یا شیوههای غیرعادی و اسباب پنهان از نظر عموم (مثل: خبردادن از امری پنهان از راه جادوگری و ارتباط با جن و امثال ذلک) هرچند به معنای لغوی و عرفی «علم به غیب» شمرده میشود؛ زیرا شناخت به امری غائب از حس عموم انسانهاست، اما این آگاهی، در اصطلاح قرآن و حدیث «علم به غیب» نامیده نمیشود. این دسته از شناختها و آگاهیها - چه به صورت مجاز یا غیر مجاز در قوانین ادیان - برای همگان امکانپذیر است و در سایۀ آموزش یا ریاضتهای خاص محقق میگردند و قطعاً دلیلی بر اتصال به خدای متعال یا عوالم غیبی آگاهِ از این امور نیست، بلکه تنها میتواند دلیل نبوغ و تخصص در یک امر و یا اموری باشد[۲۵].
پاسخهای متفرقه
با کلیک بر «ادامه مطلب» پاسخ باز و با کلیک بر «نهفتن» بسته میشود:
«کلمه "غیب" بر خلاف "شهادت" عبارت است از چیزی که در تحت حس و درک آدمی قرار ندارد، و آن عبارت است از خدای سبحان، و آیات کبرای او، که همه از حواس ما غایباند و یکی از آنها وحی است»[۲۶].
«"غیب" و"شهادت" دو معنی از معانی نسبی هستند؛ یعنی یک شیء واحد ممکن است نسبت به چیزی غیب و نسبت به چیزی دیگر شهادت باشد و این بدان سبب است که موجودات خالی از حدود نیستند و هرگز از حدود خود جدا و منفک نمیشوند. بنابراین، هر چیزی که داخل در حد و احاطه چیز دیگری باشد آن چیز داخل، برای آن دیگری شهادت است چون مشهود ادراک آن است، و هر چیزی که از حد چیز دیگری خارج باشد، برای آن چیز دیگر غیب خواهد بود چون مشهود ادراکش نیست. از همین جاست که به خوبی روشن میگردد که جز خدای سبحان، کسی غیب نمیداند، اما اینکه غیب جز برای خدا معلوم نمیشود جهتش این است که علم، خود یک نوع احاطه است، و معنی ندارد که چیزی به خارج از حد وجودی خود و به اجنبی از احاطه خود احاطه یابد، و اما اینکه خدا عالم به غیب است جهتش این است که وجود خدا محدود به حدی نیست و او به هر چیز محیط است، و هیچ چیز نمیتواند خود را به وسیله چهار دیوار حد خود از خدا پنهان بدارد. پس در حقیقت برای خدا غیب نیست هر چند برای غیر خدا غیب باشد»[۲۷].]]]]
«علم غیب یعنی آگاهی بر چیزهائی که بیرون از دید و حواس ظاهری ما قرار دارند خواه مربوط به حوادث کنونی و یا آینده باشد، حقیقتی است که همانند آگاهی بر امور ظاهری برای تمام افراد بشر ممکن و مقدور است. هرگاه کسی از حوادث کنونی و یا آینده که فعلا قابل رؤیت نیستند تنها از رهگذر دانائی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر میدهد آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد چنین علمی نیز از علم غیب به شمار میرود و هیچ مانعی از تحقق آن وجود ندارد»[۲۸].
«غیب ضدّ شهود و حضور است و امور غیبی یعنی اموری که بواسطه حواس ظاهره ادراک نشود و از نظر پنهان باشد بنابراین ایمان به غیب ایمان به اموری است که از راه حواس ظاهری پیدا نشود بلکه از راه براهین عقلیه و استدلالات علمیّه برای انسان حاصل شود»[۲۹].
«غیب، مصدر است برای «غابَ»، «غابت الشّمسُ و غَیرُها: اِذا استَتَرتْ عَنِ العین»،[۳۴] ناپدید، پنهان، آن چه از آدمی پنهان باشد. گفته میشود: هُوَ عالِمٌ بِالغَیْبِ، او از نهانیها آگاه است. و در برابر "شهادت" به کار میرود. از این رو، کسانی را که در جمعی حضور ندارند، "غائب" گویند. ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾؛[۳۵]«کلُّ غائِب عنِ الحِسّ». امور فراتر از حسّ و هر چه از دسترس دانش بشری نهان است: ﴿وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾[۳۶] نتیجه این که غیب به همه اموری گفته میشود، که بر همه انسانها پوشیده و نهان است مانند حقیقت حضرت حقّ، که همیشه پوشیده بوده و خواهد بود و هیچوقت و از هیچ راه برای هیچ بشری آشکار نخواهد شد (...) و همینطور، وحی الهی، تجربه نبوت، به پاشدنِ رستاخیز، حقیقت مرگ، زنده شدن مردگان، حسابرسی اعمال، ثواب و عقاب الهی. اینها همه، مصداقهای غیباند»[۳۷].
«هر حقیقت و واقعیتی که ماورای درک انسان جاهل قرار گرفته است، برای او نوعی غیب است. مفهوم خاص غیب عبارت است از حقایق پشت پرده واقعیات و رویدادهای عالم طبیعت که حواس و ذهن و دیگر ابزار شناخت معمولی راهی به آنها ندارد. آنچه در قرآن مجید آمده و در میان دانشمندان و متفکران اسلامی مطرح شده است که چه کسی میتواند عالم به غیب باشد و معنای علم غیب چیست، همین مفهوم خاص است»[۳۸].
«غیب یعنی آنچه که پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غیب و شهادت تقسیم میشود و شهادت یعنی آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلکه مشهود به حواس، آنچه را که شما آن را لمس میکنید و در مقابل شماست، که زیر چاقوی جراحی شما میآید، روی تلسکوپ مثلاً کیهاننگر شما میآید، زیر ذرهبین و میکروسکوپ شما میآید: آنچه که شما میبینید آنچه که شما میشنوید، آنچه که شما حس میکنید این شهادت است و ماورای این شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه من و شما آدمی میبینید و میتوانید ببینید محدود نیست. بلکه وجود در نواحی و مناطقی که احساس آدمی قادر به درک آن نیست ادامه دارد، یعنی غیب عالم و این مرز جهان بینیها و بینشهای الهی با بینشهای مادی است»[۳۹].
«واژه غیب در برابر شهود است، و شهود در موردی گفته میشود که چیزی قابل مشاهده و محسوس باشد؛ بنابراین غیب به کلیه اموری اطلاق میشود که از حس انسان پنهان است؛ و لذا در بعضی از آیات قرآن مجید تعبیر ایمان به غیب در مورد ایمان به خدا یا ایمان به روز جزا آمده است: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[۴۰]. در جای دیگری پرهیزگاران را چنین توصیف میکند: ﴿الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ﴾.[۴۱]. حتی ممکن است چیزی بر کسی روشن و محسوس باشد و برای دیگری به خاطر عدم حضورش در آن مکان نامحسوس حساب شود به آن نیز غیب میگویند؛ چنان که در داستان یوسف (ع) میخوانیم که همسر عزیز مصر هنگامی که در غیاب یوسف اعتراف به پاکی او کرد، افزود: ﴿ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ﴾[۴۲]»[۴۳].
«غیب در لغت عرب به معنی امر پنهان از حس، در مقابل شهادت است. قرآن مجید مکرر خداوند را چنین توصیف میکند: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾.[۴۴] و هرگز در لغت عرب لفظ غیب به معنی وحی نیامده است و اگر گاهی بر وحی کلمه غیب اطلاق میشود از این نظر نیست که معنی مستقیم غیب، وحی است بلکه به خاطر این است که وحی از حواس مردم پوشیده است و یکی از مصادیق و افراد غیب به شمار میآید و این اشتباه در اصطلاح دانشمندان از قبیل اشتباه مصداق به مفهوم است. یعنی تصور شده است که غیب به معنی وحی است در صورتی که وحی یکی از مصادیق آن است نه این که معنی غیب، وحی باشد»[۴۵].
«غیب چیزی است که با هیچ یک از حواس عادی و یا حواس مسلح قابل درک نباشد و در مقابل حضور و شهادت است. غیب دارای معنای واحد ولی مصادیق گوناگون میباشد که عالم غیب یکی از مصادیق آن میباشد.هستی آن قدر گسترده است که دیدنیهای انسان در برابر نادیدنیهای او بسیار اندک است. در روایات آمده است، در هستی هزاران عالم وجود دارد که "عالم دنیا" و "عالم غیب" دو تا از آن هزاران عالم میباشد»[۴۶]
«کلمه غیب که به معنای "نهان" است، در چند مورد بهکار میرود که در هر مورد خصوصیّتی دارد و به جهتی و لحاظی، به آن اطلاق میگردد: گاه غیب یعنی آنچه که از حواسّ ما پنهان است؛ طبعاً این یک معنای نسبیاست ممکن است چیزی را چشم یکی ببیند و چشم دیگری نبیند: چیزهای آنسوی کره زمین برای ما غیب و برای ساکنان آنجا، شهادت است. این غیب، یعنی غایب از حسّ، که عقل میتواند آن را درک و بر وجود آن برهان اقامه کند و یا از راه امارات به آن پی ببرد. (...) گاهی غیب گفته میشود به معنای پنهان از ادراکات افراد عادی؛ خواه ادراکاتِ حسی یا ادراکات عقلی؛ ما نمیتوانیم از وقایع هزار سال پیش آگاه شویم، اندامهای حسّی ما به قبل از وجودمان امتداد نمییابد نیز به جریانهای آینده، امّا اگر کسی که در گذشته بوده است به ما خبر دهد، ما عالم میشویم: غیب بدین معنی نیز در قرآن آمده است: ﴿ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَما كُنْتَ لَدَيْهِم﴾[۴۷] این علم غیب ممکن است برای برخی از انسانهایی که از طرق غیر عادی مثل وحی، اطلاّع مییابند؛ حاصل شود. گاهی علم غیب به علمی گفته میشود که اکتسابی نیست، این ویژه خداست؛ بشر خود به خود به آنها دست نمییابد. اگر هم کسی بخواهد به آنها نائل شود باید تعلیم الهی باشد ماوراءِ بُرْدِ ادراکات ما، غیب است.»[۴۸].
«غیب به معنای "ما غاب عن الحس" است؛ یعنی چیزی که به وسیله حس انسان درک نشود. البته ادراکات نفس با حس درک نمیشود، ولی غیب هم بر آن اطلاق نمیشود. غیب بر ذات خداوند، ملائکه و وحی صدق میکند»[۴۹].
«غیب در برابر شهادت است و به اموری اطلاق میگردد که از دسترس حواس بشری دور است و مقابل آن، شهادت به اموری گفته میشود که قابل درک با حواس پنجگانه است. بنابراین غیب نسبت به انسان و هر موجود دارای درکی به غیر از خداوند متعال مقایسه میشود و مصادیق و مراتب بسیاری دارد و تمامی امور چون خداوند تبارک و تعالی، عالم عقول، عالم مثال و سلسله آفرینش اعم از ملائکه و دیگر وسایط فیض غیر از عالم ماده و امور مربوط به تشریع و هدایت انسانها مانند وحی را در بر میگیرد. علاوه بر عوالم ما فوق ماده تا عالم ربوبی که غیب مطلق نامیده میشود به قسمتهایی از عالم ماده مانند: گذشته و آینده و بعضی از قوانین آن، که تاکنون کشف نشده و تدریجاً کشف میشود نیز غیب گفته میشود و از آن به غیب نسبی تعبیر میشود[۵۰] زیرا نسبت به عدّهای که از آن بیبهره هستند غایب محسوب میشود و برای گروهی که با آن مواجه میشوند، شهادت است و تعابیر وارد شده در قرآن و سنت هر یک شامل یک یا چند مرتبه از مراتب غیب است که بعضی بر غیب مطلق و بعضی بر غیب نسبی دلالت مینماید.[۵۱] البته بعضی از تعبیرات بدون قید تمامی مراتب غیب را شامل میشود مانند این فقره از زیارت جامعه شريفه که به ائمه(ع) خطاب شده است:"ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِه"».[۵۲]
«ابن مغیره گفت: من و یحیی بن الحسن نزد امام هفتم (ع) بودیم، یحیی از آن حضرت پرسید که: من فدای تو گردم، جمعی گمان میبرند که تو علم به غیب داری؟ امام (ع) فرمود: سبحان الله! دستت را به سر من بگذار که سوگند به خداوند متعال، باقی نماند مویی در سرم و نه در بدنم مگر آنکه از عظمت این سخن برخاسته شد. سپس فرمود: این چنین نیست، قسم به خداوند متعال، نیست این معنی مگر از راه وراثت از پیغمبر اکرم (ص). در این مورد مطالبی را توضیح میدهیم:
۱. غیب: در مقابل حضور و به معنی پوشیده شدن و مستور بودن باشد. و برای حضور و یا غیب مراتبی تصور میشود:
الف: حضور در مکان مقابل، و یا غیبت از آن محل به نقطه دیگری که مشهود نباشد، مانند غیبت از حضور در مدرسه، و نظر در اینجا به محسوس بودن نیست.
ب: حضور در مقابل حواس ظاهری، و یا غیبت از حواس که در مرأی و مسمع و ملمس و مشم قرار نگرفته باشد، چون بودن حیوانی در محلی که دور از احساس قوای باصره و سامعه و لامسه و شامه است، خواه کنار بودن از لحاظ مکان باشد، یا از جهت زمان، یا از جهات دیگر، و مکان مورد توجه نیست.
ج: از لحاظ آگاهی و علم؛ یعنی چیزی معلوم و مستحضر در ذهن بوده، و یا مجهول و ناشناخته باشد، اگرچه در رابطه موضوعی حاضر و مشهود باشد، مانند: اصحاب کهف پنج تا هستند، و این حکم به غیب است.[۵۳]
د: از لحاظ معارف و حقایق الهی که با بودن زمینه و استعداد روحانی، از جانب پروردگار متعال افاضه شده، و برای بندگان مقرب شهود میگردد، و برای دیگران غیب است. مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۵۴].
ه: علوم غیبی مخصوص به پروردگار متعال: مانند آنچه مربوط باشد به جزئیات آجال، عواقب امور أفراد، تقدیرات مخصوص، جریان بداء، خصوصیات عوالم ماورای طبیعت، و حقایق مخصوص در عالم لاهوت، و به طور کلی آنچه صلاح در علم به آن نیست، یا استعداد فهم آنها در أشخاص نباشد. و این قسم از علوم غیبی قابل درخواست نبوده، و علم و تحمل آنها نیز برای دیگران مشکل و بلکه ممکن نباشد. و اما سه قسم اول: قابل معرفت و تحقیق و شناسایی باشد. و در قسم چهارم نیز با تحصیل مقدمات مربوط و با اصلاح زمینه و مقتضی، میتوان آنها را به دست آورد.
۲. "أَنَّكَ تَعْلَمُ الْغَيْب": نظر به علم غیب مطلق است که شامل همه اقسام و مراتب غیب میشود. و این معنی نسبت به مخلوق و فردی که محدود و حادث و ضعیف و محتاج است: محال و ممتنع باشد، زیرا علم به غیب مطلق میباید از وجودی صورت بگیرد که واجب مطلق و نامحدود و أزلی و أبدی و نامتناهی است. و گفته شد که: حقیقت علم احاطه است، و تا احاطه به همه عوالم و مراتب موجودات پیدا نشود: علم مطلق به شهود و غیب امکانپذیر نخواهد بود. خداوند متعال میفرماید: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبير﴾[۵۵]. ﴿وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُو﴾[۵۶].
۳. "فَوَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ شَعْرَة": آری این نسبت مانند نسبت دادن الوهیت و نامحدود بودن و نامتناهی شدن و واجب مطلق و ازلی و ابدی گشتن است: به عبد مطلق محدودی که از خود چیزی نداشته "لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً"[۵۷] و در مقابل مولای خود فانی و تسلیم کامل است.
۴. "إِلَّا وِرَاثَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّه (ص)": اشاره است به آیه کریمه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۵۸] و معلوم شد که: در چهار قسم اول از غیب، و بلکه در بعضی از موارد قسم پنجم نیز "استثناء" که مقتضی و زمینه و صلاح موجود باشد: شخص ولی مقرب پروردگار متعال، مورد افاضه و وحی و تعلیم قرار گرفته، و از قسمت معلومی از غیب را آگاه میشود. و این معنی در حقیقت وراثت از مقام ولایت رسول اکرم (ص) است که از جانب خداوند متعال داده میشود. ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ﴾[۵۹]و در باب ۱۹ قسمتی از علوم غیبی بحث خواهد شد»[۶۰].]]]]
«غیب در مقابل شهادت، به معنای هر چیزی است که از انسان پنهان باشد[۶۱] همچنانکه شهادت "حاضر بودن"، مراتب و کاربردهای گوناگونی دارد. معنای مقابل آن یعنی غیب نیز متفاوت است. هر معنا از حضور، غیبی متناسـب با آن را در برابر دارد [۶۲]. میدانیم علم ذاتی و مطلق به غیب از آن خداوند متعال است؛ ولی خداوند بندگان برگزیده خود را در صورتی که بخواهد از حقایق پنهان آگاه میسازد. از برخی آیات و روایات میتوان اینگونه استنباط کرد که گویا علم غیب، اصطلاحی برای اشاره به علم ذاتی و استقلالی به غیب است که مختص خداوند میباشد[۶۳]. به همین جهت از به کارگیری این تعبیر در حد ممکن برای اشاره به علم پیامبر اکـرم(ص) و دیگر بندگان برگزیده خداوند به حقایق پنهان خودداری کرده و از تعبیر آگاه شدن از غیب یا علم با واسطه به غیب استفاده میکنیم. البته در مواردی که به ناچار برای روشنی بیشتر از این تعبیر یا تعابیر مشابه آن استفاده شود، مقصود آگاهی از حقایق غیبی به واسطه خداوند است»[۶۴].
«غیب در لغت عربی تقریباً به معنی پنهانی در لغت فارسی است؛ ولی تفاوت شایانی با معنی پنهانی دارد؛ زیرا در مفهوم پنهانی "اخفاء" و "ستر" اشراب و تضمین شده با اینکه در غیب این معنی منظور نیست. غیب در عربی مقابل حضور و شهود است، و در قرآن کریم سخنان پیامبر اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، غیب و شهود و غائب و شاهد در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند (...). بنابراین، با توجه به معنی شهود و شاهد به خوبی میتوان به معنی غیب و غائب پی برد و شهود کنایه از ارتباط حواس به مشهود و قرار گرفتن مشهود در حیطه حواس ظاهری است؛ مثلاً: مسافر وقتی که از حواس انسان دور میشود غائب به شمار میرود اگر چه قبلاً حاضر محسوب میشده و در دسترس حواس ظاهری قرار داشته است یا مولودی که در رحم مادر است در غیب است ولی وقتی به دنیا میآید در حضور و احساس و مشاهده واقع میگردد.[۶۵]
۱٦. حجت الاسلام و المسلمین رفیعی؛
حجت الاسلام و المسلمین رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در اینباره گفته است:
«علم در لغت به معنای دانش و نقیض جهل است. ابن منظور علم را شعور و معرفت معنی نموده. این واژه معنای بدیهی و روشنی دارد که همان دانستن و آگاهی است. ابو هلال عسکری[۶۶]. معرفت را اخص از علم دانسته و تأکید میکند هر معرفتی علم است در حالی که هر علمی معرفت نیست. علم، کلی و معرفت، تفصیلی است.
غیب نیز در لغت به معنای چیز ناپیدا و پنهانی اسـت[۶۷]. که در برابر شهادت به کار میرود. هرگونه پنهان بودن و دور از دسترس چشم بودن، غیب است. غایت الشمس یعنی خورشید پنهان شد. نهان بودن از چشم به معنای پنهان بودن از دل و جان نیست. غیب هر حقیقتی است که از دید شخصی غائب است گرچه برای فرد دیگری قابل حضور و رؤیت باشد[۶۸].
دایره علم غیب گسترده است. همه امور فراتر از زمان و مکان را فرا میگیرد. این دانش وافر به تصریح آیات و روایات به تعلم و آموزش الهی است و هرگز در عرض علم غیب خدا نیست[۶۹]»[۷۰].]]]]
«به طور کلی کلمه غیب و غیاب و غیبوبه و مشتقات آن به معنای دور بودن ازدیدگان و ناپدید بودن از افق دید است.[۷۱] پس غیب در برابر شهادت، تمامی امور واقعی غیرمحسوس را شامل میشود.[۷۲] غیب در اصطلاح به حقایقی گفته میشود که حواس و ابزار ادراکی بشر، راهی بدان نداشته باشند[۷۳]»[۷۴].
«واژه غیب در زبان عرب به معنای "ناپیدا" و "نهان" است. بنابر این، چیزی که برای انسان معلوم و پیدا نیست به آن "غیب" اطلاق میشود[۷۵]. این واژه در لغت به معنای مصدری "پنهان شدن" و به معنای اسمی "پنهان" آمده است. ابن منظور میگوید: "غیب یعنی شک و جمع آن غیاب است و غیوب است و شامل هر آنچه غایب از نظر باشد میشود"[۷۶].
تعاریفی که دانشمندان برای غیب نمودهاند متأثر از همان معنای لغوی غیب است، گفتهاند: غیب آن چیزی است که دستگاههای حسی و ادراکی ما توانایی درک آن را نداشته باشد، شامل همه آن چیزهایی میشود که به نحوی دور از دید بشر است. راغب اصفهانی چیزی را غیب و غایب میداند که نهان از دیدگان باشد، او میگوید معنای قول خداوند، ﴿أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ﴾[۷۷] یعنی غائبین از حواس و علم انسان زیرا برای خداوند همه چیز آشکار و هویداست». پس وقتی خداوند میگوید: ﴿یؤمنون بالغیب ﴾[۷۸]یعنی آنچه در حیطه حواس آدمی نیست و عقل آدمی نمیتواند درک کند؛ آنها عبارتاند از غیبهایی که بهوسیله اخبارانبیا (ع) مورد پذیرش قرار میگیرند[۷۹]»[۸۰].
١٩. حجج الاسلام و المسلمین غرویان، میرباقری و غلامی؛
«غیب، چیزی است که پنهان بوده که حس و جوارح آن را درک نمیکند و عقول آن را به طور معمول در نمییابند. در واقع مسئله ربطی به طبیعیات و مادیات ندارد بلکه مسائلی مانند خدا، امام زمان(ع)، ملائکه، جن، قیامت، برزخ و دهها نظیر اینهاست که نهان است. یعنی نامرئی و ناپدید است و اینها را مسائل ماوراءالطبیعه گویند»[۸۲].
«غیب یعنی چیز پوشیده؛ هر چیزی که انسان به صورت طبیعی از آن اطلاع ندارد و برای کشف آن نیاز به تحقیق و تفحّص دارد مادامی که حواس و مشاعر انسان به آن دست نیافته است غیب به حساب میآید؛ مثلاً اطلاع از درون انسانها برای انسانهای دیگر غیب است ولی برای خود او غیب نیست و از آن واضحتر اگر کسی از حادثهای که پشت یک دیوار اتفاق افتاده خبر دهد یا از درون یک جعبه که با آن به هیچ وجه تماسی نداشته است اطلاع دهد، خبر غیبی شمرده میشود، در حالی که اطلاع یافتن از آن برای او با باز کردن در جعبه یا رفتن به آن سوی دیوار، ممکن است و این بدون توسل به اسباب و وسایل ظاهری وطبیعی برای افراد معمولی ممکن نیست و لذا اگرکسی از چنین چیزی، بدون وسایل طبیعی و معمولی خبر دهد کار او یک کار خلاف معمول و خارق عادت یا معجزه و کرامت به حساب میآید»[۸۳].
«معنای غیب که به امور پنهانی اطلاق میشود در زبان عربی آمده است: «غابَ یغیب غیباً و غیبوبه»:[۸۴] غایب شد، از نظر دور شد، پنهان شد، ضد حاضر شد. (...) «الغیب جمع غُیوب و غیاب مصدر غابَ»[۸۵] هر آنچه که از آن پوشیده بماند، او به غیب آگاه است.[۸۶] الغیب (مصـدر) ناپدید پنهان:[۸۷] و گفتهاند غیب چیزی است که از انسان پنهان باشد یا از جهت زمان مانند امور گذشته و آینده و یا از جهت مکان مانند آنچه در زمان حال باشد ولی در مکانی است که دور از انسان باشد و حواس پنجگانه آن را درک نمیکند و یا از جهت آنکه خود به خود مخفی است. در قرآن غیب بر آنچه غایب است از حواس اما در زمان حاضر موجود است گفته شده چنان که در سوره یوسف فرموده: ﴿ارْجِعُوا إِلَىٰ أَبِيكُمْ فَقُولُوا يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ﴾؛[۸۸]و نیز گفته شده: مقصود از غیب همان امور پنهان از حس بشر است یعنی اموری که از قلمرو و ابراز آگاهیهای عادی او بیرون می باشد. مثلاً هنگامی که آفتاب از دیدگان انسان مستور و پنهان میگردد میگویند غائب الشمس، آفتاب پنهان گردید. قرآن چیزهایی را که از قلمرو حس بشر بیرون میباشد غائبه میگوید، آن جا که میفرماید: ﴿مَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾؛[۸۹] پس غیب در لغت عرب به معنی امر پوشیده از حس است و غيب در لغت عرب؛ به معنای وحی نیامده و اگر بخواهیم برای آگاهی بر وحی از کلمه غیب استفاده شود از این نظر نیست که معنی مستقیم غیب، وحی است بلکه به خاطر این است که وحی از حواس مردم پوشیده است و یکی از مصادیق غیب، وحی است[۹۰]»[۹۱].
«غیب به معنای چیزی است که از حسّ پوشیده است؛ یعنی ماورای محسوسات که از ما پنهان است، "غیب" است و آنچه برای حواس ما قابل درک است، شهود است. بهترین نمونه غیب برای انسان، خود وجود انسان است؛ بدن ما برای خودمان محسوس است و از روان خود نیز آگاه هستیم ولی نسبت به دیگران، روان آنها برای ما غیرمحسوس و غیب است ... انسان غیب دیگری نیز دارد که حتی بر خودش نیز مخفی است و آن را روان ناخودآگاه مینامند»[۹۲].
«کلمة "غیب" مصدر است از "غاب، یغیب" که در نزد اهل لغت به معنای ناپیدا یا نامحسوس اطلاق میگردد، مثل اینکه گفته شود فلان شیء به چشم نیامد و در نزد آن مستور و پوشیده ماند. [۹۳] بر همین اساس است که قرآن میفرماید: ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾؛[۹۴] ابن منظور مینویسد: والغیب ... ما غاب عن العیون، و ان کان محصلاً فی القلوب، و یُقالُ: سمعت صوتاً مِنْ وراءِ الغیبِ و هو کل ما غاب عن العیون سواء کان محصلا فی القلوب او غیر محصل. [۹۵] از کلام ابن منظور استفاده میشود که غیب چیزی است که از چشم پوشیده باشد؛ اگر چه برای قلب تحصیل شده و آشکار بوده، با علم حضوری قابل ادراک است، به عنوان مثال، لذت، الم، عاطفه و مانند اینها با علم حضوری قابل درک و تحصیلاند اما از نظر حس قابل رؤیت نیستند. بر همین اساس، گفته میشود که ایمان به حقایق غیبی، که توسط پیامبران(ص) برای بشر مطرح میگردد، ایمان به مجهول محض نیست بلکه به معنای ایمان به اموری است که ارتباط با آنها تنها به سبب حواس طبیعی و ابزاری امکانپذیر نیست. [۹۶]»[۹۷]
«غیب در لغت به امری که از حس پوشیده، اطلاق شده است، در مقابل شهود که به معنای چیزی است که با حواس قابل درک باشد. [۹۸] ازاینرو غیب معنای وسیعی را شامل میشود. مراد از غیب در اصطلاح قرآن و حدیث، چیزی است که شناخت آن بدون توسل به دلیل، علل و اسباب عادی تحقق پذیرد. [۹۹] به دیگر بیان، مراد از علم به غیب، علم غیر عادی و خدادادی است، نه دانشهایی که از راه دلایل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی بهدست میآیند؛ زیرا این امور تنها تابع علل و اسباب عادی خود هستند و آن علل، اختصاص به کسی ندارد؛ لذا در اینگونه از دانشها، مردم با هم شریکاند. در صورت پذیرش امکان علم به غیب، خداوند علامالغیوب آن را به کسی که بخواهد و برگزیند، عطا مینماید. با توجه به این بیان میتوان غیب را دو قسم دانست: یکی مختص افرادی که مورد عنایت ویژه خدا هستند و دیگری، مشترک میان همه انسانهاست. [۱۰۰] به وحی نیز بهسبب خفای آن، کلمه غیب اطلاق میشود، نه اینکه وحی معنا و مفهوم غیب باشد؛ بلکه وحی یکی از مصادیق غیب است که بهجهت درک نشدن حسی آن توسط ما، غیب خوانده شده است. بنابراین، نباید اشتباه مصداق به مفهوم در اینجا صورت گیرد[۱۰۱]»[۱۰۲].
«غیب در مقابل شهادت، به معنای هر چیزی است که از انسان پنهان باشد. بنابراین در معنای غیب، یک امر پنهان و فرد یا افرادی که آن چیز از آنان پنهان است، مورد توجه است. موجودات به لحاظ وجودی، خالی از حدود و نواقص نیستند. اموری که در محدوده ادراک هر موجود بوده و او نسبت به آنها احاطه دارد، برای او شهادت است و چیزی که از حد آگاهی او خارج باشد، برایش غیب خواهد بود. همچنان که شهادت (حاضر بودن)، کاربردهای مختلفی دارد، معنای مقابل آن یعنی غیب نیز متفاوت است. هر معنا از حضور، غیبی متناسب با آن را همراه دارد. شهادت گاهی با حضور در برابر دیدگان انسان (یا سایر حواس) و گاهی با حضور علمی در ذهن فرد است؛ در مقابل آن، غیب نیز در دو معنا به کار میرود:
غیب به معنای غایب بودن از حواس فرد. بسیاری از کاربردهای غیب به پنهان ماندن از دیدگان (حواس) اشاره دارد. مثلا ایمان به بهشت و جهنم از مصادیق ایمان به غیب است؛ زیرا این امور از دید انسان پنهان است؛ هر چند انسان از طریق قرآن یا روایات به آن علم داشته باشد. همچنین غیب در این آیه به معنای پنهان ماندن از دیدگان است: ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۱۰۳]. چنان که از ابتدای آیه روشن است، حضرت سلیمان(ع) وقتی هدهد را در میان پرندگان ندید، احتمال داد که او غایب باشد. این تعبیر در کاربردهای روزانه ما نیز بسیار به کار میرود. اگر کسی را در وعدهگاهش نیابیم، او را از غایبان به شمار میآوریم که معنای آن، پنهان ماندن از دیدگان ما است؛ هر چند بدانیم که در آن لحظه در کجا است.
غیب به معنای عدم علم. مانند این آیه شریفه ﴿وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ...قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِيلٌ﴾[۱۰۴]. مردم زمان پیامبر در تعداد اصحاب کهف اختلاف داشتند. آنان چون به منبع معتبری در این مورد دسترسی نداشتند، حدس میزدند. از محتوای آیه و اشارات انتهایی روشن میشود که مقصود از غیب در این آیه، عدم علم است و رجم به غیب که آن را به تیر در تاریکی افکندن ترجمه میکنیم، به معنای بیان احتمالات بدون داشتن علم است. بنابراین احتمال قویتر در معنای غیب در این آیه، عدم علم است، نه عدم مشاهده. قابل توجه است که مردم زمان اصحاب کهف، تعداد آنان را میدانستند و این مسأله برای آنان دانشی غیر عادی و غیبی نبوده است؛ اما با گذشت زمان آنان، این امر مصداقی از علوم غیبی به شمار میآید. این مطلب نسبی بودن علم غیب را میرساند که در ادامه درباره آن سخن میگوییم.
نکته مهم دیگر در معنای غیب، آن است که متعلق غیب، ممکن است امری عادی مانند یک مکان یا نام یک کتاب یا غیر عادی مانند نیتهای درونی و پنهان افراد باشد»[۱۰۵].
«غیب در لغت به معنای چیز ناپیدا و نهانی است.[۱۰۶]و در برابر شهادت به کار میرود. ازاینرو کسانی را که در جمعی حضور نداشته باشند، "غایب" میگویند؛ چنانکه پیامبر(ص) در غدیر خم فرمود: «فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ ...»، [۱۰۷] همچنین امیرمؤمنان علی (ع) در نکوهش برخی یاران سستعنصر خود فرمود: «مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ وَ تُجَّاراً بِلَا أَرْبَاحٍ وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً...»[۱۰۸]»[۱۰۹].
«غیب در لغت به امری که از حس پوشیده میباشد اطلاق شده، در مقابل آن شهود است، شهود به آن معنایی که با حواس قابل درک باشد اطلاق میشود. از این رو غیب معنای وسیعی را شامل میشود. قرآن کریم یکی از نشانههای اهل ایمان را باور به غیب معرفی مینماید. که امکان این امر از امتیازات انسان از سایر حیوانات به شمار میرود. مراد از غیب در اصطلاح، غیبی است که شناخت آن بدون توسل به دلیل، علل و اسباب عادی تحقق پذیرد، اما اطلاع یافتن از غیب از شیوههای عادی و اسباب طبیعی مثل خبر دادن از خسوف و کسوف و... هر چند علم به غیب است و شناخت به امری غائب از حس عموم انسانهاست، لکن این آگاهی علم به غیب در اصطلاح قرآن و حدیث گفته نمیشود، چنین آگاهی و شناختی را خداوند سبحان به تمامی کسانی که راه و شیوه آن را بیاموزند اجازه فرموده، و این نوع آگاهی در سایۀ آموزش و رقابت علمی محقق میگردد و دلیلی بر وصول به خدا و عوالم غیبی آگاهِ از این امور نیست، بلکه تنها میتواند دلیل نبوغ و تخصص در یک امر و یا اموری باشد. به بیان دیگر مراد از علم به غیب علم حضوری و ارادی است، نه دانشهایی که از راه دلائل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی بهدست میآیند»[۱۱۰].
«مفهوم علم روشن است. غیب به معنای پنهان در برابر شهادت به معنای پیداست. این واژه در مورد چیزی به کار میرود که نهان از ادراک ظاهری و یا ادراک باطنی بشر عادی باشد.[۱۱۲] از این رو آگاهی از غیب را که ادراک باطنی غیر عادی است، آگاهی سوم نیز گفتهاند»[۱۱۳]
«برای شناخت دقیق معنای واژه غیب ابتدا به جستجوی آن در کتابهای لغت پرداخته، سپس مراد اصطلاحی اندیشمندان امامیه را واکاوی نموده و آنگاه با فحص در آیات و احادیث به جمع بندی مطلوب خویش می رسیم.
"غیب" در لغت:
الف) راغب اصفهانی غیب را مصدر و معنای حقیقی آن را استتار چیزی از چشم میداند، که مجازا به معنای اسم فاعل برای هر چیز پنهان از حواس ظاهری یا پنهان از علم انسان نیز استعمال میگردد، سپس متذکر میشود که اولا شیء غایب، نسبت به مردم غیب گفته میشود نه نسبت به خدا، و ثانیا غیب تنها به واسطه خبر انبیا معلوم میگردد. با توجه به این تعریف اولا حواس و علم انسان، ملاک غیب و شهود است. ثانیا علم به غیب برای انسانها فقط از طریق انبیا ممکن است.
نقد: اولا ملاک در غیب فقط حواس و علم انسان نیست بلکه حواس و علم هر مخلوقی میتواند ملاک باشد همانطور که در جریان خلقت آدم، مخاطب خدا در عبارت ﴿إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[۱۱۴] ملائکه بودند. یعنی حقیقتی که بر ملائکه مخفی بود، "غیب" نامیده شده است. ثانیا واسطهی اطلاع از غیب منحصر به انبیا نیست، همانطور که حضرت مریم بدون واسطهی انبیاء مطالب غیبی را دریافت نمود.
ب) علامه مصطفوی: " غیب چیزی است که شهادت نباشد و شهادت یعنی حضور (حضور مکانى یا حضور نزد حواس ظاهری یا حضور در فکر و علم فرد یا حضور در مقام معرفت و بصیرت و یا مطلق حضور)".
نتیجه: از نظر لغوی اینکه غیب به معنای "شیء پنهان" باشد مورد اتفاق اهل لغت است، اما اختلاف در این است که از چه چیز، از چه کس و از چه جهت پنهان باشد، که به نظر میرسد با وجود اشکالاتی که به تعریف برخی لغویها وارد است و با لحاظ مصادیق غیب و نیز با توجه به تبادر عرفی، هر چیزی، از هر جهتی از حواس ظاهری یا از علم هر کسی پنهان باشد به همان لحاظ، عرب نسبت به همان شخص آن را "غیب" مینامد.
"غیب" در اصطلاح اندیشمندان امامیه: از آنجا که درک دقیق و عمیق مقصود از غیب و مشتقاتش در قرآن و احادیث اهل بیت(ع) به دلیل کاربرد زیاد و برخورداری از حساسیت دیرینه در جامعهی اسلامی، از موضوعاتی است که جهت فهم معارف ظریف توحیدی، امامتی و دفع شبهات مخالفین حائز اهمیت میباشد، این واژه را فراتر از لغت باید واکاوی نمود. در این قسمت با توجه به اینکه تعاریف اکثر اندیشمندان امامیه از غیب، ناظر به آیات و روایات بوده، ابتدا دیدگاههای ایشان را در این زمینه ذکر نموده، و آنگاه خود با پیجوئی مصادیق غیب در کتاب و سنت، جامعیت و مانعیت این تعریفها را به نظاره مینشینیم. در میان عالمان امامیه، جمع کثیری معتقد به جعل اصطلاح خاصی در مورد واژهی "غیب" در اسلام نبوده و بر این باورند که در منابع دینی این تعبیر به همان معنای لغویاش به کار رفته است، اما از آنجا که در معنای لغوی آن، دیدگاه مشترکی ندارند شاهد گوناگونی اقوال ایشان از جهات متعدد میباشیم:
۱. از جهت عدم امکان درک غیب (برای جمیع خلق یا برای غیر انبیا واولیاء ) یا صِرف عدم فعلیّت درک آن برای عدهای.
۲. از جهت دامنه حسی که شیء غایب، از آن مخفی است: انحصار در حس ظاهری یا عمومیت نسبت به حس ظاهری و باطنی مانند احساس گرسنگی
۳. از آن جهت که تنها از حواس خلق پنهان است یا از حواس و عقل آنها یا از ادراکشان.
۴. خفای از علم مخلوقات (بدون اعلام الهی)را از شرایط صدق غیب میدانند ، یا عامل مستقل.
در مقابل اینها؛ جمعی دیگر به دلایلی چون استعمال لفظ "غیب" به عنوان نعت حقیقی برای امور غایب از نظر توسط منکران ماوراء طبیعت یا کاربردهای گوناگون غیب در قرآن و یا تفاوت ماهوی غیب بودن خدا و خلق ، معنای لغوی و اصطلاحی آن را متفاوت دانستهاند. به طور مثال آیت اللّه محمد باقر ملکی میانجی غیب را لفظ مشترک دانسته و استعمال آن در مورد خدا را به معنای موجود غیر قابل درک و تصور برای عقل و وهم میداند که در عین خفاء، ظهور تام دارد. در حالی که غیب خواندن غیر او را به معنای شیء مخفی از علم، عقل و حس میانگارد، خواه از طریق اسباب عادی و سنن جاری در باب تعالیم متعارف، بتوان به آن دست یافت یا منحصر در تعلیم الهی باشد. حال که دیدگاههای دانشمندان امامیه در تبیین واژهی غیب بیان شد، جهت برگزیدن صحیحترین آنها به کنکاش در استعمالات قرآنی و رواییاش میپردازیم.
"غیب" در قرآن و روایات: در آیات قرآن شاهد گوناگونی گستره و مصادیق غیب در استعمالهای مختلف آن میباشیم، مثلا هرگاه متعلَّق غیب ترس از خدا باشد مقصود از آن "حال خلوت و تفرد" است یعنی مکانی که در مرأی و مسمع دیگران یا عموم نباشد، و آنگاه که متعلَّقش ایمان باشد مراد از آن، "امور غیر محسوس به حواس ظاهری فعلی مردم است که ایمان به آن لازم بوده، و تنها بواسطه حجج الهی برای مردم معلوم می گردند" مانند بعث، حساب، جنت، نار، توحید اللَّه و حجّت غائب.[۱۱۵]
«معنای غیب و جهان غیب: بسیاری از عالمان امامیه، معتقد به جعل اصطلاح خاصی در مورد واژه «غیب» در اسلام نبوده و بر این باورند که در منابع دینی این تعبیر به همان معنای لغوی اش به کار رفته است، اما از آنجا که در معنای لغوی آن، دیدگاه مشترکی ندارند شاهد گوناگونی اقوال ایشان از جهات متعدد میباشیم:
برخی غیب را چیزی میدانند که امکان درک آن برای جمیع خلق وجود نداشته باشد.
برخی غیب را چیزی میدانند که امکان درک آن برای مخلوقات بجز انبیا واولیاء، وجود نداشته باشد.
دسته دیگر غیب را بر چیزی اطلاق میکنند که درک آن برای برخی انسانها فعلیّت ندارد. هرچند امکان دارد.
گروهی دیگر غیب را شیء مخفی از حس ظاهری و باطنی مانند احساس گرسنگی میانگارند.
جمعی دیگر آن را تنها از حواس خلق پنهان میدانند نه از عقل.
و عدهای غیب را شیء پنهان از حواس و عقل خلق محسوب نمودهاند.
بعضی خفای از علم مخلوقات بدون اعلام الهی را از شرایط صدق غیب میدانند، و عالمانی خفای از علم مخلوقات بدون اعلام الهی را عامل مستقل در صدق عنوان غیب میپندارند.
در مقابل این اندیشمندان؛ جمعی دیگر به دلایلی چون استعمال لفظ «غیب» به عنوان نعت حقیقی برای امور غایب از نظر توسط منکران ماوراء طبیعت یا کاربردهای گوناگون غیب در قرآن و یا تفاوت ماهوی غیب بودن خدا و خلق، معنای لغوی و اصطلاحی آن را متفاوت دانستهاند. به طور مثال آیت اللّه محمد باقر ملکی میانجیغیب را لفظ مشترک دانسته و استعمال آن در مورد خدا را به معنای موجود غیر قابل درک و تصور برای عقل و وهم میداند که در عین خفاء، ظهور تام دارد. در حالی که غیب خواندن غیر او را به معنای شیء مخفی از علم، عقل و حس میانگارد، خواه از طریق اسباب عادی و سنن جاري در باب تعاليم متعارف، بتوان به آن دست یافت یا منحصر در تعلیم الهی باشد.
باشد مقصود از آن "حال خلوت و تفرد" است یعنی مکانی که در مرأی و مسمع دیگران یا عموم نباشد، و آنگاه که متعلَّقش ایمان باشد، مراد از آن، "امور غیر محسوس به حواس ظاهری فعلی مردم است که ایمان به آن لازم بوده، و تنها بواسطه حجج الهی برای مردم معلوم میگردند" مانند بعث، حساب، جنت، نار، توحيد اللَّه و حجّت غائب. و آنجا که متعلقش آگاهی و علم باشد، از جهت معنایی «غیب» را در مقابل یکی از این موارد ذیل استعمال نموده است: (۱) مطلق شهادت. (۲) حضور مکانی یا زمانی. (۳) علم. (۴) امور علنی. و از جهت گستره آگاهان از غیب، گاه بر اموری اطلاق گردیده که تنها خدا بدان عالم است. و دیگر بار بر مواردی که هرچند علم به آنها ذاتا مخصوص خداست اما برخی از برگزیدگان الهی نیز به تعلیم او از آنها آگاه اند. و بالاتر از این؛ گاه در مصادیقی به کار رفته که راسخون در علم و یا حتی عموم مردم به تعلیم برگزیدگان خدا بدانها آگاه میباشند؛ و از آن رو که نزد آن امور حضور نداشته یا قبلاً به آن جاهل بوده و با تعلیم آسمانی از آن مطلع گردیدهاند هنوز نام غیب را بر آن مینهد.
غیب در اصطلاح قرآن و روایات دارای مراتب متعددی است اما وجه مشترک آنها چیزی است که بدون اعلان خداوند، از حواس یا علم مخلوقات پنهان میباشد. و یا مخلوقی از طریق اعلان الهی "با واسطه مَلَک و سایر وسایط غیبی یا بیواسطه" بدان علم پیدا کرده باشد نه بواسطه حواس ظاهری یا از طریق آموزش، تمرین یا تجربه؛ چنانچه مرتاضان یا عارفانی از این راهها برای آگاهی از اموری که بر دیگران مخفی است، استفاده میکنند»[۱۱۶].
«غیب - در مقابل شهادت - به معنای آنچه مستور و مخفی است. برخی از آیات قرآن به این معنی اشاره دارد. مثل: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ﴾[۱۱۷] و ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ﴾[۱۱۸] پس آنچه که برای انسان مشهود وحاضر نیست غیب است و علم به آن علم غیب است»
«غیب در برابر شهادت به معنای نهان است. البته گاه این واژه در برابر حضور نیز به کار می رود. در آموزههای قرآنی عالم غیب در برابر عالم شهادت قرار میگیرد. خداوند در آغاز سوره بقره از ویژگیهای مومنان، ایمان به عالم غیب را بر میشمارد. عالم غیب شامل، عالم فرشتگان یا همان عالم مجردات، عالم برزخ، بهشت و دوزخ و مانند آن میشود. البته به یک معنا رخدادهایی که در آینده به وقوع میپیوند و هنوز از عالم برزخ به عالم ماده نزول نیافته و همچنین هر چیز نهان و غایب از چشم بشری را نیز غیب میگویند. از این رو جنیان نیز جزو موجودات عالم غیب شمرده می شوند؛ زیرا از چشم بشر غایب هستند، در حالی جزو مجردات نبوده و از عنصر مادی آتش و انرژی ساخته شدهاند. بیشتر اهل لغت غیب را هر چیزی که از تو پنهان شود، دانسته و گفتهاند: الغیب کل ما غاب عنک. بنابراین امور پنهان از انسان، غیب است. [۱۲۰] از نظر اصطلاحی، غیب، هر چیزی است که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد.[۱۲۱] از این رو در مقابل مفهوم غیب، مفهوم شهادت به معنای شهود و آشکاری قرار می گیرد، چنانکه پیامبر اکرم(ص) پس از پیام تاریخی خود در سرزمین غدیر، فرمودند:"الا فلیبلغن الشاهد الغائب" بدین معنا که "این پیام را شاهدان به غایبان برسانند"»[۱۲۲].[۱۲۳]
«در نگریستن در تعاریفی که واژه شناسان از واژه غیب به دست دادهاند، نشان میدهد که از نظر همه آنان غیب در برابر شهود به معنای پنهان است؛ در عین حال برای این معنای عام مصادیق مختلفی ذکر شده که باور به خداوند و قیامت، قعر چاه و غیبت برادران دینی از جمله آنها به شمار میروند. خلیل بن احمد فراهیدیغیب را شامل هر چیزی میداند که از نظر انسان پنهان است. جوهری در تعریف غیب چنین آورده است: «الغیب ما غاب عنک تقول غاب عنه... وغیابة الجب قعره وغابت الشمس غیابة هبطت والمغایبة خلاف المخاطبة واغتابه اغتیابا وقع فیه والاسم الغیبة بالکسر وهی أن یتکلم خلف إنسان مستور بما یغمه لو سمعه»[۱۲۴] چنان که پیداست از نظر جوهری به ته چاه از آن جهت که پنهان است، غیابة الجب میگویند و وقتی خورشید از چشمها پنهان میشود و فرو میرود، میگویند غائب شده است. به غیبت از آن جهت که در غیاب و عدم حضور فرد سخنی بر خلاف رضایت او گفته میشود، غیبت گفته میشود. شبیه چنین تحلیلی از واژه غیب در مجمع البحرین آمده است.
طریحی درباره واژه غیب در آیه ﴿یُؤمِنونَ بِالغَیبِ﴾چنین آورده است: یعنی: «یؤمنون بالله تعالی لأنه لا یری، وقیل إنه بما غاب من أمر الآخرة وإن کان محصلا فی القلوب»[۱۲۵] زبیدی در تبیین مفهوم غیب چنین آورده است: «والغیب: کل ما غاب عنک... قال أبو إسحاق الزجاج فی قوله تعالی: ( یؤمنون بالغیب ) أی بما غاب عنهم، فأخبرهم به النبی (ص) من أمر البعث والجنة والنار. وکل ما غاب عنهم مما أنبأهم به فهو غیب. وقال ابن الأعرابی : یؤمنون بالله. قال: والغیب أیضا: ما غاب عن العیون وإن کان محصلا فی القلوب. ویقال: سمعت صوتا من وراء الغیب، أی من موضع لا أراه. وقد تکرر فی الحدیث ذکر الغیب؛ وهو کل ما غاب عن العیون سواء کان محصلا فی القلوب أو غیر محصل. والغیب من الأرض: ما غیبک»[۱۲۶] در کتاب معجم مقاییس اللغة در این باره چنین آمده است: «غیب؛ الغین والیاء والباء أصل صحیح یدل علی تستر الشیء عن العیون ثم یقاس من ذلک الغیب ما غاب مما لا یعلمه إلا الله ویقال غابت الشمس تغیب غیبة وغیوبا وغیبا وغاب الرجل عن بلده وأغابت المرأة فهی مغیبة إذا غاب بعلها و وقعنا فی غیبة وغیابة أی هبطة من الأرض یغاب فیها قال الله تعالی فی قصة یوسف (ع): وألقوه فی غیابة الجب والغابة الأجمة والجمع غابات وغاب وسمیت لأنه یغاب فیها والغیبة الوقیعة فی الناس من هذا لأنها لا تقال إلا فی غیبة»[۱۲۷] ابن منظور در این باره چنین آورده است: «والغیب أیضا ما غاب عن العیون، وإن کان محصلا فی القلوب. و یقال: سمعت صوتا من وراء الغیب أی من موضع لا أراه. وقد تکرر فی الحدیث ذکر الغیب، وهو کل ما غاب عن العیون، سواء کان محصلا فی القلوب، أو غیر محصل»[۱۲۸]»[۱۲۹].
«اجمالاً روشن است که غیب یک معنای کاملا نسبی است، یعنی هرچیزی نسبت به کسی میتواند غایب باشد و نسبت به دیگری حاضر. وقتی در این مباحث صحبت از علم غیب میکنیم، منظورمان از غیب آن مجموعهای از عالم میباشد که از ادراک عموم مردم مخفی است؛ یعنی در زندگی متعارف و عادی انسانها، مجموعهای از اطلاعات وجود دارد که بین همه مشترک است و بهوسیله ابزارهای ظاهری حواس پنجگانه و تفکر بهدست میآید. ادراک ماورای این مسائل را معمولاً به ادراکات غیبی تعبیر میکنند «البته معمولاً به اینشرط که از طریق نوعی حس باطن به دست آید، ونه با تفکر و تیزهوشی». لذا غیب مرز مشخص و دقیقی در این بحث ندارد».[۱۳۰]
الف) الغین و الیاء و الباء (غ ی ب) اصل صحیح یدل علی تسترء شیء عن العیون "غیب دلالت میکند بر چیزی که از چشمان پوشیده باشد" و بعد این قیاس شد بر غیبی که جز خدا کسی نمیداند.
ب) غیب چیزی است که از تو غیب باشد «کل ما غاب عنک» از دین استفاده میشود که از حواس ظاهری پوشیده باشد.
«واژه "غیب" در یک نگاه، شامل هر چیزی میشود که از حواس پنجگانه انسان مخفی است و در این دیدگاه تمام امور نامحسوس، اعم از حوادث پیشین و آینده و تمام مراتب و مراحل نهان هستی را در بر میگیرد و در نگاه دیگر، آگاهی به غیب؛ یعنی پیشگویی حوادث آینده و اخبار از حوادث گذشته؛ به گونهای که برای غالب انسانها از طریق عادی امکانپذیر نیست»[۱۳۲].
«غیب، در لغت به معانی زیر آمده است: اول به معنای نهان و پنهانی است و دوم دلالت می کند بر پنهان بودن شیء از چشمها و سوم هر آنچه از دیده یا از علم نهان است، چهارم بمعنای شک. و همچنین در کتاب لسان العرب این گونه بیان میدارد که الغیب هر آنچه که از تو غایب باشد را گویند. و در معنای ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[۱۳۳] یعنی ایمان به آنچه که از آنان غایب است دارند و بیان میدارد معنای دیگری هم دارد و آن بمعنای نهان از چشمها هم هست حال چه محصل در غیوب باشد و چه نباشد و فخر رازیغیب را به دو قسم تقسیم میکند الف)غیبی که برای آن دلیلی باشد. ب) غیبی که برای آن دلیلی نباشد. جمع غیب ،غیاب و همچنین، غُیوب است؛ و آمده است « «و كل شيء غَيَّبَ عنك شيئا فهو غَيَابَة»»[۱۳۴]. و مجمع البحرین اینگونه بیان میدارد که قول خداوند متعال که میفرماید: ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ﴾[۱۳۵] معدوم و موجود، و همچنین گفته شده آنچه از خلق غائب است. و در مصباح المنیر اینگونه بیان میدارد "الْغَیب " کُلُّ ما غَاب عنْک و جمعه (غُیوب) و فی التَّنْزِیلِ «علَّام الْغُیوبِ» بنابر مطالب گذشته برای غیب معانی مختلفی بیان شد که وجه مشترک آن، هر چیزی که از دیده نهان و ناپیدا باشد را غیب میگویند و جمع آن هم غیاب و غیوب میباشد. در عرف نیز ما انسانها از هر چیزی که بتوانیم آن را با حواس خویش درک کنیم، به اشیاء مادی تعبیر میکنیم و در وجود چنین چیزهایی جز کسانی که فاقد حساند، شک نمیکنند در عین حال دنیا پر است از اشیاء شگرفی که نمیتوانیم آنها را با حواس خویش درک کنیم ولی آنها در حقیقت وجود دارند و ما هم به وجود آنها یقین داریم اگرچه نمیتوانیم آنها را شهود کنیم، چنین چیزهایی را ما امور غیبی مینامیم»[۱۳۶].
٣٨. حجت الاسلام و المسلمین دیاری بیدگلی، آقای قاسمی و خانم نیری؛
«به طور کلی، غیب در لغت درباره هر چیزی که از حواس انسان مخفی بوده و پشت پرده محسوسات قرار دارد، استعمال شده است. غیب در اصطلاح متکلمان و مفسران عموماً به همان معنای لغوی، یعنی آنچه از حواس پوشیده است. تفسیر شده است. علامه طباطبایی در تفسیر غیب مینویسد: غیب بر خلاف شهادت بوده و برای اموری منطبق میشود که حس آن را درک نمیکند، مانند ذات خداوند و نشانههای بزرگ خداوند که از حواس ما پنهان است و از جمله آنها وحی میباشد»[۱۳۷]
«معنای لغوی غیب: واژه "غیب" در کتب لغت به دو گونه تفسیر شده است: خاص و عام. بعضی از لغتشناسان آن را اختصاص دادهاند به اشیاء قابل دیده شدن یعنی دیدنیهایی که به چشم نیایند. در "نهایه" غیب چنین تعریف شده است: "... و آن (غیب) هر چیزی است که از چشمها پنهان باشد خواه در قلبها باشد یا خیر". و در "مفردات" آمده: "غیب مصدر غابت الشمس یا غیر آن است، هنگامی [بهکار میرود] که [خورشید] از دیده پنهان گردد". اما بعضی دیگر از لغتشناسان واژه غیب را عام گرفتهاند و به هر چیزی که پنهان از انسان باشد اطلاق کردهاند خواه دیدنی باشد و از چشمها پنهان، و خواه شنیدنی بوده و از گوشها نهان و... ابنمنظور در لسانالعرب میگوید: "غیب هر چیزی است که از تو پنهان باشد". و طریحی در مجمعالبحرین بعد از ذکر آیه شریفه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۱۳۸] روایتی از امام باقر(ع) نقل مینماید که مؤید همین معنای عام است. ابن فارس برای جمع بین این دو قول میگوید: "غیب اصل صحیحی است که [در ابتدا] دلالت میکرده بر پنهان شدن از دیدگان و سپس توسعه داده شده و بر هر چیزی که از مردمان پنهان گشته و جز خدای آن را نمیداند اطلاق شده است". در مفردات نیز بر استعمال به طور عام تصریح شده است.
معنای اصطلاحی غیب: واژه غیب گرچه در اصل وضع برای معنایی خاص وضع شده، اما در استعمالات بعدی که اکنون هم رایج است برای تمامی امور پنهان از انسان بهکار میرود. توجه به این نکته نیز لازم است که غیب مفهومی نفسی نیست بلکه نسبی و اضافی است. غیب نسبتی با امر پنهان دارد و نسبتی با شخصی که آن امر از او پنهان است. این چنین نیست که هر چه برای شخصی غیب بود نسبت به دیگران هم غیب باشد. مثلاً اشخاصی که در مکانی حضور دارند نسبت به افراد حاضر در آنجا و گفتار و رفتار آنها و حوادثی که در آنجا رخ میدهند آگاهند و برای آنها از مصادیق غیب نیست اما همینها برای کسانی که در آن مکان حضور ندارند غیب محسوب میشود. لذا وقتی که گفته میشود فلانی عالم به غیب است یعنی به اموری عالم است که عموم افرادی که در شرایطی همانند او هستند (از نظر سلامت حواس و حضور در زمان و مکان مخصوص و عدم آن و ...) به آنها علم ندارند. گرچه افراد دیگری که در زمان و مکان رخداد امور بودهاند، عالم بدان بوده و برای آنان غیب شمرده نشود. پس ممکن است اموری برای عدهای از مردمان غیب باشد و برای عدهای دیگر از آنان ظاهر و آشکار؛ و نیز اموری هستند که برای همگی مردمان عادی غیب است امّا برای ملائکه آشکار؛ و در میان آنان نیز بعضی امور است که برای دستهای از فرشتگان غیب است و برای دستهای دیگر از آنان آشکار؛ و علوم و معارفی هم هستند که فقط در اختیار ملائکه مقرّب الهی است و عموم فرشتگان از آن بیبهره و در نهایت اموری وجود دارد که بر حسب روایات فقط و فقط ذات باری تعالی بدان آگاه است و بس. البته در حقیقت این امور که اسماءمستأثره نامیده میشود و در سعه و ضیق آن گفتگو فراوان است. بنابراین بعضی از غیبها غیب مطلقند و هیچکس را جز خدای متعال بدان دسترسی نیست و علّت این امر هم، آن است که جمیع موجودات ممکن، حتی اگر در بالاترین درجات وجود باشند محدود الوجودند و هر چیزی که حدّ داشته باشد به خارج از حدود وجودی خویش هیچگونه دسترسی ندارد بنابراین برای وی غیب محسوب خواهد شد. اما خدای متعال که از هرگونه حد و قیدی مبرّا و منزه است. هیچگونه غیبی برایش متصور نیست و به تعبیر علامه طباطبایی در حقیقت مرجع ﴿عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ به این است که تمامی غیب و شهادتهایی که نسبت به غیر اوست. برای او شهادت است و بس.»[۱۳۹]
«علم عادی یا علم غیب؛ به نظر میرسد که علم عادی نیازی به تعریف ندارد. از این رو نگاهی گذرا به تعر یف علم غیب میکنیم.
واژه غیب در لغت به معنای پنهان و ناپیدا است. از آن جهت که چیزی بر انسان معلوم و پیدا نیست، به آن غیب میگویند. به گفته شهید مطهری: مراد از غیب آن چیزی است که دستگاههای حسی و ادراکی ما توانایی درک ان را نداشته باشند؛ چرا که راز غیب بودن اشیاء عدم توان حواس و ادراک آدمی است.
بر این اساس معنای غیب را باید با توجه به حدود و ادراکات و حواس بشری مقایسه کرد. راغب میگوید: "هرچیزی که نهان از دیدگان باشد، غیب و غایب است". از این رو در معنای سخن خدا که فرمود: ﴿وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۱۴۰] میگوید: "مراد غایبین از حواس و علم انسان است". [۱۴۱]. علامه طباطبایی نیز قید "غیبت از حس" را در تعریف ارائه میدهد، به بیان وی: "اشیای ناپیدا -یعنی اشیایی که با حواس درک نمیشوند- غیب به حساب میآیند."[۱۴۲].[۱۴۳]»[۱۴۴].
«علم به لحاظ دیگری تقسیم میشود به علم غیب و علم شهود[۱۴۵] غیب در لغت و استعمال به معنای چیز غایب و پنهانی است واین در واقع از قبیل استعمال مصدر به معنای اسم فاعل است. برخی لغویین در تعریف غیب چنین گفتهاند. هر آنچه از انسان غایب و پنهان باشد غیب گفته میشود.[۱۴۶]
کشاف در این باره چنین مینویسد: غیب امر پنهانی است که بحواس ظاهر ادارک نشود و بداهت عقل نیز اقتضاء ادراک آن نکند، علامه مجلسی در مراة العقول تعریف کاملتری از غیب ارائه میدهند: هر آنچه از انسان پنهان باشد غیب است چه از نظر زمانی غایب باشد مانند آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه در آینده تحقق خواهد یافت یا از نظر مکانی غایب است مانند آنچه درحال حاضر از حواس انسان پنهان است و یا صرف نظر از زمان و مکان بخودی خود و ذاتا پنهان هستند مانند قواعد عقلی غیر بدیهی[۱۴۹]
در مقابل غیب، شهود است و شهود به معنای حضور است. در قرآن و روایات، غیب در مقابل شهادت استعمال شده است. قرآن در آیات متعددی، خدا را با صفت "عالم الغیب و الشهادة" توصیف میکند، مقصود این است که علم او بر آنچه که از قلمرو حس بشر خارج است، یا در قلمرو حواس انسان قرار دارد، محیط و مسلط میباشد و او آنچه که از شما غایب یا بر شما محسوس است آگاه میباشد. پیامبر گرامی پس از پیام تاریخی خود در سرزمین غدیر فرمود: "أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ "؛[۱۵۰] ملاک در تقسیم اشیاء، به غایب و حاضر، پنهان و آشکار، علم محدود انسان است، از آن جا که برخی از اشیاء در محیط حس و علم او قرار دارند، و برخی دیگر از قلمرو احساس و عقل او، بیرون میباشند، اشیاء و حوادث در نظر او به دو نوع تقسیم شدهاند. برخی حاضر و برخی دیگر غایب و پیرو همین تقسیم، آگاهی او نیز بر دو نوع منقسم گردیده است: آگاهی از غیب، و آگاهی از شهادت اما این تقسیم در مورد خداوند معقول نیست برای اینکه همه چیز برای خداوند ظاهر وآشکار است. علی(ع) در یکی از خطبههای خویش خداوند را چنین توصیف میکند: "كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ "[۱۵۱] هر رازی پیش تو آشکار و هر پنهانی نزد تو حاضر است. به خاطر همین، برخی در مورد غیب اصطلاح نسبی و اضافی بهکار میبرند و معتقدند غیب یک مفهوم نسبی است یعنی غیب نسبت به غیر خداوند معنا دارد. محی الدین عربی میگوید: "و لما لم یتصور أن یکون فی حق الله غیب علمنا إن الغیب أمر إضافی لما غاب عنا"[۱۵۲] بخاطر آنکه در مورد خداوند نمیتوان گفت چیزی از او غایب است از این میفهمیم که غیب یک امر اضافی است وآنچه که نسبت به ماغایب است غیب گفته میشود»[۱۵۳].
«واژه «علم» در لغت به معنای دانستن، یقین کردن، دریافتن [۱۵۴] و ادراک کردن[۱۵۵] و «غیب» در لغت به معنای شک و تردید، پنهان و مخفی، ناپیدا، دوری، جدا گردیدن، راز، غایب شدن و ناپدید گردیدن است[۱۵۶] و در اصطلاح، «غیب» آن است که از حواس غایب باشد و انسان یا به تحلیل فکری و عقلی و یا به خبر قطعی از جانب خدا و رسولانش آن را درک کند و یا به صورت سر پوشیده باقی میماند و انسان از درک آن عاجز است و آن را جز خدا کسی نمیداند[۱۵۷] بنابراین علم غیب، یعنی آگاهی بر چیزهایی که بیرون از دید و حواس ظاهری ماست؛ خواه به حوادث گذشته مربوط باشد و یا آینده. علم غیب، حقیقتی است که همانند آگاهی بر امور ظاهری، برای تمام افراد بشر ممکن و مقدور است. هرگاه کسی از حوادث گذشته و یا آینده که فعلاً قابل رؤیت نیستند، تنها از رهگذر دانایی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر میدهد، آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد، چنین علمی نیز از علم غیب به شمار میرود و هیچ مانعی در تحقق آن وجود ندارد[۱۵۸]».[۱۵۹].
«غیب در لغت به معانی: شک و تردید، پنهان و مخفی، ناپیدا، دوری، جدا گردیدن، راز، غایب شدن و ناپدید گردیدن. و در اصطلاح فلسفه و عرفان و کلام، به معنای حاضر نبودن در مقابل شهادت است[۱۶۰].
تعریف غیب: اندیشمندان اسلامی برای غیب تعریفهای گوناگونی ذکر نمودهاند. عمده آنها به قرار زیر است:
ابنعربی گفته است: غیب آن است که از حواس انسان پنهان و مخفی بوده و فقط با خبر دادن به آن میتوان رسید نه با نگاه و نظر[۱۶۱]. این تعریف جامع افراد نیست، چون تمام غیبها فقط با خبر دادن نیست، بلکه بعضی از آنها به وسیله تحلیل عقلی آشکار میشود؛ مثل بعض غیبهایی که به وسیله علوم تحقق پیدا میکند.
تهانوی گوید: غیب، امر مخفی و پوشیدهای است که نه قابل درک حواس است و نه اقتضای عقل بدیهی است[۱۶۲]. این تعریف هم جامع افراد نیست، چون هر غیبی مخالف مقتضای عقل بدیهی نیست؛ مثلاً مجردات از غیب میباشند، اما عقل به وجودشان حکم میکند.
ابوالفتوح رازی گفته است: به هرچه از چشمها مغیّب بوده و در دلها مصوّر باشد غیب گویند[۱۶۳]. این تعریف صحیح نیست، چون غیب اختصاص به قوه باصره ندارد، بلکه هرچیزی که با یکی از حواس و قوای پنجگانه درک نشود غیب گویند.
باجی گفته است: غیب آن است که معدوم و یا از مردم مخفی و غایب باشد[۱۶۴]. این تعریف نیز صحیح نیست؛ چون در تعریف، کلمه معدوم به کار رفته است با این که خداوند از غیب است ولی معدوم نمیباشد، معدوم آن است که برای آن وجودی نباشد تا متصور برای غیب شود، غیب آن است که موجود است ولکن پنهان است.
راغب اصفهانی گفته است: به هر چیزی که از حواس و یا از حیطه علم انسان غایب باشد غیب گفته میشود[۱۶۵].
تعریفی از عبدالکریم عثمان نقل شده است که گفته است: غیب آن است که از حواس غایب باشد و انسان یا به تحلیل فکری و عقلی و یا به خبر قطعی از جانب خدا و رسولانش آن را درک کند و یا به صورت سرّ پوشیده باقی میماند و انسان از درک آن عاجز است و آن را جز خدا کسی نمیداند[۱۶۶]. دو تعریف اخیر، افضل تعاریف غیب میباشند، اما تعریف ششمی کاملترین و بهترین آنهاست؛ چون جامع افراد و مانع اغیار است، در برگیرنده تمام غیبهای خارج از حواس، غیبهای قابل درک به تحلیل عقلی مثل وجود خدا و نقلی مثل خبرهای قیامت و غیب مخصوص الهی میباشد»[۱۶۷].
«واژه غیب در زبان عربی از جمله واژگانی به شمار میآید که دارای معنایی روشن هستند. فراهیدی برای تبیین معنای آن از مشتقات همان واژه استفاده کرده است. ابنمنظور در لسان العرب مینویسد: «الغَیْبُ کلُ ما غاب عنک»؛ غیب هر چیزی است که از تو مخفی و پوشیده باشد. وی همچنین اضافه میکند که غیب به هر چیزِ پوشیده از چشم گفته میشود، هر چند در قلب آدمی حاضر باشد. راغب اصفهانی نیز در کتاب مفردات الفاظ قرآن نگاشته است: «غابتِ الشّمسُ اذا استَتَرت عن العینِ و استُعمِلَ فی کلِّ غائبٍ عن الحاسَّةِ و عمّا یَغیبُ عن علمِ الانسانِ»؛[۱۶۸] خورشید غایب شد وقتی که از معرض دید مخفی و مستتر گردید و در هر آنچه از حواس پوشیده باشد و آنچه از آگاهی انسان مخفی باشد، به کار بسته شده است. بنابراین غیب به معنای مخفی از حواس و دور از دیدگان بودن است. با توجه به معنای ارائه شده در واژه غیب میتوان از جهت لغوی، ترکیب دو واژه علم و غیب را به معنای دانستن اموری دانست که به طور عادی و طبیعی از محدودۀ علوم اکتسابی توسط حواس انسان خارج است. از اینرو میتوان علومی مانند علوم الهی برگزیدگان خداوند یا حتی علومی را که از طرق غیر عادی مانند ارتباط با اجنه یا ریاضتهای غیرشرعی به دست میآید، از مصادیق لغویِ علم غیب برشمرد.»[۱۶۹]
گاهی غیب بر هر آنچه که از دایرة معرفت حسی ما خارج است اطلاق میشود گرچه ممکن است از طریق عقل و یا نقل نسبت به آن معرفت و شناخت حاصل شود؛ مثل علم به وجود و وحدانیت خداوند.
غیب بر هر آنچه که از دایره مطلق ادراکات، اعم از حسی و عقلی، خارج باشد اطـلاق شده است؛ مثل احوال برزخ و قیامت.
گاهی علم غیب به علم استقلالی به چیزی که به طور کلی از دایره ادراکات همه مخلوقات بیرون است اطلاق میشود. در نتیجه علم غیب ، به معنی اول و دوم، برای غیر خداوند هم ممکن است، ولی به معنی سوم در انحصار خداوند است»[۱۷۱].
«غیب یعنی چیزی که از چشم عادی پنهان است خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند، خلاصه غیب در زبان عرب به معنای چیز ناپیدا و پنهانی است. و در برابر "شهادت" بهکار میرود. از این رو کسانی که در حضور جمعی موجود نباشند به آنها غایب گفته میشود.
راغب اصفهانی در "مفردات" خود میگوید: "الْغَيْبُ: مصدر غَابَتِ الشّمسُ و غيرها: إذا استترت عن العين، يقال: غَابَ عنّي كذا. قال تعالى: ﴿أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۱۷۲]، و استعمل في كلّ غَائِبٍ عن الحاسّة، و عمّا يَغِيبُ عن علم الإنسان بمعنى الْغَائِبِ، قال: ﴿وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾[۱۷۳]، و يقال للشيء: غَيْبٌ و غَائِبٌ باعتباره بالناس لا باللّه تعالى، فإنه لا يغيب عنه شيء، كما لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ. و قوله: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾[۱۷۴]، أي: ما يغيب عنكم". "غیب مصدر است "وقتی گفته شود" خورشید غایب شد یعنی از چشم پنهان گشت، گفته میشود فلان چیز از من پنهان شد، خداوند "از قول سلیمان فرمود" "آیا از غائبین شده" و این کلمه در هرچیزی که از حواس انسان پنهان باشد استعمال میگردد..." وقتی گفته میشود فلان چیز غیبی دارد آن جنبه غیبش غایب از مردم است نه خدا، چون که از خداوند چیزی غایب نیست "او عالم الغیب و الشهاده است".[۱۷۵]
ابن فارس میگوید: "الغیب یدل علی تستر الشیء عن العیون ثم یقاس من ذلک الغیب: ما غاب "الغیب کل ما غاب عنک" ممّا لایعلمه الاالله و یقال غابت الشمس".[۱۷۶] "غیب به معنای پوشیده شدن چیزی از چشم است، برای همین از آن غیب تعبیر میشود، به هرچیزی که پنهان باشد "غیب اطلاق میشود به هر آن چیزی که از شما مخفی باشد" و جز خداوند کسی آن را نداند، و گفته میشود خورشید غایب شد."
ابن منظور میگوید: "به شک نیز از آن جهت که در این حالت چیزی بر انسان معلوم و پیدا نیست "غیب" اطلاق شده است".[۱۷۷]
و صاحب مجمع البحرین میگوید: " "غیب" قول تعالی: ﴿وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ﴾[۱۷۸] بفتح الغین ای فی قعره سمی به لغیبوبته عن اعین الناظرین. و قوله تعالی: ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾[۱۷۹] یعنی "یؤمنون بالله تعالی لانّه لایری" ".[۱۸۰] "غیب چنانکه خداوند عالم میفرماید ﴿وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ﴾ "او را در نهانگاه چاه بیفکنید" به فتح غین یعنی در قعر چاه، و این را بخاطر این غیب نامیدهاند که از چشم دیدگان پنهان است. و همچنین قول خداوند ﴿يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ "کسانی که به غیب ایمان آوردند" مراد این است که به خدا ایمان آوردند. زیرا خداوند دیده نمیشود.
پس غیب به معنای پنهان و ناپیداست و درباره هر چیز نهفته که از حس و علم انسان پوشیده باشد به کار رفته است. به این معنی به اعتبار غایب بودن آن از مردم است، وگرنه خداوند متعال بر همه چیز و همه کس احاطه علمی دارد، چنانچه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرمایند: "كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَة"[۱۸۱] "هر سری نزد تو آشکار و هر پنهانی نزد تو ظاهر است."
منظور از علم غیب در اصطلاح آگاهی بر هرچیزی از راههای غیرعادی میباشد، بنابراین اگر کسی از راه آزمایش و تجربه و یا امکانات و و سائل علمی یا راه حلهای ریاضی و هندسی، وضعیت سقوط یا دوام حکومتی یا تولد نوزادی را و... پیش بینی کرد این را علم غیب نمیگویند اما اگر کسی بدون داشتن امکانات و وسائل فنی یا از طریق غیرعادی، اتفاقی را پیشگوئی کند این را آگاهی بر غیب گویند. لذا صاحب منهاج البراعة میگوید: "الغیب ما غاب من الخلق علمه و خفی ماخذه".[۱۸۲] "غیب چیزی است که هم خودش و هم راه وصول به آن از انسانها پنهان باشد." البته علم غیبی که در بحثهای علماء کلام مورد بررسی قرار میگیرد فراتر از علم معصومین (ع) به احکام و مسائل دینی میباشد بلکه شامل حوادث گذشته و آیند، مرگ، تولد، حتی آگاهی بر درون افراد نیز میشود»[۱۸۳].
«واژۀ غیب از جمله مواردی است که معنای آن در روایات معصومان، با معنای عرفیِ متبادر از آن، متفاوت است. معنای لغوی و عرفی غیب، یعنی هر چیز مخفی و پوشیده از حواس است و از اینروی به دانستن اموری که به طور عادی از حوزه آگاهی بشر خارج است و جز از راهی غیر معمول نمیتوان بر آنها آگاهی یافت، علم غیب گفته میشود.
واژه غیب در زبان عربی از جمله واژگانی به شمار میآید که دارای معنایی روشن هستند. فراهیدی برای تبیین معنای آن از مشتقات همان واژه استفاده کرده است[۱۸۴]. ابن منظور در لسان العرب مینویسد: غیب هر چیزی است که از تو مخفی و پوشیده باشد[۱۸۵]. وی همچنین اضافه میکند که غیب به هر چیزِ پوشیده از چشم گفته میشود، هرچند در قلب آدمی حاضر باشد[۱۸۶].
راغب اصفهانی نیز در کتاب مفردات الفاظ قرآن نگاشته است: خورشید غایب شد وقتی که از معرض دید مخفی و مستتر گردید و در هر آنچه از حواس پوشیده باشد و آنچه از آگاهی انسان مخفی باشد، به کار بسته شده است[۱۸۷].
بنابراین غیب به معنای مخفی از حواس و دور از دیدگان بودن است. با توجه به معنای ارائه شده در واژه غیب میتوان از جهت لغوی، ترکیب دو واژه علم و غیب را به معنای دانستن اموری دانست که به طور عادی و طبیعی از محدودۀ علوم اکتسابی توسط حواس انسان خارج است. از اینرو میتوان علومی مانند علوم الهی برگزیدگان خداوند یا حتی علومی را که از طرق غیر عادی مانند ارتباط با اجنه یا ریاضتهای غیر شرعی به دست میآید، از مصادیق لغویِ علم غیب برشمرد»[۱۸۸].
۴۷. آقای دکتر معارف (هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران)؛
«غیب وصف و مصدری در زبان عربی است که در قرآن کریم، روایات معصومین(ع) و ادبیات کلامی و عرفانی، به معنای "پنهان" و "پنهان شدن" به کار میرود و یک ریشه معنایی دارد[۱۸۹] خواه این خفا و پنهانی در قلب انسان ثابت شود و خواه نشود[۱۹۰] لغت شناسان برای کلمه غیب معانی دیگری ذکر کردهاند که همه حاکی از پوشیدگی و پنهانی است. نظیر: الشکّ "به جهت پنهانی حقیقت"، « ما اطْمَأَنَ من الأَرض» "بخش گود و پست زمین که از چشمها ناپیداست" و « شَحْمُ ثَرْبِ الشَّاة»"چربی گوسفند که بدن حیوان را از چشمها پنهان میدارد"[۱۹۱].
کلمه غیب در مقابل شهاده حضور قرار دارد. خواه این حضور مکانی باشد، یا حضور نزد حواس ظاهری، یا حضور نزد علم و یا حضور نزد بصیرت انسان؛ با توجه به چهار نوع حضور، معنای غیب نیز تغییر میکند. در مجموع، این کلمه و مشتقات آن معنای پوشیدگی از حس و درک انسان را دارد و فرقی ندارد که این پوشیدگی ذاتی باشد یا به خاطر ضعف درک یا وجود مانع در راه درک. پوشیدگی ذاتی در مورد موجوداتی است که از قلمرو حس بیرونند؛ نظیر ذات باری تعالی، وحی، فرشته، بهشت، دوزخ، برزخ. ضعف درک، به ناتوانی حواس ظاهری انسان برمیگردد؛ مثلاً درک ستارگان دوردست یا باکتریهای بسیار کوچک؛ موانع در راه درک یا مادیاند نظیر دیوار و یا غیر مادیاند نظیر زمان گذشته و آینده. مصادیق غیب در آیات قرآن را با دو نسبت میتوان در نظر گرفت؛ یکی نسبت به خداوند متعال و دیگر نسبت به انس و جن مخلوقات مکلف. در نسبت اول، غیب از هر نوع که باشد مادی یا غیر مادی، عیان محض است و تعابیر ﴿عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ﴾[۱۹۲] و ﴿أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[۱۹۳] به خوبی گستره علم الهی را بیان میکند؛ لذا کاربرد علم غیب برای خداوند، از روی تسامح است و هدف این مقاله تنها بررسی دیدگاه دوم است»[۱۹۴].]]]]
«غیب در مقابل شهود بر چیزی اطلاق میشود که با حواس ظاهری قابل درک نیست. قیامت، برزخ، فرشتگان، جنّ و... اموری هستند که با حواس ظاهری انسان قابل درک نیستند و از مصادیق عالم غیب شمرده شدهاند.
قاضی بیضاوی در تعریف کلمه غیب میگوید: مراد چیزی است که حس، آن را درک نمیکند و عقل بدیهی نیز آن را اقتضا نمینماید. و آن بر دو قسم است: قسمی دلیل بر آن نمیباشد و آن مقصود به قول خداوند متعال است: (و تنها نزد اوست کلیدهای غیب و جز او به آن آگاهی ندارد). و قسمی است که بر آن دلیل اقامه شده، مثل علم به صانع و صفات او و روز قیامت و احوال آن، و همین است مقصود به آیه»[۱۹۵].
«کلمه غیب در لغت دارای معانی مختلفی است: ابن فارس میگوید: غیب دلالت میکند بر چیزی که از چشمان پنهان است و غیب تمام آنچه را شامل میشود که از تو پنهان باشد از آنچه که غیر خدا از آن آگاه نیست. راغب اصفهانی در مفردات میگوید: غیب مصدراست، وقتی گفته میشود خورشید غایب شد یعنی از چشم پنهان گشت، و این کلمه در هر چیزی که از حواس انسان پنهان باشد استعمال میگردد وقتی گفته میشود فلان چیز غیبی دارد آن جنبه غیبش غایب از مردم است نه خدا، چون که از خداوند چیزی غایب نیست او عالم الغیب والشهادة است. ابن منظور مینویسد: غیب تمامی چیزهایی است که از تو پنهان باشد. و صاحب مجمع البحرین میگوید: غیب چنانکه خداوند عالم میفرماید: اورا در نهانگاه چاه بیفکنید به فتح غین یعنی در قعر چاه و این را بخاطر این غیب نامیدهاند که از دیدگاه چشم پنهان است. و همچنین قول خداوند: کسانی که به غیب ایمان آوردند، مراد این است که به خدا ایمان آوردند، زیرا خداوند دیده نمیشود. صاحب اقرب الموارد مینویسد: غیب یعنی هر آنچه از تو غائب باشد و غیب چیزی است که از چشمها غائب باشد، هر چند در دلها جایگزین باشد. نتیجه: به نظر میرسد بیشتر اهل لغت غیب را به معنای غایب بودن چیزی از حواس و در معرض دید واقع نشدن میدانند. پس غیب به معنای پنهان و ناپیدا است و درباره هر چیز نهفته که از حس و علم انسان پوشیده باشد به کار رفته است. این معنی به اعتبار غایب بودن آن از مردم است، و گرنه خداوند بر همه چیز و همه کس احاطه علمی دارد، چنانچه امام علی (ع) میفرمایند: هر سرّی نزد تو آشکار و هر پنهانی نزد تو ظاهر است.
طبرسی در تعریف غیب میگوید: "غیب چیزی است که از قلمرو ادراک انسان خارج باشد. و هیچ چیز از خداوند پوشیده نیست که ادراکش نکند، بنابراین خداوند هر چه را که در آسمانها و زمین از قلمرو ادراک مردم پوشیده است، میداند."[۱۹۶]. (...) فخر رازی در تفسیر خود در مورد غیب مینویسد: "جمهور مفسران گفتهاند غیب آن چیزی است که از حواس غائب است."[۱۹۷]ابن مسعود و جمعی از صحابه پیامبر اکرم در تفسیر غیب گفتهاند: «ماغاب عن العباد علمه»؛[۱۹۸]حسین بن مسعود بغوی مینویسد: «فالغیب ما یغیب عن إدراکک و اللّه عزّوجلّ لا یغیب عن إدراکه شیء».[۱۹۹]عبدالکریم خطیب بیان میکند که: «الغیب: ما غاب عنا إدراکه بحواسنا أو بعقولنا»[۲۰۰]
منظور از علم غیب در اصطلاح آگاهی بر هر چیز از راههای غیر عادی میباشد، بنابراین اگر کسی از راه آزمایش و تجربه و یا امکانات و وسائل علمی یا راه حلهای ریاضی و هندسی، وضعیت سقوط یا دوام حکومتی یا تولد نوزادی و ... پیش بینی کرد این را علم غیب نمیگویند، اما اگر کسی بدون داشتن امکانات و وسائل فنی یا از طریق غیر عادی، اتفاقی را پیشگوئی کند این را آگاهی بر غیب گویند، لذا برخی گفتهاند: غیب چیزی است که هم خودش و هم راه وصول به آن از انسانها پنهان باشد»[۲۰۱].
«غیب در زبان عرب، به معنای چیزی پوشیده و پنهان است، ارباب لغت گفتهاند: «وَالْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ»[۲۰۲] همچنین گفتهاند: «الغین والیاء والباء (غ.ی.ب) اصل صحیح یدل علی تستر الشیء عن العیون»[۲۰۳] راغب در المفردات میگوید: «الغیب، مصدر غابت الشمس و غیرها اذا استترت عن العین، و استعمل فی کل غائب عن الحاسة، و عما یغیب عن علم الانسان بمعنی الغائب»؛[۲۰۴] خلاصه اینکه غیب در لغت به هر چیزی که از قلمرو حس و علم انسان خارج است گفته میشود.
مفهوم غیب در اصطلاح متفکران اسلامی، خاصتر از مفهوم لغوی آن است، چون غیب در اصطلاح فقط به عالم ماورای محسوسات که حس و ذهن و دیگر ابزار عادی شناخت راهی به آن ندارد، اطلاق میشود. خدای سبحان عالم قیامت، عالم برزخ، ملائکه، جن و... عوالمی هستند که از حس ما پوشیدهاند. از اینرو، داخل غیب شمرده شدهاند. پس معنای غیب که مفهومی در برابر شهادت است، عبارت است از حقایق دور از نظر یک انسان که دارای دو مفهوم عام و خاص است. مفهوم عام غیب عبارت است از هر حقیقتی که از نظر انسان غایب است، یعنی میان انسان و آن حقیقت موانعی وجود دارد که از رابطه درکی میان انسان و آن حقیقت فاصله و حجاب انداخته است»[۲۰۵].
«غیب نزد لغویین به هر آن چیزی گفته میشود که از حواس انسانی پوشیده باشد. (...) قرآن کریم و روایات معصومین(ع) هرچند در واژه غیب تغییر خاصی ندادهاند ولی آن را در موارد گوناگون به کار گرفتهاند. اگر چه برخی از این موارد برگشت به یکدیگر دارد اما با نظر عمیق میشود آن را به صورت جدا برجسته کرد.
حقایق دست نایافتنی: برخی از پدیدههای غیبی هستند که هیچگاه از پرده غیب بیرون نمیآید حتی با حس و تجربه و عقل و کشف و شهود راهیابی به قلمرو آنها ممکن نیست ذات حق و حقیقت خداوند از این گونه غیبها است. (...)
امور فراتر از تجربههای حسی: علاوه بر وجود خداوند بسیاری از حقایق جهان هستی با ابزار حسی بشر به دست نمیآید به همین خاطر کتاب و سنت آنها را از امور غیبی به شمار آوردهاند. مثل وحی (...)
پدیدههای اخروی: آگاهی از زمان فرارسیدن قیامت در انحصار خداوند است و از غیبهایی است که هیچگاه برای آدمیان آشکار نخواهد شد[۲۰۶] و پدیدههای دیگر اخروی نیز هر چند به خودی خود غیبی هستند ولی در پرتو تعلیم پیامبران و ائمه اطهار(ع) تا اندازهای از پس پرده غیب به در آمده و تصویری هرچند ناقص از آن فراهم شده.
راز نهایی: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن کریم واژه غیب را درباره آن به کار میگیرد، چنانچه در سوره توبه میفرماید: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾[۲۰۷](...)
رویدادهای گذشته و آینده: آنچه در گذشته روی داده است یا در آینده روی میدهد هرچند در زمان خود به چنگ حس و تجربه میافتد برای کسانی که در زمانی دیگر زندگی میکنند از امور غیبی به شمار میرود[۲۰۸]»[۲۰۹].
۵۲. آقای دکتر علیپور (پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) و خانم کلانتری؛
«اکثر لغویون غیب را به معنای"کل ما غاب عنک" بیان کردهاند که به معنای، هر چیزی است که از تو پنهان شود. در مفردات نیز آمده است: غیب مفهومی در برابر شهادت است. شهادت دریافت چیزی با چشم ظاهری یا با چشم دل است و غیب، به هر چیزی که از دایره حس و مشاهده بیرون باشد، گفته میشود. بر همین اساس است که در قرآن آمده است: کسانی که به غیب و آنچه از چشم ظاهر پوشیده است ایمان دارند. علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول در مفهوم غیب بیان کرده است که غیب چیزی است که از انسان پنهان باشد: یا از جهت زمان مانند امور گذشته و آینده، یا از جهت مکان، مانند آنچه در زمان حال است، ولی در مکانی است که از انسان دور است و حواس پنجگانه آن را درک نمیکند یا از جهت آنکه خود به خود مخفی است، مانند مطالبی که مخفی و پنهان است و به قوه فکر و تحمل هم حاصل نمیگردد.
مفهوم علم غیب، ترکیب اضافی به معنای غیبدانی و غیبگویی و دانش و آگاهی نسبت به امور پنهان و چیزهایی است که با حواس قابل درک نیستند، از این رو در مقابل غیب، مفهوم شهادت به معنای شهود و آشکاری است. علمای اسلام معانی متعددی را از علم غیب بیان کردهاند: از جمله اینکه علم غیب را به معنای آگاهی بر چیزهایی که بیرون از دید و حواس ظاهری ما قرار دارند، خواه مربوط به حوادث کنونی و یا آینده باشد، معنی کرده است. هر گاه کسی از حوادث کنونی و یا آینده که فعلاً قابل رؤیت نیستند تنها از رهگذر دانایی که از سرچشمه غیب و شهادت خبر میدهد، آگاهی حاصل کند و یا از طریق دانش و خرد مطلع گردد، چنین علمی نیز از علم غیب به شمار میرود و هیچ مانعی از تحقق آن وجود ندارد. شیخ طوسی نیز علم غیب را علم به اسرار الهی بیان میکند. همچنین آنچه دانش آن از مردم مخفی است غیب گفته میشود، علم غیب به معانی علم به کتابهای آسمانی دیگر، علم به کتاب خدا، مطلق و مقید، عام و خاص، ناسخ و منسوخ هم بیان شده و یا علم به هر آنچه که اتفاق افتاده یا در آینده اتفاق خواهد افتاد. یا علم به همه امور دنیایی و اخروی، علم به نحوه و زمان وفات و شهادت خویش»[۲۱۰].
۵۳. آقاى دكتر يوسفيان (هیئت علمی مؤسسه امام خمينى)؛
«"غیب" در زبان عرب به معنای چیز ناپیدا و نهانی است[۲۱۱] و در برابر "شهادت" بهکار میرود. از اینرو، کسانی را که در جمعی حضور ندارند، "غایب" میگویند؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم فرمود: کسانی که در اینجا حاضرند، سخن مرا به دیگران برسانند که غایبند[۲۱۲] همچنین، امام علی(ع) در گلایه از برخی یاران سُست پیمان خویش، این تعبیر را به کار گرفته است: چیست که شما را چون کالبدهایی میبینم بیجان، و جانهایی بیکالبد و در کار ناتوان... بیدارانی خوابیده، حاضرانی نهان از دیده[۲۱۳]. غیب و مشتقاتش در برابر واژه "حضور" نیز به کار میروند. نمونهای دیگر از این کاربرد را در سخنان امیر بیان، على(ع) پی میگیریم و واژهشناسی را بهانهای برای بهرهمندی از پندهای حکیمانه میسازیم: آن را که سودش ندهد خردی که دارد، چگونه از خردی که با او نیست[۲۱۴]. به عقیده ابن ابی الحدید، مقصود از عقل غایب، عقل و خرد دیگران است [۲۱۵]. سود بردارد، که آن غایب، ناتوانتر است از آنچه پیدا است، و آن پنهان، محتاجتر است از آنچه هویدا است. لغتشناسان بر این نکته پای میفشارند که نهان بودن از دیدگان، به معنای پنهان بودن از دل و جان نیست[۲۱۶]. بنابراین، ایمان به غیب، پذیرفتن اموری است نادیدنی که وجود آنها با دلایلی همچون عقل و فطرت به اثبات رسیده است[۲۱۷]. بر این اساس نزد امام علی(ع)، خداوند اگرچه غیب است و از دسترس دیدگان دور، در دل مؤمنان، در نهایت روشنی است و ظهور: بدو ایمان داریم؛ ایمان کسی که غیبها را به چشم دیده و بر آن چه وعده دادهاند، آگاه گردیده[۲۱۸]. با این همه، برخی اقسام غیب، نه تنها نادیدنی، بلکه اساساً برای انسان عادی دست نایافتنیاند و در اینجا است که سخن از علم غیب آدمیان، گاه با انکار و تردید روبهرو میگردد و از چند و چون آن پرسش میشود. نکتهای دیگر که باید در اینجا بیفزاییم، این است که غیبی بودن، امری نسبی و اضافی است[۲۱۹] زیرا اولاً همه آنچه برای ما نهان است، برای خداوند آشکار و عیان است: هر رازی نزد تو آشکار است و هر نهانی نزد تو پدیدار[۲۲۰]. ثانياً اگر کسی از رویدادی مربوط به آینده خبر دهد، یا از واقعهای که در مکانی دیگر رخ داده، پرده بردارد، بیگمان غیبگویی کرده است؛ در حالی که همین رویداد برای کسانی که آن را دیدهاند یا خواهند دید، غیبی نیست»[۲۲۱].
۵۴. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
«ابن مسعود و جمعی از صحابه پیامبر اکرم (ص) در تفسیر غیب گفتهاند: آنچه دانش آن از مردم مخفی است، غیب گفته میشود.
راغب در مفردات می نویسد: غیب مفهومی در برابر شهادت است. شهادت دریافت چیزی با چشم ظاهری یا با چشم دل است و غیب، به هر چیزی که از دایره حس و مشاهده بیرون باشد، گفته میشود»[۲۲۲].
۵۵. آقای شیخزاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
«غیب در لغت: قدر جامع لغوی غیب همان پنهان بودن اسـت در مقابل شهادت خواه از حـواس انسان پنهان باشد یا از عـلم و ادراک او در قلب حاصل باشد یا نباشد به راز نیز غیب گفته شده است
غیب دراصطلاح: ظاهراً معنای لغوی واصطلاح غیب تفاوت ماهوی ندارد و معنای اصلی آن که همان «پنهان» بودن است در همه جا محفوظ است الا اینکه در بعضی تعاریف قیود زمان و مکان افزوده شده است.
امّا شاید بتوان غیب را در اصطلاح چنین تعریف کرد:«هر چیزی که از حدود حواس ما پنهان و خارج باشد چه امر مادی باشد که قابل ادراک با حواس است مانند حوادث گذشته حال و آینده و چه از چیزهای باشد که ادراکش با حس ممکن نیست مانند ذات خدا و حقیقت بعث و نشور و...»
به نظر نگارنده تفاوت خاصی میان معنای لغوی و اصطلاحی و قرآنی و روائی غیب وجود ندارد شاهد این مطلب کتب لغوی، تفسیری، و کتبی است که درباره واژههای قرآن بحث کرده است و تا جائیکه بررسی شد در همه جا معنا و مفهوم اصلی واژه غیب همان «پنهان بودن» است بنابراین تعریف ارائه شده در متن یک تعریف صوری و شرح الاسمی است نه اینکه مفهوم جدیدی را ارئه کند بلی تعریف غیب با تعریف علم غیب اصطلاحی چنانکه خواهد آمد متفاوت است»[۲۲۳].
«راغب در مفردات مینویسد: "الغیب مصدر، غابت الشمس و غیرها اذا استترت عن العین، یقال: غاب عنی کذا، قال تعالی: ﴿أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبين﴾[۲۲۴] و استعمل فی کل غائب عن الحاسه و عما یغیب عن علم الانسان بمعنی الغائب قال ﴿وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ﴾[۲۲۵]".[۲۲۶]. واژه غیب، مصدر است و آن گاه که گفته میشود خورشید غائب شد؛ یعنی از چشم پنهان شد، فلان شیء از من غایب است، خداوند فرمود: "آیا از غائبین شده". و این کلمه در هرچیزی که از حواس انسان و یا علم انسان پنهان باشد کاربرد دارد.
علامه طباطبائی در مورد غیب میفرماید: غیب گاهی مطلق است و گاهی نسبی. غیب نسبی درباره اموری است که وجود عینی یافتهاند و عالم قدر را پدید آوردهاند و بدون در نظر گرفتن حدود و اندازه آنها که در سیر نزولی واجد آن شدهاند، غیب مطلقاند.[۲۲۷] چنان که از بیان علامه طباطبائی پیداست امور آن گاه که وجود علمی آنها در سیر نزولی وجود عینی و دارای اندازه میشوند، موجودات قابل شهودند و در دایره غیب نسبی قرار میگیرند و این، همان غیبی است که امکان آگاهی بر آن برای انسان هست، لکن انسان توانایی بر غیب مطلق ندارد.
به شهادت قرآن، انسان در بدو تولد، بر چیزی آگاهی ندارد، لکن استعداد و توان آگاه شدن در وجود او به ودیعت نهاده شده است. انسان از راههای گوناگون حس و تجربه، عقل و استدلال، الهام و اشراق میتواند بر سه ضلع اساسی هستی خدا، خود و جهان پیرامونی آگاهی یابد. پرداختن تفصیلی به همه راههای اساسی شناخت، بیرون از وظیفه این پژوهش است، لکن بیان چگونگی آگاهی از راه الهام و اشراق برای تبیین آگاهی از غیب ضروری است»[۲۲۸].
۵۷. آقای نقوی (پژوهشگر جامعه المصطفی العالمیه)؛
آقای نقوی در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین(ع)» در پاسخ به این پرسش گفته است:
«غیب در لغت: راغب اصفهانی در مفردات میگوید: "الغیب مصدر غابت الشمس و غیرها اذا استرت عن العیون"[۲۲۹]، غیب مصدر غابت الشمس و غیره است وقتی از چشم پنهان میشود. "کل ما غاب عنک"[۲۳۰] چیزی که از تو غایب باشد. پس غیب نزد لغویین به هر آن چیزی گفته میشود که از حواس انسانی پوشیده باشد. "الغیب أصل صحیح یدل علی تستر الشی عن العیون ثم یقاس من ذالک الغیب: ما غاب مما لا یعلمه الا الله"[۲۳۱]غیب بر پنهان شدن چیزی از چشمها دلالت میکند سپس از این معنی قیاس شده بر چیزی که غائب باشد و جز خداوند از او آگاهی ندارد.
غیب در اصطلاح فلاسفه: مراد از غیب جهان معقول و مجردات نوریه است که غائب از عالم شهود میباشد و بالأخره عالم غیب هم اطلاق بر عالم ذهن و معقولات ذهنی و صور مدرکه عقلی میشود و هم اطلاق بر عالم عقول و نفوس مجرده میشود و هم اطلاق بر عالم برزخ میشود و هم بر عالم آخرت. [۲۳۲]
غیب در اصطلاح قرآن و سنت: قرآن و احادیث حضرات ائمه معصومین (ع) "هرچند در معنای اصلی واژه غیب تغییری نداده است" آن را در موارد مختلف به کار گرفته است. ممکن است برخی موارد برگشت به یکدیگر داشته باشد اما به نظر عمیق میتوان آن را جدا کرد.
امور فراتر از تجربه حسی: قرآن مجید در آیات آغازین سوره بقره "ایمان به غیب" را از صفات برجسته پرهیزکاران میشمارد که مصداق روشن آن ایمان به خداوند متعال است. چنان که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) در پاسخ به این سؤال که "آیا پروردگارت را دیدهای؟" فرمود: "من کسی نیستم که خدایی نادیده را بپرستم." سپس فرمود: "چشمها با مشاهده ظاهری او را نبینند بلکه ایمان به غیب پیمان قلبی است." [۲۳۳]
راز نهانی: اسرار ناگفته آدمی یکی دیگر از امور نهانی است که قرآن مجید واژه غیب را درباره آنها به کار میگیرد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللَّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾[۲۳۴] آیا ندانستهاند که خدا راز و نجوای آنان میداند و خدا دانای رازهای نهانی است.
روادیدهای گذشته و آینده: آنچه در زمان گذشته روی داده است یا آینده روی میدهد از امور غیبی به شمار میآید پیامبر گرامی (ص) هر چند درس نخوانده بود ولی به تعلیم الهی از سرگذشت راستین پیامبران پیشین خبر میداد به همین خاطر آن گاه که قرآن کریم داستان پیامبران گذشته را برای رسول خود بازگو میگوید واژه "غیب" را به کار میگیرد ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ﴾[۲۳۵]»[۲۳۶].
««غیب» در مقابل «شهادت»، به معنای پنهان شدن است؛ چنان که شهادت نیز به معنای حضور امری در نزد امر دیگر است[۲۳۷]. با توجه به آنکه شهادت، نسبی است، غیب نیز نسبت به اشخاص مختلف متفاوت است؛ زیرا شهادت، گاه به معنای حضور امری مادی در مکان برای دیگری است و غیب مقابل آن است؛ مانند بیان حضرت سلیمان(ع) درباره هدهد: ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۲۳۸].
و یا به معنی عدم حضور علمی امری مادی در قوه خیال برای دیگری است؛ مانند: ﴿وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ﴾[۲۳۹].
همچنین در مراتب عوالم مجرده، که هر مرتبه عالی احاطه بر مادون دارد، مراتب پایین نمیتوانند همه مافوق را درک کنند و در نتیجه، آن مراتب برای ایشان غیب محسوب میشود؛ مانند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...﴾[۲۴۰]
البته آیات قرآن، گاه اشاره به مطلق غیب دارد؛ که جز خداوند، برای همه خلایق پنهان است؛ مانند: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾[۲۴۱].
بنابر آنچه بیان شد، مشخص میگردد که معنای «غیب» در بیان قرآن، به تناسب مُدرِکین، متفاوت است. برخی از امور از همه مخلوقات پنهان هستند و چنانچه خداوند بخواهد، به تناسب استعداد و ظرفیت اشخاص، مقداری از آن را برایشان آشکار مینماید. چنان که در آیة الکرسی میفرماید: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ... وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ﴾[۲۴۲]»[۲۴۳]
۵۹. خانم دکتر رمضانی (پژوهشگر دانشگاه علوم و تحقیقات تهران)؛
«غیب در مقابل شهادت و به معنای آن چیزی است که به وسیلۀ حواس آدمی قابل درک نباشد. لفظ غیب را اگر به صورت مطلق در نظر بگیریم منظور آن غیبی است که همیشه، از همه و در تمام مقاطع وجودی، غایب و پنهان است. بارزترین مصداق آن ذات اقدس خداوند است که نسبت به همگان غایب است و هیچ کس را به کنه ذات او راهی نیست، «الذی لایدرکه بعد الهمم و لایناله غوص الفتن.» معرفت به آن، نه با علم حصولی و نه با علم حضوری ممکن نیست و تنها میتوان به طور اجمالی به آن حقیقت نامتناهی علم یافت. همچنین غیبهایی که در خزینههای غیب الهی هستند و پا به عرصۀ شهود نگذاشتهاند چون از تحدید و اندازه بیروناند علم ما از درک آنها عاجز است و نمیتواند به کیفیت ثبوت آن احاطه یابد. به همین دلیل آنها را غیب مطلق مینامیم»[۲۴۴].
«در مورد معنای لغوی واژه غیب باید گفت که اگر چه برخی لغویون واژه غیب را به معنای شک نیز دانستهاند، اما اکثر آنها بر این نکته تأکید کردهاند که غیب عبارت است: هر چیزی که از تو پنهان شود. بنابراین امور پنهان از انسان را، غیب گویند. امّا در تعریف اصطلاحی غیب، گفتهاند که هر آنچه که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد، غیب نامیده میشود. از اینرو در مقابل غیب، مفهوم شهادت به معنای شهود و آشکاری است، چنانکه پیامبر اکرم(ص) پس از پیام تاریخی خود در سرزمین غدیر، فرمودند: این پیام را شاهدان به غایبان برسانند»[۲۴۵].]]]]
«واژۀ "غیب" به معنای "پنهان و ناپیدا" است و دربارۀ هر چیز نهفتهای که از حسّ و علم انسان پوشیده باشد به کار رفته است [۲۴۶]. این معنا به اعتبار غایب بودن آن از مردم است، و گرنه خداوند متعال بر همه چیز و همه کس احاطه علمی دارد. چنانکه مولا علی(ع) میفرماید: "کل سّرٍ عندک علانیّه و کلّ غیب عندک شهادة"[۲۴۷]. به "شکّ" نیز از آن جهت که در این حالت چیزی بر انسان معلوم و پیدا نیست. "غَیب" اطلاق شده است .[۲۴۸] این واژه در لغت، هم به معنای مصدری (پنهان شدن) و هم به معنای اسمی (پنهان) آمده است. در زبان عربی "غَیب" مقابل حضور و شهود است. قرآن کریم در توصیف خداوند متعال میفرماید: "متن آیه" . استعمال این دو واژه در مقابل هم، در کلام معصومین(ع) نیز مشهود است . با توجه به معنی شهود و شاهد، میتوان گفت: شهود، کنایه از ارتباط حواس به مشهود و قرار گرفتن در حیطۀ حواس ظاهری است و بر همین اساس اکثر غیبها نسبی است. یعنی نسبت به بعضی غیب، و نسبت به دیگران، شهود و معاینه است. یا برخی حقایق نسبت به زمان دیگر، شهود است. و البته پرواضح است که برخی غیبها –مانند ذات اقدس الهی- غیب مطلق بوده و از قلمرو ادراک حسّی و عقلی و حتّی علم حضوری هر کسی در هر زمانی، خارج است.»[۲۴۹]
«غیب، مصدر ثلاثی مجرد از ماده "غ ی ب"، به معنای ناپدید، دور و جدا گشتن و مخالف ظهور و شهادت میباشد و امر غیبی، آن است که ناپدید و دور از دسترس حس و اشاره باشد.[۲۵۰] در معنای "غیب" و "شهادة" گفته شده است: "الغیب مصدَّر واستعمل فیکل غالب عن الحاسه"[۲۵۱] یعنی غیب مصدار است و در هر غایبی به کار میرود: "الحضوَ مع المشاهدة، إمّا بالبصر، أو بالبصیرة"[۲۵۲] بررسی فرهنگ لغتها و معجمهای مختلف، نشان میدهد که کلمه غیب مصدر است و در اصل، به معنای پنهان شدن چیزی از چشمها میباشد؛ سپس با توجه به این اصل در معانی مختلف و متعدد به کار رفته است و همه این معانی به نحوی با پنهان بردن و دور از دسترسِ چشم قرار گرفتن ارتباط پیدا میکند»[۲۵۳].
«"غَیب"در زبان عرب به معنای چیز ناپیدا و نهانی است. در واقع، کاربرد "غیب" در معنای مورد اشاره، از قبیل استعمال مصدر به معنای اسم فاعل است.[۲۵۴] و در برابر "شهادت" به کار میرود. از این رو، کسانی را که در جمعی حضور ندارند، "غایب" میگویند؛ چنان که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم فرمود: «ألا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛[۲۵۵] همچنین امام علی(ع) در گلایه از برخی یاران سست پیمان خویش، این تعبیر را به کار گرفته است: «مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ ... وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً وَ شُهُوداً غُيَّباً»؛[۲۵۶] نمونهای دیگر از این کاربرد را در سخنان امیر بیان، علی(ع) پی میگیریم و واژهشناسی را بهانهای برای بهرهمندی از پندهای حکیمانه میسازیم: «وَ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ وَ غَائِبُهُ أَعْوَزُ ...»؛[۲۵۷] لغتشناسان بر این نکته پای میفشارند که نهان بودن از دیدگان، به معنای پنهان بودن از دل و جان نیست؛ بنابراین ایمان به غیب، پذیرفتن اموری است نادیدنی که وجود آنها با دلایلی همچون عقل و فطرت به اثبات رسیده است. بر این اساس نزد امام علی(ع) خداوند اگرچه غیب است و از دسترس دیدگان دور، ولی در دل مؤمنان، در نهایت روشنی است و ظهور. با این همه برخی اقسام غیب، نه تنها نادیدنی، بلکه اساس برای انسان عادی دست نایافتنیاند و در این جا است که سخن از علم غیب آدمیان، گاه با انکار و تردید رو به رو میگردد و از چند و چون آن پرسش میشود»[۲۵۸].[۲۵۹]
«غیب: در مقابل حضور و به معنی پوشیده شدن و مستور بودن باشد. و برای حضور و یا غیب مراتبی تصور میشود:
حضور در مکان مقابل، و یا غیبت از آن محل به نقطه دیگری که مشهود نباشد، مانند غیبت از حضور در مدرسه، و نظر در اینجا به محسوس بودن نیست.
حضور در مقابل حواس ظاهری، و یا غیبت از حواس که در مرأی و مسمع و ملمس و مشم قرار نگرفته باشد، چون بودن حیوانی در محلی که دور از احساس قوای باصره و سامعه و لامسه و شامه است، خواه کنار بودن از لحاظ مکان باشد، یا از جهت زمان، یا از جهات دیگر، و مکان مورد توجه نیست.
از لحاظ آگاهی و علم: یعنی چیزی معلوم و مستحضر در ذهن بوده، و یا مجهول و ناشناخته باشد، اگرچه در رابطه موضوعی حاضر و مشهود باشد، مانند: میگویند اصحاب کهف پنج تا هستند، و این حکم به غیب است.
«غیب در مقابل حضور قرار دارد و به چهار امر اطلاق میگردد:
اموری که با حواس ظاهری درک نمیشود. مانند: ﴿فَقَالَ مَا لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ﴾[۲۶۲]
مکانهایی که از دید ما پنهان هستند. مانند: ﴿أَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ﴾[۲۶۳]
اموری که به آن علم نداریم و آن علوم نزد خداوند است. مانند: ﴿رَجْمًا بِالْغَیبِ...﴾
معارفی که به آن دسترسی نداریم. مانند: ﴿عَالِمُ الْغَیبِ...﴾؛ ﴿ارتضاکم لغیبه﴾ خداوند شما را برای آگاهی بر غیب خود و مطالبی که حواس ظاهری بدان دسترسی ندارد و علم و معرفتی که دیگران از درک آن عاجز هستند، برگزید و بر دارا بودن غیب برای شما رضایت داد و شما را با رضایت کامل، علم و معرفت غیبی عنایت فرمود و بر تمامی امور غیب آگاه نمود.
حمران ابن اعین میگوید: امام باقر (ع) فرمود: تفسیر "عالم الغیب" این است که خداوند دانا به مقدراتی است که از مخلوقاتش پنهان است و آنها را در علم خودش، قبل از آفرینش و قبل از آنکه به فرشتگان فرمان دهد، در عالم قضا میآفریند و این علمی است که در نزد خداوند است و زمانی که اراده کند بر آن لباس وجود میپوشاند و هر گاه بداء یا تغییر در علم خداوند حاصل شود، از آن صرف نظر مینماید. امّا علمی که خداوند در عالم قضا آفریده و به آن لباس وجود پوشانده، همان علمی است که به حضرت رسول(ص) و سپس به ما اهل بیت(ع) رسیده است. پس امام به علم غیب الهی آگاه است»[۲۶۴].
«غیب چیزی است که از انسان پنهان باشد یا از جهت زمان مانند امور گذشته و آینده و یا از جهت مکان مانند آنچه در زمان حال باشد ولی در مکانی است که دور از انسان باشد و حواس پنجگانه آن را درک نمیکند و یا از جهت آنکه خود به خود مخفی است در قرآن غیب بر آنچه غایب است از حواس اما در زمان حاضر موجود است گفته شده چنان که در سوره یوسف فرموده: ﴿ارْجِعُواْ إِلَى أَبِيكُمْ فَقُولُواْ يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ﴾[۲۶۵]. و نیز گفته شده: مقصود از غیب همان امور پنهان از حس بشر است یعنی اموری که از قلمرو و ابراز آگاهیهای عادی او بیرون میباشد. مثلاً هنگامی که آفتاب از دیدگان انسان مستور و پنهان میگردد میگویند غائب الشمس، آفتاب پنهان گردید. قرآن چیزهایی را که از قلمرو حس بشر بیرون میباشد غائبه میگوید، آنجا که میفرماید: ﴿وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ﴾[۲۶۶] پس غیب در لغت عرب به معنی امر پوشیده از حس است و غیب در لغت عرب؛ به معنای وحی نیامده. و اگر برای آگاهی بر وحی از کلمه غیب استفاده شود از این نظر نیست که معنی مستقیم غیب، وحی است بلکه به خاطر این است که وحی از حواس مردم پوشیده است و یکی از مصادیق غیب، وحی است»[۲۶۷].
«غیب،به معنای پوشیده بودن چیزی از حواس و ادراک است. ارباب لغت گفتهاند: «اَلْغَيْبُ: كُلُّ ما غابَ عَنْكَ»؛[۲۶۸]لذا عرب هنگامی که خورشید غروب میکند می گوید: "غابت الشمس"؛ یعنی خورشید غایب شد و از دیدهها مخفی گردید»[۲۶۹].
غیب عبارت است از چیزی که در تحت حس و درک آدمی قرار ندارد؛ مانند خدای سبحان، آیات کبرای او، وحی و ... که همه از حواس ما غایبند.
غیب یعنی نهان، نهفته و هر آنچه از دیده یا از علم ما مخفی مانده است.
بعضی از فلاسفه گفتهاند: ... و غیب، آن است که محسوس و مشار الیه نیست.
در بعضی از تعاریف آمده است: عالم غیب عبارت است از عالم جواهر عقلی از مجردات»[۲۷۰].
«به هر چه خارج از ساحت ادراک حسی است، غیب گفته میشود. بسیاری از حقایق دینی و غیر دینی قابل درک با حواس ظاهری نمیباشند و از راههای دیگر شناخت؛ مانند عقل و وحی درک میشوند. بخشی از حقایق هستی که از دایره ادراک حسی بیرون است، از مصادیق غیب به شمار میآیند که در روایات به بعضی از آنها مثل؛ خداوند، قیامت، امام عصر(ع)، عقاب و ثواب، رجعت و احوالات انبیاء گذشته یا حوادث آینده اشاره شده است»[۲۷۱].
↑فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
↑در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
↑به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
↑روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
↑به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
↑به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
↑قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
↑شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
↑به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
↑به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
↑به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
↑«بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه 34.
↑ر.ک. غرویان، محسن، میرباقری، سیدمحمدحسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۴؛ رضوانی، علی اصغر، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۵۴۲
↑«این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
↑«و چون مرگ او را مقرّر داشتیم جز موریانه آنان را به مرگ وی رهنمون نشد که عصایش را میخورد و چون به رو درافتاد پریان دریافتند که اگر غیب میدانستند در آن رنج خوارکننده نمیماندند» سوره سبأ، آیه ۱۴.
↑«او دانای نهان است. هم وزن ذرهاى، نه در آسمانها و نه در زمین از او پنهان نیست»؛ سوره سبأ، آیه ۳.
↑«به سوی پدرتان باز گردید و بگویید: ای پدر ما! در واقع پسرت دزدی کرد؛ و جز به آنچه میدانستیم گواهی ندادیم؛ و مراقب (امور) پنهان نبودیم»؛ سوره یوسف، آیه۸۱.
↑«و هیچ پنهانی در آسمان و زمین نیست، مگر این که در کتاب روشن "علم الهی ثبت" است»؛ سوره نمل، آیه۷۵.
↑محمد حسین مظفر، علم امام، ص ۲۸ ـ ۲۷؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۵، ص ۸۲ ـ ۸۱؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب ج۲، ص ۲۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص ۳۵۷.
↑«خواهند گفت: پنج تن بودند و ششمین آنها سگشان بود. تیر در تاریکی میاندازند... بگو: پروردگارم به شماره آنها آگاهتر است. جز اندکی کسی شماره آنها را نمیداند»سوره نمل، آیه ۲۲.
↑«آگاه باشید پس برساند حاضر از شما به غایب از شما...»؛ کافی، ج١، ص٢٩٠.
↑«مردم کوفه! چرا شما را پیکرهای بیروح و روحهای بدون جسد مینگرم؟! چرا شما را عبادتکنندگانی بدون صلاحیت و بازرگانانی بدون سود و تجارت و بیدارانی خفته و حاضرانی غایب از صحنه میبینم...»؛ نهج البلاغه، خطبه ٢٠٨؛ همچنین ر.ک: خطبه ١٢٠ و خطبه ١٧٣ و نامه٧۴.
↑«غیب آن است که از تو پنهان شود، میگویی از او پنهان شد... و منظور از غیابة الجب یعنی انتها و قعر چاه، و منظور از غابت الشمس غیابة یعنی خورشید پایین آمد، و مقصود از مغایبة مخالف مخاطبه و رو در رویی است. مفهوم اغتابه اغتیابا یعنی در آن قرار گرفت. اسم آن غیبة است که منظور از آن سخن گفتن پشت سر انسانی که (عیب آن) پوشیده است، به صورتی که اگر آن سخن را بشنود ناراحت میگردد».
↑«به خداوند متعال ایمان دارند زیرا او نمی بیند. و گفته شده است؛ به این علت که از امر آخرت و روز قیامت پنهان شده است، هر چند که در دلها حضور دارد».
↑«و غیب: هر آن چیزی است که از تو پنهان شده است... ابو اسحاق زجاج درباره آیه (یؤمنون بالغیب: به غیب ایمان دارند) می گوید: یعنی به آنچه از آنها مخفی می باشد، پس پیامبر اکرم(ص) آنها را از بعث و بهشت و جهنم خبر داده است. و هر چه که پیامبر اکرم(ص) به آنها خبر داده است و آن مطلب از آنها پنهان باشد، غیب می باشد. ابن الأعرابی می گوید: به خداوند متعال ایمان دارند. گفت: و هم چنین غیب: آن چیزی است که از دیدگان پنهان باشد هر چند که در دلها حضور داشته باشد. و گفته شده است: صدایی از پس غیب شنیدم، یعنی از جایی که آن را نمی دیدم. و در روایات غیب تکرار شده است؛ و غیب هر چیزی است که از دیدگان مخفی باشد، خواه در دلها حضور داشته باشد یا خیر. و غیب از زمین: آن چیزی است که از تو پنهان است».
↑«غیب؛ غین و یاء و باء. ریشه صحیحی است که بر مخفی شدن شیء از دیدگان دلالت می کند، سپس از این مفهوم فهمیده میشود که غیب آن چیزی است که تنها خداوند متعال بدان آگاهی دارد و بر ما پنهان می باشد. و گفته شده است غابت الشمس تغیب غیبة وغیوبا وغیبا وغاب الرجل عن بلده. و گفته میشود أغابت المرأة فهي مغیبة اگر مرد او پنهان گردد و حاضر نباشد. و منظور از وقعنا في غیبة وغیابة این است که در زمین هبوط و نزول رخ دهد که بخشی از آن پنهان گردد. خداوند متعال در داستان یوسف(ع) میفرماید: وألقوه في غیابة الجب، والغابة همان الأجمة میباشد که جمع آن غابات می باشد. غابة (جنگل) به این نام قرار گرفت چرا که در آن پنهان میشوند. و منظور از غیبة اتفاقی در میان مردم است که از این صنف است زیرا سخن از این اتفاق تنها در پنهان و به صورت غیبت به میان می آید».
↑«و هم چنین غیب آن چیزی است که از دیدگان پنهان مانده است، هر چند که در دلها وجود داشته باشد. و گفته میشود: صدایی از پشت غیب شنیدم، یعنی از جایی که آن را نمیدیدم. در روایت غیب بسیار تکرار شده است، و غیب آن چیزی است که دیدگان پنهان شده است، خواه در دلها وجود داشته باشد یا خیر».
↑این تقسیم هم میتواند به لحاظ متعلق علم باشد به این معنا که اگر متعلق علم امور محسوس باشد آن علم شهودی است واگر متعلق علم امور غیبی باشد علم غیبی خواهد بود وهم به لحاظ منابع علم باشد یعنی علمی که از طریق غیبی مانند وحی و امثال آن بهدست آید علم غیبی ودر غیر این صورت علم شهودی خواهد بود واین علم شهودی غیراز شهودی است که در عرفان مطرح است
↑«الغیب ما غاب عن الشخص اما باعتبار زمان وقوعه کالاشیاء الماضیة والاتیة او باعتبار مکان وقوعه کالاشیاء الغائبة عن حواسنا فی وقتنا واما به اعتبار خفائه فی نفسه کالقواعد التی لیست ضروریة».
↑«غیب در اصل به معنای چیزی است که از چشمها پنهان و از قلمرو دیدگان انسان بیرون است».
↑«غیب مصدر است و جمله غابت الشمس وقتی به کار میرود که آفتاب از افق دید انسان پنهان شود، و لذا به هر چیزی که از حس انسان یا علم او پوشیده باشد، واژه غیب به کار میرود و این از قبیل استعمال مصدر (غیب) به معنای فاعل (غایب) است».
↑در واقع، کاربرد "غیب" در معنای مورد اشاره، از قبیل استعمال مصدر به معنای اسم فاعل است. ر.ک: راغب اصفهانی، حسین، مفرداتالقرآن، ص ۳۷۳؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج ۱، ص ۶۰.
↑" أَلَا فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِب "؛ ابن صباغ مالکی، على، الفصولالمهمه، ص ۴۰؛ بحارالانوار، ج ۴2، ص ۱۵۶.
↑ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۵۱، و ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۳۵.
↑تفسير البيضاوى، ج ۱، ص ۲۸؛ جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج ۸، ص ۵۳.
↑" لَمْ أَكُنْ بِالَّذِي أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه"؛ بحارالانوار، ج ۴، ص ۲۷ و ج ۱۰، ص ۱۱۸؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۱۴، ص ۱۱۲.
↑ر.ک: سبحانی، جعفر، منشور جارید، ج ۸، ص ۲۸۶- ۲۸۵؛ حسینی تهرانی، محمد حسین، امامشناسی، ج ۱۲، ص ۲۱؛ غرویان، محسن و دیگران، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۵- ۲۴.
↑"كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَة"؛نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۹، ص ۱۰۳. نیز ر.ک: بحارالانوار، ج ۴، ص ۸۲.
↑راغب اصفهانی، پیشین، ص ۳۸۰، و نیز، ر.ک؛ مصطفوی، پیشین، ج ۷، ص ۲۹۰ و ۲۹۱. جرجانی، پیشین، ص ۹۳. علامه حائری، پیشین، ج ۱۴، ص ۴۸. سید علی اکبر قرشی، پیشین، ج ۵، ص ۱۳۷ – ۱۳۳. جمعی از نویسندگان، المعجم الوسیط، پیشین، ج ۲ / ص ۶۶۷.
↑نهج البلاغه (با ترجمۀ کاظم محمدی و محمّد دشتی)، خ ۱۰۹: "هر سرّی نزد تو آشکار، و هر پنهانی نزد تو حاضر است."
↑ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۰، چاپ دوم، بیروت – لبنان، مؤسسۀ التاریخ العربی و دار الاحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ هـ - 1992 م، ص ۱۵۱: "الغَیبُ الشکَّ و جمعُهُ غیابٌ و غیوب...."
↑«کسانی که در این جا حاضرند، سخن مرا به دیگران برسانند که غایبند». علی ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ص ۴۰؛ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۵۶.
↑«چیست که شما را چون کالبدهایی می بینم بی جان، و جانهایی بیکالبد و [در کار ناتوان] ... بیدارانی خوابیده، حاضرانی نهان از دیده». نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸، ص ۱۰۱، همچنین، ر.ک: خطبه ۱۷۳، ص ۱۷۹ و نامه ۷۴، ص ۳۵۷؛ ابن حنبل، احمد، المسند، ج ۱، ص ۱۸۰.
↑«آن را که سودش ندهد خردی که دارد، چگونه از خردی که با او نیست (به عقیده ابن ابی الحدید، مقصود از عقل غایب، عقل و خرد دیگران است (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج ۷، ص ۲۹۰)) سود بردارد، که آن غایب، ناتوانتر است از آن چه پیدا است و آن پنهان، محتاجتر است از آن چه هویدا است».(نهج البلاغه، خطبه ۱۲۰، ص ۱۱۸).
↑«الغیب ما غاب عن العیون و ان کان محصلاً فی القلوب». (ابن منظور، محمد، لسان العرب، ج ۱۰، ص ۱۵۱، و ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۱۳۵).
↑ نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر! به راستی پسرت دزدی کرده است و ما جز به آنچه دیدیم و دانستیم گواهی ندادیم و علم غیب هم نداشتیم؛ سوره یوسف، آیه: ۸۱.
↑ و هیچ چیز پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر که در کتابی روشنگر آمده است؛ سوره نمل، آیه: ۷۵.