بحث:پیامبر خاتم در قرآن
مقدمه
محمد خاتم النبیین و صاحب شریعت مقدس اسلام است. نام مبارکش چهار بار در قرآن مجید بدین قرار مذکور است:
- سورۀ آل عمران آیه ۱۳۶.
- سورۀ احزاب آیه ۴۰.
- سوره محمد یا سوره قتال آیه ۲.
- سوره فتح آیه ۲۹. به موجب آیه ۶ از سوره صف، عیسی بن مریم فرزندان اسرائیل را به ظهور فرستادهای که نامش احمد است بشارت میدهد. در اوراق تورفان بشارت به ظهور احمد یا محمد بزرگ دیده میشود. در آیه ۷۹ از سوره اسراء به دنبال آنکه پیغمبر اکرم به تهجد و قیام شب مأمور شده او را خداوند به مقام محمود بشارت داده است ﴿وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا﴾[۱]. برای پیغمبر اکرم عنوان یا صفت یا نام محمود از این آیه کریمه مستفاد است.
اینک نخست باید مختصری در سیرت آن حضرت گفتگو شود و آنگاه آیات چهار گانه مورد مطالعه قرار گیرد.[۲]
سیرت حضرت پیغمبر
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی مکنی به ابوالقاسم از قبیله قریش و از احفاد اسماعیل بن ابراهیم است. سلسلة النسب آن حضرت را تا آدم صفی، ارباب تاریخ ذکر کردهاند، لکن از پیغمبر اکرم حدیثی رسیده است که به موجب آن باید در سلسلة النسب متوقف شد و این حدیث خود جهت باز نمودن عدم توجه اسلام به شرافتهای غیر اساسی از قبیل شرافت نسب و مانند آن، راهنمائی بس جامع است.
نام اول پیغمبر معظم در کتاب حیات محمد تألیف دکتر هیکل «قثم» (بضم قاف وفتح ثاء مثلث) ضبط شده است. در سیره حلبی روایتی از «امتاع» منقول است که به موجب آن عبدالمطلب، پیغمبر را نخست به یاد بود فرزند سه سالهاش که سه سال پیش از تولد پیغمبر در گذشته بود قثم نامید ولی آمنه مادر پیغمبر به عرض او رسانید که در عالم رؤیا به وی گفتهاند نام مولود محمد است. نام اول عبدالمطلب، عامر یا شیبة الحمد بود و هاشم، عمرو نام داشته و بعضی نام عبدمناف را زید ضبط کردهاند. میتوان حدس زد که پیغمبر هم شاید چنین نامی داشته ولی همچنانکه اجدادش به نام اول خوانده نمیشدند پیغمبر نیز به نام «قثم» خوانده نمیشده است. «قثم» در کتب لغت به معنی کثیر العطاء و به معنی جموع الخیر والعیال ضبط شده و معنی ضد جموع الخیر نیز دارد. یکی از پسران عباس بن عبدالمطلب هم «قثم» نام داشته و بعضی نوشتهاند که وی به حضرت محمد بسیار شبیه بوده است. بنابراین نظر دکتر هیکل را با تردید میتوان قبول کرد. عدهای پنداشتهاند که ریشه محمد لفظی پهلوی باشد، لکن این نظر درست نمینماید چه لفظ محمد از نظر ساختمان و ریشه کلمهای است عربی و ممکن است از نام جدش «شیبة الحمد» مبدأ اشتقاق گرفته باشد. احمد بن یحیی بلاذری در کتاب انساب الاشراف خود شش تن را در زمان جاهلیت به نام محمد نام برده است و کسانی هم در زمان خود پیغمبر به نام محمد نامگذاری شدند منتهی به موجب حدیثی جمع اسم و کنیه پیغمبر برای همه یا برای بعضی تجویز نشده است. به موجب بعضی از روایات، حضرت علی با اذن پیغمبر، فرزند خود را از حنفیه به نام محمد مسمی و به ابوالقاسم مکنی ساخته. محمد بن ابوبکر هم ابوالقاسم یا ابوعبدالملک مکنی بوده است. بعضی انتخاب این کنیه را از طرف پیغمبر میدانند و بنا به روایتی عایشه، برای برادر خود این کنیه را برگزیده است.
در قرآن مجید چنانکه گفتیم فقط چهار بار نام محمد مذکور است و دو بار در سوره مائده به خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ مخاطب گردیده و یازده بار در سوره انفال و سوره توبه و سوره احزاب و سوره ممتحنه و سوره طلاق و سوره تحریم با عبارت ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾ و در سوره مزمل با الفاظ ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾[۳] و در سوره مدثر به عنوان ﴿يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾[۴] از طرف حق به او خطاب شده است.
روز تولد پیغمبر اکرم هشتم یا دوازدهم یا هفدهم یا بنا به تحقیقات تاریخی استاد محمود پاشا نهم ربیع الاول مطابق با آوریل ۵۷۱ میلادی بوده است.
سال ولادت آن حضرت را بیشتر مورخین عام الفیل پنداشتهاند ولی به موجب بعضی روایات، چهل سال و بنا بر چند روایت دیگر بیست و سه سال بعد از عام الفیل بوده و چنانکه در مقاله اصحاب فیل مرقوم افتاد نظر اخیر در نظر نگارنده به صحت نزدیکتر است زیرا به موجب نقوشی که به دست آمده ابرهه در سال ۵۴۰ در اوج اقتدار بوده و در حدود ۵۴۵ به حجاز لشکرکشی کرده است. چون ممکن است در تواریخ مربوط به عرب پیش از اسلام اختلاف سالهای شمسی و قمری رعایت نشده یا خلطی میان این دو تاریخ پیدا شده باشد سال تولد حضرت پیغمبر بر عام الفیل شاید قابل انطباق باشد. پدر حضرت پیغمبر پیش از تولد یا کمی پس از تولد آن حضرت وفات یافت و آن حضرت تحت کفایت جدش عبدالمطلب به حلیمه سپرده شد. پس از چهار سال که در قبیله بکر بن سعد پرورش یافت وی را حلیمه به مکه بازگردانید و به مادرش آمنه بنت وهب سپرد و آمنه او را به مدینه برد. کمی بعد آمنه وفات کرد و اندکی پس از آن عبدالمطلب هم دنیا را بدرود گفت. حضرت محمد تحت سرپرستی عموی خود عبدمناف مکنی به ابوطالب قرار گرفت و در سن سیزده سالگی با وی برای تجارت به شام رفت. در شهر بصری، که در چند میلی دمشق واقع بود راهبی روشن بین به نام سرجیوس یا جرجیوس ملقب به بحیرا در سیمای آن حضرت آثار مجد و بزرگی را مشاهده کرد. حضرت پیغمبر در سال بیستم عمر خویش شاهد وقعه فجار بود و در بیست و پنج سالگی از طرف خدیجة بنت خویلد به همراهی میسره غلام خدیجه سفر تجاری پیش گرفت و در این سفر، نسطور راهب، به نبوت وی بشارت داد. حضرت محمد با سفرهای تجاری خود امانت و درستی خویش را ظاهر ساخت و به محمد امین ملقب گردید تا جائی که خدیجه که از زنان برجسته قریش بود و در این هنگام چهل سال داشت خود پیشنهاد ازدواج کرد و آن حضرت هم قبول فرمود.
در سی و پنجمین سال عمر آن حضرت تجدید بنای کعبه اتفاق افتاد و رؤسای قبیله قریش هر کدام نصب حجرالاسود یا سنگ پایه کعبه را مختص به خود میدانستند و میخواستند در تحصیل این افتخار بر یکدیگر سبقت جویند و ممکن بود بر اثر همین واقعه، جنگی خونین درگیرد. بالاخره بنابر آن شد که به حکم اولین وارد رضا دهند و هر کسی را که او برای نصب حجر انتخاب کند انجام آن نصیب او باشد. در این هنگام حضرت محمد وارد گردید، سنگ را در ردائی گذاشت و اطرف آن را به رؤسای قریش سپرد و چون به پایه بنا رسیدند سنگ را با دست خود برداشت و در جای خود گذاشت.
حضرت محمد قسمتی از سال را در کوه حراء به اعتکاف و عبادت میگذرانید. در چهلمین سال عمر خود هنگامی که معتکف بود و شب و روز به عبادت میپرداخت به پیغمبری مبعوث گردید و در بیست و هفتم ماه رجب یا در شب قدر که مصادف با یکی از شبهای ماه رمضان میشد قرآن بر وی نازل گردید. از زنان، خدیجه و از مردان، علی بن ابی طالب و زید بن حارثه غلام پیغمبر و ابوبکر به وی ایمان آوردند. در سن حضرت علی هنگام ایمان آوردن به پیغمبر اختلاف است. مسعودی آن حضرت را هنگام قبول اسلام پانزده ساله دانسته است و تقلیل سن او را تا هفت سال و پنج سال ناشی از عناد مخالفین باید پنداشت.
دعوت و اجتماع مسلمانان مخفیانه صورت میگرفت و ابوبکر در دعوت مخفیانه کوشش فراوان به کار میبرد. به تدریج بر پیروان پیغمبر افزوده شد و آن حضرت در سال سوم بعثت همه خویشاوندان خود را به دین اسلام دعوت فرمود اما چون آنان میپنداشتند که دست برداشتن از دین قدیم موجب نفرت قبایل دیگر میشود و به مرکزیت و تجارت مکه لطمه وارد میآورد و مقام و شرافت آنان را سلب میکند، از این جهت نه تنها دعوت پیغمبر را نپذیرفتند بلکه در مقام عناد و لجاج با او هم برآمدند ولی چون ابوطالب از پیغمبر حمایت میکرد شخص آن حضرت از تعرض مصون بود قریش به وسیله ابوطالب خواستند با تطمیع و تهدید پیغمبر را از دعوت خود منصرف کنند ولی توفیق نیافتند. آنگاه به ایذاء و آزار پیروان پیامبر اسلام دست زدند و کار را بر مسلمانان چنان تنگ گرفتند که عدهای از ایشان در حدود سال ۶۱۴ میلادی به حبشه مهاجرت کردند و آن سرزمین را که مردمش مسیحی و اهل توحید بودند برای خود پناهگاه ساختند. پس از سه ماه، شایعهای منتشر شد که مسلمانان با قریش آشتی کردهاند و بر اثر آن شایعه عدهیی به مکه بازگشتند اما آزار قریش و تضییقات آنان نسبت به مسلمانان همچنان ادامه داشت. در سال پنجم بعثت صد نفر به حبشه مهاجرت کردند. در این هنگام رؤسای قریش نمایندهای پیش نجاشی فرستادند و تسلیم مهاجرین را خواستار شدند. پیغمبر هم عموزاده خود جعفر بن ابیطالب را اعزام داشت تا نجاشی را از تسلیم ایشان باز دارد و نجاشی پیشنهاد پیغمبر را قبول کرد.
در سال دهم بعثت خدیجه زوجه با وفای پیغمبر و ابوطالب حامی آن حضرت وفات یافتند و زمینه برای تضییقات قریش فراهمتر شد اما در اثنای این دوران به پیروان پیغمبر افزوده شده بود منجمله حمزه عموی پیغمبر و عمر، دین اسلام را پذیرفته بودند. در حدود ۶۱۷ یعنی هفت سال پس از بعثت، قریش با بنی هاشم که از حمایت حضرت محمد دست بر نمیداشتند قطع رابطه کردند و از آمیزش و تجارت و وصلت با آنان خودداری نمودند. این قطع روابط بیش از دو سال دوام نداشت و در حدود ۶۱۹ نسخ گردید. در حدود ۶۲۰ پیغمبر خود به طائف سرا مهاجرت فرمود ولی مردم طائف که پذیرفتن او را با روابط تجاری فیما بین طائف و مکه مخالف میپنداشتند عامه را بر او شورانیدند و از این رو آن حضرت به جانب مکه بازگشت و پس از آنکه «مطعم بن عدی» حمایت آن حضرت را تعهد کرد وارد مکه شد.
در سه موسم حج عدهای از قبائل خزرج و اوس که از مدینه به مکه آمده بودند به پیغمبرایمان آوردند و چون به مدینه بازگشتند قوم خود را به دین اسلام دعوت کردند و چون تعداد یاران پیغمبر در مدینه زیاد شد و از جانب دیگر مشرکین مکه قصد قتل آن حضرت را در سر میپروراندند و برای اینکار عازم شده بودند، از این رو حضرت پیغمبر به همراهی ابوبکر به مدینه هجرت فرمود و پسر عموی خود علی را مأمور رد ودایع و امانات مردم ساخت.
هجرت در اواسط ماه ربیع الاول مطابق با ۲۰ سپتامبر ۶۲۲ میلادی اتفاق افتاد و از زمان خلافت عمر هجرت، مبدأ تاریخ اسلام قرار گرفت (نامهای از خود پیغمبر به دست آمده که مورخ به تاریخ هجری است. در صورتی که صحت انتساب نامه به حضرت پیغمبر مسلم گردد معلوم میشود که در زمان خود پیغمبر هم هجرت را مبدأ تاریخ شناختهاند).
در سال دوم هجرت قبله مسلمانان از بیت المقدس به جهت کعبه تغییر یافت و در رمضان همین سال مردم مکلف به روزه شدند و در هفدهم رمضان جنگ بدر به وقوع پیوست و به فتح مسلمانان خاتمه یافت. در سال سوم هجرت جنگ احد واقع شد و مسلمانان در این جنگ نخست غالب شدند و در آخر، هزیمت یافتند و در همین جنگ نزدیک بود که پیغمبر به دست مشرکین به قتل برسد. حضرت پیغمبر دو سال در مدینه به نشر احکام که به تدریج نازل میشد اشتغال داشت و از جانب دیگر به وسیله غزوات و سرایا دعوت اسلام را به اطراف و اکناف عربستان منتشر میساخت.
در سال ششم هجرت، به قصد زیارت کعبه به مکه روی آورد ولی در «حدیبیه» با مشرکین قراردادی تنظیم فرمود که به موجب آن حج را بدل به عمره کرد ولی بنا شد در سال آینده سه روز کعبه برای انجام حج مسلمانان آزاد باشد.
از سال ششم هجرت حضرت پیغمبر به وسیله فرستادن نامه و رسل، دول و ملل اطراف را به دین اسلام دعوت میکرد.
در سال هفتم با فتح خیبر یهودیان معاند تسلیم شدند و در سال هشتم مکه به دست مسلمین فتح گردید و بتهایی که در خانه کعبه نصب شده بودند همه به دست علی بن ابی طالب که پا بردوش محمد نهاده بود فرو ریختند و پیغمبر اکرم به محو همه صورتها و حتی به محو صورت جد خود ابراهیم خلیل از خانه کعبه دستور داد. بدین ترتیب دین توحید بر مرکز عربستان سایه گسترد.
در سال نهم هجرت به وسیله جنگ تبوک شکست مؤته جبران شد و ابهت و مهابت اسلام بر کشور روم مسلم گردید.
در طی مدت ده سال کیش اسلام در سراسر عربستان منتشر گردید و حتی مردم بحرین وعمان اسلام آوردند و بعضی از قبائل عرب که تحت سلطه روم بودند مسلمان شدند و در آخر سال دهم هجرت پیغمبر تشریفات حج را انجام داد و در این حج که به حجة الوداع موسوم شد بسیاری از قواعد اسلام را بیان فرمود.
در اوایل سال یازدهم هجرت حضرت پیغمبر بیمار شد و در همین هنگام بنا بود که اسامة بن زید به سرکردگی لشکری برای جنگ با نواحی عرب نشینی که تحت تصرف روم بودند مجهز شود. بیماری پیغمبر چهار ده روز یا کمتر طول کشید و در اوایل ماه ربیع الاول یا اواخر ماه صفر این جهان را بدرود گفت به جوار حق پیوست.
شماره غزوات پیغمبر را ۲۷ یا ۲۸ و شماره سرایا را از ۷۳ تا ۳۶ ضبط کردهاند. غزوات جنگهائی بوده است که خود پیغمبر در آن حضور داشته و مهمترین غزوات را بدر و احد و خندق و مصطلق و خیبر و فتح مکه و حنین ذکر میکنند و در همه این جنگها خود پیغمبر میجنگیده است.
برای پیغمبر اکرم از خدیجه، دو پسر به نام قاسم و طاهر و چهار دختر به نام زینب و رقیه و ام کلثوم و فاطمه متولد شدند و در سال هشتم هجرت از ماریه قبطیه پسری برای رسول اکرم متولد گردید که او را ابراهیم نامید. قاسم و طاهر در آغاز کودکی در گذشتند و ابراهیم هم بیش از یکسال و چند ماه زندگی نگرد و پیغمبر از مرگ او بسیار متأثر شد. اتفاقا در شب مرگ او ماه منخسف شد. عدهای خواستند خسوف را نتیجه مرگ ابراهیم تلقی کنند اما پیغمبر اکرم که همواره با هر خرافهای مبارزه میفرمود در مقام پیشگیری از اظهار چنین خرافهای بر آمد و گفت: خورشید و ماه دو آیت از آیات الهی هستند و برای مرگ کسی منخسف و منکسف نمیشوند.
حضرت پیغمبر تا خدیجه زنده بود زنی دیگر اختیار نکرد. پس از وی با سوده بنت زمعة و عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر و زینب بنت خزیمه و با دختر عمه خود زینب بنت جحش و ام حبیبه بنت ابوسفیان بن حرب و ام سلمه بنت ابی امیه و میمونه بنت حارث از فرزندان عبدالله بن هلال و جویریه دختر حارث بن ابی ضرار و صفیه بنت حی تزویج کرد و ماریه قبطیه مادر ابراهیم جاریهای بود که مقوقس امیر مصر به پیغمبر هدیه کرده بود. زنی هم که میمونه یا خوله یا فاطمه نام داشته بدون مهر، نفس خود را به پیغمبر هبه کرده است.
آنچه مسلم است تعدد زوجات پیغمبر به واسطه شهوت رانی نبوده بلکه اغراض و مقاصد سیاسی منجمله تألیف قبایل را منظور نظر داشته و شاید هم بهترین وسیله برای ادارۀ دستگاهها و سازمانهای سیاسی قوی، وجود زنان با ایمان و فداکار نظیر زوجات پیغمبر باشد.
چند امر، مورد تصدیق دشمنان و معاندین واقع است:
- حضرت محمد، صادق بوده و هر چه به وی افاضه میشده است به مردم میگفته است منتهی معاندین مسأله نبوت را میخواهند به وسیله خلجانات روحی حل کنند و توسل به این مطلب خود نشان عناد و لجاج است.
- مشی سیاسی و پیشرفت پیغمبر را با حفظ اصول صدق و امانت همه قبول دارند.
- پیغمبر اکرم با وجود مقام مهمی که به دست آورده بود مانند سیاستمداران دیگر دچار غرور و تکبر نگردید و این امر خود نشان نبوت آن حضرت است. حضرت محمد همیشه مانند یکی از افراد امت خویش میزیست و هیچ مزیت و امیتازی را به خود اختصاص نمیداد.
- در برابر قرآن، همه اعراب فرو ماندند و نتوانستند در مقام معارضه یا مقابله بر آیند.
- تمام اعمال شخصی پیغمبر برای انجام هدف معنوی وی بوده و حتی تعدد زوجات که مورد اعتراض معاندین واقع شده مسلما ناشی از شهوت جنسی نبوده است. بهترین دلیل بر این مدعی آنکه حضرت تا وفات خدیجه که پنجاه سال از عمر پیغمبر میگذشت و مرحله شباب و کهولت را پشت سر میگذاشت با زن دیگری تزویج نکرده بود چگونه ممکن است که از سن پنجاه سالگی آن هم با وجود زیاد شدن فعالیتهای دیگر و نزدیک شدن به هدف و مورد توجه قرار گرفتن تمام اعمالش، شهوت و هوس بجنبد و به قصد ارضاء شهوت جنسی مزاوجت فرماید. دلیل دیگر آنکه از همه زنان پیغمبر فقط عایشه در زمان دوشیزگی به نکاح پیغمبر در آمد و باقی زوجات پیغمبر بیشتر با یک شخص دیگر یا دو شخص دیگر ازدواج کرده بودند. بسیاری از زنان پیغمبر هنگام ازدواج با پیغمبر دوران جوانیشان سپری شده بود و زیبائی و طراوت خود را از دست داده بودند.[۵]
شرح آیاتی که نام محمد در آنها مذکور است
- آیه ۱۴۳ از سوره آل عمران ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ﴾[۶]محمد فقط پیغمبری است که پیش از او پیغمبران دیگر آمدهاند و در گذشتهاند پس آیا اگر کشته شود یا بمیرد شما میبایست روی از عقیده خود باز گردانید و دین خدا را پشت سر بگذارید؟ بنا به روایت ابن عباس و قتاده و مجاهد، این آیه ناظر به وقعه احد است. در جنگ احد حضرت پیغمبر دستور داد که تنگ احد به وسیله عدهای محافظت شود و محافظین جایگاه خود را به هیچ وجه ترک نکنند. چون مسلمانان پیروز شدند و به تقسیم غنائم پرداختند عدهای از محافظین برای شرکت در غنیمت جای خود را ترک کردند و خالد بن ولید که با دویست نفر در کمین بود تنگ را تصرف کرد و به مسلمانان حمله آورد. در این جنگ بود که دندان پیغمبر شکست و زخمهایی نیز به او وارد آمد. بنا به روایتی عبدالله بن قنیمه ضربتی بر گردن پیغمبر وارد آورده بود و تصور میکرد کار پیغمبر تمام شده لذا شایع کرد که پیغمبر به قتل رسیده و این شایعه موجب نگرانی و اضطراب مسلمانان شد. آن گاه آیه صد و چهل و سوم از سوره آل عمران نازل گردید و ضعفای مسلمین با آن توبیخ شدند و نقشه ثبات و استقامت در جنگهای دیگر برای آنان طرح گردید. بعضی از مستشرقین پنداشتهاند که این آیه پس از وفات پیغمبر به قرآن اضافه شده است و این عقیده ناشی از عدم توجه آنان به وجوه و معانی افعال عربی است. پنداشتهاند که «قتل» و «مات» چون فعل ماضی است آیه ناظر به بعد از وفات پیغمبر باشد و حال آنکه وجود «ان شرطیه» صورت فرضی را مطرح میکند و مبین آن است که چنین واقعهای اتفاق نیفتاده است بنابراین میبایست ناظر به واقعۀ احد یا به واقعه دیگری مشابه آن باشد.
- آیه ۴۰ از سوره احزاب ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ﴾[۷]. محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده بلکه فرستاده خدا و خاتم پیغمبران است. این آیه، ناظر به شایعهای است که درباره زید بن حارثه وجود داشته و او را زید بن محمد میخواندهاند و به قرینة تصریح به خاتم النبیین به صورت عطف با «ولکن» ممکن است که بعضی از آشوبگران میخواستهاند برای زید قائل به نبوت شوند. راجع به این مطلب در مقاله مربوط به زید به تفصیل سخن رفته است. در قرائت مشهور، خاتم به فتح تاء قرائت گردیده و از این قرائت هم ختم نبوت به وسیله حضرت محمد استفاده میشود چه انگشتری و مهر را از آن جهت خاتم میگویند که با آن نامه را پایان میدهند و پس از گذاشتن مهر خاتم بر مکتوب، دیگر چیزی به نامه افزوده نمیشود.
- آیه ۲ از سوره محمد ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾[۸]. کسانی که ایمان آوردهاند و کردارهای شایسته پیش گرفتهاند و به قرآنی که به حق از جانب پروردگار به تدریج بر محمد نازل شده گرویدهاند خداوند بدیهای آنان را ترمیم و جبران کرده و وضع ایشان را اصلاح نموده است. سورۀ محمد که سورۀ قتال هم نامیده میشود مدنی است و بنابر بعضی از روایات در سال سوم هجرت نازل شده و دستورهای جنگی در آن سوره مندرج است. از جانب دیگر سورۀ نامبرده از اختلاف مردم حاکی است. شاید جمعی با وجود حسن سوابق دیرین سر از اسلام یا سر از اطاعت باز زدهاند و در مقابل، عدهای با وجود سابقه عناد، به پیغمبر ایمان آوردند و به موجب این آیات، سوابق، ملغی میگردد و تصویب میشود که کسانی نیکوکار و شایستهاند که از هنگام تشخیص حقیقت تا هنگام درک هدف با مبارزه در راه حقیقت همگامی کنند و به جانب هدف پیش روند.
- آیه ۲۹ از سوره فتح ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ…﴾[۹]محمد فرستاده خدا است و همراهان مؤمن او در برابر کافران سخت کوش و پایدارند و نسبت به یکدیگر مهربان و رحیم میباشند.
آنان را در رکوع و سجود میبینی. علامت و نشانه ایمان از اثر سجود در روی آنان دیده میشود. فضل و خشنودی خدا میجویند. حال ایشان در تورات و انجیل بیان شده. یاران پیغمبر همچون کشتهای هستند که جوانه خود را ظاهر سازد و به تدریج قوت گرفته ستبر شود تا جائی که بر ساقهای خود به ایستد.
راجع به تراحم مؤمنان و تواضع آنان نسبت به یکدیگر در قرآن مجید آیاتی بسیار و در احادیث نبوی اخباری فراوان وجود دارد از آن جمله است: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِي تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى» حال مؤمنان از جهت دوستی و رحمت و عاطفه که با یکدیگر دارند حال پیکر واحد است که چون عضوی از آن به درد آید همه بدن با بیخوابی و تب با آن همدردی میکند
باری سوره فتح ناظر به فتح مکه است و بموجب این آیه رفتار مسلمانان تعیین شده و چون ممکن بوده است که غرور فتح، آنان را از راه رحمت و رأفت بگرداند به رحمت و مهربانی ستوده شدهاند و به حفظ آن ملزم گردیدهاند و آینده درخشانی به ایشان وعده داده شده است.[۱۰]
پانویس
- ↑ «و پارهای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 557.
- ↑ «ای جامه بر خویش پیچیده» سوره مزمل، آیه ۱.
- ↑ «ای جامه بر خود کشیده!» سوره مدثر، آیه ۱.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص 557-565.
- ↑ «و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ «و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
- ↑ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند.».. سوره فتح، آیه ۲۹.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص565-567.