بنی عقبة بن سکون

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب بنی عقبه

این طایفه در شمار اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بنی اشرس بن کنده هستند که نسب از عقبة بن سکون بن اشرس بن کندة بن عفیر می‌‌برند.[۲] عقبة بن سکون از همسرش سهلة بنت أفصی بن دعمیّ بن جدیلة بن اسد از قبیله بنی ربیعة بن نزار،[۳] دارای پسرانی به نام‌های ثعلبه و عیّاض شد.[۴] از عیّاض، عباد و ندیّه و از ندیة بن عیاض، سبره، سلیم و صفیّ معروف به «قادح النار»[۵] متولد شدند ضمن این که از ثعلبة بن عقبه - پسر دیگر عقبة سکون - هم، بکر و معاویه زاده شدند[۶] و بدین ترتیب، بر پایه این فرزندان و دیگر فرزندان عقبة بن سکون، طایفه بزرگ «بنی عقبة بن سکون» شکل گرفت. از این طایفه، شعب بسیاری متفرع شده است که از جمله مهمترین آنها می‌‌توان به اسامی طوایفی چون بریح بن معاویه،[۷] تدول بن عامر،[۸] تراغم بن معاویه،[۹] زمان بن معاویه،[۱۰] زنکبیل بن عامر[۱۱] و عباد بن عیاض[۱۲] اشاره کرد. بنی غفیله،[۱۳]بنی مالک بن مالک بن تدول بن حارث،[۱۴] ملکان بن عباد بن عیاض،[۱۵] بنی بکره،[۱۶] بنی ثعلبه،[۱۷] بنی جلس که به لخم پیوستند[۱۸] و نیز بنی شقیص (حارث) بن سیار بن شجاع بن عوف بن تراغم[۱۹] که به بنی عامر الاجدر - از شاخه‌های بنی‌کلب - پیوستند و نسب از آنها گرفتند[۲۰] هم، از دیگر شاخه‌ها و طوایف بنی عقبة بن سکون برشمرده شده‌اند.[۲۱]

منازل و مساکن این طایفه

مردم طایفه بنی عقبة بن سکون اصالتی یمنی داشتند. به نظر می‌‌رسد آنان نیز بمانند دیگر طوایف کنده، نخست در منطقه حضرموت یمن[۲۲] و در قسمت مرکزی آن و در شمال غربی دره حضرموت، در کنار قبیله بنی صدف - از تیره‌های قبیله کِنده - و شاخه‌هایی از قبایل حِمیَر و همدان سکونت داشتند.[۲۳] گزارشی هم، از سکونت جمعی از مردم بنی ثعلبة بن عقبه در یمامه در دست است.[۲۴] پس از پذیرش اسلام و در پی فتوحات اسلامی، علاوه بر یمن، بسیاری از آنان به عراق و شام مهاجرت کردند. عراق و به‌ویژه کوفه، وطن جمعی از مردم بنی عقبة بن سکون از جمله شمار اندکی از بنی زمان بن معاویه[۲۵] و نیز جمع زیادی از سایر طوایف بنی عقبة بن سکون[۲۶] از جمله بنی عباد بن عیاض[۲۷] و بنی بریح بن معاویه[۲۸] بود. بنی بریح در این شهر، مسجدی مختص خود داشتند که نشان از جمعیت قابل توجه آنان در این شهر دارد.[۲۹] بصره را هم از موطن اسلامی برخی دیگر از مردم این قوم گفته‌اند.[۳۰] بلاد جزیره نیز از دیگر مناطق عراق بود که منزل و مأوای جمع زیادی از مردم بنی سکون از جمله بنی زمّان بن معاویه[۳۱] و بنی تراغم[۳۲] قرار گرفت. شام،[۳۳] به‌ویژه حمص[۳۴] و دمشق[۳۵] هم، از دیگر سکونتگاه‌های این قوم از جمله تیره بنی تراغم بود. لاذقیه هم از دیگر مساکنی بود که مردمانی از بنی بکره را در خود جای داده بود.[۳۶] به علاوه این که جمع زیادی از بنی عیاض بن عقبة بن سکون، اردن را منزل و مأوای خود قرار داده بودند.[۳۷] همچنین، به نظر می‌‌رسد جمع زیادی از مردم بنی عقبه هم در عمان ساکن بودند.[۳۸] از مصر[۳۹] و اندلس[۴۰] نیز، در شمار مواطن برخی از مردم این قوم یاد شده است. برخی مصادر هم، از سکونت جمعی از مردم بنی تراغم در بلاد عجم خبر داده‌اند.[۴۱].[۴۲]

مناسبات سیاسی - اجتماعی جاهلی بنی عقبة بن سکون

علاوه بر نبردهای جاهلی، پیمان‌ها و احلاف نیز بخشی از برنامه‌های قبایل از جمله بنی عقبة بن سکون در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود. فرزندان عقبة بن سکون در راستای تحکیم قدرت خود در یمن، پیمان‌های حلفی با برخی قبایل برقرار نمودند که از جمله آن می‌توان به حلف جون بن یزید بن حمار با بنی شیبان اشاره کرد. این پیمان، نخستین بار در تاریخ مناسبات سیاسی - اجتماعی این قبایل انجام گرفته بود.[۴۳] هر چند از احلاف مستقل بنی عقبة بن سکون با دیگر قبایل همجوار خبری به دست ما نرسیده است اما می‌‌توان به دیگر مؤلفه‌های مهم اجتماعی نظیر ازدواج‌های جاهلی که در واقع کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی داشتند و پشتوانه ای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب می‌‌شدند، به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌های امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست یافتن به اهداف مورد نظر، مورد توجه قرار داد. بنی عقبة بن سکون در کنار دیگر طوایف بنی کنده، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانه‌سازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیره‌ها و قبایل ساکن یمن و عراق، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. از جمله این ازدواج‌ها می‌‌توان به پیمان‌های سببی عقبة بن سکون با سهله بنت افصی بن دعمی بن جدیلة بن اسد از بنی ربیعه[۴۴] و ثعلبة بن عقبه با بکره بنت وائل بن قاسط از بنی ربیعه[۴۵] اشاره کرد.[۴۶]

تاریخ اسلامی بنی عقبه

از حضور بنی عقبه بن سکون در وقایع و حوادث ایام جاهلی اطلاعی به دست نیامد اما از مشارکت این قوم در اخبار و حوادث دوران اسلامی اخبار چندی به‌دست آمد که از جمله مهمترین آنها اخبار فتوحات اسلامی است. به نظر می‌‌رسد بنی عقبة بن سکون و طوایف متعدد آن نیز در امر فتوحات، چونان سایر قبایل عرب - خصوص قبیله مادری‌اش کنده - نقشی فعال و گسترده داشتند. اما چون در نقل گزارشات به ویژه اخبار فتوح، حضور قبایل کوچکتر تحت شعاع حضور قبایل بزرگتر یا شاخه‌های بالاتر این قبایل قرار گرفته است، از این رو، نام و نشان چندانی از قبایل کوچکتر از جمله قبیله بنی عقبة بن سکون با وجود قبیله مادری شان، دیده نمی‌شود. با این حال، معدود اخبار و گزارشات به دست آمده از این قوم، از حضور جمع زیادی از آنان در فتوحات اسلامی به‌ویژه در وقایع مربوط به فتوحات مصر حکایت دارد. به نظر می‌‌رسد که بنی عقبه هم در شمار آن دسته از قوای نظامی بنی کنده و بنی سکون بودند که به فرماندهی حصین بن نمیر سکونی و معاویة بن حدیج در فتح ایران - از جمله نبرد بزرگ قادسیه (سال ۱۴ هجری) - مشارکت داشتند.[۴۷] ابن اثیر (م.۶۳۰) در گزارشی در تشریح وقایع این فتح، از اعزام لشکری ۴۰۰۰ نفره به فرماندهی سعد بن ابی وَقّاص جهت انجام فتوحات به عراق - که حصین بن نمیر و معاویة بن حدیج و گروهی چهار صد نفره از جوانان قبیله سَکون از جمله آن بودند، - خبر داده است.[۴۸] اندکی بعد، بسیاری از این رزمندگان سکونی، به جمع سپاهیان اسلام در جبهه مصر پیوستند و در کنار برخی دیگر از قبایل، ارکان اصلی لشکر اسلام را در فتح مصر (سال ۲۰ هجری) به فرماندهی عمرو بن عاص تشکیل دادند. از جمله مشاهیر بنی عقبه بن سکون در این فتوحات، مالک بن هبیره بود.[۴۹] مالک را از اصحاب ساکن شام و به نقلی مصر گفته‌اند[۵۰] و حدیثی را از طریق او از پیامبر(ص) در موضوع نماز میت نقل کرده‌اند.[۵۱] وی را همچنین از امرای سپاه معاویة بن ابوسفیان در فتوحات روم[۵۲] و نیز فرماندار معاویه در حمص[۵۳] گفته‌اند. افزون بر نقش‌آفرینی سکونی‌ها و طوایف نامدارش - از جمله بنی عقبة بن سکون - در امر فتوحات، بیعت سکونی‌ها به ریاست مالک بن هبیره با معاویة بن ابوسفیان از دیگر اخبار مهمی است که برخی مورخان به ذکر آن پرداخته‌اند. مالک بن هبیره، در روزی که همگان با معاویه بیعت کردند حضور نیافت، اما در روز بیعت خواص، او نیز در جمع بیعت کنندگان حضور یافت و بدین صورت با معاویه بن ابی سفیان بیعت کرد، او به خطبه ایستاد و گفت: «ای امیر مؤمنان، (رسوم) این کشور را ناقص و گسسته کردی، و مردم را تباه ساختی و زبانزد سفیهان نمودی. عرب ما را زنده به کردار می‌داند نه زنده به گفتار و ما با کارهای بزرگ و گران خود گفتار به اندک آریم، پس دستت را پیش آر تا با تو، بر آن چه که دوست داریم و دوست نداریم بیعت کنیم».[۵۴] مالک، نخستین عربی بود که با معاویه بدین گونه بیعت کرد.[۵۵] انتصاب مالک بن هبیره به ریاست قوم کنده توسط معاویه بن ابی سفیان هم از دیگر وقایع مهم بنی سکون و افرادش در این دوره است.[۵۶]

از دیگر حوادث مهمی که در آن نامی از بنی عقبه بن سکون و مردانش به میان آمده است، وقایع پیرامون قیام حجر بن عدی (سال ۵۱ هجری) است. پس از قیام حجر بن عدی و سپس دستگیری او از سوی زیاد بن ابیه، وی، حجر و یارانش را نزد معاویه در شام فرستاد.[۵۷] پس از رسیدن آنان به شام و متوقف کردنشان در «مرج عذراء»، هر یک از یاران معاویه به شفاعت از اقوام و هم قبیله‌هایشان پرداختند. بدین منظور، مالک بن هبیره سکونی نیز به شفاعت از حجر برخاست. اما معاویه، شفاعت او را نپذیرفت. مالک هم خشمگین از دارالحکومه خارج شد و به حالت قهر در خانه خود جلوس کرد.[۵۸] وی در میان جمعی از مردم کنده و سکون و تعدادی از یمنیان که اطراف او جمع شده بودند لب به گلایه گشود و گفت: «معاویه بیشتر از آن چه ما به او محتاج باشیم به ما احتیاج دارد، ما در میان قوم او عوض او را می‌توانیم پیدا کنیم؛ اما او در میان مردم، عوض ما را نمی‌تواند پیدا کند».[۵۹] مدتی بعد، معاویه به دنبال مالک بن هبیره کس فرستاد؛ اما مالک نپذیرفت و پیش معاویه نیامد. شب هنگام، معاویه یکصد هزار درهم برای او فرستاد و پیغام داد که عدم پذیرش شفاعتش به سبب رأفت بر او و یارانش بوده؛ چراکه بیم آن بود که جنگ دیگری راه انداخته شود. وی در ادامه افزود: «اگر حجر بن عدی مانده بود، بیم داشتم تو و یارانت ناچار شوید به مقابله وی روید و مسلمانان به بلیه‌ای بزرگتر از کشته شدن حجر دچار شوند».[۶۰] مالک، هدیه معاویه را پذیرفت و فردای آن روز با جمعی از اقوام خویش نزد معاویه رفت.[۶۱]

شهادت محمد بن ابی حذیفه از یاران و اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به دست مالک بن هبیره سکونی هم از دیگر مواضعی است که نامی از بنی عقبه بن سکون به میان آمده است. عمرو بن عاص پس از تصرف مصر به دستگیری و شهادت گسترده طرفداران محمد بن ابی‌بکر - فرماندار شهید امام علی(ع) در مصر -دست زد. از جمله این دستگیر شدگان محمد بن ابی‌حذیفه قرشی - پسر دایی معاویة بن ابوسفیان - بود. وی محمد را به شام نزد معاویه فرستاد و معاویه هم دستور زندانی کردنِ او را داد. یکی از همسران معاویه، دختر عمه محمد بن ابی حذیفه بود. او به بهانه قرابت با محمد بن ابی حذیفه غذا می‌پخت و نزد پسر عم زندانی خود می‌فرستاد. روزی چند سوهان میان غذای او مخفی کرد و به زندان فرستاد. محمد زنجیرها را با سوهان‌ها برید و از آنجا گریخت. بنا بر نقلی دیگر، او تا زمان شهادت حجر بن عدی در زندان ماند و سپس از آنجا گریخت.[۶۲] مالک بن هبیره سکونی به دستور معاویه به تعقیب او را پرداخت و سرانجام بر او دست یافت و او را به شهادت رساند.[۶۳] - [۶۴]

حوادث پیرامون خلافت بنی امیه پس از مرگ یزید بن معاویه هم از مهمترین وقایعی است که نامی از بنی عقبه بن سکون و افرادش را در خود جای داده است. مالک بن هبیره، - بر خلاف پسر عم خود حصین بن نمیر سکونی - دل در گرو خلافت بنی یزید بن معاویه داشت و خواهان به خلافت رسیدن آنان بود. از همین رو بنا بر گزارشی، با حصین بن نمیر در این باب به مجادله پرداخت که در برخی منابع مفصل بدان پرداخته شده است.[۶۵] با این حال، پس از اجتماع بزرگان و تصمیم بر واگذاری خلافت به مروان و پس از او به خالد بن یزید و سپس به عمرو بن سعید بن عاص،[۶۶] مالک بن هبیره از جمله سکونی‌هایی بودند که با مروان در الجابیه بیعت کردند.[۶۷] آنها پس از بیعت، جهت نبرد با حامیان حکومت عبدالله بن زبیر و در رأس شان ضحاک بن قیس فهری و نعمان بن بشیر انصاری به سوی دمشق حرکت کردند. فرزندان عقبة بن سکونی در نبرد سرنوشت ساز مرج راهط، در کنار قبایل کلب و غسان و سکاسک عمده یاران مروان را تشکیل می‌‌دادند.[۶۸] در این پیکار، مالک بن هبیره همراه با حسان بن مالک بن بجدل بر پیادگان سپاه امارت داشتند.[۶۹].[۷۰]

بنی عقبة بن سکون و تعامل با دولت عباسیان

نقش‌آفرینی بنی عقبة بن سکون پس از انقراض بنی امیه در دوران بنی عباس نیز در سطوح مختلف ادامه یافت. چندان که از ابو الجمل عیسی بن عمرو بن قیس به عنوان یکی از فرمانداران و عمال حکومتی منصور دوانیقی یاد شده است که دوبار امارت بصره را در دوران حکومت او بر عهده داشت.[۷۱] عاصم بن ابی بردعة بن حسّان رییس پلیس وی در عراق[۷۲] هم، در شمار دیگر کارگزاران منصور عباسی یاد شده‌اند. ضمن این که از ابو ثور بن عیسی بن عمرو فرماندار هارون الرشید در حمص[۷۳] هم، از دیگر کارگزاران این خاندان در دوره‌های دیگر حکومت عباسی به شمار رفته‌اند.[۷۴]

مشاهیر و معاریف بنی عقبة بن سکون

از رجال و معاریف بنام جاهلی این قوم - علاوه بر سقیص بن سوار[۷۵] یا به نقلی شقیص بن سیار بن شجاع بن عوف بن تراغم[۷۶] - می‌‌توان از عدی بن حمار - به نقلی عدی بن یزید - بن حمار بن عباد بن سلمة بن عوف بن تراغم (مالک) بن معاویة بن ثعلبة بن عقبة بن سکون معروف به «الجون» از سران و شعرای جاهلی[۷۷] و اوس معروف به «سلقم» بن عبداللّه بن مالک بن سلمة بن عوف بن تراغم از شخصیت‌های همراه امری‌ء القیس بن حجر در سفر به بلاد روم[۷۸] یاد کرد.

از بزرگترین شخصیت‌های این طایفه در دوران اسلامی - علاوه بر مالک بن هبیره سکونی که در متن به نام او پرداخته شد، - باید از اصحابی چون سلمة بن نفیل سکونی تراغمی - از مشاهیر اصحاب ساکن شام - [۷۹] و از تابعینی چون عبادة بن نسی فقیه[۸۰] و ابوبحریه عبدالله بن قیس کندی تراغمی حمصی[۸۱] نام برد. ابوبحریّه در روایتی، خود را در شمار نخستین گروه‌های سپاه اسلام که به بلاد روم وارد شدند معرفی کرده است.[۸۲] علاوه بر ایشان، یزید بن یحیی بن شریح از علمای اندلس و عهده دار منصب قضاء قرطبه برای عبدالرحمن بن معاویه معروف به عبدالرحمن داخل خلیفه اموی اندلس،[۸۳] یزید بن سلیم،[۸۴] حبیب بن حباب سکونی - از شعرای این قوم - [۸۵] شهاب بن قیس بن حارث بن مخصف - از اشراف بنی عقبه - [۸۶] عمرو بن قیس بن عمرو بن ثور بن حبران - از اشراف و فقهای این قوم - [۸۷] ابومسلم سلمة بن عیار بن حصن تراغمی[۸۸] و ابوحذیفه حصن بن عبدالرحمن (محصن) تراغمی[۸۹] هم در شمار معاریف برجسته بنی عقبه و از راویان و محدثان اخبار قرار گرفته‌اند.[۹۰]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۶۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۹۶.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۶۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۹۶. نیز ر.ک: نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۰۴.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. نیز ر.ک: ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۴۵.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. نیز ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۳، ص۳۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۸۳.
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. برخی نام این طایفه را «بنی رمّان بن معاویه» گفته‌اند. (دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۱۱۲۳؛ سمعانی، الانساب، ج۶، ص۱۶۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۳۶)
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲. نیز ر.ک: دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۱۷۹؛ سمعانی، الانساب، ج۱۲، ص۴۲۷.
  13. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۸.
  14. ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۱۵۴.
  15. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۸۷؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۸۹؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۳، ص۶۵۲.
  16. بنی بکره در واقع همان بنو ثعلبة بن عقبة بن سکون بن أشرس بن کنده هستند.از آنجا که همسر ثعلبة بن عقبه زنی از قبیله بنی وائل به نام بکرة بنت وائل (خواهر بکر بن وائل) بود، از این رو فرزندانش به نام او بنی بکره خوانده می‌‌شدند. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۱، ص۱۷۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۹۹.)
  17. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۳۱.
  18. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۹۶؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۳۰۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۱، ص۲۸۷؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۳۰۶.
  19. ابن کلبی (م ۲۰۴) از او با نام و نسب سقیص (حارث) بن سوار بن شجاع بن عوف بن تراغم یاد کرده است. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵)
  20. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.
  21. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  22. ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۴۲؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۶، ص۷۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۶۱ و ج‌۳، ص۱۵۴ و ج‌۱، ص۲۶۱.
  23. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ - ۸۸.
  24. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۶۱.
  25. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  26. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۴۵.
  27. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  28. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴؛ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۴۸.
  29. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  30. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  31. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  32. ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴.
  33. ر.ک: بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۷۱؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۸۸؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۳۳.
  34. ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۴۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۴۸۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۶، ص۵۱۱.
  35. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۳۶۰.
  36. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۳۱.
  37. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۱۵۴.
  38. ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳ - ۱۹۴.
  39. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۳۱.
  40. ر.ک: ابن فرضی، تاریخ علماء الاندلس، ج۲، ص۲۴۵.
  41. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۱، ص۲۵۰.
  42. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  43. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۵.
  44. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  45. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳.
  46. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  47. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۵۲۶.
  48. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۸۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۵۱.
  49. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲.
  50. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۷۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۱. در باب صحابی بودن او ر.ک: خلیفة بن خیاط، طبقات خلیفه، ص۱۳۲؛ ابن قانع، معجم الصحابه، ج۱۳، ص۴۶۶۳ - ۴۶۶۴؛ ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۰۶.
  51. ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۰۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲.
  52. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۳۶۱ - ۱۳۶۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۶، ص۵۰۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲.
  53. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۶، ص۵۰۸؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۵۶۲.
  54. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸۰.
  55. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸۰.
  56. بلاذری، انساب الأشراف، ج۵، ص۱۶؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۶۷.
  57. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۶.
  58. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۰۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸۶.
  59. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۶۷.
  60. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۸.
  61. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۵، ص۲۴۲.
  62. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۶۷.
  63. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۱۷؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۴. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳؛ بلاذری، انساب الأشراف، ج۹، ص۳۷۲.
  64. با نگاهی اجمالی به مقاله مالک بن هبیره، پژوهه، نوشته طاهره رضایی.
  65. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۳۶ - ۵۳۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۷ - ۱۴۸.
  66. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۳۶ - ۵۳۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۸.
  67. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۳۶ - ۵۳۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۵۹؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۳۸۴.
  68. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۵۳۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴۹.
  69. بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۴۵ و ج۵۶، ص۵۰۸.
  70. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  71. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۰.
  72. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۱، ص۴۵۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۵.
  73. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴. ابن حزم از او با نام «ابو ثور بن أبی جمل عمرو بن قیس بن ثور» یاد کرده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۰)
  74. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  75. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۵.
  76. بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۵۶ - ۵۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۶۰۲.
  77. آمدی، المؤتلف والمختلف فی اسماء الشعراء، ص۱۱۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۵۴۸؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۵.
  78. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۴۵۵. بر اساس نقل ابن کلبی، او و قومش در شمار بنی تغلبی‌های بلاد جزیره به شمار آمده‌اند. (هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۴)
  79. بخاری، التاریخ الکبیر، ج۴، ص۷۱؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۱۷۳؛ ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۸۸؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۴۲.
  80. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۷۲؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۲۹.
  81. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۲۰۸؛ العجلی، معرفة الثقات، ج۲، ص۳۸۶. ذهبی«او را از کبار تابعین برشمرده است. (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۵۹۴.)
  82. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۴۱. نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۱۱۲ (ذیل حوادث سال ۲۰ هجری)؛ ابن حبان، الثقات، ج۲، ص۲۲۰.
  83. ابن فرضی، تاریخ علماء الاندلس، ج۲، ص۲۴۵.
  84. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۲.
  85. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۴۵.
  86. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳.
  87. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۹۳.
  88. ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۲۸۴.
  89. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۳۶۰؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۶، ص۵۱۰ - ۵۱۱.
  90. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.