جهاد در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش)
جهاد در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | جهاد |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
جهاد در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین سید جواد ورعی در کتاب «درسنامه فقه سیاسی» در اینباره گفته است:
«اسلام تا سالیان درازی با وجود آزار و اذیت فراوان مسلمانان بهوسیله مشرکان، اجازه جنگ و جهاد نداده و پیروان خود را به صبر و استقامت در برابر مشکلات توصیه میکرد، اما زمانی که مسلمانان به مدینه هجرت و دولتی تأسیس کردند، اجازه یافتند تا در برابر تعدی و تجاوز مشرکان از سرزمین، دین و ایمان، اموال و حیثیت خویش دفاع کنند[۱]. جنگ بدر در سال دوم هجری که دفاع از موجودیت مسلمانان در برابر تجاوز مشرکان مکه بود، سرآغازی برای برخورد قدرتمندانه با کسانی بود که برای جان و مال، ایمان، عقیده و سرزمین دیگران ارزشی قائل نبوده و همگان را برده، بنده و فرمانبر خویش میپنداشتند. مسلمانان توانستند با جهاد هم از هویت خویش دفاع کنند و هم موانع رشد و پیشرفت اسلام را برطرف نمایند. قرآن کریم از جنگ بدر بهعنوان حادثهای یاد میکند که مسلمانان در پی ذلت، به پیروزی رسیدند[۲].
در احادیث فراوانی هم از جهاد به نیکی یاد شده، پس از نماز “برترین عبادت”[۳] و “یکی از درهای بهشت” است که خداوند به روی اولیای خاص خویش گشوده است، “لباس پرهیزگاری”، “پناهگاه الهی”، “زره محکم” است و هر کس آن را رها نماید، خداوند لباس ذلت به تنش کند، و... [۴].
فقیهان شیعه و سنی با استفاده از آیات متعدد قرآن در موضوع جهاد، کتاب مستقلی با عنوان “کتاب الجهاد” یا “کتاب السِیَر” به عناوین قطور فقه افزوده و در آن اقسام جهاد با مشرکان، جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی، جهاد آزادیبخش، جهاد با اهل کتاب و بُغات، احکامِ جهاد، صلح و آتشبس، چگونگی برخورد با اسیران جنگی، مجروحان و کشتگان در میدان جنگ، احکام شهید، فرار از میدان جنگ، گروههای مستثنای از جنگ، تعیین تکلیف غنائم جنگی، عقد صلح، امان، عقد ذمّه، و دهها مسئله دیگر را تشریح کردهاند.
غیر از مباحث رایج در کتب فقهی، با توجه به روابط بینالملل و مرزهای جغرافیایی میان کشورهای اسلامی، اخیراً مباحث جدیدی هم از سوی صاحبنظران اهلسنت و امامیه مطرح شده، اینکه روابط خارجی دولت اسلامی با دولتهای اسلامی و غیراسلامی چگونه است؟ آیا بر صلح و همزیستی مسالمتآمیز استوار است یا بر جنگ و جهاد؟ مراد از جهاد دعوت و نسبت آن با آزادی عقیده و حق تعیین سرنوشت چیست؟ روابط با دولتهای اسلامی، دولتهای متخاصم و غیرمتخاصم چگونه است؟ جهاد، دفاع از سرزمینهای اسلامی و عملیات شهادتطلبانه در عصر غیبت، مجاز است یا نه؟ و دهها پرسش جدید.
مراجعه به آیات قرآن نشان میدهد که جهاد ابتدایی به معنای آغاز جنگ برای وادار کردن مشرکان به اسلام و تحمیل آن مطرح نیست، بلکه غالب جنگها در صدر اسلام جهاد دفاعی، بهمنظور دفاع از ایمان و عقیده، کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی بوده است. جهاد با مشرکانی که با پیامبر دشمنی ورزیده، به آزار و اذیت مسلمانان پرداخته، از همه ابزارها برای ضربه زدن به مسلمانان بهره برده، آنان را از شهر و دیار خویش اخراج کرده و اموالشان را مصادره کردند، پیمان خویش را با مسلمانان زیر پا نهاده و به حقوق آنان تعدی میکردند.
یکی دیگر از موضوعاتی که گویای حضور اسلام در عرصه سیاست و حکومت است، مسئله جهاد با دشمنان و دفاع از سرزمینهای اسلامی است. جنگ و جهاد، دفاع از جان و مال مردم و حریم کشور، صلح و آتشبس از شئون حکومتهاست، حجم قابل توجهی از کتب فقهی به این موضوع و احکام آن اختصاص دارد. معنا و مفهوم جهاد در اسلام و تفاوت آن با جنگ در فرهنگهای دیگر، اقسام جهاد، شرایط وجوب جهاد و دفاع، آنان که از جنگ و جهاد معافند، ضوابطی که باید در جنگ رعایت شود، آنان که جنگ با ایشان مجاز و آنان که جنگ با ایشان ممنوع است، مقررات جنگ و صلح، احکام برخورد با اسیران جنگی، حقوق مجروحان و اسیران، حقوق زنان و کودکان و سالخوردگان، احکام غنائم جنگی، و دهها مسئله دیگر که تصمیمگیری درباره بسیاری از آنها از شئون حکومت و رهبر جامعه اسلامی است، همگی نشانۀ حضور فقه در عرصههای گوناگون زندگی است.
افزون بر کتاب الجهاد که در میراث فقهی شیعه به چشم میخورد، در برخی از مقاطع تاریخی به خاطر ضرورت زمانه و نیاز جامعه رسالههای مستقلی در موضوع جهاد و مباحث مرتبط با آن نوشته شده و تکلیف مردم و زمامداران وقت را در این موضوع روشن کردهاند. از آن جمله میتوان به رسالهها و فتاوای جهادیۀ فقیهان در عصر قاجار اشاره کرد که به تناسب تجاوز روس و انگلیس به ایران، عراق، و دیگر کشورهای اسلامی و ضرورت دفاع از سرزمینهای اسلامی از سوی فقیهان به رشته تحریر درآمده است[۵]»[۶]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین شکوری؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل شکوری در کتاب «فقه سیاسی اسلام» در اینباره گفته است:
«برای اینکه بتوانیم معنای جهاد و فلسفه تشریع آن را در اسلام و سیاست خارجی آن دریابیم، ابتدا باید مفهوم ملّت و ملّیّت و نیز حاکمیّت ملی را روشن کنیم، زیرا جهاد، دخالت جامعه اسلامی و عدالتگستر و خداپرست در قلمرو حاکمیّت دولتهای جائر و کافر است و امروزه در اصطلاح حقوقی غرب آن را به عنوان “مداخله” یک کشور در امور داخلی کشور دیگر محکوم میکنند. اینها البته که خرافه هستند، اما ناشی از برداشتی است که از “ملّیّت و حاکمیّت ملی” شده است. حقوقدانان نظام سرمایهداری غرب، ملّیّت را براساس ناسیونالیسم و قومیت تفسیر کرده و دولت را در برابر ملّت، اصالت میدهند و نتیجه این، در حقوق بینالملل و سیاست خارجی کشورها به این صورت ظاهر میشود که: هیچ کشوری حق دخالت در امور داخلی کشور دیگر را ندارد. هرچند که آن کشور در داخل خود، حقوق ملّت را پایمال کرده و از پشتیبانی مردمی برخوردار نباشد، زیرا این به اصطلاح “مداخله” است. اما اسلام و فقه اسلامی، این را قبول ندارد و آن را از اباطیل حقوقی میداند، چرا که برداشت و تفسیر درستی از مفهوم “ملّت و ملّیّت” دارد. ملّیّت در اسلام بر اساس اعتقاد و همدینی استوار است. بنابراین، ملّیگرایی و ناسیونالیسم، جایی در حقوق اسلامی ندارد و اینکه گفته شود ملّت ترک و یا فارس، صحیح نمیباشد. “ملّت اسلام” تعبیر درستی است. و براساس همین قاعده “ملّیّت بر اساس همکیشی” است که در اسلام، کافر و مرتد نمیتواند از خویشان مسلمان خود ارث ببرد، زیرا پیوند، پیوند عشیرهای و قومی و خونی نیست، بلکه عقیدتی است. مسلمان میتواند از مسلمان ارث ببرد. به همین دلیل از نظر فقهی، مرکز و حوزه اسلام این شهر و آن شهر نیست که فلان قوم در آن زندگی میکنند، بلکه هر قسمتی از اراضی و بلاد دور و نزدیکی است که مسلمانان در آن زندگی میکنند (از هر قوم و نژادی که میخواهند باشند) اگر به یک کشور آفریقایی مسلمان حمله شود و مورد مخاطره قرار بگیرد، نه تنها به اهالی آن کشور آفریقایی، جهاد واجب میشود بلکه به عرب، ترک، فارس و... نیز که دور از آفریقا زندگی میکنند به طور کفایی دفاع از کیان اسلام واجب میشود. بنابراین، مفهوم ملّیّت در اسلام همان همعقیده و همکیش بودن است و لذا مثلاً دخالت ایران اسلامی در سرنوشت مسلمانان انگلستان، آمریکا و شوروی، دخالت در امور داخلی آنان نیست و مجاز میباشد. لکن باید بر پایه موازین صورت بگیرد. موازینی که حقوق مربوط به هریک از سرزمینهای دارالحرب و دار الهدنه را مشخص میکند. دخالت در امور کشورهای مسلمان بر فقیه جامعالشرایط که ولایت دارد امری مشروع میباشد. چراکه یک فقیه دارای شرایط افتا، عادل، مدیر و مدبّر تنها بر گروهی از مسلمانان ولایت و رهبری ندارد بلکه بر تمامی مسلمانان، حق ولایت و رهبری دارد و میتواند در جهت احیای حق تضییعشده آنان و دفع ضرر احتمالی مربوط به زندگی آنها، دخالت کند. پس، نتیجه میگیریم که ملّیّت اسلام بر اساس عقیده و همکیشی است و ملّتها بر دولتها، تقدّم و اصالت دارند و “حقّ حاکمیّت ملّی” متعلق به دولتها نیست، مگر آن زمان که دولتی از پشتیبانی همگانی و همهجانبه ملّتش برخوردار باشد، در آنجا نیز حق حاکمیّت از آن ملّت است که از کانال دولت مشروع آنان اعمال میشود و مال خود دولت نیست و لذا اگر ملّتی و یا عدهای از مردم یک کشوری به دعوت اسلام پاسخ گفته و مسلمان شوند و از دولت حاکم خود قطع حمایت کنند. دخالت رهبر اسلامی (فقیه جامعالشرایط) در امور آن جماعت، دخالت غیرقانونی نمیباشد و به اصطلاح، نقض حاکمیّت ملّی نیست، چراکه دولت فی نفسه حق حاکمیّتی ندارد؛ حق حاکمیّت مال ملّت است که در صورت تجزیه و یا سلب کلی آن، دولت به عنوان دولت جائر، ظالم و نامشروع، محکوم به پذیرش رأی ملّت است. مبنای مشروعیت جهاد آزادیبخش و ابتدایی در حضور معصوم علیه دول کافر و ظالم و مشرکی که مانع دعوت اسلامی شوند از اینجا ناشی میشود. امام مسلمانان در پی به کار گرفتن اصل “دعوت” و عدم پذیرش و ممانعت طغات (سران کافر و طاغی و ظالم ممالک) سیاست جهاد را برای سرنگونی ماشین پوسیده و ضد الهی و ارتجاع دولتی، به کار میبندد و فرمان میدهد. در واقع، این خود آن دولت بریده از حق و ملّت است که با ممانعت از دعوت مسالمتآمیز اسلامی و اعمال قهر و قدرت، رهبری اسلامی را وادار به دفاع میسازد و دعوت مسالمتآمیز تبدیل به برخورد مسلحانه و نظامی میشود. اسلام به عنوان یک دین و آیین اجتماعی و عقیدتی و به عنوان یک رسالت و پیام خدا به انسانها باید به گوش همه جهانیان برسد و ابلاغ شود. اساس رسالت پیامبران خاصه پیامبر گرامی اسلام (ص) همین بوده؛ یعنی رساندن پیام خدا به گوش همه انسانها، بعد از ابلاغ، پیامبر موظف نیست که آنها را متدین به اسلام سازد؛ خودشان اسلام را انتخاب میکنند. خداوند در قرآن مجید خطاب به پیامبرش میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا﴾[۷]. ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾[۸]. اما خداوند در مرحلهای از مراحل دعوت و ارشاد، اعمال قدرت و غضب را تشریع و بلکه واجب کرده و آن همان مرحلهای است که “جهاد” نامیده میشود. اهداف نهایی اسلام در سطح جهانی عبارتند از:
جامه عمل پوشیدن اصول فوق، هدف تاریخی اسلام در جامعه جهانی است و برای رسیدن به آن استراتژی ویژهای دارد که خود ناشی از اصول تفکر و عقیده اسلامی میباشد و این همان چیزی است که ما آن را “استراتژی ارشادی اسلام” مینامیم. این استراتژی، طی تاکتیکهایی میخواهد اولاً بُعد الهی وجود انسان را علیه بُعد خاکی و فاسد او بشوراند و عقل را بر نفس، ایمان را بر شهوت غلبه دهد و به اصطلاح قرآن، انسان را بیدار ساخته و در درونش با شیطان گلاویز نماید و به مبارزه مستمر و دایمی و پیروز وادارد. آری، اسلام با انسانشناسی خاصی – که انسان را از لحاظ ترکیب تمایلات وجودی، به “نفس لوامه” و “نفس اماره” تقسیم میکند. ابتدا از خود انسان کافر و مشرک و ظالم، علیه خود او مدد میگیرد و در صورت عدم انتاج این تاکتیک تبلیغی، به سراغ دیگر اصول تبلیغی و ارشادی میرود، به عنوان مثال میبینیم خداوند در مورد شخصیت ساقط و فاسد شده شخصی چون فرعون نیز از این شیوه استفاده میکند؛ به موسی و هارون دستور میدهد که به سوی فرعون طاغی و ظالم رفته و ابتدا او را موعظه و دعوت نمایند و تنها زمانی که دستگاه فرعون با خشونت و قهر و غضب وارد معرکه میشود، موسی (ع) نیز شیوه موعظه را تغییر میدهد. همینطور نامههای دعوت توحیدی که حضرت محمد (ص) به سران و پادشاهان آن زمان، فرستاده ناشی از این است که اساس شیوه ارشادی اسلام، بر موعظه و دعوت مسالمتآمیز میباشد. مرحله ارشادی بعد از “موعظه”، مرحله مناظره، مباحثه و مجادله میباشد؛ خداوند در قرآن میفرماید: ﴿ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ...﴾[۹]. پس، حلقه اول از استراتژی ارشادی اسلام و اصل اول از اصول دعوت اسلامی، سخن گفتن با حکمت و موعظه است و حلقۀ بعدی “مجادله” میباشد که معمولاً در حضور عموم و یا کثیری از مردم، صورت میگیرد. اما “موعظه” حالت فردی دارد. باتوجه به برخی از حساسیتها و نکات روانی، ابتدا باید به صورت فردی و دور از چشم همگان، به شخص ظالم و کافر، پند و موعظه داد، در صورت لجاجت او، مبارزه سیاسی آغاز میشود. آغاز مبارزه سیاسی، با اتخاذ روش “مجادله” صورت میگیرد. مجادله برای این است که چهره دوم فرد ظالم معلوم و دروغ او آشکار گردد و باطل بودنش برای عموم ثابت شود. حضرت ابراهیم (ع) در دعوت اسلامی و مبارزه خود با دستگاه منحرف و مشرک نمرود، از چنین شیوهای استفاده کرده است. حضرت ابتدا نمرود و نمرودیان را با پند و موعظه دعوت به توبه کرد و سپس بتها را در هم شکست و عجز آنها را ثابت نمود، اما نمرود و نمرودیان مسخ شده از او نپذیرفتند. پس از نجات از اعدام و آتش؛ روش “مجادله” را در پیش گرفت. مجادله با شخص نمرود که خود را به عنوان خالق و خدا، بر گُرده مردمان جاهل سوار کرده بود. نمرود گفت: ابراهیم! آن خدا چه خدایی است که مردم را به آن دعوت میکنی؟ مگر جز من خدایی وجود دارد؟ مگر نمیبینی من مسلّط و قادر به همه چیز هستم و حکم و فرمانم در همه جا نافذ است؟ چرا مجسمهها و بتها را درهم میشکنی و توده مردم را علیه من دعوت میکنی؟ ابراهیم پاسخ داد: نمرود! تو خدا نیستی و نمیتوانی باشی، خدای من و همه مردم، آن کسی است که میتواند بمیراند و زنده کند و میتواند همه چیز را بیافریند. نمرود: من هم میتوانم این کار را انجام بدهم؛ من نیز میتوانم هرکس را خواستم بکشم و یا پس از آنکه دورنمای مرگ را به او نمودم، در پرتو عفو و بخشش خود، زنده نگاه دارم. ابراهیم: خدایی که من به سوی او دعوت میکنم، همه چیز را در ید قدرت خود دارد و هر روز خورشید را از مشرق طلوع میدهد، تو نیز اگر ادعایت درست است، این نظام ثابت را تغییر بده و خورشید را از مغرب برآور[۱۰]. با مجادلهای که ابراهیم با نمرود انجام داد، بطالت و ناحقی نمرود، چون آفتاب بر همگان روشن میگردید. موسی پیامبر نیز در دعوت فرعون این مراحل را طی کرد و در آخرین مرحله که فرعون قصد جان او را کرده بود، دست به جهاد نظامی و دفاع از خود زد. پس، جهاد در چارچوب استراتژی ارشادی اسلام، آخرین حلقه و مرحله است. چنان که سیره و سنت پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز آن را تأیید میکند، جهاد در این مرحله به این دلیل واجب میشود که شخص “داعی” باید از خود دفاع کند»[۱۱] |
پانویس
- ↑ ﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾ «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل میشود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیدهاند و بیگمان خداوند بر یاری آنان تواناست» سوره حج، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ «و بیگمان خداوند در “بدر” شما را با آنکه ناتوان بودید یاری کرد پس، از خداوند پروا کنید، باشد که سپاس گزارید» سوره آل عمران، آیه ۱۲۳.
- ↑ «الْجِهَادُ أَفْضَلُ الْأَشْيَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ» (کلینی، کافی، ج۹، ص۳۵۹).
- ↑ «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ...» (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷).
- ↑ برای نمونه ر.ک: میرزای قمی، جامع الشتات، کتاب الجهاد؛ کاشف الغطاء، کشف الغطاء، کتاب الجهاد؛ (جهادیه فتاوای جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانی اول)، به کوشش کاووسی و صالحی.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۸۴.
- ↑ «و آن (قرآن) را راستین فرو فرستادهایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیمدهنده نفرستادهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «پس پند بده که تنها تو پند دهندهای * تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۲.
- ↑ «(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز! بیگمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ «آیا در (کار) آن کس ننگریستهای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من (نیز) زنده میدارم و میمیرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا میآورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمیگردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۳۶۱-۳۶۷.