رابطه تحدیث یا ارتباط با فرشتگان با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)

رابطه تحدیث با علم غیب معصوم (ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

رابطه تحدیث یا ارتباط با فرشتگان با علم غیب معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
فاضل لنکرانی

آیت‌الله فاضل لنکرانی و آیت‌الله اشراقی در کتاب «پاسداران وحی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«دانش اهل بیت، علم الهی و لدنی است؛ دانشی است که در اثر اتصال به عالم غیب و هم‌نشینی با فرشتگان الهی به دست آورده‌اند. دانشی است وراثتی، که از پیامبر به ارث برده‌اند. امام صادق (ع) فرمود: خداوند را دو گونه علم است: یک، آن علمی که فرشتگانِ مقرب و پیامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است، این علم را ما نیز می‌دانیم. دو، آن علمی که ویژه ذات مقدس اوست و کسی جز او، آن را نمی‌داند علم مستأثر. لکن چون خدا اراده کند که چیزی از همین علم را نیز آشکار گرداند به ما بیاموزد. و امامان پیشین را نیز از آن آگاه کرده بود[۱]»[۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله حسینی طهرانی؛
آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب «امام‌شناسی» در این‌باره گفته‌ است: «طبق فلسفه و نظریّه اسلام‌‌، علومی که برای بشر حاصل می‌شود به واسطه ملائکه علم تحقّق می‌پذیرد و هر کس هر علمی داشته باشد از راه مَلَکِ علم به او افاضه می‌شود تا برسد به علم کّلی حضرت حقّ که توسط جبرائیل و روح‌‌، داده می‌شود‌»[۳].
۲. آیت‌الله امینی؛
آیت‌الله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«محمد بن مسلم می‌‏گوید: نزد حضرت صادق (ع) صحبت از محدّث به میان آمد، فرمود: محدّث کسی‌ است که صدای‌ فرشته را می‌‏شنود ولی‌ شخص او را نمی‌‏بیند. عرض کردم: فدایت شوم از کجا تشخیص می‌‏دهد که کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقاری‌ که در آن حال به وی‌ عطا می‌‏شود می‌‏فهمد فرشته است.

حمران بن اعین می‌‏گوید حضرت باقر (ع) فرمود: علی‌(ع) محدّث بود. وقتی‌ پیش اصحاب رفتم گفتم: مطلب شگفت‌آوری‌ برایتان آورده‏‌ام! گفتند: چه آورده‏‌ای‌؟ گفتم: حضرت باقر (ع) فرمود: علی‌(ع) محدّث بود! اصحاب گفتند: کار خوبی‌ نکردی‌، چرا نپرسیدی‌ که چه شخصی‌ برایش حدیث می‌‏گفت؟ حمران وقتی‌ سخن اصحاب را شنید خدمت حضرت باقر (ع) برگشت و گفت: فرمایش شما را برای‌ اصحاب گفتم، به من گفتند: چرا نپرسیدی‌ حدیث کننده او، چه شخصی‌ بود؟ امام باقر (ع) فرمود: فرشته برایش حدیث می‌‏کرد. حمران عرض کرد: می‌‏گویی‌: علی‌(ع) پیغمبر بود؟! حضرت جواب داد: نه پیغمبر نبود آن گاه دستش را حرکت داد و فرمود: از قبیل صاحب سلیمان یا صاحب موسی‌ یا مانند ذوالقرنین بود. آیا کلام رسول خدا به شما نرسیده که فرمود: در میان شما هم مانند آنها پیدا می‌‏شود[۴].

احول می‌‏گوید از حضرت باقر (ع) پرسیدم: فرق رسول و نبی‌ و محدّث چیست؟ فرمود: رسول کسی‌ است که جبرئیل بر او نازل می‌‏شود، فرشته را می‌‏بیند و با وی‌ سخن می‌‏گوید. اما نبی‌ کسی‌ است که در خواب به وی‌ وحی‌ می‌‏شود مانند رؤیای‌ حضرت ابراهیم و مانند آن چه قبل از نبوت به رسول خدا (ص) الهام می‌‏شد، قبل از نزول جبرئیل و قبل از رسالت. ولی‌ از وقتی‌ که نبوت و رسالت برایش جمع شد جبرئیل نازل می‌‏شد و با وی‌ تکلم می‌‏کرد. بعض انبیا بودند که در عالم خواب به آنان وحی‌ می‌‏شد و روح برایشان نازل می‌‏شد، با او سخن و حدیث می‌‏گفتند، بدون اینکه در حال بیداری‌ چنین اتفاقی‌ برایشان رخ بدهد. اما محدّث کسی‌ است که با وی‌ حدیث گفته می‌‏شود، سخن فرشته را می‌‏شنود ولی‌ او را نمی‌‏بیند، و در عالم خواب هم به او وحی‌ نمی‌‏شود.[۵]»[۶].
۳. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است: «گاهی فرشته‌ای به صورت انسان متمثل می‌گردد و پیامبران و اولیاء الهی را از یک رشته امور پنهان از حس، مطلع می‌سازد»[۷].
۴. آیت‌الله مصطفوی؛
آیت‌الله سید حسن مصطفوی و حجت الاسلام و المسلمین مروی در مقاله «دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم» در این‌باره گفته‌اند:

«یکی از راههای علم افاضی، تحدیث اسـت. در روایتی که محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل می‌کند، آمده است که نزد ابی عبداالله امام صادق (ع) از محدث بودن امام سخن به میان آمد. حضرت فرمود: او سخنان را می‌شنود، ولی فرشته را نمی‌بیند. پرسیدم فدایت شوم، پس چگونه می‌فهمد کـه آن کلام فرشته است. فرمود با آرامش و سکینهای که به او عطا می‌شود، می‌فهمد که آن، کلام فرشته است[۸] البته سزاوار یادآوری است که در میان معصومان پاک، چنانکه از خود حضرت علی (ع) نقل شده است، ایشان در این خصوص که فرشته بر ایشان ظاهر می‌شد، با سایر معصومان متفاوتند؛ «هنگامی که وحی بر پیامبر نازل می‌شد، صدای ناله شیطان را شنیدم، پرسیدم ای پیامبر خدا این صدای ناله چیست؟ حضرت فرمود: این شیطان است، از اینکه او را بپرستند، نا امید شده است. تو نیز می‌شنوی آنچه من می‌شنوم و میبینی آنچه من میبینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی و وزیر من هستی و به راه خیر می‌روی[۹]»[۱۰].

«درباره معاشرت امامان (ع) با ملائکه آمده است، ملائکه در همه احوال بر امامان (ع) نازل و مانع رسیدن شرور به ایشان می‌شوند. به هنگام نماز با ایشان نماز می‌گذراند و آنچه در زمین، چه در شب و چه در روز رخ می‌دهد، به آگاهی امام (ع) می‌رسانند؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ [۱۱]. جبرئیل، میكائیل و ملک‌الموت همواره در معرض رؤیت امام‌اند و به ایشان مشکلات و دشواری‌هایی كه در كتاب و سنت نیست، الهام می‌کند، امامان محل آمد و شد ملائکه‌اند و هر ملکی که برای امری نازل می‌شود، نخست نزد امام (ع) می‌آید و آن را بر امام (ع) عرضه می‌دارد[۱۲]. به هر روی، چنانکه فیلسوفان مسلمان اثبات كرده‌اند، نظام آفرینش نظام احسن است و آنچه در هستی وجود دارد، جلوه‌هایی از ذات باری‌ تعالی است. هر موجودی که از نظر رتبه وجودی نزدیک‌تر به هرم هستی باشد، از کمالات فرزن‌تری برخوردار است. انبیا و امامان برگزیدگان خداوندند که با اعطای الهی و ظرفیت‌های ذاتی که دارند به این کمالات نائل آمده‌اند»[۱۳].
۵. آیت‌الله مصباح یزدی؛
آیت‌الله مصباح یزدی، در بیاناتی با عنوان «قدر شب قدر را بدانيم» در این‌باره گفته‌ است: «در اینجا این سؤال مطرح می‏‌شود اکنون که دیگر نزول قرآنی وجود ندارد که ملائکه بر پیغمبر نازل شوند، پس در شب قدر ملائکه برای چه کاری و بر چه کسی نازل می‌‏شوند؟ در اصول کافی در باب حجت، روایتی از امام معصوم (ع) آمده است که خطاب به شخصی فرمودند: "برای اثبات ولایت ما برای مخالفین، با سوره قدر احتجاج کنید. چرا که یکی از دلایل لزوم امام بعد از پیغمبر اکرم (ص) این سوره است"؛ این شخص با تعجب می‌‏گوید در این سوره از امامت و ولایت سخنی گفته نشده است. پس چگونه می‌توان از این سوره برای اثبات مسئله امامت احتجاج نمود؟ حضرت فرمودند: از مخالفان بپرسید در شب قدر ملائکه بر چه کسی نازل می‏‌شوند؟ آیا تاکنون کسی ادعا کرده است که در شب قدر، ملائکه بر او نازل شده باشند؟ هیچ کس نمی‌تواند ادعا کند که نزول ملائکه را در شب قدر درک کرده است. تاکنون نیز کسی در این باره مدعی نشده است. قرآن نیز می‌گوید ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ؛ فرشتگان با روح در شب قدر نازل می‌‏شوند. بنابراین حتماً باید پس از پیغمبر (ص) کسی وجود داشته باشد تا ملائکه بر او نازل شوند. او کسی جز حجت خدا و امام زمان (ع) نخواهد بود. وقتی ملائکه بر امام زمان نازل می‌‏شوند، چه کاری خواهند کرد؟ قرآن می‌فرماید: ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ؛ از شب تا صبح، فرشتگان فوج فوج به خدمت امام عصر (ع) رسیده و به ایشان عرض سلام می‌گویند. برای ملائکه توفیق و شرافتی است که در شب قدر اجازه ‌یابند تا به خدمت امام عصر (ع) رسیده و به ایشان ادای احترام کنند. اما نکته دوم که در روایات شیعه از حد خبر واحد فراتر است، آن است که ملائکه نازل می‏شوند تا مقدرات سال را بر امام عصر (ع) عرضه نمایند. به ویژه در شب بیست و سوم که مقدرات عالم به امضاء رسیده و قطعی شده است را به حضور امام عصر (ع) ارائه داده و ایشان از تمام مقدرات امت تا پایان سال بعد و شب قدر دیگر، آگاه می‌شوند. پس از ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ؛ حضرت سجاد (ع) در دعا می‌‏فرمایند "سَلامٌ دَائِمُ الْبَرَکَةِ إِلَی طُلُوعِ الْفَجْرِ"؛ حضرت در این فراز آیه ﴿سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ؛ را تفسیر می‏‌کنند. یعنی برکت این شب همچنان تا طلوع فجر دوام دارد. پس از آن می‌فرمایند: "عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ"؛ بر کسی که خدا می‌خواهد نازل می‌شوند تا مقدرات الهی را بر او ارائه دهند. در "عَلَی مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ "؛ امام سجاد (ع) با صراحت نمی‌گویند که بر چه کسی نازل می‌شوند، اما با کنایه می‌فرمایند کسی وجود دارد که خدا می‌‏داند، فرشتگان باید بر او نازل شوند. با توجه به اینکه امام سجاد (ع) امام چهارم بوده‌اند اگر خود یا یکی از امامان گذشته را معرفی می‌نمودند دیگر بر کسانی که فرشتگان بر آنان، پس از امام چهارم نازل می‌شدند، دلالت نمی‌کرد. با این کنایه فرموده‌اند که هر سال کسی وجود دارد که خدا می‏‌خواهد تا ملائکه بر او نازل شوند. این فراز بر وجود امام و حجت خدا اشاره دارد. اما فرشتگان چه چیزی را برای امام (ع) می‏‌آورند "بِمَا أَحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ"؛ فرشتگان و روح نازل شده و به همراه خود قضاء محکم و مقدرات حتمی را ارائه می‏‌دهند. قضاء محکم به مقدراتی گفته می‌شود که از مرحله تقدیر گذشته، به قضاء رسیده و از قضاء به امضاء رسیده و محکم شده است. به گونه‌ای که دیگر قابل تغییر نیست. (...) پس از ویژگی‌های مهم شب قدر این است که مقدرات سال بر امام زمان (ع) عرضه شده و ایشان آنها را امضاء می‌فرماید»[۱۴].
۶. آیت‌الله خاتمی؛
آیت‌الله سید احمد خاتمی، در مقاله «در آستان امامان؛ ملائکه و دیدار با امامان» در این‌باره گفته‌ است: «از برخی روایات استفاده می‌شود که علم امامان (ع) نیز پیوسته ازدیاد می‌یابد. در کتاب شریف کافی بابی تحت این عنوان منعقد کرده است که: «لولا ان الائمه (ع) یزدادون لفقد ما عندهم» اگر علم امامان (ع) توسط ذات مقدس ربوبی زیاد نشود علمشان تمام می‌شود. در اولین روایت از این باب آمده است که صفوان بن یحیی گوید از امام کاظم (ع) شنیدم که فرمود: «أَبَا جَعْفَرٍ (ع) يَقُولُ: لَوْ لَا أَنَّا نَزْدَادُ لَأَنْفَدْنَا»[۱۵]امام صادق (ع) پیوسته می‌فرمود اگر بر علم ما افزوده نمی‌شد، همانا پایان می‌پذیرفت. بی‌تردید یکی از راه‌های افزایش علم معصومین (ع)، اطلاع‌رسانی از طریق ملائکه است که برای انجام این وظیفه و رساندن اخبار عالم خدمت امام (ع) شرفیاب گردند این دسته از روایات نیز دلالت التزامی بر آمد و شد ملائکه به محضر امامان (ع) دارد»[۱۶].
۷. حجت الاسلام و المسلمین محمد جواد فاضل لنکرانی؛
آیت‌الله محمد جواد فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» و «ائمه علم موقوف را ندارند اما علم وسیع و گسترده‌ای دارند» در این‌باره گفته‌ است:

««يَعْلَمُونَ‏ عِلْمَ‏ مَا كَانَ‏ وَ مَا يَكُونُ‏ وَ أَنَّهُ‏ لَا يَخْفَى‏ عَلَيْهِمُ‏ الشَّيْ‏ء‏‏»؛ «أنّ‏ الأئمّة لو ستر عليهم‏ لأخبروا كلّ‏ امرئ‏ بما له‏ و عليه‏‏‏» نکته‌ای که از این روایات استفاده می‌شود منبع این علم است که آیا امام پیشین است که به امام بعد منتقل می‌کند یا روح القدس است. ائمه مسدَّد به روح القدس و محدَّث بودند. مشهور محدِثین می‌گویند محدَث کسی است که فرشته با او سخن می‌گوید اما آن شخص فرشته را نمی‌بیند! این محدَث بودن اتفاقاً مورد قبول و تصریح اهل‌ سنت هم هست، صحیح بخاری[۱۷].می‌گوید ما قبول داریم بعد از پیامبر اکرم (ص)، افرادی هستند که ملائکه با ایشان سخن گفته و حق را از باطل تشخیص دادند. حتی برخی از علمای اهل‌ سنت نظیر ابن حجر عسقلانی و متقی کندی، تصریح به محدّث بودن امام صادق (ع) کرده‌اند.

تفاوت وحی با عنوان محدَث، این است که وقتی بر پیامبر وحی نازل می‌شد حضرت جبرئیل را می‌دید و وحی را مشافهةً از او می‌شنید اما محدَث، ملائکه را نمی‌بیند ولی صدایش را می‌شنود.

در مورد عنوان مختلف الملائکه هم این بحث مطرح می‌گردد که مختلف الملائکه ظهور در دیین ملائکه دارد. ائمه می‌فرمایند ما اتاق خودمان را برای نزول ملائکه آماده می‌کنیم «وَسَّدْنَا لَهُمُ‏ الْوَسَائِد» [۱۸]. حال جمع بین اين روایات و عناویی چگونه است؟ این در همان باب محدَث بودن باید مورد بحث قرار بگیرد.

اجمالاً مرحوم فیض تفصیل دیگری برای محدَث ذکر می‌کند و برخی از بزرگان هم آن را می‌فرمایند و آن این است که هرچند محدَث به معنای تکلم ملائکه با آنها است ولی شرطش عدم رؤیت ملائکه نیست، ممکن است ملائکه را هم ببیند ولی غالباً اینطور است که ملک را نمی‌بیند.

مطلب دیگر در مورد محدّث بودن ائمه و اینکه ملائکه یکی از منابع علم آنها می‌باشد این است که آیا این عنوان با عنوان ارتباط آنها با روح القدس یکی است یا نه؟‌ در روایات دو عنوان ذکر شده ولی ممکن است محدَث بودن هم برگردد به همان عنوان روح القدس که به‌ نظر ما این احتمال بعید نیست»[۱۹].
۸. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است: «محدث بودن یکی از منابع علوم اهل بیت (ع) است. امامان شیعه، بخشی از علم خود را از راه "تحدیث" و سخن گفتن فرشتگان الهی به دست می‌آورند. محدَّث، کسی است که فرشته با او سخن بگوید؛ بدون اینکه پیامبر باشد و یا فرشته را ببیند و یا کسی که در او دانشی به طریق الهام و مکاشفه ایجاد گردد و یا آن که در قلب او حقایقی پدید آید که از دیگران مخفی است.[۲۰] سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم (س)[۲۱] و سخن گفتن ملک با ساره، همسر حضرت ابراهیم،[۲۲] و سخن گفتن ملک با دختر پیامبر،[۲۳] نمونه‌ای از تحدیث ملائکه است»[۲۴].
۹. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن نادم، در کتاب «علم غیب از نگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته‌ است:

«تحدیث به معنای سخن گفتن ملک با امام است که نوعی الهام تلقی می‌شود، بدین معنا که الهام از جانب خداوند به چند نحو تحقق پیدا می‌کند، یکی از آنها به‌وسیله ملک است که از آن به نام تحدیث در روایات یاد شده.

توضیح اینکه ائمه (ع) دو نوع علم دارند: نوع اول علوم عادی است که از راه‌های معمولی فرا می‌گیرند و در فراگیری با دیگر انسان‌ها تفاوتی ندارند و علمشان ناشی از جنبه بشری و مقتضای بشریت آنهاست؛ نوع دوم علوم غیر عادی است که در این قسم با دیگران متفاوت هستند و علمشان از طرق معمول حاصل نمی‌شود و با ارتباط با عالم غیب تحقق پیدا می‌کند.

توضیح اینکه طبق روایات فراوانی که با عبارات متفاوت و مضمون واحد وجود دارد، علوم ائمه (ع) به سه قسم تقسیم می‌شود، ماضی، غابر و حادث،[۲۵]. که هر کدام از آنها خصوصیتی مربوط به خود دارند.

علومی که مربوط به گذشته است ماضی نامند که تفسیر و توضیح و تبیینش به‌وسیله پیامبر (ص) انجام گرفته، و به امام رسیده است، مانند علوم و معارف قرآنی، سنت نبوی و کتاب‌های آسمانی به یادگار مانده از گذشتگان. علومی که مربوط به آینده است غابر نامند که آنها هم توسط پیامبر (ص) به صورت شفاهی و کتبی در اختیار امام قرار گرفته است و از امامی به امام دیگر منتقل شده است. در واقع همان علوم موروثی است که در روایت از آنها یاد شده و ائمه (ع) از این علوم برای وقایع آینده استفاده می‌کنند.

قسم سوم علومی است که به‌وسیله الهام در اختیار امام قرار می‌گیرد و متفاوت با دیگر علوم حصولی است که حادث نامند، روایات این نوع علم را چنین توصیف می‌کنند: این علم یا با انداختن به قلوب، یا با گفتن در گوش حاصل می‌شود. این قسم علومی است که از جانب خداوند به ائمه (ع) عنایت می‌شود؛ و از برترین علوم ائمه (ع) بشمار می‌رود. بنابراین ویژگی خاص علم ائمه (ع) در بخش علوم الهامی آنهاست که یا به‌وسیله ملک انجام می‌گیرد و از ناحیه گوش است، یا بدون ملک و از ناحیه قلب است، و یا به وسائل دیگر است که در روایات آمده است؛ در هر حال علمی است موهبتی که به افاضه و اشراق ربانی حاصل می‌شود، و همیشه در حال تزاید و تکامل است و از مصادیق علم غیب الهی است که ائمه (ع) از آن اطلاع دارند»[۲۶].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین علوی؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد حسن علوی در مقاله «صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه» در این باره گفته است:

«حمران بن اعین از امام باقر (ع) روایت می‌کند که آن حضرت فرمود: علی محدث بود حمران گوید پیش دوستانم رفتم و گفتم امروز چیز عجیبی شنیدم. گفتند: چـه چیـزی؟ گفتم از ابو جعفر شنیدم که فرمود: علی محدث بود. آنان گفتند: تو چه کردی؟ آیا نپرسیدی چه کسی با او سخن می‌گفت؟ حمران گوید خدمت امام باقر (ع) برگشته و گفتم: من سخن شما را با دوستانم مطرح کردم. آنها گفتند از امام نپرسیدی که چه کسی با علی سخن می‌گفت؟ امام باقر (ع): فرمودند فرشته‌ای با او سخن می‌گفت. حمران گوید پرسیدم: یعنی می‌گویی علی پیامبر بود؟ امام دسـتش را حرکت داد و فرمود مثل رفیق سلیمان و رفیق موسی یا مثل ذوالقرنین؛ آیا این خبر به شما نرسیده است که علی فرمود در میان شما مثل ذوالقرنین وجود دارد که منظور خود حضرت بود.

بی‌گمان این عالم غیر از تصوری است که ما از عالم داریم؛ زیرا محدث و مفهم بودن امام به معنای دریافت علم از دریچه آسمانی است، نه فراگیری طبیعی. در روایات زیادی تعبیر «الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ‏ مُفَهَّمُونَ‏ مُحَدَّثُون‏‏» به کار رفته است، از جمله: «عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا (ع) يَقُولُ‏ الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ حُلَمَاءُ صَادِقُونَ‏ مُفَهَّمُونَ‏ مُحَدَّثُونَ‏‏‏» پس واژه عالم و علما در لسان اهل بیت و اصحاب آنها اصطلاحی خاص بوده است. خود اصحاب می‌گفتند: "قَالَ: الْعَالِم‏ از این‌رو، برخی راویان می‌پرسیدند:«مَا مَنْزِلَتُهُمْ أَنْبِيَاءُ هُمْ». امام می‌فرمودند:«قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُمْ عُلَمَاءُ كَمَنْزِلَةِ ذِي الْقَرْنَيْنِ فِي عِلْمِهِ وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ مُوسَى وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ». آصف بن برخیا «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا مَنْزِلَتُكُمْ وَ بِمَنْ‏ تُشْبِهُونَ‏ مِمَّنْ‏ مَضَى‏ فَقَالَ كَصَاحِبِ مُوسَى وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ كَانَا عَالِمَيْنِ وَ لَمْ يَكُونَا نَبِيَّيْن‏» و «عَنْ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا مَنْزِلَتُهُمْ أَنْبِيَاءُ هُمْ قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُمْ عُلَمَاءُ كَمَنْزِلَةِ ذِي الْقَرْنَيْنِ فِي عِلْمِهِ وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ مُوسَى وَ كَمَنْزِلَةِ صَاحِبِ سُلَيْمَان‏‏». فقد روی أنه قال:«ان عليا ذو قرنی‏ هذه‏ الأمة‏‏». در این روایت پیامبر علی را ذوالقرنین امت می‌نامد.

همچنین در روایت صفارآمده است: بریده از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) می‌پرسد: منزلت شما چیست و شما چه شباهتی با گذشتگان دارید؟ آن بزرگواران پاسخ می‌دهند که ما مثل صاحب موسی و ذوالقرنین هستیم و نکته مهم توضیح ذیل روایت است که می‌فرمایند: آن دو عالم بودند ولی پیامبر نبودند. پس پیداست که ظهور کرامات از ائمه این شبهه را برای بریده به وجـود آورده است که ائمه در رتبه انبیا قرار دارند و در نتیجه امام می‌فرماید: خیر ما همچون رفیق موسی و... هستیم که عالم بودند ولی پیامبر نبودند. پس هرگاه بر ائمه اطلاق عالم می‌شود برای دفع معنای غلوآمیزی بوده است که برخی اصحاب ائمه تصور می‌کردند، نه معنای مصطلح امروزی؛ به ویژه که این تعبیر در مواردی با مفهم و محدث قرین است. محدث در ادبیات اصحاب ائمه به معنای تکلّم ملک با فرداست»[۲۷].
۱۱. حجج الاسلام و المسلمین نادم و افتخاری؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم و سید ابراهیم افتخاری در مقاله «منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد» در این‌باره گفته‌‌اند:

«الهام و تحدیث، از نظر لغوی، به یک معنا به کار رفته ‌است.، محدَّث را مُلهَم ترجمه کرده و در توضیح معنای آن می‌گوید: ملهم کسی است که چیزی در قلبش القا می‌شود. پس به خاطر قوۀ حدس قوی و فراستی که دارد، به او خبر داده می‌شود و این روشی است که خداوند آن را به بندگان برگزیده‌اش داده است. چیزی به آنها الهام می‌شود؛ سپس آن را می‌گویند. مُحَدَّثُون را کسانی می‌داند که فرشتگان با آنها سخن می‌گویند. در روایاتی که محدثان قم آورده‌اند، افزون بر بیان الهامی بودن علم امام (ع)، به ‌این نکته عنایت ویژه‌ای شده که پیامبر اکرم (ص) خاتم پیامبران بوده و پس از ایشان وحی منقطع شده است. آنها فرق میان وحی و الهام را با نقل روایاتی از معصومان (ع) نشان داده‌اند. در برخی از روایاتی که صفار نقل کرده، به ‌این تفاوت اشاره شده است. درباره نحوه القای علم به امام، روایتی از امام صادق (ع) نقل کرده که در آن آمده است: برخی از ما علم در گوش‌شان قرار می‌گیرد. برخی از ما در خواب می‌بینند. برخی از ما صدایی می‌شنویم و برای بعضی از ما، فرشته‌ای بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل می‌آید و برخی از امامان (ع)، فرشته‌‌ها را با چشم می‌بینند. وی روایت دیگری از امام صادق (ع) نقل می‌کند که می‌گوید در شب قدر، فرشتگان همۀ پیشامدهای سال آینده را مانند خیر و شر و مرگ و زندگی و بارندگی که مقدر شده، بر آنها نازل می‌کنند. امام صادق (ع) همچنین، پنهان داشتن اخبار هر صبح و شام آسمان از ولی واجب‌ الاطاعه خود را دور از کرم و رأفت خدا می‌داند. پس از نگاه صفار قمی، ‌بخشی از علم امام، با الهام به دست می‌آید؛ ازاین‌رو، وی روایتی از امام باقر (ع) نقل می‌کند که می‌گوید: امام علی (ع) به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) عمل می‌کرد. هنگامی‌ که با مسئله جدیدی روبه‌رو می‌شد که نه در کتاب خدا بود و نه در سنت پیامبر (ص)، خداوند به او الهام می‌کرد. کلینی نیز، در کافی، روایات متعددی دال بر الهام شدن به امام و سخن گفتن فرشتگان با ایشان نقل کرده است. برخی از روایات هم، به چگونگی دریافت الهامی پرداخته ‌که به صورت القای به دل یا تأثیر در گوش است. برخی دیگر از چگونگی سخن گفتن فرشته با امام می‌گوید؛ مانند روایتی که کلینی از امام باقر (ع) نقل کرده و طبق آن، اهل‌ بیت (ع) در شب رحلت پیامبر اکرم (ص) که شب سختی بود، صدایی شنیدند؛ اما صاحب آن را با چشم ندیدند. او به آنها سلام کرد و آنها را در این مصیبت تسلی داد و طبق پاسخ امام به راوی، صاحب آن صدا از سوی خداوند متعال برای تسلیت آمده بود. صدوق هم‌ داستان با صفار و کلینی، از محمد بن مهران نقل می‌کند که از امام جعفر صادق (ع) شنید: ما دوازده محَدَّثیم. وی همچنین حدیثی از امام رضا (ع) نقل می‌کند که در آن، یکی از علایم امام محَدَّث بودن معرفی شده است.

به تصریح شیخ مفید، اینکه امامان (ع) صدای فرشتگان را بشنوند، عقلاً و شرعاً جایز است. وی دراین‌باره، حتی به مخالفان طعنه زده است. او در اوائل المقالات، در دفاع از تحدیث می‌گوید: "نظر من این است که شنیدن صدای ملائک، از نظر عقلی جایز است. از راستگویان شیعه که معصوم‌اند، ممتنع نیست. روایاتی در تأیید صحت آن وارد شده است. البته ‌این عمل مخصوص امامان معصوم (ع) است؛ همچنین برای برخی از شیعیان که به صالحین و ابرار و برگزیدگان معروف‌اند، امکان دارد. این نظر فقهای محدث شیعه است؛ اما نوبختیان و گروهی از امامیه که شناختی از اخبار و روایات ندارند، این عقیده را رد می‌کنند؛ چون دقت نظر نداشته و راه درستی نرفته‌اند".[۲۸] مفید از قول به امکان عقلی شنیدن صدای ملک و ایحاء برای امام فراتر می‌اندیشد و نزول وحی بر ائمه (ع) را هم، از نظر عقلی جایز و وحی به مادر موسی (ع) را از همین قبیل می‌داند؛[۲۹] اما در تحقق وحی برای امامان، به دلیل اجماع امت بر منع، قائل به منع می‌شود. او برای تقریب به ذهن می‌گوید این امر مانند بعثت پیامبری پس از پیامبر اکرم (ص) است که از لحاظ عقلی جایز است؛ اما اجماع امت، با توجه به علم به ‌اینکه ‌این کار بر خلاف تعالیم دین اسلام است، قاطعانه و یقینی، آمدن پیامبری پس از پیامبر اکرم (ص) را ممنوع می‌داند.[۳۰] او همچنین، در تصحیح الاعتقاد، به صراحت می‌گوید: "ما معتقدیم خداوند متعال بعد از پیامبر (ص)، به اولیای خود کلماتی را القا می‌کند که به آنها وحی گفته نمی‌شود".[۳۱] از سخنان مفید به ‌دست می‌آید که از نگاه او، تحدیث و الهام، دو منبع اساسی علم امام، عقلاً و نقلاً پذیرفته شده است و جالب اینکه وی قائلان به تحدیث را فقهای محدث می‌داند «همان محدثان قم» و منکران آن را نوبختیان «متکلمان گذشته بغداد» می‌داند.

سید مرتضی، از شاگردان و ناشران آراءِ شیخ مفید، گرچه در مواردی، با استاد خود همراهی می‌کند، در این باره کمتر سخن گفته است. تنها موردی که می‌تواند شاهد باور او به الهامی بودن علم امام باشد، پاسخی دربارۀ علم امام به اشیا پیش از پیدایی آنهاست: از شروط امامت نیست که امام قبل از ایجاد اشیا، به آنها علم داشته باشد؛ چون این‌گونه علم‌ها از قبیل معجزه است. اظهار معجزه هم برای امام گاهی جایز است و گاهی جایز نیست. اما می‌دانیم که امامان (ع) گاهی از اخبار غیبی به ما خبر داده اند. نظر ما این است که خداوند متعال علم به ‌این مسائل غیبی را به آنها اطلاع داده است؛ پس سید مرتضی هم، به الهامی ‌بودن علم امام توجه داشته است. شیخ طوسی بر خلاف استادش، به تفصیل، به این مبحث وارد شده است. او در برابر ‌این پرسش که اگر از امام چیزی پرسیده شود و امام به آن علم نداشته باشد، چه می‌کند و چگونه به آن علم پیدا می‌کند؟ به دو روایت استناد می‌کند. یک روایت، از قول حارث نصری، القا در قلب و قرار دادن در گوش را راه دسترسی امام به علم به موضوع جدید بیان می‌کند. روایت دیگر الهام یا شنیدن از فرشته یا هردو را مأخذ علم امام بیان می‌کند. شیخ طوسی در تبیین تحدیث و الهام، چندین روایت دیگر نقل می‌کند؛ برای نمونه روایتی از پیامبر اکرم (ص) در وصف امام علی (ع) که می‌گوید: به من وحی داده شده و به علی (ع) الهام؛ روایتی از امام رضا (ع) هم، امامان (ع) را راستگویان، مفهّم و محدَّث می‌نامند؛ امام صادق (ع) هم، در روایتی، امام علی (ع) را محدَّث معرفی و در تبیین معنای آن بیان می‌کند: یعنی فرشته نزد او آمده و علوم و معارف را در قلبش قرار می‌دهد. شیخ طوسی دربارۀ روش‌های گوناگون الهام به امامان (ع)، روایات بسیاری نقل می‌کند که برپایۀ آنها، علم در قلب برخی از امامان قرار داده می‌شود. برخی دیگر فرشته را در خواب می‌بینند و برخی دیگر صدای فرشته را می‌شنوند. برخی از امامان (ع) نیز، ملک را به چشم می‌بینند، البته نه به صورت جبرئیل و میکائیل، بلکه به صورت مخلوقی برتر از آنها. حاصل اینکه در نگاه متکلمان بغداد هم، تحدیث و الهام مسلماً منابع علم امام (ع) است؛ اما آنها با توجه به رویکرد عقلی‌شان، کمتر سراغ روایات رفته‌اند؛ ولی این به معنای بی‌عنایتی به روایات نیست؛ زیرا چنان که از گفتۀ شیخ مفید پیداست، او در هم‌داستانی با قمی‌‌ها دربارۀ الهام و تحدیث، افزون بر استدلال عقلی، بر نقل تکیه می‌کند و علت مخالفتش با نوبختیان را ناآگاهی آنها از روایات می‌داند. به چند نمونه از آنها، تحت عناوین خاص اشاره می‌کنیم»[۳۲].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین سبحانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«یکى از منابع عام علوم ائمه (ع) "محدث" بودن آن‌هاست؛ یعنى امامان شیعه، بخشى از علم خود را از راه "تحدیث" که توسط فرشتگان الهى صورت مى‌گیرد، به دست مى‌آورند. البته این صفت منحصر به آنها و مخصوص به منصب امامت نیست. بلکه دختر پیامبر اسلام، حضرت فاطمه (س) نیز داراى این صفت بوده است.

امکان تحدیث در غیر انبیا (ع) مضمون بعضى از آیات و روایات مى‌رساند که فرشتگان با غیر پیامبران نیز ارتباط داشته و مسائل غیبى را براى آنها بازگو کرده‌اند که در اینجا به چند نمونه اشاره مى‌کنیم:

سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم(س) خداوند در چند آیه از قرآن به این مسئله اشاره دارد که فرشتگان با حضرت مریم (س) سخن گفته‌اند؛ براى مثال خداوند مى‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ[۳۳]

یا در آیه‌اى دیگر خداوند مى‌فرماید: ﴿يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ[۳۴] همچنین خداوند مى‌فرماید: ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ[۳۵] سخن گفتن فرشته با ساره، همسر حضرت ابراهیم(ع) خداوند مى‌فرماید: ﴿وَ امْرَأَتُهُ قٰائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنٰاهٰا بِإِسْحٰاقَ وَ مِنْ وَرٰاءِ إِسْحٰاقَ یَعْقُوبَ[۳۶] سخن گفتن فرشته با دختر پیامبر(ص) روایات متعددى محدَّث بودنفاطمه زهرا (س) را بیان کرده‌اند؛ از جمله در روایتى از امام صادق (ع) است که حضرت فرمود: "فاطمه دختر رسول خدا (ص) محدثه بود؛ زیرا فرشتگان از آسمان فرو مى‌آمدند و با او سخن مى‌گفتند؛ همچنان که با مریم بنت عمران سخن مى‌گفتند".[۳۷] همچنین در زیارت آن حضرت آمده است: درود بر تو اى پرهیزکار پاک! درود بر تو اى همراز فرشته و دانا! [۳۸] سخن گفتن فرشتگان با ائمه اطهار(ع) روایات فراوانى در این زمینه است که به چند نمونه بسنده مى‌کنیم:

امام باقر (ع) فرمود: به درستى که اوصیاى محمد (ص) محدث‌اند و مطالب را به آنها مى‌فهمانند[۳۹] همین حدیث با اختلاف کمى در کتاب بصائر از امام باقر (ع) چنین نقل شده است: به درستى که اوصیاى على (ع) محدث‌اند و مطالب را به آنها مى‌فهمانند[۴۰] در روایتى چنین مى‌خوانیم که محمد بن‌اسماعیل مى‌گوید شنیدم ابوالحسن (ع) مى‌فرمود: ائمه، دانشمندان، راستگویان، فهمیدگان و محدثان‌اند[۴۱]

محمد بن عمران نیز مى‌گوید از امام صادق (ع) شنیدم که مى‌فرمود: ما دوازده نفر محدث هستیم...[۴۲]

مُحَدَّث بودن غیر نبى از نگاه اهل‌سنت تمام مسلمانان اتفاق دارند که در امت اسلام همانند امت‌هاى گذشته، افرادى محدّث بوده‌اند؛ تنها اختلاف، در مصادیق آنهاست که شیعه، على و فرزندان آن حضرت را که امامان (ع) بعد از اویند، محدث مى‌دانند و اهل‌سنت، عمر بن خطاب و امثال او را محدث مى‌دانند که در این قسمت نصوص اهل‌سنت را بیان مى‌کنیم:

مُحَدَّث بودن عمر در کتاب‌هاى متعددى از اهل‌سنت بیان شده است که پیامبر اسلام (ص) فرمود: "عمر بن خطاب، محدث امت من است". بخارى در صحیح خود به نقل از ابوهریره چنین مى‌گوید: بى‌شک، میان امت‌هاى گذشته مانند بنى‌اسرائیل که پیش از شما زندگى مى‌کردند، مردانى بودند که با آنها سخن گفته مى‌شد؛ بدون اینکه پیامبر باشند. پس اگر میان امت من، کسى از آنها وجود داشته باشد، او عمر بن خطاب است[۴۳] ابن‌حجر عسقلانى در کتاب "فتح البارى" که یکى از شرح‌هاى صحیح بخارى است، در توضیح این حدیث مى‌گوید: وَقَوْله «وَإِنْ یَکُ فِی أُمَّتِی» قِیلَ لَمْ یُورِد هَذَا الْقَوْل مَوْرِد التَّرْدِید فَإِنَّ أُمَّته أَفْضَل الْأُمَم وَإِذَا ثَبَتَ أَنَّ ذَلِکَ وُجِدَ فِی غَیْرهمْ فَإِمْکَان وُجُوده فِیهِمْ أَوْلَى وَإِنَّمَا أَوْرَدَهُ مَوْرِد التَّأْکِید کَمَا یَقُول الرَّجُل: إِنْ یَکُنْ لِی صَدِیق فَإِنَّهُ فُلَان یُرِید اخْتِصَاصه بِکَمَالِ الصَّدَاقَة لَا نَفْی الْأَصْدِقَاء»[۴۴]

همچنین در جاى دیگر از کتاب صحیح بخارى چنین آمده است: همانا میان امت‌هاى گذشته کسانى بودند که با آنها صحبت مى‌شد. پس اگر میان امت من کسى از آنها وجود داشته باشد، او عمر بن خطاب است[۴۵]

مُوَافَقَات عُمَر در کتاب‌هاى تاریخى و حدیثى اهل‌سنت، فضایلى براى خلیفه دوم به نام "موافقات عمر" بیان شده است؛ یعنى در مسائل زیادى، عمر پیشنهادهایى را به خداوند یا رسول خدا (ص) مى‌داد؛ به‌ طورى‌ که پیشنهاد او قبول مى‌شد؛ براى مثال «عبدالله بن عمر» مى‌گوید: هیچ پیش‌آمدى رخ نمى‌داد که مردم در آن نظرى داشته باشند و عمر نظرى مخالف داشته باشد؛ جز اینکه مطابق نظر او آیه نازل مى‌شد[۴۶]

بعضى از علماى اهل‌سنت، مُوَافَقَات عُمَر را بالغ بر بیست مورد دانسته‌اند[۴۷] که در اینجا به چند مورد اشاره مى‌کنیم:

موافقت خدا با عمر بن خطاب در کتاب‌هاى اهل‌سنت نقل شده است که خلیفه دوم گفت:

در سه مورد خدا با من موافقت کرد:

١. گفتم اى رسول خدا (ص)! اى کاش مقام ابراهیم را براى خود، مصلى قرار مى‌دادیم. فوراً این آیه نازل شد: ﴿وَاتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى[۴۸]

٢. گفتم اى رسول خدا (ص)! افراد خوب و بد بر زنان شما وارد مى‌شوند؛ چه خوب است که به آنها دستور دهى که خود را بپوشانند. پس از چندى، آیه حجاب نازل شد.

٣. زنان حضرت به او اظهار غیرت کردند. گفتم که امید است خدایم چنانچه طلاقتان بدهد، زن‌هاى بهتر از شما نصیبش فرماید. آن‌گاه همین آیه نازل شد. [۴۹]

داستان "یا ساریة الجبل"

"قرطبى" مفسر اهل‌سنت در تفسیر خود، قصه «اى ساریه! کوه کوه!» را چنین نقل کرده است: عمر بن خطاب در سال سیزدهم به "ساریة بن زنیم بن عبدالله" دستور داد با لشکرى به سوى فارس برود. عمر در حالى که روز جمعه‌اى مشغول سخنرانى بود، از خاطرش گذشت که لشکر او در سرزمینى با دشمن روبه‌رو شده و در حال شکست‌خوردن است و نزدیکى آن‌‎ها کوهى قرار دارد. عمر در حال سخنرانى گفت: "اى ساریه! کوه کوه!". عمر صدایش را بلند کرد و خدا نیز آن را به گوش ساریه رساند و او با لشکرش به کوه پناه برد و از یک‌سو با دشمن جنگ کردند و پیروز شدند.[۵۰] البته اهل‌سنت غیر از عمر بن خطاب، افراد دیگرى را جزء محدثان دانسته و براى هرکدام داستان‌ها و حکایت‌هایى آورده‌اند؛ از جمله "عمران بن حصین خزاعى"[۵۱]، "ابوعثمان مغربى"[۵۲]و "ابى یحیى ناقد".[۵۳]

نقد و بررسى اولاً: "ابو هُرَیْرَة الدوسی الیمانی" که ناقل این حدیث است و اهل‌سنت او را جزء علما و فقهاى بزرگ و از اصحاب خاص پیامبر (ص) مى‌دانند[۵۴]، مورد جرح بعضى دیگر از علماى اهل‌سنت واقع شده است. او یکى از اصحاب پیامبر (ص) است که درباره اسم او و اسم پدرش بین علماى رجال اختلاف است [۵۵] و با اینکه کمترین همنشینى با آن حضرت را داشته، بیشتر از همه صحابه از رسول خدا (ص) حدیث نقل کرده است.[۵۶] وى از حوادثى نقل مى‌کند که خود در آن حضور نداشته است و زمانى که سند آن را از او مى‌خواهند، اعتراف مى‌کند که آن را از دیگرى (فضل بن عباس، کعب الاحبار یهودى و...) شنیده است یا مى‌گفته از کیسه ابوهریره است.[۵۷] به همین علت، ابوهریره به "کذاب" و "مدلس"[۵۸] شهرت یافت و نخستین کسى است که در اسلام به دروغگویى متهم شده است و کسانى همانند امیرمؤمنان على (ع)[۵۹]، عمر[۶۰]، عثمان[۶۱]، عایشه و ام سلمه[۶۲]، حرف او را رد کرده‌اند. ابوحنیفه نیز مخالفت با او را جایز مى‌داند[۶۳] و به همین علت است که او نزد بعضى از علماى اهل‌سنت، ناخالص و روایاتش ناپسند شمرده شده است.[۶۴]

ثانیاً: این روایت نمى‌تواند محدث بودن خلیفه دوم را ثابت کند؛ زیرا آگاهى نداشتن عمر از احکام و دستورهاى اسلامى با این صفت همخوانى ندارد. در کتب اهل‌سنت روایات متعددى وجود دارد که عمر هنگام مشکلات، از دیگران به‌ویژه از على (ع) کمک مى‌گرفت و مى‌گفت اگر على (ع) نبود، عمر هلاک مى‌شد. یا مى‌گفت: کل الناس افقه من عمر».[۶۵] درحالى‌که محدث کسى است که با عالم بالا در ارتباط است و فرشتگان او را هنگام مشکلات کمک مى‌نمایند.[۶۶]

ثالثاً: علامه امینى پس از نقل بعضى از موافقات عمر مى‌گوید: اگر این‌گونه مطالب موافقت خدا با عمر، از قبیل الهام باشد پس باید فاتحه اسلام را خواند. آنان چقدر از شناخت حقیقت مناقب جاهل‌اند که حوادث زننده‌اى چون حادثه فوق را جزء فضایل مى‌شمارند؛ در صورتى که اگر خوب تعقل مى‌کردند، باید این‌گونه گفتار را از عمر نپذیرند و آن را نادرست بدانند؛ زیرا این گفته، مقام پیامبر (ص) را پایین مى‌آورد و منقصتى براى پیامبر اسلام (ص) به‌شمار مى‌رود[۶۷]»[۶۸].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد فائز باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است: «امامان معصوم (ع) در روایاتی فراوان، محدث خوانده شده‌اند، چنانکه امیرمؤمنان (ع) می‌فرماید: من و جانشینانم... محدث هستیم. بنابر برخی از این احادیث، محدث کسی است که صدای فرشته را می‌شنود، هرچند او را نمی‌بیند[۶۹]»[۷۰].
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در دو کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» و «علوم برگزیدگان» و مقاله‌های «علم امام تام یا محدود؟» و «شیوه‌های ارتباط فرشتگان با ائمه (ع)» در این‌باره گفته است:
  • «ارتباط با فرشتگان و دریافت برخی خبرها یا علوم از آنها را می‌توان از دیگر شیوه‌های علم‌آموزی برگزیدگان خداوند دانست. تفاوت این شیوه با الهام این است که در الهام، مطالبی به قلب فرد القا می‌شود، بدون اینکه فرد کسی را ببیند یا صدایی را به گوش خود بشنود، اما در این شیوه، فرد صدای فرشته را می‌شنود یا او را به شکلی می‌بیند. این شیوه می‌تواند هم مصداقی از وحی غیر‌پیامبرانه و هم پیامبرانه باشد؛ زیرا وحی پیامبرانه نیز گاهی از طریق فرشتگان به پیامبران عرضه می‌شده است. [۷۱] قرآن کریم در آیاتی، از سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم (س) خبر داده است: ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ[۷۲] ظاهر این آیه، سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم (س) است که در روایات از آن با عنوان تحدیث (سخن گفتن فرشتگان با انسان) یاد شده است. [۷۳] در چند آیه دیگر، به تمثل فرشته در قالب یک انسان و گفت‌و‌گوی او با حضرت مریم (س) تصریح شده است: و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را به ‌سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی‏عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد. او (سخت ترسید و) گفت: "من از شرّ تو به خدای رحمان پناه می‏‌برم، اگر پرهیزکاری!" گفت: "من فرستاده پروردگار توام. (آمده‌‏ام) تا پسر پاکیزه‏‌ای به تو ببخشم". گفت: "چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! درحالی‌که تا‌کنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده‏‌ای هم نبوده‌‏ام!» گفت: مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است. (ما او را می‌‏آفرینیم تا قدرت خویش را آشکار سازیم) و او را برای مردم نشانه‌‏ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما. و این امری است پایان‌یافته (و جای گفت‌و‌گو ندارد).[۷۴]

از ابن‌عباس و برخی تابعین نقل شده است که مراد از "روحنا" در آیه کریمه، حضرت جبرئیل (ع) است؛ [۷۵] چنان‌که بیشتر مفسران معاصر نیز مقصود از آن روح را حضرت جبرئیل (ع) دانسته‌اند. در این آیه، به‌صراحت از ظهور حضرت جبرئیل (ع) برای حضرت مریم (س) در قالب یک انسان، سخن گفته شده است. نمونه دیگر، گفت‌و‌گوی فرشتگان با حضرت ساره، همسر حضرت ابراهیم (ع) است که فرشتگان به او و حضرت ابراهیم (ع) بشارت فرزند‌دار شدن دادند: و زن او ایستاده بود و (از خوشحالی) خندید. و وی را به اسحاق مژده دادیم؛ و (نیز) بعد از اسحاق به یعقوب (مژده دادیم.) (همسر ابراهیم) گفت: ای وای بر من! آیا درحالی‌که من پیرزنم و این شوهرم پیرمرد است، فرزند می‌آورم؟! قطعاً این چیزی شگفت‏‌آور است! (فرشتگان) گفتند: "آیا از کار خدا تعجب می‌‏کنی؟! رحمت خدا و برکاتش بر شما خاندان (رسالت) باد؛ [چرا]‌که او ستوده [و] بزرگواراست".[۷۶] همچنین فرشتگان نزد حضرت لوط (ع) و قوم او حاضر شدند. آنان برای عذاب قوم لوط آمده بودند و قوم لوط این فرشتگان را که در قالب انسانی ظاهر شده بودند، می‌دیدند و از همین روی، قصد تعرض به آنان را داشتند. [۷۷] بنابراین آیات یاد‌شده ارتباط فرشتگان با غیرپیامبران را ممکن دانسته و نمونه‌هایی از چنین ارتباطی را به‌صراحت بیان کرده‌اند».[۷۸].

  • «در روایات متعدد، افکندن در دل یا شنیدن صدا توسط گوش امام (ع) از شیوه‌های دریافت علوم آنان معرفی شده است. این روایات نیز مستفیض هستند. این‌گونه شیوه‌های دریافت علم، نشان می‌دهند که علوم ائمه (ع) تام و کامل نبوده است؛ زیرا اگر چنین می‌بود، نیازی به استفاده از شیوه‌های یادشده نبود. ظهور این روایات بر این نکته نیز دلالت دارد که ائمه (ع) این علوم را نداشتند و علوم دریافتی، تأیید و تکرار علوم موجود نزد آنان نبوده است» [۷۹].
  • «ارتباط با فرشتگان و دریافت برخی خبرها یا علوم از آنها، یکی از راه‌هایی است که پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند به وسیله آن علومی الهی را دریافت می‌کرده‌اند. در قرآن کریم، افزون بر استناد نزول وحی به وسیله فرشتگان بر پیامبران (ع)، از ارتباط غیر پیامبران با فرشتگان نیز خبر داده شده است. در آیاتی، سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم (س) گزارش شده است. (...) بنابراین از این‌گونه آیات می‌توان دریافت که ارتباط با فرشتگان، ویژه پیامبران نیست. بنابراین، اصل ارتباط غیر پیامبران با فرشتگان دارای مستند قرآنی بوده و قابل انکار نیست. در روایات متعددی، ارتباط ائمه (ع) با فرشتگان مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است و آنان به عنوان "مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَه" یعنی "محل رفت و آمد فرشتگان" توصیف شده‌اند. این تعبیر در روایات نبوی،[۸۰] روایات امیرالمؤمنین،[۸۱] امام سجاد،[۸۲] امام باقر (ع)، امام صادق (ع) و امام هادی (ع)[۸۳] (ع) آمده است (...). در نقلی از امام باقر (ع) روایت شده که می‌فرمود: "نَحْنُ الَّذِینَ إِلَینَا تَخْتَلِفُ الْمَلَائِكَه"؛[۸۴].

روایات متعددی از امام صادق (ع) نیز خبر می‌دهند که فرشتگان نزد ائمه (ع) در رفت و آمد بوده‌اند.[۸۵] بنابراین، ارتباط فی الجمله امامان معصوم (ع) با فرشتگان، با توجه به روایات متعدد قابل اثبات بوده و دارای پشتوانه قرآنی می‌باشد. به نظر می‌رسد ارتباط ائمه (ع) با فرشتگان به دو شیوه انجام می‌شود: یکی تمثل فرشتگان در قالب‌های مادی و دیگری تحدیث یا سخن گفتن فرشتگان با آنان. افزون بر روایات، شواهد قرآنی نیز نشان می‌دهد که برگزیدگان خداوند به این دو شکل با فرشتگان ارتباط یافته‌اند.

ظهور در قالب مادی: خداوند در قرآن کریم از تمثل فرشته‌ای بر حضرت مریم (س) سخن گفته است: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا؛[۸۶] مفسران با توجه به روایات، مراد از روح در این آیۀ کریمه را حضرت جبرئیل (ع) دانسته‌اند. اکثر مفسران این قول را پذیرفته‌اند.[۸۷] (...) در روایات ائمه (ع)، گزارش‌های متعددی از تمثّل فرشتگان برای آنان ذکر شده است.

حُمران بن اعین نقل کرده است که: خدمت امام باقر (ع) رسیدم و عرض کردم: فدای شما شوم به ما خبر می‌رسد که فرشتگان بر شما نازل می‌شوند (آیا این‌گونه اخبار درست است؟) امام (ع) فرمود: "به خدا قسم! فرشتگان بر ما نازل می‌شوند و بر فرش‌های ما قدم می‌گذارند". آن حضرت در ادامه، این مطلب را بر آیه‌ای از قرآن تطبیق کرده و فرمودند: آیا کتاب خدا را نمی‌خوانی (که فرموده است): ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ[۸۸] این روایت نشان می‌دهد که این آیه اختصاص به نزول فرشتگان در قیامت یا هنگام مرگ ندارد و در مواقع دیگر فرشتگان بر برخی از بندگان خداوند نازل می‌شوند. ظاهر این روایت نیز تجسد فرشتگان را در هنگام حضور نزد ائمه (ع) می‌رساند؛ زیرا از تعابیری مانند "بر فرش‌های ما قدم می‌گذارند"، همین مطلب به ذهن می‌رسد. (...) تحدیث: شیوه دوم ارتباط برگزیدگان خداوند با فرشتگان به شکل تحدیث بوده است. سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم (س) _ در غیر حالت تمثل فرشتگان _ (...)، می‌تواند به شکل تحدیث باشد. مرور روایات این احتمال را به ذهن متبادر می‌سازد که ارتباط ائمه (ع) با فرشتگان بیشتر از طریق تحدیث بوده است. (...) مطابق روایات در این حالت، "محدَّث" فقط صدایی را می‌شنود که با او سخن می‌گوید، بدون آنکه صاحب سخن را ببیند. در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: "مِنْ أَهْلِ بَیتِی اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثا"؛[۸۹] (...)

محدِّث (آنکه با ائمه (ع) سخن می‌گفته است): بحث تحدیث از شیوه‌های مهم ارتباط ائمه (ع) است که در روایات درباره آن بسیار سخن گفته شده است. به همین جهت به نکات بیشتری در این موضوع اشاره می‌کنیم. در روایاتی که تا کنون نقل شد، رابطه تحدیث و فرشتگان مشخص نشده است. روایات یاد شده فقط بر این مطلب دلالت داشت که ائمه (ع) محدَّث هستند؛ اما این که چه کسی با آنان سخن می‌گوید، در روایات دیگر مورد اشاره قرار گرفته است: در روایتی از حُمران بن اعین نقل شده است که امام باقر (ع) به من گفت: "علی (ع) محدّث بود". حمران نزد یارانش رفته و سخن امام باقر (ع) را برایشان نقل می‌کند؛ آنان او را تشویق کردند که از امام بپرسد چه کسی با امیرالمؤمنین، علی (ع) سخن می‌گفته است؟ حمران به نزد امام بازگشته و سؤال آنان را از آن حضرت می‌پرسد. امام باقر (ع) می‌فرماید "فرشته‌ای (با او سخن می‌گفت)". حمران تعجب کرده و عرض می‌کند: "(یعنی) او پیامبر بود؟!" امام می‌فرماید: "خیر، بلکه همانند همراه موسی یا مانند ذو القرنین بود. آیا به شما (این خبر) نرسیده است که در میان شما نیز مانند او هست؟"[۹۰] گویا مقصود امام (ع) از جمله اخیر آن است که خود آن حضرت نیز محدث هستند. این روایت با دو سند صحیح دیگر نیز نقل شده است[۹۱]»[۹۲].
۱۵. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:

«مقام تحدیث به این معناست که امام (ع) در اثر نزاهت روحی، صفای باطن و شایستگی علمی به مرتبه‌ای می‌رسد که فرشتگان آسمانی با او به گفتگو می‌پردازند. مقام تحدیث را باید مرتبه‌ای فراتر از الهام و فروتر از وحی دانست. فراتر بودن مقام تحدیث از الهام از دو جهت است:

  1. الهام موهبت و رهنمونی است الهی که همه بندگان به میزان صفای باطن یا مصالحی دیگر از آن بهره دارند و اختصاص به افرادی خاص ندارد. چنان که خداوند در قرآن به صراحت از الهام به مادر موسی (ع) یاد کرده است. در حالی که تحدیث مقامی است خاص که تنها شماری محدود از بندگان صالح خداوند همچون اوصیا و ائمه (ع) از آن بهره دارند.
  2. در عموم موارد منشأ الهام مبهم است و فقط انسان در می‌‏یابد که بارقه‌ای در دل او درخشیدن گرفته و راهی برای گریز از مهلکه یا برون رفت از یک بحران و مسأله برای او گشوده شده است. اما این که این بارقه توسط چه کسی و چگونه در قلب او افکنده شده، نامشخص است. در حالی که در تحدیث منشأ آن که فرشته است، برای ولی خداوند از هر جهت آشکار و مشخص است.

از سویی دیگر، فروتر بودن مقام تحدیث از مرتبه وحی به دو جهت ذیل است:

  1. وحی نوعی از ارتباط خداوند به صورت مستقیم یا با واسطه فرشته است که تنها به پیامبران اختصاص دارد و از رهگذر آن دین یا شریعت یا سایر فرامین الهی به آنان ابلاغ می‌‏گردد، اما تحدیث نوع ضعیف‌تری از ارتباط فرشته با ولی خداوند است که از رهگذر آن دانش افزایی اتفاق می‏‌افتد.
  2. در وحی با وساطت فرشته، پیامبر فرشته را در خواب یا بیداری می‌‏بیند، اما در تحدیث ولی خدا تنها صدای فرشته را می‏‌شنود، اما او را نمی‌‏بیند.

بر اساس روایاتی که در جوامع معتبر حدیثی شیعه درباره پدیده تحدیث رسیده، در این امر نمی‌‏توان تردید داشت که ائمه (ع) دارای مقام تحدیث بودند و بخشی از دانش آنان از این طریق به آنان انتقال می‏‌یافت. به عنوان نمونه هشام بن سالم از عمار یا شخصی دیگر نقل می‌‏کند که می‏‌گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم داوری شما به استناد چه چیز است؟ امام فرمود: به حکم خداوند و حکم داوود و حکم محمد (ص) و اگر با چیزی برخورد کنیم که در کتاب امام علی (ع) نباشد روح القدس آن را به دل ما می‌‏افکند و خداوند از طریق الهام به ما الهام می‏‌کند. نیز امام رضا (ع) در این باره فرمود: هرگاه خداوند بنده‌ای را برای تدبیر امور بندگانش برگزیند، برای چنین کاری به او شرح صدر عطا می‌‏کند و چشمه‌های حکمت را در دلش به ودیعت می‏‌نهد و با الهام، علم را به او الهام می‏‌کند، او با چنین حمایتی از دادن هیچ پاسخی در نمی‌‏ماند و در ارائه گفتار صواب دچار سرگردانی نمی‏‌شود. او معصوم و تأیید شده و بهره‌مند از توفیق و حمایت الهی است. او از اشتباهات، لغزش و خطا در امان است. خداوند این امتیاز را به او داده تا حجت او بر بندگانش و گواه او بر آفریده‌هایش باشد.

ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی در کتاب الحجّه در بابی تحت عنوان "باب جهات علوم الائمه" سه روایت را آورده که مضمون مشترک همه آنها این است که ائمه (ع) در کنار علومی که برای آنها به صورت نگاشته شده یا تفسیر شده به میراث رسیده دارای علوم خاص‌اند که از رهگذر الهام به آنها می‌رسد:

  1. در روایت اول به نقل از امام کاظم (ع) چنین آمده است: آبشخور دانش ما بر سه دسته است: گذشته و آینده و کنونی، اما گذشته برای ما تفسیر شد وآینده برای ما نگاشته شد و اما علم کنونی به صورت نقش بستن در دل و طنین‌افکندن درگوش است[۹۳]
  2. بر اساس روایت دوم حارث بن مغیره از امام صادق (ع) سؤال کرد: برای من بازگو کنید که علم عالم شما چگونه است؟ امام فرمود: از پیامبر (ص) و امام علی (ع) به صورت میراث بری است. راوی می‌گوید: گفتم: به ما حدیث نقل شده که در دل شما نقش بسته و در گوش‌های شما طنین‌افکنده می‌شود. امام فرمود این نیز هست.
  3. نیز علامه مجلسی در جلد دوم بحارالانوار بابی را تحت این عنوان اختصاص داده است:‌ روایات پانزدهم تا هیجدهم این باب دارای یک مضمون است و آن این که گاه ائمه (ع) پس از عدم برخورد به حکم قرآن در سنت از رهگذر توفیق ربانی و الهام الهی پاسخ پرسش‌های خود را می‌یابند. روایت پانزدهم چنین است:‌ سورة بن کلیب می‌گوید:‌ به امام صادق (ع) عرض کردم، امام به استناد چه چیز فتوا می‌دهد؟ فرمود: به استناد قرآن. گفتم: اگر در قرآن نباشد استناد او به چیست؟ امام (ع) فرمود: به سنت پیامبر (ص). گفتم: اگردر قرآن و سنت نبود چه می‌کند؟ فرمود: هیچ چیز نیست مگرآن که در کتاب و سنت آمده است. راوی می‌گوید: سؤالم را دوباره تکرار کردم امام فرمود امام مورد تأیید و توفیق الهی قرار می‌گیرد. اما آن که تو می‌پنداری آن نیست. روایت شانزدهم خیثم از امام صادق (ع) همین سؤال را طرح کرده است: ‌به امام صادق (ع) گفتم: آیا چیزی هست که در کتاب و سنت نباشد؟ امام فرمود: نه، گفتم: اگرچیزی بیاید که در کتاب و سنت نباشد امام فرمود: چنین نیست. تا آن که پرسش خود را چندین بار برای امام تکرارکردم. امام فرمود: چیزی پیش نمی‌آید که در کتاب و سنت نباشد، آنگاه با اشاره به انگشت خود فرمود: با توفیق و یاری خداوند است و چنان نیست که تو می‌اندیشی. علامه مجلسی در توضیح این روایت آورده است: مقصود امام از توفیق و تسدید الهامی از سوی خداوند و القاء از سوی روح القدس است... و چنان نیست که می‌پنداری که امام اجتهاد می‌کند و به رأی خود عمل می‌نماید. این روایات نشان می‏‌دهند که همه علوم و دانش‌های ائمه (ع) از رهگذر میراث علمی از رهگذر پیامبر (ص) یا حضرت امیر (ع) به آنها نرسیده بلکه آنان از رهگذر الهام ربانی با وحی غیر رسمی با آسمانی در ارتباط‌اند و پاسخ پرسش‌های نوظهور را از این طریق دریافت می‌کنند»[۹۴].
۱۶. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در مقاله «منابع علم امام در قرآن» در این‌باره گفته‌ است:

«محدث کسی است که فرشته با او سخن می‌گوید؛ بدون آنکه پیامبر باشد و یا آنکه فرشته را ببیند. همچنین به کسی "محدث" گفته می‌شود که در او دانشی به طریق الهام و مکاشفه از مبدأ اعلی ایجاد شود یا آنکه در قلبش حقایقی پدید آیند که بر دیگران مخفی‌اند[۹۵]. برخی روایات به تقسیم‌بندی علم و دانش ائمه (ع) پرداخته‌اند و علوم ایشان را به سه وجه یا گروه تقسیم نموده‌اند. هر چند روایات، اتحادی در نام‌گذاری عناوین این سه وجه ندارند، اما با توجه به تفسیر و معنایی که از هر یک از این سه عنوان در روایات مطرح شده است، می‌توان مقصود و معیار تقسیم علم امام را به دست آورد. دقت در روایات نشان می‌دهد که علم امام با توجه به معیار زمان مورد تقسیم‌بندی قرار گرفته است؛ از همین رو علوم امام را با ملاحظه مجموعه این روایات می‌توان به "آگاهی از گذشته"، "آگاهی از حال" و "آگاهی از آینده" تقسیم‌بندی نمود.

علم روزانه یا به تعبیر روایات، "حادث"، که آگاهی از زمان حال است، در عنوان و یا تفسیر هر دو دسته اصلی روایات با تعبیر "نکت" یا "قذف فی القلوب" و "نقر فی الاسماع" بیان شده است. در روایات، "نکت و نقر" از مجاری علم امام به حوادث حال دانسته شده است. انجام دهنده نکت و نقر نیز در روایات ملائکه معرفی شده‌اند[۹۶] همچنین در روایات، نکت در قلب، نشانه محدث بودن معرفی شده است. ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل می‌کند: «فكَانَ‏ عَلِيٌ‏ (ع) مُحَدَّثا». او می‌پرسد؛ نشانه محدث بودن چیست؟ حضرت می‌فرماید:«یأتیه الملک ینکت فی قلبه کیت کیت»[۹۷]. و در جواب این عبارت هم نقل شده:«يَبْعَثُ‏ اللَّهُ‏ مَلَكاً يُوقِرُ فِي‏ أُذُنِهِ‏ كَيْتَ وَ كَيْت‏»[۹۸] شنیدن کلام ملائکه با نقر در اذن به یک معناست؛ زیرا در روایات دیگر، این دو در تفسیر هم به جای یکدیگر به کار رفته‌اند[۹۹].

با توجه به آنچه بیان شد، هم پوشی و تساوی مفاهیمی مانند نقر و نکت و الهام که در برخی دیگر از روایات بیان شده روشن می‌شود؛ زیرا در تعریف الهام آمده است: مطلبی که در قلب امام آشکار و درک می‌گردد الهام نامیده می‌شود یا آنچه امام با گوش خود درک می‌کند و می‌شنود؛ که حدیث ملائکه نامیده شده و به واسطه ملک تحقق می‌یابد[۱۰۰] این گونه آگاهی که مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است از طرف ائمه (ع) به عنوان برترین علم و آگاهی امام (ع) معرفی شده است[۱۰۱] این مصدر و مجرای علم، موجب ازدیاد علم امام (ع) دانسته شده است: «إنّا لنزداد في‏ الليل‏ و النهار و لو لم نزدد لنفد ما عندنا‏»[۱۰۲] این روایات دلالت دارند که علم به قرآن و کتب انبیای گذشته و علومی مانند آن، آگاهی‌هایی هستند که برای امام با تحقق امامت متحقق می شوند[۱۰۳]»[۱۰۴].
۱۷. حجج الاسلام و المسلمین برنجکار و شاکر؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر رضا برنجکار و محمد تقی شاکر در مقاله «حقيقت تحديث و رابطه آن با نبوت» در این‌باره گفته‌اند: «در مورد ارتباط الهام و تحدیث باید گفت بر اساس روایات شیخ مفید علم و آگاهی که توسط قلب انسان درک می‌گردد الهام و تأثیر پذیری و معرفتی که توسط دستگاه شنیداری محقق میگردد تحدیث دانسته شده است. با این بیان هم پوشی و تساوی مفاهیم "نکت فی القلب" و الهام که در برخی دیگر از روایات بیان شده است روشن میشود. مطلبی که در قلب امام آشکار و درک می‌گردد از آن به الهام نامبرده می‌شود یا آنچه امام توسط گوش خود درک می‌کند و می‌شنود که حدیث ملائکه نامیده شده نیز به واسطه فرشته انجام می‌گیرد [۱۰۵] بر این اساس می‌توان گفت در دستگاه معرفتی شیعه آموزه الهام "یا نکت فی القلب" و تحدیث "یا نقر فی السماع" دو مجرای تحقق آگاهی و دو شیوه برای رهیافت امام به حقیقت است که گاه از مجموعه این دو به تحدیث یاد شده است»[۱۰۶].
۱۸. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«اصل این که در امت اسلامی همانند امتهای پیشین، محدث وجود دارد، مورد اتفاق شیعه و سنی است. گرچه در مصداق آن هر دو گروه با هم اختلاف نظر دارند، محدث به چند معنا آمده است:

  1. محدث کسی است که بر او الهام می‌شود.
  2. محدث کسی است که با او فرشته‌ها سخن می‌گویند.
  3. محدث کسی است که سخن فرشته‌ها را می‌شنود و در گوش یا دل او نقش می‌بندد بدون اینکه او را ببیند.

محدث به هر یکی از این معانی باشد از علم غیب برخوردار است. پس همانگونه که وجود محدث در اسلام مورد اتفاق است وجود عالم به غیب نیز مورد اتفاق خواهد بود.

مصداق محدث از دیدگاه اهل سنّت: چنانکه گذشت، اثبات علم غیب برای غیر خدای متعال مخصوص شیعیان نیست. برای روشن شدن این مطلب، لازم است که مصداق محدث و عالمان غیب در منابع و روایات اهل سنت نیز طرح شود. البته طرح آن‌ها به معنای پذیرفتن همه موارد نیست. در صحیح بخاری به نقل از ابو هریره آمده است که پیامبر (ص) فرموده‌اند: "همانا در امتهای پیشین، افراد محدث بودند؛ پس اگر در میان امتم یکی از آنها باشد آن یکی عمر خواهد بود".

ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری چند معنا را برای محدث ذکر می‌کند. یکی از آن معانی، این است: "محدث کسی است که مطالب در باطنش القاء می‌شود بر او الهام می‌شود". سپس می‌گوید: همین معنا را این حدیث تأیید می‌کند که همانا خداوند حق را بر زبان و دل عمر قرار داده است.

قسطلانی در شرحش بر صحیح بخاری می‌گوید: بخاری مؤلف کتاب گفته است: محدث کسی است که حق بر زبان او جاری می‌شود. بدون این که از مقام نبوت برخوردار باشد. و خطابی گفته است: محدث کسی است که مطالب در باطنش القاء می‌شود. او همچنین می‌گوید این که پیامبر (ص) فرموده‌اند: اگر در امتم یکی از افراد محدث باشد...، این جمله برای تردید نیست؛ بلکه برای تأکید است؛ چنانکه اگر گفته شود: اگر من دوستی داشته باشم، فلانی است، معنای این جمله تردید نیست بلکه تأکید بر دوستی آن شخص است. قسطلانی گرچه در اینجا گفته است: این جمله برای تأکید است نه تردید. اما در جایی بر خلاف این می‌گوید: این جمله برای توقع و آرزو است. معلوم است که در توقع و آرزو، شک و تردید نهفته است. او سپس با صراحت می‌گوید: گویا پیامبر (ص) از این عمر محدث است آگاهی نداشته است در حالی که او چنین بوده و این امر به وقوع پیوسته است.

نووی در شرح صحیح مسلم می‌گوید: در تفسیر محدث، علما اختلاف دارند. بعضی گفته‌اند: محدث کسی است که فرشته‌ها با او سخن می‌گوید. چنانکه در روایت دیگری به جای «محدثون»، «مکلّمون» است. مکلمون یعنی افرادی که با آنان از سوی فرشته‌ها سخن گفته می‌شود. برخی از علمای اهل سنت تصریح کرده‌اند که عمر با ملائکه گفتگو می‌کرد. ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و متقی هندی در کنز العمال می‌نویسند: شعبی گفته است که هر امتی محدث کسی که با ملائکه صحبت می‌کند داشته است و محدث این امت عمر بن الخطاب است. آن روایت دیگر نیز در صحیح بخاری آمده است: قبل از شما در بنی اسرائیل مردانی بودند که با آنها سخن گفته میشد پس اگر از امتم یکی از آنها باشد، عمر خواهد بود.

مسلم در صحیحش این حدیث را به نقل از عایشه آورده. بعد از ابن وهب نقل کرده است: محدث، کسی است که بر او الهام می‌شود.

طحاوی، حدیث اول را که تعبیر به «محدثون» نموده، از صحیح مسلم نقل کرده است. او در تفسیر محدث می‌گوید: محدث کسی است که بر او الهام می‌شود. عمر هر سخنی که می‌گفت از راه الهام بود. سپس طحاوی، نمونهای از الهامات عمر را از زبان خود او میآورد: خدا با من در سه مورد، موافقت داشته‌ایم. یکی از آن موارد این است که زنهای پیامبر (ص) بدون حجاب بودند. عمر گفت: هر انسان خوب و بد بر زنهای تو وارد می‌شود. ای کاش به آنها دستور می‌دادی که حجاب را رعایت کنند. سپس آیه حجاب نازل شد.

مرحوم علامه امینی می‌گوید: اگر این، الهام باشد باید با اسلام خداحافظی کنیم و فاتحه‌اش را بخوانیم. چرا که آنها بین فضائل و فضایح فرق نمی‌گذارند. اینگونه امور را به عنوان فضائل عمر ذکر می‌کنند؛ در حالی که باید آنها را انکار نمایند؛ زیرا مقام نبوت را پایین می‌آورد و صاحب رسالت را زیر سؤال می‌برد.

قرطبی می‌گوید: ابن عباس آیه ۵۲ از سوره حج را چنین قرائت می‌کرد: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ‏ قَبْلِكَ‏ مِنْ‏ رَسُولٍ‏ وَ لا نَبِيٍ‏ وَ لَا مُحَدَّث‏ [۱۰۷]؛ یعنی کلمات «و لا محدث» را در آیه زیاد می‌کرد. سپس از مسلمه نقل می‌کند: ما افراد محدث را طبق قرائت ابن عباس دیدیم. آنان کسانی‌اند که اخبار مهم غیبی و سخنان حکیمانه باطنی داشته‌اند و در گفتار خود معصوم بوده‌اند. همانند عمر در داستان "یا ساریۀ الجبل" این داستان را چنین آورده‌اند: عمر سپاهی را به فرماندهی ساریۀ بن زینم به نهاوند ایران فرستاده بود. سپس او روز جمعه‌ای در مدینه خطبه‌های نماز جمعه را می‌خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: "یا ساریه الجبل"، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از چهار طرف می‌خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده‌شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از چهار طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از سه ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر هم صدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: "یا ساری الجبل"، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی‌شد. این قضیه، از قطعیات عقائد اهل سنت است؛ حتی ابن تیمیه حرانی، که شیعه را بخاطر اینکه امیرالمؤمنین (ع) را، با خبر از حوادث آینده می‌داند، مشرک و کافر می‌داند، خودش این قضیه را به عنوان یک امر مسلم آورده است [۱۰۸].

مصداق محدث از دیدگاه امامیه: امام باقر (ع) می‌فرماید: محدث کسی است که سخن فرشته‌ها را می‌شنود بدون این که چیزی را ببیند بلکه در گوش و دل او نقش می‌بندد»[۱۰۹].
۱۹. حجت الاسلام و المسلمین اوجاقی؛
حجت الاسلام و المسلمین ناصرالدین اوجاقی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام از دیدگاه کلام امامیه» در این‌باره گفته‌ است:
«تحدیث: به معنای سخن گفتن ملائکه با بشر است. در اصول کافی بیش از ده روایت در مورد تحدیث وجود دارد که در بسیاری از آنها بیان شده که امام محدث است و ملائکه با ایشان سخن می‌گویند. در یکی از احادیث در مورد معنای محدث آمده است، محدَث کسی است که فرشته با او سخن می‌گوید و او می‌شنود ولی فرشته را نمی‌بیند حتی در خواب هم فرشته را نمی‌بیند؛ در مقابل نبی که فرمودند فرشته را در خواب می‌بیند.(...)
شب قدر: مرحوم کلینی نه روایت ذکر کرده که طبق آنها روح و ملائکه در شب قدر بر امام نازل می‌شوند. بر اساس این روایات وقایعی را که در سال بعد واقع خواهند شد به اطلاع امام می‌رسانند»[۱۱۰].
۲۰. حجت الاسلام و المسلمین امام‌خان؛
حجت الاسلام و المسلمین عسکری امام‌خان در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منشأ و قلمرو علم امام» در این‌باره گفته‌ است:

«یکی دیگر از منابع مهم علم امام (ع) الهام است که بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) با بسته شدن باب وحی برای اولیای الهی دریچه‌های غیب از راه الهام باز بود. چنانکه روایات آن خواهد آمد. الهام همان ارتباط با فرشتگان است یعنی ائمه (ع) با فرشتگان در ارتباط بودند و این مقام را مقام تحدیث می‌خوانند. و این ارتباط با فرشتگان به این معنی نیست که آنها در زمره انبیا (ع) و پیامبران (ع) بودند، چرا که می‌دانیم پیامبر اسلام (ص)آخرین پیامبران و رسولان الهی بود و با وفات او وحی الهی پایان یافت، بلکه آنان همچون "خضر" و "ذوالقرنین" و "مریم" بودند که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهی ارتباط داشتند. و حقایقی از عالم غیب به قلب آنان الهام می‌شد. بر این اساس امام علی (ع) در برخی روایات، خود را مانند ذوالقرنین می‌داند که هرچند پیامبر نبود، خداوند با او رازگوئی می‌کرد.[۱۱۱] همچنین در جای دیگر آن حضرت با اشاره به لوح محفوظ الهی، می‌فرماید: "أَلهَمَنِی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِلمَ ما فِیهِ".[۱۱۲] در حدیثی از امام باقر (ع) می‌خوانیم که فرمود: "إِنَّ عَلِيّاً (ع) كَانَ مُحَدَّثاً علی (ع)" محدث بود (سخنان به او گفته می‌شد) و هنگامی که از آن حضرت توضیح خواستند که چه کسی با او سخن می گفت، فرمود: "یحدثه ملک": فرشته با او سخن می‌گفت، هنگامی که سؤال کردند آیا او پیامبر (ص) بود، دست خود را به علامت نفی و انکار تکان داد. سپس افزود: "کصاحب سلیمان. او کصاحب موسی، او کذی القرنین"[۱۱۳] اسماعیل بن مرّار می‌گوید: حسن ابن عباس معروف نامه‌ای به امام رضا (ع) نوشت که: قربانت گردم بمن خبر بده که چه فرقی میان رسول و نبی و امام است؟ امام در جوابش نوشت یا گفت: رسول کسی است که جبرئیل بر او نازل می‌شود، و او را می‌بیند، و کلامش را می‌شنود و بر او وحی نازل می‌شود، و چه بسا در خواب می‌بیند همانند رویای حضرت ابراهیم (ع). نبی کسی است که گاهی کلام را می‌شنود و گاهی هم شخص را می‌بیند و کلام را نمی‌شنود، و امام کسی است که کلام را می‌شنود و شخص را نمی‌بیند.[۱۱۴] چنانکه رسول خدا (ص) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ"[۱۱۵] امامان معصوم (ع) در روایات بسیاری محدث خوانده شده‌اند. و بنابر برخی از آن احادیث، محدّث کسی است که صدای فرشته را می شنود، هرچند او را نمی‌بیند، و در اینجا یک تعبیر دیگری به‌کار رفته است، برقراری ارتباط با "روح الهی" چنانکه امام علی (ع) می‌فرماید: کسی که روح الهی را دریابد ... . از رویداد گذشته و آینده.... آنچه در دل مردمان و زمین و آسمان است، آگاه می گردد».محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶ ص۴. از روایاتی که در منابع اهل بیت (ع) وارد شده، به خوبی بر می‌آید که روح القدس، روح مقدسی بوده که با همه پیامبران و انبیاء و معصومین (ع) بوده است، و امدادهای الهی را در موارد مختلف به آنها منتقل می ساخته. چنانکه در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم که در تفسیر آیه: ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[۱۱۶] می‌فرماید: "فَالسَّابِقُونَ هُمْ رُسُلُ اَللَّهِ (ع) وَ خَاصَّةُ اَللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ جَعَلَ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ فَبِهِ عَرَفُوا اَلْأَشْيَاءَ"[۱۱۷]

در حدیث دیگری در همین رابطه از امام باقر (ع) آمده است که بعد از برشمردن ارواح پنجگانه که در انبیاء و اوصیاء وجود دارد می‌فرماید: "فَبِرُوحِ الْقُدُسِ ... عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَي مَا تَحْتَ الثَّرَي"[۱۱۸] خوب تا اینجا روشن شد که یکی از مناشی مهم علم امام (ع) همان الهام است که بطرق مختلف از آن امام (ع) تغذّی علم می‌کردند. چه به‌وسیله روح القدس و چه به وسیله تحدیث به علوم ائمه (ع) افزوده می‌شد. ابوبصیر در ضمن روایت مفصلی می‌گوید: از حضرت صادق (ع) پرسیدم از علمی که رسول خدا (ص)تعلیم فرمود به امیرالمؤمنین (ع) که از او هزار در علم گشوده شد. امام (ع)جواب فرمود، پس از جواب امام (ع) گفتم: به خدا سوگند این علمی است که مخصوص امامان (ع) است، امام (ع) لحظه‌ای سکوت کرد بعد فرمود: آری این علم است و مخصوص امامان است، ولی این تمام علم نیست، سپس فرمود: نزد ما است (جامعه) و شرحی درباره آن فرمود، و من عرض کردم: این همان علمی است که مخصوص امامان است، فرمود: آری این علم است و مخصوص امامان است، ولی این تمام نیست، سپس فرمود: نزد ماست (جفر) و شرحی درباره آن فرمود، و من عرض کردم: این است علم امامت. فرمود: این یکی از علوم امام (ع) است، نه همه علم امام، تا آنکه فرمود: نزد ما هست علم آنچه بوده و خواهد بود، تا روز قیامت. گفتم: بخدا سوگند این است علم امامت، فرمود: این از علم امامت است، ولی همه آن نیست عرض کردم: فدایت شوم پس چیست علم امامت؟ فرمود: علم‌هایی است که بر ما عنایت می‌شود هرروز و شب از علوم الهی»[۱۱۹] خلاصه اینکه الهام و تحدیث و القای قلبی به وسیله روح القدس اینها منابعی است که امام (ع) علمشان از آن سرچشمه می‌گیرد، و درین رابطه روایات به کثرت در کتب حدیثی و روایی وجود دارد که مجال ذکر همه آنها در اینجا نیست، لذا بر همین چند روایت که ذکر شده اکتفا می‌کنیم، البته امیدواریم که برای اثبات مطلب و استحکام مدعی اکتفا کردن بر همین مقدار ذکر شده کافی باشد»[۱۲۰].
۲۱. حجت الاسلام و المسلمین نیرومند، آقای مرتضوی و خانم نقاشان؛
حجت الاسلام و المسلمین رضا نیرومند، آقای مرتضوی و خانم الهام محمدزاده نقاشان در مقاله «رابطه الهام و تحدیث در علم امامان شیعه» در این‌باره گفته‌اند: «تحدیث در روایات: در میان مسلمانان افرادی به عنوان محدث نام برده شده‌اند همان طور که در امتهای گذشته چنین افرادی بوده‌اند. به گفته صاحب الغدیر احادیث زیادی از پیامبر اکرم (ص) در صحاح و مسندها از طریق عامه و خاصه از این واقعیت خبر داده است. محدث کسی است که ملائکه با او سخن می‌گویند بدون اینکه پیامبر (ص) باشد و یا فرشته را ببیند و یا آنکه در قلب او علومی به طریق الهام و مکاشفه از طرف خداوند متعال ایجاد شود و یا آنکه در قلبش حقایقی که بر دیگران مخفی است پدید آید. از نظر شیعه علی (ع) و فرزندان او محدث هستند[۱۲۱]. در احادیث متعددی از قول ائمه (ع) آمده است که هر امامی از خانواده ما محدث است[۱۲۲]. به نحوی که اصل این مطلب برای اصحاب ایشان امری عادی و مقبول بوده است اما ظاهراً ماهیت محدث بودن ائمه برای یاران شان چندان روشن نبوده است. این مطلب را می‌توان از روایتی که حمران بن اعین در باب تحدیث نقل می‌کند، دریافت. او می‌گوید: من نزد رفقایم رفتم و گفتم: خبر شگفتی برای شما آورده‌ام، گفتند: چه خبر؟ گفتم از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: همانا علی (ع) محدث بود، آنها گفتند: تا از او نپرسی چه کسی با او سخن می‌گوید، کار مهمی نکرده‌ای. من به سوی امام (ع) مراجعت کردم و سخن رفقایم را بازگو کردم، آن حضرت به من فرمود: فرشته‌ای با او حدیث می‌گوید، گفتم می‌فرمایید علی پیغمبر است؟ امام با دست اشاره کرد که نه و فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان با همدم موسی یا ذو القرنین است[۱۲۳]. اکثر دانشمندان اهل سنت نیز معتقدند بعد از پیامبر (ص) افرادی هستند که با ملائکه سخن گفته و حق و باطل را تشخیص می‌دهند [۱۲۴]. برخی از ایشان نیز معتقدند که امام جعفر صادق (ع) و اهل بیت (ع) پیامبر (ص) به داشتن مقام تحدیث نسبت به دیگران اولویت دارند[۱۲۵]. از رسول خدا (ص) درباره معنای تحدیث سؤال شد آن حضرت فرمود که محدث کسی است که فرشتگان بر زبان او سخن می‌گویند[۱۲۶]»[۱۲۷].
۲۲. حجت الاسلام و المسلمین کرجی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی کرجی در مقاله «جلوه‌های دانش علی» در این باره گفته است:

«از جمله منابع علمی‌آن حضرات، ارتباط داشتن ایشان با جهان غیب می‌باشد. همان طور که از روایات متعدد به دست می‌آید، علی (ع) و سایر معصومین (ع) با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط داشتند و از این راه حقایقی را دریافت می‌کردند. خداوند به واسطه بعضی از فرشتگان به آن‌ها الهام می‌کرد. و بدین وسیله علوم و کمالات و حقایق را بر آن‌ها افاضه می‌کرد.

امام باقر (ع) فرمود: "امام علی (ع) به کتاب و سنت پیامبر (ص) عمل می‌کرد و هنگامی‌ که مسأله تازه‌ای پیدا می‌شد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام می‌کرد[۱۲۸]. از جمله اوصاف امام علی (ع) و سایر ائمه (ع) "محدث" بودن است. محدث به این معناست که فرشته‌ای از ناحیه خداوند برای آن حضرت حدیث می‌کرد[۱۲۹].

سؤال: اگر امام نیز با عالم غیب ارتباط دارد و به وسیله الهام، حقایقی را دریافت می‌کند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقی است؟ علاوه برآن، در بعضی از روایات وارد شده است که با مرگ پیامبر (ص) وحی منقطع گشت، پس این گونه روایات با سخنان گذشته ناسازگار است.

جواب: گرچه در روایات فراوان، الهام و ارتباط با جهان غیب برای ائمه (ع) اثبات شده است، ولی در همان روایات فرق بین پیامبر (ص) و امام (ع) بیان شده است:

فرق اول این است که امام تشریع کننده نیست. و احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام بر او وحی نمی‌شود بلکه آن‌ها بر پیامبر (ص) نازل می‌شد و آن حضرت آن‌ها را به امام علی (ع) تعلیم داد و امام علی (ع) آن‌ها را به امام بعدی تعلیم داد.

فرق دوم که از احادیث استفاده می‌شود، این است که گرچه به امام نیز الهام می‌شود و امام با عالم غیب ارتباط دارد، ولی وحی و الهام آن‌ها با وحی انبیاء فرق دارد، زیرا پیامبر رسما با عالم غیب تماس می‌گیرد و فرشته وحی را مشاهده می‌نماید و ملکوت جهان هستی را رؤیت می‌کند ولی امام چنین نیست. حارث بن مغیره می‌گوید: امام باقر (ع)م فرمود: علی (ع) محدث بود. عرض کردم: می‌فرمایید، پیغمبر بود؟ امام (ع) دست خود را این چنین به بالا حرکت داد. سپس فرمود: بلکه مانند همدم سلیمان یا همدم موسی یا مانند ذوالقرنین بود، مگر به شما خبر نرسیده است که پیامبر (ص) فرمود: "در میان شما هم مانند ذوالقرنین هست. و او امام علی (ع) است[۱۳۰].

محمد بن مسلم می‌گوید: نزد امام صادق (ع) صحبت از "محدث" به میان آمد. آن حضرت فرمود: محدث صدای فرشته را می‌شنود، ولی او را نمی‌بیند. عرض کردم: از کجا می‌فهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقاری که در آن حال پیدا می‌کند[۱۳۱].

بنابراین بدون آن که امام، پیامبر باشد و بر او وحی شود، علوم و اخبار آسمانی به وسیله الهام، یا با صدای فرشته به وی می‌رسد، امام شخص فرشته را نمی‌بیند اما پیامبر او را می‌بیند. امام محدث است و محدث در لغت به معنای کسی است که برای او حدیث و خبر تازه گویند. در لسان اخبار، امام را "محدث" می‌گویند»[۱۳۲].
۲۳. آقای موسوی (پژوهشگر دانشگاه قم)؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان«تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در این‌باره گفته است:

«محدَّث کسی است که فرشته با او سخن می‌گوید؛ بدون آنکه پیامبر (ص) باشد و یا آنکه فرشته را ببیند. همچنین به کسی "محدث" گفته می‌شود که در او دانشی به طریق الهام و مکاشفه از مبدأ اعلی ایجاد شود یا آنکه در قلبش حقایقی پدید آیند که بر دیگران مخفی‌اند[۱۳۳].

برخی روایات به تقسیم‌بندی علم و دانش ائمه پرداخته‌اند و علوم ایشان را به سه وجه یا گروه تقسیم نموده‌اند. هر چند روایات، اتحادی در نام گذاری عناوین این سه وجه ندارند، اما با توجه به تفسیر و معنایی که از هریک از این سه عنوان در روایات مطرح شده است، می‌توان مقصود و معیار تقسیم علم امام را به دست آورد. دقت در روایات نشان می‌دهد که علم امام با توجه به معیار زمان مورد تقسیم‌بندی قرار گرفته است؛ از همین رو علوم امام را با ملاحظه مجموعه این روایات می‌توان به "آگاهی از گذشته "، "آگاهی از حال" و "آگاهی از آینده" تقسیم‌بندی نمود. علمِ روزانه یا به تعبیر روایات، حادث، که آگاهی از زمان حال است، در عنوان و یا تفسیر هر دو دسته اصلی روایات با تعبیر نکت فی القلوب و نقر فی السماع بیان شده است. در روایات، نکت و نقر از مجاری علم امام به حوادث حال دانسته شده است. انجام دهنده نکت و نقر نیز در روایات، ملائکه معرفی شده‌اند. همچنین در روایات، نکت در قلب، نشانه محدث بودن معرفی شده است. ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل می‌کند: " كَانَ‏ عَلِيٌ‏ مُحَدَّثاً ‏‏‏‏‏‏" او می‌پرسد؛ نشانۀ محدث بودن چیست؟ حضرت می‌فرماید: "ملک می‌آید و در قلبش چیزی می‌افکند". شنیدن کلام ملائکه با نقر در اذن به یک معناست؛ زیرا در روایات دیگر، این دو در تفسیر هم به جای یکدیگر به کار رفته‌اند[۱۳۴].

با توجه به آنچه بیان شد، هم‌پوشی و تساوی مفاهیمی مانند نقر و نکت و الهام که در برخی دیگر از روایات بیان شده روشن می‌شود؛ زیرا در تعریف الهام آمده است؛ مطلبی که در قلب امام آشکار و درک می‌گردد الهام نامیده می‌شود یا آنچه امام با گوش خود درک می‌کند و می‌شنود؛ که حدیث ملائکه نامیده شده و به واسطۀ مَلَک تحقق می‌یابد[۱۳۵]. این گونه آگاهی که مربوط به امور حادث، روزانه و لحظه به لحظه است از طرف ائمه به عنوان برترین علم و آگاهی امام معرفی شده است. این مصدر و مجرای علم، موجب ازدیاد علم امام دانسته شده است " إِنَّا لَنُزَادُ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ لَوْ لَمْ‏ نُزَدْ لَنَفِدَ مَا عِنْدَنَا‏‏‏‏‏‏" این روایات دلالت دارند که علم به قرآن و کتب انبیای گذشته و علومی مانند آن، آگاهیهایی هستند که برای امام با تحقق امامت متحقق می‌شوند. اما حیطه وظایف و شئون امام، ملزوماتی دارد و الزمه گستره قلمرو والیت الهی امام، گسترش آگاهی و علم اوست و این الزامی عقلی است. صفوان در این باره از امام صادق (ع) نقل می‌کند: " إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَحْتَجَ‏ بِعَبْدٍ مِنْ‏ عِبَادِهِ‏ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ‏‏‏‏‏‏"[۱۳۶]. امام باقر (ع) با اینکه علم غیب امام را نفی می‌نماید، امّا تصریح دارد که علم امام علمی الهی است که حصول و دسترسی به آن برای دیگران ممکن نیست و این علمی که با توجه و عنایت الهی برای امام حاصل می‌شود را تحدیث مداوم معرفی می‌کند»[۱۳۷].
۲۴. آقای دکتر رستمی و خانم آل‌بویه؛
آقای دکتر محمد زمان رستمی (استادیار دانشگاه قم) و خانم طاهره آل‌بویه (پژوهشگر جامعة الزهراء) در کتاب «علم امام» در این‌باره گفته‌‌اند: «چه بسا پیامبری که با ملائکه معاشرت دارد و صدای حرکت قلم‌های آنان را می‌شنود یعنی کمالات و علوم آنها و چگونگی تدبیر عالم و القای الهام و وحی از جانب ایشان را در می‌یابد، چنان‌که پیامبر حکایت کرده است در شب معراج به مقامی رسید که صدای حرکت قلم‌های ملائکه را می‌شنید[۱۳۸]. در روایات آمده است که ملائکه در همه احوال بر ایشان نازل می‌شوند و مانع رسیدن شرور به ایشان می‌گردند؛ مثلاً حیوانات وحشی را از ایشان باز می‌دارند. ملائکه در اوقات نماز به نزد ایشان می‌آیند تا با ایشان نماز بگذارند و آنچه در زمین چه در شب و چه در روز اتفاق می‌افتد را به اطلاع ایشان می‌رسانند، چنان‌که خداوند می‌فرماید: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ [۱۳۹]. جبرئیل، میکائیل و ملک‌الموت همواره در معرض رؤیت ایشانند[۱۴۰]. و به امام معضلاتی را که در کتاب و سنت نیست الهام می‌نمایند[۱۴۱]. امامان (ع) محل آمد و شد ملائکه هستند و هر ملائکه‌ای که برای امری نازل می‌شود ابتدا نزد امام (ع) می‌آید و آن را بر امام (ع) عرضه می‌دارد[۱۴۲]»[۱۴۳].
۲۵. آقای دکتر ابطحی؛
آقای دکتر ابطحی در مقاله «فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان» در این‌باره گفته‌ است: «امام صادق (ع) به محمد بن مسلم که از نزدیکان ایشان بود در باب آگاهی امام از احوالات شیعیان توضیحاتی را فرموده‌اند؛ از جمله این که امام محدث است و امور به اطلاع او می‌رسد. ضمن این بیان حضرت متذکر شدند که این آگاهی، از جنس کهانت و سحر نیست؛ اما در عین حال حضرت اضافه کردند که گروهی از جنیان مؤمن هم در خدمت امام هستند».[۱۴۴].
۲۶. آقای دکتر معارف؛
آقای دکتر معارف و دیگر نویسندگان مقاله «نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن» در این‌باره گفته‌اند: «اکثر روایات به تعلیم امامان (ع) از رسول خدا (ص) اذعان دارند و دسته‌ای دیگر از روایات، پرده از ارتباط ایشان با ملائک و الهامات ربانی بر می‌دارد. چنان که وقتی حرث بن مغیره از حضرت صادق (ع) درباره نوع علم اهل بیت (ع) پرسید. آن حضرت (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) و حضرت علی (ع) به ما ارث رسیده است، علمی که به واسطه آنها از مردم بی‌نیازیم ولی مردم به ما احتیاج دارند. حرث گفت: آیا حکمت‌هایی که در قلب یا گوش شما القاء می‌شود نیز هست؟ آن حضرت (ع) فرمود: گاهی هم از این نوع است [۱۴۵]»[۱۴۶].
۲۷. آقای دکتر غلامی (پژوهشگر دانشگاه تهران)؛
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در این‌باره گفته است:

«حضرت امام موسى کاظم (ع)، در کیفیت عالم شدن ائمه (ع) مى‌فرماید: علم، به سه وجه به ما مى‌رسد: گذشته، آینده و حادث. امّا علم گذشته، علمى است که تفسیر شده و علم آینده، علم مزبور و مکتوب است و امّا علم حادث، چیزى است که در قلب انداخته و در گوش خوانده مى‌شود. و بهترین علم ما همین است و پیامبرى بعد از پیامبر ما وجود ندارد. نکت (افتادن در قلب) و نقر (خواندن در گوش)، از خصوصیات ائمه است. ابو الخیر مى‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: من از عبد اللّه بن حسن سؤال کردم. او گمان مى‌کند امام، در بین شما اهل بیت (ع) نیست. فرمود: قسم به خدا اى پسر نجاشى! به درستى که از ماست آن که علم به قلب او انداخته مى‌شود و به گوش او خوانده مى‌شود و ملائکه با او مصافحه مى‌کنند... حضرت امام رضا (ع) نیز روایت امام صادق (ع) را بدین صورت تفسیر مى‌کند: غابر، علمى است که از سابق بوده و مزبور، علمى است که در آینده به ما مى‌رسد و افتادن در قلب، الهام است و کوبیدن در گوش، از سوى ملک است. با توجه به روایات فوق که مى‌فرماید "نقر" از سوى ملک صورت مى‌گیرد، مى‌توان نتیجه گرفت که نقر معادل تحدیث است. در روایات دیگر، تصریح شده علم برتر ائمه، علمى است که هر صبح و شام و هر ساعت به ائمه تحدیث مى‌شود. لذا امام موسى کاظم (ع) در مورد نقر مى‌فرماید: «وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا» و بعد از اشاره به این که نقر از سوى ملک است، تأکید مى‌فرمایند: «َ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا» این تأکید، به لحاظ آن است که تحدیث به معناى وحى شریعت نیست. مرحوم علّامه مجلسى مى‌نویسد: اگر چنانچه از قول امام، توهم ادعاى نبوّت (توسط ائمه) ایجاد شود (چرا که مردم خیال مى‌کنند اِخبار از ملک، مخصوص انبیا است) امام این توهم را نفى کرده به واسطه این که فرموده: پیامبرى بعد از پیامبر ما نیست. و آن به خاطر فرق بین نبىّ و محدّث است که نبىّ، ملک را هنگام القاى حکم مى‌بیند و محدّث به واسطه اسماع، از مسئله آگاه مى‌شود و ملک را نمى‌بیند و حکم شرع به او القاء مى‌شود، چنانچه گذشت»[۱۴۷].

کلینى مى‌نویسد: از محمّد بن اسماعیل نقل شده که گفت: از امام رضا (ع) شنیدم که مى‌فرمود: ائمه (ع)، عالمان، راستگویان، فهمیدگان و محدَّثان هستند[۱۴۸] امام صادق (ع) در توضیح محدَّث بودن امام، به محمّد بن مسلم مى‌فرماید: به درستى که محدث صداى ملک را مى‌شنود، امّا شخص ملک را نمى‌بیند، محمّد بن مسلم مى‌گوید به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! محدَّث چگونه مى‌فهمد صدایى که شنیده، صداى ملک است؟ فرمود: به درستى که به او سکینه و وقار عطا مى‌شود تا او کلام ملک را مى‌شناسد[۱۴۹]. با توجه به این دو روایت، روشن شد که ائمه (ع)، محدَّث هستند و محدّث کسى است که ملک، امورى را به ایشان الهام و بیان مى‌کند. همچنین مشخص شد که محدّث هنگام الهام، شخص ملک را نمى‌بیند، بلکه فقط صداى او را مى‌شنود. و لذا براى راوى، سؤال شده که امام چگونه صداى ملک را تشخیص مى‌دهد که با پاسخ امام صادق (ع) روشن مى‌شود خداوند، علمى به امام عطا کرده که صداى ملک را به وضوح مى‌شناسد و بدین وسیله اضطراب و تردید از ایشان دور شده و آرامش و اطمینان حاصل مى‌گردد. ممکن است در اینجا اشکال دیگرى به ذهن برسد که مضمون این روایات که رؤیت ملک را توسط محدّث نفى مى‌کند، با روایات دیگرى که خبر از مراوده فرشتگان با ائمه (ع) مى‌دهند، منافات دارد. در پاسخ باید گفت: در روایاتى که مراوده فرشتگان با ائمه (ع) مطرح شده، سخن از فرشته‌اى نیست که خبر مى‌آورد، در صورتى که در روایات تحدیث، سخن از فرشته‌اى است که خبر مى‌آورد. به عبارت دیگر، ندیدن فرشته مخبر در حال تحدیث، امرى است و نزول فرشتگان به خانه‌هاى اهل بیت (ع) و دیدارشان، امر دیگرى است. تذکّر به این نکته لازم است که محدّث بودن و نبوت، لازم و ملزوم همدیگر نیستند. لذا این شبهه که لازمه محدّث بودن ائمه (ع)، قائل شدن به نبوت ایشان است، اساسا وارد نیست. همین اشکال در روایتى مطرح شده و امام باقر (ع) بدان پاسخ داده است. کلینى مى‌نویسد: از حمران بن اعین نقل شده که امام باقر (ع) فرمود: به درستى که امام على (ع)، محدّث بود. ملک به او تحدیث مى‌نمود. عرض کردم: آیا ایشان نبى بود؟ حضرت دست خویش را به نشانه نفى حرکت داده و فرمودند: بلکه مانند صاحب سلیمان آصف بن برخیا یا صاحب موسى حضرت خضر و یا مانند ذى القرنین است. آیا به شما نرسیده که پیامبر (ص) فرمود: و در میان شما نیز مانند او هست[۱۵۰]. از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود: به درستى که على (ع)، ذى القرنین این امت است. بنابراین، وحى و تکلم ملائکه، تلازمى با نبوت شخص ندارد. چنان که خداى تعالى در قرآن کریم، سخن از تکلّم ملائکه با حضرت مریم (س) مى‌گوید در حالى که حضرت مریم، نبى نیست. همچنین در قرآن تصریح شده که خداوند به مادر حضرت موسى، وحى نمود، در حالى که مادر حضرت موسى (ع)، نبى نبود. در نتیجه، محدَّث بودن ائمه (ع) و تکلّم جبرئیل با حضرت صدیقه کبرى (س)، به معناى نبى بودن این ذوات مقدسه نیست[۱۵۱].
۲۸. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای مطهری در پایان‌نامه «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است: «یکی از چیزهایی که قاطعانه به عنوان مصدر علوم اهل بیت (ع) می‌توان نام برد تحدیث و محدث بودن آنهاست. یعنی امامان (ع) و پیشوایان دینی ما بخشی از علوم خودشان را از راه تحدیث که توسط فرشتگان الهی صورت می‌گیرد به دست می‌آورند. در اصطلاح متکلمین، محدث به کسی گفته می‌شود که ملائکه با او تکلم می‌کنند بدون اینکه نبی (ص) باشد.[۱۵۲] و در اصطلاح اخبار امامان را محدّث گویند چون خداوند علوم و اخبار آسمانی را توسط فرشته به او می‌رساند[۱۵۳]»[۱۵۴].
۲۹. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«تحدیث از ماده حدث و حدوث است که در لغت به معنای ایجاد چیزی جدید است که بیشتر نبوده، و در اصطلاح عالمان و متکلمان اسلامی، محدث کسی است که فرشتگان با او سخن می‌گوید بدون اینکه پیامبر (ص) باشد و فرشته را ببیند. یا آنکه حقایقی علمی در جان و دل او الهام می‌شود. یا آنکه حقیقت بدون توجه بر زبان او جاری می‌شود. به هر حال، الهام و تحدیث یکی از منابع مهم علم امام در کلام امامیه است. صاحب الغدیر می‌گوید: امت اسلامی اتفاق نظر دارند که در میان ایشان همانند امت‌های پیشین افرادی هستند که به آنها محدث می‌گویند و پیامبر اسلام (ص)، چنان‌که در صحاح و مسانید از طریق عامه و خاصه آمده از این واقعیت خبر داده است. محدث کسی است که فرشته با او سخن گوید بدون آن که نبی باشد و یا فرشته را ببیند و یا آن که در او دانشی از راه الهام و مکاشفه از مبدأ اعلی ایجاد شود، و یا آن که در قلب‌اش از حقایقی که بر دیگران پنهان است پدید آید. پس بودن چنین کسی در میان امت اسلامی، مورد اتفاق تمامی فرقه‌های اسلامی است. نهایت آن که در تشخیص و شناخت او اختلاف است، شیعه امیرمؤمنان (ع) و فرزندان معصوم‌اش را که امامان بعد از او هستند محدث می‌دانند و اهل سنت عمر بن خطاب را. برخی دیگر نوشته است: «هر چند به امام وحی نمی‌شود و لکن مورد الهام قرار می‌گیرد و می‌تواند لوح محفوظ را مطالعه نموده و بخواند. شیخ مفید می‌نویسد: به اعتقاد من، فرستادگان الهی و پیامبران‌اش و امامان (ع) جانشین ایشان محدث‌اند در جای دیگر می‌گوید: به اعتقاد ما خدای متعال بعد از رسول خدا (ص) به اولیای خودش کلماتی را در باره حوادث آینده القا می‌کند، ولی به آن وحی گفته نمی‌شود.

در روایات نیز به این خاستگاه اشاره شده است و محدث بودن ائمه را برای شیعیان به عنوان موضوع تشکیک ناپذیر در آورده است، زراره می‌‌گوید: از امام باقر (ع) شنیدم که می‌فرمود: ما بعد از حضرت رسول (ص) دوازده امام، همه از آل محمد و همگی نیز محدث هستیم و علی بن ابی‌طالب (ع) جزو این دوازده امام است[۱۵۵][۱۵۶].
۳۰. آقای نقوی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای سید انیس‌الحسن نقوی در پایان‌نامه کارشناسی خود با عنوان «علم غیب ائمه معصومین (ع)» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «یکی از منابع و سرچشمه علوم ائمه (ع) تحدیث است یعنی با فرشتگان تکلم کردن و کسی که این مقام را دارد «محدث» گفته می‌شود یعنی کسی که با ملائکه تکلم می‌کند بدون این که نبی باشد. محمد بن اسماعیل می‌گوید شنیدم ابو الحسن می‌فرمود: ائمه دانشمندان، راستگویان، فهمیدگان محدث‌انند[۱۵۷]»[۱۵۸].
۳۱. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«یکی از دلایل مهمی که می‌تواند آگاهی معصومین به غیب را ثابت کند مسئله تحدیث است که درباره آن روایات فراوانی وجود دارد که از جمله دو روایت زیر است: (۱): محمد بن عمران می‌گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: ما دوازده نفر محدث هستیم؛ (۲): پیامبر فرمود: در امت‌های قبل از شما انسان‌های محدث وجود داشته و اگر در کسی از این امت باشد او عمر خواهد بود.

  • معنای تحدیث: محدث از تحدیث گرفته شده که به معنای کسی است فرشته با او سخن بگوید و شنیدن صدای فرشته نه با گوش ظاهری است و نه قبیل خطور کردن خاطره‌ای در دل بلکه با گوش باطن و قلب است بدون اینکه فرشته را مشاهده کند یا غیر محدث صدای فرشته را بشنود.
  • محدث در اسلام: اصل وجود محدث در اسلام اجماعی بوده و پیامبر از آن خبرداده اختلافی اگر هست در مصداق آنست که اهل سنت مصداق آن را عمر دانسته و شیعیان مصداق محدث را ائمه اهل بیت (ع) می‌دانند. امت اسلام که بر سایر امت ها برتری دارند وجود محدث در میان آن در اولویت خواهد بود. شیخ بزرگوار شیعه مرحوم مفید در این رابطه می‌فرماید: "می‌گویم شنیدن کلام فرشته عقلاً ممکن بوده و در باره صدیقین شیعه و کسانی که از گمراهی معصومند محال نیست و راجع به صحت آن دلیل وجود داشته و برای ائمه و شیعیان صالح ثابت است"»[۱۵۹].
۳۲. خانم میرترابی حسینی (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛
خانم زهرةالسادات میرترابی حسینی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم لدنی در قرآن و حدیث» در این‌باره گفته‌ است:

«یک قسم از علوم غیبی، از طریق "تحدیث" برای اولیاء الهی حاصل می‌شود و به همین لحاظ به شخصی که از این طریق به پاره‌ای از اسرار و مغیّبات، عالِم می‌شود "محدَّث" می‌گویند.

  • از امام صادق (ع)، از رسول، نبی و محدَّث پرسیدم فرمود: رسول کسی است که ملائکه نزدش آیند و از خداوند متعال برای او ابلاغ رسد. و نبی کسی است که آنچه در خواب می‌بیند گویا در بیداری مشاهده کرده، و محدَّث کسی است که سخن فرشتگان را می‌شنود و در گوشش فرو می‌رود و اثرش بر قلبش باقی می‌ماند[۱۶۰].
  • زراره از امام صادق (ع) در مورد قول خداوند که فرمود: و او رسول بود و نبی سؤال کرده، که؛ رسول و نبی چیست؟ آن حضرت فرمود: نبی کسی است که در خواب می‌بیند و صدا را می‌شنود، در حالی که فرشته را نمی‌بیند، و رسول فرشته را مشاهده کرده و با او سخن می‌گوید. گفتم: امام در چه رتبه‌ای است؟ فرمود: صدا را می‌شنود ولی نه در خواب بیند و نه فرشته را مشاهده کند[۱۶۱].
  • زراره می‌گوید از امام صادق (ع) دربارۀ رسول سؤال کردم. فرمود:رسول، کسی است که فرشته‌ای را که از سوی پروردگارش آمده، می‌بیند و با او سخن می‌گوید همانگونه که یکی از شما با دوستش حرف می‌زند، و نبی، فرشته را نمی‌بیند، همانا وحی بر او نازل می‌شود و در خواب می‌بیند. گفتم: چگونه می‌داند آنچه در خواب دیده حقّ است؟ فرمود: خداوند بر او آشکار می‌نماید تا آنجا که می‌فهمد آن حق است. و محدَّث، صدا را می‌شنود ولی چیزی نمی‌بیند[۱۶۲].

آنچه در روایت اخیر در خور توجه و تأمل است، این است که بر ما معلوم نیست خداوند از چه طریقی بر ولیّ خود واضح و مبیَّن می‌سازد آنچه در خواب دیده، حقّ است. به عبارت بهتر، اصلِ وحی و ماهیّت و حقیقت آن بر ما مجهول است. اما در مورد کیفیت تحدیث، روایات متعددی از ائمه (ع) در دست است که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: در روایتی که پیشتر از امام صادق (ع) نقل کردیم، آمده است: «وَ الْمُحَدَّثُ‏ الَّذِي‏ يَسْمَعُ‏ كَلَامَ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ يُنْقَرُ فِي‏ أُذُنِهِ‏ وَ يُنْكَتُ فِي قَلْبِه‏‏». "نَقر" در لغت، به معنای نواختن، سوراخ کردن، نوشتن بر سنگ و امثال آن به کار می‌رود[۱۶۳] و "نَکت" به معنای نوعی زدن است که اثر آن باقی بماند[۱۶۴].

در روایت دیگری، تحدیث از طریق "نَکت" در گوش، یعنی قوّه سامعه، بیان شده است:زراره گوید به امام صادق (ع) عرض کردم؛ از پدر بزرگوارتان شنیدم که حضرت علی، امام حسن و امام حسین (ع)، محدَّث بودند. فرمود: چگونه برای تو گفته شد؟ عرض کردم: فرمود که در گوش آنان نقش می‌بست، فرمود: پدرم راست گفت[۱۶۵]. با توجه به معنای لغوی دو واژۀ "نَقر" و "نکت"، می‌توان گفت؛ مراد از این دو، این است که اثر تحدیث در محدَّث محو نمی‌شود و خطا و ابهام در آن راه ندارد. در برخی روایات، تحدیث از راه "وَقر" در گوش مطرح شده است:ابو بصیر می‌گوید از امام صادق (ع) شنیدم فرمود: به خدا سوگند، علی (ع)، محدَّث بود. عرض کردم؛ برایم توضیح دهید. فرمود: خداوند ملکی را بر می‌انگیخت که در گوش او چنین و چنان می‌گفت[۱۶۶]. "وَقر" به معنای شکافتن، سنگین شدن و فرورفتگی در گوش است [۱۶۷] و مراد از آن در روایت فوق، همان معنایِ "نَقر" می‌باشد چون در برخی کتب روایی، از جمله "بصائر الدرجات" به جای "یُوقِر"، "یُنقَر" نقل شده است[۱۶۸].

به طور کلی از آنچه در باب کیفیت تحدیث در روایات آمده، استفاده می‌شود که فرشتۀ مأمور تحدیث، مطلب مورد نظر را به گونه‌ای پایدار و ثابت در قلب و قوّۀ سامعهُ معصوم (ع) قرار می‌دهد که وضوح و حقانیّت آن به گونه‌ای است که هرگز جای شک و شبهه باقی نمی‌گذارد. (...)

«گاه علم غیب، از طریق تمثّل فرشتگان و سخنان آنان در اختیار اولیاء الهی قرار می‌گیرد. مثلاً حضرت مریم (س) از مذاکرۀ فرشته‌ای که به صورت انسانی برای او متمثل گردیده بود، آگاه شد که خداوند به او فرزندی عطا خواهد کرد که دارای صفات خاصّی است [۱۶۹]. و یا حضرت ابراهیم (ع) و همسرش از گفتگوی فرشتگان که در مسیر خود، برای نابود کردن قوم لوط، در منزل او فرود آمده بودند آمده بودند، آگاه شدند که خداوند در دوران کهولت و پیری، به آنها فرزندی عطا خواهد نمود[۱۷۰]»[۱۷۱].
۳۳. خانم رابیل (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
خانم سیده رابیل در مقاله «جستاری در مسئله علم غیب» این‌باره گفته‌ است: «از طریق فرشته: گاهی فرشته‌ای از فرشتگان خدا به صورت انسان متمثل شده و اخباری را در اختیار برخی از انسان‌ها قرار می‌دهند. این قسم از خبرها اختصاص به انبیا ندارد و نمونه برجسته آن،‌ تمثل فرشته الهی برای حضرت مریم بود. همچنین خبردار شدن حضرت ابراهیم (ع) از باردار شدن همسرش و نیز خبردار شدن از نابودی قوم لوط و اینکه همسر لوط از جمله نابودشدگان است،‌ از طریق فرشته در اختیار آن حضرت قرار گرفت»[۱۷۲].
۳۴. پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات؛
پژوهشگران وبگاه مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «ارتباط با فرشتگان: از منابع علم امامان (ع) ارتباط با فرشتگان است،‌ البته نه به این معنی که آنها در زمره پیامبران بوده‌اند، بلکه آنها همچون خضر، ذوالقرنین و مریم بودند که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهی ارتباط داشتند. در حدیثی از امام باقر می‌خوانیم که فرمود: «أَنَّ عَلِيّاً كَانَ مُحَدَّثا»[۱۷۳]. هنگامی که از آن حضرت توضیح خواستند که چه کسی با او سخن می‌گوید، فرمود: «يُحَدِّثُهُ مَلَك‏»[۱۷۴]. و هنگامی که سؤال کردند آیا او پیامبر بود؟ دست خود را به علامت نفی و انکار تکان می‌داد و سپس افزود: او همانند دوست سلیمان (آصف بن برخیا) یا دوست موسی (یوشع یا خضر) یا ذی القرنین بود[۱۷۵][۱۷۶].
۳۵. پژوهشگران مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر (ع)؛
پژوهشگران «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی‌عصر» در این‌باره گفته‌‌اند:

«در برخی از روایات، القاب "محدَّث" یا "محدَّثون" به ائمه طاهرین (ع)، نسبت داده شده است. مرحوم کلینی درکتاب الکافی، بابی به "ان الائمه (ع) مفهمون محدثون" نام‌گذاری کرده است که برخی از روایات باب را ارائه خواهد شد:

روایت اول: محمد بن اسماعیل می‌گوید: از امام هشتم (ع) شنیدم که می‌فرمود: ائمه (ع) دانشمند، راست­گو، فهمیده شده تفهیم شده محدث کسی که فرشتگان با او سخن می‌گویند هستند[۱۷۷](...) "مفهمون" یعنی آن­ها قرآن، تفسیر، تأویل قرآن و علوم و معارف دیگر را از پیامبر (ص) فرا گرفته‌­اند. "محدثون" یعنی فرشت­گان با ایشان هم سخن شده‌­اند.[۱۷۸](...)

روايت دوم: در روايت صحيح ديگری، آمده است كه پس از رحلت رسول خدا (ص)، جبرئيل با حضرت زهرا (س) سخن می‌گفته است: ابو عبیده ‌می‌گوید: یکى از شیعیان از امام صادق (ع) درباره جفر پرسید. حضرت (ع) فرمود: جفر پوست گاوی است که پر از علم می‌باشد. عرض کرد: جامعه چیست؟ فرمود: طوماریست به اندازه هفتاد ذراع و عرض یک پوست؛ مانند ران شتر چاق که تمام احتیاجات مردم در آن نوشته شده است یعنى نوشته‌‏ها، در آن است نه آن که روى خود آن پوست نوشته باشد همه قضایا حتى جریمه خراش در آن جا وجود دارد. عرض کرد: مصحف فاطمه (س) چیست؟ حضرت مدتى سکوت کرد و سپس فرمود: شما از آن چه می­خواهید و نمی‌­خواهید بحث می‌کنید. همانا فاطمه (س) پس از پیغمبر (ص) هفتاد و پنج روز در قید حیات بود و از فراق پدر اندوه بسیارى داشت و جبرئیل (ع) می‌آمد و او را در مرگ پدر تسلیت می­‌گفت و خوشحال می‌ساخت و از احوال و مقام پدرش خبر می‌داد و سرگذشت اولادش را پس از او برایش بیان می­‌کرد و على (ع) این­ها را می‌نوشت و آن نوشته‌‏ها مصحف فاطمه (س) است.[۱۷۹] (...) آیت‌الله تبریزی نیز، درباره صحت سند این روایت و "محدثه بودن حضرت زهرا (س)" می‌نویسد: "حضرت زهرا (س) در شکم مادرش "محدث" بود و بعد از وفات رسول خدا (ص)، فرشتگان بر ایشان نازل می‌شد. بر اثبات این مطلب، روایات متعددی شهادت می‌دهد. یکی از آنها، صحیحه ابو عبیده است که از امام صادق (ع) روایت شده است ...".[۱۸۰]

روایت سوم: در روایت دیگری، امام باقر (ع)، اوصیای رسول خدا (ص) را با عنوان "محدث" توصیف کرده است: عبید بن زراره می‌گوید: امام باقر (ع) سراغ زراره فرستاد تا به حکم بن عتیبه اعلام کند که اوصیای پیامبر (ص) محَدَّث هستند.[۱۸۱]

روایت چهارم:امیر مؤمنان (ع) در حدیث معروف "نورانیت" می‌فرماید: من صاحب لوح محفوظ هستم که خداوند متعال علم آن را به من الهام کرده است.[۱۸۲]

این نکته نیز باید بیان شود که تنها شیعه نیست که بهره­‌مندی ائمه (ع) از علم غیب به وسیله الهام را قائل می­‌باشد؛ بلکه در منابع اهل سنت نیز روایاتی نقل شده است که برخی از افراد را به عنوان «محدًّث» نام برده‌ است و بر اساس این روایات، به این افراد الهام می‌­شده است. (...) علمای اهل سنت ، برای واژه "محدثون" ، تفسیرهای مختلفی آورده‌اند:

  1. محدَّث یعنی کسی که از روی حدس و گمان سخن می‌گوید: ابن اثیر جزری پس نقل روایت می‌گوید: "مراد از محدثون: گروهی هستند که از روی ظن و حدس سخن درست می‌گویند؛ گویا آن چه را می‌گویند بر ایشان گفته شده است".[۱۸۳] ابن قتیبه نیز همین تفسیر را برای "محدثون" گفته است.[۱۸۴]
  2. محدَّث به معنای کسی است که به او الهام می‌شود: برخی دیگر از علمای اهل سنت،‌ واژه "محدث" را به معنای "مُلْهَم" گرفته‌­اند، مراد از آن، کسانی هستند که در دلشان الهام می‌شود. ابن حجر عسقلانی، در تفسیر این واژه، می‌­نویسد: "در تأویل این واژه اختلاف شده است. گفته شده به معنای الهام شده است. این دیدگاه را بیش­تر علما گفته­‌اند".[۱۸۵] در این جا باید بیان کرد که مقصود علمای اهل سنت از "ملهم"، الهام ملائکه به شخص نمی‌باشد؛ بلکه به ذهن ‌آمدن حقیقت مطلب یا همان حس ششم است؛ چنان که بغوی و ابن اثیر این مطلب را بیان کرده­‌اند. بغوی در کتاب شرح السنة می‌نویسد: "محدث، کسی است که چیزی در دلش به وی الهام شده است و مقصود از محدثون، گروهی هستند که در موقع ظن و گمان، درست می‌گویند؛ گویا این که با آن­ها سخن گفته شده و آن­ها همان را گفته‌­اند. این جایگاه بالایی از جایگاه اولیاست". [۱۸۶] ابن اثیر نیز، واژه "ملهم" را این‌ گونه تفسیر کرده است: "ملهم آن کسی است که در نفس او چیزی القا می‌شود و از روی حدس و فراست از آن خبر می‌دهد. این نوع الهام را خداوند متعال به برخی از بندگان برگزیده‌­اش اختصاص می‌دهد؛ گویا با آنها سخن گفته می‌شود، آن‌گاه آن­ها می‌گویند". [۱۸۷] با توجه به مطالب بالا، روشن شد که مراد از "ملهم"، کسانی هستند که بر اساس یک حس درونی، حدس و گمانشان درست از آب در می‌آید. بنابراین، مورد اول و دوم با هم تفاوت چندانی ندارد.
  3. محدثون به معنای کسانی است که به آن­ها وحی می‌شود: ابن عاشور در تفسیر التحریر والتنویر، ذیل آیه ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء[۱۸۸]، وحی را واقع شدن مراد خدا در نفس پیامبر (ص) می‌داند و تصریح می‌کند که برای غیر انبیاء (ع) نیز حاصل می‌شود. وی پس از آن، به روایت مورد بحث، استناد کرده است: "مقصود از وحی، در این جا، واقع شدن مراد خداوند در نفس پیامبر (ص) است به گونه‌ای که برای آن حضرت علم پیدا می‌شود که آن چیز از طرف خداوند است. پس به خاطر این علم قطعی، این مطلب برایشان حجت است و از آن جایی که ایشان از وسوسه‌های شیطان مصون هستند، این مسأله برای امت نیز حجت است. این نوع از وحی، برای غیر پیامبران نیز حاصل می‌شود، اما شایع و همیشگی نیست. رسول خدا (ص) می‌فرماید: در میان امت­‌های پیش از شما افرادی محدث بودند، اگر در امت من کسی باشد، او عمر بن خطاب است».[۱۸۹] ابن عاشور بر این باور است که بر اساس روایت پیامبر (ص)، به عمر، وحی می‌شده است.
  4. محدَّث کسی است که فرشتگان با او سخن می‌گویند: محمد بن اسماعیل بخاری، در این زمینه، نقل کرده است: "قبل از شما در بنى اسرائيل كسانى بودند كه (فرشتگان) با آنها سخن مى گفتند، بدون اينكه پيامبر باشند.[۱۹۰] برخی از علمای اهل سنت، روایت محدث بودن عمر را، به این معنا تفسیر کرده­‌اند؛ چنان که ابن حجر عسقلانی و نووی در معتبرترین شرح­‌های صحیح بخاری و صحیح مسلم، از این مطلب با عنوان "قیل" تعبیر کرده‌­اند: "و گفته شده محدث کسی است که با وی سخن گفته شده است؛ یعنی فرشتگان با او سخن می‌گویند بدون این که او پیامبر باشد". [۱۹۱] نووی از شارحان صحیح مسلم نیز، در شرح این واژه، می‌نویسد: "وگفته شده است که با محدثون، فرشتگان سخن می‌گویند و در روایتی، تعبیر "متکلمون" آمده است. بخاری گفته: سخن درست بر زبان آ‌ن­ها جاری می‌شود". [۱۹۲] این مضمون، در روایت دیگری که طبرانی نقل کرده است، به صورت صریح بیان شده است: "ابو سعید خدری می‌گوید:‌ رسول خدا (ص) فرمود: کسی‌ که با عمر دشمنی کند، با من دشمنی کرده است و کسی که عمر را دوست داشته باشد، مرا دوست دارد. همانا خداوند در شام عرفه، به مردم، به صورت عام و به عمر، به صورت خاص، افتخار می‌کند و هیچ پیامبری برانگیخته نشده مگر این که در میان امتش "محدث" وجود داشته است. اگر در میان امت من چنین فردی باشد، او عمر است. گفتند: یا رسول‌‌الله چگونه «محدَّث» است؟. فرمود: فرشتگان، با زبان او سخن می‌گویند". [۱۹۳] روایت بالا، که درباره عمر بن خطاب بود و اهل سنت از آن "محدث بودن" وی را فهمیده­‌اند، از نظر سند ضعیف است و اعتباری ندارد. در سند این روایت، شخصی به نام "ابو سعد خادم حسن بصری" قرار دارد که از نظر علمای رجال اهل سنت، فردی ناآشناست [۱۹۴].
بنابراین، روایت مذکور، اعتباری ندارد و استناد اهل سنت به این روایت برای اثبات محدث بودن عمر و سخن گفتن فرشته با او، حقیقت ندارد و چه بسا سرّ این که ابن حجر و نووی از این قول با عبارت "قیل یعنی قول ضعیف" یاد کرده‌­اند، ضعف روایتی است که پایه و اساس آن قول بود»[۱۹۵].
۳۶.پژوهشگران وبگاه آشتی با خرد.
پژوهشگران وبگاه آشتی با خرد، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«برتری علم حادث از بقیه علوم ائمه (ع): پس از آشنایی با پشتوانه‌های علمی ائمه (ع)، به چگونگی مقایسه علوم مختلف آنها در روایات نگاهی می‌افکنیم: علی سائی می‌گوید امام کاظم (ع) فرمودند: علم ما از سه ناحیه می‌رسد، ماضی و غابر و حادث، اما علم ماضی علمی است که با تحقق در خارج تفسیر آن روشن شده است و اما علم غابر علمی است که نوشته شده است "اما هنوز در خارج واقع نشده است" و اما علم حادث همان قذف در قلب و نقر در گوش است و این علم برترین علم ماست و پیامبری بعد از پیامبر ما نیست. علی بن محمد سمری از نواب امام زمان (ع) می‌گوید به حضرت درباره علومی که نزدشان می‌باشد نامه نوشتم، پس امام در جواب نوشتند: علم ما بر سه گونه است علم ماضی و غابر و حادث اما علم ماضی پس "با تحقق آن در خارج" تفسیر شده است و اما علم غابر پس موقوف است "تا این که زمان تحقق آن فرا برسد" و اما علم حادث پس قذف در قلب و نقر در گوش است و آن برترین علم ماست و پیامبری بعد از پیامبر ما نیست.

حمران می‌گوید به امام صادق (ع) گفتم توارت و انجیل و زبور و آنچه در کتاب‌های گذشته و کتاب‌های ابراهیم و موسی نزد شماست؟ امام فرمودند: آری، گفتم به راستی که این علم علم بزرگی است، امام فرمودند: ای حمران اگر علم غیر از آنچه که هست نباشد "چنین است که تو می‌گویی" اما آنچه که علم آن در شب و روز پیدا می‌شود نزد ما بزرگتر است.

انحصار علم حقیقی در علم حادث "اشاره به تفکیک علم از معلوم": روایاتی که علم را منحصر در علم حادث دانسته، به دو گونه قابل تفسیر است:

  • احتمال اول: این که اهمیت علم حادث در قبال سایر علوم به اندازه‌ای است که سایر علوم در مقابل این نوع از علوم، هیچ شمرده می‌شوند و آن علم خاصی که از امتیازات برجسته ائمه (ع) است، منحصر به این علم است.
  • احتمال دوم: نیاز به توضیحی در قالب یک مَثَل محسوس دارد؛ اگر دید و رؤیت ظاهری با چشم سر را در نظر بگیریم، خواهیم دید که انسان "بیننده" است و "دیده شده" اشیائی هستند که در معرض دید انسان قرار دارد، اما آنچه در دیدن نقش اصلی را ایفا می‌کند "نور" است. در "دید باطنی" نیز چنین است، حقیقت علم همان "نور واقعی" است و اموری که به وسیله علم، درک می‌کنیم، در حقیقت "معلومات" ما هستند، هر چند علم به معنای معلوم نیز بسیار به کار برده می‌شود.

از این نظر آن "نور الهی" که خاص ائمه هدی (ع) است علم حقیقی است، و دانسته‌های به آن نور، معلومات آنهاست، البته به دلیل این که قیوم همه حقایق خداست، این نور باید لحظه به لحظه افاضه گردد، از این جهت تعبیر "علم حادث" به کار برده شده است. در هر حال آنچه هدف ماست اهمیت ویژه این علم نسبت به سایر علوم اهل بیت (ع) می‌باشد و نه بیشتر. اکنون به این روایات توجه کنید:

  • ابو بصیر می‌گوید از امام (ع) شنیدم که می‌فرمودند: به راستی که نزد ما کتاب‌های گذشته، کتاب ابراهیم و موسی است، کسی به نام ضریس از امام (ع) پرسید آیا کتاب موسی همان الواح نیست؟ فرمودند: آری، ضریس گفت به راستی که این همان علم "بسیار مهم" است، حضرت فرمودند: این همان علم نیست، بلکه آثار برجامانده از پیامبران گذشته است، یقیناً که علم آن چیزی است که در شب و روز، روز به روز و ساعت به ساعت حادث می‌شود.[۱۹۶]
  • منصور بن حازم می‌گوید به امام صادق (ع) گفتم مردم می‌گویند که نزد شما کتابی است به طول هفتاد ذراع، در آن تمام نیازهای مردم وجود دارد، و به راستی که این همان علم است، امام فرمودند: این همان علم نیست بلکه اثر برجامانده از پیامبر (ص) است، علم واقعی آنی است که در هر روز و شب حادث می‌شود[۱۹۷]
  • ضریس می‌گوید از امام صادق (ع) شنیدم که فرمودند: همانا علم آنی است که در شب و روز، روز به روز و ساعت به ساعت حادث می‌شود. [۱۹۸]
  • ابو بصیر می‌گوید بر امام صادق (ع) وارد شدم و به حضرت گفتم فدای شما گردم من می‌خواهم "خصوصی" از مسأله‌ای بپرسم، آیا کسی اینجا نیست که سخن مرا بشنود؟ "ابو بصیر نابینا بوده است" امام پرده بین دو اتاق را برداشته و نگاه کردند و سپس فرمودند ای ابا محمد "کنیه ابو بصیر" از آنچه می‌خواهی بپرس. گفتم فدای شما گردم شیعه حدیث نقل می‌کنند که رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین (ع) دری از علم گشود که از آن هزار در گشوده می‌شود امام فرمودند: ای ابا محمد قسم به خدا که رسول خدا (ص) به امیرالمؤمنین (ع) هزار در از علم گشودند که از هر کدام آنها هزار در گشوده می‌شود، به حضرت گفتم به خدا سوگند که این علم "بزرگی" است. پس حضرت مدتی سر به زیر انداخته و با چیزی به زمین می‌کوبیدند سپس فرمودند: این البته علم است ولی آن علم خاص نیست. سپس فرمودند: ای ابا محمد به راستی که جامعه نزد ماست و مردم نمی‌دانند جامعه چیست، گفتم فدای شما گردم جامعه چیست؟ فرمودند: کتابی است که طول آن هفتاد ذراع به ذارع پیامبر (ص) است، و این کتاب به زبان خود پیامبر (ص) املاء شده و به دست شخص امیرالمؤمنین (ع) نوشته شده است، در این کتاب همه حلال و حرام و هر چیزی که مردم به آن نیاز دارند، حتی دیه خراش کوچکی این چنین -سپس حضرت با دست به من زدند و فرمودند اجازه می‌دهی گفتم فدای شما گردم من غلام شما هستم هر چه می‌خواهی انجام ده پس حضرت با دستش دست مرا فشرد "به حدی که رنگ پوست تغییر پیدا کرد"- و "با حالتی هیجانی" شبیه غضبناک فرمودند حتی دیه این مقدار در آن کتاب وجود دارد، گفتم فدای شما گردم به خدا سوگند که این علم است فرمودند: این البته که علم است ولی آن علم نیست.

مدتی سکوت کردند و سپس فرمودند: به راستی که نزد ما جفر است و مردم نمی‌دانند جفر چیست، جفر پوست گوسفند یا شتری است، گفتم جفر چیست؟ فرمودند: ظرفی سرخ و پوستی سرخ که در آن علم تمام انبیا و اوصیا است گفتم به خدا سوگند که این همان علم است، حضرت فرمودند: این البته که علم است ولی آن علم نیست. سپس مدتی سکوت کرده و پس از آن فرمودند: به راستی که نزد ما مصحف فاطمه (س) است و مردم نمی‌دانند که مصحف فاطمه (س) چیست، در آن سه برابر این قرآن شما "نوشته شده" است، اما به خدا سوگند که از مطالب قرآن شما یک حرف در آن نیست، همانا آن چیزی است که خداوند به حضرت فاطمه (س) املاء و وحی نموده است، گفتم قسم به خدا که این همان علم است، حضرت فرمودند این البته که علم است ولی آن علم نیست. سپس مدتی سکوت کرده و پس از آن فرمودند: به راستی که نزد ما علم آنچه است که واقع شده است و آنچه در آینده تا روز قیامت واقع خواهد شد، گفتم فدای شما گردم به خدا سوگند که این علم است، حضرت فرمودند: این البته که علم است اما آن علم نیست. از حضرت پرسیدم فدای شما گردم پس آن علم "خاص یا علم حقیقی" چیست؟ فرمودند آن چیزی است که در شب و روز، و در هر امری بعد از امری و هر چیزی بعد از چیزی تا روز قیامت حادث می‌شود.

  • ضریس می‌گوید با ابو بصیر خدمت امام باقر (ع) بودیم، ابو بصیر از حضرت پرسید فدای شما گردم "با توجه به این که علم شما اکتسابی نیست" عالم شما به چه چیزی می‌داند؟ حضرت فرمودند: به راستی که عالم ما "اگر خدا نخواهد" غیب را نمی‌داند و اگر خداوند عالم ما را "یک لحظه" به خودش واگذار نماید "همه آنچه داشته از دستش می‌رود" و مانند یکی از شما خواهد بود و لکن "به فضل الهی" لحظه به لحظه علم برایش حادث می‌شود»[۱۹۹].

پرسش‌های وابسته

  1. منابع علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. رابطه علم لدنی با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  3. رابطه روح یا روح القدس با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  4. رابطه وحی یا الهام با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  5. رابطه کشف یا شهود با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  6. رابطه امام مبین یا کتاب مبین با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  7. رابطه ام الکتاب با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  8. رابطه کتاب اعمال با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  9. رابطه علم‌الکتاب با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  10. رابطه لوح یا لوح محفوظ با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  11. رابطه عرش با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  12. رابطه مصحف فاطمه یا کتاب‌هایی مثل جفر با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  13. رابطه عمود نور با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  14. رابطه اسم اعظم با علم غیب معصوم چیست؟ (پرسش)
  15. آیا برهان می‌تواند راه آگاهی به غیب باشد؟ (پرسش)
  16. علم غیب امام به طور مستقیم از جانب خدا به او داده می‌شود یا با وساطت پیامبر خاتم؟ (پرسش)
  17. آیا معصومان کتابی داشتند که نام‌های پادشاهان یا شیعیان یا اهل بهشت و جهنم در آن ذکر شده است؟ (پرسش)
  18. آیا تعلیم اسماء با علم غیب پیامبر ارتباط دارد؟ (پرسش)
  19. آیا علم غیب با خاتمیت منافات دارد؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم غیب معصوم

پانویس

  1. «إنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عِلْمَينِ: عِلْماً أظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَأنْبِيَاءَهُ وَرُسُلَهُ، فَمَا أظْهَرَ عَلَيْهِ مَلاَئِكَتَهُ وَرُسُلَهُ وَأنْبِيَاءَهُ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ; وَعِلْماً اسْتَأثَرَ بِهِ، فَاِذَا بَدَا للهِ فِي شَيء مِنْهُ، أعْلَمْنَا ذَلِكَ وَعَرَضَ عَلَى الأئِمَّةِ الَّذِينَ كَانوُا مِنْ قَبْلِنَا؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۵۵.
  2. پاسداران وحی، ص ۱۹۳.
  3. امام‌شناسی ج۱۲
  4. اصول کافی‌، ج ۱، ص ۲۷۱
  5. اصول کافی‌، ج ۱، ص ۱۷۶
  6. بررسی‌ مسائل کلی‌ امامت، ص ۲۴۹.
  7. آگاهی سوم یا علم غیب، ص٣٣-٣٨.
  8. کلینی، الکافی، ج۴ ،ص۹۴.
  9. صبحی صالح، بیتا، خ۱۹۲.
  10. دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، شماره ۶۳ ص ۲۲.
  11. فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند؛ سوره فصلت، آیه:۳۰.
  12. صفار قمی، بصائر الدرجات، ج۲ ،ص۱۱۰-۱۱۳ و ج۵ ،ص۲۵۳-۲۵۶.
  13. دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم، فصلنامه قبسات، شماره ۶۳ ص ۲۹.
  14. قدر شب قدر را بدانيم، وبگاه پدیدآورنده
  15. الکافی، ج۱، ص۲۵۴.
  16. در آستان امامان ملائکه و دیدار با امامان، ماهنامه پاسداران اسلام، شماره۲۴۸.
  17. جلد۵، صفحه ۷۸ .
  18. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۴۷، ص ۳۳، ح۳۰.
  19. وبگاه محمد جواد فاضل لنکرانی.
  20. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۲۷۱، ح۴؛ سید عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۵، ص۴۲.
  21. سوره آل عمران، آیه ۴۲-۴۵.
  22. سوره هود، آیه ۷۱.
  23. محمد بن علی بن الحسین، علل الشرایع، ج۱، ص۲۱۶، باب ۱۴۶، ح۱؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۳، ص ۷۸، ح۶۵؛ محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الإمامة، ص۲۸.
  24. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۹۶ و ۳۹۷.
  25. مبلغ علمنا علی ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث. فامّا الماضی فمفسر و امّا الغابر فمزبور و امّا الحادث فقذف فی القلوب و نقر فی الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبی بعد نبینا؛ شیخ عزیزالله عطاردی، مسند الامام الکاظم (ع)، المؤتمر العالمی للامام الرضا (ع)، ج۱، ص۳۲۴؛ اصول الکافی، ج۱، ص۲۶۴؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۵۹.
  26. علم غیب از نگاه عقل و وحی (کتاب)|علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۳۳۰.
  27. صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۳۷ - ۱۳۸.
  28. اوائل المقالات، شیخ مفید، ص ۶۹ و ۷۰.
  29. همان، ۶۸.
  30. همان.
  31. تصحیح الإعتقاد، شیخ مفید، ص ۹۹.
  32. منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۵۹
  33. «و [به یادآورید] هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برترى بخشیده است»؛ سوره آل عمران، آیه ۴٢.
  34. «اى مریم! [به شکرانه این نعمت] براى پروردگار خضوع کن و سجده به‌جا آور و با رکوع‌کنندگان، رکوع کن»؛ سوره آل عمران، آیه ۴٣
  35. «[به یاد آورید] هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خداوند تو را به کلمه‌اى از سوى خود بشارت مى‌دهد که نامش مسیح، عیسى پسر مریم است و از مقربان [الهى] خواهد بود»؛ سوره آل عمران، آیه ۴۵.
  36. همسرش ایستاده بود، [از خوشحالى] خندید. پس او را به اسحاق و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادیم؛ سوره هود، آیه ٧١.
  37. علل الشرایع، ج١، ص٢١۶؛ بحارالانوار، ج۴٣، ص٧٨. دلائل الامامة، ص٢٨.
  38. «السَّلامُ عَلَیْکِ ایَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلامُ عَلَیْکِ ایَّتُهَا المُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ»؛ إقبال الاعمال، ج٣، ص١۶۵؛ المزار، الشهید الاول، ص٢٢.
  39. «أَنَّ أَوْصِیَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُون». کافى، ج١، ص٢٧٠.
  40. «أن أوصیاء علی محدثون». بصائر الدرجات، جزء ٧، ص۴٢١.
  41. «الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُون». کافى، ج١، ص٢٧١؛ امالى، الطوسى، ص٢۴۵.
  42. «نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً».بصائر الدرجات، ج١، ص٣١٩.
  43. حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ قَزَعَةَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله (ص) لَقَدْ کَانَ فِیمَا قَبْلَکُمْ مِنْ الْأُمَمِ مُحَدَّثُونَ فَإِنْ یَکُ فِی أُمَّتِی أَحَدٌ فَإِنَّهُ عُمَرُ. زَادَ زَکَرِیَّاءُ بْنُ أَبِی زَائِدَةَ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ (ص) لَقَدْ کَانَ فِیمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ رِجَالٌ یُکَلَّمُونَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا أَنْبِیَاءَ فَإِنْ یَکُنْ مِنْ أُمَّتِی مِنْهُمْ أَحَدٌ فَعُمَرُ»؛ صحیح البخارى، ج۴، ص٢٠٠؛ فتح البارى بشرح صحیح البخارى، ج٧، ص۵٢؛ غریب الحدیث، ابن قتیبه الدینورى، ج١، ص٩٧؛ لسان العرب، ج٢، ص١٣۴.
  44. «اینکه رسول خدا (ص) فرموده است: «اگر میان امتم کسى از آنها باشد»، این کلام و شرط را از روى تردید نگفته است. بلکه حضرت براى تأکید فرموده است؛ چنان که وقتى مى‌گویید: «اگر دوستى برایم باشد، او فلانى است»، منظور این نیست که او هیچ دوستى ندارد. بلکه اختصاص دادن کمال صداقت به او مى‌باشد. هنگامى که ثابت شد چنین حقیقتى میان غیر امت اسلام وجود داشته است، بودنش در امت برتر، سزاوارتر خواهد بود»؛ فتح البارى بشرح صحیح البخارى، ج٧، ص۶٢.
  45. عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ النَّبِیِّ (ص) قَالَ إِنَّهُ قَدْ کَانَ فِیمَا مَضَ‍-‍ى قَبْلَکُمْ مِنْ الْأُمَمِ مُحَدَّثُونَ وَإِنَّهُ إِنْ کَانَ فِی أُمَّتِی هَذِهِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ»؛ صحیح البخارى، ج۴، ص١۴٩، همانند این حدیث در کتاب صحیح مسلم نیز آمده است: صحیح مسلم بشرح النووى، ج١۵، ص ١۶۶.
  46. ما قال الناس فی شىء و قال فیه عمر إلا جاء القرآن بنحو ما یقول عمر. تاریخ الخلفاء». جلال الدین سیوطى، ص١۴٢.
  47. همان.
  48. سوره بقره، آیه ۱۲۵.
  49. صحیح البخارى، کتاب الصلاة، باب ما جاء فى القبله، ح۴٠٢؛ صحیح المسلم، ج١۵، ص١۶۶؛ تاریخ الخلفاء، جلال‌الدین سیوطى، فصل فى موافقات عمر، ص١۴٣؛ الغدیر، ج۵، ص۴٢.
  50. الجامع لاحکام القرآن، القرطبى، ج١٢، ص٧٩؛ تاریخ الخلفاء، ص١۴٧؛ شرح العقائد النسفیة، محمد عمر نسفى، ص١٠۶.
  51. الاصابة، ج٣، ص٢۶.
  52. تاریخ بغداد، ج٨ ، ص١١٣.
  53. همان، ص۴۶٢.
  54. «أبوهریرة الدوسی الیمانی الحافظ الفقیه صاحب رسول الله (ص) عبد الرحمان بن صخر على الأشهر کان اسمه فی الجاهلیة عبد شمس...». تذکرة الحفاظ، الذهبى، ج١، ص٣٢.
  55. تهذیب الکمال، المزى، ج٣۴، ص٣۶۶.
  56. «...وحديث ابى هريرة خمسة آلاف مسند و ثلثمائة مسند وأربع و سبعين مسندا». ابى محمد على بن احمد (المعروف بابن حزم الظاهرى). الفصل فى‌الملل و الأهواء والنحل، ج٣، ص۶١.
  57. «... فَقَالُوا يَا أَبَا هُرَيْرَةَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ الله (ص)؟ قَالَ لَا هَذَا مِنْ كِيسِ أَبِي هُرَيْرَةَ» صحيح البخارى، ج۶، ص١٨٩.
  58. «درباره او گفته‌اند كه او گفتار كعب را به‌جاى حديث پيامبر (ص) و حديث پيامبر (ص) را به‌جاى گفتار كعب به مردم معرفى مى‌كرد». ر.ک: تاريخ مدينة دمشق، ج ۶٧، ص٣۵٩؛ سير أعلام النبلاء، الذهبى، ج٢، ص٢٠۶؛ البداية و النهاية، ج٨، ص١١٧.
  59. حضرت درباره او فرمود: «ألا إن أكذب الناس [أكذب الاحياء] على رسول الله (ص) أبو هريرة الدوسى»؛ «آگاه باشيد كه دروغگوترين مردم بر رسول خدا (ص) ابوهريره است». شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج۴، ص۶٨؛ شيخ المضيره أبو هريره، محمود أبوريه، ص١٣۵؛ ابو هريره، السيد شرف‌الدين، ص١۶٠. همچنين نقل شده است كه ابوهريره پيوسته مى‌گفت: «دوستم به من گفت. دوستم را ديدم و دوستم رسول خدا (ص) به من فرمود». پس آن مطلب به گوش اميرمؤمنان على (ع)رسيد. آن‌گاه حضرت فرمود: «اى اباهريره! چه وقت و چه هنگام رسول خدا (ص) دوست تو بوده است؟». تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، ص٢٨.
  60. درباره رفتار عمر با ابوهریره چنین آمده است: «ضربهابی هریرة عمر وقال قد أکثرت من الروایة وأحر بک أن تکون کاذبا على رسول الله...»؛ «عمر او را زد و به او گفت: در نقل روایت از پیامبر (ص) زیاده‌روى کردى اى اباهریره و شایسته است که نسبت به رسول خدا (ص) دروغگو شناخته شوى...». شیخ المضیره ابو هریره، الشیخ محمود ابوریه، ص١۴٨؛ أضواء على السنه المحمدیه، محمود ابوریه، ص٢٠١. همچنین عمر، او را دزد و دشمن خدا و قرآن دانسته و گفته است: «عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ لِی عُمَرُ یَا عَدُوَّ الله وَعَدُوَّ کِتَابِهِ أسَرَقْتَ مَالَ الله؟». الطبقات الکبرى، ج۴، ص٣٣۵؛ العقد الفرید، ج١، ص١٣؛ کتابُ جُمل من أنساب الأشراف، البَلَاذُرى، ج١٠، ص٣٧٣. همچنین نقل شده است: «عن السائب بن یزید قال سمعت عمر بن الخطاب یقول لأبى هریرة لتترکن الحدیث عن رسول الله (ص) أو لألحقنک بأرض دوس»؛ «از عمر بن خطاب شنیدم به ابوهریره مى‌گفت: روایت حدیث از رسول خدا (ص) را ترک مى‌کنى یا تو را به سرزمین دوس تبعید کنم». تاریخ مدینة دمشق، ج۵٠، ص١٧٢؛ سیر أعلام النبلاء، ج٢، ص۶١٠؛ الإصابه، ج١، ص۶٩؛ شیخ المضیره ابوهریره، الشیخ محمود ابوریه، ص١٠٣.
  61. «عثمان نیز به او گفت: زیاده‌روى کردى. دست برمى‌دارى یا تو را به سرزمین دوس تبعید کنم». شیخ المضیره أبوهریره، ص١٠٣.
  62. زنان پیامبر ام‌سلمه و عایشه او را در گفته‌اش از رسول خدا (ص) که «من اصبح جنباً افطر ذلک الیوم»؛ «هرکس جنب بیدار شود، آن روز را افطار کند»، تکذیب مى‌نمایند. مسند احمد، ج۶، ص٣١٣؛ الموطأ، مالک بن‌انس، ج١، ص٢٩٠؛ سنن الکبرى، البیهقى، ج۴، ص٢١۴؛ اختلاف الحدیث، الامام الشافعى، ص۵٢٩.
  63. نعمان بن ثابت، معروف به ابوحنیفه، درباره ابوهریره مى‌گوید: «...أقلد جمیع الصحابة ولا أستجیز خلافهم برأیى إلا ثلاثة نفر أنس بن مالک و أبو هریرة و سمرة فقیل له فى ذلک فقال أما أنس فاختلط فى آخر عمره وکان یستفتى فیفتى من عقله وأنا لا أقلد عقله وأما أبو هریرة فکان یروى کل ما سمع من غیر أن یتأمل فى المعنى ومن غیر أن یعرف الناسخ من المنسوخ»؛ «...از همه صحابه تقلید مى‌کنم و مخالفت با نظرشان را روا نمى‌دانم؛ مگر سه نفر انس بن مالک، ابوهریره و سمره علت این امر را از او سؤال کردند. پاسخ داد انس در آخر عمرش تعادل فکرى خود را از دست داد و هرگاه چیزى از او پرسیده مى‌شد با عقلش پاسخ مى‌داد و من عقل او را تقلید نمى‌کنم. اما ابوهریره هر آنچه را مى‌شنید، بدون تأمل در معنا و بدون آنکه ناسخ و منسوخ را بداند، روایت مى‌کرد. شیخ المضیره أبوهریره، ص١۴۶.
  64. ابن ابى الحدید معتزلى از استاد خود ابوجعفر اسکافى نقل مى‌کند: «قال أبوجعفر: أبو هریرة مدخول عند شیوخنا غیر مرضى الروایة...»؛ «ابوهریره نزد استادان و بزرگان ما ناخالص و روایات او ناپسند است...». شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج۴، ص۶٧.
  65. الدرالمنثور، ج۶، ص١٣٣؛ تفسیر الآلوسى، ج۴، ج٢۴۵؛ تفسیر الرازى، ج١٠، ص١٣؛ کنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، ج١۶، ص۵٣٨.
  66. الغدیر، ج٣، صص٩٧ و ٩٨ و ج۶، صص۴۶٢ و ۴۶٣؛ نوادرالاثر فى علم عمر، الغدیر، ج۶، صص١٢٠- ۴۶٩.
  67. الغدیر، ج۵، ص۴٢.
  68. منابع علم امامان شیعه، ص ۱۳۰-۱۴۰.
  69. شيخ مفيد،الاختصاص،ص۳۲۹.
  70. بررسی علم اولیای الهی، ص۱۱۶.
  71. ر.ک: حج، ۷۵؛ فاطر ۱؛ فرقان، ۲۱.
  72. «و آنگاه فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و بر زنان جهان برتری داد»؛ سوره آل عمران، آیه۴۲.
  73. ر.ک: محمد‌ بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‏۱، ص۶۵۷؛ محمد‌ بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۳۱۶ـ۳۱۹.
  74. مریم، ۱۷ـ۲۱.
  75. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۷۸۳؛ محمد‌ بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۶، ص۴۶.
  76. ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۱۴، ص۳۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏۱۳، ص۳۶؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج‏۱۵، ص۲۸۶؛ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ج‏۵، ص۱۷۵؛ حسین‌بن‌احمد حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنا عشری، ج‏۸، ص۱۵۸؛ سید علی اکبر قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ج۶، ص۳۱۴ و ... .
  77. حجر، ۶۷ـ۷۰.
  78. ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی. ص۴۸.
  79. علم امام تام یا محدود؟، فصلنامه مشرق موعود شماره۳۷.
  80. صفار، بصائر الدرجات، ص۵۶.
  81. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۴۹.
  82. صفّار، همان، ص۵۶، ح۲.
  83. صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ‏ج۲، ص۶۱۰؛ طوسی، تهذیب الأحكام، ج۶، ص۹۶.
  84. «ما کسانی هستیم که فرشتگان به سوی ما در رفت و آمد هستند».
  85. ر . ك: کلینی، همان، ۲، ۳۱۰.
  86. و روح خود (جبرئیل) را به سوى او فرستادیم و در حالى كه بشرى درست اندام بود، بر او نمایان شد؛ سوره مریم، آیه۱۷.
  87. ر.ک: علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ‏۱۴/ ۳۵؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳/ ۳۶؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ‏۱۸/ ۲۸۶؛ مغنیه، تفسیر الكاشف، ‏۵/ ۱۷۵؛ شاه عبد العظیمی، تفسیر اثنا عشری، ۸/ ۱۵۸؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ‏۶/ ۳۱۴.
  88. «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد!»؛ سوره فصلت، آیه۳۰.
  89. «دوازده نفر از اهل بیت من محدَّث هستند».
  90. صفّار، بصائر الدرجات، ۳۲۱ـ۳۲۲؛ مفید، الإختصاص، ۲۸۶ _ ۲۸۷. سند این روایت صحیح است.
  91. صفّار، همان، ۳۲۳، ح۱۱ و ۳۶۶، ح۴.
  92. شیوه‌های ارتباط فرشتگان با ائمه (ع)؛ ص۲۶۷.
  93. «مبلغ علمنا على‌ ثلاثة وجوه: ماض و غابر و حادث.فاما الماض فمفسر و اما الغابر فمزبور و اما الحادث فقذف فى‌ القلوب ونقر فى‌ الاسماع و هو افضل علمنا و لا نبى‌ بعد نبينا‏».
  94. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  95. امینی، الغدیر، ج۵، ص : ۶۸ - ۷۸.
  96. راوندی، خرائج و الجرائح، ۸۳۰/۲؛ اختصاص، ۲۸۷ و ۳۲۸؛ صفار، بصائر الدرجات، ۳۲۴ و ۳۶۸؛ تأویل الآیات الظاهرة، ص ۳۴۲.
  97. راوندی، خرائج و الجرائح، ۸۳۰/۲.
  98. ملک می‌آید و در قلبش چیزی می‌افکند؛ مجلسی، بحارالانوار، ۷۱/۲۶.
  99. مفید، ارشاد القلوب، ۱۸۶/۲؛ صفار، بصائرالدرجات، ۲۳۲، ۳۱۸، ۳۲۴ و ۳۷۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ۶۰/۲۶ ، طوسی، امالی، ۴۰۷.
  100. مفید، ارشاد القلوب، ۱۸۶/۲؛ کلینی، کافی، ۲۶۴/۱؛ صفار، بصائر الدرجات، ۳۱۸ و ۳۶۸.
  101. کلینی، کافی، ۲۶۴/۱.
  102. کلینی، کافی، ۲۳۲/۱.
  103. کلینی، کافی، ۴۶۴/۱.
  104. منابع علم امام در قرآن، فصلنامه امامت‌پژوهی، شماره ۶ ص ۱۸۱ - ۱۸۲.
  105. شیخ مفید؛ الارشاد؛ جلد ۲، ص ۱۸۶؛ کلینی؛ الکافی؛ ج ۱ ص ۳۱۸ و ۳۹۸؛ شیخ مفید ص ۲۳۸؛ مجلسی؛ بحار الأنوار؛ ج ۲۶ ص ۱۸۶.
  106. حقيقت تحديث و رابطه آن با نبوت، فصلنامه آینه معرفت، شماره ۳۷، زمستان ۱۳۹۲، ص ۱۵۲.
  107. ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد که دعوتش فراگیر شود؛ سوره حج، آیه: ۵۲.
  108. دقائق التفسیر، ج۲، ص۱۴۰.
  109. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص 81 - 83
  110. علم امام از دیدگاه کلام امامیه، ص۶۴-۶۸.
  111. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۸۰.
  112. «خداوند از راه الهام مرا از آنچه در لوح محفوظ است، آگاه ساخته است»؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶، ص۴.
  113. «او همانند دوست سلیمان (آصف بن برخیا) یا دوست موسی (یوشع یا حضر) یا ذی القرنین بود»؛ علامه امینی، الغدیر، ج۵، ص۴۸۰.
  114. کلینی، کافی، ج۱، ص۱۷۶.
  115. «تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم، جز آنکه تو پیامبر نیستی»؛ نهج البلاغه، خطبه۱۹۲، ص۲۲۲.
  116. «سوره واقعه، آیات ۱۰ـ۱۱.
  117. «پیشگامان همان رسولان الهی (ع) و خاصّان خداوند از خلقند، در آنها پنج روح قرار داده (از جمله اینکه) آنها را با روح القدس تقویت نموده که به وسیله آن اشیاء را می شناسند»؛ کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۷۱.
  118. «به وسیله روح القدس آنچه را در زیر عرش تا آنچه را در زیر زمین است می‌داند». همان، ص ۲۷۱.
  119. کلینی، اصول کافی، ج۱، ص ۲۴۰.
  120. عسکری امام‌خان، منشأ و قلمرو علم امام، فصل پنجم.
  121. امینی، الغدیر، ج۵، ص۶۷.
  122. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۶، ص۶۷.
  123. کلینی، اصول کافی، ج۲، ص۱۴.
  124. بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۷۸.
  125. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج۲، ص۷۶۴.
  126. ابن حجر عسقلانی فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۴۱.
  127. رابطه الهام و تحدیث در علم امامان شیعه، ص ۵۹.
  128. بحارالانوار، ج ۲۶، ص۵۵.
  129. اصول کافی، ج۲، ص ۱۴.
  130. اصول کافی، ج۲، ص ۱۰.
  131. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۲۸.
  132. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، ص۱۳
  133. محمد حسین امینی، الغدیر، ص۶۸.
  134. محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، ارشاد القلوب، ص. ۱۸۱.
  135. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج:۱ ، ص۲۶.
  136. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ص. ۱۲۱.
  137. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص۴۶.
  138. فیض کاشانی، علم الیقین، ص۴۸۵.
  139. فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند؛ سوره فصلت، آیه:۳۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ج۲، ص۱۱۳.
  140. بصائر الدرجات، ج۵، ص۲۵۳.
  141. بصائر الدرجات، ج۵، ص۲۵۴.
  142. بصائر الدرجات، ج۲، ص۱۱۰.
  143. علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)؛ ص: ۹۶.
  144. فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان؛ فصلنامه امامت‌پژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸.
  145. حر عاملی،اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۱، ص ۲۴۸.
  146. [[نقد_شبهه_تعارض_آیات_علم_غیب_در_قرآن_(مقاله)|نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن (مقاله)، ص ۴۶]
  147. آفاق علم امام در الکافی
  148. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع) يَقُولُ الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُون».
  149. «إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى الشَّخْصَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ كَلَامُ مَلَك‏»
  150. «عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: أَنَّ عَلِيّاً (ع) كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ: بَلَى قُلْتُ مَنْ كَانَ يُحَدِّثُهُ قَالَ: مَلَكٌ قُلْتُ فَأَقُولُ إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا بَلْ قُلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ مَا سَمِعْتَ أَنَّ عَلِيّاً (ع) سُئِلَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ أَ نَبِيّاً كَانَ قَالَ لَا وَ لَكِنْ كَانَ عَبْداً أَحَبَّ اللَّهَ فَأَحَبَّهُ وَ نَاصَحَ اللَّهَ فَنَصَحَهُ فَهَذَا مَثَلُه».
  151. آفاق علم امام در الکافی
  152. الغدیر، ج۵، ص۴۲.
  153. اصول کافی، ج۲، ص۱۰.
  154. علم ائمه از نظر عقل و نقل؛ ص: ۷۱.
  155. کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۷۱.
  156. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۷۶.
  157. عن محمد بن اسماعیل بن بزیع قال: سمعت أبا الحسن (ع) یقول: «الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ‏ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُون‏».
  158. علم غیب ائمه معصومین (ع)؛ ص ۴۱.
  159. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۵۷.
  160. عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ الرَّسُولِ وَ النَّبِيِّ وَ الْمُحَدَّثِ قَالَ الرَّسُولُ الَّذِي تَأْتِيهِ الْمَلَائِكَةُ وَ تَبْلُغُهُ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ النَّبِيُّ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ فَمَا رَأَى فَهُوَ كَمَا رَأَى وَ الْمُحَدَّثُ الَّذِي يَسْمَعُ كَلَامَ الْمَلَائِكَةِ وَ يُنْقَرُ فِي أُذُنِهِ وَ يُنْكَتُ فِي قَلْبِه؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۶، ص ۷۴، ح ۲۵.
  161. عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ {{ع]] عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ﴿وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا قُلْتُ مَا هُوَ الرَّسُولُ مِنَ النَّبِيِّ قَالَ النَّبِيُّ هُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ وَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ الرَّسُولُ يُعَايِنُ الْمَلَكَ وَ يُكَلِّمُهُ قُلْتُ فَالْإِمَامُ مَا مَنْزِلَتُهُ قَالَ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى وَ لَا يُعَايِنُ ثُمَّ تَلَا وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّث‏؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۶، ص ۷۴، ح ۲۶.
  162. عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّسُولِ فَقَالَ الرَّسُولُ الَّذِي يُعَايِنُ الْمَلَكَ يَجِيئُه‏ بِرِسَالَةٍ عَنْ رَبِّهِ فَيُكَلِّمُهُ كَمَا يُكَلِّمُ أَحَدُكُمْ صَاحِبَهُ وَ النَّبِيُّ لَا يُعَايِنُ مَلَكاً إِنَّمَا يُنَزَّلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ وَ يَرَى فِي مَنَامِهِ قُلْتُ مَا عَلِمَهُ إِذَا رَأَى فِي مَنَامِهِ أَنَّ هَذَا حَقٌّ قَالَ يُبَيِّنُهُ اللَّهُ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ حَقٌّ وَ الْمُحَدَّثُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى شَيْئا؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏۲۶، ص ۷۴، ح ۲۹.
  163. مصطفوی، پیشین، ج ۱۲، ص ۲۱۹، مادۀ "نَقر".
  164. ابن منظور، پیشین، ج ۱۴، ص ۲۷۷، واژۀ "نَکت" و ابوالحسن احمد بن فارس بن زکریا، معجم المقائیس فی اللغه، ص ۰۴۷، واژۀ "نَکت".
  165. عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ أَبَاكَ حَدَّثَنِي أَنَّ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (ع) كَانُوا مُحَدَّثِينَ قَالَ فَقَالَ كَيْفَ حَدَّثَكَ قُلْتُ حَدَّثَنِي أَنَّهُ كَانَ يُنْكَتُ فِي آذَانِهِمْ قَالَ صَدَقَ أَبِي‏؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۲۶، ص ۶۹، ح ۹.
  166. عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَانَ عَلِيٌّ وَ اللَّهِ مُحَدَّثاً قَالَ قُلْتُ لَهُ اشْرَحْ لِي ذَلِكَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَالَ يَبْعَثُ اللَّهُ مَلَكاً يُوقِرُ فِي أُذُنِهِ كَيْتَ وَ كَيْت‏‏؛ محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ۲۶، ص ۷۱، ح ۱۵.
  167. مصطفوی، پیشین، ج ۱۳، ص ۱۷۵، مادۀ "وقر".
  168. ابو جعفر محمد بن الحسن الصفّار، بصائر الدرجات فی المقامات و فضائل اهل البیت (ع)، با تصحیح، تعلیق و شرح میرزا محسن کوچه باغی، ص ۳۰۵، ح ۸.
  169. سوره مریم، آیه: ۱۹ - ۲۰.
  170. سوره هود، آیه: ۷۱ - ۷۲.
  171. علم لدنی در قرآن و حدیث؛ ص ۷۱ - ۷۳.
  172. جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآن‌پژوهی
  173. علی (ع) محدث بود.
  174. فرشته با او سخن می‌گفت.
  175. «مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْن‏».
  176. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر موضوعی پیام قرآن، ج ۹، ص ۱۱۱ تا ۱۳۴؛ و سعیدی مهر، محمد، کلام اسلامی، ج ۱، ص۱۴۸ و ۱۴۹.
  177. «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ (ع) يَقُولُ: الْأَئِمَّةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ». الکلینی، الأصول من الکافی، ج ۱، ص۲۷۱.
  178. علامه مجلسى، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج‏۳، ص۱۶۴.
  179. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْجَفْرِ فَقَالَ: هُوَ جِلْدُ ثَوْرٍ مَمْلُوءٌ عِلْماً. قَالَ لَهُ فَالْجَامِعَةُ؟. قَالَ: تِلْكَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِي عَرْضِ الْأَدِيمِ مِثْلُ فَخِذِ الْفَالِجِ‏ فِيهَا كُلُّ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ مِنْ قَضِيَّةٍ إِلَّا وَ هِيَ فِيهَا حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ قَالَ فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ (س). قَالَ: فَسَكَتَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ إِنَّكُمْ لَتَبْحَثُونَعَمَّا تُرِيدُونَ وَ عَمَّا لَا تُرِيدُونَ إِنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ‏ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ (ع) يَأْتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ (ع) يَكْتُبُ ذَلِكَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ (س)» الکلینی (طبعة الإسلامیة)، الأصول من الکافی، ج ۱، ص۲۴۱.
  180. صراط النجاة، ج۳، ص۴۴۰.
  181. «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: أَرْسَلَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) إِلَى زُرَارَةَ أَنْ يُعْلِمَ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ أَنَّ أَوْصِيَاءَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مُحَدَّثُونَ». الکلینی، اصول کافی، ج۱، ص۲۷۰.
  182. «وَ أَنَا صَاحِبُ اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ أَلْهَمَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَ مَا فِیهِ»؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار (کتاب)|بحار الانور]]، ج۲۶، ص۴.
  183. «محدَّثون؛ أراد بقوله: محدثون، أقواما یصیبون إذا ظنوا وحدسوا ، فکأنهم قد حدثوه بما قالوا». ابن أثیر الجزری، معجم جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج۸، ص۶۱۰، بر اساس نرم افزار الجامع الکبیر.
  184. «وقال ابن قتیبة: یرید قوما یصیبون إذا ظنوا وحدسوا، فکأنهم حدثوا بشیء فقالوه». ابن الجوزی الحنبلی، کشف المشکل من حدیث الصحیحین، ج۳، ص۳۸۱.
  185. «واختلف فی تأویله فقیل: ملهم. قاله: الأکثر». أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج۷، ص۵۰
  186. «قوله: محدثون فالمحدث: الملهم یلقى الشیء فی روعه یرید قوما یصیبون إذا ظنوا، فکأنهم حدثوا بشیء، فقالوه وتلک منزلة جلیلة من منازل الأولیاء». الحسین بن مسعود البغوی، شرح السنة، ج۱۴، ص۲۲.
  187. «وقد جاء فی الحدیث تفسیره: (أنهم ملهمون) والملهم هو الذی یلقى فی نفسه الشئ فیخبر به حدسا وفراسة و هو نوع یختص به الله عز وجل من یشاء من عباده الذین اصطفى، مثل عمر، کأنهم حدثوا بشئ فقالوه». ابن أثیر الجزری، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۱، ص۳۵۰.
  188. «یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند». شوری، آیه ۵۱.
  189. «والمراد بالوحی هنا: إیقاع مراد الله فی نفس النبی یحصل له به العلم بأنه من عند الله فهو حجة للنبیء لمکان العلم الضروری وحجة للأمة لمکان العِصمة من وسوسة الشیطان وقد یحصل لغیر الأنبیاء ولکنه غیر مطرد ولا منضبط مع أنه واقع وقد قال النبی (ص) : قد کان فیما مضى قبلکم من الأمم مُحَدَّثون فإن یکن فی أمتی منهم أحد فعُمرُ بن الخطاب؛ قال ابن وهب: محدَّثون: مُلْهَمُون». جمال الدین یوسف بن حسن بن عبد الهادی المقدسی، تفسیر التحریر و التنویر، ج۲۵، ص۳۴.
  190. زَادَ زَکَرِیَّاءُ بن أبی زَائِدَةَ عن سَعْدٍ عن أبی سَلَمَةَ عن أبی هُرَیْرَةَ قال: قال النبی (ص): لقد کان فِیمَنْ کان قَبْلَکُمْ من بَنِی إِسْرَائِیلَ رِجَالٌ یُکَلَّمُونَ من غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا أَنْبِیَاءَ فَإِنْ یَکُنْ من أُمَّتِی منهم أَحَدٌ فَعُمَرُ؛ ابوعبدالله محمد بن إسماعیل البخاری الجعفی، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۳۴۹.
  191. «وقیل مکلم أی تکلمه الملائکة بغیر نبوة». فتح الباری، ج۷، ص۵۰
  192. «وقیل تکلمهم الملائکة وجاء فی روایة متکلمون وقال: البخاری یجری الصواب على السنتهم». محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام النووی الشافعی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۱۵، ص ۱۶۶.
  193. «حدثنا محمد بن أبی زرعة ثنا هشام بن عمارنا إسماعیل بن عیاش نا محمد بن مهاجر عن أبی سعد خادم الحسن بن أبی الحسن عن الحسن عن أبی سعید الخدری قال: قال: رسول الله (ص) من أبغض عمر فقد أبغضنی ومن أحب عمر فقد أحبنی وإن الله باهى بالناس عشیة عرفة عامة وباهى بعمر خاصة وإنه لم یبعث نبیا إلا کان فی أمته محدث وإن یکن فی أمتی منهم أحد فهو عمر. قالوا: یا رسول الله کیف محدث؟. قال: تتکلم الملائکة على لسانه». ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب الطبرانی، المعجم الأوسط، ج۷، ص۱۸.
  194. دیدگاه برخی از این علماء بدین شرح است: (۱): ابوبکر هیثمی: وی در کتاب مجمع الزوائد، پس از نقل این روایت، درباره ابو سعد خادم حسن بصری می‌نویسد: من او را نمی‌شناسم، اما دیگر رجال ثقه هستند. ر.ک: ابوالحسن علی بن أبی بکر الهیثمی، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۹، ص۶۹. (۲): ذهبی: او نیز در کتاب میزان الاعتدال‌ تصریح می‌کند که من ابو سعد خادم حسن بصری را نمی‌شناسم و روایتش باطل است. ر.ک: شمس‌الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان الذهبی الشافعی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۷، ص۳۷۲. (۳): ابن حجر عسقلانی: وی نیز در کتاب لسان المیزان همانند ذهبی گفته است که من ابو سعد را نمی‌شناسم و خبرش باطل است. أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل العسقلانی الشافعی، لسان المیزان، ج۷، ص۵۱.(۴): علی بن محمد کنانی: او نیز در کتاب تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعة، همین سخن را گفته است. ر.ک: علی بن محمد بن علی بن عراق الکنانی، ج۱، ص۱۳۲.
  195. اثبات علم غیب امامان از قرآن کریم
  196. "إِنَّ عِنْدَنَا الصُّحُفَ الْأَوْلَى صُحُفَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى فَقَالَ لَهُ ضُرَيْسٌ أَ لَيْسَتْ هِيَ الْأَلْوَاحَ فَقَالَ بَلَى قَالَ ضُرَيْسٌ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْعِلْمُ فَقَالَ لَيْسَ هَذَا الْعِلْمَ إِنَّمَا هَذِهِ الْأَثَرَةُ إِنَّ الْعِلْمَ مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَومٌ بِيَوْمٍ وَ سَاعَةً بِسَاعَةٍ"؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۶۰، ب۱، ح ۱۳۸.
  197. "عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ يَذْكُرُونَ أَنَّ عِنْدَكُمْ صَحِيفَةً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِيهَا مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ النَّاسُ وَ أَنَّ هَذَا هُوَ الْعِلْمُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَيْسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمُ إِنَّمَا هُوَ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي يَحْدُثُ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ"؛ بحار الانوار ج۲۶، ص۲۰، ب۱، ح ۶.
  198. "عَنْ ضُرَيْسٍ عَنْ أَبِي‏ عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا حَدَثَ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ يَوْمٌ بِيَوْمٍ وَ سَاعَةٌ بِسَاعَةٍ"؛ بحار الانوار ج۲۶، ص۶۰، ب۱، ح ۱۳۵.
  199. وبگاه آشتی با خرد.