فرزندان حضرت فاطمه در معارف و سیره فاطمی
بررسی نسب فرزندان فاطمه (س) به عنوان فرزندان پیامبر (ص)
موضوع انتساب فرزندان فاطمه (س) به نبی اکرم (ص)، به عنوان انتساب به اجداد مادری، یکی از مصادیق موضوع نسبشناسی است که میان مسلمانان دارای جنبههای ارزشی و فقهی و سیاسی است و بسیاری از اندیشمندان، با استناد به دلایل گوناگون، آن را ثابت میکنند و گروهی آن را مطابق قاعده میدانند؛ چراکه انتساب را مطلق پیوند خونی، هم از طریق پدر هم از طریق مادر، قلمداد میکنند[۱].
علم انساب (نَسَبشناسی) به شناسایی نَسَب اشخاص[۲] و گاه نسب و پیوند یک قبیله با قبایل دیگر میپردازد[۳]. بر اساس گزارشهای تاریخی، یونانیها، رومیها، هندیها، فارسها و سامیها به روابط نسبی اهمیت میدادهاند[۴]. در تورات، در برخی موارد، اجداد یک نفر تا چندین نسل ذکر شده است[۵]. اعراب قبل از اسلام نیز شأن و اهمیت ویژهای برای نسب قائل بودند. به اعتقاد آنان، حقوق انسانی و ارزش زندگی افراد، حتی میزان حمایتهای اجتماعی و دفاع از یک فرد، به نسب او بستگی داشت. به همین دلیل، نسابه (نسبشناسان) در جامعه عرب موقعیت والایی داشتند و به بزرگی از آنان یاد میشد[۶]. قرآن هم اجداد و نسب برخی انبیا را بیان نموده است[۷].
از دوره جاهلی متن مکتوبی در این باره در دست نیست، اما پس از ظهور اسلام دلایلی چند، موجب توجه فراوان به نسبشناسی شد؛ آغاز حضور اجتماعی و سیاسی پیامبر اکرم (ص) در میان عرب و اهتمام آنان به شناخت نسب رسول خدا (ص) از جنبههای متعدد، از جمله طهارت و بزرگی اجداد ایشان، از این عوامل بود. نبی اکرم (ص) در روایاتی به بیان نسب خویش پرداخته است[۸]. بسیاری از عالمان مسلمان نیز نسبنامه پیامبر اکرم (ص) را تهیه نموده، آن را به دیگران تعلیم دادند، که گام مؤثری در پیشبرد دانش نسبشناسی بود[۹].
پیامبر (ص)، برای حفظ و تداوم ارتباط خانوادگی، به نسبشناسی توصیه نمود[۱۰]. پس از ظهور اسلام، نسب در بسیاری از امور فقهی و حقوقی[۱۱] تأثیر مستقیم داشت. بحثهای تفسیری در ذیل آیات مرتبط با موضوع نسب[۱۲] یا واژههای معادل آن، همچون نسل[۱۳] و ذریه[۱۴]، نیز به اهمیت این موضوع افزود؛ لذا، موضوع نسب در طول تاریخ اسلام همواره مورد توجه دانشمندان بوده و کتابهای بسیاری درباره آن نوشته شده است[۱۵].
درباره نسب فرزندان فاطمه (س) نیز، آثار مستقلی، چون ابناء الزهراء (س) ابناء الرسول (ص)، نوشته شده است[۱۶]. بر اساس مدارک موجود، رسول خدا (ص) در خصوص بیان نسبت خود با فرزندان فاطمه (س) - که تنها نوادگان ایشان بودند - اهتمام ویژهای داشت. اهل بیت (ع) نیز بر این امر تأکید، و نسبت خود را مکرر بازگو میکردند[۱۷]. اهل بیت پیامبر (ص)، علاوه بر بهرهمندی از عصمت و کمالات اخلاقی و فضایلی که ناشی از شایستگیهای خودشان بود، از امتیاز انتساب با نبی اکرم (ص) نیز برخوردار بودند. این انتساب در بُعد اجتماعی، امتیاز و فضیلت فراوانی برای ایشان به ارمغان میآورد، اما برای دشمنانشان ناخوشایند بود. از این رو، پس از رحلت رسول خدا (ص) خلفای اموی در قرن اول هجری، برای کسب مشروعیت سیاسی، به رسم اعراب جاهلی به انساب و مفاخر قبیلهای خود پناه بردند؛ لذا، خلفای اموی را بیشترین حامی موضوع انساب دانستهاند[۱۸]. امویان در طول حکومت نودساله خود کوشیدند این فرهنگ جاهلی را میان مسلمانان نهادینه سازند که تنها زادگان پسری، به خود انسان منتسب میشوند، ولی زادگان دختر به پدران خویش انتساب دارند[۱۹]. در قرن دوم هجری حاکمان عباسی، برای اثبات حق جانشینی عباسیان پس از رسول خدا (ص)، به انتساب خویش با رسول خدا (ص) تمسک میجستند و از سوی دیگر درصدد نفی انتساب اهل بیت (ع) به پیامبر اکرم (ص)، به عنوان نسل و ذریه ایشان بودند. این امر در آن دوران به طرح مباحثی جدیدتر و جدیتر در عرصه نسبشناسی انجامید[۲۰].
بر این اساس، توجه رسول خدا (ص) و به ویژه اهل بیت (ع) ایشان به این امر، در راستای مقابله با فرهنگ جاهلی اعراب و پاسخ به اشکالات مطرح شده در خصوص نسبت ایشان با رسول خدا (ص)، از باب جدال احسن با مخالفان ارزیابی میگردد؛ زیرا از منظر قرآن، نسب موجب تفاخر نیست، بلکه ملاکهای دیگری، همچون تقوا، سبب برتری است[۲۱]. بسیاری از دانشمندان مسلمان نیز، به پیروی از اهل بیت (ع)، برای اثبات پیوند نسبی میان فرزندان فاطمه (س) با رسول خدا (ص)، به ذکر دلایل قرآنی و روایی و غیر آن پرداختهاند[۲۲].[۲۳]
دلایل قرآنی
مهمترین دلیل قرآنی، سوره کوثر است. پس از آنکه عبدالله، فرزند رسول خدا (ص)، در خردسالی از دنیا رفت، برخی از مشرکان، با شماتت، آن حضرت (ص) را ابتر خواندند[۲۴]؛ لذا، سوره کوثر در رد شماتت آنان نازل شد و از اعطای کوثر به آن حضرت (ص) خبر داد. مفسران، کوثر را خیر کثیر معنا کرده و برای آن مصادیقی برشمردهاند. فخر رازی، با توجه به شأن نزول سوره، یکی از معانی کوثر را کثرت و فراوانی اولاد و نسل باقی مانده از رسول خدا (ص) دانسته است[۲۵]. همچنین طبرسی[۲۶] و ابوالفتوح رازی[۲۷]، یکی از مصادیق آن را نسل و ذریه پیامبر (ص) دانستهاند. به نظر علامه طباطبائی، کوثر (خیر کثیر) به معنای کثرت ذریه است، در غیر این صورت آیه آخر سوره کوثر ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ﴾[۲۸] بیمعنا میشود[۲۹]. از پاسخ امیرمؤمنان (ع) به عیبجویی عمروعاص بر میآید که معنای کوثر با فرزندان زهرا (س) سازگار است؛ زیرا فرمود: «اگر این دو [= حسنین (ع)] فرزندان رسول خدا (ص) نباشند، پس ایشان باید ابتر باشد، آنگونه که پدرت میپنداشت!»[۳۰].
علاوه بر این، قرآن در آیه مباهله از فرزندان پیامبر (ص) سخن به میان آورده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۳۱]. به گفته محدثان[۳۲]، در جریان مباهله، پیامبر اکرم (ص)، حسن و حسین (ع) را به عنوان فرزندان خود به همراه برد و مفسران، روایات راجع به شأن نزول این آیه را از تعداد فراوانی از اهل بیت (ع) و صحابیان و تابعان نقل کردهاند[۳۳]. این راویان، مصادیق فرزندان را در این آیه، حسن و حسین (ع) معرفی کردهاند. از امام حسن (ع) در خصوص این آیه نقل شده است که جدم، رسول خدا (ص)، در روز مباهله پدرم را به عنوان نفس خود، من و برادرم را به عنوان فرزندانش، و مادرم را به جای زنان خود برگزید[۳۴]. در جای دیگر آوردهاند که امام حسن (ع) فرمود: «اگر در تمام هستی فرزندی برای رسول خدا (ص) جستجو کنید، به جز من و حسین را نخواهید یافت»[۳۵]. فخر رازی هم این آیه را دلیل بر فرزندی امام حسن و امام حسین (ع) شمرده است[۳۶]. قرطبی[۳۷] از بسیاری از علما نقل کرده که این آیه بر آن دلالت دارد که حسن و حسین (ع) فرزندان رسول خدا (ص) هستند. وی انتساب به رسول خدا (ص) از طریق مادر را از ویژگیهای فرزندان فاطمه (س) دانسته و گفته است که دیگران از طریق مادر به اجدادشان منتسب نمیگردند، بلکه عرفاً این انتساب از طریق پدر صورت میگیرد. او در تأیید این ویژگی فرزندان حضرت فاطمه (س)، روایاتی ذکر کرده است. آلوسی نیز این استدلال را پذیرفته است[۳۸].
مفسران و اندیشمندان شیعه و اهل سنت یادآور شدهاند که قرآن مورد مشابهی را متذکر شده که نسب از طریق مادر ادامه یافته است[۳۹]. در این خصوص، قرآن نسبت حضرت عیسی (ع) را به انبیای گذشته و به خصوص حضرت ابراهیم (ع)، تنها از طریق مادر بیان نموده است[۴۰]. فخر رازی نقل کرده است که امام باقر (ع) در حضور حجاج بن یوسف ثقفی، برای اثبات فرزندی حسنین (ع)، به این آیه استناد کرد[۴۱]. گزارش شده است که یحیی بن یعمر نیز در برابر حجاج، برای اثبات ذریه پیامبر (ص) بودن حسنین (ع)، بدین آیه استناد نمود[۴۲]. به عقیده علامه طباطبائی، وجود رابطه نَسَبی میان فرزندان زهرا (س) با نبی اکرم (ص) از باب تشرف و استثنا از قاعده نسب نیست، بلکه مطابق با قاعده است. به نظر ایشان، نسب، بحث لفظی و لغوی نیست، بلکه موضوع حقوقی و اجتماعی است که تابع نوع سنن و بنیانهای اجتماعی است و چون اسلام، بر خلاف عصر جاهلی، زنان را همچون مردان، دارای تمام ارزشهای انسانی دانست و به آنان حق مشارکت در اموال و آزادی تمام عطا کرد، دختران و پسران را در یک مرتبه از قرابت و انتساب قرار داد[۴۳].[۴۴]
دلایل روایی
در منابع معتبر شیعه و اهل سنت، روایاتی وجود دارد، حاکی از آنکه فرزندان فاطمه (س)، از نظر نسبی، فرزندان رسول خدا (ص) هستند. در روایتی از رسول خدا (ص) آوردهاند که فرمود: «هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع میگردد، مگر سبب و نسب من». این روایت را احمد بن حنبل[۴۵] و حاکم نیشابوری[۴۶] از طریق مسور بن مخرمه زهری نقل کردهاند. طبرانی نیز آن را جداگانه، از طریق ابن مخرمه[۴۷]، عبدالله بن زبیر[۴۸] و عمر بن خطاب[۴۹] نقل کرده است. بیهقی[۵۰] آن را، علاوه بر ابن مخرمه، از عبدالله بن جعفر روایت کرده است و بلاذری[۵۱] و ابن اثیر جزری[۵۲] آن را از زبان عمر بن خطاب نقل کردهاند. از میان علمای شیعی، شیخ صدوق[۵۳] و شیخ طوسی[۵۴] آن را از طریق حضرت علی (ع) از رسول خدا (ص) روایت کردهاند و قاضی نعمان مغربی آن را از طریق ابن عباس[۵۵] روایت کرده است. روشن است که رسول خدا (ص) به جز فرزندان فاطمه (س)، ذریه دیگری نداشته است تا از طریق نسب به ایشان منتسب گردند. بنابراین، مصداق نسب، به فرزندان فاطمه (س) منحصر خواهد بود.
بنا بر روایت مهم دیگری در منابع معتبر شیعی و اهل سنت، رسول خدا (ص) هر فرزندی را منسوب به خویشان پدریاش میداند، مگر فرزندان فاطمه (س) را، و تصریح میکند من پدر و ولی ایشان هستم. این روایت را ابویعلی موصلی[۵۶]، طبرانی[۵۷]، خطیب بغدادی[۵۸]، ابن عساکر[۵۹]، سیوطی[۶۰]، ابن حسین از علمای زیدی[۶۱]، طبری امامی[۶۲]، و مجلسی[۶۳]، از طرق متعدد، نقل کرده و برخی، مانند حاکم نیشابوری، آن را صحیح دانستهاند[۶۴].
در کتابهای حدیثی، روایات بسیاری نقل شده است که در آن فرزندان فاطمه (س) و علی (ع) فرزندان رسول خدا (ص) معرفی شدهاند. تعداد این روایات به حدی است که محققان را از بحث در خصوص سند روایات بینیاز کرده است. از جمله، در مصادر معتبر اهل سنت[۶۵] آمده است که رسول خدا (ص) در بسیاری از موارد، امام حسن و امام حسین (ع) را فرزندان خود خواندهاند. در منابع شیعی نیز از رسول خدا (ص) نقل شده است که حسن و حسین (ع) فرزندان مناند[۶۶]. همچنین در ماجرای آخرین خطبه پیامبر اکرم (ص)، که علی (ع) آن را نقل کرده، آمده است: «آنگاه که رسول خدا (ص) حدیث ثقلین را بیان فرمودند، عمر بن خطاب از محدوده عترت و اهل بیت (ع) سؤال کرد و رسول خدا (ص) فرمود مرادم از اهل بیت، اوصیای من است که اولین آنها برادرم و وزیرم و وارثم و جانشینم در امت و ولی هر مؤمن است، سپس فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نُه فرزند امام از نسل حسین، یکی پس از دیگری»[۶۷]. همچنین در برخی مصادر روایی و تاریخی اهل سنت، از برخی افراد گزارش شده که پیامبر اکرم (ص) از امام حسن و امام حسین (ع) با عنوان «ابن رسول الله» نام برده است[۶۸]. در برخی از منابع آمده است که جبرئیل در محضر رسول خدا (ص)، حسین (ع)، را فرزند ایشان خواند[۶۹].
از فاطمه (س) نیز آوردهاند که ایشان پسران خویش را پسران رسول خدا (ص) میدانست و در حضور پیامبر (ص)، آنان را فرزند رسول خدا (ص) خطاب میکرد[۷۰]. در روایتی به نقل از امام علی (ع) آوردهاند که حسن و حسین (ع) تا پیامبر (ص) زنده بود، مرا پدر نخواندند و پیامبر (ص) را پدر میخواندند[۷۱]. از امیرمؤمنان (ع) در تمجید از جنگ و جهاد فرزندش، محمد حنفیه، آوردهاند که فرمود شهادت میدهم که تو فرزند واقعی منی، و یادآور شد که حسن و حسین (ع) فرزندان رسول خدایند[۷۲]. در مواردی آنان را ابن رسول الله (ص) میخواند[۷۳]. اصحاب ائمه (ع) و حتی دیگر مسلمانان نیز آنان را عمدتاً «يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» صدا میزدند[۷۴]. مردم، فرزندان فاطمه (س) از نسل حسنین (ع) را نیز ابن رسول الله (ص) میخواندند[۷۵] و این امر مختص ائمه شیعه (ع) نبود. بنا بر مستندات تاریخی، مردم به عبدالله بن حسن و یحیی بن زید، که از فرزندان ائمه (ع) بودند، ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ میگفتند[۷۶].[۷۷]
احتجاجهای ائمه اطهار (ع)
جایگاه فرزندان زهرا (س)، به عنوان فرزندان رسول خدا (ص)، علاوه بر ویژگیهای دیگر ایشان، باعث میشد تا ایشان از هر نظر مورد توجه مسلمانان باشند و این امر برای مشروعیت خلفا تهدیدی همیشگی بود. از این رو، خلفا در صدد مقابله با این جایگاه بر آمدند و حتی کوشیدند انتساب ایشان را به رسول خدا (ص) انکار کنند. در زمان حیات رسول خدا (ص) و پس از وفات آن حضرت (ص) تا زمان خلافت امیرمؤمنان (ع)، از انکار فرزندی امام حسن و امام حسین (ع) و نسبت به رسول خدا (ص) گزارشی در دست نیست؛ زیرا تا زمان خلافت حضرت علی (ع)، مردمی که مکرر از زبان پیامبر (ص) واژههای «ابْنَاي»، «ابْنِي»، «ذُرِّيَّتِي» و «عِتْرَتِي» را شنیده بودند، هنوز زنده بودند.
از این رو، این موضوع انکارناپذیر بود، هر چند برخی از دشمنان شناخته شده اهل بیت (ع) در صدد انکار آن بودند، چنان که گزارش شده است عمروعاص در یکی از نامههایش به امیرمؤمنان (ع)، عیبجویانه پرسید: «چرا فرزندانت را فرزندان رسول خدا مینامی؟» و امیرمؤمنان (ع) با استناد به سوره کوثر به او پاسخ داد[۷۸]. پس از شهادت امام علی (ع)، انکار نسبت فرزندی فرزندان ایشان به رسول خدا (ص) آغاز شد و با رویارویی امام حسن (ع) و معاویه، شکل تازهای به خود گرفت. معاویه برای کاهش نفوذ امام حسن (ع) و جلوگیری از مقبولیت ایشان برای خلافت، این موضوع را مطرح ساخت؛ زیرا فرزندی و قرابت نزدیک با رسول خدا (ص) برای مسلمانان اهمیت فراوانی داشت و با این امتیاز، امام حسن (ع) را بر معاویه ترجیح میدادند. معاویه بر ضد امام حسن و امام حسین (ع) به تبلیغ وسیع پرداخت و دستور داد هیچ کس حق ندارد حسن و حسین (ع) را پسران رسول خدا (ص) بنامد، بلکه باید آن دو را فرزندان علی (ع) بخوانند[۷۹]. در چنین وضعی اهل بیت (ع)، علاوه بر استدلال، نسبت خود را با رسول خدا (ص) یادآور میشدند و در صدد مقابله با هجمه مخالفان بر میآمدند. در روایتی آمده است در مجلسی که معاویه و عمروعاص برای تضعیف جایگاه امام حسن (ع) تشکیل داده بودند، امام حسن (ع) رابطه نسبی خود و رسول خدا (ص) را بازگو کرد[۸۰]. همچنین گزارش شده است که علی بن حسین (ع) (علی اکبر) در روز عاشورا، در هنگام رویارویی با دشمن و رجز خواندن، نسب پدری خود را پیامبر (ص) معرفی کرد[۸۱]. امام سجاد (ع) نیز در مسجد جامع شام، خود را فرزند محمد مصطفی (ص) و فرزند کسی معرفی کرد که از مسجد الاقصی به معراج رفت[۸۲].
این تبلیغات در عصر دیگر حاکمان اموی شدت گرفت؛ تا آنجا که در زمان امام باقر (ع)، همگانی شد. این امر از گفتگوی امام باقر (ع) و ابوالجارود (از اصحاب آن حضرت (ع)) فهمیده میشود. ابوالجارود گفت که مخالفان، انتساب حسنین (ع) را به رسول خدا (ص) انکار میکنند. امام باقر (ع) پرسید: «در برابر مخالفان چه دلیلی میآورید؟» او پاسخ داد: «به آیاتی [انعام، ۸۴ - ۸۵] استدلال میکنیم که در آن عیسی (ع) از ذریه نوح (ع) معرفی شده است». امام (ع) پرسید: «آنان در جواب چه میگویند؟» ابوالجارود گفت: «میگویند فرزند دختر، هرچند فرزند است، ولی از نسل و صلب انسان نیست». امام (ع) پرسید: «جوابتان به آنان چیست؟» او گفت: «به این بخش از آیه مباهله استدلال میکنیم که در آن آمده است: ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ﴾ امام (ع) پرسید: «در جواب چه میگویند؟» ابوالجارود گفت: «آنان به کلام عرب استدلال میکنند که یک نفر میتواند به فرزندان دیگران بگوید ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ [= فرزندان ما]». در این هنگام امام باقر (ع) فرمود: «پاسخی از کتاب خدا به تو میدهم که کسی جز کافر آن را رد نمیکند». آن حضرت (ع) به این بخش از آیه ۲۳ سوره نساء استدلال کرد که همسران پسرانی که از نسل خود انسان هستند بر او حرام است ﴿وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ﴾[۸۳] و به ابوالجارود فرمود: «از آنان بپرس آیا ازدواج با همسران حسن و حسین (ع) برای پیامبر اکرم (ص) حلال است؟ اگر بگویند بله، پس آنها دروغگو و فاجرند و اگر بگویند نه، پس به خدا سوگند آن دو فرزندان پیامبرند و چون از صلب و نسل او هستند، بر او حرام شده است»[۸۴].
خلفای عباسی نیز در مقابل افتخارات فرزندان زهرا (س)، افتخار خویش را در عموزادگی پیامبر (ص) میدانستند و از هاشمی بودن خود برای مشروع جلوه دادن خلافت، سود میجستند. روشن است که این عنوان در مقابل انتساب نسبی اهل بیت (ع) به پیامبر (ص)، کارایی چندانی نداشت، چنان که در نقلی تاریخی آمده است که هارون به هنگام زیارت قبر پیامبر (ص) گفت: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ عَمِّ» (سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای پسر عمو!). امام کاظم (ع) نیز به قبر مطهر نزدیک شد و چنین سلام داد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَهْ» (سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو ای پدر!)، و در این هنگام، هارون چهرهاش را در هم کشید[۸۵]. بدین سبب، حاکمان عباسی در پی نفی نسبت فرزندی امامان (ع) با پیامبر (ص) بودند. در روایتی دیگر، نقل شده است هارون به حضرت موسی بن جعفر (ع) اعتراض کرد: «چگونه خود را ذریه پیامبر (ص) میدانید و به مردم اجازه میدهید شما را از فرزندان رسول خدا (ص) بخوانند، در حالی که فرزندان علی هستید و چگونه خود را ذریه پیامبری میخوانید که نسلی از او نیست؟ و نسل از پسر منتقل میشود، نه از دختر، و شما فرزند دختر رسول خدا (ص) هستید».
امام کاظم (ع) پاسخ داد: «از دواج پیامبر اکرم (ص) با دختر من حرام است و این دلیلی است بر نسبت فرزندی من با رسول خدا (ص)). سپس امام (ع) در اثبات ذریه بودن فرزندان فاطمه(س) برای پیامبر (ص)، به آیات ۸۴ - ۸۵ سوره انعام استناد کرد که در آن عیسی (ع) به نوح (ع) نسبت داده شده و از ذریه او معرفی شده است و در ادامه، به آیه مباهله استدلال نمود[۸۶].
با این دلایل و شواهد تاریخی، انتساب فرزندان فاطمه (س) به پیامبر اکرم (ص) بسیار روشن است. هرچند بر اساس دیدگاهی که نسب را از طریق پدر میداند[۸۷]. این انتساب، استثنا به شمار میآید[۸۸]، اما از دیدگاه دیگر[۸۹]، موضوع نسب در اسلام، مطلق انتساب خونی است؛ چه از سوی پدر باشد، چه از سوی مادر. بنابراین، عموم فرزندان زهرا (س) و فرزندزادگان ایشان، حتی تا به امروز، به رسول خدا (ص) منتسباند. البته در این میان برخی احکام فقهی مشهور، همچون اختصاص سهمی از خمس به فرزندان بنیهاشم، تنها شامل فرزندان از ناحیه پدر میگردد، که این امر در فقه اسلام متکی بر دلایل مخصوص به خود است و میان آن و نفی انتساب فرزندی از نوههای دختری ارتباطی وجود ندارد[۹۰].[۹۱]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۳۱۱-۳۱۳؛ مکارم شیرازی، ناصر، ج۱۵، ص۱۲۷.
- ↑ حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ج۱، ص۱۷۸.
- ↑ ر. ک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۴، ص۴۱۴.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۴۶۷.
- ↑ کتاب مقدس، پیدایش، ج۱۰، ص۱.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۱، ص۴۶۶.
- ↑ ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۵.
- ↑ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۱، ص۲۴.
- ↑ ر. ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۵؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۶، ص۳۸۴.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۹۸؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۸۹.
- ↑ مانند: ارث، دیه، خمس و زکات.
- ↑ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا﴾ «و اوست که از آب بشری آفرید و او را نسبی و سببی نهاد و پروردگار تو تواناست» سوره فرقان، آیه ۵۴.
- ↑ ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ﴾ «سپس نسل او را از چکیده آبی خوارمایه پدید آورد» سوره سجده، آیه ۸.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ ر. ک: سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۱، ص۵-۸؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۲، ص۳۷۹-۳۸۹.
- ↑ ر. ک: استادی، رضا، ابناء الزهراء (س) ابناء الرسول (ص).
- ↑ ر. ک: صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۴۴؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۹؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۰۵، ۴۳۱.
- ↑ هروی، قاسم بن سلام، النسب، ص۲۳، ۷۸، ۸۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۸؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۷، ص۱۲۱.
- ↑ هروی، قاسم بن سلام، النسب، ص۷۸، ۸۴؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۸۰؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۰۵.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳؛ طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۸، ص۳۲۷-۳۲۸.
- ↑ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۲، ص۳۴۲-۳۵۱؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۷، ص۱۲۱-۱۲۹.
- ↑ محمودی، صادق، مقاله «فرزندان فاطمه فرزندان پیامبر»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ واحدی، علی بن احمد، اسباب نزول القرآن، ص۳۰۶-۳۰۷؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۳۲۰؛ سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، ج۶، ص۴۰۴.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۳۱۳.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۰.
- ↑ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۴۲۸.
- ↑ «بیگمان (دشمن) سرزنشگر تو خود بیپساوند است» سوره کوثر، آیه ۳.
- ↑ طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۲۰، ص۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۴.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰- ۱۲۱، ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۹۳- ۲۹۴.
- ↑ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۳، ص۴۰۹؛ جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج۲، ص۱۸؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸- ۱۶۰؛ ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، ج۱، ص۳۳۹؛ سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، ج۲، ص۳۹.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۵۶۴؛ بحرانی، سیدهاشم حسینی، حلیة الابرار، ج۲، ص۷۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۴۱؛ ج۶۹، ص۱۵۴.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۷۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۵۶.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۸.
- ↑ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴- ۱۰۵
- ↑ آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۷، ص۲۱۴.
- ↑ ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۴، ص۱۹۴؛ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۸، ص۲۴۸؛ ج۱۳، ص۵۳؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۷، ص۳۱-۳۲.
- ↑ ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایههایی فرا میبریم؛ بیگمان پروردگار تو، فرزانهای داناست * و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند» سوره انعام، آیه ۸۳-۸۵.
- ↑ فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۵۳-۵۴.
- ↑ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۶۷.
- ↑ طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۳۱۱- ۳۱۲.
- ↑ محمودی، صادق، مقاله «فرزندان فاطمه فرزندان پیامبر»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴، ص۳۲۳، ۳۳۳.
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۲۶.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵.
- ↑ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۷، ص۶۴.
- ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ ابن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۵، ص۶۱۴-۶۱۵.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ص۵۵۹.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۴۰.
- ↑ مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۳، ص۵.
- ↑ ابویعلی موصلی، مسند ابویعلی الموصلی، ج۱۲، ص۱۰۹.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۴؛ ج۲۲، ص۴۳۳.
- ↑ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۲۸۳-۲۸۴.
- ↑ ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۶، ص۳۱۳؛ ج۷۰، ص۱۴.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، مستند فاطمة الزهراء (س)، ص۵۹-۶۰.
- ↑ ابن حسین، الاحکام فی الحلال و الحرام، ج۱، ص۴۰.
- ↑ طبری امامی، محمد بن جریر، دلائل الامامه، ص۷۶.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۰۴؛ ج۳۷، ص۷۰؛ ج۴۳، ص۲۳۰.
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۶۴.
- ↑ ر. ک: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۳، ص۱۷۰؛ ج۴، ص۱۸۴، ۲۱۶؛ ج۸، ص۹۹؛ ابوداوود سجستانی، سنن ابیداوود، ج۲، ص۴۰۵؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابویعلی موصلی، مسند ابویعلی الموصلی، ج۷، ص۲۷۴؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۲۲؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۱۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۲۱؛ ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۳۰؛ همو، الفصول المختاره، ص۳۰۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۴۱، ۱۵۵.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ص۲۷۹؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۱۵۰.
- ↑ ر. ک: ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۲۳؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، الامالی، ص۳۱۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۱۸.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۴۲۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۲۹-۲۳۰؛ سیوطی، جلالالدین، مسند فاطمة الزهراء (س)، ص۴۲.
- ↑ حاکم نیشابوری، معرفة علوم الحدیث، ص۵۰؛ خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، ص۴۰.
- ↑ سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۳، ص۲۶۴؛ ابن ادریس حلی، السرائر، ج۳، ص۲۳۸.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۹۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۸۶.
- ↑ برجلانی، محمد بن حسین، الکرم و الجود و سخاء النفوس، ص۵۱؛ ابن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۷۶؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۶۶، ۲۶۸، ۲۹۰، ۲۹۸، ۳۰۵، ۳۰۹، ۳۲۲، ۳۲۵؛ مفید، محمد بن محمد، الامالی، ص۳۵۱؛ سرخسی، محمد بن احمد، شرح السیر الکبیر، ج۱، ص۴۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۱۷۳؛ ج۱۴، ص۱۲۲.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۵، ص۱۳۴؛ ج۴۱، ص۳۷۷، ۳۸۲؛ ج۴۸، ص۳۶۶؛ مزی، جمال الدین یوسف، تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۶، ۹۴؛ زرندی، محمد بن یوسف، نظم دررالسمطین، ص۱۰۳.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۸، ص۳۰۱، ۳۵۲.
- ↑ محمودی، صادق، مقاله «فرزندان فاطمه فرزندان پیامبر»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۳۴.
- ↑ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۷۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۵۸.
- ↑ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۴۱۹؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۲۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۱.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۱۴؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۳.
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۰۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۳۸.
- ↑ «و همسران آن پسرانتان که از پشت شمایند» سوره نساء، آیه ۲۳.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۳۱۷؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۵۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۳۲.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۲۳۴؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۶۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۳۵- ۱۳۶.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۸۰-۱۸۱؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۰۵؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۶۴-۱۶۵.
- ↑ ر. ک: عسکری، ابوهلال، الفروق اللغویه، ص۱۲؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۳، ص۹۷.
- ↑ ر. ک: جصاص، احمد بن علی، احکام القرآن، ج۲، ص۱۹؛ قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۴- ۱۰۵.
- ↑ طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۴، ص۳۱۱- ۳۱۲.
- ↑ ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۹۰- ۱۰۱.
- ↑ محمودی، صادق، مقاله «فرزندان فاطمه فرزندان پیامبر»، دانشنامه فاطمی ج۱، ص۱۷۳.