فضل بن شاذان نیشابوری در معارف و سیره رضوی

آشنایی اجمالی

ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل ابوازدی نیشابوری، فقیه، متکلم و جلیل‌القدر و از علمای قرن سوم هجری بود که شایستگی مصاحبت با چهار تن از امامان شیعه امام رضا (ع)، امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) را داشت. او دارای ۱۸۰ کتاب می‌باشد که می‌توان به کتاب الوعید، مسائل فی العلم، الاعراض و الجواهر، العلل، الایمان، اثبات الرجعة، اشاره کرد. فضل بن شاذان را مشعل‌دار تشیع در ایران و شهر نیشابور که در آن زمان از اهمیت بالایی برخوردار بود، می‌دانند؛ به طوری که امام حسن عسکری (ع) درباره ایشان فرمودند: «من غبطه می‌خورم به مردم ایران و نیشابور که کسی چون فضل را دارند»[۱].[۲]

فضل بن شاذان در راویان امام رضا در مسندالرضا

او عالمی جلیل‌القدر و محدثی بزرگوار و متکلمی عظیم‌الشأن بود، او همواره با مخالفان و معاندان و کج فکران و منحرفان در حال مناظره بود، و با جهاد و کوشش خود از مذهب شیعه و عقاید اهل بیت عصمت و طهارت دفاع می‌کرد، مناظرات و احتجاجات او از راه بیان و قلم معروف و مشهور است، آرا و نظریات او در فقه و احکام در کتب حدیث و فقه مورد استناد قرار گرفته است.

فضل بن شاذان نیشابوری در ایام زندگی خود در بغداد و کوفه و نیشابور بسیار منشأ اثر بود و در طول حیات پُر برکت خود کتاب‌های زیادی تألیف کرد که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است، او در شهر نیشابور از طرف امام عسکری(ع) وکالت داشت و سر پرستی شیعیان آن ناحیه در دست او بود، وی در این شهر که در آن ایام از مراکز بزرگ علمی اسلامی بود به ترویج مذهب اهل بیت پرداخت.

گفته‌های علمای رجال درباره او

شیخ ابوجعفر طوسی در رجال خود او را از اصحاب امام رضا نوشته و در باب اصحاب امام هادی(ع) گوید: فضل بن شاذان کنیه او ابومحمد است، و پدر او شاذان را از اصحاب امام جواد(ع) ذکر می‌کند، و در فهرست گوید: فضل بن شاذان نیشابوری از فقها و متکلمان جلیل‌القدر است، او کتب و مصنفات زیادی دارد که ما آنها را از طریق علی بن شاذان از وی نقل می‌کنیم.

نجاشی در رجال خود گفته: ابومحمد فضل بن شاذان ازدی نیشابوری پدرش از اصحاب یونس بن عبد الرحمان بود و از ابوجعفر(ع) نیز روایت می‌کند، فضل بن شاذان از ثقات به شمار می‌رود و یکی از فقها و متکلمان می‌باشد، او در میان شیعیان و اصحاب ائمه بسیار محترم و معظم بود و مقامش بزرگتر از آن است که بتوان او را توصیف و تعریف کرد. او در حدود یکصد وهشتاد کتاب تألیف کرده است.

مناقب فضل بن شاذان

کشی در رجال خود از شخصی به نام بورق که از اهل پوشنج هرات بود روایت می‌کند که او گفت: من در سر من رای[۳] خدمت امام عسکری(ع) رسیدم و کتاب یوم و لیله هم در دست من بود، من کتاب را به آن حضرت نشان دادم و عرض کردم می‌خواهم به این کتاب نظری بیندازید، امام(ع) آن کتاب را ورق زدند و مورد مطالعه قرار دادند و فرمودند: مانعی ندارد به آن عمل کنید.

بعد از این عرض کردم فضل بن شاذان بیمار است، مردم می‌گویند شما او را نفرین کرده‌اید؛ زیرا او گفته است وصی ابراهیم بهتر از وصی محمد(ص) می‌باشد، من این حرف را از وی نشنیدهام او اینچنین نگفته، امام فرمودند: آری خداوند فضل را رحمت کند، بورق گوید: من از مسافرت که برگشتم متوجه شدم که فضل بن شاذان درگذشته است و مرگش همان روزهایی بوده که امام برای او طلب رحمت کردند.

بندقی نیشابوری گوید: عبدالله بن طاهر امیر نیشابور فضل بن شاذان را از آن شهر تبعید کرد، او بعد از اینکه از افکار فضل و مطالعه کتب او اطلاع حاصل نمود فضل را نزد خود طلب کرد و گفت: عقاید خود را بنویس، او نخست شهادتین را نوشت و بعد چیزهای دیگری که مورد درخواست بود، سپس به فضل گفت می‌خواهم نظر شما را درباره گذشته‌ها بدانم، فضل گفت: من ابوبکر را دوست می‌دارم ولی از عمر تبری می‌جویم، چون او عباس عموی رسول خدا را از شورا اخراج نمود، در این هنگام عبدالله ابن طاهر او را آزاد کرد.

سهل بن بحر فارسی گوید: در آخرین دیدارم با فضل بن شاذان او به من گفت: من جانشین گذشته‌ها می‌باشم، من محمد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیی و دیگران را درک کردم و مدت پنجاه سال از آنها استفاده نمودم، هشام بن حکم درگذشت یونس بن عبدالرحمان جای او را گرفت، یونس به رحمت خدا رفت، سکاک به جای او نشست و با مخالفان سخن گفت. و اینک من به جای آنها قرار گرفته‌ام و کارهای آنها را انجام می‌دهم.

علامه حلی در بخش اول خلاصه گوید: فضل بن شاذان نیشابوری از ثقات جلیل‌القدر و مشایخ بزرگ می‌باشد، او فقیه و متکلم بزرگ شیعه بود، و در حدود یکصدوهشتاد کتاب تألیف کرده است، این شیخ بزرگتر از این است که درباره او گفتگویی بشود. او رئیس شیعه در زمان خود بود و امام حسن عسکری(ع) از خداوند برای او طلب رحمت کردند و او را دعا نمودند.

اسحاق ندیم در فهرست خود فضل بن شاذان نیشابوری را با فضل بن شاذان رازی در هم آمیخته است و گوید: فضل بن شاذان گفت: موثقان اصحاب ما گفتند: تألیف سوَر قرآن در مصحف ابی بن کعب در قریه انصار در دو فرسنگی بصره انجام گرفت و در هنگام تألیف محمد بن عبدالملک انصاری هم در آنجا بودند، او مصحفی بیرون آورد و گفت: این مصحف ابی می‌باشد و من ترتیب سُوَر قرآن را از آن نوشتم.

ابوالقاسم سهمی در تاریخ جرجان گوید: حسن بن حسین جرجانی از مشایخ خود که فضل بن شاذان نیشابوری به سند خود از علی بن الحسین از پدرش و او از جدش روایت می‌کند که خداوند صلوات بر رسول خدا(ص) را واجب کرده و ما را هم به رسول خدا مقرون ساخته است، هرکس به رسول خدا صلوات بفرستد و ما را ترک کند صلوات او ابتر خواهد بود و روز قیامت از آن سودی نخواهد برد.

اقوال و آرای فضل بن شاذان در احکام

فقهاء و محدثان شیعه، نظریات و آراء فضل بن شاذان را در کتب خود جزء اخبار و روایات ذکر می‌کنند، مخصوصاً عللی که او از امام رضا(ع) روایت کرده، محدثان شیعه آن علل را بدون سند و به عنوان کلام فضل نقل کرده‌اند، این موضوع اهمیت و مقام او را در نزد فقهای شیعه می‌رساند، و این دلالت بر وثاقت و صداقت و امانت او می‌کند.

شیخ کلینی در کافی در موارد متعددی مطالبی را از قول فضل بن شاذان نقل کرده و از آن جمله در کتاب ارث در باب میراث فرزندان، و در کتاب طلاق مناظرات او را با ابوعبید نقل می‌کند، و همچنین شیخ ابوجعفر صدوق در تکالیف بندگان از طرف خداوند مطالبی از فضل بن شاذان نقل کرده است جویندگان می‌‌توانند به مصادر مراجعه کنند.

وکالت او از طرف امام عسکری(ع)

از روایات کشی معلوم می‌شود که او وکیل امام حسن عسکری(ع) در نیشابور بوده و از طرف آن حضرت وجوهات بریه و سهم امام را می‌گرفته، ولی گروهی در اینجا با او مخالفت می‌کرده‌اند و وجود فضل بن شاذان مزاحم کارهای آنها بوده است، آنها نامه‌هایی از طرف امام جعل می‌کرده‌اند و در میان شیعیان پخش می‌نمودند تا از مقام و منزلت او در میان شیعه بکاهند.

شیعیان نیشابور در آن ایام گرفتار تفرقه و تشتت بودند، جهل و نادانی از یک طرف و سیاست عمال بنی عباس از طرف دیگر موجب شده بود که شیعیان گرفتار چند دستگی شوند، آنها بر ضد یکدیگر فعالیت می‌کردند و نامه‌های معمولی را انتشار می‌دادند، و عوامل سیاست روز که در میان آنها نفوذ کرده بودند بر اختلافات دامن می‌زدند.

توطئه حکومت بر ضد فضل بن شاذان

همانطور که تذکر دادیم فضل بن شاذان مردی متکلم و فقیه بود، مباحث امامت و خلافت را استدلالی بیان می‌کرد و با مخالفان مناظره می‌نمود، از این جهت مورد بغض حاکم نیشابور قرار گرفته بود، وجود فضل در شهر نیشابور برای حکومت بسیار گران و سنگین به شمار می‌رفت و او با مجالس درس و بحث گروهی را به طرف خود جذب کرده بود و فعالیت می‌کرد.

در آن هنگام غالیان هم در میان شیعه نفوذ کرده بودند و اخبار و روایات مجعولی را از قول ائمه اطهار(ع) انتشار می‌دادند، مرکز این غالیان در آن زمان شهر کوفه و قم بود و نفوذ آنها به نیشابور هم رسیده بود، قطعاً عوامل بنی عباس هم در میان غالیان نفوذ کرده بودند و آنها به مسأله دامن میزدند، و اکنون جای بحث در این موضوع نیست.

فضل بن شاذان علاوه بر این که با مخالفان ائمه اطهار(ع) درگیر بود و حکومت او را تعقیب می‌کرد، با شیعیان غالی هم در مبارزه بود و آنها با قیافه حق به جانب او را اذیت می‌کردند. و به‌طور کلی آزار و اذیت غالیان گریبان گروهی از بزرگان علمای شیعه و اصحاب ائمه را گرفت و موجب اختلاف در صفوف مردم شیعه گردید که جریان آنها در کتب حدیث و رجال آمده است.

سیاست روز برای کوبیدن فضل بن شاذان از وجود این جماعت که در میان شیعه نفوذ داشتند استفاده کرد و نامه‌های جعلی در مورد فضل توسط عمال بنی عباس ولی به دست همان گروه طرفدار اهل بیت(ع) در نیشابور و سایر شهرهای خراسان پخش می‌‌شد تا موقعیت فضل بن شاذان را در میان شیعه تضعیف کنند و او را بدنام نمایند و شیعیان را از اطراف او پراکنده سازند.

توطئه غالیان بر ضدّ فضل

سردسته غالیان در زمان امام هادی و عسکری(ع) علی بن حسکه و قاسم بن یقطین بودند، این دو نفر در قم زندگی می‌کردند و عوامل آنها در همه جا پراکنده بودند، آنها آیات قرآنی را تأویل می‌گردند و منکر نماز و روزه و زکوة بودند، درباره این گروه اخبار و روایات زیادی در رجال کشی آمده است و ائمه اطهار(ع) آنان را لعن و طرد کردند و به مردم گفتند فریب آنها را نخورند.

طرفداران آن دو نفر در خراسان هم بودند، و در شهر نیشابور که در آن ایام مرکز علم و حدیث بود و گروهی از رجال دین در آنجا زندگی می‌کردند آنها نیز فعالیت داشتند، فضل بن شاذان هم در نیشابور بود و به ترویج و تبلیغ احکام دین و مذهب اهل بیت اشتغال داشت، و مورد توجه مردم بود، عالیان از وجود او در شهر نیشابور ناراحت بودند چون وجود او مانع از گرایش عامه به آنها بود.

کشی نقل می‌کند شخصی به نام ایوب بن باب که نامه‌ای در دست داشت و مدعی بود از طرف امام حسن عسکری برای سرپرستی شیعیان به نیشابور آمده است، او در نیشابور به منزل یکی از مخالفان فضل بن شاذان وارد شد، و مدعی گردید نماینده امام حسن عسکری(ع) می‌باشد، دشمنان فضل بن شاذان نزد او رفتند و مطالبی در مورد گفته‌های فصل به او گفتند.

او مردم را جمع کرد و گفت: هرکس سخنی درباره فضل بن شاذان دارد به او بگوید تا وی سخنان آنها را به امام(ع) برساند، آنها شکایتی درباره فضل نوشتند او هم برای امام فرستاد، بعد از مدتی نامه‌ای توسط شخصی به نام دهقان در بغداد پخش شد، و او مدعی شد که این نامه را امام حسن عسکری(ع) در مورد فضل بن شاذان نوشته است و به شیعیان امر کرده فضل را ترک کنند.

این نامه را عوامل مخرّب جعل کرده بودند تا مقام و موقعیت آن عالم جلیل‌القدر را از بین ببرند و از نفوذ کلام او که موجب ناراحتی عوامل حکومت بنی عباس شده بود جلوگیری کنند، در آن ایام که اخبار بعد از ماه‌ها از بغداد به نیشابور و یا از نیشابور به عراق می‌رسید، و تا حقیقت کشف می‌‌شد و یا نامه‌ها تکذیب می‌گردید دشمن استفاده خود را کرده بود.

روایتی در فضیلت فضل بن شاذان

حامد بن محمد بوشنجی از اهل بوزجان نقل می‌کند که من از طرف فضل بن شاذان به طرف عراق رهسپار شدم تا پیامی از فضل بن شاذان به امام حسن عسکری(ع) برسانم. او می‌گوید: خدمت امام رسیدم و هنگامی که خواستم از محضرش مرخص گردم کتابی که به ردایم پیچیده بودم بر زمین افتاد، امام(ع) کتاب را از من گرفتند و مورد مطالعه قرار دادند.

کتاب مزبور از تألیفات فضل بن شاذان بود، امام بعد از این که کتاب را مطالعه کردند برای او طلب رحمت نمودند و گفتند: من از بودن فضل بن شاذان در بین مردم خراسان غبطه می‌خورم، و ابوعبدالله شاذانی نیشابوری گفت: امام حسن عسکری(ع) سه بار برای فضل بن شاذان طلب رحمت کردند و در حق او دعا نمودند.

فضل بن شاذان و ابو ایوب انصاری

از فضل پرسیدند چرا ابو ایوب انصاری در جهاد با مشرکان با معاویه همکاری کرد، فضل بن شاذان گفت: ابو ایوب در اینجا غفلت کرد و موضوع را درست درنیافت، او خیال می‌کرد با این اعمال خود که با لشکر معاویه انجام می‌دهد و به جهاد و غزا می‌پردازد اسلام را تقویت می‌کند، او صرفاً به جهاد در راه اسلام فکر می‌کرد و به نیات و مقاصد معاویه توجهی نداشت.

ابوایوب نظر داشت با جهاد و کوشش خود اسلام را تقویت کنند، و آن را نشر دهد، و پایه‌های شرک و کفر را سست نماید، از این‌رو با لشکر معاویه به جهاد می‌رفت، و در زیر پرچم و فرمان معاویه به جنگ با مشرکان و کافران می‌پرداخت، از معاویه به ابو ایوب زیانی نمی‌رسید، چه با معاویه کار می‌کرد و با آنکه او را کمک نمی‌رسانید و معاویه کاری به او نداشت و مزاحمتی برای او ایجاد نمی‌کرد.

نظر فضل درباره صحابه و ابن مسعود

از فضل بن شاذان سؤال کردند درباره ابن مسعود و حذیفه چه نظری دارد، فضل گفت: حذیفه مانند ابن مسعود نبود، حذیفه یکی از ارکان به شمار می‌رفت و او ثابت و پابرجا ماند، ولی ابن مسعود از خود ضعف نشان داد و با دیگران هم ارتباط برقرار کرد. او دنبال گروه مخالف رفت و با آنها نیز همگام شد و مطالبی در اینباره از وی هست که معرف او می‌باشد.

فضل گفت: در میان سابقان که به علی(ع) پیوستند این اشخاص بودند: ابو الهیثم بن تیهان، ابوایوب، خزیمة بن ثابت، جابر بن عبدالله، زید بن ارقم، ابوسعید خدری، سهل بن حنیف، براء بن مالک، عثمان بن حنیف، عباده بن صامت، و پایین‌تر از آنها مانند: قیس بن سعد بن عبادة، عدی بن حاتم، عمرو بن حمق، عمران بن حصین، بریده اسلمی، و بشر بن کثیر بودند که به امیرالمؤمنین(ع) وفادار ماندند.

فضل بن شاذان و تابعین بزرگ

از فضل بن شاذان روایت شده که او گفت: بزرگان تابعان و رؤسا و زهاد آنها عبارتند از جندب بن زهیر قاتل ساحر، عبدالله بن بدیل، حجر بن عدی، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجیه، علقمه، أشتر، سعید بن قیس و مانند آنها که بسیار بودند و همه در جنگ‌ها کشته شدند و بعد بر تعداد آنها افزوده شد که با امام حسین(ع) و بعد از او کشته شدند.

فضل بن شاذان و زاهدان هشتگانه

علی بن قتیبه گوید: از ابومحمد فضل بن شاذان سؤال شد درباره زاهدان هشتگانه چه نظری دارید؟ وی گفت: ربیع بن خثیم، هرم بن حیان، اویس قرنی، و عامر بن عبد قیس با علی(ع) بودند، این چند نفر از یاران آن حضرت به شمار می‌رفتند و زاهدان پرهیزکاری بودند.

اما ابومسلم یک مرد بدکار و ریائی بود و با معاویه رفاقت داشت، او کسی بود که مردم را به جنگ علی(ع) تحریص و تحریک می‌کرد، او به امیرالمؤمنین گفت: مهاجران و انصار را به ما تحویل دهید تا آنها را به خاطر کشتن عثمان بکشیم، اما علی(ع) به گفته او اعتنایی نکرد و سخن او را رد نمود، او هم گفت: حالا که آنها را تحویل نمیدهی ما هم با شما جنگ می‌کنیم و بعد هم گفت: اکنون جنگ با شما لذت بخش خواهد بود.

اما مسروق برای معاویه در شهرها و ولایات عشریه و سرانه جمع می‌کرد و در تقویت مالی او می‌کوشید، و تا آخر هم به این کار اشتغال داشت و در جایی به نام رصافه در نزدیک واسط کنار دجله درگذشت و قبرش هم در آنجا می‌باشد، ولی حسن بصری با هر فرقه‌ای کار می‌کرد و او مردی جاه‌طلب و اهل ریاست بود و برای دنیا کار می‌کرد، رهبری قدریان را به عهده داشت، و افضل آن جماعت اویس قرنی می‌باشد.

فضل بن شاذان و محمد بن ابی عمیر

نصر بن صباح از فضل بن شاذان روایت می‌کند که او گفت: وارد بر محمد بن ابی عمیر شدم، دیدم او در سجده است، او سجده را طول داد و بعد از مدتی سر برداشت و علت طول سجده خود را برای او گفت، و بعد اظهار داشت اگر شما جمیل بن دراج را دیده بودید در طول سجده من تعجب نمی‌کردید، او گفت من از طول سجده جمیل بن دراج تعجب کردم او به من گفت: اگر تو سجده معروف بن خربوذ را دیده بودی از سجده من چیزی نمی‌گفتی.

فضل بن شاذان و سلمان فارسی

سهل بن بحر گوید: از فضل بن شاذان شنیدم می‌‌گفت: در اسلام از میان مردم فقیه‌تر از سلمان بیرون نشده و بعد از ائمه اطهار(ع) او از همگان فقیه‌تر است و بعد از سلمان یونس بن عبدالرحمان از همه مردم فقیه‌تر بودند، فضل بن شاذان گفت: علم ائمه اطهار(ع) به چهار نفر منتقل شد، نخست سلمان فارسی، دوم جابر بن عبدالله سوم سید و چهارم یونس بن عبد الرحمان.

فضل بن شاذان و فارس بن حاتم

فضل در کتاب خود نوشته یکی از دروغگویان مشهور فارس بن حاتم قزوینی است و او مردی کذّاب و فاجر بود، امام حسن عسکری(ع) او را لعنت کردند و فرمودند: هرکس او را بکشد به بهشت خواهد رفت. او مردم را گمراه و از راه بیرون می‌برد، و او مردی فتنه جو و مفسد و بدعت گزار بود، امام(ع) فرمودند: کسی هست او را به قتل برساند و مردم را از شر او آزاد سازد، و بعد شخصی به نام جنید او را کُشت.

در کتب رجال و تذکره‌ها از دو نفر به نام فضل بن شاذان نام برده شده است یکی فضل بن شاذان نیشابوری و دوم فضل بن شاذان رازی، و بعضی از علما این دو را به هم مخلوط کرده و در این مورد اشتباهاتی شده است و کتاب‌ها و آثار یکی را به دیگری نسبت داده‌اند، و یا این که شیعیان ادعا دارند فضل از آنها می‌باشد و اهل سنت مدعی هستند که فضل از اهل سنت است.

در صورتی که آنها دو نفر بوده‌اند یکی ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل نیشابوری که در سال ۲۶۰ درگذشته و دیگری ابوالعباس فضل بن شاذان بن عیسی رازی که در حدود سال ۲۹۰ درگذشته است، اولی شیعه و دومی از اهل سنت بوده است، و در بعضی از کتب فضل بن شاذان بن جلیل باجیسم آمده که آن غلط است و از طرف ناسخان تحریف و تصحیف شده است.

وفات و مدفن او

ابوعلی احمد بن یعقوب بیهقی گوید: فضل بن شاذان در روستای بیهق زندگی می‌کرد، و هنگامی که شنید خوارج به آن طرف هجوم آورده‌اند او از آن ناحیه بیرون شد و بعد به خاطر مشقتی که در هنگام سفر به او دست دادم خسته شد و بیمار گردید و درگذشت و من بر وی نماز گزاردم، فضل در سال ۲۶۰ درگذشت و در شهر نیشابور به خاک سپرده شد و اکنون قبر او زیارتگاه می‌باشد.

قبر مبارک او که قبه‌ای بر فراز آن ساخته شده اکنون در کنار شهر نیشابور در جنوب شرقی آن شهر باستانی متصل به خط آهن تهران مشهد قرار دارد، و خامه و عامه آن را زیارت می‌کنند، و یکی از آثار قدیمه نیشابور است که از عهد باستان باقی مانده است، در حالی که هزاران مقبره و آثار در نیشابور از بین رفت و اثری از آنها نماند. کجا رفتند آل طاهر که از بغداد تا مرز چین و از باب المندب تا در بند قفقاز در زیر فرمان آنها بود، نه از کاخ‌ها و قصور آنان در شاد یاخ نیشابور اثری هست و نه از گورهای آنان نشانه‌ای، کجا رفتند آل صاعد خبوشانی که دویست وپنجاه سال در نیشابور منصب قضاء داشتند، کجا رفتند غزنویان و سلجوقیان و سلاطین جور و ستم که در آن شهر حکومت می‌کردند، کجا رفتند هزاران فقیه و مفتی و شاعر که از آنها ستایش کردند.

مشایخ فضل بن شاذان

فضل از گروهی روایت می‌کند که عبارتند از: محمد بن ابی عمیر، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب، حسن بن علی بن فضال، محمد بن اسماعیل بن بزیع، محمد بن حسن واسطی، محمد بن سنان، اسماعیل بن سهل، پدرش شاذان بن خلیل، ابوداود مسترق، عمار بن مبارک، عثمان بن عیسی، فضالة بن ایوب، علی بن حکم ابراهیم بن عاصم، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، قاسم بن عروة و ابن ابی نجران

او از امام رضا(ع) روایات زیادی نقل می‌کند، او می‌گوید: از امام رضا(ع) شنیدم فرمودند: هنگامی که سر امام حسین(ع) را برای یزید به طرف شام بردند و در نزد او گذاشتند او در حال غذا خوردن بود، یزید و دوستان او طعام می‌خوردند، و آب جو که آن را فقاع می‌‌گفتند می‌نوشیدند، بعد از این که از غذا خوردن فارغ شد، دستور داد سر را در میان طشتی زیر تخت قرار دادند و روی آن بساط شطرنج پهن کردند.

یزید شطرنج بازی می‌کرد و به امام حسین و پدر و جدش ناسزا می‌گفت و آن را استهزاء می‌نمود، او هرگاه بر رفیقش پیروز می‌‌شد سه جرعه از آن آب جو را می‌نوشید و زیادی آن را در طشت می‌ریخت و اکنون باید شیعیان ما از نوشیدن آب جو و بازی شطرنج خودداری کنند، و هرکس آنها را مشاهده کرد باید از حسین(ع) یاد کند و یزید را لعنت نماید، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.[۴]

منابع

پانویس

  1. معجم الرجال الحدیث، ج۱۳، ص۲۸۹-۲۹۰.
  2. محمدی، حسین، رضانامه ص ۵۴۶.
  3. «سر من رای» نام قدیمی شهر سامراء است.
  4. عطاردی قوچانی، عزیزالله، راویان امام رضا در مسند الرضا، ص 341-351.