فساد سیاسی
مقدمه
«فساد سیاسی»، یا سوءاستفاده از قدرت، برای تأمین منافع فردی یا گروهی، آفت ویرانگر همه جوامع و نظامهای سیاسی است. برای مقابله با آن، شیوهها، راهکارها و رویکردهای مختلفی به کار گرفته شده که ملاک و میزان آنها، برای ارزیابی بودن و نبودن فساد قانون است. بر این اساس، وقتی رفتار کارگزاران سیاسی در چارچوب قانون است، دیگر فسادی رخ نخواهد بود و در چنین وضعی جامعه عاری از فساد و سوءاستفاده از قدرت خواهد بود. در حالی که ممکن است علیرغم رعایت قانون، صاحبان قدرت سیاسی از قدرت سوءاستفاده کرده و آن را در جهت منافع خود به کار گرفته باشند. علت وجود این پدیده؛ یعنی فساد و سوءاستفاده از قدرت، همراه با رعایت قانون، این است که قانون به گونهای تصویب شده که یا امکان سوءاستفاده از قدرت، در چارچوب قانون را فراهم میکند یا قانون برای صاحبان قدرت، امتیازات ویژهای مقرر کرده است که محصول آن، بهرهمندیهای هنگفت با استفاده از امکانات و منابع عمومی برای آنهاست.
بنابراین، پرسش اصلی، این است که علیرغم اجرای قانون در روابط حاکم بر صاحبان قدرت، چه شاخص یا شاخصهایی ممکن است بیانگر این باشد که از قدرت سوءاستفاده میشده و موجب فساد سیاسی شده است؟ پیش از پرداختن به این پرسش لازم است به این پرسش پاسخ داده شود آیا صرف اجرای قانون و اعمال نظارت بر اجرای آن، بیانگر این است که از قدرت سوءاستفاده نشده است؟ پاسخ به این پرسشها، بر این کلام امیرمؤمنان علی(ع) استوار است که «فقر و تنگدستی مردم همزمان با ثروت حاکمان، نشان سوءاستفاده از قدرت و فساد سیاسی است»، که با توصیف و تحلیل سنت نبوی، همراه با سیره علوی، که راه چاره مقابله با این سوءاستفاده و فساد است، به تبیین این پدیده خواهیم پرداخت و بدین وسیله به این پرسش نیز پاسخ داده شود که چگونه به طور ریشهای باید با این پدیده مقابله کرد؟
بررسی و مطالعه درباره سوءاستفاده از قدرت و فساد سیاسی، از دیدگاه قرآن و سنت و راه چاره مقابله با آن، در پرتو سیره نبوی و علوی، آنگاه که آنها برخوردار از قدرت سیاسی در جامعه اسلامی بودند، به طور خاص یا وجود ندارد، یا اگر وجود داشته باشد، با وجود جستوجو در این باره، در دسترس نگارندگان قرار نگرفته است. از این رو، کاری آنچنان که باید درباره این موضوع انجام نشده است. با توجه به اهمیت موضوع، این مقاله در تلاش است تا در حد یک مقاله، این موضوع را مورد بررسی قرار دهد[۱].
ضرورت مقابله با فساد سیاسی
مقابله با فساد سیاسی و سوءاستفاده از قدرت، برای تأمین منافع فردی از این جهت ضرورت دارد که با وجود شایع شدن آن در جامعه و شبکه قدرت سیاسی، امکان رسیدن به رفاه عمومی، که زمینه رستگاری همگانی است، از بین خواهد رفت؛ زیرا وقتی منابع و امکانات عمومی، با لطایف الحیل و شیوههای گوناگون، به وسیله کارگزاران سیاسی و خویشان و وابستگان آنها به یغما میرود، دیگر چیزی باقی نمیماند که صرف نیازهای اولیه مردم شود و شرایط ابتدایی یک زندگی طبیعی را برای آنها فراهم کند. چنان که امیرمؤمنان علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر، بر این موضوع تأکید کرده است. آن حضرت فقر و تنگدستی مردم را ناشی از فزونخواهی حاکمان میدانند. از این رو، بدون نابودی فساد ناشی از رابطه قدرت سیاسی و ثروت، ممکن نیست جامعه روی سعادت به خود ببیند و زمینه رستگاری عمومی فراهم گردد.
با نگاهی به انسان و رابطه او با قدرت و ثروت، مشخص میشود که سوءاستفاده از قدرت سیاسی، برای دستیابی به ثروت، جریانی است مستمر و فراگیر، که در همه زمانها و مکانها به چشم میخورد و جایی پیدا نمیشود که از این پدیده ویرانگر در امان باشد.
فساد در ذات تمامی سیستمهای اجتماعی – فئودالیسم، کاپیتالیسم و سوسیالیسم - وجود دارد و تمامی طبقات جامعه، تمامی سازمانهای دولتی، پادشاهیها، و جمهوریها، تمامی وضعیتها چه در جنگ چه در صلح، تمامی گروههای سنی، مذکر و مؤنث و همه زمانها از باستان و قرون وسطی تا معاصر را تحت تأثیر قرار میدهد[۲].
به نظر میرسد، این اظهار نظر دور از واقعیت نیست که «فساد سیاسی نزد ما سرطانی است که تمدن و آرمان ما را در طی قرنهای گذشته به نابودی کشانده است... حاکمان ما از زمانهای دور در موجودیت ما، گروهی فاسد بودهاند[۳]. هر چند ممکن است سوءاستفاده از قدرت، برای اهدافی غیر از رسیدن به ثروت به وقوع پیوسته باشد، ولی هدف نهایی سوءاستفاده از قدرت، در اکثر موارد به چنگ آوردن ثروت و بهرهمندیهای مادی است که سایر اهداف آن را تحت شعاع خود قرار میدهد، به گونهای که بیتردید ثروت، برجستهترین، مهمترین و فراگیرترین هدف سوءاستفاده از قدرت است. در بیشتر موارد، فساد سیاسی و سوءاستفاده از قدرت در جهت دستیابی به ثروت رخ داده است. علاوه بر این، اهداف دیگر سوءاستفاده از قدرت، در نهایت به ثروت و انباشت آن منتهی میشود. چنان که بهکارگیری قدرت برای دستیابی به مدرک، مقام، عنوان اجتماعی یا سیاسی و هرگونه ستم و استبدادی، سرانجام به ثروت و بهرهمندی مادی منجر میشود. این امر، به آسانی در جامعه قابل مشاهده و شناسایی است و موارد بسیاری از آن در هر جایی رخ داده است. به طور قطع، «بیشترین انگیزه سوءاستفاده از قدرت مقاصد مادی و اقتصادی است»[۴]. علاوه بر این، گرایش به ثروت و مال اندوزی، به ویژه در حاکمان از عوامل اصلی ویرانی جامعه به حساب میآید. چنان که «در مدت نیم قرن عاملهای چندی در سقوط جامعه اسلامی مؤثر بود، اما هیچ یک از آنها در شدت اثر به پایه این عامل (رغبت به مال اندوزی) نمیرسد»[۵].
این شیوه بهرهبرداری از قدرت سیاسی و بهکارگیری آن، در جهت منافع شخصی و انباشت ثروت و سوءاستفاده از آن، برخلاف سود جمعی، با توجه به اینکه نفع عمومی و خدمت به مردم فلسفه وجودی قدرت سیاسی است، موجب ویرانی جامعه و فقر و بدبختی اکثریت مردم است و فساد شمرده میشود. وظیفه حقوق به عنوان فن سازمان دهنده روابط انسانی، به طور عام و حقوق عمومی، به ویژه حقوق اساسی به عنوان ابزار قالب بندی قدرت سیاسی به طور خاص، مقابله با این فساد است، به گونهای که راهکارهایی مناسب و مؤثر باید در برابر این فساد ویرانگر به کار گرفته شود تا جلوی آن گرفته شود و بدینسان جامعه از شر آن در امان باشد تا قدرت به کارکرد مناسب خود در جهت رفاه عمومی، سود جمعی و خوشبختی مردم گام نهد؛ زیرا با وجود سیطره جریان فساد ناشی از رابطه قدرت سیاسی و ثروت، دستیابی به هر آرمان اجتماعی، خیر عام، عمل در جهت منافع عمومی و خوشبختی مردم ناممکن خواهد بود. به ویژه اینکه «فساد از چندین مسیر، رشد اقتصادی را کند میسازد؛ زیرا به صورت نوعی مالیات عمل میکند و سطح سرمایهگذاری را کاهش داده، به سوء تخصیص استعدادها میانجامد؛ زیرا انگیزهها را منحرف ساخته، منابع مالی را از پروژههای کمکرسانی... دور میسازد. درآمدهای مالیاتی حکومت مرکزی را کاهش داده، عواقب ناگواری برای بودجه به همراه دارد. همچنین کیفیت خدمات زیربنایی و عمومی را تضعیف و بالاخره، ترکیب هزینههای دولتی را برهم میزند[۶].
از آنجا که بررسیهای اجتماعی مطالعات سیاسی و تجربه تاریخی نشان میدهد جریان مسلط، بهکارگیری قدرت سیاسی، بیش از آنکه در جهت منافع عمومی باشد، همسو با منفعت شخصی صاحبان قدرت است و حرکت کلی آن، نادیده گرفتن سود جمعی برای تأمین منفعت فردی و انباشت هر چه بیشتر ثروت است. شناخت ریشهها، نشانهها و شاخصهای آن و دستیابی به راهکارهایی کارآمد و اثربخش که بتواند مانعی مستحکم در برابر این جریان فاسد باشد، ضرورتی اجتناب ناپذیر است. بنابراین تا زمانی که خطر سوءاستفاده از قدرت سیاسی و بهکارگیری آن برای دستیابی به ثروت وجود دارد، ضرورت مقابله با آن و یافتن راهکارهایی که بتواند هر چه دقیقتر جلوی این جریان فساد را بگیرد وجود خواهد داشت، به ویژه اینکه تا فساد سیاسی از بین نرود، مقابله با فساد اداری ممکن نخواهد بود؛ چون نظام سیاسی در سطحی بالاتر و برتر از نظام اداری قرار دارد و پیشوا و راهنمای نظام اداری میباشد. وقتی پیشوا فاسد باشد، محال است که زیرمجموعه خود را پاکسازی کند و مانع از فساد آن شود[۷].
امکان دور زدن موانع فساد سیاسی در چارچوب تعاریف رایج
فساد سیاسی یا بهکارگیری قدرت، در جهت تأمین سود شخصی، نه تنها به علت عدم اجرای قوانین روی میدهد، بلکه گاهی با وجود اجرای قانون و بیآنکه با قانون برخوردی شود و یا قانون نقض گردد، به وقوع میپیوندد. در جوامعی که قوانین اجرا میشود، حتی ضدفساد، نتوانستهاند جلوی فساد سیاسی را بگیرند و مانع سوءاستفاده از قدرت شوند. دلیل روشن این مدعی این است که با وجود اجرای همه راهکارهای حقوقی جلوگیری از فساد ناشی از رابطه قدرت با ثروت، در حالی که اکثریت کارگزاران سیاسی غرق در ثروت و رفاه هستند و نشانی از تنگنای مالی در میان آنها نیست، اکثریت مردم درگیر فقر و تنگدستی هستند، به گونهای که حتی از برآوردن ابتداییترین نیازهای آنان ناتوان میباشند.
از آنجا که مبنای اکثریت رایج تعاریف فساد سیاسی، قانون است و لازمه فساد سیاسی نقض قانون است، معیار سوءاستفاده از قدرت در جهت سود شخصی، دستاندازی به حریم قانون میباشد.
فساد سیاسی هنگامی روی میدهد که یک کارگزار قانون را به نفع شخص خودش با قربانی کردن منافع حاصله از یک اصل حقوقی نقض کند. در حقیقت، «غیرقانونی بودن»، مسئله محوری بسیاری از تعریفهای فساد سیاسی است و میتوان استدلال کرد که مبنای لازم برای انجام تحلیل مقایسهای فقط با رجوع به هنجارهای حقوقی فراهم میشود[۸].
برای نمونه، بند الف ماده یک قانون ارتقای سلامت اداری و مبارزه با فساد مصوب ۲۹/۲/۱۳۸۷، فساد را به طور کلی اینگونه تعریف کرده است:
فساد در این قانون هر گونه فعل یا ترک فعلی است که توسط هر شخص حقیقی یا حقوقی به صورت فردی، جمعی یا سازمانی که عمداً و به هدف کسب هر گونه منفعت یا امتیاز مستقیم یا غیرمستقیم برای خود یا دیگری با نقض قوانین و مقررات کشوری انجام پذیرد، یا ضرر و زیانی را به اموال، منافع، منابع یا سلامت و امنیت عمومی یا جمعی از مردم وارد نماید نظیر رشاء، ارتشاء، اختلاس، تبانی، سوءاستفاده از مقام یا موقعیت اداری، سیاسی، امکانات یا اطلاعات... .
در این صورت، فساد آنگاه به وقوع میپیوندد که قانونی در جهت سود شخصی نقض شود. در حالی که ممکن است بر اساس قواعد مقابله با فساد، همچون تعارض منفعت، شفافیت، منع دخالت کارگزاران سیاسی در معاملات دولتی و عمومی، قوانینی وضع شود که نه تنها بازدارنده از فساد نباشد، بلکه خود این قوانین، برای سوءاستفاده تصویب شده باشند تا زمینه را برای بهکارگیری قدرت در جهت منفعت شخصی، بیآنکه با قانون برخورد شود، فراهم آورد؛ زیرا:
حاکمیت قانون به سادگی به این معنی نیست که حقوق و نظم هم وجود دارد، برای نمونه در حکومت لویی چهاردهم به عنوان حاکمی مطلق، حاکمیت قانون وجود داشت. دادگاهها صرفاً قانون موجود را اجرا میکردند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که آن قانون خوب باشد[۹].
به گونهای که بتواند مانعی در راه سوءاستفاده از قدرت باشد؛ چون قانونی بودن همیشه برابر با حق بودن و در جهت خواست و منافع عمومی بودن نیست، چنان که «حکومت ویشی در هنگام جنگ دوم جهانی با ۵٩۶ رأی موافق در برابر ۸۰ - رأی مخالف مجلس ملی فرانسه به ریاست مارشال پتن به قدرت رسید؛ حکومتی قانونی بود، ولی بسیاری از مردم فرانسه آن را ناحقانی میشمردند[۱۰].
همچنان که مردم آلمان در دوران رایش سوم، ممکن است تحت حاکمیت قانون بودهاند، ولی این قانون از جنبههای بسیاری مورد انزجار آنها و بیگانگان بوده است[۱۱].
حاکمیت قانون، که قرار بود جلوی فساد رابطه قدرت و ثروت را بگیرد، نه تنها همواره نتوانسته است این وظیفه خود را آنچنان که ادعا شده است، انجام دهد، بلکه در موارد بسیاری، خود وسیلهای شده است در جهت سوءاستفاده از قدرت؛ به گونهای که صاحبان نفوذ از این ابزار در جهت منافع خود بهره گرفتهاند تا جایی که «گروههای فشار، تصویب قوانین جدید را یکی از راههای حل مشکلاتشان میدانند. دولت و نمایندگان مجلس هم معمولاً به راحتی به خواسته آنها تن میدهند[۱۲]. علاوه بر این، «خود قانون میتواند سرمنشأ رویههای آلوده به فساد واقع شود، اینکه اقدامی قانونی باشد، همیشه بدان معنا نیست که فاسد نباشد»[۱۳].
از این رو، صرف قانونی بودن عمل، روش و گزینشی، بیانگر این نیست که آن در جهت منافع و خواست همگان است و بر حق میباشد؛ «قانونی بودن قدرت تطابق آن با موازین و مقررات و شیوههای حقوقی است و حقانیت آن، سازگار بودنش با نظریه قدرتی است که اکثریت، به درستی آن ایمان داشته باشند»[۱۴].
بنابراین، حاکمیت قانون هم به تنهایی نتوانسته است و نمیتواند در عمل جلوی سوءاستفاده از قدرت را بگیرد و نقشی مؤثر در از بین بردن فساد ناشی از رابطه قدرت سیاسی و ثروت داشته باشد. همچنان که «قوانین قدیم، نوعاً برای ارضای صاحب منصبان نوشته شدهاند و وقتی که این مناصب اشغال شده باشد، نخبگان جدید میتوانند از آنها به عنوان منابعی برای اندوختن ثروت... استفاده کنند»[۱۵].
بنابراین، صرف وجود قانون و حتی اجرای آن، نمیتواند همیشه جلوی سوءاستفاده از قدرت را بگیرد. در این شرایط، باید در جستوجوی شاخص یا شاخصهایی بود که بیانگر عینی فساد باشد، تا با ظهور نمودهای آن در جامعه، با وجود اجرای قوانین ضدفساد، مشخص شود که به واقع از قدرت سوءاستفاده میشود[۱۶].
ثروت صاحبان قدرت شاخص فساد سیاسی
وقتی که مبنای تعاریف رایج از فساد، نقض قوانین است و فساد به طور کلی و فساد سیاسی به طور خاص، آنگاه رخ میدهد که قانونی زیر پا نهاده شود، در این شرایط این امکان وجود دارد که بیآنکه با قانون برخورد شود، قدرت سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گیرد. با توجه به اینکه هدف حاکمیت در اسلام، اداره جامعه و راهنمایی مردم به سوی رستگاری و تأمین منافع عمومی و خدمت به آنهاست، جایی برای فزونخواهی و جمعآوری ثروت برای اصحاب قدرت باقی نمیماند. از این رو، در اینجا به ترتیب هدف قدرت سیاسی در اسلام و این واقعیت که ثروتمندان و مرفهان بعید است که در پی رستگاریانسان باشند، مورد بررسی قرار میگیرد و سرانجام، به این موضوع میپردازیم که ثروت انبوه صاحبان قدرت، نماد عینی فساد سیاسی است. بنابراین، باید قوانین تنظیم کننده روابط و اعمال کارگزاران سیاست، به گونهای باشد که کسانی از قدرت سیاسی برخوردار باشند که اولاً، به صراحت و در عمل، در پی ثروت و منافع فردی نباشند. ثانیاً، به طور روشن نه تنها هنگامی که در قدرت هستند، ثروتشان افزوده نشود، بلکه پس از خروج از قدرت هم در موقعیتی قرار نداشته باشند که با افزایش ثروتشان در مظان سوءاستفاده از قدرت قرار گیرند در غیر این صورت، باید آماده باشند تا اگر مشروعیت اموالشان روشن نگردد، مصادره شود[۱۷].
هدف قدرت سیاسی رستگاری انسان
هدف قدرت سیاسی، به طور عام و قدرت سیاسی در اسلام به طور خاص، رستگاری انسان است. به قول سعدی «ملوک از بهر پاس رعیتاند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک»[۱۸]. امروز در حقوق عمومی، این اصل مسلم و غیرقابل تردید است که هدف از قدرت سیاسی و حاکمیت، خدمت است و علت وجود قدرت سیاسی و نهادهای وابسته به آن، فراهم آوردن زمینههای خوشبختی مردم و از بین بردن موانع آسایش آنهاست. «پیامبران برای رهایی جامعههای انسانی و برای آموزش آنها و اینکه آنها را در عمل و گرایشها به دادگری وادارند، برانگیخته شدهاند. این هدف گسترده و بزرگ بدون قدرت و حکومت دست نایافتنی است»[۱۹]. به همین دلیل، در دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) «خلافت در نظر او، وسیلهای بود برای رسیدن به هدفهای بسیار بزرگتر از حکومت و حکومت مردم چیزی جز تقویت و بزرگداشت دین و بالا بردن معنویات مردم نیست»[۲۰]؛ زیرا «موجودیت سیاسی در نظر علی(ع) دنباله موجودیت انسانی و نتیجهای بود که بر آن مترتب است»[۲۱]. آن حضرت، علت پذیرش خلافت را به صراحت برای احقاق حقوق مردم و فراهم آوردن شرایط رشد و تعالی انسانها اعلام کرده است. در این باره میفرماید:
خدایا تو میدانی آنچه از من سر زده است به خاطر رقابت در به دست آوردن قدرت و کسب ثروت نبوده است، بلکه برای این بوده است تا نشانههای دینت را به جایش بازگردانم و کشورت را سامان دهم تا بندگان ستمدیدهات ایمن شوند و حدود وانهاده شده تو اجرا گردد[۲۲].
امیر مؤمنان علی(ع) در جایی دیگر، علت پذیرش خلافت را اینگونه توصیف کرده است: سوگند به آنکه دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور مردم نبود و تمام بودن حجت به خاطر وجود یاور و پیمانی که خداوند از دانایان گرفته است که بر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان آرام نگیرند، لگام شتر حکومت را بر کوهانش میانداختم و آخرش را به پیاله اولش سیراب میکردم و در این هنگام در مییافتید که این دنیای شما نزد من بیارزشتر از آب بینی بز است[۲۳].
بنا بر آنچه از امام(ع) درباره علت پذیرش خلافت نقل شد، هدف از قدرت سیاسی در اسلام، دفاع از ستمدیدگان، گرسنگان و محرومان و مقابله با ستمگران، متجاوزان به حقوق مردم و فزونخواهان شکمباره و برپایی نشانهای دین و اجرای احکام الهی و در نهایت، قرب به الله و رستگاری انسانی است؛ زیرا «هدف عالیای که اسلام برای مسلمانان تعیین کرده «فلاح» است»[۲۴]. همچنان که اطاعت از خداوند و پیامبرش، تضمین کننده رستگاریانسان میباشد وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا[۲۵]. بر این اساس، بیتردید هدف اصلی و بنیادی حاکمیتی که به نام اسلام برپا میشود، باید رستگاری همه انسانها باشد، نه سود شخصی حاکمان و خویشان و وابستگان آنها. در غیر این صورت، در فساد چنین حکومتی جای شک و شبههای نخواهد بود.[۲۶]
قارونها نمیتوانند در پی رستگاری انسان باشند
تاریخ نشان داده که صاحبان ثروتهای هنگفت و کسانی که غرق در رفاه هستند، معمولاً در جهت مخالف آسایش و رستگاری انسان حرکت میکنند و شیوه زندگی و کسب و کار آنها به گونهای است که با رستگاری مردم قابل جمع نیست و با آن تضادی آشتی ناپذیر دارد؛ زیرا ثروت انبوه آنها، تنها در برابر فقر و محرومیت و گرسنگی سایر انسانها پیوسته در حال متراکم شدن و افزایش است و بدون غارت نهان و آشکار منابع و امکانات جامعه، امکان ندارد هر لحظه بر داراییهای آنها افزوده شود. چنان که امیرمؤمنان علی(ع)، درباره این ثروتهای انبوه میفرماید: ما رأيت نعمة موفورة إلا وبجانبها حق مضيع[۲۷]؛ هیچ ثروت انبوهی ندیدم، مگر آنکه در کنار آن حقی پایمال شده باشد. از این رو، ممکن نیست کسانی که موجودیت و ثروت انبوهشان، حاصل فقر و محرومیت اکثریت جامعه است، در پی رستگاری مردم باشند. همسو با این خط سیر تاریخ، قرآن و سنت بر این امر تأکید کردهاند که قارونها و رفاهزدگان، در نقطه مقابل رستگاریانسان قرار دارند و بعید است آنها در پی خوشبختی انسانها باشند. برای تبیین دیدگاه قرآن و سنت به ترتیب، شواهدی در این باره آورده میشود:
- دیدگاه قرآن به رفاهزدگان، مترفین: قرآن گروهی را که غرق در رفاه و نعمتند [۲۸] و دشمن پیامبران و از اصحاب شمال و اهل جهنم میباشند، «مترفین» خوانده است. از جمله در سوره سبأ آیههای ۳۴ و ۳۵ آمده است: مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ * وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ[۲۹]. همچنین در سوره زخرف آیههای ۲۳ و ۲۴، مترفین اینگونه توصیف شدهاند: وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۳۰]. به خاطر دشمنی همیشگی رفاهزدگان یا به قول قرآن، همان مترفین با پیامبران، آنها از اهالی ویژه جهنم هستند. در این باره در سوره واقعه آیههای ۴۱-۴۵ آمده است: وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ * وَظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ * لَا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ * إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ[۳۱]. بنابراین آیهها، مترفین، ثروتمندان غرق در رفاه ساکنین جهنماند؛ چون در اندیشه و عمل در جهت مقابل راه خدا و رسالت پیامبران و خوشبختی مردهاند.
- توصیف سنت از ثروتمندان، رفاهزدگان یا همان مترفین: پیامبر(ص) در کردار و گفتار، در نقطه مقابل ثروتمندان و مترفین قرار داشت. علاوه بر اینکه زندگی عملی آن حضرت، با اشراف و ثروتمندان هیچگونه سنخیتی نداشت؛ در موارد بسیاری دیدگاه خود را که هم جهت با قرآن است، درباره اغنیا که مترادف با مترفین و ثروتمندان غرق در لذت و رفاه هستند، بیان کرده است. از جمله فرمود: شرّ أمّتي الأغنياء[۳۲]؛ بدترین امت من ثروتمندانند. در این باره، از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: «إِيَّاكُمْ وَ مُجَالَسَةَ الْمَوْتَى قِيلَ مَنْ هُمْ قَالَ(ص): الْأَغْنِيَاءُ»[۳۳]؛ از همنشینی با مردگان دوری کنید، گفته شد: آنها چه کسانی هستند؟ گفت: ثروتمندان. همسو با این گفتار نبوی آمده است: «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فِي حَدِيثِ الْمِعْرَاجِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَالَ:... يَا أَحْمَدُ بَعِّدِ الْأَغْنِيَاءَ وَ بَعِّدْ مَجْلِسَهُمْ مِنْكَ»[۳۴]؛ امیرمؤمنان(ع) در حدیث معراج، از رسول خدا(ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: ای احمد از ثروتمندان و همنشینی با آنها دوری کن. احمد بن فهد حلی، در توصیف ثروتمندان آورده است: «آیا نمیشنوی آنچه را خداوند سبحان در کتاب بزرگ خویش به زبان پیامبرش به تو گفته است؟ برای تو روشن کرده است، آنها که شریعت را انکار کردهاند و جلودار تکذیبکنندگان آفریدگار بودهاند، ثروتمندان غرق در رفاه و اشراف متکبر بودهاند»[۳۵]. همچنین، او نقل کرده است: «از حضرت عیسی(ع) به حق به شما میگویم که کرانههای آسمان خالی از ثروتمندان است. داخل شدن شتر در سوراخ سوزن، آسانتر است از داخل شدن ثروتمندی به بهشت»[۳۶]. امام صادق(ع) درباره نقش ثروتمندان در فقر و گرسنگی مردم اینگونه اظهارنظر کرده است: «إِنَّ النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا بِذُنُوبِ الْأَغْنِيَاءِ»[۳۷]؛ «مردم فقیر و نیازمند و گرسنه و برهنه نشدند، مگر به خاطر گناهان ثروتمندان».
بنا بر آنچه در قرآن آمده است، ثروتمندان، رفاهزدگان، نازپروردگان یا همان مترقین، دشمنان همیشه پیامبران و از اصحاب شمال و از اهالی جهنم هستند و بنا بر سنت، گناهان آنها، موجب فقر و تنگدستی و گرسنگی مردم است. از این رو، از اهل ایمان خواسته شده است که از آنها دوری کنند. آیا ممکن است این گروه، که خود از عوامل بدبختی و رنج و درد مردم هستند، در پی رستگاری آنها باشند؟ به تعبیر مذکور از حضرت عیسی(ع) اگر شتری بتواند از سوراخ سوزنی بگذرد، ثروتمندان هم که از عوامل فقر و بدبختی مردم هستند، ممکن است در پی رستگاریانسان باشند. بر این اساس، همچون هر قاعده انسانی، این گزاره، که ثروتمندان ممکن نیست در پی رستگاری مردم باشند، اصل است و وجود عدهای معدود از آنها، که در پی رستگاری مردم باشند، استثناء و عقل، نقل و تجربه تاریخی درباره این گروه حکم میکند که درباره آنها، باید قاعده چراغ راه باشد، نه استثناء، از این رو، نمیتوان در رستگاری مردم به ثروتمندان اعتماد کرد و در انتظار نقش مثبت آنها، در راه آسایش و خوشبختی مردم بود[۳۸].
فساد سیاسی حاصل خروجی قدرت با تراکم ثروت
با توجه به آنچه درباره قارونها، ثروتمندان و مترفین آمد، وقتی قدرت سیاسی در دست قارونها باشد، نه تنها ممکن نیست این قدرت در سمت وسوی رستگاری مردم به کار گرفته شود، بلکه درست در جهت مخالف آن مورد استفاده قرار خواهد گرفت. دلیل بارز این مدعی، فقر و بدبختی و گرسنگی اکثریت مردم و افزایش ثروت قارونهای صاحب قدرت سیاسی و وابستگان آنهاست. به همین علت، «طبیعی است که در زیر سلطه حکومت فاسد، جامعه دچار فقر و محرومیت شود. ثروت گروهی خاص متراکم گردد و اکثریت مردم از آن محروم باشند»[۳۹]. در این وضعیت که اکثریت صاحبان قدرت سیاسی و بستگان آنها، غرق در ثروت و رفاه هستند و عموم مردم از فقر و تنگدستی در رنج میباشند، حتی اگر به ظاهر، افزایش ثروت آنها در چارچوب قانون باشد و همراه با تراکم ثروت روزافزون این گروه قانونی نقض نشده باشد؛ به طور قطع، این تراکم ثروت ناشی از فساد و نشانگر فساد سیاسی و سوءاستفاده از قدرت است؛ زیرا فلسفه قدرت سیاسی رستگاری مردم و فراهم آوردن شرایط مناسب برای زندگی، همراه با سعادت برای عموم میباشد، نه انباشت ثروت صاحبان قدرت و وابستگان آنها. سخن امیرمؤمنان(ع) در نامه خود به مالک اشتر، بیتردید عین واقعیت و فصل الخطاب این مدعی است که فقر و تنگدستی مردم، ناشی از فزونخواهی حاکمان است: «إِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا وَ إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَى الْجَمْعِ...»[۴۰]؛ «زمین به خاطر فقر و تنگدستی مردم ویران میگردد و مردم آنگاه فقیر و تنگدست میشوند که حاکمان در پی ثروتاندوزی باشند».
بنابراین، زمانی که دستاورد و خروجی قدرت سیاسی، به جای رفاه و آسایش مردم و فراهم آوردن زمینه رستگاری عمومی، افزایش ثروت صاحبان قدرت و دستنشاندگان آنها باشد، بیتردید جامعه دچار فساد سیاسی است که شاخص عینی آن، تراکم ثروت اکثریت حاکم از یک سو و فقر و تنگدستی عموم مردم از سوی دیگر است. با این حال، هیچ کس نمیتواند مدعی شود که جامعه دچار فساد سیاسی فراگیر نمیباشد، هر چند قانونی نقض نشده باشد و کسی به اتهام سوءاستفاده از قدرت تحت پیگیری قرار نگرفته باشد و محکومیتی در این باره وجود نداشته باشد. همچنان که به گفته امیرمؤمنان علی(ع)، جامعه به علت فقر و تنگدستی مردم، رو به ویرانی گذاشته است. در حالی که فقر و تنگدستی مردم، ناشی از فزونخواهی و ثروتاندوزی صاحبان قدرت؛ یعنی حاکمان جامعه میباشد. در این موقعیت که اکثریت صاحبان قدرت سیاسی غرق در ثروت و رفاه هستند و عموم مردم، اسیر فقر و تنگدستی، جامعه بیتردید دچار فساد سیاسی فراگیر است که اگر با این فساد، برخوردی قاطع و ریشهای نشود، ویرانی کل جامعه را در پی خواهد داشت[۴۱].
سیره نبوی و علوی راهکار مقابله با فساد سیاسی
برای مقابله با حاکمیتی که اینگونه دچار فساد سیاسی فراگیر شده بود، یکی از شعارهای در آستانه پیروزی انقلاب این بود: «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود». این شعار اگر با اندکی تغییر، اینگونه اصلاح میشد «تا زندگی شاهانه کفن نشود، این وطن، وطن نشود» و در عمل، به وقوع میپیوست و تحقق عینی مییافت، این اظهار نظر که «مملکت به خاطر این ریخت و پاشها و اختلاسها محتاج شده است، و گرنه نفت ما کم است؟ یا ذخایر معادن نداریم؟ همه چیز داریم، اما این مفتخوریها و اختلاسها و گشادبازیهایی که به حساب مردم و از خزانه عمومی میشود، مملکت را بیچاره کرده است»[۴۲].
درباره وضعیت قدرت سیاسی این سرزمین در بیش از نیم قرن پیش بیان شده بود، اکنون با وجود تغییر نظام سیاسی و پس از دادن صدها هزار شهید و جانباز، همچنان به قوت خود باقی نمیماند و اکثریت صاحبان قدرت غرق در زندگی اشرافی و شاهانه نمیبودند.
با توجه به اینکه، قارونها و ثروتمندان غرق در رفاه، نه میخواهند و نه میتوانند در پی رستگاری انسان باشند، تا هنگامی که این گروه، برخوردار از قدرت سیاسی باشد، ممکن نیست جامعه، عاری از فساد سیاسی و سوءاستفاده از قدرت باشد. به ویژه اینکه «در منطق ربانی جایی برای توانگران استثمارگر در خلافت عمومی جامعه انسانی وجود ندارد. برای آنکه این خلافت، امانت است و کسی که به این امانت خیانت کرده است، امین نیست»[۴۳]. و نمیتواند عهدهدار قدرت سیاسی باشد. کسانی که با دست یافتن به قدرت سیاسی، خود، خانواده و وابستگانشان به ثروتهای قارونی میرسند، یا ثروتشان به شکلی روزافزون، افزایش مییابد، خیانتکارند و صلاحیت امانتداری و ورود به جرگه کارگزاران سیاسی جامعه را ندارند. چنان که امیرمؤمنان علی(ع) میفرمود: ای اهل کوفه اگر من از نزد شما بیرون رفتم در حالی که چیزی غیر از وسایل سفرم و شترم و خدمتکارم به همراه من بود من خائنم. «كَانَ عَلِيٌّ(ع) يَقُولُ: «يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ إِذَا أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِغَيْرِ رَحْلِي وَ رَاحِلَتِي وَ غُلَامِي فَأَنَا خَائِنٌ»»[۴۴].
همچنان که بیان شد، هدف قدرت سیاسی، رستگاری مردم است. این هدف، آنگاه قابل دسترسی است که کسانی از قدرت سیاسی برخوردار شوند که خودشان رستگار باشند؛ زیرا ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش. آنها که خود از رستگاری برخوردار نیستند، اشراف، ثروتمندان غرق در رفاه، مترفین دشمن کینهتوز همیشگی پیامبران، نمیتوانند موجب رستگاری دیگران شوند. بنا بر آیه ۹ سوره حشر و آیه ۱۶ سوره تغابن وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۵] و شُحَّ؛ یعنی «بخل و آز شدیدی که در دل جا گرفته باشد»[۴۶]. از امام حسن(ع) درباره شُحَّ پرسش شد. آن حضرت فرمود: «أَنْ تَرَى مَا فِي يَدِكَ شَرَفاً وَ مَا أَنْفَقْتَ تَلَفاً»[۴۷]؛ شح آن است که آنچه در دست داری را شرف بدانی و آنچه را بخشیدهای، تلف شده انگاری. در تفسیر این آیه آمده است: آزمندی نفس از هر کار خیری باز میدارد؛ زیرا خیر گونهای از گونههای بخشش است، بخشش مال، بخشش عاطفه و بخشش کار و کوشش و بخشش زندگی در وقت نیاز و ممکن نیست آزمند کار خیری انجام دهد. آنچه برای او مهم است، آن است که بگیرد در حالی که یکبار هم بخشش از او سر نمیزند و کسی که از آزمندی خویش حفظ شود. به واقع از این عامل بازدارنده از خیر حفظ شده است. در این حال، به سوی دهش و بخشش کریمانه پیش میرود و این است رستگاری به معنای حقیقیش[۴۸].
بنابراین، کسانی میتوانند موجب رستگاری مردم شوند که خود رستگار باشند و کسانی رستگارند که از بخل و آز در امانند. در نتیجه، به طور قطع، قارونها و ثروتمندان حریص و آنها که در پی فزونخواهی هستند و به تعبیر قرآن، آنها که از جرگه أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ[۴۹] هستند، نه میتوانند و نه میخواهند از جمله رستگاران باشند. از این رو، چنین افرادی، اگر از قدرت سیاسی برخوردار باشند، ممکن نیست در پی رستگاری مردم باشند و از قدرت سوءاستفاده نکنند. به همین علت، «اسلام» با تمام توان، ثروتمندان را از قدرت سیاسی دور میسازد و در پی برپایی نظام اقتصادی و اجتماعی استواری است که ثروتمندان در آن، به مرکز قدرت کشور نفوذی نداشته باشند»[۵۰].
راه چاره مقابله با فساد سیاسی و جلوگیری واقعی از سوءاستفاده از قدرت، پیروی همه دستاندرکاران سیاست و صاحبان قدرت، نه در حرف، بلکه در عمل از سنت پیامبر اکرم(ص) و دستپرورده او، امیر مؤمنان علی(ع) آنگاه که حاکم جامعه بودند، میباشد. پیش از اشاره به سنت و راه و رسم پیامبر(ص)، لازم به یادآوری است که شیوه زندگی پیامبران از جمله حضرت محمد(ص)، برای همه انسانها قابل پیروی است. اساساً خداوند پیامبران را از نوع خود انسانها برگزیده است، تا قابل پیروی و الگویی عملی برای همه انسانها باشند. چنان که «حضرت رسول اکرم(ص) امت خود را دعوت فرمودهاند که به آنجایی که پای خود را گذاردهاند، پا گذارند. این امر مستلزم امکان سیر به آن مقصد است و گرنه لازم میآید، دعوت لغو باشد»[۵۱]. به ویژه آنکه طبق آیه ۲۱ سوره احزاب، لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۵۲] راه و رسم و شیوه زندگی آن حضرت برای هر مسلمانی برترین الگوست: «وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ»[۵۳]؛ «و محبوبترین بندگان در پیشگاه خداوند، کسی است که از پیامبرش پیروی و پا بر جای پای او بگذارد. به همین دلیل و به قیاس اولویت، این راه و رسم باید بیشتر به وسیله حاکمان و صاحبان قدرت، که مدعی پیروی او هستند، مورد توجه قرار گیرد و در عمل، آن را رعایت کنند. اگر به واقع شیوه زندگی آن حضرت، از جانب اصحاب قدرت رعایت شود، به طور قطع جامعه اسلامی شاهد سوءاستفاده از قدرت نخواهد بود.
با توجه به روایتهایی از زندگی پیامبر(ص) «مسلم است که خاندان محمد(ص) از آن هنگام که به مدینه وارد شدند، سه شب سیر غذا نخوردند تا آن زمان که او از این جهان رخت بربست»[۵۴].
آن حضرت در دورانی که در مسند قدرت بود، «جز یک پیراهن نداشت؛ به گونهای که وقتی لباسش را برای شستوشو بیرون میآورد و بلال میآمد تا برای نماز اذان بگوید، لباسی نبود تا با آن به نماز رود تا اینکه لباسش خشک میشد. سپس، با آن لباس برای نماز بیرون میرفت» [۵۵]. به طرق مختلف و به تعابیر گوناگون و با مضمونی واحد، ابن منذر از عکرمه چنین نقل کرده است: عمر بن خطاب بر پیامبر(ص) وارد شد. در حالی که آن حضرت بر حصیری خوابیده بود، به گونهای که آثار حصیر بر پهلوی او نقش بسته بود...[۵۶].
درباره وضع زندگی و برخورداری امیرمؤمنان علی(ع)، آنگاه که در رأس حکومت قرار داشت، اینگونه اظهارنظر شده است:
علی آمد که نظریه اسلام را درباره حکومت از نو در دلهای حاکمان و مردم وارد کند. او آمد تا نان جوینی را بخورد که آرد آن را همسرش با دست خود تهیه میکرد... گاهی میشد که او شمشیرش را برای تهیه لباس و غذا میفروخت. او حاضر نشد که در کاخ سفید کوفه سکونت کند. او آمد تا آن طور زندگی کند که نضر بن منصور از عقبة بن علقمه نقل کرده است: روزی نزد علی رفتم. در جلوی او شیر ترشیدهای بود و نان خشکی که من را ناراحت ساخت. گفتم یا امیرالمؤمنین این غذا را میخوری؟ به من گفت: ای ابوالجنوب، پیامبر خدا نان خشکتر از این میخورد و لباس خشنتر از لباس من میپوشید. من اگر راه او را نروم میترسم که به او ملحق نشوم[۵۷].
بهرهمندی امام(ع) در اوج قدرت، از نعمتهای دنیوی از پایینترین مردم کمتر بود: «آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت میکرد که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود طوری زندگی میکرد که یک طلبه فقیر هم نمیتواند زندگی کند»[۵۸]. به همین دلیل، «به همان اندازه که عامه با خوشامدگویی و تبریک گفتن به استقبال دولت امام میروند، طبقه اشراف از آن رویگردان میشوند»[۵۹]. امام(ع)درباره شیوه زندگی خود در نامهای به یکی از کارگزاران خویش چنین میگوید: «... بدان که پیشوای شما از نوشیدنی و خوردنی این جهان به دو جامه مندرس و دو گرده نان بسنده کرده است. اگر میخواستم به عسل پاکیزه و مغز گندم و بافتههای ابریشمی دست مییافتم، چه مطلوبترین چیزهای این جهان در دسترس من است، اما دور باد که هوس بر من پیروز شود و آزمندی من را به نشخواری کشاند، در حالی که در حجاز و یمامه کسانی باشند که به گردهای نان امید نداشته باشند و طعم سیری را نچشیده باشند. چگونه شب را با شکم سیر بخوابم در حالی که در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند یا چنان باشم که شاعر گفته است:
وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ | وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ |
- «این درد تو را بس است که با شکم پر بخوابی، در حالی که پیرامون تو جگرسوختگانی از تنگدستی در آرزوی پوست بزغالهای باشند»[۶۰].
کارگزاران حکومتی، که مدعی دوستی علی و پیروی از او هستند، باید در عمل پیرو او باشند و شیوه زندگی آنها، نشانگر راه و رسم حضرت محمد(ص)، و خاندان او باشد که نه تنها سیره آنها به دور از رفاهطلبی، مال اندوزی و فزون خواهی بوده است، بلکه به صراحت امیرمؤمنان(ع) فرموده است: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابًا»[۶۱]؛ «کسی که ما اهل بیت(ع) را دوست دارد، باید لباسی برای فقر و تنگدستی آماده کند»؛
به ویژه آنکه، دوستدار و پیرو محمد(ص) کسی است که به واقع پای در جای پای او بگذارد و در اندیشه و عمل در پی راه و روش او باشد: فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي[۶۲] هر کس از من پیروی کند، او از من است. همچنان که نزدیکترین و سزاوارترین افراد به حضرت ابراهیم، کسانی بودهاند که از او پیروی کردهاند: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ[۶۳]. این پیروی و سرسپردگی به سیره عملی پیامبر، به قیاس اولویت برای کارگزارانی که به نام او فرمانروایی میکنند و در چارچوب آئین او، از قدرت سیاسی برخوردارند، واجبتر و لازمتر است. چنان که امیرمؤمنان علی(ع) در پایاننامهاش به مالک اشتر فرموده است: «بر تو لازم است تا کارگزاران حکومتهای دادگر پیش از خود با روشهای نیک آنها یا رهنمودی از پیامبر(ص) یا واجبی را که در کتاب است، را در یاد داشته باشی و از آنچه ما به آن عمل کردیم و تو شاهد آن بودی پیروی کنی»[۶۴].
بنابراین، کارگزاران حکومت و صاحبان قدرت، علاوه بر شایستگیهای لازم برای اداره کشور، باید سطح برخورداری آنها حداکثر در اندازه عموم مردم باشد و در عمل، زندگی آنها نشانگر این باشد که در پی رفاهطلبی و فزونخواهی و برتریجویی نیستند. در غیر این صورت، از فساد و سوءاستفاده از قدرت در امان نخواهند بود؛ زیرا به فرموده خداوند خانه آخرت (بهشت) را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین خواستار برتریجویی و فساد نیستند... تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا[۶۵].
همانطور که آمد، هدف قدرت سیاسی، فراهم آوردن شرایط لازم برای رفاه و آسایش و رستگاری مردم است. حوزه قدرت سیاسی و حاکمیت، جایی برای ثروت اندوزی و فزون خواهی نیست. کسانی که در پی ثروت اندوزی و فزون خواهی هستند، باید آن را در جای دیگری جستوجو کنند. در غیر این صورت، ورود آنها به حوزه قدرت سیاسی، برابر است با سوءاستفاده از قدرت، اگر اراده جدی برای جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت به شکلی بنیادی وجود داشته باشد، باید همه کارگزاران حوزه سیاست از سیره نبوی و علوی، آنچنان که ذکر شد، پیروی کنند. چنان که طبق آیه ۲۸ سوره توبه إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ...[۶۶] مترفین، ثروتمندان غرق در رفاه و قارونها، نباید به قدرت سیاسی نزدیک شوند و تنها کسانی از قدرت برخوردار گردند که به واقع و در عمل، خواهان سعادت مردم باشد، نه در پی ثروتاندوزی[۶۷].
منابع
پانویس
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ هیوود، پل، فساد سیاسی، ترجمه محمد طاهری و میرقاسم بنی هاشمی، ص۱۹.
- ↑ غزالی، ابوحامد، الفساد السیاسی فی المجتمعات العربیه و الاسلامیه، ص۲۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباسعلی، کلیات حقوق اساسی جمهوری اسلامی، ص۹۸.
- ↑ شهیدی، سید جعفر، قیام امام حسین(ع)، ص۶۱.
- ↑ ر.ک: هیوود، پل، فساد سیاسی، ترجمه محمد طاهری و میرقاسم بنی هاشمی، ص۴۲.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ هیوود، پل، فساد سیاسی، ترجمه محمد طاهری و میرقاسم بنی هاشمی، ص٣۴.
- ↑ قانون اساسی انگلیس (۱۹۷۷م)، ص۴۲۹.
- ↑ قاضی، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ص۳۰۷ و ۳۰۶.
- ↑ Walker، David M، The Oxford companion to law، p. ۱۰۹۴.
- ↑ متیو، برتران، قانون، ترجمه و تحقیق مجید ادیب، ص۹۲.
- ↑ اردان، فیلیپ، نهادهای سیاسی و حقوق اساسی، ترجمه رشید انصاریان، ص۴۴ و۶۵.
- ↑ قاضی، ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، ص۳۰۶.
- ↑ لسکی، گرهارت، «قدرت و امتیاز» در: قدرت فرانسانی یا شر شیطانی، ویراسته استیون لوکس (مجموعه مقالات)، ترجمه فرهنگ رجایی، ص۳۵۴.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ گلستان سعدی، ص۵۲.
- ↑ حکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ عبدالمقصود، عبدالفتاح، الامام علی، ترجمه سید محمد مهدی جعفری، ج۲، ص۳۳۷.
- ↑ عبدالمقصود، عبدالفتاح، الامام علی، ترجمه سیدمحمدمهدی جعفری، ج۲، ص۳۷۸.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۱۸۹.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۵۰.
- ↑ فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، ص۳۰۴.
- ↑ «تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ شمس الدین، محمدمهدی، دراسات فی نهج البلاغه، ص۱۱۱.
- ↑ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۳۶۵.
- ↑ «و ما در هیچ شهری، بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامرانان آن (شهر) گفتند: ما منکر پیام رسالت شماییم * و گفتند: که ما دارایی و فرزند بیشتری داریم و ما را عذاب نخواهند کرد» سوره سبأ، آیه ۳۴-۳۵.
- ↑ «و بدینگونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیمدهندهای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافتهایم و آثار آنان را پی میگیریم * گفت: حتّی اگر برای شما از آنچه پدران خود را بر آن یافتهاید چیزی رهنمونتر بیاورم؟ گفتند: ما آنچه را بدان فرستاده شدهاید انکار میکنیم» سوره زخرف، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ «و چپیان، کیانند چپیان؟ * در تفبادی و آبی داغند * و سایهای از دود بسیار سیاه * که نه سرد است و نه خوش *؛ چراکه اینان پیش از آن، نازپرورد بودند» سوره واقعه، آیه ۴۱-۴۵.
- ↑ حکیمی، محمدرضا و دیگران، الحیاة، ج۳، ص۲۹۴.
- ↑ محدث نوری، حسین، المستدرک الوسائل، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ محدث نوری، حسین، المستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۳۷.
- ↑ ابن فهد حلی، احمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۱۱۱.
- ↑ ابن فهد حلی، احمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۱۱۳؛ انجیل متی، باب ۱۹، آیات ۲۴ و ۲۵؛ انجیل مرقس، باب ۱۰، آیه ۲۵ و انجیل لوقا، باب ۱۸، آیات ۲۵ و ۲۶.
- ↑ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، ج۱، ص۳۷۰.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ شریف القرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۸۲.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۴۳۶.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.
- ↑ موسوی خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۵۷.
- ↑ صدر، سید محمد باقر، الاسلام یقود الحیاة ۴، خلافة الاسلام و شهاده الانبیاء، ص۳۵.
- ↑ ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۱، ص۶٨.
- ↑ «و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹ و سوره تغابن، آیه ۱۶.
- ↑ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۶، ص۲۰.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۰، ص۳۰۵.
- ↑ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۶، ص۳۵۲۷.
- ↑ «زیادهخواهی شما را سرگرم داشت،» سوره تکاثر، آیه ۱.
- ↑ مدرسی، محمدتقی، المجتمع الاسلامی، منطلقاته و اهدافه، ص۲۰۱.
- ↑ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولی الالباب، ص۳۸.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۲۲۷.
- ↑ غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۷۰؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ سید قطب، العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، ص١۶٢.
- ↑ موسوی خمینی، روح الله، ولایت فقیه، ص۵۶.
- ↑ عبدالمقصود، عبدالفتاح، الامام علی، ترجمه سیدمحمدمهدی جعفری، ج۲، ص۳۷۸.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۴١٧ و۴١٨.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۴۸۸.
- ↑ «پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کردهاند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بیگمان تو آمرزندهای بخشایندهای» سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ «بیگمان نزدیکترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص۴۴۵.
- ↑ «آنک سرای واپسین! آن را برای کسانی مینهیم که بر آنند تا در روی زمین، نه گردنکشی کنند و نه تباهی؛ و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره قصص، آیه ۸۳.
- ↑ «ای مؤمنان! مشرکان پلیدند بنابراین پس از امسال نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند.».. سوره توبه، آیه ۲۸.
- ↑ محمد قدسی و عمار قدسی، پدیدارشناسی فساد سیاسی در پرتو قرآن و سنت، ص۶۰ ـ ۷۳.