عصر امام صادق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

عصر امام صادق(ع)، عصر شکوفایی تشیع است که امام در دوران امامت خود تعالیم راستین دینی را به مردم نشان داد و آنان را از دانش خویش بهره‌مند ساخت. حضرت در روزگار خود با انحرافات سیاسی و دینی رو به رو بود؛ پیشینه انحراف سیاسی به دلیل آن بود که حکومت در دست نااهلان بود و انحراف دینی به دلیل آنکه با توجه به مشوش بود اوضاع جامعه فرقه‌ها و نحله‌های فقهی و کلامی جدیدی سر بر آوردند و در قلمرو اندیشه جامعه اسلامی جولان دادند و بدعت‌ها نهادند و کژی‌ها آفریدند. امام صادق(ع) با این دو گونه انحراف به مبارزه برخاست. راهبرد حضرت برای مواجهه با چنین وضعیتی، راه‌اندازی نهضت فکری و علمی بود.

مقدمه

آغاز امامت حضرت صادق (ع) سال ۱۱۴ ه. است که سی و چهار سال طول کشید. این دوره را عصر شکوفایی تشیع دانسته‌اند. حکومت اموی در روزگار امامت حضرت صادق (ع) رو به ضعف نهاده بود و عباسیان اندک اندک قدرت می‌یافتند و در این میان، مجالی دست یافت تا امام صادق (ع) تعالیم راستین دینی را به مردم نشان دهد و آنان را از دانش خویش بهره‌مند سازد. بدین‌سان، حوزه علمی گسترده‌ای پدید آمد و بیش از چهار هزار نفر به دست امام (ع) تربیت یافتند.

امام صادق (ع) با هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، یزید بن ولید بن عبدالملک، ابراهیم بن ولید بن عبدالملک و مروان بن محمد معاصر بود. دو تن از عباسیان نیز در روزگار امام صادق (ع) به حکومت دست یافتند: یکی عبدالله بن محمد مشهور به "سفاح" و دیگر، منصور دوانیقی[۱]. کشمکش‌های سیاسی و مذهبی، ویژگی بارز روزگار امام صادق (ع) است.

امام صادق (ع) با دو گونه انحراف رو به رو بود: یکی دینی و دیگری سیاسی هر چند هر دو از اساس و بنیان یکسان بودند. انحراف سیاسی از سال‌ها پیش آغاز گشته بود؛ آن گاه که حکومت مسلمانان به دست نا اهلان افتاد و اهل بیت پیامبر (ص) از سیاست کنار نهاده شدند[۲].

انحراف دینی، از انحراف سیاسی خطرسازتر بود. در روزگار امام صادق (ع) فرقه‌ها و نحله‌های فقهی و کلامی جدیدی سر بر آوردند و در قلمرو اندیشه جامعه اسلامی جولان دادند و بدعت‌ها نهادند و کژی‌ها آفریدند[۳]. امام صادق (ع) با این دو گونه انحراف به مبارزه برخاست. امام (ع) در مواجهه با حکومت و تغییر و تحول آن نه راه تأیید در پیش گرفت و نه مقابله مستقیم. در روایتی از آن امام همام (ع) آمده است: "هر کس نام خویش را در دفتر فرزندان سابع [عباسیان‌] بنویسد، خداوند به روز قیامت، او را به صورت خوک بر می‌انگیزد"[۴]. امام صادق (ع) راه مبارزه مستقیم را نیز برنگزید؛ زیرا مسلمانان آماده قبول ولایت امامان (ع) و دفاع از آنان نبودند.

راهبرد حضرت برای مواجهه با چنین وضعیتی، راه‌اندازی نهضت فکری و علمی بود. این نهضت در روزگار امام باقر (ع) آغاز گشت و به دست امام صادق (ع) به اوج رسید. امام میان توده‌های مردم نفوذ کرد و پایگاه‌هایی برای نشر آموزه‌های بنیادی اسلام آفرید و بدین‌سان، هزاران اندیشمند شیعی تربیت یافتند و هریک سفیری گشتند برای تبلیغ تعالیم شیعی؛ کسانی همانند هشام بن حکم، مؤمن طاق، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین و جابر بن حیان[۵].[۶]

وضع سیاسی ‌

اوضاع و شرایط سیاسی که امام صادق(ع) قصد فعالیت در آن را داشتند به کلی تغییر کرده بود. هشام بن عبدالملک که امام باقر(ع) را به شهادت رسانده بود همچنان بر سر کار بوده و سیاستش در قبال امام صادق(ع) و شیعیان او همان سیاست سابق بود که بر اساس کینه‌های جاهلی بنا شده و تنها در تبعید و فشار و شکنجه خلاصه می‌شد.

قیام زید بن علی

برخورد اهانت‌آمیز هشام در زمان امام باقر(ع) با زید بن علی به عنوان یکی از شخصیت‌ها و نمونه‌های بارز شیعه در آن زمان حکایت از عمق‌ تراژدی زندگی امت اسلام در آن زمان دارد. انگیزه‌های زید برای قیام برضد بنی امیه روز به روز بیشتر می‌شد تا آنجا که دیگر با انگیزه کاملا خالص اسلامی تصمیم به انجام آن گرفت.

امام کاظم(ع) می‌فرماید: از پدرم امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: خداوند عمویم زید را رحمت کند... او در امر قیام خود با من مشورت کرد و من به او گفتم: عمو جان اگر بر خود هموار کرده‌ای که خویشتن را کشته و بدن بی‌جانت را در کناسه ـ نام محله‌ای در کوفه و در لغت زباله‌دانی شهر ـ بر دار آویخته ببینی به این کار دست بزن‌[۷]. امام صادق(ع) با این فرموده هم صحت قیام زید را مورد تأیید قرار داده و هم خبر شهادتش را به او اعلام فرمودند.

اما راهنمایی‌های امام صادق به سایر اصحاب مخلص خود در رابطه با قیام کردن به صورت کلی به‌گونه دیگری بود، گویا امام(ع) مایل نبود که همه توان و سنگینی وجود خود را به یکباره و در قالب یک قیام در مبارزه با دستگاه اموی به مصرف برساند[۸].

موضع‌گیری امام صادق(ع) در برابر قیام زید

مهزّم اسدی گوید، بر امام صادق(ع) داخل شدم، آن حضرت(ع) فرمودند: «ای مهزّم کار زید به کجا رسیده است؟» در پاسخ گفتم: او را به دار کشیدند، پرسیدند: «کجا؟» عرض کردم، در کناسه بنی اسد؛ فرمودند: «آیا تو خود او را در کناسه بنی اسد بر دار دیده‌ای؟» عرض کردم آری، سپس آن حضرت آنقدر گریه کردند که صدای گریه زن‌ها از پشت پرده بلند شد[۹].

امام صادق(ع) در موارد متعدد از عمویش زید دفاع کرده و برای او طلب رحمت می‌کرد آن حضرت انگیزه‌ها و اهداف زید را برای عموم شرح داده و آن را مطابق با مفاهیم اسلامی در دل آنها رسوخ می‌داد این رفتار امام(ع) سبب شد تا مردم این قیام را قسمتی از حرکت امام صادق(ع) به حساب آورند نه حرکتی بیرون از آن به خصوص که امام صادق(ع) با بعضی از کسانی که بر ضد قیام زید تبلیغات می‌کردند مخالفت می‌فرمودند[۱۰].

زمان هشام بن عبدالملک‌

در این جو آکنده از تزاحم خواسته‌ها و شورش بر حکومت مرکزی خصوصا پس از قیام زید، امام صادق(ع) مشغول مرتب نمودن اوضاع در جهت رسالت خود بودند، از دیگر سو تهمت‌های بسیاری از قبیل قیام در برابر خلیفه مسلمانان، زندقه و جواز سبّ و لعن خلفا به‌سوی شیعه سرازیر بود، هنگامی که هشام به مدینه آمد بنی عباس که هنوز قدرت را در دست نگرفته بودند به استقبال او آمدند و از امام صادق(ع) شکایت و بدگویی کردند که او میراث «ماهر الخصی» را به تنهایی گرفته و ما را از آن بی‌نصیب گذاشته است‌[۱۱].

امام صادق(ع) در اینجا خطبه‌ای خوانده‌اند که در آن آمده است: پدر شما آزاد شده ما بود که از ترس شمشیرهای ما مسلمان شده بود، وی هیچگاه به سوی خدا و رسول او هجرت نکرده و خداوند ولایت او را با این آیه از ما برید: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ[۱۲]. سپس فرمود: این غلام ما بود که مرد و ما میراث او را گرفتیم و چون ما اولاد رسول خدا و ذراری فاطمه زهرا(س) هستیم و آن حضرت میراث پیامبر را گرفت‌[۱۳].[۱۴]

زمان ولید بن یزید

پس از مرگ هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید عهده‌دار امر خلافت شد. ولید به لقب فاسق مشهور بود؛ چراکه در میان بنی امیه از نظر دائم الخمر بودن، شنیدن موسیقی، هرزه‌درایی، پرده‌دری و بی‌توجهی به کارهای مردم کسی به پای او نمی‌رسید. وی چنان در گمراهی فرو رفته بود که حتی هشام به او گفته بود: وای بر تو به خدا سوگند من نمی‌دانم آیا تو مسلمان هستی یا نه؟![۱۵].

کشته شدن یحیی بن زید

یحیی بن زید نیز در زمان خلافت ولید بن یزید کشته شد و جریان شهادت او از این قرار بود که او پس از شهادت پدرش از کوفه خارج شد و به خراسان و سپس از آنجا به ری و سرخس و سپس به بلخ رفته و در نزد شخصی به نام حریش بن عبدالرحمن شیبانی پناه گرفت و در نزد او ماند تا هشام از دنیا رفت و ولید بر مسند خلافت نشست‌[۱۶].

والی کوفه نامه‌ای به نصر بن سیار نوشت و در آن اطلاع داد که یحیی در خانه حریش است، نصر بن سیار از حریش خواست تا یحیی را تسلیم کند، حریش منکر وجود یحیی در خانه خود شد و گفت: من از یحیی هیچ اطلاعی ندارم، به همین دلیل دستور دادند تا او را ششصد تازیانه زدند، سپس حریش گفت: به خدا سوگند، اگر یحیی در زیر پای من باشد، پایم را برنمی‌دارم تا شما او را ببینید[۱۷].

پس از این ماجرا نیز دستگاه‌های اطلاعاتی نظام اموی همواره در جستجوی یحیی بن زید بودند پس از ماجراهایی که بیان آنها طولانی خواهد شد. نصر بن سیار لشکری با ده هزار سوار به جنگ یحیی بن زید فرستاد. یحیی با تعداد هفتاد نفر از یاران خود با این سپاه عظیم روبرو شد و در آخرین نبرد، در اثر تیری که به پیشانی‌اش اصابت کرد به شهادت رسید و تمامی اصحاب او نیز همراه او شهادت را در آغوش کشیدند. (رضوان الله علیهم اجمعین)؛ دشمنان سر یحیی را از بدن جدا کرده و بدنش را برهنه کردند[۱۸]؛ این واقعه در سال ۱۲۵ ه. ق به وقوع پیوست جسد شریفش را در جوزجان گرگان‌ بر دار کشیدند و تا قیام ابو مسلم خراسانی بر همان دار ماند، ابو مسلم بدنش را از دار به زیر آورده، بر او نماز خواند و او را دفن کرد[۱۹].

شورش‌های متوالی بر علیه حکومت

در سال ۱۲۶ ه. ق ولید بن یزید به دست خود امویان کشته شد و یزید بن ولید بن عبدالملک به جای او بر کرسی خلافت نشست. در این دوره چنان آشفتگی سیاسی به وجود آمد که تا آن روز سابقه نداشت. هرکس کوچکترین امیدی به در دست گرفتن ریاست داشت از گوشه‌ای سر برآورده بود؛ چراکه مردم در این زمان چنان از ستم بنی امیه به ستوه آمده بودند که بدون هیچ‌گونه دقت و مطالعه‌ای آمادگی پذیرش سخن هرکس را که ادعای برقراری عدالت می‌نمود، داشتند. ازاین‌رو است که می‌بینیم در این دوران گرایشات سیاسی گوناگونی پیدا شد.

در چنین آشفته بازاری امکان به دست گرفتن اوضاع و انسجام بخشیدن به همه این گرایشات سیاسی و یک‌سویه کردن آنها، برای امام صادق(ع) نبود. اینجاست که می‌بینیم آن حضرت در قبال این اوضاع، به عنوان یک‌ اصلاحگر و راهنما ظاهر شدند. آن حضرت گاه یاران خویش را از دنباله‌روی کورکورانه دیگر مذاهب برحذر می‌داشتند و گاه آنان را به موضع‌گیری انقلابی فرامی‌خواندند، البته اگر اشخاص مورد اعتماد و دارای عقاید صحیح را می‌یافتند.

امام صادق(ع) ویژگی‌های خط سیاسی مطابق با شرایط زمانه را به گونه‌ای که بنی امیه را مستقیما مورد هدف قرار ندهد به پیروان خود القا می‌فرموده‌اند، این همان سیاستی است که می‌توان آن را به روشنی در مواضع آن حضرت در قبال قیام عمویش زید شهید و پشتیبانی آن حضرت از آن به خوبی مشاهده کرد[۲۰].

موضع‌گیری امام صادق(ع) در برابر رویدادهای سیاسی ‌

موضع‌گیری سیاسی امام صادق(ع) در برابر رویدادهای سیاسی و پیشنهادی رهبری سیاسی که از جانب گروه‌های پیرو و یا دوستدار آن حضرت عرضه می‌گردید را می‌توان در دو نکته خلاصه کرد:

  1. اوّل: موضع آن حضرت در برابر پیشنهادهای رهبری سیاسی که از جانب گروه‌های مختلف مردم به آن حضرت ارائه می‌گردید.
  2. دوّم: تأکید بر گرفتن موضع اصولی و برحذر داشتن شیعه از مواضع انفعالی و منحرف شدن توسّط رویدادهای سیاسی[۲۱].

موضع امام(ع) در برابر پیشنهادهای رهبری ‌

از عبدالحمید بن ابی الدّیلم روایت شده که گفت: نزد امام جعفر صادق(ع) بودم که نامه عبدالسلام بن عبدالرحمن بن نعیم و نامه فیض بن مختار و سلیمان بن خالد به‌دست آن حضرت رسید که در آن نامه آمده بود: اکنون کوفه از جانب حکومت مرکزی، حافظ و نگهبانی ندارد و اگر امام به آنها دستور بدهد آن را فتح خواهند کرد.

هنگامی که امام(ع) نامه آنها را خواند، آن را به گوشه‌ای انداخت و فرمود: «من امام و پیشوای آنها نیستم. آیا نمی‌دانند که پیشوای آنان سفیانی است؟»[۲۲].[۲۳]

امام صادق(ع) شیعه را از گرفتن مواضع انفعالی بازمی‌دارند

برای روشن شدن این موضوع، به یک نمونه تاریخی می‌پردازیم: این نمونه تاریخی دربردارنده تأکید امام صادق(ع) به شیعیان بر لزوم تحقیق و تتبّع و عجله نکردن در دادن پاسخ مثبت به هرکسی است که شعار انقلاب سردهد، حتّی اگر شعار او شعار اهل بیت(ع) باشد؛ چراکه انسان اگر بدون تحقیق و تفکر به راهی قدم بنهد، حتما زیان خواهد کرد. زیان بزرگی که ممکن است به قیمت جان آن شخص تمام شود؛ و در قیامت باید بر همه اعمال خرد و کلان خود جواب بدهد و اگر بدون بینه و دلیل قوی در این راه کشته شده باشد پشیمانی برای او سودی نخواهد داشت. این سیاست امام(ع) حاوی بهترین هشدار برای شیعیان بود، که گول حرکت‌های سیاسی را که با ادّعای ارتباط با امام(ع) قصد اغفال شیعه و استفاده از توانایی‌های آنان را به جهت منافع و مصالح خود داشتند، نخورند.

اکنون روایتی از عیص بن قاسم می‌خوانیم که گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: «از خدای واحدی که هیچ شریکی ندارد، بپرهیزید. در کارهای خود دقّت کنید. به خدا قسم که اگر یکی از شما گلّه گوسفند و چوپانی داشته باشد، اگر چوپان دیگری را بیابد که در رابطه با گوسفندان او داناتر از چوپان فعلی باشد، چوپان اوّل را اخراج و چوپان داناتر را به جای او خواهد گماشت. به خدا قسم اگر شما دو جان داشتید که با یک جان جهاد کرده و تجربه اندوخته و با جان دیگر مطابق آنچه یافته و فهمیده‌اید عمل می‌کردید، جایز بود این کار را انجام دهید. امّا شما بیشتر از یک جان ندارید که اگر آن جان را از دست دادید، به خدا قسم که دیگر امکان توبه نخواهید داشت. پس بسیار سزاوار است تا برای آینده و زندگی و جان خود، دست به انتخاب اصلح بزنید. هرگاه کسی نزد شما آمد و شما را به نام ما به انقلاب فرا خواند، اوّل تحقیق کنید که برای چه هدف و زیر پرچم چه کسی خارج می‌شوید؟»[۲۴].[۲۵]

شرایط فکری ‌

پدیده‌های فکری و عقیدتی همچون زندقه، غلوّ، اعتزال، جبر و شیوه‌های جدیدی که در اثر ظهور این پدیده‌های فکری در فهم رسالت الهی در عرصه‌های فقه و تفسیر حدیث و تفسیر قرآن در عصر امام صادق(ع) به نقطه اوج خود رسیده بود، زاییده شرایطی که امام(ع) در آن می‌زیسته نبوده و یکباره به وجود نیامده بود. بلکه وجود این پدیده‌های فکری به خطّی که امویان و قبل از آنها، خلفایی که از راه و روش اهل بیت(ع) دوری گزیده و در طول بیش از یک قرن، راه‌های دیگری در پیش گرفته بودند، بازگشت می‌کند.

آنان تصویری دروغین از دین به نسل‌ها ارائه کردند که جز وسیله توجیهی در دست حکام نبوده که به وسیله این نسخه جدید از اسلام، به حمایت از سلطه و سیطره خود پرداخته و به فراخور سیاست‌هایشان بر ضدّ مستضعفان، از آن استفاده کنند. شرایط به گونه‌ای شد که مردم فقط چهره‌ای زشت و غیر قابل تحمّل از دین می‌دیدند و پدیده فکری زندقه و بی‌دینی عکس‌العمل چنین انحرافی بوده است؛ چراکه پس از استفاده ابزاری حاکمان از دین و به وجود آمدن محیط دینی مضطرب و آکنده از مفاهیم غلط، تفکر زندقه رواج بسیاری یافت.

اگر بخواهیم افکار منحرفی را که در عصر امام صادق(ع) در جامعه منتشر شده بود بشناسیم، اوّل لازم است پیش‌زمینه‌هایی که امّت را به این تشویش و آشفتگی اعتقادی رسانده بود بشناسیم.

تحریف مصادر تشریع و تاریخ

  1. تحریف در عرصه تفسیر قرآن کریم‌: آنان در تفسیر قرآن کریم به آراء شخصی یا روایات اسرائیلی بسنده می‌کردند که در خدمت سیاست‌های خلفا بوده است. به عنوان مثال:
    1. جبریان، بعضی از آیات قرآن کریم مانند ﴿وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ[۲۶] را برای تأیید فکر منحرف خود به کار می‌بردند. آنها این‌گونه می‌پنداشتند که قرآن دلالت بر این دارد که خداوند بندگان را به کارهایشان مجبور می‌کند.
    2. عقیده جسمیت بخشیدن به خداوند متعال که مبتنی بر برداشت‌هایی از روی جمود بر ظواهر عبارات قرآنی بنا شده بود. در این طرز تفکر، هیچگاه از معنای تحت اللفظی آیات قرآن پا فراتر نگذاشته نشده و تصریح می‌کند که خداوند دست و صورت دارد و برای این اعتقاد فاسد به آیات شریف: ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ[۲۷].
  2. تحریف در عرصه حدیث شریف نبوی‌:
    1. در صحیح ترمذی از پیامبر اکرم روایت شده است که درباره معاویه فرمودند: خدایا او را هدایت‌کننده و هدایت شده قرار ده و به‌وسیله او مردم را هدایت کن‌[۲۸].
    2. و از عمیر بن سعید روایت شده که گفت: معاویه را جز به خیر و نیکی یاد نکنید؛ چراکه من از پیغمبر شنیدم که می‌فرمود: خداوندا به‌وسیله او هدایت کن‌[۲۹].
    3. و گفته شده ابن ابی العوجاء که یکی از زنادقه بوده، هنگامی که برای گردن زدن برده می‌شد گفت: من در میان شما چهار هزار حدیث جعل کردم که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردم‌[۳۰].
  3. تحریف در عرصه تاریخ‌: مجموعه‌ای از روایات جعلی وجود دارد که شخصیت پیامبر اکرم را به صورتی ناقص و متناقض در رفتار معرّفی می‌نماید، مانند اینکه:
    1. پیامبر اکرم(ص) به صدای کنیزکان آوازخوان و دف‌نواز گوش می‌دادند.
    2. پیامبر اکرم همسرش عایشه را در حالی‌که صورت بر صورت او می‌نهاده! بر دوش خود سوار می‌کرده تا بازی سیاهان را ببیند.
    3. اینکه پیامبر اکرم(ص) پس از آنکه همسر فرزند خوانده خود را در حالتی تحریک‌کننده دید، عاشق او گردید![۳۱].[۳۲]

جهت‌گیری‌های فکری منحرف در زمان امام صادق(ع)‌

۱. جبر: هنگامی که در جامعه نیاز به ایجاد علم کلام و فقه و تفسیر احساس گردید، عدّه‌ای از به وجود آورندگان و نظریه‌پردازان عقیده جبر با استفاده از احادیثی که می‌شد از ظواهر آن اعتقاد جبر را استخراج کرد، دست به تولید این نظریه زدند. نظریه‌ای که خداوند را خالق اعمال بندگان می‌دانست. آنها این نظریه را در خدمت دستگاه اموی و تثبیت پایه‌های سلطنت آنان قرار دادند. معنای حقیقی جبر این است که بندگان خدا هیچگونه اختیاری از خود نداشته و تمام شرّ و خیری که از آنها صادر می‌شود به خداوند متعال نسبت داده می‌شود.

روشن است که معتقدان به چنین اعتقادی، به خود اجازه می‌دهند هر جنایت و معصیتی را انجام دهند. واجبات را انجام نداده و به ارتکاب محرّماتی چون شرب خمر، زنا، دزدی و قتل پرداخته و سپس بگویند خداوند خواست که من دزدی کنم و دزدی کردم؛ خواست خدا این بود که من زنا کنم و من زنا کردم. بدین ترتیب، انسان هیچگونه اراده، اختیار و تصرّفی در آنچه خداوند به او داده ندارد و هیچ استفاده‌ای از نعمت عقل نخواهد برد. پس چگونه طمع ثواب یا ترسی از عقاب خداوند خواهد داشت؟[۳۳].

۲. زندقه (بی‌دینی): از دیگر افکاری که در زمان امام صادق ظهور کرد، تفکر الحاد و بی‌دینی بود. البتّه از رشد و نموّ این‌چنین افکار منحرفی در عالم اسلام که عالم توحید خالص است، خصوصا در زمان قدرت و قوّت دین اسلام و در زمانه‌ای که دیگر ملّت‌ها برای آگاهی پیدا کردن از اسلام که آخرین رسالت الهی است تلاش می‌کردند، نباید تعجّب کرد؛ زیرا ستم و فسادی که امویان در تمام عرصه‌های زندگی مروّج آن بودند، سبب ظهور چنین افکاری می‌گردید که با تفکرات اسلامی ضدّیت تام و تمام داشت. از حمّاد بن عثمان روایت شده است که گفت: از امام صادق(ع) شنیدم که می‌فرمود: «زنادقه و بی‌دینان در سال ۱۲۸ هجری ظهور خواهند کرد؛ چراکه من مطلب را در مصحف حضرت فاطمه زهرا(س) دیده‌ام»[۳۴].

جوّ فکری که حکومت بنی امیه ایجاد کرده بود، هرگونه سؤال، اشکال و ایرادی را بر افکار صادر شده از سوی حکام گناهی نابخشودنی دانسته و چنین حکم می‌کرد که انسان فقط باید شنونده بوده فکر نکند و معتقد باشد که خلافت اسلامی در طاغوت‌های بنی امیه و فرعون‌های بنی عبّاس خلاصه می‌شود. چنین فسادی که همه عرصه‌های فکر و اندیشه را فراگرفته بود موجب ظهور تفکرات الحادی گردید که در حقیقت عکس‌العمل همین فساد بود.

۳. اعتزال: پس از تعارض میراث حدیثی و تفسیری بنی امیه با عقل سلیم، خوارج و مرجئه نیز در حکم مرتکب کبیره به تعارض رسیدند و فرهنگی که در ظاهر قرآن کریم جمود کرده بود، از حلّ این مشکل عاجز مانده نتوانست به سؤالاتی که در حالت رویکرد به فرهنگ‌های دیگر پیش می‌آید، جواب گوید.

از اینجا بود که افکار معتزله در پاسخ به نیازهای حاصل از پیشرفت‌های مدنی در کشور اسلامی و بسیاری سؤالاتی که از سوی حرکات الحادی مطرح می‌شد ظهور کرد. در آن زمان تفکر معتزلی، اعتماد کامل و مطلق بر ظاهر حدیث را ردّ کرده و به اهل حدیث هجوم آورد که چرا عقل را تعطیل کرده و هرکس را که با آنان به بحث و مناقشه بپردازد کافر می‌خوانند.

۴. غلوّ: تاریخ‌نویسان، حرکت غالیان را در تاریخ اسلام از خطرناکترین و نابودکننده‌ترین حرکات برای جامعه اسلامی آن روز می‌دانستند؛ چراکه این حرکت سیاسی و عقیدتی با هدف ضربه زدن به اسلام از داخل پایه‌ریزی شده بود. البتّه تحلیل این حرکت از جانب مورّخان همیشه حتّی امروز هم مشکل و سخت بوده است؛ چراکه خود آورندگان و داعیان این فکر و عقیده دست به قلم نبرده و عقاید خود را تدوین ننموده‌اند. حرکت غلات در دراز مدّت ادامه پیدا نکرد، بلکه مدّت کوتاهی بر صحنه سیاست ظاهر شد و سپس به سرعت غروب کرد. امام صادق(ع) با درک صحیح از خطرناک بودن این عقیده، به سرعت در مقابل آن موضع گرفته و برائت و بیزاری خود را از این عقیده و تمام اصول آن آشکارا بیان کرده و کسانی را که مبلّغ این عقیده بوده‌اند مانند ابو الخطّاب مورد لعن قرار داده و مردم را از هدف‌های ناپاک صاحبان این عقیده برحذر داشته است.

اینها مهمترین جهت‌گیری‌های فکری منحرفی بود که در زمان امام صادق(ع) رایج گشته بود[۳۵].

امام و مقابله با جریان‌های انحرافی

امام صادق (ع) با دوگونه انحراف رو به رو بود: یکی دینی و دیگری سیاسی، هر چند هر دو از اساس و بنیان یکسان بودند. انحراف سیاسی از سال‌ها پیش آغاز گشته بود؛ زمانی که حکومت مسلمانان به دست نااهلان افتاد و اهل بیت پیامبر (ص) از سیاست کنار نهاده شدند. اینک، هر چند حکومت از خاندان بنی امیه بیرون می‌رفت، اما همچنان بر زور و زر و ستم استوار بود. انحراف دینی، از انحراف سیاسی خطرسازتر بود. در روزگار امام صادق (ع) فرقه‌ها و نحله‌های فقهی و کلامی جدیدی سر بر آوردند و در قلمرو اندیشه جامعه اسلامی جولان دادند و بدعت‌ها نهادند و کژی‌ها آفریدند[۳۶]. امام صادق (ع) با این دو گونه انحراف به مبارزه برخاست.

راهبرد امام صادق (ع) برای مواجهه با چنین وضعیتی، راه‌اندازی نهضت فکری و علمی بود. این نهضت در روزگار امام باقر (ع) آغاز گشت و به دست امام صادق (ع) به اوج رسید. امام صادق (ع) میان توده‌های مردم نفوذ کرد و پایگاه‌هایی برای نشر آموزه‌های بنیادی اسلام آفرید و بدین‌سان، هزاران اندیشمند شیعی تربیت یافتند و هریک سفیری گشتند برای تبلیغ تعالیم شیعی؛ کسانی همانند: حمّاد بن عیسی، معاویة بن عمّار، جابر بن یزید جُعفی، ابوحمزه ثمالی، زرارة بن اعین، ابان بن تغلب، فُضیل بن یسار، هشام بن حکم، مؤمن طاق، محمد بن مسلم و جابر بن حیان[۳۷]. بسیاری از عالمان اهل سنّت، از جمله ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، و شعبه بن حجاج نیز شاگرد ایشان بوده‌اند[۳۸].[۳۹]

نیازهای دوره حضرت امام صادق(ع)‌

پس از آشنایی با مظاهر فساد و انحرافی که در عصر امام صادق(ع) همه عرصه‌های زندگی مردم را اشغال کرده بود می‌توان عمق فاجعه‌ای را که امام صادق(ع) از ابتدا با آن روبرو بود درک کرد.

امام(ع) در برهه پایانی حکومت امویان به شرایطی دست پیدا کرد که در آن به سبب ضعف دولت اموی، مراقبت‌ها قدری کمتر شده بود و امام صادق(ع) به روشنی می‌دید که بخش اعظم جامعه اسلامی دستخوش انحراف و دوری از زندگی واقعی گردیده‌اند، ارزش‌های جاهلی دوباره پا به عرصه وجود نهاده و قواعد بیگانه از دین در فهم قرآن و سنت راه یافته و مضمون و جوهره آن را وارونه کرده است، آن حضرت مشاهده می‌کرد که اوضاع در اواخر عصر اموی که روزگار رشد مکاتب فکری و جریانات سیاسی دور از اسلام بود روزبه‌روز بحرانی‌تر شده و اکثریت قریب به اتفاق مردم در اثر مشاهده ستم و بیدادی که بر هر دادخواه و معترضی که سر مخالفت با دستگاه منحرف از دین بنی امیه را داشت روا داشته می‌شد به امید و آرزوی نابودی بنی امیه دل خوش کرده و کنج عزلت گزیده بودند. امام صادق(ع) همه این مسائل را به دقت مورد بررسی قرار داده و با حوصله تمام شروع به حل کردن آنها نمود.

امام صادق(ع) این‌چنین تشخیص داده بودند که برای جامعه‌ای که از فساد و تباهی آکنده گردیده است مهمترین نیاز، ایجاد جریان اصیل اسلامی است که توانایی حمل ارزش‌هایی را که پیامبر گرامی اسلام از جانب خدا آورده بود، داشته باشد. در عین‌حال، لازم بود که مردم از حکومت‌های ستمکار به دور باشند تا آلت دست آنان نگردند.

پس تنها راه مبارزه با حکومت فاسد، نشاندن ارزش‌های اسلامی و ایجاد جریان فعال سیاسی بود که در ریشه‌کنی، یا حداقل کم کردن ستم‌ها مشارکت داشته باشد،؛ چراکه اگر اراده گروه زیادی از مردم بر استقرار عدالت قرار بگیرد، حاکم حتی اگر ظالم هم باشد مجبور به برپا داشتن عدالت می‌گردد زیرا اکثریت مردم با بیداری ژرف اسلامی استبداد را نفی کرده و خواهان‌ عدالت شده‌اند.

امام صادق(ع) از عملیات مسلحانه مستقیم برضد حاکمان منحرف زمان خود صرف‌نظر کرد و این مطلب نشان‌دهنده اختلاف در فورمول‌های سیاسی است که شرایط زمان به افراد دیکته می‌کند و امام صادق(ع) عمیقا طبیعت کارهای انقلابی را درک می‌کرد.

امام صادق(ع) تلاش کرد تا به دور از سروصدا و بدون تصریح به کارهای سیاسی و انقلابی به‌سوی ایجاد جریان مردمی فراگیر، همچنین تربیت جماعت نخبگان صالح که چون نمایندگان ائمه(ع) محسوب می‌شدند و نظارت بر عملکرد و تنظیم خط مشی آنان در مبارزه با انحراف فراگیر حرکت کرده و این افراد را به جبهه متحدی در انجام انقلاب فکری و ایجاد بستر مناسب برای دیگرگون ساختن فساد موجود در کوتاه‌مدت یا درازمدت بدل کند[۴۰].

منابع

پانویس

  1. اعلام الوری‌، ۲۶۶.
  2. ر.ک: ناسخ التواریخ‌، جلد ۷ و ۸.
  3. فرهنگ فرق اسلامی‌، پانزده و سی و هشت.
  4. وسائل الشیعة، ۱۲/ ۱۳۰.
  5. الصواعق المحرقة، ۱۲۰.
  6. فرهنگ شیعه، ص۱۱۰ ـ ۱۱۲.
  7. احتجاج، ج۲، ص۱۳۵؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۷۴؛ مسند الامام الرضا، ج۲، ص۵۰۵.
  8. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۹۲.
  9. امالى طوسى، ج۲، ص۶۷۲؛ بحار الانوار، ج۴۶، ص۲۰۱.
  10. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۹۷؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۲۷۷.
  11. از مراجعه به کتب روایی برمی‌آید که این شخص بدون وارث بوده و چون امام میراث‌بر هر بی‌وارثی است ارث او را گرفته بوده است.
  12. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲.
  13. مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۲۴؛ بحار الأنوار، ج۴۷، ص۱۷۶، ح۲۲.
  14. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۹۹.
  15. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۹۹.
  16. سید عبدالرزاق مقرّم، زید بن على، ص۱۷۶.
  17. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج۵، ص۱۲۷.
  18. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج۵، ص۱۲۷.
  19. ابن اثیر، تاریخ کامل، ج۵، ص۱۲۷.
  20. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۰۴.
  21. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۰۷.
  22. اختیار و معرفة الرّجال، ص۳۵۳، ح۶۶۲ و به نقل از آن در بحار الانوار، ج۴۷، ص۳۵۰.
  23. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۰۷.
  24. کافى، ج۸، ص۲۶۴.
  25. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۱۱؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۲۷۶.
  26. «در حالی که خداوند، شما و چیزهایی را که می‌سازید آفریده است» سوره صافات، آیه ۹۶.
  27. «دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.
  28. صحیح ترمذى، ج۵، ص۶۸۷، باب مناقب معاویه.
  29. کنز العمّال، ج۱۴، ص۱۴۹.
  30. ابن جوزى، الموضوعات تحقیق عبدالرّحمن محمد عثمان، ج۱، ص۳۷.
  31. صحیح بخارى، ج۱، ص۱۶۹؛ صحیح مسلم باب صلاة العیدین، ج۲، ص۶۰۷؛ مسند احمد، ج۶، ص۳۸.
  32. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۱۴.
  33. الامام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج۲، ص۱۲۲.
  34. بصائر الدرجات ۱۷۲؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۲۳؛ اثبات الهداة، ج۵، ص۱۷۵.
  35. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۱۸.
  36. فرهتگ فرق اسلامی‌، پانزده و سی و هشت.
  37. الصواعق المحرقة، ۱۲۰.
  38. تهذیب الکمال، ج۵، ص۷۵.
  39. لطفی، مهدی، امامت امام صادق، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۴۳۹؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۶۷؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص۱۴۰-۱۴۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۶۹-۷۰؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۱۲.
  40. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۸، ص ۱۲۷.