صیانت از مکتب تشیع: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +))
جز (جایگزینی متن - 'معتصم عباسی' به 'معتصم عباسی')
 
(۱۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = شیعه | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[صیانت از مکتب تشیع در سیره معصوم]]| پرسش مرتبط  = }}


{{امامت}}
== مقدمه ==
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
با کنار نهادن [[نص الهی]] درباره [[امامت]] و [[زعامت سیاسی]] [[امام علی]] {{ع}}، نخستین [[اختلاف]] در [[امت اسلامی]] پدید آمد و از این پس، مکتبی اصیل با محوریت [[اهل‌بیت]] {{عم}}، با عنوان [[مکتب تشیع]] شکل گرفت که به [[خلافت بلافصل]] و [[امامت امیر مؤمنان]] [[علی]] {{ع}} و [[فرزندان]] آن [[حضرت]] [[معتقد]] بود؛ اگر چه به لحاظ [[حفظ]] [[مصالح]] عالیه امت اسلامی [[ائمه اطهار]] {{عم}} به طور عمده از تلاش مسلحانه برای بازپس‌گیری [[قدرت سیاسی]] خودداری کردند، اما [[مبارزات]] بی‌امان خود را برای صیانت از مکتب تشیع در جبهه‌های مختلف و به صورت‌های گوناگون ادامه دادند که در این بخش به برخی از شاخص‌ترین آنها اشاره می‌کنیم.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۶.</ref>
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[صیانت از مکتب تشیع در حدیث]] | [[صیانت از مکتب تشیع در اخلاق اسلامی]] | [[صیانت از مکتب تشیع در تاریخ اسلامی]] | [[صیانت از مکتب تشیع در سیره معصوم]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[صیانت از مکتب تشیع (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== [[مبارزه با گروه‌های منحرف عقیدتی]] و [[فکری]] و [[احادیث جعلی]] ==
با کنار نهادن [[نص الهی]] درباره [[امامت]] و [[زعامت سیاسی]] [[امام علی]]{{ع}}، نخستین [[اختلاف]] در [[امت اسلامی]] پدید آمد و از این پس، مکتبی اصیل با محوریت [[اهل‌بیت]]{{عم}}، با عنوان [[مکتب تشیع]] شکل گرفت که به [[خلافت بلافصل]] و [[امامت امیر مؤمنان]] [[علی]]{{ع}} و [[فرزندان]] آن [[حضرت]] [[معتقد]] بود؛ اگر چه به لحاظ [[حفظ]] [[مصالح]] عالیه امت اسلامی [[ائمه اطهار]]{{عم}} به طور عمده از تلاش مسلحانه برای بازپس‌گیری [[قدرت سیاسی]] خودداری کردند، اما [[مبارزات]] بی‌امان خود را برای صیانت از مکتب تشیع در جبهه‌های مختلف و به صورت‌های گوناگون ادامه دادند که در این بخش به برخی از شاخص‌ترین آنها اشاره می‌کنیم.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۶.</ref>
گرچه در دوران [[حکومت]] پنج ساله امام علی {{ع}} زمینه‌ای برای نشر [[تفکر]] [[ناب]] اهل‌بیت {{ع}} فراهم شد، اما پس از این دوره [[محدثان]] و فقهای وابسته به [[امویان]] [[جان]] گرفته و در همراه ساختن [[مردم]] با حکومت کوشیدند. با به حاشیه راندن [[تفکرات]] ناب [[شیعی]] در عرصه [[سیاست]] و [[دیانت]]، تا پایان [[قرن اول]] و اوایل [[قرن دوم هجری]] گروه‌ها و [[فرقه‌های انحرافی]] چندی به وجود آمدند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به [[خوارج]]، [[مرجئه]]، [[جهمیه]] و [[معتزله]] اشاره کرد. به مرور [[حاکمان]] شیاد [[تصمیم]] گرفتند که با [[جعل]] [[احادیث]] منسوب به [[رسول خدا]] {{صل}}، مردم را [[فریب]] دهند و به این ترتیب دامنه [[نقل حدیث]] گسترش یافت. با اینکه برخی [[رهبران]] [[اهل‌سنت]] تصریح داشتند که مجموع حدیث‌های [[پیامبر]] {{صل}} از چند صد [[حدیث]] [[تجاوز]] نمی‌کند<ref>عبدالرحمن بن محمد ابن‌خلدون، مقدمة ابن‌خلدون، ص۴۴۴؛ ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۱۶.</ref>، اما از اواسط [[قرن دوم]] به بعد تعداد احادیث سر به چندین هزار و پس از مدتی چند صد هزار گذاشت. از این‌رو ائمه اطهار {{عم}} برای صیانت از [[مکتب]] اصیل [[تشیع]] به مقابله با این جریانات برخاستند. در موارد لازم، [[تحریفات]] و جعلیات را پاسخ داده و [[نادرستی]] برداشت‌های عامیه و ظاهرانه را در [[تفسیر]] [[آیات متشابه]] [[ثابت]] کردند.


==[[مبارزه با گروه‌های منحرف عقیدتی]] و [[فکری]] و [[احادیث جعلی]]==
یکی از [[عقاید انحرافی]] که ریشه در [[افکار]] [[جاهلیت]] داشت و پس از [[اسلام]] توسط [[معاویه]] [[ترویج]] شد<ref>قاضی عبدالجبار همدانی، فضل‌الاعتزال و طبقات المعتزلة، تحقیق فؤاد سید، ص۱۴۴؛ سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.</ref>، [[اعتقاد]] به [[جبر]] بود. این اعتقاد می‌توانست [[خلفا]] را در [[تحکیم]] پایه‌های قدرتشان [[یاری]] داده و خطاهای آنها را موجه سازد و به همین [[دلیل]]، اعتقاد به جبر مورد [[حمایت]] [[حاکمان جور]] قرار گرفت؛ تا حدی که بنا به برخی اقوال، [[حسن بصری]] را [[تهدید]] کردند که اگر دست از [[عقیده]] خود مبنی بر اعتقاد به [[اختیار]] برندارد، [[حکومت]] را خبردار خواهند کرد<ref>ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۷، ص۱۲۲ به نقل از سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.</ref>. [[ائمه اطهار]] {{عم}}، با طرح مسئله “امر بین الامرین” در مسئله جبر و بیان اختیار، با عقیده [[باطل]] [[جبرگرایی]] به مقابله برخاستند<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۹۶؛ عزیزالله عطاردی، سند الامام الکاظم {{ع}}، کنگره جهانی امام رضا {{ع}}، ج۱، ص۲۷۳.</ref>.
گرچه در دوران [[حکومت]] پنج ساله امام علی{{ع}} زمینه‌ای برای نشر [[تفکر]] [[ناب]] اهل‌بیت{{ع}} فراهم شد، اما پس از این دوره [[محدثان]] و فقهای وابسته به [[امویان]] [[جان]] گرفته و در همراه ساختن [[مردم]] با حکومت کوشیدند. با به حاشیه راندن [[تفکرات]] ناب [[شیعی]] در عرصه [[سیاست]] و [[دیانت]]، تا پایان [[قرن اول]] و اوایل [[قرن دوم هجری]] گروه‌ها و [[فرقه‌های انحرافی]] چندی به وجود آمدند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به [[خوارج]]، [[مرجئه]]، [[جهمیه]] و [[معتزله]] اشاره کرد. به مرور [[حاکمان]] شیاد [[تصمیم]] گرفتند که با [[جعل]] [[احادیث]] منسوب به [[رسول خدا]]{{صل}}، مردم را [[فریب]] دهند و به این ترتیب دامنه [[نقل حدیث]] گسترش یافت. با اینکه برخی [[رهبران]] [[اهل‌سنت]] تصریح داشتند که مجموع حدیث‌های [[پیامبر]]{{صل}} از چند صد [[حدیث]] [[تجاوز]] نمی‌کند<ref>عبدالرحمن بن محمد ابن‌خلدون، مقدمة ابن‌خلدون، ص۴۴۴؛ ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۱۶.</ref>، اما از اواسط [[قرن دوم]] به بعد تعداد احادیث سر به چندین هزار و پس از مدتی چند صد هزار گذاشت. از این‌رو ائمه اطهار{{عم}} برای صیانت از [[مکتب]] اصیل [[تشیع]] به مقابله با این جریانات برخاستند. در موارد لازم، [[تحریفات]] و جعلیات را پاسخ داده و [[نادرستی]] برداشت‌های عامیه و ظاهرانه را در [[تفسیر]] [[آیات متشابه]] [[ثابت]] کردند.


یکی از [[عقاید انحرافی]] که ریشه در [[افکار]] [[جاهلیت]] داشت و پس از [[اسلام]] توسط [[معاویه]] [[ترویج]] شد<ref>قاضی عبدالجبار همدانی، فضل‌الاعتزال و طبقات المعتزلة، تحقیق فؤاد سید، ص۱۴۴؛ سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.</ref>، [[اعتقاد]] به [[جبر]] بود. این اعتقاد می‌توانست [[خلفا]] را در [[تحکیم]] پایه‌های قدرتشان [[یاری]] داده و خطاهای آنها را موجه سازد و به همین [[دلیل]]، اعتقاد به جبر مورد [[حمایت]] [[حاکمان جور]] قرار گرفت؛ تا حدی که بنا به برخی اقوال، [[حسن بصری]] را [[تهدید]] کردند که اگر دست از [[عقیده]] خود مبنی بر اعتقاد به [[اختیار]] برندارد، [[حکومت]] را خبردار خواهند کرد<ref>ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۷، ص۱۲۲ به نقل از سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.</ref>. [[ائمه اطهار]]{{عم}}، با طرح مسئله “امر بین الامرین” در مسئله جبر و بیان اختیار، با عقیده [[باطل]] [[جبرگرایی]] به مقابله برخاستند<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۹۶؛ عزیزالله عطاردی، سند الامام الکاظم{{ع}}، کنگره جهانی امام رضا{{ع}}، ج۱، ص۲۷۳.</ref>.
نمونه دیگر عقاید انحرافی که ائمه اطهار {{عم}}، با آن به [[مبارزه]] برخاستند، [[عقیده مرجئه]] درباره [[ایمان]] و ماهیت آن بود. بر اساس این عقیده که می‌توانست مورد توجه و حمایت [[حاکمان]] [[سیاسی]] قرار بگیرد، ایمان را یک [[باور]] [[ذهنی]] معرفی می‌کرد که ارتباطی با عمل نداشته و [[اعمال انسان‌ها]] نیز تأثیری در تشدید یا [[تضعیف]] آن نخواهند داشت. بر اساس این عقیده [[انحرافی]]، یک [[مسلمان]] حتی در صورت انجام هر نوع عمل [[ناپسند]] و [[خلاف شرع]]، باز یک [[مؤمن]] تلقی می‌شد و این در حالی بود که [[امامان شیعه]] {{عم}} از ابتدا بر جنبه‌های ذهنی، [[قلبی]] و عملی ایمان تأکید داشتند. چنان‌که در [[روایت]] معروفی از [[امام علی]] {{ع}} آمده است: ایمان، [[شناخت قلبی]]، [[اقرار]] با زبان و [[عمل به ارکان]] است<ref>نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش۲۲۷.</ref>. بنابر این ائمه اطهار {{عم}} در برابر این عقیده [[نادرست]] موضع گرفته و آن را [[باطل]] می‌شمردند<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸.</ref>. گروه [[منحرف]] دیگری که در [[جامعه اسلامی]] [[عصر ائمه]] {{عم}} [[نفوذ]] یافته و به [[ترویج]] [[عقاید]] و [[افکار]] [[انحرافی]] و [[جعل]] [[احادیث]] می‌پرداختند، [[یهودیان]] بودند. به جرئت می‌توان ادعا کرد [[مشکلات]] و [[مصائب]] مهمی که از ابتدا در [[فرهنگ اسلامی]] رخنه کرد، [[اسرائیلیات]] بود که در ابعاد وسیعی بر حوزه [[فرهنگ]] و [[سیاست]] [[اسلامی]] تأثیر گذارد و در طول قرن‌ها تأثیرهای آن باقی ماند. سردسته این جریان نفوذی عده‌ای از [[احبار]] [[یهود]] بودند که به ظاهر [[مسلمان]] شده و یا در ظاهر نیز از [[دین اسلام]] [[تبرّی]] می‌جستند<ref>یکی از این افراد، فردی به نام عبدالله بن سلام است که در زمان رسول خدا {{صل}} اسلام آورد. او از احبار یهود بود و منابع و جوامع حدیثی، نقل‌های زیادی از او در زمینه نشر فرهنگ یهود در میان مسلمانان در دست دارند. فرد دیگر کعب‌الاحبار بود که با توجه به نفوذی که در خلیفه دوم داشت (ر. ک: ابوعبدالله محمد ابن سعد، الطبقات‌الکبری، ج۲، ص۳۵۸). توانست تأثیر به سزایی در میان صحابه ناقل حدیث داشته باشد و از این طریق، دنیای حدیث را آلوده به نقل‌های بی‌اساس خود از کتب یهود کند و مورد تشویق معاویه نیز قرار گرفت. بنابراین سیاست بنی‌امیه نه تنها جلوگیری از نشر مطالب و مکتوبات اسرائیلی نبود، بلکه در تأیید آن نیز قرار داشت. حکام اموی از معارف آنها در ترویج اندیشه‌های سیاسی خود و به‌کارگیری آنها در جامعه سود فراوان بردند. معاویه خود مشاوری نصرانی به نام سرجون بن منصور داشت. (ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۱۴۷) و دیگر خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس از این جریان تأثیر پذیرفته و یا از آن حمایت می‌کردند.</ref>. به همین [[دلیل]] [[مبارزه]] با یهود و القائات [[سوء]] آنها، بخش مهمی از برنامه عملی [[ائمه اطهار]] {{عم}} را به خود اختصاص داده بود. ایشان همچنین می‌کوشیدند با تعابیری همچون {{متن حدیث|لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ}}<ref>محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۵۷۱.</ref> این رابطه [[فرهنگی]] نامطلوب را که میان [[مسلمانان]] و [[یهود]] به وجود آمده بود، [[قطع]] کنند. با این حال در منابع برخی فِرَق [[اسلامی]] وجود شماری از این [[احادیث جعلی]] و [[اسرائیلی]] به چشم می‌خورد.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۶.</ref>


نمونه دیگر عقاید انحرافی که ائمه اطهار{{عم}}، با آن به [[مبارزه]] برخاستند، [[عقیده مرجئه]] درباره [[ایمان]] و ماهیت آن بود. بر اساس این عقیده که می‌توانست مورد توجه و حمایت [[حاکمان]] [[سیاسی]] قرار بگیرد، ایمان را یک [[باور]] [[ذهنی]] معرفی می‌کرد که ارتباطی با عمل نداشته و [[اعمال انسان‌ها]] نیز تأثیری در تشدید یا [[تضعیف]] آن نخواهند داشت. بر اساس این عقیده [[انحرافی]]، یک [[مسلمان]] حتی در صورت انجام هر نوع عمل [[ناپسند]] و [[خلاف شرع]]، باز یک [[مؤمن]] تلقی می‌شد و این در حالی بود که [[امامان شیعه]]{{عم}} از ابتدا بر جنبه‌های ذهنی، [[قلبی]] و عملی ایمان تأکید داشتند. چنان‌که در [[روایت]] معروفی از [[امام علی]]{{ع}} آمده است: ایمان، [[شناخت قلبی]]، [[اقرار]] با زبان و [[عمل به ارکان]] است<ref>نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش۲۲۷.</ref>. بنابر این ائمه اطهار{{عم}} در برابر این عقیده [[نادرست]] موضع گرفته و آن را [[باطل]] می‌شمردند<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸.</ref>. گروه [[منحرف]] دیگری که در [[جامعه اسلامی]] [[عصر ائمه]]{{عم}} [[نفوذ]] یافته و به [[ترویج]] [[عقاید]] و [[افکار]] [[انحرافی]] و [[جعل]] [[احادیث]] می‌پرداختند، [[یهودیان]] بودند. به جرئت می‌توان ادعا کرد [[مشکلات]] و [[مصائب]] مهمی که از ابتدا در [[فرهنگ اسلامی]] رخنه کرد، [[اسرائیلیات]] بود که در ابعاد وسیعی بر حوزه [[فرهنگ]] و [[سیاست]] [[اسلامی]] تأثیر گذارد و در طول قرن‌ها تأثیرهای آن باقی ماند. سردسته این جریان نفوذی عده‌ای از [[احبار]] [[یهود]] بودند که به ظاهر [[مسلمان]] شده و یا در ظاهر نیز از [[دین اسلام]] [[تبرّی]] می‌جستند<ref>یکی از این افراد، فردی به نام عبدالله بن سلام است که در زمان رسول خدا{{صل}} اسلام آورد. او از احبار یهود بود و منابع و جوامع حدیثی، نقل‌های زیادی از او در زمینه نشر فرهنگ یهود در میان مسلمانان در دست دارند. فرد دیگر کعب‌الاحبار بود که با توجه به نفوذی که در خلیفه دوم داشت (ر.ک: ابوعبدالله محمد ابن سعد، الطبقات‌الکبری، ج۲، ص۳۵۸). توانست تأثیر به سزایی در میان صحابه ناقل حدیث داشته باشد و از این طریق، دنیای حدیث را آلوده به نقل‌های بی‌اساس خود از کتب یهود کند و مورد تشویق معاویه نیز قرار گرفت. بنابراین سیاست بنی‌امیه نه تنها جلوگیری از نشر مطالب و مکتوبات اسرائیلی نبود، بلکه در تأیید آن نیز قرار داشت. حکام اموی از معارف آنها در ترویج اندیشه‌های سیاسی خود و به‌کارگیری آنها در جامعه سود فراوان بردند. معاویه خود مشاوری نصرانی به نام سرجون بن منصور داشت. (ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۱۴۷) و دیگر خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس از این جریان تأثیر پذیرفته و یا از آن حمایت می‌کردند.</ref>. به همین [[دلیل]] [[مبارزه]] با یهود و القائات [[سوء]] آنها، بخش مهمی از برنامه عملی [[ائمه اطهار]]{{عم}} را به خود اختصاص داده بود. ایشان همچنین می‌کوشیدند با تعابیری همچون {{متن حدیث|لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ}}<ref>محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۵۷۱.</ref> این رابطه [[فرهنگی]] نامطلوب را که میان [[مسلمانان]] و [[یهود]] به وجود آمده بود، [[قطع]] کنند. با این حال در منابع برخی فِرَق [[اسلامی]] وجود شماری از این [[احادیث جعلی]] و [[اسرائیلی]] به چشم می‌خورد.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۶.</ref>
== [[مناظرات علمی]] و [[اعتقادی]] ==
یکی از راه‌های [[صیانت از مکتب تشیع]]، بحث و [[مناظره]] با [[مخالفان]] و آشکارساختن [[ضعف]] آنان از طریق [[منطق]] و [[استدلال]] بوده است. [[ائمه اطهار]] {{عم}} در [[طول حیات]] پربرکت خویش از این شیوه، بهره فراوان بردند و با [[تربیت شاگردان]] عالم و عمیق، آنان را به مناظره با مخالفان [[تشویق]] می‌کردند. به عنوان نمونه [[امام کاظم]] {{ع}} به [[محمد]] بن [[حکیم]] یکی از [[شاگردان]] و [[پیروان]] خود [[دستور]] می‌داد تا در [[مسجد رسول خدا]] {{صل}} بنشیند و با مخالفان به بحث‌وگفت‌و‌گو بپردازد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۳۸۰.</ref>. بر اثر همین تلاش‌ها از سوی ائمه اطهار {{عم}} بنیاد [[فکری]] [[شیعه]] را سامان داده و [[اسلام]] صحیح و عاری از [[تحریف]] را معرفی و [[حفظ]] کرد<ref>گفتنی است بسیاری از این مناظرات توسط حاکمان جور به ویژه در عصر عباسیان و برای تضعیف تشیع و اهل‌بیت {{عم}}، ترتیب داده می‌شد، اما دقیقاً نتیجه‌ای بر خلاف مقصود خویش می‌گرفتند.</ref>.


==[[مناظرات علمی]] و [[اعتقادی]]==
مناظرات علمی و اعتقادی ائمه اطهار {{عم}} درباره موضوعات مختلف به‌ویژه موضوعات [[سیاسی]]، [[تفکر]] سیاسی شیعه را ماندگار ساخت. برای نمونه، [[مناظره امام]] جواد {{ع}} با [[یحیی بن اکثم]] درباره [[فضایل]] [[خلفا]] در این رابطه شنیدنی است: یحیی بن اکثم - یکی از [[عالمان]] درباری - در محفلی با حضور [[خلیفه]] وقت، با طرح چند سؤال و استناد به چند [[روایت]] جعلی در فضلیت خلفا، با [[امام جواد]] {{ع}} که در آن [[زمان]] بسیار [[جوان]] و کم‌سن و سال بود، به بحث و مناظره پرداخت. در ابتدا از روایتی پرسید که ادعا می‌کرد [[جبرئیل]] از قول [[خداوند]] به [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: از [[ابوبکر]] بپرس آیا او از من [[راضی]] است؟ من از او [[راضی]] هستم!
یکی از راه‌های [[صیانت از مکتب تشیع]]، بحث و [[مناظره]] با [[مخالفان]] و آشکارساختن [[ضعف]] آنان از طریق [[منطق]] و [[استدلال]] بوده است. [[ائمه اطهار]]{{عم}} در [[طول حیات]] پربرکت خویش از این شیوه، بهره فراوان بردند و با [[تربیت شاگردان]] عالم و عمیق، آنان را به مناظره با مخالفان [[تشویق]] می‌کردند. به عنوان نمونه [[امام کاظم]]{{ع}} به [[محمد]] بن [[حکیم]] یکی از [[شاگردان]] و [[پیروان]] خود [[دستور]] می‌داد تا در [[مسجد رسول خدا]]{{صل}} بنشیند و با مخالفان به بحث‌وگفت‌و‌گو بپردازد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۳۸۰.</ref>. بر اثر همین تلاش‌ها از سوی ائمه اطهار{{عم}} بنیاد [[فکری]] [[شیعه]] را سامان داده و [[اسلام]] صحیح و عاری از [[تحریف]] را معرفی و [[حفظ]] کرد<ref>گفتنی است بسیاری از این مناظرات توسط حاکمان جور به ویژه در عصر عباسیان و برای تضعیف تشیع و اهل‌بیت{{عم}}، ترتیب داده می‌شد، اما دقیقاً نتیجه‌ای بر خلاف مقصود خویش می‌گرفتند.</ref>.


مناظرات علمی و اعتقادی ائمه اطهار{{عم}} درباره موضوعات مختلف به‌ویژه موضوعات [[سیاسی]]، [[تفکر]] سیاسی شیعه را ماندگار ساخت. برای نمونه، [[مناظره امام]] جواد{{ع}} با [[یحیی بن اکثم]] درباره [[فضایل]] [[خلفا]] در این رابطه شنیدنی است: یحیی بن اکثم - یکی از [[عالمان]] درباری - در محفلی با حضور [[خلیفه]] وقت، با طرح چند سؤال و استناد به چند [[روایت]] جعلی در فضلیت خلفا، با [[امام جواد]]{{ع}} که در آن [[زمان]] بسیار [[جوان]] و کم‌سن و سال بود، به بحث و مناظره پرداخت. در ابتدا از روایتی پرسید که ادعا می‌کرد [[جبرئیل]] از قول [[خداوند]] به [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: از [[ابوبکر]] بپرس آیا او از من [[راضی]] است؟ من از او [[راضی]] هستم!
[[امام جواد]] {{ع}} در آن مجلس که تعداد بی‌شماری از علمای [[مذهب]] [[اهل‌سنت]] حضور داشتند فرمود: من نمی‌خواهم [[فضل]] [[ابوبکر]] را [[انکار]] کنم، اما آن کسی که این خبر را [[نقل]] کرده، باید به این [[روایت]] و سخن [[رسول خدا]] {{صل}} در [[حجةالوداع]] توجه کند که فرمود: {{متن حدیث|قَدْ كَثُرَتِ‏ الْكَذَّابَةُ عَلَيَّ...}}؛ [[دروغگویان]] بر من زیاد شده‌اند و بعد از این نیز زیادتر خواهند شد. هرکس به من دروغی را نسبت دهد، جایگاه او از [[آتش]] پر خواهد شد، زمانی که [[حدیثی]] از من به شما رسید، آن را بر [[کتاب خداوند]] و [[سنت]] من عرضه کنید، آنچه موافق (آن دو) بود، بپذیرید و آنچه [[مخالف]] است، به کنار بگذارید. این [[حدیث]] تو با کتاب خداوند موافقت ندارد، زیرا [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref> آیا خداوند [[رضا]] و [[خشم]] ابوبکر را نمی‌شناسد که از او [[پرسش]] می‌کند؟ این ادعا از نظر [[عقلی]] محال است.


[[امام جواد]]{{ع}} در آن مجلس که تعداد بی‌شماری از علمای [[مذهب]] [[اهل‌سنت]] حضور داشتند فرمود: من نمی‌خواهم [[فضل]] [[ابوبکر]] را [[انکار]] کنم، اما آن کسی که این خبر را [[نقل]] کرده، باید به این [[روایت]] و سخن [[رسول خدا]]{{صل}} در [[حجةالوداع]] توجه کند که فرمود: {{متن حدیث|قَدْ كَثُرَتِ‏ الْكَذَّابَةُ عَلَيَّ...}}؛ [[دروغگویان]] بر من زیاد شده‌اند و بعد از این نیز زیادتر خواهند شد. هرکس به من دروغی را نسبت دهد، جایگاه او از [[آتش]] پر خواهد شد، زمانی که [[حدیثی]] از من به شما رسید، آن را بر [[کتاب خداوند]] و [[سنت]] من عرضه کنید، آنچه موافق (آن دو) بود، بپذیرید و آنچه [[مخالف]] است، به کنار بگذارید. این [[حدیث]] تو با کتاب خداوند موافقت ندارد، زیرا [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref> آیا خداوند [[رضا]] و [[خشم]] ابوبکر را نمی‌شناسد که از او [[پرسش]] می‌کند؟ این ادعا از نظر [[عقلی]] محال است.
[[یحیی بن اکثم]] با طرح روایت جعلی دیگر ادامه داد: {{عربی|ان مثل ابی‌بکر و عمر فی الارض کمثل جبرائیل و میکائیل فی السماء}}: مثل ابوبکر و [[عمر]] در [[زمین]] همانند [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] در [[آسمان]] است. [[امام]] {{ع}} فرمود: این روایت نیز نمی‌تواند درست باشد، زیرا این دو [[فرشته]] همیشه [[بندگی خدا]] را کرده و لحظه‌ای [[عصیان]] و [[ظلم]] نکرده‌اند. در حالی که این دو (ابوبکر و عمر) سال‌ها پیش از [[اسلام آوردن]] [[مشرک]] بوده‌اند. یحیی بن اکثم به حدیث جعلی دیگری استناد کرد که می‌گفت: ابوبکر و عمر {{عربی|سید کهول اهل الجنه}}: [[سرور]] [[پیران]] [[اهل]] بهشت‌اند!


[[یحیی بن اکثم]] با طرح روایت جعلی دیگر ادامه داد: {{عربی|ان مثل ابی‌بکر و عمر فی الارض کمثل جبرائیل و میکائیل فی السماء}}: مثل ابوبکر و [[عمر]] در [[زمین]] همانند [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] در [[آسمان]] است. [[امام]]{{ع}} فرمود: این روایت نیز نمی‌تواند درست باشد، زیرا این دو [[فرشته]] همیشه [[بندگی خدا]] را کرده و لحظه‌ای [[عصیان]] و [[ظلم]] نکرده‌اند. در حالی که این دو (ابوبکر و عمر) سال‌ها پیش از [[اسلام آوردن]] [[مشرک]] بوده‌اند. یحیی بن اکثم به حدیث جعلی دیگری استناد کرد که می‌گفت: ابوبکر و عمر {{عربی|سید کهول اهل الجنه}}: [[سرور]] [[پیران]] [[اهل]] بهشت‌اند!
امام {{ع}} فرمود: در [[بهشت]] جز [[جوان]] وجود ندارد و [[پیری]] در کار نیست تا آن دو سرور پیران بهشت باشند. [[یحیی]] از حدیث {{عربی|ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة}}: [[عمر بن خطاب]] چراغ [[بهشتیان]] است، سؤال کرد. [[امام]] {{ع}} فرمود: در [[بهشت]] [[فرشتگان مقرّب]] [[الهی]]، [[حضرت آدم]]، [[حضرت محمد]] {{صل}} و تمامی [[پیامبران الهی]] وجود دارند. آیا بهشت به [[نور]] آنان روشن نمی‌شود که بخواهد به نور [[خلیفه دوم]] روشن شود؟! [[یحیی]] از این [[حدیث]] پرسید: {{عربی|ان السکینه تنطق علی لسان عمر}}: امام فرمود: من منکر [[فضل]] [[عمر]] نیستم، اما [[ابوبکر]] [[افضل]] بر وی بود که روی [[منبر]] گفت: {{عربی|ان لی شیطاناً یعترینی فاذا ملت فسد دونی}}: یحیی پرسید: مگر [[پیامبر]] {{صل}} نفرمود: {{متن حدیث|لَوْ لَمْ‏ أُبْعَثْ‏ لَبُعِثَ‏ عُمَرُ}} امام {{ع}} فرمود: [[کتاب خدا]] صادق‌تر است که فرمود: {{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (نیز) از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از آنها پیمانی استوار گرفتیم» سوره احزاب، آیه ۷.</ref>.


امام{{ع}} فرمود: در [[بهشت]] جز [[جوان]] وجود ندارد و [[پیری]] در کار نیست تا آن دو سرور پیران بهشت باشند. [[یحیی]] از حدیث {{عربی|ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة}}: [[عمر بن خطاب]] چراغ [[بهشتیان]] است، سؤال کرد. [[امام]]{{ع}} فرمود: در [[بهشت]] [[فرشتگان مقرّب]] [[الهی]]، [[حضرت آدم]]، [[حضرت محمد]]{{صل}} و تمامی [[پیامبران الهی]] وجود دارند. آیا بهشت به [[نور]] آنان روشن نمی‌شود که بخواهد به نور [[خلیفه دوم]] روشن شود؟! [[یحیی]] از این [[حدیث]] پرسید: {{عربی|ان السکینه تنطق علی لسان عمر}}: امام فرمود: من منکر [[فضل]] [[عمر]] نیستم، اما [[ابوبکر]] [[افضل]] بر وی بود که روی [[منبر]] گفت: {{عربی|ان لی شیطاناً یعترینی فاذا ملت فسد دونی}}: یحیی پرسید: مگر [[پیامبر]]{{صل}} نفرمود: {{متن حدیث|لَوْ لَمْ‏ أُبْعَثْ‏ لَبُعِثَ‏ عُمَرُ}} امام{{ع}} فرمود: [[کتاب خدا]] صادق‌تر است که فرمود: {{متن قرآن|وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (نیز) از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از آنها پیمانی استوار گرفتیم» سوره احزاب، آیه ۷.</ref>.
[[خداوند]] از [[پیامبران]] [[پیمان]] گرفته، چگونه ممکن است این پیمان دگرگون شود، در حالی که همه پیامبران لحظه‌ای [[مشرک]] نبودند و این شخص (عمر) که بخشی از عمرش مشرک بوده، [[مبعوث]] شود؟! و آیا پیامبر {{صل}} نفرمود: من پیامبر بودم در حالی که [[آدم]] {{ع}} در میان [[روح]] و [[جسد]] بود؟ (هنوز [[آفریده]] نشده بود). یحیی به این حدیث استناد کرد که براساس آن پیامبر {{صل}} فرمود: [[وحی]] بر من نازل نمی‌شد مگر آنکه [[گمان]] می‌کردم که بر [[آل]] خطاب (عمر) نازل شده است! امام {{ع}} فرمود: این سخن محال است، زیرا جایز نیست که پیامبر حتی لحظه‌ای در [[نبوت]] تردید کند چنان که بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ...}}<ref>«خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند.».. سوره حج، آیه ۷۵.</ref>، چگونه ممکن است نبوت از [[برگزیده خدا]] به کسی که زمانی به او [[شرک]] ورزیده منتقل شود؟!


[[خداوند]] از [[پیامبران]] [[پیمان]] گرفته، چگونه ممکن است این پیمان دگرگون شود، در حالی که همه پیامبران لحظه‌ای [[مشرک]] نبودند و این شخص (عمر) که بخشی از عمرش مشرک بوده، [[مبعوث]] شود؟! و آیا پیامبر{{صل}} نفرمود: من پیامبر بودم در حالی که [[آدم]]{{ع}} در میان [[روح]] و [[جسد]] بود؟ (هنوز [[آفریده]] نشده بود). یحیی به این حدیث استناد کرد که براساس آن پیامبر{{صل}} فرمود: [[وحی]] بر من نازل نمی‌شد مگر آنکه [[گمان]] می‌کردم که بر [[آل]] خطاب (عمر) نازل شده است! امام{{ع}} فرمود: این سخن محال است، زیرا جایز نیست که پیامبر حتی لحظه‌ای در [[نبوت]] تردید کند چنان که بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ...}}<ref>«خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند.».. سوره حج، آیه ۷۵.</ref>، چگونه ممکن است نبوت از [[برگزیده خدا]] به کسی که زمانی به او [[شرک]] ورزیده منتقل شود؟!
یحیی گفت: از پیامبر {{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: اگر [[عذاب]] نازل شود هیچ‌کس جز عمر [[نجات]] نمی‌یابد! [[امام جواد]] {{ع}} فرمود این سخن نیز محال است، زیرا خداوند فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب‌کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.</ref>. این [[روایت]] نشان می‌دهد که چگونه [[امام جواد]] {{ع}}، با [[بصیرت]] و [[تیزهوشی]] و با استناد به [[آیات قرآن]] و [[منطق]] [[عقلی]]، [[روایات]] جعلی درباره فضلیت [[خلفا]] را مردود می‌داند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۹.</ref>


یحیی گفت: از پیامبر{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: اگر [[عذاب]] نازل شود هیچ‌کس جز عمر [[نجات]] نمی‌یابد! [[امام جواد]]{{ع}} فرمود این سخن نیز محال است، زیرا خداوند فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب‌کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.</ref>. این [[روایت]] نشان می‌دهد که چگونه [[امام جواد]]{{ع}}، با [[بصیرت]] و [[تیزهوشی]] و با استناد به [[آیات قرآن]] و [[منطق]] [[عقلی]]، [[روایات]] جعلی درباره فضلیت [[خلفا]] را مردود می‌داند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۱۹۹.</ref>
== [[زدودن بدعت‌ها]] و [[تحریف‌ها]] از [[دین]] ==
یکی از تلاش‌های مستمر در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]]، زدودن بدعت‌ها و تحریف‌ها از [[ساحت]] [[مقدس]] دین بود و آنان از این طریق [[مبارزه]] پیگیری با [[حاکمان جور]] و جاعلان [[حدیث]] و [[بدعت‌گزاران]] در دین داشتند. جائران در سالیان [[حاکمیت]] خود، از هیچ تلاشی برای مخدوش ساختن چهره دین و ترسیم آن بر مبنای تثبیت حاکمیت جائرانه‌شان فروگذار نبودند؛ [[احادیث جعلی]] را رواج دادند، [[بدعت‌ها]] در دین ایجاد کردند و به [[اختیار]] خود، از [[آموزه‌های دینی]] کم می‌کردند و یا بر آن می‌افزودند. در برابر این جریان مهاجم به ساحت دین، [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} به مبارزه بی‌امان برخاستند و خط صحیح [[مکتب تشیع]] و [[اسلام ناب]] و اصیل را [[حفظ]] و نمایان ساختند<ref>به عنوان مثال ائمه اطهار {{عم}}، هر وقت اذان می‌گفتند، {{متن حدیث|حَيَّ‏ عَلَى‏ خَيْرِ الْعَمَلِ‏}} را که اهل‌سنت ترک کرده بودند، بعد از {{متن حدیث|حَيَّ‏ عَلَى‏ الْفَلَاحِ‏}} می‌آوردند. امام سجاد {{ع}} پس از ذکر اذان کامل می‌فرمود: {{متن حدیث|هو الأذان‏ الأوّل‏}}؛ این اذان اول و اصلی است، تا مسلمانان را آگاهی دهد که دیگران با حذف این جمله، اذان را تحریف کرده‌اند (ر. ک: ابن‌ابی‌شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج۱، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۲.</ref>


==[[زدودن بدعت‌ها]] و [[تحریف‌ها]] از [[دین]]==
== [[تربیت شاگردان]] و [[تقویت نیروهای ارزشی]] و مکتبی ==
یکی از تلاش‌های مستمر در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]]، زدودن بدعت‌ها و تحریف‌ها از [[ساحت]] [[مقدس]] دین بود و آنان از این طریق [[مبارزه]] پیگیری با [[حاکمان جور]] و جاعلان [[حدیث]] و [[بدعت‌گزاران]] در دین داشتند. جائران در سالیان [[حاکمیت]] خود، از هیچ تلاشی برای مخدوش ساختن چهره دین و ترسیم آن بر مبنای تثبیت حاکمیت جائرانه‌شان فروگذار نبودند؛ [[احادیث جعلی]] را رواج دادند، [[بدعت‌ها]] در دین ایجاد کردند و به [[اختیار]] خود، از [[آموزه‌های دینی]] کم می‌کردند و یا بر آن می‌افزودند. در برابر این جریان مهاجم به ساحت دین، [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} به مبارزه بی‌امان برخاستند و خط صحیح [[مکتب تشیع]] و [[اسلام ناب]] و اصیل را [[حفظ]] و نمایان ساختند<ref>به عنوان مثال ائمه اطهار{{عم}}، هر وقت اذان می‌گفتند، {{متن حدیث|حَيَّ‏ عَلَى‏ خَيْرِ الْعَمَلِ‏}} را که اهل‌سنت ترک کرده بودند، بعد از {{متن حدیث|حَيَّ‏ عَلَى‏ الْفَلَاحِ‏}} می‌آوردند. امام سجاد{{ع}} پس از ذکر اذان کامل می‌فرمود: {{متن حدیث|هو الأذان‏ الأوّل‏}}؛ این اذان اول و اصلی است، تا مسلمانان را آگاهی دهد که دیگران با حذف این جمله، اذان را تحریف کرده‌اند (ر.ک: ابن‌ابی‌شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج۱، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۲.</ref>
[[شناسایی]] و جذب افراد مستعد و [[تربیت]] و [[تجهیز]] [[شاگردان]] برای حفظ و تقویت [[ارزش‌های مکتبی]] [[تشیع]]، یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های [[علمی]] - [[فرهنگی]] پیشوایان معصوم {{عم}} در عرصه [[مبارزات سیاسی]] بوده است. گرچه در دوره‌های مختلف [[اعمال]] فشار از سوی حاکمیت و محدودیت‌هایی که نسبت به [[اهل‌بیت]] {{عم}} و [[پیروان]] آنان صورت می‌گرفت، مانع دستیابی کامل تشنگان [[دانش]] و [[معرفت]] به این سرچشمه جوشان [[علم]] و [[فضیلت]] بود، ولی این اتفاق سبب نمی‌شد [[تربیت شاگردان]] از سوی [[ائمه]] {{عم}} کنار گذاشته شود، بلکه در هر [[زمان]] و مکانی گروه‌های بسیاری موفق می‌شدند خود را از اقیانوس بی‌کران علم و فضلیت اهل‌بیت {{عم}} [[سیراب]] سازند. اوج این رویداد در [[عصر امام باقر]] و [[امام صادق]] {{عم}} بود که به واسطه انتقال [[قدرت]] از [[بنی‌امیه]] به [[بنی‌عباس]]، [[فرصت]] مناسبی برای [[خاندان]] اهل‌بیت {{عم}} فراهم شده بود، اما در زمان‌های دیگر نیز با [[تدابیر]] مختلف، تربیت شاگردان ادامه یافت؛ به طوری که در اوج محاصره‌ها و حصرها یعنی در [[روزگار]] [[امام هادی]] و [[امام حسن عسکری]] {{عم}}، [[شاگردان]] زیادی تحت [[تعلیم و تربیت]] این بزرگان قرار داشتند. به عنوان نمونه شمار [[شاگردان امام هادی]] {{ع}} را بالغ بر صد و هشتادو [[پنج تن]] برشمرده‌اند<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۴۰۹. از برجسته‌ترین شاگردان امام هادی {{ع}} می‌توان به عبدالعظیم حسنی، فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ابن سکیت اهوازی و عثمان بن سعید (نخستین نائب امام زمان {{ع}} در عصر غیبت صغری) اشاره کرد که همگی از دانشمندان و بزرگان علمی عصر خویش بودند.</ref> که همگی از [[دانشمندان]] و بزرگان [[علمی]] روزگار خود به شمار می‌آمدند.


==[[تربیت شاگردان]] و [[تقویت نیروهای ارزشی]] و مکتبی==
[[پیشوایان معصوم]] افزون بر تربیت شاگردان برای برآوردن نیازهای علمی، [[دینی]] و [[سیاسی]] [[مسلمانان]]، [[ارزش‌های مکتبی]] و [[شیعی]] را از گزند [[توطئه‌ها]] و فتنه‌های براندازنده، مصون نگاه می‌داشتند و با [[ارتباط]] مستمر و دائمی که با شاگردان خود برقرار می‌ساختند، مطالبی را که لازم بود در برخورد با حوادث [[روز]] و فتنه‌های جاری بدانند، به آنان می‌آموختند. به عنوان مثال یکی از مهم‌ترین بحثهایی که دنیای [[تسنن]] را در آغاز [[قرن سوم]] دچار [[تفرقه]] و پراکندگی ساخت، درگیری بر سر مسئله [[خلق]] [[قرآن]] یا قدم آن بود. [[حاکمان]] سیاسی به ویژه [[مأمون]]، [[معتصم عباسی]] و [[متوکل]] با دامن زدن بر این بحث و [[جانب‌داری]] مقطعی از قائلان یا [[منکران]] این موضوع، گروه‌های [[اسلامی]] را به [[جان]] یکدیگر می‌انداختند. از این‌رو این موضوع به‌شدت جنبه [[سیاسی]] پیدا کرد و از چارچوب [[علمی]] و مباحثات استدلالی و [[عقلی]] خارج شد. [[حاکمان عباسی]] تلاش می‌کردند با ورود [[شیعیان]] به این بحث [[فتنه‌انگیز]] و جنجالی، ضربات خود را بر شیعیان وارد سازند. در چنین شرایطی [[امام هادی]] {{ع}} [[سکوت]] در برابر این بحث را به [[مصلحت]] دانست و هرگونه بحث و بررسی در این مورد را ناروا، [[بیهوده]] و [[بدعت]] اعلام کرد و شیعیان را از ورود به آن به شدت برحذر داشت. آن [[حضرت]] در نامه‌ای به [[احمد بن اسماعیل بن یقطین]] چنین نوشت: [[بسم الله الرحمن الرحیم]]، [[خداوند]] ما و تو را از [[فتنه]] مصون نگه دارد و عصمتی دهد که اگر چنین کنی، خوب است و الا به [[هلاکت]] خواهی افتاد. [[عقیده]] ما بر این است که [[جدال]] و گفت‌و‌گو درباره [[قرآن]]، بدعت است و در این بدعت، هم پرسش‌کننده و هم پاسخ‌دهنده شریکند: پرسش‌کننده بی‌جهت، آنچه را که بر عهده‌اش نیست می‌پرسد و بی‌جهت پاسخ‌دهنده را به خاطر چیزی که بر عهده‌اش نیست، [[تکلیف]] می‌کند. کسی جز خداوند آفریننده نیست و مابقی همه مخلوق هستند. قرآن نیز [[کلام]] خداست. از نزد خود، نامی بر آن نگذار که از [[گمراهان]] خواهی بود. خداوند ما و تو را از افراد با [[ایمان به غیب]] و نیز کسانی که از خدایشان [[خوف]] دارند و از [[قیامت]] در هراسند قرار دهد<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۲۲۴؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۶۱. در همین صفحه روایت دیگری از امام سجاد {{ع}} در این باره آمده است که می‌فرماید: قرآن نه خالق است نه مخلوق، بلکه کلام خداست.</ref>.
[[شناسایی]] و جذب افراد مستعد و [[تربیت]] و [[تجهیز]] [[شاگردان]] برای حفظ و تقویت [[ارزش‌های مکتبی]] [[تشیع]]، یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های [[علمی]] - [[فرهنگی]] پیشوایان معصوم{{عم}} در عرصه [[مبارزات سیاسی]] بوده است. گرچه در دوره‌های مختلف [[اعمال]] فشار از سوی حاکمیت و محدودیت‌هایی که نسبت به [[اهل‌بیت]]{{عم}} و [[پیروان]] آنان صورت می‌گرفت، مانع دستیابی کامل تشنگان [[دانش]] و [[معرفت]] به این سرچشمه جوشان [[علم]] و [[فضیلت]] بود، ولی این اتفاق سبب نمی‌شد [[تربیت شاگردان]] از سوی [[ائمه]]{{عم}} کنار گذاشته شود، بلکه در هر [[زمان]] و مکانی گروه‌های بسیاری موفق می‌شدند خود را از اقیانوس بی‌کران علم و فضلیت اهل‌بیت{{عم}} [[سیراب]] سازند. اوج این رویداد در [[عصر امام باقر]] و [[امام صادق]]{{عم}} بود که به واسطه انتقال [[قدرت]] از [[بنی‌امیه]] به [[بنی‌عباس]]، [[فرصت]] مناسبی برای [[خاندان]] اهل‌بیت{{عم}} فراهم شده بود، اما در زمان‌های دیگر نیز با [[تدابیر]] مختلف، تربیت شاگردان ادامه یافت؛ به طوری که در اوج محاصره‌ها و حصرها یعنی در [[روزگار]] [[امام هادی]] و [[امام حسن عسکری]]{{عم}}، [[شاگردان]] زیادی تحت [[تعلیم و تربیت]] این بزرگان قرار داشتند. به عنوان نمونه شمار [[شاگردان امام هادی]]{{ع}} را بالغ بر صد و هشتادو [[پنج تن]] برشمرده‌اند<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۴۰۹. از برجسته‌ترین شاگردان امام هادی{{ع}} می‌توان به عبدالعظیم حسنی، فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ابن سکیت اهوازی و عثمان بن سعید (نخستین نائب امام زمان{{ع}} در عصر غیبت صغری) اشاره کرد که همگی از دانشمندان و بزرگان علمی عصر خویش بودند.</ref> که همگی از [[دانشمندان]] و بزرگان [[علمی]] روزگار خود به شمار می‌آمدند.


[[پیشوایان معصوم]] افزون بر تربیت شاگردان برای برآوردن نیازهای علمی، [[دینی]] و [[سیاسی]] [[مسلمانان]]، [[ارزش‌های مکتبی]] و [[شیعی]] را از گزند [[توطئه‌ها]] و فتنه‌های براندازنده، مصون نگاه می‌داشتند و با [[ارتباط]] مستمر و دائمی که با شاگردان خود برقرار می‌ساختند، مطالبی را که لازم بود در برخورد با حوادث [[روز]] و فتنه‌های جاری بدانند، به آنان می‌آموختند. به عنوان مثال یکی از مهم‌ترین بحثهایی که دنیای [[تسنن]] را در آغاز [[قرن سوم]] دچار [[تفرقه]] و پراکندگی ساخت، درگیری بر سر مسئله [[خلق]] [[قرآن]] یا قدم آن بود. [[حاکمان]] سیاسی به ویژه [[مأمون]]، [[معتصم]] [[عباسی]] و [[متوکل]] با دامن زدن بر این بحث و [[جانب‌داری]] مقطعی از قائلان یا [[منکران]] این موضوع، گروه‌های [[اسلامی]] را به [[جان]] یکدیگر می‌انداختند. از این‌رو این موضوع به‌شدت جنبه [[سیاسی]] پیدا کرد و از چارچوب [[علمی]] و مباحثات استدلالی و [[عقلی]] خارج شد. [[حاکمان عباسی]] تلاش می‌کردند با ورود [[شیعیان]] به این بحث [[فتنه‌انگیز]] و جنجالی، ضربات خود را بر شیعیان وارد سازند. در چنین شرایطی [[امام هادی]]{{ع}} [[سکوت]] در برابر این بحث را به [[مصلحت]] دانست و هرگونه بحث و بررسی در این مورد را ناروا، [[بیهوده]] و [[بدعت]] اعلام کرد و شیعیان را از ورود به آن به شدت برحذر داشت. آن [[حضرت]] در نامه‌ای به [[احمد بن اسماعیل بن یقطین]] چنین نوشت: [[بسم الله الرحمن الرحیم]]، [[خداوند]] ما و تو را از [[فتنه]] مصون نگه دارد و عصمتی دهد که اگر چنین کنی، خوب است و الا به [[هلاکت]] خواهی افتاد. [[عقیده]] ما بر این است که [[جدال]] و گفت‌و‌گو درباره [[قرآن]]، بدعت است و در این بدعت، هم پرسش‌کننده و هم پاسخ‌دهنده شریکند: پرسش‌کننده بی‌جهت، آنچه را که بر عهده‌اش نیست می‌پرسد و بی‌جهت پاسخ‌دهنده را به خاطر چیزی که بر عهده‌اش نیست، [[تکلیف]] می‌کند. کسی جز خداوند آفریننده نیست و مابقی همه مخلوق هستند. قرآن نیز [[کلام]] خداست. از نزد خود، نامی بر آن نگذار که از [[گمراهان]] خواهی بود. خداوند ما و تو را از افراد با [[ایمان به غیب]] و نیز کسانی که از خدایشان [[خوف]] دارند و از [[قیامت]] در هراسند قرار دهد<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۲۲۴؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۶۱. در همین صفحه روایت دیگری از امام سجاد{{ع}} در این باره آمده است که می‌فرماید: قرآن نه خالق است نه مخلوق، بلکه کلام خداست.</ref>.
امام هادی {{ع}} با ارسال این [[نامه]] که در [[حکم]] یک اعلامیه عمومی برای شیعیان بود، آنان را از [[سقوط]] در ورطه [[فتنه‌انگیزان]] [[حفظ]] کرد و به آنان آموخت که در برابر فتنه‌جویان هوشیار باشند و از ورود به بحث‌هایی که نتیجه‌ای جز [[اختلاف]] و [[تفرقه]] و [[تضعیف]] قوای [[مسلمانان]] ندارد، برحذر داشت.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۳.</ref>


امام هادی{{ع}} با ارسال این [[نامه]] که در [[حکم]] یک اعلامیه عمومی برای شیعیان بود، آنان را از [[سقوط]] در ورطه [[فتنه‌انگیزان]] [[حفظ]] کرد و به آنان آموخت که در برابر فتنه‌جویان هوشیار باشند و از ورود به بحث‌هایی که نتیجه‌ای جز [[اختلاف]] و [[تفرقه]] و [[تضعیف]] قوای [[مسلمانان]] ندارد، برحذر داشت.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۳.</ref>
== [[بازسازی نیروها]] ==
فشارهای بی‌امان [[حاکمان جور]] برضد [[خاندان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} و نیروهای ارزشی و اصیل [[اسلامی]] در مقاطع و دوره‌های مختلف، سبب شد تا این نیروها به طور آشکار تحلیل رفته و تضعیف شوند. به عنوان مثال پس از [[حادثه کربلا]] و حملات بی‌امان بر ضد [[تشیع]] و خاندان اهل‌بیت {{عم}} کار به جایی رسیده بود که تنها تعداد انگشت‌شماری از [[اصحاب خاص]] [[امام سجاد]] {{ع}} زنده مانده<ref>در حدیث ارتداد از امام صادق {{ع}} چنین آمده است: {{متن حدیث|ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ {{ع}} إِلَّا ثَلَاثَةً-أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَ‏ إِنَّ النَّاسَ‏ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا}}؛ بعد از شهادت امام حسین {{عم}} همه مردم مرتد شدند جز چهار نفر که عبارتند از: ۱. ابوخالد کابلی؛ ۲. یحیی بن ام الطویل؛ ۳. جبیر بن مطعم؛ ۴. جابر بن عبدالله انصاری. سپس مردم به اینها پیوستند و جمعیتشان بسیار شد (ر. ک به: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۹) و شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. مطابق برخی روایات یحیی بن ام‌الطویل فرزند دایه امام سجاد {{ع}} بود که در کوفه به محل کناسه می‌رفت و خطاب به مردم فریاد می‌زد: کسی که به علی {{ع}} ناسزا گوید، لعنت خدا بر او باد و ما از خاندان مروان بی‌زاریم. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. بر اثر این اقدامات حجاج بن یوسف ثقفی (استاندار عبدالملک در عراق) او را دستگیر کرد و از او خواست برای نجات خود به علی {{ع}} ناسزا بگوید: اما چون او به این فرمان اعتنا نکرد با بی‌رحمی فرمان داد دست‌ها و پاهای او را قطع کنند وی بر اثر همین شکنجه‌ها به شهادت رسید. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸؛ علی بن عبدالله علیاری، بهجة الآمال، ج۲، ص۴۸۴).</ref> و به طور کلی نیروهای اصیل اندکی باقی مانده بودند. در چنین شرایطی [[امام سجاد]] {{ع}} به [[تربیت]] و [[بازسازی نیروها]] پرداخت و توانست بنا به اقوال مختلف صدوهفتاد [[شاگرد]] برجسته که هر کدام چراغی روشن در [[جامعه اسلامی]] به شمار می‌آمدند، تربیت کند<ref>رجال طوسی، ص۱۸۱ و ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۱۱۹.</ref>. در در [[سیره سیاسی ائمه]] اطهار {{عم}} [[مشاهده]] می‌کنیم که آنان بر موضوع بازسازی و احیای نیروهای اصیل [[اسلامی]] به عنوان سنگربانان [[مکتب اسلام]] اهتمام فراوانی داشته و همواره در این مسیر ناهموار به [[مجاهدت]] می‌پرداختند تا خط اصیل [[تشیع]] را در گردبادها و طوفان‌های [[بلا]] [[حفظ]] کنند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۵.</ref>


==[[بازسازی نیروها]]==
== [[پاسخ به شبهات]] و ابهامات ==
فشارهای بی‌امان [[حاکمان جور]] برضد [[خاندان]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} و نیروهای ارزشی و اصیل [[اسلامی]] در مقاطع و دوره‌های مختلف، سبب شد تا این نیروها به طور آشکار تحلیل رفته و تضعیف شوند. به عنوان مثال پس از [[حادثه کربلا]] و حملات بی‌امان بر ضد [[تشیع]] و خاندان اهل‌بیت{{عم}} کار به جایی رسیده بود که تنها تعداد انگشت‌شماری از [[اصحاب خاص]] [[امام سجاد]]{{ع}} زنده مانده<ref>در حدیث ارتداد از امام صادق{{ع}} چنین آمده است: {{متن حدیث|ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ{{ع}} إِلَّا ثَلَاثَةً-أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَ‏ إِنَّ النَّاسَ‏ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا}}؛ بعد از شهادت امام حسین{{عم}} همه مردم مرتد شدند جز چهار نفر که عبارتند از: ۱. ابوخالد کابلی؛ ۲. یحیی بن ام الطویل؛ ۳. جبیر بن مطعم؛ ۴. جابر بن عبدالله انصاری. سپس مردم به اینها پیوستند و جمعیتشان بسیار شد (ر.ک به: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۹) و شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. مطابق برخی روایات یحیی بن ام‌الطویل فرزند دایه امام سجاد{{ع}} بود که در کوفه به محل کناسه می‌رفت و خطاب به مردم فریاد می‌زد: کسی که به علی{{ع}} ناسزا گوید، لعنت خدا بر او باد و ما از خاندان مروان بی‌زاریم. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. بر اثر این اقدامات حجاج بن یوسف ثقفی (استاندار عبدالملک در عراق) او را دستگیر کرد و از او خواست برای نجات خود به علی{{ع}} ناسزا بگوید: اما چون او به این فرمان اعتنا نکرد با بی‌رحمی فرمان داد دست‌ها و پاهای او را قطع کنند وی بر اثر همین شکنجه‌ها به شهادت رسید. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸؛ علی بن عبدالله علیاری، بهجة الآمال، ج۲، ص۴۸۴).</ref> و به طور کلی نیروهای اصیل اندکی باقی مانده بودند. در چنین شرایطی [[امام سجاد]]{{ع}} به [[تربیت]] و [[بازسازی نیروها]] پرداخت و توانست بنا به اقوال مختلف صدوهفتاد [[شاگرد]] برجسته که هر کدام چراغی روشن در [[جامعه اسلامی]] به شمار می‌آمدند، تربیت کند<ref>رجال طوسی، ص۱۸۱ و ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۱۱۹.</ref>. در در [[سیره سیاسی ائمه]] اطهار{{عم}} [[مشاهده]] می‌کنیم که آنان بر موضوع بازسازی و احیای نیروهای اصیل [[اسلامی]] به عنوان سنگربانان [[مکتب اسلام]] اهتمام فراوانی داشته و همواره در این مسیر ناهموار به [[مجاهدت]] می‌پرداختند تا خط اصیل [[تشیع]] را در گردبادها و طوفان‌های [[بلا]] [[حفظ]] کنند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۵.</ref>
یکی از راه‌های [[صیانت از مکتب تشیع]] در [[سیره سیاسی]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} پاسخ به شبهات و ابهامات ریز و [[درشتی]] بود که از سوی [[عالمان]] درباری، فرقه‌های [[منحرف]] و یا [[حاکمان]] [[غاصب]] با [[هدف]] ایجاد [[تزلزل]] در ارکان تشیع مطرح می‌شد و اذهان بسیاری از [[مردم]] [[عوام]] را مشوش می‌ساخت. در [[عصر حضور]] [[پیشوایان معصوم]] [[تبلیغات]] [[مسموم]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی عباس]] برضد [[شیعیان]] و [[پیروان]] [[خاندان]] [[اهل بیت]] {{عم}} تا اندازه‌ای گسترده شده بود که حتی [[شیعه]] را همچون [[یهود]] معرفی می‌کردند<ref>ر. ک: ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۲، ص۴۱۰؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار.</ref> و این در حالی بود که با توجه به مطالب پیشین، بنی‌امیه که خود پایه‌گذار چنین تبلیغات مسمومی برضد تشیع بودند، تحت تأثیر [[فرهنگ]] [[یهودی]] و [[احادیث]] [[اسرائیلی]] قرار گرفته بودند. در اینجا بیانات مفصلی از [[امام باقر]] {{ع}} را می‌آوریم. این سخنان به [[سیر]] [[تاریخی]] ظلمی که در [[حق]] شیعیان [[اعمال]] شده، اشاره دارد. ایشان در این باره می‌فرماید: ما اهل‌بیت {{عم}}، از [[ستم]] [[قریش]] و صف‌بندی آنان در مقابلمان چه‌ها کشیدیم و شیعیان و [[دوستان]] ما از مردم چه‌ها کشیدند. زمانی که [[رسول خدا]] {{صل}} [[رحلت]] کرد، [[اعلان]] فرمود: که ما به مردم از آن خودشان اولی‌تریم، اما [[قریش]] با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به [[حکومت]] با [[حق]] و [[اولویت]] ما به حکومت، [[استدلال]] آوردند ولی [[حقّ]] ما را تصاحب کردند. آنگاه حکومت در میان قریش دست‌به‌دست شد تا اینکه دوباره به ما [[اهل‌بیت]] باز گردید. ولی [[مردم]] [[بیعت]] ما را شکستند و برضد ما [[جنگ]] به پا کردند. به طوری که [[امیر مؤمنان]] {{ع}} تا هنگامی که به [[درجه]] رفیع [[شهادت]] نائل آمد، در بخش و نشیب قرار گرفته بود و سپس با فرزندش [[امام حسن]] {{ع}} بیعت کردند و [[وعده]] [[وفاداری]] به او دادند، اما به او نیز [[خیانت]] کردند و پس از آن ما به طور مداوم مورد [[تحقیر]] و [[قهر]] و [[ستم]] قرار گرفتیم و از [[شهر]] و خانه‌مان رانده و از حقوقمان [[محروم]] شدیم و مورد [[قتل]] و [[تهدید]] واقع شدیم. به طوری که [[امنیت]] جانی از خود و [[پیروان]] ما به طور کلی سلب شد و [[دروغگویان]] و [[منکران]] حق، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان زمینه را مساعد و در سرتاسر [[کشور اسلامی]] به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران [[جور]] و ستم و [[قضات]] و کاردانان آنها [[تقرب]] جستند و شروع به [[روایت]] [[احادیث]] دروغ و انتشار آن کردند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل کرده بودیم، آنها با این کار می‌خواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم [[عداوت]] و [[کینه]] ما را در [[دل]] مردم بکارند. این سیاستی بود که بعد از [[وفات امام حسن]] {{عم}}، در [[زمان]] [[معاویه]] با شدت هرچه بیشتر دنبال می‌شد. به دنبال این [[تبلیغات]] [[مسموم]] بود که همه جا به [[کشتار]] [[شیعیان]] پرداخته و با کوچک‌ترین [[سوء]] ظنی دست‌ها و پاهای آنها را می‌بریدند. کسانی که به [[دوستی]] و [[پیروی]] از ما معروف بودند راهی زندان‌ها شده، اموالشان به [[غارت]] رفته و خانه‌هایشان ویران شد. این رویه تا [[روزگار]] [[عبیدالله بن زیاد]] روزبه‌روز شدت می‌یافت تا آنجا که [[حجاج بن یوسف]] در [[کوفه]] روی کار آمد. او با انواع شکنجه‌ها به [[کشتار]] [[شیعیان]] پرداخت و آنان را به هر [[سوء ظن]] و اتهامی دستگیر می‌کرد. عرصه بر [[پیروان]] ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت [[زندیق]] یا [[کافر]] وصف می‌کردند، برایش بهتر از آن بود که او را [[شیعه امیرالمؤمنین]] بخوانند. تا جایی که کسانی که به خیر و [[صلاح]] معروف بودند و شاید هم واقعاً افراد [[پرهیزکار]] و [[راستگویی]] بودند، [[احادیث]] شگفت‌انگیزی در رابطه با [[برتری]] برخی از [[حکام]] گذشته [[روایت]] کردند. اموری که نه [[خدا]] چیزی از آنها [[آفریده]] بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. [[راویان]] بعدی، [[حقانیت]] این مطالب را [[باور]] داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به [[کذب]] و کم‌تقوایی (معروف) نبودند<ref>ر. ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.


==[[پاسخ به شبهات]] و ابهامات==
در این روایت مفصل [[امام باقر]] {{ع}} به روشنی از [[ظلم]] و ستمی که در [[عصر ائمه]] نسبت به [[اهل‌بیت]] {{عم}} و پیروان و [[محبان]] ایشان روا داشته شد و [[تبلیغات]] مسمومی که برضد آنان به [[راه]] افتاده بود، پرده برداشته است. [[تبلیغاتی]] که متأسفانه در بسیاری از [[مردم]] عامی تأثیر گذاشت و [[شبهات]] و ابهاماتی در اذهان آنان نسبت به [[خاندان رسول خدا]] {{صل}} را پدید آورد.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۶.</ref>
یکی از راه‌های [[صیانت از مکتب تشیع]] در [[سیره سیاسی]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} پاسخ به شبهات و ابهامات ریز و [[درشتی]] بود که از سوی [[عالمان]] درباری، فرقه‌های [[منحرف]] و یا [[حاکمان]] [[غاصب]] با [[هدف]] ایجاد [[تزلزل]] در ارکان تشیع مطرح می‌شد و اذهان بسیاری از [[مردم]] [[عوام]] را مشوش می‌ساخت. در [[عصر حضور]] [[پیشوایان معصوم]] [[تبلیغات]] [[مسموم]] [[بنی‌امیه]] و [[بنی عباس]] برضد [[شیعیان]] و [[پیروان]] [[خاندان]] [[اهل بیت]]{{عم}} تا اندازه‌ای گسترده شده بود که حتی [[شیعه]] را همچون [[یهود]] معرفی می‌کردند<ref>ر.ک: ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۲، ص۴۱۰؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار.</ref> و این در حالی بود که با توجه به مطالب پیشین، بنی‌امیه که خود پایه‌گذار چنین تبلیغات مسمومی برضد تشیع بودند، تحت تأثیر [[فرهنگ]] [[یهودی]] و [[احادیث]] [[اسرائیلی]] قرار گرفته بودند. در اینجا بیانات مفصلی از [[امام باقر]]{{ع}} را می‌آوریم. این سخنان به [[سیر]] [[تاریخی]] ظلمی که در [[حق]] شیعیان [[اعمال]] شده، اشاره دارد. ایشان در این باره می‌فرماید: ما اهل‌بیت{{عم}}، از [[ستم]] [[قریش]] و صف‌بندی آنان در مقابلمان چه‌ها کشیدیم و شیعیان و [[دوستان]] ما از مردم چه‌ها کشیدند. زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[رحلت]] کرد، [[اعلان]] فرمود: که ما به مردم از آن خودشان اولی‌تریم، اما [[قریش]] با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به [[حکومت]] با [[حق]] و [[اولویت]] ما به حکومت، [[استدلال]] آوردند ولی [[حقّ]] ما را تصاحب کردند. آنگاه حکومت در میان قریش دست‌به‌دست شد تا اینکه دوباره به ما [[اهل‌بیت]] باز گردید. ولی [[مردم]] [[بیعت]] ما را شکستند و برضد ما [[جنگ]] به پا کردند. به طوری که [[امیر مؤمنان]]{{ع}} تا هنگامی که به [[درجه]] رفیع [[شهادت]] نائل آمد، در بخش و نشیب قرار گرفته بود و سپس با فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} بیعت کردند و [[وعده]] [[وفاداری]] به او دادند، اما به او نیز [[خیانت]] کردند و پس از آن ما به طور مداوم مورد [[تحقیر]] و [[قهر]] و [[ستم]] قرار گرفتیم و از [[شهر]] و خانه‌مان رانده و از حقوقمان [[محروم]] شدیم و مورد [[قتل]] و [[تهدید]] واقع شدیم. به طوری که [[امنیت]] جانی از خود و [[پیروان]] ما به طور کلی سلب شد و [[دروغگویان]] و [[منکران]] حق، به خاطر [[دروغ]] و انکارشان زمینه را مساعد و در سرتاسر [[کشور اسلامی]] به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران [[جور]] و ستم و [[قضات]] و کاردانان آنها [[تقرب]] جستند و شروع به [[روایت]] [[احادیث]] دروغ و انتشار آن کردند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل کرده بودیم، آنها با این کار می‌خواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم [[عداوت]] و [[کینه]] ما را در [[دل]] مردم بکارند. این سیاستی بود که بعد از [[وفات امام حسن]]{{عم}}، در [[زمان]] [[معاویه]] با شدت هرچه بیشتر دنبال می‌شد. به دنبال این [[تبلیغات]] [[مسموم]] بود که همه جا به [[کشتار]] [[شیعیان]] پرداخته و با کوچک‌ترین [[سوء]] ظنی دست‌ها و پاهای آنها را می‌بریدند. کسانی که به [[دوستی]] و [[پیروی]] از ما معروف بودند راهی زندان‌ها شده، اموالشان به [[غارت]] رفته و خانه‌هایشان ویران شد. این رویه تا [[روزگار]] [[عبیدالله بن زیاد]] روزبه‌روز شدت می‌یافت تا آنجا که [[حجاج بن یوسف]] در [[کوفه]] روی کار آمد. او با انواع شکنجه‌ها به [[کشتار]] [[شیعیان]] پرداخت و آنان را به هر [[سوء ظن]] و اتهامی دستگیر می‌کرد. عرصه بر [[پیروان]] ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت [[زندیق]] یا [[کافر]] [[وصف]] می‌کردند، برایش بهتر از آن بود که او را [[شیعه امیرالمؤمنین]] بخوانند. تا جایی که کسانی که به خیر و [[صلاح]] معروف بودند و شاید هم واقعاً افراد [[پرهیزکار]] و [[راستگویی]] بودند، [[احادیث]] شگفت‌انگیزی در رابطه با [[برتری]] برخی از [[حکام]] گذشته [[روایت]] کردند. اموری که نه [[خدا]] چیزی از آنها [[آفریده]] بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. [[راویان]] بعدی، [[حقانیت]] این مطالب را [[باور]] داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به [[کذب]] و کم‌تقوایی (معروف) نبودند<ref>ر.ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.


در این روایت مفصل [[امام باقر]]{{ع}} به روشنی از [[ظلم]] و ستمی که در [[عصر ائمه]] نسبت به [[اهل‌بیت]]{{عم}} و پیروان و [[محبان]] ایشان روا داشته شد و [[تبلیغات]] مسمومی که برضد آنان به [[راه]] افتاده بود، پرده برداشته است. [[تبلیغاتی]] که متأسفانه در بسیاری از [[مردم]] عامی تأثیر گذاشت و [[شبهات]] و ابهاماتی در اذهان آنان نسبت به [[خاندان رسول خدا]]{{صل}} را پدید آورد.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۰۶.</ref>
== پرسش مستقیم ==
* [[سیره اهل بیت در صیانت از مکتب تشیع در برابر اندیشه‌های انحرافی چه بوده است؟ (پرسش)]]


== جستارهای وابسته ==
== منابع ==
 
{{منابع}}
==منابع==
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس2}}
{{پانویس}}


[[رده:صیانت از مکتب تشیع]]
[[رده:شیعه]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۸

مقدمه

با کنار نهادن نص الهی درباره امامت و زعامت سیاسی امام علی (ع)، نخستین اختلاف در امت اسلامی پدید آمد و از این پس، مکتبی اصیل با محوریت اهل‌بیت (ع)، با عنوان مکتب تشیع شکل گرفت که به خلافت بلافصل و امامت امیر مؤمنان علی (ع) و فرزندان آن حضرت معتقد بود؛ اگر چه به لحاظ حفظ مصالح عالیه امت اسلامی ائمه اطهار (ع) به طور عمده از تلاش مسلحانه برای بازپس‌گیری قدرت سیاسی خودداری کردند، اما مبارزات بی‌امان خود را برای صیانت از مکتب تشیع در جبهه‌های مختلف و به صورت‌های گوناگون ادامه دادند که در این بخش به برخی از شاخص‌ترین آنها اشاره می‌کنیم.[۱]

مبارزه با گروه‌های منحرف عقیدتی و فکری و احادیث جعلی

گرچه در دوران حکومت پنج ساله امام علی (ع) زمینه‌ای برای نشر تفکر ناب اهل‌بیت (ع) فراهم شد، اما پس از این دوره محدثان و فقهای وابسته به امویان جان گرفته و در همراه ساختن مردم با حکومت کوشیدند. با به حاشیه راندن تفکرات ناب شیعی در عرصه سیاست و دیانت، تا پایان قرن اول و اوایل قرن دوم هجری گروه‌ها و فرقه‌های انحرافی چندی به وجود آمدند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به خوارج، مرجئه، جهمیه و معتزله اشاره کرد. به مرور حاکمان شیاد تصمیم گرفتند که با جعل احادیث منسوب به رسول خدا (ص)، مردم را فریب دهند و به این ترتیب دامنه نقل حدیث گسترش یافت. با اینکه برخی رهبران اهل‌سنت تصریح داشتند که مجموع حدیث‌های پیامبر (ص) از چند صد حدیث تجاوز نمی‌کند[۲]، اما از اواسط قرن دوم به بعد تعداد احادیث سر به چندین هزار و پس از مدتی چند صد هزار گذاشت. از این‌رو ائمه اطهار (ع) برای صیانت از مکتب اصیل تشیع به مقابله با این جریانات برخاستند. در موارد لازم، تحریفات و جعلیات را پاسخ داده و نادرستی برداشت‌های عامیه و ظاهرانه را در تفسیر آیات متشابه ثابت کردند.

یکی از عقاید انحرافی که ریشه در افکار جاهلیت داشت و پس از اسلام توسط معاویه ترویج شد[۳]، اعتقاد به جبر بود. این اعتقاد می‌توانست خلفا را در تحکیم پایه‌های قدرتشان یاری داده و خطاهای آنها را موجه سازد و به همین دلیل، اعتقاد به جبر مورد حمایت حاکمان جور قرار گرفت؛ تا حدی که بنا به برخی اقوال، حسن بصری را تهدید کردند که اگر دست از عقیده خود مبنی بر اعتقاد به اختیار برندارد، حکومت را خبردار خواهند کرد[۴]. ائمه اطهار (ع)، با طرح مسئله “امر بین الامرین” در مسئله جبر و بیان اختیار، با عقیده باطل جبرگرایی به مقابله برخاستند[۵].

نمونه دیگر عقاید انحرافی که ائمه اطهار (ع)، با آن به مبارزه برخاستند، عقیده مرجئه درباره ایمان و ماهیت آن بود. بر اساس این عقیده که می‌توانست مورد توجه و حمایت حاکمان سیاسی قرار بگیرد، ایمان را یک باور ذهنی معرفی می‌کرد که ارتباطی با عمل نداشته و اعمال انسان‌ها نیز تأثیری در تشدید یا تضعیف آن نخواهند داشت. بر اساس این عقیده انحرافی، یک مسلمان حتی در صورت انجام هر نوع عمل ناپسند و خلاف شرع، باز یک مؤمن تلقی می‌شد و این در حالی بود که امامان شیعه (ع) از ابتدا بر جنبه‌های ذهنی، قلبی و عملی ایمان تأکید داشتند. چنان‌که در روایت معروفی از امام علی (ع) آمده است: ایمان، شناخت قلبی، اقرار با زبان و عمل به ارکان است[۶]. بنابر این ائمه اطهار (ع) در برابر این عقیده نادرست موضع گرفته و آن را باطل می‌شمردند[۷]. گروه منحرف دیگری که در جامعه اسلامی عصر ائمه (ع) نفوذ یافته و به ترویج عقاید و افکار انحرافی و جعل احادیث می‌پرداختند، یهودیان بودند. به جرئت می‌توان ادعا کرد مشکلات و مصائب مهمی که از ابتدا در فرهنگ اسلامی رخنه کرد، اسرائیلیات بود که در ابعاد وسیعی بر حوزه فرهنگ و سیاست اسلامی تأثیر گذارد و در طول قرن‌ها تأثیرهای آن باقی ماند. سردسته این جریان نفوذی عده‌ای از احبار یهود بودند که به ظاهر مسلمان شده و یا در ظاهر نیز از دین اسلام تبرّی می‌جستند[۸]. به همین دلیل مبارزه با یهود و القائات سوء آنها، بخش مهمی از برنامه عملی ائمه اطهار (ع) را به خود اختصاص داده بود. ایشان همچنین می‌کوشیدند با تعابیری همچون «لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ»[۹] این رابطه فرهنگی نامطلوب را که میان مسلمانان و یهود به وجود آمده بود، قطع کنند. با این حال در منابع برخی فِرَق اسلامی وجود شماری از این احادیث جعلی و اسرائیلی به چشم می‌خورد.[۱۰]

مناظرات علمی و اعتقادی

یکی از راه‌های صیانت از مکتب تشیع، بحث و مناظره با مخالفان و آشکارساختن ضعف آنان از طریق منطق و استدلال بوده است. ائمه اطهار (ع) در طول حیات پربرکت خویش از این شیوه، بهره فراوان بردند و با تربیت شاگردان عالم و عمیق، آنان را به مناظره با مخالفان تشویق می‌کردند. به عنوان نمونه امام کاظم (ع) به محمد بن حکیم یکی از شاگردان و پیروان خود دستور می‌داد تا در مسجد رسول خدا (ص) بنشیند و با مخالفان به بحث‌وگفت‌و‌گو بپردازد[۱۱]. بر اثر همین تلاش‌ها از سوی ائمه اطهار (ع) بنیاد فکری شیعه را سامان داده و اسلام صحیح و عاری از تحریف را معرفی و حفظ کرد[۱۲].

مناظرات علمی و اعتقادی ائمه اطهار (ع) درباره موضوعات مختلف به‌ویژه موضوعات سیاسی، تفکر سیاسی شیعه را ماندگار ساخت. برای نمونه، مناظره امام جواد (ع) با یحیی بن اکثم درباره فضایل خلفا در این رابطه شنیدنی است: یحیی بن اکثم - یکی از عالمان درباری - در محفلی با حضور خلیفه وقت، با طرح چند سؤال و استناد به چند روایت جعلی در فضلیت خلفا، با امام جواد (ع) که در آن زمان بسیار جوان و کم‌سن و سال بود، به بحث و مناظره پرداخت. در ابتدا از روایتی پرسید که ادعا می‌کرد جبرئیل از قول خداوند به پیامبر (ص) فرمود: از ابوبکر بپرس آیا او از من راضی است؟ من از او راضی هستم!

امام جواد (ع) در آن مجلس که تعداد بی‌شماری از علمای مذهب اهل‌سنت حضور داشتند فرمود: من نمی‌خواهم فضل ابوبکر را انکار کنم، اما آن کسی که این خبر را نقل کرده، باید به این روایت و سخن رسول خدا (ص) در حجةالوداع توجه کند که فرمود: «قَدْ كَثُرَتِ‏ الْكَذَّابَةُ عَلَيَّ...»؛ دروغگویان بر من زیاد شده‌اند و بعد از این نیز زیادتر خواهند شد. هرکس به من دروغی را نسبت دهد، جایگاه او از آتش پر خواهد شد، زمانی که حدیثی از من به شما رسید، آن را بر کتاب خداوند و سنت من عرضه کنید، آنچه موافق (آن دو) بود، بپذیرید و آنچه مخالف است، به کنار بگذارید. این حدیث تو با کتاب خداوند موافقت ندارد، زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۱۳] آیا خداوند رضا و خشم ابوبکر را نمی‌شناسد که از او پرسش می‌کند؟ این ادعا از نظر عقلی محال است.

یحیی بن اکثم با طرح روایت جعلی دیگر ادامه داد: ان مثل ابی‌بکر و عمر فی الارض کمثل جبرائیل و میکائیل فی السماء: مثل ابوبکر و عمر در زمین همانند جبرئیل و میکائیل در آسمان است. امام (ع) فرمود: این روایت نیز نمی‌تواند درست باشد، زیرا این دو فرشته همیشه بندگی خدا را کرده و لحظه‌ای عصیان و ظلم نکرده‌اند. در حالی که این دو (ابوبکر و عمر) سال‌ها پیش از اسلام آوردن مشرک بوده‌اند. یحیی بن اکثم به حدیث جعلی دیگری استناد کرد که می‌گفت: ابوبکر و عمر سید کهول اهل الجنه: سرور پیران اهل بهشت‌اند!

امام (ع) فرمود: در بهشت جز جوان وجود ندارد و پیری در کار نیست تا آن دو سرور پیران بهشت باشند. یحیی از حدیث ان عمر بن الخطاب سراج اهل الجنة: عمر بن خطاب چراغ بهشتیان است، سؤال کرد. امام (ع) فرمود: در بهشت فرشتگان مقرّب الهی، حضرت آدم، حضرت محمد (ص) و تمامی پیامبران الهی وجود دارند. آیا بهشت به نور آنان روشن نمی‌شود که بخواهد به نور خلیفه دوم روشن شود؟! یحیی از این حدیث پرسید: ان السکینه تنطق علی لسان عمر: امام فرمود: من منکر فضل عمر نیستم، اما ابوبکر افضل بر وی بود که روی منبر گفت: ان لی شیطاناً یعترینی فاذا ملت فسد دونی: یحیی پرسید: مگر پیامبر (ص) نفرمود: «لَوْ لَمْ‏ أُبْعَثْ‏ لَبُعِثَ‏ عُمَرُ» امام (ع) فرمود: کتاب خدا صادق‌تر است که فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ...[۱۴].

خداوند از پیامبران پیمان گرفته، چگونه ممکن است این پیمان دگرگون شود، در حالی که همه پیامبران لحظه‌ای مشرک نبودند و این شخص (عمر) که بخشی از عمرش مشرک بوده، مبعوث شود؟! و آیا پیامبر (ص) نفرمود: من پیامبر بودم در حالی که آدم (ع) در میان روح و جسد بود؟ (هنوز آفریده نشده بود). یحیی به این حدیث استناد کرد که براساس آن پیامبر (ص) فرمود: وحی بر من نازل نمی‌شد مگر آنکه گمان می‌کردم که بر آل خطاب (عمر) نازل شده است! امام (ع) فرمود: این سخن محال است، زیرا جایز نیست که پیامبر حتی لحظه‌ای در نبوت تردید کند چنان که بر اساس آیه ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ...[۱۵]، چگونه ممکن است نبوت از برگزیده خدا به کسی که زمانی به او شرک ورزیده منتقل شود؟!

یحیی گفت: از پیامبر (ص) روایت شده که فرمود: اگر عذاب نازل شود هیچ‌کس جز عمر نجات نمی‌یابد! امام جواد (ع) فرمود این سخن نیز محال است، زیرا خداوند فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ[۱۶]. این روایت نشان می‌دهد که چگونه امام جواد (ع)، با بصیرت و تیزهوشی و با استناد به آیات قرآن و منطق عقلی، روایات جعلی درباره فضلیت خلفا را مردود می‌داند.[۱۷]

زدودن بدعت‌ها و تحریف‌ها از دین

یکی از تلاش‌های مستمر در سیره سیاسی پیشوایان معصوم در عصر حاکمیت جور، زدودن بدعت‌ها و تحریف‌ها از ساحت مقدس دین بود و آنان از این طریق مبارزه پیگیری با حاکمان جور و جاعلان حدیث و بدعت‌گزاران در دین داشتند. جائران در سالیان حاکمیت خود، از هیچ تلاشی برای مخدوش ساختن چهره دین و ترسیم آن بر مبنای تثبیت حاکمیت جائرانه‌شان فروگذار نبودند؛ احادیث جعلی را رواج دادند، بدعت‌ها در دین ایجاد کردند و به اختیار خود، از آموزه‌های دینی کم می‌کردند و یا بر آن می‌افزودند. در برابر این جریان مهاجم به ساحت دین، پیشوایان معصوم (ع) به مبارزه بی‌امان برخاستند و خط صحیح مکتب تشیع و اسلام ناب و اصیل را حفظ و نمایان ساختند[۱۸].[۱۹]

تربیت شاگردان و تقویت نیروهای ارزشی و مکتبی

شناسایی و جذب افراد مستعد و تربیت و تجهیز شاگردان برای حفظ و تقویت ارزش‌های مکتبی تشیع، یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علمی - فرهنگی پیشوایان معصوم (ع) در عرصه مبارزات سیاسی بوده است. گرچه در دوره‌های مختلف اعمال فشار از سوی حاکمیت و محدودیت‌هایی که نسبت به اهل‌بیت (ع) و پیروان آنان صورت می‌گرفت، مانع دستیابی کامل تشنگان دانش و معرفت به این سرچشمه جوشان علم و فضیلت بود، ولی این اتفاق سبب نمی‌شد تربیت شاگردان از سوی ائمه (ع) کنار گذاشته شود، بلکه در هر زمان و مکانی گروه‌های بسیاری موفق می‌شدند خود را از اقیانوس بی‌کران علم و فضلیت اهل‌بیت (ع) سیراب سازند. اوج این رویداد در عصر امام باقر و امام صادق (ع) بود که به واسطه انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس، فرصت مناسبی برای خاندان اهل‌بیت (ع) فراهم شده بود، اما در زمان‌های دیگر نیز با تدابیر مختلف، تربیت شاگردان ادامه یافت؛ به طوری که در اوج محاصره‌ها و حصرها یعنی در روزگار امام هادی و امام حسن عسکری (ع)، شاگردان زیادی تحت تعلیم و تربیت این بزرگان قرار داشتند. به عنوان نمونه شمار شاگردان امام هادی (ع) را بالغ بر صد و هشتادو پنج تن برشمرده‌اند[۲۰] که همگی از دانشمندان و بزرگان علمی روزگار خود به شمار می‌آمدند.

پیشوایان معصوم افزون بر تربیت شاگردان برای برآوردن نیازهای علمی، دینی و سیاسی مسلمانان، ارزش‌های مکتبی و شیعی را از گزند توطئه‌ها و فتنه‌های براندازنده، مصون نگاه می‌داشتند و با ارتباط مستمر و دائمی که با شاگردان خود برقرار می‌ساختند، مطالبی را که لازم بود در برخورد با حوادث روز و فتنه‌های جاری بدانند، به آنان می‌آموختند. به عنوان مثال یکی از مهم‌ترین بحثهایی که دنیای تسنن را در آغاز قرن سوم دچار تفرقه و پراکندگی ساخت، درگیری بر سر مسئله خلق قرآن یا قدم آن بود. حاکمان سیاسی به ویژه مأمون، معتصم عباسی و متوکل با دامن زدن بر این بحث و جانب‌داری مقطعی از قائلان یا منکران این موضوع، گروه‌های اسلامی را به جان یکدیگر می‌انداختند. از این‌رو این موضوع به‌شدت جنبه سیاسی پیدا کرد و از چارچوب علمی و مباحثات استدلالی و عقلی خارج شد. حاکمان عباسی تلاش می‌کردند با ورود شیعیان به این بحث فتنه‌انگیز و جنجالی، ضربات خود را بر شیعیان وارد سازند. در چنین شرایطی امام هادی (ع) سکوت در برابر این بحث را به مصلحت دانست و هرگونه بحث و بررسی در این مورد را ناروا، بیهوده و بدعت اعلام کرد و شیعیان را از ورود به آن به شدت برحذر داشت. آن حضرت در نامه‌ای به احمد بن اسماعیل بن یقطین چنین نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، خداوند ما و تو را از فتنه مصون نگه دارد و عصمتی دهد که اگر چنین کنی، خوب است و الا به هلاکت خواهی افتاد. عقیده ما بر این است که جدال و گفت‌و‌گو درباره قرآن، بدعت است و در این بدعت، هم پرسش‌کننده و هم پاسخ‌دهنده شریکند: پرسش‌کننده بی‌جهت، آنچه را که بر عهده‌اش نیست می‌پرسد و بی‌جهت پاسخ‌دهنده را به خاطر چیزی که بر عهده‌اش نیست، تکلیف می‌کند. کسی جز خداوند آفریننده نیست و مابقی همه مخلوق هستند. قرآن نیز کلام خداست. از نزد خود، نامی بر آن نگذار که از گمراهان خواهی بود. خداوند ما و تو را از افراد با ایمان به غیب و نیز کسانی که از خدایشان خوف دارند و از قیامت در هراسند قرار دهد[۲۱].

امام هادی (ع) با ارسال این نامه که در حکم یک اعلامیه عمومی برای شیعیان بود، آنان را از سقوط در ورطه فتنه‌انگیزان حفظ کرد و به آنان آموخت که در برابر فتنه‌جویان هوشیار باشند و از ورود به بحث‌هایی که نتیجه‌ای جز اختلاف و تفرقه و تضعیف قوای مسلمانان ندارد، برحذر داشت.[۲۲]

بازسازی نیروها

فشارهای بی‌امان حاکمان جور برضد خاندان اهل‌بیت (ع) و نیروهای ارزشی و اصیل اسلامی در مقاطع و دوره‌های مختلف، سبب شد تا این نیروها به طور آشکار تحلیل رفته و تضعیف شوند. به عنوان مثال پس از حادثه کربلا و حملات بی‌امان بر ضد تشیع و خاندان اهل‌بیت (ع) کار به جایی رسیده بود که تنها تعداد انگشت‌شماری از اصحاب خاص امام سجاد (ع) زنده مانده[۲۳] و به طور کلی نیروهای اصیل اندکی باقی مانده بودند. در چنین شرایطی امام سجاد (ع) به تربیت و بازسازی نیروها پرداخت و توانست بنا به اقوال مختلف صدوهفتاد شاگرد برجسته که هر کدام چراغی روشن در جامعه اسلامی به شمار می‌آمدند، تربیت کند[۲۴]. در در سیره سیاسی ائمه اطهار (ع) مشاهده می‌کنیم که آنان بر موضوع بازسازی و احیای نیروهای اصیل اسلامی به عنوان سنگربانان مکتب اسلام اهتمام فراوانی داشته و همواره در این مسیر ناهموار به مجاهدت می‌پرداختند تا خط اصیل تشیع را در گردبادها و طوفان‌های بلا حفظ کنند.[۲۵]

پاسخ به شبهات و ابهامات

یکی از راه‌های صیانت از مکتب تشیع در سیره سیاسی اهل‌بیت (ع) پاسخ به شبهات و ابهامات ریز و درشتی بود که از سوی عالمان درباری، فرقه‌های منحرف و یا حاکمان غاصب با هدف ایجاد تزلزل در ارکان تشیع مطرح می‌شد و اذهان بسیاری از مردم عوام را مشوش می‌ساخت. در عصر حضور پیشوایان معصوم تبلیغات مسموم بنی‌امیه و بنی عباس برضد شیعیان و پیروان خاندان اهل بیت (ع) تا اندازه‌ای گسترده شده بود که حتی شیعه را همچون یهود معرفی می‌کردند[۲۶] و این در حالی بود که با توجه به مطالب پیشین، بنی‌امیه که خود پایه‌گذار چنین تبلیغات مسمومی برضد تشیع بودند، تحت تأثیر فرهنگ یهودی و احادیث اسرائیلی قرار گرفته بودند. در اینجا بیانات مفصلی از امام باقر (ع) را می‌آوریم. این سخنان به سیر تاریخی ظلمی که در حق شیعیان اعمال شده، اشاره دارد. ایشان در این باره می‌فرماید: ما اهل‌بیت (ع)، از ستم قریش و صف‌بندی آنان در مقابلمان چه‌ها کشیدیم و شیعیان و دوستان ما از مردم چه‌ها کشیدند. زمانی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، اعلان فرمود: که ما به مردم از آن خودشان اولی‌تریم، اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند. آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت، استدلال آوردند ولی حقّ ما را تصاحب کردند. آنگاه حکومت در میان قریش دست‌به‌دست شد تا اینکه دوباره به ما اهل‌بیت باز گردید. ولی مردم بیعت ما را شکستند و برضد ما جنگ به پا کردند. به طوری که امیر مؤمنان (ع) تا هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، در بخش و نشیب قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن (ع) بیعت کردند و وعده وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت کردند و پس از آن ما به طور مداوم مورد تحقیر و قهر و ستم قرار گرفتیم و از شهر و خانه‌مان رانده و از حقوقمان محروم شدیم و مورد قتل و تهدید واقع شدیم. به طوری که امنیت جانی از خود و پیروان ما به طور کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق، به خاطر دروغ و انکارشان زمینه را مساعد و در سرتاسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرب جستند و شروع به روایت احادیث دروغ و انتشار آن کردند. آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتوای آنها عمل کرده بودیم، آنها با این کار می‌خواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل مردم بکارند. این سیاستی بود که بعد از وفات امام حسن (ع)، در زمان معاویه با شدت هرچه بیشتر دنبال می‌شد. به دنبال این تبلیغات مسموم بود که همه جا به کشتار شیعیان پرداخته و با کوچک‌ترین سوء ظنی دست‌ها و پاهای آنها را می‌بریدند. کسانی که به دوستی و پیروی از ما معروف بودند راهی زندان‌ها شده، اموالشان به غارت رفته و خانه‌هایشان ویران شد. این رویه تا روزگار عبیدالله بن زیاد روزبه‌روز شدت می‌یافت تا آنجا که حجاج بن یوسف در کوفه روی کار آمد. او با انواع شکنجه‌ها به کشتار شیعیان پرداخت و آنان را به هر سوء ظن و اتهامی دستگیر می‌کرد. عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت زندیق یا کافر وصف می‌کردند، برایش بهتر از آن بود که او را شیعه امیرالمؤمنین بخوانند. تا جایی که کسانی که به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعاً افراد پرهیزکار و راستگویی بودند، احادیث شگفت‌انگیزی در رابطه با برتری برخی از حکام گذشته روایت کردند. اموری که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود. راویان بعدی، حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم‌تقوایی (معروف) نبودند[۲۷].

در این روایت مفصل امام باقر (ع) به روشنی از ظلم و ستمی که در عصر ائمه نسبت به اهل‌بیت (ع) و پیروان و محبان ایشان روا داشته شد و تبلیغات مسمومی که برضد آنان به راه افتاده بود، پرده برداشته است. تبلیغاتی که متأسفانه در بسیاری از مردم عامی تأثیر گذاشت و شبهات و ابهاماتی در اذهان آنان نسبت به خاندان رسول خدا (ص) را پدید آورد.[۲۸]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۹۶.
  2. عبدالرحمن بن محمد ابن‌خلدون، مقدمة ابن‌خلدون، ص۴۴۴؛ ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۴۱۶.
  3. قاضی عبدالجبار همدانی، فضل‌الاعتزال و طبقات المعتزلة، تحقیق فؤاد سید، ص۱۴۴؛ سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.
  4. ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج۷، ص۱۲۲ به نقل از سید مهدی روحانی، بحوث مع اهل السنة و السلفیة، ص۵۳.
  5. ر. ک: ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۹۶؛ عزیزالله عطاردی، سند الامام الکاظم (ع)، کنگره جهانی امام رضا (ع)، ج۱، ص۲۷۳.
  6. نهج‌البلاغه، کلمات قصار، ش۲۲۷.
  7. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۸.
  8. یکی از این افراد، فردی به نام عبدالله بن سلام است که در زمان رسول خدا (ص) اسلام آورد. او از احبار یهود بود و منابع و جوامع حدیثی، نقل‌های زیادی از او در زمینه نشر فرهنگ یهود در میان مسلمانان در دست دارند. فرد دیگر کعب‌الاحبار بود که با توجه به نفوذی که در خلیفه دوم داشت (ر. ک: ابوعبدالله محمد ابن سعد، الطبقات‌الکبری، ج۲، ص۳۵۸). توانست تأثیر به سزایی در میان صحابه ناقل حدیث داشته باشد و از این طریق، دنیای حدیث را آلوده به نقل‌های بی‌اساس خود از کتب یهود کند و مورد تشویق معاویه نیز قرار گرفت. بنابراین سیاست بنی‌امیه نه تنها جلوگیری از نشر مطالب و مکتوبات اسرائیلی نبود، بلکه در تأیید آن نیز قرار داشت. حکام اموی از معارف آنها در ترویج اندیشه‌های سیاسی خود و به‌کارگیری آنها در جامعه سود فراوان بردند. معاویه خود مشاوری نصرانی به نام سرجون بن منصور داشت. (ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۵، ص۱۴۷) و دیگر خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس از این جریان تأثیر پذیرفته و یا از آن حمایت می‌کردند.
  9. محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۵۷۱.
  10. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۹۶.
  11. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۳۸۰.
  12. گفتنی است بسیاری از این مناظرات توسط حاکمان جور به ویژه در عصر عباسیان و برای تضعیف تشیع و اهل‌بیت (ع)، ترتیب داده می‌شد، اما دقیقاً نتیجه‌ای بر خلاف مقصود خویش می‌گرفتند.
  13. «و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  14. «و (یاد کن) آنگاه را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (نیز) از تو و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم و از آنها پیمانی استوار گرفتیم» سوره احزاب، آیه ۷.
  15. «خداوند از فرشتگان و از مردم فرستادگانی برمی‌گزیند.».. سوره حج، آیه ۷۵.
  16. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند و تا آمرزش می‌خواهند خداوند بر آن نیست که عذاب‌کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.
  17. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۱۹۹.
  18. به عنوان مثال ائمه اطهار (ع)، هر وقت اذان می‌گفتند، «حَيَّ‏ عَلَى‏ خَيْرِ الْعَمَلِ‏» را که اهل‌سنت ترک کرده بودند، بعد از «حَيَّ‏ عَلَى‏ الْفَلَاحِ‏» می‌آوردند. امام سجاد (ع) پس از ذکر اذان کامل می‌فرمود: «هو الأذان‏ الأوّل‏»؛ این اذان اول و اصلی است، تا مسلمانان را آگاهی دهد که دیگران با حذف این جمله، اذان را تحریف کرده‌اند (ر. ک: ابن‌ابی‌شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج۱، ص۲۴۴).
  19. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۰۲.
  20. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۴۰۹. از برجسته‌ترین شاگردان امام هادی (ع) می‌توان به عبدالعظیم حسنی، فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازی، ابن سکیت اهوازی و عثمان بن سعید (نخستین نائب امام زمان (ع) در عصر غیبت صغری) اشاره کرد که همگی از دانشمندان و بزرگان علمی عصر خویش بودند.
  21. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، التوحید، ص۲۲۴؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۶۱. در همین صفحه روایت دیگری از امام سجاد (ع) در این باره آمده است که می‌فرماید: قرآن نه خالق است نه مخلوق، بلکه کلام خداست.
  22. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۰۳.
  23. در حدیث ارتداد از امام صادق (ع) چنین آمده است: «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَّا ثَلَاثَةً-أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَ‏ إِنَّ النَّاسَ‏ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا»؛ بعد از شهادت امام حسین (ع) همه مردم مرتد شدند جز چهار نفر که عبارتند از: ۱. ابوخالد کابلی؛ ۲. یحیی بن ام الطویل؛ ۳. جبیر بن مطعم؛ ۴. جابر بن عبدالله انصاری. سپس مردم به اینها پیوستند و جمعیتشان بسیار شد (ر. ک به: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۹۹) و شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. مطابق برخی روایات یحیی بن ام‌الطویل فرزند دایه امام سجاد (ع) بود که در کوفه به محل کناسه می‌رفت و خطاب به مردم فریاد می‌زد: کسی که به علی (ع) ناسزا گوید، لعنت خدا بر او باد و ما از خاندان مروان بی‌زاریم. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸. بر اثر این اقدامات حجاج بن یوسف ثقفی (استاندار عبدالملک در عراق) او را دستگیر کرد و از او خواست برای نجات خود به علی (ع) ناسزا بگوید: اما چون او به این فرمان اعتنا نکرد با بی‌رحمی فرمان داد دست‌ها و پاهای او را قطع کنند وی بر اثر همین شکنجه‌ها به شهادت رسید. (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۳۶۸؛ علی بن عبدالله علیاری، بهجة الآمال، ج۲، ص۴۸۴).
  24. رجال طوسی، ص۱۸۱ و ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة‌الرجال (رجال کشی)، ص۱۱۹.
  25. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۰۵.
  26. ر. ک: ابوعمر احمد بن محمد ابن‌عبد ربّه، العقدالفرید، ج۲، ص۴۱۰؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار.
  27. ر. ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.
  28. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۰۶.