بنی‌عبدالقیس: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = قبایل| عنوان مدخل  = بنی‌عبدالقیس| مداخل مرتبط = [[بنی‌عبدالقیس در تاریخ اسلامی]]
{{مدخل مرتبط
| پرسش مرتبط  = }}
| موضوع مرتبط =  
'''بنی‌ عبدالقیس''' از قبایل عدنانی است که دارای متفرعات زیادی است. با افزایش جمعیت از محل اصلی خود یعنی تهامه به سرزمین‌های دیگر [[مهاجرت]] کردند. [[جنگ]] با ایرانیان، [[بنی تمیم]] و نمر بن قاسط از مهمترین جنگ‌های [[زمان جاهلیت]] این [[قبیله]] است. در زمان جاهلیت [[بت]] پرست بودند، سپس [[نصرانی]] شده و با ظهور [[اسلام]]، [[مسلمان]] شدند. آنان همواره یار و حامی [[پیامبر]] {{صل}} و [[جانشینان]] آن حضرت بودند و در جنگ‌های زمان [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و [[عاشورا]] نقش پررنگی داشتند.
| عنوان مدخل  = عبدالقیس
| مداخل مرتبط =  
| پرسش مرتبط  =  
}}


==نسب==
== نام و نسب ==
عبد القیس در شمار [[قبایل عدنانی]] و از شاخه‌های قبائل [[ربیعه]] است که نسب از مردی به نام [[عبد القیس بن أفصی بن دعمی بن جدیلة بن أسد بن ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان]] می‌‌برند.<ref> کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۲، ص۷۲۶.</ref> از [[مردم]] این [[قبیله]] در [[تاریخ اسلام]] و [[عرب]] با نسبت «[[عبدی]]» و «[[عبقسی]]» یاد شده است.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۷؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۲.</ref> برای این قبیله [[فروع]] و متفرعات بسیار برشمرده شده که از جمله مشهورترین آن می‌‌توان به [[بکر بن لکیز بن عبد القیس]]،<ref> کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۹۳.</ref> [[جذیمة بن عوف بن أنمار]]،<ref> کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۱۷۶.</ref> [[بنو حُداد بن ظالم بن ذهل]]<ref> کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۱، ص۲۴۸. </ref> معروف به حدادی،<ref> سمعانی، الانساب، ج۲، ص۱۸۳.</ref> [[بنو شن بن أفصی بن عبد القیس]]،<ref> الصحاح: الجوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۵۱۱.</ref> [[بنی عصر بن عمرو بن عوف بن جذیمه]]،<ref> سمعانی، الانساب، ج۴، ص۲۰۱.</ref> [[بنی نکرة بن لکیز بن أفصی]]،<ref> سمعانی، الأنساب، ج۵، ص۵۲۲.</ref> [[بنو صباح بن لکیز بن أفصی بن عبد القیس]]،<ref> سمعانی، الانساب، ج۳، ص۵۱۹.</ref> [[بنو شُقرة بن نکرة من عبد القیس]] معروف به شقری<ref> سمعانی، الانساب، ج۳، ص۴۴۴.</ref> و... اشاره کرد.<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۹-۱۴.</ref>
عبد القیس در شمار [[قبایل عدنانی]] و از شاخه‌های قبائل [[ربیعه]] است که نسب از مردی به نام [[عبد القیس بن أفصی بن دعمی بن جدیلة بن أسد بن ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان]] می‌‌برند<ref> کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۲، ص۷۲۶.</ref>. از [[مردم]] این [[قبیله]] در [[تاریخ اسلام]] و [[عرب]] با نسبت «[[عبدی]]» و «[[عبقسی]]» یاد شده است<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۷؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۲.</ref>.


== مواطن [[جاهلی]] این قبیله ==
== ویژگی‌ها و اوصاف ==  
موطن اصلی [[عبدالقیس]] در [[جاهلیت]] «تهامه»<ref> «تهامه، سرزمینی است در جزیره العرب که حدود غربی آن به دریا ی سرخ و در جنوب به صنعاء محدود می‌‌شود و دامنه آن تا حوالی مکه و نجران امتداد می‌‌یابد». (اصطخری، المسالک و الممالک، ص۲۵)</ref> بود<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۴۷.</ref> اما به مرور [[زمان]] و در پی جهت افزایش [[جمعیت]]، مجبور به ترک دیار خود و [[هجرت]] به [[بحرین]]<ref> بحرین پیش از اسلام و تا حدود قرن هفتم هجری، نام عامی بود برای سرزمین‌های ساحل جنوبی خلیج فارس، بین بصره و عُمان«بحرین» اطلاق می‌‌شده است.(حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷؛ فراهیدی، کتاب العین، ج ۳، ص۲۲۰.) بنابراین، بحرین قدیم، شامل: کویت، احساء، قطر و در نهایت، مجمع الجزایر بحرین کنونی می‌‌شود. درباره مرزهای این ناحیه گفته شده که بحرین، از سمت مغرب، به سرزمین یمامه متصل است و از سمت شمال، به بصره و از جنوب، به عمان می‌‌رسد. (ابن رسته، الاعلاق النفیسة، ص.۲۱۳)</ref> و عمان شدند.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.</ref> [[زمان]] این [[مهاجرت]]، که خود سرآغاز فصلی نوین در [[تاریخ]] [[روابط]] [[اعراب]] با حوزه [[تمدن]] [[ایرانی]] بود، را همزمان با [[ظهور اسلام]] یا اندکی قبل از آن و به [[نقلی]] به احتمال زیاد، مقارن با سال‌های [[فروپاشی]] [[امپراتوری]] اشکانی و روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانیان گفته‌اند.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۸۰؛ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۴۲۵.</ref> افزایش جمعیتی [[قبایل]] [[ربیعه]] و سایر قبیله‌ها در تهامه، به همراه کمبود چراگاه و زمین‌های حاصل‌خیز، قبایل [[همسایه]] را رو در روی هم قرار داد.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۵۲۸-۵۲۹.</ref> [[قتل]] [[ضَحیان بن سعد بن خزرج]]- از تیره [[بنی قاسط]] و متولی مراتع بنی ربیعه- به‌دست [[بنی عامر بن حارث]]- از بطون [[بنی افصی بن عبد القیس]]-، بنی ربیعه را به عرصه [[جنگ‌های داخلی]] کشاند. با [[سستی]] و تعلل بنی عبدالقیس در پرداخت دیه مقتول، و با به قتل رسیدن گروگان‌های این [[قبیله]] از جانب بنی قاسط، [[آتش]] [[جنگ]] شعله ور شد. ناامنی‌هایی که در پی این جنگ پدیدار شد، گروه‌هایی از بنی ربیعه را به سوی سواحل جنوبی خلیج فارس سوق داد.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۴۱.</ref> از این میان، بنی عبدالقیس، به [[زعامت]] [[عَبدالعُزی بن عنزی]]<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۴۱.</ref> بر [[بحرین]] [[سلطه]] یافتند.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.</ref> و با برقراری [[روابط]] با [[قبیله ازد]] -از ساکنین کهن [[بحرین]]-، آن دیار را میان خود تقسیم کردند.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳۱.</ref> [[جذیمه بن عوف]]، بر منطقه الخط<ref> شهری است ساحلی در بحرین با نخلستان‌های انبوه. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۵۴)</ref> و اطراف آن مستقر شدند؛ [[شَن بن افصی]]، مناطق پیرامون [[بنی جذیمه]] تا [[عراق]] را فرو گرفتند و [[بنی نَکَره بن لُکَیز]]، نواحی [[قطیف]]، <ref> قطیف بفتح اوله و کسر الثانیه شهری است در بحرین که حموی آن را متعلق به بنی جذیمه از عبدالقیس می‌‌داند. (حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۱۴۳)</ref> شفار، ظهران تا نواحی بین هجر، قطر و بینونه را به تملک خود درآوردند. بعضی از [[بنی عمرو بن وَدیعِه]] و [[بنی عَوَقَه]] نیز رهسپار عمان شدند و به ازدی‌ها و [[بنی ناجیه]] پیوستند.<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.</ref> این [[جابجایی]] [[عظیم]] جمعیتی، هر چند از بُعد [[سیاسی]] مورد توجه قرار گرفته اما پیامدهای ادبی، شعری و [[دینی]] آن نسبتاً مغفول مانده است. عبد القیسی‌ها تا هنگامی که در [[بادیه]] العرب (کانون [[فصاحت]] و [[بلاغت]]) مقیم بودند، [[شاعران]] و سخنوران نام آوری در میان آنان پدید نیامد. اما بعد از [[مهاجرت]] به سوی عمان و خلیج فارس، نوعی از [[تحول]] و [[پویایی]] [[فرهنگی]] میان آنان نمایان گردید؛ به‌طوری که در میان عبدالقیسی‌های بحرین، شاعران و [[خطیبان]]<ref> صعصعه، زید و سیحان پسران صوحان بن حجر بن حارث از خطبا و سخنوران برجسته عبدالقبس بودند. ابن قتیبه صعصعه را خطیب‌ترین مردم به شمار آورده (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲-۶۲۴) و ابن ندیم هم مقام وی را ستوده و صعصعه را در ردیف خطبای طراز اول عرب می‌‌داند. (ابن ندیم، الفهرست، ص۲۰۶) صعصعه در زمان کودکی و در عصر رسول الله)ص(در حالی که ایشان را ندیده بود اسلام آورد. پسران صوحان همگی از شیعیان و صحابه امام علی به شمار می‌‌آیند. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۱۷) </ref> ظریف گو و چیره دستی پیدا شدند و بر اشتهار این [[قبیله]] افزودند. [[مُثقَب عبدی]]، [[ثَعَلبه بن عمرو عبدی]]، [[مُمَزق عبدی]]،<ref>شاس بن نهاربن اسود مشهور به ممزق عبدی و متوفی ۴۸۰ م ممز منسوب است به بنونکره بن لکیز ساکن بحرین. (ابن درید، الاشتقاق،ج۲، ص۳۳۰؛ فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۳۴۸) </ref>[[یزید بن حَذاق الشنی عبدی]]، [[عمرو بن دراک عبدی]]<ref>عمرو بن دراک عبدی، یمنی‌ها را هجو و بر روی نزاری‌ها تعصب داشت. </ref> از نمونه‌هایی از این [[شاعران]] به شمار می‌‌آیند.<ref> فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۶۹.</ref> از دیگر پیامدهای [[مهاجرت]] بنی عبد القیس به سواحل خلیج فارس، [[نفوذ]] [[مسیحیت]] در میان آنان است. <ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۱-۱۳۳.</ref>
بنی عبدالقیس أشعر قبائل و خطیب‌ترین آنان بودند<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> که از مشهورترین این شعرا می‌‌توان از المثقب [[عائذ بن محصن عبدی]]<ref>زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.</ref>، الممزق [[شأس بن نهار عبدی]]<ref> سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.</ref> و... و از جمله خطبای معروفشان به [[زید بن صوحان]] و برادرانش [[سیحان بن صوحان]] و [[صعصعه بن صوحان]]<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.</ref>، [[صحار بن عباس]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.</ref> و [[مصقلة بن رقبه]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۳۲.</ref> که بدین امر، در [[عرب]] مثل شده بود<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۷.</ref> نام برد. [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] شش [[خصلت]] برای این [[قوم]] برشمرده شده که [[اعراب]] دیگر فاقد آن بودند و آن اینکه: مهمان نوازترین، ([[جارود]] و فرزندانش) شجاع‌ترین، ([[حکیم بن جبله]]) [[عابدترین]]، ([[هرم بن حیان]]) بخشنده‌ترین، ([[عبد الله بن سوار بن همام]]) خطیب‌ترین ([[مصقلة بن رقبه]]) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.</ref>.


در هر حال، بنو عبدالقیس پس از مهاجرت به [[بحرین]]، در بیشتر آبادی‌ها و شهرهای آن ساکن شدند و به امور کشت و زرع بخصوص کشت خرما پرداختند.<ref> http: / / www. yahosein. com / vb / showthread. php ? t = ۴۳۵۰۷</ref> از مشهورترین قرای آنان در بحرین می‌‌توان از «جار»، «قمادی»، «جبله»، «بیضاء»، «القلیعه»، «النجوه»، «فیاض ریمان»، «دبیره»، «دار»، «النبطاء» و «سوار» یاد کرد.<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref>
بنی عبدالقیس از قدیم الایام به تشیعشان شناخته می‌‌شدند. [[مردم]] این [[قبیله]] محل [[اعتماد]] [[اهل بیت]] {{ع}} بودند چندان که علی {{ع}} به هنگام بازگرداندن [[عایشه]] به [[مدینه]] (پس از [[واقعه جمل]])، عبدالقیس را خطاب قرار داد تا چند تن از [[بهترین زنان]] خود را حاضر کنند و آنان نیز چنین کردند و بیست یا چهل تن از ایشان را نزد حضرت حاضر کردند. پس به دستور ایشان، آنان با [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[شمشیر]]، عایشه را تا مدینه [[همراهی]] نمودند<ref>شیخ مفید، الکافئة فی رد توبة الخاطئه، ص۱۳. نیز ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۲</ref>. امیرالمؤمنین {{ع}} و امام حسین {{ع}}<ref>مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸.</ref> از بنوعبدالقیس به عنوان «بهترین ربیعه» یاد شده است<ref>شیخ مفید، الخصال، ص۲۸۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.</ref>.
 
== تاریخ جاهلی ==
=== منازل و مساکن در جاهلیت ===
موطن اصلی [[عبدالقیس]] در [[جاهلیت]] «تهامه»<ref>«تهامه، سرزمینی است در جزیره العرب که حدود غربی آن به دریای سرخ و در جنوب به صنعاء محدود می‌‌شود و دامنه آن تا حوالی مکه و نجران امتداد می‌‌یابد». (اصطخری، المسالک و الممالک، ص۲۵)</ref> بود<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۴۷.</ref>، اما به مرور [[زمان]] و در پی افزایش [[جمعیت]]، مجبور به ترک دیار خود و [[هجرت]] به [[بحرین]]<ref> بحرین پیش از اسلام و تا حدود قرن هفتم هجری، نام عامی بود برای سرزمین‌های ساحل جنوبی خلیج فارس، بین بصره و عُمان«بحرین» اطلاق می‌‌شده است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷؛ فراهیدی، کتاب العین، ج ۳، ص۲۲۰.) </ref> و عمان شدند<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.</ref>. [[زمان]] این [[مهاجرت]] را همزمان با [[ظهور اسلام]] یا اندکی قبل از آن و به [[نقلی]] به احتمال زیاد، مقارن با سال‌های [[فروپاشی]] [[امپراتوری]] اشکانی و روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانیان گفته‌اند<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۸۰؛ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۴۲۵.</ref>. بنی عبدالقیس، به [[زعامت]] [[عَبدالعُزی بن عنزی]]<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۴۱.</ref> بر [[بحرین]] [[سلطه]] یافتند<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.</ref> و با برقراری [[روابط]] با [[قبیله ازد]] ـ از ساکنین کهن [[بحرین]] ـ، آن دیار را میان خود تقسیم کردند<ref> البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳۱.</ref>. این [[جابجایی]] [[عظیم]] جمعیتی، هر چند از بُعد [[سیاسی]] مورد توجه قرار گرفته اما پیامدهای ادبی، شعری و [[دینی]] آن نسبتاً مغفول مانده است. عبدالقیسی‌ها تا هنگامی که در "بادیة العرب" (کانون [[فصاحت]] و [[بلاغت]]) مقیم بودند، [[شاعران]] و سخنوران نام آوری در میان آنان پدید نیامد. اما بعد از [[مهاجرت]] به سوی عمان و خلیج فارس، نوعی از [[تحول]] و [[پویایی]] [[فرهنگی]] میان آنان نمایان گردید؛ به‌طوری که در میان عبدالقیسی‌های بحرین، شاعران و [[خطیبان]]<ref> صعصعه، زید و سیحان پسران صوحان بن حجر بن حارث از خطبا و سخنوران برجسته عبدالقبس بودند. ابن قتیبه صعصعه را خطیب‌ترین مردم به شمار آورده (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲-۶۲۴) صعصعه در زمان کودکی و در عصر رسول الله)ص(در حالی که ایشان را ندیده بود اسلام آورد. پسران صوحان همگی از شیعیان و صحابه امام علی به شمار می‌‌آیند. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۱۷) </ref> ظریف گو و چیره دستی پیدا شدند و بر اشتهار این [[قبیله]] افزودند<ref>ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۰؛ فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۳۴۸).</ref>. از دیگر پیامدهای [[مهاجرت]] بنی عبد القیس به سواحل خلیج فارس، [[نفوذ]] [[مسیحیت]] در میان آنان است<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۱-۱۳۳.</ref>.
 
عبدالقیس بن افصی را سومین [[خاندان]] از [[قبیله ربیعه]] دانسته‌اند که به [[ریاست]] دست یافت. مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را [[نسل]] اندر نسل برای خود [[حفظ]] کردند و سپس آن را به تیره [[نمر بن قاسط بن هنب بن افصی]] واگذاردند<ref>ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref>. جنگ‌های این [[قبیله]] در [[دوران جاهلیت]] در سه دسته قابل بررسی است:
 
=== جنگ با ایرانیان ===
در اوایل [[قرن چهارم]] میلادی [[قبایل]] بحرینی ـ از جمله بنو عبدالقیس ـ با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی ـ [[پادشاه ایران]] ـ با عبور از خلیج فارس، [[شهرها]] و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و [[اموال]] زیادی را به یغما بردند. با بزرگ شدن شاپور ـ ملقب به ذی الاکتاف ـ، شاهنشاه ساسانی [[ایران]]، در سال ۳۲۶ میلادی [[تصمیم]] به قلع و قمع و [[سرکوب]] قبایل [[یاغی]] گرفت. پس به ناگاه بر آنان [[حمله]] برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به [[اسارت]] گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از [[مردمان]] قبایل [[بکر بن وائل]]، [[بنی تمیم]] و عبدالقیس را به [[هلاکت]] رساند و به [[نقلی]] مشهور، کتف‌های [[یاغیان]] را به هم دوخت<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در [[تاریخ]] به «ذو الاکتاف» شهره شد<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. شاپور دوم با بنای [[شهر]] شاپور در [[بحرین]]، جهت دفع [[طغیان]] احتمالی، قبایل [[بنی حنظله]] را در بیابان‌های [[اهواز]] و [[بصره]] اسکان داد و بنی عبدالقیس را در کرمان و به [[روایت]] دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این [[قبایل]] را آواره و بیچاره ساخت<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref>.


== [[تاریخ]] [[جاهلی]] عبدالقیس ==
عبدالقیس بن افصی را سومین [[خاندان]] از [[قبیله ربیعه]] دانسته‌اند که به [[ریاست]] [[دست]] یافت. آنان پس از خاندان [[ضبیعة بن ربیعه]] و خاندان [[عنزة بن اسد بن ربیعه]]، مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را [[نسل]] اندر نسل برای خود [[حفظ]] کردند و سپس آن را به تیره [[نمر بن قاسط بن هنب بن افصی]] واگذاردند.<ref>ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.</ref> آنان با دربار لخمی‌ها [[ارتباط]] دوستانه برقرار نمودند و به دستگاه آنان پیوستند.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> اما آنچه که در بررسی تاریخ جاهلی این قبیله، بیش از هر چیز دیگری بیشتری یافته است، -چونان تاریخ دیگر [[قبایل]] [[عرب جاهلی]]،- ایام العرب [[جاهلی]] است<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۶.</ref> که [[اعراب]] آن [[روز]] را به [[دلایل]] مختلف از جمله بقاء و [[حفظ منافع]]، ناگزیر به خود مشغول ساخته بود. جنگ‌های این [[قبیله]] در [[دوران جاهلیت]] در سه دسته قابل بررسی است:
=== [[جنگ با ایرانیان]] ===
در اوایل [[قرن چهارم]] میلادی [[قبایل]] بحرینی-از جمله بنو عبدالقیس- با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی - [[پادشاه ایران]] - با عبور از خلیج فارس، [[شهرها]] و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و [[اموال]] زیادی را به یغما بردند. حضور این قبایل در جانب شرقی خلیج فارس چند سالی بیش به درازا نکشید؛ چراکه با بزرگ شدن شاپور - ملقب به ذی الاکتاف -، شاهنشاه ساسانی [[ایران]]، در سال ۳۲۶ میلادی [[تصمیم]] به قلع و قمع و [[سرکوب]] قبایل [[یاغی]] گرفت. پس به ناگاه بر آنان [[حمله]] برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به [[اسارت]] گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، در بندر « الخط» پیاده شد و به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از [[مردمان]] قبایل [[بکر بن وائل]]، [[بنی تمیم]] و عبدالقیس را به [[هلاکت]] رساند و به [[نقلی]] مشهور، کتف‌های [[یاغیان]] را به هم دوخت<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.</ref> و از این رو در [[تاریخ]] به «ذو الاکتاف» شهره شد. در این میان، حملات او به عبدالقیس شدیدتر و سهمگین‌تر گزارش شده است چندان که گفته شده [[خون]] کشته شدگان بر [[زمین]] جاری شد و چاه‌ها رنگ خون به خود گرفتند.<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.</ref> شاپور دوم با بنای [[شهر]] شاپور در [[بحرین]]، جهت دفع [[طغیان]] احتمالی، قبایل [[بنی حنظله]] را در بیابان‌های [[اهواز]] و [[بصره]] اسکان داد و بنی عبد القیس را در کرمان و به [[روایت]] دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این [[قبایل]] را آواره و بیچاره ساخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.</ref> شاپور این [[بلا]] را نیز بر سر بنی ایاد آورد؛ مگر آنان که در [[خاک]] [[روم]] بودند. [[امام علی]]{{ع}}، در یکی از خطابه‌های خود، با ذکر نام شاپور، به نحوه برخورد او با بنی ایاد در سواد اشاره کرده‌اند.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳-۱۳۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۵-۱۶.</ref>
=== [[جنگ]] با [[نمر بن قاسط]] ===
=== [[جنگ]] با [[نمر بن قاسط]] ===
سبب این [[جنگ داخلی]] را، [[راضی]] نبودن [[عبدالقیس]] به [[حکم]] [[بنی نمر بن قاسط]] گفته‌اند. در پی این [[نارضایتی]]، بنو عبدالقیس بر [[عامر الضحیان]] –رییس [[قبیله ربیعه]]- [[حمله]] بردند و او را به [[هلاکت]] آوردند. پس آن گاه با ایشان از در [[سازش]] در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان [[صلح]] کردند. اما نمر بن قاسط از این مقدار دیه، بیش از پانصد شتر طرفی نبست و با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار [[اسیر]] عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد [[انتقام]] برآمدند و این آغازی شد بر [[جنگ]] خونین بین این دو [[طایفه]]. این واقعه نخستین رودررویی درون [[قبیله]] ای قبائل [[ربیعه]] را رقم زد.<ref> ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.</ref>
سبب این [[جنگ داخلی]] را، [[راضی]] نبودن [[عبدالقیس]] به [[حکم]] [[بنی نمر بن قاسط]] گفته‌اند. در پی این [[نارضایتی]]، بنو عبدالقیس بر [[عامر الضحیان]] ـ رییس [[قبیله ربیعه]] ـ [[حمله]] بردند و او را به [[هلاکت]] آوردند. پس آن گاه با ایشان از در [[سازش]] در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان [[صلح]] کردند. اما نمر بن قاسط با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار [[اسیر]] عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد [[انتقام]] برآمدند و این آغازی شد بر [[جنگ]] خونین بین این دو [[طایفه]]<ref> ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.</ref>.


=== جنگ با [[بنی تمیم]] ===
=== جنگ با [[بنی تمیم]] ===
تعرض عبدالقیس به باغات [[بنی منقر بن تمیم]] در «عینین» که روستایی در [[بحرین]] با درختان خرمای بسیار بود، موجب شد تا بنی منقر جهت دفع این [[تجاوز]] از همپیمان خود -بنی [[مجاشع]]- کمک بطلبد. تخاصمات دو طرف [[جنگی]] را بین آنان رقم زد که در [[تاریخ]] با نام «[[یوم]] عینین» شناخته می‌‌شود.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۳، ص۱۱۴۷؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۶.</ref>
تعرض عبدالقیس به باغات [[بنی منقر بن تمیم]] در «عینین» که روستایی در [[بحرین]] با درختان خرمای بسیار بود، موجب شد تا بنی منقر جهت دفع این [[تجاوز]] از همپیمان خود ـ بنی [[مجاشع]] ـ کمک بطلبد. تخاصمات دو طرف [[جنگی]] را بین آنان رقم زد که در [[تاریخ]] با نام «[[یوم]] عینین» شناخته می‌‌شود<ref>[[عمر رضا کحاله]]، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۴۷؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۶.</ref>.


== [[ادیان]] [[جاهلی]] [[عبدالقیس]] ==
=== ادیان جاهلی===
[[مردم]] [[قبیله عبدالقیس]] هم بسان بسیاری از [[اعراب جاهلی]] دیگر، [[بت]] می‌‌پرستیدند. بت معروف آنان «ذو اللبا» نام داشت که در مشعر نگهداری می‌‌شد و بنو عامر [[مسئولیت]] [[حفظ]] و نگهداری آن را بر عهده داشتند.<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.</ref> اما جمعی از آنان نیز به جهت قرار داشتن [[بحرین]] بر سر راه هیات‌های [[تجاری]] و [[تبلیغی]] [[مسیحیان]] [[رومی]] و [[حبشی]]، تحت تاثیر آنان به [[آیین نصرانی]] در آمدند که از چهره‌های مشهور آنان می‌‌توان به مثقب [[عبدی]] -شاعر پُر آوازه [[عصر جاهلی]]-، [[رئاب بن براء شنی عبدی]] و [[بحیرای راهب]] -که نامش در نزد [[نصارا]] [[جرجیس]] بود و گویند [[پیامبر]]{{صل}} را در ۱۲ سالگی دیده و [[نبوت]] ایشان را مژده داده بود- اشاره کرد.<ref> مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.</ref> [[مسیحیت]] در میان عبدالقیس، تا [[پیش از ظهور]] [[دین مبین اسلام]]، کم و بیش برای خود پیروانی داشت.<ref> بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۳.</ref> همچنین، [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرای این منطقه از [[حکومت]] [[ایران]] و وجود [[ارتباط]] وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به [[آیین]] زرتشتی [[گرایش]] یافته باشند، دور از [[ذهن]] نمی‌نمایاند به خصوص این که این احتمال بواسطه وجود برخی [[اخبار]] تقویت می‌‌شود. در نامه‌ای که [[منذر بن ساوی عبدی]] به [[رسول خدا]]{{صل}} ارسال داشته از وجود [[یهودیان]] و مجوسیانی که از [[پذیرش اسلام]] سر بر می‌‌تافتند، خبر داده شده که بیان از وجود شمار معتنابهی از مردم [[یهودی]] و [[مجوسی]]-علاوه بر [[مسیحیت]]-،در [[سرزمین]] [[بحرین]] و به تبع در میان [[عبدالقیس]] دارد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref>  
[[مردم]] [[قبیله عبدالقیس]] مانند بسیاری از [[اعراب جاهلی]]، [[بت]] می‌‌پرستیدند. بت معروف آنان «ذو اللبا» نام داشت که در مشعر نگهداری می‌‌شد و بنوعامر [[مسئولیت]] [[حفظ]] و نگهداری آن را بر عهده داشتند<ref> ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. [[عمر رضا کحاله]]، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.</ref>، اما جمعی از آنان نیز به جهت قرار داشتن [[بحرین]] بر سر راه هیات‌های [[تجاری]] و [[تبلیغی]] [[مسیحیان]] [[رومی]] و [[حبشی]]، تحت تاثیر آنان به [[آیین نصرانی]] در آمدند<ref> مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.</ref>. همچنین، [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرای این منطقه از [[حکومت]] [[ایران]] و وجود [[ارتباط]] وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به [[آیین]] زرتشتی [[گرایش]] یافته باشند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref>.


== [[اسلام]] عبدالقیس ==
== دوران عصر نبوی ==
در باب چگونگی [[پذیرش اسلام]] و [[وفود]] آنان نزد [[نبی خاتم]]{{صل}} [[روایات]] مختلفی وجود دارد. که این امر می‌‌تواند حاکی از اسلام‌پذیری بنی‌ عبدالقیس -بمانند برخی دیگر از [[قبایل]]-، به گونه‌های مختلف و در طی مراحل متعدد باشد. بر اساس نقل برخی از این روایات، سبب اسلامشان این بود که مردی از ایشان که [[منقذ بن حبان]] خوانده می‌‌شد و از تیره [[بنی غنم بن ودیعه]] بود و در یثرب [[تجارت]] می‌‌کرد، در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این [[شهر]] وارد شد. او پس از [[دیدار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} اسلام آورد و پس از [[آموختن]] [[سوره حمد]] و [[سوره علق]]، همراه با نامه‌ای از [[پیامبر]]{{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش که دختر [[منذر بن عائذ]] معروف به [[اشجّ]] بود، حالات و [[افعال]] عجیب منقذ را به [[پدر]] خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا{{صل}} را بین [[قوم]] خود عصر و [[محارب]] قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی [[مدینه]] فرستادند.<ref> صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۷-۱۸.</ref> شاید [[سفر]] این [[دانش]] آموختۀ [[قرآنی]]، را بتوان اوّلین حضور اسلام در بحرین نامید. در روایتی دیگر هم آمده که در [[سال دهم هجرت]]، [[جارود]] بن [[عمرو]] پیشوای [[مسیحی]] عبدالقیس با جماعتی از قوم خود نزد رسول خدا{{صل}} آمدند. [[حضرت]]، اسلام را بر ایشان عرضه داشت و جارود را بر پذیرش آن [[ترغیب]] نمود. جارود با این سخن که «من [[دینی]] دیگر دارم و نمی‌توانم آن را رها کنم»، از پذیرش آن شانه خالی کرد. اما [[پیامبر]]{{صل}} [[دین اسلام]] را از [[دین]] ترسایی بهتر دانست. [[جارود]] هم با اخذ ضمانت از آن [[حضرت]] که دین اسلام بالاتر و بهتر از [[آیین مسیحیت]] است، به [[اسلام]] گروید<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵.</ref> و در پی او همراهان او هم اسلام آوردند. پس به نزد [[قوم]] خود بازگشتند و آنان را به اسلام [[دعوت]] کردند و جمله به [[آیین اسلام]] در آمدند.<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، ج۲، ص۱۰۲۵-۱۰۲۶.</ref> در برخی دیگر از گزارشات هم در باب چگونگی [[پذیرش اسلام]] و [[وفد]] آنان به [[مدینه]] چنین آمده که: در [[سال ۸ هجری]]، [[رسول خدا]]{{صل}} [[علاء بن حضرمی]] را همراه با نامه‌ای به سوی [[منذر بن ساوی عبدی]] که از سوی [[پادشاه ایران]] [[حکمران]] [[بحرین]] بود، فرستاد و مرزبانان و [[امیران]] بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref> منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ)اسب(منسوب است و مشهوربه اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگراین روایت صحت داشته باشد در کناریکتاپرستی)مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> -[[حاکم]] [[شهر]] اسبذ و [[امیر]] [[اعراب]] بحرین-<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه- مرزبان هَجَر-<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و [[ایرانیان]] بحرین نیز [[مسلمان]] شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref> اما هنوز [[جمعیت]] چشمگیری [[دل]] درگرو [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و زرتشتی گری داشتند<ref> ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref> منذر بن ساوی طی نامه‌ای از پیامبر{{صل}} در این باب چاره جویی خواست و [[پیامبر]]{{صل}} او را به [[بردباری]] فرا خواند و [[فرمان]] به [[گرفتن جزیه]] داد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref> با دریافت [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}}، بزرگان و اهالی [[بحرین]]، هیئت [[نمایندگی]] خود مرکب از ۲۰ مرد، به [[رهبری]] [[عبدالله بن عوف]]، که در میان آنها ۳ مرد از بنی عبید، ۳ مرد از [[بنی غنم]] و ۱۲ مرد از بنی [[عبدالقیس]] در آن حضور داشتند، [[خدمت]] [[نبی مکرم اسلام]]{{صل}} فرستادند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref> گویند سپیده دم روزی که شبانگاه آن، [[وفد]] عبدالقیس رسید؛ [[رسول اکرم]] [[اسلام]]{{صل}} به افق نگریست و فرمود: «گروهی از [[مشرکان]] خواهند آمد که برای [[پذیرش اسلام]] مجبور نشده‌اند. خدایا [[قبیله عبدالقیس]] را بیامرز که پیش من آمده‌اند و چیزی نمی‌خواهند. ایشان بهترین [[مردمان]] خاورانند».<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۶.</ref> هیأت نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ [[روز]] در [[خانه]] [[رمله]] بنت [[حارث]] اسکان یافتند و از ایشان [[پذیرایی]] به عمل آمد.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر{{صل}} نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref> این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر{{صل}} به سوی [[قوم]] بازگشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref> در [[خصال صدوق]] در باب چگونگی این وفد و [[اسلام آوردن]] عبدالقیس در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} و به نقل از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} نقل شده که «زمانی که [[نماینده]] عبدالقیس بر رسول خدا{{صل}} وارد شد و اسلام آورد نزد ایشان بودیم. آنان در دستشان مقداری خرما قرار دادند. [[حضرت]] به ایشان فرمود: [[صدقه]] است یا [[هدیه]]؟ گفتند هدیه یا [[رسول الله]]. فرمود: خرمایتان از چه نوعی است؟ گفتند: برنی». پس پیامبر{{صل}} به نقل از [[جبرئیل]] نه [[خصلت]] برای این خرما برشمردند.<ref> این نه خصلت عبارتند از: دهان را خوشبو، معده را پاک و خوشبو، طعام را هضم می‌‌کند، قوه بینایی و شنوایی را قوی و پشت را محکم می‌‌کند و شیطان را فراری می‌‌دهد و به خدا نزدیک و از شیطان دور می‌‌سازد. شیخ صدوق، خصال، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref>
در باب چگونگی [[پذیرش اسلام]] و [[وفود]] آنان نزد [[نبی خاتم]] {{صل}} [[روایات]] مختلفی وجود دارد که این امر می‌‌تواند حاکی از اسلام‌پذیری بنی‌ عبدالقیس، به گونه‌های مختلف و در طی مراحل متعدد باشد. بر اساس نقل برخی از این روایات، سبب اسلامشان این بود که مردی از ایشان در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این [[شهر]] وارد شد. او پس از [[دیدار]] با [[رسول خدا]] {{صل}} اسلام آورد و پس از [[آموختن]] [[سوره حمد]] و [[سوره علق]]، همراه با نامه‌ای از [[پیامبر]] {{صل}} به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش حالات و [[افعال]] عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا {{صل}} را بین [[قوم]] خود عصر و [[محارب]] قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی [[مدینه]] فرستادند<ref> صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۷-۱۸.</ref>.  


عبدالقیس‌ها پس از [[پذیرش اسلام]]، مسجدی را در جواثای [[بحرین]] موسوم به «[[مسجد]] [[عبدالقیس]]»، بنا نهادند<ref> جُواثی یا جُواثاء و جُواثا و یا جُوأثا، شهر و قلعه‌ای از طایفه عبدالقیس در بحرین بوده است. از ابن عباس نقل شده است که «اوّل جمعة جمعت بعد جمعة جمعت فی مسجد رسول الله{{صل}} فی مسجد عبدالقیس بجواثا من البحرین» ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج ۲، ص۱۷۴؛ ابن عبدالحق، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج ۱، ص۳۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref> که به [[روایت]] [[بخاری]]، دومین مسجدی است که بعد از [[مسجد النبی]]{{صل}} در [[مدینه]]، در آن [[اقامه نماز]] [[جمعه]] شده است.<ref> بخاری، صحیح البخاری، ج ۵، ص۱۱۷.</ref>  
شاید [[سفر]] این [[دانش]] آموختۀ [[قرآنی]]، را بتوان اوّلین حضور اسلام در بحرین نامید. در روایتی دیگر هم آمده که در [[سال دهم هجرت]]، [[جارود بن عمرو]] پیشوای [[مسیحی]] عبدالقیس با جماعتی از قوم خود نزد رسول خدا {{صل}} آمدند. حضرت، اسلام را بر ایشان عرضه داشت و جارود را بر پذیرش آن [[ترغیب]] نمود. جارود با این سخن که «من [[دینی]] دیگر دارم و نمی‌توانم آن را رها کنم»، از پذیرش آن شانه خالی کرد. اما [[پیامبر]] {{صل}} [[دین اسلام]] را از [[دین]] ترسایی بهتر دانست. [[جارود]] هم با اخذ ضمانت از آن حضرت که دین اسلام بالاتر و بهتر از [[آیین مسیحیت]] است، به [[اسلام]] گروید<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵.</ref> و در پی او همراهان او هم اسلام آوردند. پس به نزد [[قوم]] خود بازگشتند و آنان را به اسلام [[دعوت]] کردند و جمله به [[آیین اسلام]] در آمدند<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، ج۲، ص۱۰۲۵-۱۰۲۶.</ref>.


علاوه بر نامه‌های مذکور، [[رسول خدا]]{{صل}} در [[طول حیات]] شریفشان دو [[نامه]] دیگر هم برای [[قوم]] عبدالقیس ارسال نمودند. در یکی از این [[نامه‌ها]]، [[حضرت]]، ضمن یادآوری [[ایمان]] آنها به [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}}، [[فرزندان]] عبدالقیس را به اقامه برخی [[فرائض]] همچون اقامه نماز و [[پرداخت زکات]] و [[حج]] و [[انفاق]] و... توصیه فرمودند.<ref> احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۰۴.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} در نامه دیگر به سفیان بن [[همام]] [[محاربی]]- مهتر بنی [[ربیعة بن قحطان]] و بنی [[زفر بن زفر]] و بنی الشحر-، آنان را به اعطاء [[زکات]] و [[اطاعت از خدا]] و [[پیغمبر]]{{صل}} و اجتناب از [[مشرکین]] و نیز [[پرداخت خمس]] [[فرمان]] دادند.<ref> احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۳، ص۲۰۶؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲.</ref>
در برخی دیگر از گزارشات هم در باب چگونگی [[پذیرش اسلام]] و [[وفد]] آنان به [[مدینه]] چنین آمده که: در [[سال ۸ هجری]]، [[رسول خدا]] {{صل}} [[علاء بن حضرمی]] را همراه با نامه‌ای به سوی [[منذر بن ساوی عبدی]] که از سوی [[پادشاه ایران]] [[حکمران]] [[بحرین]] بود، فرستاد و مرزبانان و [[امیران]] بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی<ref>منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ) اسب (منسوب است و مشهور به اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگر این روایت صحت داشته باشد در کنار یکتاپرستی) مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)</ref> ـ [[حاکم]] [[شهر]] اسبذ و [[امیر]] [[اعراب]] بحرین ـ<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.</ref> و اسپیدویه ـ مرزبان هَجَر ـ<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.</ref> اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و [[ایرانیان]] بحرین نیز [[مسلمان]] شدند<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.</ref>، اما هنوز [[جمعیت]] چشمگیری [[دل]] در گرو [[یهودیت]]، [[مسیحیت]] و زرتشتی گری داشتند<ref> ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.</ref>. منذر بن ساوی طی نامه‌ای از پیامبر {{صل}} در این باب چاره جویی خواست و [[پیامبر]] {{صل}} او را به [[بردباری]] فرا خواند و [[فرمان]] به [[گرفتن جزیه]] داد<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. با دریافت [[نامه]] [[رسول خدا]] {{صل}}، بزرگان و اهالی [[بحرین]]، هیئت [[نمایندگی]] خود را [[خدمت]] [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} فرستادند<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.</ref>. هیأت نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ [[روز]] در [[خانه]] "رملة بنت حارث" اسکان یافتند و از ایشان [[پذیرایی]] به عمل آمد<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر {{صل}} نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.</ref>. این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر {{صل}} به سوی [[قوم]] بازگشتند<ref> بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.</ref>.


== عبدالقیس پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} ==  
== دوران خلافت ابوبکر و عمر ==
=== جریان [[ارتداد]] [[قبایل]] ===
=== جریان موسوم به ارتداد قبایل ===
پس از [[رحلت پیامبر]])ص) و درگذشت [[منذر بن ساوی]]، [[جزیرة العرب]] و بحرین را [[آشوب]] فرا گرفت. قبایل [[بکر بن وائل]] و بسیاری از [[قبایل]] دیگر، از [[اسلام]] رو بر گرداندند و با افراشتن [[علم]] [[طغیان]] بر [[ضد]] [[حکومت مدینه]] صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[جارود بن معلی]]، در اسلام [[ثابت قدم]] ماندند. [[جارود]] با [[زیرکی]] و دانائی، [[شبهه]] را از قومش زدود و درجواب آن دسته از [[قوم]] که به او گفتند: «اگر محمد [[پیغمبر]] بود هرگز نمی‌مرد» [[وفات]] [[پیامبران]] متعدد [[خداوند]] را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من [[گواهی]] می‌‌دهم که [[لا اله الا الله]] و محمد [[رسول الله]]». بدین ترتیب، عبدالقیسی‌ها با [[تصدیق]] سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان [[پایدار]] ماندند<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref> و حتی سی سوار هم، به سرداری [[ابان بن سعید]] جهت [[یاری]] [[ابوبکر]] روانه [[مدینه]] کردند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۱.</ref> اما قبایل بنی [[بکر بن وائل]] که از قدیم با این قوم در [[اختلاف]] و [[کشمکش]] بودند، با سخن از [[برتری]] خود بر [[آل]] عبدالقیس در نزد شاه [[ایران]]، [[تأیید]] او را برای [[پادشاهی]] منذر بن نعمان بر [[بحرین]] به دست آوردند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref> و با سپاهی متشکل از سه هزار بنی بکری و هفت هزار [[ایرانی]] به [[رهبری]] [[حُطَم بن ضبیعه]] و نیز [[طَبیان بن عمر]] و [[مِسمَع بن مالک]] به سوی بحرین [[لشکر]] کشیدند که پس از [[الحاق]] قبایل سبابجه <ref>السبیجی که جمع آن می‌‌شود السبابجه. یکی از اقوام بومی سند که در دریانوردی مهارت داشتند و به مرور زمان در سرزمینهای حاشیه خلیج فارس سکناگزیده و در تحولات منطقه ای ایفای نقش کردند. (جوالیقی، المعرب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم، ص۱۸۳)</ref> در بین راه به آنان،<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۳۹.</ref> به [[امید]] بر تخت نشاندن منذر بن نعمان، در برابر [[سپاه]] چهار هزار نفری عبدالقیسی‌ها و هم پیمانانشان صف آرایی کردند. بنی عبدالقیس به [[رهبری]] [[جارود بن معلی]]، در ابتدای [[نبرد]]، در میان [[سپاهیان]] منذر [[شمشیر]] انداخته و بسیاری از [[سربازان]] [[عربی]] و عجمی او را از پای درآوردند. اما با [[مقاومت]] [[قبایل]] و سربازان تحت [[فرماندهی]] منذر، بالاجبار به هَجَر عقب نشستند و در [[دژ]] جُواثا<ref>دژی از آن عبدالقیس در بحرین که اهالی آن در زمان ارتداد دراسلامشان پایدار ماندند. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۳۶)</ref>و [[برج]] و باروی [[شهر]] «دارین» به محاصره در افتادند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۹.</ref> تا این که توانستند با [[حمله]] غافلگیران [[علاء حضرمی]] و با خروج به موقع از دژهایشان، مرتدین را [[سرکوب]] کرده و با به [[هلاکت]] منذر بن نعمان در کنار دژ چواثا از [[مهلکه]] [[جان]] [[بدر]] برند.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۱.</ref> منذر که [[عرب]] او را «[[غرور]]» می‌‌نامید هشت ماه بیشتر [[پادشاهی]] نکرد.<ref> اصفهانی، تاریخ پیامبران و پادشاهان، ص۱۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۷۶۴.</ref> مقارن با این تحولات، [[فیروز]] پسر چشیش- عامل شاهنشاه ساسانی در زاره <ref>زاره شهری است از شهرهای بحرین. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۷).</ref>- [[علم]] [[طغیان]] برداشت و با سنگر گرفتن در این شهر و [[یاری]] گرفتن از [[زرتشتیان]] [[قطیف]]، سپاهیان [[خلیفه اول]] را در چند نوبت [[شکست]] داد تا این که در آغاز [[خلافت]] [[خلیفه دوم]]، علاء حضرمی زاره را [[تسخیر]] کرد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۱۱.</ref> و مرزبان زاره، در یک [[نبرد تن به تن]] توسط [[براء بن مالک]] کشته شد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۵.</ref> بدین‌سان، زاره [[سقوط]] کرد و شهرهای دارین، شاپور و [[غابه]] نیز به [[سرنوشت]] آن دچار شدند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۲۴.</ref> همزمان با فروکش کردن [[شورش]] [[بحرین]]، [[فتنه]] عمان که رهبری آن به‌دست [[لقیط بن مالک ذوالتاج]] بود، [[مسلمانان]] را در شرایط [[دشواری]] قرار داد. چندان که اگر مدد قبایل [[عبدالقیس]]-به رهبری [[سیحان بن صوحان]]- و [[بنی ناجیه]]- به سرداری [[خُویت بن راشد]]- نبود، [[سپاهیان]] [[مسلمان]] در [[نبرد]] [[دژ]] دَبا<ref>از شهرهای عمان، نامش در اشعار و ایام العربها و الفتوح بسیار آمده است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۴۳)</ref> نابود می‌‌شدند. با [[سرکوب]] [[شورشیان]] عمان، بسیاری از آنان به عنوان [[اسیر]] به [[مدینه]] فرستاده شدند و [[ابوبکر]]، هر کدام را به چهارصد درهم فروخت.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۴، ص۱۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۹.</ref> [[عکرمه بن ابی جهل]]، یکی دیگر از [[سرداران]] [[خلافت]]، در یک [[سفر]] نظامی به اقلیم مُهره، موفق شد در یک نبرد سنگین، [[مصبح بنی محاربی]]- از [[عبدالقیس]]- را با کمک [[قبایل]] عبدالقیس و [[بنی ناجیه]] مغلوب و متواری نماید.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۴۹.</ref>-<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۶-۱۳۸.</ref>
{{اصلی|جریان ارتداد}}
=== عبدالقیس و [[فتوحات اسلامی]] ===
پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} و درگذشت [[منذر بن ساوی]]، [[جزیرة العرب]] و بحرین را [[آشوب]] فرا گرفت. برخی قبایل از [[اسلام]] رو بر گرداندند و با افراشتن [[علم]] [[طغیان]] بر [[ضد]] [[حکومت مدینه]] صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] [[جارود بن معلی]]، در اسلام [[ثابت قدم]] ماندند. [[جارود]] با [[زیرکی]] و دانائی، [[شبهه]] را از قومش زدود و در جواب آن دسته از [[قوم]] که به او گفتند: «اگر محمد [[پیغمبر]] بود هرگز نمی‌مرد» [[وفات]] [[پیامبران]] متعدد [[خداوند]] را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من [[گواهی]] می‌‌دهم که [[لا اله الا الله]] و محمد [[رسول الله]]». بدین ترتیب، عبدالقیسی‌ها با [[تصدیق]] سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان [[پایدار]] ماندند<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.</ref>. اما قبایل بنی [[بکر بن وائل]] که از قدیم با این قوم در [[اختلاف]] و [[کشمکش]] بودند، با سخن از [[برتری]] خود بر [[آل]] عبدالقیس در نزد شاه [[ایران]]، [[تأیید]] او را برای [[پادشاهی]] منذر بن نعمان بر [[بحرین]] به دست آوردند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.</ref>.
با برقراری [[آرامش]] در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] به علت آشنایی دیرینه قبایل [[ازد]] و عبدالقیس با سواحل و راه‌های شمالی خلیج فارس، توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد.<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref> هیربد -سردار [[ایرانیان]]-، [[ارتباط]] علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر [[دوازده]] هزار نفری - به [[رهبری]] [[عتبه بن غزوان]] - علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد.<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref> این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]]- [[والی بحرین]]- بار دیگر با لشکریانی از [[ازد]]، عبدالقیس، [[بنی تمیم]] و بنی ناجیه به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> بنی کاوان، از توابع ایالت فارس و منطق است بر جزیره لافت. به احتمال نام این جزیره با لقب حارث بن امره القیس بن حجربن عامر)کاوان) از قبیله عبدالقیس مرتبط است. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی [[تضعیف]] کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref> با وخامت اوضاع، شهرک، -مرزبان ایالت فارس،- با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> [[ابن ابی العاص]]، [[جارود العبدی]]، [[مهلب بن ابوصُفره]] و [[عبدالله بن معمر تمیمی]] را بر قسمت‌های مختلف سپاه خویش [[فرماندهی]] داد، و برای دلگرمی [[سپاهیان]] [[مسلمان]] که از فیل‌های [[ایرانی]] به [[وحشت]] افتاده بودند، شتر را« فیل [[عرب]]» خواند.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref> این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> که به ضرب نیزه [[سَوار بن همام عبدی]] صورت گرفت، شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمین‌های داخلی ایران- از جانب خلیج فارس- باز شد. سوار بن همام عبدی، عامل اصلی [[پیروزی]] مسلمانان، طعم شیرین این فتح را نتوانست بچشد؛ زیرا در آن [[نبرد]]، پسر شهرک، به [[انتقام]] [[خون]] [[پدر]]، او را به قتل رساند.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>


[[هرمز حیان عبدی]]، سردار کارکشته [[عثمان ابن ابی العاص]]، [[شهر]] ساحلی «سینیز»<ref> سی نیز بندری گرمسیری برکناره دریای پارس که جامه سی نیزی مشهور است. (اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۱؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴).</ref> را گشود.<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> [[تسخیر]] دژهای «[[شبیر]]» و «ستوج»، واقع در ایالت [[فارس]]<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۱.</ref> را هم بدو نسبت داده‌اند. شواهدی در دست است که [[عبدالقیس]] در فتح [[اهواز]] و [[نبرد]] با هرمزان حضوری فعال داشت. <ref> حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۸۳.</ref> همچنین، در [[فتوحات]] منطقه سیستان، در دوران [[خلیفه سوم]]، نیز خوش درخشیدند. [[مکران]] [[با تدبیر]] و [[جنگاوری]] [[حَکِیم بن جَبَله عبدی]] گشوده شد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴. نیز ر. ک. حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۷۹.</ref> و این فتح، زمینه را برای پیروزی‌های بعدی [[حارث بن مُره عبدی]] در [[ثغور]] سند فراهم کرد.<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۶۰۳-۶۰۴.</ref> عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای [[جبهه]] غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و [[قادسیه]] نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی [[ایرانیان]] بر عهده داشتند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>  
=== دوران فتوحات اسلامی ===
با برقراری [[آرامش]] در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، [[علاء حضرمی]] در [[رقابت]] با [[سعد بن ابی وقاص]] به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس [[لشکر]] کشید و در این [[لشکرکشی]] توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی [[اصطخر]] پیشروی کند و با [[تسخیر]] [[شهر]] توج آنجا را سرای [[هجرت]] خویش قرار دهد<ref> مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.</ref>. هیربد ـ سردار [[ایرانیان]] ـ، [[ارتباط]] علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به [[خلیفه دوم]] رسید و او با اعزام لشکر علاء و سپاهیانش را از [[مهلکه]] [[نجات]] داد<ref> ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.</ref>. این لشکرکشی تلفات زیادی برای [[مسلمانان]] داشت. [[عثمان بن ابی العاص ثقفی]] بار دیگر با لشکریانی به سوی جزایر و بنادر ایالت [[فارس]] تاخت<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.</ref> و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در [[جزیره]] «بنی کاوان»<ref> حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).</ref> و کشتن او، [[روحیه]] [[پایداری]] اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی [[تضعیف]] کرد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵</ref>. با وخامت اوضاع، شهرک، ـ مرزبان ایالت فارس، ـ با [[لشکر]] سی هزار نفری از اساوره در برابر [[سپاه]] سه هزار نفری [[عثمان بن ابی العاص]] در «ریشهر» <ref> ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).</ref> صف آرائی کردند<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.</ref>. این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با [[قتل]] شهرک<ref> ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.</ref> شیرازه سپاه [[ایران]] از هم گُسست و راه برای پیشروی [[مسلمانان]] به سوی سرزمین‌های داخلی ایران ـ از جانب خلیج فارس ـ باز شد<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.</ref>.


== عبدالقیس و سکونت در شهرهای [[اسلامی]] ==
عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای [[جبهه]] غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و [[قادسیه]] نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی [[ایرانیان]] بر عهده داشتند<ref>بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.</ref>.
گسترش [[فتوحات]] در نواحی و شهرهای گوناگون سبب شد تا تیره‌های عبدالقیس در نواحی مختلف پراکنده شوند و با اجرای [[سیاست]] اسکان [[قبایل عرب]] در شهرهای مفتوحه، شهرهای توج و [[موصل]] سکونتگاه تیره‌های مختلف عبدالقیس به‌ویژه اللبُوه گشت.<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۲۴، ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳</ref> علاوه بر آن دغدغه‌های تازه [[سرداران]] و بزرگان [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] در اسکان [[سپاهیان]] [[عرب]] و تأمین علوفه [[چارپایان]] و سایر نیازهای آنها، موجب شد تا [[سعد بن ابی وقاص]]، به امر [[خلیفه دوم]]، به دنبال جایگاهی مناسب برای [[احداث]] شهری جدید برآید. او بدین منظور، ابتدا به [[انبار]] رفت؛ اما [[بدی]] آب و هوا و مگس فراوان<ref> بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۳۹۲</ref> وی را به سوی ناحیه غربی [[فرات]]- در نزدیکی [[حیره]]- کشاند و در [[سال ۱۷ هجری]] سنگ بنای اولیه [[شهر کوفه]] را در این ناحیه گذاشت.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref> با تأسیس [[کوفه]] و سپس [[بصره]]، [[اعراب]] از جمله عبدالقیس از سرتاسر شبه [[جزیره عربستان]]، به این دو [[شهر]] [[هجرت]] کردند. بصره به هنگام تأسیس بر چهار خطه بنا نهاده شد:
#خطه [[اهل]] عالیه که بسیاری از [[قبایل]] که تعدادشان در بصره اندک بود از جمله: [[سلیم]]، [[ضبَّه]]، [[مزینه]]، [[باهله]]، [[ثقیف]]، [[خزاعه]]، [[هذیل]]، [[قشیر]]، [[نهد]]، [[نمیر]] و [[غنی]] را شامل می‌‌شد.
#خطه [[تمیم]]. که تعدادی از بطون این [[قبیله]] همچون: سعد، [[صریم]]، [[نهشل]]، [[مجاشع]]، [[یربوع]]، [[قریع]] و... را در بر می‌‌گرفت.
#خطه [[ربیعه]]؛ که بر دو قسم بودند. یکی خطه [[بکر بن وائل]] که شامل: [[بنی عجل بن لجیم]]، [[قیس بن ثعلبه]]، [[تیم بن ثعلبه]]، [[سدوس]] و [[یشکر]]، [[ذهل]]، [[حنیفه]]، [[عنزه]] و... می‌‌شد. و دیگری خطه عبدالقیس که شامل تیره‌هایی از بطون این قبیله مانند: [[بنی محارب بن عمرو]]، [[بنی عصر بن عوف]]، [[العمور]]، [[بنی عامر بن الحارث]]، [[بنی الصباح بن لکیز]] و... می‌‌گردید.
#خطه [[ازد]] و دیگر [[قبایل یمنی]].<ref> http: / / www) ۳ nazh. com / vb / showthread. php ? t = ۲۶۰۲۳</ref>


[[کوفه]] هم به هفت قسم موسوم به «اسباع» تقسیم شد:
=== سکونت در شهرهای اسلامی ===
# [[همدان]] وحمیَر
گسترش فتوحات در نواحی و شهرهای گوناگون سبب شد تا تیره‌های عبدالقیس در نواحی مختلف پراکنده شوند و با اجرای [[سیاست]] اسکان قبایل عرب در شهرهای مفتوحه، شهرهای توج و [[موصل]] سکونت‌گاه تیره‌های مختلف عبدالقیس به‌ویژه اللبُوه گشت<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۲۴، ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳</ref>. علاوه بر آن دغدغه‌های تازه [[سرداران]] و بزرگان [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] در اسکان [[سپاهیان]] [[عرب]] و تأمین علوفه [[چارپایان]] و سایر نیازهای آنها، موجب شد تا [[سعد بن ابی وقاص]]، به امر [[خلیفه دوم]]، سنگ بنای اولیه [[شهر کوفه]] را در این ناحیه گذاشت<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۹-۱۴۰.</ref>. با تأسیس [[کوفه]] و سپس [[بصره]]، [[اعراب]] از جمله عبدالقیس از سرتاسر [[شبه جزیره عربستان]]، به این دو [[شهر]] [[هجرت]] کردند.
# [[قیس عیلان]] و [[عبد القیس]]  
# [[مذحج]] و [[أشعریون]]  
# کنده، [[قضاعه]] و [[مهره]]  
# [[أزد]] و [[بجیله]] و [[خثعم]] و [[أنصار]]  
#قبائل [[بکر بن وائل]] و [[تغلب]] وسایر [[ربیعه]] غیر از عبد القیس
# [[قریش]] و [[تمیم]] و [[أسد]] و [[ضبَّه]] و [[رباب]] و [[مزینه]]<ref> ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۷-۸.</ref>


[[خراسان]] نیز از دیگر مناطق محل [[اجتماع]] و [[مهاجرت]] بنو عبدالقیس به شمار رفته است<ref> [[عمر رضا کحاله]]، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷؛ دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹</ref>. هم اکنون تعداد قابل توجهی از این [[قبیله]] در شهرهایی از [[خوزستان]] ساکن هستند که نام [[خانوادگی]] آنها «عبودی» است. در [[عراق]] نیز در بخش‌های مختلف زندگی می‌کنند و در در آنجا نیز به همین نام خانوادگی مشهورند<ref> دانشنامه ایرانیکا ʿABD-AL-QAYS.</ref>.


در تقسیم‌بندی‌ها، هر قسمتی دارای امیری بود که [[امیر]] قیس بن عیلان و [[عبدالقیس]] در آن [[زمان]]، [[سعد بن مسعود ثقفی]] - عموی مختار بن أبی [[عبید]]- بود. <ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفّین، ص۱۱۷؛ در تقسیم‌بندی‌های دیگر نیز همدان وحمیَر به ریاست سعید بن قیس همدانی، مذحج و أشعریون به سرپرستی زیاد بن نظر حارثی، کنده، قضاعه و مهره به ریاست حجر بن عدی کندی، أزد و بجیله و خثعم و أنصار با مهتری مخنف بن سلیم، قبائل بکر بن وائل و تغلب وسایر ربیعه غیر از عبد القیس به ریاست وعلة بن مخدوج ذهلی و قریش و تمیم و أسد و ضبَّه و رباب و مزینه به سرپرستی معقل بن قیس ریاحی اداره می‌‌شدند. (ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه، ج۱، ص۵۱..)</ref> از آنجا که به گزارش [[بلاذری]]، [[قبایل]] نزاری در سمت غربی کوفه مستقر شدند و دیگران نیز این قبیله‌ها را نام برده‌اند، می‌‌توان [[اطمینان]] یافت که عبدالقیس، در سمت غربی مستقر بوده‌اند.<ref> بلاذری؛ فتوح البلدان، ص۲۸۶.</ref> ماسینیون بر این [[اعتقاد]] است که عبدالقیس، تحت [[ریاست]] [[زهرة]] بن حویۀ [[سعدی]] تمیمی به کوفه آمدند.<ref> ماسینیون، خطط الکوفة وشرح خریطته، ص۱۱.</ref> در کوفه همچنین، جبانه و صحرایی نیز به عبدالقیس منسوب بوده است. جبانه یا صحرا، به فضای باز پیرامون [[قبیله]] گفته می‌‌شد که به تدریج برای [[دفن]] [[مردگان]] و گردهمایی‌های قبیله ای به کارمی رفت.<ref> براقی نجفی، تاریخ الکوفه، ص۱۴۳ و ۱۴۴؛ نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه{{ع}}، ص۵۵.</ref> عبقسی‌ها در قسمت اختصاصی خود، مسجدی بنا کردند و با قبیله [[ایرانی]] تبار «بنی حمراء» همپیمان گردیدند.<ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹.</ref> ساختار [[انسانی]] - قومی [[کوفه]] در مدت ۳۳ سال، سه بار [[تجدید]] [[سازمان]] یافت. به [[روزگار]] [[خلافت عمر بن خطاب]]، [[امام علی]]{{ع}} و [[حکمرانی]] [[زیاد بن سمیه]] بر [[عراق]] (۵۰ [[هجری]])، بافت قبیله‌ای کوفه دگرگونی‌هایی یافت؛ اما با این وجود، [[قبیله عبدالقیس]]، جایگاه خویش را در این [[شهر]] [[حفظ]] نمود. آنها همچنین، به حفظ موقعیت خود در شهر جدید التأسیس [[بصره]] [[همت]] گماشتند. [[خاندان]] [[آل]] [[جارود]]) [[عبدالقیس]]) به همراه خاندان مهلب و بنی مسلم بن [[عمر]] [[باهلی]] و خاندان بنی مسمع، از بنی [[بکر بن وائل]]، چهار خاندان معروف بصره را تشکیل می‌‌دادند که در [[زمان]] [[عثمان بن عفان]]، اذینه بن [[سلمه بن حارث]] [[عبدی]]، [[ریاست]] بر بنی عبدالقیس بصره را برعهده داشت و پسرش «[[عبدالرحمان]]»، عهده‌دار [[قضاوت]] شهر بود.<ref> المطیری، التاریخ و سیاسی و الحضاری لا قلیم البحرین منذ ظهور الاسلام حتی قیام الدوله الامویه، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> تیره‌های آل معذل بن عیلان و بنو عامره [[نخل]] از دیگر بطون صاحب نام عبدالقیس در بصره بودند. در عمان نیز، عشیره‌های بنی نَکَره بن لُکَیز و بنی الدلیل [[منزل]] [[اختیار]] کردند.<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۹۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۴.</ref> این پراکندگی، [[اقتدار]] و [[نفوذ]] ایشان را در بسیاری از تحولات تضمین می‌‌کرد. <ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۰.</ref>  
== دوران خلافت عثمان ==
بنی عبدالقیس تا [[زمان]] [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] بیشتر سرگرم کشورگشائی و [[تسخیر]] شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] نداشتند. وقوع تحولات [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نظیر فسادهای گسترده سیاسی و [[مالی]]، ایجاد شکاف‌های [[عظیم]] طبقاتی و [[تسلط]] [[روز]] افزون [[بنی امیه]] بر ارکان اجرائی و [[تصمیم‌گیری]] خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس همزمان با [[اعتراض]] عناصر هم قبیله [[کوفی]] خود نظیر [[زید بن صوحان]]، تلاش زیادی برای دفع [[مفاسد]] و برگرداندن اوضاع [[جامعه]] به [[عصر نبوی]] {{صل}} از خود نشان داده و [[تبلیغات]] زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو [[مالک اشتر]]، [[عبدالله بن امم]]، [[زیاد بن نصر]] به سوی مدینه رهسپار شدند<ref>بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref>. [[خلیفه سوم]]، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا [[رهبران]] معترض عبدالقیس را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کنند<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref>. این سرشناسان دنیای [[اسلام]]، [[شجاعانه]]، بر [[سیاست‌ها]] و عملکردهای [[عثمان]] و [[کارگزاران]] او زبان به [[اعتراض]] گشودند. این امر موجب [[خشم]] معاویه گردید و دستور داد تا [[مالک اشتر]] و [[عمرو بن زراره]] عدسی را [[زندانی]] کنند. معاویه از [[بیم]] بالا گرفتن [[فتنه]] و [[نارضایتی]] آنان را [[آزاد]] کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های [[اشتباه]] عثمان و عدم توجه به [[اصلاح امور]]، حَکِیم بن جَبَله [[عبدی]] با دویست و پنچاه مرد از [[بصره]]، مالک اشتر با صد مرد از [[کوفه]]، [[سودان بن حمران]] مرادی با چهار صد مرد از [[مصر]] در [[مدینه]] گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید [[خلع]] یا کشته شود<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>.


[[خراسان]] نیز از دیگر مناطق محل [[اجتماع]] و [[مهاجرت]] بنو عبدالقیس به شمار رفته است. گفته شده که در [[سال ۹۶ هجری]] تعداد جنگجویان [[عبدالقیس]] در [[خراسان]] به [[فرماندهی]] عبدالله بن علوان به چهار هزار تن می‌‌رسید.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷؛ دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹</ref> هم اکنون تعداد قابل توجهی از این [[قبیله]] در شهرهایی از [[خوزستان]] به ویژه [[اهواز]]، [[آبادان]]، خرمشهر (محمره)، شادگان (فلاحیه)، [[حمیدیه]](به ویژه در دهستان گمبوعه)، هویزه، ماهشهر و برخی دیگر از مناطق خوزستان ساکن هستند که نام [[خانوادگی]] آنها «عبودی» است [[زندگی]] می‌کنند. در [[عراق]] نیز در بخش‌های مختلف از جمله در [[کربلا]]، [[نجف]]، شطرة، [[بصره]]، [[زبیر]]، [[عماره]]، [[موصل]] و [[بغداد]] زندگی می‌کنند و در در آنجا نیز به همین نام خانوادگی مشهورند. البته در عراق و [[ایران]] از این قبیله تحت عنوان «اعبوده» یا «العبودة» یاد می‌شود. «السناجرة» نیز نام دیگری است که در عراق و ایران به این قبیله اطلاق می‌گردد. سناجرة از انتساب به منطقه سنجار در موصل گرفته شده‌است که روزگاری بزرگانی از این قبیلة در آنجا سکونت داشتند. در حال حاضر «[[آل]] خیون» بزرگان این قبیله در [[شهر]] شطره عراق زندگی می‌کنند. شاخه‌هایی از این قبیله بزرگ نیز در بخش‌های شرقی از ساحل خلیج [[فارس]] ایران نیز از جمله شهرهای گناوه، [[دیلم]]، بوشهر، عسلویه، کنگان، بندر لنگه (لنجه)، قشم (نام اصلی آن [[قواسم]] بوده‌است که بخشی از [[امارت]] [[القواسم]] یا امارت لنجه بود که از قرن‌ها پیش در این جزیره [[حکومت]] می‌کردند و از [[نسب امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} بوده‌اند و جزیره [[کیش]] یا همان جزیره قیس (که به دلیل سکونت مردمانی از [[قبیله عبدالقیس]] در آنجا به این نام مشهور شده‌است) زندگی می‌کنند. از تیره شاخه قدیمی عبدالقیس می‌‌توان به بنی کاوان اشاره کرده که در جزیره قشم یا همان ابرکاوان ساکن بودند.<ref> دانشنامه ایرانیکا ʿABD-AL-QAYS.</ref>
== دوران خلافت امام علی {{ع}} ==
با [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[حکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[صعصعة بن صوحان|صعصعه]] و زید بن صوحان، [[اویس قرنی]] به همراه [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[عبدالله بن وال]]، [[حارث همدانی]] و [[رشید هجری]] در [[مدینه]] با [[امام علی]] {{ع}} [[بیعت]] کردند<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref>. دیری نگذشت که [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه با [[عایشه]] و جمعی دیگر [[بیعت]] شکستند و رو سوی [[بصره]] آوردند. [[ناکثین]] قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران [[قبایل]] بصره ـ از جمله بزرگان [[عبدالقیس]] و [[ربیعه]] ـ پرداختند. اما او از پذیرش دعوت آنان [[امتناع]] کرد<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref>. عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به [[زید بن صوحان]]<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و [[صعصعة بن صوحان]]، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند اما ایشان از [[اجابت]] خواسته عایشه سرباز زده و به [[سپاه امیرالمؤمنین]] {{ع}} پیوستند<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref>. عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به [[عثمان بن حنیف انصاری]] ـ [[والی بصره]] ـ، او را به [[اطاعت]] از خود فرا خواندند. عثمان، [[احنف بن قیس]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را به [[مشورت]] فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند<ref>یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref>. عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری [[حق]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از [[بیعت شکنی]] طلحه زبیر گفت و موضوع را به [[شور]] گذاشت. با اقبال عمومی [[مردم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]] آماده [[پیکار]] با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به [[بصره]] و قصدشان جهت [[تصرف]] دارالإماره، [[عثمان بن حنیف انصاری]]، به همراه [[قبایل]] [[وفادار]] به [[حضرت علی]] {{ع}} و در رأس شان [[حکیم بن جبله]] و قومش [[عبدالقیس]] به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref>. با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، [[جنگ]] متوقف شد و دو طرف [[صلح]] کردند<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref>.


== عبدالقیس و [[خلافت عثمان]] ==
[[حکیم بن جبله عبدی]] ـ از بزرگان عبدالقبیس در بصره ـ با دریافت خبر [[نیرنگ]] [[بیعت]] شکنان، میان [[قوم]] خود ندا سر داد و آنان را به [[نبرد]] با این قوم [[ضالین]] [[ظالمین]] فرا خواند. در این [[جنگ]] که عایشه را سوار بر [[جمل]] کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان [[سپاه عایشه]]، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب [[شهادت]] او را فراهم آورد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref>. بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را [[مثله]] کردند و بصره را به طور کامل در [[اختیار]] گرفتند<ref>یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.</ref>.
بنی عبدالقیس تا [[زمان]] [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] بیشتر سرگرم کشورگشائی و [[تسخیر]] شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی [[خلافت اسلامی]] [[مدینه]] نداشتند. وقوع تحولات [[سیاسی]] و [[اجتماعی]] نظیر فسادهای گسترده سیاسی و [[مالی]]، ایجاد شکاف‌های [[عظیم]] طبقاتی و [[تسلط]] [[روز]] افزون [[بنی امیه]] بر ارکان اجرائی و [[تصمیم‌گیری]] خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس به [[رهبری]] [[حکیم بن جبله عبدی]]، [[درع بن عباد عبدی]] و [[سدوس بن عبس الشنی]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۱۹۶.</ref> همزمان با [[اعتراض]] عناصر هم قبیله [[کوفی]] خود نظیر [[زید بن صوحان]]، تلاش زیادی برای دفع [[مفاسد]] و برگرداندن اوضاع [[جامعه]] به [[عصر نبوی]]{{صل}} از خود نشان داده و [[تبلیغات]] زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو [[مالک اشتر]]، [[عبدالله بن امم]]، [[زیاد بن نصر]] به سوی مدینه رهسپار شدند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.</ref> [[خلیفه سوم]]، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا [[رهبران]] معترض عبدالقیس- صَعصَعه و [[زید بن صوحان]]- و همچنین [[کمیل بن زیاد نخعی]]، [[عامر بن قیس]]، [[عمرو بن حموح الخُزاعی]] را به [[شام]] نزد [[معاویه]] [[تبعید]] کنند.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.</ref> این سرشناسان دنیای [[اسلام]]، [[شجاعانه]]، بر [[سیاست‌ها]] و عملکردهای [[عثمان]] و [[کارگزاران]] او زبان به [[اعتراض]] گشودند. این امر موجب [[خشم]] معاویه گردید و دستور داد تا [[مالک اشتر]] و [[عمرو بن زراره]] عدسی را [[زندانی]] کنند. [[صعصعه بن صوحان]]، که [[امام علی]]{{ع}} به خاطر سخنان خطابه‌های [[بلیغ]] و شیوایش، او را «[[خطیب]] شحشح» نامیده بود<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۸۹۱؛ قمی، مفاتیح الجنان، ص۶۷۲.</ref> در [[مقام]] اعتراض برخاست و گفت: «ای معاویه، مآثر [[مأثور]] و [[فضایل]] اشتر [[نخعی]] در [[دین اسلام]] مشهور است و [[شرف]] و سیادتی که در میان [[قبیله]] و [[عشیره]] خویش دارد، تو را معلوم؛ و تو ایشان را بی‌جرم و [[خیانت]] به [[حبس]] فرستادی؛ [[نیکو]] نباشد، بفرمای تا ایشان را باز آرند.» <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۳۳۸.</ref> معاویه از [[بیم]] بالا گرفتن [[فتنه]] و [[نارضایتی]] آنان را [[آزاد]] کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های [[اشتباه]] عثمان و عدم توجه به [[اصلاح امور]]، حَکِیم بن جَبَله [[عبدی]] با دویست و پنچاه مرد از [[بصره]]، مالک اشتر با صد مرد از [[کوفه]]، [[سودان بن حمران]] مرادی با چهار صد مرد از [[مصر]] در [[مدینه]] گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید [[خلع]] یا کشته شود. <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.</ref>  


== [[قبیله عبدالقیس]] و تعامل با [[حکومت علوی]]{{ع}}  ==
خبر [[شهادت]] [[حکیم بن جبله]] در [[ذی قار]] به امیرالمؤمنین{{ع}} رسید. [[امام علی]]{{ع}} با شنیدن خبر شهادت مردان [[عبدالقیس]] بر [[مرگ]] آنان بسیار [[افسوس]] خوردند و سپس بر فراز جهاز چهارپایان ایستادند و [[مردم]] را از [[عمل]] طلحه و زبیر در ورود به [[بصره]] و ضرب و شتم شدید عامل حضرت در آن [[شهر]] و شهادت [[عبد صالح]] حکیم بن جبله و جمعی از [[مسلمین]] [[صالح]] خبر داده آنان را از [[کشتار]] [[نگهبانان]] [[بیت المال]] مسلمین و نیز جمعی دیگر از [[مسلمانان]] [[آگاه]] کرد. حضرت برای ممانعت از آغاز [[جنگی]] گسترده و فراگیر، [[عبدالله بن عباس]] و [[زید بن صوحان عبدی]] را به عنوان [[سفیر]] نزد عایشه فرستاد<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.</ref>، اما این [[سفارت]] نتیجه‌ای در بر نداشت. از این رو، امام علی {{ع}} برای دفع [[فتنه]]، [[سپاهیان]] خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر به [[ربیعه]] و عبدالقیس رسید پس همه [[قوم]] عبدالقیس ـ به جز یک نفر ـ به [[سرپرستی]] "عمرو بن جَرموز عبدی" بیرون رفته، در [[منزل]] خُرَیبَه، به [[سپاه امام]] {{ع}} پیوستند<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.</ref>.
با [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[حکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[صعصعة بن صوحان|صعصعه]] و زید بن صوحان، [[اویس قرنی]] به همراه [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[عبدالله بن وال]]، [[حارث همدانی]] و [[رشید هجری]] در [[مدینه]] با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref> دیری نگذشت که [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه با [[عایشه]] و جمعی دیگر [[بیعت]] شکستند و رو سوی [[بصره]] آوردند. [[ناکثین]] قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران [[قبایل]] بصره -از جمله بزرگان [[عبدالقیس]] و [[ربیعه]]- پرداختند. در نامه طلحه و زبیر به [[منذر بن ربیعه]]، آنها منذر را به [[خونخواهی عثمان]] [[دعوت]] کردند اما او با این پاسخ که «[[عثمان]] تا زمانی که در میان شما بود [[خوار]] و [[زبون]] بود؛ شما از چه [[زمان]] به این [[آگاهی]] و [[دانش]] ([[مظلوم]] بودن عثمان و [[لزوم]] [[خونخواهی]] او) [[دست]] یافتید» از پذیرش دعوت آنان [[امتناع]] کرد.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref> عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به [[زید بن صوحان]]<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و [[صعصعة بن صوحان]]، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل [[مردم]] را از هواداری علی{{ع}} باز دارند. [[صعصعه]] در پاسخ به او، با یادآوری این که [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[جهاد]] را بر مردان و [[خانه نشینی]] را بر [[زنان پیامبر]]{{صل}} [[واجب]] کرد و خواسته عایشه از او، خلاف [[آیات الهی]] است، از [[اجابت]] خواسته عایشه سرباز زد و به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیوست.<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref> عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به [[عثمان بن حنیف انصاری]] -[[والی بصره]]-، او را به [[اطاعت]] از خود فرا خواندند. عثمان، [[احنف بن قیس]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را به [[مشورت]] فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref> عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری [[حق]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[بیعت شکنی]] طلحه زبیر گفت و موضوع را به [[شور]] گذاشت. در این هنگام، [[حکیم بن جبله عبدی]] برخاست و با ایراد سخنانی بر [[لزوم]] [[رویارویی]] با [[ناکثین]] تأکید کرد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.</ref> با اقبال عمومی [[مردم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]] آماده [[پیکار]] با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به [[بصره]]، و قصدشان جهت [[تصرف]] دار الإماره [[عثمان بن حنیف انصاری]]، به همراه [[قبایل]] [[وفادار]] به [[حضرت علی]]{{ع}} و در رأس شان [[حکیم بن جبله]] و قومش [[عبدالقیس]] به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref> صبح فردا بار دیگر [[اصحاب جمل]] یارانشان را جهت [[جنگ]] فراهم آوردند. عثمان بن حنیف نیز با [[یاران]] [[بصری]] خود به مقابله برخاستند. در این جنگ شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی «زابوقه»<ref> زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)</ref> رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس به [[شهادت]] رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.</ref> با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، [[جنگ]] متوقف شد و دو طرف [[صلح]] کردند. برپایه این صلح، مقرر شد تا دارالإ ماره، [[مسجد]] بزرگ و [[بیت المال]] در دست [[عثمان]] بماند و [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا [[امام علی]]{{ع}} شخصاً حضور یابد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref> اما بیعت شکنان پس از ورود به [[شهر]]، [[عهد]] شکستند و در شبی سرد و تاریک، به [[فرماندهی]] [[عبدالرحمان بن عتاب]]، به سوی بیت المال [[یورش]] بردند و با [[غارت]] آن، چهل نفر از سبابجه [[محافظ]] [[بیت المال]] را از دم تیغ گذراندند و [[عثمان بن حنیف انصاری]] را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادندو سپس به [[اسارت]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] بردند. ابتدا، [[نیت]] کشتن او را در سر می‌‌پروراندند اما به خاطر [[ترس]] از [[انتقام‌گیری]] برادرش «سهل» -که [[والی مدینه]] بود،- موهای سر و صورتش را کندند و از [[بصره]] اخراجش کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲</ref>


[[حکیم بن جبله عبدی]] –از بزرگان عبدالقبیس در بصره- با دریافت خبر [[نیرنگ]] [[بیعت]] شکنان، میان [[قوم]] خود [[عبدالقیس]] ندا سر داد و آنان را به [[نبرد]] با این قوم [[ضالین]] [[ظالمین]] فرا خواند. هفتصد تن و به [[نقلی]] سه هزار تن از ایشان گرد آمدند و او ضمن سخنانی در باب این واقعه، سوار بر اسب همراه با یارانش به قصد نبرد با [[اصحاب جمل]] خارج شد. در این [[جنگ]] که عایشه را سوار بر [[جمل]] کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان [[سپاه عایشه]]، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب [[شهادت]] او را فراهم آورد. در این جنگ علاوه بر حکیم، سه تن از [[برادران]] حکیم و نیز همه کسانی که با او بودند و اکثرشان از عبدالقیس بودند و اندکی از [[بکر بن وائل]]، به شهادت رسیدند.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref> بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را [[مثله]] کردند و بصره را به طور کامل در [[اختیار]] گرفتند. طلحه بعد از این واقعه به سخن ایستاد و سخنانی را در باب [[خلافت]] ایراد نمود. اما مردی از بزرگان [[عبدالقیس]] سخنان او را ناتمام گذاشت و با وجود ممانعت [[عبدالله بن زبیر]]، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و ذکر [[رسول]]{{صل}}، [[جمعیت]] را خطاب قرار داد و سپس رو به [[طلحه]] و [[زبیر]] گفت: «ای گروه [[مهاجرین]] شما اولین [[مردم]] بودید که [[اسلام]] آوردید، [[خداوند]] پیامبرش محمد{{صل}} را در میانتان برانگیخت. پس او شما را به اسلام خواند و شما [[اجابت]] کردید و اطرافش جمع شدید و ما به [[تبعیت]] شما [[ایمان]] آوردیم. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت و شما بدون اجازه ما، با مردی از خودتان [[بیعت]] کردید، ما هم تسلیمتان بودیم. سپس آن مرد از دنیا رفت و [[عمر بن خطاب]] [[جانشین]] او شد بی‌آنکه از ما [[مشورت]] گرفته شود. لیکن شما [[راضی]] بودید پس ما هم راضی و [[تسلیم]] شدیم. پس [[عمر]]، [[شورای شش نفره]] تشکیل داد و شما یکی از ایشان را [[انتخاب]] کردید و ما هم بخاطر شما پذیرفتیم و تسلیم شدیم و تابعتان گردیدیم. پس آن مرد کارهایی کرد که زشتش شمردید پس او را محاصره کردید و خلعش کردید و سپس به هلاکتش رساندید و ما را در آن مشورت ندادید. سپس با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[بیعت]] کردید و در بیعتش ما را مشورت ندادید، باز هم راضی شدیم و پذیرفتیم و از شما تبعیت کردیم. به [[خدا]] قسم نمی‌دانیم که چرا بر او [[خشم]] گرفتید به جهت اندوختن و [[انبار]] [[مال]] دنیا؟ یا [[حکم]] کردن به غیر آنچه که خدا نازل کرد؟ یا کاری [[زشت]] و [[نکوهیده]] مرتکب شد؟ به ما بگویید ما از شماییم! به خدا قسم نمی‌بینیم جز [[جرم]] و خلاف شما». [[یاران]] [[ابن زبیر]] در صدد برخورد و لطمه به او بر آمدند، لیکن با [[مقاومت]] [[قوم]] آن مرد، عقب نشستند. سپس مردی دیگر از بزرگان عبدالقیس برخاست و سخنان مشابهی گفت و با یاد آوری [[مخالفت]] ورزی‌های [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[عثمان]] و [[بیعت مردم]] از جمله طلحه و زبیر با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قسم یاد کرد که [[خلیفه]] شان -علی{{ع}}- را [[خلع]] نخواهند کرد و بیعتش را نخواهند [[شکست]]. پس به دستور طلحه و زبیر او را گرفتند و به مانند [[عثمان بن حنیف]] [[موی سر]] و صورتش را کندند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.</ref>  
پس چهار هزار<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> و به [[نقلی]] دو هزار تن<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند و [[امام]] {{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی {{ع}} پس از حرکت از [[ذی قار]]، بار دیگر، [[صعصعه بن صوحان عبدی]] را با نامه‌ای نزد [[ناکثین]] فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان [[بیم]] داد و آنها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کرد. [[صعصعه]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه [[عظیم]] [[جنگ جمل]] را پدید آوردند<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref>.


خبر [[شهادت]] [[حکیم بن جبله]] در [[ذی قار]] به امیرالمؤمنین{{ع}} رسید. [[امام علی]])ع) با شنیدن خبر شهادت مردان [[عبدالقیس]] بر [[مرگ]] آنان بسیار [[افسوس]] خوردند و پس از بر زبان راندن [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ}}<ref>«هیچ گزندی در زمین  و به جان‌هایتان  نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است» سوره حدید، آیه ۲۲.</ref> را زمزمه فرمودند و سپس بر فراز جهاز چهارپایان ایستادند و [[مردم]] را از [[عمل]] طلحه و زبیر در ورود به [[بصره]] و ضرب و شتم شدید عامل [[حضرت]] در آن [[شهر]] و شهادت [[عبد صالح]] حکیم بن جبله و جمعی از [[مسلمین]] [[صالح]] خبر داده آنان را از [[کشتار]] [[نگهبانان]] [[بیت المال]] مسلمین و نیز جمعی دیگر از [[مسلمانان]] [[آگاه]] کرد. حضرت برای ممانعت از آغاز [[جنگی]] گسترده و فراگیر، [[عبدالله بن عباس]] و [[زید بن صوحان عبدی]] را به عنوان [[سفیر]] نزد عایشه فرستاد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.</ref> اما این [[سفارت]] نتیجه‌ای در بر نداشت. از این رو، امام علی{{ع}} برای دفع [[فتنه]]، [[سپاهیان]] خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر به [[ربیعه]] و عبدالقیس رسید پس همه [[قوم]] عبدالقیس- به جز یک نفر- به [[سرپرستی]] [[عمرو]] بن جَرموز [[عبدی]] بیرون رفته، در [[منزل]] خُرَیبَه، به [[سپاه امام]]{{ع}} پیوستند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.</ref> این کار آنان، [[ستایش]] علی{{ع}} را در پی داشت؛ پس در تقدیر و [[تمجید]] از ایشان [[عبد القیس]] را «خیر [[ربیعه]]» خواندند. سپس فرمودند:
با شروع [[نبرد جمل]]، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف [[اهل]] جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «[[پیروان]] شتر»، خود نیز بیشترین شهدای [[جنگ جمل]] را در [[قیاس]] با [[قبایل]] دیگر در [[حمایت]] از علی {{ع}} تقدیم کردند<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت {{ع}}، ص۲۵۵.</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''يا لَهفَ نفسي قُتِلَت رَبيعَه''|2=''رَبيعَةُ السامِعَة المُطيعَه''}}
{{ب|''قَد سَبَقَتني فيهُمُ الوَقيعَه''|2=''دَعا حَكيمٌ دَعوَةً سَميعَه''}}
{{ب|''مِن غَيرِ ما بُطْلٍ وَلا خَديعَه''|2=''حلّوا بِها المَنزِلَةَ الرَفيعَه<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۴، ص۴۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۲۶.</ref> ''}}
{{پایان شعر}}


پس چهار هزار<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> و به [[نقلی]] دو هزار تن<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند. و [[امام]]{{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی{{ع}} پس از حرکت از [[ذی قار]]، با دیگر، [[صعصعه بن صوحان عبدی]] را با نامه‌ای نزد [[ناکثین]] فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان [[بیم]] داد و آنها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کرد. [[صعصعه]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفت و پیغام [[حضرت]] را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه [[عظیم]] [[جنگ جمل]] را پدید آوردند.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref> در [[روز]] [[جمل]]، با صف بندی دو [[سپاه]] در مقابل هم، علی{{ع}} [[ربیعه]] [[بصره]] و ربیعه [[کوفه]] -از جمله [[عبدالقیس]]- را در [[میمنه]] سپاه گماشت و [[علباء بن هیثم سدوسی]] و به نقلی [[عبد الله بن جعفر]] را بر ایشان [[امیر]] کرد.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰.</ref> همچنین، [[زید بن صوحان]] که دست چپش را در [[جنگ]] جَلولاء از دست داده بود،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.</ref> [[فرمانده]] سوارگان عبدالقیس کوفه، و [[حارث بن مُره عبدی]]، سرداری پیادگانشان و [[منذر بن جارود عبدی]]، امیر سواره [[نظام]] عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> پیش از شروع جنگ، [[امام علی]]{{ع}} برای [[اتمام حجت]]؛ داوطلبی از میان [[ارتش]] خود خواست تا [[قرآن]] را بر گیرد و [[بیعت]] شکنان را به اجرای [[فرامین]] آن فرا بخواند. [[جوانی]] از [[عبدالقیس]] به نام مسلم، ندای [[امام]]{{ع}} را لبیک گفت. اما [[جوان]] عبدالقیسی- در پیش چشم مادرش که نظاره‌گر میدان بود،- به امر سران [[جمل]]، به ضرب نیزه به [[شهادت]] رسید<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> و بدین ترتیب، در پی این [[اتمام حجت]]، [[جنگ]] آغاز شد.
=== نبرد صفین ===
گرچه [[فتنه]] جمل فرونشانده شد، اما مانع عمده در راه [[اعمال]] [[حاکمیت]] کامل [[امام علی]] {{ع}} بر تمامی قلمرو [[اسلامی]] همچنان وجود داشت. تنها [[سرزمین شام]] بود که از در [[مخالفت]] درآمد<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۴.</ref>. این [[تقابل]]، [[نبرد صفین]] را در پی آورد<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۷۳.</ref>.


با شروع [[نبرد جمل]]، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف [[اهل]] جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «[[پیروان]] شتر»، خود نیز بیشترین شهدای [[جنگ جمل]] را در [[قیاس]] با [[قبایل]] دیگر در [[حمایت]] از علی{{ع}} تقدیم کردند.<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۲۵۵.</ref> در این [[روز]]، آنان شجاعانی نظیر [[ابوعبیده عبدی]]،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> [[سیحان]] و [[زید بن صوحان]] را از دست دادند و [[صعصعه]] نیز مجروح شد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref>پیکر زید<ref> پیامبر{{صل}} در یک پیشگوئی که همراه مدح و شتایس در باب مقام زید بن صوحان است درجمعی گوید: زید و ما زید، جندب و ما جندب «فسئل عن ذلک فقال: رجلان من امتی، اما احدهما فستبقه یده، او قال: بعض جسده الی جنه ثم یتبعه سائر جسده و اما الآخر فیضرب یفرق بها الحق و الباطل.» جندب کسی است که جادوگری را کشت. (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶-۵۵۷)</ref> را با همان [[لباس]] خونین رزم، همراه با برادرش سیحان در یک [[قبر]] به [[خاک]] سپرده شدند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۳.</ref>
در [[روز]] پنجم [[نبرد صفین]] و نیز روز نهم ـ که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود ـ، [[قبایل]] ربیعه و از جمله [[عبدالقیس]] به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن عباس]] بارها در برابر حملات شدید [[سپاه]] [[حمیریان]] [[شام]] به فرماندهی [[ذوالکلاع حمیری]] و [[عبیدالله بن عمر]] [[ایستادگی]] کردند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref>.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار [[عبدی]] به [[قتل]] رسید<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref>.


== عبدالقیس و [[نبرد صفین]] ==
بی‌تردید، با [[جانبازی]] و [[فداکاری]] چنین قبایلی بود که [[مالک اشتر]] تا نزدیکی‌های خیمه‌سرای [[معاویه]] و سران [[شام]] پیش رفت که اگر [[توطئه]] افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار [[سپاه شام]] یکسره می‌‌شد اما [[نیرنگ]] [[عمروعاص]] کارساز گردید و شکافی [[عظیم]] در [[سپاه عراق]] پدیدار شد و ماجرای [[حکمیت]] که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست<ref>بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.</ref>.
گرچه [[فتنه]] جمل فرونشانده شد اما مانع عمده در راه [[اعمال]] [[حاکمیت]] کامل [[امام علی]]{{ع}} بر تمامی قلمرو [[اسلامی]] همچنان وجود داشت. زمانی که [[خراسان]]، حرمین، عمان، یمامه، [[کوفه]]، [[بصره]] و سایر نواحی، [[مطیع]] [[امر]] امام علی{{ع}} بودند، تنها [[سرزمین شام]] بود که از در [[مخالفت]] درآمد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۴.</ref> این [[تقابل]]، [[نبرد صفین]] را در پی آورد. در [[بصره]] و در پی قرائت [[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در فرا خواندن [[مردم]] جهت [[نبرد]] با [[معاویه]] و [[سپاهیان]] شامی او، از سوی [[ابن عباس]] -[[والی]] [[حضرت]] در این [[شهر]]- و سپس سخنان ابن عباس در [[دعوت]] مردم بدین امر، سران بصره از جمله [[عمرو بن مرجوم عبدی]] - بزرگ [[عبدالقیس]] در این شهر-، سخنانی را در [[اجابت]] این دعوت و [[اطاعت]] از [[فرمان]] امیرالمؤمنین{{ع}} ایراد نمودند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۷۳.</ref> در آوردگاه [[صفین]]،در پی [[قطعی]] شدن [[جنگ]]، [[امام علی]])ع(، جناح راست [[سپاه]] خویش را با اتکا به رزم آوران بنی [[ربیعه]] و بطونش از جمله عبدالقیس [[استوار]] ساخت و [[عبدالله بن عباس]] را [[فرمانده]] ایشان قرار داد و در رده‌های [[پایین‌تر]] [[فرماندهی]] این جناح، برخی از مردم این [[قوم]] را سمت فرماندهی داد. پس صعصة بن صوحان را بر ربیعه [[کوفه]] گماشت<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۲۸.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۸-۳۹.</ref> و فرماندهی پیادگانِ [[جناح چپ]] را به [[حارث بن مره عبدی]] سپرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۱۲.</ref> همچنین، با [[پشتیبانی]] عبدالقیسی‌های [[کوفی]] به [[ریاست]] [[عبدالله بن طفیل]] و عبدالقیسی‌های [[بصری]] به [[رهبری]] [[عمر]] و بن [[حنظله]] [[لشکریان]] خویش را تقویت کرد.<ref> دینوری، اخبار الطوال، ص۲۱۳.</ref>حملات پی در پی [[قبایل]] ربیعه (عبدالقیس) بر صفوف [[سپاه معاویه]]، عرصه را چنان بر [[شامیان]] تنگ کرد که عمروبن عاص به معاویه گفت: «امروز [[میسره]] علی قوتی دارد از ربیعه؛ و ایشان اخوال من‌اند. [[اندیشه]] می‌‌کنم که بروم و با ایشان کلمه ای گویم؛ باشد که [[طایفه]] ای را سر بتابانم و در [[لشکر]] تو آرم و به [[خدمت]] باز دارم. پس [[عمروعاص]] با اجازه معاویه، نزد [[سپاه عراق]] آمد و از بنی ربیعه سخنگو خواست. [[عقیل]] بن نویره از عبدالقیس پیش آمد و سخن پرداخت که: در [[حرب]] [[جمل]]، [[سعادت]] [[خدمت]] و [[شرف]] موافقت [[امیرالمؤمنین]] یافته ام و در آن مصاف مردی‌ها کرده و مبارزت‌ها نموده؛ امروز اگر در میان این [[لشکر]] انبوه، هیچ کس تو را دشمن‌تر از من بودی، من پیش تو نیامدی.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۰.</ref> طحل بن [[اسود]] از بنی [[ربیعه]] و مردانی از بنی عنتره و بنی مضم هم [[عمرو بن عاص]] را با [[تندی]] جواب دادند<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۱-۶۲۲.</ref> و او را با [[سرافکندگی]] سوی [[معاویه]] فرستادند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۴.</ref> در [[روز]] پنجم [[نبرد صفین]] و نیز روز نهم -که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود-، [[قبایل]] ربیعه و از جمله [[عبدالقیس]] به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن عباس]] بارها در برابر حملات شدید [[سپاه]] [[حمیریان]] [[شام]] به فرماندهی [[ذوالکلاع حمیری]] و [[عبیدالله بن عمر]] [[ایستادگی]] کردند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref> مردان ربیعه -از جمله [[رزمندگان]] عبدالقبس- پس از [[شهادت]] پرچمدارشان [[ابوعرفاء جبلة بن عطیة ذهلی]] به شدت بر صفوف [[اهل شام]] و حمیریان [[یورش]] آوردند؛ چندان که کشته‌های دو طرف فزونی گرفت و [[زیاد بن خصفه تیمی]] –از [[تیم]] اللات از بطون [[قبیله ربیعه]]- از نابودی قبیله ربیعه ترسید و به قومش ندا در داد که به کمک ایشان بشتابند و [[ذوالکلاع]] و عبیدالله را عقب برانند و گرنه ربیعه هلاک می‌‌شود. پس سواران عبدالقیس چونان ابری سیاه بر [[میمنه]] [[سپاه معاویه]] وذوالکلاع و [[یاران]] حمیری‌اش تاختند. [[جنگ]] بالا گرفت تا این که ذوالکلاع کشته شد.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.</ref> و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار [[عبدی]] به [[قتل]] رسید.<ref> بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.</ref> از افتخارات قبیله ربیعه و اذنابش در این [[جنگ]] همین بس که علی{{ع}} از آنان به عنوان «[[زره]] و نیزه »خود یاد کردند.<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۰۲.</ref> بی‌تردید، با [[جانبازی]] و [[فداکاری]] چنین قبایلی بود که [[مالک اشتر]] تا نزدیکی‌های [[خیمه]] سرای [[معاویه]] و سران [[شام]] پیش رفت که اگر [[توطئه]] افراشتن قرآنها بر سر نیزه نبود، کار [[سپاه شام]] یکسره می‌‌شد اما [[نیرنگ]] [[عمروعاص]] کار ساز گردید و شکافی [[عظیم]] در [[سپاه عراق]] پدیدار شد و ماجرای [[حکمیت]] که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست. وقوع این حادثه، دلهای سران [[عبدالقیس]] را به درد آورد. آنها پیرامون [[وجود امام]] علی{{ع}} گرد آمدند و [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] خویش را ابراز داشتند. [[صعصعه]] سخنور عبدالقیس، چنین بر زبان راند: «ای [[امیرالمؤمنین]]! دلهای ما به [[طاعت]] تو منشرح است و بصائر ما در [[جنگ با دشمنان]] تو نافذ؛ تو [[والی]] و ما [[رعیت]]؛ تو از ما داناتری به [[حکم]] و تقدیر [[خدای تعالی]] در میان ما».<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> [[حارث بن مره عبدی]] هم سر رشته سخن به دست گرفت و گفت: «جماعتی‌اند که آنچه می‌‌گویند، نمی‌کنند و قومی‌اند که چیزی که می‌‌خواهند کنند، نمی‌توانند کرد. [[منفعت]] تو از آن کس حاصل تواند بود که آنچه بتوانند کرد، بکنند و این [[طایفه]] نمی‌ماندند و کسی نیست که بر قول و عمل او اعتمادی توان کرد. ما تو را [[مخالفت]] نخواهیم کرد در آنچه تو برای [[خدا]] با معاویه[[جنگ]] کنی و می‌‌دانیم که معاویه برای [[دنیا]] با تو [[جنگ]] می‌‌کند. اگر تو این قضیت که در آن سخن می‌‌رود کراهیت می‌‌داری، [[سخن]] ایشان قبول مکن، آنچه گذشت، گذشت. کار از سرگیریم و با ایشان جنگ می‌‌کنیم تا خدای تعالی میان ما و ایشان حکم کند». <ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۶۲۲.</ref> در آن میان، هر کسی، سخنی در معنی قبول نکردن [[رأی]] حکمین و [[ترغیب]] [[امام]] به ادامه [[نبرد]] بر زبان می‌‌آورد. به [[یقین]] [[نبرد صفین]]، اوج درخشش [[قبیله]] بنی [[عبدالقیس]] بن افصی در [[دفاع از امام]] [[شیعه]] بود.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.</ref>


عبدالقیس و [[نبرد]] با [[خوارج]]
=== نبرد با خوارج ===
مردان عبدالقیس در [[جنگ نهروان]] نیز در کنار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} قرار گرفتند. در یکی از برهه‌های این [[جنگ]]، [[حضرت علی]]{{ع}}، [[صعصعة بن صوحان]] را به سوی خوارج که در [[حروراء]] جمع شده بودند فرستاد تا از اهداف و خواسته‌های این [[قوم]] باخبر گردد.<ref> شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۲۱.</ref> همچنین در [[دیدار]] دیگری که بین [[صعصعه]] و [[عبیدالله بن عباس]] با خوارج صورت گرفت سخنان دلسوزانه و متقن صعصعه، پانصد تن از خارجیان را متقاعد به بازگشت و [[پیوستن]] به [[سپاه علی]]{{ع}} نمود.<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۴</ref> صعصعه پس از [[شهادت]] امیرالمؤمنین{{ع}} نیز، رویه [[مخالفت]] خود با خوارج را ادامه داد چندان که نقل شده که وی پس از اطلاع از این که عده ای از قومش قصد پیوستن به خوارج را دارند، طی سخنانی، آنان را از این [[تصمیم]] منصرف کرد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۵۱۷.</ref> عبدالقیسی‌ها بعدها نیز جنگ‌های خونینی با خوارج داشتند.<ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹</ref>
مردان عبدالقیس در [[جنگ نهروان]] نیز در کنار [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} قرار گرفتند. در یکی از برهه‌های این [[جنگ]]، [[حضرت علی]] {{ع}}، [[صعصعة بن صوحان]] را به سوی خوارج که در [[حروراء]] جمع شده بودند فرستاد تا از اهداف و خواسته‌های این [[قوم]] باخبر گردد<ref> شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۲۱.</ref>. همچنین در [[دیدار]] دیگری که بین [[صعصعه]] و [[عبیدالله بن عباس]] با خوارج صورت گرفت سخنان دلسوزانه و متقن صعصعه، پانصد تن از خارجیان را متقاعد به بازگشت و پیوستن به [[سپاه علی]] {{ع}} نمود<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۴</ref>.<ref> دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹</ref>


عبدالقیس و [[فتنه]] ابن حضرمی
=== فتنه [[ابن حضرمی]] ===
از دیگر وقایع معروف ایام [[حکومت امام علی]]{{ع}} که بنو عبدالقیس در آن نقش پررنگی ایفا نمودند، فتنه ابن حضرمی است. آغازگر این فتنه، صُحار بن عباس از بزرگان [[قبیله عبدالقیس]] بود که با علی{{ع}} مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن [[حضرت]] طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او [[نامه]] ای به [[معاویه]] نوشت و او را [[تشویق]] کرد تا در [[بصره]] [[دست]] به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد.<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.</ref> وی نامه ای از معاویه به بصره آورد و برای [[مردم]] قرائت کرد. با قرائت این نامه که حاوی [[لزوم]] [[خونخواهی عثمان]] و شکستن [[بیعت]] علی{{ع}} بود، بزرگان [[بصره]] [[اطاعت]] خود از [[معاویه]] را اظهار کردند اما [[عمرو بن مرجوم عبدی]] برخاست و خطاب به [[مردم]] آنان را از [[بیعت شکنی]] [[نهی]] کرد و گفت: «از [[امام]] خود اطاعت کنید اگر شما [[نقض عهد]] کنید گرفتار [[مصیبت]] خواهید شد و نتیجه هم نخواهید گرفت».<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۳-۳۸۵.</ref> معاویه در این طرح [[براندازی]] بر [[تمایل]] تمیمی‌ها به [[شورش]]، [[امید]] بسته بود و قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر [[قبایل]] [[شهر]] را به نفع معاویه جلب کند،<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.</ref> اما این ماجرا با [[هوشمندی]] [[جاریة بن قدامه]]، نمایندۀ [[امام علی]]{{ع}} و [[پایمردی]] برخی از بزرگان [[شهر]] نظیر [[عمرو بن مرحوم عبدی]] و [[مثنی]] بن [[مخربه عبدی]] ناکام ماند.<ref> ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.</ref>  
از دیگر وقایع معروف ایام [[حکومت امام علی]] {{ع}} که بنوعبدالقیس در آن نقش پُررنگی ایفا نمودند، فتنه ابن حضرمی است. آغازگر این فتنه، [[صُحار بن عباس]] از بزرگان [[قبیله عبدالقیس]] بود که با علی {{ع}} مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن حضرت طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او نامه‌ای به [[معاویه]] نوشت و او را [[تشویق]] کرد تا در [[بصره]] دست به فعالیت بزند و او هم [[عبدالله بن حضرمی]] را به طرف بصره روانه کرد<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.</ref>. معاویه در این طرح [[براندازی]] بر [[تمایل]] تمیمی‌ها به [[شورش]]، [[امید]] بسته بود و قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر [[قبایل]] [[شهر]] را به نفع معاویه جلب کند<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.</ref>، اما این ماجرا با [[هوشمندی]] [[جاریة بن قدامه]]، نمایندۀ [[امام علی]] {{ع}} و [[پایمردی]] برخی از بزرگان [[شهر]] نظیر [[عمرو بن مرحوم عبدی]] و [[مثنی بن مخربه عبدی]] ناکام ماند<ref> ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.</ref>.


[[عبدالقیس]] و [[کارگزاری]] [[حکومت علوی]]{{ع}}
=== کارگزاری در حکومت علوی {{ع}} ===
مردم عبدالقیس علاوه بر میادین [[جنگی]] در عرصه‌های کارگزاری [[نظام]] حکومت علوی{{ع}} نیز مشارکت داشتند. چندان که برخی منابع از [[والی]] گری [[منذر بن جارود عبدی]] بر [[اصطخر]] به هنگام [[حکومت علی]]{{ع}} خبر داده‌اند. <ref> ابن سعد، الطبقات الکبری،ج۶، ص۸۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۶.</ref>  
مردم عبدالقیس علاوه بر میادین [[جنگی]] در عرصه‌های کارگزاری [[نظام]] حکومت علوی {{ع}} نیز مشارکت داشتند. چندان که برخی منابع از والی‌گری [[منذر بن جارود عبدی]] بر [[اصطخر]] به هنگام [[حکومت علی]] {{ع}} خبر داده‌اند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۶.</ref>.


عبدالقیس و قیام‌های [[ضد]] [[اموی]]
== دوران حکومت بنی‌امیه ==
جریان واقعه [[قیام امام حسین]]{{ع}} عرصه ای برای نقش آفرینی [[قوم]] بنی عبدالقیس در هر دو [[جبهه]] [[حق و باطل]] بود. [[امام حسین]]{{ع}} پیش از حرکت به سوی [[کربلا]] نامه‌هایی به سران قبایل بصره از جمله منذر بن جارود عبدی –بزرگ بنی عبدالقیس- نوشت و آنان را از [[قیام]] خود با خبر کرد<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۳۷.</ref> اما منذر با این [[گمان]] که این امر، [[خدعه]] [[عبیدالله بن زیاد]] برای [[امتحان]] اوست، وی را از موضوع با خبر کرد.<ref> محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین{{ع}}، ج۱، ص۱۹۹.</ref> عبیدالله نیز بی‌درنگ، فرستاده امام{{ع}} را به حضور‌طلبیده، او را گردن زد.<ref> ابن‌اعثم، الفتوح، ج ۵، ص۳۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۸.</ref> در عرصه میدانی [[کربلا]] نیز، [[شاهد]] حضور مردانی از این [[قوم]] هستیم که پس از اطلاع از [[قیام]] [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}}، به انحاء مختلف خود را به [[سپاه]] [[حضرت]] رسانده بودند. [[ادهم]] بن [[امیّه]] [[عبدی]]<ref> المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref> –از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} ساکن در [[بصره]]<ref> النمازی الشاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۱، ص۵۳۳.</ref>-، [[سالم غلام عامر بن مسلم]] عبدی،<ref> السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین{{ع}}، ص۱۹۱.</ref> [[سیف بن مالک عبدی]]،<ref> ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref> [[عامر بن مسلم عبدی بصری]]،<ref> المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref> [[یزید بن ثبیط]](ثبیت- نبیت) عبدی<ref> السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین{{ع}}، صص۱۹۰-۱۹۲.</ref> و پسرانش عبدالله <ref> محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱</ref> و عبیدالله<ref> المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.</ref> نام هفت [[شهید]] از [[مردم]] [[عبدالقیس]] در [[حادثه عاشورا]] است که منابع نام ایشان را در خود به ثبت رسانده‌اند.<ref> دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم{{ع}}، دانشنامه امام حسین{{ع}}، مدخل یاران امام حسین{{ع}}.</ref> در کنار این گروه، عده ای هم از این قوم در [[تقابل]] با [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} در جمع سپاه [[کوفیان]] حاضر شدند و با سید و سالار شهیدان{{ع}} جنگیدند که [[رجاء]] بن [[منقذ]] عبدی-از تازندگان اسب بر [[پیکر امام حسین]]{{ع}}-،<ref> سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۵؛ ابن‌نما حلی، مثیر الاحزان، ص۷۸.</ref> [[رضی]] بن منقذ عبدی<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۱؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۳۲.</ref> و چهره معروف قتله کربلا [[مرة]] بن مُنقذ عبدی - [[قاتل]] علی‌اکبر{{ع}} -<ref> شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۶؛ خوارزمی، مقتل الحسین{{ع}}، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۱۵.</ref> نمونه ای از این افرادند.<ref>ر. ک. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم{{ع}}، دانشنامه امام حسین{{ع}}، مدخل قاتلان امام حسین{{ع}}.</ref>
=== [[قیام عاشورا]] ===
در [[قیام توابین]] نیز [[عبدالقیس]] حضوری در خور توجه داشتند. از جمله افراد حاضر در این واقعه، أبو [[جویریه]] [[عبدی]] بود که پس از پایان معرکه [[عین الورده]]، با هفتاد تن از یارانش به [[کوفه]] بازگشت.<ref> امین، أعیان الشیعه، ج۲، ص۳۱۸.</ref> [[مثنی]] بن [[مخربه عبدی]] هم از جمله کسانی بود که در این [[قیام]] شرکت کرده بود و از [[نبرد عین الورده]] [[جان]] سالم [[بدر]] برده بود.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۶، ص۶۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۴، ص۲۴۴.</ref> حضور در [[قیام مختار]] نیز از دیگر جلوه‌های حضور عبدالقیس در عرصه‌های [[اجتماعی]] و جنبش‌های [[سیاسی]] – نظامی سده نخست [[هجری]] است. پس از [[شکست]] قیام توابین و آغاز قیام مختار، مثنی بن مخربه عبدی به مختار[[دست]] [[بیعت]] داد. مختار او را [[مأمور]] [[تبلیغ]] میان قبیله‌اش (عبدالقیس) و سایر [[قبایل]] [[بصره]] کرد. مثنی به بصره رفت و [[مردم]] [[شهر]] را به بیعت با مختار فرا خواند. جمعی به [[دعوت]] او پاسخ گفتند و او جهت [[نبرد]] با [[حارث]] بن ابی [[ربیعه]] موسوم به قباع –عامل [[ابن زبیر]] در بصره- سپاهی را فراهم آورد. قباع، عباد بن [[حصین]] و [[قیس بن هیثم]] را با سپاهی به مقابله او فرستاد. مثنی شکست خورد و به [[قوم]] خود عبدالقیس [[پناه]] برد. [[سپاه]] [[زبیری]] عازم مقابله با مثنی گردید اما با [[تهدید]] زیاد بن [[عمرو]] عتکی (عنکبی) عقب نشستند. با [[مصالحه]] دو طرف، مثنی از [[شهر]] خارج و به کوفه رفت و به مختار پیوست.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۶۶-۶۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۴۴-۲۴۶.</ref> در مقابل این گروه از عبقسی‌ها، جماعتی دیگر از ایشان به [[حمایت]] از زبیریان برخاستند. [[مصعب بن زبیر]] به هنگام مقابله با [[قیام مختار]]، سپاهی مرکب از [[قبایل]] [[تمیم]]، [[بکر بن وائل]]، [[ازد]]، [[عبدالقیس]]، [[کنده]]، [[مذحج]] و فراریان [[کوفه]] فراهم آورد و سوی کوفه حرکت کرد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۳۱۸.</ref> او در مواجهه با [[سپاه]] مختار، [[فرماندهان]] خود را برگزید و مالک بن منذر را بر [[قبیله عبدالقیس]] [[فرماندهی]] داد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۵.</ref> مختار هم پس از [[شکست]] در مذار و کشته شدن [[عبدالله بن کامل شاکری]] و بسیاری دیگر،<ref> بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref> در «[[حروراء]]» اردو زد<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۶.</ref> و برای مقابله با هر یک از پنج [[قبیله]] [[بصری]]، یک تن از افراد زبده خود را فرماندهی داد و [[عبدالرحمن]] بن [[شریح]] [[همدانی]] را [[مأمور]] مقابله با عبدالقیس کرد.<ref> محمد بن جریر طبری تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۹۹-۱۰۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> آنان در جنگ‌های مهلب بن ابی صفره –عامل [[ابن زبیر]]- در سالهای ۶۵، ۶۶ و ۷۷ [[هجری]] همراه وی بودند و [[میسره]] سپاه وی را تشکیل می‌‌دادند.<ref> عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب،ج۲، ص۷۲۷.</ref>عبدالقیس همچنین، علاوه بر حضور در این [[قیامها]]، با شرکت در جنبشهای [[سیاسی]]- نظامی) اعم از [[شیعی]] و غیر شیعی) نظیر: خیزش بردگان زنگی، [[شورشهای خوارج]]، امرای جنابی [[بحرین]]، در سرزمین‌های پیرامونی خلیج [[فارس]]، [[قدرت]] خود را به رخ قبایل جریانهای [[فکری]]- سیاسی مخالف کشیدند. این وسعت حضور در عرصه‌های گوناگون سیاسی - [[دینی]]، سبب شد [[شیخ مفید]] در [[الارشاد]]،<ref> شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۳۳۳.</ref> نصربن مزاحم منقری در [[پیکار]] [[صفین]]<ref> نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ترجمه، ص۳۲۷، ۴۰۳، ۴۹۷.</ref> و ابن شبه نمیری در [[تاریخ]] [[مدینه منوره]]<ref> ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۳.</ref> بعضی از [[رجال]] قبیله عبدالقیس را [[حجت]] دانسته و [[احادیث]] و روایت‌هایی از زبان ایشان نقل کنند.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>
جریان واقعه [[قیام امام حسین]] {{ع}} عرصه‌ای برای نقش آفرینی [[قوم]] بنی عبدالقیس در هر دو [[جبهه]] [[حق و باطل]] بود<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۳۷.</ref>. در عرصه میدانی [[کربلا]] نیز، [[شاهد]] حضور مردانی از این [[قوم]] هستیم که پس از اطلاع از [[قیام]] سید و [[سالار شهیدان]] {{ع}}، به انحاء مختلف خود را به [[سپاه]] حضرت رسانده بودند. [[ادهم بن امیه عبدی]]<ref>المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref>، [[سالم غلام عامر بن مسلم عبدی]]،<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین {{ع}}، ص۱۹۱.</ref> [[سیف بن مالک عبدی]]<ref>ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref>، [[عامر بن مسلم عبدی بصری]]<ref>المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.</ref>، [[یزید بن ثبیط]](ثبیت- نبیت) عبدی<ref>السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین {{ع}}، صص۱۹۰-۱۹۲.</ref> و پسرانش عبدالله<ref> محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱</ref> و عبیدالله<ref> المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.</ref> نام هفت [[شهید]] از [[مردم]] [[عبدالقیس]] در [[حادثه عاشورا]] است که منابع نام ایشان را در خود به ثبت رسانده‌اند<ref>دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم {{ع}}، دانشنامه امام حسین {{ع}}، مدخل یاران امام حسین {{ع}}.</ref>. در کنار این گروه، عده‌ای هم از این قوم در [[تقابل]] با [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} در جمع سپاه [[کوفیان]] حاضر شدند و با سید و سالار شهیدان {{ع}} جنگیدند<ref>ر. ک: دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم {{ع}}، دانشنامه امام حسین {{ع}}، مدخل قاتلان امام حسین {{ع}}.</ref>.


ویژگی‌ها و اوصاف [[عبدالقیس]]
=== [[قیام توابین]] ===
بنی عبدالقیس أشعر قبائل و خطیب‌ترین آنان بودند<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> که از مشهورترین این شعرا می‌‌توان از المثقب [[عائذ]] بن محصن [[عبدی]]،<ref>زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.</ref> الممزق شأس بن [[نهار]] عبدی<ref> سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.</ref> و... و از جمله خطبای معروفشان به [[زید بن صوحان]] و برادرانش [[سیحان]] و [[صعصعه]]،<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.</ref> صحار بن عباس<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.</ref> و [[مصقلة]] بن رقبه<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۳۲.</ref> که بدین امر، در [[عرب]] مثل شده بود،<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۷.</ref> نام برد. [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] شش [[خصلت]] برای این [[قوم]] برشمرده شده که [[اعراب]] دیگر فاقد آن بودند و آن این که: مهمان نوازترین، ([[جارود]] و فرزندانش) شجاعترین، ([[حکیم بن جبله]]) [[عابدترین]]، ([[هرم بن حیان]]) [[بخشنده]] ترین، (عبد الله بن سوار بن [[همام]]) خطیب‌ترین (مصقلة بن رقبه) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند.<ref> شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.</ref>
در [[قیام توابین]] نیز [[عبدالقیس]] حضوری در خور توجه داشتند. حضور در [[قیام مختار]] نیز از دیگر جلوه‌های حضور عبدالقیس در عرصه‌های [[اجتماعی]] و جنبش‌های [[سیاسی]] ـ نظامی سده نخست [[هجری]] است. در مقابل این گروه از عبقسی‌ها، جماعتی دیگر از ایشان به [[حمایت]] از زبیریان برخاستند. آنان در جنگ‌های [[مهلب بن ابی صفره]] ـ عامل [[ابن زبیر]] ـ در سال‌های ۶۵، ۶۶ و ۷۷ هجری همراه وی بودند و [[میسره]] سپاه وی را تشکیل می‌‌دادند<ref>[[عمر رضا کحاله]]، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.</ref>. عبدالقیس همچنین، علاوه بر حضور در این قیام‌ها، با شرکت در جنبش‌های [[سیاسی]] ـ نظامی اعم از [[شیعی]] و غیر شیعی نظیر: خیزش بردگان زنگی، [[شورش‌های خوارج]]، امرای جنابی [[بحرین]]، در سرزمین‌های پیرامونی خلیج فارس، [[قدرت]] خود را به رخ قبایل جریان‌های [[فکری]] ـ سیاسی مخالف کشیدند<ref>بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵-۱۴۶.</ref>.
بنی عبدالقیس از قدیم الایام به تشیع‌اش شناخته می‌‌شدند. [[ابن قتیبه]] در المعارف در ذیل ترجمه صحار عبدی آورده است: «وکان عثمانیاً وکانت [[عبد القیس]] تتشیَّع فخالفها».<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۳۳۹، ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵</ref> [[مردم]] این [[قبیله]] محل [[اعتماد]] [[اهل بیت]]{{ع}} بودند چندان که علی{{ع}} به هنگام بازگرداندن [[عایشه]] به [[مدینه]] (پس از [[واقعه جمل]])، عبدالقیس را خطاب قرار داد تا چند تن از [[بهترین زنان]] خود را حاضر کنند و آنان نیز چنین کردند و بیست یا چهل تن از ایشان را نزد [[حضرت]] حاضر کردند. پس به دستور ایشان، آنان با [[پوشیدن]] [[عمامه]] و [[شمشیر]]، عایشه را تا مدینه [[همراهی]] نمودند.<ref> شیخ مفید، الکافئة فی رد توبة الخاطئه، ص۱۳. نیز ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۲</ref> همچنین، [[عبدالقیس]] در بسیاری از [[روایات]] [[نبی خاتم]]{{صل}} و سلاله پاکش{{ع}} مورد [[ستایش]] قرار گرفتند و از ایشان با تعابیری نظیر «خیر [[أهل]] [[مشرق]]»<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۸؛ فسوی، المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۹۸.</ref> و «[[عبد القیس]] [[خیر]] [[ربیعه]]»<ref> در روایاتی از پیامبر{{صل}} (الطبرانی، المعجم الاوسط، ج۷، ص۱۴۹) و نیز امیرالمؤمنین{{ع}} و امام حسین{{ع}} (مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸) با تعابیر مشابهی از بنوعبدالقیس به عنوان «بهترین ربیعه» یاد شده است.</ref> یاد شده است. از [[امام رضا]]{{ع}} هم به نقل از اجداد طاهرینش نقل شده که [[رسول خدا]]{{صل}} چهار [[قبیله]]: [[انصار]]، عبدالقیس، أسلم و [[بنی تمیم]] را [[دوست]] داشت.<ref>شیخ مفید، الخصال، ص۲۸۸.</ref>-<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.</ref>


==اعلام و رجال بنی عبدالقیس==  
== اعلام و رجال بنی عبدالقیس ==
از رجال و مشاهیر بسیار عبدالقیس در [[جاهلیت]] و [[اسلام]] علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون [[زید بن صوحان]]<ref> خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۴۳؛ رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶۵.</ref> و برادرانش [[سیحان]]<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۶۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۳۸۳.</ref> و [[صعصعه]]،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۷۸.</ref> حُکیم بن [[جبله]] [[عبدی]]،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۱.</ref> سفیان بن [[مصعب]] عبدی،<ref> امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۹۴.</ref> [[عمرو بن مرجوم]] عصری،<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۴.</ref> [[جویریة]] بن مسهِّر عبدی<ref> ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۹۰.</ref> و [[جارود بن منذر]] عبدی<ref> ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج۱، ص۲۴۶.</ref> که همگی در زمره [[اصحاب پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} قرار داشتند، می‌توان به نام شعرای بنامی چون المثقب [[عائذ]] بن محصن عبدی،<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.</ref> الممزق شأس بن [[نهار]] عبدی،<ref> سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.</ref> الصلتان عبدی که [[شعر]] [[جریر]] و [[فرزدق]] را [[داوری]] کرد،<ref>ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۴۹۱؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۷۳.</ref> [[یزید]] بن خذّاق [[عبدی]]،<ref>زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۸۲.</ref> الأعور الشنی [[بشر بن منقذ]]،<ref> ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، ج۲، ص۶۲۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۹.</ref> أبی البحر الخطی،<ref>ر. ک. آقابزرگ تهرانی، الذریعه، ج۹ ق۱، ص۳۵-۳۶.</ref> [[مفضل]] بن [[عامر]] صاحب قصیده المنصفه<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.</ref> و... و از خطبای معروفی نظیر [[زید بن صوحان]] و برادرانش [[سیحان]] و [[صعصعه]]،<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.</ref> صحار بن عباس<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.</ref> و [[مصقلة]] بن رقبه<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۳۲.</ref> که بدین امر، در [[عرب]] مثل شده بود،<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۷.</ref> اشاره کرد. ضمن این که از عبّاد و زهاد معروف آنان به [[هرم بن حیان]]- از زهاد هشتگانه و از [[یاران علی]]{{ع}}-<ref> تفرشی، نقد الرجال، ج۵، ص۴۷؛ اردبیلی، جامع الرواة، ج۲، ص۳۱۱.</ref> و از [[زنان]] نامدار این [[قبیله]] هم می‌‌توان از أم [[ذریح]] العبدیة –از حاضران در [[جمل]] و [[مادر]] [[جوانی]] که به دستور علی{{ع}} [[قرآن]] را بین دو [[سپاه]] حمل کرد و [[اصحاب]] [[طلحه]] و [[زبیر]] او را به [[شهادت]] رساندند.-<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۲.</ref> أم أوفی العبدیه،<ref> تستری، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۱۹۲.</ref> [[ماریه]] بنت [[منقذ]] یا سعید العبدیه –از زنان [[مجاهد]] [[عبدالقیس]] و خانه‌اش محل تجمع [[شیعیان]] [[بصره]] و محل ذکر [[فضائل]] [[آل محمد]]{{صل}}-<ref> تستری، قاموس الرجال، ج۱۲، ص۳۴۳.</ref> أم [[شوق]] العبدیه –از [[راویان]] بعض [[آیات]] پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} مثل بارش [[خون]]-<ref> ر. ک. ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۴۸۷.</ref> یاد کرد. همچنین از روات [[ائمه]] از [[قبیله عبدالقیس]] می‌‌توان به [[عبد الله بن حکیم بن جبله]] از راویان [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، <ref> شیخ طوسی، رجال، ص۷۵.</ref> اشاره کرد. ضمن این که از زید بن رواحه عبدی،<ref> ر. ک. احمدی میانجی، مکاتب الرسول، ج۱، ص۴۵۴؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المثاقب، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref> [[نجم بن حطیم]]<ref>شبستری، الفائق فی رواة و اصحاب الامام صادق{{ع}}، ص۳۴۴.</ref> و [[یونس]] بن أبی [[یعفور]]<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۰.</ref> در شمار [[اصحاب]] و [[راویان]] [[امام باقر]]{{ع}} و از إبراهیم بن خالد بن [[عطار]] معروف به ابن أبی ملیقه،<ref>نجاشی، رجال، ص۲۴.</ref> إبراهیم بن نعیم العبدی،<ref> ابن داود، رجال، ص۳۴.</ref>[[بشر]] بن الصلت العبدی الکوفی،<ref> شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۹.</ref> [[بکر بن محمد]] العبدی العابد،<ref> شیخ طوسی، رجال، ص۱۷۰.</ref> جفیر بن الحکم،<ref> نجاشی، رجال، ص۱۳۱؛ تفرشی، نقد الرجال، ج۱، ص۳۶۷.</ref> [[الحسن]] بن السری،<ref> شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۰؛ ابن داود، رجال، ص۷۳.</ref> حفص بن [[سلیم]]،<ref> شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۰.</ref> [[خلاد]] بن [[عامر]] المسلمی العبدی،<ref>اردبیلی، جامع الرواة، ج۱، ص۲۹۷؛ امین،اعیان الشیعه، ج۶، ص۳۲۸.</ref> [[خلیل]] العبدی،<ref> نجاشی، رجال، ص۱۵۳؛ ابن داود، رجال، ص۸۹.</ref> [[عبد الله بن أبی یعفور]]،<ref> نجاشی، رجال، ص۲۱۳؛ شیخ طوسی، رجال، ص۲۳۰.</ref> مسعدة بن صدقة،<ref> نجاشی، رجال، ص۴۱۵.</ref> منذر بن جفیر<ref> تفرشی، نقد الرجال، ج۴، ص۴۱۸.</ref> و... به عنوان بخشی از راویان بی‌شمار [[امام صادق]]{{ع}} یاد کرد. از اصحاب و راویان [[عبدی]] دیگر [[ائمه معصومین]]{{ع}} هم می‌‌توان به اسامی إبراهیم بن نعیم العبدی معروف به أبی الصباح الکنانی از [[راویان امام کاظم]]{{ع}}<ref> شیخ طوسی، رجال، ص۱۲۳.</ref> و [[عمر]] بن [[محمد بن عبد]] [[الرحمن]] بن أُذینه،<ref> نجاشی، رجال، ص۲۸۳.</ref> [[ذریح بن محمد المحاربی]]،<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۱۵۹.</ref> أبو هفان عبد الله بن أحمد بن [[حرب]] بن مهزم العبدی صاحب کتابهای: أشعار [[عبد]] القیس وأخبارها، و [[شعر]] أبی طالب بن [[عبد المطلب]] وأخباره [[جمعه]] وشرحه و کتاب طبقات الشعراء<ref> نجاشی، رجال، ص۲۱۸.</ref> و [[داود بن علی]] العبدی از أصحاب [[امام رضا]]{{ع}} <ref> تفرشی، نقد الرجال، ج۲، ص۲۱۶.</ref> و نیز محمد بن إبراهیم الحضینی الأهوازی<ref>تستری، قاموس الرجال، ج۹، ص۱۰.</ref> و المختار بن زیاد از أصحاب [[امام جواد]]{{ع}} <ref> شیخ طوسی، رجال، ص۳۷۸؛ ابن داود، رجال، ص۱۸۷.</ref> و [[حجاج]] بن سفیان العبدی از أصحاب [[امام حسن عسکری]]{{ع}} <ref>امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۶۵</ref> اشاره کرد.<ref> برای مطالعه بیشتر ر. ک.نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه{{ع}}، ص۵۷-۶۱.</ref> از [[فقهاء]] بنی [[عبدالقیس]] می‌‌توان از [[عمر]] بن أذینه –از بزرگان فقهاء و از [[شاگردان امام صادق]]{{ع}}- <ref> تفرشی، نقد الرجال، ج۳، ص۳۶۳.</ref> و از أدباء آنان از [[حرب]] بن الحکم بن المنذر بن الجارود العبدی البصری –از شعرای نامی-،<ref> ر. ک. الحسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۱۱.</ref> [[هارون]] بن منصور العبدی از [[مشایخ]] [[حسن بن محبوب]]،<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۶۰.</ref> [[هانئ]] بن محمد العبدی -از مشایخ [[شیخ صدوق]]-<ref> خویی، معجم رجال الحدیث، ج۲۰، ص۲۷۴؛ آقابزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، ج۱، ص۳۳۰.</ref> و علی بن المقرب العیونی -از شعرای مشهور أحساء متوفای ۶۲۹ [[هجری]] است،<ref> امین، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۴۷.</ref> نام برد.<ref> علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۴۷-۹۲.</ref>
از رجال و مشاهیر بسیار عبدالقیس در [[جاهلیت]] و [[اسلام]] علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون [[زید بن صوحان]]<ref>خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۴۳؛ رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶۵.</ref> و برادرانش [[سیحان بن صوحان]]<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۶۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۳۸۳.</ref> و [[صعصعه]]<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۷۸.</ref>، [[حُکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۱.</ref> و ... که همگی در زمره [[اصحاب پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ائمه]] {{عم}} قرار داشتند، می‌توان به نام شعرای بنامی چون المثقب [[عائذ بن محصن عبدی]]<ref> ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.</ref> الممزق [[شأس بن نهار عبدی]]<ref> سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.</ref> و ... و از خطبای معروفی نظیر [[زید بن صوحان]] و برادرانش [[سیحان]] و [[صعصعه]]<ref>ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.</ref> اشاره کرد.  


نتیجه گیری
== نتیجه گیری ==
[[مهاجرت]] [[آل]] عبدالقیس از تهامه به سوی عمان و [[بحرین]] و برقراری [[روابط سیاسی]]- نظامی، مذهبی- [[تجاری]] با [[ایرانیان]] ساکن در این [[سرزمین‌ها]] و فراسوی خلیج [[فارس]]، سرآغاز فصل جدیدی از دگرگونی‌های [[سیاسی]]، نظامی، [[نژادی]]، [[دینی]] در منطقه خلیج فارس گردید که با یک روند [[تاریخی]] به [[تولد]] یک نوع [[فرهنگ]] [[ایرانی]]- [[عربی]] منجر شد. بنو عبدالقیس متأثر از زبان و [[ادب]] ایرانی، بسیاری از واژگان ایرانیان را پذیرفت و در [[ارتباط]] با این [[قوم]]، ذائقه و قریحه [[شاعری]] شان تقویت شد و [[شاعران]] پر آوازه ای همچون مثقب العبدی، ممزق العبدی به [[جامعه]] ادبی [[شبه جزیره عربی]] تقدیم کردند. در بعد دینی، بسیاری از [[باورهای دینی]] ایرانیان) زرتشتیگری و مانویت) دراندیشه [[عرب]] بحرین و عمان، جای پایی مناسب برای خویش یافت و حریفی [[قوی]] پنچه برای [[دیانت]] عیسوی در سواحل خلیج فارس گشت. بنی عبدالقیس با [[طیب]] خاطری که در گرویدن به [[اسلام]] داشتند و نیز نقش بسیار مهمی که در [[سرکوب]] [[مرتدان]] ایفا کردند، دارای وجهه مثبتی در نزد [[مسلمانان]] شدند و به دلیل آشنائی با موقعیت طبیعی - [[انسانی]] ایالت‌های جنوبی [[امپراتوری]] [[ایران]]، طلایه دار [[فتوحات اسلامی]] در سرزمین‌های [[ایرانی]] خلیج [[فارس]] گردیدند. این [[قبیله]]، از [[دوران پیامبر]]{{صل}} با [[اهل بیت]]{{ع}} ایشان، رابطه [[حسنه]] برقرار کرد و در فردای بعد از [[رحلت]] آن [[حضرت]]، به‌ویژه در عصر [[حکومت امام علی]])ع(، در بسیاری از [[جنگ‌ها]] جانفشانی نمود. اگر چه بعد از [[شهادت امام]]{{ع}}، شرایط به گونه ای پیش رفت که [[قدرت سیاسی]] از دست [[امامان شیعه]] خارج شد و حضور مؤثر [[سیاسی]] - [[شیعی]] اینان کم رنگ گردید اما با این وجود، در بسیاری از جنبشهای شیعی همانند [[واقعه کربلا]]، قیامهای [[توابین]] و مختار ثقفی حضوری فعال داشتند. این سخنان به این معنی نیست که تمام اهالی این [[قبایل]] دارای گرایش‌های شیعی بوده‌اند بلکه گروه‌هایی از اینان نیز در جبهه‌های [[متخاصم]]، رو در روی [[برادران]] عبدالقیسی خود در نبردهای: [[صفین]]، [[عاشورا]]، نبردهای [[ابن زبیر]] با مختار و قیامهای نافرجام [[خوارج]] [[شمشیر]] کشیدند و [[خون]] برادران خویش را بر [[زمین]] ریختند. با این وجود، [[گرایش]] اغلب بنی عبدالقیس به [[تشیع]]، سبب شد که [[شیعیان]] در سواحل شرقی [[عربستان]] ریشه بدوانند و حتی سواحل شمالی خلیج فارس را با [[مکتب تشیع]] آشنا کنند. منشأ [[عربی]] تشیع در این منطقه به حدی واضح است که کسی نمی‌تواند ادعا کند که [[رشد]] و گسترش [[شیعه]] در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس دارای ریشه غیر عربی است.<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref>-<ref> برای مطالعه بیشتر در باره نقش عبدالقیس در تشیع و آثار تمدنی ایشان ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه{{ع}}، ص۶۳-۶۸.</ref>
[[مهاجرت]] آل عبدالقیس از تهامه به سوی عمان و [[بحرین]] و برقراری [[روابط سیاسی]] ـ نظامی، مذهبی ـ [[تجاری]] با [[ایرانیان]] ساکن در این [[سرزمین‌ها]] و فراسوی خلیج فارس، سرآغاز فصل جدیدی از دگرگونی‌های [[سیاسی]]، نظامی، [[نژادی]]، [[دینی]] در منطقه خلیج فارس گردید که با یک روند [[تاریخی]] به [[تولد]] یک نوع [[فرهنگ]] [[ایرانی]] ـ [[عربی]] منجر شد. بنوعبدالقیس متأثر از زبان و [[ادب]] ایرانی، بسیاری از واژگان ایرانیان را پذیرفت و در [[ارتباط]] با این [[قوم]]، ذائقه و قریحه شاعری‌شان تقویت شد و [[شاعران]] پُر آوازه‌ای همچون [[مثقب العبدی]]، [[ممزق العبدی]] به [[جامعه]] ادبی [[شبه جزیره عربی]] تقدیم کردند. در بُعد دینی، بسیاری از [[باورهای دینی]] ایرانیان (زرتشتیگری و مانویت) در اندیشه [[عرب]] بحرین و عمان، جای پایی مناسب برای خویش یافت و حریفی [[قوی]] پنچه برای [[دیانت]] عیسوی در سواحل خلیج فارس گشت. بنی عبدالقیس با [[طیب]] خاطری که در گرویدن به [[اسلام]] داشتند و نیز نقش بسیار مهمی که در [[سرکوب]] [[مرتدان]] ایفا کردند، دارای وجهه مثبتی در نزد [[مسلمانان]] شدند و به دلیل آشنائی با موقعیت طبیعی - [[انسانی]] ایالت‌های جنوبی [[امپراتوری]] [[ایران]]، طلایه‌دار [[فتوحات اسلامی]] در سرزمین‌های [[ایرانی]] خلیج فارس گردیدند. این [[قبیله]]، از [[دوران پیامبر]] {{صل}} با [[اهل بیت]] {{ع}} ایشان، رابطه [[حسنه]] برقرار کرد و در فردای بعد از [[رحلت]] آن [[حضرت]]، به‌ویژه در عصر [[حکومت امام علی]] {{ع}}، در بسیاری از [[جنگ‌ها]] جانفشانی نمود. اگر چه بعد از [[شهادت امام]] {{ع}}، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که [[قدرت سیاسی]] از دست [[امامان شیعه]] خارج شد و حضور مؤثر [[سیاسی]] - [[شیعی]] اینان کم رنگ گردید اما با این وجود، در بسیاری از جنبش‌های شیعی همانند [[واقعه کربلا]]، قیام‌های [[توابین]] و [[مختار ثقفی]] حضوری فعال داشتند. این سخنان به این معنی نیست که تمام اهالی این [[قبایل]] دارای گرایش‌های شیعی بوده‌اند بلکه گروه‌هایی از اینان نیز در جبهه‌های [[متخاصم]]، رو در روی [[برادران]] عبدالقیسی خود در نبردهای: [[صفین]]، [[عاشورا]]، نبردهای [[ابن زبیر]] با مختار و قیام‌های نافرجام [[خوارج]] [[شمشیر]] کشیدند و [[خون]] برادران خویش را بر [[زمین]] ریختند. با این وجود، [[گرایش]] اغلب بنی عبدالقیس به [[تشیع]]، سبب شد که [[شیعیان]] در سواحل شرقی [[عربستان]] ریشه بدوانند و حتی سواحل شمالی خلیج فارس را با [[مکتب تشیع]] آشنا کنند. منشأ [[عربی]] تشیع در این منطقه به حدی واضح است که کسی نمی‌تواند ادعا کند که [[رشد]] و گسترش [[شیعه]] در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس دارای ریشه غیر عربی است<ref> بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۶-۱۴۷؛ برای مطالعه بیشتر در باره نقش عبدالقیس در تشیع و آثار تمدنی ایشان ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه {{ع}}، ص۶۳-۶۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
خط ۱۱۷: خط ۱۰۲:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:بنی‌عبدالقیس]]
{{قبایل عرب}}
{{قبایل عرب}}
[[رده:قبیله‌های عرب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۴۳

بنی‌ عبدالقیس از قبایل عدنانی است که دارای متفرعات زیادی است. با افزایش جمعیت از محل اصلی خود یعنی تهامه به سرزمین‌های دیگر مهاجرت کردند. جنگ با ایرانیان، بنی تمیم و نمر بن قاسط از مهمترین جنگ‌های زمان جاهلیت این قبیله است. در زمان جاهلیت بت پرست بودند، سپس نصرانی شده و با ظهور اسلام، مسلمان شدند. آنان همواره یار و حامی پیامبر (ص) و جانشینان آن حضرت بودند و در جنگ‌های زمان امیرالمؤمنین (ع) و عاشورا نقش پررنگی داشتند.

نام و نسب

عبد القیس در شمار قبایل عدنانی و از شاخه‌های قبائل ربیعه است که نسب از مردی به نام عبد القیس بن أفصی بن دعمی بن جدیلة بن أسد بن ربیعة بن نزار بن معد بن عدنان می‌‌برند[۱]. از مردم این قبیله در تاریخ اسلام و عرب با نسبت «عبدی» و «عبقسی» یاد شده است[۲].

ویژگی‌ها و اوصاف

بنی عبدالقیس أشعر قبائل و خطیب‌ترین آنان بودند[۳] که از مشهورترین این شعرا می‌‌توان از المثقب عائذ بن محصن عبدی[۴]، الممزق شأس بن نهار عبدی[۵] و... و از جمله خطبای معروفشان به زید بن صوحان و برادرانش سیحان بن صوحان و صعصعه بن صوحان[۶]، صحار بن عباس[۷] و مصقلة بن رقبه[۸] که بدین امر، در عرب مثل شده بود[۹] نام برد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه شش خصلت برای این قوم برشمرده شده که اعراب دیگر فاقد آن بودند و آن اینکه: مهمان نوازترین، (جارود و فرزندانش) شجاع‌ترین، (حکیم بن جبله) عابدترین، (هرم بن حیان) بخشنده‌ترین، (عبد الله بن سوار بن همام) خطیب‌ترین (مصقلة بن رقبه) و بهترین راهنمای عرب از این قوم بودند[۱۰].

بنی عبدالقیس از قدیم الایام به تشیعشان شناخته می‌‌شدند. مردم این قبیله محل اعتماد اهل بیت (ع) بودند چندان که علی (ع) به هنگام بازگرداندن عایشه به مدینه (پس از واقعه جمل)، عبدالقیس را خطاب قرار داد تا چند تن از بهترین زنان خود را حاضر کنند و آنان نیز چنین کردند و بیست یا چهل تن از ایشان را نزد حضرت حاضر کردند. پس به دستور ایشان، آنان با پوشیدن عمامه و شمشیر، عایشه را تا مدینه همراهی نمودند[۱۱]. امیرالمؤمنین (ع) و امام حسین (ع)[۱۲] از بنوعبدالقیس به عنوان «بهترین ربیعه» یاد شده است[۱۳].

تاریخ جاهلی

منازل و مساکن در جاهلیت

موطن اصلی عبدالقیس در جاهلیت «تهامه»[۱۴] بود[۱۵]، اما به مرور زمان و در پی افزایش جمعیت، مجبور به ترک دیار خود و هجرت به بحرین[۱۶] و عمان شدند[۱۷]. زمان این مهاجرت را همزمان با ظهور اسلام یا اندکی قبل از آن و به نقلی به احتمال زیاد، مقارن با سال‌های فروپاشی امپراتوری اشکانی و روی کار آمدن شاهنشاهی ساسانیان گفته‌اند[۱۸]. بنی عبدالقیس، به زعامت عَبدالعُزی بن عنزی[۱۹] بر بحرین سلطه یافتند[۲۰] و با برقراری روابط با قبیله ازد ـ از ساکنین کهن بحرین ـ، آن دیار را میان خود تقسیم کردند[۲۱]. این جابجایی عظیم جمعیتی، هر چند از بُعد سیاسی مورد توجه قرار گرفته اما پیامدهای ادبی، شعری و دینی آن نسبتاً مغفول مانده است. عبدالقیسی‌ها تا هنگامی که در "بادیة العرب" (کانون فصاحت و بلاغت) مقیم بودند، شاعران و سخنوران نام آوری در میان آنان پدید نیامد. اما بعد از مهاجرت به سوی عمان و خلیج فارس، نوعی از تحول و پویایی فرهنگی میان آنان نمایان گردید؛ به‌طوری که در میان عبدالقیسی‌های بحرین، شاعران و خطیبان[۲۲] ظریف گو و چیره دستی پیدا شدند و بر اشتهار این قبیله افزودند[۲۳]. از دیگر پیامدهای مهاجرت بنی عبد القیس به سواحل خلیج فارس، نفوذ مسیحیت در میان آنان است[۲۴].

عبدالقیس بن افصی را سومین خاندان از قبیله ربیعه دانسته‌اند که به ریاست دست یافت. مدت زمانی ریاست و پرچمداری این قبیله را نسل اندر نسل برای خود حفظ کردند و سپس آن را به تیره نمر بن قاسط بن هنب بن افصی واگذاردند[۲۵]. جنگ‌های این قبیله در دوران جاهلیت در سه دسته قابل بررسی است:

جنگ با ایرانیان

در اوایل قرن چهارم میلادی قبایل بحرینی ـ از جمله بنو عبدالقیس ـ با استفاده از خردسالی شاپور دوم ساسانی ـ پادشاه ایران ـ با عبور از خلیج فارس، شهرها و بنادر ساحلی کرانه‌های شمالی خلیج فارس را مورد تاخت و تاز قرار دادند و اموال زیادی را به یغما بردند. با بزرگ شدن شاپور ـ ملقب به ذی الاکتاف ـ، شاهنشاه ساسانی ایران، در سال ۳۲۶ میلادی تصمیم به قلع و قمع و سرکوب قبایل یاغی گرفت. پس به ناگاه بر آنان حمله برد و جمعی را کشته و جمعی دیگر را به اسارت گرفت. سپس خشمگینانه با گذر از دریا، به سوی هَجَر تاخت و بسیاری از مردمان قبایل بکر بن وائل، بنی تمیم و عبدالقیس را به هلاکت رساند و به نقلی مشهور، کتف‌های یاغیان را به هم دوخت[۲۶] و از این رو در تاریخ به «ذو الاکتاف» شهره شد[۲۷]. شاپور دوم با بنای شهر شاپور در بحرین، جهت دفع طغیان احتمالی، قبایل بنی حنظله را در بیابان‌های اهواز و بصره اسکان داد و بنی عبدالقیس را در کرمان و به روایت دیگر، در بیابان‌های هجر و یمامه پراکنده کرد و با انهدام قنات‌ها، چشمه‌ها و سایر منابع آبی آنها، این قبایل را آواره و بیچاره ساخت[۲۸].

جنگ با نمر بن قاسط

سبب این جنگ داخلی را، راضی نبودن عبدالقیس به حکم بنی نمر بن قاسط گفته‌اند. در پی این نارضایتی، بنو عبدالقیس بر عامر الضحیان ـ رییس قبیله ربیعه ـ حمله بردند و او را به هلاکت آوردند. پس آن گاه با ایشان از در سازش در آمدند و به ازای پرداخت هزار شتر دیه، با آنان صلح کردند. اما نمر بن قاسط با تأخیر عبدالقیس در پرداخت باقی مبلغ دیه، بنی نمر چهار اسیر عبدالقیسی در بند خود را کشتند. پس عبدالقیس در صدد انتقام برآمدند و این آغازی شد بر جنگ خونین بین این دو طایفه[۲۹].

جنگ با بنی تمیم

تعرض عبدالقیس به باغات بنی منقر بن تمیم در «عینین» که روستایی در بحرین با درختان خرمای بسیار بود، موجب شد تا بنی منقر جهت دفع این تجاوز از همپیمان خود ـ بنی مجاشع ـ کمک بطلبد. تخاصمات دو طرف جنگی را بین آنان رقم زد که در تاریخ با نام «یوم عینین» شناخته می‌‌شود[۳۰].

ادیان جاهلی

مردم قبیله عبدالقیس مانند بسیاری از اعراب جاهلی، بت می‌‌پرستیدند. بت معروف آنان «ذو اللبا» نام داشت که در مشعر نگهداری می‌‌شد و بنوعامر مسئولیت حفظ و نگهداری آن را بر عهده داشتند[۳۱]، اما جمعی از آنان نیز به جهت قرار داشتن بحرین بر سر راه هیات‌های تجاری و تبلیغی مسیحیان رومی و حبشی، تحت تاثیر آنان به آیین نصرانی در آمدند[۳۲]. همچنین، فرمانبرداری بی‌چون و چرای این منطقه از حکومت ایران و وجود ارتباط وثیق فی ما بین بحرین و ایران، این احتمال را که گروه‌هایی از مردم این منطقه به آیین زرتشتی گرایش یافته باشند[۳۳].

دوران عصر نبوی

در باب چگونگی پذیرش اسلام و وفود آنان نزد نبی خاتم (ص) روایات مختلفی وجود دارد که این امر می‌‌تواند حاکی از اسلام‌پذیری بنی‌ عبدالقیس، به گونه‌های مختلف و در طی مراحل متعدد باشد. بر اساس نقل برخی از این روایات، سبب اسلامشان این بود که مردی از ایشان در حالی که با خود کالای خرما و پارچه حمل می‌‌کرد، به این شهر وارد شد. او پس از دیدار با رسول خدا (ص) اسلام آورد و پس از آموختن سوره حمد و سوره علق، همراه با نامه‌ای از پیامبر (ص) به عبدالقیس به سرزمینش هجر بازگشت. پس از بازگشت، همسرش حالات و افعال عجیب منقذ را به پدر خبر داد. در پی دیداری که بین منذر اشج و منقذ اتفاق افتاد، اشج عصری اسلام آورد. اشج، نامه رسول خدا (ص) را بین قوم خود عصر و محارب قرائت کرد و بدین ترتیب همگی اسلام آوردند و نمایندگانی را به سوی مدینه فرستادند[۳۴].

شاید سفر این دانش آموختۀ قرآنی، را بتوان اوّلین حضور اسلام در بحرین نامید. در روایتی دیگر هم آمده که در سال دهم هجرت، جارود بن عمرو پیشوای مسیحی عبدالقیس با جماعتی از قوم خود نزد رسول خدا (ص) آمدند. حضرت، اسلام را بر ایشان عرضه داشت و جارود را بر پذیرش آن ترغیب نمود. جارود با این سخن که «من دینی دیگر دارم و نمی‌توانم آن را رها کنم»، از پذیرش آن شانه خالی کرد. اما پیامبر (ص) دین اسلام را از دین ترسایی بهتر دانست. جارود هم با اخذ ضمانت از آن حضرت که دین اسلام بالاتر و بهتر از آیین مسیحیت است، به اسلام گروید[۳۵] و در پی او همراهان او هم اسلام آوردند. پس به نزد قوم خود بازگشتند و آنان را به اسلام دعوت کردند و جمله به آیین اسلام در آمدند[۳۶].

در برخی دیگر از گزارشات هم در باب چگونگی پذیرش اسلام و وفد آنان به مدینه چنین آمده که: در سال ۸ هجری، رسول خدا (ص) علاء بن حضرمی را همراه با نامه‌ای به سوی منذر بن ساوی عبدی که از سوی پادشاه ایران حکمران بحرین بود، فرستاد و مرزبانان و امیران بحرین را به اسلام فرا خواند. مُنذر بن ساوی[۳۷] ـ حاکم شهر اسبذ و امیر اعراب بحرین ـ[۳۸] و اسپیدویه ـ مرزبان هَجَر ـ[۳۹] اسلام آوردند و به تبع ایشان، بسیاری از اعراب و ایرانیان بحرین نیز مسلمان شدند[۴۰]، اما هنوز جمعیت چشمگیری دل در گرو یهودیت، مسیحیت و زرتشتی گری داشتند[۴۱]. منذر بن ساوی طی نامه‌ای از پیامبر (ص) در این باب چاره جویی خواست و پیامبر (ص) او را به بردباری فرا خواند و فرمان به گرفتن جزیه داد[۴۲]. با دریافت نامه رسول خدا (ص)، بزرگان و اهالی بحرین، هیئت نمایندگی خود را خدمت نبی مکرم اسلام (ص) فرستادند[۴۳]. هیأت نمایندگی عبدالقیس، به مدت ۱۰ روز در خانه "رملة بنت حارث" اسکان یافتند و از ایشان پذیرایی به عمل آمد[۴۴]. این گروه، سرانجام، همراه با بدرقه و هدایای پیامبر (ص) به سوی قوم بازگشتند[۴۵].

دوران خلافت ابوبکر و عمر

جریان موسوم به ارتداد قبایل

پس از رحلت پیامبر (ص) و درگذشت منذر بن ساوی، جزیرة العرب و بحرین را آشوب فرا گرفت. برخی قبایل از اسلام رو بر گرداندند و با افراشتن علم طغیان بر ضد حکومت مدینه صف آرایی کردند. در این میان، بنی عبدالقیس با ارشاد و راهنمایی جارود بن معلی، در اسلام ثابت قدم ماندند. جارود با زیرکی و دانائی، شبهه را از قومش زدود و در جواب آن دسته از قوم که به او گفتند: «اگر محمد پیغمبر بود هرگز نمی‌مرد» وفات پیامبران متعدد خداوند را یادآور شد و پاسخ داد: «محمد هم مانند آنان وفات یافت و من گواهی می‌‌دهم که لا اله الا الله و محمد رسول الله». بدین ترتیب، عبدالقیسی‌ها با تصدیق سخنان بزرگ قوم خود، در اسلامشان پایدار ماندند[۴۶]. اما قبایل بنی بکر بن وائل که از قدیم با این قوم در اختلاف و کشمکش بودند، با سخن از برتری خود بر آل عبدالقیس در نزد شاه ایران، تأیید او را برای پادشاهی منذر بن نعمان بر بحرین به دست آوردند[۴۷].

دوران فتوحات اسلامی

با برقراری آرامش در سرزمین‌های کرانه جنوبی خلیج فارس، علاء حضرمی در رقابت با سعد بن ابی وقاص به سوی سواحل شمالی خلیج فارس، به‌ویژه ایالت فارس لشکر کشید و در این لشکرکشی توانست بر بسیاری از روستاها و شهرهای ساحلی دست یابد و تا حوالی اصطخر پیشروی کند و با تسخیر شهر توج آنجا را سرای هجرت خویش قرار دهد[۴۸]. هیربد ـ سردار ایرانیان ـ، ارتباط علاء را با کشتی‌هایش قطع و او را به محاصره انداخت. خبر این واقعه به خلیفه دوم رسید و او با اعزام لشکر علاء و سپاهیانش را از مهلکه نجات داد[۴۹]. این لشکرکشی تلفات زیادی برای مسلمانان داشت. عثمان بن ابی العاص ثقفی بار دیگر با لشکریانی به سوی جزایر و بنادر ایالت فارس تاخت[۵۰] و با غافلگیر کردن مرزبان کرمان، در جزیره «بنی کاوان»[۵۱] و کشتن او، روحیه پایداری اهالی کرمان را در جنگ‌های آتی تضعیف کرد[۵۲]. با وخامت اوضاع، شهرک، ـ مرزبان ایالت فارس، ـ با لشکر سی هزار نفری از اساوره در برابر سپاه سه هزار نفری عثمان بن ابی العاص در «ریشهر» [۵۳] صف آرائی کردند[۵۴]. این دو سپاه، در ناحیه «ریشهر» وارد مصاف شدند. با قتل شهرک[۵۵] شیرازه سپاه ایران از هم گُسست و راه برای پیشروی مسلمانان به سوی سرزمین‌های داخلی ایران ـ از جانب خلیج فارس ـ باز شد[۵۶].

عبدالقیسی‌ها جدا از شرکت در نبردهای فاتحانه ایالت‌های جنوبی شاهنشاهی ساسانی، با حضور فعال در نبردهای جبهه غربی قلمرو ساسانی، نظیر: مهران و قادسیه نیز نقش عمده ای در فرو ریختن دیوارهای تدافعی ایرانیان بر عهده داشتند[۵۷].

سکونت در شهرهای اسلامی

گسترش فتوحات در نواحی و شهرهای گوناگون سبب شد تا تیره‌های عبدالقیس در نواحی مختلف پراکنده شوند و با اجرای سیاست اسکان قبایل عرب در شهرهای مفتوحه، شهرهای توج و موصل سکونت‌گاه تیره‌های مختلف عبدالقیس به‌ویژه اللبُوه گشت[۵۸]. علاوه بر آن دغدغه‌های تازه سرداران و بزرگان خلافت اسلامی مدینه در اسکان سپاهیان عرب و تأمین علوفه چارپایان و سایر نیازهای آنها، موجب شد تا سعد بن ابی وقاص، به امر خلیفه دوم، سنگ بنای اولیه شهر کوفه را در این ناحیه گذاشت[۵۹]. با تأسیس کوفه و سپس بصره، اعراب از جمله عبدالقیس از سرتاسر شبه جزیره عربستان، به این دو شهر هجرت کردند.

خراسان نیز از دیگر مناطق محل اجتماع و مهاجرت بنو عبدالقیس به شمار رفته است[۶۰]. هم اکنون تعداد قابل توجهی از این قبیله در شهرهایی از خوزستان ساکن هستند که نام خانوادگی آنها «عبودی» است. در عراق نیز در بخش‌های مختلف زندگی می‌کنند و در در آنجا نیز به همین نام خانوادگی مشهورند[۶۱].

دوران خلافت عثمان

بنی عبدالقیس تا زمان خلافت عثمان بن عفان بیشتر سرگرم کشورگشائی و تسخیر شهرهای گوناگون بودند و چندان توجه جدی به امور داخلی خلافت اسلامی مدینه نداشتند. وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی نظیر فسادهای گسترده سیاسی و مالی، ایجاد شکاف‌های عظیم طبقاتی و تسلط روز افزون بنی امیه بر ارکان اجرائی و تصمیم‌گیری خلافت مدینه، توجه این قبیله را به سوی این دگرگونی‌ها جلب کرد. مردان عبدالقیس همزمان با اعتراض عناصر هم قبیله کوفی خود نظیر زید بن صوحان، تلاش زیادی برای دفع مفاسد و برگرداندن اوضاع جامعه به عصر نبوی (ص) از خود نشان داده و تبلیغات زیادی به راه انداختند و به همراه مشاهیر و سردارانی همچو مالک اشتر، عبدالله بن امم، زیاد بن نصر به سوی مدینه رهسپار شدند[۶۲]. خلیفه سوم، به جای رسیدگی به شکایت‌ها، دستور داد تا رهبران معترض عبدالقیس را به شام نزد معاویه تبعید کنند[۶۳]. این سرشناسان دنیای اسلام، شجاعانه، بر سیاست‌ها و عملکردهای عثمان و کارگزاران او زبان به اعتراض گشودند. این امر موجب خشم معاویه گردید و دستور داد تا مالک اشتر و عمرو بن زراره عدسی را زندانی کنند. معاویه از بیم بالا گرفتن فتنه و نارضایتی آنان را آزاد کرد و در طی نامه‌ای به عثمان، حضور این افراد را در شام مایه خطر دانست و پیشنهاد بازگشت آنان را داد. با ادامه سیاست‌های اشتباه عثمان و عدم توجه به اصلاح امور، حَکِیم بن جَبَله عبدی با دویست و پنچاه مرد از بصره، مالک اشتر با صد مرد از کوفه، سودان بن حمران مرادی با چهار صد مرد از مصر در مدینه گرد هم آمده و مصمم بودند که عثمان باید خلع یا کشته شود[۶۴].

دوران خلافت امام علی (ع)

با قتل خلیفه سوم، حکیم بن جبله عبدی[۶۵] صعصعه و زید بن صوحان، اویس قرنی به همراه سلیمان بن صرد خزاعی، عبدالله بن وال، حارث همدانی و رشید هجری در مدینه با امام علی (ع) بیعت کردند[۶۶]. دیری نگذشت که طلحه و زبیر همراه با عایشه و جمعی دیگر بیعت شکستند و رو سوی بصره آوردند. ناکثین قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران قبایل بصره ـ از جمله بزرگان عبدالقیس و ربیعه ـ پرداختند. اما او از پذیرش دعوت آنان امتناع کرد[۶۷]. عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به زید بن صوحان[۶۸] و صعصعة بن صوحان، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند اما ایشان از اجابت خواسته عایشه سرباز زده و به سپاه امیرالمؤمنین (ع) پیوستند[۶۹]. عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به عثمان بن حنیف انصاری ـ والی بصره ـ، او را به اطاعت از خود فرا خواندند. عثمان، احنف بن قیس و حکیم بن جبله عبدی را به مشورت فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند[۷۰]. عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری حق امیرالمؤمنین (ع) از بیعت شکنی طلحه زبیر گفت و موضوع را به شور گذاشت. با اقبال عمومی مردم بصره، عثمان بن حنیف آماده پیکار با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به بصره و قصدشان جهت تصرف دارالإماره، عثمان بن حنیف انصاری، به همراه قبایل وفادار به حضرت علی (ع) و در رأس شان حکیم بن جبله و قومش عبدالقیس به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند[۷۱]. با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، جنگ متوقف شد و دو طرف صلح کردند[۷۲].

حکیم بن جبله عبدی ـ از بزرگان عبدالقبیس در بصره ـ با دریافت خبر نیرنگ بیعت شکنان، میان قوم خود ندا سر داد و آنان را به نبرد با این قوم ضالین ظالمین فرا خواند. در این جنگ که عایشه را سوار بر جمل کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان سپاه عایشه، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب شهادت او را فراهم آورد[۷۳]. بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را مثله کردند و بصره را به طور کامل در اختیار گرفتند[۷۴].

خبر شهادت حکیم بن جبله در ذی قار به امیرالمؤمنین(ع) رسید. امام علی(ع) با شنیدن خبر شهادت مردان عبدالقیس بر مرگ آنان بسیار افسوس خوردند و سپس بر فراز جهاز چهارپایان ایستادند و مردم را از عمل طلحه و زبیر در ورود به بصره و ضرب و شتم شدید عامل حضرت در آن شهر و شهادت عبد صالح حکیم بن جبله و جمعی از مسلمین صالح خبر داده آنان را از کشتار نگهبانان بیت المال مسلمین و نیز جمعی دیگر از مسلمانان آگاه کرد. حضرت برای ممانعت از آغاز جنگی گسترده و فراگیر، عبدالله بن عباس و زید بن صوحان عبدی را به عنوان سفیر نزد عایشه فرستاد[۷۵]، اما این سفارت نتیجه‌ای در بر نداشت. از این رو، امام علی (ع) برای دفع فتنه، سپاهیان خود را به سوی بصره به حرکت درآورد. خبر به ربیعه و عبدالقیس رسید پس همه قوم عبدالقیس ـ به جز یک نفر ـ به سرپرستی "عمرو بن جَرموز عبدی" بیرون رفته، در منزل خُرَیبَه، به سپاه امام (ع) پیوستند[۷۶].

پس چهار هزار[۷۷] و به نقلی دو هزار تن[۷۸] از عبدی‌ها فراهم آمدند و امام (ع) به سوی جملیان حرکت کردند. علی (ع) پس از حرکت از ذی قار، بار دیگر، صعصعه بن صوحان عبدی را با نامه‌ای نزد ناکثین فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان بیم داد و آنها را به اطاعت دعوت کرد. صعصعه نزد طلحه و زبیر و عایشه رفت و پیغام حضرت را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه عظیم جنگ جمل را پدید آوردند[۷۹].

با شروع نبرد جمل، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف اهل جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «پیروان شتر»، خود نیز بیشترین شهدای جنگ جمل را در قیاس با قبایل دیگر در حمایت از علی (ع) تقدیم کردند[۸۰].

نبرد صفین

گرچه فتنه جمل فرونشانده شد، اما مانع عمده در راه اعمال حاکمیت کامل امام علی (ع) بر تمامی قلمرو اسلامی همچنان وجود داشت. تنها سرزمین شام بود که از در مخالفت درآمد[۸۱]. این تقابل، نبرد صفین را در پی آورد[۸۲].

در روز پنجم نبرد صفین و نیز روز نهم ـ که یکی از سخت‌ترین روزهای نبرد صفین بود ـ، قبایل ربیعه و از جمله عبدالقیس به فرماندهی عبدالله بن عباس بارها در برابر حملات شدید سپاه حمیریان شام به فرماندهی ذوالکلاع حمیری و عبیدالله بن عمر ایستادگی کردند[۸۳].[۸۴] و عبیدالله بن عمر به ضربت عبدالله بن سوار عبدی به قتل رسید[۸۵].

بی‌تردید، با جانبازی و فداکاری چنین قبایلی بود که مالک اشتر تا نزدیکی‌های خیمه‌سرای معاویه و سران شام پیش رفت که اگر توطئه افراشتن قرآن‌ها بر سر نیزه نبود، کار سپاه شام یکسره می‌‌شد اما نیرنگ عمروعاص کارساز گردید و شکافی عظیم در سپاه عراق پدیدار شد و ماجرای حکمیت که در باب آن سخن‌ها رفته، به وقوع پیوست[۸۶].

نبرد با خوارج

مردان عبدالقیس در جنگ نهروان نیز در کنار امیرالمؤمنین (ع) قرار گرفتند. در یکی از برهه‌های این جنگ، حضرت علی (ع)، صعصعة بن صوحان را به سوی خوارج که در حروراء جمع شده بودند فرستاد تا از اهداف و خواسته‌های این قوم باخبر گردد[۸۷]. همچنین در دیدار دیگری که بین صعصعه و عبیدالله بن عباس با خوارج صورت گرفت سخنان دلسوزانه و متقن صعصعه، پانصد تن از خارجیان را متقاعد به بازگشت و پیوستن به سپاه علی (ع) نمود[۸۸].[۸۹]

فتنه ابن حضرمی

از دیگر وقایع معروف ایام حکومت امام علی (ع) که بنوعبدالقیس در آن نقش پُررنگی ایفا نمودند، فتنه ابن حضرمی است. آغازگر این فتنه، صُحار بن عباس از بزرگان قبیله عبدالقیس بود که با علی (ع) مخالف بود و با عشیره‌اش که از آن حضرت طرفداری می‌‌کردند مخالفت می‌‌کرد. او نامه‌ای به معاویه نوشت و او را تشویق کرد تا در بصره دست به فعالیت بزند و او هم عبدالله بن حضرمی را به طرف بصره روانه کرد[۹۰]. معاویه در این طرح براندازی بر تمایل تمیمی‌ها به شورش، امید بسته بود و قصد داشت با اعزام ابن حضرمی به بصره نظر قبایل شهر را به نفع معاویه جلب کند[۹۱]، اما این ماجرا با هوشمندی جاریة بن قدامه، نمایندۀ امام علی (ع) و پایمردی برخی از بزرگان شهر نظیر عمرو بن مرحوم عبدی و مثنی بن مخربه عبدی ناکام ماند[۹۲].

کارگزاری در حکومت علوی (ع)

مردم عبدالقیس علاوه بر میادین جنگی در عرصه‌های کارگزاری نظام حکومت علوی (ع) نیز مشارکت داشتند. چندان که برخی منابع از والی‌گری منذر بن جارود عبدی بر اصطخر به هنگام حکومت علی (ع) خبر داده‌اند[۹۳].

دوران حکومت بنی‌امیه

قیام عاشورا

جریان واقعه قیام امام حسین (ع) عرصه‌ای برای نقش آفرینی قوم بنی عبدالقیس در هر دو جبهه حق و باطل بود[۹۴]. در عرصه میدانی کربلا نیز، شاهد حضور مردانی از این قوم هستیم که پس از اطلاع از قیام سید و سالار شهیدان (ع)، به انحاء مختلف خود را به سپاه حضرت رسانده بودند. ادهم بن امیه عبدی[۹۵]، سالم غلام عامر بن مسلم عبدی،[۹۶] سیف بن مالک عبدی[۹۷]، عامر بن مسلم عبدی بصری[۹۸]، یزید بن ثبیط(ثبیت- نبیت) عبدی[۹۹] و پسرانش عبدالله[۱۰۰] و عبیدالله[۱۰۱] نام هفت شهید از مردم عبدالقیس در حادثه عاشورا است که منابع نام ایشان را در خود به ثبت رسانده‌اند[۱۰۲]. در کنار این گروه، عده‌ای هم از این قوم در تقابل با اباعبدالله الحسین (ع) در جمع سپاه کوفیان حاضر شدند و با سید و سالار شهیدان (ع) جنگیدند[۱۰۳].

قیام توابین

در قیام توابین نیز عبدالقیس حضوری در خور توجه داشتند. حضور در قیام مختار نیز از دیگر جلوه‌های حضور عبدالقیس در عرصه‌های اجتماعی و جنبش‌های سیاسی ـ نظامی سده نخست هجری است. در مقابل این گروه از عبقسی‌ها، جماعتی دیگر از ایشان به حمایت از زبیریان برخاستند. آنان در جنگ‌های مهلب بن ابی صفره ـ عامل ابن زبیر ـ در سال‌های ۶۵، ۶۶ و ۷۷ هجری همراه وی بودند و میسره سپاه وی را تشکیل می‌‌دادند[۱۰۴]. عبدالقیس همچنین، علاوه بر حضور در این قیام‌ها، با شرکت در جنبش‌های سیاسی ـ نظامی اعم از شیعی و غیر شیعی نظیر: خیزش بردگان زنگی، شورش‌های خوارج، امرای جنابی بحرین، در سرزمین‌های پیرامونی خلیج فارس، قدرت خود را به رخ قبایل جریان‌های فکری ـ سیاسی مخالف کشیدند[۱۰۵].

اعلام و رجال بنی عبدالقیس

از رجال و مشاهیر بسیار عبدالقیس در جاهلیت و اسلام علاوه بر چهره‌های ممتاز و بزرگی همچون زید بن صوحان[۱۰۶] و برادرانش سیحان بن صوحان[۱۰۷] و صعصعه[۱۰۸]، حُکیم بن جبله عبدی[۱۰۹] و ... که همگی در زمره اصحاب پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) قرار داشتند، می‌توان به نام شعرای بنامی چون المثقب عائذ بن محصن عبدی[۱۱۰] الممزق شأس بن نهار عبدی[۱۱۱] و ... و از خطبای معروفی نظیر زید بن صوحان و برادرانش سیحان و صعصعه[۱۱۲] اشاره کرد.

نتیجه گیری

مهاجرت آل عبدالقیس از تهامه به سوی عمان و بحرین و برقراری روابط سیاسی ـ نظامی، مذهبی ـ تجاری با ایرانیان ساکن در این سرزمین‌ها و فراسوی خلیج فارس، سرآغاز فصل جدیدی از دگرگونی‌های سیاسی، نظامی، نژادی، دینی در منطقه خلیج فارس گردید که با یک روند تاریخی به تولد یک نوع فرهنگ ایرانی ـ عربی منجر شد. بنوعبدالقیس متأثر از زبان و ادب ایرانی، بسیاری از واژگان ایرانیان را پذیرفت و در ارتباط با این قوم، ذائقه و قریحه شاعری‌شان تقویت شد و شاعران پُر آوازه‌ای همچون مثقب العبدی، ممزق العبدی به جامعه ادبی شبه جزیره عربی تقدیم کردند. در بُعد دینی، بسیاری از باورهای دینی ایرانیان (زرتشتیگری و مانویت) در اندیشه عرب بحرین و عمان، جای پایی مناسب برای خویش یافت و حریفی قوی پنچه برای دیانت عیسوی در سواحل خلیج فارس گشت. بنی عبدالقیس با طیب خاطری که در گرویدن به اسلام داشتند و نیز نقش بسیار مهمی که در سرکوب مرتدان ایفا کردند، دارای وجهه مثبتی در نزد مسلمانان شدند و به دلیل آشنائی با موقعیت طبیعی - انسانی ایالت‌های جنوبی امپراتوری ایران، طلایه‌دار فتوحات اسلامی در سرزمین‌های ایرانی خلیج فارس گردیدند. این قبیله، از دوران پیامبر (ص) با اهل بیت (ع) ایشان، رابطه حسنه برقرار کرد و در فردای بعد از رحلت آن حضرت، به‌ویژه در عصر حکومت امام علی (ع)، در بسیاری از جنگ‌ها جانفشانی نمود. اگر چه بعد از شهادت امام (ع)، شرایط به گونه‌ای پیش رفت که قدرت سیاسی از دست امامان شیعه خارج شد و حضور مؤثر سیاسی - شیعی اینان کم رنگ گردید اما با این وجود، در بسیاری از جنبش‌های شیعی همانند واقعه کربلا، قیام‌های توابین و مختار ثقفی حضوری فعال داشتند. این سخنان به این معنی نیست که تمام اهالی این قبایل دارای گرایش‌های شیعی بوده‌اند بلکه گروه‌هایی از اینان نیز در جبهه‌های متخاصم، رو در روی برادران عبدالقیسی خود در نبردهای: صفین، عاشورا، نبردهای ابن زبیر با مختار و قیام‌های نافرجام خوارج شمشیر کشیدند و خون برادران خویش را بر زمین ریختند. با این وجود، گرایش اغلب بنی عبدالقیس به تشیع، سبب شد که شیعیان در سواحل شرقی عربستان ریشه بدوانند و حتی سواحل شمالی خلیج فارس را با مکتب تشیع آشنا کنند. منشأ عربی تشیع در این منطقه به حدی واضح است که کسی نمی‌تواند ادعا کند که رشد و گسترش شیعه در کرانه‌های جنوبی خلیج فارس دارای ریشه غیر عربی است[۱۱۳].

منابع

پانویس

  1. کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۲، ص۷۲۶.
  2. ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۱۷؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۱۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۲.
  3. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.
  4. زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۲۳۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.
  5. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.
  6. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.
  7. ابن قتیبه، المعارف، ص۳۹۹.
  8. ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۴؛ زبیدی، تاج العروس، ج۲، ص۳۲.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۷.
  10. شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۵۶-۵۷.
  11. شیخ مفید، الکافئة فی رد توبة الخاطئه، ص۱۳. نیز ر. ک. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۲
  12. مجلسی، بحار الانوار، ج۶۵، ص۸۸.
  13. شیخ مفید، الخصال، ص۲۸۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۲-۲۶.
  14. «تهامه، سرزمینی است در جزیره العرب که حدود غربی آن به دریای سرخ و در جنوب به صنعاء محدود می‌‌شود و دامنه آن تا حوالی مکه و نجران امتداد می‌‌یابد». (اصطخری، المسالک و الممالک، ص۲۵)
  15. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۴۷.
  16. بحرین پیش از اسلام و تا حدود قرن هفتم هجری، نام عامی بود برای سرزمین‌های ساحل جنوبی خلیج فارس، بین بصره و عُمان«بحرین» اطلاق می‌‌شده است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۰۶-۵۰۷؛ فراهیدی، کتاب العین، ج ۳، ص۲۲۰.)
  17. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  18. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۸۰؛ زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ص۴۲۵.
  19. دینوری، اخبار الطوال، ص۴۱.
  20. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۴.
  21. البکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۷۳۱.
  22. صعصعه، زید و سیحان پسران صوحان بن حجر بن حارث از خطبا و سخنوران برجسته عبدالقبس بودند. ابن قتیبه صعصعه را خطیب‌ترین مردم به شمار آورده (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲-۶۲۴) صعصعه در زمان کودکی و در عصر رسول الله)ص(در حالی که ایشان را ندیده بود اسلام آورد. پسران صوحان همگی از شیعیان و صحابه امام علی به شمار می‌‌آیند. (ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۷۱۷)
  23. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۰؛ فوال بابتی، معجم الشعراء الجاهلیین، ص۳۴۸).
  24. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۱-۱۳۳.
  25. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۸۸.
  26. مقدسی، آفرینش و تاریخ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانی، ج۳، ص۱۳۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۴.
  27. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۳۹۳.
  28. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ترجمه، ج۲، ص۶۰۵؛ ابن بلخی، فارسنامه، ص۶۹.
  29. ابن عبد البر، الإنباه علی قبائل الرواة، ص۹۰.
  30. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۱۴۷؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۶.
  31. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۹۳. نیز ر. ک. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.
  32. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۱، ص۶۰-۶۷؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۲۵؛ شیخو، شعراء النصرانیه قبل الاسلام، ص۴۰۰.
  33. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  34. صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج۶، ص۳۷۲؛ العینی، عمدة القاری، ج۱، ص۳۰۸؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۱۷-۱۸.
  35. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۶-۱۳۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۷۵.
  36. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، ج۲، ص۱۰۲۵-۱۰۲۶.
  37. منذر بن ساوی از عشیره بنو عبدالله بن زید بود ابن زید همان بود که به قریه اسبذ) اسب (منسوب است و مشهور به اسبذی. گروهی برآنند اسبذی لقبی است برای اسب پرستان بحرین. اگر این روایت صحت داشته باشد در کنار یکتاپرستی) مسیحیت (در بین عبدالقیس اسب پرستی هم رواج داشته است. (حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷؛ بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳)
  38. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۳؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۷.
  39. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۷۵؛ حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۲۳۸.
  40. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۱۱۴؛ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۱۷۰.
  41. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۴.
  42. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۲۶۲.
  43. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۵، ص۵۵۷.
  44. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه، ج۱، ص۳۱۷؛ از این هیات نمایندگی، احادیثی چند از زبان پیامبر (ص) نقل شده است. ر. ک. ابن شبه، تاریخ مدینه منوره، ص۵۲۱-۵۲۲.
  45. بهادر قیم، مسعود ولی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۵.
  46. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۷۷.
  47. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۲۸.
  48. مقدسی، آفرینش و تاریخ، ج۲، ص۸۵۸.
  49. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۳۴.
  50. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۳.
  51. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۷۹-۸۰؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص۱۰۰).
  52. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۵
  53. ری شهر نام ناحیه ای)از ایالت فارس و از نواحی کوره شاپور) در حاشیه ی بندر بوشهر امروزی (سدید السلطنه، تاریخ مسقط، عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، ص۲۸۹).
  54. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۵۳۰.
  55. ابن بلخی، فارسنامه، ص۱۱۴.
  56. بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه، ص۵۴۰.
  57. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۸-۱۳۹.
  58. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۲۴، ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳
  59. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۳۹-۱۴۰.
  60. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷؛ دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  61. دانشنامه ایرانیکا ʿABD-AL-QAYS.
  62. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۲۶.
  63. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۰۵-۱۰۶.
  64. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۱۰۵-۱۰۶؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۱.
  65. ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.
  66. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.
  67. ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵
  68. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.
  69. قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.
  70. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.
  71. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.
  72. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.
  73. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.
  74. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.
  75. ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۲۳.
  76. شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۸.
  77. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.
  78. بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.
  79. شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.
  80. منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت (ع)، ص۲۵۵.
  81. دینوری، اخبار الطوال، ص۱۹۴.
  82. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۷۳.
  83. یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵.
  84. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۹۷؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۵، ص۱۵۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۹-۴۰.
  85. بلعمی، ترجمه تاریخ طبری، ص۱۹۳.
  86. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵.
  87. شیخ مفید، الإختصاص، ص۱۲۱.
  88. بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۴
  89. دائرة المعارف تشیع، مقاله بنی عبدالقیس، عبدالحسین شهیدی، ج۳، ص۴۷۹
  90. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵-۳۸۶.
  91. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۳۸۵ به بعد.
  92. ولهاوزن، الدولة العربیة و سقوطها، ص۸۴ و ۳۱۸.
  93. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۸۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۹۶.
  94. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ص۳۵۷؛ ابن‌اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، ص۳۷.
  95. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  96. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، ص۱۹۱.
  97. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳؛ حمید بن احمد المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  98. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰.
  99. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، صص۱۹۰-۱۹۲.
  100. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱
  101. المحلی، الحدائق الوردیه فی مناقب الائمة الزیدیه، ج۱، ص۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۱۳.
  102. دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم (ع)، دانشنامه امام حسین (ع)، مدخل یاران امام حسین (ع).
  103. ر. ک: دانشنامه پژوهه پژوهشکده باقر العلوم (ع)، دانشنامه امام حسین (ع)، مدخل قاتلان امام حسین (ع).
  104. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۲، ص۷۲۷.
  105. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۵-۱۴۶.
  106. خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۲۴۳؛ رازی، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۵۶۵.
  107. شیخ طوسی، رجال، ص۶۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۴، ص۳۸۳.
  108. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۳۷۸.
  109. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۱.
  110. ابن قتیبه، المعارف، ص۹۳.
  111. سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۱۷۴.
  112. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۹.
  113. بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۶-۱۴۷؛ برای مطالعه بیشتر در باره نقش عبدالقیس در تشیع و آثار تمدنی ایشان ر. ک. نعمت الله صفری فروشانی، مهدی سلیمانی آشتیانی، نقش قبیله شیعی بنو عبدالقیس در حیات فرهنگی و اجتماعی کوفه در عصر حضور ائمه (ع)، ص۶۳-۶۸.