بحث:حق: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
*'''حق:''' راست، درست، بجا و هدف دار؛ در برابر باطل.
==موسوعة الأحاديث العلوية==
# حقوق الإمام و الوالي و آثار نقضها
# حقوق الرعية (عامة الناس) و آثار نقضها
# الحقوق العامة
 
==ح نبوی ج۶==
{{فهرست اثر}}
* الباب الرابع الحكم الحقوقية
* الفصل الأول الحقوق
* ۱ / ۱ حقوق الله
* ۱ / ۲ حقوق الإنسان
* ۱ / ۳ حقوق المسلم
* أ حرمة النفس والمال
* ب رد التحية
* ج النصيحة
* د النصرة
* ه الإعانة
* و قضاء الحاجة
* ز الإكرام
* ح إهداء العيب
* ط الصفح عن الزلات
* ي التفقد عند الغيبة
* ك تلك الحقوق
* ل مطالبة الحقوق
* ۱ / ۴ حقوق الحيوان
* أ الحث على رعاية حقوق الحيوان
* ب ثواب الرفق بالحيوان
* ج ضرب الدابة
* د جزاء تعذيب الحيوان
* ه ما ينبغي عند القتل والذبح
* و النهي عن قتل الحيوان بغير حق
* ز النهي عن التحريش بين البهائم
===[[حدود|الحدود]]===
* الفصل الثاني الحدود
* ۲ / ۱ درء الحدود
* ۲ / ۲ إقامة الحدود
* ۲ / ۳ تعطيل الحدود
* ۲ / ۴ لا ينبغي الشفاعة في الحدود
* ۲ / ۵ لا يمين في حد
* ۲ / ۶ النهي عن تعدي الحدود
* ۲ / ۷ دور إقامة الحد في تكفير الذنب
* ۲ / ۸ النهي عن إهانة المحدود
===[[قضاوت|القضاء]]===
* الفصل الثالث القضاء
* ۳ / ۱ قضاة الحق
* ۳ / ۲ التسليم لقضاء الإسلام
* ۳ / ۳ من لم يحكم بما أنزل الله
* ۳ / ۴ الحاكم الجائر
* ۳ / ۵ خطورة عمل القضاء
* ۳ / ۶ مجالس قضاة الجور
* ۳ / ۷ شدة حساب القاضي
* ۳ / ۸ طلب القضاء
* ۳ / ۹ آداب القضاء
* ۳ / ۱۰ أحكم الناس
* ۳ / ۱۱ من يسدده الله من القضاة
* ۳ / ۱۲ أصناف القضاة
* ۳ / ۱۳ حكم القاضي لايحلل الحرام
===[[گواهی|الشهادات]]===
* الفصل الرابع الشهادة للقضاء
* ۴ / ۱ الحث على أداء الشهادة
* ۴ / ۲ النهي عن التقاعس عن الشهادة
* ۴ / ۳ النهي عن كتمان الشهادة
* ۴ / ۴ وجوب رعاية القسط في الشهادة
* ۴ / ۵ النهي عن شهادة الزور
* ۴ / ۶ النهي عن الرجوع عن الشهادة
* ۴ / ۷ ما يجب في الشهادة
* ۴ / ۸ من لا تجوز شهادته
* ۴ / ۹ إكرام الشهود
===[[قصاص|القصاص]]===
* الفصل الخامس القصاص
* ۵ / ۱ إحياء القصاص
* ۵ / ۲ العفو عن القصاص
* الفصل السادس الشركة
* ۶ / ۱ ما يشترك فيه المسلمون
* كلام في المشتركات
* ۶ / ۲ حق الشفعة في الشركة
===[[زکات|الزكاة]]===
* الفصل السابع الزكاة
* ۷ / ۱ فضل أداء الزكاة
* ۷ / ۲ دور الزكاة في نماء المال
* ۷ / ۳ كفر مانع الزكاة
* ۷ / ۴ عقاب مانع الزكاة
{{پایان فهرست اثر}}
 
==مطلب==
'''حق''' به معنای راست، درست، بجا و هدفدار؛ در برابر [[باطل]]<ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
 
حق در مقابل [[باطل]]، به معنای چیزی است که ثابت، [[استوار]]، درست، حتمی و سزاوار باشد. از نام‌های خداست. حق در زمینۀ گفتار، عمل، [[عقیده]]، واقعه، ادّعا، [[پاداش]] و... به کار می‌رود. از دیرباز، [[حق و باطل]] وجود داشته و با هم [[تقابل]] داشته‌اند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>.


==واژه‌شناسی لغوی==
==واژه‌شناسی لغوی==
*حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است <ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».</ref> وجوب و ثبات<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».</ref>، درستی<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».</ref>، شایستگی و سزاواری<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، چیرگی<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref>، عدالت<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در تبیین معنای حق، از تضاد و تقابل مفهوم حق با باطل یاری جسته‌اند<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.</ref> باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن<ref>العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».</ref>، ناپایایی و عدم ثبات<ref>مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».</ref>، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن <ref>الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».</ref> است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را حق نامند که مطابق واقع باشد<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».</ref>
حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای [[استواری]]، [[استحکام]]، مطابقت و موافقت با واقع است <ref>مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».</ref> [[وجوب]] و [[ثبات]]<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».</ref>، [[درستی]]<ref>مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».</ref>، [[شایستگی]] و [[سزاواری]]<ref>العین، ج ۳، ص ۶-۷.</ref>، [[چیرگی]]<ref>المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».</ref>، [[عدالت]]<ref>تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».</ref>، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در [[تبیین]] معنای حق، از تضاد و [[تقابل]] مفهوم حق با [[باطل]] [[یاری]] جسته‌اند<ref>العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.</ref> [[باطل]] به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن<ref>العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».</ref>، ناپایایی و عدم [[ثبات]]<ref>مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».</ref>، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن <ref>الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».</ref> است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند [[عبری]]، آرامی، مندایی و [[سریانی]]، در معانی مشابه [[مشاهده]] شده است<ref>فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref> در تعریف اصطلاحی، هر سخن، [[اعتقاد]]، [[دین]] و مذهبی را حق نامند که [[مطابق واقع]] باشد<ref>التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».</ref><ref>[[اعظم حیدری عارف|حیدری عارف، اعظم]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]،  ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.</ref>.
==حق در [[قرآن]]==
 
*این کلمه با مشتقاتش در [[قرآن]] بیش از ۲۸۰ بار به کار رفته‌اند. بیشترین تقابل معنایی حق در [[قرآن]]، با باطل است که گاه به صراحت در آیه دیده می‌شود {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید؛ سوره بقره، آیه:۴۲.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ}}﴾}}<ref> ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟؛ سوره آل عمران، آیه:۷۱.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا }}﴾}}<ref> و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است؛ سوره اسراء، آیه:۸۱.</ref> و گاه در تقابل با مصادیق باطل مانند ضلال{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ}}﴾}}<ref> این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟؛ سوره یونس، آیه: ۳۲.</ref>، ظلم {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|  وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ}}﴾}}<ref> و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد و کارنامه (ها) برنهاده می‌شود و پیامبران و گواهان را می‌آورند و میان آنان به حقّ داوری می‌کنند و بر آنان ستم نخواهد رفت؛ سوره زمر، آیه:۶۹.</ref>، لعب {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ}}﴾}}<ref> گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟؛ سوره انبیاء، آیه: ۵۵.</ref>، اساطیر الاولین {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنِي أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ}}﴾}}<ref> و آن (دیگری) که به پدر و مادرش می‌گوید: اف بر شما ! آیا به من وعده می‌دهید که (از گور) بیرون آورده می‌شوم در حالی که نسل‌ها (ی بسیار) پیش از من گذشته‌اند؛ سوره احقاف، آیه:۱۷.</ref> و سحر{{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ قَالَ مُوسَى أَتَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَكُمْ أَسِحْرٌ هَذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ}}﴾}}<ref> و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است.موسی گفت: آیا درباره حقّ هنگامی که نزد شما آمده است (چنین) می‌گویید؟! آیا این جادوست؟ در حالی که جادوگران رستگار نمی‌گردند؛ سوره یونس، آیه: ۷۶- ۷۷.</ref> در موارد فراوانی نیز به معنای راستی به کار رفته است که در برابر کذب و باطل قرار می‌گیرد {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ }}﴾}}<ref> این کتاب را که کتاب‌های آسمانی پیش از خود را راست می‌شمارد، به حق بر تو (به تدریج) فرو فرستاد و تورات و انجیل را (یکجا) فرو فرستاد؛ سوره آل عمران، آیه:۳.</ref><ref>جامع البیان، ج ۳، ص ۱۱۱.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ }}﴾}}<ref> چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره آل عمران، آیه: ۸۶.</ref><ref>بیان المعانی، ج ۵، ص ۳۶۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً}}﴾}}<ref> و کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند، به بوستان‌هایی درخواهیم آورد که از بن آنها جویباران روان است، هماره در آنها جاودانند، بنا به وعده راستین خداوند و از خداوند راست‌گفتارتر کیست؟؛ سوره نساء ، آیه:۱۲۲.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۷۴.</ref>، {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً}}﴾}}<ref> ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از (خدای) سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند (شما را) کارساز، بس؛ سوره نساء ، آیه:۱۷۱.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۲۳.</ref>؛ {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ}}﴾}}<ref> و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت:بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد؛ سوره مائده، آیه:۲۷.</ref><ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲.</ref> این واژه از اسماء و صفات الهی نیز به شمار می‌رود که در این اعتبار، خدا، حقیقتی عین ثبوت است و ثبوتش با بطلان آمیخته نیست؛ از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است: {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}﴾}}<ref> این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است؛ سوره لقمان ، آیه:۳۰.</ref><ref>المیزان، ج ۱۶، ص ۲۳۵-۲۳۶.</ref>.
===مفهوم لغوی حق===
لغت‌شناسان برای واژه "حق" معانی مختلفی ذکر کرده‌اند از آن جمله: نقیض [[باطل]]، [[واجب]]. واقع امر، [[هویت]] شیء و کیان شیء<ref>العین، ج۳، ص۶.</ref>. واضح و روشن<ref>ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.</ref>، محکم، [[استوار]]، درست<ref>معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۱۱.</ref>، [[راستی]]، [[اسم خداوند]]<ref>مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.</ref>، صفت [[خداوند]]، [[قرآن]]، امر حتمی الوقوع، [[اسلام]]، [[مال]]، موجود ثابت، [[مرگ]]، [[خرد]] و [[تدبیر]]<ref>فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.</ref>، سخن راست و [[مطابق با واقع]]، [[یقین]] بعد از [[شک]]<ref>لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.</ref>.
 
برخلاف واژه [[صدق]] که فقط در اقوال به کار می‌رود و در مقابل [[کذب]] قرار دارد. حق اعم از [[صدق]] است؛ چون "حق" در اقوال، [[عقاید]]، [[ادیان]] و [[مذاهب]] استعمال می‌شود<ref>ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.</ref>.
 
'''نتیجه اینکه:''' در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست. واژۀ حق که جمع آن [[حقوق]] است در اصل به معنای مطابقت و موافقت است<ref>المفردات، ص۲۴۶.</ref>. مرحوم [[حسن مصطفوی]] می‌گوید: "اصل در معنای حق، ثبوت همراه با مطابقت داشتن با واقع است که در همه مصادیق آن وجود دارد"<ref>حسن مصطفوی، التحقیق، ج۲، ص۲۶۱.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۵- ۲۶.</ref>.
 
===معانی اصطلاحی حق===
حق از واژه‌هایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در [[قرآن]] و [[روایات]]، متون [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[اخلاقی]] و [[فقهی]] از یک سو و از سوی دیگر در [[علم]] [[حقوق]]، [[فلسفه]] [[حقوق]] و... نشان می‌دهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای [[رهایی]] از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است<ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۲۶.</ref>.
 
===معنای [[حق در فلسفه]]===
 
===معنای [[حق در فقه]]===
 
===معنای [[حق در حقوق]]===
 
===معنای [[حق در اخلاق]]===
 
===مفهوم [[حق در قرآن]]===
 
==رابطه حق و [[تکلیف]]==
حق و [[تکلیف]] دو عنصر اساسی در [[زندگی]] [[انسان‌ها]] هستند. هر [[انسانی]] همان‌طور که صاحب حق هست دارای تکلیفی نیز هست. [[تکلیف]] در [[دین]] به معنای موظف کردن در مقابل [[تعالیم]] [[الهی]] و [[تبعیت]] از [[امر و نهی]] [[پروردگار]] است.
 
[[مکلف]]، [[انسانی]] است که تابع طلب [[الهی]] باشد [[حیات]] چنین [[انسانی]] محدود به [[شریعت الهی]] است <ref>عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۳۸.</ref>؛ بلکه نکته مهمتر اینکه هر چقدر [[حقوق]] [[انسان]] بیشتر باشد متقابلاً [[مسئولیت]] و [[تکالیف]] بیشتری بر عهده دارد مثل [[انبیا]] و [[اوصیا]] که دارای [[حقوق]] زیادی هستند اما در مقابل، [[مسئولیت]] [[عظیم]] [[هدایت]] [[انسان‌ها]] را نیز به عهده دارند.
 
مراد از [[تکلیف]] در مباحث [[حقوقی]]، [[حکم]] و فرمانی است که از سوی [[مقام]] صلاحیت‌دار صادر می‌شود. این [[دستور]] هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواری‌هایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن [[تکلیف]] می‌گویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات [[حقوقی]] ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، می‌گوئیم حق و [[تکلیف]] دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکه‌اند وقتی می‌گوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهره‌مند شود این درست به این معنی است که دیگران [[تکلیف]] دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به [[وظیفه]] خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در [[مال]] کسی بدون [[اذن]] او [[تصرف]] کنند این بدان معنی است که مالک [[حق تصرف]] و بهره‌وری را دارد. پس حق و [[تکلیف]] ملازم یکدیگرند و با هم [[جعل]] می‌شوند<ref>قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۶- ۳۷.</ref>.
 
==تلازم بین حق و [[تکلیف]]==
تلازم بین حق و [[تکلیف]] به دو صورت است:
#'''تلازم در [[ناحیه]] مفهوم:''' وقتی فردی بر دیگری دارای حق است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای [[تکلیف]] است و باید حق او را ادا کند وگرنه "حق داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و [[بیهوده]] خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر می‌گوییم: [[خدا]] بر [[بندگان]] حق دارد، بدان معنا است که [[بندگان]] موظف به [[ادای حق]] او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
#'''تلازم در [[ناحیه]] [[تشریع]]:''' این رابطه، یک رابطه قراردادی بین حق و [[تکلیف]] است در این حالت [[مقام]] [[جعل]] و [[تشریع]] مد نظر است. [[مصالح]] [[زندگی]] [[انسان‌ها]] اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از [[جامعه]] این است که در مقابل آن، خدمتی به [[جامعه]] ارائه دهد، هر کس در [[اجتماع]] از دست آوردهای دیگران بهره می‌برد موظف به بهره‌رسانی به دیگران است.
*تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی حق یک فرد در مقابل [[تکلیف]] دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم حق و [[تکلیف]] نسبت به یک فرد ملاحظه می‌گردد و گفته می‌شود اگر فردی دارای "حق" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.</ref>.
 
با وجود تلازم میان حق و [[تکلیف]] و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم می‌شود گفتن اینکه [[زبان دین]]، [[زبان]] [[تکلیف]] است نه زبان حق، سخن منطقی نیست، [[انسان]] دارای [[حقوقی]] است، [[خداوند]] خواسته است تا او برای رسیدن به [[حقوق]] خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را [[مکلف]] کرده تا [[حقوق]] خود را [[احیا]] کند. با این وصف، انجام [[تکالیف الهی]] به احیای [[حقوق انسانی]] و [[تکریم]] او باز می‌گردد. [[انسان]] با [[پذیرش]] [[امانت الهی]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ}}<ref>«ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و بر تن نمودن [[لباس]] [[کرامت]] {{متن قرآن|وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ}}<ref>«و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.</ref> و برخوردار بودن از [[برترین]] ظرفیت [[علمی]] و آشنایی با [[اسمای الهی]]: {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت»... سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> [[جایگاه]] [[برتری]] پیدا کرد و مقامِ [[خلافت الهی]] را در [[زمین]] به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی [[پذیرش]] [[مسئولیت]] و قبول [[تکلیف]] است<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۷- ۳۹.</ref>.
 
==طرفینی بودن [[حقوق]]==
به طور کلی اگر حق در [[ارتباط]] ما و انسان‌های دیگر مطرح باشد، دو طرفی است. در این باره [[حضرت امیر]]{{ع}} می‌فرمایند: "به سود کسی جریان نیابد جز آنکه به زیانش هم باشد، و به زیان کسی نگردد جز آنکه به سودش هم باشد. همان طور که بر دیگری حقی دارد بهمان نسبت دیگران هم بر او [[حقوقی]] دارند"<ref>{{متن حدیث|لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ}}>صبحی صالح، نهج البلاغه، خ٢١٦.</ref> ولی اگر فقط [[ارتباط]] ما و [[خدا]] باشد طرفینی نیست و فقط [[خداوند]] حق بر [[بندگان]] دارد و بس.
 
آن حق عبارت از "[[اطاعت]] [[خدای یکتا]]، [[عبادت]] خالصانه او و [[شریک]] قرار ندادن برای او" است. {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>.
 
در مقابل این قول، کسانی هستند که معتقدند [[خدا]] مثل هر موجود دیگر دارای [[علم]] و [[اراده]] نسبت به [[انسان]] [[حقوقی]] و تکالیفی دارد و [[انسان]] تنها نسبت به او [[مکلف]] نیست، بلکه محق هم هست.
 
البته این ملازمه، فقط از نظر [[نقلی]] درست است نه [[عقلی]]. چون از نظر [[عقل]] ممکن است رابطه یکطرفه باشد <ref>ر.ک: سیف الله صرامی، حق، حکم و تکلیف، همان، ص۲۰۰.</ref>. مثل بیان لطیف [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر]] [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن| وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref> و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> او می‌نویسد: {{متن قرآن|سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا}} کنایه از [[ایمان]] [[قلبی]] و عمل [[جوارحی]] است که [[ادای حق]] [[ربوبیت الهی]] بر [[انسان]] است. این، تمام حقی است که [[خداوند]] برای خود، بر عهدۀ [[انسان]] نهاده است. در برابر آن [[خداوند]]، حقی را برای بندگانش، برعهده خویش نهاده است و آن [[مغفرت]] است [[مغفرت]]، چیزی است که برای رسیدن به [[سعادت]]، هیچ کس، حتی [[پیامبران]] نیز از آن بی‌نیاز نیستند و چون [[مؤمن]]، حق [[خداوند]] را با [[ایمان]] [[قلبی]] و عمل [[جوارحی]] ادا کرد، حقی را که [[خداوند]] برای او مقرر کرده، طلب می‌کند، می‌گوید: {{متن قرآن|غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>المیزان، ج۲، ص۴۴۳.</ref><ref>[[آرزو شکری|شکری، آرزو]]، [[حقوق اهل بیت (کتاب)|حقوق اهل بیت]]، ص۳۹- ۴۰.</ref>.
 
==[[حقوق]] مذکور در [[رساله حقوق امام سجاد]]==
{{فهرست اثر}}
* حق اذان‌گو (منادی [[نماز]])
* [[حق امام]] [[جماعت]]
* حق [[انسان]] بر خود
* حق [[اهل ذمه]] (کافرانی که در [[پناه]] [[حکومت اسلامی]] اند)
* حق بدی‌کننده و [[جفاکار]]
* حق [[برادر]]
* حق بزرگ [[الله]] بر [[انسان]]
* حق بزرگسال
* حق [[بنده]] [[آزاد]] شده بر [[مولی]]
* حق پا
* حق [[پدر]]
* حق چشم
* حق [[حج]]
* حق خردسال
* حق [[دارایی]] و امکانات مادی
* حق دست
* حق [[روزه]]
* حق زبان
* حق [[زن]] و مرد در [[نظام]] [[خانواده]]
* حق شاکی بر [[انسان]]
* حق شخصی که برای رفع نیاز به او مراجعه شده است
* حق [[شریک]]
* حق شکم
* [[حق صدقه]]
* حق طلبکار
* حق عورت (اندام جنسی)
* حق [[فرزند]]
* حق [[قربانی]]
* حق کسی که [[خداوند]] به وسیله او [[انسان]] را شاد می‌کند
* حق کسی که طالب [[نصیحت]] است
* حق کسی که مورد [[شکایت]] واقع شده (متشاکی)
* حق گوش
* حق [[مادر]]
* حق مباشر (شخصی که با [[انسان]] مانوس است و رفت و آمد دارد)
* حق متعلمان و دانشجویان
* حق [[مشاور]]
* حق مشورت‌خواه
* حق [[معلم]]
* حق مملوک
* حق [[مولی]] (کسی که [[عبد]] را [[آزاد]] می‌کند)
* حق [[مولی]] (کسی که مالک [[عبد]] است)
* حق [[نماز]]
* حق [[نیازمند]] و [[سائل]]
* حق [[نیکوکار]] بر [[انسان]]
* حق همراه و همسفر
* [[حق همسایه]]
* حق هم‌کیشان
* حق هم‌نشین
* [[حقوق]] [[رعیت]] (مردمی که تحت [[سرپرستی]] [[نظام سیاسی]] می‌باشند)
* [[حقوق]] [[رهبری]] و سایر مدیران
{{پایان فهرست اثر}}
 
==انواع حقوق==
===[[حقوق فردی]]===
===[[حقوق اجتماعی]]===
===[[حقوق مالی]]===
===[[حقوق خانوادگی]]===
===[[حقوق عمومی]]===
 
==وصف حق==
حق، هنگام توصیف، وسیع‌ترین اشیا و هنگام عمل [[عینی]]، تنگ‌ترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمی‌افتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: {{متن حدیث|"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"}}</ref>. در این توصیف [[هویّت]] خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را می‌بینم که برای [[آگاه]] ساختن [[مردم]] و توجیه آنان به سوی [[شناخت]] [[حقیقت]] [[تذکر]] داده شده است<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 228.</ref>


==گستره معنایی حق==
==گستره معنایی حق==
*از مفاهیم بنیادین قرآنی که در نمایاندن تصویری کامل از جهان هستی و درک جایگاه انسان در آن و آغاز و فرجام او یاری می‌دهد، مفهومی است که در پیکره واژه حق پدیدار می‌گردد. قرآن از این واژه و با تبیین مفاهیم متضاد و مصداق‌یابی آنها در پی آن است تا نگاه مخاطب را از امور مادی و ناپایا به مصادیق واقعی و پایدار حق جلب کند. جهان هستی در منطق قرآن، به حق و باطل قسمت می‌شود و در پس حق، جز باطل چیزی قرار ندارد. (یونس/۱۰، ۳۲)
 
یادکردهای حق در قرآن را از لحاظ معناشناسی افزون بر حوزه معنایی وجود شناختی که از موضوع این مقاله خارج است در ۳ حوزه معنایی دیگر می‌توان طبقه‌بندی کرد که حق در همه آنها از جهات متفاوتی در برابر باطل است:
===حوزه معنایی معرفت‌شناختی===
١. حوزه معنایی معرفت‌شناختی: در این حوزه معنایی، مطابقت با امر خارجی (صدق) در نظر است که مقابل آن باطل (کذب) قرار دارد. این معنا شامل هر سخن، خبر یا اعتقادی از جانب خدا است که مصادیق فراوانی از جمله اسلام، قرآن، وحی، قصص و تمثیلات قرآنی، مرگ، رستاخیز و... دارد. حق در معنای معرفت‌شناختی است که ابلاغ می‌شود: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ}}﴾}}. (سبأ/۳۴، ۴۹) حق در این آیه قرآن و اسلام است<ref>تفسیر ثعلبی، ج ۸، ص ۹۴؛ تفسیر بغوی، ج ۳، ص ۶۸۵.</ref> که برخی از آن روی می‌گردانند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|...وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ}}﴾}}<ref>تفسیر مقاتل، ج ۳، ص ۱۶۱؛ البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۷۴.</ref> (مؤمنون/۲۳، ۷۰)؛ {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ}}﴾}}<ref>تفسیر ثعلبی، ج ۶، ص ۲۷۲؛ زاد المسیر، ج ۳، ص ۱۸۸.</ref> (انبیاء/۲۱، ۲۴) و از میان عواملی که سبب رویگردانی از حق می‌شوند می‌توان حسد (بقره/۲، ۱۰۹)، پیروی از هوای نفس (مائده/۵، ۴۸)، پیروی از ظن را برشمرد. (نجم/۵۳، ۲۸) گرچه بزهکاران خوش نمی‌دارند، خدا حق را ثابت و باطل را نابود می‌گرداند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ}}﴾}}. (انفال/۸، ۸) حق در این حوزه معنایی، فراوان در قرآن به کار رفته است که به مهم‌ترین آنها یاد می‌شوند:
 
قرآن: قرآن نزول خود را یکی از حقایق راستین در مقابل تکذیب کافران می‌شناساند<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۵۴.</ref>: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا}}﴾}}. (اسراء/۱۷، ۱۰۵) قرآن حق است، چون لغو و کذبی در آن نیست و زیادت و نقصانی بر نتافته است.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۲۰.</ref>
===حوزه معنایی [[حقوق]] قراردادی===
قصه‌ها و تمثیلات قرآنی: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ...}}﴾}}. (هود/۱۱، ۱۲۰) تعبیر حق، بدین معناست که قصص پیامبران و حکمت‌ها و اندرزهای این سوره همگی حقیقت و ثابت‌اند<ref>کشف الاسرار، ج ۴، ص ۴۵۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۱۶؛ بیان المعانی، ج ۳، ص ۱۶۹.</ref>؛ یا به دلیل وجود برهان‌هایی است که بر توحید و عدل و نبوت دلالت می‌کنند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳؛ المنیر، ج ۱۲، ص ۱۸۵؛ الوسیط، ج ۲، ص ۱۰۸۶.</ref>؛ یا بر پایه نظری، بر اثر کامل‌تر بودن این براهین در این سوره، از آن به حق نام برده شده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۱۳.</ref> این‌گونه خطاب برای بیان تأکید<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۱۳.</ref> یا تشریف است<ref>منهج الصادقین، ج ۴، ص ۴۸۱.</ref> و ویژگی حقانیت در این سوره‌ها، به آن اختصاصی ندارد و هرچه در آن و دیگر سوره‌ها آمده‌اند، همگی حق‌اند.<ref>التبیان، طوسی، ج ۶، ص ۸۷؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۵۳.</ref>
 
به درستی و راستیِ برخی از داستان‌های قرآنی نیز به شکلی مشخص تصریح شده است؛ مانند داستان زندگی عیسی{{ع}}<ref>تفسیر مقاتل، ج ۱، ص ۲۸۱؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۱۸۰؛ الکاشف، ج ۲، ص ۷۹.</ref> و آفرینش او بدون پدر، که می‌نمایاند ادعای نصارا درباره الوهیت او و ادعای یهودیان درباره نامشروع بودن وی باطل و کذب‌اند<ref>البحر المحیط، ج ۳، ص ۱۹۲؛ تفسیر مراغی، ج ۳، ص ۱۷۶.</ref>: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ}}﴾}}. (آل‌عمران/۳، ۶۲) داستان فرزندان آدم{{ع}} نیز از مصادیق حق به شمار رفته است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ...}}﴾}} (مائده/۵، ۲۷) و مفسران آن را به معنای صادق بودن این داستان بیان کرده‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۳، ص ۲۸۲؛ التبیان، عکبری، ص ۱۲۶؛ تفسیر شبر، ص ۱۳۷.</ref>؛ همچنین مَثَل‌های ذکر شده در قرآن حق خوانده شده‌اند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ}}﴾}}. (بقره/۲، ۲۶) به حقیقت و راست بودن داستان معجزه موسی{{ع}} نیز تأکید شده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ * فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ}}﴾}}. (اعراف/۷، ۱۱۷-۱۱۸) تعبیر «وقع الحق» بر پایه نقل بسیاری از مفسران، به معنی آشکار شدن تفاوت معجزه از سحر و حق از باطل است.<ref>تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۵۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۳۳۶؛ لباب التأویل، ج ۲، ص ۲۳۶.</ref> برخی این تعبیر را استعاره کنایی از چیزی دانسته‌اند که در هوا آویزان است و تا استقرار بیابد، از حقانیت آن اطمینان به دست می‌آید.<ref>المیزان، ج ۸، ص ۲۱۶.</ref>
===حوزه معنایی [[حقوق]] [[تکوینی]]===
رسالت پیامبر{{صل}}: قرآن کریم بعثت حضرت محمد{{صل}} را حقیقت می‌خواند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِیمِ}}﴾}} (بقره/۲، ۱۱۹) و خدا به راستی او را برانگیخته است تا به پیروان ایشان مژده دهد و به کسی که حضرت را انکار کند و از دین او گمراه شود بیم دهد.<ref>تفسیر بغوی، ج ۱، ص ۱۶۰؛ زاد المسیر، ج ۱، ص ۱۰۶.</ref> برخی مفسران، حق را در این آیه به معنای قرآن یا شرع دانسته‌اند که به سبب راستی و حقانیت، چنین نامی گرفته‌اند.<ref>روض الجنان، ج ۲، ص ۱۳۱.</ref> حق در برخی آیات مشابه دیگر، به دیدۀ برخی از مفسران شیعه، به ولایت<ref>اطیب البیان، ج ۹، ص ۴۳۳.</ref> و امیرمؤمنان{{ع}}<ref>همان؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۲؛ البرهان، ج ۴، ص ۳۰.</ref> نیز تطبیق شده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ}}﴾}} (مؤمنون/۲۳، ۷۰)
 
طبق آیات قرآن، پیامبر{{صل}} نه تنها در بیان رسالت، خود، بر حق و صادق بود و دینی راستین و بر حق آورد: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ}}﴾}} (توبه/۹، ۳۳)، بلکه رؤیاهای آن حضرت نیز راستین و بر حق است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ...}}﴾}}. (فتح/۴۸، ۲۷) این آیه به خواب رسول خدا{{صل}} در مورد ورود به مسجدالحرام اشاره دارد و مفسران، ذیل آن گفته‌اند که خواب‌های پیامبران حق‌اند<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۲۸۹-۲۹۰؛ لطائف الاشارات، ج ۳، ص ۴۳۱.</ref> و از گونه خواب‌های پریشان نیستند<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ الجدید، ج ۶، ص ۴۹۴؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۴۳۲.</ref> و همراه حکمت و هدف صحیح‌اند.<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۳۴۵؛ جوامع الجامع، ج ۴، ص ۱۴۵؛ التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۱۶۷.</ref> در رؤیای یوسف{{ع}} نیز حق به معنای صدق<ref>روح المعانی، ج ۷، ص ۵۷؛ ارشاد الاذهان، ص ۲۵۲؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref> و مطابقت با واقع است<ref>الفواتح الالهیة، ج ۱، ص ۳۸۶؛ تقریب القرآن، ج ۳، ص ۴۴.</ref>: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|...هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا...}}﴾}}. (یوسف/۱۲، ۱۰۰)
==[[دین حق]]==
مرگ: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ}}﴾}}. (ق/۵۰، ۱۹) ماضی بودن فعل<ref>بیان السعاده، ج ۴، ص ۱۰۹؛ مخزن العرفان، ج ۱۳، ص ۲۷۹-۲۸۰.</ref> و مقید شدن مرگ به حق، نشان است که مرگ از قضاهای حتمی است<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۳۴۸.</ref>؛ البته بر پایه قولی دیگر، آیه به معنای روشن شدن حق برای انسان در زمان مرگ و درستی گزارش‌های پیامبران درباره رستاخیز و بشارت‌ها و انذارهای ایشان است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۸، ص ۱۳۵؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۸۹.</ref>
تعبیر {{متن قرآن|دِينَ الْحَقِّ }} در آیات‌ {{متن قرآن|قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ}}<ref>«با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری  جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.</ref>، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref> [[سوره]] [[توبه]]، {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.</ref> و {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.</ref> ذکر شده و در بعضی [[آیات]] نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند [[آیه]] {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ}}<ref> بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.</ref>.
روز قیامت: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ مَآبًا}}﴾}}. (نبأ/۷۸، ۳۹) مفسران، حق بودن رستاخیز را در این آیه، امری می‌دانند که بی‌شک و بر خلاف باور مشرکان، رخ می‌دهد<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۴۷؛ الوجیز، ج ۳، ص ۴۱۷.</ref>، از این رو از قیامت به «الحاقّة» تعبیر شده است (حاقّه/۶۹، ۱)، زیرا هیچ شکی در حقانیت و ثبوت و وقوع آن راه ندارد<ref>الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۹؛ کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۲۰۷.</ref>؛ البته براساس قولی دیگر، {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|الْیَوْمُ الْحَقُّ}}﴾}} (نباء/۷۸، ۳۹) به معنای روزی است که در آن حقوق مظلومان از ستمگران ستانده و حقایق امور آشکار شده و به تمام معنا حق است.<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۵۹-۶۰.</ref>
 
به حقانیت برخی از ویژگی‌ها و رخدادهای روز قیامت نیز تأکید شده است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ}}﴾}}. (ق/۵۰، ۴۲) آواز سهمناک رستاخیز در این آیه حق نامیده شده است؛<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۷، ص ۲۷؛ البحر المحیط، ج ۹، ص ۵۴۳.</ref> بدین معنا که وجودش حق<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۲۶؛ فتح القدیر، ج ۵، ص ۹۶.</ref> و انکارناپذیر است.<ref>المیزان، ج ۱۸، ص ۳۶۱.</ref> قید «بالحق» باطل بودن نظر مشرکان درباره قیامت را نشان می‌دهد.<ref>التحریر و التنویر، ج ۲۶، ص ۲۷۵.</ref> از ستیزه‌گری دوزخیان با یکدیگر در آخرت، با تعبیر حق یاد شده است که نشان می‌دهد حقیقت است و رخ می‌دهد<ref>روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۸۹؛ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲۰.</ref>: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ}}﴾}}. /۳۸، ۶۴)
برخی [[مفسران]] وصف کردن [[اسلام]] را به "حق" از آن رو می‌دانند که [[معارف]] آن دارای [[حقانیت]] و [[اخلاق]] و [[عقاید]] و [[احکام]] آن بر واقعیت و [[حقیقت]] منطبق بوده، از [[خرافات]] و امور خلاف واقع به دور است<ref>المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.</ref>.
۲. حوزه معنایی حقوق قراردادی: حق در این معنا، مقابل باطلِ فقهی است و شامل حوزه حقوق قراردادی یا نهادی می‌شود، پس حق امری شرعی و صحیح در مقابل ناحق و باطل است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ...}}﴾}}. (آل‌عمران/۳، ۲۱) احکام فقهی و حقوقی و سفارش‌های عبادی در قرآن، در این بخش قرار می‌گیرند. رعایت حق در تلاوت قرآن (بقره/۲، ۱۲۱) و تقوای الهی (آل‌عمران/۳، ۱۰۲) به معنای تلاوت درست و بایسته قرآن و پرهیزکاری کامل است.
 
در مواردی تکالیف شرعی الهی، حقی ثابت و لازم بر عهده بندگان شمرده شده‌اند که نگاشتن وصیّت از این دست است: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ}}﴾}}. (بقره/۲، ۱۸۰) وصیت - در صورت باقی ماندن اموال - حقی واجب و لازم برای اهل تقواست.<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۸۲-۴۸۳؛ فتح القدیر، ج ۱، ص ۲۰۴-۲۰۵.</ref> حق، در معنای بایسته‌ای شرعی و حقوقی که از معنای وجوب و ثبوت برگرفته شده، در آیات بسیاری به کار رفته است. استحباب اعطای هدیه‌ای در خور به زنان مطلقه (بقره/۲، ۲۴۱)، لزوم انفاق به خویشاوندان، مستمندان و در راه ماندگان (اسراء/۱۷، ۲۶) از دیگر یادکردهای حقوقی حق‌اند؛ همچنین نامیدن مدیون به کسی که بر عهده او حقی است (بقره/۲، ۲۸۲) در این حوزه معنایی قرار می‌گیرد.
گاهی نیز گفته شده که [[قوانین]] و [[اصول اسلام]] بر خلاف [[هواهای نفسانی]] و [[امیال حیوانی]] [[انسان]] همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای [[انسان‌ها]] و ازاین‌رو [[اسلام]]، [[دین حق]] است<ref>المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.</ref>. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که [[اسلام]] از آن رو [[دین حق]] است که به وسیله آن [[استحقاق]] [[ثواب]] پیدا می‌شود و سایر [[ادیان]] [[باطل]] است، زیرا به موجب آنها [[انسان]] مستحق [[کیفر]] می‌شود<ref>التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.</ref>.<ref>[[حسین دیبا|دیبا، حسین]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.</ref>.
۳. حوزه معنایی حقوق تکوینی: حق گاهی به معنای رعایت هر چیز لازم و واجب و قرار دادن و ساماندهی هر چیزی به شکل درست و در جای صحیح به کار می‌رود و در این حوزه، مرادف عدل است که با حکمت نزدیکی معنایی دارد<ref>العین، ج ۳، ص ۶۶؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۱۴۱، ۱۴۳؛ تاج العروس، ج ۱۶، ص ۱۶۱، «حکم».</ref> و در مقابل باطل به معنای ظلم یا کار بیهوده قرار می‌گیرد. خدا در آیات بسیاری از آفرینش آسمان و زمین و موجودات، با تعبیر حق یاد می‌کند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ...}}﴾}} (دخان/۴۴، ۳۹) و این کار را بیهوده نمی‌داند: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لاعِبِینَ}}﴾}} (دخان/۴۴، ۳۸) نیز به پیامبر{{صل}} می‌فرماید که نشانه‌های الهی را که در عدل و حکمت پیچیده‌اند، بر تو می‌نمایانیم: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ...}}﴾}}. (آل‌عمران/۳، ۱۰۸)
 
میزان روز قیامت نیز حق خوانده شده است که مفسران آن را به معنای عدل دانسته‌اند<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۶۱۶؛ زبدة التفاسیر ، ج ۲، ص ۴۹۵؛ روح المعانی، ج ۴، ص ۳۲۳.</ref>: {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}﴾}} (اعراف/۷، ۸) قرآن در این آیه، حق به معنای عدالت را معیار سنجش اعمال در قیامت می‌داند.<ref>زادالمسیر، ج ۲، ص ۱۰۲؛ الدر المنثور، ج ۳، ص ۶۹.</ref>
==[[مذهب حق]]==
اغلب هرکس و هر گروه، خود و [[عقاید]] و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان [[مذاهب]]، یکی حق است و بقیّه [[باطل]]. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}: "حق است و [[باطل]] و هرکدام را اهلی است"<ref>{{متن حدیث|" حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶</ref>. وقتی [[حق و باطل]] شناخته نشود و به هم درآمیزد، [[شبهه]] پیش می‌آید<ref>نهج البلاغه، خطبه ۳۸</ref>و وقوع [[فتنه]] هم آنجاست که [[حق و باطل]] با هم آمیخته می‌شود و [[هواپرستی]] هم کمک می‌کند و افراد در [[فتنه]] می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، [[شناخت]] آن آسان‌تر و [[گمراهی]] [[مردم]] کمتر خواهد بود.<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۰</ref>.
 
[[قرآن]] حق است و حق را بیان می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به [[گمراهی]] می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های [[باطل]]، حرف حقّی می‌زنند تا [[فریب]] دهند. اگر کسی حق را بشناسد، [[باطل]] را هم خواهد [[شناخت]] و معیار [[شناخت]] [[حق و باطل]] بودن اشخاص و گروه‌ها و [[فرقه‌ها]] [[شناخت]] [[حقّ]] است و این همه [[تفرقه]] و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و [[ضعف]] در [[شناخت حق]] است. از میان هفتاد و سه فرقۀ [[مسلمانان]] نیز "فرقۀ ناجیه" و "[[مذهب]] حق"، [[پیروان]] [[اهل بیت]]اند و [[مکتب]] [[عترت]]. در کشاکش [[کلامی]] و فرقه‌ای میان [[مسلمانان]] نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: [[امام علی|علی]]{{ع}} با حق است و [[حق با علی است]]، خدایا حق را دائر مدار او بگردان.<ref>{{متن حدیث|" عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ سفینة البحار، واژۀ حق</ref>، از این سخن برمی‌آید که چون [[امام علی|علی]]{{ع}} از حق ناگسستنی است، پس [[کلام]] و راه او حق است و [[برهان]]، [[پیروان]] او برحقّند و هرچه [[امام]] بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه [[حق و باطل]] بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی [[حقّ]] مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و [[داوری]] او باید [[شناخت]]. در [[زیارت جامعه]] دربارۀ [[اهل بیت]] [[پیامبر]] می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما [[اهل]] و سرچشمه و معدن حقّید"<ref>{{متن حدیث|" وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}</ref>.
 
در [[زیارت]] "[[آل یاسین]]" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، از جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید [[باطل]] است، به هرچه شما [[دستور]] دهید معروف است و از هرچه شما [[نهی]] کنید، منکر است"<ref>{{متن حدیث|" فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲</ref> این دقیقا محوریّت [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]] را در [[شناخت]] [[حق و باطل]] و معروف و منکر نشان می‌دهد. وقتی [[آیه تطهیر]]، [[پاکی]] و [[عصمت]] این [[خاندان]] را بیان می‌کند، وقتی [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]، [[امام علی|علی]]{{ع}} را محور حق معرفی می‌کند، وقتی [[ائمه]] [[معصومین]] از سوی [[خدا]] و [[رسول]]، [[حجت]] شناخته می‌شوند، [[شناخت حق]] آسان است، اگر دیدگان را غبار [[جهل]] و [[تعصّب]] نگرفته باشد. [[قرآن]]، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و [[باطل]] را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه [[پیروان]] [[باطل]]، دورانی [[سلطه]] و [[غلبه]] داشتند و حق را کنار زدند، ولی [[دولت]] جاوید از آن [[حقّ]] است و امروز [[پیشوایان معصوم]] از [[اهل بیت]]، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۲۲۸.</ref>.
 
== [[رسول حق]] و [[امام حق]]==
 
==[[خذلان حق]]==
 
==[[منشأ حق]]==
 
==[[حقوق خدا]]==
==[[حقوق پیامبر]]==
==[[حقوق اهل بیت]]==
 
==حق در فرهنگ‌نامه [[دینی]]==
چیزی که ثابت و [[استوار]] و [[مطابق واقع]] است، در مقابل [[باطل]]، که گذرا و پوچ و بی‌اساس است. در [[آیات قرآن]]، به موضوعاتی همچون: [[خدا]]، [[قیامت]]، [[مرگ]]، [[قرآن]]، [[وحی]] "حق" گفته شده و [[آفرینش]] براساس حق است.
 
کسانی که در [[افکار]] و [[رفتار]]، بر [[اساس دین]] [[خدا]] و [[خرد]] و [[منطق]] و [[فطرت]] حرکت کنند، [[اهل حق]] و [[پیروان]] حقّ‌اند. به آن "[[حقیقت]]" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و [[خرافات]].
 
معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل [[مالی]] و [[حقوقی]] برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، [[حقّ]] [[رأی]] دادن و [[دفاع]] کردن، [[حقّ]] [[پدر]] و [[مادر]] بر [[فرزند]] و به عکس و [[حقوق]] متقابلی که افراد [[جامعه]] در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه [[حقوق]] به "[[حقّ]] [[الله]]" و "[[حقّ]] [[الناس]]" تقسیم می‌شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۹۱.</ref>.
 
==حق در فرهنگ قرآن==
کلمۀ حق با الفاظ: {{متن قرآن|حَقّ}}، {{متن قرآن|الْحَقُّ}}، {{متن قرآن|حَقًّا}}، {{متن قرآن|أَحَقُّ}} و {{متن قرآن|حَقَّهُ}}، در مجموع، ۲۶۹ بار در [[قرآن کریم]] به کار رفته است. از این مجموعه، ۲۳۹ مورد، با الفاظ: {{متن قرآن|حَقّ}} و {{متن قرآن|الْحَقُّ}} و ۱۷ مورد با لفظ: {{متن قرآن|حَقًّا}}، و ۱۰ مورد هم با لفظ: {{متن قرآن|أَحَقُّ}}، و ۳ مورد نیز با لفظ: {{متن قرآن|حَقَّهُ}} می‌باشد. ما در اینجا، ۶ مورد از موارد کلمۀ حق را که ۵ مورد آن با لفظ: {{متن قرآن|الْحَقُّ}} و یک مورد دیگر ان با لفظ: {{متن قرآن|حَقَّهُ}} می‌باشد، [[انتخاب]] می‌کنیم. نحوۀ انتخاب به این روش است که به ترتیب مصحفی [[سوره‌ها]]، ۳ مورد از لفظ اوّل را از هر ۹ [[سوره]]، از آخرین آیۀ آنها، و ۳ مورد از لفظ دوّم را، از هر ۱۰ سوره، از اوّلین آیۀ آنها، از مجموع ۵۷ سوره [[اختیار]] می‌کنیم، و به این ترتیب، [[آیات]]: ۱۰۸ [[سورۀ یونس]]، ۳۴ [[سورۀ مریم]]، ۴۴ [[سورۀ عنکبوت]]، ۵ سورة [[غافر]]، ۱۹ [[سورۀ ذاریات]]، و ۳ [[سورۀ عصر]]، انتخاب می‌گردد. بعد از بیان نحوۀ انتخاب، بنا بر روش معمول خود در این کتاب، ابتدا به ترتیب [[مصحف]] [[کریم]]، آیات منتخب را تنظیم، و پس از آن، با استفاده از کتب لغت، به بررسی لغوی کلمۀ حق می‌پردازیم. سپس با استفاده از کتب [[تفسیر]] [[علمای شیعه]] و [[اهل تسنن]] از عصر [[شیخ طایفه]]، مرحوم [[شیخ طوسی]]، تا [[زمان]] حاضر، و نیز با استفاده از کتب تفسیر [[روایی]] [[شیعی]] و [[سنی]]، به تحقیق [[تفسیری]] و تفسیر روایی آیات مشتمل بر آن پرداخته، و سرانجام با [[استعانت]] از امدادهای بیکران [[پروردگار متعال]] و با استفاده از [[آیات قرآن کریم]]، در آیات ششگانۀ مذکور [[تدبّر]] می‌کنیم.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۰.</ref>
===در معنای حق===
در معنای مفردات فرموده: اصل حق، مطابقت داشتن و موافقت داشتن است، مانند: مطابقت پای درب در [[ثبات]]، با دوران نسبت به استقامتی که بر آن هست، و گفته می‌شود که حق بر چند وجه است: اوّل، برای ایجادکنندۀ شیء به سبب آنچه [[حکمت]] مقتضی آن است، و به همین جهت دربارۀ [[خدای تعالی]] گفته شده: او حق است. قال [[الله]] تعالی: {{متن قرآن|ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ}}<ref>«سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.</ref>. دوّم، برای آنچه به سبب مقتضای [[حکمت]] ایجاد گردیده، و به همین علت به فعل [[خدای تعالی]] کلّاً حق گفته می‌شود، قال تعالی: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد» سوره یونس، آیه ۵.</ref> {{عربی|الی قوله تعالی:}} {{متن قرآن|مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آن را جز به حق نیافرید» سوره یونس، آیه ۵.</ref>. سوّم، در [[اعتقاد]] به شیئی که مطابق است با آنچه آن شیء در نفس خود بر آن است، مانند قول به اینکه: اعتقاد فلانی در [[بعث]]، [[ثواب و عقاب]]، و [[بهشت و جهنم]]، حق است: {{متن قرآن|فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ}}<ref>«آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد» سوره بقره، آیه ۲۱۳.</ref>. چهارم، برای فعل و قولی که به حسب آنچه [[واجب]] است و به اندازه‌ای که واجب است و در زمانی که واجب است واقع می‌گردد، مانند این قول ما که می‌گوییم: فعل تو حق است، و قول تو حق است، قال الله تعالی: {{متن قرآن|كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ}}<ref>«بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ}}<ref>«این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد» سوره سجده، آیه ۱۳.</ref>، و قوله عزوجل: {{متن قرآن|وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ}}<ref>«و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.</ref>، صحیح است گفته شود که مراد از آن، خدای تعالی است، و نیز صحیح است که مراد از آن، حکمی باشد که به مقتضای حکمت است، و گفته می‌شود: {{عربی|احققت کذا}}؛ یعنی [[ثابت]] نمودم که حق است، یا به حق بودن آن [[حکم]] نمودم، و قوله تعالی: {{متن قرآن|لِيُحِقَّ الْحَقَّ}}<ref>«تا حقّ را تحقّق بخشد» سوره انفال، آیه ۸.</ref>، پس [[احقاق حق]]، بر دو نوع است: یکی، با اظهار [[براهین]] و [[آیات]]؛ کما قال [[الله]] تعالی: {{متن قرآن|وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا}}<ref>«و آنانند که ما شما را بر آنها چیرگی آشکاری داده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۱.</ref>؛ یعنی حجتی [[قوی]]، و دوّم، با کامل شدن [[شریعت]] و گسترش همه‌گیری آن، نحو قوله: {{متن قرآن|وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ}}<ref>«و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.</ref> {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}}<ref>«اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.</ref><ref>مفردات، ص۱۲۴-۱۲۵.</ref>.
 
فخرالدین، در مجمع‌البحرین فرموده: قوله تعالی: {{متن قرآن|يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ}}<ref>«آن را چنان که سزاوار خواندن آن است می‌خوانند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.</ref>؛ یعنی آن را [[تحریف]] نمی‌کنند و آنچه را که در آن است از صفت [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[تغییر]] نمی‌دهند، و گفته‌اند: {{متن قرآن|يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ}}؛ عبارت است از توقف کردن هنگام ذکر جنّت و [[نار]]، تا اولی را درخواست کند و از دومی [[استعاذه]] نماید، و این قول از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است، و {{متن قرآن|حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ}}<ref>«کسانی که فرمان (عذاب) بر آنان به حقیقت پیوسته است» سوره قصص، آیه ۶۳.</ref>؛ یعنی بر آنان وعدۀ [[عذاب]] [[واجب]] و تثبیت گردید، و مانند آن است، قوله: {{متن قرآن|يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«و فرمان (عذاب) بر کافران تحقق یابد» سوره یس، آیه ۷۰.</ref>؛ یعنی بر آنان وعدۀ عذاب به واسطۀ کفرشان واجب گردید؛ زیرا آنان از کسانی هستند که از حالشان معلوم است که بر [[کفر]] می‌میرند، و آن، فرمودۀ [[خدای تعالی]] است که: {{متن قرآن|لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ}}<ref>«بی‌گمان دوزخ را از پریان و آدمیان می‌آکنم» سوره هود، آیه ۱۱۹.</ref>، و قوله: {{متن قرآن|وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.</ref>؛ یعنی به جاآوردن آن برای او در حالِ [[وجوب]]، سزاوار است، و {{متن قرآن|وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ}}<ref>«و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد» سوره یونس، آیه ۸۲.</ref>؛ یعنی [[ثابت]] می‌کند آن را و ظاهر می‌کند آن را، و {{متن قرآن|حَقِيقٌ عَلَى}}؛ یعنی بر من [[واجب]] است، و {{متن قرآن|حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ}}<ref>«بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد» سوره یونس، آیه ۳۳.</ref>؛ یعنی واجب گردید، و مراد از حق فی قوله تعالی: {{متن قرآن|أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ}}<ref>«که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.</ref>، یا اسم [[خدای تعالی]] است یا آن حقی است که نقیض [[باطل]] می‌باشد، که خدای تعالی با قسم خوردن بر آن، آن را [[عظمت]] داده است، و {{متن قرآن|حَقٌّ مَعْلُومٌ}}<ref>«حقی معین است،» سوره معارج، آیه ۲۴.</ref>، غیر از [[زکات]] است، و آن، چیزی است که مرد به اندارۀ [[طاقت]] و وسعش بر خود واجب نموده است، و قوله: {{متن قرآن|بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ}}<ref>«بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم» سوره انبیاء، آیه ۱۸.</ref>؛ یعنی به وسیلۀ [[قرآن]] بر [[کفر]]، و قوله: {{متن قرآن|إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ}}<ref>«به راستی این همان “حقیقت بی‌گمان” است» سوره واقعه، آیه ۹۵.</ref>، شیخ ابوعلی گفته است: یعنی آن، سزاوارترین ثابت از [[یقین]] است<ref>مجمع البحرین، ص۳۹۳.</ref>.
 
در مقدمۀ کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حق فرموده: حق، ضدّ باطل است. گفته می‌شود: {{عربی|هذا الشیء حق}}؛ یعنی ثابت است؛ لازم است؛ واجب است؛ [[مطابق با واقع]] است، و از آن است قوله تعالی در [[سورۀ یس]]: {{متن قرآن|لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ}}<ref>«به یقین، فرمان (عذاب) بر بسیاری از آنان به حقیقت پیوسته است» سوره یس، آیه ۷.</ref>؛ یعنی ثابت گردید و واجب شد، و امثال آن بسیار است. {{متن قرآن|أَحَقُّ}}؛ یعنی سزاوار، واجب‌تر، و همین طور به معنای سایر مشتقات حق، و امّا اصل حق، پس در تأویلش به [[قرآن]] و به [[ولایت]]، [[امامت]] و [[حقّ]] [[آل]] [[محمّد]]{{صل}}، و به [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} و [[قائم]]{{ع}} آمده است. در کتاب [[حافظ]] ابی‌نعیم و غیر او از بزرگان عامّه، از علی{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: {{متن حدیث|ناجیت النبی عشر نجوات لما انزلت آیة النجوی، فکان منها: اننی سألته: مَا الْحَقُّ قَالَ الْإِسْلَامُ‏ وَ الْقُرْآنُ‏ وَ الْوَلَايَةُ إِذَا انْتَهَتْ إِلَيْكَ}}؛ یعنی چون [[آیۀ نجوا]] نازل گردید، من با پیامبر{{صل}} ده بار [[نجوا]] داشتم، و از جملۀ آنها، سؤال من از آن [[حضرت]] دربارۀ حق بود که آن حضرت{{صل}} فرمود: حق، عبارت است از [[اسلام]]، قرآن و ولایت، زمانی که به تو منتهی گردد، و در [[تفسیر]] [[فرات]] بن [[ابراهیم]] از [[امام صادق]]{{ع}} دربارۀ قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، نقل است که ایشان فرمود: {{متن حدیث|بِوِلَايَةِ عَلِيٍ‏}}<ref>مقدمه برهان، ص۸۷.</ref>.
 
در [[فرهنگ]] لغات فرموده: {{عربی|حقّ، حقّاً، ألامر، الخبر، العقد}}: [[ثابت]] و [[واجب]] نمود امر را، بر [[حقیقت]] امر واقف شد، گره را سخت بست، و {{عربی|حقّ - حقّاً}}؛ یعنی واجب شد بر او کار یا امر، {{عربی|حق، حقّاً، حقّةٌ}}؛ یعنی امر، ثابت و واجب شد، {{عربی|مُحاقَة}}؛ یعنی [[مخاصمه]]، مرافعه و مدعی شدن و اولی بودن در {{عربی|حق، و اَحَقَّ}}؛ یعنی حق را گفت، او را حق و واجب نمود. {{عربی|حَقّ}}: از نام‌ها یا [[صفات خداوند]]، قرآن، ضدّ [[باطل]] و کاری که البتّه واقع شود، [[عدل]]، [[مال]]، [[ملک]]، راست، درست، سزاوار، بهرۀ معیّن از چیز و [[مرگ]]. جمع آن، [[حقوق]] است، و [[استحقاق]]؛ یعنی مستوجب شدن چیزی، یا فرا رسیدن وعدۀ چیزی، و {{عربی|حِقّة}}؛ یعنی حق و واجب، و {{عربی|حقیق}}؛ یعنی سزاوار، درخور، لایق و حریص. جمع آن، {{عربی|أحقاء}} است، و {{عربی|حقیقة}}؛ ضدّ مجاز، اصل و منتهای هر چیز، و آنچه واجب باشد بر [[مردم]] [[حمایت]] از آن، [[علم]]. جمع آن، {{عربی|حقایق}} است. {{عربی|اَحَقّ}}، سزاوارتر در ترجیح، و {{عربی|مُحقَّق}}؛ مفعول است به معنای سخن [[ثابت]]، [[استوار]] و منظّم، جامۀ محکم بافت<ref>ملخّص المنجد؛ منتهی الأرب، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.
 
در [[فرهنگ]] عمید فرموده: حق (به [[فتح]] حاء و تشدید قاف)؛ یعنی راست و درست، ضدّ [[باطل]] و [[یقین]]، [[عدل]]، نصیب و بهره از چیزی، [[ملک]] و [[مال]]، و [[حقوق]]، جمع آن، است، و نیز یکی از نام‌های [[باری تعالی]] است<ref>فرهنگ عمید، ص۵۰۵.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۰.</ref>
 
==پانویس==
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۵

موسوعة الأحاديث العلوية

  1. حقوق الإمام و الوالي و آثار نقضها
  2. حقوق الرعية (عامة الناس) و آثار نقضها
  3. الحقوق العامة

ح نبوی ج۶

  • الباب الرابع الحكم الحقوقية
  • الفصل الأول الحقوق
  • ۱ / ۱ حقوق الله
  • ۱ / ۲ حقوق الإنسان
  • ۱ / ۳ حقوق المسلم
  • أ حرمة النفس والمال
  • ب رد التحية
  • ج النصيحة
  • د النصرة
  • ه الإعانة
  • و قضاء الحاجة
  • ز الإكرام
  • ح إهداء العيب
  • ط الصفح عن الزلات
  • ي التفقد عند الغيبة
  • ك تلك الحقوق
  • ل مطالبة الحقوق
  • ۱ / ۴ حقوق الحيوان
  • أ الحث على رعاية حقوق الحيوان
  • ب ثواب الرفق بالحيوان
  • ج ضرب الدابة
  • د جزاء تعذيب الحيوان
  • ه ما ينبغي عند القتل والذبح
  • و النهي عن قتل الحيوان بغير حق
  • ز النهي عن التحريش بين البهائم

الحدود

  • الفصل الثاني الحدود
  • ۲ / ۱ درء الحدود
  • ۲ / ۲ إقامة الحدود
  • ۲ / ۳ تعطيل الحدود
  • ۲ / ۴ لا ينبغي الشفاعة في الحدود
  • ۲ / ۵ لا يمين في حد
  • ۲ / ۶ النهي عن تعدي الحدود
  • ۲ / ۷ دور إقامة الحد في تكفير الذنب
  • ۲ / ۸ النهي عن إهانة المحدود

القضاء

  • الفصل الثالث القضاء
  • ۳ / ۱ قضاة الحق
  • ۳ / ۲ التسليم لقضاء الإسلام
  • ۳ / ۳ من لم يحكم بما أنزل الله
  • ۳ / ۴ الحاكم الجائر
  • ۳ / ۵ خطورة عمل القضاء
  • ۳ / ۶ مجالس قضاة الجور
  • ۳ / ۷ شدة حساب القاضي
  • ۳ / ۸ طلب القضاء
  • ۳ / ۹ آداب القضاء
  • ۳ / ۱۰ أحكم الناس
  • ۳ / ۱۱ من يسدده الله من القضاة
  • ۳ / ۱۲ أصناف القضاة
  • ۳ / ۱۳ حكم القاضي لايحلل الحرام

الشهادات

  • الفصل الرابع الشهادة للقضاء
  • ۴ / ۱ الحث على أداء الشهادة
  • ۴ / ۲ النهي عن التقاعس عن الشهادة
  • ۴ / ۳ النهي عن كتمان الشهادة
  • ۴ / ۴ وجوب رعاية القسط في الشهادة
  • ۴ / ۵ النهي عن شهادة الزور
  • ۴ / ۶ النهي عن الرجوع عن الشهادة
  • ۴ / ۷ ما يجب في الشهادة
  • ۴ / ۸ من لا تجوز شهادته
  • ۴ / ۹ إكرام الشهود

القصاص

  • الفصل الخامس القصاص
  • ۵ / ۱ إحياء القصاص
  • ۵ / ۲ العفو عن القصاص
  • الفصل السادس الشركة
  • ۶ / ۱ ما يشترك فيه المسلمون
  • كلام في المشتركات
  • ۶ / ۲ حق الشفعة في الشركة

الزكاة

  • الفصل السابع الزكاة
  • ۷ / ۱ فضل أداء الزكاة
  • ۷ / ۲ دور الزكاة في نماء المال
  • ۷ / ۳ كفر مانع الزكاة
  • ۷ / ۴ عقاب مانع الزكاة

مطلب

حق به معنای راست، درست، بجا و هدفدار؛ در برابر باطل[۱].

حق در مقابل باطل، به معنای چیزی است که ثابت، استوار، درست، حتمی و سزاوار باشد. از نام‌های خداست. حق در زمینۀ گفتار، عمل، عقیده، واقعه، ادّعا، پاداش و... به کار می‌رود. از دیرباز، حق و باطل وجود داشته و با هم تقابل داشته‌اند[۲].

واژه‌شناسی لغوی

حق، مصدر ثلاثی مجرد از ریشه "ح - ق - ق" به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است [۳] وجوب و ثبات[۴]، درستی[۵]، شایستگی و سزاواری[۶]، چیرگی[۷]، عدالت[۸]، از دیگر معانی حق‌اند. بیشتر فرهنگ‌های واژگانی در تبیین معنای حق، از تضاد و تقابل مفهوم حق با باطل یاری جسته‌اند[۹] باطل به معنای تلف شدن و نابودی، ناواقعی بودن[۱۰]، ناپایایی و عدم ثبات[۱۱]، بی‌ارزش و بی‌ثمر بودن [۱۲] است. کاربرد این واژه تقریباً در همه لهجه‌های بخش غربی زبان سامی، مانند عبری، آرامی، مندایی و سریانی، در معانی مشابه مشاهده شده است[۱۳] در تعریف اصطلاحی، هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی را حق نامند که مطابق واقع باشد[۱۴][۱۵].

مفهوم لغوی حق

لغت‌شناسان برای واژه "حق" معانی مختلفی ذکر کرده‌اند از آن جمله: نقیض باطل، واجب. واقع امر، هویت شیء و کیان شیء[۱۶]. واضح و روشن[۱۷]، محکم، استوار، درست[۱۸]، راستی، اسم خداوند[۱۹]، صفت خداوند، قرآن، امر حتمی الوقوع، اسلام، مال، موجود ثابت، مرگ، خرد و تدبیر[۲۰]، سخن راست و مطابق با واقع، یقین بعد از شک[۲۱].

برخلاف واژه صدق که فقط در اقوال به کار می‌رود و در مقابل کذب قرار دارد. حق اعم از صدق است؛ چون "حق" در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب استعمال می‌شود[۲۲].

نتیجه اینکه: در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست. واژۀ حق که جمع آن حقوق است در اصل به معنای مطابقت و موافقت است[۲۳]. مرحوم حسن مصطفوی می‌گوید: "اصل در معنای حق، ثبوت همراه با مطابقت داشتن با واقع است که در همه مصادیق آن وجود دارد"[۲۴][۲۵].

معانی اصطلاحی حق

حق از واژه‌هایی است که مراجعه به موارد استفاده آن در قرآن و روایات، متون فلسفی، کلامی، اخلاقی و فقهی از یک سو و از سوی دیگر در علم حقوق، فلسفه حقوق و... نشان می‌دهد که معانی و اصطلاحات مختلفی دارد که جدا کردن این معانی و توجه به تفاوت این اصطلاحات برای رهایی از غلطِ معنا واشتراک لفظی ضروری است[۲۶].

معنای حق در فلسفه

معنای حق در فقه

معنای حق در حقوق

معنای حق در اخلاق

مفهوم حق در قرآن

رابطه حق و تکلیف

حق و تکلیف دو عنصر اساسی در زندگی انسان‌ها هستند. هر انسانی همان‌طور که صاحب حق هست دارای تکلیفی نیز هست. تکلیف در دین به معنای موظف کردن در مقابل تعالیم الهی و تبعیت از امر و نهی پروردگار است.

مکلف، انسانی است که تابع طلب الهی باشد حیات چنین انسانی محدود به شریعت الهی است [۲۷]؛ بلکه نکته مهمتر اینکه هر چقدر حقوق انسان بیشتر باشد متقابلاً مسئولیت و تکالیف بیشتری بر عهده دارد مثل انبیا و اوصیا که دارای حقوق زیادی هستند اما در مقابل، مسئولیت عظیم هدایت انسان‌ها را نیز به عهده دارند.

مراد از تکلیف در مباحث حقوقی، حکم و فرمانی است که از سوی مقام صلاحیت‌دار صادر می‌شود. این دستور هرچند به معنای حق نیست و به جهت الزامی بودن، دشواری‌هایی را برای افراد به همراه دارد و به همین جهت به آن تکلیف می‌گویند که از کلفت به معنای دشواری اشتقاق یافته است ولی هر تکلیفی در مقررات حقوقی ملازم با حقی است که برای دیگران در نظر گرفته شده و هر حقی نیز تکلیفی را برای دیگران به همراه دارد؛ از این رو، می‌گوئیم حق و تکلیف دو مفهوم متلازم و به یک معنی دو روی یک سکه‌اند وقتی می‌گوییم کسی حق دارد از چیزی با کسی بهره‌مند شود این درست به این معنی است که دیگران تکلیف دارند حق او را محترم بشمارند و در آن بهره وری مزاحم او نباشند و احیاناً به وظیفه خاص خود در قبال او عمل کنند و نیز اگر گفته شود که افراد نباید در مال کسی بدون اذن او تصرف کنند این بدان معنی است که مالک حق تصرف و بهره‌وری را دارد. پس حق و تکلیف ملازم یکدیگرند و با هم جعل می‌شوند[۲۸][۲۹].

تلازم بین حق و تکلیف

تلازم بین حق و تکلیف به دو صورت است:

  1. تلازم در ناحیه مفهوم: وقتی فردی بر دیگری دارای حق است یعنی اینکه طرف مقابل نسبت به فرد اول دارای تکلیف است و باید حق او را ادا کند وگرنه "حق داشتن" یک فرد نسبت به فرد دیگر، امری لغو و بیهوده خواهد بود؛ هم چنین در همین رابطه، اگر می‌گوییم: خدا بر بندگان حق دارد، بدان معنا است که بندگان موظف به ادای حق او هستند، عکس آن نیز قابل بیان است.
  2. تلازم در ناحیه تشریع: این رابطه، یک رابطه قراردادی بین حق و تکلیف است در این حالت مقام جعل و تشریع مد نظر است. مصالح زندگی انسان‌ها اقتضا دارد که اگر فردی دارای حقی است برای او تکلیفی نیز قرار داده شود. لازمۀ استفاده از جامعه این است که در مقابل آن، خدمتی به جامعه ارائه دهد، هر کس در اجتماع از دست آوردهای دیگران بهره می‌برد موظف به بهره‌رسانی به دیگران است.
  • تفاوت این دو نوع تلازم در آن است که در حالت اول، تلازم حق و تکلیف نسبت به دو نفر مد نظر است یعنی حق یک فرد در مقابل تکلیف دیگری نسبت به فرد اول است اما در حالت دوم تلازم حق و تکلیف نسبت به یک فرد ملاحظه می‌گردد و گفته می‌شود اگر فردی دارای "حق" است خود او نیز دارای "تکلیفی" است[۳۰].

با وجود تلازم میان حق و تکلیف و قابل تفکیک نبودن این دو، معلوم می‌شود گفتن اینکه زبان دین، زبان تکلیف است نه زبان حق، سخن منطقی نیست، انسان دارای حقوقی است، خداوند خواسته است تا او برای رسیدن به حقوق خود، به رعایت تکالیفی ملزم گردد، به همین جهت او را مکلف کرده تا حقوق خود را احیا کند. با این وصف، انجام تکالیف الهی به احیای حقوق انسانی و تکریم او باز می‌گردد. انسان با پذیرش امانت الهی ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ[۳۱] و بر تن نمودن لباس کرامت ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ[۳۲] و برخوردار بودن از برترین ظرفیت علمی و آشنایی با اسمای الهی: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...[۳۳] جایگاه برتری پیدا کرد و مقامِ خلافت الهی را در زمین به خود اختصاص داد که لازمه حفظِ چنین جایگاهی پذیرش مسئولیت و قبول تکلیف است[۳۴][۳۵].

طرفینی بودن حقوق

به طور کلی اگر حق در ارتباط ما و انسان‌های دیگر مطرح باشد، دو طرفی است. در این باره حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: "به سود کسی جریان نیابد جز آنکه به زیانش هم باشد، و به زیان کسی نگردد جز آنکه به سودش هم باشد. همان طور که بر دیگری حقی دارد بهمان نسبت دیگران هم بر او حقوقی دارند"[۳۶] ولی اگر فقط ارتباط ما و خدا باشد طرفینی نیست و فقط خداوند حق بر بندگان دارد و بس.

آن حق عبارت از "اطاعت خدای یکتا، عبادت خالصانه او و شریک قرار ندادن برای او" است. ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۳۷].

در مقابل این قول، کسانی هستند که معتقدند خدا مثل هر موجود دیگر دارای علم و اراده نسبت به انسان حقوقی و تکالیفی دارد و انسان تنها نسبت به او مکلف نیست، بلکه محق هم هست.

البته این ملازمه، فقط از نظر نقلی درست است نه عقلی. چون از نظر عقل ممکن است رابطه یکطرفه باشد [۳۸]. مثل بیان لطیف علامه طباطبایی در تفسیر آیه مبارکه ﴿ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۳۹] او می‌نویسد: ﴿سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا کنایه از ایمان قلبی و عمل جوارحی است که ادای حق ربوبیت الهی بر انسان است. این، تمام حقی است که خداوند برای خود، بر عهدۀ انسان نهاده است. در برابر آن خداوند، حقی را برای بندگانش، برعهده خویش نهاده است و آن مغفرت است مغفرت، چیزی است که برای رسیدن به سعادت، هیچ کس، حتی پیامبران نیز از آن بی‌نیاز نیستند و چون مؤمن، حق خداوند را با ایمان قلبی و عمل جوارحی ادا کرد، حقی را که خداوند برای او مقرر کرده، طلب می‌کند، می‌گوید: ﴿غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۴۰][۴۱].

حقوق مذکور در رساله حقوق امام سجاد

انواع حقوق

حقوق فردی

حقوق اجتماعی

حقوق مالی

حقوق خانوادگی

حقوق عمومی

وصف حق

حق، هنگام توصیف، وسیع‌ترین اشیا و هنگام عمل عینی، تنگ‌ترین اشیاست. حق هرگز به سوی کسی به جریان نمی‌افتد، مگر این که روزی هم به ضرر او جریان پیدا کند[۴۲]. در این توصیف هویّت خود حق مطرح نیست، بلکه دو ویژگی آن را می‌بینم که برای آگاه ساختن مردم و توجیه آنان به سوی شناخت حقیقت تذکر داده شده است[۴۳]

گستره معنایی حق

حوزه معنایی معرفت‌شناختی

حوزه معنایی حقوق قراردادی

حوزه معنایی حقوق تکوینی

دین حق

تعبیر ﴿دِينَ الْحَقِّ در آیات‌ ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۴۴]، ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۴۵] سوره توبه، ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۴۶] و ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۴۷] ذکر شده و در بعضی آیات نیز این تعبیر به صورتهای دیگری آمده است؛ مانند آیه ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ[۴۸].

برخی مفسران وصف کردن اسلام را به "حق" از آن رو می‌دانند که معارف آن دارای حقانیت و اخلاق و عقاید و احکام آن بر واقعیت و حقیقت منطبق بوده، از خرافات و امور خلاف واقع به دور است[۴۹].

گاهی نیز گفته شده که قوانین و اصول اسلام بر خلاف هواهای نفسانی و امیال حیوانی انسان همواره تابع حق است؛ نه تابع هوای انسان‌ها و ازاین‌رو اسلام، دین حق است[۵۰]. بعضی دیگر بر این عقیده‌اند که اسلام از آن رو دین حق است که به وسیله آن استحقاق ثواب پیدا می‌شود و سایر ادیان باطل است، زیرا به موجب آنها انسان مستحق کیفر می‌شود[۵۱].[۵۲].

مذهب حق

اغلب هرکس و هر گروه، خود و عقاید و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان مذاهب، یکی حق است و بقیّه باطل. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر حضرت علی(ع): "حق است و باطل و هرکدام را اهلی است"[۵۳]. وقتی حق و باطل شناخته نشود و به هم درآمیزد، شبهه پیش می‌آید[۵۴]و وقوع فتنه هم آنجاست که حق و باطل با هم آمیخته می‌شود و هواپرستی هم کمک می‌کند و افراد در فتنه می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، شناخت آن آسان‌تر و گمراهی مردم کمتر خواهد بود.[۵۵].

قرآن حق است و حق را بیان می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به گمراهی می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های باطل، حرف حقّی می‌زنند تا فریب دهند. اگر کسی حق را بشناسد، باطل را هم خواهد شناخت و معیار شناخت حق و باطل بودن اشخاص و گروه‌ها و فرقه‌ها شناخت حقّ است و این همه تفرقه و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و ضعف در شناخت حق است. از میان هفتاد و سه فرقۀ مسلمانان نیز "فرقۀ ناجیه" و "مذهب حق"، پیروان اهل بیتاند و مکتب عترت. در کشاکش کلامی و فرقه‌ای میان مسلمانان نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. پیامبر خدا(ص) فرمود: علی(ع) با حق است و حق با علی است، خدایا حق را دائر مدار او بگردان.[۵۶]، از این سخن برمی‌آید که چون علی(ع) از حق ناگسستنی است، پس کلام و راه او حق است و برهان، پیروان او برحقّند و هرچه امام بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه حق و باطل بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی حقّ مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و داوری او باید شناخت. در زیارت جامعه دربارۀ اهل بیت پیامبر می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما اهل و سرچشمه و معدن حقّید"[۵۷].

در زیارت "آل یاسین" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، از جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید باطل است، به هرچه شما دستور دهید معروف است و از هرچه شما نهی کنید، منکر است"[۵۸] این دقیقا محوریّت اهل بیت عصمت و طهارت را در شناخت حق و باطل و معروف و منکر نشان می‌دهد. وقتی آیه تطهیر، پاکی و عصمت این خاندان را بیان می‌کند، وقتی پیامبر خدا، علی(ع) را محور حق معرفی می‌کند، وقتی ائمه معصومین از سوی خدا و رسول، حجت شناخته می‌شوند، شناخت حق آسان است، اگر دیدگان را غبار جهل و تعصّب نگرفته باشد. قرآن، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و باطل را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه پیروان باطل، دورانی سلطه و غلبه داشتند و حق را کنار زدند، ولی دولت جاوید از آن حقّ است و امروز پیشوایان معصوم از اهل بیت، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند.[۵۹].

رسول حق و امام حق

خذلان حق

منشأ حق

حقوق خدا

حقوق پیامبر

حقوق اهل بیت

حق در فرهنگ‌نامه دینی

چیزی که ثابت و استوار و مطابق واقع است، در مقابل باطل، که گذرا و پوچ و بی‌اساس است. در آیات قرآن، به موضوعاتی همچون: خدا، قیامت، مرگ، قرآن، وحی "حق" گفته شده و آفرینش براساس حق است.

کسانی که در افکار و رفتار، بر اساس دین خدا و خرد و منطق و فطرت حرکت کنند، اهل حق و پیروان حقّ‌اند. به آن "حقیقت" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و خرافات.

معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل مالی و حقوقی برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، حقّ رأی دادن و دفاع کردن، حقّ پدر و مادر بر فرزند و به عکس و حقوق متقابلی که افراد جامعه در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه حقوق به "حقّ الله" و "حقّ الناس" تقسیم می‌شود[۶۰].

حق در فرهنگ قرآن

کلمۀ حق با الفاظ: ﴿حَقّ، ﴿الْحَقُّ، ﴿حَقًّا، ﴿أَحَقُّ و ﴿حَقَّهُ، در مجموع، ۲۶۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است. از این مجموعه، ۲۳۹ مورد، با الفاظ: ﴿حَقّ و ﴿الْحَقُّ و ۱۷ مورد با لفظ: ﴿حَقًّا، و ۱۰ مورد هم با لفظ: ﴿أَحَقُّ، و ۳ مورد نیز با لفظ: ﴿حَقَّهُ می‌باشد. ما در اینجا، ۶ مورد از موارد کلمۀ حق را که ۵ مورد آن با لفظ: ﴿الْحَقُّ و یک مورد دیگر ان با لفظ: ﴿حَقَّهُ می‌باشد، انتخاب می‌کنیم. نحوۀ انتخاب به این روش است که به ترتیب مصحفی سوره‌ها، ۳ مورد از لفظ اوّل را از هر ۹ سوره، از آخرین آیۀ آنها، و ۳ مورد از لفظ دوّم را، از هر ۱۰ سوره، از اوّلین آیۀ آنها، از مجموع ۵۷ سوره اختیار می‌کنیم، و به این ترتیب، آیات: ۱۰۸ سورۀ یونس، ۳۴ سورۀ مریم، ۴۴ سورۀ عنکبوت، ۵ سورة غافر، ۱۹ سورۀ ذاریات، و ۳ سورۀ عصر، انتخاب می‌گردد. بعد از بیان نحوۀ انتخاب، بنا بر روش معمول خود در این کتاب، ابتدا به ترتیب مصحف کریم، آیات منتخب را تنظیم، و پس از آن، با استفاده از کتب لغت، به بررسی لغوی کلمۀ حق می‌پردازیم. سپس با استفاده از کتب تفسیر علمای شیعه و اهل تسنن از عصر شیخ طایفه، مرحوم شیخ طوسی، تا زمان حاضر، و نیز با استفاده از کتب تفسیر روایی شیعی و سنی، به تحقیق تفسیری و تفسیر روایی آیات مشتمل بر آن پرداخته، و سرانجام با استعانت از امدادهای بیکران پروردگار متعال و با استفاده از آیات قرآن کریم، در آیات ششگانۀ مذکور تدبّر می‌کنیم.[۶۱]

در معنای حق

در معنای مفردات فرموده: اصل حق، مطابقت داشتن و موافقت داشتن است، مانند: مطابقت پای درب در ثبات، با دوران نسبت به استقامتی که بر آن هست، و گفته می‌شود که حق بر چند وجه است: اوّل، برای ایجادکنندۀ شیء به سبب آنچه حکمت مقتضی آن است، و به همین جهت دربارۀ خدای تعالی گفته شده: او حق است. قال الله تعالی: ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ[۶۲]. دوّم، برای آنچه به سبب مقتضای حکمت ایجاد گردیده، و به همین علت به فعل خدای تعالی کلّاً حق گفته می‌شود، قال تعالی: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا[۶۳] الی قوله تعالی: ﴿مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ[۶۴]. سوّم، در اعتقاد به شیئی که مطابق است با آنچه آن شیء در نفس خود بر آن است، مانند قول به اینکه: اعتقاد فلانی در بعث، ثواب و عقاب، و بهشت و جهنم، حق است: ﴿فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ[۶۵]. چهارم، برای فعل و قولی که به حسب آنچه واجب است و به اندازه‌ای که واجب است و در زمانی که واجب است واقع می‌گردد، مانند این قول ما که می‌گوییم: فعل تو حق است، و قول تو حق است، قال الله تعالی: ﴿كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ[۶۶]، ﴿حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ[۶۷]، و قوله عزوجل: ﴿وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ[۶۸]، صحیح است گفته شود که مراد از آن، خدای تعالی است، و نیز صحیح است که مراد از آن، حکمی باشد که به مقتضای حکمت است، و گفته می‌شود: احققت کذا؛ یعنی ثابت نمودم که حق است، یا به حق بودن آن حکم نمودم، و قوله تعالی: ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ[۶۹]، پس احقاق حق، بر دو نوع است: یکی، با اظهار براهین و آیات؛ کما قال الله تعالی: ﴿وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا[۷۰]؛ یعنی حجتی قوی، و دوّم، با کامل شدن شریعت و گسترش همه‌گیری آن، نحو قوله: ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ[۷۱] ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ[۷۲][۷۳].

فخرالدین، در مجمع‌البحرین فرموده: قوله تعالی: ﴿يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ[۷۴]؛ یعنی آن را تحریف نمی‌کنند و آنچه را که در آن است از صفت پیامبر خدا(ص) تغییر نمی‌دهند، و گفته‌اند: ﴿يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ؛ عبارت است از توقف کردن هنگام ذکر جنّت و نار، تا اولی را درخواست کند و از دومی استعاذه نماید، و این قول از امام صادق(ع) روایت شده است، و ﴿حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ[۷۵]؛ یعنی بر آنان وعدۀ عذاب واجب و تثبیت گردید، و مانند آن است، قوله: ﴿يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ[۷۶]؛ یعنی بر آنان وعدۀ عذاب به واسطۀ کفرشان واجب گردید؛ زیرا آنان از کسانی هستند که از حالشان معلوم است که بر کفر می‌میرند، و آن، فرمودۀ خدای تعالی است که: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ[۷۷]، و قوله: ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ[۷۸]؛ یعنی به جاآوردن آن برای او در حالِ وجوب، سزاوار است، و ﴿وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ[۷۹]؛ یعنی ثابت می‌کند آن را و ظاهر می‌کند آن را، و ﴿حَقِيقٌ عَلَى؛ یعنی بر من واجب است، و ﴿حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ[۸۰]؛ یعنی واجب گردید، و مراد از حق فی قوله تعالی: ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[۸۱]، یا اسم خدای تعالی است یا آن حقی است که نقیض باطل می‌باشد، که خدای تعالی با قسم خوردن بر آن، آن را عظمت داده است، و ﴿حَقٌّ مَعْلُومٌ[۸۲]، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که مرد به اندارۀ طاقت و وسعش بر خود واجب نموده است، و قوله: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ[۸۳]؛ یعنی به وسیلۀ قرآن بر کفر، و قوله: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ[۸۴]، شیخ ابوعلی گفته است: یعنی آن، سزاوارترین ثابت از یقین است[۸۵].

در مقدمۀ کتاب مرآة الانوار و مشکوة الاسرار، در معنای حق فرموده: حق، ضدّ باطل است. گفته می‌شود: هذا الشیء حق؛ یعنی ثابت است؛ لازم است؛ واجب است؛ مطابق با واقع است، و از آن است قوله تعالی در سورۀ یس: ﴿لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ[۸۶]؛ یعنی ثابت گردید و واجب شد، و امثال آن بسیار است. ﴿أَحَقُّ؛ یعنی سزاوار، واجب‌تر، و همین طور به معنای سایر مشتقات حق، و امّا اصل حق، پس در تأویلش به قرآن و به ولایت، امامت و حقّ آل محمّد(ص)، و به پیامبر(ص)، علی(ع) و قائم(ع) آمده است. در کتاب حافظ ابی‌نعیم و غیر او از بزرگان عامّه، از علی(ع) نقل شده که فرمود: «ناجیت النبی عشر نجوات لما انزلت آیة النجوی، فکان منها: اننی سألته: مَا الْحَقُّ قَالَ الْإِسْلَامُ‏ وَ الْقُرْآنُ‏ وَ الْوَلَايَةُ إِذَا انْتَهَتْ إِلَيْكَ»؛ یعنی چون آیۀ نجوا نازل گردید، من با پیامبر(ص) ده بار نجوا داشتم، و از جملۀ آنها، سؤال من از آن حضرت دربارۀ حق بود که آن حضرت(ص) فرمود: حق، عبارت است از اسلام، قرآن و ولایت، زمانی که به تو منتهی گردد، و در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام صادق(ع) دربارۀ قوله تعالی: ﴿وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ[۸۷]، نقل است که ایشان فرمود: «بِوِلَايَةِ عَلِيٍ‏»[۸۸].

در فرهنگ لغات فرموده: حقّ، حقّاً، ألامر، الخبر، العقد: ثابت و واجب نمود امر را، بر حقیقت امر واقف شد، گره را سخت بست، و حقّ - حقّاً؛ یعنی واجب شد بر او کار یا امر، حق، حقّاً، حقّةٌ؛ یعنی امر، ثابت و واجب شد، مُحاقَة؛ یعنی مخاصمه، مرافعه و مدعی شدن و اولی بودن در حق، و اَحَقَّ؛ یعنی حق را گفت، او را حق و واجب نمود. حَقّ: از نام‌ها یا صفات خداوند، قرآن، ضدّ باطل و کاری که البتّه واقع شود، عدل، مال، ملک، راست، درست، سزاوار، بهرۀ معیّن از چیز و مرگ. جمع آن، حقوق است، و استحقاق؛ یعنی مستوجب شدن چیزی، یا فرا رسیدن وعدۀ چیزی، و حِقّة؛ یعنی حق و واجب، و حقیق؛ یعنی سزاوار، درخور، لایق و حریص. جمع آن، أحقاء است، و حقیقة؛ ضدّ مجاز، اصل و منتهای هر چیز، و آنچه واجب باشد بر مردم حمایت از آن، علم. جمع آن، حقایق است. اَحَقّ، سزاوارتر در ترجیح، و مُحقَّق؛ مفعول است به معنای سخن ثابت، استوار و منظّم، جامۀ محکم بافت[۸۹].

در فرهنگ عمید فرموده: حق (به فتح حاء و تشدید قاف)؛ یعنی راست و درست، ضدّ باطل و یقین، عدل، نصیب و بهره از چیزی، ملک و مال، و حقوق، جمع آن، است، و نیز یکی از نام‌های باری تعالی است[۹۰].[۹۱]

پانویس

  1. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  3. مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
  4. العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
  5. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
  6. العین، ج ۳، ص ۶-۷.
  7. المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
  8. تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
  9. العین، ج ۳، ص ۶؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹؛ المصباح، ص ۱۴۳.
  10. العین، ج ۷، ص ۴۳۰، «بطل».
  11. مفردات، ج ۱، ص ۱۲۹، «بطل».
  12. الصحاح، ج ۳، ص ۱۶۳۵، «بطل».
  13. فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۷.
  14. التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
  15. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  16. العین، ج۳، ص۶.
  17. ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.
  18. معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۱۱.
  19. مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.
  20. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.
  21. لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر.ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.
  22. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
  23. المفردات، ص۲۴۶.
  24. حسن مصطفوی، التحقیق، ج۲، ص۲۶۱.
  25. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۵- ۲۶.
  26. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۶.
  27. عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۳۸.
  28. قدرت الله خسروشاهی، مصطفی دانش پژوه، فلسفۀ حقوق، ص۲۴.
  29. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۶- ۳۷.
  30. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، ص۳۶.
  31. «ما امانت را عرضه کردیم» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  32. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  33. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت»... سوره بقره، آیه ۳۱.
  34. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حق و تکلیف در اسلام، ص۲۵۹ و ۱۶۴ با تلخیص.
  35. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۷- ۳۹.
  36. «لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ»>صبحی صالح، نهج البلاغه، خ٢١٦.
  37. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  38. ر.ک: سیف الله صرامی، حق، حکم و تکلیف، همان، ص۲۰۰.
  39. و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  40. المیزان، ج۲، ص۴۴۳.
  41. شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۳۹- ۴۰.
  42. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶: «"فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ"»
  43. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 228.
  44. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  45. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  46. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس» سوره فتح، آیه ۲۸.
  47. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره صف، آیه ۹.
  48. بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم؛ سوره یونس، آیه: ۱۰۸.
  49. المیزان، ج‌۹، ص‌۲۴۷.
  50. المیزان، ج‌۴، ص‌۱۰۲.
  51. التبیان، ج‌۵، ص‌۲۰۹.
  52. دیبا، حسین، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۳، ص ۲۳۷ - ۲۶۰.
  53. «" حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶
  54. نهج البلاغه، خطبه ۳۸
  55. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  56. «" عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ سفینة البحار، واژۀ حق
  57. «" وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»
  58. «" فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"»؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲
  59. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  60. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۱.
  61. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۰۰.
  62. «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده می‌شوند» سوره انعام، آیه ۶۲.
  63. «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برج‌ها نهاد» سوره یونس، آیه ۵.
  64. «خداوند آن را جز به حق نیافرید» سوره یونس، آیه ۵.
  65. «آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  66. «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد که آنان ایمان نمی‌آورند» سوره یونس، آیه ۳۳.
  67. «این گفته من حقّ یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد» سوره سجده، آیه ۱۳.
  68. «و اگر حقّ از خواست‌های آنان پیروی می‌کرد» سوره مؤمنون، آیه ۷۱.
  69. «تا حقّ را تحقّق بخشد» سوره انفال، آیه ۸.
  70. «و آنانند که ما شما را بر آنها چیرگی آشکاری داده‌ایم» سوره نساء، آیه ۹۱.
  71. «و خداوند کامل‌کننده نور خویش است هر چند کافران نپسندند» سوره صف، آیه ۸.
  72. «اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد اگر چه مشرکان نپسندند» سوره توبه، آیه ۳۳.
  73. مفردات، ص۱۲۴-۱۲۵.
  74. «آن را چنان که سزاوار خواندن آن است می‌خوانند» سوره بقره، آیه ۱۲۱.
  75. «کسانی که فرمان (عذاب) بر آنان به حقیقت پیوسته است» سوره قصص، آیه ۶۳.
  76. «و فرمان (عذاب) بر کافران تحقق یابد» سوره یس، آیه ۷۰.
  77. «بی‌گمان دوزخ را از پریان و آدمیان می‌آکنم» سوره هود، آیه ۱۱۹.
  78. «و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.
  79. «و خداوند حقّ را با کلمات خویش درست می‌دارد» سوره یونس، آیه ۸۲.
  80. «بدین‌گونه سخن پروردگارت در مورد نافرمانان درست آمد» سوره یونس، آیه ۳۳.
  81. «که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.
  82. «حقی معین است،» سوره معارج، آیه ۲۴.
  83. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
  84. «به راستی این همان “حقیقت بی‌گمان” است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
  85. مجمع البحرین، ص۳۹۳.
  86. «به یقین، فرمان (عذاب) بر بسیاری از آنان به حقیقت پیوسته است» سوره یس، آیه ۷.
  87. «و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  88. مقدمه برهان، ص۸۷.
  89. ملخّص المنجد؛ منتهی الأرب، ص۱۳۷-۱۳۸.
  90. فرهنگ عمید، ص۵۰۵.
  91. امامی، عبدالنبی، فرهنگ قرآن ج۱، ص ۶۰۰.