ویژگی امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = ویژگی امام
| عنوان مدخل  = ویژگی امام
| مداخل مرتبط = [[ویژگی امام در قرآن]] - [[ویژگی امام در حدیث]] - [[ویژگی امام در کلام اسلامی]] - [[ویژگی امام در عرفان اسلامی]] - [[ویژگی امام در فلسفه اسلامی]] - [[ویژگی امام در فقه سیاسی]] - [[ویژگی امام در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[ویژگی امام در معارف و سیره علوی]] - [[ویژگی امام در معارف و سیره رضوی]] - [[ویژگی امام از دیدگاه اهل سنت]]
| پرسش مرتبط  =
}}


{{نبوت}}
'''[[امامان معصوم]] {{ع}}''' برای برعهده گرفتن [[منصب امامت]] باید دارای '''صفات ویژه‌ای''' باشند. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، [[باطنی]] و معنوی. برخی از این شرایط عبارت است از: قریشی بودن امام؛ [[عصمت]]؛ [[عدالت]] و [[پارسایی]]؛ [[علم]]؛ [[منصوص بودن]]؛ [[افضلیت]]؛ [[سخاوت]]؛ [[شجاعت]] و... .
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[ویژگی امام]]''' است. "'''[[ویژگی امام]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[ویژگی امام در قرآن]] - [[ویژگی امام در حدیث]] - [[ویژگی امام در نهج البلاغه]] - [[ویژگی امام در معارف دعا و زیارات]] - [[ویژگی امام در کلام اسلامی]] - [[ویژگی امام در گفتگوهای بین‌المذاهب]] - [[ویژگی امام در عرفان اسلامی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[ویژگی امام (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==مقدمه==
== مقدمه ==
*بنابر باورهای [[شیعیان]]، [[امامان دوازده‌گانه]]{{عم}} دارای صفات ویژه‌ای هستند که آنان را از دیگر [[مردم]] متمایز می‌سازند. این صفات را می‌توان "شرط‌های [[امامت]]" نیز نام نهاد؛ زیرا هر کس [[منصب الهی]] [[امامت]] را برعهده گیرد، باید از آنها برخوردار باشد. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، [[باطنی]] و [[معنوی]]. از صفات جسمانی [[امام]]، [[سلامت]] از [[بیماری‌ها]] و عیب‌هایی است که باعث انزجار [[مردم]] می‌شوند؛ مثلًا هیچ گاه [[امام]]{{ع}} به بیماری‌هایی مانند [[جذام]] و پیسی دچار نمی‌شود. از [[صفات ]] [[باطنی]] [[امام]]{{ع}}، [[پاکی]] از نقایص نفسانی و خوی‌های [[ناپسند]]- مانند [[نادانی]]، دیوانگی و [[حسادت]]- است<ref>ارشاد الطالبیین‌، ۳۷۵- ۳۲۵.</ref>. [[امامت]]، مقامی آسمانی است و یک [[منصب]] [[دنیوی]] و معمولی نیست. کسانی که به این [[منصب]] می‌رسند، منصوبِ [[خداوند]] متعال‌اند و از این رو، باید به اصول [[فضایل]] نفسانی؛ یعنی [[حکمت]]، [[شجاعت]] و [[عفت]]- که جمع آنها "[[عدالت]]" است- آراسته باشند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 323.</ref>.
بنابر باورهای [[شیعیان]]، [[امامان دوازده‌گانه]] {{ع}} دارای صفات ویژه‌ای هستند که آنان را از دیگر [[مردم]] متمایز می‌سازد؛ زیرا هر کس [[منصب الهی]] [[امامت]] را برعهده بگیرد، باید دارای آن صفات باشد. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، [[باطنی]] و [[معنوی]].
*[[دانشمندان شیعه]]، صفات فراوانی برای [[امامان]]{{عم}} برشمرده‌اند که برخی از مهم‌ترین آنها عبارتند از:
#'''[[عصمت]]:''' صفت [[عصمت]] مهم‌ترین شرط [[رهبران الهی]]- یعنی [[پیامبران]]، [[اوصیا]] و [[امامان]]- است؛ زیرا [[وظیفه]] اصلی آنان [[راهنمایی]] [[مردم]] به [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[اخروی]] است. اگر [[رهبران الهی]]، [[معصوم]] نباشند، خود، نیازمندِ کسانِ دیگری می‌شوند تا [[راهنمایی]] گردند. وانگهی، [[مردم]] فقط هنگامی از [[رهبران]]، با [[جان]] و [[دل]]، [[پیروی]] می‌کنند که به آنان [[اعتماد]] کامل داشته باشند، و [[اعتماد]] کامل زمانی حاصل می‌شود که بدانند رهبرانشان از [[گناه]] و [[خطا]] و اشتباه، [[معصوم]] و محفوظاند. در [[قرآن کریم]] نیز تصریح شده است که [[امامت]]، عهدی است [[الهی]] و به [[ستمگران]] نمی‌رسد<ref>{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ }}؛ سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. هر کس [[معصوم]] نباشد، دست کم، ستمی به خود کرده است و از این رو، [[شایسته]] [[مقام امامت]] نمی‌شود. [[روایات]] بسیاری نیز به [[عصمت امامان]]{{عم}} تصریح کرده‌اند؛ مانند روایتی که [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: "از [[نشانه‌های امام]] این است که معلوم شود از [[گناه]]- کوچک و بزرگ- [[معصوم]] است و در [[حکم]] کردن نمی‌لغزد و در پاسخ دادن به [[خطا]] نمی‌گراید. نه اشتباه می‌کند و نه فراموش"<ref>بحارالانوار، ۲۵/ ۱۶۴.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 323-324.</ref>.
#[[افضلیت]]: معنای این صفت آن است که [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} باید در [[صفات کمال]]- مانند [[دانایی]] و [[پارسایی]] و [[دادگری]]- از دیگر [[انسان‌ها]] [[برتر]] باشد. [[منصب امامت]]، به دست [[خدا]] است و او، کسی را به این [[مقام]] نمی‌گمارد مگر از دیگران [[برتر]] باشد. [[دانشمندان شیعه]]، [[دلایل]] محکم [[نقلی]] و [[عقلی]] متعددی بر [[لزوم افضلیت امام]] اقامه کرده‌اند<ref>اصول کافی‌، ۱/ ۲۰۲؛ امالی صدوق‌، ۵۴۰؛ بحارالانوار، ۲۵/ ۱۶۵ و ۹۳/ ۶۴۰؛ تحف العقول‌، ۴۴۱؛ غیبت نعمانی‌، ۲۲۲.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 324.</ref>.


==[[صفات امام]] ([[شرایط امامت]])==
از [[صفات]] [[جسمانی]] [[امام]]، [[سلامت]] از [[بیماری‌ها]] و عیب‌هایی است که باعث [[انزجار]] مردم می‌شوند؛ مثلًا هیچ گاه امام {{ع}} به بیماری‌هایی مانند [[جذام]] و پیسی دچار نمی‌شود. از صفات باطنی امام {{ع}}، [[پاکی]] از نقایص [[نفسانی]] و خوی‌های [[ناپسند]] ـ مانند [[نادانی]]، دیوانگی و [[حسادت]] ـ است<ref>فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین‌، ص۳۷۵- ۳۲۵.</ref>. امامت، مقامی آسمانی است نه منصبی [[دنیوی]] و معمولی. کسانی که به این [[منصب]] می‌رسند، منصوبِ [[خداوند]] متعال‌اند و از این رو، باید به اصول و [[فضایل نفسانی]]؛ یعنی [[حکمت]]، [[شجاعت]] و [[عفت]] ـ که جمع آنها "[[عدالت]]" است ـ آراسته باشند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۲۳.</ref>.
*[[صفات امام]] یا [[شرایط امامت]] یکی از مهم‌ترین مباحث [[امامت]] است. [[متکلمان اسلامی]] فهرست‌های متفاوتی از [[صفات امامت]] ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی [[مکلف]] بودن ([[بلوغ]])، [[عدالت]]، [[حریت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[صاحب رأی]] و [[کفایت]] بودن و [[قریشی بودن]] را به عنوان [[صفات امام]] یادآور شده است. آن گاه افزوده است: چهار شرط نخست [[مورد اتفاق]] است ولی صفات: [[اجتهاد]]، [[شجاعت]] و [[با کفایت]] بودن را اکثر [[متکلمان]] لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت خواهد بود. [[وصف]] [[قریشی بودن]] نیز مورد قبول [[اکثریت]] [[مذاهب اسلامی]] است، فقط [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]] با آن [[مخالفت]] کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>.
*در میان [[متکلمان شیعه]]، [[جامع‌ترین]] فهرست صفات و [[شرایط امام]] توسط [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در رساله [[امامت]] تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان [[صفات لازم امام]] یادآور شده است که عبارتند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، [[شجاعت]]، [[افضلیت]] در [[صفات کمال]]، پیراسته بودن از [[عیوب]] [[نفرت آور]] جسمی، روحی و نَسَبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خداوند]] و در استحقاق پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>تلخیص المحصل، ص۴۲۹- ۴۳۰.</ref>.
*در این که [[امام]] باید [[مسلمان]]، [[عاقل]]، آزاد و مرد بوده و از [[بلوغ]] و رشد [[فکری]] برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث [[کلامی]] درباره آنها نیازی نیست. ولی صفاتی که یا به [[دلیل]] اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه [[متکلمان]] قرار گرفته‌اند، عبارتند از<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۱</ref>:
===[[قریشی بودن امام]]===
*مقصود از [[قریشی بودن]] [[امام]] این است که [[نسب]] او به نضر بن کنانه بازگردد. اکثر [[معتزله]]، [[اشعریه]] و [[ماتریدیه]] [[قریشی بودن]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند. آنان در این باره به [[حدیث]] {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ}} [[استدلال]] کرده‌اند<ref>الإرشاد جوینی، ص۱۷۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ اصول الدین، ص۲۷۳؛ المغنی، ج۱، ص۱۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.</ref>.
*از نظر [[شیعه]] [[امامت]] به [[قریش]] اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و [[قبایل]] [[قریش]] نمی‌شود، بلکه ویژه [[بنی هاشم]] است. [[دلیل]] آنان [[حدیث]] {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ}} نیست، بلکه [[حدیث ثقلین]] و مانند آن است که [[امامت]] را مخصوص [[امیرمؤمنان]] و [[خاندان]] او از ذریه [[حضرت زهرا]] {{س}} می‌داند. به این جهت است که آنان به جای صفت [[قریشی بودن]]، صفت [[هاشمی بودن]] را ذکر کرده‌اند<ref>الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳- ۱۹۶.</ref>. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در این باره فرموده است: [[امامان]] از [[قریش]] هستند و ریشه در [[بنی هاشم]] دارند و غیر [[بنی هاشم]] [[صلاحیت امامت]] را ندارند<ref>نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.</ref>.
*[[خوارج]] و برخی از [[معتزله]] [[لزوم]] [[قریشی]] یا [[هاشمی بودن امام]] را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو [[دلیل]] آورده‌اند: یکی [[حدیثی]] از [[پیامبر]]{{صل}} که فرموده است: از فرمانروای خویش [[اطاعت]] کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است<ref>{{متن حدیث|أَطيعوا و لو أُمِّر عليكم عبدٌ حبشِيٌّ مُجَدَّعٌ}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، حدیث۳۱۱.</ref>. [[دلیل]] دیگر این که از نظر [[عقل]] آنچه در [[امامت]] لازم است [[علم]] و [[بصیرت]] و دیگر [[کمالات]] [[عقلی]] و روحی است، ولی [[نسب]] و نژاد در آن نقشی ندارد<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref>.
*در نقد [[دلیل]] اول گفته شده است: [[حدیث]] مزبور مربوط به [[امامت]] اصلی نیست، بلکه مربوط به [[حکام]] و فرماندهانی است که توسط [[امام]] اصلی [[برگزیده]] می‌شوند. در نقد [[دلیل]] دوم نیز گفته شده است: نَسَب در [[امامت]] بی‌تأثیر نیست، زیرا [[مردم]] از کسانی که از نَسب [[عالی]] و [[شریف]] برخوردارند، [[اطاعت]] و [[انقیاد]] بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۲</ref>.


===[[عدالت]] و [[پارسایی]]===
== معناشناسی امام ==
*[[مذاهب کلامی]] درباره این صفت [[اتفاق نظر]] ندارند. از نظر [[شیعه امامیه]] [[عدالت]] و [[پارسایی]] از [[شرایط لازم امامت]] است، زیرا اگر [[امام]] [[عادل]] نباشد یا [[تسلیم]] [[ظلم]] می‌شود که از [[رذایل اخلاقی]] و مخالف با [[عصمت]] است یا به دیگران [[ستم]] خواهد کرد که از [[گناهان کبیره]] و با [[عصمت]] [[مخالفت]] دارد<ref>قواعد المرام، ص۱۷۹- ۱۸۰.</ref>.
امام در لغت به کسی گفته می‌شود که در [[رفتار]] و گفتار به او [[اقتدا]] می‌شود<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین ج ۸ ص۴۲۸؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.</ref>، کسی که در امور پیشقدم می‌شود<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸.</ref>، همچنین به [[الگو]] و نمونه هم امام گفته می‌شود<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۵.</ref>.
*[[شیعه]] [[اسماعیلیه]] و [[زیدیه]] نیز [[عدالت]] و [[پارسایی]] را از [[صفات لازم امام]] دانسته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ الزیدیه، ص۳۳۸- ۳۳۹.</ref>.
*[[معتزله]] نیز [[عدالت]] و [[پاکدامنی]] را از [[صفات امام]] شناخته‌اند<ref>المغنی، ج۱، ص۲۰۱- ۲۰۲.</ref>.
*از نظر [[اباضیه]] نیز [[عدالت]] از [[شرایط لازم امامت]] است<ref>الأباضیه مذهب اسلامی معتدل، ص۲۵.</ref>.
*دیدگاه مشهور [[اشاعره]] نیز [[لزوم]] [[عدالت]] وپارسایی در [[باب ]] [[امامت]] است<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد، ص۲۵۶.</ref>.
*[[حشویه]] و ظاهرگرایان [[اهل حدیث]] [[عدالت]] را در [[امامت]] شرط ندانسته‌اند. به [[اعتقاد]] آنان اگر فردی از طریق [[قهر]] و [[غلبه]] زمام امر [[حکومت]] را در دست گیرد هر چند [[جائر]] و [[ستمکار]] باشد امامتش اثبات خواهد گردید<ref>المغنی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. آنچه این سخن را [[تأیید]] می‌کند سخن [[احمد بن حنبل]] است که گفته است [[اطاعت از امام]] اگر چه [[تبهکار]] باشد، [[واجب]] است<ref>اصول السنة، ص۸۰.</ref>.
*از نظر اکثر [[اهل حدیث]]، [[امام]] با [[ارتکاب ظلم]] و [[فسق]] از [[مقام]] خود [[خلع]] نمی‌شود و [[قیام]] علیه او روا نیست، فقط باید او را [[موعظه]] کرد و از [[اطاعت]] وی در [[معاصی]] [[خداوند]] سرباز زد<ref>تمهید الأوائل، ص۴۷۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۲</ref>
*با این که [[ماتریدیه]] در [[کلام]]، روشی [[عقلی]] دارند، [[ابوحفص ماتریدی]] در این مسئله با [[اهل حدیث]] و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: [[امام]] با [[ارتکاب ظلم]] و [[فسق]] از [[مقام]] خود [[عزل]] نمی‌شود <ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.</ref>.
*[[ابوجعفر طحاوی]] نیز همین دیدگاه را [[برگزیده]] است<ref>شرح العقیدة الطحاویه، ص۳۷۹.</ref>. طرفداران این [[عقیده]] به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی [[عمل صحابه]] و [[تابعین]] که در زمان حکومت‌های [[اموی]] [[زندگی]] می‌کردند و در برابر [[ستمگری]] و [[تبهکاری]] آنان روش [[مدارا]] و [[سکوت]] را [[برگزیده]] بودند و حتی برخی از آنان، مانند [[عبدالله بن عمر]] از [[قیام]] علیه  [[بنی امیه]] منع می‌کردند<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.</ref> و دیگری احادیثی که بر [[اطاعت]] از [[فرمانروا]] [[دستور]] داده و از [[سرپیچی]] از [[فرمان]] او [[نهی]] کرده است<ref>شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۱.</ref>.
*دو [[استدلال]] مزبور ناتمام است، زیرا در برابر [[احادیث]] یاد شده، [[احادیث]] دیگری [[روایت]] شده که از هرگونه [[همکاری]] با فرمانروای [[ستمگر]] [[نهی]] کرده است. [[ابن اثیر جزری]] به [[نقل]] از [[ترمذی]] و [[نسایی]] از [[پیامبر گرامی]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: پس از من امیرانی [[رهبری]] شما را برعهده می‌گیرند، هر کس [[دروغگویی]] آنها را [[تصدیق]] کرده و [[ستمکاری]] آنان را [[تأیید]] کند، از من نخواهد بود<ref>جامع الاصول، ج۴، ص۷۵.</ref>.
*در [[حدیث]] دیگری از [[پیامبر]]{{صل}} آمده است که در [[قیامت]] کسانی که [[ستمکاران]] را [[یاری]] کرده‌اند با آنها محشور خواهند شد<ref>وسائل الشیعه، ج۱۲، باب۴۲، حدیث۱۰.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: هر کس فرمانروای [[ستمکاری]] را ببیند که [[حرام]] [[خدا]] را [[حلال]] کرده، [[عهد الهی]] را می‌شکند و بر خلاف [[سنت پیامبر]]{{صل}} عمل می‌کند و در میان [[مردم]] دست به [[تبهکاری]] و [[ستمگری]] می‌زند، با گفتار و [[کردار]] خود علیه او [[اقدام]] نکند، بر [[خداوند]] است که او را با آن فرمانروای [[ستمکار]] همنشین کند<ref>تاریخ طبری، ج۶، ص۲۲۹.</ref>.
*از سوی دیگر، همه [[صحابه]] و [[تابعین]] در برابر [[ستمکاری]] و [[تبهکاری]] [[بنی امیه]] [[سکوت]] نکردند. روشن‌ترین [[گواه]] این مطلب [[قیام امام حسین]]{{ع}} علیه [[یزید]] [[ستمکار]] و [[تبهکار]] است. عده‌ای از [[صحابه]] یا [[تابعین]] نیز که علیه [[یزید]] [[قیام]] نکردند بدان جهت نبود که [[مخالفت]] با [[حاکم ستمکار]] را روا نمی‌دانستند، بلکه یا به خاطر [[ترس]] بر [[جان]] و [[مال]] خود بود، و یا به این [[دلیل]] بود که [[گمان]] می‌کردند [[قیام]] علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۲۱۶- ۲۱۷.</ref>. ولی [[امام حسین]]{{ع}} بر آن بود که [[سکوت]] در برابر [[رفتار]] جائرانه و تبهکارانه [[یزید]] سبب نابودی [[اسلام]] خواهد شد، بدین جهت حاضر شد [[جان]] و [[مال]] و [[فرزندان]] و [[یاران]] [[فداکار]] خود را در راه [[دفاع]] از [[اسلام]] [[فدا]] نماید. [[امام حسین]]{{ع}} با [[قیام]] خود چند مطلب مهم را اثبات کرد: [[نامشروع]] بودن [[حکومت]] [[یزید]]، [[مشروع]] بودن [[قیام]] علیه  [[حاکم ستمکار]] و [[تبهکار]]، احیای [[سنت]] [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[پایداری]] [[سیره]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}}<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۳</ref>
===[[دانایی]] و [[کفایت]]===
*پیشوای [[جامعه اسلامی]] باید از دو گونه [[معرفت]] برخوردار باشد: یکی [[شناخت]] [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] و دیگری [[معرفت]] به [[مصالح]] و [[مفاسد]] امور و [[شئون]] مربوط به [[مدیریت]] [[جامعه]]، که از آن به عنوان [[کفایت در رهبری]] یاد می‌شود.
*[[متکلمان اسلامی]] در [[لزوم معرفت]] و [[کفایت]] در [[امامت]] اختلافی ندارند، ولی در گستره و چگونگی آن، دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. [[شیعه امامیه]] [[علم]] و [[کفایت]] در [[امامت]] را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است<ref>تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛ قواعد المرام، ص۱۷۹؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰- ۲۹۵؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۶۳- ۱۶۵.</ref>.
*[[معتزله]] [[علم به احکام شریعت]] را از [[صفات لازم امام]] دانسته‌اند. البته، آنان [[علم بالفعل]] به همه [[احکام]] را شرط ندانسته و گفته‌اند تحصیل [[علم]] از طریق [[اجتهاد]] نیز [[کافی]] است، و اگر از این طریق نیز نتواند [[احکام شریعت]] را به دست آورد می‌تواند به [[مجتهدان]] [[رجوع]] کند و مطابق [[رأی]] آنان [[حکم]] نماید<ref>المغنی، ج۱، ص۱۹۸ و ۲۰۹.</ref>.
*[[متکلمان اشعری]]، [[علم به احکام شریعت]] و داشتن [[بصیرت]] و [[کفایت]] لازم در [[مدیریت]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند. مقصود آنان از [[علم به شریعت]]، [[علم]] حاصل از طریق [[اجتهاد]] است<ref>تمهید الأوائل، ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>. از سخن مؤلف و [[شارح مواقف]] به دست می‌آید که شرط [[علم اجتهادی]] برای [[امام]]، [[رأی]] [[اکثریت]] [[اشاعره]] است، ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته‌اند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۹.</ref>. چنان که از گفتار [[مولوی]] [[محمد]] [[عبدالعزیز فرهاری]] به دست می‌آید که [[متکلمان ماتریدیه]] نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند [[امام]] باید در اصول و [[فروع دین]] [[مجتهد]] باشد، ولی برخی از آنان [[اجتهاد]] را شرط ندانسته‌اند، با این همه قول دوم را ترجیح داده است<ref>النبراس، ص۵۳۶.</ref>.
*[[عالمان زیدیه]] نیز [[علم به شریعت]] را یکی از شرایط لازم برای [[امام]] دانسته‌اند، برخی از آنان، علاوه بر شرط عالم بودن به [[احکام شریعت]]، [[اعلم بودن]] [[امام]] را نیز شرط کرده‌اند<ref>الزیدیه، ص۳۳۸؛ قواعد العقائد، ص۱۲۶.</ref>. با توجه به این که [[اسماعیلیه]] [[عصمت]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین [[فلسفه امامت]] را [[تعلیم]] [[معارف الهی]] توسط [[امام]] به دیگر [[مکلفان]] شناخته‌اند، دیدگاه آنان درباره [[لزوم]] شرط [[علم]] برای [[امام]] روشن خواهد بود، اما روشن‌ترین و [[کامل‌ترین]] دیدگاه در این باره چنان که اشاره شد - دیدگاه [[شیعه امامیه]] است که [[امام]] باید به همه [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] [[علم بالفعل]] و [[خطا]] ناپذیر داشته باشد، زیرا بدون داشتن چنین [[علمی]]، [[غرض از امامت]] که حفظ و [[تبیین احکام]] [[شریعت]] است به صورت کامل به دست نخواهد آمد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۴۱۴</ref>


==[[ویژگی‌های امام]] و [[امامت]]==
[[تعریف امامت]] به «[[رهبری امت اسلامی]] در [[امور دینی]] و دنیوی به‌ عنوان [[جانشین پیامبر]] {{صل}}» مورد قبول همه [[فرقه‌های اسلامی]] است<ref>ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج‏۸، ص۳۴۵، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد؛ ج‏۵؛ ص۲۳۲، سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵، حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی أصول الدین، ص۳۰۶، ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۴۱.</ref>، البته تعریف کامل‌تر [[امامت]] در [[مکتب اهل‌بیت]] {{ع}} طبق [[کتاب و سنت]]، این است که گفته شود: امامت، ولایت‌الامر است و اساساً [[تقابل]] [[دین]] و [[دنیا]] در این [[مکتب]] معنا و مفهوم ندارد. [[شیخ صدوق]] در [[تعریف امام]] به سه رکن اساسی [[امامت]] اشاره کرده است؛ یکی: "[[قدوه]]" بودن<ref>قدوه به معنای پیشوا و مقتدا است؛ فرهنگ معین.</ref>؛ دومی: "[[منصوب]]" بودن از طرف [[خدا]] و رکن سوم: "[[واجب الاطاعه]]" بودن [[امام]] است<ref>{{متن حدیث|سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَی ذِکْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَی الْعِبَادِ}}، شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵؛ ایشان قیود مذکور در متن خود را از روایات استفاده کرده است.</ref>.
*شامل هفت نکته درباره [[امام]] و [[امامت]] است که از [[آیات]] کریمه [[قرآن]] استفاده می‌شود:
#[[امامت]] مقامی است که باید از طرف [[خدای تعالی]] معین و [[جعل]] شود.
#[[امام]] باید به [[عصمت الهی]] [[معصوم]] بوده باشد.
#[[زمین]] تا هنگامی که موجودی به نام [[انسان]] روی آن هست، ممکن نیست از [[وجود امام]] خالی باشد.
#[[امام]] باید مؤید از طرف [[پروردگار]] باشد.
#[[اعمال]] [[بندگان خدا]] هرگز از نظر [[امام]] پوشیده نیست، و [[امام]] بدانچه که [[مردم]] می‌کنند [[آگاه]] است.
#[[امام]] باید به تمام مایحتاج [[انسان‌ها]] [[علم]] داشته باشد؛ چه در امر معاش و دنیایشان، و چه در امر [[معاد]] و دینشان.
#مُحال است با [[وجود امام]] کسی پیدا شود که از نظر [[فضایل]] [[نفسانی]] مافوق [[امام]] باشد<ref> المیزان، ج۱، ص۲۷۵.</ref>.
*با توجه به بیانات فوق و روشن شدن [[مقام امامت]]، پُرواضح است که [[امام]] دارای [[ولای امامت]] است و قطعاً همان وظیفه‌ای را که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در این [[مقام]] داشتند، [[جانشینان]] ایشان نیز بی‌کم و [[کاستی]] دارند<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۲۰۹-۲۱۰.</ref>.


==دیدگاه‌ [[هشام بن حکم]] درباره ویژگی‌هام [[امام]]==
== دیدگاه‌ها درباره [[شرایط امام]] ==
*از [[هشام بن حکم]] دو دسته‌بندی از صفات و [[ویژگی‌های امام]] در [[دست]] است که تا حدودی به هم شبیه‌اند.
در میان [[متکلمان شیعه]]، [[جامع‌ترین]] فهرست صفات و شرایط امام توسط [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در رساله امامت تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان [[صفات لازم امام]] یادآور شده است که عبارت‌اند از: [[عصمت]]، [[علم به احکام شریعت]] و روش [[سیاست]] و [[مدیریت]]، شجاعت، [[افضلیت]] در [[صفات کمال]]، پیراسته بودن از [[عیوب]] [[نفرت آور]] جسمی، [[روحی]] و نَسَبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه [[خداوند]] و در [[استحقاق]] پاداش‌های [[اخروی]]، [[توانایی]] برآوردن [[معجزه]] برای [[اثبات امامت]] خود در مواقع [[لزوم]] و یگانه بودن در [[منصب امامت]]<ref>طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۲۹- ۴۳۰.</ref>
*'''دسته‌بندی نخست''' در خصوص [[صفات امام]] صادق{{ع}} است. [[هشام بن حکم]] در [[مناظره]] با [[بریهه]]، صفات ایشان را برای وی برشمرد و آنها را به دو دسته در [[نسب]] (نَسَبی) و در [[دین]] ([[دینی]]) و دسته دوم را به صفات در [[سنّت]] و [[شریعت]] و صفات در [[بدن]] و [[طهارت]] تقسیم می‌کند.
*'''دسته‌بندی دوم''' به شکل تعمیم یافته‌ای شرایط و ویژگی‌های اما را بیان می‌کند [[هشام بن حکم]] در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]]، آنها را به دو دسته صفات در [[نسب]] (نسبی) و صفات در ذات و شخص [[امام]] (شخصی) تقسیم می‌کند<ref>این دو مناظره در بخش سوم خواهد آمد.</ref>.
*با توجه به اینکه [[هشام بن حکم]] در توصیف [[امام صادق]]{{ع}} به تشریح صفات [[دینی]] در [[ناحیه]] [[سنت]] و [[شریعت]] نپرداخته است و نیز از آنجا که دسته دومِ صفات [[دینی]]؛ یعنی صفات مربوط به [[بدن]] و [[طهارت]]، بر صفات شخصی منطبق می‌شود، دسته‌بندی دوم را می‌توان دربرگیرنده همه صفات و [[شرایط امام]] از دیدگاه [[هشام بن حکم]] دانست. در زیر در قالب این دسته‌بندی به بررسی دیدگاه وی در این زمینه می‌پردازیم<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۳.</ref>.
===شرایط و ویژگی‌های نَسَبی===
*[[اشعری]] [[اختلاف]] در مورد ویژگی‌های نَسَبی [[امام]] را در چنین گزارش کرده است: برخی [[معتزله]] و [[خوارج]]، قرشی بودن را شرط دانسته و بعضی دیگر از [[معتزله]] و غیر [[معتزله]] آن را شرط نمی‌دانند. کسانی که قرشی بودن را شرط می‌دانند، خود دو گروه‌اند: روافض آن را در [[خاندان]] [[بنی هاشم]] منحصر می‌کنند و برخی دیگر این انحصار را نپذیرفته، بر این باورند که [[امام]] می‌تواند از دیگر خاندان‌های [[قریش]] هم باشد. کسانی که آن را در [[بنی‌هاشم]] منحصر می‌دانند، [[اختلاف]] کرده، گروهی آن را در [[عباس بن عبدالمطلب]] و [[فرزندان]] وی منحصر می‌پندارند [[[راوندیه]]] و گروهی دیگر آن را در [[علی]]{{ع}} و فرزندانش منحصر می‌دانند<ref>مقالات الاسلامیین، ص۴۶۱-۴۶۲.</ref>.
*[[هشام بن حکم]] همسو با دیگر [[متکلمان امامیه]]، [[امامت]] را در [[خاندان]] [[بنی‌هاشم]] منحصر و [[حق علی]]{{ع}} و فرزندانش می‌داند<ref>سید مرتضی در الشافی تصریح می‌کند که ما همچون بسیاری از اهل سنت معتقدیم امام باید از قریش باشد؛ هرچند در مصداق با آنان اختلاف داریم (نک: الشافی، ج۳، ص۱۸۳). همچنین از دیدگاه شیعه و براساس روایات رسیده، بنی هاشم از دیگر خاندان‌های قریش افضل‌اند (نک: طبری مکی، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، ص۱۳-۱۵).</ref>. وی در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]]<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۶؛ شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۲- ۱۴۳؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۴۲.</ref>، بر چهار ویژگی نَسَبی پیش‌گفته [[استدلال]] کرده است که به اختصار به آنها می‌پردازیم:
*'''۱، ۲ و ۳. [[شهرت]] نژاد، [[قبیله]] و [[خاندان]]:''' [[هشام بن حکم]] [[شهرت]] و معروف بودن نژاد، [[قبیله]] و [[خاندان]] را سه شرط از شرایط نسبی [[امام]] می‌داند و در [[تبیین]] مدعای خویش می‌گوید: در عالم، نژادی مشهورتر از نژاد [[عرب]] نیست. صاحب [[دین]] و [[شریعت]] از [[عرب]] است. او که شهرتش به حدی است که هر شبانه روز پنج بار در همه مکان‌ها از مناره‌ها منادی نام او را فریاد می‌زند و دعوتش به هر [[نیکوکار]] و [[فاجر]]، و عالم و [[جاهل]] در [[شرق]] و [[غرب]] عالم می‌رسد. اگر جایز باشد که [[حجت الهی]] بر [[مردم]] در غیر این نژاد باشد، بر طالب جوینده زمانی فرا می‌رسد که او را نیابد و چه‌بسا او را در [[عجم]] و غیر آن بجوید. از این رو، از همان جهتی که [[خداوند]] [[اراده]] [[صلاح]] کرده است، [[فساد]] واقع می‌شود. ولی نظر به [[حکمت]] و [[عدل الهی]]، ممکن نیست [[خداوند]] فریضه‌ای را بر [[مردم]] [[واجب]] کند که تحقق نیابد. بدین [[دلیل]]، [[امامت]] نمی‌تواند در غیر این نژاد باشد، زیرا این نژاد با صاحب [[دین]] و [[دعوت]] پیوند دارد. پس باید [[امامت]] در نژاد [[عرب]] باشد. در این صورت نیز حتماً باید از [[قبیله قریش]] باشد، زیرا این [[قبیله]] از نظر [[قرابت]] نسبی به صاحب [[دین]] نزدیک‌ترند. حال که چنین است، به همین [[دلیل]] باید در [[خاندان پیامبر]] یعنی [[بنی‌هاشم]] باشد.
*گزارشی دیگر نیز در [[دست]] است که [[هشام بن حکم]] بر [[ضرورت]] این مطلب که [[امام]] باید از [[خاندان پیامبر]] باشد [[استدلال]] کرده است. وی از [[متکلمان]] [[اهل سنت]] پرسید: آیا [[خداوند]] وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[مبعوث]] کرد، با [[نعمت]] تام و تمام [[مبعوث]] کرد یا با [[نعمت]] ناقص. پاسخ شنید: با [[نعمت]] تام. پرسید: در این صورت کدام‌یک از دو گزینه بهتر و کامل‌تر است: اینکه [[نبوت]] و [[خلافت]] هر دو در یک [[خاندان]] باشد یا آن‌که [[نبوت]] در یک [[خاندان]] و [[امامت]] در خاندانی دیگر. پاسخ دادند اگر هر دو در یک [[خاندان]] باشد. آن‌گاه پرسید: چرا [[خلافت]] را در غیر [[خاندان]] [[نبوت]] قرار دادید و وقتی در [[بنی‌هاشم]] قرار گرفت با آنها [[نبرد]] کردید<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۳۷.</ref>؟
*'''۴. [[منصوص بودن]]:''' کسانی که [[نصب]] و [[تعیین امام]] را [[واجب]] دانسته‌اند، در چگونگی و [[راه تعیین]] و [[نصب]] با هم [[اختلاف]] دارند. [[شیعه]] تنها [[راه تعیین]] و [[نصب]] را [[نص]] و تصریح از سوی [[خداوند]] یا [[پیامبر]] یا امامی میداند که امامتش با [[نص]] [[اثبات]] شده است<ref>علامه حلی در کشف المراد، اقوال چهارگانه در این مسئله و از جمله قول امامیه و اهل سنت را طبق تقریر فوق بیان کرده است، اما او خود در کتاب نهج الحق وکشف الصدق در بیان دیدگاه امامیه علاوه بر نص، ظهور معجزه (کرامت) به دست امام را نیز راه تعیین امام می‌داند (نک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸).</ref>.
*از دیدگاه [[هشام بن حکم]] نیز، [[نص]] از جمله [[شرایط امام]] است. حتی برخی ادعا کرده‌اند که وی، نخستین کسی بوده که [[نظریه نص]] را مطرح کرده است و [[ابن راوندی]]، [[ابوعیسی وراق]] و امثال آنها او را [[یاری]] کرده‌اند<ref>قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی فی الامامة، ج۲۰، ص۱۱۸؛ همو، تثبیت دلائل النبوة، ج۱، ص۲۲۵؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۱-۲۶۲. خیاط نیز اعتقاد به نص به اسم و نسب را از جمله عقاید همه شیعیان و از جمله هشام دانسته است. (نک: الانتصار، ص۳۸).</ref>. اما [[متکلمان امامیه]] این ادعای [[مخالفان]] را برنتابیده‌اند و آن را بی‌اساس و بی‌دلیل می‌دانند و معتقدند این [[پندار]] [[مخالفان]]، ناشی از آن است که آنها قبل از این سه، بحث مفصلی در مورد [[نظریه نص]] نیافته‌اند و از آنجاکه این سه، نخستین کسانی بودند که به تفصیل آن را مطرح کرده‌اند این نظریه را ساخته و پرداخته آنها پنداشته‌اند<ref>سید مرتضی، الشافی، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۰؛ النباطی البیاضی، الصراط المستقیم، ص۱۰۴-۱۰۵.</ref>.
*[[اعتقاد]] [[هشام بن حکم]] به [[ضرورت]] [[نص]] را می‌توان از بیان او در [[مناظره]] با [[ضرار بن ضبی]] نیز استفاده کرد. او می‌گوید: [[عقد]] [[امامت]] همچون [[عقد]] [[نبوت]] از سوی [[خداوند]] است؛ یعنی هر دو از سوی [[خداوند]] [[تعیین]] می‌شود. آن‌گاه [[شبهه]] [[ضرار بن ضبی]] را مبنی بر اینکه [[امام]] در این صورت [[پیامبر]] خواهد بود، رد کرده در بیان تفاوت آن دو میگوید که انعقاد [[نبوت]] به وسیله [[ملائکه]]، و انعقاد [[امامت]] به وسیله [[پیامبر]] و هر دو به [[امر الهی]] است<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۰۰.</ref>. این سخن، هم بر [[نصب]] و [[تعیین امام]] از سوی [[خداوند]] و هم بر [[نص]] تصریح دارد. افزون بر این، از گزارش‌هایی که بر [[امامت امام علی]]{{ع}} با [[نص پیامبر]] دلالت دارد نیز [[اعتقاد]] وی به [[نص]] به [[دست]] میآید که در ادامه خواهد آمد.
*پرسشی که در اینجا مطرح است آن‌که چرا [[امامیه]] [[نص]] را از جمله شرایط و [[ویژگی‌های امام]] دانسته‌اند؟
*[[متکلمان امامیه]] در [[اثبات]] [[ضرورت]] [[نص]]، به [[دلایل]] مختلفی [[تمسک]] کرده‌اند. بیشتر آنان بر مبنای [[ضرورت]] [[عصمت]]، چنین [[استدلال]] می‌کنند که چون [[عصمت]] امری درونی و [[پنهان]] است، [[شناخت]] آن تنها از سوی [[خداوند]] ممکن است؛ از این رو منحصراً او باید [[معصوم]] را معرفی کند.
*[[هشام بن حکم]] در ادامه [[مناظره]] یاد شده با [[ضرار بن ضبی]]، به بیان دیگری [[ضرورت]] [[نص]] را [[تبیین]] کرده است. به [[عقیده]] او، [[فلسفه]] [[نص]]، [[رفع اختلاف]] در [[خاندان پیامبر]] است. وقتی [[اثبات]] شد که به [[دلیل]] [[منزلت]] و [[شرافت]] [[امامت]]، [[امام]] باید از [[خاندان پیامبر]] باشد، هر یک از [[خاندان پیامبر]] آن را برای خود می‌خواهد و [[تنازع]] رخ می‌دهد. از این رو صاحب [[دین]] و [[دعوت]]، باید به شخص، اسم و [[نسب]] [[امام]] اشاره کند تا غیر او در آن [[طمع]] نورزد<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۳-۲۱۷.</ref>.


===شرایط و ویژگی‌های شخصی===
[[صفات امام]] یا [[شرایط امامت]] یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. [[متکلمان اسلامی]] فهرست‌های متفاوتی از [[صفات امامت]] ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه [[اهل سنت]] در این باره است توسط [[سعدالدین تفتازانی]] ارائه گردیده است، وی [[مکلف]] بودن ([[بلوغ]])، [[عدالت]]، [[حریّت]]، [[مرد بودن]]، [[اجتهاد]]، [[شجاعت]]، [[صاحب رأی]] و کفایت بودن و [[قریشی بودن]] را به عنوان صفات امام یادآور شده است. آن گاه افزوده است: چهار شرط نخست [[مورد اتفاق]] است ولی صفات: اجتهاد، شجاعت و [[با کفایت]] بودن را اکثر [[متکلمان]] لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب [[تکلیف مالایطاق]] یا لغویت خواهد بود. وصف قریشی بودن نیز مورد قبول [[اکثریت]] [[مذاهب اسلامی]] است، فقط [[خوارج]] و گروهی از [[معتزله]] با آن [[مخالفت]] کرده‌اند<ref>شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۱.</ref>
====[[عصمت]]====
*از جمله عقایدی که به [[قطع]] می‌توان به [[هشام بن حکم]] نسبت داد، [[اعتقاد به عصمت]] است. افزون بر برخی [[روایات]] که [[گواه]] این [[اعتقاد]] است، [[اشعری]]، [[بغدادی]] و [[شهرستانی]] نیز [[هشام بن حکم]] را از معتقدان به [[عصمت ائمه]]{{عم}} می‌دانند<ref>نک: اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۰.</ref>. حتی برخی، نظریه [[عصمت]] [[شیعی]] را از نوآوری‌های [[هشام بن حکم]] دانسته‌اند، که حداد و [[وراق]] و [[ابن راوندی]] از او این قول را گرفته‌اند<ref>نک: قاضی عبدالجبار معتزلی، تثبیت دلائل النبوة، ج۲، ص۵۲۸-۵۲۹؛ دایرة المعارف اسلام، مدخل HISHAM.</ref>. البته این ادعا مورد قبول بزرگان [[شیعه]] نیست.
*[[شناخت]] دقیق دیدگاه‌های [[هشام بن حکم]] در زمینه [[عصمت]]، مستلزم سامان‌دهی بحث در چند محور است:
*'''تعریف و [[حقیقت عصمت]]:''' [[هشام بن حکم]] در پاسخ به این [[پرسش]] که معنای این سخنش که "[[امام]][[معصوم]] است" چیست، گفت: از [[امام صادق]]{{ع}} از معنای [[عصمت]] پرسیدم، ایشان فرمود: [[معصوم]]، کسی است که [[خداوند]] او را از [[محرمات]] باز داشته است و [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و هر کس به خداوند پناه آورد به راهی راست راهنمایی شده است» سوره آل عمران، آیه ۱۰۱.</ref><ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۴- ۱۹۵.</ref>. بدان [[دلیل]] که [[هشام بن حکم]] [[حدیث]] را در پاسخ به [[پرسش]] از دیدگاه خودش بیان کرده، به [[یقین]] این [[حدیث]] بیان‌گر دیدگاه خود اوست. از این‌رو، از دیدگاه [[هشام بن حکم]] [[عصمت]]، حالت [[مصونیت]] و بازدارندگی از [[گناه]] است و [[خداوند]] در این [[مصونیت]] تأثیر و نقش، دارد. اما نقش و تأثیر [[خداوند]] در ایجاد این [[مصونیت]] تا چه‌اندازه است؟ آیا به گونه‌ای است که از شخص [[معصوم]] [[اختیار]] سلب می‌شود که در این صورت [[عصمت]] با [[اختیار]] تنافی خواهد است داشت یا آن‌که با وجود [[عصمت]]، هم‌چنان برای شخص [[معصوم]] انجام [[گناه]] ممکن است و او با [[اختیار]] خود از آنها [[امتناع]] می‌کند.
*به نظر می‌رسد [[هشام بن حکم]] همچون دیگر [[متکلمان شیعی]]، بر این [[باور]] است که [[عصمت]] با [[اختیار]] سازگار است و از تعبیر "الممتنع بالله"، در [[تفسیر]] [[معصوم]] نمی‌توان [[جبر]] در [[دوری از گناه]] را استفاده کرد، چراکه "باء" در آن عبارت، میتواند به معنای [[استعانت]] و ناظر به [[توفیق الهی]] باشد<ref>نک: بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۹۵.</ref>. افزون بر این، [[هشام بن حکم]] در پاسخ به [[ابن ابی‌عمیر]]، تحلیل [[زیبایی]] از [[عصمت]] ارائه کرده است که بیان‌گر دیدگاه او در مورد [[حقیقت]] و کیفیت [[عصمت]] است. [[ابن ابی‌عمیر]] می‌گوید: در طول هم‌نشینی‌ام با [[هشام بن حکم]]، سخنی نیکوتر و زیباتر از سخن او در توصیف [[امام]] نشنیده‌ام. روزی از او پرسیدم که آیا [[امام]] [[معصوم]] است. گفت: آری. گفتم: [[عصمت]]، به چه چیزی و چگونه شناخته می‌شود؟ پاسخ داد: همه [[گناهان]] از چهار [[گناه]] سرچشمه می‌گیرد که پنجمی ندارد: [[حرص]]، [[حسد]]، [[غضب]] و [[شهوت]] و [[امام]] [[دنیا]] از این چهار صفت منزه است. [[امام]] ممکن نیست بر [[دنیا]] حریص باشد، در حالی که [[دنیا]] زیر نگین (و تحت [[سیطره]]) اوست، چراکه او خزانه‌دار [[مسلمانان]] است پس بر چه چیزی حریص باشد؟ ممکن نیست [[حسود]] باشد، زیرا [[انسان]] بر شخص [[برتر]] از خود [[حسادت]] می‌ورزد و [[برتر]] از [[امام]] کسی نیست پس چگونه بر زیر [[دست]] [[حسادت]] کند. ممکن نیست بر چیزی از [[امور دنیا]] [[خشم]] گیرد، جز اینکه خشمش برای [[خداوند عزوجل]] باشد، زیرا [[خداوند عزوجل]] بر او [[اقامه حدود]] را [[واجب]] کرده و [[سرزنش]] نکوهش‌ کنندگان و [[رأفت]] در [[اجرای دین]] [[خداوند]] او را از [[اقامه حدود الهی]] باز ندارد. ممکن نیست [[پیروی]] [[شهوات]] کند و [[دنیا]] را بر [[آخرت]] برگزیند، زیرا [[خداوند]] [[آخرت]] را [[محبوب]] او گردانیده، چنان‌که [[دنیا]] را [[محبوب]] ما گردانیده است. پس او به [[آخرت]] چنان می‌نگرد که ما به [[دنیا]] می‌نگریم. آیا کسی را دیده‌ای که برای صورتی [[زشت]] از صورتی [[زیبا]]، برای طعامی تلخ از طعامی لذیذ، برای لباسی [[خشن]] از لباسی نرم و برای دنیای زودگذر از [[نعمت]] همیشگی بگذرد<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۳؛ شیخ صدوق، الخصال، ص۲۱۵؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۳۹.</ref>.
*افزون بر اختیاری بودن [[عصمت]] که از این بیان و به ویژه مثال‌های ذکر شده استفاده می‌شود، دیدگاه [[هشام بن حکم]] در مورد [[حقیقت عصمت]] و منشأ آن‌که از مباحث مهم در خصوص [[عصمت]] است، روشن می‌شود. براساس این بیان، می‌توان خاستگاه [[عصمت]] را [[علم معصوم]] به [[حقیقت]] [[گناهان]] از یک‌سو، و [[شناخت]] [[عظمت]] و جلال [[خداوند]] از سوی دیگر، و در نتیجه میل و رغبت نداشتن او به [[گناهان]] دانست<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>.
=====[[دلایل عصمت]]=====
*'''۱. [[برهان]] [[اقامه حدود]]:''' از جمله [[دلایل]] [[شیعه]] بر [[اثبات عصمت]] آن است که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، مستلزم [[تسلسل]] است، زیرا او خود ممکن است به [[گناه]] [[آلوده]] شود و در این صورت [[نیازمند]] کسی است که [[راه]] صواب را به او بنمایاند و او را [[هدایت]] کند. حال، اگر در آن [[هادی]] نیز امکان [[گناه]] وجود داشته باشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید. از [[هشام بن حکم]] نیز این [[برهان]] با اندک تفاوتی گزارش شده است. او استلزام [[تسلسل]] را چنین [[تبیین]] کرده که اگر [[امام]] به [[گناه]] [[آلوده]] شود، [[نیازمند]] کسی است که حد بر او را جاری کند، چنان‌که او بر دیگران حد جاری می‌سازد و اگر احتمال [[گناه]] در آن شخص نیز برود، مستلزم [[تسلسل]] است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴.</ref>.
*'''۲. [[برهان]] تنافی [[گناه]] با [[شئون امامت]]:''' اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، از آلودن دامن به [[گناه]] ایمن نیست و چه‌بسا به [[ستم]] به دیگران؛ نظیر [[کتمان حق]] به سود [[همسایه]]، [[دوست]] و نزدیکانش کشانده شود، و [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>. عدم شأنیت [[ظالم]] را میتوان به گونه‌های مختلفی [[تبیین]] و [[اثبات]] کرد. نخستین [[تبیین]]، همان است که هشام طبق [[نقل]] [[صدوق]] در [[علل الشرایع]] به آن تصریح کرده است و آن [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستم‌کاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> مراد از [[عهد]] در این [[آیه]]، [[عهد امامت]] است، پس به تصریح [[قرآن کریم]] [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۴. نظیر این تبیین در کلام متکلمان نیز آمده است (نک: فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲ –۳۳۳).</ref>.
*[[تبیین]] دوم آن است که اگر [[امام]] [[ستم‌پیشه]] باشد، [[تبرّی]] جستن از عمل او لازم و [[اطاعت]] از او [[حرام]] خواهد بود. از این‌رو، فعل، قول و تقریر او [[حجت]] نمی‌شود. و [[مردم]] باید خود بدانند که چه [[حق]] است و چه [[باطل]] تا براساس آن عمل کنند. از طرفی، [[امام]] خود را در میان [[مردم]] از [[دست]] می‌دهد و این به معنای [[نفی]] [[امامت]] است.
*سومین [[تبیین]] این است که غرض از [[نصب امام]]، [[ترویج]] و [[تبلیغ دین]] و جلوگیری از زشتی‌هاست و کسی که خود دامن به [[ظلم]] [[آلوده]]، چگونه [[مردم]] را از آن بازدارد؟ آیا سخن چنین کسی از سوی دیگران پذیرفته می‌شود؟
*[[تبیین]] چهارم این است که [[امام]]، [[حافظ شریعت]] است و [[ظالم]] هرگز نمی‌تواند نگهبان خوبی برای [[شریعت]] و [[دین]] باشد.
*هر یک از این تبیین‌ها می‌تواند [[دلیل]] مستقلی بر [[اثبات عصمت]] تلقی شود. در این صورت، [[سخن]] [[هشام بن حکم]] ناظر به چهار [[برهان]] در [[اثبات عصمت]] خواهد بود.
*براساس گزارش [[ابن حزم]]، [[هشام بن حکم]] وجود آفت در [[برادران]] [[امام]] را نشانه عدم [[استحقاق]] آنها برای [[امامت]] دانسته و تصریح کرده است بدان [[دلیل]] که [[تشخیص امام]] ممکن باشد، باید [[برادران]] آفتی داشته باشند. اگر تعبیر آفت را شامل [[گناه]] و [[عصیان]] بدانیم، [[عصمت]] از [[گناه]] [[شرط امامت]] خواهد بود<ref>الفصل، ج۳، ص۲۲.</ref>
*'''۳. [[برهان]] [[وجوب اطاعت]]:''' [[متکلمان شیعه]] با [[تمسک]] به [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> که بر [[اطاعت از امام]] دلالت دارد، بر [[عصمت]] [[استدلال]] کرده‌اند<ref>علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.</ref>. نظیر همان [[استدلال]] را می‌توان بر مبنای [[هشام بن حکم]] در مورد [[اطاعت از امام]] تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. [[هشام بن حکم]] - چنان‌که [[گذشت]]<ref>نک: به بحث جایگاه امامت.</ref> - بر این [[باور]] است که [[اطاعت از امام]]{{ع}} [[واجب]] است. اگر این [[اطاعت]] به شرطی مشروط نباشد - چنان‌که از بیان وی استفاده می‌شود - مستلزم [[عصمت امام]]{{ع}} است، زیرا اگر [[خداوند]] به [[اطاعت]] مطلق از اشخاصی [[دستور]] دهد که امکان [[خطا]] و [[گناه]] در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و [[انکار]] وی جایز نیست که در این صورت عمومیت [[دلایل]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] خدشه‌دار می‌شود، یا بر [[مسلمانان]] [[واجب]] است او را [[انکار]] و [[نهی از منکر]] کنند. در این صورت با امر به [[اطاعت]] از وی در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>، ناسازگار و مستلزم [[نقض غرض]] است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۹-۲۲۲.</ref>.
=====دامنه و گستره [[عصمت]]=====
*بیشتر [[متکلمان شیعه]]، دامنه [[عصمت]] را شامل [[عصمت]] از [[گناه]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و حتی امور عادی [[زندگی]] نیز می‌دانند و به [[عصمت]] مطلق معتقدند. اما آن‌چه از [[هشام بن حکم]] گزارش شده، صرفاً ناظر به [[عصمت]] از [[گناه]] است و او حتی به صغیره و کبیره بودن نیز تصریح کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.</ref>.
*تعریف نقل ‌شده از وی، [[ادله]] اقامه شده از طرف او و نیز گزارش [[شهرستانی]] و [[بغدادی]]، همه بر [[عصمت]] از [[معصیت]] دلالت دارد. تنها در عبارت [[اشعری]]، به ظاهر سخن از [[عصمت]] از [[سهو]] و [[اشتباه]] است. وی به [[نقل]] از [[هشام بن حکم]] می‌نویسد: به [[ائمه]] [[وحی]] نمی‌شود، [[ملائکه]] بر آنها نازل نمی‌شوند و آنها معصوم‌اند. پس جایز نیست [[سهو]] و [[اشتباه]] کنند؛ هرچند [[عصیان]] بر [[رسول]] جایز است<ref>مقالات الاسلامیین، ص۴۸.</ref>.
*اما به نظر می‌رسد به قرینه جمله اخیر وی که در آن سخن از جواز [[عصیان]] بر [[پیامبر]] است، [[کلام اشعری]] را نیز نتوان بر [[عصمت]] مطلق حمل و از [[سهو]] و [[اشتباه]]، امری جز [[عصیان]] [[اراده]] کرد.
*[[کلام]] دیگری که از آن گستره بیشتری برای [[عصمت]] استفاده می‌شود، [[مناظره]] او در مجلس [[یحیی‌ بن‌ خالد]] و با حضور پنهانی [[هارون‌الرشید]] با ضرار است. [[هشام بن حکم]] پس از [[اثبات امامت]] ([[برهان]] [[اضطرار]]) گفت: پس تنها این صورت متعین است که [[مردم]] به عالِمی معیّن شده از سوی [[رسول]] نیاز دارند که [[سهو]]، [[اشتباه]] و [[ظلم]] نکند و [[معصوم]] از [[گناه]] و منزه از [[خطا]] باشد. [[مردم]] به وی محتاج باشند و او به آنها نیاز نداشته باشد<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۵- ۳۶۶.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>.


====[[علم]]====
== [[ویژگی‌های امام]] ==
*[[علم امام]] را می‌توان با [[تأمل]] در [[فلسفه]] و [[حکمت]] [[نصب]] او و ملاحظه [[شئون]] و [[وظایف]] وی [[اثبات]] کرد. به تصریح خود [[هشام بن حکم]]، یکی از حکمت‌های [[نصب امام]] و از [[شئون]] ایشان، [[حفظ شریعت]] است<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۲۷۴.</ref> و [[حفظ شریعت]] بدون [[آگاهی]] از آموزه‌ها و [[معارف دینی]] ممکن نیست. از دیگر [[شئون امام]]، [[اجرای احکام]] [[دین]] و [[شرایع]] و [[سنت‌های الهی]] است و این غرض نیز بدون [[علم به شریعت]] قابل تحقق نیست و چه‌بسا موجب دگرگونی در [[حدود الهی]] گردد. [[هشام بن حکم]] خود این‌گونه مثال می‌زند که اگر [[امام]] از [[احکام]] و [[سنت‌های الهی]] [[آگاهی]] نداشته باشد، ممکن است به جای [[قطع]] [[دست]]، بر کسی تازیانه زند یا به جای تازیانه زدن، [[دست]] کسی را [[قطع]] کند<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳.</ref>. در نتیجه [[حدود الهی]] آن‌گونه که [[فرمان]] داده است اقامه نگردد. پس به جای [[صلاح]] که خواست [[خداوند]] است، [[فساد]] واقع شود<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref> و این [[نقض غرض]] است. [[هشام بن حکم]] در [[تأیید]] و [[تصدیق]] این [[استدلال]] به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى}}<ref>«آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.</ref>[[استشهاد]] کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳-۲۰۴.</ref>. [[استشهاد]] به این [[آیه]] از این نظر است که شخص [[جاهل]]، به [[حکم]] جهلش [[راه]] به [[هدایت]] نمی‌برد. پس به کسی [[نیازمند]] است که او را [[هدایت]] کند و کسی که خود به [[هدایت]] دیگران نیاز دارد، نمی‌تواند [[مبیّن]] [[احکام]] و [[حدود الهی]] و مجری آنها باشد.
[[ویژگی امام]] به معنای صفاتی است که [[امام]] [[معصوم]] بدان متصف می‌‌شود.
*[[متکلمان امامیه]] در دوره‌های بعد احتمالاً با [[الهام]] از [[هشام بن حکم]]، به این [[آیه]] به عنوان [[دلیل]] مستقلی بر [[افضلیت امام]] [[استدلال]] کرده‌اند. از دیدگاه [[امامیه]]، مفاد این [[آیه]] استدلالی [[عقلی]] است که بر پایه اصل [[بدیهی]] استحاله [[ترجیح بلامرجح]] [[استوار]] است. ترجیح [[مفضول]] بر [[فاضل]] و [[افضل]]، مصداق [[ترجیح بلامرجح]] و بلکه ترجیح مرجوح بر راجح است که [[قبیح]] و ناشایست است. از این‌رو، [[امام]] که [[حجت]] و [[برگزیده الهی]] است باید [[شایسته‌ترین]] افراد برای [[پیروی]] باشد.
در اینکه امام باید [[مسلمان]]، [[عاقل]]، [[آزاد]] و مرد بوده و از [[بلوغ]] و [[رشد فکری]] برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث [[کلامی]] درباره آنها نیازی نیست. ولی صفاتی که یا به دلیل اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه [[متکلمان]] قرار گرفته‌اند، عبارت‌ند از:
*از آن‌چه از خود [[هشام بن حکم]] گزارش شده، [[دامنه علم امام]] نیز برداشت می‌شود. از دیدگاه وی، گستردگی [[دامنه علم امام]] دست‌کم به گستردگی دامنه نیازهای [[مردم]] است و [[حجت الهی]]، هر آن‌چه را [[مردم]] به آن محتاج‌اند، می‌داند<ref>دیگر متکلمان امامیه نیز در این مسئله با هشام هم‌عقیده‌اند؛ برای مثال خواجه نصیر در بیان صفات امام، به آن‌چه در امامتش علم به آن لازم است، عالم است؛ اعم از علوم دینی و دنیایی مانند شرعیات، سیاست و آداب و دفع دشمنان و غیر اینها، چراکه قیام به امامت بدون اینها، ممکن نیست (خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۰).</ref>.
*بنابراین، [[علوم]] [[امام]] منحصر به [[احکام]] [[حلال و حرام]] نیست. به گفته خود [[هشام بن حکم]]، وی در صحرای [[منا]] پانصد مسئله [[کلامی]] را از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید و نظر دیگران ([[متکلمان]] [[عامه]]) را گفت و [[حضرت]] نظر صحیح را برای او بیان کرد. حاضر جوابی [[حضرت]] باعث شگفتی [[هشام بن حکم]] شد. عرض کرد: می‌دانم مسائل [[حلال و حرام]] در [[دست]] شماست و شما از همه [[مردم]] به آنها داناترید، ولی اینها [[علم کلام]] است؟! [[حضرت]] پاسخ داد: وای بر تو ای [[هشام بن حکم]]! [[خدای تعالی]] برای خلقش حجتی قرار نمی‌دهد که همه نیازهای [[مردم]] نزد او نباشد<ref>اصول کافی، ج۱، ص۳۹۱.</ref>. هم‌چنین او در [[مناظره]] با بریهه، [[امام صادق]]{{ع}} را جامع [[علوم پیامبران]] و کسی که به هیچ مسئله‌ای [[جاهل]] نیست، توصیف کرده است<ref>شیخ صدوق، التوحید، ص۲۶۴. هشام خود از عمر بن یزید گزارش می‌کند که وی می‌گوید به امام صادق{{ع}} گفتم به ما رسیده که رسول الله{{صل}} به امام علی{{ع}} هزار باب علم را آموخته است که هر باب هزار باب را میگشاید. حضرت فرمود: بله. [پس به من فرمود: بلکه به امام علی{{ع}} یک باب آموخت که آن باب، هزار باب و هر یک از اینها هزار باب گشود.] (شیخ صدوق، خصال، ص۶۴۶- ۶۴۷).</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۳-۲۲۴.</ref>.
====[[سخاوت]]====
*[[سخاوت]] از جمله فضلیت‌های [[اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن را از [[شرایط امامت]] و متکلمانی همچون [[خواجه نصیر طوسی]]<ref>تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۱.</ref> و [[علامه حلی]]<ref>نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۴۵.</ref>، آن را از وجوه [[افضلیت امام علی]]{{ع}} دانسته‌اند. [[سخاوت]] که [[حد وسط]] [[بخل]] و [[اسراف]] است، آن است که [[مال]] در مصارف [[واجب]] یا مستحسن، صرف شود. [[مصرف]] [[واجب]] یا مستحسن، اعم از این است که [[واجب]] یا مستحسن [[شرعی]] باشد یا در طریقه مروّت و عرف و [[عادت]]، لازم یا مستحسن شمرده شود. از این‌رو، سخی کسی است که از هر مصرفی که ترک آن شرعأ [[ناپسند]] یا نزد عقلا به حسب [[عرف]] [[قبیح]] است دریغ نورزد و [[مال]] را در آن [[مصرف]] کند. اگر در یکی از آنها مضایقه کند، [[بخیل]]، و اگر [[واجب شرعی]] را ترک کند، گویا بخیل‌تر باشد<ref>ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص۲۹۴.</ref>.
*با توجه به تعریف فوق، وقتی گفته می‌شود [[امام]]، سخی‌ترین [[مردمان]] است؛ یعنی اموالی را که در [[اختیار]] دارد در مصارف [[واجب]] یا مستحسن [[مصرف]] می‌کند. از دیدگاه [[هشام بن حکم]] [[امام]] باید سخی باشد. وی [[استدلال]] خود را بر این مدّعا به دو بیان تقریر کرده است:
*'''تقریر نخست:''' [[امام]]، خزانه‌دار [[مسلمانان]] است و اگر دارای [[سخاوت]] نباشد، ممکن است در [[بیت‌المال]] [[طمع]] ورزد و چیزی از آن را بردارد. در این صورت [[خیانت‌کار]] خواهد بود و [[خداوند]] [[خائن]] را [[حجت]] خویش قرار نمی‌دهد<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
*'''تقریر دوم:''' اگر [[امام]] سخی نباشد، [[صلاحیت امامت]] نخواهد داشت، زیرا [[مردم]] به عطا و [[فضل]] او و تقسیم مساوی [[بیت‌المال]] از سوی او میان آنها نیازمندند و او باید [[حق]] را در [[جایگاه]] خویش قرار دهد و به [[عدالت]] [[رفتار]] کند و [[عدالت]] تنها با [[سخاوت]] ممکن است، به [[دلیل]] اینکه وقتی او سخی باشد، چیزی از [[حقوق مردم]] و [[مسلمانان]] را برای خود برنمی‌دارد و سهم خویش را در تقسیم بر هیچ‌یک از رعیّتش فزونی نمی‌بخشد. [پس عدم [[سخاوت]]، مستلزم [[خروج]] از [[عدالت]] و در نتیجه [[ظلم]] است و [[ظلم]] با [[عصمت]] ناسازگار است] در حالی‌که گفتیم [[امام]]، [[معصوم]] است<ref>شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۴؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۴، سخن هشام صورت دو استدلال دارد. گرچه هر دو-چنان‌که در متن آمد به یک استدلال برگشت می‌کند. عبارت وی چنین است: {{عربی| قال و اسخی الخلق؟ قال: لانه ان لم یکن سخیة لم یصلح للامامة لحاجة من این الی زعمت نواله أنه و فضله لابد ان و القسمة یکون بینهم بالسویة و لیجعل الحق فی موضعه لانه اذا کان سخیة لم تتق الناس حقوق الناس و المسلمین ولا یفضل نصیبه فی القسمة علی أحد من رعیته و قد نفسه الی اخذ شیء من قلنا انه معصوم}}.</ref>.
*حاصل [[استدلال]] این است که [[امام]]، [[وظیفه]] تقسیم عادلانه [[بیت‌المال]] را بر عهده دارد و [[عدالت]] در این زمینه، با [[سخاوت]] ممکن است؛ پس [[امام]] باید سخی باشد. [[ارتباط]] [[سخاوت]] با رعایت [[حقوق مالی]] دیگران با توجه به تعریف [[سخاوت]] روشن است. افزون بر این، این نکته نیز [[آشکار]] است که هر دو تقریر [[هشام بن حکم]]، بر [[اعتقاد به عصمت]] مبتنی است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref>.


====[[شجاعت]]====
=== [[قریشی بودن امام]] ===
*[[شجاعت]] از دیگر [[فضیلت‌های اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن این را از [[شرایط امام]] دانسته، بلکه [[معتقد]] است [[امام]] باید [[شجاع‌ترین]] افراد باشد. او بر این مدعا چنین [[استدلال]] کرده است: [[امام]] [[قیّم]] [[مسلمانان]] است که آنان در [[جنگ]] به وی متوسّل می‌شوند. پس اگر فرار کند، به [[غضب الهی]] گرفتار می‌شود و ممکن نیست [[حجت خداوند]] بر خلقش به [[غضب]] او گرفتار آید. [[شاهد]] این مطلب که فرار کننده به [[غضب الهی]] گرفتار می‌آید، [[کلام خداوند]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.</ref><ref>شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۴؛ شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۴ (با اندکی تفاوت در نقل).</ref>.
مقصود از قریشی بودن امام این است که [[نسب]] او به جد [[پیامبر خاتم]] {{صل}}، [[نضر بن کنانه]] بازگردد. در این مسأله اقوال مختلفی وجود دارد:
*از این چهار ویژگی، شاید بتوان [[عصمت]] را که [[هشام بن حکم]] به عنوان نخستین شرط مطرح کرده است، اصلی‌ترین شرط دانست و بنای [[هشام بن حکم]] در [[اثبات]] دیگر شرایط، [[حفظ]] [[شئون امامت]] و [[عصمت]] بوده است و این مسئله از استدلال‌های او استفاده می‌شود. حتی در اشتراط [[علم]]، او به ایجاد دگرگونی در [[احکام الهی]] در صورت برخوردار نبودن [[امام]] از [[علوم]] موردنیاز [[مردم]]، [[استشهاد]] کرده است، اما همین ایجاد دگرگونی افزون بر آن‌که [[نقض غرض]] [[الهی]] است، [[گناه]] نیز هست<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۶-۲۲۷.</ref>.


==دیدگاه [[ابن قبه رازی]] درباره [[ویژگی‌های امام]]==
الف) [[امامیه]]: از نظر امامیه [[امامت]] به [[قریش]] اختصاص دارد، ولی شامل همه [[طوایف]] و [[قبایل]] قریش نمی‌شود، بلکه ویژه [[بنی هاشم]] است. دلیل آنان [[حدیث]] {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ}} نیست، بلکه [[حدیث ثقلین]]<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد {{صل}}، ج۱، ص۴۱۳.</ref> و مانند آن است که امامت را مخصوص [[امیرمؤمنان]] {{ع}} و [[خاندان]] او از [[ذریه]] [[حضرت زهرا]] {{س}} می‌داند. لذا امامیه به جای صفت [[قریشی بودن]]، صفت [[هاشمی بودن]] را ذکر کرده‌اند<ref>سید مرتضی، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳- ۱۹۶.</ref>. امیرمؤمنان {{ع}} در این باره فرموده است: "[[امامان]] از قریش هستند و ریشه در بنی هاشم دارند و غیر بنی هاشم [[صلاحیت امامت]] را ندارند"<ref>نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.</ref>.
*صفات و [[ویژگی‌های امام]] از نظر [[ابن قبه رازی]] در سه قسمت قابل بررسی است [[ویژگی‌های امام]] از نظر نسبی نژاد، [[قبیله]] و [[خاندان]]، شخصیتی و [[دینی]] که مطالعه می‌شود:
===[[خاندان]]===
*[[ابن قبه رازی]] بر اساس بیانات [[پیامبر]]{{صل}} [[معتقد]] است میان [[عترت]] کسی هست که [[تأویل]] [[کتاب خدا]] را میداند و [[احکام الهی]] را می‌شناسد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. وی بر اساس [[تعالیم]] [[شیعی]] [[نسل]] [[امامت]] را از [[بنی‌هاشم]] و از [[امام حسین]]{{عم}} می‌داند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref> و می‌کوشد مدعای [[امامیه]] را با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] به [[اثبات]] برساند. [[ابن قبه رازی]] با توجه به [[حدیث ثقلین]] به [[خاندان]] [[امامت]] اشاره می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۶.</ref> و [[معتقد]] است [[گفتار پیامبر]] اکرم{{صل}} [[دلیل]] روشنی بر [[درستی]] قول [[امامیه]] است؛ زیرا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرموده است من در میان شما چیزی را باقی می‌گذارم که اگر بدان متمسک شوید، هرگز [[گمراه]] نخواهید شد، یکی [[کتاب خدا]] و دیگری [[عترت]] و اهل‌بیتم. در واقع این [[حدیث]] بیان می‌کند در میان [[عترت]] کسانی‌اند که [[تأویل]] کتاب را می‌دانند و [[احکام الهی]] را می‌شناسند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. همچنین بر این مطلب دلالت دارد که [[حجت]] پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[عجم]] و سایر [[قبایل عرب]] نیست، بلکه از [[عترت]] اوست که همان [[اهل‌بیت]] ایشان‌اند. آن‌گاه [[پیامبر]] قولش را همراه [[کلامی]] کرده که بر مراد و منظور او دلالت دارد. [[پیامبر]] فرموده است: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}. [[حضرت]] با این بیان اعلام فرموده است که [[حجت]] از [[عترت]] اوست و از [[کتاب خدا]] جدایی ندارد. حال اگر [[مردم]] به کسی [[تمسک]] جویند که جدایی از [[کتاب خدا]] ندارد، به حتم [[گمراه]] نخواهد شد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۴.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در پاسخ به این [[پرسش]] که چرا [[امامیه]] برای فلانی [[عباس]] و [[خاندان]] او [[حق]] امامتی قائل نیست، می‌گوید مبنای [[عقیده امامیه]] که [[امامت]] را مخصوص به یک عده [[فرزندان امام حسین]] کرده، به خاطر [[قیاس]] نیست، بلکه آن به [[دلیل]] [[رفتار پیامبر]] با [[امیرالمؤمنین]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] می‌باشد. اگر [[رسول خدا]] با عموی خود چنین سلوکی می‌کرد و این‌چنین [[جایگاه]] و شخصیتی برایشان ترسیم می‌نمود، ما جز شنیدن و [[اطاعت]] راهی دیگر نداشتیم<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۷.</ref>. از سوی دیگر [[رسول خدا]]{{صل}} از میان [[عترت]] و [[اهل بیت]] خود [[امیرالمؤمنین]] و [[حسن]] و [[حسین]] را مخصوص گردانیده و به جلالت [[مقام]] و بزرگی [[شأن]] و [[جایگاه]] بلند مرتبه‌شان نزد [[خداوند متعال]] اشاره فرموده است. [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در موارد متعدد و مناسبت‌های مختلف از منقبت ایشان[[سخن]] گفته است که بین [[امامیه]] و غیر [[امامیه]] مشهور است<ref>ابن قبه رازی متذکر می‌شود شهرت این فضائل و اظهارات پیامبر درباره امام علی و امام حسن و امام حسین{{عم}} ما را از ذکر آنها بی‌نیاز می‌کند؛ از این‌رو به آنها اشاره نمی‌کند (ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵).</ref>، همچنین باید گفت [[خداوند تعالی]] در [[آیات]] متعدد به اوصاف [[اهل‌بیت]] و این سه [[امام]] اشاره کرده است که [[نشانه]] [[جایگاه]] و [[منزلت]] والای اینان نزد اوست. از جمله این [[آیات]] [[آیه تطهیر]]{{متن قرآن|نَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref> «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، [[سوره]] {{متن قرآن|هَلْ أَتَى}} و [[آیات]] دیگر است<ref>اشاره به آیات هفتم و هشتم سوره انسان دارد که خداوند میفرماید: {{متن قرآن|يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا}} «به پیمان خود وفا می‌کنند و از روزی می‌هراسند که شرّ آن همه‌گیر است * و خوراک را با دوست داشتنش به بینوا و یتیم و اسیر می‌دهند» سوره انسان، آیه ۷-۸.</ref>.
*در ضمن باید متوجه بود که [[پیامبر اسلام]] بی‌جهت و بدون [[دلیل]] به شخصی متمایل نمی‌شد و به او [[ولایت]] نمی‌داد و وی را مقدم نمی‌ساخت، مگر اینکه بر [[اساس دین]] و بر پایه [[دیانت]] باشد. حال باید گفت وقتی [[پیامبر]] چنین شخصیتی را برای [[امام علی]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]] رقم می‌زند و [[کتاب خدا]] و عترتش را [[جانشین]] خود می‌گرداند، [[عترت پیامبر]] فقط همین افراداند، نه کسانی دیگر. تأکید بر این مسئله به این [[حقیقت]] بر می‌گردد که اگر [[فرد]] دیگری از [[عترت پیامبر]] چنین مقامی داشت، بدون تردید [[پیامبر]] او را مشخص می‌گردانید و [[جایگاه]] و [[موقعیت]] رفیع او را اعلام می‌فرمود؛ از این‌رو [[آشکار]] می‌گردد که [[گرایش]] [[پیامبر]] به [[امیرالمؤمنین]] و دو [[فرزند]] بزرگوارشان بدون [[دلیل]] نبوده است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۹۵.</ref>. در ضمن [[اخبار]] بسیاری بر [[امامت]] هر یک از [[امامان شیعه]] دلالت دارند که آنان به اندازه‌ای به [[حلال و حرام]] [[احکام]] عالم‌اند که دیگران به [[مقام]] و سطح‌شان نمی‌رسند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۹۹، ۱۰۴، ۱۱۳، ۱۱۶ و ۱۲۲.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۴۶-۱۴۸.</ref>.


===[[علم امام]]===
[[اهل سنت]] و از میان آنها [[اکثریت]] [[معتزله]]، [[اشعریه]] و [[ماتریدیه]]: قریشی بودن را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند. آنان در این باره به حدیث {{متن حدیث|الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ}} [[استدلال]] کرده‌اند<ref>جوینی، عبدالملک، الإرشاد، ص۱۷۰؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ ابوحنیفه، شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] [[علم]] را در کنار [[فهم]] و [[عقل]] از مهم‌ترین [[ویژگی‌های امام]] می‌داند و عالم بودن [[امام]] را اولین [[شرط امامت]] دانسته است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۰.</ref>. به [[عقیده]] او [[امام]] باید عالم و [[داناترین]] [[مردم]] باشد<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۰۷؛ همو، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱؛ همو، الانصاف، ص۷۵.</ref>، کسی که هیچ نقصی در [[علم]] او نباشد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵.</ref>. او کسی است که باید [[علم]] خود را ظاهر کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰.</ref> و از [[دانشمندان]] و [[اعلم]] [[اهل]] زمان باشد<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰؛ همو، الانصاف، ص۷۵ و ۷۸.</ref>. وی [[علم امام]] را رکن [[امامت]] دانسته<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۹.</ref> و [[علم]] و [[فهم]] را ملاک و معیار [[امامیه]] برای [[تعیین امام]] معرفی می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۶-۱۱۷.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] می‌گوید پرسش‌های [[علمی]] [[صحابه]] از [[ائمه]] راهی برای [[تعیین]] و [[تشخیص امام]] واقعی بوده است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.</ref>. او نقصان [[علم]] [[مدعیان امامت]] را از نشانه‌های بی‌اساس بودن [[امامت]] آنان می‌داند<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷، ۱۱۳ و ۱۲۳.</ref> و می‌گوید همین بی‌عالمی برای رد آنان کافی است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.</ref>. به [[عقیده]] [[ابن قبه رازی]] [[امام]] باید کسی باشد که [[کتاب و سنت]] را بشناسد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۵.</ref>، تأویلات کتاب و [[احکام الهی]] را تشخیص دهد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref> و در یک [[کلام]] [[معرفت به دین]] و [[احکام]] [[رب]] العالمین داشته باشد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۹.</ref>. چنین کسی که عالم [[دین الهی]] باشد، نسبت به کسی که [[علم]] [[دین]] ندارد، [[شایسته]] و سزاوار [[امامت]] است <ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۹ و ۱۰۳.</ref>؛ از همین روست که [[راویان]] از [[علم ائمه]] به [[حلال و حرام]] [[روایت]] میکردند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در سخن از منشأ [[علم امام]] بر این نظریه است که [[ائمه]] علمشان را از [[رسول خدا]] دریافت کرده‌اند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. او [[علم به دین]] را مناط [[احقیت]] در [[امامت]] می‌داند<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۹ و ۱۰۷.</ref> و بازشناسی [[حجت]] از غیر [[حجت]]، [[امام]] از [[مأموم]] و تابع از متبوع را منوط به [[علم]] بیان می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۵.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۴۸-۱۵۰.</ref>.
===[[عصمت]]===
*[[عصمت امام]] از [[اعتقادات]] [[امامیه]] است که [[ابن قبه رازی]] بر آن تأکید بسیار دارد. او بعد از [[علم امام]]، در باب [[صفات ائمه]]، بحث [[عصمت]] را مطرح می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۹۵.</ref>. او تلاش می‌کند با ارائه براهینی [[عصمت امام]] را بر اساس [[لطف خداوند]] لازم و [[واجب]] بیان کند.
====[[براهین]] [[عصمت]]====
*'''[[برهان]] اول:''' [[آیات قرآن]] و روایاتی که مورد [[اجماع]] است، تأویلات مختلفی میتواند داشته باشد. از طرفی چون [[مردم]] از نظر هوش و استعداد و عادات متفاوت‌اند، در توجیه و [[تأویل]] یکسان نیستند. به همین [[دلیل]]، هر کس [[آیات قرآن]] و [[احادیث]] را طبق نگرش خود توجیه می‌نماید. بنابراین لازم است یک خبر دهنده [[راستگو]] که از [[دروغگویی]] عمدی و [[خطا]] مبرّاست همراه آن خبر باشد تا [[مردم]] را از منظور و [[نیّت]] صحیح و [[حق]] [[آگاه]] سازد. حال اگر [[خداوند]] [[راهنمایی]] [[آگاه]] و [[راستگو]] را که برای [[مردم]] جایز دانسته است، چون کتابی که نازل نموده تأویل‌پذیر است و در [[قوانین]] و [[آداب]] پیامبرش احتمال [[تأویل]] می‌رود؛ از طرفی به [[مردم]] [[دستور]] داده به [[کتاب و سنت]] عمل نمایند؛ در این صورت [[خداوند متعال]] ضد و نقیض عمل نمودن یا [[اعتماد]] داشتن به [[حق]] و جایز دانستن خلاف آن را برای [[بندگان]] روا دانسته است. از طرفی چون چنین رخصتی محال است، باید در هر دوره، با [[قرآن]] و [[سنت]]، شخصی باشد که [[آگاهی]] کامل به منظور و مقصود [[کتاب و سنت]] داشته باشد و احتمالات و تأویلات دیگر را کنار زند، همچنین اختلافاتی را که در [[اخبار]] [[اجماعی]] منقول از آن [[حضرت]] است [[تبیین]] و [[حقیقت]] را [[آشکار]] نماید. حال که ثابت شد خبر دهنده [[راستگو]] لازم است، لازمه [[اعتماد]] به او [[عصمت]] و دوری از خطاست<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۳.</ref>.
*'''[[برهان]] دوم:''' [[ابن قبه رازی]] می‌گوید [[مخالفان]] ما معتقدند [[خداوند]] [[قرآن]] را فقط برای [[مردم]] زمان [[پیامبر]] نازل نفرموده، بلکه برای عصرها و دوره‌های بعد نیز فرستاده است. [[پیامبر]] هم در ادوار بعد حضور ندارد تا به [[تبیین]] [[کلام]] [[وحی]] بپردازد، با این حال [[مردم]] را [[مأمور]] ساخته تا به آنچه در [[قرآن]] هست بر وجه [[حق]] و صدقش عمل نمایند. در این صورت جایز نیست [[قرآن]] بر قومی نازل گردد، ولی هیچ [[ناطق]] و [[مفسر]] و مبینی نداشته باشد. در این صورت [[عقل و دین]] [[حکم]] به [[وجوب]] می‌کند که [[خداوند]] براساس [[لطف]] کسی را برای [[تبیین]] و [[تعیین]] [[ناسخ و منسوخ]]، خاص و عام و مقاصدی که [[کلام]] [[وحی]] در نظر داشته، مشخص نماید، مانند [[رسول خدا]] که برای [[مردم]] زمان خود چنین مباحثی را توضیح می‌داد <ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۴.</ref>. روشن است چنین شخصی جز [[امام]] [[معصوم]] نمی‌تواند باشد.
*'''[[برهان]] سوم:''' [[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] این [[برهان]] [[معتقد]] است [[خداوند]] [[انسان‌ها]] را [[خلق]] کرد و وظایفی را بر عهده آنها قرار داد. از جمله آن [[وظایف]] [[پرستش]] [[خداوند متعال]] است و از آنجا که در این [[راه]] نیاز به [[راهنما]] و راهبری [[احساس]] می‌شد، [[خداوند]] این [[مسئولیت]] را بر عهده [[امام]] قرار داد و [[تبیین دین]] و [[رهبری]] [[مردم]] را جزء [[وظایف]] او بر شمرد<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱؛ همو، نقض الاشهاد، ص۱۱۸.</ref>. از سوی دیگر [[اطاعت از امام]] را بر [[مردم]] [[واجب]] گردانیده است<ref>ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۴؛ همو، الانصاف، ص۶۷.</ref>. لازمه [[اطاعت از امام]] مصون بودن او از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است؛ زیرا در صورت امکان [[اشتباه]] [[امام]] نمی‌توان [[اطمینان]] داشت که به آن [[هدف]] مورد نظر [[خداوند]] رسید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷.</ref>، از این‌رو چاره‌ای جز [[اعتقاد به عصمت]] [[امام]] وجود ندارد<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۵۴-۱۵۷.</ref>.
===[[نصّ]]===
*[[ابن قبه رازی]] [[نصّ]] را بر [[امام]] [[واجب عقلی]] می‌داند<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref> و [[معتقد]] است تنها [[راه]] [[اثبات امامت]] [[نصّ]] می‌باشد. وی [[نصّ]] را اولین [[مؤلفه]] [[اثبات امامت]] هر [[امام]] بر می‌شمرد<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref> و در نقد تئوری‌های غیر امامی می‌گوید که [[اهل سنت]] از جمله [[معتزله]] و [[مرجئه]] [[امام]] را از طریق [[اهل حلّ و عقد]] [[امّت]] [[انتخاب]] می‌کنند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref>. آنان [[امام]] را بر اساس نظر شورایی بر می‌گزیند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۴.</ref> و هیچ ادعایی ندارند که به امر [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] به چنین کاری زده‌اند<ref>ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۹.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] [[معتقد]] است نظریه نقش [[امت]] در [[اختیار]] [[امام]] [[فاسد]] است و این [[پیامبر]]{{صل}} بود که [[خلیفه]] خود را [[انتخاب]] کرد<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در [[تبیین]] نظریه [[نصّ]] [[معتقد]] است امر [[امامت]] مقامی است که با صرف [[قرابت]] و خویشی به [[دست]] نمی‌آید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵.</ref>. وی [[نصّ]] را [[دلیل]] فارقی توصیف می‌کند که [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] از میان [[عترت]] در [[اختیار]] دارد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۶.</ref>. او این مؤلفه را ملاک اصلی [[امامیه]] برای [[انتخاب امام]] معرفی می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۱.</ref> و [[معتقد]] است [[امامیه]] نصوصی را در [[اختیار]] دارد که تصریح به [[امامت ائمه]] کرده و به وجودشان [[بشارت]] داده شده است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۲۳.</ref>. وی [[امامیه]] را از گروه‌هایی می‌داند که معتقدند هر [[امام]] تصریح به [[امامت]] [[امام]] بعد از خود می‌نماید<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۵ و ۱۲۰.</ref>.
*[[ابن قبه رازی]] در چرایی [[وجوب]] [[نصّ]] از سوی [[خداوند]] [[معتقد]] است که بنابر [[اعتقاد]] [[امامیه]] زمانی که [[عصمت]] بر [[امام]] لازم شد، ناگزیر [[فرد]] [[معصوم]] کسی است که [[پیامبر]] به نام و نشان او تصریح نموده باشد؛ زیرا [[عصمت]] صفتی ظاهری نیست که [[مردم]] آن را با چشم ببینند و تشخیص دهند. از این‌رو بر [[خداوند]] علام‌الغیوب [[واجب]] است از طریق رسولش به آن تصریح نماید. بر این اساس باید گفت [[امام]] به [[منصب امامت]] نمی‌رسد، مگر با وجود [[نص]]<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۱۳۶.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۶۱-۱۶۳.</ref>.
===[[افضلیت امام]]===
*[[ابن قبه رازی]] بر این [[باور]] است که [[امام]] باید [[افضل]] از همه [[امت]] باشد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸-۹۹.</ref>، همچنان ذاتی که [[علی بن ابی طالب]] [[افضل]] [[اصحاب]] [[نبی]] بود<ref>ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۵.</ref>. او [[فضل]] [[امام]] را یک ویژگی ذاتی و نه تفضلی بیان می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۵.</ref> و هم از این روست که [[امامت]] را امری استحقاقی می‌دانسته است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵.</ref>. وی از آنجا که این ویژگی را از ملاک‌های [[تعیین امام]] و از شروط صحت آن قرار داده، [[ظهور]] [[فضل]] از طرف [[امام]] را [[واجب]] می‌داند<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹.</ref> و در موارد متعدد به این [[ویژگی امام]] توجه کرده است<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۹، ۱۰۳-۱۰۴، ۱۱۵، ۱۱۸، ۱۱۹، ۱۲۵-۱۲۶.</ref>.
*نکته دیگر این است که [[ابن قبه رازی]] به این مسئله که آیا [[امام]] در همه موضوعات [[افضل]] از جمیع [[امت]] است یا تنها در قلمرو [[شریعت]] و [[دین]] اشاره‌ای نکرده، اما شاید بتوان گفت چون او حیطه [[علم امام]] را در حوزه [[دین]] میانگارد، به نظر می‌رسد [[افضلیت امام]] را نیز در همین حوزه بداند. معتقدین به [[افضلیت امام]] مبنای خود را قاعده [[عقلی]] و [[قبح]] تقدم [[مفضول]] بر [[فاضل]] دانسته‌اند<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۷؛ سدید الدین محمود حمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۸۷.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۶۸-۱۶۹.</ref>.
=== ویژگی‌های دیگر===
*غیر از بحث [[علم]]، [[عصمت]] و [[افضلیت]]، [[ابن قبه رازی]] صفات دیگر برای [[امام]] بر میشمرد. او [[معتقد]] است [[امام]] باید [[شایستگی]] این [[منصب]] را دارا باشد<ref>ابن قبه رازی رازی، النقض علی ابوالحسن علی بن احمد بن بشار، ص۵۴؛ همو، نقض الاشهاد، ص۱۱۹.</ref>. [[ابن قبه رازی]] [[امام]] را شخصی مستقل<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۸ و ۱۲۰.</ref> و [[با کفایت]] میداند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۸.</ref> که باید از [[نیکان]] و [[پرهیزکاران]] به شمار آید<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰.</ref>. او [[عدالت]]<ref>ابن قبه رازی رازی، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱.</ref> و [[زهد]] در [[دنیا]] و [[حلم]] را از دیگر [[ویژگی‌های امام]] دانسته است<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰. </ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۶۹-.</ref>.


==ویژگی امام در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل==
[[خوارج]] و برخی دیگر از معتزله: [[لزوم]] [[قریشی]] یا [[هاشمی بودن امام]] را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو دلیل آورده‌اند: یکی [[حدیثی]] از [[پیامبر]] {{صل}} که فرموده است: از فرمانروای خویش [[اطاعت]] کنید، هر چند برده‌ای [[حبشی]] باشد که اعضایش قطع شده است<ref>{{عربی|أَطیعوا و لو أُمِّر علیکم عبدٌ حبشِیٌّ مُجَدَّعٌ}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، ح۳۱۱.</ref>. دلیل دیگر اینکه از نظر [[عقل]] آنچه در [[امامت]] لازم است [[علم]] و [[بصیرت]] و دیگر [[کمالات]] [[عقلی]] و [[روحی]] است، ولی [[نسب]] و نژاد در آن نقشی ندارد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref>.
کسی که [[رهبری]] و [[هدایت به عالم ملکوت]] می‌کند، باید خود مستقر و مسلط و محیط بر [[عالم ملکوت]] باشد. [[بدیهی]] است که دلالت اشخاص به مقصدی که خود نسبت به آن [[آگاهی]] و اشراف ندارند، امری محال است و [[امام]] با اشراف بر [[عوالم ملکوت]]، مستعدین را به [[عالم امر]] [[هدایت]] می‌نماید.


*امام باید در عالی‌ترین [[مقام ایمان]] و [[یقین]] به [[توحید]] قرار داشته باشد. اگر [[مراتب یقین]] از [[علم‌الیقین]] آغاز شده و سپس به «[[عین‌الیقین]]» و در نهایت به مرتبه «[[حق‌الیقین]]» می‌رسد، امام دائماً در [[مقام]] اخیر مستقر است؛ تا بتواند هرکس را به تناسب استعدادی که دارد، به مرتبه بالاتر [[ایمان]] ویقین هدایت نماید. [[قرآن]] در مورد [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و سایر حضراتی که به این مقام نائل گردیدند، می‌فرماید: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}}<ref>«و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref>. {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>.
در [[نقد]] دلیل اول گفته شده است: [[حدیث]] مزبور مربوط به [[امامت اصلی]] نیست، بلکه مربوط به [[حکام]] و فرماندهانی است که توسط [[امام]] اصلی [[برگزیده]] می‌شوند و در نقد دلیل دوم نیز گفته شده است: نَسَب در امامت بی‌تأثیر نیست؛ زیرا [[مردم]] از کسانی که از نَسب عالی و [[شریف]] برخوردارند، [[اطاعت]] و [[انقیاد]] بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد<ref>تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۲.</ref>


*به طور کلی، هدایت امام به عالم ملکوت از نوع «[[ایصال الی المطلوب]]» است. چنین [[هدایتی]] فراتر از هدایت به معنای [[تبلیغ دین]] و [[ارائه طریق]] است؛ زیرا: اولاً، چنین هدایتی بعد از [[تبلیغ]] عمومی [[دین]] است و اختصاص به کسانی دارد که [[هدایت ارشادی]] را لبیک گفته‌اند؛ ثانیاً، در [[هدایت ایصالی]]، مقصد برای انسان‌های عادی [[ناپیدا]] است و سالک دائماً نیازمند امام است؛ تا با بهره‌گیری از سفره [[ولایت]]، قدم به قدم در پرتو [[امداد]] و هدایت امام، به [[ملکوت]] خود راه یابد. بنابراین، [[انسان‌ها]] علاوه بر [[نیازمندی]] دائمی به امام برای [[حجیت]] [[اعمال]] ظاهریشان در درگاه [[خداوند]]، دائماً نیازمند به امام برای هدایت ایصالی به عوالم ملکوت خود هستند تا بتوانند مراتب عالی‌تر [[یقین]] را که موظف به رسیدن به آن هستند، طی نمایند.
=== [[عصمت]] ===
عصمت در لغت هم به معنای منع و دفع آمده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۳، صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۳۴۸.</ref> و هم به معنای امساک و اکتساب<ref>ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۶۹.</ref> و در تعریف اصطلاحی آن [[متکلمان امامیه]] تعبیر به [[توفیق]] و [[لطف]] کرده‌اند مانند: "عصمت لطفی از جانب [[خداوند]] است که شامل حال [[مکلف]] می‌شود و او را از وقوع در [[معصیت]] و ترک [[اطاعت]] باز می‌دارد؛ با این که آن شخص [[قادر]] به انجام آن‌ دو است"<ref>شیخ مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیة؛ ص۳۷ و اوائل المقالات ص۱۳۵.</ref>.


*[[عالم ملکوت]]، [[باطن]] عالم [[ملک]] است؛ پس [[هدایت]] [[امام]] به عالم ملکوت، یعنی هدایت به باطن عالم و درباره [[انسان]]، یعنی هدایت او به باطن خودش. در این میان، [[امام هادی]] [[انسان‌ها]] در [[سیر]] از مراتب نازله نفس به مراتب عالیه آن و گذر از عالم حیوانی و [[نفس اماره]] به [[عوالم]] [[انسانی]] و [[روحانی]] است. عوالم روحانی انسان به اسامی گوناگونی در [[قرآن]] نامیده شده؛ از جمله عالم [[قلب]] و [[عقل]] و [[روح]]، که [[اعتقادات]] و باطن [[اعمال]] (یعنی [[تقوی]] و [[اخلاص]] و نیات [[پاک]] از اعمال) در آنجا قرار دارد<ref>{{متن قرآن|لَنْ يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَكِنْ يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنْكُمْ}} «هرگز گوشت و خون آنها به خداوند نمی‌رسد اما پرهیزگاری شما (در قربانی کردن آنها) به او می‌رسد» سوره حج، آیه ۳۷.</ref>. [[هدایت باطنی]] امام نیز به معنای [[ولایت]] و [[سرپرستی]] اعتقادات و نیات از اعمال به سوی [[طهارت]] کامل در عالم ملکوت، به [[میزان]] [[استعداد]] و [[اطاعت]] فرد از امام و در نهایت، رسیدن به [[مقام مخلَصین]] و [[صدیقین]] است.
صفت عصمت که [[شیعه امامیه]] قائل به آن است، مهم‌ترین شرط [[رهبران الهی]] ـ یعنی [[پیامبران]]، [[اوصیا]] و [[امامان]] ـ است؛ زیرا [[وظیفه]] اصلی آنان [[راهنمایی]] مردم به [[رستگاری]] [[دنیوی]] و [[اخروی]] است. در [[قرآن کریم]] نیز تصریح شده است که امامت، عهدی است [[الهی]] و به [[ستمگران]] نمی‌رسد<ref>{{متن قرآن|وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}؛ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. هر کس [[معصوم]] نباشد، [[دست]] کم، ستمی به خود کرده است و از این رو، [[شایسته]] [[مقام امامت]] نمی‌شود. [[روایات]] بسیاری نیز به [[عصمت امامان]] {{ع}} تصریح کرده‌اند<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۲۳-۳۲۴.</ref>.


*[[خداوند]] درباره افراد سطحی‌نگر می‌فرماید: {{متن قرآن|يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ}}<ref>«نمایی از زندگانی این جهان را می‌شناسند و از جهان واپسین غافلند» سوره روم، آیه ۷.</ref>. بنابراین، [[عالم امر]]، باطن [[حیات]] [[دنیا]] است و کسی که اِشراف بر عالم امر دارد، از باطن انسان‌ها و [[حقیقت]] [[زشت]] و زیبای اعمال و نیات آنان [[آگاه]] است و در نتیجه، امام با استقرار بر عالم امر، در مرتبه‌ای قرار دارد که باطن اعمال و نیات همه کس نزد او حاضر است و [[نامه اعمال]] همه انسان‌ها در شبانه [[روز]] به [[محضر امام]] عرضه می‌شود.
==== [[دلایل عصمت]] ====
[[متکلمان]] جهت [[اثبات عصمت امام]] به دلالیل [[عقلی]] و [[نقلی]] استناد کرده‌اند:
# [[تسلسل بودن عدم عصمت امام]]: از جمله [[دلایل]] [[امامیه]] بر [[اثبات عصمت]] آن است که اگر [[امام]] [[معصوم]] نباشد، مستلزم [[تسلسل]] است؛ زیرا او خود ممکن است به [[گناه]] [[آلوده]] شود و در این صورت نیازمند کسی است که راه صواب را به او بنمایاند و او را [[هدایت]] کند. حال، اگر در آن [[هادی]] نیز امکان گناه وجود داشته باشد، تسلسل لازم می‌آید.
# برهان تنافی گناه با [[شئون امامت]]: اگر امام معصوم نباشد، از آلوده شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به [[ستم]] به دیگران؛ نظیر [[کتمان حق]] به [[سود]] [[همسایه]]، [[دوست]] و نزدیکانش کشانده شود، و [[ظالم]] شأنیت [[امامت]] ندارد<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.
# برهان [[وجوب اطاعت]]: [[متکلمان شیعه]] با [[تمسک]] به [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> که بر [[اطاعت از امام]] دلالت دارد، بر [[عصمت]] [[استدلال]] کرده‌اند<ref>علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.</ref>. نظیر همان استدلال را می‌توان بر مبنای [[هشام بن حکم]] در مورد اطاعت از امام تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. هشام بن حکم بر این [[باور]] است که اطاعت از امام {{ع}} [[واجب]] است. اگر این [[اطاعت]] به شرطی مشروط نباشد ـ چنان‌که از بیان وی استفاده می‌شود ـ مستلزم [[عصمت امام]] {{ع}} است؛ زیرا اگر [[خداوند]] به اطاعت مطلق از اشخاصی دستور دهد که امکان [[خطا]] و گناه در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و [[انکار]] وی جایز نیست که در این صورت عمومیت دلایل [[امر به معروف و نهی از منکر]] خدشه‌دار می‌شود، یا بر [[مسلمانان]] واجب است او را انکار و [[نهی از منکر]] کنند. در این صورت با امر به اطاعت از وی در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}، ناسازگار و مستلزم [[نقض غرض]] است<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۹-۲۲۲.</ref>.


*در [[نصوص]] [[روایی]] [[شیعه]]، [[مقام امامت]] به معنایی که اشاره شد، در درجه اول به [[رسول اکرم]]{{صل}} و بعد از ایشان، به [[ائمه اطهار]]{{عم}} اختصاص دارد و [[انبیاء]] [[اولوالعزم]] [[الهی]]{{عم}}، بنابر مراتبی که دارند، واجد [[مقام امامت]] بعد از [[ائمه]]{{عم}} هستند.<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۴ ص ۹۵.</ref>
==== دامنه و [[گستره عصمت]] ====
بیشتر متکلمان امامیه، دامنه [[عصمت]] را شامل عصمت از [[گناه]]، [[سهو]]، [[نسیان]] و خطا و حتی امور عادی [[زندگی]] نیز می‌دانند و به عصمت مطلق معتقدند. اما آنچه از [[هشام بن حکم]] گزارش شده، صرفاً ناظر به عصمت از گناه است و او حتی به [[صغیره]] و [[کبیره]] بودن نیز تصریح کرده است<ref>شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref>


==منابع==
=== [[عدالت]] و [[پارسایی]] ===
عدالت صفتی در نفس است که موجب می‌‌شود [[انسان]] از [[گناهان کبیره]] و صغیره و همچنین مباحاتی که منافات با [[مروت]] دارد اجتناب کند و به عبارت دیگر عدالت مجموعه ای از [[صفات اخلاقی]] است که عبارت از [[تقوا]]، [[ورع]]، [[صدق]]، [[امانت]]، [[عدل]]، [[رعایت ادب]] [[اجتماعی]] و مراعات هر چیزی است که [[شریعت]] [[التزام]] به آن را [[واجب]] کرده است<ref>الدمیجی، الامامة العظمی عند اهل السنة و الجماعة، ص۲۵۱.</ref> و وقتی گفته می‌شود [[امام]] نباید [[ظالم]] باشد یعنی عدالتش ضروری است.
 
[[اهل سنت]] پایین‌ترین مرتبه ای که برای [[عدالت امام]] مطرح کرده‌اند این است که شهادتش قبول بشود<ref>بغدادی، عبد القاهر ابن طاهر، أصول الإیمان، ص۲۲۰.</ref>.
 
اما [[شیعه]] [[اسماعیلیه]] و [[زیدیه]]، [[معتزله]] و مشهور [[اشاعره]]: این دو [[فرقه]] عدالت و پارسایی را از [[صفات لازم امام]] دانسته‌اند.<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ الزیدیه، ص۳۳۸- ۳۳۹، المغنی، ج۱، ص۲۰۱- ۲۰۲، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد، ص۲۵۶.</ref>
 
[[حشویه]] و [[ظاهرگرایان]] [[اهل حدیث]]، عدالت را در [[امامت]] شرط ندانسته‌اند. به [[اعتقاد]] آنان اگر فردی از طریق [[قهر و غلبه]]، زمام امر [[حکومت]] را در دست گیرد هر چند [[جائر]] و [[ستمکار]] باشد امامتش [[اثبات]] خواهد گردید<ref> المغنی، ج۱، ص۱۹۹.</ref>. آنچه این سخن را [[تأیید]] می‌کند سخن [[احمد بن حنبل]] است که گفته است [[اطاعت از امام]] اگر چه [[تبهکار]] باشد، [[واجب]] است<ref>اصول السنة، ص۸۰.</ref>.
 
از نظر اکثر [[اهل حدیث]]، [[امام]] با [[ارتکاب ظلم]] و [[فسق]] از [[مقام]] خود [[خلع]] نمی‌شود و [[قیام]] علیه او روا نیست، فقط باید او را [[موعظه]] کرد و از [[اطاعت]] وی در [[معاصی]] [[خداوند]] سرباز زد<ref>تمهید الأوائل، ص۴۷۸.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۲.</ref>.
 
با اینکه [[ماتریدیه]] در [[کلام]]، روشی [[عقلی]] دارند، [[ابوحفص]] [[ماتریدی]] در این مسئله با اهل حدیث و [[ظاهرگرایان]] همراه شده و گفته است: امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود [[عزل]] نمی‌شود<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.</ref>.
 
[[ابوجعفر طحاوی]] نیز همین دیدگاه را [[برگزیده]] است<ref>شرح العقیدة الطحاویه، ص۳۷۹.</ref>. طرفداران این [[عقیده]] به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی [[عمل صحابه]] و [[تابعین]] که در [[زمان]] [[حکومت‌های اموی]] [[زندگی]] می‌کردند و در برابر [[ستمگری]] و [[تبهکاری]] آنان روش [[مدارا]] و [[سکوت]] را برگزیده بودند و حتی برخی از آنان، مانند [[عبدالله بن عمر]] از قیام علیه [[بنی امیه]] منع می‌کردند<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.</ref> و دیگری احادیثی که بر اطاعت از [[فرمانروا]] دستور داده و از [[سرپیچی]] از [[فرمان]] او [[نهی]] کرده است<ref>شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۱.</ref>.
 
[[نقد]]: دو [[استدلال]] مزبور ناتمام است؛ زیرا در برابر [[احادیث]] یاد شده، احادیث دیگری [[روایت]] شده که از هرگونه [[همکاری]] با فرمانروای [[ستمگر]] نهی کرده است. [[ابن اثیر جزری]] به نقل از [[ترمذی]] و [[نسایی]] از [[پیامبر گرامی]] {{صل}} روایت کرده که فرمود: پس از من امیرانی [[رهبری]] شما را برعهده می‌گیرند، هر کس [[دروغگویی]] آنها را [[تصدیق]] کرده و [[ستمکاری]] آنان را تأیید کند، از من نخواهد بود<ref>جامع الاصول، ج۴، ص۷۵.</ref>.
از سوی دیگر، همه [[صحابه]] و تابعین در برابر ستمکاری و تبهکاری بنی امیه[[سکوت]] نکردند. روشن‌ترین [[گواه]] این مطلب [[قیام امام حسین]] {{ع}} علیه [[یزید]] [[ستمکار]] و [[تبهکار]] است. عده‌ای از [[صحابه]] یا [[تابعین]] نیز که علیه یزید [[قیام]] نکردند بدان جهت نبود که [[مخالفت]] با [[حاکم ستمکار]] را روا نمی‌دانستند، بلکه یا به خاطر [[ترس]] بر [[جان]] و [[مال]] خود بود، و یا به این دلیل بود که [[گمان]] می‌کردند قیام علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت<ref>مقدمه ابن خلدون، ص۲۱۶- ۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۳.</ref>
 
=== [[علم]] ===
پیشوای [[جامعه اسلامی]] باید از دو گونه [[معرفت]] برخوردار باشد: یکی [[شناخت]] [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] و دیگری معرفت به [[مصالح]] و [[مفاسد]] امور و [[شئون]] مربوط به [[مدیریت جامعه]] که از آن به عنوان [[کفایت در رهبری]] یاد می‌شود.
 
[[متکلمان اسلامی]] در [[لزوم معرفت]] در [[امامت]] اختلافی ندارند، ولی در گستره و چگونگی آن، دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. [[امامیه]] علم در امامت را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است<ref>طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۷۹؛ حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰- ۲۹۵؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۶۳- ۱۶۵.</ref>.
 
[[معتزله]] [[علم به احکام شریعت]] را از [[صفات لازم امام]] دانسته‌اند. البته، آنان [[علم بالفعل]] به همه [[احکام]] را شرط ندانسته و گفته‌اند [[تحصیل علم]] از طریق [[اجتهاد]] نیز کافی است و اگر از این طریق نیز نتواند [[احکام شریعت]] را به دست آورد می‌تواند به [[مجتهدان]] [[رجوع]] کند و مطابق [[رأی]] آنان [[حکم]] نماید<ref>ابن قدامه مقدسی، المغنی، ج۱، ص۱۹۸ و ۲۰۹.</ref>.
 
[[متکلمان اشعری]] علم به احکام شریعت و داشتن [[بصیرت]] و کفایت لازم در [[مدیریت]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند. مقصود آنان از [[علم به شریعت]]، علم حاصل از طریق اجتهاد است<ref>باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.</ref>. از سخن مؤلف و شارح المواقف به دست می‌آید که شرط [[علم اجتهادی]] برای [[امام]]، [[رأی اکثریت]] [[اشاعره]] است، ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته‌اند<ref>ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۹.</ref>. چنان که از گفتار "مولوی محمد عبدالعزیز فرهاری" به دست می‌آید [[متکلمان ماتریدیه]] نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند [[امام]] باید در اصول و [[فروع دین]] [[مجتهد]] باشد، ولی برخی از آنان [[اجتهاد]] را شرط ندانسته‌اند، با این همه قول دوم را ترجیح داده است<ref>النبراس، ص۵۳۶.</ref>.
 
[[عالمان زیدیه]] نیز [[علم به شریعت]] را یکی از شرایط لازم برای امام دانسته‌اند، برخی از آنان، علاوه بر شرط عالم بودن به [[احکام شریعت]]، [[اعلم بودن امام]] را نیز شرط کرده‌اند<ref>الزیدیه، ص۳۳۸؛ طوسی، خواجه نصیرالدین، قواعد العقائد، ص۱۲۶.</ref>.
 
با توجه به اینکه اسماعیلیه [[عصمت]] را از [[شرایط امام]] دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین [[فلسفه امامت]] را [[تعلیم]] [[معارف الهی]] توسط امام به دیگر [[مکلفان]] شناخته‌اند، دیدگاه آنان درباره [[لزوم]] شرط [[علم]] برای امام روشن خواهد بود.
 
روشن‌ترین و [[کامل‌ترین]] دیدگاه در این باره دیدگاه شیعه امامیه است که امام باید به همه [[معارف]] و [[احکام اسلامی]] [[علم بالفعل]] و [[خطا]] ناپذیر داشته باشد؛ زیرا بدون داشتن چنین [[علمی]]، [[غرض از امامت]] که [[حفظ]] و تبیین احکام شریعت است به صورت کامل به دست نخواهد آمد<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص۴۱۴.</ref>.
 
=== [[منصوص بودن]] ===
[[نص]] در کاربرد اصطلاحی‌اش در بحث [[امامت]]، به معنای یکی از [[راه‌های شناخت امام]] و [[جانشین پیامبر]] است<ref> [[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص۳۸.</ref>.
 
کسانی که [[نصب]] و [[تعیین امام]] را [[واجب]] دانسته‌اند، در چگونگی و [[راه تعیین]] و نصب با هم [[اختلاف]] دارند. [[امامیه]] تنها راه تعیین و نصب را نص و تصریح از سوی [[خداوند]] یا [[پیامبر]] یا امامی می‌داند که امامتش با نص [[اثبات]] شده است<ref>علامه حلی در کشف المراد، اقوال چهارگانه در این مسئله و از جمله قول امامیه و اهل سنت را طبق تقریر فوق بیان کرده است، اما او خود در کتاب نهج الحق وکشف الصدق در بیان دیدگاه امامیه علاوه بر نص، ظهور معجزه (کرامت) به دست امام را نیز راه تعیین امام می‌داند (نک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸).</ref>.
 
پرسشی که در اینجا مطرح است آنکه چرا [[امامیه]] [[نص]] را از جمله شرایط و [[ویژگی‌های امام]] دانسته‌اند؟ [[متکلمان امامیه]] در [[اثبات]] [[ضرورت]] نص، به [[دلایل]] مختلفی [[تمسک]] کرده‌اند. بیشتر آنان بر مبنای ضرورت [[عصمت]]، چنین [[استدلال]] می‌کنند که چون عصمت امری درونی و پنهان است، [[شناخت]] آن تنها از سوی [[خداوند]] ممکن است؛ از این رو منحصراً او باید [[معصوم]] را معرفی کند<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۱۳-۲۱۷.</ref>.
 
=== [[افضلیت]] ===
معنای این صفت آن است که [[امام]] معصوم {{ع}} باید در [[صفات کمال]] ـ مانند [[دانایی]] و [[پارسایی]] و [[دادگری]] ـ از دیگر [[انسان‌ها]] [[برتر]] باشد. [[منصب امامت]]، به [[دست خدا]] است و او کسی را به این [[مقام]] نمی‌گمارد مگر از دیگران برتر باشد. [[دانشمندان شیعه]]، دلایل محکم [[نقلی]] و [[عقلی]] متعددی بر [[لزوم افضلیت امام]] اقامه کرده‌اند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۰۲؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۵ و ج۹۳، ص۶۴۰؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول‌، ص۴۴۱؛ غیبت نعمانی‌، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۳۲۴.</ref>
 
[[ابن قبه رازی]] یکی از متکلمان امامیه است بر این [[باور]] است که امام باید [[افضل]] از همه [[امت]] باشد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸-۹۹.</ref>. او فضل امام را یک ویژگی ذاتی و نه تفضلی بیان می‌کند<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۵.</ref> و از این روست که [[امامت]] را امری استحقاقی می‌دانسته است<ref> ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵.</ref>. وی از آنجا که این ویژگی را از ملاک‌های [[تعیین امام]] و از شروط [[صحت]] آن قرار داده، [[ظهور]] فضل از طرف امام را [[واجب]] می‌داند<ref>ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۴۶-۱۴۸.</ref>
 
=== [[سخاوت]] ===
[[سخاوت]] از جمله فضلیت‌های [[اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن را از [[شرایط امامت]] و متکلمانی همچون [[خواجه نصیر]] [[طوسی]]<ref>تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۱.</ref> و [[علامه حلی]]<ref>نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۴۵.</ref> آن را از وجوه [[افضلیت امام علی]] {{ع}} دانسته‌اند. [[سخاوت]] که [[حد وسط]] [[بخل]] و [[اسراف]] است، آن است که [[مال]] در مصارف [[واجب]] یا مستحسن، صرف شود. [[مصرف]] واجب یا مستحسن، اعم از این است که واجب یا مستحسن [[شرعی]] باشد یا در طریقه مروّت و عرف و [[عادت]]، لازم یا مستحسن شمرده شود. از این‌رو، سخی کسی است که از هر مصرفی که ترک آن شرعأ [[ناپسند]] یا نزد عقلا به حسب [[عرف]] [[قبیح]] است دریغ نورزد و مال را در آن مصرف کند. اگر در یکی از آنها مضایقه کند، [[بخیل]]، و اگر [[واجب شرعی]] را ترک کند، گویا بخیل‌تر باشد.<ref>ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص۲۹۴.</ref>
 
با توجه به تعریف فوق، وقتی گفته می‌شود [[امام]]، [[سخی‌ترین]] [[مردمان]] است؛ یعنی اموالی را که در [[اختیار]] دارد در مصارف واجب یا مستحسن مصرف می‌کند<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۵-۲۲۶.</ref>.
 
=== [[شجاعت]] ===
[[شجاعت]] از دیگر [[فضیلت‌های اخلاقی]] است که [[هشام بن حکم]] آن را از [[شرایط امام]] دانسته، بلکه [[معتقد]] است امام باید شجاع‌ترین افراد باشد. او بر این مدعا چنین [[استدلال]] کرده است: امام [[قیّم]] [[مسلمانان]] است که آنان در [[جنگ]] به وی متوسّل می‌شوند. پس اگر فرار کند، به [[غضب الهی]] گرفتار می‌شود و ممکن نیست [[حجت خداوند]] بر خلقش به [[غضب]] او گرفتار آید. [[شاهد]] این مطلب که فرار کننده به غضب الهی گرفتار می‌آید، [[کلام خداوند]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ}}<ref>«و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.</ref>.<ref>شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۴؛ کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۲۲۶-۲۲۷.</ref>
 
== بیان [[علامه مجلسی]] در مورد [[صفات امام]] ==
در کتب [[کلامی]]، بنا بر مؤدّای [[برهان لطف]]، صفاتی برای [[امام]] بیان شده است. در یک نگاه کلّی، [[مقام امامت]] واجد همه مکارم و [[فضائل]] [[توحیدی]] به نحو اتمّ و اعلی است. [[علامه مجلسی]] به [[نقل]] از [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، شروطی را برای [[مقام امامت]] ذکر می‌نماید که به [[دلیل]] جامعیّت و استحکام، عبارات ایشان را عیناً [[نقل]] می‌کنیم:
 
[[علامه مجلسی]] مرقوم داشته است: "سلطان المحققین، نصیر المله و الدین رحمه الله، در بعضی از رسائلش گفته است که در [[امام]] هشت شرط معتبر است:
# [[معصوم]] بودن او است از [[گناهان]] صغیره و کبیره به معنی که مذکور شد.
# آنکه عالم باشد به هر چه در [[امامت]] محتاج به آن است از [[علوم دینی]] و [[دنیوی]]؛ مثل [[احکام]] شرعیه و سیاسات مدنیّه و [[آداب]] [[حسنه]] و دفع دشمنان دین و رفع [[شبهات]] ایشان؛ زیرا که [[غرض از امامت]] بدون اینها حاصل نمی‌شود.
# [[شجاعت]] برای دفع [[دشمنان]] و [[فتنه‌ها]] و برانداختن [[اهل باطل]] و غالب گردانیدن [[حق]]؛ زیرا که اگر او که سرکرده است بگریزد، [[ضرر]] عظیم به [[دین]] می‌خورد، به خلاف گریختن بعضی از رعایا.
# در جمیع صفات کمالی، مانند [[شجاعت]] و [[سخاوت]] و مروّت؛ و [[کرم]] و [[علم]] و هر چه از صفات کمال باشد، از همه [[رعیت]] خود کامل‌تر باشد و الا تفضیل [[مفضول]] لازم آید و آن [[قبیح]] است عقلاً.
# [[پاک]] باشد از عیوبی که باعث [[نفرت]] [[مردم]] گردد؛ خواه در [[خلقت]]، مانند کوری و خوره و پیسی و خواه در خُلق، مانند [[بخل]] و [[حرص]] و کج‌خلقی و خواه در اصل، مانند [[دنائت]] نسب و ولدالزنا بودن و [[تهمت]] در نسب او یا پدران او و خواه در فرع، مثل صنعت‌های [[پست]] و [[افعال]] رکیکی که اینها منافات با [[لطف]] دارند.
# [[قرب]] و [[منزلت]] او نزد [[حق تعالی]] از همه کس عاجز باشند.
# [[معجزه‌ها]] از او ظاهر شود که دیگران از او عاجز باشند؛ تا آنکه در وقت [[ضرورت]] [[دلیل]] [[حقیقت]] او باشد.
# [[امامت]] او عام باشد و [[امامت]] منحصر در او باشد؛ و الا موجب میان [[فساد]] میان [[رعیّت]] گردد و [[اثبات]] این مدّعا به [[اجماع]] و [[احادیث]] متواتره اولی است"<ref>حق الیقین (ط. اسلامیه): مقصد دوم در بیان شرایط امامت است بنابر قول متکلّمین.</ref>.
 
نتیجه آنکه: عقلاً باید بعد از [[رسول خدا]] {{صل}} کسی در میان [[اصحاب]]، [[جانشین]] آن حضرت و عهده‌دار [[منصب ولایت]] باشد که [[افضل]] آنان درصفات کمالی و اشبه آنها به [[پیامبر]] {{صل}} می‌باشد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)| ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱]]، ص۲۰۹-۲۱۰.</ref>.
 
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی ''']]
# [[پرونده: 1100524.jpg|22px]] [[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی ''']]
#[[پرونده:1100529.jpg|22px]] [[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|'''هشام بن حکم''']]
# [[پرونده:1100529.jpg|22px]] [[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|'''هشام بن حکم''']]
#[[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|'''فرهنگ شیعه''']]
#[[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی ''']]
# [[پرونده: 1100453.jpg|22px]] [[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|''' ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی''']]
# [[پرونده:1379153.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴''']]
# [[پرونده:1100557.jpg|22px]] [[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|'''نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت ۱ (مقاله)|امامت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']]
# [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|'''ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==جستارهای وابسته==
== پانویس ==
 
==پانویس==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:ویژگی‌های امام]]
[[رده:ویژگی امام]]
[[رده:مدخل‌های تلخیص شده]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۲ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۳

امامان معصوم (ع) برای برعهده گرفتن منصب امامت باید دارای صفات ویژه‌ای باشند. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، باطنی و معنوی. برخی از این شرایط عبارت است از: قریشی بودن امام؛ عصمت؛ عدالت و پارسایی؛ علم؛ منصوص بودن؛ افضلیت؛ سخاوت؛ شجاعت و... .

مقدمه

بنابر باورهای شیعیان، امامان دوازده‌گانه (ع) دارای صفات ویژه‌ای هستند که آنان را از دیگر مردم متمایز می‌سازد؛ زیرا هر کس منصب الهی امامت را برعهده بگیرد، باید دارای آن صفات باشد. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، باطنی و معنوی.

از صفات جسمانی امام، سلامت از بیماری‌ها و عیب‌هایی است که باعث انزجار مردم می‌شوند؛ مثلًا هیچ گاه امام (ع) به بیماری‌هایی مانند جذام و پیسی دچار نمی‌شود. از صفات باطنی امام (ع)، پاکی از نقایص نفسانی و خوی‌های ناپسند ـ مانند نادانی، دیوانگی و حسادت ـ است[۱]. امامت، مقامی آسمانی است نه منصبی دنیوی و معمولی. کسانی که به این منصب می‌رسند، منصوبِ خداوند متعال‌اند و از این رو، باید به اصول و فضایل نفسانی؛ یعنی حکمت، شجاعت و عفت ـ که جمع آنها "عدالت" است ـ آراسته باشند[۲].

معناشناسی امام

امام در لغت به کسی گفته می‌شود که در رفتار و گفتار به او اقتدا می‌شود[۳]، کسی که در امور پیشقدم می‌شود[۴]، همچنین به الگو و نمونه هم امام گفته می‌شود[۵].

تعریف امامت به «رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی به‌ عنوان جانشین پیامبر (ص)» مورد قبول همه فرقه‌های اسلامی است[۶]، البته تعریف کامل‌تر امامت در مکتب اهل‌بیت (ع) طبق کتاب و سنت، این است که گفته شود: امامت، ولایت‌الامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد. شیخ صدوق در تعریف امام به سه رکن اساسی امامت اشاره کرده است؛ یکی: "قدوه" بودن[۷]؛ دومی: "منصوب" بودن از طرف خدا و رکن سوم: "واجب الاطاعه" بودن امام است[۸].

دیدگاه‌ها درباره شرایط امام

در میان متکلمان شیعه، جامع‌ترین فهرست صفات و شرایط امام توسط خواجه نصیرالدین طوسی در رساله امامت تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان صفات لازم امام یادآور شده است که عبارت‌اند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت در صفات کمال، پیراسته بودن از عیوب نفرت آور جسمی، روحی و نَسَبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه خداوند و در استحقاق پاداش‌های اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت[۹]

صفات امام یا شرایط امامت یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از صفات امامت ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه اهل سنت در این باره است توسط سعدالدین تفتازانی ارائه گردیده است، وی مکلف بودن (بلوغعدالت، حریّت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، صاحب رأی و کفایت بودن و قریشی بودن را به عنوان صفات امام یادآور شده است. آن گاه افزوده است: چهار شرط نخست مورد اتفاق است ولی صفات: اجتهاد، شجاعت و با کفایت بودن را اکثر متکلمان لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب تکلیف مالایطاق یا لغویت خواهد بود. وصف قریشی بودن نیز مورد قبول اکثریت مذاهب اسلامی است، فقط خوارج و گروهی از معتزله با آن مخالفت کرده‌اند[۱۰].[۱۱]

ویژگی‌های امام

ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف می‌‌شود. در اینکه امام باید مسلمان، عاقل، آزاد و مرد بوده و از بلوغ و رشد فکری برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث کلامی درباره آنها نیازی نیست. ولی صفاتی که یا به دلیل اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه متکلمان قرار گرفته‌اند، عبارت‌ند از:

قریشی بودن امام

مقصود از قریشی بودن امام این است که نسب او به جد پیامبر خاتم (ص)، نضر بن کنانه بازگردد. در این مسأله اقوال مختلفی وجود دارد:

الف) امامیه: از نظر امامیه امامت به قریش اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و قبایل قریش نمی‌شود، بلکه ویژه بنی هاشم است. دلیل آنان حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» نیست، بلکه حدیث ثقلین[۱۲] و مانند آن است که امامت را مخصوص امیرمؤمنان (ع) و خاندان او از ذریه حضرت زهرا (س) می‌داند. لذا امامیه به جای صفت قریشی بودن، صفت هاشمی بودن را ذکر کرده‌اند[۱۳]. امیرمؤمنان (ع) در این باره فرموده است: "امامان از قریش هستند و ریشه در بنی هاشم دارند و غیر بنی هاشم صلاحیت امامت را ندارند"[۱۴].

اهل سنت و از میان آنها اکثریت معتزله، اشعریه و ماتریدیه: قریشی بودن را از شرایط امام دانسته‌اند. آنان در این باره به حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» استدلال کرده‌اند[۱۵].

خوارج و برخی دیگر از معتزله: لزوم قریشی یا هاشمی بودن امام را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو دلیل آورده‌اند: یکی حدیثی از پیامبر (ص) که فرموده است: از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است[۱۶]. دلیل دیگر اینکه از نظر عقل آنچه در امامت لازم است علم و بصیرت و دیگر کمالات عقلی و روحی است، ولی نسب و نژاد در آن نقشی ندارد[۱۷].

در نقد دلیل اول گفته شده است: حدیث مزبور مربوط به امامت اصلی نیست، بلکه مربوط به حکام و فرماندهانی است که توسط امام اصلی برگزیده می‌شوند و در نقد دلیل دوم نیز گفته شده است: نَسَب در امامت بی‌تأثیر نیست؛ زیرا مردم از کسانی که از نَسب عالی و شریف برخوردارند، اطاعت و انقیاد بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد[۱۸].[۱۹]

عصمت

عصمت در لغت هم به معنای منع و دفع آمده است[۲۰] و هم به معنای امساک و اکتساب[۲۱] و در تعریف اصطلاحی آن متکلمان امامیه تعبیر به توفیق و لطف کرده‌اند مانند: "عصمت لطفی از جانب خداوند است که شامل حال مکلف می‌شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می‌دارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است"[۲۲].

صفت عصمت که شیعه امامیه قائل به آن است، مهم‌ترین شرط رهبران الهی ـ یعنی پیامبران، اوصیا و امامان ـ است؛ زیرا وظیفه اصلی آنان راهنمایی مردم به رستگاری دنیوی و اخروی است. در قرآن کریم نیز تصریح شده است که امامت، عهدی است الهی و به ستمگران نمی‌رسد[۲۳]. هر کس معصوم نباشد، دست کم، ستمی به خود کرده است و از این رو، شایسته مقام امامت نمی‌شود. روایات بسیاری نیز به عصمت امامان (ع) تصریح کرده‌اند[۲۴].

دلایل عصمت

متکلمان جهت اثبات عصمت امام به دلالیل عقلی و نقلی استناد کرده‌اند:

  1. تسلسل بودن عدم عصمت امام: از جمله دلایل امامیه بر اثبات عصمت آن است که اگر امام معصوم نباشد، مستلزم تسلسل است؛ زیرا او خود ممکن است به گناه آلوده شود و در این صورت نیازمند کسی است که راه صواب را به او بنمایاند و او را هدایت کند. حال، اگر در آن هادی نیز امکان گناه وجود داشته باشد، تسلسل لازم می‌آید.
  2. برهان تنافی گناه با شئون امامت: اگر امام معصوم نباشد، از آلوده شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به ستم به دیگران؛ نظیر کتمان حق به سود همسایه، دوست و نزدیکانش کشانده شود، و ظالم شأنیت امامت ندارد[۲۵].
  3. برهان وجوب اطاعت: متکلمان شیعه با تمسک به آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۶] که بر اطاعت از امام دلالت دارد، بر عصمت استدلال کرده‌اند[۲۷]. نظیر همان استدلال را می‌توان بر مبنای هشام بن حکم در مورد اطاعت از امام تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. هشام بن حکم بر این باور است که اطاعت از امام (ع) واجب است. اگر این اطاعت به شرطی مشروط نباشد ـ چنان‌که از بیان وی استفاده می‌شود ـ مستلزم عصمت امام (ع) است؛ زیرا اگر خداوند به اطاعت مطلق از اشخاصی دستور دهد که امکان خطا و گناه در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و انکار وی جایز نیست که در این صورت عمومیت دلایل امر به معروف و نهی از منکر خدشه‌دار می‌شود، یا بر مسلمانان واجب است او را انکار و نهی از منکر کنند. در این صورت با امر به اطاعت از وی در آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، ناسازگار و مستلزم نقض غرض است[۲۸].

دامنه و گستره عصمت

بیشتر متکلمان امامیه، دامنه عصمت را شامل عصمت از گناه، سهو، نسیان و خطا و حتی امور عادی زندگی نیز می‌دانند و به عصمت مطلق معتقدند. اما آنچه از هشام بن حکم گزارش شده، صرفاً ناظر به عصمت از گناه است و او حتی به صغیره و کبیره بودن نیز تصریح کرده است[۲۹].[۳۰]

عدالت و پارسایی

عدالت صفتی در نفس است که موجب می‌‌شود انسان از گناهان کبیره و صغیره و همچنین مباحاتی که منافات با مروت دارد اجتناب کند و به عبارت دیگر عدالت مجموعه ای از صفات اخلاقی است که عبارت از تقوا، ورع، صدق، امانت، عدل، رعایت ادب اجتماعی و مراعات هر چیزی است که شریعت التزام به آن را واجب کرده است[۳۱] و وقتی گفته می‌شود امام نباید ظالم باشد یعنی عدالتش ضروری است.

اهل سنت پایین‌ترین مرتبه ای که برای عدالت امام مطرح کرده‌اند این است که شهادتش قبول بشود[۳۲].

اما شیعه اسماعیلیه و زیدیه، معتزله و مشهور اشاعره: این دو فرقه عدالت و پارسایی را از صفات لازم امام دانسته‌اند.[۳۳]

حشویه و ظاهرگرایان اهل حدیث، عدالت را در امامت شرط ندانسته‌اند. به اعتقاد آنان اگر فردی از طریق قهر و غلبه، زمام امر حکومت را در دست گیرد هر چند جائر و ستمکار باشد امامتش اثبات خواهد گردید[۳۴]. آنچه این سخن را تأیید می‌کند سخن احمد بن حنبل است که گفته است اطاعت از امام اگر چه تبهکار باشد، واجب است[۳۵].

از نظر اکثر اهل حدیث، امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود خلع نمی‌شود و قیام علیه او روا نیست، فقط باید او را موعظه کرد و از اطاعت وی در معاصی خداوند سرباز زد[۳۶].[۳۷].

با اینکه ماتریدیه در کلام، روشی عقلی دارند، ابوحفص ماتریدی در این مسئله با اهل حدیث و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود عزل نمی‌شود[۳۸].

ابوجعفر طحاوی نیز همین دیدگاه را برگزیده است[۳۹]. طرفداران این عقیده به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی عمل صحابه و تابعین که در زمان حکومت‌های اموی زندگی می‌کردند و در برابر ستمگری و تبهکاری آنان روش مدارا و سکوت را برگزیده بودند و حتی برخی از آنان، مانند عبدالله بن عمر از قیام علیه بنی امیه منع می‌کردند[۴۰] و دیگری احادیثی که بر اطاعت از فرمانروا دستور داده و از سرپیچی از فرمان او نهی کرده است[۴۱].

نقد: دو استدلال مزبور ناتمام است؛ زیرا در برابر احادیث یاد شده، احادیث دیگری روایت شده که از هرگونه همکاری با فرمانروای ستمگر نهی کرده است. ابن اثیر جزری به نقل از ترمذی و نسایی از پیامبر گرامی (ص) روایت کرده که فرمود: پس از من امیرانی رهبری شما را برعهده می‌گیرند، هر کس دروغگویی آنها را تصدیق کرده و ستمکاری آنان را تأیید کند، از من نخواهد بود[۴۲]. از سوی دیگر، همه صحابه و تابعین در برابر ستمکاری و تبهکاری بنی امیهسکوت نکردند. روشن‌ترین گواه این مطلب قیام امام حسین (ع) علیه یزید ستمکار و تبهکار است. عده‌ای از صحابه یا تابعین نیز که علیه یزید قیام نکردند بدان جهت نبود که مخالفت با حاکم ستمکار را روا نمی‌دانستند، بلکه یا به خاطر ترس بر جان و مال خود بود، و یا به این دلیل بود که گمان می‌کردند قیام علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت[۴۳].[۴۴]

علم

پیشوای جامعه اسلامی باید از دو گونه معرفت برخوردار باشد: یکی شناخت معارف و احکام اسلامی و دیگری معرفت به مصالح و مفاسد امور و شئون مربوط به مدیریت جامعه که از آن به عنوان کفایت در رهبری یاد می‌شود.

متکلمان اسلامی در لزوم معرفت در امامت اختلافی ندارند، ولی در گستره و چگونگی آن، دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. امامیه علم در امامت را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است[۴۵].

معتزله علم به احکام شریعت را از صفات لازم امام دانسته‌اند. البته، آنان علم بالفعل به همه احکام را شرط ندانسته و گفته‌اند تحصیل علم از طریق اجتهاد نیز کافی است و اگر از این طریق نیز نتواند احکام شریعت را به دست آورد می‌تواند به مجتهدان رجوع کند و مطابق رأی آنان حکم نماید[۴۶].

متکلمان اشعری علم به احکام شریعت و داشتن بصیرت و کفایت لازم در مدیریت را از شرایط امام دانسته‌اند. مقصود آنان از علم به شریعت، علم حاصل از طریق اجتهاد است[۴۷]. از سخن مؤلف و شارح المواقف به دست می‌آید که شرط علم اجتهادی برای امام، رأی اکثریت اشاعره است، ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته‌اند[۴۸]. چنان که از گفتار "مولوی محمد عبدالعزیز فرهاری" به دست می‌آید متکلمان ماتریدیه نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند امام باید در اصول و فروع دین مجتهد باشد، ولی برخی از آنان اجتهاد را شرط ندانسته‌اند، با این همه قول دوم را ترجیح داده است[۴۹].

عالمان زیدیه نیز علم به شریعت را یکی از شرایط لازم برای امام دانسته‌اند، برخی از آنان، علاوه بر شرط عالم بودن به احکام شریعت، اعلم بودن امام را نیز شرط کرده‌اند[۵۰].

با توجه به اینکه اسماعیلیه عصمت را از شرایط امام دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین فلسفه امامت را تعلیم معارف الهی توسط امام به دیگر مکلفان شناخته‌اند، دیدگاه آنان درباره لزوم شرط علم برای امام روشن خواهد بود.

روشن‌ترین و کامل‌ترین دیدگاه در این باره دیدگاه شیعه امامیه است که امام باید به همه معارف و احکام اسلامی علم بالفعل و خطا ناپذیر داشته باشد؛ زیرا بدون داشتن چنین علمی، غرض از امامت که حفظ و تبیین احکام شریعت است به صورت کامل به دست نخواهد آمد[۵۱].

منصوص بودن

نص در کاربرد اصطلاحی‌اش در بحث امامت، به معنای یکی از راه‌های شناخت امام و جانشین پیامبر است[۵۲].

کسانی که نصب و تعیین امام را واجب دانسته‌اند، در چگونگی و راه تعیین و نصب با هم اختلاف دارند. امامیه تنها راه تعیین و نصب را نص و تصریح از سوی خداوند یا پیامبر یا امامی می‌داند که امامتش با نص اثبات شده است[۵۳].

پرسشی که در اینجا مطرح است آنکه چرا امامیه نص را از جمله شرایط و ویژگی‌های امام دانسته‌اند؟ متکلمان امامیه در اثبات ضرورت نص، به دلایل مختلفی تمسک کرده‌اند. بیشتر آنان بر مبنای ضرورت عصمت، چنین استدلال می‌کنند که چون عصمت امری درونی و پنهان است، شناخت آن تنها از سوی خداوند ممکن است؛ از این رو منحصراً او باید معصوم را معرفی کند[۵۴].

افضلیت

معنای این صفت آن است که امام معصوم (ع) باید در صفات کمال ـ مانند دانایی و پارسایی و دادگری ـ از دیگر انسان‌ها برتر باشد. منصب امامت، به دست خدا است و او کسی را به این مقام نمی‌گمارد مگر از دیگران برتر باشد. دانشمندان شیعه، دلایل محکم نقلی و عقلی متعددی بر لزوم افضلیت امام اقامه کرده‌اند[۵۵].[۵۶]

ابن قبه رازی یکی از متکلمان امامیه است بر این باور است که امام باید افضل از همه امت باشد[۵۷]. او فضل امام را یک ویژگی ذاتی و نه تفضلی بیان می‌کند[۵۸] و از این روست که امامت را امری استحقاقی می‌دانسته است[۵۹]. وی از آنجا که این ویژگی را از ملاک‌های تعیین امام و از شروط صحت آن قرار داده، ظهور فضل از طرف امام را واجب می‌داند[۶۰].[۶۱]

سخاوت

سخاوت از جمله فضلیت‌های اخلاقی است که هشام بن حکم آن را از شرایط امامت و متکلمانی همچون خواجه نصیر طوسی[۶۲] و علامه حلی[۶۳] آن را از وجوه افضلیت امام علی (ع) دانسته‌اند. سخاوت که حد وسط بخل و اسراف است، آن است که مال در مصارف واجب یا مستحسن، صرف شود. مصرف واجب یا مستحسن، اعم از این است که واجب یا مستحسن شرعی باشد یا در طریقه مروّت و عرف و عادت، لازم یا مستحسن شمرده شود. از این‌رو، سخی کسی است که از هر مصرفی که ترک آن شرعأ ناپسند یا نزد عقلا به حسب عرف قبیح است دریغ نورزد و مال را در آن مصرف کند. اگر در یکی از آنها مضایقه کند، بخیل، و اگر واجب شرعی را ترک کند، گویا بخیل‌تر باشد.[۶۴]

با توجه به تعریف فوق، وقتی گفته می‌شود امام، سخی‌ترین مردمان است؛ یعنی اموالی را که در اختیار دارد در مصارف واجب یا مستحسن مصرف می‌کند[۶۵].

شجاعت

شجاعت از دیگر فضیلت‌های اخلاقی است که هشام بن حکم آن را از شرایط امام دانسته، بلکه معتقد است امام باید شجاع‌ترین افراد باشد. او بر این مدعا چنین استدلال کرده است: امام قیّم مسلمانان است که آنان در جنگ به وی متوسّل می‌شوند. پس اگر فرار کند، به غضب الهی گرفتار می‌شود و ممکن نیست حجت خداوند بر خلقش به غضب او گرفتار آید. شاهد این مطلب که فرار کننده به غضب الهی گرفتار می‌آید، کلام خداوند است که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۶۶].[۶۷].[۶۸]

بیان علامه مجلسی در مورد صفات امام

در کتب کلامی، بنا بر مؤدّای برهان لطف، صفاتی برای امام بیان شده است. در یک نگاه کلّی، مقام امامت واجد همه مکارم و فضائل توحیدی به نحو اتمّ و اعلی است. علامه مجلسی به نقل از خواجه نصیرالدین طوسی، شروطی را برای مقام امامت ذکر می‌نماید که به دلیل جامعیّت و استحکام، عبارات ایشان را عیناً نقل می‌کنیم:

علامه مجلسی مرقوم داشته است: "سلطان المحققین، نصیر المله و الدین رحمه الله، در بعضی از رسائلش گفته است که در امام هشت شرط معتبر است:

  1. معصوم بودن او است از گناهان صغیره و کبیره به معنی که مذکور شد.
  2. آنکه عالم باشد به هر چه در امامت محتاج به آن است از علوم دینی و دنیوی؛ مثل احکام شرعیه و سیاسات مدنیّه و آداب حسنه و دفع دشمنان دین و رفع شبهات ایشان؛ زیرا که غرض از امامت بدون اینها حاصل نمی‌شود.
  3. شجاعت برای دفع دشمنان و فتنه‌ها و برانداختن اهل باطل و غالب گردانیدن حق؛ زیرا که اگر او که سرکرده است بگریزد، ضرر عظیم به دین می‌خورد، به خلاف گریختن بعضی از رعایا.
  4. در جمیع صفات کمالی، مانند شجاعت و سخاوت و مروّت؛ و کرم و علم و هر چه از صفات کمال باشد، از همه رعیت خود کامل‌تر باشد و الا تفضیل مفضول لازم آید و آن قبیح است عقلاً.
  5. پاک باشد از عیوبی که باعث نفرت مردم گردد؛ خواه در خلقت، مانند کوری و خوره و پیسی و خواه در خُلق، مانند بخل و حرص و کج‌خلقی و خواه در اصل، مانند دنائت نسب و ولدالزنا بودن و تهمت در نسب او یا پدران او و خواه در فرع، مثل صنعت‌های پست و افعال رکیکی که اینها منافات با لطف دارند.
  6. قرب و منزلت او نزد حق تعالی از همه کس عاجز باشند.
  7. معجزه‌ها از او ظاهر شود که دیگران از او عاجز باشند؛ تا آنکه در وقت ضرورت دلیل حقیقت او باشد.
  8. امامت او عام باشد و امامت منحصر در او باشد؛ و الا موجب میان فساد میان رعیّت گردد و اثبات این مدّعا به اجماع و احادیث متواتره اولی است"[۶۹].

نتیجه آنکه: عقلاً باید بعد از رسول خدا (ص) کسی در میان اصحاب، جانشین آن حضرت و عهده‌دار منصب ولایت باشد که افضل آنان درصفات کمالی و اشبه آنها به پیامبر (ص) می‌باشد[۷۰].

منابع

پانویس

  1. فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین‌، ص۳۷۵- ۳۲۵.
  2. فرهنگ شیعه، ص۳۲۳.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین ج ۸ ص۴۲۸؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  4. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸.
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۵.
  6. ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج‏۸، ص۳۴۵، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد؛ ج‏۵؛ ص۲۳۲، سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵، حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی أصول الدین، ص۳۰۶، ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۴۱.
  7. قدوه به معنای پیشوا و مقتدا است؛ فرهنگ معین.
  8. «سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَی ذِکْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَی الْعِبَادِ»، شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵؛ ایشان قیود مذکور در متن خود را از روایات استفاده کرده است.
  9. طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۲۹- ۴۳۰.
  10. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۱.
  12. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ص)، ج۱، ص۴۱۳.
  13. سید مرتضی، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳- ۱۹۶.
  14. نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.
  15. جوینی، عبدالملک، الإرشاد، ص۱۷۰؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ ابوحنیفه، شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.
  16. أَطیعوا و لو أُمِّر علیکم عبدٌ حبشِیٌّ مُجَدَّعٌ؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، ح۳۱۱.
  17. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  18. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  19. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۲.
  20. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۳، صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۳۴۸.
  21. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۶۹.
  22. شیخ مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیة؛ ص۳۷ و اوائل المقالات ص۱۳۵.
  23. ﴿وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. فرهنگ شیعه، ص۳۲۳-۳۲۴.
  25. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  26. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  27. علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.
  28. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۱۹-۲۲۲.
  29. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.
  30. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۲-۲۲۳.
  31. الدمیجی، الامامة العظمی عند اهل السنة و الجماعة، ص۲۵۱.
  32. بغدادی، عبد القاهر ابن طاهر، أصول الإیمان، ص۲۲۰.
  33. شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ الزیدیه، ص۳۳۸- ۳۳۹، المغنی، ج۱، ص۲۰۱- ۲۰۲، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد، ص۲۵۶.
  34. المغنی، ج۱، ص۱۹۹.
  35. اصول السنة، ص۸۰.
  36. تمهید الأوائل، ص۴۷۸.
  37. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۲.
  38. شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.
  39. شرح العقیدة الطحاویه، ص۳۷۹.
  40. شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.
  41. شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۱.
  42. جامع الاصول، ج۴، ص۷۵.
  43. مقدمه ابن خلدون، ص۲۱۶- ۲۱۷.
  44. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۳.
  45. طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۷۹؛ حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰- ۲۹۵؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۶۳- ۱۶۵.
  46. ابن قدامه مقدسی، المغنی، ج۱، ص۱۹۸ و ۲۰۹.
  47. باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  48. ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۹.
  49. النبراس، ص۵۳۶.
  50. الزیدیه، ص۳۳۸؛ طوسی، خواجه نصیرالدین، قواعد العقائد، ص۱۲۶.
  51. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۴.
  52. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸.
  53. علامه حلی در کشف المراد، اقوال چهارگانه در این مسئله و از جمله قول امامیه و اهل سنت را طبق تقریر فوق بیان کرده است، اما او خود در کتاب نهج الحق وکشف الصدق در بیان دیدگاه امامیه علاوه بر نص، ظهور معجزه (کرامت) به دست امام را نیز راه تعیین امام می‌داند (نک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸).
  54. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۱۳-۲۱۷.
  55. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۰۲؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۵ و ج۹۳، ص۶۴۰؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول‌، ص۴۴۱؛ غیبت نعمانی‌، ص۲۲۲.
  56. فرهنگ شیعه، ص۳۲۴.
  57. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸-۹۹.
  58. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۵.
  59. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵.
  60. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹.
  61. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۴۶-۱۴۸.
  62. تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۱.
  63. نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۴۵.
  64. ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص۲۹۴.
  65. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۵-۲۲۶.
  66. «و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.
  67. شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۴؛ کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  68. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۶-۲۲۷.
  69. حق الیقین (ط. اسلامیه): مقصد دوم در بیان شرایط امامت است بنابر قول متکلّمین.
  70. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.