هارون عباسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر به هارون الرشید)
برچسب: تغییر مسیر جدید
 
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
#تغییر_مسیر [[هارون الرشید]]
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[هارون عباسی در تاریخ اسلامی]] - [[هارون عباسی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
 
== آشنایی اجمالی ==
او هارون، [[ابوجعفر]] فرزند [[ابوعبدالله مهدی عباسی]] بود. [در سال ۱۴۵ در [[شهر]] [[ری]] به [[دنیا]] آمد]. مادرش کنیزی به نام [[خیزران]] بود. بعد از [[مرگ]] برادرش، هادی، در [[ربیع الاول]] ۱۷۰ ق. / ایلول ۷۸۶ م. در بیست و شش سالگی و بنابر [[وصیت]] پدرش، مهدی - که او را [[ولی‌عهد]] کرده بود- به عنوان [[خلیفه]] با او [[بیعت]] شد.
علایم پاک‌نژادی و [[تیزهوشی]] از [[دوران کودکی]] در او نمایان بود. هنگامی که [[جوان]] شد، پدرش [[تصمیم]] گرفت او را ولی‌عهد اول خود قرار دهد و خیزران او را در این خصوص [[تشویق]] کرد؛ زیرا مادرش او را بر برادرش، هادی، ترجیح می‌داد.
 
هارون از مشهورترین [[خلفای عباسی]] به حساب می‌آید. [[شهرت]] او از [[شرق]] فراتر رفت و به [[غرب]] رسید، به گونه‌ای که غرب درباره وی به تحلیل و [[پژوهش]] پرداخت و برخی از [[پادشاهان]] اروپا کوشیدند به او نزدیک و با او [[دوست]] شوند.
در [[اخبار]] مربوط به هارون، [[حقایق]] [[تاریخی]] با خیال‌بافی آمیخته شده و وی با مجموعه صفت‌هایی متضاد توصیف شده است که به ندرت در یک شخص جمع می‌شود. او فرد [[سیاسی]] با تجربه‌ای بود که [[قاطعیت]] و [[خشونت]] [[منصور]] و شیوه‌های او همراه با انعطاف پذیری آشکار و [[بخشش]] برای جلب [[مردم]] در او وجود داشت وی به کارهای مردم بسیار توجه داشت؛ در بازارها می‌گشت و به طور ناشناس به مجالس آمد و شد می‌کرد تا بر احوال مردم [[آگاه]] شود؛ احساساتی، تند مزاج و نازک [[دل]] بود؛ عصبانی می‌شد و در [[انتقام]] گرفتن [[افراط]] می‌کرد؛ گاهی [[احساس]] [[همدردی]] می‌کرد و می‌گریست و [[مهربانی]] و [[دلسوزی]] بسیاری از خود نشان می‌داد...<ref>مصحح: در وصف او گفته‌اند: هنگام شنیدن وعظ بیش از دیگران اشک می‌ریخت و هنگام غصب بیش از دیگران ظلم می‌کرد.</ref>.
 
[[شعر]]، [[ادب]] و [[فقه]] را دوست داشت؛ شعرا، خوانندگان، ادبا و [[فقیهان]] را به خود نزدیک کرد و آنان را بزرگ داشت؛ حرکت تعریب ([[عربی]] کردن) را [[تشویق]] کرد، پیدا است که او زمینه‌های [[شعر]] و [[ادب]] داشت؛... جلسات شبانه او با گفتگوهای [[فکری]] در سطحی بالا معروف بود.
 
در [[حقیقت]] این تصویر متضاد از [[هارون]]، بازتاب دورانی بود که در آن می‌زیست؛ نوع [[تربیتی]] که شده بود و نیز برخاسته از [[طبیعت]] [[روحی]] وی بود. از سویی عصر او به موجب درآمد و [[اموال]] فراوان و [[پیشرفت]] در [[علم]] و [[فلسفه]]، دوران ناز و [[نعمت]] و [[غرق]] شدن در [[تمدن]] بود و از سوی دیگر او در محیطی راحت و مرفه [[تربیت]] و به روش [[فرماندهی]] جهادی بزرگ شده بود.
 
عصر هارون دوران طلایی [[حکومت عباسی]] است. این [[حکومت]] در دوران او به درجه‌ای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز [[تجارت]] جهانی و [[کعبه]] [[آمال]] مردان علم و ادب شد؛ اما [[شخصیت]] وی بیش از آنکه نمایانگر [[تاریخ]] [[انسان]] باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص۸۸.</ref>
 
== [[هارون الرشید]](۱۷۰-۱۹۳ق) ==
[[هارون]] در همان شبی که [[هادی]] درگذشت به [[خلافت]] رسید. به گفته [[ابن اثیر]] چون هادی به [[قتل]] رسید، [[خزیمة بن خازم]] در نیمه‌های شب بر سر [[جعفر بن هادی]] آمد و او را از [[خواب]] برانگیخت و با [[ارعاب]] و [[تهدید]] برای هارون از وی [[بیعت]] گرفت<ref>الکامل، ج۶، ص۱۰۷.</ref>. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوشش‌های بی‌دریغ [[یحیی]] بن خالد [[برمکی]] بود؛ از این‌رو از آغاز خلافتش، [[خیزران]] بر امور [[تسلط]] یافت و با کمک یحیی برمکی [[کارها]] را به دست گرفت. یحیی که به دلیل [[پشتیبانی]] از هارون در [[زندان]] هادی به سر می‌برد، بلافاصله پس از آنکه هارون به خلافت رسید، از زندان [[رهایی]] یافت و [[خلیفه]] [[مقام وزارت]] را به او سپرد و [[فرمان]] داد تا خبر [[مرگ]] هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از [[امیران]] و [[سپاهیان]] برای او بیعت بگیرد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۲.</ref>.
 
== [[قیام یحیی بن عبدالله]] ==
{{همچنین|یحیی بن عبدالله}}
 
== مسأله [[جانشینی]] ==
هارون الرشید به [[سال ۱۷۵ ق]]. به تعیین [[جانشینان]] خود پرداخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸.</ref>. وی فرزندش محمد را که بعدها [[لقب]] [[امین]] گرفت و مادرش، [[زبیده]]، از [[نوادگان]] [[منصور]] بود بر فرزند بزرگ‌ترش عبدالله که از کنیزی [[ایرانی]] بود مقدم داشت و [[ولی‌عهد]] خویش نمود و به [[سال ۱۸۳ ق]]. عبدالله را که بعدها لقب [[مأمون]] گرفت [[جانشین]] دوم خویش کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۵.</ref> و برای جلوگیری از بروز [[اختلاف]] و درگیری میان آنان، پیمان نامه‌ای، متضمن سوگندهای فراوان و [[گواهی]] فقیهان و قاضیان و بزرگان [[خاندان عباسی]]، به امضای آن دو رسانید و [[فرمان]] داد که آن را در [[خانه کعبه]] بیاویزند<ref>متن کامل پیمان نامه را در تاریخ الیعقوبی ببینید (ج ۲، ص۴۱۶ به بعد).</ref>. پس از چندی در [[سال ۱۸۹ ق]]. پسر دیگرش قاسم را نیز جانشین سوم خویش کرد، به شرط آنکه مأمون در [[زمان]] [[خلافت]] خود [[اختیار]] [[خلع]] او را داشته باشد؛ اما چنانکه در بخش‌های دیگر بیان خواهیم کرد، با این همه [[دوراندیشی]] و [[احتیاط]]، تعیین جانشینان متعدد سرانجام نتایج نامطلوبی به بار آورد و برخلاف [[انتظار]] هارون، زمینه درگیری‌های خانمان‌سوز داخلی را فراهم کرد و بخش عظیمی از [[اقتدار]] نظامی و [[سیاسی]] [[دستگاه خلافت عباسی]] را بر باد داد و زمینه [[قدرت]] نمایی مدعیان و [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] را فراهم آورد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>.
 
== [[جنگ‌های داخلی]] ==
به [[سال ۱۷۵ ق]]. و در [[زمان]] [[حکومت]] [[طیفور بن عبدالله حمیری]] در سند، درگیری میان [[عرب‌های یمنی]] و نزاری اوج گرفت. طیفور کسانی را برای فرو خواباندن [[درگیری‌ها]] گسیل کرد؛ اما چون در این کار [[توفیق]] نیافت، [[هارون الرشید کثیر بن سالم]] را به جای او به سند فرستاد. کثیر با [[تندی]] و [[خشم]] سعی کرد بر اوضاع مسلط شود، اما اقدامات وی نیز به نتیجه نرسید و این درگیری‌ها همچنان برجا بود تا آنکه به [[سال ۱۸۴ ق]]، [[داود بن یزید بن حاتم مهلبی]] به [[امارت]] سند رسید. وی با [[خشونت]] بسیار بر نزاریان [[حمله]] برد و گروه زیادی از آنان را به [[قتل]] رسانید و شهرهای آنان را به باد [[غارت]] و ویرانی داد و [[عاقبت]]، [[امنیت]] را در آن دیار برقرار ساخت<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۹.</ref>.
همچنین، به [[سال ۱۷۶ ق]]. درگیری بزرگی میان یمنی‌ها و مضری‌ها در [[شام]] در گرفت که بر اثر آن، گروه بسیاری کشته شدند و [[هارون موسی بن یحیی برمکی]] را به شام فرستاد و او پس از مدتی [[فتنه]] را خوابانید و اوضاع را آرام کرد.
 
دیگر، [[شورش]] [[عامر بن عماره]] به سال ۱۷۶ ق. در حَوران [[دمشق]] بود؛ نیز خروج [[ولید بن طریف حوری]] به [[سال ۱۷۹ ق]]. در جزیره<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱.</ref> و شورش [[هیصم بن عبدالمجید همدانی]] در [[یمن]] که هیچ‌کدام خطر بزرگی برای [[خلافت]] هارون ایجاد نکردند و سرانجام [[سرکوب]] شدند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۵۴.</ref>.
 
== تشکیل نخستین [[دولت]] مستقل [[شیعی]] ([[ادارسه]]) ==
{{اصلی|ادریسیان}}
 
== [[تأسیس دولت]] نیمه مستقل [[اغالبه]] (۱۸۴-۲۹۷ق) ==
{{اصلی|اغلبیان}}
 
== جنگ‌های خارجی ==
[[هارون الرشید]] اهتمام فراوانی به [[جهاد]] با [[رومیان]] داشت؛ از این‌رو علاوه بر آنکه خود مکرراً به [[جنگ]] با آنان می‌رفت، یکی از پسرانش به نام قاسم را [[وقف]] این کار کرده بود<ref>الکامل، ج۶، ص۱۸۹.</ref>.
 
هارون به [[سال ۱۸۱ ق]]. با سپاهی بزرگ به [[آسیای صغیر]] [[لشکر]] کشید و تا [[قسطنطنیه]] پیش رفت، [[ملکه]] [[روم]] که توان مقابله با [[سپاه]] هارون را نداشت از در [[صلح]] درآمد و [[تعهد]] کرد که سالانه غرامتی به دربار [[عباسی]] بفرستد؛ اما به سال ۱۸۷ که نقفور به [[امپراتوری روم]] رسید، [[قرارداد]] مذکور را نادیده گرفت و در نامه‌ای از هارون خواست تا غرامت‌ها را باز پس دهد وگرنه، برای جنگ آماده شود<ref>الکامل، ج۶، ص۱۸۵.</ref>. هارون در پاسخ امپراتور چنین نوشت: «به [[نام خداوند]] [[رحمان]] و [[رحیم]]، از هارون به نقفور، سگ روم. ای کافرزاده! [[نامه]] تو را دیدم پاسخ آن است که خواهی دید، نه آنچه خواهی شنید»<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۹.</ref>. آنگاه، با سپاهی آسیای صغیر را در نوردید و تا هِرقَله پیش رفت و امپراتور که در آن [[زمان]] درگیر [[جنگ‌های داخلی]] بود، ناچار شرایط قبلی را برای صلح پذیرفت<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۹؛ الاخبار الطوال، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref>. همچنین، سپاه عباسی به [[فرمان]] هارون در [[سال ۱۹۰ ق]]. جزیره قبرس را [[تصرف]] کرد و هزاران [[اسیر]] به [[بغداد]] آورد.
 
این وقایع که نشان دهنده [[اقتدار]] [[دولت عباسی]] و [[نفوذ]] [[سیاسی]] آن در پایان [[قرن دوم هجری]] بود، توجه شارلمانی، [[پادشاه]] فرانک، را به خود جلب کرد و چون شارلمانی به طرفداری از پاپ با امپراتور [[روم شرقی]]- [[بیزانس]]- سر جنگ داشت، بر آن شد تا با [[خلیفه عباسی]] رابطه [[دوستی]] برقرار کند و از [[قدرت]] نظامی و [[سیاسی]] او برای [[تضعیف]] رقیب خود [[سود]] جوید، از این‌رو، سفیرانی به دربار [[هارون]] فرستاد و نامه‌هایی مبنی بر اظهار [[صلح]] و دوستی میان آن دو رد و بدل گردید. در نتیجه این [[سیاست]]، به سال ۱۹۱ ه. هارون [[فرمان]] داد تا کلیساهای مرزی را ویران کردند و [[اهل ذمه]] را در [[بغداد]] زیر فشار گذاشتند. البته این کار پاسخی به [[اعمال]] نامطلوب [[رومیان]] نیز به شمار می‌آمد؛ زیرا پیش از آن، امپراتور بیزانس با خزرها وارد [[معامله]] شده و آنان را به [[غارت]] و چپاول [[مسلمانان]] برانگیخته بود که در نتیجه، خزران به سال ۱۸۳ از منطقه دربند به [[خاک]] مسلمانان وارد شدند و دست به [[قتل]] و غارت عظیمی زدند<ref>الکامل، ج۶، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۶۰.</ref>.
 
== [[شورش حمزه آذرک]] ==
 
== [[شورش مردم خراسان]] ==
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100851.jpg|22px]] [[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|'''دولت عباسیان''']]
# [[پرونده:IM009737.jpg|22px]] [[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|'''تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:عباسیان]]
[[رده:اعلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۶

آشنایی اجمالی

او هارون، ابوجعفر فرزند ابوعبدالله مهدی عباسی بود. [در سال ۱۴۵ در شهر ری به دنیا آمد]. مادرش کنیزی به نام خیزران بود. بعد از مرگ برادرش، هادی، در ربیع الاول ۱۷۰ ق. / ایلول ۷۸۶ م. در بیست و شش سالگی و بنابر وصیت پدرش، مهدی - که او را ولی‌عهد کرده بود- به عنوان خلیفه با او بیعت شد. علایم پاک‌نژادی و تیزهوشی از دوران کودکی در او نمایان بود. هنگامی که جوان شد، پدرش تصمیم گرفت او را ولی‌عهد اول خود قرار دهد و خیزران او را در این خصوص تشویق کرد؛ زیرا مادرش او را بر برادرش، هادی، ترجیح می‌داد.

هارون از مشهورترین خلفای عباسی به حساب می‌آید. شهرت او از شرق فراتر رفت و به غرب رسید، به گونه‌ای که غرب درباره وی به تحلیل و پژوهش پرداخت و برخی از پادشاهان اروپا کوشیدند به او نزدیک و با او دوست شوند. در اخبار مربوط به هارون، حقایق تاریخی با خیال‌بافی آمیخته شده و وی با مجموعه صفت‌هایی متضاد توصیف شده است که به ندرت در یک شخص جمع می‌شود. او فرد سیاسی با تجربه‌ای بود که قاطعیت و خشونت منصور و شیوه‌های او همراه با انعطاف پذیری آشکار و بخشش برای جلب مردم در او وجود داشت وی به کارهای مردم بسیار توجه داشت؛ در بازارها می‌گشت و به طور ناشناس به مجالس آمد و شد می‌کرد تا بر احوال مردم آگاه شود؛ احساساتی، تند مزاج و نازک دل بود؛ عصبانی می‌شد و در انتقام گرفتن افراط می‌کرد؛ گاهی احساس همدردی می‌کرد و می‌گریست و مهربانی و دلسوزی بسیاری از خود نشان می‌داد...[۱].

شعر، ادب و فقه را دوست داشت؛ شعرا، خوانندگان، ادبا و فقیهان را به خود نزدیک کرد و آنان را بزرگ داشت؛ حرکت تعریب (عربی کردن) را تشویق کرد، پیدا است که او زمینه‌های شعر و ادب داشت؛... جلسات شبانه او با گفتگوهای فکری در سطحی بالا معروف بود.

در حقیقت این تصویر متضاد از هارون، بازتاب دورانی بود که در آن می‌زیست؛ نوع تربیتی که شده بود و نیز برخاسته از طبیعت روحی وی بود. از سویی عصر او به موجب درآمد و اموال فراوان و پیشرفت در علم و فلسفه، دوران ناز و نعمت و غرق شدن در تمدن بود و از سوی دیگر او در محیطی راحت و مرفه تربیت و به روش فرماندهی جهادی بزرگ شده بود.

عصر هارون دوران طلایی حکومت عباسی است. این حکومت در دوران او به درجه‌ای رسید که پیش از آن نرسیده بود و مرکز تجارت جهانی و کعبه آمال مردان علم و ادب شد؛ اما شخصیت وی بیش از آنکه نمایانگر تاریخ انسان باشد، نشان دهنده تاریخ دوران او است.[۲]

هارون الرشید(۱۷۰-۱۹۳ق)

هارون در همان شبی که هادی درگذشت به خلافت رسید. به گفته ابن اثیر چون هادی به قتل رسید، خزیمة بن خازم در نیمه‌های شب بر سر جعفر بن هادی آمد و او را از خواب برانگیخت و با ارعاب و تهدید برای هارون از وی بیعت گرفت[۳]. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوشش‌های بی‌دریغ یحیی بن خالد برمکی بود؛ از این‌رو از آغاز خلافتش، خیزران بر امور تسلط یافت و با کمک یحیی برمکی کارها را به دست گرفت. یحیی که به دلیل پشتیبانی از هارون در زندان هادی به سر می‌برد، بلافاصله پس از آنکه هارون به خلافت رسید، از زندان رهایی یافت و خلیفه مقام وزارت را به او سپرد و فرمان داد تا خبر مرگ هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از امیران و سپاهیان برای او بیعت بگیرد.[۴].

قیام یحیی بن عبدالله

مسأله جانشینی

هارون الرشید به سال ۱۷۵ ق. به تعیین جانشینان خود پرداخت[۵]. وی فرزندش محمد را که بعدها لقب امین گرفت و مادرش، زبیده، از نوادگان منصور بود بر فرزند بزرگ‌ترش عبدالله که از کنیزی ایرانی بود مقدم داشت و ولی‌عهد خویش نمود و به سال ۱۸۳ ق. عبدالله را که بعدها لقب مأمون گرفت جانشین دوم خویش کرد[۶] و برای جلوگیری از بروز اختلاف و درگیری میان آنان، پیمان نامه‌ای، متضمن سوگندهای فراوان و گواهی فقیهان و قاضیان و بزرگان خاندان عباسی، به امضای آن دو رسانید و فرمان داد که آن را در خانه کعبه بیاویزند[۷]. پس از چندی در سال ۱۸۹ ق. پسر دیگرش قاسم را نیز جانشین سوم خویش کرد، به شرط آنکه مأمون در زمان خلافت خود اختیار خلع او را داشته باشد؛ اما چنانکه در بخش‌های دیگر بیان خواهیم کرد، با این همه دوراندیشی و احتیاط، تعیین جانشینان متعدد سرانجام نتایج نامطلوبی به بار آورد و برخلاف انتظار هارون، زمینه درگیری‌های خانمان‌سوز داخلی را فراهم کرد و بخش عظیمی از اقتدار نظامی و سیاسی دستگاه خلافت عباسی را بر باد داد و زمینه قدرت نمایی مدعیان و مخالفان دولت عباسی را فراهم آورد.[۸].

جنگ‌های داخلی

به سال ۱۷۵ ق. و در زمان حکومت طیفور بن عبدالله حمیری در سند، درگیری میان عرب‌های یمنی و نزاری اوج گرفت. طیفور کسانی را برای فرو خواباندن درگیری‌ها گسیل کرد؛ اما چون در این کار توفیق نیافت، هارون الرشید کثیر بن سالم را به جای او به سند فرستاد. کثیر با تندی و خشم سعی کرد بر اوضاع مسلط شود، اما اقدامات وی نیز به نتیجه نرسید و این درگیری‌ها همچنان برجا بود تا آنکه به سال ۱۸۴ ق، داود بن یزید بن حاتم مهلبی به امارت سند رسید. وی با خشونت بسیار بر نزاریان حمله برد و گروه زیادی از آنان را به قتل رسانید و شهرهای آنان را به باد غارت و ویرانی داد و عاقبت، امنیت را در آن دیار برقرار ساخت[۹]. همچنین، به سال ۱۷۶ ق. درگیری بزرگی میان یمنی‌ها و مضری‌ها در شام در گرفت که بر اثر آن، گروه بسیاری کشته شدند و هارون موسی بن یحیی برمکی را به شام فرستاد و او پس از مدتی فتنه را خوابانید و اوضاع را آرام کرد.

دیگر، شورش عامر بن عماره به سال ۱۷۶ ق. در حَوران دمشق بود؛ نیز خروج ولید بن طریف حوری به سال ۱۷۹ ق. در جزیره[۱۰] و شورش هیصم بن عبدالمجید همدانی در یمن که هیچ‌کدام خطر بزرگی برای خلافت هارون ایجاد نکردند و سرانجام سرکوب شدند.[۱۱].

تشکیل نخستین دولت مستقل شیعی (ادارسه)

تأسیس دولت نیمه مستقل اغالبه (۱۸۴-۲۹۷ق)

جنگ‌های خارجی

هارون الرشید اهتمام فراوانی به جهاد با رومیان داشت؛ از این‌رو علاوه بر آنکه خود مکرراً به جنگ با آنان می‌رفت، یکی از پسرانش به نام قاسم را وقف این کار کرده بود[۱۲].

هارون به سال ۱۸۱ ق. با سپاهی بزرگ به آسیای صغیر لشکر کشید و تا قسطنطنیه پیش رفت، ملکه روم که توان مقابله با سپاه هارون را نداشت از در صلح درآمد و تعهد کرد که سالانه غرامتی به دربار عباسی بفرستد؛ اما به سال ۱۸۷ که نقفور به امپراتوری روم رسید، قرارداد مذکور را نادیده گرفت و در نامه‌ای از هارون خواست تا غرامت‌ها را باز پس دهد وگرنه، برای جنگ آماده شود[۱۳]. هارون در پاسخ امپراتور چنین نوشت: «به نام خداوند رحمان و رحیم، از هارون به نقفور، سگ روم. ای کافرزاده! نامه تو را دیدم پاسخ آن است که خواهی دید، نه آنچه خواهی شنید»[۱۴]. آنگاه، با سپاهی آسیای صغیر را در نوردید و تا هِرقَله پیش رفت و امپراتور که در آن زمان درگیر جنگ‌های داخلی بود، ناچار شرایط قبلی را برای صلح پذیرفت[۱۵]. همچنین، سپاه عباسی به فرمان هارون در سال ۱۹۰ ق. جزیره قبرس را تصرف کرد و هزاران اسیر به بغداد آورد.

این وقایع که نشان دهنده اقتدار دولت عباسی و نفوذ سیاسی آن در پایان قرن دوم هجری بود، توجه شارلمانی، پادشاه فرانک، را به خود جلب کرد و چون شارلمانی به طرفداری از پاپ با امپراتور روم شرقی- بیزانس- سر جنگ داشت، بر آن شد تا با خلیفه عباسی رابطه دوستی برقرار کند و از قدرت نظامی و سیاسی او برای تضعیف رقیب خود سود جوید، از این‌رو، سفیرانی به دربار هارون فرستاد و نامه‌هایی مبنی بر اظهار صلح و دوستی میان آن دو رد و بدل گردید. در نتیجه این سیاست، به سال ۱۹۱ ه. هارون فرمان داد تا کلیساهای مرزی را ویران کردند و اهل ذمه را در بغداد زیر فشار گذاشتند. البته این کار پاسخی به اعمال نامطلوب رومیان نیز به شمار می‌آمد؛ زیرا پیش از آن، امپراتور بیزانس با خزرها وارد معامله شده و آنان را به غارت و چپاول مسلمانان برانگیخته بود که در نتیجه، خزران به سال ۱۸۳ از منطقه دربند به خاک مسلمانان وارد شدند و دست به قتل و غارت عظیمی زدند[۱۶].[۱۷].

شورش حمزه آذرک

شورش مردم خراسان

منابع

پانویس

  1. مصحح: در وصف او گفته‌اند: هنگام شنیدن وعظ بیش از دیگران اشک می‌ریخت و هنگام غصب بیش از دیگران ظلم می‌کرد.
  2. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۸۸.
  3. الکامل، ج۶، ص۱۰۷.
  4. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۲.
  5. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۸.
  6. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۵.
  7. متن کامل پیمان نامه را در تاریخ الیعقوبی ببینید (ج ۲، ص۴۱۶ به بعد).
  8. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۴.
  9. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۰۹.
  10. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۱.
  11. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۵۴.
  12. الکامل، ج۶، ص۱۸۹.
  13. الکامل، ج۶، ص۱۸۵.
  14. تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۹.
  15. تاریخ الطبری، ج۴، ص۶۶۹؛ الاخبار الطوال، ص۳۸۶-۳۸۷.
  16. الکامل، ج۶، ص۱۶۳.
  17. خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص ۶۰.