آیا امام علی علم غیب داشت؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابی طالب'
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|«' به '{{عربی|اندازه=150%|«')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابی طالب')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۷۵: خط ۱۷۵:
::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب می‏‌گردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته می‏‌گردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی‏ "معاویه‏" به پادشاهی دست می‏‌یابد چنین گردید، او از شرارت‏های [[حجاج بن یوسف‏]]و وقایع‏ "خوارج‏" در "نهروان‏" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبه‌ه‏ای نیست...  
::::::او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب می‏‌گردد چنین شد، و فرزندش [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا کشته می‏‌گردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی‏ "معاویه‏" به پادشاهی دست می‏‌یابد چنین گردید، او از شرارت‏های [[حجاج بن یوسف‏]]و وقایع‏ "خوارج‏" در "نهروان‏" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبه‌ه‏ای نیست...  
::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت‏ [[نهج البلاغه‏]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ‏ "نهروان‏" خبر می‏‌دهد، و می‏‌فرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت می‌‏رسند، و کمتر از ده نفر از سپاه‏ "خوارج‏" جان سالم بدر می‏‌بردند{{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ‏ دُونَ‏ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ‏ لَا يُفْلِتُ‏ مِنْهُمْ‏ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ‏ مِنْكُمْ‏ عَشَرَةٌ‏‏‏‏‏»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۵، ص ۳.</ref>. می‏‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|«والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»}}<ref> قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد توانایی‏ها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.</ref>.
::::::[[ابن ابی الحدید]] در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت‏ [[نهج البلاغه‏]] که [[امام علی]]{{ع}} از محل اتفاق جنگ‏ "نهروان‏" خبر می‏‌دهد، و می‏‌فرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت می‌‏رسند، و کمتر از ده نفر از سپاه‏ "خوارج‏" جان سالم بدر می‏‌بردند{{عربی|اندازه=150%|«مَصَارِعُهُمْ‏ دُونَ‏ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ‏ لَا يُفْلِتُ‏ مِنْهُمْ‏ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ‏ مِنْكُمْ‏ عَشَرَةٌ‏‏‏‏‏»}}<ref> شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏۵، ص ۳.</ref>. می‏‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|«والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»}}<ref> قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد توانایی‏ها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.</ref>.
::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم‏ "تکوین‏" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف می‏‌کنند که‏ [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمی‏‌توان به آن مدارج بالا و کارهای‏ خارق العاده‏ رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع‏ "غالی‏‌ها" را توجیه می‏‌نمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیب‌گویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به‏ [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداخته‏‌اند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کرده‏‌اند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمی‏‌رسد، و به احادیثی از جمله‏ "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز می‏‌پذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>.
::::::دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم‏ "تکوین‏" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف می‏‌کنند که‏ [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمی‏‌توان به آن مدارج بالا و کارهای‏ خارق العاده‏ رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع‏ "غالی‏‌ها" را توجیه می‏‌نمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیب‌گویی مولای متقیان [[امام علی|امیر مؤمنان]]{{ع}} اختصاص به‏ [[ابن ابی الحدید]] ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداخته‏‌اند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کرده‏‌اند، و با دل و جان یقین دارند که [[امام علی|علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمی‏‌رسد، و به احادیثی از جمله‏ "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز می‏‌پذیرند»<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/22820 آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


خط ۲۷۹: خط ۲۷۹:
[[پرونده:9030760879.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید ملک محمد مرعشی|مرعشی]]]]
[[پرونده:9030760879.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید ملک محمد مرعشی|مرعشی]]]]
::::::آقای '''[[سید ملک محمد مرعشی]]''' در کتاب ''«[[غلوپژوهی (کتاب)|غلوپژوهی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای '''[[سید ملک محمد مرعشی]]''' در کتاب ''«[[غلوپژوهی (کتاب)|غلوپژوهی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«جان و نفس [[رسول خدا]]{{صل}} یعنی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز به حکم آیه ۶۱ سوره مباهله و همچنین آیه ۴۳ سوره رعد نیز از علم غیب و علم الکتاب برخوردار بوده است. چنانکه در برخی از تفاسیر [[اهل سنت]] از قول [[ابن عباس]]، [[محمد بن حنفیه]] و [[ابو سعید خدری]] از قول [[پیامبر]]{{صل}} نقل نموده‌اند که مراد از من عنده علم الکتاب کسی جز [[علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیست»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%BA%D9%84%D9%88%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D9.81.D9.87.D8.B1.D8.B3.D8.AA_.DA.A9.D8.AA.D8.A7.D8.A8 غلوپژوهی]</ref>.
::::::«جان و نفس [[رسول خدا]]{{صل}} یعنی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز به حکم آیه ۶۱ سوره مباهله و همچنین آیه ۴۳ سوره رعد نیز از علم غیب و علم الکتاب برخوردار بوده است. چنانکه در برخی از تفاسیر [[اهل سنت]] از قول [[ابن عباس]]، [[محمد بن حنفیه]] و [[ابو سعید خدری]] از قول [[پیامبر]]{{صل}} نقل نموده‌اند که مراد از من عنده علم الکتاب کسی جز [[علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]{{ع}} نیست»<ref>[http://fa.imamatpedia.com/wiki/%D8%BA%D9%84%D9%88%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%DB%8C_(%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8)#.D9.81.D9.87.D8.B1.D8.B3.D8.AA_.DA.A9.D8.AA.D8.A7.D8.A8 غلوپژوهی]</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


خط ۲۹۵: خط ۲۹۵:
::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگویی‌ها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر می‌دهد. می‌گویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي‏ بَعْدَ قَتْلِ‏ عُثْمَانَ‏ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر‏‏»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعت‌شکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را می‌لیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛  نهج‌البلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} می‌گوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|اندازه=150%|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنی‌امیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بوده‌اند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز می‌داند<ref>رک: ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>.  
::::::*[[امام]]{{ع}} در یکی از پیشگویی‌ها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر می‌دهد. می‌گویند [[مروان بن حکم]] در جنگ جمل در بصره اسیر شد و [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به پیشگاه [[امام علی|علی]]{{ع}} شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و [[امام علی|علی]]{{ع}} او را رها کرد. حسنَیْن{{ع}} گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا [[امام]]{{ع}} در سخنانی شیوا می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي‏ بَعْدَ قَتْلِ‏ عُثْمَانَ‏ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر‏‏»}}<ref>مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعت‌شکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را می‌لیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛  نهج‌البلاغه، خطبه ۷۳.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} می‌گوید: منظور [[امام]]{{ع}} از عبارت {{عربی|اندازه=150%|«كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ»}} کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنی‌امیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان [[عبدالملک بن مروان]] یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بوده‌اند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که [[امام علی|امیرالمومنین]]{{ع}} در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست<ref>ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.</ref>. [[فیض الاسلام]] در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز می‌داند<ref>رک: ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، فیض‌الاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.</ref>.  
::::::*[[امام علی]]{{ع}} در فرازی از بیانات خود از روی کار آمدن بنیامیّه و سرعت انقراض دولت آنان خبر می‌دهد و می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُ‏ أَنَ‏ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً‏‏»}}<ref> تسلّط و چیرگی بنی‌امیه بر مردم آن چنان فراگیر است تا اینکه گمان کننده دنیاپرست و ظاهربین گمان می‌کند که دنیا همانند شتر زانو بسته در اختیار بنی‌امیّه است که شیرش را به وفور تقدیم آنها می‌نماید و بر چشمهای با آب صاف و زلال فرودشان می‌آورد و تازیانه و شمشیرش از این امّت برداشته نمی‌شود و آنکه چنین گمان می‌برد، دروغ پنداشته است، بلکه دولت بنی‌امیه و بهره آنان از این دنیا در کوتاهی مدت و زود سپری شدن مانند آبی است در دهان که اندکی می‌چشند و هنوز نیاشامیده‌اند تمام آن را بیرون می‌اندازند؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۸۷.</ref>. همانگونه که تاریخ نشان می‌دهد، بنی‌امیه تقریباً بین سالهای ۵۶ تا ۱۴۶ هجری قمری به مدت حدود ۹۰ سال بر مردم حکومت کردند. شهرها را به تصرف خویش در آوردند. مردان خداپرست را کشته زنانشان را اسیر کرده و اموالشان را به غارت بردند و هرکس برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام می‌کرد از بین می‌رفت و قدرت آنها چنان فراگیر شده بود که هر دنیاپرستِ ظاهر بین گمان می‌کرد که دنیا برای همیشه از آن بنی‌امیه است و این وضع برای همیشه باقی خواهد ماند، امّا همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام آنها پیشگویی کرده بود، طولی نکشید که حکومت بنی عباس روی کار آمد و بر بنی امیه تسلّط یافت و دولتشان منقرض گردید. [[ابن ابی الحدید]] بر این باور است که این خطبه طولانی است.
::::::*[[امام علی]]{{ع}} در فرازی از بیانات خود از روی کار آمدن بنیامیّه و سرعت انقراض دولت آنان خبر می‌دهد و می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُ‏ أَنَ‏ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً‏‏»}}<ref> تسلّط و چیرگی بنی‌امیه بر مردم آن چنان فراگیر است تا اینکه گمان کننده دنیاپرست و ظاهربین گمان می‌کند که دنیا همانند شتر زانو بسته در اختیار بنی‌امیّه است که شیرش را به وفور تقدیم آنها می‌نماید و بر چشمهای با آب صاف و زلال فرودشان می‌آورد و تازیانه و شمشیرش از این امّت برداشته نمی‌شود و آنکه چنین گمان می‌برد، دروغ پنداشته است، بلکه دولت بنی‌امیه و بهره آنان از این دنیا در کوتاهی مدت و زود سپری شدن مانند آبی است در دهان که اندکی می‌چشند و هنوز نیاشامیده‌اند تمام آن را بیرون می‌اندازند؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۸۷.</ref>. همانگونه که تاریخ نشان می‌دهد، بنی‌امیه تقریباً بین سالهای ۵۶ تا ۱۴۶ هجری قمری به مدت حدود ۹۰ سال بر مردم حکومت کردند. شهرها را به تصرف خویش در آوردند. مردان خداپرست را کشته زنانشان را اسیر کرده و اموالشان را به غارت بردند و هرکس برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام می‌کرد از بین می‌رفت و قدرت آنها چنان فراگیر شده بود که هر دنیاپرستِ ظاهر بین گمان می‌کرد که دنیا برای همیشه از آن بنی‌امیه است و این وضع برای همیشه باقی خواهد ماند، امّا همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام آنها پیشگویی کرده بود، طولی نکشید که حکومت بنی عباس روی کار آمد و بر بنی امیه تسلّط یافت و دولتشان منقرض گردید. [[ابن ابی الحدید]] بر این باور است که این خطبه طولانی است.
::::::*[[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} علاوه بر این، در جاهای دیگری از نهج البلاغه از روی کار آمدن بنی امیه و فتنه آنها مردم را آگاه ساخته و به آنها هشدار داده است. حضرت در قسمتی از سخنان خود در این باره چنین می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَلَا وَ إِنَ‏ أَخْوَفَ‏ الْفِتَنِ‏ عِنْدِي‏ عَلَيْكُمْ‏، فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلَ انْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى، نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ. ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ، بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنِي يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ، لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي‏‏‏»}}<ref>همانا ترسناکترین فتنه‌ها از نظر من، فتنه بنی‌امیه است که فتنه‌ای کور و تاریک است. قلمرو حکومتش همه جا را فراگیرد و آزار و گرفتاریش اختصاص به پرهیزگاران و شیعیان دارد. هرکس در این فتنه بینا باشد، آزار و سختی به او رو آورد و آنکه اهل بصیرت نباشد از آزار برهد و در آسایش بسر برد. سوگند به خدا بنی‌امیه پس از من، برای شما زمامداران بدی خواهند بود که همانند شتر پیر و بد خوی که به دست بر زمین کوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگیرد و از دوشیدن شیرش منع کند ما خاندان [[پیامبر]]{{صل}} از آن فتنه بدوریم و مردم را بدان فرا نمی‌خوانیم کسی را نمی‌توانیم آشکارا به دین دعوت کنیم. سپس خداوند آن فتنه‌ها را از شما براندازد چنانکه پوست را از تن گوسفند جدا می‌سازد، بدست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نمی‌خواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است که قریش آرزو دارند دنیا را به آنچه که در آن است بدهند تا برای یک زمان کوتاه، هر چند به قدر کشتن شتری باشد، مرا ببینند، تا امروز برخی از آنچه را که از آنها می‌خواهم و به من نمی‌دهند، در آن روز همه را بپذیرم؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳.</ref>. آنچه را که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود دیری نگذشت که به وقوع پیوست. بنی امیّه روی کار آمدند و این بزرگترین و سختترین فتنه‌ها بود زیرا آنها حرمت [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را هتک کرده، دو سبط آن بزرگوار، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب نموده و هشتاد سال بر روی منابرِ اسلام، نسبت به [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} جسارت کردند و مردم را به دوری جستن از او وادار ساخته هرکس زیر بار نمی‌رفت او را می‌کشتند یا از شهر بیرون کرده و خانه‌اش را ویران می‌ساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت می‌دانستند<ref>ر.ک: ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، ص ۲۷۶.</ref>. همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام کار بنی‌امیّه و خاموش شدن آتش این فتنه وحشتناک خبر داده بود، پس از گذشت چند سالی بنی‌عباس بر آنان چیره گشته و حکومت را بدست گرفتند و همه آنها را با تیغ شمشیر خوار و ذلیل کرده و به راهی که نمی‌خواستند، فرستادند. [[امام]]{{ع}} در پایان سخنان خود به آرزوی قریش یعنی بنی‌امیّه اشاره می‌فرماید که سیره‌نویسان و مورّخان این واقعیت را بازگو کرده‌اند. [[ابن ابی الحدید]] می گوید: همه سیره‌نویسان نقل کرده‌اند که [[مروان بن محمّد]] آخرین پادشاه بنی‌امیّه وقتی که [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] را در صف لشکر خراسان در مقابل خود دید، آرزو کرد که‌ ای کاش [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} را به جای این جوان در زیر این پرچم می‌دیدم، که داستان مفصل و مشهور است<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۱۷۸، شرح خطبه ۹۲.</ref>. فیض‌الاسلام در شرح عبارات [[امام]]{{ع}} که در آخر این خطبه آمده است می‌گوید: اگر قریش یعنی بنی‌امیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگی و ذلّت و بیچارگی که از بنی‌العباس دیدند، آن حضرت را می‌یافتند، در پای او افتاده زاری می‌نمودند تا حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید<ref> ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، ص ۲۷۸.</ref>.
::::::*[[امام علی|امیرمؤمنان علی]]{{ع}} علاوه بر این، در جاهای دیگری از نهج البلاغه از روی کار آمدن بنی امیه و فتنه آنها مردم را آگاه ساخته و به آنها هشدار داده است. حضرت در قسمتی از سخنان خود در این باره چنین می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَلَا وَ إِنَ‏ أَخْوَفَ‏ الْفِتَنِ‏ عِنْدِي‏ عَلَيْكُمْ‏، فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلَ انْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى، نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ. ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ، بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنِي يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ، لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي‏‏‏»}}<ref>همانا ترسناکترین فتنه‌ها از نظر من، فتنه بنی‌امیه است که فتنه‌ای کور و تاریک است. قلمرو حکومتش همه جا را فراگیرد و آزار و گرفتاریش اختصاص به پرهیزگاران و شیعیان دارد. هرکس در این فتنه بینا باشد، آزار و سختی به او رو آورد و آنکه اهل بصیرت نباشد از آزار برهد و در آسایش بسر برد. سوگند به خدا بنی‌امیه پس از من، برای شما زمامداران بدی خواهند بود که همانند شتر پیر و بد خوی که به دست بر زمین کوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگیرد و از دوشیدن شیرش منع کند ما خاندان [[پیامبر]]{{صل}} از آن فتنه بدوریم و مردم را بدان فرا نمی‌خوانیم کسی را نمی‌توانیم آشکارا به دین دعوت کنیم. سپس خداوند آن فتنه‌ها را از شما براندازد چنانکه پوست را از تن گوسفند جدا می‌سازد، بدست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نمی‌خواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است که قریش آرزو دارند دنیا را به آنچه که در آن است بدهند تا برای یک زمان کوتاه، هر چند به قدر کشتن شتری باشد، مرا ببینند، تا امروز برخی از آنچه را که از آنها می‌خواهم و به من نمی‌دهند، در آن روز همه را بپذیرم؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۹۳.</ref>. آنچه را که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود دیری نگذشت که به وقوع پیوست. بنی امیّه روی کار آمدند و این بزرگترین و سختترین فتنه‌ها بود زیرا آنها حرمت [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را هتک کرده، دو سبط آن بزرگوار، [[امام حسن]]{{ع}} و [[امام حسین]]{{ع}} را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب نموده و هشتاد سال بر روی منابرِ اسلام، نسبت به [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}} جسارت کردند و مردم را به دوری جستن از او وادار ساخته هرکس زیر بار نمی‌رفت او را می‌کشتند یا از شهر بیرون کرده و خانه‌اش را ویران می‌ساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت می‌دانستند<ref>ر.ک: ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، ص ۲۷۶.</ref>. همانگونه که [[امام]]{{ع}} از سرانجام کار بنی‌امیّه و خاموش شدن آتش این فتنه وحشتناک خبر داده بود، پس از گذشت چند سالی بنی‌عباس بر آنان چیره گشته و حکومت را بدست گرفتند و همه آنها را با تیغ شمشیر خوار و ذلیل کرده و به راهی که نمی‌خواستند، فرستادند. [[امام]]{{ع}} در پایان سخنان خود به آرزوی قریش یعنی بنی‌امیّه اشاره می‌فرماید که سیره‌نویسان و مورّخان این واقعیت را بازگو کرده‌اند. [[ابن ابی الحدید]] می گوید: همه سیره‌نویسان نقل کرده‌اند که [[مروان بن محمّد]] آخرین پادشاه بنی‌امیّه وقتی که [[عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس]] را در صف لشکر خراسان در مقابل خود دید، آرزو کرد که‌ ای کاش [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} را به جای این جوان در زیر این پرچم می‌دیدم، که داستان مفصل و مشهور است<ref>ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۱۷۸، شرح خطبه ۹۲.</ref>. فیض‌الاسلام در شرح عبارات [[امام]]{{ع}} که در آخر این خطبه آمده است می‌گوید: اگر قریش یعنی بنی‌امیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگی و ذلّت و بیچارگی که از بنی‌العباس دیدند، آن حضرت را می‌یافتند، در پای او افتاده زاری می‌نمودند تا حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید<ref> ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، ص ۲۷۸.</ref>.
::::::*[[امام علی]]{{ع}} به مناسبت‌های گوناگون، در بین سخنرانی‌های خود عبارت: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref>را بکار برده و درپی آن از فتنه‌ها و حوادث آینده خبر داده‌اند. در روایات آمده است که هیچ کس غیر از [[امام علی|علی بن ابیطالب]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي‏»}}<ref>«از من بپرسید»</ref> را نگفت. این موضوع، تنها یکی از عواملی است که بیانگر عظمت و مقام علمی آن حضرت است و بی‌مناسبت نبوده که گروهی از مردم در محبّت و دوستی [[امام علی]]{{ع}} راه افراط پیش گرفتند و وقتی که از این همه کرامات و فضایل و آگاهی می‌دیدند که قدرت بشری توان رسیدن به آن را ندارد، درباره او به انحراف و اولوهیت می‌رسیدند. در شرح [[ابن ابی الحدید]] آمده است: اوّلین کسی که درباره [[امام علی]]{{ع}} راه غلّو را پیش گرفت، [[عبداللَّه بن سبا]]<ref>عده‌ای عبداللَّه بن سبا را شخصیت دروغی می‌دانند؛ علاّمه عسکری، محمد جواد مغنیه و ....</ref>. بود، او در حالی که [[امام]]{{ع}} خطبه می‌خواند به سویش برخاست و گفت: انت، انت…!، امام فرمود: ویلک مَنْ انا. عبداللَّه گفت: انت اللَّه. امام او را دستگیر کرد و گروههای دیگری که [[امام]] را خدا می‌دانستند همه را دستگیر کرد. از آنها خواست توبه کنند و در حضور آنها سر به سجده گذاشت و خداوند یگانه را به عظمت یاد کرد. برای آنها برهان و دلیل برپا داشت، آنها را تهدید به مرگ کرد امّا برنگشتند. گودالی را کَند و آنها را در گودال انداخت، ابتدا بر آنها دودی راه انداخت که شاید در اثر ترس از مرگ توبه کنند، امّا چنین نکردند و [[امام]]{{ع}} سرانجام مجبور شد آنها را در آتش بسوزاند<ref>رک: شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ به بعد، شرح خطبه ۵۸ و چاپ وزیری، ج۵، ص ۵ و ج ۸، ص ۱۱۹ به بعد. و در منابعی آمده است که [[امام]]{{ع}} دستور داد، گودال‌هایی حفر کردند که با سوراخ به هم وصل می‌شدند، غلات را در گودالی قرار دادند و در گودال‌های دیگر، آتش برافروختند، که در اثر دود غلیظ، مُردند. نک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۵</ref>.
::::::*[[امام علی]]{{ع}} به مناسبت‌های گوناگون، در بین سخنرانی‌های خود عبارت: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref>را بکار برده و درپی آن از فتنه‌ها و حوادث آینده خبر داده‌اند. در روایات آمده است که هیچ کس غیر از [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}} {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي‏»}}<ref>«از من بپرسید»</ref> را نگفت. این موضوع، تنها یکی از عواملی است که بیانگر عظمت و مقام علمی آن حضرت است و بی‌مناسبت نبوده که گروهی از مردم در محبّت و دوستی [[امام علی]]{{ع}} راه افراط پیش گرفتند و وقتی که از این همه کرامات و فضایل و آگاهی می‌دیدند که قدرت بشری توان رسیدن به آن را ندارد، درباره او به انحراف و اولوهیت می‌رسیدند. در شرح [[ابن ابی الحدید]] آمده است: اوّلین کسی که درباره [[امام علی]]{{ع}} راه غلّو را پیش گرفت، [[عبداللَّه بن سبا]]<ref>عده‌ای عبداللَّه بن سبا را شخصیت دروغی می‌دانند؛ علاّمه عسکری، محمد جواد مغنیه و ....</ref>. بود، او در حالی که [[امام]]{{ع}} خطبه می‌خواند به سویش برخاست و گفت: انت، انت…!، امام فرمود: ویلک مَنْ انا. عبداللَّه گفت: انت اللَّه. امام او را دستگیر کرد و گروههای دیگری که [[امام]] را خدا می‌دانستند همه را دستگیر کرد. از آنها خواست توبه کنند و در حضور آنها سر به سجده گذاشت و خداوند یگانه را به عظمت یاد کرد. برای آنها برهان و دلیل برپا داشت، آنها را تهدید به مرگ کرد امّا برنگشتند. گودالی را کَند و آنها را در گودال انداخت، ابتدا بر آنها دودی راه انداخت که شاید در اثر ترس از مرگ توبه کنند، امّا چنین نکردند و [[امام]]{{ع}} سرانجام مجبور شد آنها را در آتش بسوزاند<ref>رک: شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ به بعد، شرح خطبه ۵۸ و چاپ وزیری، ج۵، ص ۵ و ج ۸، ص ۱۱۹ به بعد. و در منابعی آمده است که [[امام]]{{ع}} دستور داد، گودال‌هایی حفر کردند که با سوراخ به هم وصل می‌شدند، غلات را در گودالی قرار دادند و در گودال‌های دیگر، آتش برافروختند، که در اثر دود غلیظ، مُردند. نک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۵</ref>.
::::::* گروهی در دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} راه افراط را پیش گرفتند و آنچه را که [[امام]]{{ع}} از آینده خبر میداد انکار می‌کردند و فضایل او را نادیده گرفته و آنچه از قول [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} بیان می‌فرمود، دروغ می‌انگاشتند و دست از لجاجت و دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} برنمی‌داشتند، او را از دین خدا و [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} خارج می‌دانستند. حضرت برای آنها اقامه برهان می‌نمود، نصیحت می‌کرد و می‌گفت: {{عربی|اندازه=150%|« أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ‏ مَنْ‏ صَدَّقَهُ‏ فَلَا أَكُونُ‏ أَوَّلَ‏ مَنْ‏ كَذَبَ‏ عَلَيْه‏‏»}}<ref>آیا پندارید که من بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} که درود و سلام خدا بر او باد! دروغ می‌بندم؟! به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که پیامبری او را پذیرفتم و نخستین کسی نخواهم بود که بر او دروغ ببندم؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۷.</ref>. آنها بر دشمنی خود با [[امام علی]]{{ع}} اصرار می‌کردند و نصیحت و برهان بر آنها تاثیر نداشت. و [[امام علی]]{{ع}} را مجبور کردند که شمشیر عدالت از نیام برکشد و آنها را به هلاکت برساند و این همان چیزی بود که [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرموده بود: {{عربی|اندازه=150%|« يَهْلِكُ‏ فِيكَ‏ رَجُلَانِ‏ مُحِبٌّ مُطْرٍ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَر‏‏»}}<ref>اسکافی، المعیار و الموازنة، ص ۳۲، به جای غال وقال، مفرط، آمده است؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۲۰ ص ۴۸۵؛ علّامه حلّی، العدد القویة، ص ۲۴۹، به جای مبغض قال، کذّاب مفترٍ، آمده است؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۴.</ref>.آری [[امام علی]]{{ع}} بین این دو گروه قرار داشت و درباره هر دو گروه عین عدالت و دادگری را پیاده کرد، هرچه انجام داد، اخلاص محض بود و برای رضای حق. این در حالی است که بخش کوچکی از فضایل [[امام علی]]{{ع}} برای مردم به ظهور رسیده است. [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ‏ النَّصَارَى‏ فِي‏ ابْنِ‏ مَرْيَمَ‏ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَة‏‏»}}<ref>قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر بیم آن را نداشتم که گروهی از امّتم در مورد تو چیزی بگویند که مسیحیان در مورد فرزند مریم گفته بودند، هر آینه امروز درباره تو سخنانی می‌گفتم که از کنار هیچ گروهی از مردم عبور نمی‌کردی جز اینکه خاک زیر پایت را به تبرّک برمی‌گرفتند؛ سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۱، ص ۲۲۷ و ج ۲، ص ۱۶۷؛ شرح نهج‌البلاغه‌ابن ابی الحدید، چاپ رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ و چاپ وزیری، ج ۵، ص ۴.</ref>.
::::::* گروهی در دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} راه افراط را پیش گرفتند و آنچه را که [[امام]]{{ع}} از آینده خبر میداد انکار می‌کردند و فضایل او را نادیده گرفته و آنچه از قول [[پیامبر|پیامبر خدا]]{{صل}} بیان می‌فرمود، دروغ می‌انگاشتند و دست از لجاجت و دشمنی با [[امام علی|علی]]{{ع}} برنمی‌داشتند، او را از دین خدا و [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} خارج می‌دانستند. حضرت برای آنها اقامه برهان می‌نمود، نصیحت می‌کرد و می‌گفت: {{عربی|اندازه=150%|« أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ‏ مَنْ‏ صَدَّقَهُ‏ فَلَا أَكُونُ‏ أَوَّلَ‏ مَنْ‏ كَذَبَ‏ عَلَيْه‏‏»}}<ref>آیا پندارید که من بر [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} که درود و سلام خدا بر او باد! دروغ می‌بندم؟! به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که پیامبری او را پذیرفتم و نخستین کسی نخواهم بود که بر او دروغ ببندم؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۳۷.</ref>. آنها بر دشمنی خود با [[امام علی]]{{ع}} اصرار می‌کردند و نصیحت و برهان بر آنها تاثیر نداشت. و [[امام علی]]{{ع}} را مجبور کردند که شمشیر عدالت از نیام برکشد و آنها را به هلاکت برساند و این همان چیزی بود که [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرموده بود: {{عربی|اندازه=150%|« يَهْلِكُ‏ فِيكَ‏ رَجُلَانِ‏ مُحِبٌّ مُطْرٍ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَر‏‏»}}<ref>اسکافی، المعیار و الموازنة، ص ۳۲، به جای غال وقال، مفرط، آمده است؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۲۰ ص ۴۸۵؛ علّامه حلّی، العدد القویة، ص ۲۴۹، به جای مبغض قال، کذّاب مفترٍ، آمده است؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۵، ص ۴.</ref>.آری [[امام علی]]{{ع}} بین این دو گروه قرار داشت و درباره هر دو گروه عین عدالت و دادگری را پیاده کرد، هرچه انجام داد، اخلاص محض بود و برای رضای حق. این در حالی است که بخش کوچکی از فضایل [[امام علی]]{{ع}} برای مردم به ظهور رسیده است. [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ‏ النَّصَارَى‏ فِي‏ ابْنِ‏ مَرْيَمَ‏ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَة‏‏»}}<ref>قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر بیم آن را نداشتم که گروهی از امّتم در مورد تو چیزی بگویند که مسیحیان در مورد فرزند مریم گفته بودند، هر آینه امروز درباره تو سخنانی می‌گفتم که از کنار هیچ گروهی از مردم عبور نمی‌کردی جز اینکه خاک زیر پایت را به تبرّک برمی‌گرفتند؛ سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۱، ص ۲۲۷ و ج ۲، ص ۱۶۷؛ شرح نهج‌البلاغه‌ابن ابی الحدید، چاپ رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ و چاپ وزیری، ج ۵، ص ۴.</ref>.
::::::*[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}، پس از خلافت ظاهری با بسیاری از مشکلات و نابسامانی‌های به جای مانده از دیگران رو در رو بود، فتنه‌ها را یکی پس از دیگری سرکوب میکرد. با طلحه و زبیر در جنگ جمل و با معاویه در صفین و با خوارج در نهروان جنگید و در پایان برای آنان که از فضایل او در غفلت و جهالت بودند فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏، فَوَ الَّذِي‏ نَفْسِي‏ بِيَدِهِ‏ لَا تَسْأَلُونِّي‏ عَنْ‏ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ يَمُوتُ مَوْتا‏‏»}}<ref> از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به آن کسی که جانم به دست اوست نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی که صد تن را به راه راست می‌خواند و صد تن را به ضلالت و گمراهی می‌کشاند، جز آنکه شما را آگاه می‌کنم از آن کسی که مردم را بدان فرا می‌خواند و آن کسی که آنها را رهبری می‌کند و آن کسی که آنها را می‌راند و آنجا را که فرود آیند و آنجا را که بارگشایند و آن که از آنان کشته شود و آن که از ایشان بمیرد؛به نقل از ترجمه شهیدی، ص ۴۷۳.</ref>. همانگونه که پیشتر گذشت، {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref> عبارتی منحصر به فرد بود و غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} کسی جرات گفتن آن را نداشت. [[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابو عمر محمّد بن عبدالبر]] صاحب کتاب "الاستیعاب" و به نقل از [[ابو جعفر الاسکافی]] صاحب کتاب "نقض العثمانیه" می‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|«لَمْ یَقُلْ احدٌ من الصحابه رضی اللَّه عنهم "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" الاّ علی بن ابیطالب‏‏»}}. و روی شیخنا [[ابو جعفر الاسکافی]] فی کتاب نقض العثمانیه عن [[علی بن الجعد]]، عن ابن شبرمه، قال: {{عربی|اندازه=150%|«لیس لاحد من الناس ان یقول علی المنبر "سلونی" الاّ [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}}»}}<ref>"کسی از صحابه رسول الله{{صل}} جز علی بن ابیطالب{{ع}} عبارت "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" (از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید) را نگفت. «شیخ ما جناب ابو جعفر اسکافی در کتاب نقض العثمانیه از علی بن الجعد از ابن شبرمه نقل می‌کند که گفت»: هیچ کسی از مردم جز علی بن ابیطالب{{ع}} نمی‌تواند بر روی منبر بگوید "سلونی" (از من بپرسید)."ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} می‌گوید: این ادّعا از طرف [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادّعای ربوبیت و نبوّت نیست بلکه او میگفت این را [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داده است. و ما اخبار و آینده‌نگرییهای آن حضرت را بارها امتحان کردیم و آنها را موافق با واقع یافتیم و این خود دلیلی بر صدق گفتار [[امام]]{{ع}}است، مانند خبر دادن [[امام]] از ضربت خوردن خود، به شهادت رسیدن فرزندش [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در کربلا، به حکومت رسیدن معاویه و روی کار آمدن حجاج و سرانجام کار خوارج در نهروان و<ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. او بیش از بیست و پنج مورد از پیشگویی‌های [[امام]] را که به وقوع پیوسته است برای نمونه نام می‌برد.
::::::*[[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}، پس از خلافت ظاهری با بسیاری از مشکلات و نابسامانی‌های به جای مانده از دیگران رو در رو بود، فتنه‌ها را یکی پس از دیگری سرکوب میکرد. با طلحه و زبیر در جنگ جمل و با معاویه در صفین و با خوارج در نهروان جنگید و در پایان برای آنان که از فضایل او در غفلت و جهالت بودند فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏، فَوَ الَّذِي‏ نَفْسِي‏ بِيَدِهِ‏ لَا تَسْأَلُونِّي‏ عَنْ‏ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ يَمُوتُ مَوْتا‏‏»}}<ref> از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به آن کسی که جانم به دست اوست نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی که صد تن را به راه راست می‌خواند و صد تن را به ضلالت و گمراهی می‌کشاند، جز آنکه شما را آگاه می‌کنم از آن کسی که مردم را بدان فرا می‌خواند و آن کسی که آنها را رهبری می‌کند و آن کسی که آنها را می‌راند و آنجا را که فرود آیند و آنجا را که بارگشایند و آن که از آنان کشته شود و آن که از ایشان بمیرد؛به نقل از ترجمه شهیدی، ص ۴۷۳.</ref>. همانگونه که پیشتر گذشت، {{عربی|اندازه=150%|«سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»</ref> عبارتی منحصر به فرد بود و غیر از [[امام علی|علی]]{{ع}} کسی جرات گفتن آن را نداشت. [[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابو عمر محمّد بن عبدالبر]] صاحب کتاب "الاستیعاب" و به نقل از [[ابو جعفر الاسکافی]] صاحب کتاب "نقض العثمانیه" می‌گوید: {{عربی|اندازه=150%|«لَمْ یَقُلْ احدٌ من الصحابه رضی اللَّه عنهم "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" الاّ علی بن ابی طالب‏‏»}}. و روی شیخنا [[ابو جعفر الاسکافی]] فی کتاب نقض العثمانیه عن [[علی بن الجعد]]، عن ابن شبرمه، قال: {{عربی|اندازه=150%|«لیس لاحد من الناس ان یقول علی المنبر "سلونی" الاّ [[امام علی|علی بن ابی طالب]]{{ع}}»}}<ref>"کسی از صحابه رسول الله{{صل}} جز علی بن ابی طالب{{ع}} عبارت "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" (از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید) را نگفت. «شیخ ما جناب ابو جعفر اسکافی در کتاب نقض العثمانیه از علی بن الجعد از ابن شبرمه نقل می‌کند که گفت»: هیچ کسی از مردم جز علی بن ابی طالب{{ع}} نمی‌تواند بر روی منبر بگوید "سلونی" (از من بپرسید)."ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این سخنان [[امام]]{{ع}} می‌گوید: این ادّعا از طرف [[امام علی|علی]]{{ع}}، ادّعای ربوبیت و نبوّت نیست بلکه او میگفت این را [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داده است. و ما اخبار و آینده‌نگرییهای آن حضرت را بارها امتحان کردیم و آنها را موافق با واقع یافتیم و این خود دلیلی بر صدق گفتار [[امام]]{{ع}}است، مانند خبر دادن [[امام]] از ضربت خوردن خود، به شهادت رسیدن فرزندش [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در کربلا، به حکومت رسیدن معاویه و روی کار آمدن حجاج و سرانجام کار خوارج در نهروان و<ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.</ref>. او بیش از بیست و پنج مورد از پیشگویی‌های [[امام]] را که به وقوع پیوسته است برای نمونه نام می‌برد.
::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي‏ عَنْ‏ فِئَةٍ تُضِلُ‏ مِائَةً وَ تَهْدِي‏ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا‏‏»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه سازد و هدایت نماید نمی‌پرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و هدایت‌کننده آنها آگاه خواهم ساخت.»</ref> مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشته‌ای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغاله‌ای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را می‌کشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین می‌خزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها می‌گشاید، از فتنه‌ها، حوادث، ظلم و ستم‌ها، خبر می‌دهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد می‌کند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی می‌کند، و به همین منظور بارها در سخنرانی‌ها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب می‌نماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش می‌کند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بی‌پایان الهی متصل است به روی مردم می‌گشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ‏ السَّمَاءِ أَعْلَمُ‏ مِنِّي‏ بِطُرُقِ‏ الْأَرْضِ‏ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا‏‏»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی‌ الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>.  
::::::*[[ابن ابی الحدید]] به نقل از [[ابن هلال ثقفی]] در کتاب "الغارات" از [[زکریا بن یحیی عطار]] از [[فضیل بن محمد بن علی]] روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که [[امام علی|علی]]{{ع}} فرمود: {{عربی|اندازه=150%|« «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي‏ عَنْ‏ فِئَةٍ تُضِلُ‏ مِائَةً وَ تَهْدِي‏ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا‏‏»}}<ref>«از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه سازد و هدایت نماید نمی‌پرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و هدایت‌کننده آنها آگاه خواهم ساخت.»</ref> مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! [[امام علی|علی]]{{ع}} به او گفت: به خدا قسم دوستم [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشته‌ای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغاله‌ای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند [[پیامبر|رسول خدا]]{{صل}} را می‌کشد. و پسرش [[سنان ابن انس النخعی]] در آن روز کودکی بود که بر زمین می‌خزید، سرانجام در قتل [[امام حسین]]{{ع}} در کربلا شرکت کرد <ref>ابن‌ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی [[امام]]{{ع}} آمده است</ref>. [[امام]]{{ع}} افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها می‌گشاید، از فتنه‌ها، حوادث، ظلم و ستم‌ها، خبر می‌دهد. دسترسی نداشتن مردم به [[امام]]{{ع}} عصرشان را گوشزد می‌کند، مظلومیت و تنهایی [[امامان]]{{عم}} و اسلام را پیشبینی می‌کند، و به همین منظور بارها در سخنرانی‌ها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سوال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب می‌نماید. باز هم [[امام]]{{ع}} در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش می‌کند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بی‌پایان الهی متصل است به روی مردم می‌گشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. [[امام]]{{ع}} رو به مردم کرده می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ‏ السَّمَاءِ أَعْلَمُ‏ مِنِّي‏ بِطُرُقِ‏ الْأَرْضِ‏ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا‏‏»}}<ref>ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی‌ الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵. </ref>.  
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر می‌دهد و می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ‏ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ‏ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ‏ الْقُرُونُ‏ بِالْقُرُونِ‏ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ‏ وَ يُحْطَمُ‏ الْمَحْصُود‏‏»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهج‌البلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامت‌هایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچم‌هایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچم‌های فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنی‌المهلب و جنگ با زید بن علی و فتنه‌های ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنه‌های پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده می‌دهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنی‌امیّه چیره شدند. سران بنی‌امیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندان‌ها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابی‌العباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن‌ ابی‌ الحدید، شرح نهج‌ البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح‌ خطبه ۱۰۰.</ref>.
::::::*[[امام]]{{ع}} از روی کار آمدن [[عبدالملک بن مروان]] و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر می‌دهد و می‌فرماید: {{عربی|اندازه=150%|« «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ‏ {{صل}} وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ‏ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ‏ الْقُرُونُ‏ بِالْقُرُونِ‏ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ‏ وَ يُحْطَمُ‏ الْمَحْصُود‏‏»}}<ref>سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ{{صل}} است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهج‌البلاغه، خصبه ۱۰۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] در شرح این خطبه می گوید: منظور [[امام]]{{ع}} [[عبدالملک بن مروان]] است، چرا که این خصوصیات و علامت‌هایی که [[امام]]{{ع}} به آن اشاره کرده است در این شخص بطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچم‌هایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچم‌های فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنی‌المهلب و جنگ با زید بن علی و فتنه‌های ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت<ref>گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنه‌های پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.</ref>. سپس [[امام]]{{ع}} ظهور دولت دیگری را وعده می‌دهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنی‌امیّه چیره شدند. سران بنی‌امیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندان‌ها در اسارت از بین رفتند، مانند [[عبداللَّه بن علی]] و ابی‌العباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند<ref>ابن‌ ابی‌ الحدید، شرح نهج‌ البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح‌ خطبه ۱۰۰.</ref>.
خط ۳۲۶: خط ۳۲۶:
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
[[پرونده:9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|]]
:::::: پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب ''[[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]]'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
:::::: پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب ''[[دانشنامه امام علی (کتاب)|دانشنامه امام علی]]'' در پاسخ به این پرسش آورده است:
::::::«حضرت [[امیر]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«لَقَدْ عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَاب»}}<ref> [[رسول خدا]]{{صل}} مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابی هزار باب دیگر باز می‌کند؛ خصال صدوق ج۲ ص ۱۷۶.</ref> شیخ [[سلیمان بلخی]] در کتاب ینابیع المودة می‌نویسد که [[علی]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سلونی عن اسرار الغیوب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین»}}<ref>درباره اسرار غیب‌ها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم؛ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۶۹.</ref> و باز نوشته‌اند که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلی{{ع}} اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و [[علی]]{{ع}} در آن یک جزء هم اعلم مردم است<ref>ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۷۰ و کشف الغمه ص ۳۳.</ref> و از [[ابن عباس]] روایت شده است که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَعْلَمُ أُمَّتِي وَ أَقْضَاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي‏»}}<ref>[[علی بن ابیطالب]] دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داوری کردن است؛ ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] که از دانشمندان بزرگ [[اهل سنت]] بوده و [[نهج البلاغه]] را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامی از [[علی]]{{ع}} تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغ‌ترین وجهی ایراد نموده است. [[علی]]{{ع}} صریحا فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}}<ref>بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref>. و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن می‌شود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آن حضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائی بغیر از وی از کسی دیده و شنیده نشده است چنانکه [[ابن ابی الحدید]] در شرح [[نهج البلاغه]] گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدی از صحابه و علماء نگفته {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}} مگر [[علی بن ابیطالب]]<ref>کفایة الخصام ص ۶۷۳، شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۷۷.</ref>. علماء و مورخین از عامه و خاصه نوشته‌اند که [[علی]]{{ع}} فرمود {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}}<ref> بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref> بخدا سوگند اگر بر مسند فتوی بنشینم در میان اهل [[تورات]] باحکام تورات فتوی دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگر خداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند علی راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوی داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را در زیر خاک بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیه‌های قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر می‌دهم<ref>ینابیع المودة ص ۷۴، ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۴، امالی صدوق مجلس ۵۵ حدیث ۱.</ref>. [[علی]]{{ع}} همیشه آرزومند بود که صاحب کمالی پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و می‌فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«ان ههنا لعلما جما»}}<ref>در سینه من دریای خروشان علم در تموج است ولی افسوس که کسی استعداد فهم آنرا ندارد.</ref>. <ref>[http://lib.eshia.ir/71808/1/1253 دانشنامه امام علی، ج۱، ص۱۲۵۳]</ref>
::::::«حضرت [[امیر]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«لَقَدْ عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَاب»}}<ref> [[رسول خدا]]{{صل}} مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابی هزار باب دیگر باز می‌کند؛ خصال صدوق ج۲ ص ۱۷۶.</ref> شیخ [[سلیمان بلخی]] در کتاب ینابیع المودة می‌نویسد که [[علی]]{{ع}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سلونی عن اسرار الغیوب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین»}}<ref>درباره اسرار غیب‌ها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم؛ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۶۹.</ref> و باز نوشته‌اند که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلی{{ع}} اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و [[علی]]{{ع}} در آن یک جزء هم اعلم مردم است<ref>ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۷۰ و کشف الغمه ص ۳۳.</ref> و از [[ابن عباس]] روایت شده است که [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود:{{عربی|اندازه=150%|«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَعْلَمُ أُمَّتِي وَ أَقْضَاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي‏»}}<ref>[[علی بن ابی طالب]] دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داوری کردن است؛ ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۱.</ref>. [[ابن ابی الحدید]] که از دانشمندان بزرگ [[اهل سنت]] بوده و [[نهج البلاغه]] را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامی از [[علی]]{{ع}} تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغ‌ترین وجهی ایراد نموده است. [[علی]]{{ع}} صریحا فرمود:{{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}}<ref>بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref>. و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن می‌شود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آن حضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائی بغیر از وی از کسی دیده و شنیده نشده است چنانکه [[ابن ابی الحدید]] در شرح [[نهج البلاغه]] گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدی از صحابه و علماء نگفته {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}} مگر [[علی بن ابی طالب]]<ref>کفایة الخصام ص ۶۷۳، شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۷۷.</ref>. علماء و مورخین از عامه و خاصه نوشته‌اند که [[علی]]{{ع}} فرمود {{عربی|اندازه=150%|« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي‏‏»}}<ref> بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.</ref> بخدا سوگند اگر بر مسند فتوی بنشینم در میان اهل [[تورات]] باحکام تورات فتوی دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوریکه اگر خداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند علی راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوی داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را در زیر خاک بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیه‌های قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر می‌دهم<ref>ینابیع المودة ص ۷۴، ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۴، امالی صدوق مجلس ۵۵ حدیث ۱.</ref>. [[علی]]{{ع}} همیشه آرزومند بود که صاحب کمالی پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و می‌فرمود: {{عربی|اندازه=150%|«ان ههنا لعلما جما»}}<ref>در سینه من دریای خروشان علم در تموج است ولی افسوس که کسی استعداد فهم آنرا ندارد.</ref>. <ref>[http://lib.eshia.ir/71808/1/1253 دانشنامه امام علی، ج۱، ص۱۲۵۳]</ref>
{{پایان جمع شدن}}
{{پایان جمع شدن}}


۲۱۸٬۱۴۸

ویرایش