ایمان در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'زوال' به 'زوال') |
جز (جایگزینی متن - 'صرف' به 'صرف') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
##مراد در این [[حدیث]]، [[اسلام]] است که غیر از [[ایمان]] است<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ##مراد در این [[حدیث]]، [[اسلام]] است که غیر از [[ایمان]] است<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ||
##آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] کرده بودند، امّا [[ایمان]] از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه [[منافق]] باید [[مؤمن]] واقعی باشد، در حالی که از [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[منافق]] [[مؤمن]] نیست<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ##آیۀ {{متن قرآن|قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا}}<ref>«تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.</ref> این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه [[اعراب]] [[اقرار زبانی]] کرده بودند، امّا [[ایمان]] از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه [[منافق]] باید [[مؤمن]] واقعی باشد، در حالی که از [[ضروریات دین]] [[اسلام]] است که [[منافق]] [[مؤمن]] نیست<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ||
# [[ایمان]]، [[معرفت]] و [[شناخت]]: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، [[حدیث]] «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»<ref>نهج البلاغه، خطبه اوّل.</ref> است. در رد این دیدگاه به [[آیات قرآن]] [[استدلال]] شده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ}}<ref>«همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، با اینکه [[معرفت یقینی]] داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که | # [[ایمان]]، [[معرفت]] و [[شناخت]]: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، [[حدیث]] «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»<ref>نهج البلاغه، خطبه اوّل.</ref> است. در رد این دیدگاه به [[آیات قرآن]] [[استدلال]] شده است: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ}}<ref>«همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، با اینکه [[معرفت یقینی]] داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف [[معرفت]]، [[ایمان]] نیست | ||
# [[ایمان]]، انجام همه [[طاعات]] از [[واجبات]] و [[مستحبات]] و اجتناب از [[محرمات]]: ادلۀ این گروه عبارت است از: | # [[ایمان]]، انجام همه [[طاعات]] از [[واجبات]] و [[مستحبات]] و اجتناب از [[محرمات]]: ادلۀ این گروه عبارت است از: | ||
##فاعل [[حرام]] و تارک [[واجب]] [[خوار]] و [[ذلیل]] است و هیچ مؤمنی [[خوار]] نیست، پس هیچ فاعل [[حرام]] و ترک کننده [[واجب]] [[مؤمن]] نیست. در رد این [[دلیل]] گفته شده است: آیاتی که به آنها برای [[اثبات]] صغری و کبری [[استدلال]] شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از [[ادله]] نظریه اوّل که دلالت بر جدایی [[ایمان]] و عمل میکرد، این قول را رد میکند. | ##فاعل [[حرام]] و تارک [[واجب]] [[خوار]] و [[ذلیل]] است و هیچ مؤمنی [[خوار]] نیست، پس هیچ فاعل [[حرام]] و ترک کننده [[واجب]] [[مؤمن]] نیست. در رد این [[دلیل]] گفته شده است: آیاتی که به آنها برای [[اثبات]] صغری و کبری [[استدلال]] شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از [[ادله]] نظریه اوّل که دلالت بر جدایی [[ایمان]] و عمل میکرد، این قول را رد میکند. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
*پیوندهای نسبتاً تنگاتنگی بین مفهوم [[ایمان]] و پارهای مفاهیم بنیادی دیگر در [[قرآن]]، موجب شده [[فهم]] معنای آن بدون بررسی این [[روابط]] امکانپذیر نباشد. برخی از این موارد عبارتاند از: | *پیوندهای نسبتاً تنگاتنگی بین مفهوم [[ایمان]] و پارهای مفاهیم بنیادی دیگر در [[قرآن]]، موجب شده [[فهم]] معنای آن بدون بررسی این [[روابط]] امکانپذیر نباشد. برخی از این موارد عبارتاند از: | ||
# '''[[ایمان]] و [[شناخت]]''': صورت [[ذهنی]] یک شیء نزد فرد را [[علم]] مینامند که به دو گونۀ [[تصور]] و [[تصدیق]] است. هرگاه صورت [[ذهنی]] چیزی در [[عقل]] با اعتراف و [[اذعان]] و [[حکم]] به آن همراه باشد، گونه دوم [[علم]] پدید آمده است. بر پایه همین تعریف، برخی [[معتقد]] شدهاند میان [[تصدیق]] و [[ایمان]] تفاوت وجود دارد و در صورت [[همراهی]] [[تصدیق]] با [[التزام عملی]]، [[ایمان]] حاصل میشود. با این بیان، [[تصدیق]] با ضد [[ایمان]] نیز قابل جمع خواهد بود: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى}}<ref>«به راستی آنان که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند بازداشتند و با پیامبر پس از آنکه رهنمود برای آنان روشن شد» سوره محمد، آیه ۳۲.</ref>، در این [[آیه]] تبیّن [[هدایت]] به معنای شناختن [[حقیقت]] و پی بردن به [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} با [[کفر]] و [[امتناع]] از [[پذیرش]] [[دین خدا]] جمع شده است. در نظرگاه [[اسلامی]]، [[علم]] [[روشنایی]] میبخشد و [[توانایی]] میآفریند و [[ایمان]]، [[عشق]] میآورد و [[امید]] میدهد. [[علم]] ابزار میسازد و [[ایمان]]، مقصد میآفریند. [[علم]] سرعت میدهد و [[ایمان]] جهت را مینماید. میان [[علم]] و [[ایمان]]، تضادی نیست و بلکه مکمل و همراه و [[یار]] یکدیگرند. [[علم]] و [[ایمان]] از نیازهای بنیادی انساناند و هیچ یک بر جای دیگری نمیتواند بنشیند. در [[تاریخ]] [[انسان]]، جدایی [[علم]] و [[ایمان]] زیانهای هنگفتی به بار آورده است. [[ایمان]] در پرتو [[علم]]، [[قدر]] مییابد و از [[خرافه]] و [[خیال]] پردازی و گزافه و [[تحجر]] و تصلب در [[امان]] میماند. [[علم]] نیز بدون [[ایمان]] تیغ دست زنگی مست میشود و ابزار [[هوا و هوس]] و بزهکاری و تبهکاری. بدینسان، [[علم]] و [[ایمان]] در [[آیین اسلام]] جداییناپذیرند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۸-۱۴۹.</ref>. | # '''[[ایمان]] و [[شناخت]]''': صورت [[ذهنی]] یک شیء نزد فرد را [[علم]] مینامند که به دو گونۀ [[تصور]] و [[تصدیق]] است. هرگاه صورت [[ذهنی]] چیزی در [[عقل]] با اعتراف و [[اذعان]] و [[حکم]] به آن همراه باشد، گونه دوم [[علم]] پدید آمده است. بر پایه همین تعریف، برخی [[معتقد]] شدهاند میان [[تصدیق]] و [[ایمان]] تفاوت وجود دارد و در صورت [[همراهی]] [[تصدیق]] با [[التزام عملی]]، [[ایمان]] حاصل میشود. با این بیان، [[تصدیق]] با ضد [[ایمان]] نیز قابل جمع خواهد بود: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى}}<ref>«به راستی آنان که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند بازداشتند و با پیامبر پس از آنکه رهنمود برای آنان روشن شد» سوره محمد، آیه ۳۲.</ref>، در این [[آیه]] تبیّن [[هدایت]] به معنای شناختن [[حقیقت]] و پی بردن به [[نبوت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} با [[کفر]] و [[امتناع]] از [[پذیرش]] [[دین خدا]] جمع شده است. در نظرگاه [[اسلامی]]، [[علم]] [[روشنایی]] میبخشد و [[توانایی]] میآفریند و [[ایمان]]، [[عشق]] میآورد و [[امید]] میدهد. [[علم]] ابزار میسازد و [[ایمان]]، مقصد میآفریند. [[علم]] سرعت میدهد و [[ایمان]] جهت را مینماید. میان [[علم]] و [[ایمان]]، تضادی نیست و بلکه مکمل و همراه و [[یار]] یکدیگرند. [[علم]] و [[ایمان]] از نیازهای بنیادی انساناند و هیچ یک بر جای دیگری نمیتواند بنشیند. در [[تاریخ]] [[انسان]]، جدایی [[علم]] و [[ایمان]] زیانهای هنگفتی به بار آورده است. [[ایمان]] در پرتو [[علم]]، [[قدر]] مییابد و از [[خرافه]] و [[خیال]] پردازی و گزافه و [[تحجر]] و تصلب در [[امان]] میماند. [[علم]] نیز بدون [[ایمان]] تیغ دست زنگی مست میشود و ابزار [[هوا و هوس]] و بزهکاری و تبهکاری. بدینسان، [[علم]] و [[ایمان]] در [[آیین اسلام]] جداییناپذیرند<ref>ر.ک: [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۴۸-۱۴۹.</ref>. | ||
# '''[[ایمان]] و [[یقین]]''': [[یقین]] نوعی [[تصدیق]] و [[اعتقاد جزمی]] است که احتمال [[کذب]] در آن نمیرود. با استناد به آیاتی که میان [[اهل]] [[ایمان]] و [[یقین]] تمایز نهاده است، میتوان به دوگانگی [[ایمان]] و [[یقین]] نیز [[حکم]] کرد: {{متن قرآن|إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«بیگمان در آسمانها و زمین برای مؤمنان نشانههایی است و در آفرینش شما و جنبندگانی که (خداوند روی زمین) میپراکند نشانههایی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۳ ـ ۴</ref>. [[مؤمنان]] در [[آیه]] کسانی هستند که با استفاده از [[آیات]] و نشانههای آفاقی، [[خدا]] و پیامبرش را [[تصدیق]] میکنند؛ ولی [[اهل یقین]] با [[تدبر]] و [[تفکر]] در [[آفرینش]] خودشان و دیگر جانداران روی [[زمین]] به [[یقین]] میرسند. در مورد کاربرد "ایقان" به جای "[[ایمان]]" در [[آیه]]: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ}}<ref>«و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستادهاند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.</ref> گفته شده [[تقوا]] با [[ایمان]] | # '''[[ایمان]] و [[یقین]]''': [[یقین]] نوعی [[تصدیق]] و [[اعتقاد جزمی]] است که احتمال [[کذب]] در آن نمیرود. با استناد به آیاتی که میان [[اهل]] [[ایمان]] و [[یقین]] تمایز نهاده است، میتوان به دوگانگی [[ایمان]] و [[یقین]] نیز [[حکم]] کرد: {{متن قرآن|إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«بیگمان در آسمانها و زمین برای مؤمنان نشانههایی است و در آفرینش شما و جنبندگانی که (خداوند روی زمین) میپراکند نشانههایی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۳ ـ ۴</ref>. [[مؤمنان]] در [[آیه]] کسانی هستند که با استفاده از [[آیات]] و نشانههای آفاقی، [[خدا]] و پیامبرش را [[تصدیق]] میکنند؛ ولی [[اهل یقین]] با [[تدبر]] و [[تفکر]] در [[آفرینش]] خودشان و دیگر جانداران روی [[زمین]] به [[یقین]] میرسند. در مورد کاربرد "ایقان" به جای "[[ایمان]]" در [[آیه]]: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ}}<ref>«و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستادهاند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.</ref> گفته شده [[تقوا]] با [[ایمان]] صرف کامل نمیشود، بلکه باید همراه [[یقین]] باشد تا هیچگونه [[فراموشی]] در پی نیاید. [[اهل یقین]] در این معنا، اصطلاحی است [[قرآنی]] که بر کمال [[ایمان]] دلالت دارد، افزون بر این، مفهوم [[ایمان]] با معنای لغوی [[یقین]] نیز تفاوت دارد که از [[آیه]] ۱۴ [[سوره نمل]] این تفاوت به خوبی روشن است. در این [[آیه]] آمده است گروهی با وجود [[یقین]] به نشانههای [[الهی]] آنها را از روی [[ظلم]] و [[سرکشی]] [[انکار]] کردند: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref>.<ref>ر.ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۲.</ref> | ||
# '''[[ایمان]] و عمل''': در بسیاری از [[آیات قرآن]]، هرگاه سخن از [[ایمان]] به میان آمده اشارهای به [[همراهی]] آن با [[عمل صالح]] شده است: {{متن قرآن|وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ}}<ref>«و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ}}<ref>«و امّا پاداش آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۵۷.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ}}<ref>«کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.</ref>، با توجه به عطف [[عمل صالح]] بر [[ایمان]] و [[لزوم]] تغایر معطوف با معطوف علیه، به نظر میرسد [[ایمان]] غیر از عمل باشد. [[ایمان]] غیر از عمل است و نشانۀ [[صدق]] و [[حقانیت]] [[ایمان]] بوده، [[ایمان]] به مثابه پایه و [[عمل صالح]] به عنوان بنایی برای ورود به [[بهشت]] و برخورداری از [[اجر]] و [[فوز]] [[الهی]] است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ}}<ref>«کسانی که نماز را بر پا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند آنانند که به راستی مؤمنند؛ آنها نزد پروردگارشان پایهها و آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۳ ـ ۴</ref>.<ref>ر.ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۳.</ref> | # '''[[ایمان]] و عمل''': در بسیاری از [[آیات قرآن]]، هرگاه سخن از [[ایمان]] به میان آمده اشارهای به [[همراهی]] آن با [[عمل صالح]] شده است: {{متن قرآن|وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ}}<ref>«و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۲۵.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ}}<ref>«و امّا پاداش آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۵۷.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ}}<ref>«کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.</ref>، با توجه به عطف [[عمل صالح]] بر [[ایمان]] و [[لزوم]] تغایر معطوف با معطوف علیه، به نظر میرسد [[ایمان]] غیر از عمل باشد. [[ایمان]] غیر از عمل است و نشانۀ [[صدق]] و [[حقانیت]] [[ایمان]] بوده، [[ایمان]] به مثابه پایه و [[عمل صالح]] به عنوان بنایی برای ورود به [[بهشت]] و برخورداری از [[اجر]] و [[فوز]] [[الهی]] است: {{متن قرآن|الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ}}<ref>«کسانی که نماز را بر پا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند آنانند که به راستی مؤمنند؛ آنها نزد پروردگارشان پایهها و آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۳ ـ ۴</ref>.<ref>ر.ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۳.</ref> | ||
# '''[[ایمان]] و [[شرک]]''': گرچه [[ایمان]] مستلزم [[تصدیق]] [[خداوند متعال]] و [[نبوت]] فرستادگان و [[کتابهای آسمانی]] و دیگر ارکان [[دینی]] است و با [[شرک]] [[سازگاری]] ندارد؛ اما در برخی از [[آیات]] نشانههایی از جمع میان [[ایمان]] و نوعی [[شرک]] یافت میشود: {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref>. این [[شرک]] که از آن به «[[شرک]] خفیّ» تعبیر میشود هم ممکن است در عمل به صورت [[نافرمانی]] ظاهر شود و هم در [[فکر]] و [[عقیده]] به صورت [[شک و تردید]] در برخی از [[صفات الهی]]، بر این اساس همچنانکه [[ایمان]] از نظر بسیاری دارای مراتب و درجاتی است، [[شرک]] نیز مراتبی دارد. مفهوم [[شفا بودن قرآن]] نیز ناظر به برطرف کردن شکها و شبهههایی است که [[اعتقادات]] [[مؤمنان]] را [[هدف]] قرار داده است، بنابراین گرچه برخی از [[درجات ایمان]] به هیچ وجه با برخی از مراتب [[شرک]] قابل جمع نیست، با این حال برخی از [[مراتب ایمان]] به گونهای آمیخته به نوعی از [[شرک خفی]] است<ref>ر.ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۴.</ref>. | # '''[[ایمان]] و [[شرک]]''': گرچه [[ایمان]] مستلزم [[تصدیق]] [[خداوند متعال]] و [[نبوت]] فرستادگان و [[کتابهای آسمانی]] و دیگر ارکان [[دینی]] است و با [[شرک]] [[سازگاری]] ندارد؛ اما در برخی از [[آیات]] نشانههایی از جمع میان [[ایمان]] و نوعی [[شرک]] یافت میشود: {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref>. این [[شرک]] که از آن به «[[شرک]] خفیّ» تعبیر میشود هم ممکن است در عمل به صورت [[نافرمانی]] ظاهر شود و هم در [[فکر]] و [[عقیده]] به صورت [[شک و تردید]] در برخی از [[صفات الهی]]، بر این اساس همچنانکه [[ایمان]] از نظر بسیاری دارای مراتب و درجاتی است، [[شرک]] نیز مراتبی دارد. مفهوم [[شفا بودن قرآن]] نیز ناظر به برطرف کردن شکها و شبهههایی است که [[اعتقادات]] [[مؤمنان]] را [[هدف]] قرار داده است، بنابراین گرچه برخی از [[درجات ایمان]] به هیچ وجه با برخی از مراتب [[شرک]] قابل جمع نیست، با این حال برخی از [[مراتب ایمان]] به گونهای آمیخته به نوعی از [[شرک خفی]] است<ref>ر.ک: [[ابوالفضل روحی|روحی، ابوالفضل]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ص ۱۹۴.</ref>. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
* [[ایمان]] و [[اسلام]] به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است و [[اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[خشوع]]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو [[اختلاف]] وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از: | * [[ایمان]] و [[اسلام]] به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا [[ایمان]] در لغت به معنای [[تصدیق]] است و [[اسلام]] به معنای [[انقیاد]] و [[خشوع]]، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو [[اختلاف]] وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از: | ||
#برخی قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] یکی است، [[ادله]] ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از: | #برخی قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] یکی است، [[ادله]] ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از: | ||
## [[اسلام]] و [[ایمان]] هر دو در [[شرع اسلام]]، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که [[شایسته]] مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این [[دلیل]] درست نیست، زیرا | ## [[اسلام]] و [[ایمان]] هر دو در [[شرع اسلام]]، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که [[شایسته]] مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این [[دلیل]] درست نیست، زیرا صرف برای [[مدح]] بودن دو واژه [[دلیل]] بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب [[مدح]]، امور متعددی میتواند باشد<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ||
##بر اساس آیۀ {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶</ref> اگر [[ایمان]] و [[اسلام]] به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: [[آیه]] و [[استدلال]] مرتبط با آن تساوی کلی [[ایمان]] و [[اسلام]] را ثابت نمیکند بلکه حداکثر [[اجتماع]] [[اسلام]] و [[ایمان]] در برخی موارد [[اثبات]] میشود<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ##بر اساس آیۀ {{متن قرآن|فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶</ref> اگر [[ایمان]] و [[اسلام]] به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: [[آیه]] و [[استدلال]] مرتبط با آن تساوی کلی [[ایمان]] و [[اسلام]] را ثابت نمیکند بلکه حداکثر [[اجتماع]] [[اسلام]] و [[ایمان]] در برخی موارد [[اثبات]] میشود<ref>ر.ک: [[سید محمد عالمی|عالمی، سید محمد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ص۹۸.</ref>. | ||
#عدۀ دیگری قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] با هم تغایر دارند: [[اسلام]] اعم از [[ایمان]] است و هر مؤمنی [[مسلمان]] است ولی هر [[مسلمانی]] [[مؤمن]] نیست. ادلۀ این گروه نیز عبارت است از: | #عدۀ دیگری قائلند [[اسلام]] و [[ایمان]] با هم تغایر دارند: [[اسلام]] اعم از [[ایمان]] است و هر مؤمنی [[مسلمان]] است ولی هر [[مسلمانی]] [[مؤمن]] نیست. ادلۀ این گروه نیز عبارت است از: |
نسخهٔ ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۲۷
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ایمان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
چیستی ایمان
- ایمان در لغت به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۱]. تصدیق کردن خبر کسی بر اثر اطمینان یافتن از صحت و عدم کذب آن و از بین رفتن ترس، اضطراب و وحشت از دیگر معانی کاربردی آن است. دستیابی انسان به آرامش و اطمینان با اعتقاد به خدا و تصدیق او احتمالا سبب استفاده از "امن" برای مفهوم ایمان بوده است[۲].
- اما در اصطلاح به سه معنا به کار رفته است:
- در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در دل او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد[۳]. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۴].
- ایمان در اصطلاح دینی عبارت است از گرایشهای درونی انسان که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بنابراین، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف علم ـ به میل قلبی و اختیار است و از این رو میتوان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۵].
- در اصطلاحی رایج در روایات شیعی، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین(ع) و ائمه(ع) است و مؤمن به معنای شیعه به کار میرود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت(ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف ولایت عترت به شمار رفته است. حتی در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل مجتهد، قاضی، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمنند مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت، فرمان الهی است و اطاعت از امامان، واجب خدایی است و امامت ائمه(ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا(ص) است، پس مؤمن واقعی نیز کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان شیعه باشد. امام باقر(ع) میفرماید: «حُبُّنَا إِیمَانٌ وَ بُغْضُنَا کُفْرٌ»[۶]. امام صادق(ع) نیز در مورد آیۀ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۷] روایت میکند پیامبر(ص) به حضرت امیر(ع) فرمود: «آیا میدانی این آیه دربارۀ چه کسانی نازل شده است؟ دربارۀ هرکس که به من ایمان آورد و تصدیق کند و تو را دوست بدارد و خاندان تو را پس از تو دوست بدارد و در برابر تو و امامان پس از تو تسلیم امر باشد»[۸].[۹]
- البته معانی دیگری نیز برای ایمان وجود دارد مانند: باور و عقیده و به تعبیر حضرت علی(ع): «الإیمان معرفة بالقلب و إقرار باللّسان و عمل بالأرکان»[۱۰] و یا اینکه گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده میدانند: «الإیمان إقرار و عمل و الإسلام إقرار بلا عمل»[۱۱].[۱۲]
ماهیت و ارکان ایمان
- اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاههایی را میان دانشمندان پدید آورده است که عبارتاند از:
- ایمان، عمل قلبی است: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر(ص) و آنچه پیامبر(ص) آورده است. مؤمن کسی است که با قلب خود بدانها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدانها استدلال شدهاند، عبارتاند از:
- ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم میآید، که هر دو خلاف اصل است و نمیتوان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود.
- آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ﴾[۱۳] و....
- آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت میکند عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخالتی ندارد، مانند: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۱۴].
- برخی از آیات به کسانی که گناهانی را مرتکب شدهاند، مؤمن گفته است: ﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا﴾[۱۵] و این دلالت میکند عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت میشود[۱۶].
- ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده سخن پیامبر(ص) است: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۱۷]. برخی از نقدهای این نظریه عبارتاند از:
- مراد در این حدیث، اسلام است که غیر از ایمان است[۱۸].
- آیۀ ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾[۱۹] این دیدگاه را رد میکند، زیرا با اینکه اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست[۲۰].
- ایمان، معرفت و شناخت: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ»[۲۱] است. در رد این دیدگاه به آیات قرآن استدلال شده است: ﴿فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ﴾[۲۲]، با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست
- ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات و اجتناب از محرمات: ادلۀ این گروه عبارت است از:
- فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست. در رد این دلیل گفته شده است: آیاتی که به آنها برای اثبات صغری و کبری استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمیکند و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل میکرد، این قول را رد میکند.
- دین و ایمان یکی است و امت اتفاق کردهاند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند.
- ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
- با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی میدانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات میدانند، به این نتیجه میرسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان میدانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است.
- روایات: امام صادق(ع) فرمود: «الْإِیمَانُ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»[۲۳]. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه اینکه اقرار و عمل جزء ایمان باشد.
- ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ﴾[۲۴] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾[۲۵]، شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی میکند. در نقد این دلیل نیز باید دانست: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل، آن را ثابت نمیکند و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست، بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد میکند[۲۶].
چیستی مؤمن
- بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان کردهاند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن ـ نبوت، معاد، امامت و همه آن چیزی که پیامبر اسلام(ص) آورده است ـ باور داشته و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست؛ همان گونه که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست.
- در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم(ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمییابد هر چند اسلام تحقق مییابد. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پایبندی میکند.
- قرآن کریم از ایمان و اهل ایمان بسیار سخن گفته است. در برخی آیات مؤمن راستین کسی است که به خدا و رسول ایمان دارد و اهل شک و تردید نیست و با مال و جان در راه خدا جهاد میکند. روایات بزرگان معصوم(ع) نیز از ایمان و مؤمن بسیار یاد کردهاند. برخی از این روایات سیمای مؤمن آرمانی را ترسیم میکنند[۲۷].
نشانههای ایمان
- آموزههای نهج البلاغه، نشانههای مؤمن را در چهار مرحله میداند:
- ظاهر عمومی و چهره: شادمانی مؤمن در رخسار اوست و اندوه وی در دلش[۲۸].
- قلب: ایمان هیچ بندهای راستین نبُوَد مگر آنکه اطمینانش به آنچه نزد خداست بیش از آن باشد که نزد (خود) اوست[۲۹]، به بیان دیگر اعتماد او به قدرت الهی همواره بیش از داشتههای خود باشد.
- عقل: شرط ایمان و نشانه بارز مؤمن، عقلانیت اوست.
- عمل(شامل گفتار و کردار): زبان او ورای قلبش باشد و سخن او از روی تدبیر[۳۰] و ایمان و عملش از هم جدا نشوند[۳۱].[۳۲]
ایمان در قرآن
- مشتقات "امن" نزدیک به ۹۰۰ بار در قرآن به کار رفته است. آیاتی را که به موضوع ایمان پرداخته است، میتوان در چند گروه دستهبندی کرد:
- برخی از آنها ضرورت ایمان و نقش آن را در حیات دنیوی و اخروی یادآوری میکند: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[۳۳]؛ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾[۳۴].
- دستهای دیگر ویژگیهای مؤمنان را بازگو کرده است: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ...﴾[۳۵]؛ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾[۳۶].
- شماری به پیامدهای بیایمانی پرداخته است: ﴿وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ فَأُولَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ﴾[۳۷].
- در گروهی از آیات نیز میتوان مقوّمات ایمان: ﴿إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا﴾[۳۸]؛ ﴿وَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا﴾[۳۹]؛ متعلقات ایمان: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾[۴۰]؛ آثار ایمان: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾[۴۱]؛ ﴿وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي﴾[۴۲] و موانع ایمان: ﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۴۳] را بازیافت.
- در چند جا نیز ایمان بار معنایی مثبتی ندارد، بلکه به دلبستگی کافران به عقاید باطل خویش اشاره دارد. در این موارد از تعبیر ایمان به باطل بهرهگیری شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ﴾[۴۴]؛ ﴿أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ﴾[۴۵]. همچنین گاهی در قرآن از اسلام به ایمان تعبیر شده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۴۶].[۴۷]
روابط معنایی ایمان
- پیوندهای نسبتاً تنگاتنگی بین مفهوم ایمان و پارهای مفاهیم بنیادی دیگر در قرآن، موجب شده فهم معنای آن بدون بررسی این روابط امکانپذیر نباشد. برخی از این موارد عبارتاند از:
- ایمان و شناخت: صورت ذهنی یک شیء نزد فرد را علم مینامند که به دو گونۀ تصور و تصدیق است. هرگاه صورت ذهنی چیزی در عقل با اعتراف و اذعان و حکم به آن همراه باشد، گونه دوم علم پدید آمده است. بر پایه همین تعریف، برخی معتقد شدهاند میان تصدیق و ایمان تفاوت وجود دارد و در صورت همراهی تصدیق با التزام عملی، ایمان حاصل میشود. با این بیان، تصدیق با ضد ایمان نیز قابل جمع خواهد بود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى﴾[۴۸]، در این آیه تبیّن هدایت به معنای شناختن حقیقت و پی بردن به نبوت حضرت محمد(ص) با کفر و امتناع از پذیرش دین خدا جمع شده است. در نظرگاه اسلامی، علم روشنایی میبخشد و توانایی میآفریند و ایمان، عشق میآورد و امید میدهد. علم ابزار میسازد و ایمان، مقصد میآفریند. علم سرعت میدهد و ایمان جهت را مینماید. میان علم و ایمان، تضادی نیست و بلکه مکمل و همراه و یار یکدیگرند. علم و ایمان از نیازهای بنیادی انساناند و هیچ یک بر جای دیگری نمیتواند بنشیند. در تاریخ انسان، جدایی علم و ایمان زیانهای هنگفتی به بار آورده است. ایمان در پرتو علم، قدر مییابد و از خرافه و خیال پردازی و گزافه و تحجر و تصلب در امان میماند. علم نیز بدون ایمان تیغ دست زنگی مست میشود و ابزار هوا و هوس و بزهکاری و تبهکاری. بدینسان، علم و ایمان در آیین اسلام جداییناپذیرند[۴۹].
- ایمان و یقین: یقین نوعی تصدیق و اعتقاد جزمی است که احتمال کذب در آن نمیرود. با استناد به آیاتی که میان اهل ایمان و یقین تمایز نهاده است، میتوان به دوگانگی ایمان و یقین نیز حکم کرد: ﴿إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۵۰]. مؤمنان در آیه کسانی هستند که با استفاده از آیات و نشانههای آفاقی، خدا و پیامبرش را تصدیق میکنند؛ ولی اهل یقین با تدبر و تفکر در آفرینش خودشان و دیگر جانداران روی زمین به یقین میرسند. در مورد کاربرد "ایقان" به جای "ایمان" در آیه: ﴿وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾[۵۱] گفته شده تقوا با ایمان صرف کامل نمیشود، بلکه باید همراه یقین باشد تا هیچگونه فراموشی در پی نیاید. اهل یقین در این معنا، اصطلاحی است قرآنی که بر کمال ایمان دلالت دارد، افزون بر این، مفهوم ایمان با معنای لغوی یقین نیز تفاوت دارد که از آیه ۱۴ سوره نمل این تفاوت به خوبی روشن است. در این آیه آمده است گروهی با وجود یقین به نشانههای الهی آنها را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا﴾[۵۲].[۵۳]
- ایمان و عمل: در بسیاری از آیات قرآن، هرگاه سخن از ایمان به میان آمده اشارهای به همراهی آن با عمل صالح شده است: ﴿وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾[۵۴]، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ﴾[۵۵]، ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾[۵۶]، با توجه به عطف عمل صالح بر ایمان و لزوم تغایر معطوف با معطوف علیه، به نظر میرسد ایمان غیر از عمل باشد. ایمان غیر از عمل است و نشانۀ صدق و حقانیت ایمان بوده، ایمان به مثابه پایه و عمل صالح به عنوان بنایی برای ورود به بهشت و برخورداری از اجر و فوز الهی است: ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾[۵۷].[۵۸]
- ایمان و شرک: گرچه ایمان مستلزم تصدیق خداوند متعال و نبوت فرستادگان و کتابهای آسمانی و دیگر ارکان دینی است و با شرک سازگاری ندارد؛ اما در برخی از آیات نشانههایی از جمع میان ایمان و نوعی شرک یافت میشود: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ﴾[۵۹]. این شرک که از آن به «شرک خفیّ» تعبیر میشود هم ممکن است در عمل به صورت نافرمانی ظاهر شود و هم در فکر و عقیده به صورت شک و تردید در برخی از صفات الهی، بر این اساس همچنانکه ایمان از نظر بسیاری دارای مراتب و درجاتی است، شرک نیز مراتبی دارد. مفهوم شفا بودن قرآن نیز ناظر به برطرف کردن شکها و شبهههایی است که اعتقادات مؤمنان را هدف قرار داده است، بنابراین گرچه برخی از درجات ایمان به هیچ وجه با برخی از مراتب شرک قابل جمع نیست، با این حال برخی از مراتب ایمان به گونهای آمیخته به نوعی از شرک خفی است[۶۰].
- ایمان و اختیار: قرآن در آیات متعدد از اختیار انسان در پذیرش و عدم پذیرش ایمان سخن گفته است: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ﴾[۶۱]، ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۶۲]، ﴿قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا﴾[۶۳]، ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۶۴]. تصویر قرآن از ایمان به گونهای است که آن را با خواست و ارادۀ خود انسان پیوند میدهد. در برخی آیات اختیار یکی از ملاکهای ارزش گذاری، ایمان دانسته شده و ایمان از روی اکراه یا اجبار بیارزش تلقی شده است: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۶۵]. در این آیه خداوند ایمان را امری اختیاری میداند که اکراهی بر آن وجود ندارد و خود او نیز بندگان را بر این امر اجبار نمیکند، بر همین اساس خداوند در جایی دیگر تنها بازگویی حق را از پیامبر میخواهد؛ تا هر که خواست، ایمان بیاورد و هرکه نخواست، کفر بورزد: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۶۶]. از دیگر آیاتی که در این زمینه میتوان به آنها استناد کرد، آیاتی است که اکراه در دین را نفی کرده: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۶۷] و به اختیاری بودن ایمان تصریح میکند: ﴿إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا﴾[۶۸]؛ که همگی نشان از وجود شرط اختیار برای ایمان دارد و اصولا چون اعتقاد و ایمان از امور قلبی است آدمیان توان ایجاد آن را با اجبار و اکراه ندارند[۶۹].
- ایمان و اسلام: اسلام در قرآن به معانی گوناگونی به کار رفته است؛ گاه به معنای شریعت حضرت محمد(ص): ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾[۷۰]؛ گاه به معنای تسلیم شدن در برابر دستورات الهی است که در این صورت از مراتب ایمان است: ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۷۱]؛ گاه ایمان مرتبهای بالاتر از اسلام به شمار رفته: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۷۲] و گاهی اسلام به مثابه درجهای برتر از ایمان به کار رفته است: ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۷۳]، در مواردی نیز نوعی ترادف میان دو مفهوم ایمان و اسلام برقرار است: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۷۴].[۷۵]
رابطه اسلام و ایمان
- ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا ایمان در لغت به معنای تصدیق است و اسلام به معنای انقیاد و خشوع، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو اختلاف وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از:
- برخی قائلند اسلام و ایمان یکی است، ادله ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از:
- اسلام و ایمان هر دو در شرع اسلام، اسم برای کسانی قرار داده شدهاند که شایسته مدحاند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این دلیل درست نیست، زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب مدح، امور متعددی میتواند باشد[۷۶].
- بر اساس آیۀ ﴿فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾[۷۷] اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمیکند بلکه حداکثر اجتماع اسلام و ایمان در برخی موارد اثبات میشود[۷۸].
- عدۀ دیگری قائلند اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
- لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر میدهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی.
- آیۀ ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾[۷۹] دال بر تغایر است.
- آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف کرده است: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ»[۸۰].
- روایات: امام صادق(ع) میفرماید: «الْإِیمَانَ یُشَارِکُ الْإِسْلَامَ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ»[۸۱].
- گروهی هم میگویند: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است، امّا در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۸۲].[۸۳]
- برخی هم برای اسلام و ایمان مراتبی قائل شده اند:
- نخستین مرتبۀ اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی با ذکر شهادتین است و به دنبال آن اوّلین مرتبه ایمان قرار میگیرد که اعتقاد قلبی اجمالی به شهادتین و عمل به بیشتر احکام اسلام است.
- مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد که تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است.
- پس از مرتبه دوم ایمان، مرتبه سوم اسلام است که سایر قوای حیوانی تسلیم میشود و انسان به جایگاهی میرسد که چنان خدا را عبادت میکند، گویا او را میبیند. به دنبال این مرتبۀ اسلام، مرتب، سوم ایمان قرار دارد، چنانکه خداوند میفرماید: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[۸۴].
- بعد از مرتبۀ سوم ایمان، مرتب، چهارم اسلام قرار دارد که عنایت و موهبت الهی این حقیقت را به او نشان میدهد که مالکیت فقط برای مال خداست و بعد از آن مرتبه چهارم ایمان قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾[۸۵].[۸۶]
اقسام و مراتب ایمان
- ایمان از جهات گوناگون دارای اقسامی است:
- از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم میشود: نوعی از ایمان، ایمانی است مستقرّ که در عمق دلها ثابت و برقرار است و نوع دیگر ایمانی که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان دلها و سینهها در نوسان است[۸۷]. ایمان ثابت، ایمانی است که به حد ملکات نفسانی رسیده و در اعماق جان ریشه دوانده، اما ایمان عاریتی به این درجه از ثبوت نرسیده است.
- از حیث رتبه و مقام، ایمان به قلبی، زبانی و عملی تقسیم شده است[۸۸].
- ایمان در یک تقسیم دیگر به عقلی و قلبی تقسیم شده است: ایمان عقلی، عبارت از مجموعه معارفی است که عقل انسانی به آن یقین پیدا میکند. معارف مربوط به مبدأ، معاد، نبوّت، امامت و... در این شمار است. قرآن کریم به این مجموعه، عنوان عامّ "اسلام" را اطلاق کرده است: ﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[۸۹] و ایمانهای عموم مردم، از همین نوع است. اینگونه از ایمان نیز، بدون تردید آدمی را از مخالفت اوامر الهی باز میدارد. ایمان قلبی نوری الهی و هدایتی ویژه است که برای احیاء قلب انسان و جلا دادن او، از سوی خداوند گسیل و در نفوس مؤمن مستقر میشود. این ایمان، با اجتناب از مراتب ضعیف محرّمات و انجام مراحل پائینتر واجبات، در قلب آغاز و اندک اندک رشد مینماید؛ تا سرانجام با حصول "ایمان قلبی"، آدمی از تمامی محرّمات و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد[۹۰].
متعلقات ایمان
- برخی از معاصران بر این عقیدهاند که متعلَّق ایمان بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه ایمان دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمیتوان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را تعیین کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از ایمان، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین ایمان حقایق متعددی را دربرمیگیرد[۹۱].
- در قرآن موارد زیر جزء متعلقات ایمان قرار داده شده است:
- ایمان به خداوند متعال: خداوند مهمترین متعلَّق ایمان در قرآن کریم است. در برخی از آیات حتی از مؤمنان خواسته شده به خدا ایمان آورند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ﴾[۹۲]. برخی مفسران معتقدند این آیه به تصدیق آنچه مؤمنان به آن اقرار کردهاند دستور میدهد. برخی دیگر ایمان نخست را ایمان اجمالی و دومی را ایمان تفصیلی معنا کردهاند؛ همچنین نقل شده است خداوند با این فرمان از مؤمنان میخواهد به ایمانشان تداوم داده، در آینده نیز مؤمن باشند[۹۳].
- ایمان به غیب: جامع مواردی که ایمان به آنها لازم و ضروری است، ایمان به غیب است: ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۹۴]. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و پیامبران از آن خبر دادهاند غیب گفته میشود و ایمان به غیب شامل ایمان به خدا، فرشتگان، پیامبران، قیامت، بهشت و جهنم و... میشود. البته گاه غیب به موارد خاصی چون خداوند، قرآن، قیام حضرت مهدی(ع) و... تأویل برده شده که اشاره به برخی مصادیق غیب دارد[۹۵].
- ایمان به معاد: قرآن پس از توحید، بیشترین اهمیت را به معاد و آخرت داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونهای که بسیاری از آیات قرآن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله معاد و زندگی اخروی را مطرح کرده است. معاد در قرآن چنان روشن تلقی شده که تنها متجاوزان و گناهکاران از پذیرش آن سر باز میزنند: ﴿وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ﴾[۹۶]؛ همچنین بر اساس آیهای دیگر همگان برپایی قیامت را باور دارند؛ ولی کافران برای اینکه از قید ایمان آزاد شده، بدون هراس از قیامت در سراسر عمر گناه کنند، آن را انکار میکنند: ﴿بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾[۹۷]، با این حال آیات فراوانی نیز با بیان اینکه خداوند، انسانها را بیهوده نیافریده: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ﴾[۹۸] و اشاره به عدم برابری پرهیزگاران و پلیدکاران: ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾[۹۹] به نوعی بر اثبات معاد دلیل اقامه میکند. بر پایه برخی آیات دیگر، انکار آخرت به انکار خداوند: ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۱۰۰]، انکار حق و استکبار: ﴿فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾[۱۰۱] و... میانجامد[۱۰۲].
- ایمان به پیامبران و کتابهای آسمانی: ایمان به پیامبران از چنان اهمیتی در قرآن برخوردار است که در آیات متعددی در پی ایمان به خداوند ذکرشده است: ﴿فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ﴾[۱۰۳]، ﴿وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي﴾[۱۰۴]. همچنین بر اساس آیات قرآنی، ایمان به همۀ پیامبران و کتابهای آسمانی و پرهیز از تجزیۀ باور به آنان ضروری است: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾[۱۰۵].
- ایمان به فرشتگان: اعتقاد به فرشتگان از دیگر اصول ایمانی است که در قرآن آمده و در کنار ایمان به خدا و جهان آخرت، لازم شمرده شده است: ﴿وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ﴾[۱۰۶]، ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ﴾[۱۰۷].[۱۰۸]
- در روایات نیز متعلقاتی که برای ایمان بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن»[۱۰۹].[۱۱۰]
- نکتهای دیگر اینکه متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان میآورد: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ﴾[۱۱۱]، همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم(ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است»[۱۱۲].[۱۱۳]
زوال پذیری ایمان
- آیات قرآن: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا﴾[۱۱۴].
- تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن میکند.
- وجود مرتدان در تاریخ.
- اما عده ای هم میگویند زوال ایمان ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کردهاند مانند:
- ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد.
- در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان میکند، مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی و نیز احکامی که در شریعت آمده نهایت دلالتاش این است، کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری میشود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است.
- نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال ایمان: شرط استحقاق ثواب، باقی ماندن بر ایمان تا فرا رسیدن مرگ است و دست برداشتن از ظاهر آیات با اعتبارهای عقلی و احتمالهای بدون پشتوانه درست نیست.
- حق این است که اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاههایی که عمل را ایمان یا جزء ایمان میداند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی میداند نیز امکان زوال ایمان وجود دارد، زیرا معرفت امر نظری است و با ایجاد شبهه و شک در مقدمات آن، یقین و معرفت نیز زایل میشود[۱۱۵].
افزایش و کاهش ایمان
- کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل میدانند، معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایماناند، زیرا در اثر افزایش اعمال، ایمان زیاد و در اثر کاهش آن ایمان هم کم میشود، اما کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین میدانند، منکر افزایش و کاهش ایمان هستند.
- ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان:
- ایمان را چه تصدیق به معنای علم و چه التزام قلبی بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را میپذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی.
- اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم میآید ایمان همل امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد و این قطعاً باطل است، پس عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است.
- آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت میکند: ﴿لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ﴾[۱۱۶]، ﴿وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا﴾[۱۱۷]. در روایات نیز تصریح بر افزایش و کاهش ایمان شده است: امام صادق(ع) میفرماید: «إِنَ الْإِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر»[۱۱۸].[۱۱۹]
- ایمان یعنی تصدیق رسول در اموری که علم ضروری به آن داریم و این تصدیق بسیط بوده و تفاوتی نمیکند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمییابد[۱۲۰]. در جواب گفته شده است این سخن که تصدیق، زیاده و نقصان نمیپذیرد ادعای بدون دلیل است، زیرا برخی از ایمان هاست که ثابت و محکم است اما برخی دیگر به کمترین شبهه ای از بین میرود.
- آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان میکنند، تأویل کردهاند بدین صورت که:
- مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف.
- مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل میشد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان میآوردند.
- مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است.
- اما در پاسخ به این دلیل نیز گفته شده است:
- تأویل اوّل لازمهاش این است، کسی که ایمان کامل را به دست نیاورده باشد، به صورت حقیقی و واقعی هم مؤمن و هم کافر باشد و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست.
- امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی ایمان را در آیه، غایت تشریع و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلبهای مؤمنان؛
- تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را میپذیرد[۱۲۱].
تقلید در ایمان
- فقهای اهل سنت، تقلید در ایمان را درست میدانند اما معتزله، اشاعره و امامیه آن را صحیح نمیدانند. برخی ادلۀ صحت تقلید در ایمان عبارت است از:
- ایمان همان تصدیق است و این تصدیق وجود پیدا کرده است بدون اینکه با آنچه که موجب کفر است مقارن باشد. منتها باید دانست: درست که ایمان همان تصدیق است، لکن تصدیق مبتنی بر معرفت است و در تقلید حصول معرفت وجود ندارد.
- در آیات قرآن از جدال در آیات الهی نهی شده است: ﴿مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[۱۲۲] و تفکر باب جدال را میگشاید، پس جایز نیست. اما باید دانست هر گونه جدال مقصود نیست، بلکه مراد جدال به باطل است به دلیل: ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾[۱۲۳]؛ نه جدال به حق که به آن امر شده است: ﴿وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[۱۲۴].[۱۲۵]
- اما برخی از ادلۀ عدم صحت تقلید نیز عبارتاند از:
- آیات قرآن: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ﴾[۱۲۶]. از سوی دیگر در آیات بسیاری انسانها به تفکر فرا خوانده شدهاند.
- اگر تقلید باطل نباشد، آوردن معجزات از سوی پیامبران در حکم عبث است.
- در مجموع میتوان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست و به تسلسل میانجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، میتوان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز و در اصول آن جایز نیست[۱۲۷].
فواید ایمان
- ایمان به خدا و رسول در کنار جهاد در راه خدا، سرمایۀ رستگاری و رهایی از عذاب دردناک دوزخ و موجب آمرزش گناهان و وارد شدن به بهشت است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۱۲۸].
- ایمان موجب هدایت به راه مستقیم میشود: ﴿فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا﴾[۱۲۹]؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ﴾[۱۳۰]؛ ﴿وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ﴾[۱۳۱]، انسان را از رحمت الهی بهرهمند ساخته: ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ وَفَضْلٍ﴾[۱۳۲]، نورانیتی را در روز قیامت نصیب وی میکند: ﴿يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ﴾[۱۳۳].
- ایمان و تقوا موجب فراهم آمدن برکات آسمانی و زمینی از سوی خداوند میگردد: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ﴾[۱۳۴]
- از فواید ایمان، تسلط بر نفس است که خود از ارکان فضایل اخلاقی است. خداوند بر اثر بصیرتی که مؤمنان از اصحاب رسول اکرم(ص) به حقیقت یافته بودند طمأنینه و آرامشی را بر قلبهای آنان فرو فرستاد: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ﴾[۱۳۵]. یاد خداوند و ذکر او، انسان را از ناراحتیها و طوفانهای روحی باز میدارد: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۱۳۶].
- از جمله فواید ایمان، محبوب شدن مؤمن نزد دیگران است. خداوند در قرآن به ایمان آورندگانی که عمل نیک انجام دهند، وعده داده است که آنان را محبوب دلها قرار دهد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا﴾[۱۳۷]
و آثار بسیار دیگری که در آیات و روایات بدنها اشاره شده است[۱۳۸].
منابع
پانویس
- ↑ کتاب العین: ص ۵۶.
- ↑ ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۷.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۷؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۵۵۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۸.
- ↑ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۶۸ ح ۳۷.
- ↑ «همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهای ایشان با یاد خداوند آرام میگیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ «فِی قَوْلِهِ تَعَالَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)تَدْرِی فِیمَنْ نَزَلَتْ قَالَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ فِیمَنْ صَدَّقَ بِی وَ آمَنَ بِی وَ أَحَبَّکَ وَ عِتْرَتَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ سَلَّمَ لَکَ الْأَمْرَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِک»؛ بحار الأنوار، ج ۲۳، ص ۳۶۷ ح ۳۶.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴.
- ↑ «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «و کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند» سوره بقره، آیه ۸۲.
- ↑ «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه اوّل.
- ↑ «همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۷۷.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۱۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۳۳.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۸.
- ↑ «اما (خداوند) پاداش آن کسان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد و از بخشش خویش به آنان خواهد افزود و اما آنان را که سر، باز زده و سرکشی ورزیدهاند دچار عذابی دردناک خواهد کرد و برای خویش در برابر خداوند یار و یاوری نمییابند» سوره نساء، آیه ۱۷۳.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و هجرت کردهاند و در راه خداوند با مال و جان خود، جهاد ورزیدهاند، نزد خداوند بلند پایگاهترند و آنانند که رستگارند» سوره توبه، آیه ۲۰.
- ↑ «بیگمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند.».. سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ ۹
- ↑ «مؤمنان، تنها آن کسانند که چون یاد خداوند پیش آید دلهاشان بیمناک میشود و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگارشان توکّل میکنند» سوره انفال، آیه ۲.
- ↑ «و اما کسانی را که کفر ورزیدند و آیات ما و دیدار رستخیز را دروغ شمردند در عذاب حاضر میگردانند» سوره روم، آیه ۱۶.
- ↑ «جز آنان که توبه کنند و ایمان آورند و کاری شایسته کنند؛ که آنان به بهشت درمیآیند و هیچ ستم نمیبینند» سوره مریم، آیه ۶۰.
- ↑ «و هر کس که کارهای شایسته کند در حالی که مؤمن باشد از هیچ ستم یا کاستی نمیهراسد» سوره طه، آیه ۱۱۲.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «پس آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره حج، آیه ۵۰.
- ↑ «و آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند به بوستانهایی در آورده میشوند» سوره ابراهیم، آیه ۲۳.
- ↑ «خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
- ↑ و آنان که به باطل ایمان آورده و به خداوند کفر ورزیدهاند» سوره عنکبوت، آیه ۵۲.
- ↑ «آیا باز هم آنان به باطل ایمان میآورند» سوره نحل، آیه ۷۲.
- ↑ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۸۹.
- ↑ «به راستی آنان که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند بازداشتند و با پیامبر پس از آنکه رهنمود برای آنان روشن شد» سوره محمد، آیه ۳۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۸-۱۴۹.
- ↑ «بیگمان در آسمانها و زمین برای مؤمنان نشانههایی است و در آفرینش شما و جنبندگانی که (خداوند روی زمین) میپراکند نشانههایی است برای گروهی که یقین دارند» سوره جاثیه، آیه ۳ ـ ۴
- ↑ «و کسانی که به آنچه بر تو و به آنچه پیش از تو فرو فرستادهاند، ایمان و به جهان واپسین، یقین دارند» سوره بقره، آیه ۴.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۲.
- ↑ «و به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید ده که بوستانهایی خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۲۵.
- ↑ «و امّا پاداش آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند تمام خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۵۷.
- ↑ «کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند خوشا بر آنان و آنان را فرجام نیکوست» سوره رعد، آیه ۲۹.
- ↑ «کسانی که نماز را بر پا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند آنانند که به راستی مؤمنند؛ آنها نزد پروردگارشان پایهها و آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره انفال، آیه ۳ ـ ۴
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۳.
- ↑ «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان میآورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۴.
- ↑ «پس، بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند، و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «بگو: چه بدان (آیات) ایمان آورید چه ایمان نیاورید» سوره اسراء، آیه ۱۰۷.
- ↑ «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «و اگر پروردگارت میخواست، تمام آن کسان که روی زمیناند همگی ایمان میآوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «بیگمان این یک پند است و هر که خواهد راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد» سوره مزمل، آیه ۱۹.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۵.
- ↑ «بیگمان خداوند برای مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن» سوره احزاب، آیه ۳۵.
- ↑ «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۳.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ سوره احزاب، آیه: ۳۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص ۲۵.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «بیگمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳
- ↑ «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میشوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۸.
- ↑ «تازیهای بیاباننشین گفتند: ایمان آوردهایم بگو: ایمان نیاوردهاید بلکه بگویید: اسلام آوردهایم و هنوز ایمان در دلهایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
- ↑ ر.ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۴۳۱-۴۳۲.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۵.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۶.
- ↑ «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم میبخشند» سوره بقره، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۶.
- ↑ «و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمیشمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.
- ↑ «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.
- ↑ «آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ «آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند چون فسادانگیزان در زمین میشماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران میدانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.
- ↑ «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۷.
- ↑ «پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستادهام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۸.
- ↑ «الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه»؛ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آوردهاند و میان هیچ یک از آنها فرق نمیگذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.
- ↑ «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ(ع)وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن»؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ «و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان میافزاید» سوره انفال، آیه ۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمیورزد» سوره غافر، آیه ۴.
- ↑ «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ «و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید میگویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافتهایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمیدانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
- ↑ ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
- ↑ «ای مؤمنان! آیا (میخواهید) شما را به داد و ستدی رهنمون شوم که از عذابی دردناک رهاییتان میبخشد؟ به خدا و پیامبرش ایمان آورید و در راه خداوند با مال و جان خویش جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید تا گناهانتان را بیامرزد و شما را به بهشتهایی که از بن آنها جویبارها روان است و به جایگاههایی پاکیزه در بهشت برین درآورد؛ این همان رستگاری سترگ است» سوره صف، آیه ۱۰ ـ ۱۲
- ↑ «بنابراین، اگر (آنان) به مانند آنچه شما بدان ایمان آوردهاید ایمان آوردند، رهیافتهاند» سوره بقره، آیه ۱۳۷.
- ↑ «پروردگار کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند آنان را به (پاداش) ایمانشان راهنمایی میکند» سوره یونس، آیه ۹.
- ↑ «و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی میکند» سوره تغابن، آیه ۱۱.
- ↑ «اما آن کسان که به خداوند ایمان آوردند و به او چنگ در زدند، (خداوند) آنان را در بخشایش و بخششی از خویش در خواهد آورد» سوره نساء، آیه ۱۷۵.
- ↑ «روزی که مردان و زنان مؤمن را بنگری که فروغشان از جلو و کناره راستشان، پیش میشتابد». سوره حدید، آیه ۱۲.
- ↑ «و اگر مردم آن شهرها ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکتهایی میگشودیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
- ↑ «اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ «همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهای ایشان با یاد خداوند آرام میگیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ «به زودی (خداوند) بخشنده برای آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، (در دلها) مهری خواهد نهاد» سوره مریم، آیه ۹۶.
- ↑ ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۰۰.