دلیل عقلی نصب الهی امام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[نصب الهی امام (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[نصب الهی امام (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==مقدمه==
==ادله عقلی نصب الهی امام==
[[امام]] باید [[معصوم]] باشد؛ یعنی از هر گونه [[گناه]] و اشتباهی مصون باشد، همچنین [[امام]] لازم است [[اعلم]] بوده و از [[علم]] خاصّی برخوردار باشد که [[اشتباه]] در آن راه نداشته باشد. حال چگونه می‌توان فهمید که این ویژگی‌ها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از [[گناهان]] قابل [[مشاهده]] نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در [[خلوت]] انجام شد یا [[گناهان]] [[قلبی]] از قبیل: [[سوءظن]]، [[عجب]] و [[کبر]]، [[کینه]] نسبت به [[بندگان]] [[خداوند]] و... اکنون چه کسی جز [[خدا]] [[قادر]] است شخصی را که واجد [[عصمت]] است و در تمام [[طول عمر]] خود کوچک‌ترین [[گناه]] یا خطایی مرتکب نمی‌شود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوت‌ها [[آگاه]] است و تنها او است که به آنچه در [[دل‌ها]] می‌گذرد عالم است {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref>. همچنین کسی که می‌تواند مصداق [[اعلم]] [[مردم]] را تشخیص دهد که از همه [[اعلم]] باشد. باید توجّه کرد که [[علم امام]] اکتسابی نیست بلکه از سوی [[خداوند]] به او [[افاضه]] می‌شود.
به دلایل عقلی متعددی بر [[انتصابی بودن]] [[امامت]] استدلال شده است که به برخی اشاره می‌‌شود:
 
===[[دلیل لطف]]===  
خلاصه با توجّه به آن‌چه از صفات که ثابت شد باید در [[امام]] باشد، تنها [[خداوند]] [[قادر]] است مصداق [[امام]] را بشناسد، پس تنها او می‌تواند [[امام]] را [[تعیین]] کند<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۸۲.</ref>.
 
==ادله عقلی دال بر [[نصب امام]] ==
به دلایل عقلی متعددی بر [[انتصابی بودن]] [[امامت]] [[حضرت علی]]{{ع}} استدلال شده است که به برخی اشاره می‌‌شود:
===نخست: [[دلیل لطف]]===  
[[دانشمندان]] [[امامیه]] از دیرباز در ضمن [[ادله عقلی]] بر [[ضرورت]] [[نصب امام]] به [[دلیل]] [[لطف]] [[تمسک]] کرده‌اند<ref>مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: {{عربی|أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت}}. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: {{عربی|إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها.}}.</ref> خلاصه [[دلیل]] این است:
[[دانشمندان]] [[امامیه]] از دیرباز در ضمن [[ادله عقلی]] بر [[ضرورت]] [[نصب امام]] به [[دلیل]] [[لطف]] [[تمسک]] کرده‌اند<ref>مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: {{عربی|أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت}}. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: {{عربی|إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها.}}.</ref> خلاصه [[دلیل]] این است:
#'''مقدمه اول:''' [[نصب امام]] [[لطف]] است.
#'''مقدمه اول:''' [[نصب امام]] [[لطف]] است.
#'''مقدمه دوم:''' [[لطف]] بر [[خداوند]] [[حکیم]] - تبارک و تعالی - عقلاً [[واجب]] است.
#'''مقدمه دوم:''' [[لطف]] بر [[خداوند]] [[حکیم]] ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً [[واجب]] است.
#'''نتیجه:''' [[نصب امام]] بر [[خداوند]] [[حکیم]] - تبارک و تعالی - عقلاً [[واجب]] است.
#'''نتیجه:''' [[نصب امام]] بر [[خداوند]] [[حکیم]] ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً [[واجب]] است.
 
'''توضیح:''' [[لطف]] موهبتی است از سوی [[قانون]] گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه [[فرمان]] برداری و [[اطاعت]] از مقررات و [[پرهیز]] از [[نافرمانی]] و [[سرپیچی]] از [[قوانین]] و دوری از ارتکاب [[معصیت]] فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید [[نصب امام]] و [[زمامدار]] و [[پیشوایی]] که [[مکلفان]] را به [[وظایف]] آشنا کرده و با [[ترغیب]] و [[تشویق]] و از سوی دیگر [[تنبیه]] و مجازات درپی استقرار [[عدالت]] و [[هدایت]] [[جامعه]] به [[صلاح]] و [[رستگاری]] باشد، از مصادیق بارز [[لطف]] شمرده می‌‌شود.


[[خداوند]] [[حکیم]] [[انسان]] را برای [[رسیدن به کمال]] از راه [[عبادت]] و [[اطاعت]] از [[تکالیف الهی]] [[آفریده]] است از سوی دیگر تأمین این غرض متوقف بر [[لطف]] و [[موهبت الهی]] در [[نصب امام]] است زیرا بعد از [[ختم رسالت]] و [[نبوت]]، بدون [[امام]] این [[هدف]] [[خداوند]] که رسیدن [[مردم]] به کمال است تأمین نمی‌شود و عدم [[لطف]] [[نقض غرض]] است و [[نقض غرض]] از [[حکیم]] تعالی فبیح و محال است<ref>استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.</ref>.
'''توضیح:''' [[لطف]] موهبتی است از سوی [[قانون]]‌گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه [[فرمان]] برداری و [[اطاعت]] از مقررات و [[پرهیز]] از [[نافرمانی]] و [[سرپیچی]] از [[قوانین]] و دوری از ارتکاب [[معصیت]] فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید [[نصب امام]] و [[زمامدار]] و [[پیشوایی]] که [[مکلفان]] را به [[وظایف]] آشنا کرده و با [[ترغیب]] و [[تشویق]] و از سوی دیگر [[تنبیه]] و مجازات در پی استقرار [[عدالت]] و [[هدایت]] [[جامعه]] به [[صلاح]] و [[رستگاری]] باشد، از مصادیق بارز [[لطف]] شمرده می‌‌شود<ref>استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۱۹-۱۲۳</ref>


با توجه و تامل در این دو مقدمه [[نصب امام]] عقلا لازم و عدم [[نصب امام]] از جانب [[خداوند تعالی]] [[نقض غرض]] و [[قبیح]] و محال است<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۱۹-۱۲۳</ref>.
===قبح بی‌توجهی به نصب امام===  
 
===دوم: [[قبح بی‌توجهی به نصب امام]]===  
[[عقل]] سلیم نمی‌پذیرد که [[نبی اکرم]]{{صل}} با آن همه اهتمام به [[امت اسلامی]]، آنان را بدون [[رهبر]] و [[پیشوا]] رها کند. [[قرآن کریم]] اهتمام و [[دلسوزی]] و ترحم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را این گونه توصیف می‌‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}<ref>«بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.</ref> گویی می‌‌خواهی خود را از [[غم]] و [[اندوه]] به خاطر [[اعمال]] آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار [[ایمان]] نیاورند. و نیز در تلاش بی‌وقفه و [[دلسوزی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت به [[امت اسلامی]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن| طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى}}<ref>«طا،‌ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.</ref>.
[[عقل]] سلیم نمی‌پذیرد که [[نبی اکرم]]{{صل}} با آن همه اهتمام به [[امت اسلامی]]، آنان را بدون [[رهبر]] و [[پیشوا]] رها کند. [[قرآن کریم]] اهتمام و [[دلسوزی]] و ترحم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را این گونه توصیف می‌‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا}}<ref>«بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.</ref> گویی می‌‌خواهی خود را از [[غم]] و [[اندوه]] به خاطر [[اعمال]] آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار [[ایمان]] نیاورند. و نیز در تلاش بی‌وقفه و [[دلسوزی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت به [[امت اسلامی]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن| طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى}}<ref>«طا،‌ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.</ref>.


از سوی دیگر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مشکلات [[آینده]] [[جامعه اسلامی]] را به خوبی [[پیش بینی]] نموده و افتراق و تشتت [[امت]] بعد از خود را به آنان خبر داده است<ref>ر.ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق {{متن حدیث|عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى{{ع}} بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ}}؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.</ref>.
از سوی دیگر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مشکلات [[آینده]] [[جامعه اسلامی]] را به خوبی [[پیش بینی]] نموده و افتراق و تشتت [[امت]] بعد از خود را به آنان خبر داده است<ref>ر.ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق {{متن حدیث|عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى{{ع}} بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ}}؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.</ref>.


بنابراین [[پیامبر]] [[دلسوز]] و مشفق نسبت به [[امت اسلامی]] به [[حکم عقل]] بایا برای [[رهبری]] [[امت]] بعد از خودش [[تدبیر]] و چاره جویی کرده و [[جانشین]] و [[خلیفه]] خود را [[تعیین]] کند.
بنابراین [[پیامبر]] [[دلسوز]] و مشفق نسبت به [[امت اسلامی]] به [[حکم عقل]] باید برای [[رهبری]] [[امت]] بعد از خودش [[تدبیر]] و چاره جویی کرده و [[جانشین]] و [[خلیفه]] خود را [[تعیین]] کند.


این مطلب حکیمانه و موافق [[عقل]] را [[ابن ابی الحدید]] معتزلی هم در ضمن شرح [[خطبه]] ۱۶۲ [[نهج البلاغه]]<ref>{{متن حدیث|و من كلام له{{ع}} لبعض أصحابه و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال{{ع}} يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةِ}}.</ref> از استادش این گونه [[نقل]] می‌‌کند: روا نمی‌دارم که به [[پیامبر]]{{صل}} نسبت دهم امر [[امامت]] را مهمل داشته باشد و [[مردم]] را سرگشته و [[بیهوده]] رها فرماید و حال آنکه هیچ گاه از [[مدینه]] بیرون نمی‌رفت مگر آنکه امیری بر آن می‌‌گماشت و این کار در حالی صورت می‌‌گرفت که [[پیامبر]]{{صل}} زنده بود و از [[مدینه]] هم چندان دور نبود، چگونه ممکن است برای پس از [[مرگ]] - که [[قادر]] به جبران آنچه پیش بیاید نیست - کسی را [[امیر]] نکند<ref>شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۲۴۸-۲۴۹.</ref>.
حاصل سخن اینکه بی‌توجهی و [[مسامحه]] [[پیامبر]]{{صل}} نسبت به امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] برای بعد از خودش به [[حکم عقل]] پذیرفتنی نیست و عدم [[نصب امام]] خلاف [[لطف]] و [[نقض غرض]] محسوب می‌‌شود و [[نقض غرض]] از [[حکیم]] تعالی محال است<ref>غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر.ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۱۹-۱۲۳</ref>


بعد از [[نبی اکرم]]{{صل}} دیگران هم به [[ضرورت عقلی]] و [[لزوم]] [[نصب]] و [[تعیین جانشین]] توجه و تصریح کرده‌اند<ref>عایشه از طریق فرزند عمر برایش پیغام می‌‌فرستند و لزوم نصب جانشین را گوشزد می‌‌کند: {{عربی|یا بنی ابلغ عمر سلامی و قل له لا تدع امه محمد{{صل}} بلا راع استخلف علیهم و لا تدعهم بعدک هملا فانی اخشی علیهم الفتنه فاتی عبدالله فاعلمه الامامه و السیاسه}}. ابن قتیبه الدینوری (م ۲۷۶)، ج ۱، ص ۲۸.</ref>.
===تشخیص صفات امامت در گرو نصب الهی امام===
 
[[امام]] باید [[معصوم]] باشد؛ یعنی از هر گونه [[گناه]] و اشتباهی مصون باشد، همچنین [[امام]] لازم است [[اعلم]] بوده و از [[علم]] خاصّی برخوردار باشد که [[اشتباه]] در آن راه نداشته باشد. حال چگونه می‌توان فهمید که این ویژگی‌ها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از [[گناهان]] قابل [[مشاهده]] نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در [[خلوت]] انجام شد یا [[گناهان]] [[قلبی]] از قبیل: [[سوءظن]]، [[عجب]] و [[کبر]]، [[کینه]] نسبت به [[بندگان]] [[خداوند]] و... اکنون چه کسی جز [[خدا]] [[قادر]] است شخصی را که واجد [[عصمت]] است و در تمام [[طول عمر]] خود کوچک‌ترین [[گناه]] یا خطایی مرتکب نمی‌شود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوت‌ها [[آگاه]] است و تنها او است که به آنچه در [[دل‌ها]] می‌گذرد عالم است {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}}<ref>«و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.</ref>. همچنین کسی که می‌تواند مصداق [[اعلم]] [[مردم]] را تشخیص دهد که از همه [[اعلم]] باشد. باید توجّه کرد که [[علم امام]] اکتسابی نیست بلکه از سوی [[خداوند]] به او [[افاضه]] می‌شود. با توجّه به صفاتی که باید در [[امام]] باشد، تنها [[خداوند]] [[قادر]] است مصداق [[امام]] را بشناسد، پس تنها او می‌تواند [[امام]] را [[تعیین]] کند<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص۸۲.</ref>.
حاصل سخن اینکه بی‌توجهی و [[مسامحه]] [[پیامبر]]{{صل}} نسبت به امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] برای بعد از خودش به [[حکم عقل]] پذیرفتنی نیست و عدم [[نصب امام]] خلاف [[لطف]] و [[نقض غرض]] محسوب می‌‌شود و [[نقض غرض]] از [[حکیم]] تعالی محال است<ref>غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر.ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۱۹-۱۲۳</ref>.
 
==دلیل عقلی نصب الهی امام در مکتب در فرآیند نواندیشی==
[[متکلمان شیعه]] [[دلایل عقلی]] متعددی بر [[لزوم]] [[انتصاب الهی]] و [[نبوی]] برای [[امام]] ارائه کرده‌اند. چند نمونه:
#از حیاتی‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، ایجاد [[انسجام]] و [[اتحاد]] [[جامعه اسلامی]] است. اگر [[انتخاب امام]] به [[مردم]] واگذار شود، با توجه به [[اختلاف]] سلایق و عدم [[وحدت]] کلمه که در هر عصر و [[نسل]]، [[قطعی]] و گریزناپذیر است، [[نقض غرض]] پیش می‌آید و [[فلسفه امامت]] [[باطل]] خواهد شد<ref>الألفین (ترجمه)، ص۸۶.</ref>؛ چنان‌که پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} و با نادیده گرفته شدن [[نص]] و [[نصب پیامبر]] در [[غدیر]]، تشتّت‌ها و تفرقه‌هایی شوم بر جامعه اسلامی [[سایه]] افکند و ده‌ها [[مذهب]] و [[مکتب]] زائید و [[وحدت امت اسلامی]] را تا به امروز آرمانی دست‌نیافتنی کرده است.
#برخی از ویژگی‌های قطعی [[امامت]]، مانند [[عصمت]]، [[علم غیبی]] و [[افضلیت]] که در جای خود [[ثابت]] شده، از امور محسوس نیستند و تشخیص قطعی آنها جز بر [[پروردگار]] و [[پیامبر]] پنهان می‌مانَد. پس [[انتخاب]] است نمی‌تواند تضمین کننده این شروط الزامی و تشخیص دهنده کُنه این صفات باشد و چه بسا نقض غرض شود و به انتخاب [[جاهل]] و [[فاسق]] بینجامد<ref>تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امام‌شناسی، ص۵۴؛ اسرار الحکم، ص۵۱۱.</ref>.
#امامت در [[مکتب تشیع]] از [[ارکان دین]] و از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای [[وحی]] برای [[بشر]] است. در تلقی [[مذاهب]] غیرشیعی نیز اگرچه امامت از [[فروع دین]] است، ولی از [[احکام]] مهم شمرده می‌شود، چون با [[سرنوشت]] [[دینی]] و [[دنیوی]] [[جامعه]] گره می‌خورد. اگر کوچک‌ترین احکام فرعی [[دین]] با [[انتخاب مردم]] [[تعیین]] [[تکلیف]] و مشخص نمی‌شود و هیچ عالم [[شیعی]] یا [[سنی]]، [[رأی]] [[مکلفین]] را [[میزان]] در تشخیص [[احکام شریعت]] نمی‌داند، چگونه در اصل یا [[حکم]] مهمی مثل امامت، [[گزینش]] مردم میزان باشد و [[مشروعیت]] بیافریند؟<ref>الألفین (ترجمه)، ص۸۳.</ref>.
#همان [[منطق]] و فلسفه‌ای که می‌طلبید [[ارسال رسولان]] از سوی [[آسمان]] باشد، می‌طلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و [[وحیانی]] باشد؛ زیرا [[پیامبران]] مؤسس [[شریعت]] بودند و [[اوصیاء]]، [[حافظ]] و [[مفسر]] [[شریعت]] هستند. هر دو [[منصب]] [[نبوت]] و [[وصایت]]، [[ریاست عامه]] بر همه [[مسلمین]] و [[سرپرستی]] امور [[دین]] و دنیاست. چنان که [[عقل]] و نقل، [[انتخاب]] [[نبی]] و [[رسول]] از سوی [[مردم]] را [[باطل]] و [[بیهوده]] می‌داند، [[انتخاب امام]] را نیز همین‌گونه می‌شناسد<ref>امام‌شناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.</ref>؛ همان‌گونه که دست مردم از [[گزینش]] اوصیای [[انبیای پیشین]] نیز کوتاه بود.
#واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب [[مسئولیت]] از خویش، با [[سیره]] [[قطعی]] [[رسول خدا]]{{صل}} ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتدایی‌ترین [[اعمال]] و اموری که در [[سعادت بشر]] دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر [[امامت]]، که [[سرنوشت]] دین و دنیای [[امت]] تا [[پایان تاریخ]] است، [[سهل‌انگاری]] و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آن‌که [[قرآن]]، اهمیت و سرنوشت امامت را با [[رسالت]] گره زد و عدم [[ابلاغ]] آن را باعث بطلان کوشش‌های [[مشقت]] بار [[نبوی]] [[اعلان]] کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref><ref>تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.</ref>.
#با [[انکار]] [[نصب]] و [[نص]]، ناگزیر باید به انتخاب بشری [[پناه]] آورد. این تِز، خلاف [[ضروریات مذهب شیعه]]، برابر با [[نفی]] امامت، عین نفی [[غدیر]] و نفی دیگر مبانی نظری امامت است؛ زیرا اولین و مهمترین [[اختلاف]] [[اهل بیت]] با [[پیروان]] [[شورا]] بر سر همین موضوع بود. [[صحابه]] متعبّد به [[دستورات]] نبوی، [[انتصاب امام]] اول در غدیر را [[فرمان الهی]]، [[واجب]] الإطاعة، [[استمرار]] [[نظام]] [[وحیانی]] و ضامن بقای کتاب و شریعت می‌دانستند و زیر پا نهادن آن را شکستن صریح [[فرمان خدا]] و رسول می‌شمردند، بر خلاف متمرّدان که آشکارا این [[دستور]] را زیر پا نهادند و خود [[پیشوا]] گزیدند.
#در فرض [[نفی]] [[نصب]] ونص [[الهی]] باید پذیرفت که [[امامان شیعه]] با [[انتخاب]] و [[بیعت]] [[شیعیان]]، صاحب [[منصب امامت]] و [[ولایت]] شده‌اند. تناقضی که از این [[تئوری]] [[تولد]] می‌گیرد اینکه کدام [[سند]] [[تاریخی]]، [[شورا]] یا [[اجماع]] یا مانند آن را درباره [[ائمه]] [[روایت]] می‌کند؟ کدام [[امام]] را سراغ دارید که به انتخاب خویش از سوی مأمومین استناد کند؟
#با [[گزینش]] [[مردم]]، [[امامت]] منصبی اعتباری و عُرفی و قراردادی خواهد بود که تمام [[مشروعیت]] خود را مدیون [[شهروندان]] است و از [[مسند]] الهی و [[دینی]] [[سقوط]] خواهد کرد. این سقوط، خلاف فرض اولیه و خلاف اصول و ضروریات [[اعتقادی]] [[شیعی]] است؛ زیرا [[امامیه]] به اتفاق، امامت را همانند [[رسالت]]، منصبی الهی و [[استمرار نبوت]] می‌شمارد.
#در فرض گزینش زمینی امام، احتمال [[خطا]] در انتخاب [[قطعی]] است؛ چنان‌که در [[صدر اسلام]] رخ داد. دکتر کدیور برای فرار از این پارادوکس، [[تعیین]] هر امام را از اختیارات امام پیشین می‌شمارد و [[انتصاب امام]] را به امام قبل وا می‌گذارد<ref> مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۵، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.</ref>. اما با توجه به اینکه ایشان [[عصمت]] و [[علم غیبی]] ائمه را [[انکار]] می‌کند، هر امام، فردی [[خطاپذیر]] و گزینش وی در معرض [[اشتباه]] خواهد بود؛ چنان‌که آقای کدیور به آن تصریح دارد: «[[امامان]]... همانند دیگر [[آدمیان]] خطاپذیرند»<ref>مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۶، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.</ref>. سؤال این است که در این فرایند خطاپذیر، چه تضمینی هست که انتخاب امامِ غیر [[معصوم]] برای پس از خویش، مصون از اشتباه باشد؟ اگر در فرض شما هیچ [[انتصاب الهی]] در کار نباشد، چگونه و با کدام مبنا می‌توان به انتخاب‌های بشری [[اعتماد]] کرد؟.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۱۷.</ref>


==[[ادله عقلی نصب امام]]==
===[[پیامبر خاتم]] {{صل}} و نصب جانشین بعد از خود===
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست‌‌وسه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که [[عمر]] کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، [[اسلام]] را تهدید می‌‌‌کرد. حال این سؤال مطرح است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل [[اسلام]] و [[حکومت]] آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟  
[[پیامبر اسلام]]{{صل}} در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست و سه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که [[عمر]] کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این سؤال مطرح است که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل [[اسلام]] و [[حکومت]] آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟  


سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است <ref>ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.</ref>
سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است <ref>ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.</ref>


'''۱. موضع سلبی و سکوت:''' حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره [[حاکم]] و [[خلیفه]] بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و [[شورا|شورایی]] را تعیین ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد [[لزوم نصب]] در صفحات بعد روشن می‌‌‌شود.
'''۱. موضع سلبی و سکوت:''' حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره [[حاکم]] و [[خلیفه]] بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و [[شورا|شورایی]] را تعیین ننموده است.  


'''۲. سپردن امور به [[مردم]] در قالب شورا:''' فرض دوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دارای موضع ایجابی بوده است و برای [[دین]] و [[حاکمیت دینی]] فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین [[شورا]] یا نخبگانی یا [[بیعت]] برای [[اداره کشور]] است.
'''۲. سپردن امور به [[مردم]] در قالب شورا:''' فرض دوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} دارای موضع ایجابی بوده است و برای [[دین]] و [[حاکمیت دینی]] فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین [[شورا]] یا نخبگانی یا [[بیعت]] برای [[اداره کشور]] است.


این نظریه هر چند اشکالات نظریه پیشین را ندارد، امّا خود آن دارای اشکالاتی است که اشاره می‌‌‌شود:
این نظریه دارای اشکالاتی است مانند:
#چه‌‌بسا تعیین فرد در [[شورا|شورایی]] به دلیل اغراض و امیال اعضای [[شورا]] چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.  
#چه‌‌بسا تعیین فرد در [[شورا|شورایی]] به دلیل اغراض و امیال اعضای [[شورا]] چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.  
#به دلیل عدم [[عصمت]] اعضای [[شورا]] ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط [[حاکم]] گردد، چنان‌‌که محصول [[شورای شش‌نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] چنین شد و با وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} شخص دیگری یعنی «عثمان» [[انتخاب]] شد.  
#به دلیل عدم [[عصمت]] اعضای [[شورا]] ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط [[حاکم]] گردد، چنان‌‌که محصول [[شورای شش‌نفره]] [[منصوب]] [[خلیفه دوم]] چنین شد و با وجود [[امام علی|علی]]{{ع}} شخص دیگری یعنی «عثمان» [[انتخاب]] شد.  
#نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود [[شورا|شورایی]] جهت [[تعیین امام]] و [[خلیفه]] توسط [[پیامبر]] خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از [[اهل سنت]] هم ندارد
#نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود [[شورا|شورایی]] جهت [[تعیین امام]] و [[خلیفه]] توسط [[پیامبر]] خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از [[اهل سنت]] هم ندارد.
'''۳. تعیین و [[نصب]] شخص اصلح:''' فرض سوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} با توجّه به شناختی که از [[اصحاب]] خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] [[نصب]] فرموده است. این نظریه مورد [[اختیار]] [[شیعه]] است که نخست به اثبات و ضرورت [[نظریه انتصاب]] می‌‌‌پردازیم، آن‌‌گاه درباره مصداق آن بحث خواهیم کرد.
 
'''۳. تعیین و [[نصب]] شخص اصلح:''' فرض سوم این است که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} با توجّه به شناختی که از [[اصحاب]] خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای [[اسلام]] و [[حکومت دینی]] [[نصب]] فرموده است. این نظریه مورد [[اختیار]] [[شیعه]] است.
 
==ادله دیگر==
#از حیاتی‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، ایجاد [[انسجام]] و [[اتحاد]] [[جامعه اسلامی]] است. اگر [[انتخاب امام]] به [[مردم]] واگذار شود، با توجه به [[اختلاف]] سلایق و عدم [[وحدت]] کلمه که در هر عصر و [[نسل]]، [[قطعی]] و گریزناپذیر است، [[نقض غرض]] پیش می‌آید و [[فلسفه امامت]] [[باطل]] خواهد شد<ref>الألفین (ترجمه)، ص۸۶.</ref>؛ چنان‌که پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} و با نادیده گرفته شدن [[نص]] و [[نصب پیامبر]] در [[غدیر]]، تشتّت‌ها و تفرقه‌هایی شوم بر جامعه اسلامی [[سایه]] افکند و ده‌ها [[مذهب]] و [[مکتب]] زائید و [[وحدت امت اسلامی]] را تا به امروز آرمانی دست‌نیافتنی کرده است.
#امامت در [[مکتب تشیع]] از [[ارکان دین]] و از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای [[وحی]] برای [[بشر]] است. در تلقی [[مذاهب]] غیرشیعی نیز اگرچه امامت از [[فروع دین]] است، ولی از [[احکام]] مهم شمرده می‌شود، چون با [[سرنوشت]] [[دینی]] و [[دنیوی]] [[جامعه]] گره می‌خورد. اگر کوچک‌ترین احکام فرعی [[دین]] با [[انتخاب مردم]] [[تعیین]] [[تکلیف]] و مشخص نمی‌شود و هیچ عالم [[شیعی]] یا [[سنی]]، [[رأی]] [[مکلفین]] را [[میزان]] در تشخیص [[احکام شریعت]] نمی‌داند، چگونه در اصل یا [[حکم]] مهمی مثل امامت، [[گزینش]] مردم میزان باشد و [[مشروعیت]] بیافریند؟<ref>الألفین (ترجمه)، ص۸۳.</ref>.
#همان [[منطق]] و فلسفه‌ای که می‌طلبید [[ارسال رسولان]] از سوی [[آسمان]] باشد، می‌طلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و [[وحیانی]] باشد؛ زیرا [[پیامبران]] مؤسس [[شریعت]] بودند و [[اوصیاء]]، [[حافظ]] و [[مفسر]] [[شریعت]] هستند. هر دو [[منصب]] [[نبوت]] و [[وصایت]]، [[ریاست عامه]] بر همه [[مسلمین]] و [[سرپرستی]] امور [[دین]] و دنیاست. چنان که [[عقل]] و نقل، [[انتخاب]] [[نبی]] و [[رسول]] از سوی [[مردم]] را [[باطل]] و [[بیهوده]] می‌داند، [[انتخاب امام]] را نیز همین‌گونه می‌شناسد<ref>امام‌شناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.</ref>؛ همان‌گونه که دست مردم از [[گزینش]] اوصیای [[انبیای پیشین]] نیز کوتاه بود.
#واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب [[مسئولیت]] از خویش، با [[سیره]] [[قطعی]] [[رسول خدا]]{{صل}} ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتدایی‌ترین [[اعمال]] و اموری که در [[سعادت بشر]] دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر [[امامت]]، که [[سرنوشت]] دین و دنیای [[امت]] تا [[پایان تاریخ]] است، [[سهل‌انگاری]] و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آن‌که [[قرآن]]، اهمیت و سرنوشت امامت را با [[رسالت]] گره زد و عدم [[ابلاغ]] آن را باعث بطلان کوشش‌های [[مشقت]] بار [[نبوی]] [[اعلان]] کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref><ref>تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.</ref>.<ref>[[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۱۷.</ref>


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۷

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث اثبات نصب الهی امام است. "دلیل عقلی نصب الهی امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نصب الهی امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

ادله عقلی نصب الهی امام

به دلایل عقلی متعددی بر انتصابی بودن امامت استدلال شده است که به برخی اشاره می‌‌شود:

دلیل لطف

دانشمندان امامیه از دیرباز در ضمن ادله عقلی بر ضرورت نصب امام به دلیل لطف تمسک کرده‌اند[۱] خلاصه دلیل این است:

  1. مقدمه اول: نصب امام لطف است.
  2. مقدمه دوم: لطف بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.
  3. نتیجه: نصب امام بر خداوند حکیم ـ تبارک و تعالی ـ عقلاً واجب است.

توضیح: لطف موهبتی است از سوی قانون‌گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه فرمان برداری و اطاعت از مقررات و پرهیز از نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دوری از ارتکاب معصیت فراهم و مهیا می‌‌گردد. بدون تردید نصب امام و زمامدار و پیشوایی که مکلفان را به وظایف آشنا کرده و با ترغیب و تشویق و از سوی دیگر تنبیه و مجازات در پی استقرار عدالت و هدایت جامعه به صلاح و رستگاری باشد، از مصادیق بارز لطف شمرده می‌‌شود[۲].[۳]

قبح بی‌توجهی به نصب امام

عقل سلیم نمی‌پذیرد که نبی اکرم(ص) با آن همه اهتمام به امت اسلامی، آنان را بدون رهبر و پیشوا رها کند. قرآن کریم اهتمام و دلسوزی و ترحم پیامبر اکرم(ص) را این گونه توصیف می‌‌فرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا[۴] گویی می‌‌خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند. و نیز در تلاش بی‌وقفه و دلسوزی پیامبر اکرم(ص) نسبت به امت اسلامی می‌‌فرماید: ﴿ طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى[۵].

از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) مشکلات آینده جامعه اسلامی را به خوبی پیش بینی نموده و افتراق و تشتت امت بعد از خود را به آنان خبر داده است[۶].

بنابراین پیامبر دلسوز و مشفق نسبت به امت اسلامی به حکم عقل باید برای رهبری امت بعد از خودش تدبیر و چاره جویی کرده و جانشین و خلیفه خود را تعیین کند.

حاصل سخن اینکه بی‌توجهی و مسامحه پیامبر(ص) نسبت به امر خلافت و جانشینی برای بعد از خودش به حکم عقل پذیرفتنی نیست و عدم نصب امام خلاف لطف و نقض غرض محسوب می‌‌شود و نقض غرض از حکیم تعالی محال است[۷].[۸]

تشخیص صفات امامت در گرو نصب الهی امام

امام باید معصوم باشد؛ یعنی از هر گونه گناه و اشتباهی مصون باشد، همچنین امام لازم است اعلم بوده و از علم خاصّی برخوردار باشد که اشتباه در آن راه نداشته باشد. حال چگونه می‌توان فهمید که این ویژگی‌ها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از گناهان قابل مشاهده نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در خلوت انجام شد یا گناهان قلبی از قبیل: سوءظن، عجب و کبر، کینه نسبت به بندگان خداوند و... اکنون چه کسی جز خدا قادر است شخصی را که واجد عصمت است و در تمام طول عمر خود کوچک‌ترین گناه یا خطایی مرتکب نمی‌شود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوت‌ها آگاه است و تنها او است که به آنچه در دل‌ها می‌گذرد عالم است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۹]. همچنین کسی که می‌تواند مصداق اعلم مردم را تشخیص دهد که از همه اعلم باشد. باید توجّه کرد که علم امام اکتسابی نیست بلکه از سوی خداوند به او افاضه می‌شود. با توجّه به صفاتی که باید در امام باشد، تنها خداوند قادر است مصداق امام را بشناسد، پس تنها او می‌تواند امام را تعیین کند[۱۰].

پیامبر خاتم (ص) و نصب جانشین بعد از خود

پیامبر اسلام(ص) در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست و سه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام(ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل اسلام و حکومت آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟

سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است [۱۱]

۱. موضع سلبی و سکوت: حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است.

۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا: فرض دوم این است که پیامبر(ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا یا نخبگانی یا بیعت برای اداره کشور است.

این نظریه دارای اشکالاتی است مانند:

  1. چه‌‌بسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.
  2. به دلیل عدم عصمت اعضای شورا ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط حاکم گردد، چنان‌‌که محصول شورای شش‌نفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی(ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
  3. نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهل سنت هم ندارد.

۳. تعیین و نصب شخص اصلح: فرض سوم این است که پیامبر(ص) با توجّه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است.

ادله دیگر

  1. از حیاتی‌ترین فلسفه‌های وجودی امام، ایجاد انسجام و اتحاد جامعه اسلامی است. اگر انتخاب امام به مردم واگذار شود، با توجه به اختلاف سلایق و عدم وحدت کلمه که در هر عصر و نسل، قطعی و گریزناپذیر است، نقض غرض پیش می‌آید و فلسفه امامت باطل خواهد شد[۱۲]؛ چنان‌که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و با نادیده گرفته شدن نص و نصب پیامبر در غدیر، تشتّت‌ها و تفرقه‌هایی شوم بر جامعه اسلامی سایه افکند و ده‌ها مذهب و مکتب زائید و وحدت امت اسلامی را تا به امروز آرمانی دست‌نیافتنی کرده است.
  2. امامت در مکتب تشیع از ارکان دین و از بزرگ‌ترین ره‌آوردهای وحی برای بشر است. در تلقی مذاهب غیرشیعی نیز اگرچه امامت از فروع دین است، ولی از احکام مهم شمرده می‌شود، چون با سرنوشت دینی و دنیوی جامعه گره می‌خورد. اگر کوچک‌ترین احکام فرعی دین با انتخاب مردم تعیین تکلیف و مشخص نمی‌شود و هیچ عالم شیعی یا سنی، رأی مکلفین را میزان در تشخیص احکام شریعت نمی‌داند، چگونه در اصل یا حکم مهمی مثل امامت، گزینش مردم میزان باشد و مشروعیت بیافریند؟[۱۳].
  3. همان منطق و فلسفه‌ای که می‌طلبید ارسال رسولان از سوی آسمان باشد، می‌طلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و وحیانی باشد؛ زیرا پیامبران مؤسس شریعت بودند و اوصیاء، حافظ و مفسر شریعت هستند. هر دو منصب نبوت و وصایت، ریاست عامه بر همه مسلمین و سرپرستی امور دین و دنیاست. چنان که عقل و نقل، انتخاب نبی و رسول از سوی مردم را باطل و بیهوده می‌داند، انتخاب امام را نیز همین‌گونه می‌شناسد[۱۴]؛ همان‌گونه که دست مردم از گزینش اوصیای انبیای پیشین نیز کوتاه بود.
  4. واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب مسئولیت از خویش، با سیره قطعی رسول خدا(ص) ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتدایی‌ترین اعمال و اموری که در سعادت بشر دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر امامت، که سرنوشت دین و دنیای امت تا پایان تاریخ است، سهل‌انگاری و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آن‌که قرآن، اهمیت و سرنوشت امامت را با رسالت گره زد و عدم ابلاغ آن را باعث بطلان کوشش‌های مشقت بار نبوی اعلان کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۱۵][۱۶].[۱۷]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منبع‌شناسی جامع امامت

منابع

پانویس

  1. مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها..
  2. استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.
  3. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  4. «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
  5. «طا،‌ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستاده‌ایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
  6. ر.ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى(ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ»؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.
  7. غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر.ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.
  8. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
  9. «و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و آنچه درونش به او وسوسه می‌کند می‌دانیم و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  10. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۸۲.
  11. ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.
  12. الألفین (ترجمه)، ص۸۶.
  13. الألفین (ترجمه)، ص۸۳.
  14. امام‌شناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.
  15. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  16. تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.
  17. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۷.