انسان کامل در عرفان اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
# ذات باری در [[مقام]] [[هویت]] مطلقه، دارای هیچ وصفی نیست و اولین جلوه اسمائی ذات در مقام ذات که به واسطه توجه حتی ذات به ذات حاصل شد، مقام احدیت ذاتی است که جلوه بارز آن، [[علم اجمالی]] ذات به [[کمالات]] ذات است.
# ذات باری در [[مقام]] [[هویت]] مطلقه، دارای هیچ وصفی نیست و اولین جلوه اسمائی ذات در مقام ذات که به واسطه توجه حتی ذات به ذات حاصل شد، مقام احدیت ذاتی است که جلوه بارز آن، [[علم اجمالی]] ذات به [[کمالات]] ذات است.
# اولین جلوه در مراتب بعد، با توجه تفصیلی ذات به [[کمالات ذاتی]] خود حاصل شد و سایر [[اسماء]] در مقام واحدیت پدید آمدند. به این ترتیب، تکثرات اسمائی یکی بعد از دیگری حاصل شدند.
# اولین جلوه در مراتب بعد، با توجه تفصیلی ذات به [[کمالات ذاتی]] خود حاصل شد و سایر [[اسماء]] در مقام واحدیت پدید آمدند. به این ترتیب، تکثرات اسمائی یکی بعد از دیگری حاصل شدند.
# نتیجه این جلوات در [[قوس نزول]]، [[ظهور]] [[صادر اول]] بعد از ذات [[متعال]] است؛ که بارزترین [[وصف]] آن، [[اعلم]] و اعرف بودن اسماء به ذات باری است. در قوس صعود و [[رجوع]] به [[حق]] نیز، آخرین حلقه اسماء در [[ارتباط]] با حق، اسمی است که اعلم و اعرف اسماء به ذات باری باشد.
# نتیجه این جلوات در [[قوس نزول]]، [[ظهور]] [[صادر اول]] بعد از ذات [[متعال]] است؛ که بارزترین وصف آن، [[اعلم]] و اعرف بودن اسماء به ذات باری است. در قوس صعود و [[رجوع]] به [[حق]] نیز، آخرین حلقه اسماء در [[ارتباط]] با حق، اسمی است که اعلم و اعرف اسماء به ذات باری باشد.
# بنابراین، اگر فلسفه خلقت عالم را معرفت به پروردگار بدانیم، هرچند از دید [[عارف]]، معرفت به مقام [[غیب]] الغیوب ذات ناممکن است، اما اولین تعین اسمائی، با [[علم]] صورت می‌گیرد و [[انسان کامل]] که [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]] است، از دو جهت در سلسله [[اسماء]]، محور و [[فلسفه خلقت]] عالم قرار می‌گیرد؛ اول در مبدئیت و اولین [[فیض]] صادر از ذات بودن و دوم، در آخریت تجلیات اسمائی که [[غایت]] [[سیر]] اسماء به ذات است.
# بنابراین، اگر فلسفه خلقت عالم را معرفت به پروردگار بدانیم، هرچند از دید [[عارف]]، معرفت به مقام [[غیب]] الغیوب ذات ناممکن است، اما اولین تعین اسمائی، با [[علم]] صورت می‌گیرد و [[انسان کامل]] که [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]] است، از دو جهت در سلسله [[اسماء]]، محور و [[فلسفه خلقت]] عالم قرار می‌گیرد؛ اول در مبدئیت و اولین [[فیض]] صادر از ذات بودن و دوم، در آخریت تجلیات اسمائی که [[غایت]] [[سیر]] اسماء به ذات است.



نسخهٔ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۸

مقدمه

یکی از اساسی‌ترین معتقدات باطنی اسلام پس از توحید[۱]، تجلی تامّ اسما و صفات حق سبحانه در مظهر انسان کامل است. از نظر عرفا، خصوصاً ابن عربی و شارحان آثار او، هر یک از اسمای الهی در علم لایتناهی خداوند سبحان، دارای صورت باطنی‌ای هستند که به آن "ماهیت" و "عینِ ثابته" می‌گویند و همان اسما در عالم ظاهر، صورت‌های خارجی‌ای دارند که "مظاهر" و "موجودات عینیه" نامیده می‌شوند و قطعاً آن صُوَر باطنیه، ربِّ آن صُور خارجیه هستند. به عبارت دیگر، هر یک از موجوداتی که در عالَم ظاهر و خارج وجود دارند، نِمودی از یک ماهیت و عین ثابته‌ای در عالم باطن هستند[۲]. انسان کامل، نِمود خارجیِ حقیقت محمدیه است و حقیقت محمدیه، ماهیت و عین ثابته انسان کامل در عالم اعیان است[۳].

از نظر قیصری، انسان کامل، قطب الاقطاب و مظهر اسم جامع "الله" است و اسم جامع "الله" محیط بر سایر اسمای الهی است، لذا بر جمیع اسمای الهی، فیض و استمداد می‌رساند، پس مربوب اسم جامع که همان حقیقت محمدیه در عالم اعیان و انسان کامل در عالم خارج می‌باشد، به وسیله اسم اعظم "الله" تمام صور موجود در جهان را تربیت و سرپرستی می‌کند[۴] و این همان جنبه ولایت تکوینی انسان کامل است که از نظر ابن عربی بر انسانی اطلاق می‌شود که مظهر صفات و اسمای الهی باشد و به برکت وجود مقدس او زمین و آسمان خلق شده و رزق و عنایات الهی به مدد فیض او به خلایق می‌رسد. انسان کامل چون مظهر اسم جامع "الله" است، تجلی‌گاه حق برای همه حقایق و مراتب وجود است. او جهان کوچکی است که در آینه وجودش همه کمالات جهان بزرگ انعکاس یافته است، به همین دلیل از میان موجودات، تنها انسان کامل است که شایستگی خلافت الهی و جانشینی خدا را دارد. ابن عربی معتقد است انسان کامل - که به زبان رمز، آدم نامیده شده است - همان جنس بشری در بالاترین مراتبش است که کمالات وجود عقلی، روحی و مادّی جز در او جمع نشده است[۵].

عفیفی (مصحّح فصوص)، می‌گوید: اگرچه در بسیاری گفتارهای ابن عربی، انسان کامل مترادف جنس بشری است، در حقیقت جز بر بالاترین مرتبه انسان، که مرتبه انبیا و اولیاست صدق نمی‌کند، اکملِ همه انبیا و اولیای الهی نیز حضرت محمد (ص) است. اما با این حال، ناگفته نماند که منظور از حقیقت محمدیه شخص نبیّ خاتم نیست، بلکه مقام و جایگاهی است ظهور یافته در انسان که جامع همه اسما و صفات الهی است، اما در این میان تنها رسول اعظم (ص) از این جایگاه برخوردار است. او، هم مرتبه نبوت را داراست، هم رسالت و هم ولایت کلّیه را. در این تصور، انسان کامل، حقیقت محمدیه می‌شود که تحقق ارضی آن به صورت پیامبر اسلام (ص) است[۶].

از نظر ابن عربی، حقیقت محمدیه به طور یکسان مصدر همه وحی‌ها و الهامات انبیا (ع) است. بنابراین، حقیقت محمدیه مساوی قطب در نظر صوفیه، یا امام معصوم در اندیشه اسماعیلیه است؛ یعنی محوری است که جهانِ وحی، بر گِرد آن می‌چرخد[۷]. از نظر وی، انسان کامل کلمه و فعل ابدی الهی است که هر مرحله آن به یکی از پیغمبران تشبیه شده است و انبیای الهی هر یک مظهری از مظاهر صفات و اسماء الله هستند، هر یک صفتی را از اله و ربِّ خویش در اختیار دارند، اما انسان کامل خود به تنهایی مظهر جمیع اسما و صفات الهی می‌باشد، لذا ابن عربی نوع علم هر یک از انبیا و اسمی از اسمای حق را که در آن پیامبر غالب است، تفسیر می‌نماید تا ثابت کند هر پیامبری تحت تأثیر اسمی از اسمای الهی است جز محمد (ص) که تحت تأثیر اسمِ الله است که جامع همه اسمای الهی است[۸].

از نظر قیصری، هر زمانی با توجه به استعداد و شایستگی موجودات همان زمان، انسانِ کاملِ متناسب با کمالات آنها باید ظهور پیدا کند، پس کمالات ممکن در هستی، یک‌باره نازل نمی‌شود، بلکه باید به تدریج و برحسب استعداد هر دسته از موجودات، توسط خلیفه‌ای که با آن فیض متناسب است ظهور نماید. نزول هر فیض هم با ظهور اسم متناسب با آن، صورت خواهد گرفت. بنابراین، برای ظهور فیض، در هر زمان باید اسمی خاصی در آن زمان حاکم باشد که ظهور آن اسم خاص همان ظهور صورت نبیِّ آن زمان است[۹][۱۰].

ویژگی‌های انسان کامل

انسان کامل مشتمل بر دو جهت الهی و بشری می‌باشد، که جهت الهی او بالاصاله نبوده، بلکه تبعی است که این همان جنبه ولایت و خلافت اوست. پس انسان کامل، جمیع صفات الهی از جمله: زنده کردن، میراندن، لطف، قهر و رضا را داراست تا به وسیله آنها بتواند جهان را سرپرستی کند و از نظر قیصری، حتی در مرحله نازله وجود، خودش را هم که جزئی از عالم امکان است، سرپرستی نماید. اما از طرفی انسان کامل به دلیل مقتضیات ذات و صفت بشر بودنش، که عین فقر و ذلت در برابر خداست، دارای صفاتی همچون: گریه، ضجر، خشم و ضیقِ صدر نیز هست که هیچ منافاتی با انسان کامل بودنش ندارد [۱۱].

انسان کامل بعد از خدا، عالم‌ترین و عارف‌ترین موجودات است، زیرا خداوند سبحان در ذات و حقیقت انسان، معارف و اسرار الهی را به ودیعه نهاده است: ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا[۱۲] و انسان کامل چون جمیع کمالات انسانی در او محقّق شده است و در واقع مظهری برای تمام اسما و کمالات الهیه خصوصاً مظهر اسم علیم و موصوفی برای تمام صفات جلال و جمال الهی است، عالم‌ترین فرد می‌باشد[۱۳].

بنابر اینکه انسان کامل، در نهایت درجه معرفت قرار دارد و عالم‌ترین فرد انسانی است، لذا عابدترین نیز هست و کامل‌ترین عبادت را دارد. همان‌طور که در تشهد: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، مقام عبد بودن رسول الله (ص) بر مقام رسول بودنش تقدم دارد.

هم‌چنین طبق روایتی از امام صادق (ع)، انسان کامل حجت‌الله است، زیرا روشن‌ترین دلیل بر ذات و صفات حق تعالی است. امام صادق (ع) فرمود: «ان صورة الإنسانية أكبر حجة اللّه وهي الكتاب الّذي كتبه بيده». این انسان کامل همان کتاب الهی است که در قرآن آمده که همه چیز در آن مسطور است؛ اصلی‌ترین کتاب، وجود انسان کامل است، «وهي الهيكل الّذي بناه بحكمه»، هیکلش با حُکم الهی بنا باشد، و «هي مجموع صورة العالمين»، دو عالم غیب و شهادت در اوست. و «هي المختصر من العلوم في اللوح المحفوظ» او خلاصه همه امور است. و «هي شاهد على كلّ غائب وهي الحجّة على كلّ جاحد» هر کس سؤالی دارد برود خدمت او، او حجت است. «هي المستقيم إلى كلّ خير» راه مستقیم نزدیک‌ترین راه است و آن انسان کامل است. و «هي الصراط الممدود بين الجنّة والنّار» صراط راهی است که از روی جهنم می‌گذرد تا به دروازه‌های بهشت برسد. مؤمنان باید از این راه بگذرند تا به بهشت برسند[۱۴]، که این راهِ انسان کامل است. وی جامع جمیع کمالات الهی است. او با این جسم کوچک، جامع همه حقایق صُوَر است. همه چیز در این عالم به اجمال در انسان کامل است. انسان کامل، قطب و محور عالَم وجود است[۱۵].

حضرت علی (ع) فرمود: «أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»[۱۶]؛ انسان کامل مثل خورشید است که همه دورِ آن می‌چرخند. بقای ما وابسته به خورشید است و اگر خورشید خاموش شود، ما و تمام کائنات از بین می‌رویم. محور کلّ کائنات انسان کامل است. وجود ما از وجود اوست. خدا به پیامبر (ص) می‌فرماید: «لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»[۱۷] خَلقِ عالَم برای توست[۱۸].

یکی از یاران امام صادق (ع) از ایشان سؤال کرد: آیا زمین بدون وجود امام باقی می‌ماند؟[۱۹] فرمود: زمین اهل خود را فرو می‌دهد، اگر امام روی زمین نباشد[۲۰][۲۱].

انسان کامل، واسطه فیض است و وجود او در هر عصر و زمانی واجب است تا انسان‌ها و دیگر موجودات بر اساس خلافت مطلق الهی از انسان کامل فیض دریابند[۲۲]. انسان کامل، واسطه‌ای است میان عالم مُلک و ملکوت، خاک و افلاک، تجرد و مادّیت و این واسطه، بهترین مخلوقات است. او با عالَم ملک و ملکوت وجه مشترک دارد، به همین دلیل نیز پیامبران، هم ویژگی‌های بشر را داشتند و هم متصل به عالم بالا بودند. بدین ترتیب خدا ابتدا بر وجود مبارک انسان کامل متجلی می‌شود و بعد از آن، فیض به دیگر موجودات سرایت می‌یابد[۲۳].

ابن‌عربی درباره انسان کامل می‌نویسد: "قلب ماسوی الله انسان کامل است و صورت کامل به وسیله او ظهور پیدا کند"[۲۴]؛ "خانه خدا اوست نه کعبه"[۲۵]. به این دلیل که خدا می‌فرماید: "زمین و آسمان‌ها با این همه گنجایش جای من نیست؛ بلکه خانه من قلب بنده مؤمن است"[۲۶].

از نظر شیعه، در ساحت دین اسلام، انسان کامل در قالب معصومان، ظهور پیدا کرده است و تمام ویژگی‌های انسان کامل در "ولایت" خلاصه می‌شود و "امامت" ظهور ولایت است؛ ولایتی که حقِّ دخل و تصرف در امور مولّی علیه است.

امام خمینی در کتاب‌های خود نشانه‌هایی برای انسان کامل بر می‌شمارد که به اختصار بیان می‌کنیم[۲۷]:

  1. انسان کامل مخاطب کلام خدا در مرتبه واحدیت: به نظر ایشان کلام خدا به مرتبه واحدیت و احدیت تقسیم می‌شود و هر کدام یک مرتبه ذاتی و یک مرتبه فعلی دارند. مخاطب کلام الهی در مرتبه واحدیت انسان کامل است.
  2. معجزه: این چنین صفتی از دیدگاه امام، ناشی از عبودیت است که ربوبیت را به دنبال دارد. چنان که در روایت امام صادق (ع) هم اشاره می‌شود «اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ...».
  3. اسم اعظم: در روایات گفته شده "آصف" که توانست تختِ مَلِکه سبأ را طَرفة‌العینی در حضور سلیمان (ع) حاضر سازد، یک یا دو حرف را از اسم اعظم دارا بود، ولی اهل بیت (ع) دارای همه آن هستند. ایشان معتقدند: "اگر اسمای الهی را با توجه به ظهور و کثرت در نظر بگیریم، در این صورت به اعظم و غیراعظم تقسیم میشوند، اما اگر اسمای الهی را به اعتبار احدیت در نظر بگیریم، تمام اسمای الهی در این صورت اسم اعظم خواهند بود".
  4. نداشتن حدّ یقف: از نظر امام خمینی: "اهل یثرب انسانی، مقام مشخصی ندارند و انسان کامل رقّ منشوری است که از هیولای قابل تجلی گرفته و تا استهلاک در حضرت احدیت گسترده است".
  5. مقام عبودیت: از نظر امام، فخر انسان کامل این است که او را عبدالله بدانند، کما اینکه در شهادت در نماز گفته می‌شود که "رسول الله، عبدالله است و سپس رسول اللهعبودیت، از بالاترین افتخارات پیامبر اکرم (ص) است.
  6. عقل کل و روح: مصداق « أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ».
  7. مقام تدلّی: او را دارای مقام تدلّی می‌دانند "مقام عند الرّب بودن... که مقام قرب مطلق و شهود رحمت واسعه الهی است" و به تعبیر امام "فقر مطلق و مشیت مطلقه" است.
  8. مقام قاب قوسین: مقام اسما و صفات و حضرت علمیه است که آن را تعیّن ثانی می‌گویند.
  9. مقامِ "أو أدنی" یا قلب وسیع: امام در این باره می‌فرماید: "... یعنی مقام اتصال به احدیت، بنابراین، چون وجود به معنای وجود منبسط است، پس قلب حضرت ختمی مرتبت اَوسَع از وجود است، زیرا دارای مقام اتصال به احدیت است و این اَوسع از وجود منبسط است".
  10. ظهور و تجلی حق متعال در انسان کامل: امام در این باره می‌فرماید: "انسان کامل جمیعِ سلسله وجود است و اوّل و آخِر و ظاهر و باطن است".

انسان کامل از دیدگاه امام خمینی انسانی است که بر قوای خود مسلط باشد و مراحل روحی‌اش را از لحاظ اخلاقی کامل کند. در این حال انسان مظهر قدرت، علم، کمال، وجود و عفو الهی می‌شود. از این حیث همه انسان‌ها در پیروی از حجت‌های الهی می‌توانند به مراتبی از کمال انسانی دست یابند که در ابعاد مختلف وجودی انسان جریان دارد[۲۸][۲۹].

انسان کامل در ولایت و امامت از منظر عقل و نقل

هرچند اصطلاح «انسان کامل» به طور صریح در قرآن به کار نرفته است، ولی خداوند در آیات فراوان، در ترسیم خلقت نوری و مادی انسان، او را به گونه‌ای می‌ستاید که لایق برترین موجود بعد از ذات واجب می‌باشد. از آنجا که پرداختن به این مهم فصلی مستقل را می‌طلبد، در اینجا تنها اشاراتی به ویژگی‌های این مقام می‌گردد. ماحصل آنکه: تنها موجودی که در خلقت مادی نیز در بهترین قوام قرار داده شد و منفوخ به نفخه «روح الهی» گردید و در نتیجه، لایق حمل امانت الهی قرار گرفت، انسان بود و خداوند در میان مخلوقات، او را برای خود برگزید و سایر موجودات را به خدمت او گماشت. در خلقت نوری نیز، تنها موجودی که حائز مقام خلافت الهی گردید، انسان بود. البته این همه تکریم، نه برای همه انسان‌ها است؛ بلکه برای آن دسته از جنس انسانی است که توانستند این مقامات را در زندگی ابراز کنند و مراتبی را که خداوند بالقوه در آنها نهاده بود، به فعلیت برسانند. به عبارت قرآنی، خداوند همه انسان‌ها را بر فطرت توحید آفرید و استعداد رسیدن به مقام خلافت را در آنها به ودیعه نهاد و شرایع الهی و کتب آسمانی، دستورالعمل‌هایی در رسانیدن انسان‌ها به این قله منیع است و در این میدان مسابقه، هر آن کس که بیشتر بتازد، برنده‌تر است: ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ[۳۰].

در این میان، اولیاء الهی (ع) سابقینی هستند که گوی سبقت را از همه ربوده‌اند و در قالب نبوت و یا امامت مصطلح، همه کمالات فطرت الهی خود را اظهار نموده‌اند[۳۱]. ایشان حامل حقیقی همه اسماء الهی و امانت پروردگار هستند و لذا در فرهنگ کتب عقلی و عرفانی، این گروه را «انسان کامل» نام نهادند؛ زیرا همه کمالات انسانی را یک‌جا واجد هستند. چون حقیقت انسانی (حضرت خامس) واجد همه کمالات سایر حضرات و اسماء الهی است، بنابراین، انسان کامل واجد همه کمالات وصفی و فعلی سایر اسماء نیز هست.

در میان فلاسفه نیز، اصطلاح انسان کامل اول بار توسط فارابی به کار رفت. توصیفی که او از انسان کامل می‌نماید، تنها انبیاء و اولیاء الهی (ع) را شامل می‌شود. فارابی در اثبات نیازمندی بشریت به وجود انسان کامل می‌گوید: «عقل انسانی به هر مرتبه از کمال برسد، از حل بسیاری از مجهولات عاجز است و تنها گروهی از انسان‌ها می‌توانند از عهده حل چنین مجهولاتی برآیند که خداوند آنان را در صفا و علم به مقامی برساند که بتوانند وحی الهی را دریافت کنند و از علوم ربانی بهره‌مند شوند»[۳۲].

تبیین مبسوط مقام انسان کامل، در عرفان اسلامی صورت گرفت؛ تا به آنجا که به جرأت می‌توان گفت که هرچند موضوع عرفان، توحید و وجود حق است، ولی می‌دانیم که ذات غیب الغیوب باری، قابل توصیف نیست و هرگز بدان راهی وجود ندارد. از این رو، عارف بیشترین توصیفی که در مسائل عرفانی بیان می‌نماید، از اولین تجلّی توحید (یعنی آن مرآت تمام‌نمای کمالات ذاتی) است و مصداق این تجلّی همانا «انسان کامل» نامیده می‌شود. چنان که ابن عربی، پایه‌گذار عرفان نظری، کتاب فصوص الحکم خود را به تبیین صفات انسان کامل در قالب جلوه‌های برگزیده این صفات در انبیاء الهی (ع) اختصاص داد و قیصری، شارح فصوص، در تعریف انسان کامل گفت: مرتبة الإنسان الکامل عبارة عن جمع جمیع المراتب الإلهیة و الکونیة من العقول و النفوس الکلیة و الجزئیة و مراتب الطبیعة إلی آخر تنزلات الوجود و یسمی بالمرتبة العمانیة ایضاً، فهی مضاهیة للمرتبة الإلهیة و لا فرق بینهما الا بالربوبیة و المربوبیة، لذلک صار خلیفة الله[۳۳][۳۴]

انسان کامل؛ مظهر اسم اعظم الهی

در بیان حضرات خمس اشاره شد که انسان کامل، حضرت کون جامع است و جامعیت کمالات اسمائه انسان کامل، جدای از مقام فیض نخستین او در مراتب اسماء الهی نیست؛ زیرا اگر در مقام احدیت ذاتی، اسم اعظم الهی به فیض اقدس متجلی شد، عین ثابت این اسم، انسان کامل است. همان طور که اسم اعظم، واجد همه کمالات اسماء الهی است، عین ثابت و مظهر او نیز واجد همه کمالات سایر اعیان است؛ لذا مقام خلافت اللّهی برای انسان کامل در مرتبه ذات و علم الهی، قبل از ورود به عوالم عین و خارج ذات محقق شد.

امام خمینی در بیان این مقام می‌فرماید: هذه الخلافة هی روح الخلافة المحمدیة (ص)، و ربها و أصلها و مبدؤها؛ منها بدأ أصل الخلافة فی العوالم کلها؛ بل أصل الخلافة و الخلیفة و المستخلف الیه. و هذه ظهرت تمام الظهور فی حضرة اسم «اللّه» الأعظم، رب الحقیقة المطلقة المحمدیة (ص)، أصل الحقائق الکلیة الإلهیة، فهی أصل الخلافة و الخلافة ظهورها؛ بل هی الظاهرة فی هذه الحضرة، لاتحاد الظاهر و المظهر؛ کما أشار إلیه فی الوحی الإلهی، إشارة لطیفة بقوله تعالی: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ[۳۵][۳۶][۳۷]

انسان کامل؛ ربّ اسماء الهی در خارج ذات

بعد از تعین ذات در کسوت مقام احدیت و سپس واحدیت، حبّ ذاتی تقاضای کمالات ذاتی را در خارج ذات نمود و در نتیجه، اولین جلوه اسم اعظم در مقام فعل و اعیان خارجیّه، مشیّت فعلیه پروردگار بود که از آن به «فیض مقدس» و یا «مقام خلافت انسان کامل» نام می‌برند. او واسطه همه فیوضات از عالم ذات و اعیان ثابته در ذات با اعیان خارجیه است. بنابراین، در عالم عین نیز انسان کامل، مدبر و ربّ همه اسماء فعلیه پروردگار در خارج است. عرفا در این مقام نیز بیانات گوناگونی دارند که در اینجا، به عبارات امام خمینی در مصباح الهدایة اشاره می‌شود: لما تعلق الحب الذاتی بشهود الذات فی مرآة الصفات، أظهر عالم الصفات؛ و تجلی، بالتجلی الذاتی، فی الحضرة الواحدة فی مرآة جامعة أولا؛ و فی مرائی أخری بعدها، علی ترتیب استحقاقاتها و سعة المرأة وضیقها. و بعد ذلک تعلق الحب برؤیتها فی العین، فتجلی فی المرائی الخلقیة من وراء الحجب الأسمائیة، فأظهر العوالم علی الترتیب المنظم، و ظهر فی المرائی، علی التنسیق المنشق فی المرأة الأثم الأعظم بالاسم الأعظم أولا، و فی المرائی الأخری بعدها، علی ترتیبها الوجودی من الملائکة المقربین و البهم الصافین إلی أخیرة عوالم الملک و الشهود، نازلا من الصعود. أقل من فلق الصبح الأزل وتجلی علی الآخر بعد الأول و خرق أستار الأسرار، هو المشیئة المطلقة و الظهور الغیر المتعین التی یعبر عنها تارة ب «الفیض المقدس»، لتقدسها عن الإمکان و لواحقه و الکثرة و توابعها؛ و أخری ب «الوجود المنبسط»، لانبساطها علی هیاکل سماوات الأرواح و أراضی الأشباح، و ثالثة به «النفس الرحمانی» والنفخ الربوبی؛ و بمقام «الرحمانیة» و «الرحیمیة»، و بمقام «القیومیة»، و ب «حضرة العماء» و ب «الحجاب الأقرب»، و ب «الهیولی الأولی»، و ب«البرزخیة الکبری»، و بمقام «التدلی»، و بمقام «أوْأذنی» - و إن کان ذلک المقام عندنا غیرها، بل ذاک لیس بمقام أصلا- و بمقام «المحمدیة»، و «علویة» علی (ع): کل علی حسب مقام و مورد إلی غیر ذلک من الاصطلاحات و العبارات و الإشارات، حسب المراتب و المقامات[۳۸][۳۹]

انسان کامل؛ غایت از خلقت

با توصیفی که از انسان کامل در عرفان بیان شد، در نظام عالم و گستره اسماء الهی، می‌توان از دو منظر به انسان کامل توجه کرد: نگاه اول در قوس نزول و مراتب انتشار اسماء الهی از مقام ذات و اسماء کلیه تا مراتب پایین‌تر و ظهور اسماء جزئیه. در این صورت، انسان کامل در سرحلقه اسماء قرار می‌گیرد و مظهر اسم اعظم الهی خواهد بود؛ چنان که در برهان واسطه فیض، اشاره شد که اگر اسم اعظم جامع همه کمالات اسمائی است، مظهر آن یعنی انسان کامل نیز جامع همه کمالات مظاهر عالم است و لذا خلیفه الهی در مقام علم و عین است. نگاه دوم، همان مسئله مورد نظر در این برهان است؛ یعنی فلسفه خلقت در غایت از آفرینش و اینکه جایگاه انسان کامل در قوس صعود و رجوع خلایق به خداوند در کجا قرار دارد.

توضیح آنکه: چنان‌که در نحوه ظهور اسماء الهی از ذات باری و در نتیجه، فلسفه خلقت عالم در عرفان اشاره شد، مبدأ خلقت، با حب ذات باری به ذات آغاز شد. این اصل در مظاهر عالم نیز جاری است؛ به این ترتیب که همه مظاهر، ذاتاً عشق به ذات خود دارند و چون مَظهر هستند و نمود حقیقت واحدند، حب به ذات، ریشه درحبّ به حقیقت ذات آنها دارد. از این رو، همه عالم در این نگاه، خواسته و ناخواسته، محبّ حقیقت ذات خود هستند و با شدتی بیش از آنچه به ذات خود عشق می‌ورزند، حقیقت ذات خود را طالب هستند و خواهان رجوع به او می‌باشند[۴۰]. به این ترتیب، در نظام اسماء الهی در عالم، هر اسم جزئی، میل به اسم بالاتر و مدبر خود دارد و در سلسله تشکیکی مظاهر، سیر اسماء از جزئی به کلی است که در نهایت، همگی خواهان رسیدن به اسم اعظم و یا انسان کامل هستند.

بنابراین، همان طور که مقام انسان کامل در قوس نزول و انتشار اسماء از کلی به جزئی، در سرسلسله خلقت بود، در رجوع خلایق در قوس صعود به سوی حق نیز، انسان کامل، اسوه و مقتدی و حلقه نهایی اتصال اسماء در نهایت به ذات باری است. بر این اساس، «مقام محمود» برای انسان کامل، در هر دو جنبه نزول و صعود و بدو و ختم خلقت ثابت می‌گردد.[۴۱]

انسان کامل؛ آیینه تمام‌نمای کمالات ذات باری

طی مباحث قبل اشاره شد که در همه مکتب‌های توحیدی، فلسفه خلقت عالم، به معنای غایت از خلقت است و هر یک از این مکاتب، بر اساس مبانی خود، پاسخی به این پرسش داده‌اند. در عرفان نیز، پاسخ به این سؤال با الهام از روایت قدسی «کنز مخفی»[۴۲] به این ترتیب بیان شده است که ذات باری تعالی در مرتبه هویت مطلقه، گنج پنهانی است که دست هیچ نبی و ولی به آن نمی‌رسد؛ در مرتبه بعد، بنا بر حب ذاتی که به ذات خود داشت، توجه به کمالات ذاتی خود نمود و اراده الهی بر این تعلّق گرفت که همه کمالات خود را در آیینه‌ای که استعداد ابراز آن همه فضائل را یکجا داشته باشد، بنگرد؛ پس انسان کامل، که اولین جلوه کنز مخفی است، از کمون غیب ظاهر شد.

بنابراین، جایگاه انسان کامل در میان جلوه‌های اسمائی پروردگار، غایت و هدف از خلقت است؛ تا خداوند در این اسم، همه کمالات ذاتی خود را در مقام علم و عین، بنابر ظرفیتی که هر یک از مراتب دارند، مشاهده نماید. عرفا، با این تحلیل عقلی، بسیاری از آیات و روایات پیرامون هدف از خلقت و تبیین شرافت انسانی را بر این معنا حمل نموده‌اند. ابن‌عربی در «فص آدمی» از کتاب «فصوص الحکم» خود می‌گوید: لما شاء الحق سبحانه من حیث أسماؤه الحسنی التی لا یبلغها الإحصاء أن یری أعیانها، و إن شئت قلت أن یری عینه، فی کون جامع یحصر الأمر کله، لکونه متصفاً بالوجود، و یظهر به سره إلیه: فإن رؤیة الشیء نفسه بنفسه ماهی مثل رؤیته نفسه فی أمر آخر یکون له کالمرأة، فإنه یظهر له نفسه فی صورة یعطیها المحل المنظور فیه مما لم یکن یظهر له من غیر وجود هذا المحل و لا تجتیه له[۴۳].

از عبارت ابن‌عربی، چکیده نگاه عرفان به انسان کامل روشن می‌شود؛ به این ترتیب که:

اولاً، انسان کامل، مظهر تمام نمای کمالات پروردگار در مرتبه خلقی است.

ثانیاً، فلسفه خلقت عالم، به فلسفه خلقت انسان کامل بازمی‌گردد؛ که همانا مشاهده خداوند، صفات علیای خود به طور یکجا در مظهری خارج ذات است.

ثالثاً، کون جامعی که می‌تواند مرآت حق در میان اسماء باشد و اسرار الهی را یکجا در خود جا دهد، تنها انسان کامل است.

بنابراین، در جهان‌بینی عرفانی، انسان کامل از یک سو در سرسلسله آفرینش قرار می‌گیرد و از این جهت، جلوه تمام‌نمای هستی مطلق است که همه فیض‌ها از او سرازیر می‌شود. او از سوی دیگر، غایت از خلقت است؛ زیرا با وجود او، عالم معنا پیدا می‌کند و همه خلایق در جهت‌گیری سیر کمالی خود، او را نشانه می‌گیرند و اسوه قرار می‌دهند و از این جهت، انسان کامل، قلب هستی و قطب دایره امکان است.

قیصری در تبیین این بیان ابن‌عربی در فلسفه خلقت عالم، می‌گوید: لما کان وجود العالم مستنداً إلی الأسماء و کان الإنسان مقصوداً أصلیاً من الإیجاد، أولاً فی العلم و آخراً فی العین، نبه علی أن الحق تعالی من حیث أسمائه الحسنی أوجد العالم، و بین العلة الغائیة من إیجاد العالم الإنسانی، و هی رؤیته تعالی ذاته بذاته فی مرآة عین جامعة إنسانیة من مرایا الأعیان، کما قال: «کنت کنزا مخفیا، فأحببت أن أعرف، فخلقت الخلق، فتحببت إلیهم بالنعم، فعرفونی». فهذا القول کتمهید أصل یترتب علیه ظهور الحکم الکلیة من الأسماء الإلهیة فی مظاهرها[۴۴][۴۵]

انسان کامل؛ غایت از خلقت در معرفت به توحید

با تحلیلی که پیرامون صفات انسان کامل در عرفان به دست آمد، روشن می‌شود که وجود او از جهت معرفتی نیز در نظام کیانی ضروری است و بدون او فلسفه خلقت در معرفت الهی نیز ناقص و ابتر است؛ توضیح آنکه: خداوند، عبادت را فلسفه خلقت آفرینش بیان می‌دارد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[۴۶].

این امر در زندگی انسان، که از عقل و درایت بیشتری برخوردار است، تا به آنجا اهمیت دارد که انسان‌ها در زندگی خود هیچ وظیفه دیگری جز ارتقاء سطح معرفت به توحید و در نتیجه، تصحیح ایمان خود از شائبه‌های شرک ندارند. ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[۴۷]. چون عقلاً و نقلاً روشن است که عبادت بدون معرفت به معبود معنا ندارد و با مراتب خلوص و معرفت ارزش پیدا می‌کند، بنابراین، فلسفه خلقت عالم در بدو و ختم خلقت، به معرفت باز می‌گردد. تحلیل این اصل در جهان‌بینی عرفانی و سیر تجلیات اسمائی پروردگار، به این ترتیب است:

  1. در تعریف «اسم» گفته شده: الاسم ذات ثبت له الوصف[۴۸]. بنابراین، کمال هر اسم، به میزان تجلی ذات در آن اسم است. از این جهت، اسم اعظم الهی، اکمل اسماء الهی است.
  2. ذات باری در مقام هویت مطلقه، دارای هیچ وصفی نیست و اولین جلوه اسمائی ذات در مقام ذات که به واسطه توجه حتی ذات به ذات حاصل شد، مقام احدیت ذاتی است که جلوه بارز آن، علم اجمالی ذات به کمالات ذات است.
  3. اولین جلوه در مراتب بعد، با توجه تفصیلی ذات به کمالات ذاتی خود حاصل شد و سایر اسماء در مقام واحدیت پدید آمدند. به این ترتیب، تکثرات اسمائی یکی بعد از دیگری حاصل شدند.
  4. نتیجه این جلوات در قوس نزول، ظهور صادر اول بعد از ذات متعال است؛ که بارزترین وصف آن، اعلم و اعرف بودن اسماء به ذات باری است. در قوس صعود و رجوع به حق نیز، آخرین حلقه اسماء در ارتباط با حق، اسمی است که اعلم و اعرف اسماء به ذات باری باشد.
  5. بنابراین، اگر فلسفه خلقت عالم را معرفت به پروردگار بدانیم، هرچند از دید عارف، معرفت به مقام غیب الغیوب ذات ناممکن است، اما اولین تعین اسمائی، با علم صورت می‌گیرد و انسان کامل که مظهر اسم اعظم الهی است، از دو جهت در سلسله اسماء، محور و فلسفه خلقت عالم قرار می‌گیرد؛ اول در مبدئیت و اولین فیض صادر از ذات بودن و دوم، در آخریت تجلیات اسمائی که غایت سیر اسماء به ذات است.

نتیجه آنکه: اولاً، انسان کامل در سلسله مظاهر، از یک سو سرحلقه عارفان به ذات باری است و از سوی دیگر، امام عارفان در توحید ذاتی است و در نتیجه، مبدأ و غایت خلقت در معرفت باری تعالی است.

ثانیاً، اگر هر فاعلی فعل خود را برای رسیدن به غایتی انجام می‌دهد و علت فاعلی در رتبه علت غایی است و نبود غایت در فعل به منزله محقق نشدن فعل است، در عرفان، وجود انسان کامل، مبدأ و غایت تعینات ذاتی و فعلی حق است و بدون او هیچ تعینی ظهور نمی‌یابد و به نتیجه نمی‌رسد.[۴۹]

منابع

پانویس

  1. توحید خداوند متعال یعنی خداوند با جمیع مختصاتش از ذات، صفات، اسما و افعال، واحد است و در هیچ یک از این مراتب، شائبه دوئیت و غیریت، مشهود نیست، و نمی‌تواند مشهود باشد. در تمام عوالم و جهان هستی، ذات مستقل قیوم بالذات و وجود محض بسیط و خارج از هرگونه قید و تعین یکی است و آن وجود اقدس حضرت حق است، تبارک و تعالی و در تمام عوالم، هر صفتی چون: علم، قدرت، حیات، و... و هر اسمی چون: عالِم، قادر، حَیّ و... بالاصاله و الحقیقه اختصاص به ذات حق دارد، و آن علم واحد و قدرت واحده و حیات واحده هستند و هم‌چنین عالم و قادر و حی واحد است و اوست ذات اقدس حق که بدین صفات موصوف است. پس صفت علم و اسم عالم واحد است و آن برای ذات حق متعال است. در تمام عوالم و جهان هستی، هر فعلی بالاصاله و الحقیقه، اختصاص به خدا دارد، هیچ موجودی از موجودات نمی‌تواند مستقلاً دارای فعلی باشد، مگر آنکه آن فعل بالاصاله برای خداست و تمام افعال در جهان، فعل واحدی است و همه فعل‌الله است. این مراتب سه‌گانه توحید: یعنی توحید در ذات، توحید در اسما و صفات و توحید در افعال، از خصائص الهیون است و همه بر آن متفقند و بر این اصل، هر مذهب و مکتبی که استوارتر بوده و توانسته است برهان قوی‌تر بیاورد، توحید را روشن‌تر ساخته است. از میان همه طبقات الهیون، امت اسلام، توحیدش بهتر و استوارتر است، زیرا آورنده آن حضرت محمدبن عبدالله (ص)، خود به درجه اقصای از توحید رسیده بود و این باب را بر امت خود مفتوح فرمود.
  2. محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری بر فصوص، ص۱۲۷؛ ر. ک: سید علی رضا صدر حسینی، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص۲۰۱- ۲۰۶.
  3. امام خمینی، مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایه، ص۳۰ - ۳۵.
  4. قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری بر فصوص، ص۱۲۷.
  5. ابن‌عربی، فصوص الحکم، مقدمه مصحح، ص۳۷.
  6. ابن‌عربی، فصوص الحکم، مقدمه مصحح، ص۳۷. برای وصف مقام حضرت محمد (ص) ر. ک: ابن‌عربی، فتوحات المکیه، ج۲، ص۹۷؛ همو، فصوص الحکم، فص محمدی سیدمحمدحیدر علوی نژاد، افق‌های کمال، ص۱۰۹- ۱۱۰.
  7. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ص۳۹.
  8. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ص۳۹.
  9. قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۱۲۸.
  10. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۳۹-۴۳.
  11. قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۱۲۸.
  12. «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  13. محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری، پاورقی ص۱۲۰.
  14. ر. ک: فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ص۱۲۵؛ ر. ک: تفسیر صافی، ج۱، ص۷۳ با اندکی تفاوت؛ ر. ک: سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص۲۹۸.
  15. محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری بر فصوص، ص۱۲۷؛ ر. ک: ابن‌عربی، فصوص الحکم، مقدمه مصحح، ص۳۷.
  16. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۵۱.
  17. بحار الانوار، ج۱۶، ص۴۰۵.
  18. محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری، پاورقی ص۱۲۰.
  19. «أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟»
  20. «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»
  21. بحار الانوار، ج۵۷، ص۲۱۳.
  22. محمد داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، مقدمه قیصری بر فصوص، ص۱۲۸.
  23. سیدعلیرضا صدرحسینی، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، فصل سوم، ص۱۰۸.
  24. فالإنسان الكامل ظهر كمال الصورة و هو قلب لجسم العالم الذي هو كل ما سوی اللهابن‌عربی، فتوحات مکیه، ج۱۲، ص۲۵۵.
  25. و هو بيت الحقّ؛
  26. «وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِن لا وَسِعَنِي أَرْضِي وَ سَمَاواتِي»؛ ابن‌عربی، فتوحات مکیه، ج۵، ص۳۹.
  27. به نقل از: احمد عابدی، "انسان کامل از دیدگاه امام خمینی"، مجله آینه پژوهش، مهر و آبان ۱۳۷۸، شماره ۵۸، ص۶۴ - ۷۲.
  28. به نقل از: احمد عابدی، "انسان کامل از دیدگاه امام خمینی"، مجله آینه پژوهش، مهر و آبان ۱۳۷۸، شماره ۵۸، ص۶۴ - ۷۲.
  29. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۴۳-۴۸.
  30. «که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبت‌کنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.
  31. ﴿وَكُنْتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً * فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ * وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ «و شما گونه‌های سه‌گانه خواهید بود * (یکی) خجستگان، و خجستگان کیستند؟ * و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ * و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۷-۱۱.
  32. احصاء العلوم (ط. مکتبة الهلال، ۱۹۹۶م)، ص۸۸.
  33. شرح فصوص الحکم (القیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه. ش)، مقدمه قیصری، ص۲۴.
  34. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۴۵.
  35. «ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم» سوره قدر، آیه ۱.
  36. مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة (ط. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۶ ه. ش)، ص۲۷.
  37. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۴۷.
  38. مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة (ط. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۶ ه. ش)، ص۴۵.
  39. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۴۸.
  40. خداوند با تعابیر گوناگون این اصل را در قرآن ذکر می‌نماید؛ گاه به تسبیح و تحمید خلایق به درگاه حق اشاره می‌نماید: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا و یا به حرکت شوقی آنها با اطاعت مطلق اشاره می‌نماید: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ و نیز می‌فرماید: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ. مراد از ﴿دَاخِرُونَ، انقیاد تام مخلوقات در درگاه الهی است که تکویناً و تشریعاً ابراز کمال ذلت در مقابل خداوند می‌نمایند. خداوند در یک قالب کلی در آیات متعدد، به رجوع جامع خلایق به خود اشاره دارد و می‌فرماید: ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ.
  41. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۴۹.
  42. «كُنْتُ‏ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِاعْرَفَ» (عوالی اللیالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة (ط. دار سید الشهداء للنشر، ۱۴۰۵ هق)، ج۱، ص۵۵).
  43. فصوص الحکم (ط. دار إحیاء الکتب العربیة، ۱۹۴۶م)، ج۱، ص۴۹.
  44. شرح فصوص الحکم (للقیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ ه. ش)، ص۳۲۶.
  45. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۵۱.
  46. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  47. «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.
  48. شرح فصوص الحکم (للقیصری) (ط. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵ش)، ص۳۷۵.
  49. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۳ ص ۲۵۳.