بحث:آیه ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
#توجّه آن [[حضرت]] در حین [[نماز]]، به کاری بوده، که مطلوب [[پروردگار]] است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن [[عبادت]] خواهد بود. [[عظمت]] [[روح]] ایشان چنان بود که میتوانست در یک زمان دو [[عبادت]] را انجام دهد و این با [[حضور قلب]] در پیشگاه [[پروردگار]]، تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی [[مظهر اسم]] [[جمال]] {{متن حدیث|يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ}}اند. به دیگر سخن، "وَلیِّ [[حق]]"، در هر شأنی از [[شئون]] [[بندگی]]، [[غافل]] از [[شئون]] دیگر نیست. پس اگر [[بنده خدا]] در حال [[نماز]] مشغول است از [[شأن]] دیگر [[بندگی]] که ایتاء [[زکات]] است [[غافل]] نیست. | #توجّه آن [[حضرت]] در حین [[نماز]]، به کاری بوده، که مطلوب [[پروردگار]] است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن [[عبادت]] خواهد بود. [[عظمت]] [[روح]] ایشان چنان بود که میتوانست در یک زمان دو [[عبادت]] را انجام دهد و این با [[حضور قلب]] در پیشگاه [[پروردگار]]، تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی [[مظهر اسم]] [[جمال]] {{متن حدیث|يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ}}اند. به دیگر سخن، "وَلیِّ [[حق]]"، در هر شأنی از [[شئون]] [[بندگی]]، [[غافل]] از [[شئون]] دیگر نیست. پس اگر [[بنده خدا]] در حال [[نماز]] مشغول است از [[شأن]] دیگر [[بندگی]] که ایتاء [[زکات]] است [[غافل]] نیست. | ||
#شنیدن صدای سائل و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به [[خدا]] است، [[علی]] در حال [[نماز]] از خود [[بیگانه]] بود نه از [[خدا]]، و روشن است، بیگانگی از [[خلق]] [[خدا]] بیگانگی از خداست؛ [[صدقه]] پیش از آنکه به دست سائل برسد به [[دست خدا]] میرسد: {{متن قرآن|أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«آیا ندانستهاند: خداوند است که از بندگانش توبه را میپذیرد و زکاتها را دریافت میدارد و خداوند است که توبهپذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.</ref>، و [[حضرت]] در واقع با [[خدا]] در [[ارتباط]] بوده است<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۱۵۵-۱۵۷.</ref>. | #شنیدن صدای سائل و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به [[خدا]] است، [[علی]] در حال [[نماز]] از خود [[بیگانه]] بود نه از [[خدا]]، و روشن است، بیگانگی از [[خلق]] [[خدا]] بیگانگی از خداست؛ [[صدقه]] پیش از آنکه به دست سائل برسد به [[دست خدا]] میرسد: {{متن قرآن|أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«آیا ندانستهاند: خداوند است که از بندگانش توبه را میپذیرد و زکاتها را دریافت میدارد و خداوند است که توبهپذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.</ref>، و [[حضرت]] در واقع با [[خدا]] در [[ارتباط]] بوده است<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۱۵۵-۱۵۷.</ref>. | ||
==آیه ولایت== | |||
یکی از آیاتی که علی{{ع}} را «[[مؤمن]]» خوانده و [[ولایت]] او را در طول [[ولایت پیامبر]]{{صل}} دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که [[ولیّ]] و [[رهبر]] شما تنها خداست و [[رسول]] او و آنان که [[ایمان]] آوردهاند و [[نماز]] را بر پا میدارند و در [[رکوع]] [[زکات]] میپردازند»<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳.</ref> | |||
===[[شأن نزول آیه]]=== | |||
علمای بزرگ [[اهل سنت]]<ref>شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبیطالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.</ref>، همچون [[قاضی]] عبدالعضد [[ایجی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[شریف]] [[جرجانی]]<ref>شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.</ref>، [[سعدالدین تفتازانی]]<ref>شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.</ref> و [[علاء]] الدین قوشجی [[سمرقندی]]<ref>شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.</ref>، به [[اجماع]] [[مفسران]] در اینباره اعتراف کردهاند. | |||
این خبر نزد [[محدثان]] و [[راویان]] بسیار معروف است. توضیح بیشتر در اینباره از چارچوب این نوشتار فراتر میرود. بنابراین تنها سخن [[آلوسی]] گزارش میشود. او میگوید: {{عربی|غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه}}<ref>روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.</ref>؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان [[راوی]] این رویداد، به معنای [[مخالفت]] برخی از راویان مخالف با این [[شأن نزول]] نیست، بلکه [[اختلاف]] در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها [[استوار]] است؛ یعنی مفسران در [[سیر]] کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و [[اتقان]] و [[قطعی]] بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما [[اهل حدیث]] چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه [[حدیثی]] خود از این رویداد سخن به میان نیاوردهاند. | |||
[[علامه حلی]] از [[علمای شیعه]]، در اشتهار این [[سبب نزول]] میان علمای [[امت]] مینویسد: | |||
[[علمای اسلام]] بر [[نزول]] این آیه درباره علی{{ع}} اجماع کردهاند و این در [[صحاح]] [[اهل سنت]] نیز مذکور است. هنگامی که علی{{ع}} در [[نماز]] خویش و پیش روی [[صحابه]] [[انگشتر]] خود را به [[مسکین]] [[صدقه]] داد، این آیه فرود آمد<ref>نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.</ref>. | |||
[[سید مرتضی]] مینویسد: «[[اهل]] نقل اتفاق کردهاند بر اینکه [[زکات]] دهنده در [[رکوع]] نماز، علی{{ع}} است»<ref>الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.</ref>. [[شیخ مفید]] میگوید: | |||
ثابت شد که [[ولایت]] یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچکس از اهل [[قبله]]، چنین کاری را جز برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، [[امام علی]]{{ع}} است<ref>المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.</ref>. | |||
[[ابن شهر آشوب]] نیز میگوید: «[[امت]] [[اجماع]] کردهاند بر اینکه این [[آیه]] درباره علی{{ع}} فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در [[رکوع]] [[صدقه]] داد و در اینباره خلافی میان [[مفسران]] نیست»<ref>مناقب آل أبیطالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.</ref>. | |||
راضی مینویسد: | |||
[[نزول آیه]] درباره علی{{ع}} از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کردهاند و این اجماع را جمعی از اَعلام [[اهل سنت]]، همچون [[امام]] قوشجی، در مبحث [[امامت]] از شرح تجرید آوردهاند<ref>المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.</ref>. | |||
[[امام هادی]]{{ع}} در نامهای به [[اهل]] [[اهواز]] در پاسخ به مسئله [[جبر و تفویض]] فرمود: | |||
اهل [[دانش]] بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی{{ع}} نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس [[خداوند]] این عمل او را [[سپاس]] گزارد و این آیه را نازل فرمود<ref>الاحتجاج، أبیمنصور أحمد بن علی بن أبیطالب الطبرسی، ص۴۵۰.</ref>. | |||
[[روایات]] فراوانی در منابع [[فریقین]] بر [[نزول]] [[آیه ولایت]] درباره امام علی{{ع}} دلالت میکنند. | |||
۱. [[سلمة بن کهیل]] [[روایت]] کرده است: {{متن حدیث|حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>}}<ref>تفسیر ابن أبیحاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبیحاتم محمد بن إدریس ابن أبیحاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.</ref>؛ «علی{{ع}} انگشتری خود را در رکوع [[نماز]] صدقه داد و آن، گاه آیه: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} نازل شد». | |||
#[[ابن ابیحاتم]]؛ [[ذهبی]] درباره او میگوید: «ابن ابیحاتم، [[حافظ]] معروف، ناقد شهیر، صاحب [[تفسیر]]، شیخ [[محدثان]] و در متن و سند [[روایات]] بسیار [[خبره]] و [[آگاه]] بوده است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.</ref>. | |||
#[[ابوسعید اشج]]؛ [[ذهبی]] میگوید: [[ابوحاتم]] درباره او گفته است: «او [[موثق]] و [[امام]] [[اهل]] [[زمان]] خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظهتر ندیدم»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.</ref> و [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او موثق است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.</ref>. | |||
#[[فضل بن دکین]]؛ [[ابن ابیحاتم]] میگوید: «از پدرم درباره [[ابونعیم]]، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»<ref>الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.</ref>. ذهبی میگوید: «[[بخاری]] و [[ابوزرعه]] و گروههای دیگری از او [[روایت]] نقل کردهاند»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.</ref>. ابن حجر نیز میگوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از [[اساتید]] بخاری بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.</ref>. | |||
#[[موسی بن قیس حضرمی]]؛ ابن ابیحاتم به نقل از [[یحیی بن معین]] میگوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.</ref>. ذهبی میگوید: «او موثق، اما [[شیعه]] است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.</ref>. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... [[انسانی]] راستگو و متهم به [[تشیع]] است»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.</ref>. | |||
#[[سلمة بن کهیل]]؛ ذهبی گفته او از علمای موثق [[کوفه]] بوده است...<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.</ref>. ابن حجر: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.</ref>. | |||
۲. {{متن حدیث|حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ}}<ref>تفسیر ابن أبیحاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.</ref>؛ «[[عتبة]] بن ابیحکیم نقل کرده است: [[آیه]] درباره [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} نازل شده است». | |||
#[[وثاقت]] [[ابن ابیحاتم]]، گذشت<ref>تفسیر ابن أبیحاتم، ج۴، ص۴۲۳.</ref>. | |||
#[[ربیع بن سلیمان مرادی]]، [[ذهبی]] میگوید: «او [[مؤذن]]، [[فقیه]] و [[حافظ]] بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.</ref>. [[ابن حجر]] نیز میگوید: «او [[موثق]] بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.</ref>. | |||
#[[ایوب بن سوید]] را [[ابن حبان]]، [[حاکم نیشابوری]]، [[ابن حجر عسقلانی]] و [[البانی]] [[توثیق]] کردهاند<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. | |||
#[[عتبه بن ابیحکیم همدانی ابوالعباس]]، [[مزی]] گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابیحکیم [[ثقه]] است... و [[ابوالقاسم طبرانی]] میگوید: «عتبه بن ابیحکیم از [[ثقات]] [[مسلمانان]] است»<ref>تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. {{عربی|قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين}}.</ref>. ابن حبان او را در ثقات آورده است<ref>الثقات، ج۷ ص۲۷۱.</ref>. | |||
ابن ابیحاتم میگوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «[[صالح]] است و اشکالی بر او وارد نیست»<ref>الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.</ref>. | |||
[[حاکم]] [[روایت]] عتبه بن ابیحکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.</ref>. | |||
۳. {{متن حدیث|حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قال علي بن أبي طالب{{ع}}}}<ref>جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.</ref>؛ [[ابن جریر طبری]] از عتبه ابن ابیحکیم روایت کرده است: «[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]، از [[ایوب بن سوید]]، از [[عتبة بن ابیحکیم]] درباره آیه {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...}} روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابیطالب{{ع}} نازل شده است». | |||
#[[ابن جریر طبری]]؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، [[حافظ]]، سرشناس در [[تفسیر]] و [[امام]] در [[فقه]] بود.»..<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. {{عربی|كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف...}}.</ref>. | |||
#[[اسماعیل بن اسرائیل رملی]]؛ رازی<ref>الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. {{عربی|كتبنا عنه و هو صدوق}}.</ref>: «ما از او [[روایت]] نمودیم و او راستگوست»<ref>الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابیحاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راستگوست».</ref>. | |||
#[[ایوب بن سوید]] که پیشتر درباره او سخن رفت. | |||
#[[عتبه بن ابیحکیم]] که شرح حال او گفته شد. | |||
۵. {{متن حدیث|حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}} فخرج [[رسول الله]] و دخل المسجد و [[الناس]] يصلون بين راكع و [[قائم]] فصلى؛ فإذا [[سائل]]، قال: يا سائل أعطاك [[أحد]] شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً}}<ref>معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.</ref>؛ «[[حاکم]] گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبیطالب{{ع}} روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبیطالب{{ع}} روایت کرده است: [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}} بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شد و آن حضرت به [[مسجد]] رفت؛ در حالی که [[مردم]] مشغول [[نماز]] بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای [[سائل]]! آیا کسی چیزی به تو [[بخشش]] نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال [[رکوع]] است؛ یعنی [[علی بن أبیطالب]]{{ع}} و به من انگشتری عطا فرمود». | |||
#[[محمد بن عبدالله صفار]]؛ [[ذهبی]] او را استاد [[امام]]، [[محدث]]، [[اسوه]]، [[زاهد]] خوانده است<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. {{عربی|الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد}}.</ref>. [[سمعانی]]: «او زاهد، خوشسیرت، با [[ورع]] و خیر بوده است»<ref>الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. {{عربی|كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير...}}.</ref>. | |||
#[[ابویحیی عبد الرحمان بن محمد]]؛ [[ابن حبان]]: «او از [[محدثان]] [[اصفهان]] با احادیثی مقبول، بوده است»<ref>طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: {{عربی|كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث}}.</ref>. ذهبی: «او [[حافظ]] و از ذخایر [[علم]] است»<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. {{عربی|الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك}}.</ref>. | |||
#[[محمد بن یحیی بن ضریس]]؛ رازی: «او راستگو بوده است»<ref>الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. {{عربی|سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق}}.</ref>. | |||
#[[عیسی بن عبدالله علوی]]؛ ابن حبان او را در [[ثقات]] آورده است<ref>الثقات، ج۸، ص۴۹۲.</ref>. | |||
#عبدالله؛ ذهبی او را [[موثق]] دانسته است<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.</ref>. | |||
#[[محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب]]{{ع}}؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.</ref>. [[ابن حجر]] درباره او گفته است: «او راستگوست»<ref>تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.</ref>. | |||
#[[عمر بن علی بن ابیطالب]]{{ع}}؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»<ref>تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.</ref>. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»<ref>الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.</ref>. | |||
'''نتیجه''': بر اساس [[اجماع]] [[مفسران]] و نقل محدثان، علی{{ع}} در رکوع [[انگشتر]] خود را به سائل داد و این [[آیه]] در [[شأن]] وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینهها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای [[سرپرست]] عام [[امت]] به کار رفته است و بر [[ولایت کلی]] [[الهی]] دلالت میکند و از دید [[تکوینی]] و [[تشریعی]] برای [[رسول]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}} پس از آن حضرت، اثباتپذیر است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۱۹۳-۲۰۰.</ref> | |||
===دلالت آیه=== | |||
نقطه مهم [[استدلال بر ولایت]] الهی علی{{ع}} در این [[آیه کریمه]]، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کردهاند. اما [[مفسران]] دربارهاش مفاهیمی را چون [[امامت]]، [[دوستی]] یا [[نصرت]] [[گمان]] زدهاند. هنگامی که لغتشناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر میکنند، کاربرد آن در معنای [[ولایت امر]] و قیامِ به آن، مصطلحتر مینماید؛ برای نمونه ابن منظور میگوید: ولیِ [[یتیم]]، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او میرسد و ولیِ [[زن]]، آن کسی است که [[اختیار]] [[عقد]] نکاحش را به دست دارد و نمیگذارد زن، بدون [[اجازه]] او، به این کار بپردازد.»..<ref>لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. {{عربی|و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه...}}.</ref>. وی سپس نمونههای فراوانی نام میبرد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و [[کفالت]] امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینههای موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینهها چنینند: | |||
به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر [[حصر]] دلالت میکند؛ یعنی میگوید: [[ولایت]] اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به [[شأن نزول آیه]] که درباره علی{{ع}} است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: [[یاور]] یا [[دوست]] شما تنها [[خدا]]، [[رسول]] او و [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است. آنگاه این [[پرسش]] مطرح میشود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز [[پیامبر]]{{صل}} و علی بن ابیطالب{{ع}} نمیتوان [[دوست]] و [[یاور]] [[مؤمنان]] دانست؟ با این فرض، [[آیه]] دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز [[رسول خدا]]{{صل}} و علی{{ع}} دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور [[اهل]] ایمانند. حتی اگر «انّما» بر [[حصر]] دلالت نکند، به چه دلیلی پس از [[نهی]] مؤمنان از دوست گرفتن و [[یاری خواستن]] از [[کافران]] در آیه پیشین<ref>{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ}} «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.</ref>، تنها [[خداوند]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} و علی بن ابیطالب{{ع}} یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت ماندهاند؟ مگر اینکه کسی موضوعی [[بدیهی]] را [[انکار]] کند و [[نزول آیه]] را در [[شأن]] حضرت [[امیران]] نپذیرد و بگوید مقصود این است که [[خدا]] و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. | |||
باری، [[ولایت]] درباره خداوند، پیامبر{{صل}} و [[امام]]، با یک سبک و [[سیاق]] و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یکبار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول{{صل}}، همان [[ولایت خداوند]] و [[ولایت امام علی]]{{ع}}، همان ولایت رسول{{صل}} است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ میبایست جمع به کار برده میشد. بنابراین تا کسی به [[جایگاه معنوی]] خاصی نرسد و جوهر نفس انسانیاش به عالیترین حد کمال بار نیابد، [[شایستگی]] ندارد که در این [[مقام]] باشد و بر [[مقدرات]] [[بندگان خدا]] ولایت داشته باشد. در [[حقیقت]] فرد باید نخست در [[مقام ولایت]] [[حقیقی]] جای گیرد، تا [[خدای متعال]] [[راضی]] شود [[اختیار]] [[دین]] و دنیای [[مردم]] را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسانهای همعصر خود در [[تقوا]] و [[ملکات نفسانی]] [[برتر]] و کاملتر باشد تا [[ولایت عام]] یابد و بر [[سرنوشت]] [[مردم]] مسلط شود. بیگمان چنین کسی را تنها [[خداوند]] دانای مطلق به همه نهانها و ضمایر، میشناسد. بنابراین معنای [[حقیقی]] شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان [[صاحب اختیار]] و [[سرپرست]] است.<ref>[[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|امامت و دلائل انتصابی بودن آن]] ص ۲۰۰.</ref> | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:IM010218.jpg|22px]] [[سلیمان امیری|امیری، سلیمان]]، [[امامت و دلائل انتصابی بودن آن (کتاب)|'''امامت و دلائل انتصابی بودن آن''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۶ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۸
مقدمه
- از دیدگاه مفسران و متکلمان امامیه، آیه ولایت یکی از روشنترین دلایل امامت بلافصل علی(ع) است، زیرا اگر چه ولی در لغت معانی یا کاربردهای گوناگونی دارد مانند: رب، مالک، سید، منعم، معتق، محب، ناصر و متصرف در امور دیگران[۱]، ولی به دلایل عقلی و نیز به اجماع مسلمانان غیر از سه معنای اخیر قطعاً مقصود نیست، و از سه معنای اخیر تنها آخرین معنا میتواند در این آیه مقصود باشد. دلایل این مطلب بدین قرار است:
- ۱. کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ ادات حصر است و مفاد آن اثبات و نفی است، زیرا کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ در بردارنده معنای ما و الا (نفی و استثنا) است؛ یعنی حکم را بر آنچه پس از ﴿إِنَّمَا﴾ ذکر شده اثبات، و از آنچه ذکر نشده، نفی میکند[۲]. بنابراین کلمه ﴿إِنَّمَا﴾ بر ولایتی خاص دلالت میکند؛ ولایتی که اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد و برای دیگران با اذن و مشیت الهی ثابت میشود[۳]، اما ولایت به معنای نصرت و محبت اختصاصی نیست، زیرا لزوم یاری کردن و محبت مؤمنان به همدیگر، از لوازم بدیهی ایمان و مورد اجماع مسلمانان است؛ چنان که آیه کریمه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾[۴] نیز بر آن دلالت میکند.
- برخی معتقدند ﴿إِنَّمَا﴾ همیشه بر حصر دلالت نمیکند، زیرا در غیر حصر نیز به کار رفته است؛ چنان که در قرآن آمده است ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾[۵]. روشن است که لهو و لعب در غیر زندگی دنیا نیز متصور است[۶]. در پاسخ میتوان گفت، ادیبان و زبانشناسان معروف عرب به دلالت ﴿إِنَّمَا﴾ بر حصر تأکید کردهاند، به همین دلیل زمخشری در تفسیر آیه ولایت گفته است: معنای ﴿إِنَّمَا﴾ این است که موالات باید به آنان اختصاص یابد[۷] اما باید توجه داشت که حصر بر دو نوع است: حصر حقیقی و حصر اضافی. اصل اولی در حصر، معنای حقیقی آن است، چه این که حصر اضافی جنبه ثانوی داشته و نیاز به قرائن دارد، و در آیه مورد بحث نه تنها قرینهای بر حصر اضافی وجود ندارد، بلکه قرائن و شواهد -چنانکه بعداً میآید- حصر حقیقی را تأیید میکند.
- ۲. اگر چه واژه ولی بر معانی یا مصادیق متعددی اطلاق شده است، لکن هرگاه بدون قرینه به کار رود مراد از آن مالک امر بودن خواهد بود. به ویژه اگر به کسی اسناد داده شود که دارای شأن رهبری و فرمانروایی است؛ همان طوری که در آیه مورد بحث چنین است، زیرا کلمه ولی نخست به خداوند و سپس به پیامبر(ص) اسناد داده شده است. حاکمیت خداوند عقلاً ثابت است، و حاکمیت پیامبر(ص) به عنوان این که رسول خداست اثبات میشود، حال با توجه به این که ولایت در مورد خدا و رسول(ص) به معنای مالک امر بودن است، و از طرفی ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر خداوند یا پیامبر(ص) عطف شده است، و حکم معطوف با معطوفعلیه مشترک است، پس ولایت در مورد مؤمنانی که در آیه توصیف شدهاند نیز به معنای مالکیت امر تدبیر (امامت) خواهد بود[۸].
- ۳. اگر چه عبارت ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ همه مؤمنان را شامل میشود، ولی مقصود از آن بعضی از مؤمنان است، زیرا اولاً، برای آنان صفت ویژهای (اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع) بیان شده است. ثانیاً، جمله ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر کلمه ﴿رَسُولُهُ﴾ و آن هم بر کلمه ﴿اللَّهُ﴾ عطف شده است و مفاد آیه این است که خدا و رسولش و مؤمنانی که توصیف شدهاند ولیاند، و جامعه مؤمنان، مُوَلیعلیه هستند. نسبت این دو، از قبیل نسبت میان ولایتمدار و ولایتپذیر است، نه از باب تفاعل که ولایت دو جانبه باشد، در حالی که ولایت به معنای محبت و نصرت دو جانبه بوده و عمومیت دارد[۹].
- در مقابل استدلال مزبور، مفسران و متکلمان اهل سنت، به وحدت سیاق آیه ولایت با آیات قبل و بعد آن استناد نموده و گفتهاند: مراد از ولایت در آیه، نصرت و محبت است، زیرا در آیات قبل﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَهَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِينَ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۰] خداوند مؤمنان را از ولایت یهود و نصارا نهی کرده است. روشن است که مؤمنان هیچ گاه در صدد قبول ولایت یهود و نصارا به معنای امامت نبودهاند، بلکه آنچه برخی از مسلمانان انجام میدادند برقراری رابطه دوستی و پیمان نصرت با یهود و نصارا بوده است، فلذا در آیه مورد بحث نیز مراد از ولایت نصرت و محبت خواهد بود؛ چنان که در آیه بعد﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾[۱۱] نیز یادآور شده است که تولی خدا و پیامبر و مؤمنان موجب غلبه و پیروزی حزب خداوند خواهد بود[۱۲].
- در پاسخ به استدلال فوق چند نکته قابل توجه است: نکته اول، همسیاق بودن آیه ولایت با آیه نهی تولی یهود و نصارا مستلزم آن است که آیات دیگری بین آن دو واقع نشود، در حالی که میان دو آیه یاد شده، سه آیه (۵۲-۵۴) فاصله انداخته است، البته هر چند آیههای ۵۲ و ۵۳ به نوعی ناظر به ولایت یهود و نصارا است، لکن آیه ۵۴ ناظر به ارتداد در آینده بوده و ارتباطی با آیه ۵۱ ندارد، مضمون آیه چنین است: ای گروهی که ایمان آوردهاید هر کس از شما، از دین خود مرتد شود به زودی خدا قومی را که دوست میدارد و آنها نیز خدا را دوست میدارند، برای نصرت اسلام برمیانگیزد؛ بدین جهت، مفسران آن را یکی از پیشگوییهای قرآن دانستهاند[۱۳].
- نکته دیگر این که آیه بعد از آیه ولایت نیز صراحت یا ظهور در ولایت به معنای نصرت ومحبت ندارد، مضمون آیه چنین است: هر کس ولایت خدا، رسول و مؤمنان خاص را بپذیرد، چنین افرادی حزب الله هست و حزب الله پیوسته غالب و پیروز است (سوره مائده، آیه ۵۶)؛ مضمون این آیه، هم با ولایت به معنای نصرت و محبت سازگاری دارد، و هم با ولایت به معنای تدبیر و نصرت در امور؛ بنابراین، نمیتوان آن را قرینه و شاهد بر یکی از آن دو به شمار آورد.
- نکته سوم، بر فرض قبول وحدت سیاق، قرینه سیاق در صورتی قابل احتجاج است که با دلیل و قرینهای روشنتر معارض نباشد، در حالی که قراین آشکاری که پیش از این بیان گردید و احادیثی که درشان نزول آیه وارد شده مانع از تمسک و استدلال به وحدت سیاق خواهد بود[۱۴].
بررسی اشکالات
- اشکال اول، گفته شده است که آیه ولایت در مقام مدح مؤمنان است، در حالی که دادن زکات در حال نماز و رکوع مایه نکوهش است چون با توجه کامل نمازگزار به عبادت منافات دارد[۱۵].
- در پاسخ میتوان گفت: آنچه با حضور قلب در عبادت منافات دارد توجه به امور مادی و دنیوی است، اما پرداختن زکات به امر خداوند نه تنها امر دنیوی نیست، بلکه خود نوعی عبادت است، و از طرفی، عظمت روحی و احاطه علمی امام علی(ع) چنان بود که میتوانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد، بدون این که لطمهای به حضور قلب ایشان در نماز وارد شود.
- اشکال دوم، زکات، اسم برای صدقه واجب است نه مستحب، زیرا قرآن میفرماید: ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾[۱۶] و امر، ظاهر در وجوب است، و از طرفی بیشتر علما تأخیر پرداخت زکات را معصیت میدانند، بنابراین نمیتوان گفت امیرمؤمنان(ع) انگشتر را به عنوان زکات واجب به فقیر داده است[۱۷].
- در پاسخ میتوان گفت:این اشکال نیز وارد نیست به دلیل این که کلمه زکات در بسیاری از آیات مکی وارد شده است﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى ﴾[۱۸]؛ ﴿الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى﴾[۱۹]؛ ﴿الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۰]؛ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾[۲۱] در حالی که زکات واجب در مدینه تشریع شده است. از تأمل در آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که در آنها از زکات درباره پیامبران گذشته مانند ابراهیم، اسحاق، یعقوب: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۲۲]، اسماعیل: ﴿وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا﴾[۲۳] و عیسی: ﴿وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا﴾[۲۴] سخن به میان آمده است به دست میآید که واژه زکات در عرف قرآن هرگاه به صورت مطلق یا همراه با نماز به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت میکند، چرا که در شریعت پیشین، زکات به معنای مصطلح در اسلام نبوده است [۲۵]. گذشته از این، میتوان زکات را به زکات واجب نیز حمل کرد که علی(ع) در نظر داشته آن را در اولین فرصت مناسب به فقیر بدهد، و ادعای تأخیر از زمان وجوب، ادعای بدون دلیل است، چه این که بعید شمردن وجوب زکات بر علی(ع) و یا دادن انگشتر به عنوان زکات، استبعادهای بیاساس است، البته اینکه علی(ع) در زمان پیامبر(ص)ثروت بسیار نداشته، شکی نیست، ولی لازمه آن، نفی داشتن حداقل نصاب زکات نمیباشد[۲۶].
- اشکال سوم، گفته شده است که ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ بر جمع دلالت میکند، اطلاق آن بر مفرد در کلام فصحای عرب نیامده است، تا چه رسد به کلام الهی که معجزه است[۲۷] و گاهی گفته شده که چنین اطلاقی مجازی است و اصل در کلام حقیقت است نه مجاز[۲۸].
- در پاسخ باید گفت: اصولاً اطلاق واژگان جمع بر فرد معین در کلام عرب و غیر آن به انگیزه تعظیم و مانند آن شایع است؛ همچنان که در قرآن درباره خداوند ضمایر جمع به کار رفته است﴿ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ﴾[۲۹]؛ ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ﴾[۳۰]؛ ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۳۱]؛ ﴿الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾[۳۲] و در اینجا بیتردید، به کار بردن تعبیر ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ در مورد علی(ع) بیانگر تکریم و تعظیم شخصیت علی(ع) است، بدان جهت که وی از نظر کمالات ایمانی در عالیترین درجه بوده و همین ویژگی سبب شده است که پس از پیامبر اکرم(ص) ولایت و رهبری جامعه اسلامی به ایشان سپرده شود. گذشته از این، با توجه به روایات شأن نزول، این اطلاق در آیه ولایت صورت گرفته است، حال اگر چنین کاربردی در زبان عرب در عصر رسالت رایج نبود، صحابهای که حدیث مربوط به شأن نزول آیه را نقل کردهاند، لب به اعتراض میگشودند[۳۳].
- اشکال چهارم، ولایت در مورد خداوند و رسول(ص) به معنای اقامه حدود و اجرای احکام الهی نیست، فلذا این معنا در ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نیز درست نخواهد بود. پس باید ولایت را بر نصرت و محبت حمل کرد که در هر سه مورد درست است[۳۴].
- در پاسخ باید گفت: در این اشکال، میان حقیقت ولایت و چگونگی اعمال آن خلط شده است، حقیقت ولایت که عبارت از رهبری امور دینی و دنیوی مسلمانان است، در مورد خداوند، پیامبر(ص) و امام هر سه، استعمال شده است، هر چند کیفیت اعمال آن در خداوند و غیر خداوند متفاوت است، بدین معنا که اجرای احکام و حدود به صورت مباشری و محسوس به خداوند نسبت داده نمیشود، هر چند اجرای این کار توسط پیامبر و امام تکویناً و تشریعاً مستند به مشیت الهی است.
- اشکال پنجم، لازمه دیدگاه شیعه درباره ولایت در آیه مزبور این است که امامت به علی(ع) اختصاص داشته باشد، این مطلب با اعتقاد آنان در مورد دیگر امامان شیعه منافات دارد[۳۵].
- در پاسخ باید گفت: براهین عقلی و نقلی بر وجوب امامت در هر عصر و زمانی دلالت میکند. بر این اساس، طبق نصوص قرآنی و روایی، امامت پس از پیامبر اکرم(ص) به امامان دوازدهگانه شیعه اختصاص دارد همچنان که قرآن از آنان به عنوان صادقین یاد کرده و مسلمانان را به پیروی از آنان فرا خوانده است﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۳۶]. چنان که امام صادق(ع) در تفسیر آیه مورد بحث ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور تفسیر کرده و فرموده است: مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ علی(ع) و امامان از ذریه او تا روز قیامت است[۳۷]. افزون بر این، در صحاح اهل سنت نیز از آنان به عنوان خلفای دوازدهگانه یاد شده است[۳۸]. حال وجه جمع بین این نصوص و حصر امامت در علی(ع) به این است که تا وقتی آن حضرت در حال حیات میباشد، امامت مخصوص اوست و پس از وی به فرزندان او، یکی پس از دیگری، اختصاص دارد، بنابر این تعارضی در میان نخواهد بود[۳۹].
شبهات مرتبط با آیه
نخست: عدم احتجاج امام امیر المؤمنین(ع) به این آیه
گفته شده اگر آیه نص در امامت و خلافت است چرا علی(ع) با این دلیل روشن استدلال نکرد؟[۴۰] پاسخ آن حضرت در موارد متعدد، به این آیه تمسّک جستهاند که در منابع معتبر نقل شده است و در اینجا فقط به دو مورد اشاره میکنیم:
- در روز شوری در برابر سعد بن ابی وقاص، عثمان، عبد الرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، به این آیه احتجاج نموده و فرمودند: آیا غیر از من در میان شما کسی هست که در حال رکوع، زکات داده و درباره او این آیه ولایت نازل شده باشد؟ همه گفتند: نه[۴۱].
- روایت شده است که حضرت(ع) فضایل خود را برای ابوبکر شمردند از جمله این که فرمودند: تو را به خدا قسم آیا در قضیه زکات انگشتر، ولایت از طرف خدا برای تو مقرر شده یا برای من؟ گفت: بلکه برای تو[۴۲]
شبهه یکم
- برخی از اهل سنت بر این باورند که این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است. ابن تیمیه مینویسد: گفته او (علامه حلی)[۴۳] "بر اینکه آیه درباره علی نازل شده اجماع وجود دارد"، یکی از بزرگترین ادّعاهای دروغین است، اتفاقاً اهل علم حدیث بر این اجماع کردهاند که این آیه ویژه درباره علی فرود نیامده، و علی در نماز انگشتری خاتمش را صدقه نداده است، عالمان حدیث اجماع دارند بر اینکه قصه روایت شده در شأن نزول آیه، یکی از دروغهای بافته شده است[۴۴].
- پاسخ:
- این شأن نزول را بسیاری از مفسّران بزرگ اهل سنت نقل نمودهاند، برخی از کسانی که بر نزول این آیه در حق علی(ع) نقل اجماع و با ادّعای اجماع نمودهاند، عبارتاند از:
- قاضی عضدالدین ایجی در کتاب المواقف فی علم الکلام مینویسد: و اجمع ائمة التفسیر ان المراد علی[۴۵].
- شریف جرجانی در شرح مواقف آورده است: وقد اجمع ائمة التفسیر علی أن المراد به الذین یقیمون الصلاة الی قوله و هم راکعون علی فانه کان فی الصلاة راکعا فسأله سایل فاعطاه خاتمه فنزلت الآیة[۴۶].
- سعدالدین تفتازانی نیز در شرح مقاصد مینویسد: نزلت باتفاق المفسِّران فی علی بن ابیطالب -رضی الله عنه- حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته و کلمه انما للحصر بشهادة النقل و الاستعمال[۴۷].
- با وجود شواهد و قرائن قطعی که از اهل سنت صادر شده است، چطور ادعا میکنند، این آیه در شأن علی(ع) نازل نشده است؟ در حالی که اکثر بزرگان اهل سنت این شأن نزول را پذیرفتهاند و در کتب خود نیز بیان کردهاند.
- علّت اینکه علامه حلی در این مسأله ادّعای اجماع نمودهاند آن است که، درباره شأن نزول این آیه، جز روایت مرسله که درباره ابوبکر است، همه روایات درباره حضرت علی(ع) است و چون آن روایت ضعف سندی دارد، در برابر انبوه روایات دیگر درباره حضرت علی(ع) جایگاهی نداشته و ادّعای اجماع شده است[۴۸].
شبهه دوم
- در آیه ولایت، لفظ جمع، هفت مرتبه آمده است و حمل آیه بر مفرد –علی(ع)- مجاز است نه حقیقت، از اینرو نمیتوان آیه را بدون قرینه، بر مفرد حمل نمود. فخر رازی مینویسد: أنه تعالی ذکر المؤمنین الموصوفین فی هذه الآیة بصیغة الجمع فی سبعة مواضع و هی قوله: متن قرآن و حمل ألفاظ الجمع و إن جاز علی الواحد علی سبیل التعظیم لکنه مجاز لا حقیقة، و الأصل حمل الکلام علی الحقیقة}}}}[۴۹].
- پاسخ:
- از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
- برخی در پاسخ آوردهاند در مواردی از قرآن کریم، لفظ جمع آمده و قصد مفرد شده است، مرحوم علامه طباطبایی در المیزان[۵۰] و مرحوم علامه امینی در الغدیر[۵۱] بیست مورد از آیات قرآن کریم را ذکر کردهاند که طبق اعتراف اهل سنت، لفظ آیه جمع، ولی مفرد قصد شده است. به دو نمونه اشاره میکنیم:
- ﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ﴾[۵۲] برخی از مفسِّران گفتهاند: ﴿النَّاسُ﴾ در آیه شریفه، نعیم بن الاشجعی[۵۳] است.
- ﴿يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِنْ كَانُوا إِخْوَةً رِجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۵۴]، دیدگاه برخی از مفسّران، بر این است، آیه درباره جابر بن عبدالله انصاری نازل شده و پرسش کننده اوست[۵۵].
- روایات شأن نزول، راه حل استفاده از ضمائر جمع است؛ بر فرض که حمل جمع بر مفرد، مجاز باشد، بر این حمل، قراینی وجود دارد و قراین آن، روایات فراوانی است که شأن نزول آیه را، جریان زکات خاتم حضرت بیان کرده است.
- کاربرد جمع، برای تشویق مردم به کارهای خیر است. ابوالقاسم جارالله زمخشری حنفی در تفسیر خود میگوید: اگر اشکال شود: چگونه درست است، این آیه در شأن علی(ع) باشد و حال آنکه آیه به لفظ جمع وارد شده است؟ در پاسخ میگوییم: آیه به لفظ جمع آمده، گرچه مراد از آن فقط یک نفر است -علی(ع)- است و این به خاطر آن است که مردم ترغیب شوند تا مانند چنین کاری انجام دهند و ثواب آن را ببرند [۵۶].
- استفاده از الفاظ و ضمایر جمع، برای تعظیم و تفخیم است. مرحوم طبرسی مینویسد: اطلاق لفظ جمع، بر امیرمؤمنان(ع)، تفخیم و تعظیم آن حضرت است، چه اینکه اهل لغت جمع را بر مفرد برای تعظیم و احترام اطلاق میکنند، و این حقیقت به اندازهای مشهور است که احتیاج به استدلال ندارد[۵۷].
- پاسخ دقیق آن است که در این آیه لفظ جمع در مفرد استعمال نشده است، بلکه عنوان جمع، بر یکی از افراد تحقق یافته آن (در زمان نزول) منطبق گردیده و امکان انطباق آن بر دیگر افراد نیز (بر فرض تحقق) محفوظ مانده است. و بین این دو کیفیّت و دو گونه استعمال، فرق بسیار است و آنچه از نظر اهل لغت ناشدنی و نارواست، تنها صورت اوّل است[۵۸]. و به عبارتی دیگر لفظ در مفهوم خود استعمال میشود، نه در مصداق خارجی؛ ولی مصداق لفظ جمع، در بیرون گاهی فرد است و گاهی جمع[۵۹].
- پاسخ دیگری که از دقت بیشتری برخوردار است این است که، این جمعِ موصولی است و عموم اطلاق علیالبدل دارد و نشانه این است که ولایت به یک نفر منحصر نمیشود. ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ که جمع است به آحاد اطلاق میشود، مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ مفرد است؛ ولی مفهومش جمع است. یک روز مصداقش علی(ع) و یک زمان امام حسن(ع) و تا امام زمان ادامه دارد، در این آیه، اطلاق جمع بر افراد، در طول یکدیگر است؛ مانند:اولوالامر که نمیشود در یک زمان چند اولوالامر باشد، پس، اولوالامر، آحاد افراد در طول یکدیگر است.
- در روایاتی از اهل بیت(ع) بهعنوان مصادیق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ در آیه ولایت یاد شده است؛ چنانکه امام صادق در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ ولایت را به احق و اولی بودن در تدبیر امور مسلمانان تفسیر کرده و یادآور شده است، مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، علی و امامان از ذریه او تا روز قیامتاند؛ سپس داستان گدایی فقیر در مسجد پیامبر و انفاق امام علی(ع) به او در حال رکوع را یادآور شده و افزوده است: "هر یک از فرزندان او که به امامت میرسد، از چنین ویژگی برخوردارند، یعنی در حال رکوع انفاق میکنند"[۶۰]. امام باقر(ع) نیز درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ فرمودند: مراد امامان(ع) است[۶۱][۶۲].
شبهه سوم
- آنچه از حالات امیرالمؤمنین علی(ع) در نماز نقل شده است آن است که حضرت دارای حضور قلب خاصی بودند به گونهای که از خود بیخود میشدند، این حالت علی(ع) با این مطلب که در حال نماز صدای سائل را شنیدند و انگشتر خود را به او دادند، منافات دارد، زیرا حالت نخست، مستلزم توجّه تام به پروردگار؛ ولی حالت دوم، موجب توجّه به غیر خداوند است؛ از اینرو، نمیتوان مدلول آیه را درباره آن حضرت پذیرفت. فخر رازی مینویسد: و هو أن اللائق بعلی(ع) أن یکون مستغرق القلب بذکر الله حال ما یکون فی الصلاة، و الظاهر أن من کان کذلک فإنه لا یتفرغ لاستماع کلام الغیر و لفهمه، و لهذا قال تعالی: ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[۶۳] و من کان قلبه مستغرقا فی الفکر کیف یتفرغ لاستماع کلام الغیر[۶۴].
- پاسخ:
- از این اشکال چند پاسخ داده شده است:
- بر پایه روایات، پیامبر(ص) نیز گاهی نماز را کوتاه میکردند و آن را به سرعت پایان میدادند. هنگامی که از ایشان علّت این کار پرسیده شد، فرمودند: "صدای گریه طفلی را شنیدم، گفتم شاید مادرش در مسجد (در حال نماز) باشد و از گریه او ناراحت شود"[۶۵]. از اینرو هر قضاوتی نسبت به عملکرد پیامبر شود همان قضاوت نیز درباره عملکرد علی(ع) قابل جریان است.
- حالات اولیاء خدا یکسان نبوده، بلکه گوناگون و متغیر است و این تغییر، تابع جذبههای گوناگون پرودگار است و هیچ منافاتی ندارد که انسان کاملی نظیر آن حضرت، گاه مستغرق عالم توحید بوده و از حالات بشری دور و گاه در حالت معمولی و عادی باشند، از اینرو این اختلاف حالات، به اراده و مشیّت پروردگار باز میگردد.
- توجّه آن حضرت در حین نماز، به کاری بوده، که مطلوب پروردگار است؛ پس این عمل، عبادتی در ضمن عبادت خواهد بود. عظمت روح ایشان چنان بود که میتوانست در یک زمان دو عبادت را انجام دهد و این با حضور قلب در پیشگاه پروردگار، تنافی نخواهد داشت. چنین افرادی مظهر اسم جمال «يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ»اند. به دیگر سخن، "وَلیِّ حق"، در هر شأنی از شئون بندگی، غافل از شئون دیگر نیست. پس اگر بنده خدا در حال نماز مشغول است از شأن دیگر بندگی که ایتاء زکات است غافل نیست.
- شنیدن صدای سائل و کمک به او، توجّه به خویشتن نیست، بلکه عین توجّه به خدا است، علی در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا، و روشن است، بیگانگی از خلق خدا بیگانگی از خداست؛ صدقه پیش از آنکه به دست سائل برسد به دست خدا میرسد: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۶۶]، و حضرت در واقع با خدا در ارتباط بوده است[۶۷].
آیه ولایت
یکی از آیاتی که علی(ع) را «مؤمن» خوانده و ولایت او را در طول ولایت پیامبر(ص) دانسته است، آیه ولایت است: «جز این نیست که ولیّ و رهبر شما تنها خداست و رسول او و آنان که ایمان آوردهاند و نماز را بر پا میدارند و در رکوع زکات میپردازند»[۶۸].[۶۹]
شأن نزول آیه
علمای بزرگ اهل سنت[۷۰]، همچون قاضی عبدالعضد ایجی[۷۱]، شریف جرجانی[۷۲]، سعدالدین تفتازانی[۷۳] و علاء الدین قوشجی سمرقندی[۷۴]، به اجماع مفسران در اینباره اعتراف کردهاند.
این خبر نزد محدثان و راویان بسیار معروف است. توضیح بیشتر در اینباره از چارچوب این نوشتار فراتر میرود. بنابراین تنها سخن آلوسی گزارش میشود. او میگوید: غالب الاخباريين على أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه[۷۵]؛ «بیشتر محدثان بر این باورند که این آیه درباره علی(ع) نازل شده است». تعبیر «اجماع» درباره مفسران و «غالب» درباره محدثان راوی این رویداد، به معنای مخالفت برخی از راویان مخالف با این شأن نزول نیست، بلکه اختلاف در تعبیر، بر پایه کار هر یک از آنها استوار است؛ یعنی مفسران در سیر کار خود به این آیه رسیدند و به دلیل فراوانی نقل و اتقان و قطعی بودن خبر، نتوانستند بدون اشاره اجمالی یا تفصیلی از آن بگذرند و داستان را یاد کردند. اما اهل حدیث چنین مسیری را پیش روی ندارند و برخی از آنان در مجموعه حدیثی خود از این رویداد سخن به میان نیاوردهاند.
علامه حلی از علمای شیعه، در اشتهار این سبب نزول میان علمای امت مینویسد: علمای اسلام بر نزول این آیه درباره علی(ع) اجماع کردهاند و این در صحاح اهل سنت نیز مذکور است. هنگامی که علی(ع) در نماز خویش و پیش روی صحابه انگشتر خود را به مسکین صدقه داد، این آیه فرود آمد[۷۶]. سید مرتضی مینویسد: «اهل نقل اتفاق کردهاند بر اینکه زکات دهنده در رکوع نماز، علی(ع) است»[۷۷]. شیخ مفید میگوید: ثابت شد که ولایت یادشده در آیه، برای کسی ثابت است که در رکوع نماز، زکات پرداخت و هیچکس از اهل قبله، چنین کاری را جز برای امیرمؤمنان(ع) ادعا نکرده است؛ پس ناگزیر مقصود از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾، امام علی(ع) است[۷۸]. ابن شهر آشوب نیز میگوید: «امت اجماع کردهاند بر اینکه این آیه درباره علی(ع) فرود آمد؛ هنگامی که انگشتری خود را در رکوع صدقه داد و در اینباره خلافی میان مفسران نیست»[۷۹]. راضی مینویسد: نزول آیه درباره علی(ع) از چیزهایی است که مفسران بر آن اجماع کردهاند و این اجماع را جمعی از اَعلام اهل سنت، همچون امام قوشجی، در مبحث امامت از شرح تجرید آوردهاند[۸۰].
امام هادی(ع) در نامهای به اهل اهواز در پاسخ به مسئله جبر و تفویض فرمود: اهل دانش بر این نکته اتفاق دارند که این آیه درباره علی(ع) نازل شد؛ هنگامی که در رکوع انگشتری خویش را صدقه داد؛ پس خداوند این عمل او را سپاس گزارد و این آیه را نازل فرمود[۸۱].
روایات فراوانی در منابع فریقین بر نزول آیه ولایت درباره امام علی(ع) دلالت میکنند.
۱. سلمة بن کهیل روایت کرده است: «حدثنا أبو سعيد الأشجع ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال: تَصَدَّقَ عَلِيٌّ بِخَاتَمِهِ وَ هُوَ رَاكِعٌ فَنَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾[۸۲]»[۸۳]؛ «علی(ع) انگشتری خود را در رکوع نماز صدقه داد و آن، گاه آیه: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾ نازل شد».
- ابن ابیحاتم؛ ذهبی درباره او میگوید: «ابن ابیحاتم، حافظ معروف، ناقد شهیر، صاحب تفسیر، شیخ محدثان و در متن و سند روایات بسیار خبره و آگاه بوده است»[۸۴].
- ابوسعید اشج؛ ذهبی میگوید: ابوحاتم درباره او گفته است: «او موثق و امام اهل زمان خویش بود و شطوی درباره او گفته است: «کسی را از او با حافظهتر ندیدم»[۸۵] و ابن حجر درباره او گفته است: «او موثق است»[۸۶].
- فضل بن دکین؛ ابن ابیحاتم میگوید: «از پدرم درباره ابونعیم، فضل بن دکین پرسیدم». او گفت: او شخص موثقی است»[۸۷]. ذهبی میگوید: «بخاری و ابوزرعه و گروههای دیگری از او روایت نقل کردهاند»[۸۸]. ابن حجر نیز میگوید: «او موثق است و روایاتی محکم دارد و از اساتید بخاری بوده است»[۸۹].
- موسی بن قیس حضرمی؛ ابن ابیحاتم به نقل از یحیی بن معین میگوید: «حضرمی موثق است و اشکالی بر او وارد نیست»[۹۰]. ذهبی میگوید: «او موثق، اما شیعه است»[۹۱]. ابن حجر نیز گفته است: «حضرمی... انسانی راستگو و متهم به تشیع است»[۹۲].
- سلمة بن کهیل؛ ذهبی گفته او از علمای موثق کوفه بوده است...[۹۳]. ابن حجر: «او موثق بوده است»[۹۴].
۲. «حدثنا الربيع بن سليمان المرادي، ثنا أيوب بن سويد، عن عتبة بن أبي حكيم في قوله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾[۹۵]، قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[۹۶]؛ «عتبة بن ابیحکیم نقل کرده است: آیه درباره علی بن ابیطالب(ع) نازل شده است».
- وثاقت ابن ابیحاتم، گذشت[۹۷].
- ربیع بن سلیمان مرادی، ذهبی میگوید: «او مؤذن، فقیه و حافظ بوده است»[۹۸]. ابن حجر نیز میگوید: «او موثق بوده است»[۹۹].
- ایوب بن سوید را ابن حبان، حاکم نیشابوری، ابن حجر عسقلانی و البانی توثیق کردهاند[۱۰۰].
- عتبه بن ابیحکیم همدانی ابوالعباس، مزی گفته است: «از دید محمود بن خالد، عتبه بن ابیحکیم ثقه است... و ابوالقاسم طبرانی میگوید: «عتبه بن ابیحکیم از ثقات مسلمانان است»[۱۰۱]. ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۰۲].
ابن ابیحاتم میگوید: «از پدرم درباره او پرسیدم». او گفت «صالح است و اشکالی بر او وارد نیست»[۱۰۳]. حاکم روایت عتبه بن ابیحکیم را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را پذیرفته است[۱۰۴].
۳. «حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي، قال: ثنا أيوب بن سويد قال: ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ قال علي بن أبي طالب(ع)»[۱۰۵]؛ ابن جریر طبری از عتبه ابن ابیحکیم روایت کرده است: «اسماعیل بن اسرائیل رملی، از ایوب بن سوید، از عتبة بن ابیحکیم درباره آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ...﴾ روایت کرد: «این آیه درباره علی بن ابیطالب(ع) نازل شده است».
- ابن جریر طبری؛ ذهبی: «او ثقه، صادق، حافظ، سرشناس در تفسیر و امام در فقه بود.»..[۱۰۶].
- اسماعیل بن اسرائیل رملی؛ رازی[۱۰۷]: «ما از او روایت نمودیم و او راستگوست»[۱۰۸].
- ایوب بن سوید که پیشتر درباره او سخن رفت.
- عتبه بن ابیحکیم که شرح حال او گفته شد.
۵. «حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله الصفار، قال: ثنا أبو يحيى عبد الرحمن بن محمد ابن سلم الرازي بإصبهان، قال: ثنا يحيى بن الضريس قال: ثنا عيسى بن عبد الله بن عبيد الله بن عمر بن علي بن أبي طالب، قال: ثنا أبي، عن أبيه، عن جده، عن علي، قال: نزلت هذه الآية على رسول الله: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ فخرج رسول الله و دخل المسجد و الناس يصلون بين راكع و قائم فصلى؛ فإذا سائل، قال: يا سائل أعطاك أحد شيئا؟ فقال: لا، إلا هذا الراكع –لعلي- أعطاني خاتماً»[۱۰۹]؛ «حاکم گفته است: ابو عبدالله محمد بن عبدالله صفار، از ابویحیی عبد الرحمان بن محمد بن سلم رازی اصبهانی، از یحیی بن ضریس از عیسی بن عبد الله بن عبد الله بن عمر بن علی بن أبیطالب(ع) روایت کرده است: پدرم از پدرش از جدش از علی بن أبیطالب(ع) روایت کرده است: آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾ بر رسول خدا(ص) نازل شد و آن حضرت به مسجد رفت؛ در حالی که مردم مشغول نماز بودند. آن حضرت نیز نماز گزارد تا آنکه سائلی آمد و حضرت به او فرمود: «ای سائل! آیا کسی چیزی به تو بخشش نمود»؟ سائل گفت: «خیر، به جز این شخص که در حال رکوع است؛ یعنی علی بن أبیطالب(ع) و به من انگشتری عطا فرمود».
- محمد بن عبدالله صفار؛ ذهبی او را استاد امام، محدث، اسوه، زاهد خوانده است[۱۱۰]. سمعانی: «او زاهد، خوشسیرت، با ورع و خیر بوده است»[۱۱۱].
- ابویحیی عبد الرحمان بن محمد؛ ابن حبان: «او از محدثان اصفهان با احادیثی مقبول، بوده است»[۱۱۲]. ذهبی: «او حافظ و از ذخایر علم است»[۱۱۳].
- محمد بن یحیی بن ضریس؛ رازی: «او راستگو بوده است»[۱۱۴].
- عیسی بن عبدالله علوی؛ ابن حبان او را در ثقات آورده است[۱۱۵].
- عبدالله؛ ذهبی او را موثق دانسته است[۱۱۶].
- محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب(ع)؛ ذهبی گفته است: «او موثق است»[۱۱۷]. ابن حجر درباره او گفته است: «او راستگوست»[۱۱۸].
- عمر بن علی بن ابیطالب(ع)؛ ابن حجر گفته است: «او موثق بوده است»[۱۱۹]. ذهبی گفته است: «او موثق بوده است»[۱۲۰].
نتیجه: بر اساس اجماع مفسران و نقل محدثان، علی(ع) در رکوع انگشتر خود را به سائل داد و این آیه در شأن وی نازل شد. با توجه به این واقعه و دیگر قرینهها، لفظ مشترک «ولی» در این آیه به معنای سرپرست عام امت به کار رفته است و بر ولایت کلی الهی دلالت میکند و از دید تکوینی و تشریعی برای رسول(ص) و امام علی(ع) پس از آن حضرت، اثباتپذیر است.[۱۲۱]
دلالت آیه
نقطه مهم استدلال بر ولایت الهی علی(ع) در این آیه کریمه، واژه «ولی» در صدر آن است. علمای لغت معانی مختلفی برای این واژه ذکر کردهاند. اما مفسران دربارهاش مفاهیمی را چون امامت، دوستی یا نصرت گمان زدهاند. هنگامی که لغتشناسان مفاهیم و کاربردهای این واژه را ذکر میکنند، کاربرد آن در معنای ولایت امر و قیامِ به آن، مصطلحتر مینماید؛ برای نمونه ابن منظور میگوید: ولیِ یتیم، کسی است که امور او را بر عهده دارد و به کارهای او میرسد و ولیِ زن، آن کسی است که اختیار عقد نکاحش را به دست دارد و نمیگذارد زن، بدون اجازه او، به این کار بپردازد.»..[۱۲۲]. وی سپس نمونههای فراوانی نام میبرد که در آنها این واژه به معنای سزاوارتر بودن به اداره و کفالت امور و اولی بودن کسی از دیگری، به کار رفته است. بنابراین کاربرد لفظ ولی در معنای ولایت امر، از کاربرد آن در معنای نصرت یا دوستی بسیار بیشتر است. افزون بر این، بر پایه قرینههای موجود در آیه، مقصود، ولایت امر است. شماری از این قرینهها چنینند: به اعتراف مفسران، لفظ «انّما» بر حصر دلالت میکند؛ یعنی میگوید: ولایت اینجاست و جای دیگری نیست. با توجه به شأن نزول آیه که درباره علی(ع) است، اگر «ولی» به معنای نصرت یا دوستی باشد، مفهوم آیه این است: یاور یا دوست شما تنها خدا، رسول او و علی بن ابیطالب(ع) است. آنگاه این پرسش مطرح میشود: چرا چنین انحصاری در کار است؟ آیا کسی را جز پیامبر(ص) و علی بن ابیطالب(ع) نمیتوان دوست و یاور مؤمنان دانست؟ با این فرض، آیه دربردارنده خلاف واقع خواهد بود؛ زیرا جز رسول خدا(ص) و علی(ع) دیگر مؤمنان نیز دوست و یاور اهل ایمانند. حتی اگر «انّما» بر حصر دلالت نکند، به چه دلیلی پس از نهی مؤمنان از دوست گرفتن و یاری خواستن از کافران در آیه پیشین[۱۲۳]، تنها خداوند، رسول اکرم(ص) و علی بن ابیطالب(ع) یاور و دوست اهل ایمانند و دیگر مؤمنان - در جایی که باید نام برده شوند- مسکوت ماندهاند؟ مگر اینکه کسی موضوعی بدیهی را انکار کند و نزول آیه را در شأن حضرت امیران نپذیرد و بگوید مقصود این است که خدا و رسول او و همه مؤمنان دوست شمایند. باری، ولایت درباره خداوند، پیامبر(ص) و امام، با یک سبک و سیاق و با لفظ مفرد یاد شده و تنها یکبار آمده است. پس ولایت در هر سه نمونه، یکی است؛ یعنی ولایت رسول(ص)، همان ولایت خداوند و ولایت امام علی(ع)، همان ولایت رسول(ص) است. اگر نوع ولایت در هر مصداقی با دیگری متفاوت باشد، به جای لفظ مفرد؛ میبایست جمع به کار برده میشد. بنابراین تا کسی به جایگاه معنوی خاصی نرسد و جوهر نفس انسانیاش به عالیترین حد کمال بار نیابد، شایستگی ندارد که در این مقام باشد و بر مقدرات بندگان خدا ولایت داشته باشد. در حقیقت فرد باید نخست در مقام ولایت حقیقی جای گیرد، تا خدای متعال راضی شود اختیار دین و دنیای مردم را به او وانهد. این فرد ناگزیر باید از همه انسانهای همعصر خود در تقوا و ملکات نفسانی برتر و کاملتر باشد تا ولایت عام یابد و بر سرنوشت مردم مسلط شود. بیگمان چنین کسی را تنها خداوند دانای مطلق به همه نهانها و ضمایر، میشناسد. بنابراین معنای حقیقی شایع و متعارف در کلمه «ولی»، همان صاحب اختیار و سرپرست است.[۱۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، ج۱۵، ص۲۸۱-۲۸۳؛ أقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۷۸.
- ↑ تلخیص المفتاح.
- ↑ مجمع البیان، ج۴-۳، ص۲۱۱؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۹- ۴۴۰؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ «زندگانی این جهان تنها بازیچه و سرگرمی است» سوره محمد، آیه ۳۶.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۶۴۸.
- ↑ مصباح الهدایة فی اثبات الولایة، ص۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ الذخیره فی علم الکلام، ص۴۳۹؛ تقریب المعارف، ص۱۲۸.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست میشکنند؛ میگویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل مینهفتند پشیمان گردند و مؤمنان میگویند: آیا اینانند که سختترین سوگندهایشان را به خداوند خوردهاند که با شمایند؟! کردارهاشان تباه گردید و زیانکار شدند. ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۴.
- ↑ «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بیگمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
- ↑ تفسیر طبری، ج۶، ص۳۴۳؛ المنار، ج۶، ص۴۴۳؛ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۷-۲۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۰؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۰.
- ↑ تفسیر طبری، ج۶، ص۳۳۶؛ الکشاف، ج۱، ص۶۴۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
- ↑ المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ «و زکات بدهید» سوره بقره، آیه ۴۳.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۳۰.
- ↑ بیگمان آنکه پاکیزه زیست رستگار شد؛ سوره اعلی، آیه: ۱۴.
- ↑ همان کس که داراییش را میبخشد تا خود پاک و پیراسته شود؛ سوره لیل، آیه:۱۸.
- ↑ همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند؛ سوره فصلت، آیه:۷.
- ↑ و آنان که دهنده زکاتند؛ سوره مؤمنون، آیه:۴.
- ↑ و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه:۷۳.
- ↑ «و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان میداد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۵.
- ↑ «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زندهام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۱۵.
- ↑ الشافی الامامة، ج۲، ص۲۳۸.
- ↑ المنار، ج۶، ص۴۴۲.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۱۲، ص۲۸.
- ↑ (در حالی که از تکبّر) شانه بالا میاندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند؛ او را در این جهان خواری است و در رستخیز عذاب سوزان را به او میچشانیم» سوره حج، آیه ۹.
- ↑ بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف میکنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
- ↑ ما نوح را به سوی قوم وی فرستادیم (و گفتیم) که قومت را پیش از آنکه عذابی دردناک به آنان برسد، بیم بده» سوره نوح، آیه ۱.
- ↑ کسانی که به (فراخوان) خداوند و پیامبر پس از آسیب دیدن پاسخ گفتند، برای کسانی از آنان که نیکی و پرهیزگاری ورزیدهاند پاداشی سترگ خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۲.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۱۰.
- ↑ المغنی، الإمامه، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ التحفة الإثنا عشریه، ص۱۹۸.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ صحیح البخاری، ج۹، ص۸۸، صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، آیه ولایت ، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱.
- ↑ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج ۱۲، ص ۲۸.
- ↑ ر.ک: بحار الأنوار، ج ۳۱، ص۳۷۷ و سایر منابع مانند: غایة المرام و حجة الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج۲، ص۲۰.
- ↑ ر.ک: الإحتجاج، ج۱، ص ۱۱۸.
- ↑ منهاج الکرامة فی معرفة الأمامة، تألیف علامه حلّی، یکی از مهمترین کتابهایی است که در تبیین عقاید امامیه نگاشته شده است این کتاب تا جایی اهمیت یافت که کسی همچون ابنتیمیه را بر آن داشت تا کتاب منهاج السنه را در ردّ آن بنگارد.
- ↑ قد أجمعوا أنّها نزلت في علي من أعظم الدعاوى الكاذبة; بل أجمع أهل العلم بالنقل على أنّها لم تنزل في علي بخصوصه وأنّ عليا لم يتصدق بخاتمه في الصلاة وأجمع أهل العلم بالحديث على أنّ القصة المروية في ذلك من الكذب الموضوع؛ منهاج السنه، ج۷، ص۱۲.
- ↑ المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۵.
- ↑ شرح المواقف، ج۴، ص۳۶۰.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۴۹-۱۵۱.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۷.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۵۶.
- ↑ «کسانی که مردم به آنان گفتند: مردم در برابر شما همداستان شدهاند، از آنها پروا کنید! اما بر ایمانشان افزود و گفتند: خداوند ما را بس و او کارسازی نیکوست» سوره آل عمران، آیه ۱۷۳.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، ج۴، ص۲۹۷.
- ↑ «از تو نظر میخواهند بگو: خداوند برای شما درباره کلاله نظر میدهد که اگر مردی مرد و دارای فرزندی نبود و خواهری داشت، نصف میراث او به این خواهر میرسد و برادر نیز از خواهر (تمام دارایی را) ارث میبرد، اگر خواهر فرزندی نداشته باشد و اگر خواهران (مرد مرده) دو تن باشند دو سوم از میراث را میبرند و اگر (میراثبران) گروهی برادر و خواهر باشند هر مرد برابر با بهره دو زن ارث میبرد؛ خداوند (این احکام را) برای شما بیان میدارد مبادا که گمراه شوید و خداوند به هر چیزی داناست» سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۲۸.
- ↑ فان قلت کیف صح أن یکون لعلی و اللفظ لفظ جماعه؟ قلت: حی به علی لفظ الجمع، وان کان السبب فیه رجلا واحدا لیرغب الناس فی مثل فعله، فینالوا مثل ثوابه؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۱، ص۶۴۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ المیزان، ج۶، ص۹ ٣.
- ↑ تفسیر تسنیم، ج۲۳، ص۱۲۵.
- ↑ «إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ(ع) إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۲۲۸؛ غایةالمرام، ج۲، ص۱۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹، ص۳۵.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۵۱-۱۵۵.
- ↑ «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۶.
- ↑ سنن النبی، ص۲۷۳.
- ↑ «آیا ندانستهاند: خداوند است که از بندگانش توبه را میپذیرد و زکاتها را دریافت میدارد و خداوند است که توبهپذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۴.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۱۵۵-۱۵۷.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳.
- ↑ شواهد التنزیل، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری الحاکم الحسکانی، ج۱، ص۱۶۱؛ مناقب علی بن أبیطالب، الموفق بن أحمد بن محمد المکی ابن المغازلی، ص۳۱۱؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، صص ۸۸ و ۱۰۲؛ تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من الأماثل، ص۴۰۹؛ الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ المالکی ابن صباغ مالکی، صص ۱۰۸ و ۱۲۳؛ الدر المنثور، ج۲، ص۴۰۹؛ فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج۲، ص۵۳؛ الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ابوالقاسم محمود بن عمر جار الله الزمخشری الخوارزمی، ج۸ ص۶۴۹؛ جامع البیان عن تأویل آیات القرآن، ج۶، صص ۲۸۸ و ۲۸۹؛ زاد المسیر فی علم التفسیر، ابوالفرج عبد الرحمان بن علی بن محمد إبن الجوزی، ج۲، ص۳۸۳؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۲۱۶؛ أسباب نزول الآیات، أبی الحسن علی بن أحمد الواحدی النیسابوری ص۱۴۸؛ تذکرة الخواص شمس الدین أبو المظفر البغدادی سبط بن الجوزی الحنفی، صص ۱۸ و ۲۰۸؛ التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج۱۲، صص ۲۶ و ۲۰؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۷۱.
- ↑ شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
- ↑ شرح المواقف، علی بن محمد القاضی الجرجانی، ج۸، ص۳۶۰.
- ↑ شرح المواقف، ج۵، ص۲۷۰.
- ↑ شرح تجرید، علاء الدین قوشجی سمرقندی، ص۳۶۸.
- ↑ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۶، ص۱۶۸.
- ↑ نهج الحق و کشف الصدق، أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر الأسدی الحلّی، ص۱۷۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۸.
- ↑ الفصول المختارة مرتضی، ص۱۴۰.
- ↑ المسائل العکبریة، أبوعبد الله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید)، ص۴۹.
- ↑ مناقب آل أبیطالب، رشید الدین أبی عبدالله محمد بن علی السروی المازندرانی ابن شهر آشوب، ج۳، ص۲.
- ↑ المراجعات، عبد الحسین شرف الدین، مراجعه: ص۱۰۷.
- ↑ الاحتجاج، أبیمنصور أحمد بن علی بن أبیطالب الطبرسی، ص۴۵۰.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ تفسیر ابن أبیحاتم، ابومحمد عبد الرحمان بن أبیحاتم محمد بن إدریس ابن أبیحاتم الرازی، ج۴، ص۱۱۶۲، ح۵۵۱.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۴۷.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۱، ص۵۵۸.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۴۹۷.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۷، ص۶۲.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، احمد بن أحمد أبو عبد الله الذهبی الدمشقی الذهبی، ج۲، ص۱۲۲.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۲، ص۱۱.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۸، ص۱۵۸.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۲، ص۲۲۷.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ تفسیر ابن أبیحاتم، ج۴، ص۱۱۶۲.
- ↑ تفسیر ابن أبیحاتم، ج۴، ص۴۲۳.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۹۴.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱۹، صص ۳۰۱ و ۳۰۳. قال محمود بن خالد السلمي: سمعت مروان بن محمود الطاهري، يقول: عتبة بن أبي حكيم ثقة من أهل الأردن، و قال عباس الدوري و المفضل بن غسان الغلابي، عن يحيى بن معين: ثقة... و قال أبو القاسم الطبراني: عتبة بن أبي حكيم من ثقات المسلمين.
- ↑ الثقات، ج۷ ص۲۷۱.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۷۱.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۵۵؛ ج۲، صص ۳۳۴ و ۳۳۵؛ ج۴، ص۳۲۲.
- ↑ جامع البیان عن تأویل آی القرآن، ج۶، ص۳۹۰.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۰. كان ثقة، صادقاً، حافظاً، رأساً في التفسير، إماماً في الفقه و الإجماع و الاختلاف....
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۲، ص۲۷۰. كتبنا عنه و هو صدوق.
- ↑ الأنساب، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی، ج۵، ص۶۷۰. «ابو محمد عبد الرحمان بن ابیحاتم از او روایت شنیده و درباره او گفته است: از او روایت نوشتم و او شخصی موثق و راستگوست».
- ↑ معرفة علوم الحدیث، أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، ص۱۵۶.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۳۷. الشيخ الإمام المحدث القدوة، أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد الإصبهاني الصفار الزاهد.
- ↑ الأنساب، ج۳، ص۵۴۶. كان زاهدا حسن السيرة، ورعا، كثير الخير....
- ↑ طبقات المحدثین بأصبهان و الواردین علیها، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان ابومحمد الأنصاری، ج۳، ص۵۳۰: كان من محدثي إصبهان و كان مقبول الحديث.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۳۱. الحافظ المجود، العلامة، المفسر... و كان من أوعية العلم، صنف المسند و التفسير و غير ذلك.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۸ ص۱۲۴. سمع منه أبي و روي عنه، سمعت أبي يقول ذلك. ان عبد الرحمن، قال: سئل أبي عنه، فقال: صدوق.
- ↑ الثقات، ج۸، ص۴۹۲.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۱، ص۵۹۵.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۲۰۵.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۲، ص۵۴۲.
- ↑ تقریب التهذیب، ج۱، ص۷۲۴.
- ↑ الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج۲، ص۶۷.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۱۹۳-۲۰۰.
- ↑ لسان العرب، ج۵۱، ص۴۰۱. و الولي: ولي اليتيم: الذي يلي امره و يقوم بكفايته و ولي المرأة: الذييلي عقد نكاحها و لا يدعها تستبد بعقد النكاح دونه....
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ﴾ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن ص ۲۰۰.