تجارت: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
(←احتکار) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
امام صادق{{ع}} فرمود: پیامبر از [[احتکار]] [[نهی]] میکرد. مردی از [[قریش]] که به او [[حکیم بن حزام]] میگفتند، وقتی غذایی وارد [[شهر مدینه]] میشد تمامش را میخرید. رسول خدا{{صل}} بر او گذشت و فرمود:ای [[حکیم]]! برحذر باش از احتکار طعام [[مردم]].<ref>{{متن حدیث|يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ، إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶.</ref> | امام صادق{{ع}} فرمود: پیامبر از [[احتکار]] [[نهی]] میکرد. مردی از [[قریش]] که به او [[حکیم بن حزام]] میگفتند، وقتی غذایی وارد [[شهر مدینه]] میشد تمامش را میخرید. رسول خدا{{صل}} بر او گذشت و فرمود:ای [[حکیم]]! برحذر باش از احتکار طعام [[مردم]].<ref>{{متن حدیث|يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ، إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶.</ref> | ||
از آنچه گذشت برمیآید رسول خدا{{صل}} با احتکار [[مبارزه]] میکرد و دستور میداد [[اموال]] احتکار شده در معرض دید مردم قرار گیرد. این نکته از دیگر [[روایات]] هم استفاده میشود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 652 - | از آنچه گذشت برمیآید رسول خدا{{صل}} با احتکار [[مبارزه]] میکرد و دستور میداد [[اموال]] احتکار شده در معرض دید مردم قرار گیرد. این نکته از دیگر [[روایات]] هم استفاده میشود. | ||
'''[[مخالفت]] [[پیامبر]] با [[قیمتگذاری]] کالای احتکاری''' | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} کالای [[احتکار]] شده را در معرض دید [[مردم]] قرار میداد، اما برای آن قیمت تعیین نمیکرد. [[شیخ صدوق]] مینویسد: رسول خدا{{صل}} بر محتکران گذشت دستور داد [[انبار]] احتکار شده آنان، به وسط [[بازار]] آورده شود تا مردم به آن بنگرند. به رسول خدا{{صل}} گفته شد: اگر برای آنها قیمت تعیین کنید خوب است! حضرت ناراحت شد؛ به گونهای که اثرش در چهره ایشان نمایان شد. پس فرمود: من برای آنها قیمت تعیین کنم! قیمت به دست خداست، هرگاه بخواهد بالا میبرد و هرگاه بخواهد پایین میآورد.<ref>{{متن حدیث|أَنَا أُقَوِّمُ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ يَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ}}؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۵.</ref> | |||
'''قیمت در [[اختیار]] خداست؛ یعنی چه؟''' | |||
بر پایه [[روایات نبوی]] ایشان با تعیین قیمت برای کالای احتکار شده مخالفت ورزیده و قیمت را امری [[الهی]] معرفی میکردند. آیا منظور این است که نباید [[حاکم]] به هیچ وجه تعیین قیمت کند و [[اجازه]] داده شود محتکران کالاهای احتکار شده را به هر قیمتی که میخواهند بفروشند! | |||
[[واقعیت]] این است تعیین قیمت در مواردی [[ضرورت]] دارد و همین نکته را [[امام علی]]{{ع}} به [[مالک اشتر]] دستور میدهد<ref>نهج البلاغه، ص۴۳۸، نامه ۵۳.</ref>. | |||
پس اجتناب از قیمتگذاری وقتی است که بازار حالت طبیعی دارد. به همین روی شیخ صدوق در کتاب [[توحید]] چنین احادیثی را شرح کرده و درباره [[حدیث]] یاد شده مینویسد: «ارزانی و گرانی کالا اگر مربوط به فراوانی یا کمبود باشد، به دست خداست و [[رضا]] و [[تسلیم]] در برابرش [[واجب]]، اما اگر ناشی از عمل خود مردم باشد؛ مانند این که کسی تمام قوت شهری را بخرد و قیمت بالا برود، همان طور که حُکَیم بن [[حزام]] در [[عصر پیامبر]]{{صل}} چنین میکرد و همه غلّه ای را که به [[مدینه]] وارد میشد میخرید، این گرانی ناشی از عمل افراد است و مستند به [[خدای سبحان]] نیست؛ زیرا در این صورت نیز کسی که همه غذای [[شهر]] را میخرد، نباید مستحقّ [[نکوهش]] باشد»<ref>صدوق، التّوحید، ص۳۸۹؛ جعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ص۹۰.</ref>. | |||
باید توجه کرد در [[روایات]] [[سخن]] از طعام و خوردنیهای مورد نیاز [[مردم]] است که بستگی به وضعیت آب و هوا دارد و در دست خداست. | |||
در برخی [[احادیث نبوی]]، شش خوردنی<ref>الخصال، ج۱، ص۳۲۹: {{متن حدیث|الْحُكْرَةُ فِي سِتَّةِ أَشْيَاءَ فِي الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ السَّمْنِ وَ الزَّيْتِ}}.</ref> و در [[روایت]] [[طب]] النّبی ده خوردنی مشمول [[احتکار]] معرفی شده است<ref>بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: {{متن حدیث|الِاحْتِكَارُ فِي عَشَرَةٍ الْبُرِّ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ الذُّرَةِ وَ السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ وَ الْجُبُنِّ وَ الْجَوْزِ وَ الزَّيْتِ}}.</ref> و سخن از احتکار خوردنی در چهل [[روز]] است<ref>تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۵.</ref> که سبب [[دوری از رحمت]] خداست<ref>بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۸۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۳.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} هم معنای احتکار را مربوط به زیادی و کمی طعام و خوردنی میداند<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۵.</ref>. | |||
به تعبیر روشنتر، کمبود و فراوانی خوردنی و درنتیجه گرانی و ارزانی اش، گاهی براثر فراوانی و کمبود است؛ مثل این که بارندگیِ زیاد باعث فراوانی محصول گندم و بارش کم سبب کم محصولی شود و [[قیمتها]] برابر [[سنّت الهی]] بالا و پایین میرود که چارهای جز پذیرش آن نیست. به همین جهت ابناخوه که مخالف [[قیمتگذاری]] است، آن را در سالهای قحطی لازم میشمارد<ref>ابن اخوه، معالم القربه، ص۱۲۰.</ref>. اما وقتی افرادی خاص باعث کمبود و گرانی کالا با احتکارش میشوند نمیتوان آن را به [[خدا]] نسبت داد؛ زیرا شخص یا اشخاصی در ایجادش نقش داشتهاند که باید [[مجازات]] شوند و برای جلوگیری از اجحاف به مردم و حتی مجازات محتکران، تعیین قیمت کرد. | |||
===تلقی رکبان=== | |||
از دیگر [[آداب تجارت]] که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن توجه داشته و از آن [[نهی]] میکرد، موضوع تلقی الرّکبان بود؛ یعنی تاجر نباید به استقبال کاروانهای [[تجاری]] برای خرید برود؛ زمانی که نزدیک [[شهر]] رسیده و از قیمت کالاها در شهر [[آگاهی]] ندارند تا با خرید از آنان با توجه به بیاطلاعیشان از قیمتهای جدید، [[سود]] بیشتری ببرد و فروشندگان از [[ترس]] [[کسادی]] [[بازار]]، جنس خود را بفروشند. [[شیخ طوسی]] بر این نظر است که فروشند حقِّ فَسخ خیار [[معامله]] را دارد<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۴۲.</ref>. | |||
برخی [[فقها]] این نوع معامله را [[حرام]]<ref>ابنادریس، السّرائر، ج۲، ص۲۳۸؛ علامه حلّی، مختلف الشّیعه، ج۵، ص۴۴.</ref>؛ شماری [[مکروه]] برشمرده<ref>حلبی، الکافی فی الفقه، ص۳۶۰.</ref> و نهی [[پیامبر]] در [[روایات]] متعدد را حمل بر [[کراهت]] دانستهاند. | |||
هیچ کس از شما برای خرید از کاروانها و برای [[تجارت]] به بیرون شهر نرود و شخص حاضر از شخص در [[بادیه]] خرید نکند. و [[مسلمانان]] را [[خداوند]] برخی را با بعضی دیگر روزی میدهد.<ref>{{متن حدیث|لَا يَتَلَقَّى أَحَدُكُمْ تِجَارَةً خَارِجاً مِنَ الْمِصْرِ وَ لَا يَبِيعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَ الْمُسْلِمُونَ يَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ}}الکافی، ج۵، ص۱۶۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸.</ref> | |||
این نهی در روایات دیگر با تعبیرهای متفاوت از پیامبر و دیگر [[معصومان]] نقل شده است. متاسفانه معاملاتی چنین در [[جامعه]] رواج دارد و نه تنها به استقبال کالا بلکه به منطقه [[تولید]] آن میروند و اجناس و میوههای کشاورزان را به بهای اندک میخرند! | |||
در این دو موضوع، روایاتی مشابه نقل شده است: | |||
#تلقی سواران، که مقدار تلقی و استقبال از سواران چهار فرسخ بیان شده است<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۹؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸. هر فرسخ حدود شش کیلومتر است.</ref> و بیش از آن را سبب جلب کالا دانستهاند<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۱۷۲.</ref>. | |||
#خریدِ شهری از روستایی که در نهیهای پیامبر آمده است:پیامبر نهی فرمودهاند از خرید ساکنِ شهر، از ساکن روستا.<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى أَنْ يَبِيعَ الْحَاضِرُ لِلْبَادِي}}</ref> | |||
در دعائم در بیان [[نهی]] [[حدیث پیامبر]] مینویسد: نباید حاضر از [[بادیه نشین]] جنسی را با تَحکّم و به [[اجبار]] به قیمت مشخص بخرد؛ یعنی قیمت را چنان بیان کند که روستایی مجبور به فروش شود. یا به گونهای که تصور شود نظر اوست، یا بادیه نشین و روستایی او را [[مسئول]] عرضه کالایش نماید و او هم بدون [[اجازه]] و رضای روستایی بفروشد و مانند این [[معاملات]]، اما اگر با [[رضایت]] جنس را به شهری بدهد تا آن را بفروشد، جزو این نهی نیست<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۸۲.</ref>. | |||
ظاهر این گونه [[روایات]] نشان میدهد که [[اسلام]] به [[عدالت]] و [[معامله]] عادلانه بسیار اهمیت داده و اجازه نمیدهد [[فرصت]] طلبان دسترنج مردمی که [[آگاهی]] لازم از [[قیمتها]] را ندارند و به دور از قیمت واقع در [[شهرها]] هستند، تصاحب کنند. | |||
===[[غِش]] و [[تقلب]]=== | |||
[[غش]] در معامله، از [[کارهای حرام]] و نهی شده در [[شرع]] است. در روایات متعدد [[پیامبر]] و [[امامان]]، [[مسلمانان]] را از این [[کار زشت]]، که در آن [[فریب]] افراد است، نهی کردهاند. پیامبر فرمود: از ما نیست کسی که با [[مسلمانی]] معامله غش ناک کند یا به وی ضرر رسانَد یا فریبش دهد.<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاكَرَهُ}}؛ صحیفة الإمام الرضا{{ع}}، ص۴۳؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳.</ref> | |||
و [[نبی گرامی اسلام]]{{صل}} فرمود: کسی که در معامله با [[مسلمان]] غش نماید، [[روز قیامت]] با [[یهودیان]] [[محشور]] شود، چون آنان بیشترین غش را درباره مسلمانان روا میدارند<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳: {{متن حدیث|مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ}}.</ref>. | |||
پیامبر به زینبِ عطرفروش فرمود: هرگاه جنس فروختی، به خوبی بفروش و در معامله غش منما، که باعث [[پاکی]] و بقای [[مال]] میشود<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. | |||
حضرت در [[بازار]] [[مدینه]] به طعام و غلّه ای برخورد و به صاحبش گفت: غله تو را جز [[نیک]] نمیبینم. و از قیمتش پرسید؟ در همین هنگام [[وحی]] رسید: دو دست را در آن قرار ده! [[پیامبر]] چنین کرد و از زیرش، غله نامرغوبی بیرون آورد. آن گاه به صاحب طعام و غلّه فرمود:تو را نمیشناسم جز این که بینِ [[خیانت]] و [[غِش]] به [[مسلمانان]] جمع کردهای!<ref>{{متن حدیث|مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ}}؛ الکافی، ج۵، ص۱۶۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳.</ref>؛ | |||
[[غش]] بودن آن روشن است، چون جنس نامرغوب را با مرغوب درآمیخته و خیانت از آن رو است که آبروی مسلمانان را میبرد و آنان را متهم به خیانت میکند. پولی را برای جنسی میدهند که آن قدر [[ارزش]] ندارد و بهایش را بدهکار است<ref>مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸: {{عربی|و الخِیانَةُ لعلهَّا لِشُغْلِ ذِمَّتِهِ بِتَفاوُتِ الثَّمْنِ أو بِمَجْمُوعِهِ}}.</ref>. | |||
[[شهید]] در دروس مینویسد: [[مکروه]] است آشکار کردن بخشِ خوب کالا و مخفی کردن بخش نامرغوبش، وقتی برای نمایش دادن خوبیِ کالا باشد؛ و همچنین مکروه است [[معامله]] در جایی که [[عیب]] آن مخفی بماند<ref>مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸؛ شهید اوّل، الدّروس الشّرعیه، ج۳، ص۱۷۷ و۱۸۱.</ref>. | |||
به همین علت در روایتی [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]] توصیه میکند که در [[سایه]] معامله نکند؛ زیرا باعث غِش میشود که [[حلال]] نیست<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}}، مرد آردفروش را از غش [[نهی]] کرد<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰.</ref>. پیامبر از مخلوط کردن، آب با شیر نهی کرد<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ شَوْبِ اللَّبَنِ بِالْمَاءِ}}.</ref>. آمیخته شدن شیر با آب درصورتی که بخواهد بفروشد غش است، اما اگر بخواهد بخورد، اشکالی ندارد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹.</ref>. | |||
و فرمود: غش کننده از ما نیست و کسی که عیب جنسش را پنهان سازد، آنچه بفروشد غش است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۷: {{متن حدیث|مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ كِتْمَانُ الْبَائِعِ عَيْبَ مَا بَاعَهُ غِشٌّ}}.</ref>. | |||
درباره معنای عبارت «از ما نیست» [[اختلاف]] است؛ برخی گفتهاند: از اهلِ [[دین]] ما، یا مانندِ ما و یا از [[اخلاق]] و عمل ما نیست؛ زیرا [[غش]] از [[اخلاق]] [[پیامبران]] و [[صالحان]] نیست. | |||
بعضی گفتهاند: یعنی آنان پیرو [[اعمال]] ما نیستند و برای این معنا به سخنِ [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} استناد کردهاند که میگوید: {{متن حدیث|فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي}}<ref>سوره ابراهیم، آیه ۳۶.</ref>؛ هرکس از من [[پیروی]] کند، از من است. | |||
شاید هر یک از این معانی، مورد نظر باشد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 652 - 667.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۳۱ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۴
مقدمه
تجارت در لغت به معنای خرید و فروش و نیز خریدن کالا به انگیزه فروختن آن با بهای بیشتر، همچنین بهکارگیری سرمایه به منظور سود بردن، آمده است[۱]. واژه تجارت، مصدر و به قولی اسم مصدر است که در اصل، دلالت بر حرفه بازرگانی دارد و تاجر و بازرگان به کسی گفته میشود که داد و ستد را حرفه خود ساخته است.
عنوان تجارت در کلمات فقها در هر سه معنای اشاره شده در شناسه به کار رفته، ولی معنای سوم (معاوضه به قصد سود بردن) موافق عرف و لغت و کلام مفسران و روایات وارد شده در ستایش و ترغیب تجارت، دانسته شده است. چنانکه مراد از تجارت در مسئله تعلّق زکات به مال التّجاره در باب زکات، همین معنا است. [۲] از اینرو، برخی فقها قصد کسب و سود بردن را در تحقّق تجارت لازم دانستهاند. [۳] در مقابل، برخی دیگر آن را نپذیرفته و گفتهاند: مراد فقها از تعریف تجارت در بحث زکات، تعریف و تحدید موضوع حکم شرعی ـ یعنی فردی از افراد تجارت به عنوان متعلّق حکم شرعی (استحباب زکات) ـ است نه تعریف و تحدید خود تجارت.[۴]
برخی فقها آیه کریمه ﴿إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ﴾[۵] را ناظر به معنای دوم تجارت، یعنی مطلق کسب و معاوضه ـ که شامل انواع کسبها و معاوضات نظیر اجاره، صلح و غیر آن میشود ـ دانستهاند. [۶]
برخی فقها در کتب فقهی، برای عنوان تجارت یا متاجر بابی مستقل تأسیس کرده و احکام کسبها به نحو کلّی و خصوص بیع و انواع آن را به تفصیل در ذیل آن آوردهاند و برای دیگر کسبها مانند اجاره و مزارعه بابی مستقل قرار دادهاند.
بعضی، عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر را جایگزین تجارت و متاجر کرده و در ذیل آن از احکام کسبها و نیز آداب تجارت، سخن گفتهاند؛ سپس برای انواع کسبها همچون بیع، اجاره، مزارعه و مضاربه، بابی مستقل منعقد کرده و هریک از ابواب یاد شده را زیر مجموعه عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر قرار دادهاند.
البتّه اختلاف در چینش و ساماندهی بابهای مرتبط با انواع کسبها، خلط مباحث آنها را نیز درپی داشته است؛ از اینرو، بعضی گفتهاند: بهتر آن است که برای مطلق کسب، بابی مستقل منظور و احکام و آداب کلّی کسبها در ذیل آن آورده شود؛ سپس برای هریک از کسبها و تبیین احکام خاصّ آنها بابی مستقل منعقد گردد. [۷] در این مقاله به تبیین احکام و آدابی که در فقه تحت عنوان احکام یا آداب تجارت در باب آن مطرح است، بسنده میشود.
فضیلت
حرفه تجارت در روایات از برترین و با برکتترین حرفهها شمرده شده است. بر پایه روایتی از رسول خدا (ص) نُه جزء از ده جزء خیر و برکت در تجارت قرار داده شده است [۸] و در روایتی از امام صادق (ع)، ترک تجارت سبب نقصان عقل آدمی معرفی شده است.[۹]
احکام و آداب
آداب تجارت به دو بخش الزامی و سُنَن تقسیم میشود.
احکام الزامی
غَشّ [۱۰]، تدلیس[۱۱]، ربا[۱۲] و نَجَش[۱۳] در معامله حرام است. بنابر قولی احتکار[۱۴]، تلقّی رُکبان [۱۵] و وکیل شدن حَضَری ـ خواه شهرنشین یا روستانشین ـ برای بادیه نشین بلکه برای هر غریبی نیز حرام است. قول دیگر کراهت آنها است.
سُنَن
سُنن تجارت دو گونه است. پارهای از آنها جنبه فردی دارد، مانند استحباب نیّت بینیازی از مردم و توسعه بر خانواده در کسب؛ توکّل بر خداوند؛ فراگیری احکام شرعی تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن تجارت هنگام نماز؛ گفتن شهادتین و سه بار تکبیر در وقت خرید کالا و تجارت کردن در وطن خود و کراهت زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.
پارهای از سنن تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم رفتار بازرگان با طرف معامله است، مانند استحباب رعایت برابری میان خریداران؛ گشادهرویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت ستایش کالا هنگام فروش و نکوهش آن در زمان خرید. همچنین سوگند خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که عیب آن پوشیده میماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد پست و سود گرفتن از کسی که به او وعده ارفاق و احسان در معامله داده شده است. [۱۶]
زکات مالالتّجاره
بنابر قول مشهور، پرداخت زکات مال التّجاره مستحب است. [۱۷]
خمس مال التّجاره
کسی که با پول خمس داده شده مالی برای کسب و تجارت خریده است، اگر مال، پس از خرید، ارزش افزوده پیدا کند آیا پس از گذشت سال، خمس مقدار افزوده شده واجب است، هرچند آن را نفروخته و بهایش را دریافت نکرده باشد یا تنها در فرض فروختن و دریافت قیمت، خمس به آن تعلّق میگیرد؟ مسئله، اختلافی است.[۱۸]
خمس رأس المال
هرگاه شخص بخواهد سود کسب خود را سرمایه تجارت قرار دهد، آیا به آن خمس تعلّق میگیرد یا اینکه رأس المال جزء مئونه به شمار میرود و متعلّق خمس نیست؟ محل اختلاف، صورتی است که شخص برای تأمین مئونه زندگی بدان نیازمند باشد وگرنه در فرض عدم نیاز، بدون شک متعلّق خمس خواهد بود. در فرض نیاز در وجوب و عدم وجوب اخراج خمس اختلاف است. بعضی بین سرمایه معادل مئونه سال و سرمایه افزون بر آن تفصیل داده، در اوّلی پرداخت خمس را واجب ندانسته و در دومی مقدار افزون بر مئونه را متعلّق خمس دانستهاند. برخی نیز بین نیاز شخص به سرمایه به لحاظ شأن وی ـ هرچند از راه دیگر نیز برای او امکان کسب وجود داشته باشد لکن لایق به شأن وی نباشد ـ و عدم نیاز او تفصیل داده و در اوّلی سرمایه را از مئونه شمردهاند همانگونه که فرش و ظروف مورد نیاز نیز از مئونه است[۱۹].
نماز و روزه بازرگان
تاجری که برای تجارت، همواره در سفر است نمازش تمام و روزهاش صحیح است و مشمول حکم مسافر نمیشود[۲۰][۲۱]
آداب و شرایط معاملات
به دلیل اهمیت کار در بازار، خداوند برای مسلمانان قوانینی وضع کرده و آنان را از انجام کارهای حرام که شاید در بازار اتفاق بیفتد نهی کرده است. موارد زیادی از نظارت شخصی بر بازار در سیره پیامبر دیده میشود و احکام مختلف اسلامی، حکایت از آن دارد.
پیامبر برای معاملات آداب و شرایط مختلفی بیان فرموده است. به برخی از آنچه به عنوان نواهی پیامبر در این باره وارد شده است میپردازیم:
نهی از معامله ضرری
اسلام از معامله ضرری نهی کرده. مورد روشن آن صورتی است که کالا برای یکی از دوطرف معامله ناشناخته باشد. رسول خدا(ص) نهی کرده از دادوستد ضرری، و آن هر معاملهای است که چیزی برای خریدار، فروشنده یا یکی از آن دو ناشناخته است[۲۲].
وقت فروش میوهها
هر میوهای باید هنگام مناسب خود معامله شود و اگر قبل از رسیدن آن فروخته شود، در دراز مدت از بین رفتن میوهها و ضرر به جامعه را در پی دارد. رسول خدا(ص) نهی کرده از فروش میوه قبل از وقت رسیدن آن[۲۳].
در نقل شیخ صدوق میخوانیم: پیامبر نهی کرده از فروختن میوه قبل از آنکه علائم رسیدن داشته باشد؛ به این که زرد یا سرخ گردد[۲۴]. به فرموده امام علی(ع) که: اگر بخشی از آن برسد، یا با چیز دیگر قابل معامله است[۲۵]، اشکال ندارد.
ممنوعیت بالا بردن قیمتها (نَجَش)
در اخبار، تعبیرِ «نجَش» آمده و از آن بازداشته شده است. نجش، زیادکردن قیمت کالا به دست مشتری است وقتی نمیخواهد آن را بخرد؛ بلکه هدفش بالا بردن قیمت است تا دیگری بخرد[۲۶]. پیامبر از نجش نهی فرمود[۲۷].
مشابه آن با تعبیری دیگر هم آمده است: پیامبر نهی کرده شخصی واردِ قیمتِ برادرش بشود[۲۸].
در معنای آن در دعائم آمده: این نهی هنگامی است که فروشنده با خریدار بر قیمتی به توافق برسد اگرچه هنوز عقد معامله انجام نگرفته باشد، اما در غیر این صورت اشکال ندارد؛ حتی مزایده در کالاها[۲۹]. پیامبر دستور داد به فروشِ اشیا به افرادی که بیشتر میخرند[۳۰].
ممنوعیت بیع دین به دین
پیامبر از معامله دین به دین[۳۱] یا کالی به کالی نهی کرده است[۳۲]؛ یعنی جنس نسیه را به نسیه فروختن. در معنای آن گفتهاند: فروشِ قرض به قرض است؛ یعنی جنسی را که نیست میخرد تا وقت مشخص، و در همان زمان کالایی را که نیست، میفروشد[۳۳].
ممنوعیت چیز غیر قابل دریافت
کسی که جنسی را میفروشد، باید توان تسلیم آن را داشته باشد و هنگام معامله قبض و اقباض رخ دهد. پیامبر نهی کرد از سود آنچه هنوز قبض نشده است[۳۴].
صدوق بیان میکند: پیامبر از معامله چیزی که ضمانت نشود، نهی کرده است[۳۵]. در نقلی دیگر: پیامبر نهی کرده از خرید چیزی که نزد فرد نیست[۳۶].
دوری از فریب و لزوم وفا به تعهد
دادوستد باید روشن و بیابهام باشد تا سبب زیان به یکی از دو طرف نشود و معامله غرری نباشد. رسول خدا(ص) مردم را از فریب کاری در معاملات و بیوفایی در قول و قرارها نهی کرده است.
به تحقیق که رسول خدا(ص) نهی کرده از معامله خِلا ٰ به (فریب زبانی)، نیرنگ، غِش در معامله و نهی کرد از نیرنگ و فریب در معامله و عهدشکنی، و فرمود: وفا کنید به عقدهای خود در خرید و فروش و ازدواج، سوگند، عهد و صدقه[۳۷]؛
خلابه را به معنای فریب دانستهاند[۳۸]. برخی نیز گفتهاند: فریب با سخن و چرب زبانی است[۳۹].
معامله جزافی و نامشخص
مورد داد و ستد باید مشخص باشد، به همین علت اگر عددی باشد، باید تعدادش مشخص باشد و چنانچه قابل وزن است، باید مقدارش به کیل و وزن معلوم باشد. بدون تعیین مقدار، معامله جایز نیست. پیامبر نهی کرد از خریدِ خوردنی با خوردنی، بدون وزن و نامشخص[۴۰].
تدلیس و فریب در معامله
تدلیس و فریب در معامله ممنوع است و انواع مختلفی دارد. تدلیس یعنی کالای مورد معامله را چنان نشان دهد که نیست و تدلیس بیشتر در ازدواج به کار میرود؛ ولی اختصاص به آن ندارد. تدلیس در حیوانات به معنای فریب و خِلابه است که نمونهاش تصریه به معنای فریب کاری در مقدار شیر گوسفند است[۴۱]. تصریه به معنای فریب در فروش گوسفند است که چند روز آن را ندوشد تا شیرش جمع شود و به عنوان حیوان شیرده آن را بفروشد[۴۲].
پیامبر از تصریه و فریب در فروش گوسفند نهی کرده است[۴۳].
و در روایتی دیگر فرمود:هرکس گوسفندِ شیردهی را بخرد که مدتی شیرش دوشیده نشده، خلابه و فریب است و اگر خواست آن را برگرداند، با آن مقداری خرما هم بدهد.[۴۴]
دادن مقداری خرما برای جبران فریب در معامله است!
امروزه شاید افراد هنگام فروش این گونه عمل کنند. یکی از مواردِ رایج خوراندن آب شور همراه با غذای گوسفندان است که زیاد علوفه و آب بخورند تا معده آنها پر شده و وزنشان هنگام معامله زیاد باشد. این هم معامله ای فریب کارانه است و کسانی که با تعمد چنین عمل میکنند باید بدانند که بخشی از پولی که میگیرند حلال نیست!
بیع و سَلَف
بیع و سَلَف[۴۵] را پیامبر نهی کرده است. و برای این تعبیرِ حضرت چند معنا آوردهاند:
- چیزی را به نقد به یک قیمت و به نسیه به یک قیمت بفروشد به جهت جهالت ارزش زمان نسیه آن اشکال دارد. مجلسیِ اوّل، بعد از ذکر این معنی بیان میکند پیشتر گفته آمد که چنین معاملهای اشکال ندارد؛ پس نهی پیامبر حمل بر کراهت میشود[۴۶]. در دعائم دو معنا برای آن بیان کرده است.
- مردی به شخصی میگوید: کالای تو را میخرم به این مقدار، به شرط آنکه آن را به من سلفی بدهی.
- به شخصی قرض دهد، سپس با شرایطی کالایی از او بخرد[۴۷]؛ یعنی قرضش را مشروط به فروش کالایی به قیمت سلفی خاص نماید. در مَثَل: ده میلیون تومان به تو قرض میدهد درصورتی که خودرؤیت را به او قسطی به ده میلیون بفروشی؛ یا برعکس. این خانه را به تو میفروشم به شرط این که هزار درهم به من قرض بدهی. شیخ طوسی این معامله را مکروه میداند[۴۸] ولی در دعائم این دو معامله را باطل دانسته است؛ زیرا منفعت سلفیِ آنها، نامشخص است[۴۹].
دو بیع در یک معامله
پیامبر نهی کرده از دو دادوستد در یک معامله[۵۰]. نقل شیخ طوسی در مبسوط اندکی متفاوت است؛ همچنین این نقل در منابع عامه هم آمده است. شیخ دو معنا برای آن برشمرده است:
- من این کالا را به تو به هزار درهم نقدی میفروشم یا به دو هزار درهم نسیه. هر یک را خواستی بر دار. این جایز نیست؛ زیرا ثمن آن مشخص نیست و این معامله را باطل میکند. البته اگر این دو قیمت به عنوان پیشنهاد باشد و معامله بر یکی از این دو واقع شود، اشکال ندارد.
- من بندهام را به هزار درهم میفروشم، بنابر این که این خانهات را به من هزار درهم بفروشی. این هم درست نیست؛ زیرا معامله نسبت به معاملهخانه، الزام آور نیست[۵۱].
ابن ادریس[۵۲] و فیض کاشانی[۵۳] این معنا را نقل کردهاند و مشابه آن را ابناثیر آورده است[۵۴]. علامه حلّی در آثار گوناگونش مورد نخست را روا ندانسته ولی دومی را جایز شمرده و منظور حدیث را مورد اوّل دانسته است[۵۵].
گاه از این معامله تعبیر به دو شرط در یک معامله شده است[۵۶].
کمفروشی (تعیین ترازو و پیمان)
کمفروشی از خلافهایی است که در بازار روی میدهد. و مصداقهای مختلف دارد. خداوند در قرآن کریم میفرماید:﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ﴾[۵۷].
شعیبِ پیامبر قومش را توصیه به رعایت وزن و قسط هنگام معامله کرده است و بیتوجهی به این مهم را فساد در زمین میشمارد. او از مردم میخواهد که کالای دیگران را کم بها و بیارزش جلوه ندهند. این موضوع در سوره اعراف﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۵۸]، سوره هود﴿وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾[۵۹] و سوره شعرا آمده است. در سوره اخیر میخوانیم: ﴿أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾[۶۰].
بنا برآیات پیشگفته، کمفروشی و بیارزش دانستن مال مردم، نوعی فساد در زمین و خروج از عدالت و حق است که باید با آن مبارزه کرد.
منظور از کیل، ظرفهایی خاص است که مقداری معیّن گندم یا جو در آن جای میگیرد. و وزن با ترازو است که با توجه به مقدار جنسی که میخواهند بخرند، سنگِ وزن را در کفه دیگر ترازو قرار داده و به همان مقدار گندم، جو، خرما و یا میوه میگذارند.
به نظر میرسد در صدر اسلام مسلمانان به کیل و وزن توجه نداشتند، از همین روی وقتی به پیامبر شکایت کردند از کم شدن گندم و طعامشان، حضرت فرمود:آیا با کیل خرید و فروش میکنید یا بدون آن؟ گفتند: ای رسول خدا(ص)، همین گونه است؛ یعنی احتمالی و حدسی است. فرمود: کیل کنید هنگام خریدوفروش و بدون آن کالا تحویل ندهید؛ زیرا کیل برکت را زیاد میکند.[۶۱]
در خبری دیگر فرمود: گندمتان را با کیل خرید و فروش کنید؛ زیرا برکت در گندمی است که با کیل خرید و فروش شود[۶۲].
این دو روایت بیدقتی در کیل و وزن را در صدر اسلام نشان میدهد که در دیگر روایات نیز نقل شده است. از امام باقر(ع)[۶۳] و از ابنعباس نقل است که: مردم مدینه بدترین کیلها را داشتند تا آیه قرآن نازل شد و پس از آن به اصلاح اوزان و ترازوهای خود پرداختند[۶۴].
باید توجه کرد که دستور قرآن در نهی از کمفروشی شامل تمام اجناس میشود؛ یعنی در متر کردن پارچه هم باید دقت شود که آن را کم نگیرد. کیل و میزان، چندان اهمیت دارد که پیامبر فرمود: در میان شما دو خصلت است که به جهت نبودِ آن در میان امم پیشین آنان هلاک شدند. پرسیدند: ای رسول خدا! آن دو کدام است؟ فرمود: مکیال و میزان[۶۵]. به همین جهت وقتی مردم گرفتار کمفروشی شوند، برابر سخن پیامبر خداوند آنان را گرفتار قحطی و کمبود میکند[۶۶].
پس ضرورت است در بازار به این دو امر مهم توجه گردد و هنگام معاملات عدالت و حق در اوزان را رعایت کرد.
احتکار
احتکار در فقه به معنای ذخیره کردن قوتِ غالب مسلمانان است که در زمان پیامبر مشمول کالاهای غذایی ویژه ای بوده. پیامبر احتکار را زشت و ناپسند دانسته، مسلمانان را از انجام آن نهی میکرد و میفرمود: هرکس غذایی را بر مسلمانان احتکار کند، خداوند او را دچار جذام و ورشکستگی میکند[۶۷]. و بیان میکند: اگر مردی تنها به تجارت در غذا و گندم بپردازد دچار طغیان و تجاوز میشود[۶۸].
امام صادق(ع) میفرماید: طعام و غذا در زمان رسول خدا(ص) کم شد. مسلمانان خدمت حضرت رسیدند و گفتند: ای پیامبر! گندم در شهر کم شده و فقط نزد فلان شخص باقی مانده است دستور دهید بفروشد. رسول خدا(ص) حمد وثنای الهی را به جای آورد و فرمود: ای آقا مسلمانان میگویند گندم و طعام کم شده و فقط چیزی از آن نزد توست. آنها را بیرون ببر و به هر قیمتی میخواهی بفروش و آن را نگه ندار[۶۹].
امام صادق(ع) فرمود: پیامبر از احتکار نهی میکرد. مردی از قریش که به او حکیم بن حزام میگفتند، وقتی غذایی وارد شهر مدینه میشد تمامش را میخرید. رسول خدا(ص) بر او گذشت و فرمود:ای حکیم! برحذر باش از احتکار طعام مردم.[۷۰]
از آنچه گذشت برمیآید رسول خدا(ص) با احتکار مبارزه میکرد و دستور میداد اموال احتکار شده در معرض دید مردم قرار گیرد. این نکته از دیگر روایات هم استفاده میشود.
مخالفت پیامبر با قیمتگذاری کالای احتکاری
رسول خدا(ص) کالای احتکار شده را در معرض دید مردم قرار میداد، اما برای آن قیمت تعیین نمیکرد. شیخ صدوق مینویسد: رسول خدا(ص) بر محتکران گذشت دستور داد انبار احتکار شده آنان، به وسط بازار آورده شود تا مردم به آن بنگرند. به رسول خدا(ص) گفته شد: اگر برای آنها قیمت تعیین کنید خوب است! حضرت ناراحت شد؛ به گونهای که اثرش در چهره ایشان نمایان شد. پس فرمود: من برای آنها قیمت تعیین کنم! قیمت به دست خداست، هرگاه بخواهد بالا میبرد و هرگاه بخواهد پایین میآورد.[۷۱]
قیمت در اختیار خداست؛ یعنی چه؟
بر پایه روایات نبوی ایشان با تعیین قیمت برای کالای احتکار شده مخالفت ورزیده و قیمت را امری الهی معرفی میکردند. آیا منظور این است که نباید حاکم به هیچ وجه تعیین قیمت کند و اجازه داده شود محتکران کالاهای احتکار شده را به هر قیمتی که میخواهند بفروشند!
واقعیت این است تعیین قیمت در مواردی ضرورت دارد و همین نکته را امام علی(ع) به مالک اشتر دستور میدهد[۷۲].
پس اجتناب از قیمتگذاری وقتی است که بازار حالت طبیعی دارد. به همین روی شیخ صدوق در کتاب توحید چنین احادیثی را شرح کرده و درباره حدیث یاد شده مینویسد: «ارزانی و گرانی کالا اگر مربوط به فراوانی یا کمبود باشد، به دست خداست و رضا و تسلیم در برابرش واجب، اما اگر ناشی از عمل خود مردم باشد؛ مانند این که کسی تمام قوت شهری را بخرد و قیمت بالا برود، همان طور که حُکَیم بن حزام در عصر پیامبر(ص) چنین میکرد و همه غلّه ای را که به مدینه وارد میشد میخرید، این گرانی ناشی از عمل افراد است و مستند به خدای سبحان نیست؛ زیرا در این صورت نیز کسی که همه غذای شهر را میخرد، نباید مستحقّ نکوهش باشد»[۷۳].
باید توجه کرد در روایات سخن از طعام و خوردنیهای مورد نیاز مردم است که بستگی به وضعیت آب و هوا دارد و در دست خداست.
در برخی احادیث نبوی، شش خوردنی[۷۴] و در روایت طب النّبی ده خوردنی مشمول احتکار معرفی شده است[۷۵] و سخن از احتکار خوردنی در چهل روز است[۷۶] که سبب دوری از رحمت خداست[۷۷]. امام صادق(ع) هم معنای احتکار را مربوط به زیادی و کمی طعام و خوردنی میداند[۷۸].
به تعبیر روشنتر، کمبود و فراوانی خوردنی و درنتیجه گرانی و ارزانی اش، گاهی براثر فراوانی و کمبود است؛ مثل این که بارندگیِ زیاد باعث فراوانی محصول گندم و بارش کم سبب کم محصولی شود و قیمتها برابر سنّت الهی بالا و پایین میرود که چارهای جز پذیرش آن نیست. به همین جهت ابناخوه که مخالف قیمتگذاری است، آن را در سالهای قحطی لازم میشمارد[۷۹]. اما وقتی افرادی خاص باعث کمبود و گرانی کالا با احتکارش میشوند نمیتوان آن را به خدا نسبت داد؛ زیرا شخص یا اشخاصی در ایجادش نقش داشتهاند که باید مجازات شوند و برای جلوگیری از اجحاف به مردم و حتی مجازات محتکران، تعیین قیمت کرد.
تلقی رکبان
از دیگر آداب تجارت که رسول خدا(ص) به آن توجه داشته و از آن نهی میکرد، موضوع تلقی الرّکبان بود؛ یعنی تاجر نباید به استقبال کاروانهای تجاری برای خرید برود؛ زمانی که نزدیک شهر رسیده و از قیمت کالاها در شهر آگاهی ندارند تا با خرید از آنان با توجه به بیاطلاعیشان از قیمتهای جدید، سود بیشتری ببرد و فروشندگان از ترس کسادی بازار، جنس خود را بفروشند. شیخ طوسی بر این نظر است که فروشند حقِّ فَسخ خیار معامله را دارد[۸۰].
برخی فقها این نوع معامله را حرام[۸۱]؛ شماری مکروه برشمرده[۸۲] و نهی پیامبر در روایات متعدد را حمل بر کراهت دانستهاند.
هیچ کس از شما برای خرید از کاروانها و برای تجارت به بیرون شهر نرود و شخص حاضر از شخص در بادیه خرید نکند. و مسلمانان را خداوند برخی را با بعضی دیگر روزی میدهد.[۸۳]
این نهی در روایات دیگر با تعبیرهای متفاوت از پیامبر و دیگر معصومان نقل شده است. متاسفانه معاملاتی چنین در جامعه رواج دارد و نه تنها به استقبال کالا بلکه به منطقه تولید آن میروند و اجناس و میوههای کشاورزان را به بهای اندک میخرند!
در این دو موضوع، روایاتی مشابه نقل شده است:
- تلقی سواران، که مقدار تلقی و استقبال از سواران چهار فرسخ بیان شده است[۸۴] و بیش از آن را سبب جلب کالا دانستهاند[۸۵].
- خریدِ شهری از روستایی که در نهیهای پیامبر آمده است:پیامبر نهی فرمودهاند از خرید ساکنِ شهر، از ساکن روستا.[۸۶]
در دعائم در بیان نهی حدیث پیامبر مینویسد: نباید حاضر از بادیه نشین جنسی را با تَحکّم و به اجبار به قیمت مشخص بخرد؛ یعنی قیمت را چنان بیان کند که روستایی مجبور به فروش شود. یا به گونهای که تصور شود نظر اوست، یا بادیه نشین و روستایی او را مسئول عرضه کالایش نماید و او هم بدون اجازه و رضای روستایی بفروشد و مانند این معاملات، اما اگر با رضایت جنس را به شهری بدهد تا آن را بفروشد، جزو این نهی نیست[۸۷].
ظاهر این گونه روایات نشان میدهد که اسلام به عدالت و معامله عادلانه بسیار اهمیت داده و اجازه نمیدهد فرصت طلبان دسترنج مردمی که آگاهی لازم از قیمتها را ندارند و به دور از قیمت واقع در شهرها هستند، تصاحب کنند.
غِش و تقلب
غش در معامله، از کارهای حرام و نهی شده در شرع است. در روایات متعدد پیامبر و امامان، مسلمانان را از این کار زشت، که در آن فریب افراد است، نهی کردهاند. پیامبر فرمود: از ما نیست کسی که با مسلمانی معامله غش ناک کند یا به وی ضرر رسانَد یا فریبش دهد.[۸۸]
و نبی گرامی اسلام(ص) فرمود: کسی که در معامله با مسلمان غش نماید، روز قیامت با یهودیان محشور شود، چون آنان بیشترین غش را درباره مسلمانان روا میدارند[۸۹].
پیامبر به زینبِ عطرفروش فرمود: هرگاه جنس فروختی، به خوبی بفروش و در معامله غش منما، که باعث پاکی و بقای مال میشود[۹۰].
حضرت در بازار مدینه به طعام و غلّه ای برخورد و به صاحبش گفت: غله تو را جز نیک نمیبینم. و از قیمتش پرسید؟ در همین هنگام وحی رسید: دو دست را در آن قرار ده! پیامبر چنین کرد و از زیرش، غله نامرغوبی بیرون آورد. آن گاه به صاحب طعام و غلّه فرمود:تو را نمیشناسم جز این که بینِ خیانت و غِش به مسلمانان جمع کردهای![۹۱]؛
غش بودن آن روشن است، چون جنس نامرغوب را با مرغوب درآمیخته و خیانت از آن رو است که آبروی مسلمانان را میبرد و آنان را متهم به خیانت میکند. پولی را برای جنسی میدهند که آن قدر ارزش ندارد و بهایش را بدهکار است[۹۲].
شهید در دروس مینویسد: مکروه است آشکار کردن بخشِ خوب کالا و مخفی کردن بخش نامرغوبش، وقتی برای نمایش دادن خوبیِ کالا باشد؛ و همچنین مکروه است معامله در جایی که عیب آن مخفی بماند[۹۳].
به همین علت در روایتی موسی بن جعفر(ع) به هشام بن حکم توصیه میکند که در سایه معامله نکند؛ زیرا باعث غِش میشود که حلال نیست[۹۴]. امام صادق(ع)، مرد آردفروش را از غش نهی کرد[۹۵]. پیامبر از مخلوط کردن، آب با شیر نهی کرد[۹۶]. آمیخته شدن شیر با آب درصورتی که بخواهد بفروشد غش است، اما اگر بخواهد بخورد، اشکالی ندارد[۹۷].
و فرمود: غش کننده از ما نیست و کسی که عیب جنسش را پنهان سازد، آنچه بفروشد غش است[۹۸].
درباره معنای عبارت «از ما نیست» اختلاف است؛ برخی گفتهاند: از اهلِ دین ما، یا مانندِ ما و یا از اخلاق و عمل ما نیست؛ زیرا غش از اخلاق پیامبران و صالحان نیست.
بعضی گفتهاند: یعنی آنان پیرو اعمال ما نیستند و برای این معنا به سخنِ حضرت ابراهیم(ع) استناد کردهاند که میگوید: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي»[۹۹]؛ هرکس از من پیروی کند، از من است.
شاید هر یک از این معانی، مورد نظر باشد[۱۰۰].[۱۰۱]
منابع
پانویس
- ↑ لسان العرب، تاج العروس و مجمع البحرین/ واژه «تجر»
- ↑ مفتاح الکرامة ۸/ ۵ ـ ۶؛ جواهر الکلام ۲۲/ ۴ ـ ۶.
- ↑ مسالک الافهام ۳/ ۱۱۷.
- ↑ جواهر الکلام ۲۲/ ۵ ـ ۶.
- ↑ «مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد» سوره نساء، آیه ۲۹.
- ↑ جواهرالکلام ۲۲/ ۴ ـ ۵.
- ↑ مستند الشیعة ۱۴/ ۱۰ ـ ۱۱.
- ↑ وسائل الشیعة ۱۷/ ۱۰
- ↑ وسائل الشیعة ۱۷/ ۱۳
- ↑ جواهر الکلام ۲۲/ ۱۱۱
- ↑ جامع المدارک ۳/ ۲۲۳
- ↑ جواهر الکلام ۲۳/ ۳۳۲ ـ ۳۳۸
- ↑ جواهر الکلام ۲۲/ ۴۷۶
- ↑ جواهر الکلام ۴۷۷ ـ ۴۷۸
- ↑ مستند الشیعة ۱۴/ ۳۸
- ↑ جواهر الکلام ۲۲/ ۴۶۲ ـ ۴۷۰؛ وسائل الشیعة ۱۷/ ۳۸۱ ـ ۴۶۸
- ↑ جواهر الکلام ۱۵/ ۷۲ ـ ۷۳ و ۲۵۹ ـ ۲۶۶
- ↑ العروة الوثقی (و حواشی) (ج) ۴/ ۲۸۰؛ مستمسک العروة ۹/ ۵۲۸
- ↑ العروةالوثقی(و حواشی) (ج)۴/ ۲۸۴؛ مستمسک العروة ۹/ ۵۳۳ ـ ۵۳۵؛ مستند العروة (الخمس)/ ۲۴۶؛ هدایة العباد (گلپایگانی) ۱/ ۳۲۵
- ↑ جواهر الکلام ۱۴/ ۲۶۸.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، صفحه ۳۴۹- ۳۵۲.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۱: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ وَ هُوَ كُلُّ بَيْعٍ يُعْقَدُ عَلَى شَيْءٍ مَجْهُولٍ عِنْدَ الْمُتَبَايِعَيْنِ أَوْ أَحَدِهِمَا».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۴: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى عَنْ بَيْعِ التَّمْرَةِ قَبْلَ أَنْ يَبْدُوَ صَلَاحُهَا».
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۷: «وَ نَهَى أَنْ تُبَاعَ الثِّمَارُ حَتَّى تَزْهُوَ- يَعْنِي تَصْفَرَّ أَوْ تَحْمَرَّ».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۴.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰: «وَ أَنَّهُ نَهَى عَنِ النَّجْشِ».
- ↑ «أَنَّهُ نَهَى أَنْ يُسَاوِمَ الرَّجُلُ عَلَى سَوْمِ أَخِيهِ».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۴.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۴: «رَسُولِ اللَّهِ(ص) أَنَّهُ أَمَرَ بِبَيْعِ أَشْيَاءَ فِي مَنْ يَزِيدُ».
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۰۰: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَا يُبَاعُ الدَّيْنُ بِالدَّيْنِ».
- ↑ ابن ادریس، السرائر، ج۲، ص۵۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۵: «رُوِيَ أَنَّهُ(ع): «نَهَى عَنِ الْكَالِئِ بِالْكَالِئِ».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳؛ فراهیدی، العین، ج۵، ص۴۰۷؛ ابنفارس، معجم مقائیس اللّغه، ج۵، ص۱۳۲؛ صاحب، المحیط فی اللّغه، ج۶، ص۳۲۷؛ ابناثیر، النّهایه، ج۴، ص۱۹۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۰۵: «وَ هُوَ بَيْعُ الدَّيْنِ بِالدَّيْنِ وَ ذَلِكَ مِثْلُ أَنْ يُسْلِمَ الرَّجُلُ فِي الطَّعَامِ إِلَى وَقْتٍ مَعْلُومٍ».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۲: «أَنَّهُ نَهَى عَنْ رِبْحِ مَا لَمْ يُقْبَضْ».
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۸: «وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ مَا لَمْ تُضْمَنْ».
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۸: «وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ».
- ↑ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) نَهَى عَنِ الْخِلَابَةِ وَ الْخَدِيعَةِ وَ الْغِشِّ وَ قَالَ مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ نَهَى عَنِ الْغَدْرِ وَ الْخِدَاعِ فِي الْبُيُوعِ وَ عَنِ النَّكْثِ وَ قَالَ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ فِي الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ وَ النِّكَاحِ وَ الْحَلْفِ وَ الْعَهْدِ وَ الصَّدَقَةِ»دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۷.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۴۷۱؛ الوافی، ج۴، ص۱۵۷.
- ↑ ابناثیر، النّهایه، ج۲، ص۵۸.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۳: «أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الطَّعَامِ بِالطَّعَامِ جَزَافاً».
- ↑ علامه مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۵۰۵.
- ↑ ابناثیر، النّهایه، ج۳، ص۶۲.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰: «أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّصْرِيَةِ».
- ↑ «مَنِ اشْتَرَى شَاةً مُصَرَّاةً فَهِيَ خِلَابَةٌ فَلْيَرُدَّهَا إِنْ شَاءَ إِذَا عَلِمَ وَ يَرُدُّ مَعَهَا صَاعاً مِنْ تَمْرٍ»؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۲۵؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۳۰: «وَ عَنْ رَسُولُ لِلَّهِ(ص) أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعٍ وَ سَلَفٍ».
- ↑ محمدتقی مجلسی، روضة المتّقین، ج۹، ص۳۴۷.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳.
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۸؛ صدوق، الأمالی، ص۴۲۵؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۲۳۰: «وَ نَهَى عَنْ بَيْعَيْنِ فِي بَيْعٍ».
- ↑ شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۱۵۹: «وَ نَهَى النَّبِيُّ عَنْ بَيْعَتَيْن في بَيْعةٍ».
- ↑ ابنادریس، السّرائر، ج۲، ص۲۴۰.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۷۰۷؛ علامه مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۱، ص۴۴۴.
- ↑ النّهایه، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج۱۲، ص۱۵۶؛ همو، مختلف الشّیعه، ج۵، ص۵۰؛ همو، تحریر الأحکام، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ الوافی، ج۱۸، ص۷۰۷: قیل أریدُ بِشَرطَیْنِ فِی بَیْع ما أریدُ ببِیْعَیْن فی بَیعِ فی سابِقهِ وَ هُوَ أن یَقُول بعتکَ هَذا الثَّوبُ نَقداً بِعَشَرَةٍ وَ نَسیئَةً بِخَمْسَةِ عَشَر و إنَّما نَهیَ عَنْهُ لِأنَّهُ لا یُدری أیُّهَما الثَّمنُ الَّذی یَخْتارَهُ لِیَقَعَ عَلَیْهِ العَقْد انتهی.
- ↑ «وای بر کمفروشان! آنان که چون از مردم پیمانه گیرند تمام پیمایند و چون پیمانه دهند یا وزن کنند کم نهند» سوره مطففین، آیه ۱-۳.
- ↑ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
- ↑ «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
- ↑ «پیمانه را تمام بپیمایید و از کمفروشان نباشید * و با ترازوی درست وزن کنید * و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره شعراء، آیه ۱۸۱-۱۸۳.
- ↑ «تَكِيلُونَ أَوْ تَهِيلُونَ قَالُوا نَهِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَعْنِي الْجِزَافَ قَالَ كِيلُوا وَ لَا تَهِيلُوا فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَكَةِ»الکافی، ج۵، ص۱۶۷؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۶۳.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۷: «كِيلُوا طَعَامَكُمْ فَإِنَّ الْبَرَكَةَ فِي الطَّعَامِ الْمَكِيلِ».
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۰.
- ↑ راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۵۵.
- ↑ حمیری، قرب الإسناد، ص۵۷.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۳۷۴؛ تحف العقول، ص۵۱؛ علل الشّرائع، ج۲، ص۵۸۴: «وَ إِذَا طُفِّفَ الْمِكْيَالُ وَ الْمِيزَانُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَ النَّقْصِ».
- ↑ بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: «مَنِ احْتَكَرَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ طَعَاماً ضَرَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالْجُذَامِ وَ الْإِفْلَاسِ».
- ↑ بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: «إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلْمَرْءِ تِجَارَةٌ إِلَّا فِي الطَّعَامِ طَغَا وَ بَغَى».
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۴؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹.
- ↑ «يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ، إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ»؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶.
- ↑ «أَنَا أُقَوِّمُ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ يَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ»؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۵.
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۳۸، نامه ۵۳.
- ↑ صدوق، التّوحید، ص۳۸۹؛ جعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ص۹۰.
- ↑ الخصال، ج۱، ص۳۲۹: «الْحُكْرَةُ فِي سِتَّةِ أَشْيَاءَ فِي الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ السَّمْنِ وَ الزَّيْتِ».
- ↑ بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: «الِاحْتِكَارُ فِي عَشَرَةٍ الْبُرِّ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ الذُّرَةِ وَ السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ وَ الْجُبُنِّ وَ الْجَوْزِ وَ الزَّيْتِ».
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۸۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۳.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۵.
- ↑ ابن اخوه، معالم القربه، ص۱۲۰.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۴۲.
- ↑ ابنادریس، السّرائر، ج۲، ص۲۳۸؛ علامه حلّی، مختلف الشّیعه، ج۵، ص۴۴.
- ↑ حلبی، الکافی فی الفقه، ص۳۶۰.
- ↑ «لَا يَتَلَقَّى أَحَدُكُمْ تِجَارَةً خَارِجاً مِنَ الْمِصْرِ وَ لَا يَبِيعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَ الْمُسْلِمُونَ يَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ»الکافی، ج۵، ص۱۶۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۹؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸. هر فرسخ حدود شش کیلومتر است.
- ↑ شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۱۷۲.
- ↑ «أَنَّهُ نَهَى أَنْ يَبِيعَ الْحَاضِرُ لِلْبَادِي»
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۸۲.
- ↑ «لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاكَرَهُ»؛ صحیفة الإمام الرضا(ع)، ص۴۳؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳: «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ».
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۲.
- ↑ «مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ»؛ الکافی، ج۵، ص۱۶۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳.
- ↑ مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸: و الخِیانَةُ لعلهَّا لِشُغْلِ ذِمَّتِهِ بِتَفاوُتِ الثَّمْنِ أو بِمَجْمُوعِهِ.
- ↑ مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸؛ شهید اوّل، الدّروس الشّرعیه، ج۳، ص۱۷۷ و۱۸۱.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۰.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۰.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۶۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹: «أَنَّهُ نَهَى عَنْ شَوْبِ اللَّبَنِ بِالْمَاءِ».
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۷: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ كِتْمَانُ الْبَائِعِ عَيْبَ مَا بَاعَهُ غِشٌّ».
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۳۶.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۰۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 652 - 667.