مدیریت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تعریف مدیریت

برای مدیریت تعاریف بسیاری از سوی صاحب نظران مطرح شده است در یکی از آنها، مدیریت، مجموعه‌ای از فعالیت‌ها (شامل برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، سازماندهی، رهبری و کنترل) بر روی منابع سازمانی (انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعات) با هدف دستیابی به مقاصد سازمان به شیوه کارا و اثر بخش، تعریف شده است[۱]. در تعریف دیگری فرآیند برنامه‌ریزی، سازماندهی، رهبری و کنترل استفاده از منابع به منظور انجام اهداف عملکردی مدیریت شناخته شده است[۲]. برخی نیز مدیریت را هنر انجام دادن کارها به وسیله دیگران[۳] می‌دانند. با استفاده از تعاریف ارائه شده می‌توان تعریف نسبتاً جامع زیر را ارائه داد: مدیریت دانش و هنر به‌کار‌گیری منابع سازمانی (انسانی، مالی، فیزیکی و اطلاعاتی) برای دست‌یابی به اهداف سازمان به شیوه مطلوب می‌باشد.[۴]

تعریف مدیریت اسلامی

دستیابی به تعریف مدیریت اسلامی نیاز به تحقیق جدی دارد و پژوهش‌هایی که در این زمینه صورت گرفته هنوز در تعریف مدیریت اسلامی به قدر مشترکی منتهی نشده‌اند. بنابراین ادعای ارائه تعریف شاید قدری ساده‌اندیشی باشد ولی در عین حال می‌توان با افزودن دو قید به تعریف مدیریت، برداشت تعریف‌گونه‌ای از مدیریت اسلامی را به شرح زیر ارائه کرد: شیوه به‌کار‌گیری منابع انسانی و امکانات مادی، برگرفته از آموزه‌های اسلامی برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است[۵]. به‌کار‌گیری منابع انسانی باید مبتنی بر آموزه‌های اسلامی باشد. برای مثال اسلام می‌گوید قبل از به‌کار‌گیری انسان و اجیر کردن وی، اجرتش را مشخص نمایید. یا آنکه قبل از آنکه عرق کارگر خشک شود مزدش را بپردازید یا در پرداخت حقوق به اجیر، کوتاهی و تعلل نکنید؛ به او ظلم نکنید؛ مورد بی‌احترامی قرار ندهید؛ کرامتش را حفظ نمایید؛ با او کریمانه رفتار کنید و...

همچنین در به‌کار‌گیری منابع مادی، اسلام اجازه اسراف و تبذیر در فضای سازمان را نمی‌دهد؛ اجازه استفاده شخصی از اموال عمومی را صادر نمی‌کند؛ صرف بودجه غیرمعمول برای تزئین و دکوراسیون اتاق مدیران را مجاز نمی‌شمارد و... همچنین اسلام اجازه نمی‌دهد مدیریت انسان‌ها با هدف رسیدن به امری نامشروع و ضد ارزش باشد. اسلام تولید شراب یا پرورش خوک را جایز نمی‌داند و در یک عبارت اهداف ضد ارزشی در مدیریت اسلامی، جایگاه ندارد.[۶]

جایگاه ولایت فقیه در مدیریت امام

پیش از آنکه بحث از مدیریت امام خمینی مطرح شود باید جایگاه ولایت فقیه و اعتقاد به آن را در اطاعت‌پذیری پیروان مورد توجه قرار داد. اندیشمندان شیعی بر این باورند که در عصر غیبت، مدیریت و رهبری جامعه بر عهده فقهای عادل و آگاه به زمان است و چنانچه فقیهی جامع‌الشرایط به امر حکومت و مدیریت اقدام نمود بر فقهای دیگر است که از وی پیروی نموده و مردم را به پیروی از ایشان ترغیب سازند. خاطر نشان می‌گردد که امام خمینی فقیهی جامع‌الشرایط برای رهبری بودند که به حکم ادای تکلیف الهی بر انجام این مهم اقدام نموده و مدیریت و رهبری جامعه را بر عهده گرفتند. بی‌شک اطاعت مردم از رهبر فرزانه انقلاب نمی‌تواند بی‌پشتوانه دینی باشد. مردم به دلیل آنکه امام خمینی مرجع تقلید دینی آنهاست و دارای ولایت فقیهانه است که اطاعت از او شرعاً لازم است، از او پیروی می‌کردند. بنابراین نمی‌توان از عنصر اساسی ولایت در مدیریت و رهبری امام غفلت کرد و آن را در مدیریت امام، نادیده انگاشت؛ بلکه شاید بتوان عنصر اصلی در توفیق امام عزیز را، ولایت‌پذیری مردم و فرمانبری آنان دانست که آن هم به دلیل دینداری آنان است، اطاعت از امام خمینی با دینداری مردم عجین شده بود. آنها پیرو امام بودند زیرا امام را در کسوت رسول خدا (ص) و نائب عام امام زمان (ع) می‌دیدند.

چنین رهبری در منصب ولی‌فقیه در هیچ یک از قرون گذشته نظیر ندارد و تاریخ شیعه غیر از دوران پیامبر و دوران خلافت امیرالمؤمنین و مدت کوتاهی از امام مجتبی (ع)، فرمانده کل قوای عارف و حکیم و عاشق و الهی در دنیا سراغ ندارد، در هیچ جای دنیا، و نه در گذشته، نیروی نظامی سراغ نداریم که تحت فرماندهی انسانی معنوی و الهی و عارف و دارای رقیق‌ترین احساسات بشری و در عین حال با قاطعیت و صلابتی که هیچ فرماندهی در دنیا از آن برخوردار نیست، به حراست و دفاع از ناموس و حیات شرافتمندانه ملت در مقابل تجاوزگران بپردازد. شور و حال سلحشوری و رزمندگی، شوق به جهاد و استقامت رزمندگان و فتوحات عظیمی که در نبرد با دشمنان اسلام به دست آورده‌اند، بیشتر مرهون تأثیرات معجزه‌گون شخصیت معنوی حضرت امام در رهبری ایشان به ویژه هنگام دفاع مقدس است. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل حکومت جمهوری اسلامی برای نخستین بار نظریه ولایت فقیه عینیت یافت و امام خمینی بر مبنای اصل ولایت فقیه به اعمال ولایت پرداختند. ایشان در آستانه پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به هنگام تشکیل شورای انقلاب به این حق شرعی خود تصریح کرده و اعلام می‌کند که به موجب حق شرعی و بر اساس اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به ایشان ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف ملت، شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان متعهد و مورد وثوق موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد[۷].

اگرچه پس از انقلاب، مقام ولایت فقیه رسماً بر عهده امام قرار گرفت، اما حضرت امام از مدت‌ها قبل دارای چنین جایگاهی بود. ایشان از نخستین روزهایی که به طور خودجوش پرچم هدایت و رهبری امّت را به دوش گرفت و قدم در میدان مبارزه با طاغوت نهاد و محبوب دل‌ها شد و هرچه در این راه جلوتر می‌رفت راه نفوذ در دل‌ها را بیشتر می‌پیمود و حتی در سال‌های تبعید و دوری از وطن به گونه‌ای معجزه آسا، اختیار میلیون‌ها دل را در دست داشت و آنها را رهبری می‌کرد با پیام او مردم به خیابان‌ها می‌ریختند و تظاهرات میلیونی تشکیل می‌دادند و با یک سخنرانی با اعلامیه او، چنان بر ضد طاغوت بسیج می‌شدند که پایه‌های حکومتش می‌لرزید. رهبری امام خمینی دو جهت دارد که یکی در باب حکومت و مربوط به علم سیاست می‌شود و آن نحوه و شکل حکومت و مباحث مربوط به قدرت است اما جهت دیگر، نحوه اداره نظام اسلامی است که تنظیم کننده ارتباطات ایشان با مردم و نیز قوای سه‌گانه و مسئولان و کارگزاران نظام می‌باشد و این مقوله، صبغه مدیریتی داشته و در حوزه مدیریت، قابل بحث و بررسی است.[۸]

مبانی نظری مدیریت

مبانی فکری و نظری هر اندیشمندی که بیان کننده نحوه نگرش او به جهان و مسائل آن است ریشه و اساس اندیشه‌های او را در حوزه‌های گوناگون معرفتی می‌سازد؛ چه، اندیشه‌های معرفتی، برآمده از نوع آگاهی و نگرش اندیشمند به جهان و مسائل آن است. به بیانی، روش اندیشه این است که پژوهشگر در ابتدا باید یک سلسله معلومات را برای خود به عنوان پایگاه اندیشه در نظر بگیرد[۹] که می‌توان از آن به مبانی فکری یاد کرد. این مبانی، زیرساخت‌های فکری او برای معرفتی خاص مثل مدیریت شمرده می‌شوند. هر اندیشه‌ای که به حوزه معرفتی خاصی چون سیاست، اقتصاد، دفاع، اجتماعات، تعلیم و تربیت و جز آن، به‌ویژه اندیشه‌ها و فلسفه‌های سیاسی و اجتماعی، بر یک شناخت و جهان‌بینی یا جهان‌نگری استوار است؛ بیانگر نوع برداشت، تفسیر و نوع تحلیلی است که یک انسان درباره هستی، جهان، انسان، جامعه و تاریخ دارد. بر همین اساس تنوّع در اندیشه‌های معرفتی خاص به تنوّع در جهان‌بینی‌ها برمی‌گردد و شناخت‌ها و جهان‌بینی‌ها برای این اندیشه‌ها، حُکم طبقه زیرین و زیربنا را دارند. اکنون با این برداشت، مبانی مدیریتی امام خمینی را در چند محور معرفت‌شناسی، جهان‌شناسی، انسان‌شناسی، مردم‌شناسی، به اختصار مورد بررسی قرار می‌دهیم.

مبانی معرفت‌شناسی

از نظر حضرت امام راه‌های دست‌یابی و شناخت حقیقت چیست؟ در نگرش امام خمینی، قلب و عقل به عنوان منابع شناخت مطرح شده است. از منظر او همچون سایر عالمان مسلمان، عقل ادراک می‌کند و قلب به مدرَکات آن ایمان می‌آورد. از منظر ایشان این معانی را که انسان به عقلش ادراک کرده، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود و آن مطلب را بیابد[۱۰]. امام خمینی فطرت انسانی را نیز بنیان شناخت و لذا توجه دهنده انسان به سوی کمال مطلق می‌داند[۱۱]. تجربه که در اصل، برآیند ترکیب عقل و حس می‌باشد، مورد توجه امام خمینی بوده و از آن به عنوان یکی از منابع شناخت و آگاهی، نام برده شده است. اشاره به تجربه در سال‌های طولانی زندگانی و در امور مختلف بشری و تجربه مکرر در ابطال پیش‌بینی‌های صورت گرفته، از آن جمله است[۱۲]. او به‌ویژه از تجربه‌های تاریخی، به عنوان یکی از منابع مهم شناخت استفاده نموده و مسائل گوناگون را به وسیله آن، در گستره تاریخ مورد تحلیل قرار می‌دهد. این در حالی است که امام خمینی به یک منبع شناخت دیگر که منبع بیرونی و در عین حال منبع یقینی شناخت برای انسان به شمار می‌رود قائل است؛ زیرا منابع شناخت درونی انسان را، به تنهایی کافی نمی‌داند و به نقصان ادراک انسان با اتکای صرف به این سه سه منبع، اذعان دارد. به عنوان مثال به عدم امکان شناخت چیستی رابطه هستی با حق اشاره می‌کند و عقل انسان را از درک ماورای طبیعت و بسیاری از امور دیگر نظیر روح و... عاجز می‌داند. این منبع اساسی همان وحی است که به وسیله انبیاء از جانب خداوند برای انسان‌ها فرستاده می‌شود و آرمان اصلی آن ایجاد معرفت برای بشر به‌ویژه شناخت حق تعالی و سایر حوزه‌هایی است که عقل بشر بدون ارجاع به وحی امکان دسترسی به آنها را ندارد. از دیدگاه که حضرت امام، اسلام والاترین و جامع‌ترین دین الهی مبتنی بر وحی است که برای انسان برنامه دارد[۱۳].

از دید امام خمینی بخشی از فرآیند معرفتی ارتباط متقابل و مکمل عقل و وحی، پس از عصر نبوت و امامت، اجتهاد یا تفقه در دین می‌باشد که بخشی از آن مربوط به عبادات است و بخشی نیز مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات است[۱۴]. آنچه از تأثیر مبانی معرفت‌شناسی در مدیریت امام می‌توان برداشت کرد این است که ایشان بر اساس درک و شناختی که از منبع وحی (کتاب و سنّت) داشته و با اتکاء بر داشته‌های عقلانی خویش، مدیریت کرده است و قطعاً تجربه‌های تاریخی نیز در این میان بی‌تأثیر نبوده است.[۱۵]

مبانی هستی‌شناسی

جهان‌شناسی از دیدگاه امام را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد: هستی دارای دو بُعد کلی است که عبارت‌اند از: غیب و شهود؛ محسوس و معقول؛ طبیعت و ماورای طبیعت[۱۶]. تمام جهان هستی و عالم وجود، مخلوق خداوند بوده و از یک وجود یگانه‌ای که همان ذات باری‌تعالی است، سرچشمه می‌گیرد[۱۷]. ‌همۀ هستی، موجودات ممکنی هستند که نه تنها وجود خود را مدیون اویند؛ بلکه در تمام زمینه‌ها در فقر مطلق نسبت به ذات خداوند به سر می‌برند (یعنی عین فقر و نیازند)[۱۸]. دنیا و عالم محسوس جزء بسیار ناچیزی از این جهان هستی و عالم وجود می‌باشد که نسبت به عالم ماوراء طبیعی هیچ قدر محسوسی ندارد[۱۹]. جهان، مظهر جمال خداوند و جلوه حق تعالی است. تار و پود هستی بر محور رحمت و بخشایش و مهربانی استوار است و خداوند رحمان است و رحیم؛ رحمت و صفات جمالیه حضرتش، بر دیگر صفات جلالیه، چون قهار و... پیشی دارد[۲۰].

هدف از خلقت تمام عالم هستی «انسان» و هدف از بعثت انبیاء (ع) تحقق سعادت و کمال انسان از طریق اطاعت از دستورات الهی و طی نمودن آزمایش‌های متعدد الهی در این جهان است[۲۱]. در جهان‌شناسی امام، حکومت وسیله‌ای در جهت رسیدن به اهداف والای الهی و انسانی است. ایشان حکومت را ابزاری در جهت تربیت و ظهور حقیقت اسلام می‌دانند و هرگز حکومت و مدیریت را وسیله‌ای در جهت رسیدن به منافع مادی و ظلم و ستم و استثمار مردم نمی‌داند[۲۲]. از دیدگاه امام، حکومت و رهبری نه تنها آقایی و سلطه نیست؛ بلکه برادری[۲۳] و ایثار است. رهبر کسی است که فداکار باشد[۲۴].

در نگرش امام، رهبری و حکومت یعنی خدمتگزاری و رهبر به عنوان خادم در نظر گرفته شده است[۲۵]. هستی‌شناسی پیش گفته بر نظریه مدیریت امام خمینی، تأثیر به‌سزایی دارد که به شرح ذیل بیان می‌گردد: با چنین نگرشی به عالم هستی به صورت طبیعی مدیران، قدرت‌طلب نخواهند بود. رهبر در مقام رهبری و ریاست اوّلاً برای پُست و مقام خود، ارزشی قائل نبوده و ریاست در نظر او بر چند نفر در مقایسه با عظمت هستی بسیار ناچیز است و همین امر از غرور و نخوت که آفت ریاست است پیش‌گیری می‌نماید و رهبر را در نقش رهبری از خودبزرگ‌بینی و تکبّر بر دیگران مصون می‌گرداند. با چنین نگرشی، رهبر خود را نسبت به دیگران ممتاز تلقی نمی‌کند. این نگرش به عالم هستی که به طفیل انسان آفریده شده است، رهبر را متنبّه می‌سازد که با زیردستان خود که انسان و آفریده خداوند هستند، همچون بَرده و موجودات بی‌مقدار رفتار نکند، سَبُعانه با آنها برخورد ننماید، از آنها برای ارتقای مقام خود استفاده نکند و جایگاه و حرمت آنان را پاس بدارد. سوء رفتار و بی‌احترامی نسبت به آنان را مجاز نداند؛ زیرا خداوند، کل هستی را به هدف انسان و سعادت او آفریده است. نگرش ابزاری به رهبری و آن را معادل برادری و ایثار دانستن، مدیران و رهبران مسلمان را به اتخاذ چنین نگرشی در برخورد با مردم تحریک می‌کند و به رهبران، این حقیقت را گوشزد می‌کند که مسئولیت و ریاست خود را به عنوان یک امتیاز اجتماعی و سکویی برای ارتقا قرار ندهند؛ بلکه آن را عرصه‌ای برای خدمتگزاری، ایثار و برادری نسبت به مردم دانسته، تمام همّت خویش را مصروف خدمت به مردم نمایند.[۲۶]

مبانی انسان‌شناسی

قرآن کریم انسان را دوگونه معرفی کرده است. در دسته‌ای از آیات، با احصاء ویژگی‌های مثبت، انسان را مدح و ستایش کرده و او را ستوده است امّا در آیاتی دیگر، با شمردن ویژگی‌های منفی، انسان را مذمّت کرده و او را نکوهش کرده است. در جمع میان این دو دسته از آیات، نظریات گوناگونی ارائه شده است که در این جا مجالی برای طرح آنها وجود ندارد. پاسخ اصلی در این باب آن است که ویژگی‌های مثبت احصاء شده در قرآن مربوط به روح و حقیقت آدمی است؛ اما ویژگی‌های منفی مربوط به طبیعت اوست و به دلیل آنکه، حقیقت انسان به روح است. انسان به بصیرت، بصیرت قلبی، انسان است آنکه باقی می‌ماند روح انسان است[۲۷]. بنابراین ویژگی‌های مثبت در انسان اصالت می‌یابد و در اصل، انسان با آنها معرفی می‌شود؛ همان ویژگی‌هایی که او را دارای کرامت ذاتی می‌گرداند. اما همین انسان در صورتی که به حال خود رها شود و تزکیه نفس هم در کار نباشد به سوی لئامت خواهد رفت و آنگاه، تقبیح و توبیخ او جنبه منطقی پیدا می‌کند. از این رو، لئامت، فقط اکتسابی است اما کرامت که با ویژگی‌های مثبت در انسان متبلور می‌شود، تنها به کرامت ذاتی و تکوینی محدود نمی‌شود؛ بلکه کرامت اکتسابی نیز برای انسان‌ها، در سایه تقوی و تزکیه نفس حاصل می‌آید. از دیدگاه امام، انسان دارای ویژگی‌هایی است که می‌تواند او را به کمال مطلوب برساند. او موجودی دو بُعدی[۲۸]، کمال‌خواه[۲۹] و آزادی‌خواه[۳۰] است که می‌تواند با اختیار خود مراتب کمال و صعود را طی نماید و احیاناً با سوء اختیار خویش، زمینه سقوط خود را نیز فراهم سازد. از این رو، اعطاء این ویژگی‌ها به انسان، نوعی تکریم از سوی خداوند تلقی می‌شود؛ چراکه از میان همه موجودات هستی، فقط انسان است که واجد این ویژگی‌هاست و می‌تواند سیر بی‌نهایت در قوس صعودی یا نزولی داشته باشد و این امر، او را از دیگر موجودات، ممتاز می‌گرداند ضمن آنکه خداوند، انسان را برای کمال و سعادت آفریده است و هرگز اراده اصلی او به شقاوت انسان‌ها تعلق نگرفته است. چنین موجودی دارای کرامت ذاتی و مستحق تکریم است. از دیدگاه امام خمینی انسان یک موجود عجیبی است، که در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باری‌تعالی هیچ موجودی مثل او نیست. اعجوبه‌ای است که از او، یک موجود الهی ملکوتی ساخته می‌شود و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته می‌شود. اما موجودات دیگر چنین نیستند[۳۱]. انسان‌ها علاوه بر ویژگی‌های ذاتی، می‌توانند ویژگی‌هایی را نیز کسب کنند. ویژگی‌های اکتسابی بر این مبنای مهم استوار است که انسان می‌تواند برای زندگی و رفتارهای فردی و اجتماعی خود، تصمیم بگیرد و عمل کند. انسان دو راه در پیش رو دارد؛ صراط مستقیم و صراط‌های غیر مستقیم. انسان می‌تواند موجودی الهی و ملکوتی و یا موجودی شیطانی و جهنمی شود. راه مستقیم یکی بیش نیست؛ اما راه‌های غیر مستقیم فراوان است. «تربیت» عاملی است که به انسان کمک می‌کند در راه خدا و صراط مستقیم حرکت کند. استعدادهای انسان و قابلیتش برای تربیت نامحدود است؛ بر خلاف حیوانات که استعدادها و قابلیت‌های محدودی دارند. ادراکات حیوانات بسیار محدود است اما ادراکات و قابلیت انسان برای تربیت تقریباً باید گفت غیر متناهی است[۳۲]. انسان می‌تواند با حرکت در مسیر صحیح و از طریق تزکیه و تهذیب نفس به بالاترین مقامات برسد ولی در صورت انحراف، از پست‌ترین موجودات، پست‌تر می‌گردد. در طرف کمال به بالاترین مقام موجودات می‌رسد؛ و اگر انحراف داشته باشد از پست‌ترین موجودات پست‌تر می‌گردد. انسان به ازای طی هریک از این دو مسیر در زندگانی، به دو گروه یعنی انسان الهی[۳۳]، انسان کامل[۳۴]، یا عصاره همه موجودات، انسان مؤمن (دارای ایمان)[۳۵]، مؤمن واقعی[۳۶]، انسان فضیلت‌دار[۳۷]انسان با فضیلت[۳۸]، مهذب[۳۹]، مستقل، انسان خدمتگزار[۴۰]، انسان در محضر خدا[۴۱]انسان متعهد[۴۲]، انسان قرآنی[۴۳]، انسان عادل[۴۴] و غیره از یک سو و انسان مادی[۴۵]، ناقص[۴۶] و بی‌ایمان[۴۷]، وحشی[۴۸]، فاسد[۴۹]، انسان بد[۵۰]، انسان وابسته[۵۱]، انسان طاغوتی[۵۲]، غافل[۵۳]، لاانسان[۵۴] و حیوانی به صورت انسان[۵۵] و... از دیگر سو، تقسیم خواهند شد. گروه اول به تناسب به فعلیت رساندن استعدادهای فطری الهی خود، مصداق خلیفة‌الله و انسان کامل و عصاره وجود و گروه دوم، مصداق پیروان شیطان می‌گردند، به طور کلی از دید او انسان مثل سایر موجودات نیست. از این نقطه اول طبیعت تا آن آخری که یک موجود الهی می‌شود، مراتب انسان است و انسان یک موجود جامع است[۵۶].

انسان‌شناسی اسلامی بر نظریه مدیریت و رهبری از دیدگاه امام خمینی به شرح ذیل تأثیر می‌گذارد. به دلیل وجود عنصر اختیار در انسان و نیز آزادی‌خواهی او، استفاده از شیوه‌های آمرانه و استبدادی یا دیکتاتورمآبانه در سبک رهبری، مخالف طبع فطری انسان‌هاست و نمی‌توان در رفتارهای رهبر با پیروان، اصل را بر سبک‌های دیکتاتوری و آمرانه قرار داد و اختیار و آزادی افراد را مضیق کرد. فطرت تنفّر از نقص که روی دیگر سکه فطرت کمال‌طلبی انسان است. موجب تنفر از ظلم و بی‌عدالتی در وجود انسان است؛ بنابراین هرگونه ظلم، بی‌عدالتی و تبعیض در سازمان با فطرت انسانی در تنافی بوده و اِعمال آن از سوی مدیران، موجب بی‌انگیزگی کارکنان و در نهایت، ضرر رساندن به سازمان خواهد بود. به دلیل آنکه انسان دارای دو جنبه مثبت و منفی است و با توجه به دیدگاه امام که ویژگی‌های منفی را برای انسان‌های تزکیه نشده می‌داند؛ جهت‌گیری اخلاقی و تربیتی مدیران به منظور رشد و ارتقاء انسانی افراد سازمانی، ضروری خواهد بود تا هماهنگ با هدف آفرینش انسان که نیل به تکامل است، سازمان نیز ایفای نقش نماید و فضای سازمان به گونه‌ای نباشد که موجب تباهی و فساد کارکنان و در نتیجه موجب سقوط انسانیت و وصول به مراتب پَست حیوانی گردد. از این رو رهبران و مدیران سازمان‌ها باید ضمن توجه به مأموریت‌های سازمان، زمینه رشد کارکنان را در ابعاد معنوی و مادی فراهم ساخته و به جنبه‌های مادی و معنوی کارکنان توجه داشته باشند.

با توجه به اینکه عالم هستی برای تکامل انسان‌ها آفریده شده و انسان عصاره هستی و دارای شرافت و کرامت ذاتی است که باید از استعدادهای خود برای نیل به سعادت بهره‌مند شود، چنین انسانی نمی‌تواند همچون ابزاری در دست سرمایه‌داران برای افزایش سودآوری باشد. بر این اساس، نگاه استثماری به انسان ممنوع است. بنابراین تئوری‌های رفتارگرایی در سبک رهبری که بر مبنای کارمداری و کارمندمداری است، از اساس، مورد پذیرش اسلام نیست زیرا هر دو طیف (مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک) در هدف افزایش سود آوری و نگاه ابزاری به انسان مشترک هستند و این نگاه ابزاری با معارف اسلامی و انسان‌شناسی اسلام، سازگاری ندارد.

با توجه به کرامت ذاتی انسان‌ها، اصل اولی در مدیریت چنین موجودی نمی‌تواند شدّت عمل و سخت‌گیری توأم با اِعمال خشونت باشد؛ بلکه لازم است از اصل رأفت و نرمش و مدارا برای رشد و هدایت سازمانی او استفاده کرد این مطلب هنگامی مُبرهن می‌گردد که برای انسان، دو نوع گرایش مثبت و منفی قائل باشیم که بر اساس آن انسان می‌تواند موجودی فراتر و یا فروتر گردد. انسان بین اوج و حضیض نمی‌تواند تنها با نرمش و مدارا مواجه شود و نه می‌تواند فقط در چنبره خشونت و شدّت عمل واقع گردد، بلکه نوسان میان این دو طیف ضروری است؛ منتهی به دلیل آنکه اصالت در انسان روح است و ویژگی‌های مثبت و گرایش‌های عالی مربوط به این بخش از وجود آدمی است بنابراین کرامت ذاتی انسان بر دنائت او ترجیح دارد. همین امر باعث می‌گردد اصل در برخورد با چنین موجودی بر کرامت و رحمت و به بیانی روشن‌تر، نرمش و مدارا قرار گیرد، همان‌گونه که خدای متعال در راهبری انسان‌ها از تبشیر و هم انذار استفاده می‌کند که البته رحمت او بر غضبش مقدم است و همان‌گونه که سیره انبیاء و اولیاء نیز چنین بوده و آنان هرگز گوهر وجودی انسان را تحقیر نکرده‌اند بلکه با کرامت با او برخورد نموده‌اند، بنابراین اصل در رهبری انسان‌ها بر حفظ کرامت انسان است که در مجموع شامل مدارا، نرمش، حلم و چشم‌پوشی و در نهایت رفتار کریمانه است.[۵۷]

مبانی جامعه‌شناسی

به طور خلاصه، در خصوص دیدگاه امام نسبت به مردم، موارد زیر را می‌توان مطرح کرد:

  1. امام خمینی برای جامعه و مردم حقیقتی جدای از تک تک افراد قائل است و جامعه را دارای اصالت می‌داند[۵۸].
  2. جامعه‌ای از نظر امام دارای قداست و ارزش است که بر پایه جهان‌بینی و ارزش‌های اسلامی استوار باشد نه هر جامعه و ملیتی (ملی‌گرایی)[۵۹].
  3. از نگاه امام، ملت بزرگوار ایران به دلیل قیام برای نهضت اسلامی و تلاش در به ثمر رساندن، حفظ و تداوم آن، حقاً چهره منور تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند[۶۰].
  4. از دیدگاه امام، صاحبان انقلاب، مستضعفان و پابرهنگانی هستند که قشر عظیم مردم را تشکیل داده و انقلاب اسلامی، مدیون فداکاری و ازخودگذشتگی آنان است[۶۱].
  5. جامعه‌شناسی اسلامی نیز بر نظریه مدیریت امام خمینی تأثیرگذار است.

اکنون که تا حدی با نظر امام در مورد مفهوم ملّت و جایگاه مردم و اهمیت آنها آشنا شدیم، باید متذکر شویم که امام با داشتن چنین مفروضاتی از ملّت اسلامی، افتخار خود را در رهبری مردمی و خدمتگزاری به آنان دانسته و مردمی‌بودن مسئولان و مدیران را ضمانتی برای تداوم حرکت و نهضت اسلامی به حساب می‌آورد. این مفروضات، امام ار بر آن داشت که فرضیۀ مردمی بودن رهبر و مدیران را ارائه دهد[۶۲] و درک خدمتگزاری مدیران از سوی مردم، مهم‌ترین استراتژی در ثبات سیاسی و توسعۀ کشور تلقی گردد.[۶۳]

منابع

پانویس

  1. Griffin، Ricky. W Managenent P.۵.
  2. Schermerhorn، John R Managenent P.۲۰.
  3. Stoner، James & Edward Freeman Managenent P.۶.
  4. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۳۲.
  5. پیروز و همکاران، مدیریت در اسلام، ص۱۱.
  6. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۳۲.
  7. صحیفه امام، ج۵، ص۴۲۶.
  8. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۳۴.
  9. نصری، عبدالله، نظریه شناخت در فلسفه اسلامی، ص۲۲.
  10. صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۸۲.
  11. صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۵.
  12. صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۷۰.
  13. صحیفه امام، ج۴، ص۹.
  14. صحیفه امام، ج۶، ص۴۳.
  15. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۳۷.
  16. صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۲۲.
  17. تفسیر سوره حمد، ص۹۸ – ۱۰۴.
  18. حائری، مهدی، هرم هستی، ص۲۱۷.
  19. چهل حدیث، ص۸۴.
  20. امام خمینی، آداب الصلوة، به اهتمام سید احمد فهری، ص۲۳۶.
  21. صحیفه امام، ج۱۹، ص۴۳۷ - ۴۳۸.
  22. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۵۵.
  23. صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۷۴.
  24. صحیفه امام، ج۱۴، ص۷۳.
  25. صحیفه امام، ج۱۱، ص۳۵۲.
  26. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۳۸.
  27. صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۲.
  28. صحیفه امام، ج۴، ص۹.
  29. صحیفه امام، ج۱۲، ص۵۰۹.
  30. شرح اربعین حدیث، ص۱۸۷.
  31. صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۸۵.
  32. صحیفه امام، ج۴، ص۱۸۵.
  33. صحیفه امام، ج۶، ص۴۲.
  34. صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹.
  35. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۲.
  36. صحیفه امام، ج۱۲، ص۳۵۲.
  37. صحیفه امام، ج۷، ص۴۴.
  38. صحیفه امام، ج۷، ص۴۴۳.
  39. صحیفه امام، ج۷، ص۲۸۵.
  40. صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۷.
  41. صحیفه امام، ج۱۸، ص۳۰۹.
  42. صحیفه امام، ج۶، ص۵.
  43. صحیفه امام، ج۶، ص۵۰۳.
  44. صحیفه امام، ج۹، ص۱۷.
  45. صحیفه امام، ج۷، ص۴۴۴.
  46. صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۸.
  47. صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۶.
  48. صحیفه امام، ج۸، ص۸۱.
  49. صحیفه امام، ج۸، ص۳۰۰ - ۳۰۱.
  50. صحیفه امام، ج۸، ص۳۶۴.
  51. صحیفه امام، ج۱۶، ص۴۵۳.
  52. صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۴.
  53. صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۶۱.
  54. صحیفه امام، ج۴، ص۱۶۲.
  55. صحیفه امام، ج۱۳، ص۲۸۷.
  56. صحیفه امام، ج۴، ص۸.
  57. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۴۰.
  58. صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۹؛ ج۸، ص۵۳۲.
  59. صحیفه امام، ج۱۳، ص۱۹۶.
  60. صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۲۷.
  61. صحیفه امام، ج۷، ص۳۲۷.
  62. صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۲۶.
  63. آقاپیروز، علی، مقاله «نظام مدیریت اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۵۴۵.