اولو الامر در قرآن
اولو الامر به معنای صاحبان دستور و کار در دو آیه از قرآن کریم آمده است. در این آیات لزوم مراجعه به خدا و رسول(ص) در تعیین اولوالامر و اختلافهای مربوط به آن، معصوم بودن اولوالامر از گناه و خطا و لزوم اطاعت مؤمنان از اوامر اولوالامر بیان شده است. در اینکه مصداق اولی الامر چه کسانی هستند میان شیعه و اهل سنت اختلاف وجود دارد، اما شیعه با توجه به سیاق آیه و نیز روایات ذیل آن قائل است که مصداق آن تنها اهل بیت(ع) هستند.
معناشناسی لغوی
اولو الامر از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. کلمه اولوا به معنای صاحبان است و واژه “امر” نیز به معنای مختلفی به کار رفته است[۱] مانند: أمر به معنای امور و کارها، به معنای دستور ضد نهی، به معنای فزونی و برکت و ... اما با بررسی اقوال مشخص میشود این واژه تنها میتواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد؛ لذا با توجه به معنای لغوی الامر میتوان برای اولوالامر معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیئ[۲].
کاربری قرآنی
این ترکیب در قرآن کریم، تنها دو بار در سوره نساء تکرار شده است:
- ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۳].
- در آیهای دیگر میفرماید: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۴].[۵]
توضیح مفردات آیه
جمله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ خطاب به کسانی است که به نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) ایمان آوردهاند. در نتیجه به توحید، نبوت عامه، معاد و معارف و احکامی که از سوی خداوند بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده است، نیز ایمان دارند.
مقصود از اطاعت از خداوند، اطاعت از اوامر و نواهی الهی است که از طریق وحی قرآنی و غیر قرآنی به پیامبر (ص)، به بشر ابلاغ شده است.
اطاعت از پیامبر (ص) دو جنبه دارد، یکی مربوط به شأن نبوت و رسالت او یعنی ابلاغ اوامر و نواهی و معارف و احکام الهی به بشر است که اطاعت از او در این جنبه در حقیقت اطاعت از خداوند است؛ زیرا او در این باره نقشی غیر از واسطه ندارد و دیگری مربوط به شأن حکومت و قضاوت (ولایت و زعامت سیاسی) اوست.
از قرآن کریم به دست میآید که پیامبر (ص) دارای شئون و مقامات ذیل بوده است:
- دریافت و ابلاغ وحی قرآنی به بشر: ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ﴾[۶]. ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۷].
- تبیین وحی قرآنی برای بشر: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[۸].
- حکمرانی و قضاوت (زعامت و رهبری سیاسی): ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا﴾[۹].
جمله ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ همه مقامات یاد شده را شامل است یعنی مؤمنان علاوه بر اینکه باید در ابلاغ و بیان دستورات خداوند به آنان، از پیامبر اطاعت کنند، در احکام و دستواتی که او در مقام حکمرانی و قضاوت صادر میکند نیز باید او را اطاعت نمایند. چنان که در آیه دیگری تأکید کرده است ایمان راستین به پیامبر (ص) در گرو آن است که در مسایل مورد اختلاف مربوط به نظام زندگی از پیامبر (ص) داوری بخواهند و نسبت به حکم او تسلیم باشند: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾[۱۰].
حاصل آنکه بر مؤمنان واجب است از پیامبر (ص)، هم در آنچه به عنوان وحی الهی (وحی قرآنی و غیر قرآنی) برای آنان بیان میکند اطاعت کنند و هم در آنچه به عنوان رأی و حکم حکومتی و قضایی صادر میکند[۱۱] و همین دوگانگی در اطاعت از پیامبر (ص) سبب شده است کلمه ﴿أَطِيعُوا﴾ تکرار شود، نه اینکه تکرار آن ـ چنان که عدهای از مفسران گفتهاند ـ به انگیزه تأکید بر اطاعت از پیامبر (ص) بوده است؛ زیرا اگر چنین انگیزهای در میان بود، عدم تکرار فعل ﴿أَطِيعُوا﴾ و عطف ﴿الرَّسُولَ﴾ بر ﴿اللَّهَ﴾ مناسبتر بود، و اینگونه نیست که هر تکراری مفید تأکید باشد[۱۲].
احتمال دیگری که در این باره داده شده این است که فلسفه تکرار کلمه ﴿أَطِيعُوا﴾ در جمله ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ این است که باید از اوامر و نواهی پیامبر (ص) که در متن قرآن نیامده است اطاعت کرد و مفاد جمله ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ همان است که در آیاتی چون ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۱۳] و ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۱۴] بیان شده است[۱۵].
این احتمال پذیرفتنی نیست؛ زیرا اطاعت از پیامبر (ص) در آنچه به عنوان ابلاغ اوامر و نواهی خداوند (معارف و احکام وحیانی) بیان میکند، در حقیقت اطاعت از خداوند است و او نقشی جز ابلاغ و پیام رسانی ندارد، ولی در اوامر و نواهی حکومتی، او در حقیقت مصدر امر و نهی است، اگر چه این مقام را خداوند به او اعطا کرده است و بالذات واجد آن نیست، ولی پس از اعطای مقام فرمانروایی بر مردم، اوامر و نواهی او در این باره صادر از خود اوست و اموری نیست که به او وحی شده است[۱۶].
کلمه «امر» در قرآن کریم کاربردهای متعدد و متفاوتی دارد[۱۷]:
- تکلیف و دستور در مقابل نهی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ﴾[۱۸] و ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا﴾[۱۹].
- ابداع: آفرینش بدون ماده پیشین و بدون الگوی قبلی و غیر تدریجی: ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ﴾[۲۰] و ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۲۱] و ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ﴾[۲۲].
- شأن، که هم افعال را شامل میشود و هم اقوال را، هم شامل شئون تکوینی است و هم تشریعی، و جمع آن امور است: ﴿إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ﴾[۲۳]، ﴿قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ﴾[۲۴]، ﴿وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي﴾[۲۵]، ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ﴾[۲۶]. یکی از جلوههای امر به معنای شأن، رهبری و زعامت جامعه بشری است: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي﴾[۲۷] پیامبران الهی دارای چنین شأن و مقامی بودهاند: ﴿وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾[۲۸]، ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۲۹].
مسائل مربوط به رهبری جامعه ایمانی دو گونه است: مسائل تعبدی و مسائل عادی و عرفی. در قسم اول مشورت پیامبر (ص) با مؤمنان وجهی ندارد، بلکه آنچه را که از سوی خداوند به او وحی میشود به آنان ابلاغ میکند و پیامبر (ص) و مؤمنان، مکلف به پیروی از آنها هستند. آنچه مشورت و تبادل نظر در آن راه دارد، مسائل دسته دوم است، مانند مسائل مربوط به نقشه و شیوه جنگ و صلح با دشمنان، روش برقراری امنیت و خودکفایی در امور مختلف زندگی، شیوه تأمین و توسعه بهداشت و مانند آنها. «امر» در آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ ناظر به این گونه مسایل است. چنان که «أمر» در آیه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[۳۰] نیز به همین معنا نظر دارد. پیامبر اکرم (ص) رهبری مسلمانان در هر دو زمینه را عهدهدار بود. از عطف «اولی الأمر» بر «الرسول» بدون تکرار کلمه «أطیعوا» به دست میآید که مقصود از امر در کلمه «اولی الأمر» رهبری مسلمانان در مسایل دینی و دنیوی یا تعبدی و عادی مربوط به زندگی اجتماعی آنان است[۳۱]. مؤید این سخن مطلبی است که ابن هشام از بنی عامر نقل کرده است: هنگامی که پیامبر (ص) آنان را به اسلام دعوت کرد، رئیس یا نماینده آنان گفت: اگر ما با تو بیعت کنیم و خداوند تو را بر مخالفانت غالب سازد، آیا امر [رهبری] پس از تو از آن ما خواهد بود؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: «امر [رهبری] به خداوند اختصاص دارد و او به هر کس که بخواهد [به هر کس که شایسته بداند اعطا خواهد کرد»[۳۲]. مقصود از امر در این گفتگو رهبری امت اسلامی است.
مفاد کلمه ﴿مِنْكُمْ﴾ این است که «اولی الأمر» از درون امت اسلامی برگزیده شدهاند، همانگونه که پیامبر (ص) یکی از آحاد امت اسلامی است که خداوند رهبری آنان را به او سپرده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۳۳]. از اینجا نادرستی این نظریه که مقصود از ﴿مِنْكُمْ﴾ این است که متولیان امر رهبری جامعه اسلامی افرادی عادی، همانند دیگر افراد جامعه اسلامی اند و امتیازاتی مانند عصمت از خطا و گناه ندارند، روشن گردید[۳۴].
تنازع از ریشه نزع به معنای جذب کردن یا کندن و برداشتن چیزی از جای خود است، مانند برداشتن عداوت عنهما یا محبت از دلها ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ﴾[۳۵] و گرفتن و کندن جامه از بدن: ﴿يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا﴾[۳۶] به فرشتگانی که ارواح را از بدنها میگیرند «نازعات» گفته شده است: ﴿وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا﴾[۳۷] و تنازع به معنای تجاذب یعنی جذب و گرفتن از یکدیگر است، و از مجادله و مخامصه، به منازعه تعبیر میشود[۳۸].
اطلاق کلمه «شیء»، نزاع مؤمنان در هر چیزی را اعم از اینکه مربوط به مسایل دینی باشد یا مسایل عادی و عرفی زندگی، شامل میشود، ولی از اینکه «اولی الأمر» را ذکر نکرده است و مرجع حل منازعات را خدا و رسول خدا دانسته است، به دست میآید که مقصود نزاع و اختلاف در مسایل دینی است؛ زیرا ارجاع نزاع در مسایل عادی، مانند نقشه و شیوه جنگ یا صلح به خداوند، معقول نیست[۳۹]. بنابراین، مقصود این است که مسلمانان برای حل نزاع و اختلاف در احکام دینی باید به کتاب و سنّت رجوع کنند. البته اگر ثابت شد که جانشین پیامبر (ص) علاوه بر مسئولیت رهبری سیاسی امت اسلامی، شأن مرجعیت دینی در معارف و احکام اسلامی را نیز دارند و حافظان راستین شریعت و ناقلان معصوم سنت پیامبر اکرم (ص) هستند، رأی آنان در اختلافات دینی رأی فصل خواهد بود[۴۰]. در این صورت، عدم ذکر «اولی الأمر» بدان جهت است که ابتدای آیه، اطاعت از آنان را در حد اطاعت از پیامبر (ص) واجب کرده است، و ملاک اطاعت از آنان، همان ملاک اطاعت از پیامبر است.
جمله ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾[۴۱] بیانگر این مطلب است که اطاعت از خدا و رسول خدا و اولی الأمر به صورت کامل و به طور مطلق در گرو داشتن ایمان راستین به خدا و روز قیامت است، یعنی انسان از یک سو، خداوند را در همه جا و همه حالات ناظر و حاضر بداند و خود را در برابر خداوند مسئول و مکلف بشناسد، و از سوی دیگر، پیوسته روز قیامت را در نظر داشته باشد که نسبت به گفتار و رفتار خود مورد بازخواست قرار خواهد گرفت و پاداش یا کیفر خواهد دید. میزان اطاعت انسان از دستورات خداوند و فرامین رهبران الهی، بیانگر میزان ایمان او خواهد بود، هر اندازه ایمان کاملتر باشد، اطاعت و انقیاد نیز کاملتر خواهد بود، و بالعکس، هر اندازه اطاعت و انقیاد ضعیف باشد، به همان میزان، ایمان ضعیف خواهد بود. چنان که در آیات بعدی این مطلب بیان شده است.
کلمه ﴿ذَلِكَ﴾ در جمله ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۴۲] به مطالب پیشین اشاره دارد؛ یعنی اطاعت از خداوند و رسول خدا و اولی الأمر، و ارجاع مسائل دینی مورد اختلاف به کتاب و سنت، برای مؤمنان در بردارنده خیر است. و جمله ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾ در حقیقت تفسیر ﴿خَيْرٌ﴾ است. یعنی این کار برای مؤمنان بهتر است، و بهتر بودن آن به این است که نیکوترین تأویل را در بر دارد.
درباره مراد از تأویل چند وجه گفته شده است:
- مقصود، عاقبت و فرجام است؛ زیرا تأویل از «آلَ یؤول» به معنای رجع (بازگشت) است، و مآل به معنای مرجع میباشد؛ یعنی عمل مزبور نیکوترین فرجام را در پی خواهد داشت.
- تأویل به معنای جزا است، یعنی این کار نیکوترین پاداش را دارد.
- مقصود، این است که تأویل و تفسیر مسایل دینی با ارجاع آنها به کتاب و سنت، از تأویل آنها بدون آن، نیکوتر است[۴۳].
- مقصود، مصالح واقعی است که منشأ و ملاک احکام شرعی است و عمل به احکام موجب برخورداری از آن مصالح خواهد شد[۴۴].
وجوه اول، دوم و چهارم با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا وجه دوم (نیکوترین پاداش) به وجه اول (نیکوترین فرجام) باز میگردد و دو وجه یاد شده در حقیقت مصداق وجه چهارم میباشند؛ زیرا مصالح احکام شرعی، هم دنیوی است و هم اخروی. اما وجه سوم درست نمینماید؛ زیرا حل منازعات دینی، بدون رجوع به کتاب و سنت، نامشروع و قبیح است، و حسن و نیکویی ندارد تا ارجاع به کتاب و سنت نیکوتر از آن به شمار آید[۴۵].
نکات مربوط به دو آیه اولوالامر
- نکات مربوط به آیه ۵۹ سوره نساء:
- نکات مربوط به آیه ۸۳ همین سوره:
- لزوم مراجعه به اولوالامر برای ارائه اخبار امنیّتی به آنان[۵۲].
- ضرورت بهرهمند بودن اولوالامر از قدرت استنباط و تحلیل اخبار امنیّتی و نظامی[۵۳].
- حجّت بودن استنباط اولوالامر در تبیین موضوعات برای متحیّران.
- لزوم توقّف هنگام تحیّر در برابر موضوعات ناشناخته و پیجویی پاسخ آن از پیامبر اکرم و اولوالامر.
- اولوالامر، جلوه فضل و رحمت خدا.
- نقش مؤثّر اولوالامر در جلوگیری از انحرافات و پیروی از شیطان.
- کنترل اخبار امنیّتی و تشخیص درست آنها، از وظایف اولوالامر[۵۴].
- تحلیل و انتشار اخبار جنگ، از وظایف اولوالامر[۵۵].
- جلوگیری از پخش اخبار گمراهکننده و شایعات، از وظایف اولوالامر[۵۶].[۵۷]
دیدگاه مفسران درباره مصداق اولوالامر
تلقی عموم مفسران اسلامی از «اولی الأمر» کسانی است که از شأن و جایگاه رهبری برخوردارند، اما در اینکه قلمرو این رهبری چیست و چه کسانی میتوانند عهدهدار آن شوند، دیدگاههای مختلفی مطرح شده است:
دیدگاه مفسران اهلسنت
مفسران اهل سنت درباره مصداق اولی الامر آرای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارت است از: امام علی (ع) و اهل بیت (ع)؛ فرماندهان منصوب؛ عالمان و فقیهان؛ اصحاب پیامبر خدا (ص)؛ امانتداران؛ زمامداران مسلمان و عادل؛ اهل حل و عقد و ...، لکن این نظرات مورد نقد قرار گرفته و از آنجا که از آیه شرط عصمت برداشت میشود روشن میگردد که مراد از اولوالامر همانی است که شیعه بیان کرده است یعنی اهل بیت(ع)[۵۸].
دیدگاه مفسران شیعه
از دیدگاه مفسران شیعه در دلالت آیه بر عصمت اولی الامر تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:
تقریر اول: هر گاه خداوند به اطاعت بیقید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود[۵۹]؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمیدارد و آن را نمیپسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد نهی خداوند است؛ نه مورد امر او.
از طرفی، اگر اولوالامر معصوم نباشد احتمال اینکه در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از اولوالأمر، بیقید و شرط، واجب است و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد نهی الهی است[۶۰].
اشکال: اگر چه اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: عقل، اطاعت از کسی را که به معصیت خداوند دستور میدهد جائز نمیداند. ثانیاً: در حدیث نبوی مشهور تصریح شده است که: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»؛ در معصیت خالق نباید از مخلوق اطاعت کرد.
این دو قاعده عقلی و نقلی، اطلاق آیه را مقید میکنند و مفاد آیه این خواهد شد که اطاعت از اولی الامر در غیر معصیت خداوند واجب است. در این صورت آیه بر عصمت اولی الامر دلالتی ندارد.
پاسخ: در دو قاعده عقلی و نقلی یاد شده تردیدی نیست، ولی باید توجه داشت که هرگاه مطلبی از اهمیت ویژهای برخوردار باشد، مقتضای لطف الهی این است که مکلفان را بر آن متنبه سازد؛ چنان که اطاعت از خدا و پیامبر (ص) به حکم عقل واجب است، با این حال چون مسئله دارای اهمیت بسیار است، در آیات متعدد به آن توجه شده است. چنین اوامر یا نواهی را در اصطلاح، اوامر و نواهی ارشادی میگویند.
قرآن کریم این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسئله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد احسان به پدر و مادر که از مستقلات عقلیه است، نخست مؤمنان را به آن توصیه میکند، آن گاه یادآور میشود که اگر پدر و مادر، انسان را به شرک برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان پسندیده نخواهد بود: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾[۶۱].
در اینجا با اینکه دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به فرزندان است نه کل جامعه اسلامی و از طرفی، معصیتی که فرض شده است شرک به خداوند است که از بزرگترین گناهان است و در ناروایی آن تردیدی نیست، اما خداوند مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در اولی الامر نیز احتمال خطا وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به معصیت خداوند دستور دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود[۶۲]. از نبود چنین هشداری روشن میشود که حکم الهی به اطاعت از اولی الامر، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با عصمت اولی الامر قابل توجیه نیست.
تقریر دوم: در این آیه، اولی الأمر بر رسول عطف شده است؛ بدون اینکه فعل ﴿أَطِيعُوا﴾ تکرار شود. این مطلب گویای این حقیقت است که اطاعت از اولی الأمر با اطاعت از رسول هیچگونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان گونه که رسول خدا بر جامعه ولایت دارد و اطاعت از او به دلیل ویژگی عصمت، بیقید و شرط، واجب است، اطاعت از اولی الأمر نیز بیقید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند[۶۳].
«خداوند تعالی چون اطاعت اولی الامر را با طاعت رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه قبایح و رسول (ص) معصوم و مطهر از همه معاصی کبیره و صغیره، اولی الأمر باید تا همچنین باشد، که حکمت از کلام حکیم این واجب کند»[۶۴].[۶۵]
اولی الأمر، امامان اهل بیتاند
تا اینجا ثابت شد که اولی الأمر که خداوند اطاعت از آنان را هم چون اطاعت از پیامبر (ص) واجب کرده است، معصوماند و در این خصوص برخی از مفسران اهلسنت نیز با شیعه هم عقیدهاند؛ با این تفاوت که آنان مصداق اولی الامر را اجماع اهل حل و عقد میدانند، ولی شیعه مصداق آن را امامان اهلبیت (ع) میداند. با توجه به نادرستی دیدگاه اهلسنت درباره تطبیق اولی الامر بر اجماع اهل حلّ و عقد، درستی دیدگاه شیعه ثابت میشود؛ زیرا اقوال مسلمانان درباره مصداق اولیالامر محصور در چند مورد زیر است:
- اولی الامر (حاکمان، زمام داران، عالمان دین و...) معصوم نیستند؛
- اولی الامر معصوماند و مقصود، اجماع اهل حل و عقد است؛
- اولی الامر معصوماند و مصداق آن امامان اهل بیت میباشند.
با اثبات نادرستی دو دیدگاه اول، استواری دیدگاه سوم اثبات میشود؛ زیرا لازمه نادرستی آن این است که حق در این مسئله از امت اسلامی بیرون باشد، که با حقانیت اسلام ناسازگار است.
گذشته از این، آیات و روایاتی که بر عصمت اهل بیت و عترت پیامبر (ص) دلالت میکنند مصداق اولی الامر را روشن میسازند؛ مانند آیه تطهیر[۶۶]، آیه ولایت[۶۷]، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و غیره[۶۸].
منابع
پانویس
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص۱۶۳؛ حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۱۹۰.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۹۰-۱۹۴.
- ↑ «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
- ↑ «و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستادهایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
- ↑ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ فعلى الناس أن يطيعوا الرسول فيما يبينه بالوحي، و فيما يراه من الرأي (المیزان، ج۴، ص۳۸۸).
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۸۸.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۶۴.
- ↑ اطاعت از پیامبر و ائمه واجب است، نه به خاطر این که آنان تبلیغکننده احکام خداوند هستند، بلکه به این سبب که آنان حاکم و دارای سلطنت بر امت و والیان امر از طرف خداوند متعال هستند، چون عمل کردن بر طبق دستور مبلغ احکام خداوند به منزله اطاعت از او نیست، بلکه حکم کننده فقط خداوند و اطاعبت هم برای خداوند است. اما دستوراتی که از پیامبر و ائمه به این عنوان که آنان والیان امر و فرمانروایان امت هستند، صادر میشود، باید اطاعت شود، چرا که آنان والیان امر و دارای فرمانروایی بر امت هستند، و امر، امر آنان است و باید اطاعت شود، نه به این خاطر که کاشف امر و دستور خداوند است (تفسیر قرآن مجید، برگرفته از مجموعه آثار امام خمینی، ج۳، ص۱۲۸).
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴-۲۵.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «و خانوادهات را به نماز فرمان ده و بر آن شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۲.
- ↑ «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او را راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
- ↑ «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
- ↑ «بیگمان این از کارهایی است که آهنگ آن میکنند» سوره شوری، آیه ۴۳.
- ↑ «بگو: بیگمان یکسره کار با خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
- ↑ «و کارم را برای من آسان کن» سوره طه، آیه ۲۶.
- ↑ «و کار خود را به خداوند وا میگذارم» سوره غافر، آیه ۴۴.
- ↑ «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید» سوره نمل، آیه ۳۲.
- ↑ «و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ إن المراد بالأمر في أمرهم هو الشأن الراجع إلى دين المؤمنين بهذا الخطاب أو دنياهم على ما يؤيده قوله تعالى ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾ و قوله في مدح المتقين ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾. المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ الغدیر، ج۷، ص۱۸۳.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۳۹۲.
- ↑ «و هر کینهای که در سینه آنهاست میزداییم» سوره اعراف، آیه ۴۳.
- ↑ «در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر میکند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
- ↑ «سوگند به بیرون کشندگان (جان کافران) به سختی» سوره نازعات، آیه ۱.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۸، کلمه نزع.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۴۰۲.
- ↑ معناه فإن اختلفتم في شيء من امور دينكم فردوا المتنازع فيه إلى كتاب الله و سنة الرسول، و هذا قول مجاهد و قتادة و السدي، و نحن نقول: الرد إلى الأئمة القائمين مقام الرسول بعد وفاته هو مثل الرد إلى الرسول في حياته، لأنهم الحافظون لشريعته و خلفاؤه في أمته فجروا مجراه فيه (مجمع البیان، ج۳، ص۶۵).
- ↑ «اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۳، ص۶۵.
- ↑ المیزان، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۴۶-۵۲.
- ↑ با توجّه به این که ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ در آیه، مرجع حلّ اختلاف قرار نگرفته، میتوان گفت که از مصادیق مهم و مورد نظر "تَنَازَعْ" و اختلافها، خود اولوالامر و تعیین آنان است.
- ↑ از این که مؤمنان، به صورت مطلق موظّف به اطاعت از اولوالامر شدهاند و اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر (ص) قرار گرفته، برداشت مزبور، قابل استفاده است؛ و گرنه میان صدر و ذیلآیه، تنافی پیش میآید؛ زیرا فرض گناه و خطای اولوالامر و لزوم اطاعت از آنان در هر حال، با اطاعت از خدا ناسازگار است؛ المیزان، ذیل آیه.
- ↑ ر.ک: حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.
- ↑ برداشت بدان احتمال است که ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ﴾ مربوط به دنیا و جمله ﴿أَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾ مربوط به آخرت، و مشارٌالیه ﴿ذَلِكَ﴾ مجموع جمله ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ...﴾ باشد؛ مجمعالبیان، ذیل آیه.
- ↑ مشارٌالیه ﴿ذَلِكَ﴾ مجموع مفاد امر ﴿أَطِيعُواْ﴾ یا ﴿رُدُّوهُ﴾ است؛ مجمعالبیان، ذیل آیه.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
- ↑ ر.ک: حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
- ↑ در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ﴾، ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ و ﴿مِنْهُمْ﴾ بیان ﴿الَّذِينَ﴾ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
- ↑ در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ﴾، ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ و ﴿مِنْهُمْ﴾ بیان ﴿الَّذِينَ﴾ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
- ↑ در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ﴾، ﴿أُولِي الأَمْرِ﴾ و ﴿مِنْهُمْ﴾ بیان ﴿الَّذِينَ﴾ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
- ↑ ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص۹۲ ـ ۹۴؛ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۵۲-۶۰.
- ↑ لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
- ↑ إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷.
- ↑ «و به آدمی سپردهایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.
- ↑ أن الله سبحانه ابان ما هو اوضح من القيد فيما هو دون هذه الطاعة المفترضة كقوله: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾، فما بانه لم يظهر شيئا من هذه القيود في آية تشتمل على اسّ اساس الدين و اليها تنتهي عامة اعراق السعادة الإنسانية، المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۵۲-۶۰.
- ↑ ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾؛ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۶۰.