ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۴۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی

معنای لغوی

ولایت از ریشه وَلْیْ است و دو معنا برای این ریشه بیان شده است: قرب و نزدیک شدن؛ آمدن چیزی در پی چیز دیگر؛ بدون آنکه فاصله‌ای میان آن دو باشد. اما کلمۀ «ولایت» به کسر واو، مصدر «والی» است به معنای امارت و سلطنت و وَلایت به فتح واو، مصدر «ولیّ‌» است به معانی صاحب اختیار، سرپرست، سلطان و ... . هرچند معنای حقیقی ولایت، همان قرب است و در موردی که قرینه خاصی برای اراده یکی از این معانی نبود، باید همان معنای کلی قرب در نظر گرفته شود[۱].

معنای اصطلاحی

متکلمان واژه‌ «ولایت» را به معنای «سرپرستی و صاحب اختیار و تصرف» گرفته‌اند که اطاعت، از لوازم معنای آن است. ولی به معنی کسی ‌است که حق تصرف دارد و خداوند آن را برای حضرت ثابت کرده همان طوری‌ که آن را برای خود و پیامبر ثابت کرده است<refحلی، حسن بن یوسف، منهاج الکرامة، ص۱۱۷.</ref>. به هر حال گسترده‌ترین کاربرد مصطلح ولایت در متون عربی و محاورات عرفی همان «امامت» و «حاکمیت سیاسی» است. به گونه‌ای که هرگاه این واژه بدون قید و قرینه استعمال شود، به ولایت سیاسی، امارت و حاکمیت انصراف دارد که مقصود همان مدیریت و تنظیم امور کلان اجتماعی است[۲].

ولایت در قرآن

کلمه "ولی" در قرآن مجید با مشتقات مختلف آن، ٢٣٣ بار به کار رفته است و از کلمات پُر استعمال محسوب می‌شود. از این تعداد ۱٢٣ مرتبه به صورت اسم و ۱۱٠ مرتبه به صورت فعل در قرآن به کار رفته است[۳]. اما کلمه "ولایت"، فقط‍ دو بار در قرآن مجید استعمال شده است[۴]:

  1. ﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا[۵]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای سلطنت و مالکیت است، یعنی در آن روز قدرت و سلطه مطلق الهی ظهور می‌کند و همگی تحت ولایت خدا در می‌آیند و به او ایمان می‌آورند و از آنچه در دنیا می‌پرستیده‌اند، بیزاری می‌جویند.
  2. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّی يُهَاجِرُوا[۶]؛ ولایت در آیه شریفه به معنای نصرت است.

بر اساس موارد استعمال قرآنی، مراد از ولایت، نحوه‌ای نزدیکی بدون فاصله بین دو شیء است که نوعی رابطه بین آن دو برقرار باشد. رابطه‌ای که افراد جامعه و هم‌مسلکان با هم دارند، از سنخ اول و رابطه خدای متعال با مخلوقات خود از سنخ قِسم دوم است. بنابراین، مراد از معنای جامع ولایت، قرب و نزدیکی است که به صورت‌های گوناگونی مطرح شده و آن قرب، یا قرب حسی است، مثل نزدیک و قریب هم بودن دو چیز بدون فاصله اجنبی و شخص ثالث؛ یا قرب معنوی و غیر حسی است، مثل قرب دینی، قرب خویشاوندی، قرب اعتقادی، قرب دوستی، یاری و نصرت، قرب تدبیری و سلطنت و... . در قرآن کریم در بیش‌تر موارد، نوع دوم که همان قرب غیرحسی و معنوی است، استعمال شده است[۷].

اقسام ولایت

واژه «ولایت» را از جهات مختلف می‌توان تقسیم کرد:

به لحاظ رتبی (ذاتی و جعلی)

با در نظر داشتن رتبه و مراتب این مفهوم، ولایت دارای اقسام زیر است که برای خداوند ذاتی و برای غیر خدا عرضی خواهد بود.

ولایت مطلقه الهی

مطلق در مقابل مقید[۸]، به معنای رها، آزاد و عام[۹] است. مقصود از ولایت مطلقه این است که ولایت الهی بدون قید و شرط و گستره شمول آن وسیع است. این نوع ولایت، اصیل و مستقل و ویژه خداوند متعال است[۱۰].

ولایت انبیاء الهی

همان‌طوری‌که در ولایت مطلقه الهی گفته شد، ولایت خداوند اصلی و ذاتی است؛ اما ولایت سایر صاحبان ولایت، از جمله ولایت انبیاء الهی، عارضی، جعلی و اعطایی از سوی خداوند است و در طول ولایت الهی قرار می‌گیرد.

ولایت پیامبر خاتم (ص)

ولایت حضرت پیامبر اکرم (ص) نیز از ولایت مطلقه الهی سرچشمه می‌گیرد: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۱]. براساس این آیه شریفه، ولایت پیامبر (ص) در طول ولایت الهی است که از سوی خداوند به ایشان اعطا گردیده است[۱۲].

ولایت امامان معصوم (ع)

در آیه ولایت، ولایت امام معصوم بیان شده است: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۳]. عطف این جمله بر ماقبل ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، می‌رساند که ولایت امام نیز ولایت اعطایی از سوی خداوند و از جنس ولایت الهی است.

ولایت فقیه

ولایت فقیه هنگامی‌ مطرح می‌شود که مردم در شناخت امور زندگی و اجتماعی خود به امام معصوم (ع) دسترسی نداشته باشند؛ یعنی ولایت فقیه، در حقیقت، نیابت عامّ از امام معصوم (ع) را دارد و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعۀ انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است و ضرورت وجود حکومت اسلامی، محدود به عصر پیامبر](ص) یا روزگار حضور امام معصوم (ع) نیست[۱۴].

نکته‌ لازم به ذکر آن است که مشروعیت ولایت فقیه همانند ولایت معصومین از راه نصب است؛ با این تفاوت که معصومین (ع) به نصب خاص الهی برگزیده شده‌اند، اما فقهاء به نصب عام، واجد چنین مقامی می‌شوند و نصب عام بدین معناست که شرایط و ویژگی‌های ولی فقیه، بدون تعیین مصداق آن در سخن معصومین آمده است[۱۵].

ولایت حاکم

مقصود از حاکم، فقیه جامع الشرایطی است که در نزاع‌ها و اختلاف‌های بین مؤمنان قضاوت می‌کند[۱۶]. بر این اساس، فقیه جامع‌الشرایط علاوه بر صدور فتوا به‌عنوان مرجع تقلید، وظیفه صدور حکم به عنوان حاکم شرع را نیز دارد[۱۷].[۱۸]

ولایت سیاسی و اجتماعی

پیامبر (ص) گذشته از اینکه مبیّن و مبلّغ احکام بود و گذشته از اینکه قاضی مسلمین بود، سائس و مدیر اجتماع مسلمین بود، ولیّ امر مسلمین و اختیاردار اجتماع مسلمین بود. آیه کریمه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۹] و همچنین آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۰] ناظر به این قسمت است[۲۱].[۲۲]

ولایت قضایی

پیامبر (ص) ولایت قضایی داشت، یعنی حکمش در اختلافات حقوقی و مخاصمات داخلی نافذ بود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۳].[۲۴].[۲۵]

ولایت پدر و جد پدری و ولایت زنان نیز در این نوع از ولایت قرار می‌گیرد.

به لحاظ نوعی

ولایت به لحاظ نوعی، تکوینی است یا تشریعی؛ چراکه امور جهان حقیقی است یا اعتباری. امور حقیقی اموری است که عمل اختیاری انسان در بود و نبود آنها دخیل نباشد و منظور از امور اعتباری اموری است که در حوزه حیات انسانی یافت می‌شود، به گونه‌ای که اگر انسان نباشد از آنها خبری نیست. مانند ملکیت، ریاست، زوجیت و اموری از این سنخ که انسان برای گذران زندگی خود آنها را اعتبار کرده است[۲۶].

  1. ولایت تکوینی: مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نائل می‌گردد و اثر وصول به مقام قرب ـ البته در مراحل عالی آن ـ این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می‌شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویّات، مسلّط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجت زمان می‌شود. زمین هیچ‌گاه از ولیّی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر از انسان کامل خالی نیست...[۲۷].[۲۸]
  2. ولایت تشریعی: به مقتضای این ولایت، خداوند متعال مقام امامت و رهبری جامعه دینی را به اهل بیت (ع) اعطا کرده و پیامبر اسلام (ص) آن را به مردم ابلاغ نموده است[۲۹]. حقیقت ولایت اهل بیت (ع) اتحاد، درهم تنیدگی و پیوند بین حاکم و مردم در هدف و راه رسیدن به هدف است. این حقیقت در محبت و اطاعت از سوی مردم و هدایت و رهبری از سوی ولی که اهل بیت (ع) هستند، ظهور می‌کند و همه عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، معنوی، روحی و عملی را در بر می‌گیرد[۳۰].[۳۱]

در تقسیمی دیگر ولایت به جعلی و ذاتی تقسیم شده است:

  1. ولایت خداوند به موجودات عالم که در تمام معانی فراگیرش به حضرت احدیت اختصاص دارد و بر حسب مصلحت و مشیتش، بخشی از آن را برای بندگان با در نظر گرفتن ارزش‌ها و قابلیت‌ها قرار داده است[۳۲].
  2. ولایت جعلی: ولایتی است که به جعل الهی به بندگانش عطا گردیده، مانند ولایت مطلقه (تکوینی و تشریعی) که به حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه هدی (ع) تفویض شده و هم‌چنین ولایت فقیه و حاکم منصوب از جانب امام در امور مذهبی و اجتماعی[۳۳].[۳۴]

مراتب ولایت

ولایت دارای مراتب متعدد است:

  1. مرتبه کامل آنکه در مورد خداوند خالق و حکیم صادق است؛
  2. مرتبه ولایت پیامبران(ع) و پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع)؛
  3. ولایت فقیه عادل در زمان غیبت؛
  4. ولایت اشخاصی چون پدر و جدی پدری و وصی و قیم؛
  5. ولایت هر مؤمنی نسبت به دیگری: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ[۳۵].[۳۶]

ضرورت ولایت

ولایت از ضروریات جامعه اسلامی است تا عقول مردم کامل شده و به هدایت رهنمون شوند. نصب الهی حاکم، استمرار تربیت الهی، ایمن ماندن دین و سیاست و... از ضروریات حاکمیت ولیّ الهی است[۳۷].

اهداف ولایت

  1. اهداف ولایت در بُعد فردی:
    1. ایمان به مبدأ متعالی، تزکیه و تعلیم نفس: اهداف انبیاء به دو دسته اهداف میانی و اهداف نهایی تقسیم می‌شود. در میان اهداف پیغمبران، هدف اصلی آن است که انسان را به سر منزل تعالی برسانند. معجزه بزرگ انبیاء عبارت است از ساختن انسان‌های خوب و آراسته به فضائل اخلاقی که همه چیز خودش را برای هدف فدا می‌کند.
    2. رها ساختن انسان از اقسام گوناگون شرک: دومین هدف ولیّ الهی، رهاساختن انسان از اشکال متنوع شرک است. یکی از مهم‌ترین برکات وجود پیامبر هدیه کردن توحید به جوامع بشری بود[۳۸].
  2. اهداف ولایت در بُعد اجتماعی:
    1. تشکیل جامعه و نظام توحیدی: برای دستیابی به هدف نهایی دین (تربیت انسان)، مقدماتی باید طی شود. الگوی ولایت الهی، با روش زاهدان، عارفان و حتی فیلسوفان متفاوت است. انبیاء معتقد به تربیت فردی و دانه دانه انسان‌سازی نیستند، انبیاء معتقدند برای ساختن انسان باید محیط مناسب تأسیس کرد که بتواند فرد را در خود بپروراند. ایشان دنبال کارخانه انسان‌سازی هستند که به طور خودکار انسان کامل پیغمبر پسند تحویل دهد، کارخانه انسان‌سازی، جامعه و نظام اسلامی است[۳۹]. به همین منظور هدف میانی انبیاء عبارت است از: تشکیل جامعه توحیدی و نظام الهی، که با قوانین و مقررات الهی اداره شود. خصوصیت چنین جامعه‌ای آن است که با تحقق توحید، زنجیر اطاعت غیر خدا از گردن مردم برداشته می‌شود[۴۰].
    2. برقراری عدالت: مقدمه دیگری که برای تربیت انسان توحیدی لازم است، تحقق عدالت اجتماعی است. دین الهی و واقعی بدون عدالت اجتماعی تحقق پیدا نمی‌کند[۴۱]. جامعه دچار اختلاف طبقاتی از مسیر فطری و طبیعی خویش که هماهنگ با جهان است خارج شده و انبیاء بر سر آن‌اند که این جامعه را به مسر خویش بازگردانند[۴۲].
    3. استقرار ولایت الهی: استقرار ولایت الهی هدف تمام زحمات پیغمبر اکرم (ص) و بزرگان دین و انبیاء الهی(ع) است.
    4. جهل‌ستیزی: هدف میانی دیگری که مقدمه تربیت توحیدی است، مبارزه با جهل است. امیرالمؤمنین(ع) در توصیف هدف بعثت پیامبر(ص) می‌فرماید: «لیثیروا لهم دفائن العقول»[۴۳].
    5. پیاده شدن ارزش‌های وحیانی در زمین: پیامبر پس از دریافت مکتب به عنوان نظام فراگیر نیازهای بشر، مأمور پیاده ساختن آن معارف بود. این امر مهم باید پس از پیامبر توسط امامان محقق می‌شد که حوادث صدر اسلام مانع آن گردید. اگر تدبیر پیامبر درباره جانشینی علی(ع) عملی می‌شد بدون تردید مسیر تاریخ بشر تغییر نموده و در جایگاه بسیار جلوتری از تاریخ طولانی بشر قرار داشتیم[۴۴].[۴۵]

حق ولایت

حق ولایت در درجۀ نخست، از آن خداست، او ولیّ و مولای اهل ایمان است: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم[۴۶] در درجۀ بعد ولایت از آن پیامبر خدا (ص) است و قرآن او را از خود مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر می‌شمارد ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۴۷] و در مقابل حکم و داوری و تصمیم پیامبر خدا کسی اختیار ندارد که مخالفت کند و همه باید تسلیم محض باشند: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ...[۴۸]. در نوبت بعد، این ولایت به امامان معصوم می‌رسد که جانشینان پیامبرند و اطاعت آنان به عنوان اولو الأمر، در کنار اطاعت خدا و رسول، واجب است.

در عصر غیبت امام زمان (ع) نیز آنچه به نام ولایت فقیه مطرح است، ریشه در ولایت امام دارد و رهبری جامعه با فقیه جامع الشرایط عادل و آگاه است و اطاعت از او نیز لازم است. آنچه امامت ائمه را استوار می‌سازد، همان ولایت ایشان است و حقّی است که خدا برای آنان قرار داده و پیوند امامت و ولایت را نشان می‌دهد. ولایت، به معنای محبت قلبی و علاقه‌مندی تنها نیست، نوعی پیوند مستحکم مرامی و هم‌خطی و همسویی در فکر و عمل میان مجموعه‌ای از انسان‌ها و میان آنان و رهبرشان است که به جبهه‌گیری و صف‌آرایی فکری و عملی در مقابل مخالفان تفکّر توحیدی و امّت اسلامی می‌انجامد. "جبهۀ واحد و پیوسته‌ای که در حقیقت، بانی مدینۀ فاضله اسلامی است، پس از تشکیل واحد عظیم "امّت"، در سطح عمومی مؤمنین و معتقدین به دین گسترش می‌یابد و اصل "ولایت" در موضع‌گیری‌های داخلی و خارجی امت اسلام تجلّی می‌کند... حفظ و رعایت این هردو رویۀ ولایت (اتصال و ارتباط و وابستگی داخلی و جدایی و تأثیر ناپذیری و عدم وابستگی خارجی) مستلزم وجود یک قدرت متمرکز و مسلّط است که در حقیقت، واحد تبلور یافته‌ای از همۀ عناصر مثبت و سازندۀ اسلام باشد (امام) و نیز مستلزم آن است که رابطه‌ای عمیق و نیرومند همۀ آحاد امت را به شخص حاکم (امام) یعنی محور اساسی فعالیت و نشاط عمومی جامعه پیوند زند و آنان را با او وابسته سازد... یک جامعه در صورتی دارای ولایت است که در آن "ولیّ" مشخص بوده و عملاً مصدر و الهام‌‌بخش همۀ نشاط‌ها و فعالیّت‌های زندگی باشد و یک فرد در صورتی دارای ولایت است که شناخت درستی از "ولی" داشته و برای هرچه بیشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او (که مظهر ولایت خدا ست) دائما در تلاش و کوشش به سر برد... "ولیّ" جامعۀ اسلامی (یعنی آن قدرتی که همۀ فعالیت‌ها و نشاط‌های فکری و عملی را رهبری و اداره می‌کند) خداست و هرآنکه خدا وی را به نام یا به نشان به ولایت بگمارد[۴۹].[۵۰]

نقش ولایت در اسلام

یکی از ارکان اسلام، ولایت است که حقیقت اسلام با آن کامل و تمام می‌گردد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا [۵۱] این آیه که درباره واقعه غدیر است ولایت را عامل کمال و تمام دین می‌داند. واژه "کمال" در مواردی به‌کار می‌رود که مجموعه‌ای دارای اجزای مختلف باشد و هر جزء آن اثری خاص داشته باشد و پیدا شدن همه اجزای مقصود و غرض اصلی از مجموعه پیدا می‌شود؛ مانند آیه شریفه ﴿وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ[۵۲] در مقابل، واژه "تمام" در مواردی است که اجزا به‌صورت جدا اثری ندارد و با جمع همه آنها اثر مورد نظر یافت می‌شود؛ نظیر آیه ﴿أَتِمُّواْ الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ [۵۳].

ولایت همانند سایر ارکان اسلام در کمال این دین نقش دارد و بدون آن این مجموعه ناقص است[۵۴]. از سوی دیگر اسلام به‌عنوان نعمت الهی هنگامی اثر واقعی خود را می‌یابد که همراه ولایت باشد و به بیان دیگر، اسلام بدون ولایت در حقیقت اسلام نیست[۵۵].

سرّ اهمیت ولایت هنگامی آشکار می‌گردد که به شئون گوناگون دین اسلام ـ‌ که دارای ابعاد اجتماعی و عمومی، آن هم در سطح جهانی و در همه زمان‌هاست‌ ـ توجه کنیم. با نگاهی به وقایع تاریخ‌ اسلام پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و اهمال مسئله ولایت از سوی مسلمانان و مشکلات و آسیب‌هایی که از این ناحیه به جامعه اسلامی رسید اهمیت این مسئله روشن‌تر می‌گردد.

به عقیده علامه طباطبایی ولایت همچون سایر اصول و فروع اسلام با فطرت هماهنگ است و ولایت و انتصاب شخصی برای اداره امور جامعه از بدیهیات فطرت است که هیچ اجتماعی در هیچ شرایطی از آن بی‌نیاز نیست[۵۶]. این وظیفه و امر مهم در زمان حیات رسول اکرم (ص) بر عهده خود آن حضرت بود. انتصاب والی، اعزام مبلغ و مأمور مالیاتی و دیگر شئون ولایت از اموری است که پیامبر اکرم (ص) به عنوان ولی امر مسلمانان عهده‌دار اداره آن بودند[۵۷].

به عقیده شیعه پس از رسول‌ اکرم (ص)، امیرالمؤمنین علی (ع) برای این مقام برگزیده شده‌اند و پس از ایشان ۱۱‌ نفر از اولاد گرامی ایشان برای این مقام تعیین گردیده‌اند[۵۸]. شیعه برای اثبات این عقیده خود در برابر اهل سنت که این حقیقت را نمی‌پذیرند، به دلایل عقلی و نیز آیات قرآن و اخبار متواتر که از طریق شیعه و سنی نقل شده تمسک جسته‌اند[۵۹].

در روایاتی متعدد از شیعه و اهل سنت برای اسلام ارکان دیگری نیز ذکر شده است. روایات اهل سنت غالباً به ۵ رکن اشاره دارد: توحید، برپایی نماز، پرداخت زکات، روزه ماه رمضان و حجّ[۶۰] و در بعضی از روایات شهادت به رسالت نبی‌ اکرم (ص) در کنار شهادت به وحدانیت خدا ذکر شده است[۶۱]. در برخی از روایات شیعه نیز ارکان اسلام همین ۵‌ رکن شمرده شده[۶۲] و در غالب روایاتی که از اهل بیت (ص) نقل شده عنصر "ولایت" از ارکان و مهم‌ترین آنها دانسته شده است: «وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة»[۶۳]، در حدیثی ولایت به منزله کلید و راه ورود به دیگر ارکان معرفی شده[۶۴] و اسلام بدون ولایت، اسلام تهی از حقیقت شمرده شده است.

در برخی از روایات در مقام بیان فرق بین ولایت و دیگر ارکان گفته شده: در برخی حالات ممکن است رخصت در ترک سایر ارکان یعنی نماز، زکات، روزه و حجّ پیدا شود؛ ولی در ترک ولایت هیچ‌گاه رخصت پیدا‌ نمی‌شود[۶۵]. در برخی روایات افزون بر ذکر ولایت به‌ صورت کلی، ولایت هر یک از امامان‌ معصوم (ع) به تفصیل مطرح شده‌ است[۶۶] در برخی دیگر پس از ذکر ولایت گفته شده که بدون اعتقاد به آن، مرگ انسان مرگ جاهلی است[۶۷].[۶۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴، ص۴۳؛ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۵۶؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۱۵۶- ۱۵۸؛ حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۴-۳۶؛ روحانی‌نژاد، حسین، مقاله «ولایت‌شناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۴۸.
  2. جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۶۴.
  3. به عنوان مثال می‌توان از فعل "تولّی" یادآور شد که دارای دو معنای متفاوت مَحبت و اعراض کردن است؛ معنای مَحبت مانند آیه شریفه: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ («و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱)؛ و اما درباره معنای اعراض، برخی از اهل لغت نوشته‌اند: "آن معنا"، در صورتی است که با حرف "عن" متعدی شده باشد که گاهی در آیه، لفظ‍ آن مذکور است؛ مانند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا الله وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ («ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را می‌شنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰)؛ و گاهی آن حرف، در تقدیر است؛ مانند: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ الله عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ («و اگر رو بگردانند، خداوند به (کار) تبهکاران، داناست» سوره آل عمران، آیه ۶۳)؛ مفردات راغب، ص۸۸۶، کلمه ولی.
  4. بنابر قرائت بعضی، در هر دو مورد آن، به صورت فتح "واو" است، پس ولایت با کسر "واو"، بنا بر آن قرائت، اصلاً در قرآن نیامده است و بنابر جواز هر دو وجه که بعضی قائل به آن هستند، با کسر "واو" نیز در قرآن آمده است؛ لذا برخی از اهل لغت نوشته‌اند: ﴿مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ («شما را با آنان هیچ پیوندی نیست» سوره انفال، آیه ۷۲) با فتح "واو" و نیز با کسر آن، قرائت شده است؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۱؛ ما اتفق لفظه و اختلف معناه، ص۴۷۱.
  5. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  6. «و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  7. حق‌جو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص۳۶-۳۸.
  8. شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج‏۷، ص۴۱۳۳.
  9. تهذیب اللغة، ج‏۹، ص۱۸.
  10. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۳۲.
  11. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  12. فرهنگ شیعه، ص ۴۶۱.
  13. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  14. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۱۹.
  15. ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۹۷؛ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص۲۶۳.
  16. مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، فرهنگ فقه، ج۳، ص۱۹۸-۱۹۹.
  17. کاشف الغطاء، النور الساطع، ج۱، ص۳۸۹- ۳۹۵.
  18. ر.ک: نجفی، سید محمد، ولایت زن در کتاب و سنت، ص۷۶-۹۴؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
  19. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  20. «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  21. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
  22. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
  23. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  24. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۲.
  25. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۱.
  26. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۴۳۳.
  27. مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۵.
  28. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۸۵۰.
  29. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۵۸؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۱۵، ۲۳۳؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
  30. ر.ک: مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۷۱، ۲۷۷، ۲۸۰؛ آیت الله خامنه‌ای، ۲۷/۱/۱۳۷۷.
  31. فرخی، مصطفی، مقاله «اهل بیت»، مقالاتی از اندیشه‌نامه انقلاب اسلامی‌، ص ۲۲۴؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۶۶.
  32. احمد محسنی گرکانی، جلوه‌هایی از ولایت، ص۹۴.
  33. احمد محسنی گرکانی، جلوه‌هایی از ولایت، ص۹۴.
  34. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۴۳.
  35. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  36. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۷۶۳.
  37. محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱، ص۱۵۸ ـ ۱۶۳.
  38. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در سالروز میلاد پیامبر(ص) و امام صادق(ع)، ۲۴/۶/۱۳۷۱.
  39. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۱۳/۷/۱۳۵۳ و ۱۹/۷/۱۳۵۳.
  40. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۷/۷/۱۳۵۳.
  41. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۹/۱۱/۱۳۶۸.
  42. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ ۱۳/۷/۱۳۵۳.
  43. نهج البلاغه، خطبه اول.
  44. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)، ۲۹/۱۰/۱۳۸۴.
  45. محمدی، عبدالله، مقاله «ولایت»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۸۸ ـ ۱۹۶.
  46. سوره بقره، آیه ۲۵۷، نیز سوره محمّد، آیه ۱۱ دربارۀ مولی و سوره مائده آیه ۵۵ دربارۀ ولایت خدا و رسول و آنانکه در حال رکوع انفاق می‌کنند.
  47. سوره احزاب، آیه ۶.
  48. سوره احزاب، آیه ۳۶.
  49. طرح کلّی اندیشه اسلامی در قرآن، سیدعلی حسینی (خامنه‌ای)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۷، صفحات ۱۱۱، ۱۱۶، ۱۲۶ (با تلخیص).
  50. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۹۴.
  51. امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم؛ سوره مائده، آیه ۳.
  52. سوره بقره، آیه۱۸۵.
  53. سوره بقره، آیه ۱۸۷.
  54. سوره مائده، آیه ۳.
  55. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۹‌ـ‌۱۸۱.
  56. المیزان، ج‌۶، ص‌۴۸.
  57. المیزان، ص‌۴۹.
  58. المیزان، ج‌۵، ص‌۱۷۶‌ـ‌۱۸۱.
  59. المیزان، ص‌۱۶۷‌ـ‌۲۰۱.
  60. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۹‌ـ‌۱۰؛ صحیح مسلم، ج‌۱، ص‌۴۵.
  61. صحیح البخاری، ج‌۱، ص‌۱۰.
  62. الکافی، ج‌۲، ص‌۳۱.
  63. الکافی، ص‌۱۸.
  64. الکافی، ص‌۱۸.
  65. بحارالانوار، ج‌۶۵، ص‌۳۷۶.
  66. بحارالانوار، ج‌۶۶، ص‌۲.
  67. الکافی، ج۱، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۸۷.
  68. دیبا، حسین، اسلام، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۳، ص۲۳۷ - ۲۶۰.