بنیکنانه در تاریخ اسلامی
نسب قبیله
بنیکنانه مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان میرسید.[۱] برای کنانة بن خزیمه، -جد سیزدهم رسول خدا(ص)-پسران بسیاری برشمرده شده که تعدادشان را تا چهارده نفر هم گفتهاند. این فرزندان که در برخی منابع از آنان با اسامی: «نضر»، «عبد مناة»، «مالک»، «ملکان»، «عامر»، «حارث»، «عمرو»، «سعد»، «عوف»، «غنم»، «مخرمه»، «جرول»، «غزوان» و «حُدال» نام برده شده،[۲] خود منشأ قبیلههای کوچک و بزرگ دیگری شدند. چندانکه از نضر بن کنانه، قریش[۳] و از عبد مناة بن کنانه تیرههای بزرگی چون بنیبکر، بنیعامر، بنیلیث، بنیدیل (دوئل)، بنی ضمره، بنی غفار و بنی مدلج[۴] و از نسل مالک بن کنانه تیرههای بنیفراس،[۵] بنی حارث بن غنم، بنی عمرو و بنی نابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز، تیرههایی پدید آمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند.[۶] هرچند بنی کنانه در مقطعی از تاریخ، همگی یک مجموعه را تشکیل میدادند و گاه برخی از ویژگیهای یکی از قبایل کنانه، به عموم آنها نسبت داده شده است؛ اما از گزارشها چنین برمیآید که در عصر نبوی(ص)، قریش که خود بخشی از کنانه بودند، خود، مجموعهای مستقل به شمار میآمدهاند.[۷]
گستردگی قبیله کنانه و نقش و جایگاه آنان در رخدادهای دوران جاهلیت و پس از آن، سبب شد تا بعدها روایاتی در فضیلت و برتری آنها گزارش شود. در برخی از این روایتها که به پیامبر(ص) نسبت داده شده، ایشان، کنانه را برگزیده نسل اسماعیل(ع) و قریش را برگزیده کنانه و هاشم را برگزیده قریش دانستهاند.[۸] همچنین آنگاه که صعصعة بن ناجیه، بنیکنانه را به چشم و گوش مُضَر وصف کرد، پیامبر(ص) به تأیید این سخن پرداخت.[۹] هرچند درستی این گزارشها و نسبت آن به پیامبر(ص) جای تردید است، لیکن فرض نادرستی چنین نقلهایی هم، نمیتواند از اهمیت کنانه در مناسبات روزگار جاهلیت بکاهد. [۱۰]
مواطن کنانه
با توجه به گستردگی کنانیها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز، تهامه و یمن[۱۱] از جمله مکه و اطراف آن،[۱۲] مدینه[۱۳] و برخی نواحی دیگر مانند ودان،[۱۴] مطهر[۱۵] و بیض[۱۶] پراکنده بودند. آنها وادیهایی نظیر ضجر، سعیّ و أدام را در اختیار داشتند[۱۷] و از آبهایی مانند التّلاعه در حجاز و عقود[۱۸] و نیز چاههای بدر[۱۹]بهره میبردند. ضمن این که از کوههای آنان نیز میتوان به نام یلملم، تضارع و وصیف اشاره کرد. [۲۰] آنان رفته رفته و بخصوص در ایام فتوحات اسلامی در اقصی نقاط جهان منتشر شدند. برخی از ایشان به کوفه[۲۱] و شام[۲۲] و بعضی نیز به مصر[۲۳] مهاجرت کردند و در مناطقی از آن از جمله دمیاط و اطراف آن ساکن شدند. عدهای از آنان هم از جمله بنی مدلج بن مرة بن عبدمناة بن کنانه در اطراف بهنساء منزل گزیدند. [۲۴] آنان در ایام جاهلی، بازاری به نام "مجنه" -که در اطراف مکه و در دل سرزمینهای بنی کنانه قرار داشت-،[۲۵] را به خود اختصاص داده بودند. این بازار که بنابر نقلی به قبیله بنیدئل از کنانه تعلق داشت، پس از بازار عکاظ، در ده روز پایانی ماه ذیقعده برپا میشد.[۲۶]
تاریخ جاهلی بنی کنانه
جنگهای جاهلی
نبرد بر سر آب و خاک و نیز مقتضیات منافع قبیلگی که غالباً خالی از تعصبات، طمع ورزیها و غرض ورزیهای جاهلی نبود، بسان دیگر قبایل جاهلی، بخشی بزرگ و پررنگ از تاریخ جاهلی فرزندان کنانه را به خود اختصاص داده است. آنان در ایام جاهلیت در نبردها و ستیزههای بزرگ و مشهوری مشارکت داشتند که جنگ کنانه با قریش در "ذات نکیف"[۲۷] و "یوم مشلل"[۲۸] و درگیری بنی ضمره کنانی با قریش[۲۹] از جمله آن است. در جنگ "یوم شهوره"، بنیضمره از تیرههای بنیکنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نامهای بنی دیل و بنی لیث درگیر شد که از بزرگترین جنگهای کنانه شمرده شده است.[۳۰] بنیکنانه همچنین جنگهایی را با قبیله خزاعه انجام داد که از جمله آن میتوان به جنگ "عتود" و ستیزی که در "الخریم" -موضعی در یمامه-، رخ داد، اشاره کرد.[۳۱] درگیری بنیفراس، تیرهای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه "کدید" نبرد دیگری است که به "یومکدید" شهرت یافت.[۳۲]
درگیریهای دوران جاهلیت بنیکنانه با دیگر قبایل، حتی ماههای حرام را هم در بر میگرفت. بنیکنانه از چهار جنگ فجار در نبرد آن شرکت داشتند. فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیس بن عیلان درگرفت[۳۳] که بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن عنوان کردهاند.[۳۴] فجار دوم بین قریش و کنانه[۳۵] و به نقلی میان قیس و کنانه رخ داد.[۳۶] در فجار سوم، بنیکنانه با تیرهای از هوازن درگیر شدند.[۳۷] گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمردهاند.[۳۸]
حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن
کنانیها در ایام جاهلی، از متولیان کعبه بودند.[۳۹] آنان توجه و اهتمام ویژهای به امور مکه داشتند و ضمن تلاش در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم، در مقابل حرمت شکنیهایی که به خانه کعبه روا میشد، میایستادند. نقل است گروهی از آنان زمانی که قبیله "جُرْهُم" در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرامها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، با خزاعیها متحد شدند و پس از نبرد با این قبیله، آنان را از مکه بیرون راندند.[۴۰] کنانیان همچنین عمرو بن لُحَیّ- رهبر خزاعیها- را در تثبیت حکومت خود بر مکه یاری دادند و در ازای این خدمت، اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را در دست گرفتند.[۴۱] در دورههای بعد، قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعیها، از برخی طوایف بنیکنانه کمک گرفت و بر مکه سیطره یافت.[۴۲] وی تیرههای منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تأسیس کرد.
نقش آفرینی کنانیها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه از دیگر مواردی است که در تاریخ جاهلیت بدان پرداخته شده است. رفتارهای بازدارنده کنانیها در برابر توطئه ابرهه، هرچند از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر میداد، اما این رفتارها، خود بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛ بر پایه گزارشهای موجود یکی از مردان بنیکنانه با دریافت این خبر که ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آنجا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بیحرمتی کرد. این کار ابرهه را سخت برآشفت و او را بر این امر متقاعد ساخت تا حمله گستردهای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه، سپاهی بزرگ فراهم آورده بود، نماینده ای فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. لیکن این فرستاده نیز به دست کنانیها کشته شد و خبر قتلش، ابرهه را بیش از پیش بر حمله به مکه جریتر و مصممتر نمود.[۴۳] کنانیها و دیگر قبایل مکه، با دریافت این خبر، نخست، خود را جهت رویارویی با سپاه ابرهه آماده کردند؛ اما در ادامه، چون از توان برتر و قدرت سپاه ابرهه آگاهی یافتند، دست از جنگ کشیدند.[۴۴]
مقابله با گروهی که قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند تا اعراب را از حج بیتالله الحرام در مکه به صنعا بکشانند، از دیگر اقدامات بنی کنانه در راستای حفظ و صیانت از کعبه به شمار رفته است. بنیکنانه پس از اطلاع از قصد این عده، به مقابله با آنها برخاسته، بعضی را کشتهو برخی دیگر را اسیر کردند. [۴۵] گویا این گروه، از سران قبایل و ملوک یمنی موسوم به «ملوک اربعه» بودند، ولی نامی از آنها برده نشده است. گفته شده که پیامبر(ص) بعدها این گروه را نفرین کرد.[۴۶]
نقل است که تعصبات فراوان بنیکنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج، ریشه در "حُمْسی" بودن آنان داشت. بنیکنانه -از جمله قریش- و گروهی دیگر از قبایل عرب در شمار "حُمسی ها" قرار داشتند. حمسیها، خود را برتر از دیگران و نسبت به مراسم و مناسک حج مقیّدتر میپنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود میدانستند. [۴۷] از جمله این بدعتها و تحریفاتی که توسط آنها انجام گرفت، جا به جا کردن ماههای حرام بود. جابهجایی ماههای حرام از اختیاراتی بود که پس از تسلط خزاعیها بر مکه، به بنیکنانه واگذار شد. کنانیها که از آن پس، فتوا دهندگان عرب جاهلی بهشمار میآمدند، حرمت متوالی سه ماه ذیقعده، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگهای خود میدانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابهجایی ماهها و تأخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین میبردند. این بدعت را که از آن به "نَسیء" یاد شده است، نخستین بار توسط حذیفة بن عبد بن فقیم از بنی مالک بن کنانه بنا نهاده شد[۴۸] و فرزندانش تا پس از اسلام آن را ادامه دادند.[۴۹] جز گزارشی که بنی کنانه را پایهگذار این بدعت شمرده،[۵۰] دیگر گزارشها صرفاً مردی از کنانه را بدعتگذار معرفی کرده و نامی از وی نبردهاند.[۵۱] برخی نیز با ذکر نامش او را مالک بن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارث بن مالک القلمس، سریر بن القلمس، ابوثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبد بن فقیم،[۵۲] جنادة بن عوف،[۵۳] ابوثمامة صفوان بن امیه،[۵۴] لقلمّس،[۵۵] نعیم بن ثعلبه[۵۶] و سمیر بن ثعلبة بن حارث[۵۷] معرفی کردهاند. خداوند با نزول آیه ﴿إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۵۸] ﴿ النَّسِيءُ﴾ و به تأخیر افکندن ماههای حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد.
از بدعتهای دیگری که کنانیها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود. آنها از سر همراهی با قریش در موسم حج، در مکه میماندند و به عرفات نمیرفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی میدانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت. خداوند با نزول آیه ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۵۹] به همگان امر فرمود تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند. ﴿لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ﴾[۶۰]. [۶۱]
طواف با بدن عریان نیز، از دیگر بدعتها و انحرافات بنیکنانه در انجام مناسک حج بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا میپنداشتند.[۶۲] ابن عسکر در تفسیر آیه ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۶۳] با اشاره به این بدعت، بنیکنانه را از کسانی شمرده است که برهنه طواف میکردند.[۶۴] طبرسی نیز در تفسیر همین آیه، چنین بدعتی را به حُمسیها -که کنانیان هم جزئی از ایشان بودند،- نسبت داده است. [۶۵]
عقاید جاهلی بنی کنانه
کنانیها همچون بسیاری دیگر از قبایل عرب شبه جزیره در ایام جاهلی به پرستش بت روی آورده بودند. بت "عُزّی" به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد میکردند.[۶۶] ضمن این که پرستش بت "سُواع" در منطقه نعمان[۶۷] و عبادت "هُبَل"[۶۸] هم در میان مردم کنانه مرسوم بود. برخی، از خزیمه جد کنانه به عنوان نخستین کسی که بت هبل را درون کعبه نصب کرد، نام بردهاند.[۶۹] همچنین، گفته شده که مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام "سعد" داشتند[۷۰] این در حالی است که بر اساس برخی دیگر از گزارشات، این بت از آنِ بنیبکر بن کنانه بوده است.[۷۱] بنی کنانه بمانند دیگر اعراب به وقت موسم حج، پیش از حرکت به سوی مکه نزد بت خود میرفتند و پس از انجام نیایش، تلبیه گویان عازم مکه میشدند. تلبیه خاص بنی کنانه لبيك اللهم لبيك للهم لبيك، اليوم يوم التعريف، يوم الدعاء والوقوف" بود.[۷۲]
از دیگر اعتقادات بنی کنانه در عهد جاهلی اعتقاد به فرزند داشتن خداوند بود. آنان فرشتگان را دختران خداوند میپنداشتند. خداوند با نزول آیه ﴿وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا يَشْتَهُونَ﴾[۷۳] ضمن اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته است.[۷۴]
بنیکنانه همچنین بر این امر اصرار داشتند که خداوند با جنیّان ازدواج کرد و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است.[۷۵] این اعتقاد نیز با نزول آیه شریفه ﴿وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ﴾[۷۶] از سوی خداوند نفی گردید.[۷۷]
آداب و سنن جاهلی این قبیله
در کنار اخلاق رذیله و صفات نکوهیده، عرب جاهلی –از جمله کنانیان- از صفات نیک و سجایای اخلاقی ممتازی نیز برخوردار بودند که از جمله آنان میتوان به خصلت پسندیده "بخشندگی" اشاره کرد. چندان که منابع، از سُلَمی بن نَوْفل از بنیدُیِل در شمار بخشندهترین عربهای جاهلی (اجواد الجاهلیه) یاد کردهاند.[۷۸] "مهمان نوازی" هم از دیگر ویژگیهای اخلاقی کنانیها در ایام جاهلیت، بود. بر پایه نقلی، بنیکنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم(ع) به ارث برده[۷۹] و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان چون سفرهای میگستراندند، آنقدر میماندند تا مهمانی برسد. پس از ظهور اسلام، خداوند، با نزول این فقره از آیه ﴿لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۸۰] ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارشهای موجود، نزول این آیه را درباره بنیکنانه یا از قبایل آن دانستهاند. [۸۱]
کنانیها و تعامل با دین مبین اسلام
با آغاز دعوت الهی نبی خاتم(ص) و با توجه به محدوده جغرافیایی محل سکونتشان، برخی از مردم بنیکنانه در سلک نخستین کسانی قرار گرفتند که دعوت رسول خدا(ص) را اجابت کردند و به ایشان ایمان آوردند. از جمله این افراد، ابوذر غفاری بود که نخستین مسلمان از این قبیله و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر(ص) لقب گرفت.[۸۲] همچنین «ایاس»، «خالد»، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنیلیث، از دیگر مسلمانان نخستین کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه "دار ارقم" به جمع مسلمین پیوستند.[۸۳]
پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه نیز، افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چندانکه آوردهاند: مردی از کنانه که در مکه به دین اسلام درآمده بود، پس از هجرت نبی اکرم(ص) از مکه، به قصد دیدار آن حضرت، رهسپار مدینه شد؛ اما اجل مهلتش نداد و وی در میانه راه جان به جان آفرین تسلیم نمود. مرگ او دستمایه برخی از مردم قومش که هنوز در شرک و کفر مانده بودند، گردید و آنان از روی تمسخر و استهزا گفتند: «نه به آنچه میخواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند». خداوند نیز در پاسخ به آنان، آیه ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۸۴] را نازل فرمود.[۸۵] همچنین در گزارشی از عزم شماری از کنانیها جهت پذیرش اسلام خبر داده شده، آمده است که برخی از آنان نزد نبی اکرم(ص) رفتند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آنها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. این رویداد، نزول آیه ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۸۶] را در پی داشت.[۸۷]
کنانیان مسلمانی که در مدینه ساکن بودند حضوری فعال در وقایع و حوادث دوران نبوی(ص) داشتند که از آن جمله میتوان به شرکت آنان در غزوات و جنگهایی نظیر نبردهای خیبر،[۸۸]حنین،[۸۹] فتح مکه[۹۰] و چندین غزوه و سریه دیگر اشاره کرد. اعتماد رسول خدا(ص) به بعضی از آنان چنان بود که وقتی برای حج یا غزوهای به بیرون از مدینه میرفت، از برخی چهرههای کنانیها در سمت جانشینی خود استفاده میکرد که عویف بن أضبط،[۹۱] کلثوم بن حصین[۹۲] و سباع بن عرفطه[۹۳] از جمله این افراد بودند. حضرت همچنین از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای مأموریتهای ویژه کمک گرفت که از جمله آن میتوان به عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا(ص) او را برای مأموریتهایی نظیر قتل ابو سفیان، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفر بن ابی طالب، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر(ص) و... به کار گرفت، اشاره کرد. [۹۴] حضرت همچنین، در جریان فتح مکه در سال هشتم هجری، ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش جهت مشارکت در این جنگ به میان قبیلهاش اعزام کرد. [۹۵]
در مقابل این دسته از کنانیها، بخش اعظم این قبیله ضمن رد پذیرش اسلام، در رویاروییای مستقیم و آشکار با دعوت رسول خدا(ص) و مقابله با بنی هاشم، با قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنیهاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ستد نکنند تا بدین طریق، آنان را مجبور کنند تا پیامبر(ص) را تحویل دهند.[۹۶]
پس از استقرار رسول خدا(ص) در مدینه، به سبب وجود سکونتگاههای بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروانهای تجاری مکه به شام، حضرت با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار نمود و از آنجا که آن حضرت در اقدامات نظامی خود، کاروانهای تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آنها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور میکرد. در همین اعزامها که عمدتاً در سالهای نخست پس از هجرت روی داد، قبایل مزبور (بنیمدلج، بنی ضمره و...) با رسول خدا(ص) پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلحنامهای که میان نبی خاتم(ص) و جمعی از بنی کنانه در غزوه ابواء به امضای دو طرف رسید، این دسته از کنانیها متعهد شدند تا از هرگونه برتریمالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند[۹۷] همکاری نکردن دستهای از بنیکنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره میگرفتند.
بر پایه خبرهای آمده در ذیل آیه﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۹۸] شیطان با وسوسههای خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر(ص) و پیروانش تحسین و تشویق میکرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنی کنانه با پیامبر(ص) بیمناک دید، خود را به شکل سراقة بن مالک از سران بنیکنانه درآورد[۹۹] و به مشرکان قریش از بیطرفی بنیکنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان، فرشتگان بسیاری را دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. پس گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست. خداوند با یادآوری این ماجرا آیه ﴿وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۱۰۰] را نازل فرمود.[۱۰۱] هر چند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما من حیث مجموع میتوان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با رسول خدا(ص) و بیطرفی آنان در جنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است. خداوند با نزول آیه ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[۱۰۲] مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد.[۱۰۳]علاوه بر بدر، برخی گزارشها هم از حضور زنان[۱۰۴] و مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد[۱۰۵] و نیز گروهی از آنان از جمله عمرو بن عبدود[۱۰۶] در خندق[۱۰۷] حکایت دارند. همچنین ضمن گزارشی که ذیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا﴾[۱۰۸] آمده، شرکت بنیکنانه در جنگ خندق تأیید میگردد.
در سال نهم هجری و با نزول سوره برائت، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک همپیمان با پیامبر(ص) که عمدتاً کنانی بودند نمیگردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمانهایشان سخن به میان آمدهاست. برابر گزارشهایی که ذیل آیه ﴿كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۰۹] مشاهده میشود، بنی ضمره[۱۱۰] و بنی بکر[۱۱۱] از تیرههای مشهور کنانی بودند که بر پیمان خود با رسول خدا(ص) استوار مانده بودند.
همچنین از اخباری که ذیل آیه ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ﴾[۱۱۲] آمده، دانسته میشود که مراد از ﴿إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ گروههایی از بنیکنانه از جمله بنی ضمره و بنی مدلج بوده است. آنان از همپیمانان پیامبر(ص) بودند و بر سر پیمان خود ثابت قدم ماندند.[۱۱۳] به نظر میرسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانیها در سریّه بنی جزیمه صورت گرفت. خالد بن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت.[۱۱۴]
در سال نهم هجری معروف به "عامالوفود"، برخی از تیرهها و طوایف کنانی در کنار دیگر هیئتها و گروهها نزد رسول ختمی مرتبت(ص) رفتند و اسلام پذیرفتند که از میان این گروهها میتوان به هیئتهای بنیعلیم به ریاست «قطن» و «أنس» پسران حارثه، بنیلیث به ریاست صعب بن جثامه و بنیبکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد.[۱۱۵] بر این اساس عمده کنانیان تا سالهای پایانی حیات پیامبر(ص) مسلمان نشده بودند.
کنانیان و دوران خلافت خلفای ثلاث
مردم کنانه -سوای از قبیله بزرگ قریش و تیرههای بنام و مشهور آن خصوصاً بنی هاشم و بنی امیه که نقشی اساسی در حوادث و رخدادهای صدر اسلام داشتند،- حضور فعال و مؤثری در وقایع و جریانات سیاسی – اجتماعی دوران خلافت اسلامی ایفا نمودند. از نمودهای بارز رفتارهای سیاسی – اجتماعی آنان در این دوران، شرکت در فتوحات اسلامی است. برای این حضور و مشارکت فعال، نمونهها و شواهد بسیاری در تاریخ وجود دارد که از جمله آن، حضور ساریة بن زنیم کنانی در فتح توج[۱۱۶] و پرچمداری سپاه اسلام در فتح کرمان[۱۱۷] و نیز پرچمداری سپاه اسلام در فتح فسا و دارابجرد توسط وی است.[۱۱۸] حضور حملة بن جویه کنانی در فتوحات ایران و جنگ قادسیه نیز، مصداقی دیگر از همراهی و مشارکت وسیع این قبیله در امر فتوحات است.[۱۱۹]
علاوه بر فتوحات، نام تنی چند از رجال این طایفه در شمار فرمانداران و عمال حکومتی خلفای ثلاث ذکر شدهاند که از جمله آنان میتوان به نام عبدالرحمن بن علقمه کنانی اشاره کرد. وی که از عمال عمر بن خطاب بر فلسطین بود،[۱۲۰] امارتش تا ایام خلافت عثمان نیز ادامه یافت تا این که پس از مرگش در سال ۲۵ هجری، عثمان سرزمینهای تحت امر او را به امارت معاویه ضمیمه کرد.[۱۲۱] علقمة بن حکیم کنانی هم از دیگر رجال این قبیله بود که امارت سرزمین فلسطین را بر عهده داشت و تا زمان قتل عثمان همچنان بر مسند قدرت بود.[۱۲۲]
در زمان عثمان و در پی ایجاد انحرافات وسیع و بروز فساد شدید عقیدتی - سیاسی - اجتماعی، جامعه اسلامی رفته رفته عرصه اعتراضات مردمی علیه خلیفه گردید و با بیتوجهی دستگاه خلافت، این اعتراضات اوج گرفت تا این جایی که جمعی از معترضین از اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی خود را به مدینه رساندند. در این واقعه که سرانجامش قتل عثمان بود، برخی از چهرههای کنانی از جمله، عروة بن شییم بن بیّاع کنانی حضور داشتند.[۱۲۳] ضمن این که از قباث کنانی نیز به عنوان یکی دیگر از شخصیتهای حاضر در جمع معترضان نام برده شده است. گفته شده وی در جریان حمله به منزل عثمان، فردی به نام نیار بن عبدالله اسلمی را که از مدافعان خلیفه به شمار میرفت، به هلاکت رساند.[۱۲۴] ابوطفیل عامر بن واثله کنانی هم از دیگر ناظران این صحنه بود. بر اساس گفتگوی ابوطفیل کنانی و معاویه که مدتی پس از شهادت علی(ع) اتفاق افتاد، او خود را در شمار حاضران در صحنه که حمایت خود را از عثمان دریغ داشتند معرفی کرد؛ و چون معاویه از چرایی حمایت نکردنش از خلیفه از او پرسش نمود، پاسخ داد: «به همان جهت که تو یاریاش نکردی و در شام در انتظار کشته شدنش بودی». [۱۲۵]
کنانیان و دوران خلافت امیرالمؤمنین(ع)
از دیگر عرصههای حضور اجتماعی-سیاسی کنانیها در وقایع و حوادث صدر اسلام، مشارکت ایشان در رخدادهای دوران خلافت علی(ع) -خصوصاً در جنگهای سه گانه آن حضرت- است. نقل است که در جریان فتنه جمل که در آن گروهی از مسلمانان به سرکردگی عایشه و طلحه و زبیر، عهد شکستند و با پایگاه قرار دادن بصره، علیه امام و خلیفه به حق مسلمین سر به شورش نهادند، علاوه بر قریش، جمعی از دیگر تیرهها و طوایف کنانه در هر دو سوی میدان حضور داشتند. گفته شده که با ورود این عده به بصره، عثمان بن حنیف خزاعی – فرماندار علی(ع) در بصره- ابا نجید و ابو الاسود دوئلی را به دیدار عایشه و یارانش فرستاد تا از آنان بپرسند که به چه کار به بصره آمدهاند. آنان نیز نزد سران این فتنه رفتند و در این باب با ایشان به گفتگو پرداختند.[۱۲۶] با اوج گرفتن فتنه جمل، ناکثین به روز رزم، سپاهیان خود را آراستند و فرماندهان خود را معین نمودند. آنان عبدالرحمن بن عتاب بن اسید[۱۲۷] و به نقلی عبدالله بن حکیم بن حزام[۱۲۸] را به فرماندهی قریش و کنانه گماشتند و آنان را روانه میدان کردند. در آن سوی میدان هم، جمعی از مردم قریش و کنانه که به فرماندهی معقل بن یسار ریاحی در ضمن سپاهی دوازده هزار نفره و متشکل از هفت گروه، خود را در ذی قار به امام علی(ع) رسانده بودند،[۱۲۹] در این پیکار حاضر شدند. حضرت در روز نبرد، برای ایشان و مردم قریش و انصار و دیگر مردمان حجاز پرچم بست و عبدالله بن عباس را بر آنان امیر کرد.[۱۳۰]
بنی کنانه در صفین نیز در هر دو جانب میدان مشارکت فعالی داشتند. پس از رویارویی دو سپاه و قطعیت یافتن جنگ، دو طرف مبارزه، به آرایش سپاه خود پرداختند و ضمن بستن پرچمها، فرماندهان لشکر خود را مشخص کردند. در سپاه کوفه، امیرالمؤمنین(ع)، عبدالله بن طفیل کنانی را به فرماندهی قیس کوفه[۱۳۱] و عبدالله بن عباس[۱۳۲]و به نقلی عبدالله بن جعفر بن ابی طالب[۱۳۳]را به سرداری، قریش، بنی اسد و کنانه گماشت و پیادگان کمین را به ابوطفیل عامر بن واثله کنانی و قبیصة بن حایر اسدی سپرد.[۱۳۴] در جناح مقابل هم، معاویه پس از چینش سپاه خود، شریک کنانی را به فرماندهیکنانه فلسطین انتخاب کرد و آنان را مهیای پیکار کرد.[۱۳۵] در آغاز نبرد، برخی از شجاعان دو لشکر هماورد طلبیدند و به نبرد تن به تن پرداختندکه از جمله آن میتوان به نبرد قیس بن فهدان کنانی بدنیّ با مبارزی از سپاه شام که به کشته شدن، مرد شامی انجامید[۱۳۶]و نیز رویارویی زیاد بن عبید کنانی از سپاه شام و نبرد تن به تن او با مالک اشتر که به کشته شدن حریف شامی انجامید،[۱۳۷] اشاره کرد. نبرد مردم کنانه با سپاه شام به فرماندهی ابوطفیل شامی در صفین هم از دیگر شواهد حضور وسیع کنانیان در صفین است. نقل شده که علی(ع) هیچ یک از مردم را همپای ربیعه نمیدانست؛ این امر -با توجه به رقابت دیرینه و شدید مجموعه قبایل ربیعه و مضر با هم،- موجب گردید تا مردی ربعی به نام حضین بن منذر رقاشی در کشاکش جنگ صفین شعری بسراید و با برتر دانستن ربیعه، این برتری را به رخ مضریان بکشاند. این شعر، مضریان را سخت آزرده خاطر و خشمگین نمود از این رو جمعی از سران مضری از جمله ابوطفیل عامر بن واثله کنانی -از اصحاب رسول خدا(ص)[۱۳۸] و یاران خاص امیرالمؤمنین(ع)-[۱۳۹] نزد حضرت رفتند و ضمن سخنانی از حضرت خواستند تا روزی را جهت نبرد به آنان اختصاص دهد. آنان جهت نمایان شدن هنرنماییهای جنگی شان از ایشان خواستند تا این روز مختص مضریان باشد و ربعیها را در این روز سهمی از جنگ نباشند. حضرت پذیرفت و فردای آن روز ابوطفیل با قوم خود از مردان کنانه که گروهی انبوه بودند، به میدان آمد. وی در این روز، با حرکت پیشاپیش سواران، رجزخوانن و بر شامیان حمله برد. کنانیان، جملگی در پی او وارد میدان شدند و سخت جنگیدند. سپس ابوطفیل نزد حضرت بازگشت و از پایداری قوم خود گفت و از امیرالمؤمنین(ع) خواست تا دستور دهد باقیمانده قومش به خونخواهی از دست رفتگان برخیزند. وی سپس ادامه داد و گفت: «هر چند نیکان ما چون آب زلال جاری رفتند و رسوبات و گل و لایمان بر جای مانده است ولی ما را دینی است که دستخوش هوی نگردد و ایمان به یقین که شکی در آن راه نباشد». حضرت نیز او را به نیکی ستود. [۱۴۰] ابوطفیل همچنین در برهه ای دیگر از نبرد صفین، متوجه فحاشیهای مروان بن حکم و عمرو بن عاص نسبت به خود شد. پس در پاسخ به دشنامهایشان، شعری سرود.
آیا عمرو و مروان گمراه به فرمان پسر هند مرا دشنام میدهند و تبهکار تیره بخت، نیکبخت شده است؟ پیرامون پسر هند گرد آمدهاند چندان که گویی بوزینگان را که در حدیث آمده (اشاره به روایتی از رسول ختمی مرتبت(ص) که در خواب دیدند که بوزینگان بر منبرش بالا و پایین میآیند) مصداقی تامند».[۱۴۱] آغاز شده است، حاکی از بصیرت، آگاهی و اعتقادات زلال و صحیح اسلامی او دارد. علاوه بر موارد مذکور، در برخی منابع، از اکیل بن جمعه کنانی در شمار شهدای بزرگ صحابی حضرت در این جنگ، نام برده شده است. [۱۴۲]
در نبرد با خوارج نیز کنانیها در هر دو سوی میدان حضور داشتند. چندان که زید بن حصن کنانی را از روؤسای خوارج گفتهاند و آوردهاند که خارجیان پیش از عبدالله بن وهب راسبی، ریاست و رهبری خود را به او پیشنهاد داده بودند اما او نپذیرفته بود.[۱۴۳]
در سپاه امیرالمؤمنین(ع) هم نام برخی از چهرههای کنانی به چشم میخورد که از جمله آنان میتوان به نام ابوالمعتمر جیش بن ربیعه کنانی اشاره کرد. او در نهروان بر حرقوص بن زهیر-از سران خوارج- حمله برد و او را به هلاکت رساند.[۱۴۴] ضمن این که برخی نیز، ابوطفیل کنانی – صحابی بزرگوار رسول خدا(ص)- را در شمار شرکت کنندگان در جنگهای امیرالمؤمنین(ع) از جمله نبرد نهروان نام بردهاند.[۱۴۵] پیش از نبرد نهروان هم گزارشاتی در دست است که از وقوع زد و خورد بین ابوالاسود دوئلی با گروهی از خوارج بصره که به قصد پیوستن به نهروانیان به سوی این منطقه در حال حرکت بودند، حکایت دارد.[۱۴۶]
در گزارشات مربوط به غارات معاویه علیه سرزمینهای تحت فرمان علی(ع) هم، نام برخی از کنانیها به چشم میخورد که از جمله آن میتوان به نام ابوطفیل عامر بن واثله کنانی در مقابله با غارت ضحاک بن قیس فهری اشاره کرد.[۱۴۷] همچنین نقل است زمانی که بسر بن ارطاة در غارت خود از طائف به قبیله کنانه رسید، دریافت که «عبدالرحمن» و «قثم» -فرزندان عبیدالله بن عباس- که مادرشان جوبریه دختر قارط کنانی بود در آنجا زندگی میکنند. پس متوجه آنها شد تا آنان را به قتل برساند. در این هنگام مردی کنانی که این فرزندان در پناه او بودند، موضوع را دریافت پس به حمایتشان شمشیر کشید تا این که کشته شد. بسر دستور قتل این کودکان را صادر کرد. زنانی از بنی کنانه بیرون آمدند و یکی از آنها خطاب به بسر بن ارطاة گفت: «مردانشان را کشتید پس چرا کودکانشان را میکشید؛ به خدا سوگند در جاهلیت و اسلام کودکان را به قتل نمیرساندند. به خداوند سوگند حکومتی که به کشتن ضعفاء و پیرمردان با بیرحمی و قطع رحم اقدام کند، بد حکومتی است». [۱۴۸]
غارت عبدالرحمن بن قباث بن اشیم کنانی و جمعی از یاران شامیاش به بلاد جزیره هم از دیگر غارات طرفداران بنی امیه علیه سرزمینهای تحت امر امیرالمؤمنین(ع) بود. کمیل بن زیاد –عامل امیرالمؤمنین(ع) در هیت- به مقابله آنان شتافت و ایشان را شکست داده، متواری ساخت.[۱۴۹] همچنین در جریان حمله سپاهیان معاویه به مصر و حوادث پیرامون آن، که به تصرف مصر بهدست قوای شامی انجامید، برخی از کنانیها در کنار محمد بن ابوبکر –فرماندار علی(ع) در مصر- حضور داشتند که از جمله آنها میتوان به نام یزید بن حرث کنانی اشاره کرد. یزید در پی اقدامات خرابکارانه معتزلین و اغتشاشگران مصری -که به تحریک و خواست سردمداران شامی انجام گرفت-، از سوی محمد بن ابوبکر نزد آشوبگران فرستاده شد تا آنان را به اطاعت از وی فرا خواند؛ اما آنان بر او تاختند و وی را به شهادت رساندند.[۱۵۰] در جمع کارگزاران علی(ع) نیز -علاوه بر کارگزاران قریشی-، میتوان از ابوالاسود دوئلی نام برد. وی در بصره عهدهدار امر قضا از سوی امیرالمؤمنین(ع) بود.[۱۵۱]
بنی کنانه و حضور در برخی وقایع دوران اموی
بیتردید حادثه کربلا از جمله حوادث و وقایع بسیار مهم دوران حکومت امویان است. در این واقعه علاوه بر قریشیان، جمعی از مردم کنانه از تیرهها و طوایف دیگر این قبیله بزرگ حضور داشتند که میتوان از «عبدالله»[۱۵۲] و «عبدالرحمن بن عروة بن حّراق غفاری»[۱۵۳]، جون غلام ابوذر غفاری،[۱۵۴] قرّة بن ابیقرّة غفاری[۱۵۵] و قارب بن عبدالله دوئلی[۱۵۶] در شمار شهدای این واقعه بزرگ و دلخراش یاد کرد.
واقعه توابین نیز از دیگر عرصههایی است که کنانیان در آن نقش پر رنگ و گستردهای داشتند. از چهرههای نامدار این قبیله در این رویداد، ولید بن غصین کنانی است. نقل است که چون سلیمان بن صرد خزاعی در آغاز حلول ماه ربیع الاول با عدهای از بزرگان اصحاب خود به نخیله رفت و تعداد اندک سپاه حاضر در اردوگاه را دید از حکیم بن منقذ کندی و ولید بن غصین کنانی خواست تا به کوفه بروند و ندای "یا لثارات الحسین(ع)" سر دهند و مردم را به نخیله بخوانند.[۱۵۷] عبدالله بن عزیز کنانی هم از جمله کنانیانی گفتهاند که به همراه پسر خردسالش محمد در جمع قیام کنندگان توابین حضور داشت. او به مردم قبیله کنانه که با اهل شام بودند ندا داد و فرزندش را تسلیم آنان نمود تا به کوفه برسانند. آنها به عبدالله هم امان دادند اما او نپذیرفت و دلیرانه نبرد کرد تا این که کشته شد.[۱۵۸] همچنین از ابومعتمر حنش بن ربیعه هم، در شمار شرکت کنندگان و حامیان بزرگ جریان قیام توابین نام برده شده است. در اجتماعی که توسط سران و بزرگان توابین در کوفه و پیش از آغاز قیام، انجام گرفت، هر یک از ایشان به ایراد سخن و راهکارهای خود پرداختند. ابومعتمر حنش بن ربیعه کنانی نیز ضمن سخنانی، از کمک مالی خود به امر قیام و تأمین ما یحتاج رزمندگان، خبر داد. [۱۵۹]
قیام مختار نیز شاهد حضور برخی از کنانی هاست. بر پایه برخی گزارشات، ابوطفیل کنانی از جمله این افراد است که ضمن حضور در سپاه مختار، پرچمداری لشکر او را بر عهده داشت. [۱۶۰]
مشاهیر کنانی
بنیکنانه به سبب بزرگی و گستردگی، به روزگار جاهلیت و اسلام چهرههای بنامی را در زمینههای گوناگون در خود پرورانده، حکام، فرماندهان و بزرگان بسیاری را معرفی کرده است. گروهی از این بزرگان در بخشندگی،[۱۶۱] بعض دیگر در مهمان دوستی[۱۶۲] و جمعی دیگر در شجاعت،[۱۶۳] شرف و.... شهره بودهاند؛ دستهای هم از ایشان همچون ربیعة بن مکدم فراسی،[۱۶۴] جنگجویان و تک سواران بزرگ عصر خویش به شمار میآمدهاند.[۱۶۵] ضمن این که شعرا[۱۶۶] و ادیبان[۱۶۷] شهیری نیز در میان این قوم ظهور کردهاند.[۱۶۸]
از میان شخصیتهای سیاسی یا نظامی قبیله میتوان از افرادی چون: ابونوفل معاویة بن عروة،[۱۶۹] مالک بن صخر از بنیضمره،[۱۷۰] صفوان بن امیه،[۱۷۱] معن بن حرمله از بنیمدلج،[۱۷۲] حُلَیس بن علقمه از بنیحارث بن عبدمناة،[۱۷۳] صعب بن جثامه لیثی و عدی بن شراحیل نام برد. [۱۷۴] ضمن این که از دلاوران و تک سواران این قوم میتوان از بزرگانی چون علقمة بن مرحل،[۱۷۵] ربیعة بن مکدم از بنیفراس[۱۷۶] و عمرو بن عبدود[۱۷۷] و از مردانی چون سُلمی بن نوفل،[۱۷۸]علقمة بن مرحل،[۱۷۹] ابواناس،[۱۸۰] ابومالک بن کلثوم،[۱۸۱] و هشام بن خلف از بنیفراس[۱۸۲] در شمار صاحب نامان عرصه سجایای اخلاقی و صفات حمیده در عصر جاهلی یاد کرد. ابواناس دوئلی و فرزندش انس[۱۸۳] و نیز ابوالاسود دوئلی -بنیانگذار دانش نحو-[۱۸۴] هم نمونههایی از ادباء و شاعران این قبیله بودهاند که نام خود را در جمع مشاهیر ادب عرب به ثبت رساندهاند. [۱۸۵]
همچنین این قبیله- سوای از قریش و طوایف آن-، خاستگاه بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) و راویان ایشان عنوان شده که میتوان از شداد بن هاد لیثی عتواری،[۱۸۶] ابوواقد لیثی،[۱۸۷] اذینة بن حارث لیثی،[۱۸۸] جندب بن جناده[۱۸۹] و.... در شمار اصحاب رسول خدا(ص) و از اصحاب و راویان ائمه(ع) هم میتوان به نام چهرههای بارز و ممتازی چون عبدالله بن شداد بن هاد لیثی[۱۹۰] و عرفطه بن ابی برده لیثی[۱۹۱] از اصحاب امیرالمؤمنین(ع)، ابوطفیل عامر بن واثله کنانی از اصحاب امام علی(ع) و امام حسن(ع) [۱۹۲] و ظالم بن ظالم یا ظالم بن عمرو مکنی به ابوالاسود دوئلی از اصحاب و راویان امام علی(ع)، [۱۹۳] امام حسن(ع)، [۱۹۴] امام حسین(ع) [۱۹۵] و امام سجاد(ع)، [۱۹۶] ربیعة بن عثمان تیمی از اصحاب امام سجاد(ع) [۱۹۷] و از اصحاب و راویان امام جعفر صادق(ع) هم میتوان از افرادی نظیر ابراهیم بن سلمه کنانی،[۱۹۸] اسید بن قاسم کنانی کوفی،[۱۹۹] حسین بن سلیمان کنانی،[۲۰۰] حماد بن خلیفه کنانی،[۲۰۱] معقل بن عمرو کنانی،[۲۰۲] حسین بن حمزه لیثی کوفی،[۲۰۳] ربیع بن اسود کوفی،[۲۰۴] حسن بن قدامه کنانی[۲۰۵] و... اشاره کرد. ضمن این که علما و فقهای بنامی نیز از این قبیله برخاستند که از جمله آنان میتوان از جبلة بن حیان بن ابجر کنانی[۲۰۶] و پسر نامدارش عبدالله بن جبلة بن حیان،[۲۰۷] محمد بن اسماعیل بن خثیم کنانی[۲۰۸] و... یاد کرد.[۲۰۹].
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷؛ زرکلی، الأعلام، ج ۵، ص۲۳۴.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۸۳؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۱؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۲۶.
- ↑ مدلج بن مره بطنی از کنانه بودند که مهارت بسیاری در قیافهشناسی داشتند و جمعی از آنان خالد بن ولید را در سال هشتم هجری در فتح مکه همراهی کردند. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۱.
- ↑ فراس بن غنم هم از دیگر بطون این بودند که در حد اعلای شجاعت و تک سواری بودند چندان که علی(ع) در وصفشان خطاب به مردم عراق که تعدادشان صد هزار یا بیشتر بود، فرمود: «اگر در بین شما دویست نفر از مردان بنی فراس بن غنم همراهی ام کنند باکی از ندارم از آنچه به آنها میرسد ندارم». ابوعبید بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۳۹۹.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳ ـ ۲۳۷؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۱ ـ ۲۲۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۸۳ ـ ۱۴۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ نک: شیخ طوسی، الامالی، ص۲۴۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۳۳۳، ۳۳۵.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۰-۲۵.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «بنیکنانه، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۵۱۷.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۱؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج ۱۱، ص۸۳، ۱۴۵؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۵.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۳۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۸؛ المذهن السرحانی، جامع انساب قبائل العرب، ص۱۲۴؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶، ۱۰۲۰.
- ↑ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۷، ص۳۷۴.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۷.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۷.
- ↑ حموی، معجم البلدان، ج ۱، ص۵۳۱.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۷.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۷.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۹۰
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۷.
- ↑ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۳؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۸.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷؛ زرکلی، الأعلام، ج ۵، ص۲۳۴.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۱۹۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۸۳؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۴ ـ ۲۶۵.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۵، ص۳۶۳.
- ↑ ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، ص۱۹۰.
- ↑ حموی، معجم البلدان، ج ۵، ص۵۸ ـ ۵۹؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۱۳ ـ ۱۱۵.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۲۳ ـ ۱۲۵.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۰۸؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۳۲ ـ ۱۳۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۶.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۸ ـ ۱۴۰؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۹۶؛ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائلالعرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۱۶۱؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۴۴۹؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۶۰۳ ـ ۶۰۴.
- ↑ سویدی، سبائک الذهب، ص۴۴۹.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج ۳، ص۹۹۶ ـ ۹۹۷.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۹۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۷۴.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۱۵.
- ↑ ازرقی، اخبار مکه، ص۱۰۳ ـ ۱۰۷؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۴۳ ـ ۴۴.
- ↑ ابن اسحاق، السیر وواقدی، المغازی، ص۶۱؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۳، ص۵۱۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۳، ص۳۱.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۴، ص۱۷؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۳۹؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۱۶-۱۷.
- ↑ ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۶۱، ۱۲۰؛ ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، ص۱۷۷ ـ ۱۷۹؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص۳۰-۳۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۲۸ ـ ۲۹. همچنین گفته شده کهبرخی از شخصیتهای کنانه در بدعت جاهلی نسیء نقش اساسی داشتند؛ از جمله جنادة بن عوف معروف به ابوثمامه، از بنیفقیم تیرهای از بنیمالک کنانی، که از مجریان بدعت نسیء در مدت ۴۰ سال بود. همقبیله او «قلع» هفت سال و «امیه» ۱۱ سال این سنت را ادامه دادند. پس از حذیفة بن عبد بن فقیم، پسرش قلع، سپس عباد بن قلع، قلع بن عباد، امیة بن قلع، عوف بن امیه و در نهایت جناده، این سنت جاهلی را پی گرفتند ر. ک. ابن سلّام، النسب، ص۲۲۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۱- ۱۴۴.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص۳۰.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص۲۷۰.
- ↑ علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج ۱، ص۲۹۰؛ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۶۹؛ ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۶، ص۱۷۹۴.
- ↑ ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، ص۱۸۲ ـ ۱۸۳.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۶۸؛ زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص۲۷۰؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۵، ص۵۳.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۷۰.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۵۶ ـ ۱۵۷؛ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۷۱؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۵، ص۵۳.
- ↑ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۵، ص۵۳.
- ↑ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۶.
- ↑ «بیگمان واپس افکندن (ماههای حرام) افزایشی در کفر است؛ با آن، کافران به گمراهی کشیده میشوند، یک سال آن (ماه) را حلال و یک سال دیگر حرام میشمارند تا با شمار ماههایی که خداوند حرام کرده است هماهنگی کنند از این رو آنچه را خداوند حرام کرده است حلال میگ» سوره توبه، آیه ۳۷.
- ↑ «سپس از همانجا که مردم رهسپار میشوند رهسپار شوید و از خداوند آمرزش بخواهید، به راستی خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۹۹.
- ↑ «بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید پس چون از عرفات رهسپار شدید در مشعر الحرام خداوند را یاد کنید و او را همانگونه که رهنمودتان داده است فرا یاد آورید و بیگمان پیش از آن از گمراهان بودید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۲، ص۳۹۸ ـ ۴۰۰.
- ↑ ابن عسکر، التکمیل و الاتمام، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ ابن عسکر، التکمیل و الاتمام، ص۱۴۸ ـ ۱۴۹.
- ↑ طبرسی، مجمعالبیان، ج۴، ص۶۳۳؛ از این سه گزارش برمیآید که حُمسیها، از جمله بنیکنانه، چنین بدعتی را مرتکب شده، طواف را برهنه انجام میدادند. به فرض که چنین طوافی از حُمسیان و بنیکنانه سر نزده باشد، آنها را باید از مسببان و پایهگذاران این بدعت شمرد؛ زیرا قانونی را وضع کرده بودند که بر پایه آن، هر غیر حُمسی تنها در لباس حُمسیان میتوانست طواف کند. بر پایه این قانون، اگر کسی به لباس حُمسی دسترس نداشت یا از فراهم کردن آن ناتوان بود، بایستی برهنه طواف بگزارد و چنانچه به ناچار با لباس خود طواف میکرد، میبایست پس از طواف آن را به دوراندازد و هرگز خودش یا کسی دیگر از آن استفاده نکند. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۵۵؛ ازرقی، اخبار مکه، ج ۱، ص۱۲۶؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۲۷۲.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۶؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۵؛ زرکلی، الأعلام، ج ۵، ص۲۳۴.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۱۸؛ زرکلی، الأعلام، ج ۵، ص۲۳۴.
- ↑ ابن کلبی، الاصنام، ص۲۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص۵۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۵.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص۲۵۵.
- ↑ «و دختران را برای خداوند میپندارند- پاکاکه اوست- و برای خودشان آنچه خود میخواهند» سوره نحل، آیه ۵۷.
- ↑ قرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص۱۱۶.
- ↑ قرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص۱۳۴ ـ ۱۳۵.
- ↑ «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بیگمان پریان میدانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر میآورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.
- ↑ علامه طباطبایی، المیزان، ج ۱۷، ص۱۷۳؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۱۱؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۴۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۷.
- ↑ قرطبی، تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۳۱۷.
- ↑ «بر نابینا و بر لنگ و بر بیمار و بر شما گناهی نیست که از (خوراک و آذوقه) خانههای خویش بخورید یا از خانههای پدرانتان یا خانههای مادرانتان یا خانههای برادرانتان یا خانههای خواهرانتان یا خانههای عموهایتان یا خانههای عمّههایتان یا خانههای داییهایتان یا خانههای خالههایتان یا آن خانهای که کلیدش را در اختیار دارید یا (خانه) دوستتان؛ نیز (بر شما گناهی نیست) در اینکه با هم یا پراکنده غذا بخورید پس چون به هر خانهای در آمدید به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند؛ بدین گونه خداوند آیات را برای شما روشن میدارد باشد که خرد ورزید» سوره نور، آیه ۶۱.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص۲۲۸؛ ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۸، ص۲۶۴۹؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۲۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۲۴ - ۱۲۸.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۰۳ ـ ۲۰۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۹۸ ـ ۹۹.
- ↑ «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناههای فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بیگمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۴، ج ۵، ص۳۲۶.
- ↑ «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
- ↑ ر. ک. ابوالفتوح رازی، روضالجنان، ج ۶، ص۳۵۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۲۹ ـ ۱۳۰، ۱۳۴.
- ↑ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ج ۲، ص۸۲۰.
- ↑ ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۴، ص۱۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج ۴، ص۶۱۹.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۶؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۰ ـ ۱۳۱.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص۳۴۵؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۲، ص۳۳.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۱۶؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۲؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج ۱۱، ص۱۲۰ ـ ۱۲۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۲۲؛ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۳۳؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۴، ص۴۰۸.
- ↑ واقدی، المغازی، ج ۱، ص۱۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از خداوند میهراس» سوره انفال، آیه ۴۸.
- ↑ ابن کلبی، جمهرةالنسب، ج ۱، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچیک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناهدهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از خداوند میهراس» سوره انفال، آیه ۴۸.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۲۵ ـ ۲۷؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۴، ص۴۷۷ ـ ۴۷۸؛ بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص۱۱۳.
- ↑ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ج ۱۰، ص۱۵۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ج ۱، ص۲۰۲.
- ↑ ابن اسحاق، السیرو المغازی، ص۳۲۲ ـ ۳۲۳؛ واقدی، المغازی، ج ۱، ص۲۰۳؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴۶.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ج ۲، ص۴۵۵؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴۶؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
- ↑ «ای مؤمنان! نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید هنگامی که سپاهیانی بر شما تاختند و ما بر (سر) آنان بادی و (نیز) سپاهیانی را که آنان را نمیدیدید فرستادیم و خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره احزاب، آیه ۹.
- ↑ «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بستهاید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست میدارد» سوره توبه، آیه ۷.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج ۲، ص۲۴۹.
- ↑ طبری، جامعالبیان، مج ۶، ج ۱۰، ص۱۰۷.
- ↑ «مگر کسانی از مشرکان که با آنان پیمان بستهاید سپس چیزی از (پیمان) شما نکاستهاند و در برابر شما از کسی پشتیبانی نکردهاند؛ پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید؛ بیگمان خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد» سوره توبه، آیه ۴.
- ↑ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۵، ص۱۸؛ ابوالفتوح رازی، روضالجنان، ج ۹، ص۱۷۸؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج ۳، ص۲۱۲.
- ↑ واقدی، المغازی، ج ۳، ص۸۸۳؛ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۲۸؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج ۱۱، ص۱۳۵ ـ ۱۳۶.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۶۱.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۹.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۵۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۹۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۹۶.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۴، ص۲۸۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۴، ص۴۲۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۸۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۹.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۳۹۰.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۱۶.و با اختلاف اندک: ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۲، ص۲۲۵. نیز ر. ک. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۶۰۸-۶۰۹.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۲۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۴، ص۵۰۰.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۵.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۲۵.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۸؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۰۷.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۷۶-۲۷۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۰.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۶-۱۷.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۴۱.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۹۹-۱۰۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۰۹-۳۱۰.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۳۱۳.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۵۵۷.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۱۳۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۸۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۴۶.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۴۱.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۰۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳۸؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۶۳۸.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۴.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۱۴. نیز یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۹۸-۱۹۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۹۸.
- ↑ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۶۳۸.
- ↑ محمد بن جریرطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۲؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۲؛ ابننما حلی، مثیر الاحزان، ص۵۸.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۴۲؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۴
- ↑ الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۱۹؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، صص۱۰۸- ۱۰۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۲، ص۱۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۳؛ محمد السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۹۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۵، ۵۸۳؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۶، ص۳۵. ابن اثیر او را ولید بن عُصَیر یاد کرده است. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۵)
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۸۵. در برخی دیگر از منابع از او با نسبت کندی یاد شده است. (طبری، ۵، ص۶۰۳)
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ۵۵۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶۱.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۳۴۱. ابن قتیبه در ادامه، وی را از معتقدان به مسأله "رجعت" دانسته، که این امر حاکی از اندیشههای ناب شیعی–اسلامی در این صحابی گرانقدر است.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۱۱؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۴۱؛ بلاذری، انسابالاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۷.
- ↑ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۷۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۷.
- ↑ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۱۶۲.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۱۰، ۳۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۷؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۵.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۰۸ ـ ۱۱۸.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج ۱، ص۲۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱۱، ص۱۱۰ ـ ۱۱۸؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۷۱.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱ ص۲۱۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۰.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۳۳.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۷؛ ابن سلّام، النسب، ص۲۲۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۳۱۱؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۶۵.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۴۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷-۱۰۸.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۶.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷-۱۰۹.
- ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰-۱۱۸؛ سویدی، سبائک الذهب، ص۲۷۱.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «بنی کنانه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۶۹۵.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۷۴.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۷۱.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۷۱.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۷۴.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۸.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۷۰.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۹۴.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۰۲
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۶
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۱۳.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۵۶
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۶۶.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۳.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۶.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۳۰۵.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۸۲
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۲۰۴
- ↑ نجاشی، رجال، ص۴۷.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۱۲۸.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۲۱۶.
- ↑ نجاشی، رجال، ص۳۶۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.