بحث:امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سرگذشت تاریخی

در روزگار رسول خدا (ص)

در دوران نبوی، پیامبر اکرم (ص) در سه رخداد مهم حسنین (ع) را شرکت داد: در سال ۶ هجری در داستان مباهله، آنان را با خود همراه برد. براساس منابع شیعی با ایشان (در بیعت رضوان) بیعت کرد[۱] و در سال ۹ هجری آنان را شاهدان نامه بر ثقیف قرار داد[۲]. بر پایه خبری، امام حسن (ع) آخرین دیدار کننده با پیامبر (ص) بود: هنگامی که انگشتر مغیرة بن شعبه در قبر رسول اکرم (ص) افتاد، وی به دستور پدر به قبر درآمد و انگشتر را بیرون آورد[۳].[۴]

امام حسن (ع) در دوران خلفای سه‌گانه

امام حسن (ع) هشت ساله بود که جد گرامی‌اش از دنیا رفت. در دوران خلافت ابوبکر، از امام حسن (ع) که خردسال بود، دو گزارش در دست است: ابوبکر هنگامی که بر منبر بود، امام حسن بالای منبر رفت و به او گفت از منبر پدرش پایین بیاید[۵]. مورد دیگر، اظهار سخنان ابوبکر به امام حسن (ع) و یادآوری شباهت وی به پیامبر (ص) نه امام علی (ع) است[۶].

در دوره خلافت عمر نیز در چندین موضوع از امام حسن (ع) یاد شده است: عمر هنگامی که برای پرداخت مقرری دیوان برقرار کرد، حسنین (ع) را به جهت قرابت با رسول خدا (ص) در ردیف اهل بدر نهاد[۷]، چنان که به کارگزار خود بر یمن سفارش کرد برای آن دو حُله‌ای (پارچه) بفرستد[۸]. بر پایه گزارشی، عمر، افزون بر تعیین اعضای شورای خلافت در بستر مرگ، سفارش کرد امام حسن (ع) و عبدالله بن عباس بدون داشتن حق رأی به جهت قرابت ایشان به رسول خدا (ص) در جلسات شورا حضور یابند[۹].

امام حسن (ع) هنگام به خلافت رسیدن عثمان[۱۰]، نزدیک ۲۰ سال داشت. مواضع سیاسی حضرت با پدرشان در این ایام همسو بودد، چنان که در آینده در نامه‌نگاری با معاویه تأکید کرد که خلافت را حق خاندان پیامبر (ص) می‌دانست[۱۱]؛ ولی به پیروی از پدر، سیاست مدارا و راهنمایی را در رفتار با خلفا در پیش گرفت. از حضور امام حسن (ع)، در چند حادثه در دوران عثمان یاد شده است: امام حسن در بدرقه ابوذر که از سوی حکومت تبعید شده بود، به همراه پدر شرکت جست[۱۲]. گزارش‌های درخور توجهی از شرکت او در سال ۳۰ در فتح طبرستان در دست است[۱۳]. هر چند این خبر از قدیم پذیرفته نشده است[۱۴] و برخی مؤرخان معاصر نیز آن را رد کرده‌اند[۱۵]، شاید خبر حضور آن حضرت در فتح طبرستان را علویان زیدی طبرستان که به امام حسن (ع) نسب می‌بردند، برای نشان دادن قدمت مشروعیت خود ساخته باشند.

هنگامی که شورش ضد عثمان اوج گرفت، امام حسن (ع) واسطه میان پدر و عثمان در پیام رسانی بود[۱۶]. در پایان خلافت عثمان، با وجود اعتراض عمومی به عثمان، آن حضرت از طرف پدر مأمور حفاظت از جان عثمان در برابر شورشیان گردید، تا در آینده امام علی (ع) متهم به حمایت از قتل خلیفه نشود. به گزارش برخی منابع، امام حسن (ع)، در پاسداری از عثمان تیر خورد و خون‌آلود شد[۱۷]؛ حتی براساس اخبار دیگری، امام علی (ع) با شنیدن خبر قتل عثمان با تندی با امام حسن (ع) رفتار کرد[۱۸]، در حالی که امام علی (ع) چنان که خود می‌فرمود از قتل عثمان، نه شادمان گشت و نه غمگین[۱۹]، بنابراین واکنشی بدین تندی نمی‌توانسته از او سر زده باشد. این گزارش‌ها که فرزندان صحابه نامدار (علی (ع)، عمر، طلحه، زبیر) را کنار عثمان می‌نهند و در پی نشان دادن رفتار همدلانه صحابه با عثمان‌اند، نمی‌توانند صحیح باشند، زیرا با گزارش‌های بسیار دیگری سازگار نیستند که صحابه را ضد عثمان می‌نمایانند.

برخی منابع سنی کوشیده‌اند امام حسن (ع) را دارای گرایش به عثمان و وی را فردی بشناسانند که با او پیوند داشته[۲۰] و خرده‌هایی بر سیاست پدر می‌گرفته است. بر پایه این گزارش‌ها او با طعنه و کنایه، امام علی (ع) را در قتل عثمان شریک می‌دانست[۲۱]، چنان‌که ماندن پدرشان در مدینه هنگام محاصره عثمان، بیعت زود هنگام پس از قتل عثمان و رویدادهای دیگری مانند تعقیب طلحه و زبیر را صحیح نمی‌دانست و با پدر در این زمینه محاجّه می‌کرد؛ ولی امام علی (ع) اقدامات خود در این موارد را صحیح می‌دانست[۲۲].

بر پایه گزارش‌های بسیار، امام حسن (ع) در دوران عثمان از مواضع پدر حمایت می‌کرد و در سخنانی که در برابر مخالفان سیاست‌های امام علی (ع) ایراد کرد، مواضع پدر را ستود و صحابه دیگر را متهم در خون عثمان شناساند[۲۳]، چنان‌که در رخدادهای دیگری در دوران خلافت امام علی (ع) با پدر، به گونه‌ای جدی همراهی داشت. این نمونه گزارش‌ها آشکارا بطلان گزارش‌های پیشین درباره مخالفت امام حسن (ع) با مواضع سیاسی امام علی (ع) را ثابت می‌کنند. افزون بر این موارد، امام حسن (ع) رفتار، منش و گفتاری بسیار نرم داشت؛ حتی با مخالفان خود، پس چگونه با پدرش با آن جسارت ـ که برخی گزارش‌ها آن را بازتاب داده‌اند ـ رفتار کرده باشد! برخی تشابه اسمی میان امام حسن (ع) و حسن بصری را که مخالفت‌هایی با امام علی (ع) داشت، سبب آمیختگی اطلاعات مربوط به ایشان دانسته‌اند[۲۴]؛ اما این گزارش‌ها را باید از ریشه، ساخته مورخان عثمانی مذهب دانست که مورخان معاصری همچون طه حسین در الفتنة الکبری به پیروی از آنها برای امام حسن چنین جهت‌گیری را مسلّم دانسته‌اند[۲۵].[۲۶]

امام حسن (ع) در دوران خلافت پدر

امام حسن (ع) در دوران خلافت علی (ع) در صحنه‌ها حضور یافت و در همه مقاطع، پدر را همراهی کرد. هنگامی که امام علی (ع) در تعقیب اهل جمل رهسپار بصره شد، امام حسن (ع)، عمار و قیس بن سعد را برای بسیج نیرو به کوفه فرستاد[۲۷]. امام حسن که تصدّی امور را در این مأموریت بر عهده داشت، با تدبیر و ملایمت کوشید تا ابو موسی اشعری فرماندار کوفه مواضع خود را که مردم را به عدم شرکت می‌خواند، کنار بگذارد. او چندین بار برای مردم خطبه خواند و آنان را به همراهی تشویق کرد. ابوموسی اشعری، تنها هنگامی که مالک اشتر به میدان آمد، به اجبار تسلیم شد[۲۸].

پیش از آغاز جنگ جمل، هنگامی که عبدالله بن زبیر خطبه‌ای ضد امام علی (ع) خواند، حضرت از امام حسن (ع) خواست خطبه‌ای بخواند و به سخنان نادرست او پاسخ دهد که امام علی (ع) را به ریختن خون عثمان متهم کرده بود و امام حسن (ع) چنین کرد[۲۹]. هنگام آغاز نبرد نیز پرچم را به دست فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود به جهت جایگاه بلند حسنین (ع) نزد رسول خدا (ص) پرچم را به آن دو نداده است[۳۰].

پس از جنگ جمل و هنگامی که سلیمان بن صرد به سبب عدم حضورش در آن نبرد، به سرزنش امام علی (ع) گرفتار شد، امام حسن (ع) از او دلجویی کرد تا بتواند وی را در صف یاران پدرشان نگه دارد[۳۱] و در جنگ صفین نیز پدر را همراهی کرد[۳۲] و بر پایه برخی از گزارش‌ها فرماندهی قلب سپاه پدر را بر عهده داشت[۳۳]. معاویه با فرستادن عبیدالله بن عمر کوشید با ترغیب و تطمیع امام حسن (ع) به خلافت، او را از پدر جدا سازد؛ اما آن حضرت جواب محکمی به او داد و اقدامات پدر خود را حق و درست دانست[۳۴]. وی در صفین نگران جان پدر بود و در این زمینه به وی پیشنهادهایی می‌داد[۳۵] و امام علی (ع) نیز می‌کوشید حسنین (ع) بی‌محابا وارد معرکه نشوند، زیرا آنان را سلاله رسول خدا (ص) می‌دانست و می‌فرمود بر اثر صدمه دیدن این دو، نسل پیامبر (ص) گسیخته خواهد شد[۳۶].

امام حسن (ع) از شاهدان پیمان‌نامه حکمیت در صفین بود[۳۷] و پس از برگزاری جلسات تحکیم و تصمیماتی که ضد امام علی (ع) گرفته شد، حضرت از امام حسن (ع) خواست با سخنان خود برای توده مردم در این زمینه روشنگری کند و امام حسن (ع) با خواندن خطبه‌ای رفتار نادرست حَکَمین و اشتباهات آنان را یاد کرد و اقدام و رأی آنان را از روی هوا و هوس دانست[۳۸].

در دوران حکومت حضرت علی (ع) پدر، گاهی برخی وظایف مانند خواندن خطبه نماز جمعه را به امام حسن (ع) می‌سپرد[۳۹]، چنان که پاسخگویی به برخی مراجعات علمی را[۴۰]. امام علی (ع) پس از ضربت خوردن، به حسنین (ع) سفارش‌هایی کرد؛ به ویژه امام حسن (ع) را به تقوا توصیه کرد[۴۱]. افزون بر این، امام علی (ع) سفارش‌های تربیتی بلندی خطاب به فرزندش امام حسن دارد[۴۲]. پس از شهادت پدر، امام حسن (ع) بر جنازه ایشان نماز خواند[۴۳].

بر خلاف اخباری که تأکید می‌کنند امام علی (ع) برای جانشینی خود کسی را معرفی نکرد[۴۴]، به تصریح گزارش‌هایی، حضرت فرزندش حسن (ع) را به جانشینی انتخاب کرد. یکی از این موارد، نامه امام حسن (ع) به معاویه است[۴۵]. بر اساس منابع شیعی، آن حضرت ودایع امامت را نیز به امام حسن (ع) سپرد[۴۶]. علاوه بر جانشینی در خلافت، آن حضرت را وصی بر خانواده، صدقات و اوقاف خود نیز قرار داد[۴۷]. امام حسن (ع) قاتل پدر را قصاص کرد و از خواست و سفارش پدر عدول نکرد و پس از آن، خطبه‌ای خواند و تمجید بلندی از امام علی (ع) انجام داد[۴۸].[۴۹]

امام مجتبی و خلافت

امام حسن (ع) هنگام پذیرش خلافت ۳۷ سال داشت[۵۰]. عراقیان و حامیان امام علی (ع) با وی بیعت کردند؛ شمار بیعت‌کنندگان، ۴۰۰۰۰ تن ذکر شده است. این رقم، عدد آخرین سپاهیان امام علی (ع) بود که برای نبرد با معاویه تدارک دیده بود. اهل عراق، یکدست از خلافت امام حسن (ع) حمایت کردند[۵۱] و مؤرّخان مخالفتی در خلافت وی ثبت نکرده‌اند که احتمالاً به جهت فضای احساسی پیش آمده پس از شهادت امام علی (ع) و بیم خطر پیروزی شام بر عراق بود که یکپارچگی را برای حفظ موقعیت کوفیان می‌طلبید.

هنگام بیعت با امام حسن (ع)، با وجود تلاش برخی از اصحاب آن حضرت که بیعت بر محور قتال باشد، امام تأکید کرد بیعت بر کتاب خدا، سنت رسول‌الله (ص) و سمع و طاعت استوار شود[۵۲]. این قید می‌توانست، بر اثر اوضاع نابسامان پیش آمده در جریان پذیرش حکمیت در جنگ صفین و ضامن پیروی از امام در همه شرایط، اعم از جنگ و صلح باشد. بر پایه گزارشی، موافقان استمرار پیکار کوشیدند امام حسین (ع) را همراه خود کنند؛ اما آن حضرت از آنان استقبال نکرد[۵۳]؛ لکن مراجعه این گروه به امام حسین (ع) پس از پذیرش صلح از سوی امام حسن (ع) بوده است نه زمان بیعت با ایشان.

برخلاف گزارش‌های سستی که امام حسن (ع) را در پذیرش خلافت جدّی نشان نمی‌دهند[۵۴]، آن حضرت در پذیرش خلافت و استمرار آن کوشا بود، از این رو به سازماندهی نیروها و گردآوری آنان پرداخت و کارگزاران امام علی (ع) را ابقا کرد[۵۵]. دریافتی سپاهیان را با هدف تشویق ایشان افزود[۵۶] و به اعدام دو تن از جاسوسان معاویه دستور[۵۷] و در نامه‌ای به معاویه هشدار داد که این حرکت‌ها زمینه درگیری را فراهم می‌کنند[۵۸]. همه این اقدامات، نشانه جدی بودن وی در تشکیل حکومت و نگراییدن به صلح از آغاز کارند[۵۹]. از این پس، نامه‌نگاری‌ها میان امام حسن (ع) و معاویه در گرفت و هر یک دیگری را به بیعت و همراهی فرا می‌خواند. امام حسن (ع) در نامه‌ای به معاویه خلافت را حق خاندان پیامبر (ص) دانست و در پایان، وی را تهدید کرد که در صورت نپیوستن به مردم و بی‌اعتنایی به بیعت با او، با سپاهیان به سوی وی خواهد رفت[۶۰]. این نامه، نشانه عزم جدی آن حضرت بر استمرار خلافت است. معاویه در جواب، شایستگی، توانایی، سن و تجربه خود را، بیش از امام حسن (ع) برشمرد و خود را برای خلافت مناسب‌تر دانست و با طعنه بر امام، وضعیت خود و حضرت را در این برهه همچون روزهای پس از درگذشت رسول خدا (ص) خواند که مردم در برابر گزینه‌ها ـ بی لحاظ انتسابات به پیامبر (ص) ـ داناتر و تواناتر را برگزیدند[۶۱]. چون نامه‌نگاری‌ها سودی نداشت، معاویه به سوی عراق حرکت کرد و امام حسن (ع) پس از آگاهی از این خبر، مردم را به جهاد و مقاومت فرا خواند و از آنها خواست که در لشکرگاه نخیله گردهم آیند؛ اما مردم واکنش مناسبی نشان ندادند و برخی بزرگان مانند عدی بن حاتم، سکوت مردم را نپسندیدند و آنان را به اجابت خواسته حضرت تشویق کردند[۶۲]. مجموع لشکریان امام حسن (ع) را ۲۰۰۰۰ تن یاد کرده‌اند که ۱۲۰۰۰ در قالب مقدمه لشکر به فرماندهی عبیدالله بن عباس برای مقابله با سپاه معاویه و جلوگیری از پیشروی وی به مَسکِن اعزام شدند. سپاه معاویه را ۶۰۰۰۰ نفر تخمین زده‌اند[۶۳]. امام پس از گسیل عبیدالله بن عباس به مسکن، خود به سوی مدائن رهسپار شد و در آنجا اردو زد. فاصله این دو مکان نزدیک ۶۰ کیلومتر بود. معاویه توانست با وعده‌هایی، شماری از اصحاب امام حسن (ع) را به سوی خود بکشاند[۶۴].

خیانت یاران امام (ع) به گونه‌ای بود که در میان اصحاب خود نیز امنیت جانی نداشت[۶۵]. معاویه برای رسیدن به هدف خویش و از پا انداختن سپاه امام، از ابزار شایعه نیز بسیار خوب بهره گرفت و در مدائن شایعات تسلیم و صلح سپاه مسکن یا کشته شدن فرمانده آنان را پخش می‌کرد[۶۶] و در مسکن نیز شایع ساخت که امام حسن (ع) صلح کرده است[۶۷]. فرستادگان معاویه در مدائن که برای مذاکره نزد امام (ع) آمدند، هنگام خروج به قصد دامن زدن به اختلافات با صدای بلند در میان لشکریان امام (ع) چنین القا کردند که حضرت صلح را پذیرفته است[۶۸]. در این شرایط، امام حسن (ع) برای استمزاج مردم، در خطبه‌ای اعلام کرد که معاویه برای صلح پیشنهاداتی داده است و نظر آنان را در این زمینه جویا شد و آنها خواهان پذیرش صلح شدند[۶۹]. بر اثر شایعات و وعده‌های معاویه، عبیدالله بن عباس، یکی از سه فرمانده اصلی امام (ع) همراه شماری از سپاهیان به اردوی معاویه پیوست. در این هنگامه، امام در خطبه‌ای در مُظلِم ساباط مدائن بر موضوع جماعت (همبستگی) تأکید کرد. در پی این خطبه، گروهی ـ که دیگر آن حضرت را خلیفه نمی‌دانستند ـ بر امام یورش برده و خیمه او را غارت کردند. پس از این بی‌حرمتی، جرّاح بن سنان از خوارج حضرت را ترور کرد که برای مداوا به مدائن برده شد[۷۰].[۷۱]

صلح امام حسن (ع)

از مهم‌ترین حوادث زندگی امام مجتبی (ع) صلح او با معاویه است در نیمه جمادی الاول سال ۴۱ هجری[۷۲]. ایشان بنا به مصالح اسلام و شرایط پیش‌آمده با معاویه صلح کرد. امام حسن (ع)، در ابتدای کار خواست از راه درگیری مسلّحانه جلوی انحراف در فرهنگ سیاسی جامعه اسلامی را بگیرد؛ امّا به سبب مساعد نبودن اوضاع، اختلافات و تفرقه موجود بین یاران حضرت و دنیاخواهی آنها، سیاست‌های فریبنده معاویه، خودفروختگی بعضی یاران حضرت و... در این زمینه نتوانست توفیقی به دست آورد.

درباره صلح دو گونه صدا از لشکر امام حسن به گوش می‌رسید: اکثریت خواهان صلح، با سر دادن شعار "البقیه البقیه" بر آن تأکید می‌کردند؛ ولی برخی یاران مخلص امام (ع) و بعضی از خوارج، خواهان جنگ بودند؛ آنان که بر خیمه امام یورش بردند و حضرت را زخمی کردند، اندیشه خارجی داشتند. امام که اکنون مجروح و به لحاظ جسمانی ناتوان شده بود و اختلاف و پراکندگی اصحاب خود را درباره صلح می‌دید، پیشنهاد صلح معاویه را پذیرفت.

درباره طرف پیشگام در صلح، گزارش‌ها مختلف‌اند. معاویه بسیار برای صلح می‌کوشید، زیرا با صلح می‌توانست با کمترین پیامد به خلافت برسد، از این رو با وعده و پذیرش ظاهری شروط، توافق خود را با سازش اعلام کرد؛ حتی برخلاف میل قیس بن سعد که سرسختانه خواهان جنگ بود، دست او را به زور گرفت و با او مصافحه کرد و به مردم اعلام کرد: قیس بن سعد بیعت کرد[۷۳]، تا با کمترین درگیری به هدف خود برسد. از سوی دیگر، امام حسن (ع) نیز با شرایط پیش آمده خواهان صلح بود، زیرا افزون بر گرایش عمومی یاران به صلح، حفظ و بقای خاندان و شیعیان را در صلح می‌دید[۷۴]، بنابراین در شرایط جدید، هر دو طرف با نیات متفاوتی به صلح خشنود بودند. صلح در سال ۴۱ انجام گرفت و این سال را جماعت نام گذاشتند[۷۵].

بندهای صلح نامه متغیر است و کتاب‌های تاریخی هریک بر بندهایی از آن تأکید کرده‌اند: در برخی از گزارش‌ها به هیچ رو از بندهای مالی یادی نشده، بلکه این گونه بندها را افزوده واسطه‌ها[۷۶] یا نخستین پیشنهادات معاویه دانسته‌اند که امام حسن (ع) نپذیرفت[۷۷]؛ ولی در بعضی گزارش‌ها شرایط مالی برجسته شده و میزان آنها را نیز بسیار کلان پنداشته‌اند[۷۸]. مجموعه بندها چنین‌اند:

  1. واگذاری حکومت (تسلیم الامر) به معاویه، براین اساس که وی به کتاب خدا و سنت و سیره خلفای صالح عمل کند؛
  2. خلافت پس از معاویه از آنِ امام حسن (ع) باشد؛
  3. مردم در امان هستند و معاویه نباید کسی را به جهت اقدامات گذشته تعقیب کند؛
  4. حضرت علی (ع) سبّ نشود و ضد امام حسن (ع) توطئه نگردد؛
  5. خراج فسا و دارابجرد (برای پرداخت به صدمه دیدگان جنگ‌های دوران امام علی) در اختیار امام حسن (ع) قرار گیرد[۷۹].

امام تأکید کرد که صلح بر پایه امنیت و امان عمومی برقرار شود[۸۰]. سخنان حضرت که پس از صلح در حضور مردم و معاویه بیان کرد، می‌تواند بیانگر مهم‌ترین بندهای صلح‌نامه باشد. آن حضرت خطاب به مردم، انتظارات از حکومت را برقراری عدالت، پرداخت کامل حق مردم از غنائم و تقسیم فی‌ء میان آنان یاد کرد که همه موارد را معاویه تأیید کرد[۸۱]. پس از پذیرش صلح، دو طرف توافق کردند برای اعلام رسمی آن، با برگزاری جلسه مشترک عمومی در کوفه آن را اعلام کنند. در این جلسه امام حسن (ع) پس از معاویه سخن گفت و خطاب به یاران خود تأکید کرد یکپارچگی برای آنان سودمندتر است و از آنها خواست با رأی وی مخالفت نکنند، زیرا نظر امام برخواست آنان ترجیح دارد؛ همچنین تأکید ورزید کناره‌گیری از خلافت از آن رو نیست که خود را شایسته خلافت نمی‌دانسته است[۸۲]. معاویه بر بندهای صلح‌نامه پای‌بند نماند؛ برای نمونه با تحریک عوامل خود، نگذاشت خراج فسا و دارابجرد به امام برسد و پس از آن یاران امام علی (ع) را ـ مانند حجر بن عدی ـ تعقیب کرد[۸۳].

صلح یاد شده بازتاب‌هایی میان یاران راستین امام حسن (ع) نیز داشت: برخی امام حسین (ع) را مخالف صلح دانسته‌اند[۸۴]؛ اما درست نیست، زیرا امام حسین کاملاً به شرایطی که برادرشان در آن قرار گرفته بود، آگاه بود و رفتارهای پسین وی و پایداری‌اش بر صلح تا هنگام زنده بودن معاویه، گویای همین مطلب است. امام حسین (ع) هرچند از پذیرش صلح همانند برادرش ناخشنود بود، کاملاً با برادر هماهنگ بود و ضد وی اقدامی نمی‌کرد[۸۵]. برخی یاران نزدیک امام حسن (ع)، با سخنان تندی از صلح یاد کردند و عمل وی را نکوهیدند و گاه تعابیری ناشایست به کار بردند. برخی یاران برجسته، چون حجر بن عدی[۸۶]، عدی بن حاتم[۸۷]، مسیب بن نجبه[۸۸]، قیس بن سعد، سلیمان بن صُرد[۸۹] و سفیان بن ابی لیلی[۹۰] در میان آنها بودند. شماری بر اصل صلح و برخی به محتوا و کیفیت آن اعتراض داشتند. به اعتقاد سلیمان بن صرد، پیمان‌نامه آن چنان مستحکم نبود که معاویه را به اجرای آن وا دارد و حقوق امام حسن (ع) در آن رعایت نگردیده است[۹۱]. حضرت با خواندن آیه‌ای درباره دوران فتنه[۹۲] و با استناد به آیه‌ای که عاقبت خوش را برای مسائل به ظاهر ناپسند وعده می‌داد[۹۳]، به توجیه و اقناع یاران پرداخت و برای توجیه معترضان، پذیرش صلح را چونان اقدامات خضر (ع) (سوراخ کردن کشتی، قتل و...) ارزیابی می‌کرد که به ظاهر پذیرفتنی نبودند؛ اما حکمتی بالاتر در آنها نهفته بود[۹۴].

امام تأکید داشت برای جلوگیری از خونریزی به صلح تصمیم گرفته است[۹۵] و به حجر بن عدی گوشزد فرمود که توده مردم مانند وی نمی‌اندیشند و تمایلاتشان متفاوت از اوست [۹۶].

در مدت خلافت امام حسن (ع) اختلاف است: بیشتر اقوال بر ۷ ماه و اندی تأکید می‌کنند[۹۷]. او در رمضان سال ۴۰ هجری به خلافت نشست و در ربیع‌الآخر سال ۴۱، حکومت را به معاویه واگذاشت. وی را در شمار خلفای راشدین دانسته‌اند و حدیث مشهور اهل سنت که خلافت پس از پیامبر (ص) ۳۰ سال قلمداد شده که پس از آن پادشاهی می‌شود، این زمان تنها با احتساب خلافت ۶ ماهه امام حسن (ع) کامل می‌گردد[۹۸].[۹۹]

در کافی روایتی در اهمیت این صلح برای حفظ اهل بیت و شیعیان وجود دارد. امام باقر (ع) می‌فرماید: «وَ اللَّهِ لَلَّذِي صَنَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (ع) كَانَ خَيْراً لِهَذِهِ الْأُمَّةِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ»[۱۰۰]: "به خدا سوگند آنچه حسن بن علی انجام داد، برای این امت بهتر بود از آن چیزی که خورشید بر آن تابیده است". منظور از کاری که امام حسن (ع) انجام داده، صلح با معاویه است که خیر و صلاح امت در آن بوده؛ گرچه جمعی از یاران حضرت با آن مخالف بودند[۱۰۱]. این صلح باعث بقای دین حق و نسل هاشمیان و علویان و نسل شیعیان[۱۰۲] و تولد جمعی از موحدان از صلب آنان گردیده است[۱۰۳]. امام باقر (ع) در ادامه با اشاره به آیاتی از قرآن به سرزنش امت در آن زمان می‌پردازد که مطیع امام خود نبودند و وقتی امام حسن (ع) دستور داد دست از جنگ بردارند، با حضرت مخالفت کردند و ایشان را متهم نمودند؛ اما زمانی که امام حسین (ع) فرمان نبرد داد، کوتاهی کردند و از حمایت ایشان دست برداشتند[۱۰۴].[۱۰۵]

امام حسن در مدینه

پس از صلح، امام با مشایعت معاویه از کوفه به مدینه بازگشت[۱۰۶] و در آنجا بزرگ و سرپرست بنی‌هاشم بود و در امور با وی مشورت می‌شد. این موضوع در داستان خواستگاری یزید از دختر عبدالله بن جعفر آشکار است که امام با این ازدواج موافقت نکرد[۱۰۷]؛ همچنین در این روزها یاور دوستداران اهل بیت (ع) بود و با وساطت و شفاعت نزد حکمرانان، در رفع مشکل آنان می‌کوشید؛ نمونه‌اش، نامه به زیاد بن ابیه درباره سعید بن سرح بود که او را تعقیب کرده بود[۱۰۸].

امام حسن، رفتار مسالمت‌آمیزی با حکمرانان در پیش گرفت. او می‌کوشید رفتارهایش حساسیت حکومت را بر نینگیزد و چون شایعاتی درباره گرایش وی برای دستیابی به خلافت می‌پراکندند، اظهار کرد زمانی که مردان جنگی در اختیار داشت برای خشنودی خدا از حکومت چشم پوشیده است؛ چگونه در حجاز که تهی از مردان رزمی است، چنین ایده‌ای را می‌تواند پی‌گیرد![۱۰۹] معاویه نیز که اخبار و رفتار امام در مدینه را دنبال می‌کرد، چون می‌شنید وی سرگرم امور عبادی و مراوده با مردم است و با وی کاری ندارد، خرسندی اظهار می‌کرد[۱۱۰]. گاهی نیز که هواداران کوفی حضرت خدمت وی آمده و برای مقابله با معاویه آمادگی خود را اعلام می‌کردند، آن حضرت با وجود بی‌وفایی‌های معاویه، پای‌بند صلح بود و خواسته‌های آنان را نمی‌پذیرفت[۱۱۱]. سفر امام به شام را هر چند مؤرخان تأیید می‌کنند[۱۱۲]، تأکید بر فراوانی و پیوستگی این سفرها و آمیخته بودن آنها با جوایز معاویه، بیشتر برای تأیید حکومت معاویه ساخته شده‌اند[۱۱۳].

پانویس

  1. الارشاد، ج۲، ص۲۹، ۲۸۷؛ اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۵؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۹۰.
  2. الاموال، ص۲۵۱.
  3. انساب الاشراف، ج۲، ص۲۵۶.
  4. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.
  5. الطبقات، خامسه ۱، ص۳۰۰؛ تاریخ المدینه، ج۳، ص۷۹۹؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۱-۱۵۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۰، ص۳۰۷.
  6. مسند احمد، ج۱، ص۸.
  7. الطبقات، خامسه ۱، ص۲۸۴.
  8. تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۷۷.
  9. الامامة و السیاسه، ج۱، ص۴۲، ۴۴.
  10. مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۱.
  11. الفتوح، ج۴، ص۲۸۵.
  12. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
  13. فتوح البلدان، ص۳۲۶؛ البلدان، ص۵۷۰؛ تاریخ اصبهان، ج۱، ص۶۹.
  14. تاریخ رویان، ص۴۵.
  15. الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۱۵-۱۱۷.
  16. العقد الفرید، ج۵، ص۵۸-۵۹؛ المنتظم، ج۵، ص۵۱.
  17. تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۱۳۱؛ الامامة والسیاسه، ج۱، ص۶۲.
  18. مروج الذهب، ج۱، ص۳۴۵؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۶۰.
  19. نک: شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۲۶.
  20. تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۱۳، ۱۲۱۵.
  21. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.
  22. الطبقات، خامسه ۱، ص۲۷۴-۲۷۵؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۶-۴۵۷.
  23. الجمل، ص۳۲۷.
  24. نک: الحیاة السیاسیة للامام الحسن، ص۱۵۴-۱۶۷.
  25. الفتنة الکبری، ج۲، ص۳۰.
  26. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۹.
  27. الجمل، ص۲۴۳.
  28. نک: الجمل، ص۲۴۴ به بعد.
  29. الجمل، ص۳۲۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۶۶.
  30. شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۱۱.
  31. الفتوح، ج۲، ص۴۹۲.
  32. وقعة صفین، ص۲۴۹.
  33. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۲۴.
  34. وقعة صفین، ص۲۹۷.
  35. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۹.
  36. وقعة صفین، ص۵۳۰.
  37. وقعة صفین، ص۵۰۷.
  38. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۵۸.
  39. مروج الذهب، ج۲، ص۴۳۱.
  40. الکافی، ج۱، ص۵۲۶؛ ج۷، ص۲۰۲.
  41. نهج البلاغه، نامه ۴۷.
  42. نهج‌البلاغه، نامه ۳۱؛ حکمت ۳۸.
  43. تاریخ خلیفه، ص۱۵۰.
  44. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷؛ المنتظم، ج۵، ص۱۷۵؛ دلائل النبوه، ج۷، ص۲۲۳.
  45. الفتوح، ج۴، ص۲۸۵؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۳۳.
  46. الکافی، ج۱، ص۲۹۷.
  47. تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۲۶؛ الارشاد، ج۲، ص۷.
  48. معرفة الثقات، ج۲، ص۱۵۵؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۶۵، ۵۷۸-۵۷۹.
  49. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۸۷- ۲۸۸؛ فرهنگ شیعه، ص ۹۹.
  50. اعلام الوری، ج۱، ص۴۰۲.
  51. تذکرة الخواص، ص۱۷۹؛ الکامل، ج۳، ص۴۰۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۴۸.
  52. الکامل، ج۳، ص۴۰۲.
  53. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۴.
  54. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۸.
  55. تاریخ خلیفه، ص۱۵۳.
  56. مقاتل الطالبیین، ص۳۴.
  57. الارشاد، ج۲، ص۹.
  58. مقاتل الطالبیین، ص۶۳؛ الارشاد، ج۲، ص۹.
  59. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۸.
  60. الفتوح، ج۴، ص۲۸۴-۲۸۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۳۶-۳۷.
  61. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۳۵-۳۶.
  62. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۰-۲۸۱.
  63. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ نک: صلح الحسن، ص۱۲۲-۱۲۴.
  64. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴-۲۱۵؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۰-۴۱؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴.
  65. علل الشرایع، ج۱، ص۲۲۱.
  66. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۹.
  67. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴.
  68. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۵.
  69. اسد الغابه، ج۲، ص۱۴.
  70. الارشاد، ج۲، ص۱۱-۱۲.
  71. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۰۰؛ دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۸۷- ۲۸۸.
  72. ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۱، ص۳۸۷.
  73. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶-۲۱۷.
  74. الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
  75. تاریخ خلیفه، ص۱۵۲؛ الاستیعاب، ج۱، ص۴۳۸-۴۳۹؛ البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.
  76. الفتوح، ج۴، ص۲۹۱.
  77. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۶.
  78. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۲.
  79. الانتصار، ج۸، ص۱۰۶، ۱۴۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۶۴؛ الفصول‌المهمه، ج۲، ص۷۲۸-۷۲۹.
  80. الفتوح، ج۴، ص۲۹۰.
  81. الطبقات، خامسه ۱، ص۳۲۵-۳۲۶.
  82. الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹.
  83. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۰.
  84. الطبقات، خامسه ۱، ص۳۳۱.
  85. الفتوح، ج۴، ص۲۹۶.
  86. الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
  87. الاخبار الطوال، ص۲۲۰.
  88. الفتوح، ج۴، ص۲۹۴-۲۹۵.
  89. الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵.
  90. المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۱۷.
  91. نک: الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۶.
  92. تاریخ طبری، ج۵، ص۱۶۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۳۷.
  93. انساب الاشراف، ج۳، ص۳۶۴.
  94. الطرائف، ص۱۹۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱-۳.
  95. بحارالانوار، ج۴۴، ص۵۶.
  96. شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۵.
  97. تاریخ خلیفه، ص۱۵۳؛ العقد الفرید، ج۵، ص۱۱۰.
  98. البدایة والنهایه، ج۸، ص۱۶-۱۷.
  99. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص۱۳۴-۱۳۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱، ص ۲۸۷- ۲۸۸.
  100. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰.
  101. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲۶، ص۴۵۵: «"و الله الذي صنعه الحسن بن علي" أي من الصلح مع معاوية و كان خيرا و صلاحاً للأمة و إن لم يرض به أكثر أصحابه».
  102. محمدصالح مازندرانی، شرح الکافی، ج۱۲، ص۴۴۰: «اذ به كانت نجاتهم من القتل و الاستيصال و بقاء دين الحق و نسل الهاشميين و العلويين و الشيعة فى الاعقاب‏».
  103. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۳، ص۹۰۵.
  104. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۰: «﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ إِنَّمَا هِيَ طَاعَةُ الْإِمَامِ وَ طَلَبُوا الْقِتَالَ ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ مَعَ الْحُسَيْنِ (ع) ﴿قَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ... ﴿نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَرَادُوا تَأْخِيرَ ذَلِكَ إِلَى الْقَائِمِ (ع)».
  105. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۴۸.
  106. انساب الاشراف، ج۳، ص۲۸۹.
  107. مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۱۹.
  108. مناقب، ج۴، ص۲۶-۲۷.
  109. تهذیب الکمال، ج۶، ص۲۵۰؛ نک: ذخائر العقبی، ص۱۳۹.
  110. تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۲۴۱.
  111. نک: الاخبار الطوال، ص۲۲۱؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۹۱.
  112. عیون الاخبار، ج۲، ص۱۸۸؛ العقد الفرید، ج۱، ص۳۲۰.
  113. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «حسن بن علی»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۱.