ویژگی امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

امامان معصوم (ع) برای برعهده گرفتن منصب امامت باید دارای صفات ویژه‌ای باشند. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، باطنی و معنوی. برخی از این شرایط عبارت است از: قریشی بودن امام؛ عصمت؛ عدالت و پارسایی؛ علم؛ منصوص بودن؛ افضلیت؛ سخاوت؛ شجاعت و... .

مقدمه

بنابر باورهای شیعیان، امامان دوازده‌گانه (ع) دارای صفات ویژه‌ای هستند که آنان را از دیگر مردم متمایز می‌سازد؛ زیرا هر کس منصب الهی امامت را برعهده بگیرد، باید دارای آن صفات باشد. برخی از این صفات، ظاهری و جسمانی‌اند و برخی دیگر، باطنی و معنوی.

از صفات جسمانی امام، سلامت از بیماری‌ها و عیب‌هایی است که باعث انزجار مردم می‌شوند؛ مثلًا هیچ گاه امام (ع) به بیماری‌هایی مانند جذام و پیسی دچار نمی‌شود. از صفات باطنی امام (ع)، پاکی از نقایص نفسانی و خوی‌های ناپسند ـ مانند نادانی، دیوانگی و حسادت ـ است[۱]. امامت، مقامی آسمانی است نه منصبی دنیوی و معمولی. کسانی که به این منصب می‌رسند، منصوبِ خداوند متعال‌اند و از این رو، باید به اصول و فضایل نفسانی؛ یعنی حکمت، شجاعت و عفت ـ که جمع آنها "عدالت" است ـ آراسته باشند[۲].

معناشناسی امام

امام در لغت به کسی گفته می‌شود که در رفتار و گفتار به او اقتدا می‌شود[۳]، کسی که در امور پیشقدم می‌شود[۴]، همچنین به الگو و نمونه هم امام گفته می‌شود[۵].

تعریف امامت به «رهبری امت اسلامی در امور دینی و دنیوی به‌ عنوان جانشین پیامبر (ص)» مورد قبول همه فرقه‌های اسلامی است[۶]، البته تعریف کامل‌تر امامت در مکتب اهل‌بیت (ع) طبق کتاب و سنت، این است که گفته شود: امامت، ولایت‌الامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد. شیخ صدوق در تعریف امام به سه رکن اساسی امامت اشاره کرده است؛ یکی: "قدوه" بودن[۷]؛ دومی: "منصوب" بودن از طرف خدا و رکن سوم: "واجب الاطاعه" بودن امام است[۸].

دیدگاه‌ها درباره شرایط امام

در میان متکلمان شیعه، جامع‌ترین فهرست صفات و شرایط امام توسط خواجه نصیرالدین طوسی در رساله امامت تنظیم و ارائه شده است. وی صفات هشت گانه‌ای را به عنوان صفات لازم امام یادآور شده است که عبارت‌اند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت در صفات کمال، پیراسته بودن از عیوب نفرت آور جسمی، روحی و نَسَبی، مقرب‌ترین افراد بودن در پیشگاه خداوند و در استحقاق پاداش‌های اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت[۹]

صفات امام یا شرایط امامت یکی از مهم‌ترین مباحث امامت است. متکلمان اسلامی فهرست‌های متفاوتی از صفات امامت ارائه کرده‌اند. یکی از فهرست‌های نسبتاً جامع که بیانگر دیدگاه اهل سنت در این باره است توسط سعدالدین تفتازانی ارائه گردیده است، وی مکلف بودن (بلوغعدالت، حریّت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، صاحب رأی و کفایت بودن و قریشی بودن را به عنوان صفات امام یادآور شده است. آن گاه افزوده است: چهار شرط نخست مورد اتفاق است ولی صفات: اجتهاد، شجاعت و با کفایت بودن را اکثر متکلمان لازم دانسته‌اند، اما برخی از آنان آنها را لازم ندانسته و گفته‌اند چون این صفات کمیاب است، شرط داشتن آنها موجب تکلیف مالایطاق یا لغویت خواهد بود. وصف قریشی بودن نیز مورد قبول اکثریت مذاهب اسلامی است، فقط خوارج و گروهی از معتزله با آن مخالفت کرده‌اند[۱۰].[۱۱]

ویژگی‌های امام

ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف می‌‌شود. در اینکه امام باید مسلمان، عاقل، آزاد و مرد بوده و از بلوغ و رشد فکری برخوردار باشد تردید و اختلافی وجود ندارد و به طرح بحث کلامی درباره آنها نیازی نیست. ولی صفاتی که یا به دلیل اختلافی بودن یا به جهت اهمیت ویژه‌ای که دارند، بیشتر مورد اهتمام و توجه متکلمان قرار گرفته‌اند، عبارت‌ند از:

قریشی بودن امام

مقصود از قریشی بودن امام این است که نسب او به جد پیامبر خاتم (ص)، نضر بن کنانه بازگردد. در این مسأله اقوال مختلفی وجود دارد:

الف) امامیه: از نظر امامیه امامت به قریش اختصاص دارد، ولی شامل همه طوایف و قبایل قریش نمی‌شود، بلکه ویژه بنی هاشم است. دلیل آنان حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» نیست، بلکه حدیث ثقلین[۱۲] و مانند آن است که امامت را مخصوص امیرمؤمنان (ع) و خاندان او از ذریه حضرت زهرا (س) می‌داند. لذا امامیه به جای صفت قریشی بودن، صفت هاشمی بودن را ذکر کرده‌اند[۱۳]. امیرمؤمنان (ع) در این باره فرموده است: "امامان از قریش هستند و ریشه در بنی هاشم دارند و غیر بنی هاشم صلاحیت امامت را ندارند"[۱۴].

اهل سنت و از میان آنها اکثریت معتزله، اشعریه و ماتریدیه: قریشی بودن را از شرایط امام دانسته‌اند. آنان در این باره به حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ» استدلال کرده‌اند[۱۵].

خوارج و برخی دیگر از معتزله: لزوم قریشی یا هاشمی بودن امام را رد کرده‌اند. آنان بر نظریه خود دو دلیل آورده‌اند: یکی حدیثی از پیامبر (ص) که فرموده است: از فرمانروای خویش اطاعت کنید، هر چند برده‌ای حبشی باشد که اعضایش قطع شده است[۱۶]. دلیل دیگر اینکه از نظر عقل آنچه در امامت لازم است علم و بصیرت و دیگر کمالات عقلی و روحی است، ولی نسب و نژاد در آن نقشی ندارد[۱۷].

در نقد دلیل اول گفته شده است: حدیث مزبور مربوط به امامت اصلی نیست، بلکه مربوط به حکام و فرماندهانی است که توسط امام اصلی برگزیده می‌شوند و در نقد دلیل دوم نیز گفته شده است: نَسَب در امامت بی‌تأثیر نیست؛ زیرا مردم از کسانی که از نَسب عالی و شریف برخوردارند، اطاعت و انقیاد بهتری دارند و در نتیجه دستورهای آنان کامل‌تر رعایت خواهد شد[۱۸].[۱۹]

عصمت

عصمت در لغت هم به معنای منع و دفع آمده است[۲۰] و هم به معنای امساک و اکتساب[۲۱] و در تعریف اصطلاحی آن متکلمان امامیه تعبیر به توفیق و لطف کرده‌اند مانند: "عصمت لطفی از جانب خداوند است که شامل حال مکلف می‌شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می‌دارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است"[۲۲].

صفت عصمت که شیعه امامیه قائل به آن است، مهم‌ترین شرط رهبران الهی ـ یعنی پیامبران، اوصیا و امامان ـ است؛ زیرا وظیفه اصلی آنان راهنمایی مردم به رستگاری دنیوی و اخروی است. در قرآن کریم نیز تصریح شده است که امامت، عهدی است الهی و به ستمگران نمی‌رسد[۲۳]. هر کس معصوم نباشد، دست کم، ستمی به خود کرده است و از این رو، شایسته مقام امامت نمی‌شود. روایات بسیاری نیز به عصمت امامان (ع) تصریح کرده‌اند[۲۴].

دلایل عصمت

متکلمان جهت اثبات عصمت امام به دلالیل عقلی و نقلی استناد کرده‌اند:

  1. تسلسل بودن عدم عصمت امام: از جمله دلایل امامیه بر اثبات عصمت آن است که اگر امام معصوم نباشد، مستلزم تسلسل است؛ زیرا او خود ممکن است به گناه آلوده شود و در این صورت نیازمند کسی است که راه صواب را به او بنمایاند و او را هدایت کند. حال، اگر در آن هادی نیز امکان گناه وجود داشته باشد، تسلسل لازم می‌آید.
  2. برهان تنافی گناه با شئون امامت: اگر امام معصوم نباشد، از آلوده شدن به گناه ایمن نیست و چه‌بسا به ستم به دیگران؛ نظیر کتمان حق به سود همسایه، دوست و نزدیکانش کشانده شود، و ظالم شأنیت امامت ندارد[۲۵].
  3. برهان وجوب اطاعت: متکلمان شیعه با تمسک به آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۶] که بر اطاعت از امام دلالت دارد، بر عصمت استدلال کرده‌اند[۲۷]. نظیر همان استدلال را می‌توان بر مبنای هشام بن حکم در مورد اطاعت از امام تقریر کرد؛ هرچند خود آن تقریر در کلمات او نیامده است. هشام بن حکم بر این باور است که اطاعت از امام (ع) واجب است. اگر این اطاعت به شرطی مشروط نباشد ـ چنان‌که از بیان وی استفاده می‌شود ـ مستلزم عصمت امام (ع) است؛ زیرا اگر خداوند به اطاعت مطلق از اشخاصی دستور دهد که امکان خطا و گناه در آنان وجود دارد، از دو حال خارج نیست: یا مقابله با او و انکار وی جایز نیست که در این صورت عمومیت دلایل امر به معروف و نهی از منکر خدشه‌دار می‌شود، یا بر مسلمانان واجب است او را انکار و نهی از منکر کنند. در این صورت با امر به اطاعت از وی در آیه شریفه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، ناسازگار و مستلزم نقض غرض است[۲۸].

دامنه و گستره عصمت

بیشتر متکلمان امامیه، دامنه عصمت را شامل عصمت از گناه، سهو، نسیان و خطا و حتی امور عادی زندگی نیز می‌دانند و به عصمت مطلق معتقدند. اما آنچه از هشام بن حکم گزارش شده، صرفاً ناظر به عصمت از گناه است و او حتی به صغیره و کبیره بودن نیز تصریح کرده است[۲۹].[۳۰]

عدالت و پارسایی

عدالت صفتی در نفس است که موجب می‌‌شود انسان از گناهان کبیره و صغیره و همچنین مباحاتی که منافات با مروت دارد اجتناب کند و به عبارت دیگر عدالت مجموعه ای از صفات اخلاقی است که عبارت از تقوا، ورع، صدق، امانت، عدل، رعایت ادب اجتماعی و مراعات هر چیزی است که شریعت التزام به آن را واجب کرده است[۳۱] و وقتی گفته می‌شود امام نباید ظالم باشد یعنی عدالتش ضروری است.

اهل سنت پایین‌ترین مرتبه ای که برای عدالت امام مطرح کرده‌اند این است که شهادتش قبول بشود[۳۲].

اما شیعه اسماعیلیه و زیدیه، معتزله و مشهور اشاعره: این دو فرقه عدالت و پارسایی را از صفات لازم امام دانسته‌اند.[۳۳]

حشویه و ظاهرگرایان اهل حدیث، عدالت را در امامت شرط ندانسته‌اند. به اعتقاد آنان اگر فردی از طریق قهر و غلبه، زمام امر حکومت را در دست گیرد هر چند جائر و ستمکار باشد امامتش اثبات خواهد گردید[۳۴]. آنچه این سخن را تأیید می‌کند سخن احمد بن حنبل است که گفته است اطاعت از امام اگر چه تبهکار باشد، واجب است[۳۵].

از نظر اکثر اهل حدیث، امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود خلع نمی‌شود و قیام علیه او روا نیست، فقط باید او را موعظه کرد و از اطاعت وی در معاصی خداوند سرباز زد[۳۶].[۳۷].

با اینکه ماتریدیه در کلام، روشی عقلی دارند، ابوحفص ماتریدی در این مسئله با اهل حدیث و ظاهرگرایان همراه شده و گفته است: امام با ارتکاب ظلم و فسق از مقام خود عزل نمی‌شود[۳۸].

ابوجعفر طحاوی نیز همین دیدگاه را برگزیده است[۳۹]. طرفداران این عقیده به دو وجه استناد کرده‌اند: یکی عمل صحابه و تابعین که در زمان حکومت‌های اموی زندگی می‌کردند و در برابر ستمگری و تبهکاری آنان روش مدارا و سکوت را برگزیده بودند و حتی برخی از آنان، مانند عبدالله بن عمر از قیام علیه بنی امیه منع می‌کردند[۴۰] و دیگری احادیثی که بر اطاعت از فرمانروا دستور داده و از سرپیچی از فرمان او نهی کرده است[۴۱].

نقد: دو استدلال مزبور ناتمام است؛ زیرا در برابر احادیث یاد شده، احادیث دیگری روایت شده که از هرگونه همکاری با فرمانروای ستمگر نهی کرده است. ابن اثیر جزری به نقل از ترمذی و نسایی از پیامبر گرامی (ص) روایت کرده که فرمود: پس از من امیرانی رهبری شما را برعهده می‌گیرند، هر کس دروغگویی آنها را تصدیق کرده و ستمکاری آنان را تأیید کند، از من نخواهد بود[۴۲]. از سوی دیگر، همه صحابه و تابعین در برابر ستمکاری و تبهکاری بنی امیهسکوت نکردند. روشن‌ترین گواه این مطلب قیام امام حسین (ع) علیه یزید ستمکار و تبهکار است. عده‌ای از صحابه یا تابعین نیز که علیه یزید قیام نکردند بدان جهت نبود که مخالفت با حاکم ستمکار را روا نمی‌دانستند، بلکه یا به خاطر ترس بر جان و مال خود بود، و یا به این دلیل بود که گمان می‌کردند قیام علیه او نتیجه‌ای نخواهد داشت[۴۳].[۴۴]

علم

پیشوای جامعه اسلامی باید از دو گونه معرفت برخوردار باشد: یکی شناخت معارف و احکام اسلامی و دیگری معرفت به مصالح و مفاسد امور و شئون مربوط به مدیریت جامعه که از آن به عنوان کفایت در رهبری یاد می‌شود.

متکلمان اسلامی در لزوم معرفت در امامت اختلافی ندارند، ولی در گستره و چگونگی آن، دیدگاه‌های متفاوتی اظهار کرده‌اند. امامیه علم در امامت را در عالی‌ترین سطح لازم دانسته است[۴۵].

معتزله علم به احکام شریعت را از صفات لازم امام دانسته‌اند. البته، آنان علم بالفعل به همه احکام را شرط ندانسته و گفته‌اند تحصیل علم از طریق اجتهاد نیز کافی است و اگر از این طریق نیز نتواند احکام شریعت را به دست آورد می‌تواند به مجتهدان رجوع کند و مطابق رأی آنان حکم نماید[۴۶].

متکلمان اشعری علم به احکام شریعت و داشتن بصیرت و کفایت لازم در مدیریت را از شرایط امام دانسته‌اند. مقصود آنان از علم به شریعت، علم حاصل از طریق اجتهاد است[۴۷]. از سخن مؤلف و شارح المواقف به دست می‌آید که شرط علم اجتهادی برای امام، رأی اکثریت اشاعره است، ولی برخی از آنان آن را شرط ندانسته‌اند[۴۸]. چنان که از گفتار "مولوی محمد عبدالعزیز فرهاری" به دست می‌آید متکلمان ماتریدیه نیز در این باره همین دیدگاه را داشته‌اند. اکثر آنان معتقدند امام باید در اصول و فروع دین مجتهد باشد، ولی برخی از آنان اجتهاد را شرط ندانسته‌اند، با این همه قول دوم را ترجیح داده است[۴۹].

عالمان زیدیه نیز علم به شریعت را یکی از شرایط لازم برای امام دانسته‌اند، برخی از آنان، علاوه بر شرط عالم بودن به احکام شریعت، اعلم بودن امام را نیز شرط کرده‌اند[۵۰].

با توجه به اینکه اسماعیلیه عصمت را از شرایط امام دانسته‌اند و از طرفی مهم‌ترین فلسفه امامت را تعلیم معارف الهی توسط امام به دیگر مکلفان شناخته‌اند، دیدگاه آنان درباره لزوم شرط علم برای امام روشن خواهد بود.

روشن‌ترین و کامل‌ترین دیدگاه در این باره دیدگاه شیعه امامیه است که امام باید به همه معارف و احکام اسلامی علم بالفعل و خطا ناپذیر داشته باشد؛ زیرا بدون داشتن چنین علمی، غرض از امامت که حفظ و تبیین احکام شریعت است به صورت کامل به دست نخواهد آمد[۵۱].

منصوص بودن

نص در کاربرد اصطلاحی‌اش در بحث امامت، به معنای یکی از راه‌های شناخت امام و جانشین پیامبر است[۵۲].

کسانی که نصب و تعیین امام را واجب دانسته‌اند، در چگونگی و راه تعیین و نصب با هم اختلاف دارند. امامیه تنها راه تعیین و نصب را نص و تصریح از سوی خداوند یا پیامبر یا امامی می‌داند که امامتش با نص اثبات شده است[۵۳].

پرسشی که در اینجا مطرح است آنکه چرا امامیه نص را از جمله شرایط و ویژگی‌های امام دانسته‌اند؟ متکلمان امامیه در اثبات ضرورت نص، به دلایل مختلفی تمسک کرده‌اند. بیشتر آنان بر مبنای ضرورت عصمت، چنین استدلال می‌کنند که چون عصمت امری درونی و پنهان است، شناخت آن تنها از سوی خداوند ممکن است؛ از این رو منحصراً او باید معصوم را معرفی کند[۵۴].

افضلیت

معنای این صفت آن است که امام معصوم (ع) باید در صفات کمال ـ مانند دانایی و پارسایی و دادگری ـ از دیگر انسان‌ها برتر باشد. منصب امامت، به دست خدا است و او کسی را به این مقام نمی‌گمارد مگر از دیگران برتر باشد. دانشمندان شیعه، دلایل محکم نقلی و عقلی متعددی بر لزوم افضلیت امام اقامه کرده‌اند[۵۵].[۵۶]

ابن قبه رازی یکی از متکلمان امامیه است بر این باور است که امام باید افضل از همه امت باشد[۵۷]. او فضل امام را یک ویژگی ذاتی و نه تفضلی بیان می‌کند[۵۸] و از این روست که امامت را امری استحقاقی می‌دانسته است[۵۹]. وی از آنجا که این ویژگی را از ملاک‌های تعیین امام و از شروط صحت آن قرار داده، ظهور فضل از طرف امام را واجب می‌داند[۶۰].[۶۱]

سخاوت

سخاوت از جمله فضلیت‌های اخلاقی است که هشام بن حکم آن را از شرایط امامت و متکلمانی همچون خواجه نصیر طوسی[۶۲] و علامه حلی[۶۳] آن را از وجوه افضلیت امام علی (ع) دانسته‌اند. سخاوت که حد وسط بخل و اسراف است، آن است که مال در مصارف واجب یا مستحسن، صرف شود. مصرف واجب یا مستحسن، اعم از این است که واجب یا مستحسن شرعی باشد یا در طریقه مروّت و عرف و عادت، لازم یا مستحسن شمرده شود. از این‌رو، سخی کسی است که از هر مصرفی که ترک آن شرعأ ناپسند یا نزد عقلا به حسب عرف قبیح است دریغ نورزد و مال را در آن مصرف کند. اگر در یکی از آنها مضایقه کند، بخیل، و اگر واجب شرعی را ترک کند، گویا بخیل‌تر باشد.[۶۴]

با توجه به تعریف فوق، وقتی گفته می‌شود امام، سخی‌ترین مردمان است؛ یعنی اموالی را که در اختیار دارد در مصارف واجب یا مستحسن مصرف می‌کند[۶۵].

شجاعت

شجاعت از دیگر فضیلت‌های اخلاقی است که هشام بن حکم آن را از شرایط امام دانسته، بلکه معتقد است امام باید شجاع‌ترین افراد باشد. او بر این مدعا چنین استدلال کرده است: امام قیّم مسلمانان است که آنان در جنگ به وی متوسّل می‌شوند. پس اگر فرار کند، به غضب الهی گرفتار می‌شود و ممکن نیست حجت خداوند بر خلقش به غضب او گرفتار آید. شاهد این مطلب که فرار کننده به غضب الهی گرفتار می‌آید، کلام خداوند است که می‌فرماید: ﴿وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[۶۶].[۶۷].[۶۸]

بیان علامه مجلسی در مورد صفات امام

در کتب کلامی، بنا بر مؤدّای برهان لطف، صفاتی برای امام بیان شده است. در یک نگاه کلّی، مقام امامت واجد همه مکارم و فضائل توحیدی به نحو اتمّ و اعلی است. علامه مجلسی به نقل از خواجه نصیرالدین طوسی، شروطی را برای مقام امامت ذکر می‌نماید که به دلیل جامعیّت و استحکام، عبارات ایشان را عیناً نقل می‌کنیم:

علامه مجلسی مرقوم داشته است: "سلطان المحققین، نصیر المله و الدین رحمه الله، در بعضی از رسائلش گفته است که در امام هشت شرط معتبر است:

  1. معصوم بودن او است از گناهان صغیره و کبیره به معنی که مذکور شد.
  2. آنکه عالم باشد به هر چه در امامت محتاج به آن است از علوم دینی و دنیوی؛ مثل احکام شرعیه و سیاسات مدنیّه و آداب حسنه و دفع دشمنان دین و رفع شبهات ایشان؛ زیرا که غرض از امامت بدون اینها حاصل نمی‌شود.
  3. شجاعت برای دفع دشمنان و فتنه‌ها و برانداختن اهل باطل و غالب گردانیدن حق؛ زیرا که اگر او که سرکرده است بگریزد، ضرر عظیم به دین می‌خورد، به خلاف گریختن بعضی از رعایا.
  4. در جمیع صفات کمالی، مانند شجاعت و سخاوت و مروّت؛ و کرم و علم و هر چه از صفات کمال باشد، از همه رعیت خود کامل‌تر باشد و الا تفضیل مفضول لازم آید و آن قبیح است عقلاً.
  5. پاک باشد از عیوبی که باعث نفرت مردم گردد؛ خواه در خلقت، مانند کوری و خوره و پیسی و خواه در خُلق، مانند بخل و حرص و کج‌خلقی و خواه در اصل، مانند دنائت نسب و ولدالزنا بودن و تهمت در نسب او یا پدران او و خواه در فرع، مثل صنعت‌های پست و افعال رکیکی که اینها منافات با لطف دارند.
  6. قرب و منزلت او نزد حق تعالی از همه کس عاجز باشند.
  7. معجزه‌ها از او ظاهر شود که دیگران از او عاجز باشند؛ تا آنکه در وقت ضرورت دلیل حقیقت او باشد.
  8. امامت او عام باشد و امامت منحصر در او باشد؛ و الا موجب میان فساد میان رعیّت گردد و اثبات این مدّعا به اجماع و احادیث متواتره اولی است"[۶۹].

نتیجه آنکه: عقلاً باید بعد از رسول خدا (ص) کسی در میان اصحاب، جانشین آن حضرت و عهده‌دار منصب ولایت باشد که افضل آنان درصفات کمالی و اشبه آنها به پیامبر (ص) می‌باشد[۷۰].

منابع

پانویس

  1. فاضل مقداد، ارشاد الطالبیین‌، ص۳۷۵- ۳۲۵.
  2. فرهنگ شیعه، ص۳۲۳.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین ج ۸ ص۴۲۸؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۸۷.
  4. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج‏۱، ص۲۸.
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج‏۱۲، ص۲۵.
  6. ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج‏۸، ص۳۴۵، تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد؛ ج‏۵؛ ص۲۳۲، سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۵، حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی أصول الدین، ص۳۰۶، ابن میثم بحرانی، النجاة فی القیامة فی تحقیق أمر الإمامة، ص۴۱.
  7. قدوه به معنای پیشوا و مقتدا است؛ فرهنگ معین.
  8. «سُمِّیَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ، مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ الله - تَعَالَی ذِکْرُهُ - مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَی الْعِبَادِ»، شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۶۴-۶۵؛ ایشان قیود مذکور در متن خود را از روایات استفاده کرده است.
  9. طوسی، خواجه نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۲۹- ۴۳۰.
  10. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  11. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۱.
  12. «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (ص)، ج۱، ص۴۱۳.
  13. سید مرتضی، الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۸۳- ۱۹۶.
  14. نهج البلاغه، خطبه۱۴۴.
  15. جوینی، عبدالملک، الإرشاد، ص۱۷۰؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۲؛ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۱؛ ابوحنیفه، شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۰.
  16. أَطیعوا و لو أُمِّر علیکم عبدٌ حبشِیٌّ مُجَدَّعٌ؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۹۴۴، ح۳۱۱.
  17. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  18. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  19. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۲.
  20. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۳، صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۳۴۸.
  21. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۳۳۱، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص۵۶۹.
  22. شیخ مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیة؛ ص۳۷ و اوائل المقالات ص۱۳۵.
  23. ﴿وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  24. فرهنگ شیعه، ص۳۲۳-۳۲۴.
  25. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  26. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  27. علامه حلی، کشف المراد، مقصد پنجم، مسئله دوم، ص۴۹۳؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۳۳۲.
  28. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۱۹-۲۲۲.
  29. شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۲۰۳؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۴۳. در کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۲، ص۳۶۷ تأکید شده که از همه گناهان معصوم است.
  30. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۲-۲۲۳.
  31. الدمیجی، الامامة العظمی عند اهل السنة و الجماعة، ص۲۵۱.
  32. بغدادی، عبد القاهر ابن طاهر، أصول الإیمان، ص۲۲۰.
  33. شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱؛ الزیدیه، ص۳۳۸- ۳۳۹، المغنی، ج۱، ص۲۰۱- ۲۰۲، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ الإقتصاد فی الاإعتقاد، ص۲۵۶.
  34. المغنی، ج۱، ص۱۹۹.
  35. اصول السنة، ص۸۰.
  36. تمهید الأوائل، ص۴۷۸.
  37. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۲.
  38. شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.
  39. شرح العقیدة الطحاویه، ص۳۷۹.
  40. شرح العقائد النسفیه، ص۱۱۴.
  41. شرح الفقه الأکبر، ص۱۸۱.
  42. جامع الاصول، ج۴، ص۷۵.
  43. مقدمه ابن خلدون، ص۲۱۶- ۲۱۷.
  44. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۳.
  45. طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛ بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۷۹؛ حمصی رازی، سدیدالدین، المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۰- ۲۹۵؛ سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۶۳- ۱۶۵.
  46. ابن قدامه مقدسی، المغنی، ج۱، ص۱۹۸ و ۲۰۹.
  47. باقلانی، قاضی ابوبکر، تمهید الأوائل، ص۴۷۱؛ الارشاد جوینی، ص۱۶۹- ۱۷۰؛ اصول الدین بغدادی، ص۱۴۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
  48. ایجی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۹.
  49. النبراس، ص۵۳۶.
  50. الزیدیه، ص۳۳۸؛ طوسی، خواجه نصیرالدین، قواعد العقائد، ص۱۲۶.
  51. ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۴.
  52. حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۳۸.
  53. علامه حلی در کشف المراد، اقوال چهارگانه در این مسئله و از جمله قول امامیه و اهل سنت را طبق تقریر فوق بیان کرده است، اما او خود در کتاب نهج الحق وکشف الصدق در بیان دیدگاه امامیه علاوه بر نص، ظهور معجزه (کرامت) به دست امام را نیز راه تعیین امام می‌داند (نک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸).
  54. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۱۳-۲۱۷.
  55. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی‌، ج۱، ص۲۰۲؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۴۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۶۵ و ج۹۳، ص۶۴۰؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول‌، ص۴۴۱؛ غیبت نعمانی‌، ص۲۲۲.
  56. فرهنگ شیعه، ص۳۲۴.
  57. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۸-۹۹.
  58. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۵.
  59. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵.
  60. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۹.
  61. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۴۶-۱۴۸.
  62. تلخیص المحصل، رسالة الامامة، ص۴۳۱.
  63. نهج الحق وکشف الصدق، ص۲۴۵.
  64. ملا احمد نراقی، معراج السعادة، ص۲۹۴.
  65. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۵-۲۲۶.
  66. «و هر کس در آن روز از آنان واپس گریزد - مگر آنکه برای کارزاری (بهتر) کناره جوید یا جوینده جایی (بهتر) نزد گروهی (خودی) باشد- خشم خداوند را به گردن گرفته و جایگاه (نهایی) او دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره انفال، آیه ۱۶.
  67. شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص۲۰۴؛ کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج۲، ص۳۶۷.
  68. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۲۶-۲۲۷.
  69. حق الیقین (ط. اسلامیه): مقصد دوم در بیان شرایط امامت است بنابر قول متکلّمین.
  70. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.