حق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۰:۰۱ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معناشناسی

معنای لغوی

«حق»، در لغت به معنای استواری، استحکام، مطابقت و موافقت با واقع است[۱]؛ وجوب و ثبات[۲]، درستی[۳]، واضح و روشن[۴]، شایستگی و سزاواری[۵]، چیرگی[۶] و عدالت[۷]، اسم خداوند[۸]، صفت خداوند، قرآن، امر حتمی‌الوقوع، اسلام، مال، موجود ثابت، مرگ، خرد و تدبیر[۹]، سخن راست و مطابق با واقع و یقین بعد از شک[۱۰] از دیگر معانی حق هستند. "حق" در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب و در زمینۀ گفتار، عمل، عقیده، واقعه، ادّعا، پاداش و... استعمال می‌شود[۱۱]. در همۀ معانی و استعمال‌های "حق"، نوعی "ثبوت" به چشم می‌خورد که معنای جامع و مشترک میان همۀ آنهاست[۱۲]

معنای اصطلاحی

در تعریف اصطلاحی، به هر سخن، اعتقاد، دین و مذهبی که مطابق واقع باشد حق گفته می‌شود[۱۳].[۱۴]

در آیات قرآن، به موضوعاتی همچون: خدا، قیامت، مرگ، قرآن، وحی "حق" گفته شده و آفرینش براساس حق است. کسانی که در افکار و رفتار، بر اساس دین خدا و خرد و منطق و فطرت حرکت کنند، اهل حق و پیروان حقّ‌اند. به آن "حقیقت" هم گفته می‌شود، در مقابل افسانه و خرافات.

معنای دیگر حق، بهره و استحقاقی است که در مسائل مالی و حقوقی برای هر شخص مطرح است، مثل: حق خرید و فروش، حق استفاده کردن، حقّ رأی دادن و دفاع کردن، حقّ پدر و مادر بر فرزند و به عکس و حقوق متقابلی که افراد جامعه در برابر یکدیگر دارند. در یک نگاه اینگونه حقوق به "حقّ الله" و "حقّ الناس" تقسیم می‌شود[۱۵].

معنای حق در فلسفه

معنای حق در فقه

معنای حق در حقوق اسلامی

معنای حق در اخلاق

نگرش قرآنی و روایی

حق در قرآن

حق در حدیث

منشأ حق

اثبات حق

رسول حق و امام حق

تضاد حق و باطل

نقش ابلیس در این تضاد

حق هر چیزی ثابت و باقی و باطل هر چیز غیر ثابت و غیر باقی است. البته همه هستی حق است و باطل جز هیچ و پوچ نیست، اما برخی از امور همانند پیچک و انگل به حقیقت درخت زندگی می‌‌چسبند و چنان حق را نهان و خود را جلوه می‌‌دهند که بر مردم حق و باطل پوشیده می‌‌ماند و گمان می‌‌برند آن چه ظاهر است و می‌‌بینند حق است، در حالی که باطل حق را در بر گرفته و با استفاده از استواری آن خود را پایدار ساخته است. برخی از افراد از جمله شیطان به منظور برخی از اهداف پلید و زشت خود، اقدام به تلبیس کرده و حق و باطل را با هم می‌‌آمیزند تا انسان سرگردان و حیران شود. در آیات قرآنی خداوند به دانشمندان یهودی و علمای آنان هشدار می‌‌دهد تا از هر گونه تحریف و آمیختن حق و باطل خودداری کنند. خداوند در جایی می‌‌فرماید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمونَ»؛ حق را با باطل مخلوط نکنید، و حقیقت را با این که می‌‌دانید، پنهان نکنید.[۱۶]

در این آیه هم سخن از آمیختن و هم سخن از کتمان حق است. به این معنا که گاه حق و باطل را به هم می‌‌آمیزند و گاهی حق را نهان و کتمان می‌‌کنند. هر دو شیوه برای این انجام می‌‌گیرد تا حق تضییع شود و مورد عنایت و توجه قرار نگیرد. پیامبر(ص) نیز درباره تلبیس ابلیس می‌‌فرماید: «يا اَيُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّهُ وَ الشَّيْطانُ وَ الْحَقُّ وَ الْباطِلُ وَالْهُدي وَالضَّلالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ الْعاقِبَةُ وَ الْحَسَناتُ وَ السَّيِّئاتُ فَما كانَ مِنْ حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما كانَ مِنْ سَيِّئاتٍ فَلِلشَّيْطانِ لَعَنَهُ اللّهُ»؛ ای مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است وضلالت، رشد است و گمراهی، دنیاست و آخرت، خوبی هاست و بدی ها. هر چه خوبی است از آنِ خداست و هر چه بدی است از آنِ شیطان ملعون است. [۱۷]

حق و باطل در تضاد با هم هستند. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «اَلْحَقُّ سَيْفٌ قاطِعٌ عَلي اَهْلِ الْباطِلِ»؛ حق، شمشیر بُرَّنده‌ای است بر ضد اهل باطل. [۱۸] آمیختگی حق و باطل موجب می‌‌شود که در بسیاری از موارد شبهاتی آدمی را فریب دهد. این شبهات گاه از متشابهات پدید می‌‌آید؛ زیرا امور چنان متشابه به هم هستند که آدمی قدرت تشخیص حق و باطل را از دست می‌‌دهد. در این موارد باید خیلی احتیاط کند و جز با ارجاع متشابه به محکم[۱۹] و مراجعه به راسخون و دانایان استوار عقیده و بهره‌گیری از بینات و دلایل محکم کاری انجام ندهد. امام علی(ع): «اَما اِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِعَ – فَسُئِلَ عَنْ مَعْني قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَيْنَ اُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ – ثُمَّ قالَ: اَلْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَيْتُ»؛ هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معنای این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویی: شنیدم و حق آن است که بگویی: دیدم. [۲۰] پس انسان باید دنبال معیارهایی برای تشخیص حق و باطل باشد تا در متشابهات و آمیختگی حق و باطل بتواند راه درست را بیابد.

بسیاری از مردم در دام شبهات و متشابهاتی گرفتار می‌‌آیند که خود و یا دیگران ایجاد و طرح می‌‌کند. ظاهر فریبای باطل به گونه‌ای تزیین و آراسته می‌‌شود که گویی حق همان چیزی است که دیده می‌‌شود در حالی که باطن آن باطل است و جز ظاهر فریبا نیست. در روایت است: «عُبيدُاللّهِ بْنُ اَبي رافِعٍ مَولي رَسولِ اللّهِ(ص) اِنَّ الحَروريَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَهُوَ مَع عَلِيِّ بنِ اَبي طالِبٍ قالوا: لا حُكْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ عَليٌّ: كَلِمَةُ حَقٍّ اُريدَ بِها باطِلٌ»؛ عبیداللّه بن ابی رافع، وابسته پیامبر(ص) زمانی که حروریه (خوارج) سر به نافرمانی برداشتند، او با علی بن ابی طالب بود. آنها می‌‌گفتند: داوری جز از آنِ خدا نیست. علی(ع) فرمودند: این سخن حقی است برای نیّت باطلی. [۲۱]

البته امام علی(ع) در جایی دیگر در باره این گروه می‌‌فرماید: «لا تُقاتِلوا الخَوارِجَ بَعْدي، فَلَيسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَكَهُ»؛ بعد از من با خوارج نجنگید [۲۲]؛ زیرا کسی که طالب حق باشد و به آننرسد، با کسی که جویای باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست. [۲۳]

البته اقتضای دنیا آمیختگی است و این از ابتلائات الهی برای مردم است تا کسی که باطل جو است راه خود برود و حق طلب بر حق قرار گیرد. امام علی(ع) در جایی دیگر می‌‌فرماید: «فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلي المُرتادينَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ وَلكِنْ يُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ»؛ اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقت جویان پوشیده نمی‌مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده می‌‌شود، لکن مشتی از آن برداشته می‌‌شود ومشتی از این. (و بدین ترتیب حق و باطل درهم آمیخته می‌‌شود و شبهه پیش می‌‌آید).[۲۴]

باید توجه داشت که از آزمون و سنت ابتلا به این معنا نیست که حق و باطل بر مردمان پوشیده باشد، بلکه خداوند به اشکال و عناوین گوناگون حق را به مردم نشان می‌‌دهد و اصولا فطرت انسانی هم حق و باطل را می‌‌شناسد و هم گرایش به حق و تقوا و بیزار از باطل و فجور دارد، اما خود انسان است که فطرت و عقل خود را دفن و فتیله چراغ آن را پایین می‌‌کشد[۲۵] اما اگر فتیله فطرت پایین کشیده نشود و فطرت دفن و دسیسه نشود، و مردم در مسیر تقوا گام بردارند هم علم و دانش به آنان داده می‌‌شود تا حق و باطل را بشناسند[۲۶] و هم قدرت عملی تشخیص حق و باطل و گرایش درست به حق را پیدا خواهند کرد.[۲۷]

پس اگر گفته شده که یکی از سنت‌های الهی آمیختگی حق و باطل است به این معنا نیست که خداوند باطل را چیره می‌‌کند و حق را می‌‌پوشاند تا مردم گمراه شوند؛ زیرا خداوند هدایت ابتدایی و پاداشی دارد، ولی اضلال ابتدایی ندارد، بلکه همه اضلال‌های الهی کیفری و به سبب رفتار خود انسان است که هدایت ابتدایی خداوند را نپذیرفته و آن را کنار گذاشتند. امام صادق(ع) درباره این که خداوند هماره حق را نشان می‌‌دهد، می‌‌فرماید: «اَبَي اللّهُ اَنْ يُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَي اللّهَ اَنْ يَجْعَلَ الْحَقَّ في قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَكَّ فيهِ وَ اَبَي اللّهُ اَنْ يَجْعَلَ الْباطِلَ في قَلْبِ الْـكافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَكَّ فيهِ وَ لَوْ لَمْ يَجْعَلْ هذا هكَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ باطِلٍ»؛ خداوند اِبا دارد از این که باطلی را حق معرفی نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دلمؤمن، باطلی تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقی تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمی‌کرد، حق از باطل شناخته نمی‌شد. [۲۸]

پس هرگز قلب سلیم و فطرت سالم در تشخیص به اشتباه نمی‌کند و به سمت باطل گرایش نمی‌یابد؛ چنان که امام صادق(ع) در جایی دیگر می‌‌فرماید: «لا يَسْتَيْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا يَسْتَيقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا»؛ هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمی‌کند. [۲۹]

به سخن دیگر، در درون آدمی دستگاهی قرار داده شده که میزان حق و باطل است و می‌‌توان هم تشخیص دهد و هم گرایش یابد، این دستگاه که عقل و فطرت و الهامات الهی نامیده می‌‌شود، بهترین وسیله‌ای است که انسان می‌‌تواند به آن اطمینان کند. اگر کسی به سمت باطل گرایش یافته می‌‌بایست در عقل او تردید کرد. البته بسیاری از مردم مرز لطیف حق و باطل را به سبب همین پایین کشیدن فتیله عقل از دست می‌‌دهند. از این روست که امام باقر(ع) می‌‌فرماید: «ما بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قيلَ: وَ كَيْفَ ذلِكَ يَابْنَ رَسولِ اللّهِ؟قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ الَّذي هُوَ لِلّهِ رِضا فَيُريدُ بِهِ غَيْرَ اللّهِ فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذي يُريدُ في اَسْرَعَ مِنْ ذلِكَ»؛ میان حق و باطل جز کم عقلی فاصله نیست. عرض شد: چگونه، ای فرزند رسولخدا؟ فرمودند: انسان کاری را که موجب رضای خداست برای غیر خدا انجام می‌‌دهد، درصورتی که اگر آن را خالص برای رضای خدا انجام می‌‌داد، زودتر به هدف خود می‌‌رسیدتا برای غیر خدا. [۳۰]

امام علی(ع) نیز با اشاره به جایگاه عقل به ویژه زیرکی می‌‌فرماید: «اَلْكَـيِّسُ صَديقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ»؛ انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل.[۳۱] اما اگر به هر دلیلی انسان گرفتار اشتباه شد، می‌‌تواند با استفاده از کسانی که اهل حق است حق را بیابد و مسیر خود را بشناسد و حرکت کند. امام علی(ع) در باره این روش برای رهایی از مشکل متشابهات و مشتبهات می‌‌فرماید: «اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لكِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ»؛ حق و باطل به مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمی‌شوند بلکه حق را به پیرویکسی که از آن پیروی می‌‌کند بشناس و باطل را به دوری کسی که از آن دوری می‌‌کند. [۳۲]

هرگز جهان بی‌حجت نیست و این گونه نیست که حق طلبان گرفتار زمانه‌ای شوند که دانشمندان الهی حق شناس نباشند؛ چنان که امام صادق(ع) می‌‌فرماید: لَنْ تَبْقَی الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛ هرگز زمین باقی نمی‌ماند مگر آنکه در آن دانشمندی وجود دارد که حق را ازباطل می‌‌شناسد. [۳۳]

انسان هماره برای دریافت و تشخیص حق باید سخنان همگان را بشنوند و با نگاهی انتقادی به سخنان توجه یافته و آن چه را حق است را بپذیرد و بدان عمل کند. [۳۴] حضرت مسیح(ع) در این باره می‌‌فرماید: «خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ،كونوا نُقّادَ الْكَلامِ»؛ حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرا نگیرید. سخن سنج باشید.[۳۵].[۳۶].

آمیختگی حق و باطل

وظیفه انسان در برابر حق

انسان، دو‌ وظیفه زیربنایی در برابر «حق» دارد؛ یکی: در جنبه اثباتی که «احقاق حق» یا به عبارتی «اقامه حق» است و دیگری: در جنبه سلبی که «ابطال باطل» یا به عبارتی «ستیز با باطل» است. این دو وظیفه جلوه دیگری از «تولی» و «تبری» یا همان «ایمان به خدا» و «کفر به طاغوت» است.

این دو وظیفه کلان با راه‌های رسیدن و بی‌راهه‌ها و برخی فروع آن دو در موارد ذیل قابل بررسی هستند:

نخست: اقامه حق

مقدمات و راه‌های «اقامه حق» عبارت‌اند از:

وظایف علمی و معرفتی

راه اول: حق‌شناسی (خداشناسی)

وظایف قلبی و گرایشی

راه دوم: حق‌گرایی و حق‌طلبی (خدادوستی و خداجویی)
راه سوم: پذیرش حق (تولی خدا و ایمان به خدا)

وظایف رفتاری و عملی

راه چهارم: حق‌محوری و پیروی از حق (خداپرستی و اطاعت خدا)
راه پنجم: یاری حق و اجابت دعوت حق (نصرت خدا و اجابت دعوت خدا)
راه ششم: صبر بر حق (جهاد در راه خدا)
راه هفتم: استقامت بر حق (استقامت در راه خدا)
راه هشتم: حق‌گویی (صدق)
راه نهم: تبیین حق (تبلیغ دین خدا)
راه دهم: تواصی به حق (امر به معروف)
راه یازدهم: احترام به حق (احترام به خدا)
راه دوازدهم: احیای حق (احیای دین خدا)

دوم: ستیز با باطل

نظام حقوقی

نخست: حقوق الهی

حق خدا

دوم: حقوق بشر

حقوق مردم

حقوق بین‌الملل

حقوق خصوصی

حقوق عمومی

سوم: حقوق حیوانات

چهارم: حقوق محیط زیست

راه حق و راه باطل

دین حق و دین باطل

مذهب حق و مذهب باطل

اغلب هرکس و هر گروه، خود و عقاید و اعمالش را حق می‌داند. ولی حق یکی بیش نیست. از میان مذاهب، یکی حق است و بقیّه باطل. در نزاع‌ها و مخاصمات نیز یک طرف برحق است و دیگری ناحق. به تعبیر حضرت علی (ع): "حق است و باطل و هرکدام را اهلی است"[۳۷]. وقتی حق و باطل شناخته نشود و به هم درآمیزد، شبهه پیش می‌آید[۳۸]و وقوع فتنه هم آنجاست که حق و باطل با هم آمیخته می‌شود و هواپرستی هم کمک می‌کند و افراد در فتنه می‌افتند و اگر این دو از هم جدا باشند، شناخت آن آسان‌تر و گمراهی مردم کمتر خواهد بود[۳۹].

قرآن حق است و حق را بیان می‌کند. امّا بیماردلان از آن برداشت بد می‌کنند و به گمراهی می‌افتند. گاهی هم افرادی با انگیزه‌های باطل، حرف حقّی می‌زنند تا فریب دهند. اگر کسی حق را بشناسد، باطل را هم خواهد شناخت و معیار شناخت حق و باطل بودن اشخاص و گروه‌ها و فرقه‌ها شناخت حقّ است و این همه تفرقه و تشتّت، نتیجۀ کوتاهی و ضعف در شناخت حق است. از میان هفتاد و سه فرقۀ مسلمانان نیز "فرقۀ ناجیه" و "مذهب حق"، پیروان اهل بیتاند و مکتب عترت. در کشاکش کلامی و فرقه‌ای میان مسلمانان نیز، حق با گروهی است که پیشوای حق داشته باشند. پیامبر خدا (ص) فرمود: "علی (ع) با حق است و حق با علی است، خدایا حق را دائر مدار او بگردان[۴۰]، از این سخن برمی‌آید چون علی (ع) از حق ناگسستنی است، پس کلام و راه او حق است و برهان، پیروان او برحقّند و هرچه امام بگوید حق است، چون حق بر محور و مدار او می‌چرخد. گرچه حق و باطل بودن اشخاص را با حق می‌سنجند، امّا وقتی کسی حقّ مطلق و حق مجسّم شد، خودش تبدیل به معیار می‌شود و حق را با عمل و گفتار و موضع و داوری او باید شناخت. در زیارت جامعه دربارۀ اهل بیت پیامبر (ص) می‌خوانیم: "حق با شماست و در شما و از شما و به سوی شما باز می‌گردد و شما اهل و سرچشمه و معدن حقّید"[۴۱].

در زیارت "آل یاسین" که از ناحیۀ مقدسه صادر شده است و فرموده‌اند که هرگاه خواستید به ما توجّه داشته باشید چنین بگویید، این جمله آمده است: "آنچه شما بپسندید حق همان است، آنچه شما خوش ندارید باطل است، به هرچه شما دستور دهید معروف است و از هرچه شما نهی کنید، منکر است"[۴۲]، این دقیقا محوریّت اهل بیت عصمت و طهارت را در شناخت حق و باطل و معروف و منکر نشان می‌دهد. وقتی آیه تطهیر، پاکی و عصمت این خاندان را بیان می‌کند، وقتی پیامبر خدا، علی (ع) را محور حق معرفی می‌کند، وقتی ائمه معصومین از سوی خدا و رسول، حجت شناخته می‌شوند، شناخت حق آسان است، اگر دیدگان را غبار جهل و تعصّب نگرفته باشد. قرآن، حق را همچون آبی سودمند و باقی می‌داند و باطل را همچون کفی ناپایدار و بی‌خاصیّت. گرچه پیروان باطل، دورانی سلطه و غلبه داشتند و حق را کنار زدند، ولی دولت جاوید از آن حقّ است و امروز پیشوایان معصوم از اهل بیت، چهره‌های درخشان و ماندگار حق‌اند[۴۳].

دولت حق و دولت باطل

همان طوری که برای حق دولتی است برای باطل نیز دولتی است که به طور طبیعی اهل حق در دولت باطل ذلیل و خوار و اهل باطل در دولت حق ذلیل خواهند بود؛ چنان که امام صادق(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ كُلُّ واحِدٍ مِنْهُما في دَوْلَةِصاحِبِهِ ذَليلٌ»؛ براستی که حق را دولتی است و باطل را دولتی، و هر یک از این دو، در دولت دیگری ذلیل است.[۴۴] انسان باید به دفاع از حق و دولت حق برخیزد و حق خواه و حق گو باشد و اگر باطلی دید در برابرش سکوت نکند و نگذارد تا باطل دولت و حکومت و حاکمیت یابد. در آموزه‌های اسلامی سکوت مورد تشویق و ترغیب است؛ اما هر سکوتی را نگفته‌اند،؛ چراکه گاه باید سخن گفت و حتی فریاد زد تا حق اجرا و اثبات شود. امام صادق(ع) می‌‌فرماید: کَلامٌ فی حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکوتٍ عَلی باطِلٍ؛ سخن گفتن درباره حق، از سکوتی بر باطل بهتر است. [۴۵]

مرکب باطل هیچ گاه عزت آفرین نیست، بلکه ذلت آفرین است. پس نباید دل به دولت باطل سپرد و امید عزت و کرامت داشت، بلکه عزت و کرامت تنها در سایه حق به دست می‌‌آید. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «مَنْ رَكِبَ الْباطِلَ اَذَلَّهُ مَرْكَبُهُ. مَن تَعَدَّي الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ»؛ کسی که بر باطل سوار شود، مَرکبش او را ذلیل خواهد کرد. کسی که از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد. [۴۶]

دولت حق در سایه دولت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دست می‌‌آید؛ زیرا نمایندگان حق و حق شناسانی هستند که هم حق را می‌‌شناسند و هم گرایش به باطل ندارند و هیچ حقی را تضییع نمی‌کنند. امام علی(ع) در این باره می‌‌فرماید: «نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُيوشَ الْباطِلِ»؛ ما (اهل بیت) ستون‌های حق را استوار و لشکریان باطل را متلاشی کردیم.[۴۷].[۴۸].

فواید و کارکردها

امام علی(ع) در بیان جایگاه حق و کارکرد سعادت بخش آن می‌‌فرماید: «اَلْحَقُّ طَريقُ الْجَنَّةِ وَ الْباطِلُ طَريقُ النّارِ وَ عَلي كُلِّ طَريقٍ داعٍ»؛ حق، راه بهشت است و باطل، راه جهنم و بر سر هر راهی دعوت کننده‌ای است. [۴۹] و در جایی دیگر نیز می‌‌فرماید: «اَلا وَ مَنْ اَكَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَي الجَنَّةِ وَ مَنْ اَكَلَهُ الباطِلُ فَاِلَي النّارِ»؛ بدانید که هر کس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود،به جهنم می‌‌رود. [۵۰]

البته برخی گمان می‌‌کنند باطل می‌‌تواند برای آنان سودمند باشد؛ از همین روست که گرایش به ظلم وبی عدالتی و حق کشی می‌‌گیرند؛ در حالی باید بدانند که باطل هرگز سودی نمی‌دهد و دروغ و ظلم بی‌پایه نمی‌تواند پایه و بنیاد خیری باشد. امام علی(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا يَسْتَقيمُ بِهِ الْهُدي تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا يَنْفَعُهُ الْيَقينُ يَضُرُّهُ الشَّكُّ»؛ براستی که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر کس به راه هدایتنرود، به کجراهه گمراهی افتد و هر کس یقین، او را سود نبخشد، شکّ زیانش رساند. [۵۱].[۵۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مفردات، ج ۱، ص ۲۴۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴-۳۷۵؛ التحقیق، ج ۲، ص ۲۶۲، «حق».
  2. العین، ج ۳، ص ۶؛ تهذیب اللغه، ج ۳، ص ۳۷۴، «حق».
  3. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۱۵، «حق».
  4. ابن دُرید، جمهره اللغه، ج۱، ص۲۷.
  5. العین، ج ۳، ص ۶-۷.
  6. المصباح، ص ۱۴۳-۱۴۴، «حق»؛ لسان العرب، ج ۱۰، ص ۴۹، «حقق».
  7. تاج العروس، ج ۱۳، ص ۸۰، «حقق».
  8. مجمع البحرین، ج۲، ص۵۷؛ المفردات، ص۱۲۴.
  9. فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص۷۸۷.
  10. لسان العرب، ج۱، ص۸۸۹، برای اطلاع بیشتر ر. ک: ابوالحسن، فهری، فرهنگ المحیط فارسی - عربی، ص۲۹۶؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ص۷۸۷؛ بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهشی، ج۱، ص۵؛ فرهنگ عمید، ص۴۲۷.
  11. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویة، ص۱۹۳ و ۱۹۴.
  12. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ – ۱۵۸؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۲۵- ۲۶؛ کریمی‌نیا، مقاله «حقوق حق و اقسام حق»، نشریه «معرفت»، سال انتشار: ۱۲، شماره مجله: ۷۰، شماره صفحه: ۸۲؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  13. التعریفات، ص ۱۲۰، «حق».
  14. حیدری عارف، اعظم، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۰، ص۱۵۱ - ۱۵۸.
  15. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۱.
  16. ﴿وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «و حق را با باطل می‌امیزید و آگاهانه حق‌پوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  17. کافی، ج ۲، ص۱۶، ح ۲
  18. عیون الحکم والمواعظ، ص۲۸
  19. ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  20. نهج البلاغه، از خطبه ۱۴۱
  21. کنزالعمّال، ح ۳۱۵۵۶
  22. آنان را نکشید
  23. نهج البلاغه، از خطبه ۶۱
  24. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  25. ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰.
  26. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَدَايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإِنْ كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَهِيدَيْنِ مِنْ رِجَالِكُمْ فَإِنْ لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلَا يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلَا تَسْأَمُوا أَنْ تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَأَقْوَمُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلَّا تَرْتَابُوا إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلَا يُضَارَّ كَاتِبٌ وَلَا شَهِيدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ «ای مؤمنان! چون وامی تا سرآمدی معیّن میان شما برقرار شد، آن را به نوشته آورید و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه بنویسد و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به گونه‌ای که خداوند بدو آموخته است سر، باز زند پس باید بنویسد و آنکه وامدار است باید املا کند و از خداوند، پروردگار خویش، پروا بدارد و چیزی از آن کم ننهد و امّا اگر وامدار، کم خرد یا ناتوان باشد یا نتواند املا کند باید سرپرست او دادگرانه املا کند و دو تن از مردانتان را نیز گواه بگیرید و اگر دو مرد نباشند یک مرد و دو زن از گواهان مورد پسند خود (گواه بگیرید) تا اگر یکی از آن دو زن از یاد برد دیگری به یاد او آورد و چون گواهان (برای گواهی) فرا خوانده شوند نباید سر، باز زنند و تن نزنید از اینکه آن (وام) را چه خرد و چه کلان به سر رسید آن بنویسید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر و برای گواه‌گیری، استوارتر و به اینکه دچار تردید نگردید، نزدیک‌تر است؛ مگر داد و ستدی نقد باشد که (دست به دست) میان خود می‌گردانید پس گناهی بر شما نیست که آن را ننویسید و چون داد و ستد می‌کنید گواه بگیرید؛ و نویسنده و گواه نباید زیان بینند و اگر چنین کنید (نشان) نافرمانی شماست و از خداوند پروا کنید؛ و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  27. طلاق، ایات ۲ و ۳ و آیات دیگر
  28. محاسن، ج ۱، ص۲۷۷
  29. تفسیر العیاشی، ج ۲، ص۵۳، ح ۳۹
  30. محاسن، ج ۱، ص۲۵۴، ح ۲۸۰
  31. غررالحکم، ح ۱۵۲۴
  32. امالی طوسی، ص۱۳۴، ح ۲۱۶
  33. محاسن، ج ۱، ص۲۳۴
  34. زمر، آیه ۱۸
  35. محاسن، ج ۱، ص۲۲۹، ح ۱۵۹
  36. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.
  37. «حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِكُلٍّ أَهْل‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶.
  38. نهج البلاغه، خطبه ۳۸.
  39. نهج البلاغه، خطبه ۵۰
  40. «عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِ‏ وَ الْحَقُ‏ مَعَ‏ عَلِيٍ‏ اللَّهُمَ‏ أَدِرِ الْحَقَ‏ مَعَهُ‏ حَيْثُ‏ دَارَ»؛ سفینة البحار، واژۀ حق.
  41. «وَ الْحَقُ‏ مَعَكُمْ‏ وَ فِيكُمْ‏ وَ مِنْكُمْ‏ وَ إِلَيْكُمْ‏ وَ أَنْتُمْ‏ أَهْلُهُ‏ وَ مَعْدِنُهُ‏»
  42. «فَالْحَقُ‏ مَا رَضِيتُمُوهُ‏ وَ الْبَاطِلُ‏ مَا سَخِطْتُمُوهُ‏ وَ الْمَعْرُوفُ‏ مَا أَمَرْتُمْ‏ بِهِ‏ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ‏ عَنْه‏»؛ بحار الأنوار، ج ۵۳ ص ۱۷۲
  43. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۲۸.
  44. کافی، ج ۲، ص۴۴۷، ح ۱۲
  45. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص۳۹۶
  46. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۴۴
  47. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۹۹
  48. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.
  49. نهج السعادة، ج ۳، ص۲۹۱
  50. نهج البلاغه، از نامه ۱۷
  51. تحف العقول، ص۱۵۲
  52. منصوری، خلیل، دولت حق و باطل.