پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت
مدخل اصلیعصمت در ادیان و مکاتب
تعداد پاسخ۵ پاسخ

پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

پاسخ جامع اجمالی

اندیشه عصمت پیامبران در ادیان قبل از اسلام

دین زرتشت

«دکتر ناصر بن عبدالله بن علی القفاری» از نویسندگان معاصر وهابیت کتاب بسیار مفصّلی علیه شیعه و معتقدات آن نگاشته است به نام «اصول مذهب الشیعة» که در آن از قاضی عبدالجبّار نقل می‌نماید که شیعه نظریه عصمت را از مذهب مجوسی گرفته است. او می‌گوید: مجوسیان در مورد منجی و نجات بخش منتظر خود و یارانش اعتقاد دارند که آنها دروغ نمی‌گویند، گناه نمی‌کنند و هیچ گناه کبیره‌ای از آنها صادر نمی‌شود[۱].

سؤالی که در برابر صاحب این نظریه مطرح می‌شود این است که در چه زمان و عصری و توسط چه کسی نظریه عصمت از زرتشتی‌ها گرفته شده است. آیا شاهد و سند تاریخی بر این مطلب وجود دارد؟ برخی معاصرین در پاسخ گفته‌اند: مبدع و مبتکر اندیشه عصمت خود پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) اوست. به باور ایشان هر چند در متن تعالیم پیامبر (ص) مسئله اعتقاد به عصمت خویش و اهل بیتش ذکر شده است؛ اما پیامبر اکرم (ص) این عقیده را همانند بسیاری دیگر از آرا و نظریاتش، به طورمستقیم یا غیرمستقیم، از آیین زرتشت اقتباس کرده است و از کسانی مانند سلمان فارسی که قبلاً زرتشتی بودند و از آیین و تعالیم زرتشت اطلاع کامل داشتند، فراگرفته است.

صاحب این دیدگاه معتقد است: روابط نزدیک پیغمبر با سلمان فارسی آنچنان بود که گروهی معتقد بودند: مطالب قرآن را سلمان اعجمی به پیغمبر تعلیم می‌دهد. از منظر وی در قرآن نیز به این عقیده اشاره شده است. مطالعه تطبیقی آیین‌های زرتشتی و عقاید اسلامی، این نکته را نشان می‌دهد که پیامبر اسلام مستقیم و غیرمستقیم، تأثیراتی از آیین‌ها و باورهای زرتشتی داشته است[۲].

برخی هم معتقدند: اخذ اندیشه عصمت از آموزه‌های زرتشتی مطابق با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابلی است که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است»[۳]. از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانه‌های خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند[۴].[۵]

نقد دیدگاه اخذ نظریه عصمت از آموزه‌های زرتشتی:

اگر تنها به استدلال دکتر ناصر القفاری صاحب اصول مذهب الشیعه نظر بیفکنیم، چیزی جز عداوت شخصی و قضاوت ازپیش تعیین شده او نسبت به شیعه و معتقدات آن دیده نمی‌شود. او نه تنها استدلالی بر نظریه خود عرضه نمی‌کند، بلکه هیچ شاهد و مستندی نیز مطرح نمی‌سازد. به فرض اینکه حکایت و نقل او از قاضی عبدالجبّار درست باشد، این حکایت مشتمل بر ارائه هیچ گونه شاهد و استدلالی نیست. تنها به این اکتفا شده است که در دین زرتشت عقیده عصمت مسیحیان و نجات بخشان وجود دارد.

روشن است که بودن یک عقیده در یک مسلک و آیین و وجود چنین عقیده‌ای مشابه در دین و آیین متأخر، گواه اخذ و اقتباس آیین متأخر از متقدم نمی‌باشد؛ وگرنه دعوت تمامی ادیان به توحید و یگانه پرستی و نفی شرک و وجود اندیشه معاد و رستاخیز در تمامی مذاهب آیا شاهد و گواه بر اخذ و اقتباس آیین‌ها از یکدیگر می‌باشد؟ کسی تاکنون چنین ادعایی نکرده است.

این استدلال هم بسیار سخیف و سبک است که گفته شود یکی از صحابه پیامبر (ص) سلمان فارسی بوده است و سلمان در اوان جوانی بر دین زرتشت بوده است و از طریق مشابهت تعالیم این دو دین نتیجه گرفته است که پیامبر خود مبدع این اندیشه در دین اسلام بوده است و این عقیده را از گفته‌های سلمان اخذ نموده است. چراکه سلمان سال‌ها بعد از ظهور اسلام در مدینه به حضور پیامبر (ص) رسید و عقاید یکتاپرستی و منشأ شرّ بودن شیطان عقیده‌ای نیست که پانزده سال بعد از ظهور اسلام تکوّن یافته باشد؛ بلکه این طیف از عقاید در ابتدای دعوت رسول خدا (ص) از آن حضرت و تعالیم وحی بر مردم خوانده شد. افزون بر آنکه می‌توان گفت با مطالعه در زندگی سلمان می‌یابیم که سلمان دوران زیادی از عمر خود را بر آیین مسیحیت بوده است و در خدمت ارباب کلیسا و دین مسیحیت بوده است، اما روحیه تحرّی حقیقت و فطرت حق‌جویی او سرانجام او را به سرزمین اعراب و چشمه زلال معارف الهی دین محمدی (ص) کشانید و در مدت بسیار اندکی سرآمد صحابه گردید و همسنگ بسیاری از مهاجران و انصار بلکه بالاتر از آنها از سرچشمه انوار معارف نبوی سیراب گردید تا جایی که پیامبر اکرم (ص) تنها در مورد او «مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» را فرموده است.

گذشته از این، اینکه پیامبر اکرم (ص) از شخص دیگری تعلیم می‌گرفته است، ازجمله افتراها و تهمت‌هایی است که کفار به رسول اکرم (ص) نسبت می‌دادند این بود که ایشان مضامین و حتی الفاظ قرآن را از شخص دیگری می‌آموزد. استدلال آنها این‌گونه بود که صدور این الفاظ فصیح و مضامین بلیغ از شخص امّی و درس ناخوانده نشان می‌دهد که معلّمی دانشمند به او می‌آموزد و این فصاحت و بلاغت را دلیل اعجاز قرآن و ارتباط پیامبر (ص) با عالم غیب از طریق وحی نمی‌گرفتند. قرآن به این ماجرا چنین اشاره می‌کند: ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ[۶].

خداوند در این آیه می‌فرماید: ما می‌دانیم که کافران و مشرکان مکه می‌گویند که قرآن از نزد خدا نیست، بلکه فردی از بشر به پیامبر تعلیم می‌دهد. امین الاسلام طبرسی از ابن عباس روایت می‌کند که قریش می‌گفتند: آن شخص بلعام است که آهنگر یا شمشیرسازی رومی و نصرانی از «طایفه بنی حضرمی» در مکه بود. ضحاک می‌گوید مراد سلمان فارسی است. روایات دیگری نیز آورده است با اسامی دیگر[۷]. خداوند آنها را تکذیب می‌کند که زبان کسی که به او نسبت می‌دهند اعجمی، یعنی غیرفصیح است؛ اما عجمی به معنای غیرعرب است که چه بسا ممکن است فصیح باشد. الحاد در این آیه به معنای نسبت دادن است؛ حال آنکه این قرآن عربی بسیار فصیح و روشنی است. علامه طباطبائی در مورد اینکه مراد سلمان فارسی باشد رد کرده است؛ چون آیه مکی است و سلمان پس از هجرت رسول اکرم (ص) به مدینه آمد و اسلام اختیار کرد[۸].

عده‌ای دیگر گمان برده‌اند که نظریه عصمت بعد از ورود اسلام به ایران پیدا شده است؛ با این تقریر که ایرانی‌ها مطابق افسانه‌هایی که داشتند، به نورهای پاک و منزّهی قایل بودند که هیچ‌گونه کاستی و کژی به ساحت مقدس آنها راه نداشت[۹].

اما اینکه گفته شده نظریه عصمت پس از ورود اسلام به ایران پیدا شده است چرا که ایرانی‌ها اعتقاد به نورهای پاک و منزّه را از عقاید کهن خود به دین اسلام رسوخ دادند، نیز چیزی جز گمانه زنی بی‌دلیل و بی‌اساس نمی‌باشد؛ چراکه ایرانی‌ها عقاید بسیار زیادی از آیین میترائیسم داشتند که اینچنین به اسلام راه نیافته است، بلکه عقاید معکوسی در اسلام با آن آیین‌ها مشاهده می‌کنیم. از سوی دیگر اعتقاد به امر قدسی و وجودهایی که دارای قداست هستند کمابیش در تمامی ادیان وجود دارد؛ همان‌طور که رودلف اتو مشخصه‌های مشترک چندی برای چنین امری در تمامی ادیان برمی‌شمارد.

نظیر چنین ادعایی درباره اعتقاد به فرشتگان نیز درباره مسلمانان ادعا شده است که آنان عقیده به فرشتگان را از آیین‌های ایرانی گرفته‌اند؛ حال آنکه عقیده به ملائکه در ابتدای ظهور دین اسلام، پیش از برخورد اعراب با تمدن و فرهنگ ایرانی در نخستین آیات مکی ظهور و بروز داشته است.

در هر حال اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، می‌بینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانه‌های مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلب‌های مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمی‌توان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست[۱۰].

اگر با تدبر در ادیان حاکم بر جامعه ایران قبل از زرتشت، یعنی آیین مهر یا میترائیسم دقت نماییم، حتی با شمارش صفاتی که برای میترا یا مهر برشمرده‌اند[۱۱]، مطلبِ روشن چندانی درباره اندیشه عصمت نمی‌یابیم؛ اما نسبت به مذهب مزدیسنا یا زرتشت، اطلاعات بیشتری در دست داریم[۱۲]. در کتاب مقدس زرتشت، عباراتی وجود دارد که یا به ذکر صفات خود زرتشت می‌پردازد، یا اینکه صفات آموزگاران و پیام‌آوران و نجات‌بخشان را برمی‌شمارد. این عبارات که بعضا بر مصونیت زرتشت به عنوان برگزیده الهی از بدی‌ها و منزه بودنش از زشتی‌ها را می‌رسانند، شواهد خوبی هستند بر اینکه دین زرتشتی، تأیید خاص الهی و مبرّا و منزه بودن از زشتی‌ها را از ویژگی‌های پیام آوران خود می‌داند.

به عنوان نمونه در اوستا چنین آمده: "آنهایی که اهل دانش و خردند و به پاکی روی آورند و به فروزگان الهی و صفات کمالیه نزدیک گردند، آموزگار مناسبی برای تعلیم راه درست زندگی خواهند بود"[۱۳]. همچنین آمده است: "زرتشت مردی است که از دایره استعداد زمان پا فراتر گذاشته است"[۱۴].

همچنین نظریه منجی موعود و اینکه در نهایت نجات بخشی می‌آید و جامعه بشری را به فلاح و رستگاری می‌رساند، در دین زرتشتی مانند سایر ادیان وجود دارد. نجات بخش در اوستا با واژه سوشیانت (soavsyant) نامیده می‌شود. خود زرتشت نیز یکی از سوشیانت‌ها محسوب می‌شود. در اوستای گاهانی زرتشت را آفریده‌ای معرفی می‌کند با وجدان پاک و بی‌آلایش که عطیه هرمزدی است و راه درست و راست را می‌پیماید[۱۵].

سوشیانت‌ها در اوستای جدید این‌گونه معرفی شده‌اند: به همه صفات نیکو آراسته‌اند و از بدی‌ها و زشتی‌ها مبرّا هستند؛ شخصیتی الهی و آسمانی دارند؛ خردمندترین مردمان‌اند و دانش آنان با ایزد «اشی» قابل قیاس است؛ یعنی از خرد ذاتی و فطری برخوردارند و فرّ کیانی دارند[۱۶].[۱۷]

دین یهود

با اندکی جستجو در منابع و تعالیم دین یهود، شواهدی بر عصمت انبیا، حتی در مقام عمل نیز می‌توان به دست آورد. در یکی از کتاب‌های اپوکریفای عهد عتیق به نام نیایش مَنَسّی (صلاة منسّی) در آیه هشتم عصمت انبیا را به نحو شدیدی مطرح می‌کند. این نیایش دعای یکی از پادشاهان بنی اسرائیل به نام ملک یهودا (۶۹۵ - ۶۴۱ ق. م) است. او ملت یهود را گمراه کرد؛ اما هنگامی که در دوره اسارت بابلی اسیر شد و به بابل منتقل شد، توبه کرد و در مقابل خدای پدران یهود (آبای یهود) خضوع کرد. او در این کتاب، نیایش کوتاهی دارد که در آن عصمت آبا (Patriachs) را نیز مطرح می‌کند[۱۸].

مضمون این آیه چنین است: «پس تو ای خدا! ای خداوند حق! توبه را بر کسانی که عادل هستند واجب نکردی، یعنی بر ابراهیم، اسحاق و یعقوب که آنها هیچ‌گاه خطا نکردند. اما توبه را بر من که گناهکارم فرض و واجب نموده‌ای»[۱۹]

«بعضی می‌گویند اندیشه عصمت از یهودیانی نشأت گرفته که تازه مسلمان شده بودند. لکن می‌دانیم که یهود نمی‌تواند مبتکر اندیشه عصمت باشد، چون در تورات موجود، قبیح‌ترین گناهان را به انبیا نسبت داده‌اند[۲۰].

هر چند در تورات تحریف شده کنونی، گناهان و خطاهای زیادی به انبیای الهی نسبت داده شده است، لکن انبیا از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شده‌اند. به تعبیر دیگر، بر طبق کتاب مقدس یهود» نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا«[۲۱]. موسی بن میمون، متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطا (۱۲۰۴-۱۱۳۵م) اعتقاد به عصمت انبیا را یکی از ارکان اساسی اعتقادات یهود برمی‌شمرد، به طوری که پس از مطالعه و بررسی مبانی فکری و اصول اعتقادی مذهب یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که از جمله آنها این است. تمامی سخنان انبیا صحیح است[۲۲] و کتاب تورات که در دست ماست، همانی است که به حضرت موسی(ع) وحی شده است[۲۳].[۲۴].[۲۵]

در بیان منشأ طهارت و پاکی انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است: زیرکی و چابکی برای انسان پاکی می‌آورد. پاکی باعث طهارت می‌شود، طهارت به پرهیزگاری منجر می‌گردد، پرهیزگاری به انسان قدّوسیّت می‌بخشد، قدّوسیّت آدم را متواضع و فروتن می‌کند. تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان می‌پرورد، ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری می‌شود و پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس می‌کند[۲۶] و آنگاه: روح‌القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست... بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتابت سخنان روح‌القدس[۲۷]. البته تورات فعلی، انبیا را در اعمال شخصی خود معصوم از گناه و خطا نمی‌داند و حتّی گناهانی همچون قتل، کفر، زنا و شرب خمر نیز به ساحت مقدس آنها نسبت داده شده است[۲۸]. هر چند در موارد دیگری تصریح شده است که انحراف اخلاقی، عطیه نبوت را به طور موقّت، یا برای همیشه، از شخص پیامبر سلب می‌نماید: اگر پیغمبر تکبر کند، از وی دور می‌شود و اگر او عصبانی و خشمگین شود نیز نبوت او ترک می‌گوید[۲۹].[۳۰]

عهد عتیق در موارد متعددی ارتکاب گناه و خطا را به انبیا نسبت داده است؛ حتی گناهانی مانند زنا، شرب خمر، قتل و کفر را برای پیامبران برشمرده است[۳۱]. بررسی این موارد نشان می‌دهد که عصمت در مقام عمل را برای انبیا نمی‌توان به دین یهود نسبت داد؛ گرچه در کتاب‌هایی که در شرح و بسط عهد عتیق در آیین یهود نگاشته شده است، شواهدی برخلاف این نتیجه‌ای که در ابتدای نظر اتخاذ شد، به چشم می‌خورد و آن تصریحاتی است که می‌گوید پیامبر در حال پیامبری نمی‌تواند گناه کند یا خطای اخلاقی داشته باشد. هرگونه انحرافی، مقام نبوت را به طورموقت یا همیشه از پیامبر سلب می‌کند: «اگر پیامبر تکبر کند، نبوت از وی دور می‌شود و اگر او عصبانی یا خشمگین شود نیز نبوت او را ترک می‌گوید»[۳۲].

طبق این توجیه تلمود عصمت لازمه مقام و منزلت نبوت است و مقام نبوت هیچ گاه با گناه و انحراف اخلاقی جمع نمی‌شوند و سازگاری ندارند.

آنچه گفته شد، در مورد عصمت انبیا در مقام عمل بود؛ اما دین یهود، عصمت انبیا را در مقام اخذ و تلقّی وحی و بازخوانی آن مسلّم شمرده است. بنا به کتاب مقدس دین یهود «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا»[۳۳].[۳۴]

مسیحیت

آیین مسیحیت، علاوه بر آنکه مسیح(ع) را هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان کتاب مقدس، را نیز می‌پذیرد[۳۵]. به دلیل شواهد گوناگون و به اعتراف خود مسیحیان، انجیل‌های موجود همان کتابی نیست که بر عیسی(ع) نازل شده است. بلکه بعد از آنکه کتاب اصلی از بین رفته است و سال‌ها پس از حضرت مسیح (و به عقیده مسیحیت بعد از کشته شدن مسیح) عده‌ای از شاگردان او، کتب حاضر را نوشته‌اند. حال آیین مسیحیت موجود در زمان ما، برای جلب اعتماد پیروان خود و اقناع فکری و وجدانی آنها، نویسندگان این کتب را از نظر تعلیم معصوم می‌داند یعنی هر چند در اعمال مربوط به زندگی شخصی خودشان دچار عیب و نقص و اشتباهاتی بوده‌اند، امّا در مقام تعلیم کتاب مقدّس، عیب و نقصی در آنها راه ندارد[۳۶].

آیین مسیحیت، افزون بر آنکه عیسی مسیح(ع) را هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری، ازجمله نویسندگان کتاب مقدس را نیز می‌پذیرد[۳۷].[۳۸].[۳۹]

در انجیل به جز عصمت عیسی(ع) و کاتبان انجیل، عصمت را برای دیگران نیز اثبات کرده است[۴۰]؛ همان طور که برای سایر انبیا اثبات کرده است[۴۱].[۴۲]

منبع دیگری که از آن می‌توان باورهای دین مسیحیت رایج را دریافت، اعتقادنامه‌هایی است که به تصویب شوراهای حل اختلاف کلیسا رسیده است. در اعتقادنامه شورای نیقیه که در ۴۵۱ میلادی به تصویب رسید، اصول و کلیاتی در مورد «ماهیت عیسی(ع)» وضع کردند که در آن خاطرنشان شده است عیسی(ع) دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود الهی است[۴۳]. مسیحیان کاتولیک مقام پاپ را نیز منزّه از آلودگی و نقایص شمرده‌اند. آنها پاپ را دست کم در اوامر دینی و فتاوای شرعی انسانی پاک، بی‌عیب و نقص قلمداد می‌کنند[۴۴].

بنابراین کلیسای کاتولیک، عصمت کلیسا را افزون بر عصمت عیسی(ع) و کاتبان انجیل پذیرفته‌اند. کاتولیک‌ها عصمت پاپ را نیز در فتوای رسمی او را قبول دارند؛ ازاین رو پاپ اگر رسماً فتوا بدهد که پروتستان‌ها بر باطل‌اند، خودِ نفسِ همین فتوا ثابت می‌کند که آنها بر اشتباه‌اند[۴۵].

در آموزه‌های مسیحیت اندیشه عصمت، فراتر از عیسی(ع) آبا، کاتبان انجیل، پاپ و کلیسا به حوزه عام‌تری بسط و توسعه داده شده است. آگوستین قدیس پس از آنکه «معصیت جبلّی» و «ذنب ازلی» را برای همه نوع بشر اثبات کرده است، می‌گوید: تمام بشر اخلاقاً مفتون و مبتلا هستند؛ لکن خداوند دارای صفت رحمت است و هر کس را برگزیند مشمول عفو و غفران خود می‌فرماید. شخص مذنب خطاکار همان لحظه که مشمول لطف حق می‌گردد، دارای جدّ و جهد و صبر و ثبات می‌شود و در برابر خطایا و معاصی پایداری و استقامت می‌ورزد تا به درجه قدسیت می‌رسد و از این سبب ماهیت او تغییر یافته و به مقام عصمت و طهارت نایل می‌شود[۴۶].[۴۷]

ادیان هند و چین

مردم جنوب شرقی آسیا عموماً پیروان فرقه هینه یانه یکی از بزرگ‌ترین فرقه‌های بودایی هستند. این فرقه بیشتر در برمه، تایلند و کامبوج پراکنده شده‌اند. در تعالیم این فرقه آمده است: بودا موجودی است الهی دارای عصمت محض و علم مطلق که بعد از طی تناسخ‌ها و ظهور در ابدان متعدد و در عمرهای بی‌شمار، آن چنان سیر کمال را طی کرده است که سرانجام به درجه و مقام الوهیت رسیده و در اعلا علیین، جای گرفته است؛ پس از آنجا به سوی زمین نزول کرده، در رحم مادرش استقرار یافته، سپس مانند انسانی در جهان زاییده شده است. سرشت الوهی و ماهیت خدایی وی در سراسر زندگانی او هنگام شهود و اشراق ظاهر و نمایان شد. پس تعالیم او تعالیم الهی است و رفتار و کردار او منطبق با اصل حقیقت و عصمت است و هر کس بدان راه و روش برود، از بدبختی و شقاوت خلاصی یافته، در صلح و سلام محض خواهد آرمید[۴۸]. این سلسله افکار و تعالیم در اخلاقیات مکتب مهایانه نیز آمده است[۴۹].

همچنین اگر دربارۀ تعالیمی که در مذهب سیک که ترکیبی از دین اسلام و دین هندوست[۵۰] و نیز تعالیمی که در مذهب کنفوسیوس، مبحث «انسان کامل»[۵۱] آمده است، تأمّل کنیم، در می‌یابیم که رهبران مذهبی تا به مرتبه‌ای از طهارت، عصمت، دانایی و شهود نرسیده باشند، به تعلیم خلایق نمی‌پردازند. همان طور که در تعالیم فرقه هینه یانه بررسی کردیم؛ آنها صریحاً بودا را مظهر عصمت محض و علم مطلق می‌دانند[۵۲].

«در هندوئیزم قدیم و مردم آریایی نژاد هند اعتقاد به این قضیه وجود داشت که رسیدن به حقیقت کامل تنها در صورتی میسّر است که آدمی به کلی در برهمن - آتمن مستغرق شود؛ همچنان که در اوپانیشادها آمده است، احساس سعادت کامل انعکاسی از اتصال و وحدت با برهما می‌باشد و از اینجا یک حالت فراغت و آسایش قلبی روحانی نصیب سالک می‌شود؛ زیرا وجود خود را عین حق، بلکه وجود مطلق می‌بیند[۵۳].

در آیین جینیزم، مهاویرا پس از دوازده سال ریاضت شدید نفسانی به نیروانا واصل شد. از آن پس او را جینه (پیروز و فاتح) لقب دادند؛ زیرا او از پیروزی و فتح کامل برخوردار شده بود و بر دشمن نفس و آمال جسمانی که سبب دلبستگی آدمی به این جهان ماده است، غالب آمد. پس از این بود که مهاویره زبان به سخن گشود و خلایق را تعلیم داد و به مدت سی سال به امر تعلیم و تربیت مریدان و تشکیل سازمان‌های دینی پرداخت[۵۴].[۵۵]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. جعفر انواری؛
حجت الاسلام و المسلمین انواری در کتاب «نور عصمت بر سیمای نبوت» در این‌باره گفته‌ است:

«موضوع عصمت، پیشینه‌ای بس طولانی در کتاب‌های آسمانی دارد. این موضوع در گذر تاریخ اسلام به صورت موضوعی مهم، مورد توجه اندیشمندان و صاحب‌نظران و بلکه عموم مسلمانان قرار داشته است که خاستگاه آن را می‌توان آیات قرآن و گفتار معصومان (ع) دانست. رونالدسن خاورشناس، پیشینه عقیده به عصمت را به دوران پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پیوند می‌دهد. وی چنین نگاشته است: «پیدایش عقیده به عصمت، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) تا زمان غیبت حضرت مهدی تحقق یافته است و در زمان آل بویه که ثقة الاسلام کلینی، شیخ مفید و شیخ صدوق در آن دوران می‌زیستند، به رشد کامل خود رسیده است»[۵۶].

پیشینه اعتقاد به عصمت در ادیان پیشین: در ادیان پیشین، پاره‌ای از مطالب در کتاب‌های عهدین، گویای این است که یهود و نصارا به عصمت پیامبران اعتقادی نداشته‌اند؛ اما برخی دیگر از مطالب آنان، از اعتقاد به عصمت پیامبران خبر می‌دهد. رشید رضا می‌نویسد: مسیحیان تنها به عصمت حضرت مسیح باور دارند؛ چه اینکه او پروردگار و معبود است و هموست که انسان‌ها را از کیفر کارهای خودشان می‌رهاند. او خود باید از هر لغزشی به دور باشد تا بتواند دست دیگر انسان‌ها را بگیرد و آنان را نجات بخشد؛ اما آنچه از کتاب انجیل برداشت می‌شود، این است که برخی پیامبران همچون حضرت یحیی بن زکریا، در عصمت در رتبه‌ای بالاتر از حضرت مسیح (ع) قرار دارند.... حتی به گواهی انجیل، پدر و مادر حضرت یحیی (ع) (حضرت زکریا و یصابات) در زندگی خود تمام دستورهای الهی را بدون هیچ‌گونه کم و کاست اجرا می‌کردند. این خود گواهی بر عصمت آنان است. پیامبران دیگری را نیز می‌توان یافت که در تورات از آنان به نیکی یاد شده و هیچ‌گونه لغزشی به آنان نسبت داده نشده است[۵۷].

برخی محققان این‌گونه نوشته‌اند: «یهودیان و مسیحیان انبیا را معصوم نمی‌دانند و گناهان بزرگی را به آنان نسبت می‌دهند.... مسیحیان تنها حضرت عیسی (ع) را معصوم می‌دانند؛ زیرا معتقدند وی علاوه بر نبوت، الوهیت نیز داشته است و صدور گناه از خدا معنایی ندارد»[۵۸].

برخی متکلمان مسیحی چنین می‌گویند: «مسیح تنها شخصی است که از نظر تعلیم و اخلاق بدون نقص بود»[۵۹].

اما با نگاهی به کتاب مقدس، این دیدگاه تأیید می‌شود که از نگاه اهل کتاب، پیامبران دیگری غیر از حضرت عیسی (ع) نیز دارای عصمت بوده‌اند. در کتاب مقدس، اعتراض یهودیان به حضرت عیسی (ع) نقل شده است که به حضرتش در مورد خوردن از زراعت در روز شنبه خرده گرفتند و حضرت در پاسخ آنان، به رفتار حضرت داود (ع) استناد جست. این خود حکایت از آن دارد که عملکرد حضرت داود (ع) حجت بوده است و این عصمت او را اثبات می‌کند. در انجیل چنین آمده است: «واقع شد در بست دوم اولین که او از میان کشتزارها می‌گذشت و شاگردانش خوشه‌ها می‌چیدند و به کف مالیده می‌خوردند و بعضی از فریسیان بدیشان گفتند: چرا کاری می‌کنید که کردن آن در سبت جایز نیست؟ عیسی (ع) در جواب ایشان گفت: آیا نخوانده‌اید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتی که گرسنه بودند.»..[۶۰]. از اینجا می‌توان به این نتیجه دست یافت که عصمت حضرت داود نزد آنان ثابت بوده است. لازمه این ایده آن است که اتهام به آن حضرت در مورد همسر ارمیا اتهامی بی‌پایه است[۶۱]. در مورد حضرت زکریا نیز چنین آمده است: «... کاهنی زکریا نام، از فرقه ابیا بود که زن او از دختران هارون بود و الیصابات نام داشت و هر دو در حضور خدا صالح و به جمیع احکام و فرایض خداوند بی‌عیب سالک بودند»[۶۲]. اما برخی دیگر چنین نگاشته‌اند: (عموم اهل کتاب، از یهود و نصارا، بر این باورند که انجام تمام گناهان از سوی پیامبران رواست؛ تنها دروغ در مقام تبلیغ امری نارواست که روح القدس آنان را در این زمینه از خطا باز می‌دارد»[۶۳].

مرحوم بلاغی در این زمینه چنین می‌نویسد: «تمام باورمندان به دین و رسالت پیامبران بر آن‌اند که ایشان خود از هرگونه لغزشی به دور هستند.... اهل کتاب، پیامبران را به مطلب ساختگی که خود به ساختگی بودن آنها اذعان دارند، متهم می‌سازند»[۶۴].

موضوع عصمت در دو حوزه طرح می‌شود: حوزه وحی، و حوزه عمل. عصمت در حوزه نخست، مورد اتفاق نظر پیروان ادیان الهی است؛ چون عقل به گونه‌ای بدیهی، می‌یابد که هدف رسالت رسولان تنها در پرتو عصمت ایشان محقق خواهد شد. در حوزه دوم گرچه یهود و نصارا لزوم عصمت را برنمی‌تابند، دلیل عقلی در این حوزه به سان همان دلیل عقلی در حوزه نخست است؛ چون ارتکاب گناه نه تنها جایگاه رهبری دینی را می‌کاهد، بلکه دیگران را بر ارتکاب گناه تشویق می‌کند؛ افزون بر آنکه در کتاب مقدس از واگذاری عهد الهی به پیامبرانی چون حضرت ابراهیم (ع) سخن به میان آمده است[۶۵]: «و چون ابرام ۹۹ ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت من هستم خدای قادر مطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست.»..[۶۶]. در این گفتار عهد خداوند با حضرت ابراهیم (ع) وابسته بدان است که آن حضرت برای رسیدن به کمال، سیر به سوی خداوند داشته باشد. همچنین حضرت عیسی (ع) در مقام پندآموزی به شاگردان خود چنین می‌گوید: «... شما نمک جهانید، لکن اگر نمک فاسد گردد، به کدام چیز باز تمکین شود؛ دیگر مصرفی ندارد جز آنکه بیرون افکنده، پایمال مردم شود...»[۶۷]»[۶۸]
2. بهروز مینایی؛
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است: «اندیشه عصمت پیش از اسلام وجود داشته است؛ گرچه در هر دینی به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در ادیان غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ معلم و آموزگار خلایق قرار گرفتن و راهبری مردم قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به صراحت و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در ادیان ابراهیمی نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در دین یهود، عصمت انبیا در مقام اخذ و تلقّی و ابلاغ وحی به شکل قطعی مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در مقام عمل نیز با توجیه موارد خلاف در تفاسیر تورات به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در مسیحیت، عصمتِ عیسی مسیح (ع)، عصمت کاتبان انجیل، عصمت کلیسا، عصمت پاپ در مقام فتوا و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت تاریخ این فکر و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا انکار این اندیشه در اسلام و بالمآل انتساب آن به عامل بیرونی دور از انصاف است»[۶۹]
3. احمد حسین شریفی؛
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«عصمت در یهودیت: هر چند در تورات محرّف، گناهان و خطاهای زیادی به انبیای الهی نسبت داده شده است، لکن انبیا از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شده‌اند. به تعبیر دیگر، بر طبق کتاب مقادس یهود "نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا"[۷۰]. موسی بن میمون، متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطا (۱۲۰۴-۱۱۳۵م) اعتقاد به عصمت انبیا را یکی از ارکان اساسی اعتقادات یهود بر می‌شمرد. به طوری که پس از مطالعه و بررسی مبانی فکری و اصول اعتقادی مذهب یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که از جمله آنها این است. تمامی سخنان انبیا صحیح می‌باشد[۷۱] و کتاب تورات که در دست ماست، همانی است که به حضرت موسی (ع) وحی شده است[۷۲].

در بیان منشأ طهارت و پاکی انبیا، در منابع مربوط به یهود چنین آمده است: زیرکی و چابکی برای انسان پاکی می‌آورد. پاکی باعث طهارت می‌شود، طهارت به پرهیزگاری منجر می‌گردد، پرهیزگاری به انسان قدّوسیّت می‌بخشد، قدّوسیّت آدم را متواضع و فروتن می‌کند. تواضع و فروتنی ترس از خطاکاری را در دل انسان می‌پرورد، ترس از خطاکاری سبب پارسایی و دینداری می‌شود، و پارسایی و دینداری شخص را دارای روح القدس می‌کند[۷۳].

و آنگاه: روح‌القدس انبیا را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنها جاری می‌کند، مصون و محفوظ می‌دارد. از این رو، اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست... بنابراین، پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتابت سخنان روح‌القدس[۷۴]. البته چنان‌که اشاره شد، تورات فعلی، انبیا را در اعمال شخصی خود معصوم از گناه و خطا نمی‌داند. و حتّی گناهانی همچون قتل، کفر، زنا و شرب خمر نیز به ساحت مقدس آنها نسبت داده شده است[۷۵]. هر چند در موارد دیگری تصریح شده است که انحراف اخلاقی، عطیه نبوت را به طور موقّت، یا برای همیشه، از شخص پیامبر سلب می‌نماید: اگر پیغمبر تکبر کند، از وی دور می‌شود. و اگر او عصبانی و خشمگین شود. نیز نبوت او ترک می‌گوید[۷۶].

عصمت در مسیحیت: آیین مسیحیت، علاوه بر آنکه مسیح (ع) را هم از نظر تعلیم و هم اخلاق، معصوم و بدون نقص می‌داند، عصمت افراد دیگری، از جمله نویسندگان کتاب مقدس، را نیز می‌پذیرد[۷۷]. به دلیل شواهد گوناگون و به اعتراف خود مسیحیان، انجیل‌های موجود همان کتابی نیست که بر عیسی (ع) نازل شده است. بلکه بعد از آنکه کتاب اصلی از بین رفته است و سال‌ها پس از حضرت مسیح (و به عقیده مسیحیت بعد از کشته شدن مسیح) عده‌ای از شاگردان او، کتب حاضر را نوشته‌اند. حال آیین مسیحیت موجود در زمان ما، برای جلب اعتماد پیروان خود و اقناع فکری و وجدانی آنها، نویسندگان این کتب را از نظر تعلیم معصوم می‌داند یعنی هر چند در اعمال مربوط به زندگی شخصی خودشان دچار عیب و نقص و اشتباهاتی بوده‌اند، امّا در مقام تعلیم کتاب مقدّس، عیب و نقصی در آنها راه ندارد.

البته مسیحیان کاتولیک به این حد اکتفا نکرده و مقام پاپ را نیز، مقامی منزه از آلودگی‌ها و نقایص شمرده‌اند. آنها پاپ را لااقل در اوامر دینی و فتاوای شرعی، انسانی پاک و بی‌عیب و نقص، قلمداد می‌کنند[۷۸]. هر چند رهبران کلیسا، از این موقعیت و منزلت فوق‌العاده اجتماعی خویش سوء استفاده کردند و در واقع "این نهادی که این قدر منادی محبّت و عشق به انسان‌ها بوده است، بیش از هر نهاد دیگری در تاریخ بشریت، خون‌ریزی کرده است"[۷۹].

شاید جایزالخطا شمردن همه انسان‌ها و مخالفت با عصمت آدمیان. که یکی از ارکان معرفت‌شناسی برخی از مکاتب مغرب زمین به شمار می‌رود، واکنشی باشد در مقابل سوء استفاده‌های فزاینده کلیسا از این مقام[۸۰].[۸۱].
4. ابراهیم صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته است:

«به جهت رابطه نزدیک مسلمان با نبی اکرم (ص)، بعضی می‌گویند سلمان مطالب قرآن را به آن حضرت تعلیم می‌داد تا جایی که خود قرآن به این عقیده نادرست اشاره کرده است. مطالعه تطبیقی آیین زرتشت و اسلام نشان می‌دهد که مثلاً شکل بعثت زرتشت و پیامبر اکرم (ص) و اعتقاد به خدای یکتا و وجود شیطان که منشأ شر است و طهارت خاندان دو پیامبر، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم (ص) به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است.

جواب: اولاً، باید گفت که این اتهام علاوه بر عصمت، مسئله نبوت پیامبر (ص) را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم می‌گرفت، از تهمت‌های مشرکین بوده تا جایی که قرآن می‌فرماید: "ما کاملاً آگاهیم که (کافران) می‌گویند آن کس که مطالب این قرآن را به رسول می‌آموزد بشری غیر فصیح و اعجمی است، در حالی که این قرآن به زبان عربی فصیح است"[۸۲]. البته درباره شخصی که به پیامبر (ص) تعلیم می‌دهد، نقل‌های متعددی است و طبق بعضی از نقل‌ها آن شخص سلمان است[۸۳]. لکن این آیه مکی است است و سلمان در مدینه به محضر نبی اکرم مشرف شد و مسلمان گردید، لذا این احتمال مردود است.

ثانیاً، اینکه ادیان در بعضی از عقاید و اصول با یک‌دیگر تطابق دارند، به خاطر تأثیر پذیری دینی از یک‌دیگر نیست، بلکه به جهت اشتراک در جوهر و اصول است و اعتقاد به خدا و وجود شیطان از عقاید مشترک تمام ادیان آسمانی است نه فقط اسلام و زرتشت. اگر کسی الهی بودن آیین زرتشت را انکار کند در این صورت، وجود عقاید مشترک بین اسلام و زرتشت نمی‌تواند موجب انکار الهی بودن اسلام گردد، چون کسانی که می‌خواهند دینی را اختراع کنند از تعالیم مشترک ادیان آسمانی بهره می‌گیرند تا مورد پذیرش قرار گیرد[۸۴].

از اینها که بگذریم مطالب ذیل نیز قابل ذکر است:

  1. مسلماً این شبهه از جانب معاندین اسلام عنوان شده؛ چنانکه از آیه فوق برمی‌آید.
  2. سلمان از شاگردان برجسته مکتب اسلام و نبی اکرم (ص) است که هرچه داشت از آن حضرت و اسلام داشت، پس نمی‌تواند چیزی را به نبی اکرم (ص) که مخزن علوم و متصل به وحی است تعلیم نماید.
  3. سلمان و زرتشتیان لهجه فارسی داشتند، ولی قرآن به زبان عربی است. چگونه کسی که به زبانی آشنا نیست، می‌تواند آن را به صاحب آن زبان بیاموزد.
  4. تعالیم ادیان آسمانی ولو در اصل و مبانی مشترک هستند، لکن اندیشه عصمت، مأخوذ از قرآن کریم و سنت است و لا غیر.

بنابراین اتهام فوق از جانب مشرکین یا دیگر دشمنان اسلام سرچشمه گرفته و جهت تضعیف عقاید مسلمین است و پایه و اساسی ندارد»[۸۵].

اما در اینکه گفته شده اندیشه عصمت از صوفیه گرفته شد نیز باید گفت: «زمانی که اندیشه عصمت در شیعه اوج گرفت، هنوز صوفیه به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. همان‌طور که در رساله قشیریه آمده است، برخی از متصوفه عصمت را از انبیا و امامان نفی می‌کنند، در حالی که برای رهبران خود مقامی بالاتر از عصمت قائل‌اند و آن، مرتبه اتصال به خداوند تعالی و رسیدن به مقام اتحاد با اوست[۸۶]. همچنین باید گفت:

  1. از حیث تاریخی شیعه مقدم است، لذا نمی‌تواند از صوفیه اعتقادی را اخذ کند.
  2. صوفیه خود قائل به عصمت انبیا و امامان نیستند، پس چگونه شیعه اندیشه عصمت را از آنان اخذ کرده است.
  3. بعضی از گروه‌های صوفیه از دیدگاه شیعه جزء غالیان شمرده می‌شوند که مطرود ائمه اطهار (ع) می‌باشند با، لذا این شبهه از اساس باطل است»[۸۷].

«عده‌ای گفته‌اند بعد از ورود اسلام به ایران، اعتقاد به عصمت در میان مسلمین ایجاد شد، چون ایرانی‌ها افسانه‌هایی داشتند مبنی بر اینکه نورهای پاک و منزهی هستند که هیچ‌گونه کاستی و نادرستی به ساحت مقدس آنان راه نمی‌یابد. این مطلب با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابل، مطابق بود و به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسم یافته؛ نوری که از طریق نسل‌ها به ایشان انتقال یافته است. با ورود اسلام به ایران، این مصادیق را در وجود امامان جسته‌اند، سپس این اعتقاد از شیعه به اهل سنت انتقال یافته و آنها نیز به عصمت علی (ع) و پیامبر (ص) معتقد گردیدند[۸۸].

جواب: با تأمل در منابع اولیه (قرآن و سنت) به وضوح می‌یابیم، که اعتقاد به عصمت انبیا از جمله اعتقادات اولیه مسلمین بوده و برگرفته از ادیان و اقوام دیگر نیست. از طرفی اینکه اهل سنت به عصمت امام علی (ع) معتقد می‌باشند کلامی نادرست است؛ چون اکثر علمای اهل سنت عصمت حضرت علی (ع) را قبول ندارند[۸۹].

از این گذشته اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، می‌بینیم که اسلام از زمان خلیفه دوم در ایران نفوذ کرد. با شکست یزدگرد سوم در جنگ، مسلمانان وارد خاک ایران شدند و با ورود لشکر اسلام، دین اسلام هم به شهرها و خانه‌های مردم نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که اندیشه عصمت از اولین روزهای نزول قرآن و اسلام بر قلب‌های مسلمانان حک شد، پس از حیث تاریخی نمی‌توان ایرانیان را مبتکر اندیشه عصمت دانست.

مهم‌تر اینکه ایرانیان هم عقیده عصمت را برگرفته از قرآن و سنت می‌دانند، نه غیر آن، لذا اصل این شبهه باطل است»[۹۰].

«بعضی می‌گویند اندیشه عصمت از یهودیانی است که تازه مسلمان شده بودند. لکن می‌دانیم که یهود نمی‌تواند مبتکر اندیشه عصمت باشد، چون در تورات، قبیح‌ترین گناهان را به انبیا نسبت داده‌اند. البته علمای نصاری، مسیح را منزه از هرگونه عیب و خطا و گمراهی می‌دانند، اما نه به عنوان یک انسان، بلکه به عنوان خدای متجسِّد و یکی از اقانیم سه‌گانه (پدر، پسر، روح‌القدس)، و از همین‌رو وصف عصمت را برایش قائل‌اند. مسیحیان، نویسندگان کتاب مقدس را نیز در مقام تعلیم معصوم می‌دانند و اگر بپذیریم که علمای مسیحی از ابتدا دارای اعتقاد به عصمت بودند، ولی اعتقاد به عصمت انبیا و امامان در میان مسلمین نمی‌تواند برگرفته از اعتقاد مسیحیت باشد زیرا دایره عصمت در اسلام و مسلمین، گسترده‌تر از اعتقاد مسیحیت می‌باشد[۹۱]. در پایان باید به این نکات اشاره نمود:

  1. به منابع یهود که نظر می‌کنیم می‌بینیم انبیا به بدترین گناهان متهم شده‌اند، مثل دروغ، زناء و قتل و فرقی هم در میان انبیا نگذاشته‌اند. لذا اصلاً یهودی‌ها اعتقادی به عصمت انبیا نداشته‌اند تا آن را در میان مسلمین انتشار دهند.
  2. دایره اعتقاد به عصمت در نصاری هم در محدوده عصمت حضرت مسیح (ع) و نویسندگان کتاب مقدس است و اعتقادی به عصمت سایر انبیا ندارند یا لااقل اظهار نظر نمی‌کنند، لذا اعتقاد به عصمت در مسلمین نمی‌تواند زاییده اندیشه مسیحی‌ها باشد.
  3. اعتقاد به عصمت انبیا و امامان مأخوذ از قرآن و سنت و عقل در مسلمین است، نه غیر آن»[۹۲].
5. مصطفی سلیمانیان؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلیمانیان در کتاب «مقامات امامان» در این‌باره گفته‌ است:

«* عصمت قبل از اسلام[۹۳]: از آنجا که عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی یکی از ارکان نبوت است و بدون آن، هدف از بعثت تمام نمی‌شود، همه ادیان آسمانی به نوعی عصمت را قبول داشته‌اند تا بتوانند مبانی دین خود را استوار کنند. در اینجا به نمونه‌هایی از اعتقاد به عصمت در قبل از اسلام اشاره می‌کنیم تا معلوم شود این اعتقاد ابتکار شیعیان یا غالیان در قرن دوم نیست.

  1. عصمت در یهودیت: هرچند در تورات تحریف‌شده امروزی گناهانی به پیامبران عظام نسبت داده شده است، و یهودیان پیامبران را معصوم از گناه نمی‌دانند، اما اعتقاد دارند پیامبر در قبول وحی و ابلاغ آن معصوم می‌باشد و از دروغ و خطا در وحی به دور می‌باشد، و معتقدند: «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا می‌باشد»[۹۴]. و همچنین موسی بن میمون، متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطی (۱۲۴۰ - ۱۱۳۵م)، عصمت را یکی از ارکان اساسی دین یهود شمرده و می‌گوید: «تمامی سخنان انبیاء صحیح می‌باشد»[۹۵]. همچنین وی می‌گوید: «روح‌القدس پیامبران را از خطا و اشتباه در آنچه که بر زبان آنها جاری می‌کند مصون و محفوظ می‌دارد؛ از این‌رو اخبار و اقوال آنها معصوم از خطاست.... بنابراین پیامبران نه در گفتار خطا می‌کنند و نه در کتاب سخنان روح‌القدس»[۹۶].
  2. عصمت در مسیحیت: آیین مسیحیت همان‌طور که حضرت مسیح را از نظر تعلیمی و اخلاقی معصوم و بدون نقص می‌داند عصمت نویسندگان کتاب مقدس را نیز می‌پذیرد[۹۷]؛ زیرا کتاب انجیل سال‌ها بعد از حضرت مسیح نگاشته شده و سند آن به حضرت مسیح متصل نیست، پس مسیحیت موجود برای رفع این اشکال و جلب اعتماد پیروان خود نویسندگان کتاب انجیل را معصوم معرفی کرده و همچنین پاپ را در امور دینی و فتواهای شرعی انسانی پاک و بی‌عیب و نقص معرفی می‌کند.

متصوفه هرچند صراحتاً عصمت را مطرح نکرده‌اند ولی به مقاماتی بالاتر از عصمت برای بزرگان خود اعتقاد دارند که عصمت کمترین آن مقامات است، مثلاً عده‌ای از آنان اعتقاد به اتحاد بزرگان خود با خداوند یا حلول خداوند در بزرگان خود دارند[۹۸].

در آموزه‌های زرتشتیان هم نشانه‌هایی از عصمت وجود دارد، مثل اعتقاد به طاهر و معصوم بودن خاندان پیامبرشان[۹۹].

همان‌طور که از دقت در این عبارات مشخص می‌شود نظریه عصمت چیزی نیست که بتوان آن را ابداع و ابتکار قرن دوم یا امام صادق (ع) یا هشام بن حکم یا غالیان دانست، زیرا نشانه‌های متعددی از اعتقاد به عصمت در ادیان گذشته وجود دارد»[۱۰۰]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۳، به نقل از: قاضی عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، ج۱، ص۱۷۹.
  2. علی میرفطروس، اسلام‌شناسی، ص۲۴ - ۲۵.
  3. هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.
  4. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
  5. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۲۲۲-۲۳۰.
  6. «و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  7. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵.
  8. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۵۲.
  9. The Encyclopedia of Religion / Ismah، V.۷، P. ۴۶۵.
  10. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
  11. ر.ک: هاشم رضی، آیین مهر، میترائیسم، صص۱۴۸ ـ ۱۵۰ و ۴۳۹ ـ ۴۴۰.
  12. می‌گویند زرتشت از بیست سالگی برای یافتن اسرار مذهبی خانه را ترک گفت. به اطراف و اکناف رفت تا شاید نور اشراق، درون دل او را منور سازد. چون زرتشت به سی سالگی رسید، مکاشفاتی به او دست داد. اهورامزدا او را در صفوف فرشتگان مقرّب جن ساخت و او را تعلیم داد و به پیامبری برگزید. او با شش فرشته مقرّب (امشاسپندان) گفت و شنود کرد؛ بر روشنایی ضمیر و صفای دل او افزود. در گات‌ها مکاشفات او آمده است. زرتشت پس از این تعلیم الهی و مکاشفه‌ها، تعلیم خلایق را آغاز کرد؛ خویشتن را پیام آور و آموزگار مبعوث از طرف اهورامزدا اعلام کرد. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۴۵۳ ـ ۴۵۸. بررسی محتوایی تعالیم گاتاها و هرم صفات کمالی در آن از سروش تا اهورامزدا، نیز رابطه عمل نیک و تجلی رحمت الهی، از مباحثی است که بی‌ربط به مبحث مورد بحث ما نیستند. از بشر عمل اشایی (خدایی) به سوی خدا می‌رود و از سوی خداوند فروزگان معنوی یا فَروَشی بر او نازل می‌شود. ر.ک: جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۱۶۱ - ۱۶۳، ۱۸۰، ۱۸۶، ۲۲۸ و ۲۴۳. در اوستا، زرتشت انسان اهورایی است؛ با اتکا به پروردگار و مدد اندیشه نیک به مبارزه با ستمگران برمی‌خیزد. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۳.
  13. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۵۵.
  14. جلال الدین آشتیانی، زرتشت، مزدیسنا و حکومت، ص۲۷۴.
  15. ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۳ ـ ۹.
  16. ر.ک: محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص۲۴۳-۲۴۴.
  17. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۳.
  18. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴ - ۳۲۵؛ به نقل از: الاصحاح، ص۳۳.
  19. Bible، Revised Standard Version: Dictionary of Bible، Manasseh of prayer، Apocrypha. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۵.
  20. الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
  21. تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
  22. الادیان الحیة، ص۱۴۰.
  23. جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴.
  24. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۵۰.
  25. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۰۲-۲۰۷.
  26. گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۳۹. (به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵).
  27. المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳.
  28. ر.ک: خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ و ۱۰۷؛ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳-۳۶؛ مقارنة الأدیان، الشرقاوی، ص۱۹۴-۲۱۹؛ بذل المجهود فی افحام الیهود. ص۱۶۹-۱۷۹؛ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.
  29. گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰ (به نقل از: پساجیم ۶۶ ب).
  30. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۶۹-۷۹.
  31. ر.ک: رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۳۲۴، محمد عزت الطهطاوی، المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳ ـ ۳۶، محمد الشرقاوی، مقارنة الادیان، ص۱۹۴ ـ ۲۱۹، السمؤل بن یحیی المغربی، بذل المعهود فی افحام الیهود، ص۱۶۹ ـ ۱۷۹، محمدصادق فخرالاسلام، رسالة خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ ـ ۱۰۷.
  32. راب آبراهام کهن، گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰، به نقل از: پ جیم ۶۶ ب.
  33. ر.ک: عهد عتیق، سفر خروج، ۴: ۱۵ و ۷: ۱. در این دو آیه خداوند خطاب به موسی درباره هارون چنین می‌گوید: «و بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بکنید شما را خواهیم آموخت» (سفر خروج، ۴: ۱۵). «و خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته‌ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود» (سفر خروج، ۷: ۱).
  34. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۷۵.
  35. الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
  36. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۸.
  37. هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص۲۰۵
  38. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۸.
  39. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۰۲-۲۰۷.
  40. رونالد سون، عقیدة الشیعه، به نقل از: انجیل لوتا، آیه ۸ از اصحاح ۱۵، عبارتی را در مورد ادعای فریسیان درباره نود نفر که نیازمند توبه نیستند، نقل می‌نماید: اكثر من تسعة و تسعين بارّاً لا يحتاجون إلى توبة. این موضوع از اعتقاد فریسیان به وجود تعداد زیادی از افراد معصوم حکایت می‌کند. محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۴۸. ایشان به سه مورد از انجیل استناد نموده است: متی۱۲: ۱ - ۵، مرقیس ۲: ۲۳ - ۲۶، لوقا ۶: ۱ - ۴.
  41. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۵۰.
  42. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۶۹-۷۹.
  43. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۳۵ - ۶۳۷.
  44. C.F:»Science and Religion«، in the Encyclopedia of Religion V.۱۳، pp.۱۲۱-۱۲۲.
  45. C.F:»Hans Kung، Infallibility.
  46. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۶۴۴.
  47. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۸؛ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۶۹-۷۹.
  48. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۱۱ ـ ۲۱۴.
  49. جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۲۳۰ ـ ۲۳۴.
  50. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۰۴ ـ ۳۱۰.
  51. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۸۴ ـ ۳۸۷.
  52. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۷۰.
  53. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۵۸ - ۱۵۹.
  54. ر.ک: جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۱۶۴ - ۱۶۷.
  55. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۶۹.
  56. دوایت رونالدسن، عقیدة الشیعه، ۳۲۹.
  57. محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، ص۱۲.
  58. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص۲۶۳.
  59. هنری تیسن، الهیات مسیحی، ترجمه ط. میکائلیان، ص۲۰۵.
  60. کتاب مقدس، انجیل، لوقا، باب ۶، بند ۱-۵.
  61. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۸۱.
  62. کتاب مقدس، انجیل، لوقا، باب ۱، بند ۶-۷.
  63. محمد عزت طهلاوی، المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳.
  64. محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۴۲-۶۵.
  65. ر.ک: محمدجواد بلاغی، الهادی إلی دین المصطفی، ج۱، ص۷۸.
  66. کتاب مقدس، انجیل، لوقا، سفر پیدایش، باب ۱۷.
  67. کتاب مقدس، انجیل متی، باب ۵، بند ۱۳.
  68. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۵۰.
  69. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۸۱.
  70. تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
  71. الادیان الحیة، ص۱۴۰.
  72. جهان مذهبی، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴.
  73. گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۳۹. (به نقل از: میشناسوطا ۹: ۱۵).
  74. المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳.
  75. ر.ک: خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام، ص۹۰ و ۱۰۷؛ المیزان فی مقارنة الأدیان، ص۳۳-۳۶؛ مقارنة الأدیان، الشرقاوی، ص۱۹۴-۲۱۹؛ بذل المجهود فی افحام الیهود. ص۱۶۹-۱۷۹؛ عقیدة الشیعه، ص۳۲۴.
  76. گنجینه‌ای از تلمود، ص۱۴۰ (به نقل از: پساجیم ۶۶ ب).
  77. الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
  78. cience and Religion in The Encyclopedia of Religion, v.۳۱.pp.۱۲۱-۱۲۲..
  79. جزوه کلام جدید (انسان‌شناسی)، ص۱۴۴.
  80. جزوه کلام جدید (انسان‌شناسی)، ص۱۴۴.
  81. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۶۹-۷۹.
  82. سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  83. مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.
  84. پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۹ و ۹۰.
  85. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۲.
  86. هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
  87. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۷۰.
  88. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
  89. اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.
  90. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۹.
  91. الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۴.
  92. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۶۸.
  93. ر.ک: پژوهشی در عصمت معصومان، تاریخچه عصمت، ص۶۹.
  94. تحقیقی در دین یهود، ص۳۲۹.
  95. الادیان الحیه، ص۱۴۰.
  96. المیزان فی مقارنة الادیان، ص۳۳.
  97. الهیات مسیحی، ص۲۰۵.
  98. تصوف و تشیع، ص۱۲۳؛ امامت و رهبری، ص۵۵.
  99. اسلام‌شناسی، ص۲۵.
  100. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص ۲۰۲-۲۰۷.