مسلم بن عوسجه اسدی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۳ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مسلم بن عوسجه از بزرگان و اشراف کوفه و مردی شجاع بود. از زندگانی او تا سال شصته‍.ق خبری در دست نیست، اما در این سال جزء نویسندگان نامه به امام حسین (ع) بود که حضرت را به کوفه دعوت کرد و از نماینده امام، مسلم بن عقیل حمایت کرد. بعد از شهادت مسلم، به کاروان امام پیوست و در این راه بعد از فدارکاری بسیار، نخستین شهید در راه امام لقب گرفت.

مقدمه

مسلم بن عوسجه اسدی، کنیه‌اش ابوحجل از بزرگان و اشراف کوفه و از مردان عابد و زاهد و پارسای زمان خود بود. او در شجاعت و دلاوری زبانزد مردم بود و در فتوحات اسلامی نقش مؤثری داشت. وی در سال بیست در جنگ آذربایجان به فرماندهی حذیفة بن یمان، شجاعت بی‌نظیری از خود نشان داد و در آن جنگ، جمعی از نیروهای سپاه دشمن را از پای درآورد و سرانجام این جنگ به فتح و پیروزی مسلمانان به پایان رسید[۱].

برخی از مورخان گفته‌اند: مسلم بن عوسجه، رسول خدا (ص) را درک کرده و از اصحاب آن حضرت به شمار می‌‌آید[۲] و برخی هم بر این باورند که مسلم بن عوسجه از اصحاب رسول خدا (ص) نبوده است. به نظر می‌رسد، او از اصحاب رسول خدا (ص) نبوده است؛ زیرا کتب رجالی اسم او را در زمره اصحاب رسول خدا (ص) به شمار نیاورده‌اند[۳].

از زندگانی مسلم بن عوسجه تا سال شصته‍.ق که مردم کوفه از امام حسین (ع) برای زعامت بر کوفه دعوت به عمل آورده‌اند، هیچ خبری در دست نیست، به جز آنچه ذکر شد و تاریخ از شرح حال او ساکت است.

برخی از متأخرین، مثل مؤلف «مهیج الاحزان» نوشته، مسلم بن عوسجه از اصحاب امام علی (ع) بوده و برادر خوانده حضرت به شمار می‌‌رفته و چندین مرتبه قرآن را از نظر امام علی (ع) گذرانده است[۴].

این ادعا درست نیست؛ زیرا هیچ مورخی به این موضوع اشاره نکرده و کسی نگفته او از اصحاب حضرت علی (ع) بوده است؛ بنابراین برای تشخیص صحت و سقم این مطلب، نمی‌توان به مثل کتاب مهیج الاحزان اکتفا کرد. به علاوه شیخ طوسی مسلم بن عوسجه را فقط از اصحاب امام حسین (ع) دانسته است[۵]. از این رو شرح حال مسلم بن عوسجه از سال ۶۰ه‍.ق رقم خورده و در روز عاشورا به شهادت رسیده است[۶].

حمایت ابن عوسجه از مسلم بن عقیل

مسلم بن عوسجه از شخصیت‌های بانفوذ و سرشناس کوفه بود؛ لذا از جمله کسانی بود که برای امام حسین (ع) نامه نوشت و برای آمدن حضرت به کوفه دعوت به عمل آورد. او تا پای جان بر آن دعوت ایستادگی کرد و هنگامی که مسلم بن عقیل نماینده امام (ع) به کوفه وارد شد با او بیعت کرد و حمایت آشکار و پنهان خود را از مسلم بن عقیل دریغ ننمود و از مردم کوفه نیز برای آن حضرت بیعت گرفت[۷]. ابن عوسجه جزء یاران خاص و محرم اسرار حضرت مسلم بود و هنگامی که مسلم در منزل هانی بن عروه مخفی شد. ابن عوسجه از جمله اندک کسانی بود که به این امر واقف بود و مخفیانه به دیدار آن حضرت می‌رفت[۸].

ملاقات جاسوس ابن زیاد با مسلم بن عوسجه

وقتی عبیدالله بن زیاد وارد کوفه شد، با سخنان تهدید‌آمیزی مردم کوفه را مرعوب ساخت و با دستور او شیعیان را دستگیر نمودند. مسلم بن عقیل برای آنکه دستگیر نشود، مخفیانه از خانه مختار خارج شد و به خانه «هانی بن عروه» رفت و در آنجا تنها عده‌ای از یاران نزدیک با او دیدار داشتند.

ابن زیاد برای آنکه از مخفیگاه مسلم اطلاع پیدا کند، دست به حیله و تزویر زد و بدین منظور «معقل» غلام خود را مأمور ملاقات با شیعیان و یاران مسلم بن عقیل نمود. معقل به دستور ابن زیاد در شهر کوفه به جست و جو پرداخت تا در مسجد کوفه به بهانه پرداخت وجوهات و کمک مالی به مسلم بن عقیل و یارانش، با مسلم بن عوسجه نزدیک شد و به توصیه ابن زیاد به مسلم بن عوسجه چنین گفت: ای بنده خدا! من مردی از اهل شام هستم، خداوند به من منت گذاشت و به دوستی اهل بیت و دوستی یارانشان هدایت کرد ـ بعد تظاهر به گریه کرد ـ سپس گفت: من سه هزار درهم آورده‌ام و می‌‌خواهم به مردی که از طرف حسین آمده و از مردم برای او بیعت می‌‌گیرد، بپردازم اما کسی را نمی‌شناسم که مرا به سوی او راهنمایی کند. الآن شنیدم که جمعی از مؤمنین می‌‌گفتند شما او را می‌‌شناسید. من آمده‌ام تا پول را از من بگیرید و مرا راهنمایی کنید که با آن آقا ملاقات کنم. ضمنا به من اعتماد کنید، من از برادران ایمانی شمایم و اگر می‌‌خواهید قبل از ملاقات من با ایشان، شما بیعت مرا به ایشان اعلام دارید، بعد با ایشان ملاقات کنم!.

مسلم بن عوسجه که گمان می‌‌کرد او از روی صداقت و صفا چنین می‌‌گوید به او اعتماد کرد و ضمن دعا و طلب خیر، معقل را نزد مسلم بن عقیل (ع) برد، او با حضرت بیعت کرد و آن مال را هم به حضرت تحویل داد[۹]. مسلم بن عقیل آن مال را به «ابو ثمامه صائدی»[۱۰] که مسئول اخذ اموال و خرید سلاح بود تحویل داد.

معقل این مرد بد سیرت از آن روز به بعد به مخفیگاه مسلم بن عقیل رفت و آمد می‌‌کرد و هیچ کس مانع او نمی‌شد و او هم تمامی اخبار را گرفته و برای ابن زیاد گزارش می‌‌کرد[۱۱].[۱۲]

فرماندهی ابن عوسجه در محاصره قصر ابن زیاد

عبیدالله بن زیاد پس از بازداشت هانی بن عروه و متفرق شدن یارانش، برای تسلط بیشتر بر اوضاع شهر، در مسجد سخنرانی بسیار تند و تهدیدآمیزی کرد و سپس به دارالاماره بازگشت!

«عبدالله بن حازم» که از طرف حضرت مسلم مأمور بررسی اوضاع دارالاماره بود، چون اوضاع را نابسامان و خطرناک دید، فوراً خدمت حضرت مسلم آمد و اوضاع را برای ایشان شرح داد. حضرت برای آنکه غافل‌گیر نشود، به ابن حازم دستور داد تا نیروهای ذخیره آماده شوند، در اندک زمانی، چهار هزار مرد مسلح آماده شدند. حضرت مسلم فرماندهی مذحج و اسد را به مسلم بن عوسجه داد و فرماندهی تمیم و همدان را به ابو ثمامه صائدی و کنده و ربیعه را به عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی و فرماندهی سایر گروه‌ها را به عباس بن جعده جلالی سپرد و فرماندهی کل نیروها را خود عهده دار شد. در مدت کوتاهی قصر دارالاماره ابن زیاد را محاصره کردند. شرایط به گونه‌ای شد که با یورشی، عبیدالله و یارانش نابود می‌‌شدند، اما افراد خود فروخته‌ای، مثل کثیر بن شهاب و محمد بن اشعث و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن و برخی دیگر که در خفا با ابن زیاد سر وسرّی داشتند، مردم شهر را علیه مسلم و یاران او شوراندند. هنوز شب فرا نرسیده بود که ابن زیاد توانست نیروهای مسلم را پراکنده کند. به طوری که تعداد مأمومین نماز مغرب حضرت مسلم به بیش از بیست نفر نمی‌رسید و بعد از نماز هم یکه و تنها ماند و ناچار شد به خانه طوعه (و محمد بن کثیر) برود[۱۳].

شخصیت و منزلت مسلم بن عوسجه در این حادثه به خوبی آشکار است که او مورد عنایت حضرت مسلم (ع) بود و حاضر بود تا پای جان از نماینده امام حسین (ع) حمایت نماید[۱۴].

پیوستن مسلم بن عوسجه به کاروان امام (ع)

پس از آنکه مخفیگاه مسلم بن عقیل توسط معقل، غلام ابن زیاد آشکار شد و گزارش‌های روزانه دیدارهای یاران آن حضرت، سبب شد ابن زیاد بر اوضاع بیشتر مسلط شود و یاران حضرت را شناسایی و دستگیر کند و سرانجام مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را به شهادت رساند و لذا تمامی آن افرادی که به امام (ع) نامه نوشته و اعلان وفاداری کرده بودند، یا مخفی شدند و یا به زندان افتادند و یا فراری گشتند. اگرچه برخی از افرادی که از کوفه گریختند به امام ملحق شدند، اما جمعی هم در خفا ماندند و نتوانستند کاری انجام دهند و با کمال تأسف عده زیادی از آنان هم به اردوی سپاه عمر سعد پیوستند و با امام حسین (ع) جنگیدند. در این میان مسلم بن عوسجه در مخفیگاه ماند تا آنکه باخبر شد امام حسین (ع) به کربلا آمده است؛ با زن و فرزندش، مخفیانه از کوفه خارج شد و در کربلا به آن حضرت پیوست و جانش را فدای امام (ع) کرد[۱۵].[۱۶]

اعلام وفاداری ابن عوسجه در شب عاشورا

میزان شخصیت و ایمان انسان‌ها در کشاکش حوادث و سختی‌ها معلوم می‌‌شود. چه بسا افرادی که در شرایط عادی، بسیار خوب جلوه می‌‌کنند، اما به محض روبه رو شدن با سختی و گرفتاری ناله‌ها سر می‌‌دهند و ضعف و ناتوانی و بی‌تقوایی خود را آشکار می‌‌سازند، اما افراد با فضیلت هر چه شرایط سخت‌تر شود، صلابت و استقامت آنان بیشتر و هر چه روزگار تیره‌تر گردد درخشندگی آنها افزون می‌‌شود.

اصحاب امام حسین (ع) به راستی که چنین بودند هر چه به لحظه ساعت شهادت نزدیک‌تر می‌‌شدند روحیه خداخواهی و از خودگذشتگی آنها بیشتر نمایان می‌‌شد و چون آهن تفتیده به قدری صیقل داده شده بودند که هیچ فشار و ضربه‌ای آنها را از تصمیم خود باز نمی‌داشت. مسلم بن عوسجه نیز که پرورش یافته مکتب ناب محمدی (ص) بود، برای فدا نمودن جان خویش لحظه شماری می‌‌کرد.

ابومخنف از امام سجاد (ع) نقل می‌‌کند که امام (ع) فرمود: «نزدیک غروب آفتاب (شب عاشورا) هنگامی که عمرسعد به لشکریانش دستور بازگشت داد. پدرم یاران خود را فراخواند و من هم در حالی که بیمار بودم، خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم پدرم خطاب به اصحاب و یاران خود پس از حمد و ثنای الهی... به تجلیل از یاران خود پرداخت و فرمود: «اما بعد، من بارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی‌شناسم. خدا شما را به خاطر حمایت از من، جزای خیر دهد!»[۱۷]

بعد پدرم فرمود: "آگاه باشید من می‌دانم که فردا کار ما با اینها به جنگ خواهد کشید، من به شما اجازه می‌‌دهم که همگی از اینجا بروید من بیعت خود را از شما برداشتم. اکنون که شب فرا رسیده و هوا تاریک است، آن را مرکب زیر پا قرار دهید، و از این دیار بروید!"[۱۸]؛

در نقل ابن اثیر آمده که امام (ع) در ادامه فرمود: "اکنون که شب فرا رسیده شما تاریکی شب را چون شتری راهوار بگیرید و مردان شما دست هر یک از اهل بیت مرا بگیرید و بروید و خداوند به شما جزای خیر دهد. و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند گشایشی را برای شما مقرر دارد؛ زیرا این قوم تنها قصد مرا کرده‌اند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند"[۱۹]؛

برادران امام و فرزندان و فرزندزادگان و بسیاری از جوانان اهل بیت برخاسته و اعلام وفاداری کردند و اولین آنان قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل (ع) بود، سپس جمعی از اصحاب و یاران برخاستند و با سخنان گرم و آتشین اعلام ماندن تا مرز شهادت کردند. از آن جمله مسلم بن عوسجه بود که برخاست و گفت: "آیا ما دست از تو برداریم در حالی که هیچ بهانه‌ای در ادای حقت در پیشگاه خدا که تو را تنها گذاریم، نداریم. هان، به خدا سوگند! تا این نیزه را در سینه آنها فرو نشکنم و تا قبضه این شمشیر در دست من است بر آنها حمله نکنم از تو جدا نمی‌شوم، و اگر سلاح جنگی نداشته باشم که با آنها بجنگم، سنگ برداشته و به طرف آنها پرتاب می‌کنم و به جنگ ادامه می‌دهم تا پیش پایت بمیرم!"[۲۰]؛

ارشاد مفید در ادامه حدیث می‌‌افزاید: مسلم بن عوسجه[۲۱] گفت: "ای پسر فاطمه، به خدا قسم ما تو را رها نمی‌کنیم تا خدا بداند که حرمت پیامبر (ص) را در غیبت او درباره تو رعایت کردیم. به خدا سوگند! اگر بدانم که کشته می‌‌شوم و بعد زنده می‌‌شوم و سپس مرا می‌‌سوزانند. و دیگر بار زنده می‌‌شوم و بعد خاکسترم را بر باد دهند و تا هفتاد بار این کار را در حق من کنند، هرگز از تو جداا نشوم تا در برابر دیدگانت جام مرگ را بیاشامم؛ پس چرا چنین فداکاری نکنم و دست از یاریت بردارم، در حالی که کشته شدن یک بار است و در پی آن کرامتی است که پایانی ندارد!"[۲۲].[۲۳]

خودسنجی

علاقه‌مندان و عزاداران حسینی اگر می‌خواهند بدانند میزان ایمان و ارادتشان به امام حسین (ع) و خاندان پیامبر (ص) در چه حد و اندازه‌ای است، بایستی سخنان مسلم بن عوسجه و سایر یاران امام (ع) در شب و روز عاشورا را معیار قرار دهند و ببینند تا چقدر حاضرند در راه اسلام و تشیع فداککاری کنند و تنها به سینه زنی و گریه برخاندان عصمت و طهارت (ع) اکتفا ننمایند؛ اگرچه امام جعفر صادق (ع) به ریان بن شبیب فرمود: «ای پسر شبیب اگر بر حسین (ع) گریه کنی که اشک چشمت بر صورتت جاری شود خداوند تمام گناهان تو چه کوچک چه بزرگ، و چه کم یا زیاد باشد می‌بخشد، ای پسر شبیب اگر دوست داری خدار عزوجل را بدون گناه ملاقت کنی، به زیارت حسین (ع) برو... ، ای پسر شبیب اگر دوست داری با ما و در درجات با ما بهشت باشی برای حزن ما محزون و برای خوشی ما خوشحال شو، و بر تو باد به ولایت با ما، پس اگر مردی ولایت سنگی را گزیند خداوند با همان سنگ او را محشور خواهد کرد»[۲۴].

و این روایت بسیار با اهمیت دلالت دارد که گریه و حزن بر حسین (ع) ثواب بسیار دارد. اما بدون تردید پیروی از امام حسین (ع) و سایر پیشوایان اسلام که امامان معصوم هستند با گریه و حزن و اندوه کافی نیست، بلکه عمل به دستورات آنان و در راه پیشرفت اهداف ان بزرگواران با تمام جدیت تلاش کردن است[۲۵].

جسارت شمر و موضع‌گیری مسلم

این یاران و عاشقان جان بر کف که دور امام حسین (ع) پروانه‌وار می‌چرخیدند، حاضر نمی‌شدند کم‌ترین توهین به امام (ع) را بشنوند؛ لذا صبح عاشورا قبل از شروع جنگ، هنگامی که شمر بن ذی الجوشن این مرد پست و فرومایه متوجه شد که امام حسین (ع) و یارانش خندقی پشت خیمه‌ها کنده و آتشی در آن فروخته‌اند[۲۶]، با کمال بی‌ادبی و جسارت فریاد زد: «یا حسین، پیش از آتش قیامت آتش افروختی تا به آتش دنیا بسوزی؟!».

امام (ع) پرسید: او کیست گویا شمر بن ذی الجوشن است؟ گفتند: آری، امام (ع) به او فرمود: «ای پسر زن بز چران، تو برای آتش جهنم سزاوارتری!»[۲۷]

مسلم بن عوسجه این راد‌مرد الهی پس از پاسخ امام (ع) نتوانست یاوه سرایی شمر را تحمل کند، تیری به چله کمان نهاد تا او را بزند چون شمر در آن موقع در تیررس او بود، ولی امام (ع) جلو او را گرفت. مسلم گفت: «بگذار او را با تیر بزنم که او مردی فاسق و گناه‌کار و از بزرگان ستمکاران است و اکنون خداوند فرصت زدن او را فراهم آورده است»[۲۸]

امام (ع) که نمی‌خواست آغازگر جنگ باشد و حجت را بر دشمن تمام کرده باشد، فرمود: «به او تیراندازی نکن؛ زیرا دوست ندارم آغازگر جنگ باشم»[۲۹]؛

عظمت و بزرگی امام (ع) در اینجا درس بزرگی است برای مدعیان رهبری اسلامی که چگونه پای بند به اسلام باشند و حتی در برخورد با دشمن قسم خورده که آماده ریختن خون آنان است رعایت موازین شرعی را بنمایند[۳۰].

مسلم بن عوسجه اولین شهید کارزار کربلا

در روز عاشورا، موقعی که آتش جنگ آغاز شد، عمرو بن حجاج که در میسره لشکر سعد قرار گرفته بود، بر میمنه سپاه امام (ع) که زهیر بن قین، فرماندهی آن را برعهده داشت، یورش آورد و این حمله در کنار فرات صورت گرفت، و این زد و خورد تا ساعتی به طول انجامید و در این مبارزه، مسلم بن عوسجه چون شیر بیشه شجاعت، جنگ سختی کرد و برای دور کردن دشمن تلاش بسیار نمود و در حین مبارزه این رجز را می‌‌خواند:

"إنْ تسألُوا عنّي فإنّي ذو لَبدْ منْ فرعِ قومٍ منْ ذُرَى بنيْ أسَدْ"

"فمَنْ بغانَا حائدٌ عنْ الرَّشدْ وكافرٌ بدينِ جبّارٍ صَمدْ"[۳۱]؛

اگر از من سؤال کنید، من پهلوانی‌ام از گروه برگزیدگان بنی اسد، پس کسی که به من ستم کند از سعادت منحرف و به دین خدای جبار و بی‌نیاز، کافر است[۳۲].

سپس مسلم مردانه و دلاورانه شمشیر زد و بی‌مهابا به قلب سپاه دشمن تاخت. دو نفر از نیروهای دشمن به نام‌های مسلم بن عبدالله ضبابی و عبدالرحمن بن ابی خشکاره بجلی به سوی مسلم شتافتند و برای کشتن او همت گماردند و با شمشیر بر او زدند. همین که گرد و غبار میدان جنگ و فروکش فروکش کرد، دیدند مسلم روی زمین افتاده و آخرین لحظات حیات را می‌‌گذراند[۳۳].[۳۴]

امام (ع) بر بالین ابن عوسجه

در آخرین لحظات عمر مسلم بود که امام حسین (ع) بر بالین او آمد. مسلم هنوز نیم جانی داشت. امام (ع) فرمود: خدا تو را رحمت کند ای مسلم بن عوسجه و این آیه را تلاوت کرد: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۳۵].

پس از لحظه‌ای حبیب نزدیک آمد گفت: ای مسلم، شهادت تو بر من سخت و گران است. «تو را به بهشت بشارت باد!»[۳۶]؛ مسلم با صدای نحیف گفت: «خدا تو را به خیر بشارت دهد!»[۳۷]

حبیب به او گفت: «اگر قرار نبود که من هم به همین زودی تا ساعتی دیگر به تو ملحق شوم، دوست داشتم که به وصیت‌های مهم تو عمل کنم؛ آن‌گونه که پیوند خویشی و ایمانی ما می‌‌طلبد»[۳۸]؛ در برخی از اسناد آمده که مسلم گفت: «تو را به این آقا وصیت می‌‌کنم با دست اشاره به امام (ع) کرد که جانت را فدای او کنی!»[۳۹]، حبیب گفت: «به خدای کعبه چنین خواهم کرد!»[۴۰]

پس از این سخن، مسلم چیزی نگفت و در حالی که سر در بالین امام و پیشوای خود داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد[۴۱].

همان طوری که در زیارت ناحیه مقدسه آمده، اولین شهید صحنه کارزار عاشورا مسلم بن عوسجه بود.

در مقام و منزلت مسلم بن عوسجه همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه پس از درود و سلام، از او تجلیل به عمل آورده و چنین فرموده است: «وَ كُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ وَ أَوَّلَ شَهِيدٍ شَهِدَ لِلَّهِ وَ قَضَى نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ شَكَرَ اللَّهُ اسْتِقْدَامَكَ وَ مُوَاسَاتَكَ إِمَامَكَ إِذْ مَشَى إِلَيْكَ وَ أَنْتَ صَرِيعٌ فَقَالَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ يَا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأَ ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ الْمُشْتَرِكِينَ‏ فِي‏ قَتْلِكَ‏- عَبْدَ اللَّهِ‏ الضَّبَابِيَ‏ وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ خَشْكَارَةَ الْبَجَلِيَّ وَ مُسْلِمَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الضَّبَابِيَّ»[۴۲]؛ تو اول کسی (از اصحاب)[۴۳] بودی که جان خود را در راه خدا دادی و اول شهید بودی که برای خدا جانت را فدا کردی. پس به خدای کعبه بخشیده شدی، خداوند تلاش تو را در اقدامت و فداکاری برای امامت پاس دارد؛ زیرا به سرعت حسین (ع) بر بالین سرت آمد و به تو گفت: رحمت خدا بر تو باد ای مسلم! و آیه ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ... را قرائت کرد، خداوند کسانی که در قتل تو شریک بودند؛ مث:ل عبدالله ضبابی و عبدالله بن خشکاره بجلی و مسلم بن عبدالله ضبابی، را لعنت نماید![۴۴].

اندوه دوست و شادی دشمن در شهادت مسلم

وقتی مسلم بن عوسجه روی زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد، یاران امام (ع) سخت محزون شدند و کنیز مسلم، فریاد کشید: «ای پسر عوسجه، ای آقای من!».

هنگامی که صدای شیون بلند شد، یاران عمرو بن حجاج، در سپاه عمرسعد، دانستند او شهید شده؛ لذا به یکدیگر بشارت دادند و هلهله برآوردند که ما مسلم بن عوسجه را کشتیم.

شبث بن ربعی با اینکه در سپاه عمرسعد بود به بعضی از یارانش که در کنارش بودند اعتراض کرد و گفت: مادرانتان در عزایتان بگریند! شما خود را به دست خود می‌‌کشید و موجبات ذلت و خواری خود را فراهم می‌‌کنید، در حالی که خرسندید که شخصیتی مثل مسلم بن عوسجه را کشته‌اید! هان به خدا سوگند! او در میان مسلمانان از جایگاهی کریم برخوردار بود. یادم نمی‌رود که او را در دشت آذربایجان در جبهه جنگ مشاهده کردم که قبل از آمدن تمامی سواران اسلام، برای نبرد با مشرکان، شش نفر از مشرکین را کشت. آیا شماها بر کشتن مثل چنین فردی خوشحالی می‌‌کنید![۴۵].[۴۶]

شهادت مسلم بن عوسجه

مسلم بن عوسجه از چهره‌های عابد کوفه بود که مدتی از روزش را صرف عبادت در مسجد کوفه می‌گذراند. در تشکیلات مسلم بن عقیل نقش کلیدی داشت، در کودتای ابن زیاد خود را به کربلا رساند و در شب عاشورا قسم خورد که حسین جان هرگز از تو جدا نمی‌شوم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشکافم و اگر سلاحی نداشته باشم با سنگ به جنگ‌شان می‌روم تا به شهادت برسم. در روز عاشورا همین ایده متعالی و پر افتخار را عملاً نشان داد، امام در شهادت مسلم بن عوسجه بالای سرش این آیه را قرائت فرمود: ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا[۴۷].

محمد بن ابیطالب می‌گوید: مسلم بن عوسجه در حالی روی زمین سقوط کرد که رمقی داشت. امام حسین با حبیب بن مظاهر به سوی مسلم بن عوسجه شتافتند. امام حسین پس از اینکه به مسلم بن عوسجه فرمود: خدا تو را رحمت کند و آیه بالا را تلاوت کرد، سپس حبیب به مسلم بن عوسجه نزدیک شد و به او گفت: ای مسلم از پا افتادن تو بر من ناگوار است، بشارت باد تو را به بهشت. مسلم با صدای ضعیفی گفت: خدا به تو مژده خیر دهد. حبیب گفت: اگر نه چنین بود که من هم به دنبال تو خواهم آمد دوست داشتم تو هر وصیتی که داری بکنی. مسلم گفت: فإني أوصيك بهذا یعنی من درباره این شخص یعنی امام حسین(ع) به تو توصیه می‌کنم. در رکاب این حسین مقاتله کن تا شهید شوی. حبیب گفت: من چشم تو را به وسیله یاری نمودن حسین روشن خواهم کرد. پس از این گفتگوها مسلم بن عوسجه شهید شد. راوی می‌گوید: کنیز مسلم بن عوسجه فریاد زد: يا سيداه يا ابن عوسجتاه! ناگاه یاران ابن سعد در حالی که مژده به یکدیگر می‌دادند گفتند: ما مسلم بن عوسجه را کشتیم. شبث بن ربعی که خود از فرماندهان ارشد بود رو کرد به عمرسعد و گفت آیا به کشتن مسلم بن عوسجه شاد شدی؟ نمی‌دانی چه مرد بزرگی را شهید کردی! بعد رو کرد به افرادی که در اطرافش بودند گفت: مادرانتان در عزای شما گریان شوند، آیا نه چنین است که نیروهای خود را به دست خود به قتل می‌رسانید و عزیزان خود را ذلیل می‌نمایید؟ آیا برای کشتن مسلم بن عوسجه خوشحال می‌شوید؟ به حق آن خدایی که من تسلیم او هستم مسلم بن عوسجه در میان مسلمانان مقام شریفی داشت. من خودم در جنگ آذربایجان دیدم این مسلم قبل از اینکه اسب‌های مسلمین به یک دیگر برسند شش نفر از مشرکین را به قتل رسانید[۴۸].[۴۹]

شهادت پسر مسلم بن عوسجه

وقتی مسلم به شهادت رسید پسر مسلم بن عوسجه جوانی رشید که نور ایمان از چشم‌ها و چهره جذابش می‌درخشید خدمت سیدالشهدا آمد و آماده میدان شد. امام او را از جنگ مانع شد و فرمود: پدرت شهید شد اگر تو هم شهید شوی مادرت بی‌پناه می‌ماند! پسر مسلم در تردید بود که مادرش به سرعت خود را به فرزندش رساند و گفت: فرزندم سلامت خود را بر یاری پسر پیامبر برگزیدی؟ از تو راضی نمی‌شوم مگر اینکه جانت را فدای حسین(ع) کنی! امام اذن میدان داد مادر در کنار صحنه جنگ به تشویق او پرداخت و می‌گفت: پسرم خوشحال باش که الان از دست ساقی کوثر سیراب خواهی شد، با کشتن ۳۰ نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید. کوفیان سرش را بریدند و به سوی مادر پرتاب کردند مادر سر فرزند را گرفت و بوسید و گریست[۵۰].[۵۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابصارالعین، ص۱۰۳.
  2. تنقیح المقال، ج۳، ص۲۱۴.
  3. به نظر می‌‌آید که در تنقیح المقال اشتباهی رخ داده؛ زیرا در کتاب اسد الغابه، ج۴، ص۳۶۴ و الإصابة، ج۶، ص۱۱۴، «پدر عوسجه» که نام او مسلم بوده را صحابی پیامبر (ص) به شمار آورده‌اند، نه «مسلم پسر عوسجه» به همین دلیل ابو عوسجه که نامش مسلم بوده به اشتباه، مسلم بن عوسجه را از اصحاب پیامبر به شمار آورده است. والله العالم.
  4. مهیج الاحزان، ص۱۳۸.
  5. رجال طوسی، ص۸۰.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۰-۵۷۱؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۶۰.
  7. ابصارالعین، ص۱۰۰ و ر. ک: نفس المهموم، ص۲۵۶.
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۱-۵۷۲.
  9. ظاهرا ارتباط معقل با مخفیگاه مسلم بن عقیل بعد از وفات شریک در خانه هانی بن عروه است به دلیل آنکه ابن زیاد هیچ اطلاعی نداشت که مسلم بن عقیل در خانه هانی است و لذا به خانه هانی، به دیدن شریک رفت.
  10. در نفس المهموم، ص۲۵۶، آورده که مسلم بن عوسجه مسئول اخذ اموال و خرید سلاح بوده است.
  11. ارشاد مفید، ج۲، ص۴۵ و ۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۷؛ مقتل مقرم، ص۱۵۳؛ ابصارالعین، ص۱۰۰؛ و نیز، ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۴ و البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۵۵.
  12. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۲-۵۷۳؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۵۳.
  13. ر. ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۵۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۶۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۰؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۷ و ابصارالعین، ص۱۰۰.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۳-۵۴۴.
  15. ابصارالعین، ص۱۰۱.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۴-۵۷۵.
  17. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لاَ أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لاَ خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لاَ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اَللَّهُ عَنِّي خَيْراً»
  18. «أَلاَ وَ إِنِّي أَظُنُّ يَوْمَنَا مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْأَعْدَاءِ غَداً، أَلاَ وَ إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ، لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ، هَذَا لَيْلٌ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً»تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۸؛ و نیز ر. ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۹۲: اللهوف، ص۱۵۲؛ نفس المهموم، ص۱۹؛ ابصارالعین، ص۱۰۱ و مقتل مقرم، ص۲۱۲.
  19. «هَذَا الیلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً وَلِيَأْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِيَدِ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاکُمُ اللهُ جَمِیعَاً ثُمَّ تَفَرَّقُوا فِي الْبِلَادِ فِي سَوَادِكُمْ وَ مَدَائِنِكُمْ حَتَّى يُفَرِّجَ اَللَّهُ، فَإِنَّ اَلْقَوْمَ إِنَّمَا يَطْلُبُونِّي، وَ لَوْ قَدْ أَصَابُونِي لَهَوْا عَنْ طَلَبِ غَيْرِي»؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹ و نفس المهموم، ص۲۲۰.
  20. "أَ نَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ وَ لَمَّا نُعْذَرْ إِلَى اَللَّهِ فِي أَدَاءِ حَقِّكَ! أَمَا وَ اَللَّهِ حَتَّى أَكْسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي، وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي، وَ لاَ أُفَارِقُكَ، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ دُونَكَ حَتَّى أَمُوتَ مَعَكَ"؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹ و نفس المهموم، ص۲۲۰.
  21. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹، و ابن طاووس درالملهوف، ص۱۵۲ ادامه این سخن را به سعید بن عبدالله حنفی نسبت داده است. و کامل ابن اثیر این ادامه را نیاورده است. متن عربی سخن مسلم با امام چنین است:«وَ اَللَّهِ لاَ نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعْلَمَ اَللَّهُ أَنَّا حَفِظْنَا غَيْبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ (ص) فِيكَ، وَ اَللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ حَيّاً ثُمَّ أُذْرَى، يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ، فَكَيْفَ لاَ أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِيَ اَلْكَرَامَةُ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا اَبَداً».
  22. ارشاد، مفید، ج۲، ص۹۲؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۹۳ و نفس المهموم، ص۲۲۱.
  23. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۵-۵۷۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۵۳.
  24. «يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ (ع) حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ (ع) يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ - يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»؛ نفس المهموم، ۲۳۸.
  25. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۸-۵۷۹.
  26. امام (ع) در شب عاشورا دستور داد پشت خیمه‌ها خدقی کندند و آتشی در آن افروختند تا دشمن از پشت، به خیمه‌ها حمله ننماید.
  27. «يَا اِبْنَ رَاعِيَةِ اَلْمِعْزَى أَنْتَ أَوْلىٰ بِهٰا صِلِيًّا»
  28. دَعْنِي حَتَّى أَرْمِيَهُ فَإِنَّ اَلْفَاسِقَ مِنْ أَعْدَاءِ اَللَّهِ وَ عُظَمَاءِ اَلْجَبَّارِينَ وَ قَدْ أَمْكَنَ اَللَّهُ مِنْهُ
  29. «لاَ تَرْمِهِ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ»؛ مقتل ابومخنف، ص۱۱۶؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۹۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۳ و ابصارالعین، ص۱۰۱.
  30. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۷۹-۵۸۰.
  31. در سند «بغانا» است، ولی صحیح «بغانی» است، وحائد، یعنی مایل.
  32. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۲ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۱۹.
  33. ر. ک: نفس المهموم، ص۲۵۶.
  34. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۸۰-۵۸۱.
  35. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  36. أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ
  37. بَشَّرَكَ اَللَّهُ بِخَيْرٍ
  38. لَوْ لاَ أَنِّي أَعْلَمُ أَنِّي فِي أَثَرِكَ لاَحِقٌ بِكَ مِنْ سَاعَتِي هَذِهِ، لَأَحْبَبْتُ أَنْ تُوصِيَنِي بِكُلِّ مَا أَهَمَّكَ حَتَّى أَحْفَظُكَ فِي كُلِّ ذَلِكَ بِمَا أَنْتَ أَهْلٌ لَهُ فِي اَلْقَرَابَةِ وَ اَلدِّينِتاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۵؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵؛ الملهوف، ص۱۶۲؛ ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۰۳؛ ابصارالعین، ص۱۰۶؛ مقتل مقرم، ص۲۴۱ و ابصارالعین، ص۹۷.
  39. بَلْ أَنَا أُوصِيكَ بِهَذَا رَحِمَكَ اَللَّهُ - وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى اَلْحُسَيْنِ - أَنْ تَمُوتَ دُونَهُ
  40. أَفْعَلُ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ
  41. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵؛ نفس المهموم، ص۲۵۷ و ابصارالعین، ص۹۷.
  42. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۹.
  43. مسلم بن عوسجه اولین صحابی بود که شهید شد و پس از شهادت همه اصحاب، علی اکبر (ع) اولین شهید بنی هاشم بود.
  44. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۸۱-۵۸۳؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۶۰؛ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگ‌نامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴ ص۷۰؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۴۵۳.
  45. ثكلتكم امهاتكم! إنما تقتلون‏ أنفسكم‏ بأيديكم‏، و تذلّلون‏ أنفسكم لغيركم، تفرحون أن يقتل مثل مسلم بن عوسجة...تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۶؛ مقتل مقرم، ص۲۴۵ ونفس المهموم، ص۲۵۷.
  46. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۸۳-۵۸۴.
  47. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  48. بحار، ج۴۵، ص۲۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵.
  49. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۵۹.
  50. ریاحین الشریعه، ج۳، ص۳۰۶؛ الغدیر، ج۴، ص۳۸۸.
  51. راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۶۰.