بحث:چرا امامان علم غیب خود را انکار میکردند؟ (پرسش)
پاسخ جدید
مقدمه
پیروان امامیه بر اساس دستهای از آیات قرآن کریم و روایات، معتقد به آگاهی امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود در دستهای دیگر از روایات، ائمه(ع)، برخورداری خود از غیب را انکار کردهاند. بر این اساس برخی با استناد به روایات دسته دوم، اصل آگاهی امامان از علم غیب را انکار نمودهاند. در اینجا به بررسی این روایات و وجه جمع میان این دو دسته از ادله پیرامون علم غیب معصومین میپردازیم.
معناشناسی غیب و علم غیب
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.
معنای اصطلاحی
غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۵].
- اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی میشود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق میشود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمیشود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کردهاند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکردهاند[۱۱] و بیشک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].
ادله آگاهی امامان از غیب
ادله قرآنی
در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که به ضمیمه روایاتی که در تفسیر آنها صادر شده، برخورداری امامان(ع) از علم غیب اثبات میشود. آیاتی مانند:
- ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾[۱۳]: قرار گرفتن این آیه که در مورد آصف بن برخیا وصی حضرت سلیمان(ع) است، در کنار آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۱۴] علم غیب امامان(ع) را اثبات میکند. بر اساس احادیث[۱۵] دارنده ﴿عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾ و ﴿عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ کسی است که دارای غیب است و ایشان اهل بیت(ع) هستند[۱۶]. علم الکتاب یعنی تمام علومی که در غیب است به امامان(ع) داده شده است. ابو سعید خدری میگوید: از رسول خدا(ص) معنی ﴿الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾ را سؤال کردم، فرمود: او وصی برادرم سلیمان بن داود بود، گفتم: ﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ کیست؟ فرمود: او برادرم علی بن ابیطالب است»[۱۷]. امام صادق(ع) نیز در تفسیر آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾ فرمودند: «کسی که نزد او علمی از کتاب بود، آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان(ع) به آن حضرت عرض کرد: من تخت بلقیس را قبل از چشم برهم زدنی برایت میآورم، راوی گوید: امام انگشتان مبارکش را باز کرده و بر سینهاش گذارد و فرمود: و به خدا سوگند تمامی علم کتاب نزد ما است»[۱۸].[۱۹]
- ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۲۰]: این آیه که بر علم غیب گسترده خداوند دلالت دارد، بیان میکند که افراد مورد رضای خداوند که پیامبر(ص) و نیز معصومین در زمره آنها هستند، به اذن خداوند بر بخشی از علم غیب آگاهی پیدا میکنند[۲۱]. در روایتی چنین آمده است، هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) از حوادث آینده خبر داد یکی از یاران حضرت عرض کرد: این علم غیب است؟ حضرت فرمود: «این علم غیب نیست این علمی است که از صاحب علم ـ پیامبر ـ آموختهام»[۲۲].[۲۳]
- ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾[۲۴]: کتاب مکنون، همان لوح محفوظ است که در آنجا علم غیب قرار دارد و مطهرون و پاکانی که صلاحیت درک لوح محفوظ را دارند، همان کسانی هستند که قرآن مجید فرموده: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۵]. طبق روایات شیعه و اهل سنت[۲۶]، اهل بیت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و فرزندان آنها هستند[۲۷].
- بر اساس قرآن کریم، رسول خدا مبین و مفسر قرآن است: ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۲۸]، اگر بپذیریم امامان اهل بیت جانشینان آن حضرت هستند گفته میشود یکی از وظایف امام، حفظ این کتاب آسمانی از تحریف است، لذا به امام حافظ الکتاب گفته میشود. روشن است این وظیفه محقق نمیگردد مگر به واسطه تفسیر و تبیین صحیح آیات الهی؛ از طرفی لازمه تفسیر و تبیین قرآن، آگاهی از علوم غیبیه است، به همین جهت خدای متعال علم به آن را در سینه آنها قرار داده است: ﴿بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ﴾[۲۹] اثبات این علم را از طریق دیگری نیز میتوان بیان نمود و آن اینکه اگر رسول خدا مقام تبیین و تفسیر قرآن را دارا باشد، مطابق حدیث منزلت[۳۰]، این مقام نیز بعد از آن حضرت به اهل بیت رسیده است.
ادله روایی
علاوه بر آیات، روایاتی وجود دارد که بیانگر علم غیب امامان(ع) هستند؛ حال علم غیب آنها از راه وراثت از پیامبر یا امامان قبلی باشد و یا از راه الهام، یا راههای دیگر[۳۱]. برخی از این روایات عبارتاند از:
- حدیث منزلت: رسول خدا(ص) در روایتی که در منابع معتبر شیعه و اهل سنت به صورت متواتر نقل شده[۳۲] و همگان صحت آن را پذیرفته اند[۳۳]، خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛ تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. رسول خدا بر اساس این حدیث که به حدیث منزلت شهرت یافته است تمام مقامات و منازلی را که برای خودشان ثابت بوده برای امیرمؤمنان(ع) نیز ثابت میدانند به جز نبوت. با توجه به آنکه بر اساس دستهای از آیات، پیامبر اکرم(ص) از طریق وحی به منبع غیب مرتبط و متصل بوده است، بر اساس نص حدیث منزلت، این صفت یعنی آگاهی از غیب نیز برای جانشینان آن حضرت از امامان اهل بیت ثابت میگردد و اگر چه طریق وحی خاتمه یافته اما طرق دیگری همچون الهام، تحدیث و... برای امامان جهت آگاهی از غیب وجود دارد.
- روایات مشهور به الف باب از روایات پر تعدادی است که بیانگر یکی از منابع و مجاری علوم ائمه(ع) و برخورداری آنها از غیب است. در این روایات با اشاره به دعوت پیامبر(ص) از امیرالمؤمنین(ع)، به انتقال دانشی از پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) در ساعات پایانی عمر حضرت اشاره شده و از تعلیم هزار باب علم که از هر یک هزار باب دانش باز میشود بحث شده است که از طریق نجوای رسول خدا(ص) در گوش امیرالمؤمنین(ع) محقق شده است. امام صادق(ع) میفرماید: «قال رسول الله فی مرضه الذی توفی فیه ادعوا لی خلیلی فأرسلتا إلی أبویهما فلما نظر إلیهما رسول الله أعرض عنهما ثم قال ادعوا لی خلیلی فأرسل إلی علی فلما نظر إلیه أکبّ علیه یحدثه فلما خرج لقیاه فقالا له ما حدثک خلیلک فقال حدثنی ألف باب یفتح کل باب ألف باب»[۳۴]. روشن است که تحمل و محقق شدن این تعلیم و تحدیث برای هر کسی مقدور نبوده اسـت و این گفت و شنود را گفت و گویی عادی و فقط گفتن و شنیدن نباید به شمار آورد، بلکه انتقال علومی لدنی و الهی و با خصوصیات معجزهگون بوده است. از نشانههای این امر، آنکه در برخی از روایات، ویژگیهایی برای این گفت و گو فراتر از صحبت نقل شده است؛ مانند: قـال علی(ع): «حـدثنی بـالف حـدیث یفتح کل حدیث الف حـدیث حتی عرقت و عرق رسول الله، فسأل علیّ عرقه و سأل علیه عرقی»؛ رسول خدا(ص) به من هزار حدیث فرمود که هر یک، هزار سخن را باز و روشن مینماید، تـا آنکه من و رسول خدا عرق کردیم و عرق ایشان بر من و عرق من بر ایشان جاری شد[۳۵].[۳۶]
- اهل بیت وارثان نبی: در دسته ای از روایات، امامان اهل بیت به عنوان وارثان نبی معرفی شدهاند. ائمه(ع) نیز به این ویژگی استناد و استدلال کردهاند. واقـدی میگوید: هشام بن عبدالملک بن مروان در مراسم حج از امام باقر(ع) در حالی که درصدد انکار فضائل ائمه بود، میپرسد: آیا ما و شما همگی فرزندان عبد مناف نیستیم و یک نَسَب واحد نداریم؟ حضرت با تأیید این مطلب میفرماید: اما خداوند بزرگ، مکنون سرّش و خالص علمش را تنها به ما اختصاص داده است. هشام میگوید: چگونه شما وارث آن امری شدید که دیگران از آن محروم شـدند؛ در حالی که پیامبر برای تمامی مردم مبعوث شده بود و چگونه شما از این علم بهرهمند شدید؛ در حالی که محمد خاتم پیامبران بوده و شما که نبی و پیامبر نیستید؟ حضرت در تبیین این موضوع، آیات قرآن را شاهد بر وجود اینگونه علم دانسته و میفرماید: از آیه ﴿لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾ چنین مطلبی را میگویم. آنچه پیامبر آشکار فرموده، برای همه مردم است، اما آنچه که زبانش را به آن تحریک ننمود، خداوند امر فرمود که آن را تنها به ما اختصاص دهد. از همین رو بود که در میان تمامی صحابی، علی با او نجوا مینمود و خـداوند آیه ﴿وَ تَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ﴾[۳۷] را نازل کرد و پیامبر از میان همه اصحابش بـه عـلی فرمود: یا علی، از خدا خواستهام این گوش را، اذن و گوش تو قرار دهد. سپس امام باقر(ع) منشأ و ریشههای آگاهی امام علی(ع) را مطابق آیات تبیین نموده و میفرماید: «از همین رو بود که عـلی(ع) در کوفه فرمود: «علمنی رسـول الله الف باب من العلم ینفتح من کل باب الف باب». این همان مکنون علم الهی بود که پیامبر به آن مختص شده بود و پیامبر آنرا مخصوص علی قرار داد و همین علم به ما رسیده است و ما آن را به ارث بردهایم نه قوم ما»[۳۸].[۳۹].
- حدیث مدینة العلم: در روایت متواتر[۴۰] دیگری رسول خدا(ص) ضمن معرفی خود به عنوان شهر علم[۴۱] میفرمایند: امیرالمؤمنین دروازه ورود به این شهر است. بدیهی است اگر آگاهی رسول خدا از غیب را بپذیریم، چاره ای جز پذیرش آگاهی امام امیرالمؤمنین به عنوان جانشین آن حضرت از غیب نیز نداریم.
از برخی روایات هم میتوان بهعنوان مصادیقی برای علم غیب امامان نام برد:
- امیرمؤمنان بعد از پایان جنگ جمل در بصره، خطبهای ایراد فرموده و برخی از حوادث آینده را خبر دادند، یکی از اصحاب آن حضرت پرسید: «ای امیرمؤمنان! آیا شما از علم غیب برخوردارید؟»؛ حضرت در پاسخ او تبسمی نموده فرمودند: «این علم غیب نیست بلکه تعلمی از صاحب علم است»[۴۲]. این روایت علم غیب حضرت را میرساند که خداوند یا رسول به امام(ع) تعلیم داده است[۴۳].
- راوی میگوید: امام رضا(ع) به من فرمود: «اگر به تو خبر دهم در این روزها، یکی از بستگان تو کشته خواهد شد، آیا گفته مرا تصدیق میکنی؟» عرض کردم: خیر، زیرا جز خداوند متعال کسی علم غیب نمیداند. امام رضا(ع) آیه ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۴۴] را تلاوت نمود و بعد فرمود: «رسول خدا(ص) مورد رضا و پسند خداست، و ما وارثان همین رسولی هستیم که خداوند او را بر غیب خود که میخواهد آگاه نموده و آن حضرت علم به وقایع گذشته و بعد روز قیامت را به ما آموخت»[۴۵].[۴۶]
- امام صادق(ع) فرمودند: «هنگامی که امام بخواهد چیزی بداند، خداوند او را آگاه میکند»[۴۷].[۴۸]
- امام رضا(ع) درباره امامت میفرمایند: «هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم بر میگزیند به او سعه صدر عطا میکند و چشمههای حکمت را در دلش قرار میدهد و علم را به وی الهام میکند تا برای جواب از هیچ سؤالی در نماند و در تشخیص حق سرگردان نشود، پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده از خطاها و لغزشها در امان خواهد بود»[۴۹].[۵۰]
- امام صادق(ع) میفرماید: «خداوند، علمی دارد که جز خودش نمیداند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته است. پس ما به آنچه خداوند، ملائکه و فرستادگانش را از آن باخبر کرده است آگاهیم»[۵۱].[۵۲]
- حسن بن یحیی میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام میشود چگونه (و با چه علمی) جواب میدهد؟ فرمود: «گاهی به او الهام میشود و گاهی از فرشته میشنود و گاهی هر دو»[۵۳].[۵۴] و...[۵۵].
- امام صادق(ع) در میان جمعی فرمود: «من میدانم آنچه در آسمانها و زمینهاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: آنچه میگویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند میفرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است»[۵۶].
- امام صادق(ع) به سدیر صیرفی فرمود: «ای سدیر! آیا قرآن را تلاوت میکنی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۵۷] برخورد کردهای؟ گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: آیا دانستی چه کسی این جمله را گفت؟ و آیا دانستی چه مقدار از علم به کتاب نزد وی بود؟ گفتم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطرهای از دریای سبز! به نظر شما این مقدار علم، چقدر است؟ گفتم: خیلی کم است، قربانت شوم! فرمود: ای سدیر! همین مقدار، چون به خدا منسوب است، خیلی زیاد است. آنگاه فرمود: ای سدیر! آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۵۸] گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: کسی که علم به همه کتاب دارد، آگاهتر و داناتر است یا کسی که به بعضی از کتاب علم دارد؟ گفتم: کسی که به همه کتاب عالم است. آنگاه در حالی که با دستش به سینه مبارک خود اشاره میکرد، دوبار فرمود: به خدا سوگند که علم به همه کتاب، نزد ماست»[۵۹].[۶۰]
دیدگاههای علمای امامیه در زمینه نفی علم غیب ائمه(ع)
متبادر از علم غیب در عصر رسالت و بعد از آن، علم ذاتی (آنچه مختص به خداوند است) بوده، نه علم عرضی؛ ازاینرو ائمه(ع) با آنکه اخبار غیبی فراوانی را بیان مینمودند، از اینکه متصف به علم غیب شوند، پرهیز داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت میدانستند؛ لذا آنرا نفی مینمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت میدادند. مرحوم شیخ مفید در این زمینه در اوائل المقالات آورده: "اطلاق و نسبت دادن علم غیب به ائمه(ع) مورد انکار است و عقیده فاسدی است؛ زیرا این توصیف برای کسی که علم به اشیا بنفسه دارد، استحقاق دارد، نه آنکه علم مستفاد دارد و اینگونه علم بنفسه تنها برای خداوند عزوجل است"[۶۱]. همچنین از ایشان نقل شده: "همانا امامان معصوم(ع) از ضمیر دلهای بعضی از بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این نوع آگاهی از شرایط امامت نیست، بلکه آنرا خدا از باب لطف و تثبیت مقام امامت به آنها داده است اما اینکه به طور مطلق گفته شود امامان(ع) دارای علم غیب بودند، سخن ناروایی است؛ زیرا اتصاف به آن، تنها در خور کسی است که به خودی خود علم داشته باشد، نه اینکه این علمش از راه دیگری گرفته باشد و چنین کسی جز خدای عزّ جلّ نیست"[۶۲].[۶۳]
روایات نافی علم غیب از امامان(ع)
مستند روایی دیدگاه برخی از علما، روایاتی است که در آنها ائمه(ع) علم غیب را از خود نفی کردهاند:
- سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»[۶۴].
- ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»[۶۵].[۶۶]
روایات دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع)
از طرفی دیگر روایاتی وجود دارد دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع)، مانند اینکه امام صادق(ع) در میان جمعی فرمود: «من میدانم آنچه در آسمانها و زمینهاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: آنچه میگویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند میفرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است»[۶۷].[۶۸]
علل نفی غیب توسط ائمه(ع)
- توجه به مخاطب "مقصره"[۶۹]: بعضی از مردم حتی شیعیان عوام نمیتوانستند بپذیرند علم غیبِ اختصاصی خداوند، علم غیب ذاتی و استقلالی است، اما علم غیب امامان، علمی از علم الهی است، آنان در هر دو صورت، نسبت علم غیب به امام(ع) را قبول نمیکردند. لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسأله غیب نبودند، نسبت علم غیب به خود را نفی و انکار میکردند[۷۰].
- توجه به مخاطب "غالی": بعضی از شیعیان و مخاطبان ائمه، ساده و به نوعی از درک حقیقتِ علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند، لذا با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه(ع) آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا خدایی نشانده و از غلو سر در میآوردند، بر این اساس وقتی امامان احساس میکردند در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، سریع به مقابله با آن برمیخواستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین میبردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است[۷۱].
- نفی علم ذاتی و استقلالی، نه تابعی و تعلیمی: وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علم غیب به نظر میرسد این است که مقصودِ ائمه(ع) از نفی علم غیب، علم غیب ذاتی و استقلالی است، به این معنی که امامان مدّعی علم غیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است، حتّی علم پیامبر اسلام(ص) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الهی نشأت میگیرد و اگر در آیهای پیامبر(ص) علم غیب را از خود نفی میکند، همان معنای استقلالی آن است مانند: وقتی حضرت علی(ع) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟ حضرت با تبسمی فرمود: «این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علمی (پیامبر) آموختهام»[۷۲]، حضرت در ادامه یادآور میشود خداوند علم غیب خویش را به پیامبر(ص) و او هم به من تعلیم داده است[۷۳].
- نفی علم فعلی نه شأنی: نکتۀ دیگر که از بعض روایات استنتاج میشود آن است که ائمه اطهار (ع) بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آنرا اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق(ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «نه، ولی هرگاه بخواهد چیزی را بداند خدا آنرا به او میآموزد»[۷۴].[۷۵].
- علم غیب مطلق و مقید: در روایات، از دو گونه علم سخن به میان آمده است، علم عام و خاص. علم عام همان است که به پیامبران(ص) و اوصیا و امامان(ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص خداوند است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. بنابراین اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است، ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی میکند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره میکند، علم غیب غیرمطلق و مقید مراد اوست. صفار در روایتی از ضریس کنانی نقل میکند که به تصریح امام باقر(ع)، "ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسانهای معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث میشود"[۷۶].[۷۷].
- تقیه و جلوگیری از کینهتوزی بیشتر دشمنان: عصر برخی از ائمه (ع) مانند امام صادق(ع) با اینکه موقعیتی مناسب برای نشر تعالیم و آموزههای وحی فراهم شده بود و امام به خوبی از آن موقعیت، بهره برد و بیشترین و بزرگترین خدمتِ انسانی و الهی را به دانش و تمدن بشری کرد، امّا زمانهای بسیار سخت و نفسگیر بود. بروز و ظهور فضایل آل محمّد (ص) در شخصیت بیبدیل امام صادق(ع)، میتوانست حسدوَرْزان و کینهتوزانی تیرهدل، مانند منصور دوانیقی را برآشوبد و امام را از انجام تکلیف بزرگ و حیاتی بازدارد و مردمان را در آن شرایط بسیار حساس و ارجمند، از دانش فراوان آل محمد(ص) که از قلب پاک و نورانی امام صادق(ع) بر زبانش جاری بود، برای همیشه محروم کند، لذا امام در جمع نامحرمان، خود را از دانش غیب تبرئه میکرد[۷۸].
پاسخ تفصیلی
معناشناسی غیب و علم غیب
غیب در لغت[۷۹] به امری که از حس پوشیده باشد، اطلاق شده است و در اصطلاح مراد هر آن چیزی است که تحت حس و درک آدمی قرار ندارد، به همین جهت شناخت آن بدون کمک گرفتن از اسباب غیر عادی ممکن نیست مانند خدای سبحان و برخی از نشانههای او مانند وحی، فرشتگان و رستاخیز که همه آنها از حواس ما غایباند و مراد از علم غیب، آگاهی از چیزهایی است که بیرون از دید و حواس ظاهری قرار دارند، خواه مربوط به حوادث کنونی باشد و یا آینده، بهعبارت دیگر علم غیب، علم غیر عادی و علم خدادادی است، نه دانشهایی که از راه دلایل و حواس ظاهری و فنون اکتسابی به دست میآیند[۸۰].
گفتار بزرگان در زمینه نفی علم غیب ائمه(ع)
باید توجه داشت متبادر از علم غیب در عصر رسالت و بعد از آن، علم ذاتی بوده، نه علم عرضی؛ ازاینرو ائمه(ع) با آنکه اخبار غیبی فروانی را بیان مینمودند، از اینکه متصف به علم غیب شوند، پرهیز داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت میدانستند؛ لذا آن را نفی مینمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت میدادند. از شواهد این ادعا علاوه بر روایات، میتوان به کلام شیخ مفید، ابن شهر آشوب و مرحوم طبرسی استناد کرد.
مرحوم شیخ مفید در این زمینه در اوائل المقالات آورده: "اطلاق و نسبت دادن علم غیب به ائمه(ع) مورد انکار است و عقیده فاسدی است؛ زیرا این توصیف برای کسی که علم به اشیا بنفسه دارد، استحقاق دارد، نه آنکه علم مستفاد دارد و اینگونه علم بنفسه تنها برای خداوند عزوجل است"[۸۱]. همچنین از ایشان نقل شده: "همانا امامان معصوم(ع) از ضمیر دلهای بعضی از بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این نوع آگاهی از شرایط امامت نیست، بلکه آن را خدا از باب لطف و تثبیت مقام امامت به آنها داده است اما اینکه به طور مطلق گفته شود امامان(ع) دارای علم غیب بودند، سخن ناروا است؛ زیرا اتصاف به آن، تنها در خور کسی است که به خودی خود علم داشته باشد، نه که این علمش از را دیگری گرفته باشد و چنین کسی جز خدای و عزّ جلّ نیست"[۸۲].[۸۳]
ابن شهر آشوب نیز در بیان تفاوت علم خدا و برگزیدگان از خلقش مینویسد: "پیامبر(ص) و امام(ع) لازم است آگاه به علوم دینی و شرعی باشند؛ ولی لازم نیست غیب بدانند و آنچه در گذشته شده و آنچه در آینده میشود را آگاه باشند؛ زیرا این امر منجر به شریک شدن این دو با خداوند متعال میگردد در همه معلومات بیپایانش و همانا لازم میآید عالم بنفسه باشند؛ ولی ثابت است که ایشان عالِم به علم محدثند و علم علیالتفصیل تنها به یک معلوم تعلق دارد"[۸۴]. طبق کلام ابن شهر آشوب، آنچه نفی شده، علم ذاتی غیر متناهی داشتن پیامبر(ص) یا امام(ع) است؛ اما وی علم متناهی و مستند به خدا برای ایشان را ثابت دانسته است.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان انتساب علم غیب به غیر خداوند سبحان را عقیدهای شنیع میداند که احدی از علمای شیعه آن را نمیپذیرد و بدان قائل نگردیده است؛ بلکه علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) را علمی تعلیمی از جانب خداوند سبحان دانسته است[۸۵].[۸۶]
روایات نافی علم غیب از امامان(ع)
مستند روایی این حرف روایاتی است که در آنها ائمه(ع) علم غیب را از خود نفی کردهاند:
- سدیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»[۸۷].
- ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»[۸۸].[۸۹]
- در توقیع امام زمان(ع) آمده است: «خدا برتر و بالاتر است از آنچه بعضی از جاهلان شیعه مسلک و کسانی که دینشان از پر مگس هم کمتر است وصف میکنند. ما شریک علم و قدرت خدا نیستیم. کسی جز او غیب نمیداند؛ چنان که در کتاب خودش فرمود: "بگو غیر از خدا هیچ کس از موجودات آسمانی و زمینی غیب نمیداند". من و پدرانم "انبیای گذشته و ائمه" بندگان خدای عزوجل هستیم نه شریک او.... این گروه جاهل و ضعیف الایمان با این گونه سخنان موجب اذیت و آزار ما میشوند. پس شاهد میگیرم خدا را که معبودی غیر از او نیست و شهادت او به تنهایی کافی است و شاهد میگیرم پیغمبر او و ملائکه و انبیا و اولیای او و تو و همه کسانی را که این نامه من به آنها میرسد که من برائت میجویم از کسی که بگوید: "ما غیب میدانیم" یا بگوید "ما شریک خدا در ملک او هستیم" یا اینکه ما را از محلی که خدا برایمان قرار داده و ما را برای آن خلق کرده، بالاتر ببرد و هر کس که ما از او تبری بجوییم، خدا و ملائکه و انبیا و اولیای الهی از او تبری خواهند جست. این نامه من به صورت امانت در دست شما باشد و آن را از هیچ کس از شیعیان ما کتمان نکنید تا به دین حق و راه مستقیم هدایت شوند. هر کس این نامه را ببیند و سخن ما را بفهمد و در عین حال درباره ما غلو کند، لعنت خدا و لعنت بندگان صالح او را سزاوار خواهد بود»[۹۰].[۹۱]
- وقتی امیرمؤمنان(ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد، فردی با تعجب به امام(ع) عرض کرد: "... به شما علم غیب داده شده است". امام(ع) فرمود: "... این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است". امام(ع) در ادامه با تلاوت آیه: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۹۲]، علم به زمان رخدادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آنچه را در آیه بالا آمده است علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر(ص) خود و پیامبر(ص) به ایشان آموخته است»[۹۳].[۹۴]
روایات دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع)
از طرفی دیگر روایاتی وجود دارد دال بر علم غیب داشتن ائمه(ع) مانند:
- امام صادق(ع) در میان جمعی فرمود: «من میدانم آنچه در آسمانها و زمینهاست و آنچه در بهشت و جهنم است و آنچه قبلاً بوده است و آنچه بعداً خواهد بود. پس از چند لحظه، احساس کردند تحمّل این مطلب برای برخی از حاضران، دشوار است؛ از این رو فرمودند: آنچه میگویم، چیز عجیبی نیست؛ زیرا اینها را از کتاب خدا دانستم. خداوند میفرماید: بیان هر چیزی در کتاب وی است»[۹۵].
- امام صادق(ع) به سدیر صیرفی فرمود: «ای سدیر! آیا قرآن را تلاوت میکنی؟ گفتم: آری. فرمود: آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾[۹۶] برخورد کردهای؟ گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: آیا دانستی چه کسی این جمله را گفت؟ و آیا دانستی چه مقدار از علم به کتاب نزد وی بود؟ گفتم: شما بفرمایید. فرمود: به اندازه قطرهای از دریای سبز! به نظر شما این مقدار علم، چقدر است؟ گفتم: خیلی کم است، قربانت شوم! فرمود: ای سدیر! همین مقدار، چون به خدا منسوب است، خیلی زیاد است. آنگاه فرمود: ای سدیر! آیا در کتاب خدا به آیه ﴿قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾[۹۷] گفتم: آری، قربانت گردم! فرمود: کسی که علم به همه کتاب دارد، آگاهتر و داناتر است یا کسی که به بعضی از کتاب علم دارد؟ گفتم: کسی که به همه کتاب عالم است. آنگاه در حالی که با دستش به سینه مبارک خود اشاره میکرد، دوبار فرمود: به خدا سوگند که علم به همه کتاب، نزد ماست»[۹۸].[۹۹]
علل نفی غیب توسط ائمه(ع)
- توجه به مخاطب "مقصره"[۱۰۰]: بعضی از مردم حتی شیعیان عوام نمیتوانستند بپذیرند علم غیب اختصاصی خداوند، علم غیب ذاتی و استقلالی است، اما علم غیب امامان، علمی از علم الهی است، آنان هر دو صورت نسبت علم غیب به امام(ع) را قبول نمیکردند. لذا امامان برای ملاحظه شیعیان که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، نسبت علم غیب به خود را نفی و انکار میکردند[۱۰۱].
- توجه به مخاطب "غالی": بعضی از شیعیان و مخاطبان ائمه ساده و به نوعی از درک حقیقتِ علم غیب و تابع بودن علم غیب امامان بر علم غیب خداوند قادر نبودند و لذا با مشاهده کوچکترین علم غیب ائمه(ع) آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا، خدایی نشانده و از غلو سر در میآوردند، بر این اساس وقتی امامان احساس میکردند در سائل یا مخاطب زمینه غلو وجود دارد، سریع به مقابله با آن برمیخواستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین میبردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است[۱۰۲]. اهل بیت(ع)، با اینکه در پرتو عنایت الهی و فیض سرشارِ ربّانی و تعلیم و تربیت پیامبر(ص)، از علم غیب در گستره بسیار وسیعی برخوردار بودند، گاهی خود را از آن بیگانه وانمود میکردند، تا اینکه جاهلان گمان نکنند امام، خداست، یا در وصف خدایی با او شریک است، یا دستِ کم، از پیامبر گرامی(ص) بالاتر است و همینطور دیگر امامان(ع) را فرشتگانی نپندارند که از آسمان فرود آمدهاند، همچنان که مسیحیان، عیسای مسیح را که از بندگان خالص خدا بود و خود بدان میبالید و مباهی بود، "خدا" یا "فرزند خدا" دانستند[۱۰۳].
- نفی علم ذاتی و استقلالی، نه تابعی و تعلیمی: وجه سومی که در تفسیر روایات نفی علم غیب به نظر میرسد این است که مقصود ائمه(ع) از نفی علم غیب، علم غیب ذاتی و استقلالی است، به این معنی که امامان مدّعی علم غیب از پیش خودشان و بدون عنایت و اذن الهی باشند، چنین علمی مورد نفی و انکار قرار گرفته است، حتّی علم پیامبر اسلام(ص) نیز علم تابع و با عنایت خداوند و از مخزن علوم الهی نشأت میگیرد و اگر در آیهای پیامبر(ص) علم غیب را از خود نفی میکند، همان معنای استقلالی آن است مانند: وقتی حضرت علی(ع) از آینده بصره خبر داد، برخی از لشکریانش به عنوان اعتراض گفتند آیا بر تو علم غیب اعطا شده است؟ حضرت با تبسمی فرمود: «این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علمی پیامبر آموختهام»[۱۰۴]، حضرت در ادامه یادآور میشود خداوند علم غیب خویش را به پیامبر(ص) و آن هم به من تعلیم داده است. همچنین از امام صادق(ع) روایت شده است: «همانا خدا دارای دو علم است: یکی علمی که در نزد اوست و هیچکسی از آفریدههایش را به آن آگاه نکرده است و دیگر علمی که به فرشتهها و پیامبرانش داده است، این علم به ما اهل بیت رسیده است»[۱۰۵]. از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمی، از حضرت رضا(ع) روایت شده که آن جناب به ابن هذاب نظر کرد و سپس فرمود: "اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکی از ارحامت کشته میشود، آیا تصدیقم میکنی؟ گفت: نه، برای اینکه کسی به جز خدای تعالی غیب نمیداند. فرمود: مگر این خدای تعالی نیست که میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ﴾[۱۰۶]، پس رسول اللَّه(ص) که مرضی نزد خداست غیب میداند، ما هم ورثه همان رسولی هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم میدانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد»[۱۰۷]. این وجه جمع را اکثر عالمان شیعه متذکر شدند[۱۰۸].
- نفی علم فعلی نه شأنی: نکته دیگر که از بعض روایات استنتاج میشود آن است که ائمه اطهار بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق(ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «نه، ولی هرگاه بخواهد چیزی را بداند خدا آن را به او بیاموزد»[۱۰۹]. یعنی امام میتواند در موارد لازم و ضروری با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند و چون به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد مانعی ندارد که از باب أدب این گونه علوم را علم به غیب ننامید[۱۱۰].
- علم غیب مطلق و مقید: ائمه بین علم خود و علم خداوند تفاوت قائل میشوند و علم غیب خود را از نوع علم اختصاصی خداوند نمیدانند؛ بنابراین، در روایات، از دو گونه علم سخن به میان آمده است، علم عام و خاص. علم عام همان است که به پیامبران(ص) و اوصیا و امامان(ع) داده شده است؛ اما علم خاص مختص خداوند است و هیچ مخلوقی از آن آگاهی ندارد. بنابراین اولاً علم خداوند ذاتی و علم غیر خداوند عرضی است، ثانیاً علم خداوند مطلق و علم غیر او غیر مطلق است؛ پس اگر امام داشتن علم غیب را از خود نفی میکند، منظور علم غیب مطلق است و اگر به داشتن علم غیب خود اشاره میکند، علم غیب غیرمطلق و مقید مراد اوست. صفار در روایتی از ضریس کنانی نقل میکند که به تصریح امام باقر(ع)، "ما علم غیب نداریم و اگر خدا ما را به خودمان واگذارد، مانند شما انسانهای معمولی خواهیم شد؛ اما لحظه به لحظه، به امام تحدیث میشود"[۱۱۱]. کلینی نقل میکند مردی از اهالی فارس از امام رضا(ع) پرسید: آیا شما علم غیب میدانید؟ و ایشان از قول امام باقر(ع) فرمود: "گاهی علم الهی برای ما گسترده میشود. در این موارد، علم غیب میدانیم و گاهی علم الهی از نظر ما برچیده میشود. در این موارد، علم غیب نمیدانیم. علم الهی، راز خدای عزّوجلّ است که با جبرئیل میگوید، جبرئیل به محمد(ص) میگوید و محمد(ص) نیز به هرکسی که بخواهد میگوید"[۱۱۲]. پس علم غیب امام به علومی مربوط میشود که از مرحلۀ تقدیر گذشته و از خزانۀ اختصاصی خداوند خارج شده و به فرشتگان، پیامبران و امامان(ع) رسیده باشد[۱۱۳].
- تقیه و جلوگیری از کینهتوزی بیشتر دشمنان: زمان برخی از ائمه مانند امام صادق(ع) با اینکه موقعیتی مناسب برای نشر تعالیم و آموزههای وحی فراهم شده بود و امام به خوبی از آن موقعیت، بهره برد و بیشترین و بزرگترین خدمتِ انسانی و الهی را به دانش و تمدن بشری کرد، امّا زمانهای بسیار سخت و نفسگیر بود. بروز و ظهور فضایل آل محمّد در شخصیت بیبدیل امام صادق(ع)، میتوانست حسدوَرْزان و کینهتوزانی تیره دل، مانند منصور دوانیقی را برآشوبد و امام را از انجام تکلیف بزرگ و حیاتی بازدارد و مردمان را در آن شرایط بسیار حساس و ارجمند، از دانش فراوان آل محمد(ص) که از قلب پاک و نورانی امام صادق(ع) بر زبانش جاری بود، برای همیشه محروم کند، لذا امام در جمع نامحرمان، خود را از دانش غیب تبرئه میکرد[۱۱۴].
پانویس
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشتهای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
- ↑ به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
- ↑ به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل میکند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان میکنند ما علم غیب میدانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمیدانم در کدامیک از اتاقهاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره میگوید: من به اتفاق یحیی بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان میکنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان اللَّه! ای یحیی! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمیدانیم و هرآنچه نقل میکنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
- ↑ قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
- ↑ به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
- ↑ به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کردهاند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
- ↑ به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
- ↑ ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسهای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ حرّعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ص۱۸۹؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۹ـ۲۳۰.
- ↑ «عن برید بن معاویة قال: قلت لأبی جعفر ع- قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب قال إیانا عنی و علی أولنا و أفضلنا و خیرنا بعد النبی ع»؛ کافی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ «عن أبی سعید الخدری قال: سألت رسول الله ص عن قوله تعالی قال الذی عنده علم من الکتاب قال ذاک وصی أخی سلیمان بن داود فقلت یا رسول الله فقول الله عز و جل قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب قال ذاک أخی علی بن أبی طالب»؛ حرّعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۲۷، ۱۸۸.
- ↑ «وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّه»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج ۱، ص ۲۲۹، ح ۵.
- ↑ ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج٢۵، ص١۵۲؛ تحریری، محمد باقر، جلوههای لاهوتی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ صالحی مالستانی، حسین، علم غیب و علم لدنی پیامبر از منظر امام خمینی، فصلنامه حضور، ش ۸۸؛ رستمی، محمد زمان، آلبویه، طاهره، علم امام؛ غلامی، اصغر، آفاق علم امام در الکافی، مجموعه مقالات فارسی کنگره بینالمللی ثقةالاسلام کلینی؛ عظیمی، محمد صادق، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۵۷؛ نظیرعرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۹؛ رابیل، سیده، جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآنپژوهی و....
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد.» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
- ↑ ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، بررسیهای اسلامی، ج ۱، ص۱۹۵؛ خاتمی، سید احمد، امامان گنجینههای علم خداوند؛ حسینی، سید جعفر، آشنایی با نهجالبلاغه امام علی، ص۶۰ـ۶۲؛ منصوری رامسری، خلیل، اهل بیت در سخن امام حسین، وبگاه سماموس.
- ↑ «لیس هو بعلم غیب و إنما هو تعلم من ذی علم»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: خاتمی، سید احمد، امامان گنجینههای علم خداوند، ص؟؟؟
- ↑ «که این قرآنی ارجمند است، در نوشتهای فرو پوشیده، که جز پاکان را به آن دسترس نیست.» سوره واقعه، آیه ۷۷ ـ ۷۹
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ زمخشری، کشاف، ج۱، ص۳۶۹؛ ذیل آیه مباهله، محمد بن عیسی بن سورة، الجامع الصحیح، ج۵، ص۶۶۳؛ حاکم نیشاپوری، ابیعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص ۱۴۶ـ ۱۴۸؛ سیوطی، عبدالرحمن جلالالدین، الدرالمنثور، ج۶، ص ۶۰۵ ـ ۶۰۶.
- ↑ ر.ک: هاشمی، علی، مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت، وبگاه اندیشه قم.
- ↑ «(آنان را) با برهانها (ی روشن) و نوشتهها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه 44.
- ↑ «اما آن (قرآن) آیاتی روشن است در سینه کسانی که به آنان دانش دادهاند و آیات ما را جز ستمکاران انکار نمیکنند» سوره عنکبوت، آیه 49.
- ↑ «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّا أنـّه لانَبیّ بَعدی»؛ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، ص۱۹۵.
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۱، ص۲۷۷، ج۳، ص۴۱۷؛ صحیح البخاری، ج۵، ص۱۲۹؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۸؛ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص۱۰۷؛ باقلانی، کتاب تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۵۷؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی، ج۱۰، قسم ۱، ص۱۵۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۴، ص۴۶۵؛ فخر رازی، البراهین در علم کلام، ج۲، ص۲۵۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۶
- ↑ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۱۰۹۷؛ ابن عساکر، ترجمةالامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۱، ص۳۰۶ ـ ۳۹۱؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، دارالمعرفة، ج۳، ص۱۳۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۳، ص۲۱۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص ۲۹۶
- ↑ خصال، ج ۲، ص ۶۴۳، ح ۲۱؛ بصائر الدرجات، ص ۳۱۳، ح ۱ و ۲
- ↑ شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص ۱۶۸؛ شاکر، محمد تقی، بهرامی، علیرضا، واکاوی نگاه فریقین به احادیث هزار درب دانش، مجله تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ش ۱۲، ص ۱۳۵.
- ↑ سوره حاقه، آیه ۱۲
- ↑ دلائل الامامة، ص ۱۰۵ و ۱۰۴
- ↑ شاکر، محمدتقی، پژوهشی در روایات الف باب، مجله علوم حدیث، ش ۶۶، ص ۱۶۸
- ↑ میرحامد حسین، عبقات الانوار، ۱۳۶۶ش، ج۱۴، ص۱۵و۱۶.
- ↑ «أنا مدینة العلم و علیّ بابها فمن اراد البیت فلیأت الباب»؛ سیوطی، اللئالی المصنوعة، ۱۴۱۷ق، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۷ و ۳۰۳-۳۰۴؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۲، ص۱۵۵؛ امینی، الغدیر، ۱۳۷۰ق، ج۶، ص۷۸-۷۹.
- ↑ «لقد أعطیت یا أمیر المؤمنین علم الغیب فضحک(ع)و قال للرجل و کان کلبیا یا أخا کلب لیس هو بعلم غیب و إنما هو تعلم من ذی علم»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، علم پیامبر و امام در قرآن، ص ۷۴ـ۷۷؛ خاتمی، سید احمد، امامان گنجینههای علم خداوند.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد.» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
- ↑ «وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۴۹، ص ۷۵.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، در محضر علامه طباطبایی، ص ۱۹۵.
- ↑ «إن الإمام إذا شاء أن یعلم علم»؛ کافی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: رابیل، سیده، جستاری در مسئله علم غیب، منتشر شده در نشریه الکترونیکی قرآنپژوهی.
- ↑ «و إن العبد إذا اختاره الله عز و جل لأمور عباده شرح صدره لذلک و أودع قلبه ینابیع الحکمة و ألهمه العلم إلهاما فلم یعی بعده بجواب و لا یحیر فیه عن الصواب فهو معصوم مؤید موفق مسدد قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۳.
- ↑ ر.ک: هاشمی، علی، مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران وبگاه پرسمان.
- ↑ «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمًا لَا یَعْلَمْهُ إِلاَّ هُوَ وَ عِلْمًا أَعْلَمَهُ مَلاَئکَتَهُ وَ رُسُلَهُ، فَمَا أَعلمَهُ ملائکتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۶۰.
- ↑ ر.ک: هاشمی، علی، مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران مرکز پاسخگویی به سؤالات دینی انوار طاها.
- ↑ «قلت له أخبرنی عن الإمام إذا سئل کیف یجیب فقال إلهام و سماع و ربما کانا جمیعا»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۵۸.
- ↑ ر.ک: هاشمی، علی، مکاتبه اختصاصی دانشنامه مجازی امامت و ولایت، پژوهشگران وبگاه پرسمان.
- ↑ ر.ک: حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، ج۳، ص ۲۳ ـ ۲۴؛ نوری همدانی، حسین، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۱۴۷ـ۱۵۷؛ سید احمد خاتمی، امامان گنجینههای علم خداوند؛ حسینی، سید حسین، هادیان در کلام امام هادی، ج ۲، ص ۱۱۷؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی، امامت، ص ۲۰۴.
- ↑ «إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرَضِینَ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً فَرَأَی أَنَّ ذَلِکَ کَبُرَ عَلَی مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ﴾»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی أَفْهَمْ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةِ الثَّلْجِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا قَالَ فَقَالَ لِی یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا لِمَنْ یَنْسُبُهُ اللَّهُ إِلَی الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ قَالَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ قَالَ وَ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ فأمّا إطلاق القول علیهم بأنّهم یعلمون الغیب فهو منکَر بیّن الفساد؛ لأنّ الوصف بذلک إنّما یستحقه مَن عَلِمَ الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، اوائل المقالات، ص۶۷.
- ↑ إنّ الأئمة من آل محمّد(ع) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض عبادهم، و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم، و لا شرط فی إمامتهم، و إنّما أکرمهم اللّه تعالی به و علّمهم إیّاه للطف فی طاعتهم و التبجیل بامامتهم، و لیس ذلک بواجب عقلا؛ خوئی، میرزا حبیب االله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج٨، ص٢١٨.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ «إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرَضِینَ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً فَرَأَی أَنَّ ذَلِکَ کَبُرَ عَلَی مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ﴾»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ مقصره به معنای کوتاهی است و در اصطلاح علم کلام به شیعهای اطلاق میشود که از درک صفات معنوی و کمالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص؛ مانند: عصمت، و علم لدنی و الهام توصیف کند.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی.
- ↑ ر.ک: مظفر، محمد حسین، پژوهشی در باب علم امام، ص۹۵؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی؛ فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ مصباح یزدی، محمد تقی، انسانشناسی، ص۴۰۲؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶.
- ↑ «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَاِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم»؛ سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، ج۱۲، ص۲۲۴؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی، شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ خوشباور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲.
- ↑ «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
- ↑ «عَنْ ضُرَیْسٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی بَصِیرٍ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ بِمَا یَعْلَمُ عَالِمُکُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عَالِمَنَا لَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَوْ وَکَلَ اللَّهُ عَالِمَنَا إِلَی نَفْسِهِ کَانَ کَبَعْضِکُمْ وَ لَکِنْ یَحْدُثُ إِلَیْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۲۵.
- ↑ ر.ک: نادم، محمد حسن، افتخاری، سید ابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۷.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص ۶۱۶؛ فراهیدی، کتاب العین، ج۴، ص ۴۵۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص ۶۵۴ و طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۱۲۱ و....
- ↑ ر.ک. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج ۵، ص ۸۰؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۱۹؛ سبحانی، جعفر، مفاهیم القرآن، ج ۳، ص ۴۰۲ ـ ۴۰۴.
- ↑ فأمّا إطلاق القول علیهم بأنّهم یعلمون الغیب فهو منکَر بیّن الفساد؛ لأنّ الوصف بذلک إنّما یستحقه مَن عَلِمَ الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد؛ شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۶۷.
- ↑ إنّ الأئمة من آل محمّد(ع) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض عبادهم، و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم، و لا شرط فی إمامتهم، و إنّما أکرمهم اللّه تعالی به و علّمهم إیّاه للطف فی طاعتهم و التبجیل بامامتهم، و لیس ذلک بواجب عقلا؛ میرزا حبیب االله خویی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج٨، ص٢١٨.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص۲۱۲.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۵۱ ـ ۱۵۴.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، شاکر، محمد تقی، مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران، فصلنامه مطالعات تفسیری، شماره ۱۰، تابستان ۱۳۹۱، ص ۶۷.
- ↑ «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ»؛ کافی، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
- ↑ ر.ک: امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
- ↑ «وَ مِمَّا خَرَجَ عَنْ صَاحِبِ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ رَدّاً عَلَی الْغُلَاةِ مِنَ التَّوْقِیعِ جَوَاباً لِکِتَابٍ کُتِبَ إِلَیْهِ عَلَی یَدَیْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ هِلَالٍ الْکَرْخِیِّ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ تَعَالَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَّا یَصِفُونَ سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ لَیْسَ نَحْنُ شُرَکَاءَهُ فِی عِلْمِهِ وَ لَا فِی قُدْرَتِهِ بَلْ لَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ غَیْرُهُ کَمَا قَالَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ»؛ الاحتجاج، ج۲، ۴۷۳.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است» سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ «فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ فَضَحِکَ(ع)وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبِیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ- إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ الْآیَةَ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبِیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبِیِّینَ مُرَافِقاً فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذِی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا سِوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بِأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی»؛ نهج البلاغه، خ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶؛ ابطحی، سید عبدالحمید، فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان، فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۸-۸۱.
- ↑ «إِنِّی لَأَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرَضِینَ وَ أَعْلَمُ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِی النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ ثُمَّ مَکَثَ هُنَیْئَةً فَرَأَی أَنَّ ذَلِکَ کَبُرَ عَلَی مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ ﴿ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ﴾»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ «بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ فَأَخْبِرْنِی أَفْهَمْ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةِ الثَّلْجِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا قَالَ فَقَالَ لِی یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا لِمَنْ یَنْسُبُهُ اللَّهُ إِلَی الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ قَالَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ قَالَ وَ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا»؛ بصائرالدرجات، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مفربان، ج۳، ص۴۱۹.
- ↑ مقصره به معنای کوتاهی است و در اصطلاح علم کلامی به شیعهای اطلاق میشود که از درک صفات معنوی و کمالی امامان درمانده و نتواند امامان را به صفات خاص؛ مانند: عصمت، و علم لدنی و الهام توصیف کند.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی.
- ↑ ر.ک: مظفر، محمد حسین، پژوهشی در باب علم امام، ص۹۵؛ قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ دیاری بیدگلی، محمد تقی، قاسمی، حسین، نیری، عصمت، بررسی علم غیب ائمه در مکتب کلامی علامه طباطبایی و شاگردان وی؛ فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ مصباح یزدی، محمد تقی، انسانشناسی، ص۴۰۲؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ بهدار، محمدرضا، گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۶.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱.
- ↑ «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَاِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ- وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ»؛ کلینی، کافی، ج١، ص١۴٧.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد » سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷.
- ↑ «ثُمَّ نَظَرَ الرِّضَا(ع)إِلَی ابْنِ هَذَّابٍ فَقَالَ إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُکَ أَنَّکَ سَتُبْتَلَی فِی هَذِهِ الْأَیَّامِ بِدَمِ ذِی رَحِمٍ لَکَ أَ کُنْتَ مُصَدِّقاً لِی قَالَ لَا فَإِنَّ الْغَیْبَ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ تَعَالَی قَالَ(ع)أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ یَقُولُ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَرَسُولُ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ مُرْتَضَی وَ نَحْنُ وَرَثَةُ ذَلِکَ الرَّسُولِ الَّذِی أَطْلَعَهُ اللَّهُ عَلَی مَا شَاءَ مِنْ غَیْبِهِ فَعَلِمْنَا مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ»؛ الخرایج و الجرائح، ج۱، ص۳۴۳.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ حسینی طهرانی، سید محمد حسین، امامشناسی، ج۱۲، ص۲۲۴؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰؛ علوی، سید محمد حسن، صفات فرابشری امامان از نگاه اصحاب ائمه، فصلنامه معارف عقلی،شماره ۲۷، تابستان ۱۳۹۲، ص ۱۱۸ ـ ۱۱۹؛ خوشباور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲.
- ↑ «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ»؛ کافی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ر.ک: قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۲؛ امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۹۵ ـ ۲۹۸.
- ↑ «عَنْ ضُرَیْسٍ قَالَ: کُنْتُ مَعَ أَبِی بَصِیرٍ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ(ع)فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ بِمَا یَعْلَمُ عَالِمُکُمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عَالِمَنَا لَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لَوْ وَکَلَ اللَّهُ عَالِمَنَا إِلَی نَفْسِهِ کَانَ کَبَعْضِکُمْ وَ لَکِنْ یَحْدُثُ إِلَیْهِ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ»؛ صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، ص۳۲۵.
- ↑ «سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ(ع)رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ أَ تَعْلَمُونَ الْغَیْبَ؟ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع)یُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ یُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ وَ قَالَ سِرُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَسَرَّهُ إِلَی جَبْرَئِیلَ(ع)وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِیلُ إِلَی مُحَمَّدٍ ص وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَی مَنْ شَاءَ اللَّه»؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ر.ک: نادم، محمد حسن، افتخاری، سید ابراهیم، منابع علم امام از نگاه متکلمان قم و بغداد، ص۶۷.
- ↑ ر.ک: فاضل لنکرانی، محمد، پاسداران وحی، ص۱۹۱؛ طاهری، حبیبالله، تحقیقی پیرامون امامت عامه و خاصه، ص۱۰۰.
سخنان علما و نویسندگان
قرن سوم و چهارم
- نوبختیان - مانند: اسماعیل بن اسحاق نوبختی (زنده در ۲۳۲ هـ) و حسن بن موسی نوبختی (۳۱۰ ق) - معتقد به علم وسیع امامان (ع) بوده اند. مرحوم مفيد در كتاب اوائل المقالات از نوبختيان نقل کرده است که آنان به حكم عقل علم و آگاهى امام را به تمامى لغات و حرفه ها و صنعت ها لازم دانسته اند؛ او می گوید: القول في معرفة الأئمة (ع) بجميع الصنايع وساير اللغات. وأقول: إنه ليس يمتنع ذلك منهم ولا واجب من جهة العقل والقياس و قد جاءت أخبار عمن يجب تصديقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد كانوا يعلمون ذلك، فإن ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات. ولي في القطع به منها نظر، والله الموفق للصواب، وعلى قولي هذا جماعة من الإمامية، وقد خالف فيه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلك عقلاً وقياساً وافقهم فيه المفوضة كافة وسائر الغلاة؛ ر.ک: مفید، اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص67.
- ابن قبه رازی (وفات قبل از ۳۱۹ ق) منکر قول به علم غیب امامان به معنای علم غیرمستفاد است و نسبت دادن آن به آنها را کفر می داند. در کتاب (نقض كتاب الاشهاد) می گوید: ومَن ينحل للأئمة علم الغيب فهذا كفر بالله، وخروج عن الإسلام عندنا» [كمال الدين: 106]، وقال أيضًا: «... والإمام أيضًا لم يقف على كلّ هذه التخاليط التي رويت؛ لأنّه لا يعلم الغيب»[كمال الدين: 110]، در جای دیگری می گوید: «فيُقال لصاحب الكتاب: لقد أكثرتَ في ذكر علم الغيب، والغيب لا يعلمه إلّا الله، وما ادّعاه لبشر إلّا مشرك كافر[كمال الدين: 116]. اما آگاهی از غیب با علم مستفاد از نظر او بی اشکال است؛ در کتاب (نقض كتاب الاشهاد) می گوید: ... فعلمنا أنّ أسلافنا لم يعلموا الغيب، وأنّ الأئمة أعلموهم ذلك بخبر الرسول [كمال الدين: 113]. عدم دقت در سخنان ابن قبه باعث شده است که عده ای از شبهه افکنان و پژوهشگران ناشی ادعا کنند که ابن قبه علم غیب را به طور مطلق (چه به صورت مستفاد و چه به صورت غیرمستفاد) از امامان اهل بیت نفی می کند. (ر.ک: مدرسی طباطبایی، مكتب در فرایند تکامل، ص 227؛ مقدمه اي بر فقه شيعه: 33) که بی شک این نسبت واقعی نیست.
قرن پنجم
- شيخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) می گوید: فأمّا إطلاق القول عليهم بأنّهم يعلمون الغيب فهو منكَر بيّن الفساد؛ لأنّ الوصف بذلك إنّما يستحقه مَن عَلِمَ الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد. أوائل المقالات ص 67. شیخ مفید معتقد است آگاهى امامان(ع) نسبت به حرفه ها پيشه ها ولغات و لهجه ها محال و غير ممكن نيست. اين مطلب بدان معناست كه بايستى آن را در سطح ممكنات قابل وقوع عالم هستى دانست. او باور دارد که عقل و خرد آگاهى فوق را براى امام لازم وواجب نمى شمرد. نمى توان آن را در سطح صفاتى چون: عصمت آگاهى به احكام شرعى و.... دانست كه عقل آن موارد را جزو صفات ضرورى براى امام مى داند و بدون آن تحقق امامت را غير ممكن مى شمرد. البته قبول دارد که رواياتى از طريق ائمه(ع) رسيده است كه امامان از چنان آگاهى برخوردار بودند. در فرضى كه اين روايات بتوانند قطع آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن كنند در اين صورت بايستى آن را پذيرفت. ولى شيخ مفيد اظهار مى كند كه من نتوانسته ام به چنان اطمينان ويقينى دست يابم. در نهايت، شيخ مفيد اظهار مى كند كه در اين نظر گروهى از اماميه با من هم نظرند ولى بنى نوبخت مخالفت كرده واين نوع آگاهى را براى امام لازم و ضرورت عقلى شمرده اند و در اين مسأله مفوّضه و ديگر غاليان با آنان هم نظرند. این جمع بندی از متن ذیل قابل برداشت است: القول في معرفة الأئمة (ع) بجميع الصنايع وساير اللغات. وأقول: إنه ليس يمتنع ذلك منهم ولا واجب من جهة العقل والقياس و قد جاءت أخبار عمن يجب تصديقه بأن أئمة آل محمد (ص) قد كانوا يعلمون ذلك، فإن ثبت وجب القطع به من جهتها على الثبات. ولي في القطع به منها نظر، والله الموفق للصواب، وعلى قولي هذا جماعة من الإمامية، وقد خالف فيه بنو نوبخت - رحمهم الله - وأوجبوا ذلك عقلاً وقياساً وافقهم فيه المفوضة كافة وسائر الغلاة. ر.ک: مفید، اوائل المقالات في المذاهب والمختارات، ص67. در متن دیگری، شیخ مفید معتقد است امامان اهل بیت در مواردى از باطن افراد اطلاع داشته اند و يا از حوادثى قبل از وقوع خبر داده اند و این ويژگى ضرورت عقلى براى امام نيست و نمى توان آن را در كنار صفاتى چون: عصمت آگاهى از احكام دينى و... صفتِ لازم براى امام دانست. همچنین او باور دارد که امامان را نمى توان به وصف آگاه به علم غيب (به گونه نامحدود) ستود؛ زيرا اين وصف از خصايص خداوند است و آگاهى ائمه به زبانها وحرفه ها نكته اى نيست كه عقل ضرورت آن را دريابد بلكه رواياتى در اين زمينه وجود دارد. همچنین آگاهى ائمه به باطن انسانها از ناحيه خداوند است و همو مى تواند باطن برخى از آدميان را بر او نهان كند و در نتيجه امام به آن وقوف نيابد. ر.ک: مفید، الفصول المختاره، ج1، ص 70.
- امین الاسلام طبرسی (متوفای ۴۱۳ق) با نظر ابن قبه موافق است. او در مجمع البيان در تفسير آیه شریفه: يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ [الأنعام/ ١٠٩] می گوید: ذكر الحاكم أبو سعيد في تفسيره: أنّها تدلّ على بطلان قول الإماميّة: إنّ الأئمّة يعلمون الغيب. و أقول: إنّ هذا القول ظلم منه لهؤلاء القوم؛ فإنّا لا نعلم أحدا منهم بل أحدا من أهل الإسلام يصف أحدا من الناس بعلم الغيب. و من وصف مخلوقا بذلك فقد فارق الدين، و الشيعة الإماميّة برآء من هذا القول، فمن نسبهم إلى ذلك فاللّه فيما بينه و بينهم!. مجمع البيان، ج٣، ص ٤٤٧. و در تفسیر آیه ( وَللهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ) ( هود ـ ١٢٣ ) می گوید: وجدت بعض المشايخ ممّن يتّسم بالعدوان والتشنيع قد ظلم الشيعة الإمامية في هذا الموضع من تفسيره فقال : «هذا يدلّ على أنّ الله سبحانه يختص بعلم الغيب خلافاً لما تقول الرافضة : إنّ الأئمّة يعلمون الغيب» ولا شك أنّه عنى بذلك من يقول بإمامة الاثنى عشر ويدين بأنّهم أفضل الانام بعد النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم فإنّ هذا دأبه وديدنه فيهم ، يشنع في مواضع كثيرة من كتابه عليهم ، وينسب الفضائح والقبائح إليهم ، ولا نعلم أحداً منهم استجاز الوصف بعلم الغيب لأحد من الخلق ، فإنّما يستحق الوصف بذلك من يعلم جميع المعلومات لا بعلم مستفاد ، وهذه صفة القديم سبحانه ، العالم لذاته لا يشاركه فيها أحد من المخلوقين ومن اعتقد أنّ غير الله سبحانه يشاركه في هذه الصفة فهو خارج عن ملّة الإسلام. فأمّا ما نقل عن أمير المؤمنين عليهالسلام ورواه عنه الخاص والعام من الأخبار بالغائبات (...) فإنّ ذلك متلقّى عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم ممّا أطلعه الله عليه ، فلا معنى لنسبة من روي عنهم هذه الأخبار المشهورة إلى أنّه يعتقد كونهم عالمين بالغيب ، وهل هذا إلاّ سب قبيح وتضليل لهم بل تكفير لا يرتضيه من هو بالمذاهب خبير والله يحكم بينه وبينهم وإليه المصير. مجمع البيان ج ٣ ص ٢٠٥
قرن هفتم
- ابن میثم بحرانی (متوفای ۶۷۹یا۶۹۹ق) می گوید: المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفادًا عن سبب يفيده، وذلك إنّما يصدق في حق الله تعالى؛ إذ كلّ علم لذي علم عداه فهو مستفاد من جوده، إمّا بواسطة أو بغير واسطة، فلا يكون علمَ غيب، وإن كان اطلاعًا على أمر غيبي شرح نهج البلاغة، ج1، ص 84.
قرن دوازدهم
- حر عاملی (متوفای ۱۱۰۴ قمری) می گوید: قد ثبت أن الأئمة عليهم السلام ما كانوا يدعون علم الغيب بل كانوا ينكرون غاية الانكار على من نسبه إليهم حتى قال الصادق عليه السلام عجبا لمن زعم إنا نعلم الغيب والله لقد أردت أن أضرب جاريتي فلانة فهربت فما علمت في أي بيت من بيوت الدار هي. وكانوا مقرين بأن ما يخبرون به من بعض المغيبات وصل إليهم بطريق النقل عن الرسول صلى الله عليه وآله عن جبرئيل عن الله. حر عاملی، الاثناعشرية، ص٨٣. حدیث مورد اشاره او: «يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ اَلدَّارِ هِيَ قَالَ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لاَ نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ اَلْغَيْبِ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «قٰالَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ » قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ اَلرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلْبَحْرِ اَلْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى اَلْعِلْمِ اَلَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً: «قُلْ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتٰابِ » قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لاَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا» منبع: الکافي ج۱، ص۲۵۷
قرن چهاردهم
- شاگرد شیخ انصاری، میرزا موسی تبريزى قرهداغی (متوفای ۱۳۰۷ق) در اوثق الوسائل فی شرح الرسائل خود پس از نقل سخن مجمع البيان و تنزيه الأنبياء (سید مرتضی) می گوید: هذا الوجه - وإن كان مخالفاً لأخبار كثيرة ظاهرة أو صريحة في علمه (عليه السلام) بما يرد عليه من أهل الكوفة بأخبار النّبي (صلى اللَّه عليه و آله) بذلك - إلا أنّ فيه اعترافاً بعدم علم الإمام بجميع ما يرد عليه، وقد أسلفنا شطراً من الكلام في مقصد حجيّة القطع فيما يتعلّق بسهو النّبي (صلى اللّه عليه و آله)، ولا ريب أنّ التوقّف - كما أفاده المصنف - في خصوص علم الإمام (عليه السلام) سبيل السّلامة لاختلاف الأخبار في ذلك جدّا. تبريزى قرهداغی، موسی، اوثق الوسائل، ج1، ص٢٩١.
- شارح دیگر رسائل شیخ انصاری، شاگرد او علامه محمد حسن آشتیانی (متوفای ۱۳۱۹ق) می گوید: مقتضى الآية كونهم عالمين بالغيب أيضا من حيث كونهم من الراسخين في العلم يقينا أو على غيره من الوجوه التي أشار إليها في الكتاب وإن كان الحق وفاقا لمن له إحاطة بالأخبار الواردة في باب كيفية علمهم صلوات الله عليهم أجمعين وخلقهم كونهم عالمين بجميع ما كان وما يكون وما هو كائن ولا يعزب عنهم مثقال ذرة إلا اسم واحد من أسمائه الحسنى تعالى شأنه المختص علمه به تبارك وتعالى، سواء قلنا بأن خلقتهم من نور ربهم أوجب ذلك لهم، أو مشية افاضية باريهم في حقهم أودعه فيهم ضرورة أن علم العالمين من أولي العزم من الرسل والملائكة المقربين فضلا عمن دونهم في جميع العوالم ينتهي إليهم فإنه الصادر الأول والعقل الكامل الممحض والإنسان التام التمام فلا غرو في علمهم بجميع ما يكون في تمام العوالم فضلا عما كان أو ما هو كائن كما هو مقتضى الأخبار الكثيرة المتواترة جدا. ولا ينافيه بعض الأخبار المقتضية لكون علمهم على غير الوجه المذكور لأن الحكمة قد تقتضي بيان المطلب على غير وجهه من جهة قصور المخاطب ونقصه أو من جهة أخرى من خوف ونحوه مع عدم كذبهم من جهة التورية. آشتیانی، محمد حسن، بحر الفوائد، ج2، ص60.
جمع بندی
آنان که تعریفشان از علم غیب علم غیرمستفاد است قطعا منکر انتساب آن به امامان بودند؛ زیرا این علم مختص ذات خدای تبارک و تعالی است؛ حضرت امیرالمومنین در وصف علم الهی می فرماید: «العالم بلا اكتساب، ولا ازدياد، ولا علم مستفاد» (نهج البلاغة، خطبه 213). اما آگاهی از غیب با علم مستفاد (مثلا: با تعلیم رسول خدا که او هم از خدا گرفته است) مطلبی مورد اتفاق بین علماست و کسی اشکال ندارد؛ همانگونه که طبرسی گفته بود: فإنّ ذلك متلقّى عن النبي صلىاللهعليهوآلهوسلم ممّا أطلعه الله عليه.
موسی حایری احقاقی
کتاب احقاق الحق در رد اتهام و رفع ابهام مقاله یازدهم
- احتمال میرود: مراد از غیبی که (علم به آن) نفی شده همان باشد که نزد عوام مردم و عموم مردم معروف میباشد، و آن همان است که به خود مردم مستند میباشد، به طوری که میگویند: فلانی از غیب صحبت میکند یعنی از نزد خودش، به این دلیل که در جاهای بیشمار زیاد از غیب خبر دادهاند که بر افراد جاهل هم مخفی نیست چه برسد به اهل فضل و کمال، چگونه امام علم غیب را از خود نفی میکند در صورتی که خدای تعالی خبر میدهد که از غیب اطلاع دارند در قرآن کریم فرموده است: ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾﴾[۱] و ﴿﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء﴾﴾[۲]. شک نیست در این که مرتضی از رسول، علی علیه السلام و اولاد پاک او هستند که برای جانشینی او برگزیده شدهاند، و شک نیست در این که برگزیدهی رسولان، پیامبر ما (ص) یعنی حضرت محمدبن عبدالله و اهل بیت طاهرین او هستند. از همین جا ظاهر میشود، غیبی که در سخنان ایشان نفی شده همان غیبی است که در عرف غیب نام دارد، و به خود انسان مستند است نه مطلق غیب.
- مراد از غیب ( که علم آن را از خود نفی کردند ) چیزی باشد که لباس وجود نپوشیده باشد، و عین آن معدوم باشد. به عبارت دیگر چیزی را ( غیب میگویند و از خود نفی میکنند ) که از عالم امکان به عالم کون نیامده باشد، و مشیت بر وجود آن تعلق نگرفته باشد، و هنوز در عمق اکبر باشد یعنی در خزانهی امکان، و این آن غیبی است که میفرمایند آن را نمیدانند، و به آن احاطه ندارند، و جز خدا کس دیگری بر آن احاطه ندارد، و آن را اظهار نمیکند مگر برای کسی که او را برگزیند و مورد رضایت وی باشد. اگر بگویند: از این سخن برمیآید که ائمه علیهم السلام، به معلومات و اشیاء عالم امکان عالم نیستند. ما میگوئیم: منظور این است که با علم کونی آن را نمیدانند، نه به طور مطلق، امکانیات را با علم امکانی میدانند، زیرا بین علم و معلوم مطابقت شرط شده است. چون گفتهایم که علم عین معلوم است، اگر معلوم امکانی باشد علم هم امکانی است، و اگر کونی باشد کونی است. بلی به امکانیات مانند کونیات احاطه ندارند و این صریح قول خدا است که میفرماید: ﴿﴿وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء﴾﴾[۳] خلاصه خبرهای زیادی که دلالت دارند ائمه(ع) عالم به غیب نیستند، و لعنت شده بر کسانی که ادعاکننده آن را میدانند، حمل میشود به آن چه یادآوری کردیم، یعنی چیزهایی را که از امکان به کون نیامدهاند، و معدوم العینند.
http://www.nosakh.net/print.php?newsid=73
فعلا در بحث بماند
آقای [[]] در پایاننامه کارشناسی خود با عنوان علم غیب در روایات در اینباره گفته است:
- «دلایل انکار علم غیب:
- الف: نفی علم غیب استقلالی و نامحدود: آنچه که در این روایت بیان شد تناقض آشکار با روایاتی دارد که در آنها ائمه(ع) علم غیب را برای خود ثابت میدانند بنابراین در توضیح این روایات میتوان گفت همانطوریکه در برخی از این روایات اشاره میشود امام میفرماید ما غیب نمیدانیم ولی این یک موهبت الهی است و هر وقت خدا بخواهد ما میدانیم و در غیر این صورت نه، پس روشن است که در این روایات آنچه نفی میشود علم غیب اسقلالی و در عرض علم خداوند است نه علمی غیبی که توسط تعلیم الهی به آنها تعلق میگیرد، و این روایات میخواهد به شیعیان بفهماند که مبادا در مورد امام دچار اشتباه شده و به آنان صفات و ویژگیهای خدایی نسبت دهند و گمان برند که علم امام عین علم خداوند است. نکته دیگر در این زمینه این است که امام وقتی میفرماید ما چیزی نمیدانیم مگر آن چیزهایی را که خدا به ما میآموزاند ، میخواهد علم نامحدود و مطلق را که مخصوص خدواند است نیز از خود نفی نمایند، به این معنا که این روایات میگوید ما فقط مواردی محدودی را که خداوند در اختیار ما قرار میدهد از آن مطلعایم نه بیش از آن و در واقع هر دو برای از بین بردن توهم الوهیت از سوی شیعیان در مورد ائمه(ع) میباشد.
- ب: جلوگیری از فشار دستگاه حاکمه: تاریخ گواه است که دستگاه حکومت بنی امیه و بنی عباس ظلمها و ستمهای فراوانی را به خاندان اهل بیت و ائمه معصومین(ع) روا داشتهاند و این حاکمان جور از هر فرصت و بهانهای برای آزار و اذیت و به شهادت رساندن آن بزرگواران بهره میبردند بنابراین اگر در مواردی حضرات ائمه(ع) علم غیب را از خویش نفی می نمایند به تقیه عمل میکنند و بخاطر جلوگیری از فشار دستگاه حاکم چنین بیاناتی دارند.
- ج: جلوگیری از سوء استفاده غلات: در بخش نقد و بررسی روایات علم امام در باره غلات و نقش آنان در منحرف ساختن مسلمانان از طریق درست و راه ائمه(ع)مطالبی بیان شد، دقیقا به خاطر مبارزه با افکار انحرافی غلات و بهانه ندادن به دست آنان ائمه گاها به بیان چنین احادیثی میپرداختند تا از این طریق بتوانند سد و مانعی ایجاد کنند بر سر راه آنان و جلوگیری کنند از انحرافات بیشتر در اسلام».[۴]
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ -۲۷.
- ↑ «و خدا بر آن نیست که شما را از غیب بیاگاهاند؛ ولی برخی از پیامبرانش را که خود بخواهد بر میگزیند».سوره آل عمران آیه۱۷۹.
- ↑ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند»؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ علم غیب در روایات، ص۸۳.