آیا امام علی علم غیب داشت؟ (پرسش)
آیا امام علی علم غیب داشت؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
آیا امام علی(ع) علم غیب داشت؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشتهاند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
آیتالله نمازی شاهرودی در کتاب «علم غیب» در اینباره گفته است:
- «روایات متواترهای است که ائمه هدی (ع) فرمودند: «عِندَنا عِلمُ المَنايا وَ البَلايا وَ فَصلِ الخِطابِ وَ أنسابِ العَرَبِ وَ مَولِدِ الإسْلامِ»[۱]. امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین(ع) نقل نموده که فرمود: «قَالَ اَمیرُالمؤُمِنینَ(ع): اُعْطِیْتُ تِسْعاً لَم یُعطَهَا اَحَدٌ قَبْلی سِوَی النَّبیّ.لَقَد فُتِحَتْ لِیَ السُّبُلُ وَعَلِمْتُ المَنَایَا وَالبَلایَا وَالاَنْسَابَ وَفَصْلَ الخِطَابِ وَلَقَد نَظَرْتُ فِی المَلَکْوتِ بِاِذْنِ رَبّی فَمَا غَابَ عَنّی مَا کَانَ قَبْلی وَلَا مَا یَأتِی بَعْدِی. وَاِنَّ بِوِلَایَتِی اَکمَلَ الله لِهذِهِ الأُمَّهِ دِینَهُمْ»[۲]. علامه مجلسی پس از نقل این حدیث، در بیان آن میفرماید: «همانا به تحقیق راهها برای من باز شده» یعنی راههای علم به معارف و غیوب و یا راههای تقرب به خدا و یا راههای آسمان و زمین؛ چنان که در حدیثی وارد شده است. و «منایا مرگها را میدانم» یعنی اجلهای مردم را. مقصود از «بلایا» اموری است که خدا به واسطه آنها بندگان را امتحان مینماید، مانند امراض و آفات، و یا اعم از آنهاست و شامل خیرات هم میشود. مقصود از علم به «نسبها» این است که: پدر هر شخصی را میدانم و بنابراین اولاد حلال را از حرام زادگان میشناسم» [۳].
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱. آیتالله شهید مطهری؛ | تصویر = 600.jpg | پاسخدهنده = مرتضی مطهری]]]]
- آیت الله شهید مرتضی مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» در این باره گفته است:
- «در نهج البلاغه روایتی هست که امیرالمؤمنین علی (ع) به شخصی فرمود: آیا میخواهی من الان به تو بگویم این اسب تو که آبستن است کرهاش ماده است یا نر؟ گفت: یا امیرالمؤمنین علی (ع)! این که غیب است، شما مگر غیب میدانید؟ خندید، فرمود این که غیب نیست، فراگرفتهای است از عالمی پیامبر.[۴] شاگردی است. یک نادانی از یک عالم آموخته. آن عالم هم که پیغمبر(ص) باشد در ذات خودش نادانی بوده، از عالمی که علم ذاتش است خدا آموخته است. نه من غیب میدانم نه پیغمبر(ص). خدا غیب را میداند، خدا به پیغمبرش گفته و پیغمبرش به ما گفته است. این که غیب نیست، یعنی آن خبرهایی که انبیا میدهند آنها تعلم است نه علم غیب. علم غیب در اصطلاح قرآن یعنی یک کسی از ذات خود بدون تعلم، غیب را بداند، او عالم الغیب است. خدا عالم الغیب است، پیغمبر(ص) و امام(ع)، متعلم الغیب هستند. پس علم غیب یک مسئله است، تعلم غیب مسئله دیگری است به نص خود قرآن که میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۵] احدی را آگاه نمیکند مگر آنکه کسی از پیامبران و رسولان خودش را بپسندد، که او را ﴿يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ﴾ مطلع میکند، خودش او را بر غیب خودش مسلط میکند یعنی آگاه میکند، او را متعلم الغیب میکند»[۶].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲. آیتالله فاضل لنکرانی؛ | تصویر = 111.jpg | پاسخدهنده = محمد فاضل لنکرانی|فاضل لنکرانی]]]]
- آیتالله فاضل لنکرانی و آیتالله اشراقی در کتاب «پاسداران وحی» در اینباره گفتهاند:
- «در باورِ ما شیعیان، تنها پیامبران الهی نیستند که از علوم غیبی برخوردارند؛ بلکه اهل بیت پیامبر (ص)، در گستره بسیار وسیعی، از این دانشهای الهی برخوردارند. امام علی(ع) فرمود: از من بپرسید، پیش از آن که مرا نیابید. سوگند بدان کس که جانم به دست اوست، نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است، و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن را موجب ضلالت است، جز آن که شما را از آن آگاه میکنم: از آن که مردم را بدان میخواند، و آن که رهبری شان میکند، و آن که آنان را میراند و آنجا که فرود آیند، و آنجا که بار گشایند؛ و آن که از آنان کشته شود، و آن که از ایشان بمیرد.
- ابن ابی الحدید گوید: ابو عمر، محمد بن عبد البِرّ، نویسنده کتاب الاستیعاب آورده است که گروهی از راویان و محدّثان گفتهاند: سَلُونی را، جز علی بن ابی طالب(ع) هیچ یک از صحابه نگفته است. و شیخ ما ابو جعفر اسکافی در کتاب نَقْضُ العثمانیه از علیّ بن جعفر و او از ابن شُبْرمه، آورده است که گفت: جز علی بن ابی طالب(ع)، کس را نسزد که بر منبر بنشیند و سَلُونی را بر زبان آوَرَد.
- ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه، فصلی را درباره پارهای از امور غیبی که امام خبر داده و محقّق شده، گشوده است. او میگوید: بدان که علی(ع) در این فصل به خداوندی که جانش در دست اوست، سوگند خورده است، که آنها از او چیزی از اموری را، که تا روز قیامت میان آنان واقع خواهد شد، نخواهند پرسید، مگر آن که از آن به ایشان خبر خواهد داد. همچنین از هر گروه صد نفری که به هدایت یا ضلالت باشند نمیپرسند، مگر این که به همه موارد آنان که چه کسی رهبر آنان و گرداننده ایشان است و کجا فرود میآیند و چه کسی از ایشان کشته میشود و چه کسی به مرگ طبیعی میمیرد، خبر خواهد داد. این ادّعا که علی(ع) کرده است نه ادعای ربوبیّت است و نه ادعای پیامبری بلکه میگفته است: پیامبر (ص) او را به این امور آگاه کرده است. ما اخباری را که علی داده است، آزموده و آن را مطابق با حقیقت یافتهایم. به همین سبب استدلال میکنیم، که ادعای علی(ع) راست و صدق است. همچون خبری که در مورد خود، داده و گفته است: ضربتی بر سرش زده خواهد شد که ریش او از آن خضاب میشود. و خبر دادن او از کشته شدن پسرش حسین(ع) و آن چه به هنگام عبور از سرزمین کربلاء اظهار فرموده است.
- ابن ابی الحدید، درباره امور غیبی، که علی بن ابی طالب(ع) خبر داده و تحقق یافته است، موارد دیگری را یاد کرده است. مانند: خبر دادنِ آن حضرت به این که معاویه پس از او پادشاهی خواهد کرد. و مسائل حجاج، و یوسف بن عمر، و آن چه از اخبار خوارج در نهروان گفته بود و خبر دادنِ آن حضرت به یارانش که کدام یک از ایشان کشته و کدام بر دار کشیده خواهند شد، و خبر دادن از جنگهای جمل و صفین و نهروان و خبر دادن از شمار سپاهیانی که به هنگام حرکت او به بصره از کوفه به یاری او خواهند آمد و پیشگویی حضرت در مورد عبدالله بن زبیر که فرمود: حیلهگری کینه توز است. آهنگ کاری دارد که به آن دست نمییابد. دام دین برای شکار دنیا میگستراند و سپس بر دار کشیده قریش خواهد بود. و همین طور، خبر دادنِ علی از نابودی بصره با طغیانِ آب، هلاک شدنِ مردم آن، بار دیگر به دست زنج؛ که قومی، در این کلمه تصحیف کرده و آن را، به غلط، ریح «باد و طوفان» خواندهاند. و خبر دادن ظهور پرچمهای سیاه از ناحیه خراسان و نام بردن آن حضرت از گروهی از خراسانیان که به بنی رزیق معروفاند و اسحاق بن ابراهیم که اینان و افراد پیش از ایشان همگی از داعیان حکومت بنی عباس بودهاند. و خبر دادن از این که گروهی از فرزندزادگان او در طبرستان ظاهر میشوند و به حکومت میرسند؛ هم چون ناصر و داعی و دیگران، که در این باره چنین فرموده است: همانا برای آل محمّد در طالقان گنجینهایی است که هر گاه خداوند بخواهد آن را آشکار میفرماید تا به فرمان خدا قیام کند و مردم را به دین خدا فرا خواند همان و همو گوید: در بحثهای گذشته برخی از اِخبار علی(ع) به امور غیبی را بیان کردیم. از جمله شگفتترین آنها موضوعی است که آن را ضمن خطبهای، که در آن از خونریزیهای آینده سخن میگوید و اشاره به قرمطیان است، بیان کرده است. آن حضرت چنین فرموده است: مدّعی عشق و محبت نسبت به ما هستند و حال آنکه بغض و کینه ما را در دل نهان دارند و نشانه این موضوع آن است که ایشان وارثان ما را میکشند و از کارهای ما روی گردانند. جوانان ما را از خود طرد میکنند. و آن چه از آن خبر داده بود همان گونه بوده است؛ چرا که قرمطیان گروهی بسیار از آل ابوطالب را کشتند و نامهای آنها در کتاب مقاتل الطالبین ابو الفرج اصفهانی آمده است. علی ضمن همین خطبه در حالی که به ستونی در مسجد کوفه، که به آن تکیه میداد، اشاره میکرد، چنین فرموده است: گویی میبینم حجرالاسود نصب شده است. ای وای بر ایشان! فضیلت حجر الاسود، در خودش نیست؛ بلکه در جایگاه و اساس آن است. آری، حجر الاسود مدتی این جا خواهد بود و سپس مدتی آن جا و به بحرین اشاره فرمود و سپس به جایگاه اصلی خود، برمیگردد. در مورد حجر الاسود همان گونه که علی خبر داده بود، اتفاق افتاد.
- تاریخ زندگی نورانی امیرمؤمنان علی(ع) و همین طور دیگر امامان(ع)، سرشار از این گونه خبرهای غیبی است، که اهالی انصاف و مردمان آزاداندیش را، که پوستههای تعصّب دریدهاند، به شگفتی وا میدارد»[۷].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۳. آیتالله صافی گلپایگانی؛ | تصویر = 11466.jpg | پاسخدهنده = لطفالله صافی گلپایگانی|صافی]]]]
- آیتالله لطفالله صافی گلپایگانی در کتاب «معارف دین» در اینباره گفتهاست:
- «آن حضرت در ضمن یکی از خطب نهج البلاغه میفرماید:«فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا [تَسْأَلُونَنِي] تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»[۸] کسی که به نقل ابن ابی الحدید در مورد تقسیم بیت المال آن گونه خبر از واقع میدهد و از مبلغ موجود در آن آگاه است، کسی که در ذی قار، به ابن عبّاس از عدد نفراتی که به او از کوفه پیوسته میشوند خبر میدهد که شش هزار و شصت و پنج نفر خواهند بود؛ نه یک نفر بیش، و نه یک نفر کمتر، کسی که در جنگ نهروان به اصحاب خود خبر میدهد که: به خدا سوگند از شما ده نفر کشته نمیشود، و از خوارج، ده نفر سالم نمیماند، (...) از قتل "جویبره" و "میثم" و "رشید هجری" خبر میدهد، و مکان شهادت سیّدالشهدا(ع) را میشناسد و اخبار بیشمار دیگر از آینده داده است»[۹].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۴. آیتالله جوادی آملی؛ | تصویر = 769540432.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|عبدالله جوادی آملی]] آیتالله عبدالله جوادی آملی، در مقاله «علم موروثی، علم لدنی، پیشگوییهای امام علی (ع)» در اینباره گفته است:
- «امیرالمؤمنین(ع) در باب حوادث روزگار، با حضور و شهود و علم لدنی خود، گاهی بعضی از اخبار غیبی را برای مردم بازگو میکرد که در اینجا به نمونههایی اشاره میشود.
- ۱. امیرالمؤمنین(ع) خبر داد که او پیش از معاویه از دنیا میرود و معاویه پس از او بر عراق مسلط میگردد و سپس فرمود:او به زودی از شما میخواهد که به من ناسزا بگویید و از من بیزاری جویید. [۱۰] پس از آن حضرت(ع) معاویه بر عراق مسلط شد و از مردم خواست که به آن حضرت(ع) ناسزا بگویند و از او بیزاری جویند.
- ۲. آن حضرت(ع) درباره گروه خوارج فرمود: آگاه باشید! پس از من با ذلت همه جانبه و شمشیر برنده روبرو میگردید و استبدادی بر شما حکومت خواهد کرد که برای ستمگران سنت خواهد شد. [۱۱].
- «علم امام علی(ع) لدنی است، زیرا هیچ واسطهای بین آن حضرت و خداوند تبارک و تعالی نیست. فرشتگان عالم شاگردان آن حضرتند، ولی امیرالمؤمنین(ع) به حضور "معلم بالذات"، یعنی خداوند بار یافته و از آن جا علم را بی واسطه فرا گرفته است. بنابر این، در آموختن علوم و معارف نیازی به غیر خدا ندارد. بدیهی است، چنین شخصی که بر بام طبیعت مشرف است و به جهانی راه یافته که بر طبیعت مسلط است، بگوید: ممکن نیست از آن چه امروز تا قیامت واقع میشود، از من پرسش کنید...، جز آن که جواب دهم. آن حضرت به کمیل فرمود: بدان که در این جا علم فراوانی است با دست به سینه مبارکش اشاره کرد اگر افراد لایقی مییافتم، به آنها تعلیم میدادم. هم چنین در جای دیگر فرمود: من آن کوه بلندم که سیل علوم از من سرازیر میگردد و هیچ پرواز کنندهای به مقام اوج گرفته من پر نمیکشد. فکر اندیشمند عادی به مقام والای علی بن ابی طالب(ع) ره نمییابد و علومی که از آن شخصیت ممتاز، سیل گونه میتراود، تحمل، هضم و فرا گرفتنش مقدور افراد عادی نیست، زیرا در برابر سیل نمیتوان ایستاد، بلکه باید از کنارههای آن به قدر توان بهره برد.
- امیرالمؤمنین(ع) در باب حوادث روزگار، با حضور و شهود و علم لدنی خود، گاهی بعضی از اخبار غیبی را برای مردم بازگو میکرد که در این جا به نمونههایی اشاره میشود. امیرالمؤمنین(ع) خبر داد که او پیش از معاویه از دنیا میرود و معاویه پس از او بر عراق مسلط میگردد و سپس فرمود: او به زودی از شما میخواهد که به من ناسزا بگویید و از من بیزاری جویید. پس از آن حضرت معاویه بر عراق مسلط شد و از مردم خواست که به آن حضرت ناسزا بگویند و از او بیزاری جویند. آن حضرت درباره گروه خوارج فرمود: آگاه باشید! پس از من با ذلت همه جانبه و شمشیر برنده رو به رو میگردید و استبدادی بر شما حکومت خواهد کرد که برای ستمگران سنت خواهد شد. آری، زندگی خوارج همراه با خفت و خواری بود و آنها همیشه تحت تعقیب حکومتها بودند و خودشان نیز به راهزنی و غارت اموال مردم روی آوردند. گفتنی است که ائمه معصومین (ع) همگی نور واحد و دارای سمت مظهریت علم الهی هستند، چنان که حماد از امام صادق(ع) نقل کرده است: سوگند به خدا، ما آن چه را که در زمین و آسمان است، میدانیم و نیز از آن چه در جهنم و بهشت و میان آنهاست با خبریم، آن گاه آن حضرت به آیه قرآن استشهاد میکند. چون امامان معصوم(ع) عدل قرآن کریم هستند، مانند قرآن همه چیز را تبیین میکنند و پیداست که بیان، بی علم و آگاهی میسور نیست. پس آنان علمی دارند که دیگران از آن محرومند و آن علم لدنی است»[۱۲].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۵. آیتالله امینی؛ | تصویر = 173589.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|ابراهیم امینی]]
- آیتالله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در اینباره گفته است:
- «خبرهاى غیبى است که از على بن ابى طالب(ع) و سایر ائمه(ع) صادر شده و در کتابها موجود است، از بعض وقایع آینده خبر دادند که بعداً مطابق واقع در آمد و صدق گفتارشان ظاهر شد. نمونههاى فراوانى از این قبیل اخبار براى هر یک از ائمه(ع) در کتابها دیده مىشود. از باب نمونه به بعض آنها اشاره مىشود:
- هنگامى که على بن ابى طالب(ع) بیه مردم فرمود: مسائل و مشکلات خود را از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، به خدا سوگند! اگر از احوال گروهى که صد نفر را گمراه مىسازند و صد نفر را هدایت مىکنند از من بپرسید فرمانده و محرک آنان را به شما معرفى خواهم کرد، در آن هنگام مردى برخاست و گفت: از تعداد موهاى سر و ریش من خبر بده. حضرت فرمود: به خدا سوگند، رسول خدا(ص) به من خبر داد که: نزد هر مویى از موهاى سرت فرشتهاى است که تو را لعنت مىکند. و بر هر مویى از ریش تو شیطانى گمارده شده که گمراهت مىگرداند. در خانهات کودکى دارى که فرزند پیغمبر را به قتل مىرساند. مرد مذکور "انس نخعى" پدر "سنان بن انس" قاتل امام حسین(ع) بود[۱۳].
- سوید بن غفله مىگوید: یک روز حضرت على(ع) مشغول خطبه بود، مردى از پایین منبر برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! از وادى القرى عبور نمودم، خبردار شدم که خالد بن عرفطه مرده است، برایش طلب مغفرت کن، على(ع) فرمود: به خدا سوگند او نمرده و نخواهد مرد تا سپاه ضلالت را رهبرى کند که پرچمدارش حبیب بن حمار باشد. در آن هنگام مردى از پاى منبر برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! من حبیب بن حمار هستم، چگونه این مطلب را دربارهام مىفرمایى با اینکه شیعه و دوستدار شما هستم!؟ على(ع) فرمود: تو حبیب بن حمار هستى؟ عرض کرد: آرى من حبیب بن حمار مىباشم. فرمود: تو را به خدا تو حبیب بن حمار هستى؟ عرض کرد: آرى به خدا سوگند، فرمود: به خدا سوگند! تو پرچمدار آن سپاه خواهى بود و از این در وارد مسجد کوفه خواهى شد، و با دست مبارک به "باب الفیل" اشاره کرد. ثابت ثمالى مىگوید: به خدا سوگند! نمردم تا دیدم که ابن زیاد عمر سعد را با سپاهى به جنگ امام حسین(ع) فرستاد، و خالد بن عرفطه فرمانده آن سپاه و حبیب بن حمار پرچمدارش بود و از "باب الفیل" داخل مسجد کوفه شدند[۱۴].
- اسماعیل بن رجاء مىگوید: یک روز على بن ابى طالب(ع) خطبه مىخواند و از ملاحم خبر مىداد. شخصى به نام "اعشى باهله" که جوان کم سنى بود برخاست و گفت: سخن شما به خرافه شباهت دارد! فرمود: اى جوان اگر در گفتارت گناهکارى خدا به دست غلام ثقیف به قتلت برساند. در آن هنگام چند نفر از پاى منبر برخاسته و گفتند: یا امیرالمؤمنین غلام ثقیف کیست؟ فرمود: مردى است که بر شهر شما مسلط مىشود و احکام الهى را پایمال مىسازد. و با شمشیر گردن این جوان را مىزند. گفتند: چند سال حکومت مىکند؟ فرمود: بیست سال، اگر به بیست سال برسد. گفتند: کشته مىشود یا به مرگ طبیعى از دنیا مىرود؟ فرمود: به واسطه مرض اسهال به مرگ مىرسد. اسماعیل بن رجاء مىگوید: با چشم خودم دیدم که "اعشى باهله" را اسیر کرده و نزد حجاج آوردند، او را کتک زد و توبیخ نمود و در همان مجلس گردنش را زد[۱۵].
- حضرت على(ع) به یکى از اصحاب به نام "عمرو بن حمق خزاعى" فرمود: بعد از من کشته مىشوى و سرت را از شهرى به شهر دیگر مىبرند. سر تو نخستین سرى است در اسلام که از جایى به جاى دیگر برده مىشود. در زمان خلافت معاویه، عمرو مورد تعقیب قرار گرفت و از ترس فرار کرد و به طایفه خودش بنى خزاعه پناه برد. ولى آنان او را تحویل مأمورین خلیفه دادند و به دست آنان به قتل رسید و سرش را از عراق نزد معاویه در شام بردند[۱۶].
- جویریه یکى از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) بود، یک روز نزد آن حضرت آمد، در حالى که خوابیده بود و گروهى از اصحاب نزدش حاضر بودند جویریه صدا زد: اى شخص خواب! بیدار شو، ضربتى بر سرت وارد خواهد شد که ریشت را خضاب مىکند. على(ع) تبسم نمود و فرمود: اى جویریه تو نیز گوش فرا دار تا سرنوشتت را بگویم. به خدایى که جانم در دست اوست! تو را خواهند برد پیش آن مرد تند خوى پرخور پست فطرت، دست و پایت را مىبُرند سپس به شاخه درخت شخص کافرى به دارت زنند. راوى مىگوید: بعد از این داستان طولى نکشید که زیاد، جویریه را گرفت، دست و پایش را قطع کرد و بر شاخه درخت "ابن معکبر" به دار زد[۱۷].
- میثم تمار یکى از اصحاب مخصوص امیرالمؤمنین(ع) بود که اسرار زیادى را از آن جناب شنیده بود، وقتى آنها را براى مردم نقل مىکرد حضرت على(ع) را به خرافهگویى و فریبکارى نسبت مىدادند. یک روز امیرالمؤمنین(ع) در حضور بسیارى از اصحاب به میثم فرمود: تو بعد از من دستگیر مىشوى و بر دار آویخته مىگردى. در روز دوم از بینى و دهانت به قدرى خون مىآید که ریشت بدان خضاب مىگردد. در روز سوم نیزهاى بر بدنت مىزنند وبدان وسیله به شهادت نائل مىگردى. در انتظار آن روز باش. محل دارت در خانه "عمرو بن حریث" است و دهمین فردى هستى که به دار آویخته مىشوى و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر مىباشد. درخت خرمایى را که بر چوبش به دار آویخته مىشوى به تو نشان خواهم داد. بعد از دو روز آن درخت را به میثم نشان داد. میثم گاهى نزد آن درخت مىرفت، در آن جا نماز مىخواند و درخت را مخاطب ساخته مىگفت: خدا تو را مبارک کند، من براى تو آفریده شدهام و تو براى من روییدهاى. گاهى که عمرو بن حریث را ملاقات مىنمود مىگفت: همسایگى مرا نیکو بدار. ولى عمرو مقصود او را نمىفهمید و مىگفت: قصد دارى خانه ابنمسعود را بخرى یا خانه ابن حکم را؟ بعد از قتل على(ع) درخت خرما را بریدند، میثم مراقب چوب درخت بود و گاهى نزدش مىرفت. تا این که او را گرفته و نزد عبیداللَّه بن زیاد بردند. به ابن زیاد گفتند: این شخص از دوستان نزدیک على بود گفت: این مرد عجمى چنین مقامى داشت؟! گفتند: آرى، عبیداللَّه به میثم خطاب نمود و گفت: خداى تو کجاست؟ جواب داد: در کمین ستمکاران است، گفت: شنیدهام از خواص ابو تراب بودهاى؟ جواب داد؟ تا حدى، مقصودت چیست؟ گفت: شنیدهام از سرنوشت تو خبر داده است؟ پاسخ داد: آرى. گفت: به تو خبر داد که من با تو چه رفتارى مىکنم؟ جواب داد: مولایم على(ع) به من خبر داد که تو مرا به دار مىزنى و دهمین فردى هستم که به دار آویخته مىشوم و چوبه دارم از همه کوتاهتر است. عبیداللَّه گفت: من بر خلاف پیش بینى على با تو عمل خواهم نمود. میثم گفت: چگونه مىتوانى با خبر على(ع) مخالفت کنى؟ با این که رسول خدا(ص) به او خبر داده و جبرئیل به رسول خدا خبر داده و خدا به جبرئیل خبر داده است؟! من حتى محل چوبه دارم را مىدانم و نخستین مسلمانى هستم که بر دهانش لجام مىزنند. عبیداللَّه دستور داد او را به زندان بردند. مختار نیز در زندان بود، میثم به مختار گفت: تو از زندان آزاد مىشوى و براى انتقام خون حسین(ع) قیام مىکنى و ابن زیاد را به قتل مىرسانى. طولى نکشید که مختار از زندان آزاد شد، میثم را نزد ابن زیاد بردند، دستور داد او را بر چوب درختى که نزدیک خانه عمرو بن حریث بود به دار آویختند. در آن هنگام عمرو بن حریث، معناى سخن گذشته میثم را فهمید، بدان جهت به کنیزش دستور داد هر شب آن جا را آب و جارو کند و چراغ روشن نماید. مردم اطراف میثم اجتماع مىکردند و او بالاى چوبه دار از فضائل اهل بیت(ع) و بدىهاى بنى امیه سخن مىگفت. به ابن زیاد خبر رسید که میثم شما را رسوا ساخت، دستور داد دهانش را ببندید تا سخن نگوید. بر طبق اخبار على(ع) در روز دوم خون از بینى و دهانش جارى شد و در روز سوم نیزهاى به بدنش زدند و بدین وسیله شربت شهادت را نوشید[۱۸].
- رشید هجرى را نزد زیاد بردند، زیاد به او گفت: على خبر داد: من با تو چه مىکنم؟ رشید جواب داد: فرمود: دست و پایم را قطع مىکنى سپس به دارم مىزنى. زیاد گفت: به خدا سوگند بر خلاف پیشبینى على با تو رفتار مىکنم تا دروغ او ظاهر شود. سپس گفت: آزادش کنید. وقتى رشید خواست خارج شود زیاد گفت: او را برگردانید، عذابى بهتر از این برایش سراغ ندارم، دست و پایش را ببرید و بر دارش بیاویزید. دست و پایش را بریدند ولى از سخن گفتن خاموش نشد، زیاد گفت: زبانش را قطع کنید، رشید گفت: مولایم على(ع) به من خبر داده بود که زبانت را قطع مىنمایند. زبانش را قطع کردند و آن گاه بدارش زدند[۱۹].
- هنگامى که حضرت على(ع) عازم جنگ نهروان بود به اصحابش فرمود: گروه خوارج کنار آب نهر کشته مىشوند، از آنان ده نفر باقى نمىماند و از شما هم ده نفر کشته نمىشود. همان طور که آن جناب فرموده بود جنگ پایان یافت[۲۰].
- امیرالمؤمنین(ع) به اهل بصره فرمود: آب، شهر شما را فرا مىگیرد و همه را غرق مىکند جز مسجد شهر را. گویا مسجد را همانند سینه مرغى در میان آب مشاهده مىکنم. چنان که آن حضرت خبر داده بود آب از طرف جزیره فارس و از کوه معروف به "جبل سنام" جارى شد، بصره را فرا گرفت و تمام شهر را خراب کرد جز مسجد جامع شهر[۲۱]».[۲۲]
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۶. آیتالله سبحانی؛ | تصویر = sobhani.jpg | پاسخدهنده = جعفر سبحانی|سبحانی]]]]
- آیت الله سبحانی در کتاب «یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه» در این باره گفته است:
- «آگاهی از غیب و گزارش امام علی(ع) از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، بالاخص جریانهایی که پس از شهادت وی رخداد، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل میدهد، و مجموعاً در این کتاب هفتاد و پنج خبر غیبی وجود دارد که اکثر یا مجموع آنها تحقق پذیرفتهاند. این خبرهای غیبی نهج البلاغه گواه بر این است که امام(ع). علاوه بر آگاهیهای حسی و عقلی، از آگاهی سومی برخوردار بوده که هرگز نمیتوان آنها را از طریق ابزاری به نام حس و عقل کشف کرد. گزارش از غیب نشانه نبوت یا رسالت نیست که از انتساب آن به امام وحشت کنیم، بلکه نشانه صفای روح و لطافت ذهن و تائید الهی است و حاکی از آن است که انسانی به چه مقام و درجهای رسیده است که میتواند مرزهای زمان را درهم شکند، و حوادث را پیش از وقوع درک و احساس کند، و یا مکان و حجاب ماده را درهم کوبد، و با حوادث دور از محیط خود، ارتباط برقرار کند و آن را لمس نماید»[۲۳].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۷. آیتالله محمدی ریشهری؛ | تصویر = 11046759983.jpg | پاسخدهنده = محمد محمدی ریشهری]]]]
- آیت الله محمد محمدی ریشهری در دو کتاب «دانشنامهٔ امام مهدی» و «شرح زیارت جامعه کبیره» در این باره گفته است:
- «خبر دادن امام علی (ع) از غیبت امام مهدی (ع): «عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (ع) فَوَجَدْتُهُ مُفَكِّراً يَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لِي أَرَاكَ مُفَكِّراً تَنْكُتُ فِي الْأَرْضِ أَ رَغْبَةً فِيهَا قَالَ: لَا وَ اللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِيهَا وَ لَا فِي الدُّنْيَا يَوْماً قَطُّ وَ لَكِنِّي فَكَّرْتُ فِي مَوْلُودٍ يَكُونُ مِنْ ظَهْرِي الْحَادِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي هُوَ الْمَهْدِيُّ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ هَذَا لَكَائِنٌ فَقَالَ: نَعَمْ كَمَا أَنَّهُ مَخْلُوقٌ وَ أَنَّى لَكَ بِالْعِلْمِ بِهَذَا الْأَمْرِ يَا أَصْبَغُ أُولَئِكَ خِيَارُ هَذِهِ الْأُمَّةِ مَعَ أَبْرَارِ هَذِهِ الْعِتْرَة»[۲۴].
- «عَنِ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَنَّهُ ذَكَرَ الْقَائِمَ (ع) فَقَالَ: أَمَا لَيَغِيبَنَّ حَتَّى يَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِي آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَة»[۲۵] [۲۶].
- «امیرالمؤمنین(ع)، بارها از دانش به غیب خویش، بهره برد و بدینسان، دستهای از شکاکان را از حیرت، رهانید [۲۷]. نمونهای از استفاده امام علی(ع) از دانش غیبی خود، در نبرد نهروان به وقوع پیوست، آنجا که امام(ع) به یاران خویش فرمود: «فَوَ اللَّهِ لَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَسْلَمُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»[۲۸]. و سرانجام، پیشبینی امام(ع) به وقوع پیوست و از خوارج خودسر، بیش از ده تن، زنده نماند. نبرد نهروان، رزمگاه سختی بود که یاران راستین امام(ع) باید در برابر مدعیان عابدنما میایستادند و آنان را به هلاکت میرساندند.
- در زندگانی اهل بیت(ع)، رابطه با غیب، امری ضرور است؛ ولی آنجه مسلم است این که خداوند، علم غیب خود را در اختیار کسانی میگذارد که بر خلاف حکمت الهی، رفتار نمیکنند و هر جا که خدا بخواهد، از این دانش، بهره میبرند[۲۹].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۸. آیتالله عطاردی؛ | تصویر = 1368233.jpg | پاسخدهنده = عزیزالله عطاردی]]]]
- آیت الله عزیزالله عطاردی در مقاله «شک و شبهه در نهج البلاغه» در این باره گفته است:
- «یکی از شبهات وارده درباره نهج البلاغه موضوع علم غیب است، مخالفین گویند: در نهج البلاغه مطالبی اظهار شده که گوینده آن مدعی علم غیب میباشد، در صورتی که اطلاع از غیب مخصوص خداوند است و جز ذات پروردگار کسی از غیب اطلاع ندارد. اکنون باید نخست درباره غیب سخن گفت، تا معلوم شود که غیب چیست، و امام علی بن ابی طالب(ع)، در خطبهها و سخنان خود چه گفته و از چه موضوعی پرده برداشته که این چنین مورد حمله قرار گرفته و گفتههایش را در این مورد قبول نکردهاند و در انتساب آنها به آن حضرت تردید نمودهاند.
- در قرآن مجید از غیب مکرر سخن گفته شده، در جایی میفرماید: این قرآن راهنمای پرهیزکاران است، آن پرهیزکارانی که ایمان به غیب دارند، در جایی دیگر فرمود: این خبرهای غیبی است که ما برای شما میفرستیم و تو قبلا از آنها اطلاعی نداشتی، در یک آیه میفرماید: غیب را جز خداوند کسی نمیداند، و یا اینکه خداوند به غیب آسمانها و زمین عالم است، و یا اینکه خداوند عالم به غیب و شهادت است. به طور کلی در قرآن مجید کلمه غیب در آیات مختلفی تکرار شده است و بیش از پنجاه آیه در قرآن مجید هست که در آن غیب ذکر شده است. در سوره مبارکه جن میفرماید: علم غیب مخصوص خداوند است و آن را برای کسی آشکار نمیکند، مگر برای رسولان برگزیدهاش، در این آیه شریفه تصریح گردیده که خداوند پیامبران خود را از علم غیب و اسرار نهانی آگاه میگرداند و آنها میتوانند چیزهایی را مشاهده کنند و یا مطالبی بگویند که دیگران توانایی آن را ندارند. بنابراین معلوم شد که پیغمبران هم میتوانند از غیب مطلع باشند و از آینده خبر دهند و از اسرار مطلع گردند و مردم را از گذشته باخبر سازند، و در قرآن مجید، در داستان حضرت عیسی (ع)، با صراحت میگوید که من از آنچه در منزل ذخیره میکنید اطلاع میدهم. غیب یعنی آنچه با حواس ظاهری قابل درک نیست، و دیدگان آن را در نمییابند، همانند این که مۆمنین، به بهشت و دوزخ و عذاب قبر و فرشتگان معتقد هستند و آنها را مشاهده نمیکنند، و یا اینکه امام مهدی (ع)، زنده و در میان مردم هست و افراد عادل او را میبینند.
- مخالفان نهج البلاغه با دیدن این مطلب می گویند: این کلمات از علی بن ابی طالب (ع) نیست، زیرا گوینده این سخنان مدعی علم غیب است، در صورتی که اگر در اینباره اندکی فکر کنند و زندگی امام علی(ع)، را مورد دقت قرار دهند موضوع را درک خواهند کرد. حضرت رسول (ص)، در زمان خود نسبت به آینده مطالبی فرمودند که همه آنها بعد از او واقع شد. به حضرت زهرا (س)، فرمودند: تو قبل از همه به من ملحق خواهی شد، به علی(ع)، فرمودند: ناکثین و مارقین و قاسطین با تو جنگ میکنند و تو را در محراب میکشند و محاسنت را با خون سرت رنگین میکنند. در جای دیگر فرمود: ای علی پس از من مظلوم خواهی شد و باید صبر کنی، و نیز فرمود: فرزندم حسین (ع)، را با خاندان و فرزندانش با لب تشنه خواهند کشت. و یا اخباری که درباره بنی امیه و سلطنت آنان فرمودند، که همه این مطالب و پیشگوییها واقع شدند. اکنون برگردیم به اصل موضوع، در نهج البلاغه خطبهها و کلمات متعددی از علی(ع)، در ملاحم و اخبار از آینده هست، علی(ع)، از تسلط معاویه بر بلاد اسلام، و ولایت حجاج بن یوسف ثقفی در عراق و ظلم و فساد او، در غرق شدن بصره و داستان مغول و ورود آنها به عراق سخن گفته است. مخالفان نهج البلاغه با دیدن این مطلب میگویند:این کلمات از علی بن ابی طالب (ع) نیست، زیرا گوینده این سخنان مدعی علم غیب است، در صورتی که اگر در این باره اندکی فکر کنند و زندگی امام علی (ع)، را مورد دقت قرار دهند موضوع را درک خواهند کرد.
- امام علی (ع)، از کودکی در دامن حضرت رسول(ص)، بزرگ شد و بعد از مبعث رسول اکرم نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد. در همه جا با رسول خدا بود و از هنگام بعثت تا وقت وفات نبی اکرم آنی از او دور نبود، و هرچه بر رسول خدا نازل میشد از آن اطلاع داشت. خودش میفرمود: از من بپرسید قبل از آنکه از میان شما بروم، هر مسألهای که به آن نیاز دارید از من سۆال کنید، به خداوند سوگند من علم و دانش فراوانی دارم و از رسول خدا(ص)، مطالب را فراگرفتهام و او همه چیز را به من تعلیم فرموده است. به خداوند سوگند بهتر از همه با قرآن آشنایی دارم، و میدانم کدام آیه در شب و یا در روز و کدام آیه در کوه و یا در بیابان فرود آمده است و ناسخ و منسوخ و شأن نزول او را به خوبی میدانم، از تأویل و تفسیرش مطلع هستم، و همه اینها را رسول خدا(ص)، به من تعلیم داد. در سوره مبارکه جن میفرماید: علم غیب مخصوص خداوند است و آن را برای کسی آشکار نمیکند، مگر برای رسولان برگزیدهاش، در این آیه شریفه تصریح گردیده که خداوند پیامبران خود را از علم غیب و اسرار نهانی آگاه میگرداند و آنها میتوانند چیزهایی را مشاهده کنند و یا مطالبی بگویند که دیگران توانایی آن را ندارند
- امیر المۆمنین (ع)، فرمودند: هنگامی که رسول خدا(ص)، میخواستند از دنیا بروند مرا نزد خود طلب کردند و با من به سخن گفتن پرداختند، و از حوادثی که بعد از آن جناب خواهد آمد مطلع کردند، و به من هزار باب از علم آموختند که از هر دری هزار در دیگر باز میشد. دلیل بر این مطلب خطبه علی(ع) است که اینک در نهج البلاغه وجود دارد. امیر المۆمنین (ع) در این خطبه از ظهور اقوام ترک سخن گفته و از تاتارها بحث کرده است. در این هنگام مردی از جای خود برخاست و گفت: یا امیر المۆمنین شما علم غیب میدانید؟ علی(ع)، فرمود ای مرد کلبی اینها علم غیب نیست، من این سخنان را از صاحب علم فرا گرفتهام، یعنی از حضرت رسول (ص). پس، بنابر مطالبی که نقل شد، موضوع علم غیب و اخبار از آینده در نهج البلاغه به آسانی قابل حل است و جای شک و تردید دراین باره نیست. مطلب قابل توجه این است که مخالفان میگویند سید رضی و سید مرتضی این مطالب را به علی نسبت دادهاند، در صورتی که ظهور مغول و قوم تاتارها دویست و پانزده سال بعد از فوت رضی واقع شده و اکنون نسخه نهج البلاغه مورخ ۵۱۰ و ۵۴۴ در دست نگارنده این سطور هست که صد سال قبل از ظهور مغول تحریر شده است»[۳۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۹. آیتالله میرباقری؛ | تصویر = 11787.jpg | پاسخدهنده = سید محمد مهدی میرباقری|میرباقری]]]]
- آیتالله سید محمد مهدی میرباقری در بیاناتی با عنوان «حقیقت علم امیرالمؤمنین» در اینباره گفته است:
- «یکی از اسامی امیرالمؤمنین(ع) در قرآن این است: ﴿وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ﴾[۳۱]، کسی که همه علم الکتاب در نزد اوست. از امام صادق(ع) در کافی نقل شده است که: آیا در قرآن دیدهای که خداوند در باب کسی که در خدمت حضرت سلیمان بود و علم الکتاب داشت و تخت بلقیس را از یمن به شام آورد میفرماید: ﴿قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِ﴾[۳۲] بعد قرآن میفرماید: ﴿قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب﴾[۳۳]. امام صادق(ع) به صدیق فرمود: میدانی آن شخص چقدر علم الکتاب داشت؟ گفت: خیر، حضرت فرمود: او فقط دارای قطرهای از دریای علم الکتاب بود! بعد فرمودند: همه علم الکتاب در نزد ماست. حتی در بعضی از روایات آمده است که آن شخص به اندازهایی که پر پشه هنگام تماس با آب از آن برخوردار میشود به همان اندازه از علم الکتاب بهرهمند بود. لذا ائمه(ع) به همه عالم احاطه دارند»[۳۴].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۰. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛ | تصویر = 11172.jpg | پاسخدهنده = عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه]]]]
- حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:
- «خبرهای غیبی از امام علی(ع): مروان بن حکم در جنگ جمل اسیر شد و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از پدر عفو او را خواستند حضرت او را آزاد کرد و سپس فرمود: "آگاه باشید برای این مروان، فرمانروایی کوتاهی است بسان لیسیدن سگ، بینی خود را. او پدر چهار رئیس است و امت اسلامی از فرمانروایی او و فرزندانش، روزگار خونینی به خود خواهند دید."[۳۵] تاریخ گواهی میدهد که حکومت مروان، نُه ماه بیشتر نشد و چهار فرزندش، عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمد، به ترتیب به ریاست رسیدند. امت اسلامی در دوران خلافت مروان و فرزندانش روزهای بسیار سخت و خونینی را سپری کردند.[۳۶]»[۳۷].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۱. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛ | تصویر = 11720.JPG|100px|right|بندانگشتی|سید علی هاشمی]] حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی در مقاله «علم و عصمت امام از دیدگاه اصحاب امیرالمؤمنین» در اینباره گفته است:
- «عظمت علمی امیرالمؤمنین(ع) در میان اصحاب و حتی مسلمانان کمتر قابل انکار بوده است؛ آنچه بیشتر قابل بحث، و چالش برانگیز بوده است، علم امام(ع) به اموری است که به طور عادی از دیگران پنهان است. آگاهی از امور پنهان اصالتاً از آنِ خداوند متعال است و او به هر کس که شایستگی آن را داشته باشد و به هر اندازه صلاح بداند، عنایت میفرماید.
- در روایتی آمده است که امیرالمؤمنین(ع) در موردی از حوادث آینده خبر داد. یکی از افراد با تعجب به امام(ع) عرض کرد: به شما علم غیب داده شده است!. امام(ع) فرمود: این علم غیب نیست؛ بلکه علمی است که از فردی صاحب علم آموخته شده است. امام(ع) در ادامه با تلاوت آیه: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴾ [۳۸]، علم به زمان رخ دادن قیامت، آگاهی از جنین درون رحم، بهشتی یا جهنمی بودن افراد و آن چه در آیه فوق آمده است را علم غیب دانستند و سایر موارد را علمی دانستند که خداوند به پیامبر خود آموخته است و پیامبر به ایشان آموخته است. آگاهی امیرالمؤمنین(ع) از امور پنهان، برای اصحاب خاص ایشان مانند: سلمان، ابوذر، اصبغ بن نباته، میثم تمار، حبیب بن مظاهر و رشید هجری امری ناشناخته نبود. در نقلی آمده است اصبغ بن نباته و دیگر اصحاب، امام(ع) را بارها دیده بودند که به افراد از زمان، چگونگی و سبب مرگ آنان خبر میداد. سلمان، ]]امیرمؤمنان]](ع) را دارای علم به حوادث آینده، موعد مرگ انسانها و فصلالخطاب میدانست. در همین روایت، خود سلمان نیز از حوادث آینده خبر داده و مردم را به پیروی اهل بیت(ع) تشویق کرده است. از توصیفهای سلمان میتوان دریافت که او کاملاً از علم امام علی(ع) به امور پنهان آگاه بوده و آن را باور داشته است؛ بلکه خود نیز دارای علوم پنهان بوده است. در روایتی آمده است که سلمان علم اول و آخر را از پیامبر و امیرمؤمنان(ع) آموخته بود.
- در نقل دیگری، سلمان به گناه فردی خبر داد که از آن جز خداوند و خود آن فرد خبر نداشت و از او خواست توبه کند. در روایاتی نیز امام باقر(ع) و امام صادق(ع) سلمان را محدَّث معرفی کردهاند. در نقل دیگر نیز سلمان از حوادث آینده کربلا و مناطقی دیگر خبر داد. ابوذر نیز در نقلی از ظلم مردم در آینده بر اهل بیت(ع) و شهادت امیرمؤمنان(ع) خبر داد.
- میثم تمار، حبیب بن مظاهر و رشید هجری نیز از علم امیرالمؤمنین(ع) به امو پنهان آگاه بودند. امام(ع) به آنان زمان و چگونگی شهادتشان را خبر داده بود. رشید هجری، افزون بر آنکه از شهادت خود آگاه بود، از زمان و چگونگی مرگ دیگران نیز خبر میداد. زمانی میثم در حالی که بر کشتی سوار بود، از کشته شدن معاویه خبر داد. بعدها روشن شد که دقیقا در همان زمان که میثم خبر داده بود، معاویه از دنیا رفته است. روایات دیگری نیز که نشان از آگاهی میثم به امور پنهان است، نقل شده است. عمار نیز از علم امام(ع) به امور پنهان آگاه بود. وی در جنگ صفین به نزد امیرمؤمنان(ع) آمد و پرسید: آیا این همان روز است؟ امام(ع) نمیخواست به او جواب صریح بدهد. به او فرمود: به جایگاه خود باز گرد. عمار سه بار نزد امام(ع) آمد و پرسش خود را تکرار کرد. امام(ع) در نهایت به او پاسخ مثبت داد. عمار از این خبر خوشحال شد و گفت: امروز دوستانم را میبینم. محمد(ص) و یارانش را. از پرسشهای مکرر او از یک امر پنهان، روشن میشود که او امام(ع) را دارای چنین علمی میدانسته است.
- یکی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) به نام مزرع بن عبدالله یکی از پیشگوییهای امام(ع) را به یکی دیگر از اصحاب به نام ابوالعالیه بیان کرد. ابوالعالیه با تعجب پرسید: غیبگویی میکنی؟ مزرع با اطمینان بر درستی خبر تأکید کرد و خبر شهادت خود را نیز بر آن افزود و گفت: امیر مؤمنان(ع) این خبر را به او داده است و حتماً این امر واقع میشود. ابوالعالیه با تعجب تکرار کرد: از غیب خبر میدهی؟ مزرع در برابر تردید دوستش، بار دیگر تأکید کرد که کسی این خبر را به او داده است که راستگو و مورد اعتماد است. پیشگوییهای امیر مؤمنان(ع) محقق شد و مزرع همانگونه که گفته بود، به شهادت رسید»[۳۹].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۲. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛ | تصویر = 120129.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|موسوی]] حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در اینباره گفته است:
- «خبرهای غیبی فراوانی از حضرت امیرالمؤمنین(ع) در کتب حدیثی و تاریخی شیعه و سنی نقل شده است، به طوری که ابن ابی الحدید گوید: حضرت علی(ع) اخبار غیبی بسیار فرموده و همگی صحیح بوده و اگر ما بخواهیم همه آنها را بیان کنیم باید جزوههای بسیاری به آن اختصاص دهیم و کتابهای سیره آن اخبار را به صورت مشروح آوردهاند[۴۰] که همه آنها حکایت از آگاهی گسترده و احاطه آن حضرت بر امور غیبی است و در بسیاری از این موارد روی جزئیات تکیه شده است که این به خوبی نشان از آن است که این خبرها از آگاهی به علم غیب سرچشمه گرفته است. در نهج البلاغه در خطبههای متعددی اخبار غیبی از امیرالمؤمنین(ع) بیان شده است از جمله:
- خبر دادن حضرت علی(ع) از آمدن تعداد نیرو در جنگ جمل از کوفه همراه امام حسن(ع) ابو طفیل گوید: علی(ع) فرمود: از کوفه دوازده هزار و یک نفر به سوی شما میآید. به تپه ذیقار نشستم و آنها را شمارش کردم. یکی بیش و کم نبود[۴۱]
- اخبار حضرت علی(ع) درباره خوارج در جنگ نهروان: حضرت علی(ع) در جنگ نهروان به باقی نماندن دو نفر از خوارج و به شهادت نرسیدن، بیش از ده نفر از لشکریانش خبر دادند که این خبر دادن علی(ع) با سندها وعبارتهای مختلف در کتابهای گوناگون نقل شده است. در خطبه ۵۹ درباره هلاکت خوارج فرموده است: « مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»[۴۲]. ابی سلیمان مرعشی گوید: حضرت علی(ع) به سوی نهروان حرکت کرد و من هم همراه او حرکت میکردم. او فرمود: قسم به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، از شما دو تن کشته نمیشود و از آنها ده نفر باقی نمیماند[۴۳]. ابن ابی الحدید معتزلی گوید: این خبر غیبی از معجزات آن حضرت به شمار میرود، زیرا خبر تفصیلی دادن از شمار کشتگان ارتباط با عالم ورای حس را به خوبی مینمایاند و این گونه پیشگویی فراتر از توان بشری است[۴۴]. در خطبه ۶۰ هنگامی که به امیرالمؤمنین(ع) عرض کردند: خوارج تار و مار شدند، فرمود: « كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِين»[۴۵]. در این جا، به سرکوبی خوارج در حکومتهای مختلف و نیز پایان کار آنها اشاره فرموده است، و به گفته ابن ابی الحدید "این مسئله عیناً واقع شد، زیرا دعوت خوارج مضمحل گردید و مردان فعال آنها از بین رفتند و سرانجام اخلاف آنها دزدانی شدند متظاهر به فسق و فساد" [۴۶].
- اخبار از شهادت خودش:احادیث خبر دادن حضرت علی(ع) از شهادت خود، گاهی اخبار از خضاب شدن محاسنش به خون سرش و گاهی به خبر دادن از قاتلش ابن ملجم با اسناد و تعابیر گوناگون بیان شده است؛ در این جا از باب نمونه برخی از آن روایات نقل میشود: ابن سعد از ابو نعیم و او از ابو طفیل نقل میکند که علی(ع) مردم را به بیعت کردن با خود فراخواند. عبدالرحمن بن ملجم مرادی برای بیعت آمد و علی(ع) دو مرتبه او را برگرداند و بیعتش را نپذیرفت، سپس فرمود: چه چیزی از شقیترین امت جلوگیری میکند، هر آینه محاسن مرا با خون سرم رنگین خواهد کرد. ابن سعد گوید: راوی دیگری هم غیر از ابو نعیم به همین اسناد از علی(ع) نقل میکند، که در دنباله این مطلب فرمود: بخدا سوگند این عهدی است که پیامبر(ص) فرموده است[۴۷]. سالم بن ابی جعد از عبدالله بن سبع نقل میکند که شنیدم علی(ع) میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد و شقیترین مردم منتظر چیست؟ گفتند: ای امیرالمؤمنین بگو آن کیست؟ تا جانش را بستانیم؟ فرمود: در این صورت به خدا سوگند در قبال خون من کسی غیر از قاتل مرا کشتهاید. عبدالله بن موسی از اسرائیل از سنان بن حبیب از نبل از دختر بدر، از قول شوهرش نقل میکند که میگفته است: خودم شنیدم علی(ع) میفرمود: همانا ریش من از خون سرم خضاب خواهد شد.
- اخبار امیرالمؤمنین علی(ع) از چگونگی به شهادت رسیدن میثم تمار: میثم تمار یکی از اصحاب خاص امیرالمؤمنین(ع) است که اسرار بسیاری از آن جناب شنیده بود. روزی امیرالمؤمنین(ع) به او فرمود: همانا تو پس از من گرفتار خواهی شد و به دار آویخته شوی و حربه به تو خواهند زد، و چون سومین روز شود، از سوراخهای بینی و دهانت خون باز شود که ریشت را رنگین نماید، پس چشم به راه آن خضاب باش، و به درب خانه عمرو بن حریث به دار آویخته خواهی شد. تو دهمین نفری که در آنجا به دار آویخته میشوی و چوبه دار تو از همه آنان کوتاهتر میباشد، و از آنها به آستانه خانه نزدیکتر خواهی بود. برو تا آن درخت خرمایی که بر تنه آن به دار کشیده شوی به تو نشان دهم، و نشانش داد»[۴۸].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۳. حجت الاسلام و المسلمین نجفی یزدی؛ | تصویر = Pic1419.jpg | پاسخدهنده = سید محمد نجفی یزدی]]]]
- حجت الاسلام و المسلمین سید محمد نجفی یزدی در کتاب «پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب» در اینباره گفته است:
- «عبایه بن ربعی گوید: حضرت علی(ع) بسیار میفرمود: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی»؛[۴۹]، به خدا سوگند که هیچ زمین سبز و یا خشکی نیست و نه گروهی که صد نفر را گمراه کند و یا صد نفر را هدایت کند مگر اینکه من میشناسم جلودار آن و محرک آن و سخنگوی آن را تا قیامت.
- حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: به خدا سوگند، اگر بخواهم هر کدام از شما را به تمامی کارهایتان و رفت و آمدتان خبر دهم، خواهم داد ولی میترسم که به پیامبر اکرم(ص) درباره من کافر شوید. بدانید که من این اخبار را به عدهای که از این نظر مصون هستند خواهم داد. و سوگند به آن خدائی که پیامبر(ص) را به حق به پیامبری برگزید و از میان مردم انتخاب کرد، من جز سخن راست نمیگویم، تمامی اینها را او به من سپرده است، جایگاه هلاکت هر هلاکشونده و نجات هر نجاتیابنده و به سرانجام این امر و خلاصه هیچ مسألهای نماند که بر سرم بگذرد مگر اینکه در گوش من نهاد و به من تعلیم نمود.
- از جمله پیشگوئیهای امیرالمؤمنین(ع) در مورد ابوبکر و عمر این بود که فرمود : بخدا سوگند هیچ یک از نسل شما تا قیامت به حکومت نخواهد رسید (خلافت را عهدهدار) نمیشود»[۵۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۴. حجت الاسلام و المسلمین قدردان قراملکی؛ | تصویر = 11355.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|محمد حسن قدردان قراملکی]]
- حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در اینباره گفته است:
- «امام علی(ع) بارها به علم غیب خویش تصریح داشته است، چنان که میفرماید: «ألا و إنا أهل بیت من علم الله علمنا و بحکم الله حکمنا و من قول صادق سمعنا»[۵۱] در این حدیث حضرت، علم اهل بیت را به صورت شفاف از جانب خداوند توصیف و تأکید میکند که منبع علم و شنیدن ما قول صادق است که در آن هیچ احتمال خلاف و خطایی نیست. «أَلهَمَنِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِلمَ ما فِیهِ».[۵۲] حضرت در خطبه دیگر تأکید میکند که به اموری که از دید مردم نهان است، علم و آگاهی دارد. «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِیَ عَنْکُمْ غَیْبُهُ».[۵۳] در این خطبه حضرت به اموری که در سراپرده غیب است، مانند خبردادن از ظهور حجاج بن یوسف، اذعان میکند. حضرت با اتکا به علم غیب خویش از مردم میخواست پیش از آنکه حضرت را از دست بدهند از هر مسئله و نکتهای سؤال نمایند: «فَاسألُونی قبلَ أن تَفقِدُونی، فَوَالذی نَفسِی بِیَدِهِ لا تَسألُونِّی عن شَیءٍ فیما بَینَکُم و بینَ الساعَةِ، و لا عَن فئةٍ تَهدِی مِائةً و تُضِلُّ مِائةً إلاّ أنبَأتُکُم...».[۵۴] حضرت در این کلام خویش میفرماید: از هر نکته و رازی تا قیامت سؤال کنید به آن جواب خواهم داد. حضرت در خطبه دیگر بعد از درخواست از سؤال از همه چیز میفزاید که وی به راههای آسمان از راههای زمین آگاهتر است. امام علی (ع) در موارد متعدد به پیشگویی حوادث آینده - که در اصطلاح ملاحم تعبیر میشود- میپرداخت که از عهده هیچ کس بر نمیآید . اینجا میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: (۱): خبر دادن از ویرانی کوفه؛ (۲): خبر دادن از ویرانی و حمله به بصره؛ (۳): پیشگویی حاکمیت بنی امیه و انقراض آن؛ (۴): پیشگویی ظهور حجاج بن یوسف با عنوان «غلام ثقیف»؛ (۵): تعیین کشتار دو طرف مقابل در جنگ نهروان قبل از جنگ؛ (۶): پیشگویی حمله مغولان و جنایت آنها»[۵۵].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۵. حجت الاسلام و المسلمین حسینی؛ | تصویر = 6353525282.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|حسینی]] حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر حسینی در کتاب «آشنایی با نهج البلاغه امام علی» در این باره گفته است:
- «بدون شک امیر المؤمنین(ع) از مسائل پنهان گذشته و اتفاقات آینده اطلاع دقیق و صحیح داشته است، آن هم نه از روی نتیجهگیری از مقدمات و علل ظاهری بلکه در اثر آموزشهای ربانی و بهرهگیری از علوم نبوی که علمه شدید القوی و برای مردم بر حسب اقتضای مصلحت گوشهای از آن علوم را بیان میکرد و قضاوتهای محیر العقول آن حضرت نمونهای از آن است.
- علامه امینی[۵۶] بهترین پاسخ را به این شبهه داده است که ما در اینجا خلاصهای از آن را نقل مینمائیم: علم به غیب و آنچه در پس بوده است و دانستن اتفاقات گذشته و آینده برای تمام انسانها همچون علم به شهود امکانپذیر است. مشروط به اینکه آن را از عالمی که خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمایند و هیچگونه مانعی در آن نیست. آیا مگر آنچه را که مؤمنین به آن اعتقاد دارند از قبیل: ایمان به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران الهی و روز قیامت و بهشت و دوزخ و زندگانی پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخیز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اینها از مصادیق ایمان و علم به غیب نیست؟ بلکه خداوند در وصف متقین میفرماید ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾ [۵۷] و نیز فرموده: ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا ﴾ [۵۸] البته از آنجا که مقام نبوت و منصب رسالت الهی اقتضا دارد که شخص نبی بیش از دیگران از ماجراهای گذشته و اتفاقات آینده آگاه باشد خداوند انبیاء و اولیاء خاصش را از اسرار بیشتری آگاه میسازد لذا میفرماید: ﴿وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴾ [۵۹] و از این رو داستانهای پیامبران گذشته را برای پیامبرش بازگو کرده و پس از بیان داستان مریم در سوره آل عمران ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ﴾ [۶۰] و داستان برادران یوسف در سوره یوسف آیه ۱۰۲ میفرماید: ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ﴾ [۶۱] و همچنین پس از نقل داستان نوح در سوره هود میفرماید: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ﴾ [۶۲]. بدیهی است که خداوند متعال اینگونه علم غیب را فقط به انبیاء و اولیاء خاصش عنایت میفرماید و دو آیه شریفه سوره جن گواه این مدعا است: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴾ [۶۳]. و همچنین در سوره بقره میفرماید: ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ﴾ [۶۴].
- نتیجه اینکه گرچه آیه شریف ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ﴾ [۶۵] که در بیان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد که علم غیب مخصوص خدا است و کسی از آن اطلاعی ندارد، ولی در آیات دیگر قرآن برگزیدگان خدا و کسانی که مشیت الهی به آگاهی آنان به علم غیب تعلق گرفته استثنا شدهاند. بنابراین انبیاء اولیاء و مؤمنین به گواهی قرآن کریم دارای علم غیب میباشند ولی بهره انبیاء و اولیاء بیش از سایر مؤمنین است.
- و در عین حال علم غیب آنان دارای چند ویژگی است:
- به هر اندازهای که باشد باز هم به لحاظ «کمی و کیفی» محدود به حدود خاصی است.
- اکتسابی و عارضی است و ذاتی نیست.
- مسبوق به عدم است و ازلی نیست، و دارای انتها است، و سرمدی نمیباشد.
- نشات گرفته از فیض خود الهی است و مطابق واقع و حقیقت است.
- البته پیامبر اکرم(ص) و وارثان علمش ائمه معصومین(ع) در عمل کردن بر طبق آنچه را که میدانند و حتی آگاه ساختن دیگران به بخشی از آن نیاز به دستور خدای متعال دارند و هر یک از این سه مرحله ۱. علم به غیبت، ۲. عمل بر طبق آن، ۳. اعلام به دیگران جدای از هم میباشد و علم به غیبت هیچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نیست و همچنین اعلام تمام یا بخشی از آن به مردم هیچ ضرورتی ندارد و منوط به تشخیص مصلحت است.
- لازم به ذکر است چونکه مسأله علم غیبت داشتن پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) یکی از مسائل اعتقادی بسیار مهم است لذا نیاز به توضیح بیشتری دارد پس میگوئیم: کسی از همه چیز با خبر است که در هر زمان و هر مکان حاضر و ناظر باشد و بر تمام اشیاء احاطه کامل داشته باشد و او تنها ذات پاک خداوند متعال است، او است که استقلالا و به صورت نامحدود از آنچه بوده و خواهد بود آگاه است. اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعا نمیتواند از همه چیز باخبر باشد خداوند در سوره نمل میفرماید: ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ﴾ [۶۶] ولی این منافات ندارد که خدا بخشی از علم غیب را که مصلحت میداند و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است در اختیار آنان بگذارد، و این علم غیب مستقل و بالذات نیست بلکه علم غیب بالعوض است یعنی یادگیری و تعلم از علام الغیوب آیاتی از قرآن نیز بر این معنی دلالت دارد که قبلا به آنها اشاره شد ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۶۷].
- جالب اینکه اصل این شبهه و اشکال بر علم غیب داشتن علی بن ابی طالب(ع) و پاسخ آن ذیل خطبه ۱۲۸ در نهج البلاغه آمده است.
- امیرالمؤمنین(ع) در سال ۳۶ هجری پس از پایان یافتن جنگ جمل در شهر بصره به احنف بن قیس[۶۸] فرمود: "ای احنف گویا من او را میبینم که با لکشری بدون غبار و بی سر و صدا به شهر بصره حملهور میشود" و نسبت به حوادث و وقایع مهم آینده و کشتار و خونریزیهای فراوانی که بعدها در شهر بصره توسط "صاحب الزنج" و ترکهای مغول اتفاق خواهد افتاد خبر میدهد. در این میان یکی از اصحاب که این پیشگوئیها را شنید گفت: ای امیرمؤمنان از غیب سخن میگوئی؟ و به علم غیب آشنائی؟ امام(ع) خندید و به آن مرد که از طایفه "بنی کلب" بود فرمود: ای برادر کلبی این علم غیب نیست این فراگرفته ای است از عالمی یعنی پیامبر اکرم(ص) علم غیب تنها علم قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است که ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۶۹]. سپس فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا، سخاوتمند است یا بخیل، سعادتمند (نیک بخت) است یا شقی (بدبخت) و چه کسی آتشگیره جهنم است و چه کسی در بهشت همراه پیامبران؟. این است علم غیبی که جز خدا کسی ذاتا آن را نمیداند و غیر از آن علمی است که خداوند به پیامبرش تعلیم کرده و او به من آموخته است (علم غیب اکتسابی) و برایم دعا نمود که سینهام آن را فراگیرد و دلم آن علم را در خود بپذیرد اعضای پیکرم را از آن مالامال سازد.
- خلاصه: یک رهبری جهانی و همگانی آن هم در تمام زمینههای مادی و معنوی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل دارد که سایر مردم پوشیده است، نه تنها آگاهی از قوانین الهی بلکه آگاهی بر اسرار جهان هستی و ساختمان بشر و آنچه را انجام میدهند و ذخیره میسازند و برخی از حوادث گذشته و آینده، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار رسولان و اوصیاء آنان میگذارد و اگر نگذارد رهبری آنان ناقص خواهد بود.
- در نهج البلاغه «اخبار الملاحم» هیچگونه اشکال عقلی و یا شرعی وجود ندارد، بلکه موافق عقل و صریح آیات قرآن است، و دلیل ژرفائی علم و دانش دروازه علم رسول خدا(ص) است.
- ابن ابی الحدید معتزلی در پاسخ از شبهه چگونگی خبر دادن امیر المؤمنین(ع) از حوادثی که بیش از شش قرن بعد اتفاق افتاده نظیر هجوم تاتار به شهر بغداد گوید: «بدان آنچه را که امیر المؤمنین(ع) از غیب گفته در زمان ما اتفاق افتاده و ما آن را چشمان خود دیدیم، و مردم از صدر اسلام به انتظار آن بودند چونکه امیر المؤمنین(ع) از آن خبر داده بود تا اینکه قضا و قدر الهی آن را در عصر و زمان ما تحقق بخشید اینان قوم تاتار بودند که با هجوم چنگیز خان به سرزمینهای شرقی اسلام شروع شد و با سقوط بغداد و تصرف آن توسط هلاکو خان در اوائل قرن هفتم هجری خاتمه یافت[۷۰]
- «بدون شک امیر المؤمنین (ع) از مسائل پنهان گذشته و اتفاقات آینده اطلاع دقیق و صحیح داشته است، آن هم نه از روی نتیجهگیری از مقدمات و علل ظاهری بلکه در اثر آموزشهای ربانی و بهرهگیری از علوم نبوی که علمه شدید القوی و برای مردم بر حسب اقتضای مصلحت گوشهای از آن علوم را بیان میکرد و قضاوتهای محیر العقول آن حضرت نمونهای از آن است».[۷۱]
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۶. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛ | تصویر = 1368238.jpg | پاسخدهنده = محمد حسین نصیری|نصیری]]]]
- حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در اینباره گفته است:
- «امین الاسلام طبرسی مینویسد: همان طور که یکی از معجزات حضرت مسیح(ع) این بود که از غیب خبر میداد و میگفت : من به از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید خبر میدهم و نیز از معجزههای رسول گرامی اسلام (ص) خبرهای غیبی آن حضرت بود. همین طور از معجزات و دلیلهای امامت امام علی (ع) خبرهای غیبی او است که همه مطابق با واقع درآمده است. علامه حلی در کتابهایی که پیرامون اصول عقاید نگاشته یکی از راههای اثبات امامت امام علی (ع) را خبرهای غیبی آن امام دانسته است»
- «شیخ مفید هم چنین در کتاب الارشاد در این باره چنین مینویسد: یکی از دلیلهای امامت امام علی (ع) خبرهای غیبی آن حضرت است که از وقوع یک سلسه پیش آمدها و حوادث، پیش از وقوع آنها خبر داده است و پس از چندی صدق و درستی خبرهای او روشن شده است»[۷۲].
- حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در اینباره گفته است:
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۷. حجت الاسلام و المسلمین بابازاده؛ | تصویر = Pic1332.jpg | پاسخدهنده = علی اکبر بابازاده|بابازاده]]]]
- حجت الاسلام و المسلمین بابازاده در کتاب «آفتاب ولایت» در این باره گفته است:
- «مولای متقیان(ع) در طول زندگی و حیاتش بارها در میان انبوه مردم، خواه بالای منبر و هنگام خطابهها، و یا در هنگام شهادت پس از ضربت ابن ملجم مرادی، و یا سایر مواقع میفرمود:ای مردم! هر چه میخواهید از من بپرسید، از گذشته تا روز قیامت هر چه اتفاق افتاده و یا اتفاق میافتد آگاهم، و میدانم هر کسی چگونه و به چه کیفیت از دنیا میرود، من به آسمانها از زمین آشناترم، بدانید که علوم اولین و آخرین همه در اختیار من است، من به کتاب تورات و انجیل و زبور،از پیروان خود آنان آگاهتر میباشم،...
- بخشی از سخنان آن حضرت بدین قرار است، که به متون آنها اشاره مینماییم: « فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتا»[۷۳] همچنین « أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْض»[۷۴] از من بپرسید قبل از آن که مرا نیابید، سوگند به آن خدایی که جان من در دست قدرت او است، هر چه از وقایع،از حالا تا رستاخیز اتفاق میافتد، و از گروهی که صد نفر را هدایت نموده، و صد نفر دیگر را گمراه میسازند، هر چه بپرسید، من از آنها خبر میدهم،و میگویم که: خواننده، و جلودار، و راننده آنان کیستند، و خبر میدهدم که: محل فرود آمدن و بارگیری آنان کجاست! و کدامشان با مرگ طبیعی میمیرد و چه کسی از آنان کشته میشود!![۷۵]
- عن ابن نباته قال: لما بوی بالخلافة... قال: « يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَ لِيَ الْوِسَادَةُ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِفُرْقَانِهِم»[۷۶]
- ابن ابی الحدید میگوید: «و لقد امتحنا اخباره فوجدناه موافقا فاستدللنا بذلک علی صدق الدعوی المذکورة»[۷۷]
- او خبر داده بود که محاسن صورتش با خون سرش خضاب میگردد چنین شد، و فرزندش امام حسین(ع) در کربلا کشته میگردد، شهید شده،او فرموده بود که پس از وی "معاویه" به پادشاهی دست مییابد چنین گردید، او از شرارتهای حجاج بن یوسفو وقایع "خوارج" در "نهروان" و تعداد کشته شدگان آن خبر داده بود، و تمام رویدادهای دیگری را که او گفته بود، به همان صورت انجام شد، خلاصه در غیب گویی او شبههای نیست...
- ابن ابی الحدید در جای دیگر با اشاره به خطبه پنجاه و هشت نهج البلاغه که امام علی(ع) از محل اتفاق جنگ "نهروان" خبر میدهد، و میفرمایند که در آن کمتر از ده نفر از سپاه من به شهادت میرسند، و کمتر از ده نفر از سپاه "خوارج" جان سالم بدر میبردند«مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ»[۷۸]. میگوید: «والقوة البشرية تقصر عن إدراك مثل هذا، ولقد كان له من هذا الباب ما لم يكن لغيره . وبمقتضى ما شاهد الناس من معجزاته، وأحواله المنافية لقوى البشر، غلا فيه من غلا، حتى نسب إلى أن الجوهر الإلهي حلّ في بدنه»[۷۹].
- دیگران و اهل سنت در غیب گویی و معجزات آن حضرت، و تسلطش بر عالم "تکوین" چیزی کمتر از شیعه ندارند، حتی اعتراف میکنند که علی بن ابی طالب(ع) بشر عادی نیست، و با قوت بشری نمیتوان به آن مدارج بالا و کارهای خارق العاده رسید! تا جائی که کارهای خلاف شرع "غالیها" را توجیه مینمایند...! لازم به تذکر است که اعتقاد به غیبگویی مولای متقیان امیر مؤمنان(ع) اختصاص به ابن ابی الحدید ندارد، بلکه اکثر مورخین و محدثین اهل سنت که کم و بیش به سیره آن حضرت پرداختهاند، در لابلای سخنان خویش به این حقیقت نیز اشاره کردهاند، و با دل و جان یقین دارند که علی(ع) پس از پیامبر خدا(ص) افضل امت عالم است، و در جهان آفرینش کسی به پایه او نمیرسد، و به احادیثی از جمله "حدیث طیر" تمسک نموده، و غرایب امر وی را نیز میپذیرند»[۸۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۸. حجت الاسلام و المسلمین خوشباور؛ | تصویر = 11270.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|خوشباور]] حجت الاسلام و المسلمین داوود خوشباور، در پایاننامه در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در اینباره گفته است:
- « حدیث مدینه که به حد تواتر رسیده است و بیش از ۲۰۰ نفر از علمای اهل سنت نقل کردهاند، اسامیپنجاه نفر از آنها در صفحات ۹۱۶ تا ۹۱۸ کتاب شبهای پیشاور آمده است. پیغمبر خدا(ص) این حدیث را در زمانها و مکانهای مختلف و به مناسبتهای گوناگونی بیان کرده است پیامبر(ص) فرمودهاند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»[۸۱]. پس هر که قصد ورود به این شهر را دارد باید از دروازة آن وارد شود. چنانکه گذشت از آیات قرآن استفاده میشود: پیامبر(ص) که شهر علم است از علم غیب برخوردار میباشد. پس علی(ص) هم که دروازه این شهر است از علم غیب برخوردار خواهد بود. اصل کامل حدیث را ابن مغازلی شافعی و بسیاری دیگر، از ابن عباس و جابر بن عبداالله انصاری نقل کردهاند. در این حدیث آمده است: پیامبر(ص) بازوی علی(ع) را گرفت و فرمود: "این مرد امیر و رئیس نیکوکاران و قاتل کافران است. یاور او یاری شود و خوار کننده او خوار گردد. سپس صدای خود را بلند کرد و گفت: من شهر علم ام و علی دروازه آن است، پس هرکس که میخواهد از آن بهره برد، باید به سوی در ورودی آن یعنی علی(ع) برود".
- حدیث دیگری که تا حدودی به همان اندازه حدیث مدینه، به حد تواتر رسیده، حدیث دارالحکمه است که پیامبر(ص) فرمود: «من سرای حکمتم و علی دروازه آن، هر کس میخواهد از آن بهره برد، باید به نزد علی برود".
- چون در عربی، آوردن "ال" بر سر "علم" و "حکمت" نشانه عام بودن، جامعیت و کلیت آن است، پس علم و حکمت به طور عام و یا به عبارتی هر علم و حکمتی را شامل میشود. از آنجایی که پیغمبر(ص)، شهر علم و حکمت بوده است، علم جامع، شامل ظاهر و باطن امور، آشکار و مستور، مشهود و غیب و همه علوم خدادادی است. لذا علی(ع) نیز در ورودی و دروازه رسیدن به همه علومیاست که در وجود پیامبر(ص) میباشد. بنابراین، علی(ع) عالم به ظاهر و باطن قرآن نیز بوده است. چنانچه حافظ ابونعیم در جلد اول حلیۀ الاولیا، محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایۀ الطالب و سلیمان بلخی در ینابیع المودة از کاتب وحی عبداالله بن مسعود نقل کرده اند که گفت: "قرآن بر هفت حرف نازل شد و هر حرفی از آنها دارای ظاهر و باطنی است. علم ظاهر و باطن قرآن نزد علی بن ابی طالب(ع) میباشد".
- ابو حامد غزالی در کتاب بیان علم لدنی نقل نموده است که [[امام علی|علی(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) زبان خود را در دهان من گذارد. پس از لعاب دهان آن حضرت برای من هزار باب از علم باز شد که از هر باب آن هزار باب دیگر باز میشود".
- ابن مغازلی شافعی نیز از ابن عباس از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: "چون شب معراج به مقام قرب رسیدم، خداوند با من حرف زد و نجوی نمود. پس هر چه را یاد گرفتم به علی(ع) نیز آموختم؛ لذا علی باب علم من است".
- از عایشه حدیث مفصلی منقول است که در آخر آن میگوید: "پیغمبر(ص) علی(ع) را خواست و او را به سینه خود چسباند و عبا را به سر کشید. من سرم را نزدیک بردم و هر چه گوش دادم چیزی نفهمیدم. تا این که علی(ع) سر برداشت و عرق از جبین مبارکش سرازیر شده بود. به علی(ع) گفتم: یا علی! پیغمبر(ص) در این مدت طولانی به شما چه میگفت؟ ایشان پاسخ داد: به درستی که پیغمبر(ص) به من هزار باب علم آموخت که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده میشود".
- بنابراین، فرمایش امام علی(ع) که به کرات از مردم خواسته است: "بپرسید قبل از این که دیگر مرا نیابید، که در سینه من علم فراوان است"، دلالت بر وجود منبع عظیم علم رسول االله(ص) و نیز احاطه کامل ایشان به جمیع علوم است. به همین دلیل هیچ یک از صحابه، به این صراحت و یا حتی به کنایه، مردم را به پرسیدن از خود دعوت نکردهاند.
- از سعید بن المسیب نقل شده کسی غیر از علی(ع) نگفت «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۸۲] علی(ع) تنها کسی است که ادعا میکند «سلونی، نه کسی قبل از ایشان این ادعا را کرده و نه بعد از او چنین جرأتی در کسی یافت میشود؛ چنانچه بسیاری از علمای اهل سنت نوشته "لم یکن أحد من الصحابۀ یقول (سلونی) إلاّ علی بن أبی طالب" پیامبر(ص) فرمودهاند: «لما صرت بین یدی ربی کلّمنی و ناجانی فما علّمت شیأ الا علّمته علیاً فهو باب علمی»[۸۳]
- از ابن عباس نقل شده که وی میگفت: قسم به خدا به علی بن ابی طالب(ع) نُه دهم علم داده شده بود و قسم به خداوند که او در یک دهم باقی با شما شریک است.
- ابن ابی الحدید، در شرح نهج البلاغه ذیل خطبه ۹۲ ،موارد متعددی از علم غیب امام علی(ع) را شمرده است. آن حضرت در این خطبه فرموده: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۸۴] پیش از این که مرا از دست بدهید، هر چه میخواهید از من بپرسید پس سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، هیچ چیزی را از امروز تا قیامت از من نمیپرسید مگر این که شما را به آن خبر میدهم.
- ابن ابی الحدید میگوید: این ادعای علی(ع)، ادعایی خدایی یا پیامبری نیست؛ زیرا خود او میفرمود: من این علوم را از پیامبر خدا(ص) فرا گرفتهام. سپس او چهارده مورد از خبرهای غیبی آن حضرت که جامۀ علم پوشیده است ذکر میکند بعد میگوید: اخبار غیبی حضرت علی(ع) اختصاص به این موارد ندارد بلکه آن قدر زیاد است که قابل شمارش نیست.
- در بین اصحاب پیامبر(ص) کسانی بودند که دارای علم غیب بودند. پس باید امام علی(ع) که علمش بمراتب بیشتر از آنها بود، از چنین علمی برخوردار باشد. »[۸۵].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۱۹. آقای دکتر ابطحی؛ | تصویر = 11187.jpg | پاسخدهنده = سید عبدالحمید ابطحی|ابطحی]]]]
- آقای دکتر سید عبدالحمید ابطحی در مقاله «فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان» در اینباره گفته است:
- «کتاب شریف احقاق الحق در جلد هشتم نمونههایی از علم غیب امام علی (ع) را گزارش کرده است. این اخبار بر دو قسم است:
- الف) خبرهایی که تحقق و صدق آنها در زمان حیات حضرت یا با فاصله کمی مشاهده شدهاند؛
- ب) خبرهایی که تحقق آنها بعد از شهادت و تا دوران صادقین مشاهده شدهاند.
- دسته ی اول:
- خبرهای ایشان(ع) مبنی بر اینکه از شهر کوفه دوازده هزار و یک مرد خواهد آمد، پس از شمارش نه یک نفر بیشتر بود نه کمتر؛
- خبرهای ایشان(ع) مبنی بر اینکه در جنگ نهروان تنها ده نفر از خوارج باقی میمانند و از سپاه او ده نفر کشته نمیشوند؛
- خبر دادن ایشان(ع) از تعداد نفرات لشگر پسرشان حضرت امام حسن(ع)، بدون ذره ای کم یا زیاده؛
- خبر دادن ایشان(ع) از زنی که عادت ماهیانهاش مانند دیگر زنان نبود. تا جایی که آن زن گفت: علی از من آگاهتر است نسبت به آنچه که حتی پدر و مادرم نیز مطلع نیستند؛
- خبر دادن ایشان(ع) در دعوای میان عروس و دامادی در شب عروسی، به اینکه عروس در واقع مادر داماد است؛
- خبر دادن ایشان(ع) از تعداد یهودیانی که پس از وفات پیامبر اکرم(ص) آمدند؛
- خبر دادن ایشان(ع) از خواب خوله حنفیه؛
- خبر دادن ایشان(ع) از عاقبت غلام بن مجاشع، زمانی که اصحاب جمل را به کتاب خداوند متعال دعوت مینمود؛ به اینکه دست راست او و سپس دست چپ او قطع میشود و سپس با ضربه های شمشیر کشته میشود؛
- خبر دادن ایشان(ع) از محل کشته شدن خوارج؛
- دسته دوم:
- خبر دادن ایشان(ع) از شهادت خود؛
- خبر دادن ایشان(ع) از خضاب شدن محاسنشان با خون سر مبارک؛
- خبر دادن ایشان(ع) در زمان بیعت کردن ابن ملجم با ایشان، از اینکه او قاتلشان خواهد بود؛
- خبر دادن ایشان(ع) از کشته شدن توسط ابن ملجم و اینکه ابن ملجم قبل از این حادثه به ایشان اعتراضی نمیکند؛
- خبر دادن ایشان(ع) از اینکه زبیر قاتل ایشان نخواهد بود بلکه قاتل ایشان مردی گمنام است؛
- خبر دادن ایشان(ع) از اینکه در کوفه کشته خواهند شد؛
- خبر دادن ایشان(ع) از اینکه جز شبهای معدودی، چیزی از عمرشان باقی نمانده است؛
- خبر دادن ایشان(ع) در ماه رمضانی که به شهادت رسیدند، از اینکه در دهه آخر ماه به شهادت میرسند؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به شب شهادت خود؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به شهادت امام حسین(ع) در کربلا؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به حادثه کمک طلبیدن اهل بیت پیامبر اکرم(ص) از اهل کوفه و عدم یاری شدن ایشان؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن هفت تن از بهترین شیعیان ایشان، از جمله حجر بن أزد؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن کمیل به دست حجاج؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن مزرع و دودمان او در میان دو ایوان از ایوانهای مسجد؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن رشید هجری و اینکه زبان او قطع میشود و به صلیب کشیده میشود؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن جویریه و اینکه دست و پای او قطع شده و در زیر تنه درخت خرمای کافری به صلیب کشیده میشود؛
- خبر دادن ایشان(ع) از به شهادت رسیدن میثم و اینکه ایشان و نه تن دیگر بر تنه درخت خرمای درب خانه عمرو بن حریث به صلیب کشیده میشود و خبر دادن از بلاها و سختیهایی که به میثم میرسد؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به، به شهادت رسیدن عمرو بن حمق؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به، به شهادت رسیدن زید؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به، به شهادت رسیدن قنبر؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به پادشاهی معاویه؛
- خبر دادن ایشان(ع) از پادشاهی بنی امیه، که صورتهای مختلفی دارد؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به دعوتکنندگان به حکومت عباسی، از اهل خراسان؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به حکومت بنی عباس؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به فتنه های بنی مروان؛
- خبر دادن ایشان(ع) از خالد بن عرفطه، فرمانده پیش قراولان لشکر ابن زیاد در کربلا و حبیب، پرچمدار او؛
- خبر دادن ایشان(ع) از حاکمانی که از فرزندان او در طبرستان ظاهر میگردند؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به سیل بصره و اینکه آب آن را فرا میگیرد و چیزی از آن جز به مقدار یک کشتی باقی نمیماند؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به ویران شدن کعبه؛
- خبر دادن ایشان(ع) نسبت به حجاج بن یوسف؛
- مطلع ساختن حجر مرادی از اینکه در آینده، به لعن کردن ایشان دستور داده میشود».[۸۶]
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۰. آقای دکتر ملازاده (عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث)؛ | تصویر = 11345.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|ملازاده]] آقای دکتر محمد هادی ملازاده در مقاله «نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود» در اینباره گفتهاست:
- «علامه خوئی در شرح نهج البلاغۀ خود، ذیل روایت مذکور در دلیل چهارم مطالبی را آورده است که خلاصۀ آن چنین است: معتزلی توضیحی دارد که دلالت میکند امیرالمؤمنین(ع) به طور اجمالی از کیفیت قتل خود مطلع بودند؛ ولی به آن به تفصیل و از همه نظر علم نداشتند شارح بحرانی نیز از او تبعیت کرده و برای تأیید این نظر، آیۀ ۳۴ سورۀ لقمان را آورده است ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۸۷]. بسیار جای تعجب است که چگونه این دو شارح معتقد بودهاند که آن حضرت به زمان و مکان شهادت خویش به طور تفصیلی آگاه نبودهاند؛ از جمله این روایات که: قبل از این که مرا از دست بدهید، از من سؤال کنید؛ قسم به کسی که نفس من به دست اوست، هیچ چیزی را که پس از شما و قبل از قیامت هست از من نمیپرسید؛ مگر اینکه شما را آگاه کنم و از هیچ گروهی که دستهای صد نفره را هدایت کنند یا دستهای صد نفره را گمراه کنند نمیپرسید؛ مگر آنکه شما را از جار زنندۀ آنها و رهبرشان و جلو برندهشان و محل اطراقشان و محل زمین گذاردن بارشان مطلع سازم و این که کدام یک از آنها کشته میشود و کدام یک (به مرگ عادی) میمیرد... شارح بحرانی نیز –با اینکه از علمای امامیه است- چگونه دستش از اخباری کوتاه بوده است که عامه و خاصه نقل کردهاند دال بر آگاهی ائمه (ع) به وقت مرگشان و مرگ شیعیانشان؛ حال آنکه این اخبار قریب به تواتر بلکه متواتر معنویاند....؟!
- مرحوم خوئی پس از ذکر احادیثی در علم تفصیلی ائمه به زمان و مکان شهادتشان و ذکر سخنان بعضی از علمای شیعه در این باب، چنین نتیجهگیری کرده است: پس قطعاً آن حضرت مکان و زمان شهادت خود را به تفصیل میدانست بنابراین، عبارت فوق از خطبۀ ۱۴۹ نهج البلاغه را باید توجیه کرد میتوان آن را چنین تفسیر کرد که: مراد از این که مدتها در تفحص راز آن ن نبوده ابوده بوده بیبی بودهام مخفی بودن حق و مظلومیت اهلش و ظاهر بودن باطل و غلبۀ اصحاب و کثرت اعوان آن است؛ زیرا حضرت امیر ابتدای امر نهایت سعی را برای گرفتن حق خویش کردند؛ ولی ممکن نشد و جریان حوادث به صورتی پیش رفت که به عقل کسی خطور نمیکرد و در آخر الامر هم وقتی حکومت به ایشان رسید.... فتنۀ حکمیت که از امور شگفت بود به وجود آمد و پس از آن وقتی لشکر جمعآوری کردند و خواستند به آنها حمله کنند مصیبت بزرگتر واقع شد. بنابراین، مراد از راز در عبارت فوق، سِرّ این امور و سبب آنها بود که خداوند آنها را برای من آشکار کرد و نخواست برای شما که عقولتان ضعیف است آشکار کند؛ چرا که این امر از غوامض مسائل قضا و قدر است...»[۸۸].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۱. آقایان دکتر غفاری و دکتر باغبانزاده؛ | تصویر = 245.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|غفاری]] آقایان دکتر محمد هادی غفاری و دکتر محمد رضا باغبانزاده امشه، در مقاله «نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت» در اینباره گفتهاند:
- «در باب علم امام علی(ع)، متکلمان شیعه معتقدند ایشان عالمترین شخص پس از رسول خدا(ص) بوده است. آنها برای اثبات این ادعا، چنین استناد میکنند: علی(ع) از نظر حدس و ذکاوت بسیار قوی بود و به دلیل علاقه فراوان به یادگیری و مصاحبت همیشگی با رسول خدا(ص) به تعلیم از ایشان(ص) علاقهمند بود. وقتی کسی دارای این خصوصیات باشد، معلوم است که وی بعد از معلم خود داناتر از هر کسی خواهد بود. از این رو، پیامبر(ص) در حق علی(ع) فرمود: "قاضیترین شما علی(ع) است"؛ و معلوم است که قضاوت به علوم بسیاری نیازمند است. تا جایی که بزرگان صحابه و تابعان در مسائلی که برای ایشان پیش میآمد به او مراجعه میکردند، سخن او را میپذیرفتند و از اجتهاد و رأی خود باز میگشتند. از سوی دیگر، دلیل دیگری که شیعیان به آن استناد میکنند، گفتار آن حضرت است که فرمود: "اگر زمینه فراهم میشد و من بر مسند مینشستم، برای اهل تورات با توراتشان و برای اهل قرآن با قرآنشان و میان اهل انجیل به انجیلشان و میان اهل زبور با زبورشان داوری میکردم. به خدا قسم هیچ آیهای نازل نشده است در شب یا روز، دره یا کوه، مگر اینکه من بهتر از همه میدانم که درباره چه کسی و راجع به چه چیزی نازل شده است". این سخن دلالت بر آن دارد که حضرت(ع) به مجموع علوم الهی احاطه داشته است[۸۹]»[۹۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۲. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت)؛ | تصویر = 87544444.jpg | پاسخدهنده = عبدالرحیم موسوی|موسوی حُصَینی]]]]
- آقای سید عبدالرحیم موسوی حصینی، در کتاب «آگاهی امامان از غیب» در اینباره گفته است:
- «بنابر ادله نقلی و عقلی که در جای خود اثبات شده است از آنجا که امام علی بن ابی طالب جانشین تعیین شده پس از رسول اکرم است، پس خداوند سبحان به امام نیز علم غیب بخشیده است، همانگونه که به پیامبر عطا فرمود تا توانایی ایفای مسئولیتهای رسالت خود را داشته باشد. در این راستا، برخی از آیات و روایات که علم غیب امام را تأیید میکند میآوریم:
- ﴿وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾؛[۹۱] که همه (شیعه و سنی) گفتهاند منظور علی بن ابی طالب است.[۹۲]
- ﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا﴾؛[۹۳]
و در روایات آمده است که منظور علی است[۹۴] که از روشنترین مصادیق بندگان برگزیده خداوند است.
- ﴿وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ﴾؛[۹۵]همه شیعه و سنی گفتهاند که این آیه نیز درباره حضرت علی[۹۶] نازل شده است و همچنین روایت کردهاند که حضرت علی فرمود: "هیچ یک از سخنانی که از پیامبر شنیدم فراموش نکردهام"[۹۷] آن کسی که علم کتاب دارد و جزء برگزیدگانی است که کتاب را به ارث بردهاند، درب علم پیامبر است و این علم، علوم غیبی و غیر آن را در بر دارد و بر طبق این آیات و روایات به امام علی داده شده است.
- حضرت علی(ع) درباره حوادث غیبی فرموده است: "سوگند به خدا اگر بخواهم میتوانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش، و از تمام شئون زندگی، آگاه سازم، اما از آن میترسم که با این گونه خبرها نسبت به رسول خدا کافر شوید، آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود میسپارم. سوگند به خدایی که محمد را به حق برانگیخت، و او را برگزید، جز به راستی سخن نگویم. پیامبر اسلام همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاکت آن کس که هلاک میشود و جای نجات کسی که نجات مییابد و پایان این حکومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است، هیچ حادثهای بر من نگذشت جز آن که در گوشم نجوا کرد و مرا از آن مطلع ساخت[۹۸]
- هم چنین از کارهایی که قرامطه[۹۹] مرتکب شدند خبر داد و فرمود: "آنها در ظاهر و به دروغ به ما عشق میورزند در حالی که کینه و دشمنی ما را در دل دارند و نشانهاش این است که وارثان ما را میکشند و از کودکان ما روی میگردانند". ابن ابی الحدید میگوید: "پیشگویی آن حضرت درست بود زیرا قرامطه افراد بسیاری از خاندان ابیطالب را کشتند"[۱۰۰]
- در یکی از خطبههای امیرالمؤمنین علی(ع) آمده است: "از من بپرسید پیش از آن که مرا نیابید، به خدا سوگند نمیپرسید از گروهی که صد نفر را گمراه یا هدایت میسازد جز آنکه شما را آگاه میسازم از آن کسی که مردم را بدان میخواند و آنها که از آنان پیروی میکنند تا روز قیامت" در این هنگام مردی برخاست و گفت چند تار مو در سر و صورت من وجود دارد؟ حضرت فرمود: "به خدا سوگند رسول خدا از آنچه پرسیدی با من سخن گفته بود بدان که بر هر تار مویی از سر تو فرشتهای است که تو را لعن میکند و بر هر تار مویی از ریش تو شیطانی است که تو را تحریک میکند و در خانه تو کودکی است که پسر رسول خدا را خواهد کشت، اگر اثبات جواب سؤال تو تعداد موها دشوار نبود تو را از آن آگاه میکردم اما نشانه آن علم غیب دانستن من لعن شدن تو و پسر ملعون توست که از آن خبر دادم". در آن هنگام پسر او کوچک بود و همو بعدها کشتن امام حسین را به عهده گرفت.[۱۰۱]
- امام امیرالمؤمنین علی(ع) حکمهای شگفتانگیزی صادر کرده که بیش از حد شمارش است و به نوبه خود نشانه علم خدادای امام است. زیرا ایشان احکام الهی را که دیگران از پاسخ به آن عاجز میماندند بیان فرموده است، مانند ماجرای دعوای دو زن بر سر یک کودک که حضرت دستور داد کودک را با شمشیر دو نیمه کنند و مادر واقعی برای نجات جان کودک خود از ادعایش دست برداشت و بدین ترتیب حق روشن گردید.[۱۰۲] یا مانند تقسیم درهمها بین صاحبان نان[۱۰۳] و بیان حکم خنثی[۱۰۴] و احکام اهل بغی (مفسدین فی الارض) به طوری که شافعی گفته است حکم اهل بغی را از علی آموختیم.[۱۰۵]
- در کتاب "اسد الغابة" در معرفی "غرفة الازدی" آمده است: او از یاران پیامبر و از اصحاب صفه که پیامبر برای او دعا کرد تا معامله و خرید و فروش او برکت پیدا کند. وی میگوید: در مورد علی دچار شک شده بودم، روزی در ساحل فرات همراه آن حضرت میرفتیم، حضرت راه خود را کج کرد و در نقطهای ایستاد و ما نیز اطراف آن حضرت ایستادیم. ایشان با دستش اشاره کرد و فرمود: "اینجا سرزمین رحلتشان و منزلگاه سوارکارانشان و محل ریختن خونهایشان است، پدرم به فدای کسی که در زمین و آسمان یاوری جز خدا ندارد". هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید، به محل شهادت او آمدم همانگونه بود که علی گفته بود بدون هیچ اشتباهی پس از خدا به خاطر شک درباره علی طلب بخشش کردم و دریافتم که علی به سبب ویژگیها و صفاتی که در او هست، از دیگران برتر و بر آنها مقدم است.[۱۰۶]
- ۹. امام علی بن ابی طالب(ع) از کشته شدن "ذی الثدیة" که از خوارج بود خبر داد و وقتی شایعه عبور خوارج از نهر به امام رسید، فرمود: "نه، آنها از رود عبور نکردهاند".[۱۰۷]
- امام از شهادت خویش خبر داده است.[۱۰۸]
- امام پیش بینی کرد که مغولان حکومت را از بنی عباس خواهند گرفت. [۱۰۹]
- همچنین از به صلیب کشیدن میثم تمار و اینکه دهمین نفر نیزه در بدن او فرو میکند خبر داد و نخلی را که بعدها میثم را بر ساقه آن دار زدند به او نشان داد. این جنایت را عبیدالله بن زیاد (لعنت خدا بر هر دوی آنها مرتکب شد).[۱۱۰]»[۱۱۱].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۳. آقای مرعشی؛ | تصویر = 9030760879.jpg | پاسخدهنده = سید ملک محمد مرعشی|مرعشی]]]]
- آقای سید ملک محمد مرعشی در کتاب «غلوپژوهی» در اینباره گفته است:
- «جان و نفس رسول خدا(ص) یعنی امیرمؤمنان(ع) نیز به حکم آیه ۶۱ سوره مباهله و همچنین آیه ۴۳ سوره رعد نیز از علم غیب و علم الکتاب برخوردار بوده است. چنانکه در برخی از تفاسیر اهل سنت از قول ابن عباس، محمد بن حنفیه و ابو سعید خدری از قول پیامبر(ص) نقل نمودهاند که مراد از من عنده علم الکتاب کسی جز علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(ع) نیست»[۱۱۲].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۴. آقای عظیمپور؛ | تصویر = 1368162.jpg | پاسخدهنده = عظیم عظیمپور]]]]
- آقای عظیم عظیمپور در کتاب «امام علی در نهج البلاغه» در این باره گفته است:
- «پس از آنکه آتش جنگ جمل خاموش گشت، امام علی(ع)، اهل بصره را به خاطر اینکه در پی یک زن در آمده و به عنوان سپاه او، به جنگ علیه امام(ع) قیام کردند مورد سرزنش قرار داده و آنها را از حوادث تلخ و ناگواری که در آینده برای بصره اتفاق خواهد افتاد، اطلاع میدهد و میفرماید: «كَأَنِّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِهَا وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»[۱۱۳].
- و در روایتی دیگر آمده است که: به خدا سوگند که شهر شما در آب غرق خواهد شد. گویی به مسجد آن مینگرم که همچون سینه کشتی یا شتر مرغی که سینه خود را بر زمین نهاده است، از آب بیرون مانده است. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه میگوید: "همانگونه که در کتابهای ملاحم و رخدادهای مهم تاریخی آمده است، بصره را دوبار آب گرفت، نخست در زمان القادر باللَّه و بار دیگر در روزگار القائم بامراللَّه، در این حوادث تمامی ساختمانهای شهر را آب فراگرفت و تنها مسجد جامع آن از آب بیرون ماند که از دور مانند سینه پرندهای به نظر میرسید و این همان بود که امیرالمومنین(ع) از آن خبر داده بود، آب از خلیج فارس و از جایی که معروف به جزیره فارس بود از طرف کوه "السنام" به طرف شهر بصره سرازیر شد، تمام ساختمانها را ویران کرد و ساکنانش را در خود فروبرد و بسیاری از اهالی شهر هلاک شدند. اخبار این دو واقعه در میان مردم بصره مشهور بود، زبان به زبان و نسل به نسل نقل میشده است[۱۱۴].
- امام(ع) در همان روزهای یکه جنگ جمل در بصره پایان یافت، یکی از پیشامدهای سخت بصره یعنی شورش زنگیان را به احنف بن قیس که یکی از یاران باوفایش به حساب میآمد، خبر میدهد و میفرماید: «يَا أَحْنَفُ كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَا يَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَيْلٍ يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ»[۱۱۵]. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه به تفصیل سخن گفته است و اختلاف نظر مورخین را در این باره یادآور شده است امّا خلاصه مطلب این است خبری را که امام(ع) داده بودند، به وقوع پیوست و زنگیان که اکثر آنها غلامانِ دهگانان و بزرگان بصره بودند خروج کردند، رئیس آنها کسی بنام علی بن محمّد بن احمد یا علی بن محمّد بن عبدالرحیم بود که در سال ۲۵۵ هجری قمری در بصره قیام کرد. غلامان زنگی به دستور رئیس خود در روز معینی خواجههای خود را کشتند و دور او گرد آمدند و انواع فساد و فتنه را بر اهل بصره وارد ساختند [۱۱۶].
- امام(ع) در فرازی از سخنان خود از هجوم قوم تاتار و کشتاری که در اثر این هجوم در بصره اتفاق میافتد خبر میدهد و میفرماید: «كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً كَأَنَ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الْمَجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُور»[۱۱۷]. گروهی را که امام(ع) آنها را توصیف کرده و از حمله و هجوم آنان خبر میدهد، همان قوم تاتار و مغول است که ظهور کردند و یورش مرگبارشان به وقوع پیوست، آنها کشورهایی را زیر پای خود ویران ساختند و آنها را درنوردیدند تا به عراق رسیدند، در این حمله بصره آسیب بزرگی دید، کوچهها و میدانهایش از کشتهها انباشته شد و دلهای مردم را وحشتی عظیم فراگرفت. ابن ابی الحدید به مناسبت اینکه در ادامه این خطبه، امام(ع) در پاسخ کسی که میگوید "آیا علم غیب میدانی؟"". علم غیب را همان علم به قیامت و آنچه را که خداوند در آیه شریفه قرآن تا پنج مورد برشمرده است، میداند و علم خود را فراگرفته از علم پیامبر(ص) میداند. ابن ابی الحدید در این باره شرح و توضیحاتی دارد و سپس میگوید: "این خبر امام(ع)، از جمله پیشگوییهایی است که خداوند پیامبرش را از آن با خبر نموده است و پیامبر(ص) وصی خود را آگاه ساخته است و منافاتی با ﴿وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا ﴾ [۱۱۸] ندارد زیرا خداوند در موارد بسیاری رسولش را از کارهایی که در آینده به وقوع میپیوندد خبر داده است مانند فتح مکه، جنگ علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین و بسیاری از حوادث دیگر. و ﴿تَدْرِي نَفْسٌ ﴾، تمام آنچه را که یک شخص در زمان آینده قرار است انجام دهد نفی میکند امّا اطلاع یافتن از بعضی حوادث غیر ممکن نیست. و بدانید ما شاهد به وقوع پیوستن این خبر امام(ع) بودیم و در زمان ما تحقق یافت و مردم از صدر اسلام در انتظار وقوع آن بودند تا اینکه قضا و قدر الهی آن را به عصر ما کشاند، آنها قوم تاتار بودند از دورترین جای مشرق زمین خروج کردند تا به عراق و شام رسیدند و با ملوک خطا، قفجاق[۱۱۹]، سرزمین بینالنهرین و خراسان و … چنان کردند که در تاریخ بشر سابقه نداشته است و[۱۲۰].
- امام(ع) از حوادث ناگوار کوفه بهدست ظالمان و ستمگران و سرانجام کار آنها چنین خبر میدهد: «كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِ تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلَازِلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءًا إِلَّا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ وَ رَمَاهُ بِقَاتِل»[۱۲۱]. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه پس از آنکه برخی از واژهها را توضیح میدهد و سخنانی از اهل بیت(ع) را در فضیلت کوفه میآورد می گوید: امّا مواردی را که والیان و صاحبان قدرت نسبت به کوفه قصد ستم و بیدادگری داشتهاند و خداوند از آن دفاع کرده است بسیار است. منصور به جعفر بن محمد(ع) گفت: قصد دارم کسانی را به کوفه بفرستم که خانههایش را ویران، درختان خرمایش را قطع کنند و اموال و ثروت آن را برگزینند و آن عده از ساکنان شهر را که نسبت به حکومت ما در شک و تردید هستند به قتل برسانند. ای امیر مومنان بدرستی که مرد باید به گذشتگان خود اقتدا کند و گذشتگان تو سه کس باشند: سلیمان که در مقابل آنچه از قدرت و سلطنت به او رسید راه شکرگزاری را پیش گرفت و ایّوب که چون گرفتار شد راه صبر را پیشه کرد و یوسف آنگاه که به قدرت رسید از برادران خود که در حق او ظلم روا داشته بودند درگذشت و اینک به هرکدام از این سه کس خواهی اقتدا کن. منصور کمی سکوت اختیار کرده و گفت درگذشتم و از قصد و اراده خود برگشتم.
- ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی در کتاب "المنتظم" روایت کرده است وقتی که اهل کوفه زیاد بن ابیه را که بر بالای منبر در حال خطبه خواندن بود به سویش سنگ پرتاب کردند، او دست هشت نفر از آنها را قطع کرد و تصمیم گرفت که خانههای آنان را ویران و نخلهایشان را قطع کند، پس آنها را در مسجد جمع کرد بطوری که مسجد و حیاط آن پر از جمعیت شد، آنگاه از آنها خواست تا از علی(ع) بیزاری جویند، زیاد میدانست که آنها از چنین کاری خودداری میکنند امّا خواست تا این را بهانهای برای نابودی آنها و ویرانی خانههایشان قرار دهد. کسی از قصر بیرون آمد و به مردم گفت بروید که امروز مشغول هستم، کار من و شما برای روز دیگری بماند. زیاد را بیماری طاعون گرفت که میگفت نیمی از بدنم در اثر حرارت این بیماری در آتش است تا اینکه بمُرد[۱۲۲].
- امام(ع) از روی کار آمدن شخص پلیدی برای یارانش پیشگوئی کرده میفرماید: «أَمَا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ يَأْكُلُ مَا يَجِدُ وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ»[۱۲۳]. علما و شارحان نهج البلاغه در مقصود امام(ع) از این شخص که پس از او بر مردم غالب خواهد آمد به اختلاف سخن گفتهاند، برخی معتقدند مغیره بن شُعبه است، بعضی گویند زیاد بن ابیه است و گروهی بر این باورند که مقصود امام(ع)، معاویه است و برخی اعتقاد دارند که منظور امام حجاج بن یوسف است. اما ابن ابی الحدید گوید: آنچه که در نظر من به حقیقت نزدیکتر است این است که منظور امام معاویه میباشد، زیرا او چنین ویژگیها را دارا بود، شکمپرست و پر خوراک بود. وقتی که مینشست، شکمش بر روی رانهایش میافتاد… معاویه در عراق و شام و دیگر شهرها فرمان ناسزاگویی به امام(ع) و بیزاری جستن از او را صادر کرد و خود در هنگام خطبه بر منابر چنین میکرد که این کار ننگین در روزگار بنیامیه بهصورت یک سنّت در آمد تا اینکه عمر بن عبدالعزیز روی کار آمد و از آن جلوگیری به عمل آورد[۱۲۴].
- امام(ع) تصمیم جنگ با خوارج را گرفت و به آن حضرت گفته شد که آنان از پل نهروان عبور کردهاند. امام(ع) از سرنوشت آنان به طور دقیق گزارش داده و میفرماید: «مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَة»[۱۲۵]. فیض الاسلام در شرح این سخن امام(ع) میگوید: چون حضرت برای جنگ با خوارج در پی ایشان میرفت، مردی از اصحابش آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین(ع) خوارج از نهر عبور کردند. فرمود دیدی ایشان گذشتند؟ آن مرد گفت: آری. فرمود: سوگند به خدا عبور نکردند و هرگز عبور نمیکنند و محل کشته شدن آنها این طرف نهر است. بعد از آن سوار شده رفتند، چون نزدیک نهر رسیدند، دیدند که همه خوارج غلاف شمشیرها را شکسته اسبهای خود را پی کرده آماده جنگند و فریاد میکنند: «لاحکماِلاِّللَّه»[۱۲۶]. این کلمه را همیشه شعار خود قرار داده غوغایی برپا مینمودند. پس حضرت فرمان جنگ داد، چون جنگ تمام شد فهمیدند که نُه تن از خوارج فرار کرده و کشته نشدهاند و از اصحاب حضرت فقط هشت تن کشته شده بودند[۱۲۷].
- امام(ع) در یکی از پیشگوییها از به حکومت رسیدن مروان بن حکم و فرزندان او خبر میدهد. میگویند مروان بن حکم در جنگ جمل در بصره اسیر شد و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به پیشگاه علی(ع) شفیع قرار داد، آن دو بزرگوار درباره مروان با پدر سخن گفتند، و علی(ع) او را رها کرد. حسنَیْن(ع) گفتند: باید با تو بیعت کند ای امیر مومنان. در اینجا امام(ع) در سخنانی شیوا میفرماید: «أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ يَوْماً مَوْتاً أَحْمَر»[۱۲۸]. ابن ابی الحدید در شرح این سخنان امام(ع) میگوید: منظور امام(ع) از عبارت «كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ» کوتاهی زمان است و مدت خلافت مروان نُه ماه بود و چهار فرزند او پشت سر هم به خلافت رسیدند که به خلافت رسیدن چهار برادر در پی هم نه در دوران خلافت بنیامیه سابقه داشته است و نه خلافت دیگران. آنان فرزندان عبدالملک بن مروان یعنی: ولید، سلیمان، یزید و هشام بودهاند که همه مردم بر این تفسیر اتفاق نظر دارند. امّا به عقیده من باید فرزندان مروان و از صلب خودش باشند نه فرزندان پسرش، که عبارتند از: عبدالملک و عبدالعزیز و بشر و محمّد که انسانهای قوی و شجاعی بودند. عبدالملک خلافت مرکزی را به عهده گرفت، بشر والی عراق شد و محمّد و عبدالعزیز والیان جزیره و مصر گردیدند، و هر کدام از آنان آثاری از خود به جای گذاشتند و این تفسیر بهتر است زیرا طبق تفسیر اوّل ولید و برادرانش فرزندان پسر مروان بودند و طبق تفسیر دوم این چهار نفر فرزندان خودِ مروان بودند. آنچه را که امیرالمومنین(ع) در این کلام پیشگویی کرده بود، همانگونه به وقوع پیوست[۱۲۹]. فیض الاسلام در شرح این کلام، مدت امارت و حکومت مروان را چهار ماه و ده روز میداند[۱۳۰].
- امام علی(ع) در فرازی از بیانات خود از روی کار آمدن بنیامیّه و سرعت انقراض دولت آنان خبر میدهد و میفرماید: «حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُ أَنَ الدُّنْيَا مَعْقُولَةٌ عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا وَ لَا يُرْفَعُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذَلِكَ بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً»[۱۳۱]. همانگونه که تاریخ نشان میدهد، بنیامیه تقریباً بین سالهای ۵۶ تا ۱۴۶ هجری قمری به مدت حدود ۹۰ سال بر مردم حکومت کردند. شهرها را به تصرف خویش در آوردند. مردان خداپرست را کشته زنانشان را اسیر کرده و اموالشان را به غارت بردند و هرکس برای جلوگیری از ظلم و تعدّی آنها قیام میکرد از بین میرفت و قدرت آنها چنان فراگیر شده بود که هر دنیاپرستِ ظاهر بین گمان میکرد که دنیا برای همیشه از آن بنیامیه است و این وضع برای همیشه باقی خواهد ماند، امّا همانگونه که امام(ع) از سرانجام آنها پیشگویی کرده بود، طولی نکشید که حکومت بنی عباس روی کار آمد و بر بنی امیه تسلّط یافت و دولتشان منقرض گردید. ابن ابی الحدید بر این باور است که این خطبه طولانی است.
- امیرمؤمنان علی(ع) علاوه بر این، در جاهای دیگری از نهج البلاغه از روی کار آمدن بنی امیه و فتنه آنها مردم را آگاه ساخته و به آنها هشدار داده است. حضرت در قسمتی از سخنان خود در این باره چنین میفرماید: «أَلَا وَ إِنَ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ، فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ، عَمَّتْ خُطَّتُهَا، وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا، وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي، كَالنَّابِ الضَّرُوسِ، تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا. لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلَ انْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ، تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى، نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ. ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ، بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنِي يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً، وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ، لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِي»[۱۳۲]. آنچه را که امام(ع) خبر داده بود دیری نگذشت که به وقوع پیوست. بنی امیّه روی کار آمدند و این بزرگترین و سختترین فتنهها بود زیرا آنها حرمت رسول خدا(ص) را هتک کرده، دو سبط آن بزرگوار، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به شهادت رساندند، خانه خدا را خراب نموده و هشتاد سال بر روی منابرِ اسلام، نسبت به حضرت علی(ع) جسارت کردند و مردم را به دوری جستن از او وادار ساخته هرکس زیر بار نمیرفت او را میکشتند یا از شهر بیرون کرده و خانهاش را ویران میساختند. سنّت را بدعت و بدعت را سنّت میدانستند[۱۳۳]. همانگونه که امام(ع) از سرانجام کار بنیامیّه و خاموش شدن آتش این فتنه وحشتناک خبر داده بود، پس از گذشت چند سالی بنیعباس بر آنان چیره گشته و حکومت را بهدست گرفتند و همه آنها را با تیغ شمشیر خوار و ذلیل کرده و به راهی که نمیخواستند، فرستادند. امام(ع) در پایان سخنان خود به آرزوی قریش یعنی بنیامیّه اشاره میفرماید که سیرهنویسان و مورّخان این واقعیت را بازگو کردهاند. ابن ابی الحدید می گوید: همه سیرهنویسان نقل کردهاند که مروان بن محمّد آخرین پادشاه بنیامیّه وقتی که عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس را در صف لشکر خراسان در مقابل خود دید، آرزو کرد که ای کاش علی بن ابی طالب(ع) را به جای این جوان در زیر این پرچم میدیدم، که داستان مفصل و مشهور است[۱۳۴]. فیضالاسلام در شرح عبارات امام(ع) که در آخر این خطبه آمده است میگوید: اگر قریش یعنی بنیامیّه بعد از همه سختیها و هرج و مرج در زندگی و ذلّت و بیچارگی که از بنیالعباس دیدند، آن حضرت را مییافتند، در پای او افتاده زاری مینمودند تا حکومت ایشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزداید[۱۳۵].
- امام علی(ع) به مناسبتهای گوناگون، در بین سخنرانیهای خود عبارت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۱۳۶]را بهکار برده و درپی آن از فتنهها و حوادث آینده خبر دادهاند. در روایات آمده است که هیچ کس غیر از علی بن ابی طالب(ع) «سَلُونِي»[۱۳۷] را نگفت. این موضوع، تنها یکی از عواملی است که بیانگر عظمت و مقام علمی آن حضرت است و بیمناسبت نبوده که گروهی از مردم در محبّت و دوستی امام علی(ع) راه افراط پیش گرفتند و وقتی که از این همه کرامات و فضایل و آگاهی میدیدند که قدرت بشری توان رسیدن به آن را ندارد، درباره او به انحراف و اولوهیت میرسیدند. در شرح ابن ابی الحدید آمده است: اوّلین کسی که درباره امام علی(ع) راه غلّو را پیش گرفت، عبداللَّه بن سبا[۱۳۸]. بود، او در حالی که امام(ع) خطبه میخواند به سویش برخاست و گفت: انت، انت…!، امام فرمود: ویلک مَنْ انا. عبداللَّه گفت: انت اللَّه. امام او را دستگیر کرد و گروههای دیگری که امام را خدا میدانستند همه را دستگیر کرد. از آنها خواست توبه کنند و در حضور آنها سر به سجده گذاشت و خداوند یگانه را به عظمت یاد کرد. برای آنها برهان و دلیل برپا داشت، آنها را تهدید به مرگ کرد امّا برنگشتند. گودالی را کَند و آنها را در گودال انداخت، ابتدا بر آنها دودی راه انداخت که شاید در اثر ترس از مرگ توبه کنند، امّا چنین نکردند و امام(ع) سرانجام مجبور شد آنها را در آتش بسوزاند[۱۳۹].
- گروهی در دشمنی با علی(ع) راه افراط را پیش گرفتند و آنچه را که امام(ع) از آینده خبر میداد انکار میکردند و فضایل او را نادیده گرفته و آنچه از قول پیامبر خدا(ص) بیان میفرمود، دروغ میانگاشتند و دست از لجاجت و دشمنی با علی(ع) برنمیداشتند، او را از دین خدا و رسول خدا(ص) خارج میدانستند. حضرت برای آنها اقامه برهان مینمود، نصیحت میکرد و میگفت: « أَ تَرَانِي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْه»[۱۴۰]. آنها بر دشمنی خود با امام علی(ع) اصرار میکردند و نصیحت و برهان بر آنها تأثیر نداشت. و امام علی(ع) را مجبور کردند که شمشیر عدالت از نیام برکشد و آنها را به هلاکت برساند و این همان چیزی بود که رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرموده بود: « يَهْلِكُ فِيكَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُطْرٍ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَر»[۱۴۱].آری امام علی(ع) بین این دو گروه قرار داشت و درباره هر دو گروه عین عدالت و دادگری را پیاده کرد، هرچه انجام داد، اخلاص محض بود و برای رضای حق. این در حالی است که بخش کوچکی از فضایل امام علی(ع) برای مردم به ظهور رسیده است. رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: « وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَة»[۱۴۲].
- حضرت علی(ع)، پس از خلافت ظاهری با بسیاری از مشکلات و نابسامانیهای به جای مانده از دیگران رو در رو بود، فتنهها را یکی پس از دیگری سرکوب میکرد. با طلحه و زبیر در جنگ جمل و با معاویه در صفین و با خوارج در نهروان جنگید و در پایان برای آنان که از فضایل او در غفلت و جهالت بودند فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ يَمُوتُ مَوْتا»[۱۴۳]. همانگونه که پیشتر گذشت، «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۱۴۴] عبارتی منحصر به فرد بود و غیر از علی(ع) کسی جرات گفتن آن را نداشت. ابن ابی الحدید به نقل از ابو عمر محمّد بن عبدالبر صاحب کتاب "الاستیعاب" و به نقل از ابو جعفر الاسکافی صاحب کتاب "نقض العثمانیه" میگوید: «لَمْ یَقُلْ احدٌ من الصحابه رضی اللَّه عنهم "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" الاّ علی بن ابی طالب». و روی شیخنا ابو جعفر الاسکافی فی کتاب نقض العثمانیه عن علی بن الجعد، عن ابن شبرمه، قال: «لیس لاحد من الناس ان یقول علی المنبر "سلونی" الاّ علی بن ابی طالب(ع)»[۱۴۵]. ابن ابی الحدید در شرح این سخنان امام(ع) میگوید: این ادّعا از طرف علی(ع)، ادّعای ربوبیت و نبوّت نیست بلکه او میگفت این را رسول خدا(ص) به من خبر داده است. و ما اخبار و آیندهنگرییهای آن حضرت را بارها امتحان کردیم و آنها را موافق با واقع یافتیم و این خود دلیلی بر صدق گفتار امام(ع)است، مانند خبر دادن امام از ضربت خوردن خود، به شهادت رسیدن فرزندش حسین(ع) در کربلا، به حکومت رسیدن معاویه و روی کار آمدن حجاج و سرانجام کار خوارج در نهروان و[۱۴۶]. او بیش از بیست و پنج مورد از پیشگوییهای امام را که به وقوع پیوسته است برای نمونه نام میبرد.
- ابن ابی الحدید به نقل از ابن هلال ثقفی در کتاب "الغارات" از زکریا بن یحیی عطار از فضیل بن محمد بن علی روایتی آورده است که در آن گوید: آنگاه که علی(ع) فرمود: « «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ لَا تَسْأَلُونِّي عَنْ فِئَةٍ تُضِلُ مِائَةً وَ تَهْدِي مِائَةً، إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ سَائِقِهَا»[۱۴۷] مردی از جا برخاست و گفت از تعداد موهای سر و ریشم خبر بده! علی(ع) به او گفت: به خدا قسم دوستم رسول خدا(ص) به من خبر داد که بر هر تار از موهای سر تو فرشتهای است که تو را لعن و نفرین کند و بر هریک از موهای ریش تو شیطانی است که تو را مست گمراهی نماید و بدان در منزل تو بچه بزغالهای وجود دارد منظور پسر همان مرد است که فرزند رسول خدا(ص) را میکشد. و پسرش سنان ابن انس النخعی در آن روز کودکی بود که بر زمین میخزید، سرانجام در قتل امام حسین(ع) در کربلا شرکت کرد [۱۴۸]. امام(ع) افقی گسترده از آینده امّت اسلام را فراروی آنها میگشاید، از فتنهها، حوادث، ظلم و ستمها، خبر میدهد. دسترسی نداشتن مردم به امام(ع) عصرشان را گوشزد میکند، مظلومیت و تنهایی امامان(ع) و اسلام را پیشبینی میکند، و به همین منظور بارها در سخنرانیها و در بالای منابر، مردم زمان خویش را به سؤال کردن از احکام الهی، از آینده و از هر چیزی که آنها بخواهند، ترغیب مینماید. باز هم امام(ع) در یکی از سخنانش از مردم تقاضای پرسش میکند و جویباری از کوثر زلال وجودش را که به منبع بیپایان الهی متصل است به روی مردم میگشاید که شاید تشنگانی جانِ خشکیده خود را سیراب کنند و از فیوضات این نعمت بزرگ الهی بهره جویند. امام(ع) رو به مردم کرده میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»[۱۴۹].
- امام(ع) از روی کار آمدن عبدالملک بن مروان و حوادث تلخ و ناگوار کوفه خبر میدهد و میفرماید: « «فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّ الَّذِي أُنَبِّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِ (ص) وَ اللَّهِ مَا كَذَبَ الْمُبَلِّغُ وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ لَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلِّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ وَ اشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شَقَاشِقُهُ وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ هَذَا وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُ الْقَائِمُ وَ يُحْطَمُ الْمَحْصُود»[۱۵۰]. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید: منظور امام(ع) عبدالملک بن مروان است، چرا که این خصوصیات و علامتهایی که امام(ع) به آن اشاره کرده است در این شخص بهطور کامل آشکار گردید، زیرا او در شام قیام کرد و مردم را به سوی خود فراخواند و پرچمهایش را پیرامون کوفه یک بار خودش برافراشت که به عراق رفت و مصعب را کشت و یک بار دیگر توسط کسانی که از سوی او والی کوفه شده بودند برپا داشته شد، مانند: برادرش بشر بن مروان و بعضی دیگر، تا اینکه امور کوفه بهدست حجاج رسید و در این زمان سرکشی و طغیان عبدالملک بالا گرفت، فتنه و آشوبها با خوارج و عبدالرحمان بن اشعث گسترش یافت، جور و ستم به حد نهایی رسید، بعد از هلاکت او پرچمهای فتنه و آشوب برپا بود: مانند جنگ فرزندان او با بنیالمهلب و جنگ با زید بن علی و فتنههای ناپیدا در کوفه که در ایام یوسف بن عمر و خالد قسری و عمر بن هبیره و دیگران آشکار گردید و ظلم و ستم در کوفه بسیار روا شد، شمار زیادی از ساکنان کوفه کشته شدند و اموال آنها به غارت رفت[۱۵۱]. سپس امام(ع) ظهور دولت دیگری را وعده میدهد که دیری نپایید، دولت عباسی بر دولت بنیامیّه چیره شدند. سران بنیامیّه در جنگ با آنها کشته شدند و برخی در زندانها در اسارت از بین رفتند، مانند عبداللَّه بن علی و ابیالعباس سفاح که دستگیر شدند و با سپری شدن زمان در زندان مُردند[۱۵۲].
- امام(ع) از مستولی شدن دولت بنیامیّه خبر میدهد، از تاخت و تاز آنها، کشتار آنها، مظلومیت پیشوایان الهی، به شهادت رسیدن امام حسین(ع) پیشگویی میکند و مردم را از هلاکت این دولت و انتقام گرفتن خون امام حسین(ع) از آنها آگاه میسازد و در خطاب به بنیامیّه میگوید: « «فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ، وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهَا مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ. أَلَا وَ إِنَ لِكُلِّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلِّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقِّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَنِي أُمَيَّةَ، عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدِي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوِّكُم»[۱۵۳]. امام(ع) در ابتدای این خطبه از بعثت پیامبر(ص) به عنوان بهترین خلق خدا و نجیبترین بندگانش یاد کرده و از اوضاع پس از آن حضرت شکوه میکند و به قدرت رسیدن بنیامیّه را از استبداد خلفای پیشین میداند که ابن ابی الحدید در شرح خود این را به صراحت بیان میکند که در حقیقت اگر حق را به صاحبش وامیگذاشتند، هرگز این همه حادثههای تلخ و ناگوار برای مسلمانان و پیشوایان الهی، رخ نمیداد. ابن ابی الحدید در تحقّق خبرهای امام(ع) از این حوادث میگوید: آنگاه امام(ع) در هنگام یادآوری این حوادث شکوه کرده و با درد و رنجوری میگوید ای بنیامیّه در دنیا دستتان در ظلم و حکومتداری باز است و دست آنانکه شایستگی و لیاقت آن را دارند و حکومت حق مسلم آنان است، بسته است. شمشیرهای شما بر اهل بیت(ع) که پیشوایان بر حق الهی هستند مسلّط است و شمشیر آنان از شما گرفته است. گویی امام علی(ع) به واقعه جانسوز کربلا و آنچه که بر سر امام حسین(ع) و اهل بیتش خواهد آمد، اشاره میکند و گویی آن را با چشمان خود مشاهده میکند و آنچه را که در خاطر مبارکش به حق جلوهگر شده است بازگو میکند و از چنین حادثهای خبر میدهد و خداوند متعال را حاکم و داور در گرفتن این حق میداند. آنگاه امام(ع)، بنیامیّه را با ذکر نام آنها و با صراحتِ تمام مورد خطاب قرار داده و از بین رفتن دولتشان و هلاکت آنهارا پیشگویی میکند و همانگونه که امام(ع) خبر داده بود، به وقوع پیوست. حکومت حدود نود سال در دست بنیامیّه بود. پس از آن به بیت هاشمی برگشت و خداوند به دست کسانی که با آنها شدیدترین دشمنی را داشتند، از آنان انتقام گرفت. عبداللَّه بن علی بن عبداللَّه بن عباس با سپاهی بزرگ، برای رو در رویی و مبارزه با مروان بن محمد بن مروان که آخرین خلیفه بنیامیه بود، حرکت کرد. در سرزمین موصل در منطقهای بنام زاب[۱۵۴]. بهم رسیدند. مروان که سپاه بزرگی را فرماندهی میکرد شکست خورد. عبداللَّه بن علی بر لشکر مروان غالب آمد. شمار زیادی از یاران مروان را کشت و مروان پا به فرار گذاشت تا به شام رسید. عبداللَّه او را تعقیب کرد. مروان از شام به سوی مصر رفت. عبداللَّه با سپاهش او را دنبال کردند و در منطقهای از خاک مصر بنام بوصیر او و تمام نزدیکان و اطرافیانش را که با او همراه بودند، کشتند. عبداللَّه در کنار نهر ابیقطرس در سرزمین فلسطین حدود هشتاد تن از مردان بنیامیه را کشته بود و برادرش داود بن علی نیز در حجاز تقریباً همین تعداد را از بنیامیه به قتل رسانده بود[۱۵۵][۱۵۶].
- آقای عظیم عظیمپور در کتاب «امام علی در نهج البلاغه» در این باره گفته است:
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛ | تصویر = 11742.jpg | پاسخدهنده = محمد صادق عظیمی|عظیمی]]]]
- آقای محمد صادق عظیمی در پایاننامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در اینباره گفته است:
- «علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر(ع)، علم غیب را از خود نفی میکند و میگوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموختهام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ﴾[۱۵۷] شمرده است، چنین میگوید: "بارها گفتهایم که آگاهی نداشتن ائمه(ع) از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق میگیرد، مسلماً انبیا و اولیا(ع) از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنانکه یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و رسول(ص) و ائمه(ع) میدانیم مانند قیامت و احوال آن، بهشت و جهنم، رجعت، قیام قائم آل محمد(ص)، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و ملائکه هستند".[۱۵۸]
- خواجه نصیر در کتب کلامی خویش بحث زیادی در این باره (علم غیب) ندارد، اما از جملهای که در کتاب تجرید ذیل برشمردن افضلیت امیرالمؤمنین(ع)، آورده است، میتوان استفاده کرد که ایشان فی الجمله علم غیب امام را پذیرفته است، چرا که وی یکی از شواهد و دلایل افضلیت امام علی(ع) را، اخبار غیبی آن حضرت دانسته است و فرموده است «ولاخباره بالغیب»؛ یکی از دلایل برتری امام علی(ع)، پیشگوییهای غیبی آن حضرت است. البته محقق طوسی به همین مقدار اکتفا کرده است و در مورد کمیت و گستره این علم سخنی نگفته است[۱۵۹]»[۱۶۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۶. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران «وبگاه پرسمان» وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها» در پاسخ به این پرسش آورده است:
- «بعد از پایان جنگ جمل، علی(ع) در بصره خطبهای خواند و در ضمن آن، از برخی حوادث آینده خبر داد یکی از یاران آن حضرت با تعجبی فراوان، به ایشان گفت: «لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ»[۱۶۱] و این جمله اشاره به این بود که علم غیب اختصاص به خدا دارد، زیرا خدا است که ذاتاً از همه چیز آگاه است. آن گرامی در پاسخ او خندید و گفت: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَ اِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم!…»اینکه من از حوادث آینده خبر میدهم علم غیب یعنی ذاتی و بدون تعلیم الهی نیست بلکه به وسیله پیامبر خدا(ص) به من تعلیم شده است…[۱۶۲]»[۱۶۳].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۷. پژوهشگران وبگاه پاسخگویان؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران «وبگاه پاسخگویان» در پاسخ به این پرسش آورده است:
- «انسان کامل، آیینه تمام نمای اوصاف خداوند و عصاره نظام آفرینش است. امیر المؤمنین علی (ع) از برجستهترین انسانهای کامل و نیز شخصیت ممتازی است که قبل از خلقت عالم وجود، نور او و نور [پیامبر خاتم|رسول الله]] (ص) به صورت یک مجموعه خلق شد؛ سپس این نور واحد، عوالمی را پشت سر گذاشت و به این نشأه از عالم وجود رسید تا این که در دنیا، یکی در لباس نبوت جلوه کند و دیگری در جبّه امامت. و انسان کامل، واسطه بین خدا و مخلوقاتش در این عالم مادی است. و هرکاری که انجام میدهد در طول اراده و قدرت الهی است.
- امام علی (ع) که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی است، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه که حقیقت امامت اوست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی است و چیزی از احاطه علمی آن حضرت مخفی نمیماند. به عبارت دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و ... در معرض دید اوست و چیزی به نام گذشته، حال و آینده، برای وی مطرح نیست. لکن وقتی آن حضرت به مرحله ماده و عالم طبیعت یعنی مرحله ناقص میرسد، مانند دیگران است؛ بدین معنا که شاید چیزی را نخواهد بداند و از سیطره علم کنونی او خارج باشد. البته فرق او با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بی پایان الهی راهی ندارند. لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند؛ ولی نتوانند؛ اما صاحب ولایت کلیه که کلیددار و خازن آن خزانه علم بی پایان است، هر چه را که بخواهد میتواند بداند. بدین ترتیب حضرت علی مظهر علم بی پایان الهی است اما باید توجه داشت که علم آن حضرت استقلالی نبوده، بلکه تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است. البته آنچه گفته شد فقط در مورد علم آن حضرت بود و در مورد قدرت الهی هم علی(ع) مظهر قدرت الهی است؛ قدرت الهی در آن حضرت ظهور پیدا کرد که توانست در خیبر را از جا درآورد؛ چنان چه آن حضرت در این باره فرمود: در خیبر را به قوت جسمانی از جا نکندم بلکه به قوت ربانی بود»[۱۶۴].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۸. پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران پایگاه تخصصی عاشورا در کتاب دانشنامه امام علی در پاسخ به این پرسش آورده است:
- «حضرت امیر(ع) فرمود:«لَقَدْ عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ كُلُّ بَابٍ يَفْتَحُ أَلْفَ بَاب»[۱۶۵] شیخ سلیمان بلخی در کتاب ینابیع المودة مینویسد که علی(ع) فرمود:« سلونی عن اسرار الغیوب فانی وارث علوم الانبیاء و المرسلین»[۱۶۶] و باز نوشتهاند که پیغمبر(ص) فرمود علم و حکمت بده جزء تقسیم شده نه جزء آن بعلی(ع) اعطاء گردیده و یک جزء به بقیه مردم و علی(ع) در آن یک جزء هم اعلم مردم است[۱۶۷] و از ابن عباس روایت شده است که پیغمبر(ص) فرمود:«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَعْلَمُ أُمَّتِي وَ أَقْضَاهُمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ بَعْدِي»[۱۶۸]. ابن ابی الحدید که از دانشمندان بزرگ اهل سنت بوده و نهج البلاغه را شرح کرده است گوید که کلیه علوم اسلامی از علی(ع) تراوش نموده است و آنحضرت معارف اسلام را در سخنرانیهای خود با بلیغترین وجهی ایراد نموده است. علی(ع) صریحا فرمود:« سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۱۶۹]. و از این جمله کوتاه میزان علم آنجناب روشن میشود زیرا موضوع علم را قید نکرده و دائره سؤالات را محدود ننموده است بلکه مردم را در سؤال از هر نوع مشکلات علمی آزاد گذشته است و این سخن دلیل احاطه آن حضرت برموز آفرینش و اسرار خلقت است و چنین ادعائی بغیر از وی از کسی دیده و شنیده نشده است چنانکه ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید همه مردم اجماع کردند بر اینکه احدی از صحابه و علماء نگفته « سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» مگر علی بن ابی طالب[۱۷۰]. علماء و مورخین از عامه و خاصه نوشتهاند که علی(ع) فرمود « سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[۱۷۱] بخدا سوگند اگر بر مسند فتوی بنشینم در میان اهل تورات باحکام تورات فتوی دهم در میان اهل انجیل بانجیل و در میان اهل زبور به زبور و در میان اهل قرآن بقرآن بطوری که اگر خداوند آن کتابها را بسخن در آورد گویند علی راست گفت و شما را بآنچه در ما نازل شده فتوی داد و باز فرمود بپرسید از من پیش از آنکه مرا نیابید سوگند بآنکه دانه را در زیر خاک بشکافت و انسان را آفرید اگر از یک یک آیههای قرآن از من بپرسید شما را از زمان نزول آن و همچنین در مورد شأن نزولش و از ناسخ و منسوخ و از خاص و عام و محکم و متشابهش و اینکه در مکه یا در مدینه نازل شده است خبر میدهم[۱۷۲]. علی(ع) همیشه آرزومند بود که صاحب کمالی پیدا کند تا از مشکلات علوم و اسرار آفرینش با او بازگو کند و اشاره بسینه خود کرده و میفرمود: «ان ههنا لعلما جما»[۱۷۳]. [۱۷۴]
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۲۹. پژوهشگران وبگاه ثقلین؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران «وبگاه ثقلین» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
- «علم غیب مخصوص خداوند سبحان و پیغمبران و ائمه اطهار(ع) میباشد؛ خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ﴾[۱۷۵] بنابراین رسول اکرم(ص) به اذن پروردگار و به وسیله وحی الهی از اسرار و اخبار پنهانی و آینده مطلع بودند. امیرمؤمنان علی(ع) که از همان کودکی پرورش یافته و تربیت شده رسول گرامی اسلام(ص) بودند، بسیاری از حقایق و اسرار غیبی را در گفتگوهای محرمانه و نجواهای اختصاصی، مستقیماً از پیامبر(ص) آموختند. چنان که در نهج البلاغه آمده که یکی از یاران امام علی(ع) پرسید: ای امیرمؤمنان علم غیب به شما دادهاند؟ امام(ع) پاسخ دادند:اینها که میگویم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که از یک صاحب دانش پیامبر(ص) آموختهام. سپس امام(ع) بر اساس آیه ۳۴ سوره لقمان مصادیق علم غیب را بیان میکنند؛ خداوند میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۱۷۶] امام(ع) پس از آن که مصادیق علم غیب را بر اساس آیه شریفه بیان کردند میفرمایند: این است آن علم غیبی که هیچ کس جز خدا آن را نمیداند و غیر آنها، علمی است که خداوند به پیامبرش تعلیم فرموده، و ایشان به من آموخته است و برای من دعا کرد سینهام آن را در خود جای دهد و جانم آن را احاطه کند. بنابراین علم غیب همان علم ذاتی است که مخصوص خداوند است ولی علم آموختنی و اکتسابی، علم غیب نامیده نمیشود بلکه آن چیزی است که خدا به پیامبرش یاد داده و پیامبر نیز آن را به شایستهترین یاران خود یعنی علی(ع) آموخته است.
- امام(ع) در این باره میفرمایند: هزار باب از علم به من آموخت که از هر باب آن هزار باب باز میشود.
- پیشگوییهای امام(ع) در نهج البلاغه:
- پیشگویی فتنه صاحب الزّنج: در خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه؛ این سخن را امام(ع) در سال ۳۶ هجری پس از جنگ جمل در شهر بصره ایراد فرمودند. امام(ع) احنف بن قیس را که از خردمندان بصره و از یاران پیامبر بود، نسبت به حادثه و فتنهای خونین با خبر ساختند که شارحان نهج البلاغه با توجه به ویژگیهای مذکور در خطبه، آن را بر فتنه صاحب زنج تطبیق دادند. امام(ع) در آغاز خطبه میفرمایند: ای أحنف، گویا او را میبینم که با ارتشی بدون غبار و هیاهو و بی آن که صدای لجام و شیهه اسبانشان شنیده شود به راه افتادهاند، و با پاهای خود که همچون پای شتر مرغ است زمین را شیار میکنند. در سال ۲۵۵ هجری در عهد حاکمیت خلیفه عباسی مردی در بصره ظهور کرد که خود را علی بن محمد از نسل زینالعابدین و زید بن علی مینامید. وی بردگان را به مخالفت با مالکان خود فراخواند و از آنجا که بردگان در سختترین شرایط زندگی میکردند گروهی در مزارع و باغها و گروهی در خانهها به خدمتهای طاقت فرسا با کمترین بهرهمندی از زندگی مشغول بودند، دعوت او را به سرعت پذیرفتند و در گروههای صد نفری و هزار نفری به او پیوستند او به آنها وعده داد که نه تنها شما را از بندگی آزاد میکنم، بلکه مالکان شما را به همراه اموال و مزارعشان به شما واگذار میکنم.
- مسعودی در مروج الذهب مینویسد که شورش صاحب زنج پانصد هزار نفر از زن و مرد و کودک را به خاک و خون کشید و مسجد جامع بصره و خانههای زیادی را آتش زد و در کوچههای بصره جوی خون جاری شد. صاحب زنج سرانجام حکومتی تشکیل داد که بر بخش عظیمی از عراق و ایران سلطه داشت و ۱۴ سال به طول انجامید. لشکر صاحب الزّنج لشکر پیادهای بودند؛ چرا که بردگان اسب و مرکبی نداشتند که بر آن سوار شوند، گروهی پابرهنه و جان بر لب رسیده بر ضدّ اربابان خود قیام کردند. ازاین رو جمله «لا یکون له غبار» در خطبه نیز معنی پیدا می کند. همچنین به خاطر آن که بردگان یک عمر پای برهنه راه رفته بودند، پایشان همچون پای شترمرغ پهن شده بود.
- پیشگویی حمله مغول: امیرمؤمنان علی(ع) در همین خطبه ۱۲۸ فتنه وحشیانه مغول و تاتار را توصیف میکنند. مرحوم سیدرضی و تقریباً همه شارحان نهج البلاغه، این سخن امام(ع) را بر قوم مغول تطبیق دادهاند. امام(ع) در این پیشگویی میفرمایند: گویا قومی را میبینم که چهرههایشان همچون سپرهای چکّش خورده، سخت و خشن است، جامههایی از ابریشم و دیبا بر تن میکنند و اسبهای اصیل را یدک میکشند. در آن زمان چنان کشتاری به راه میاندازند که زخمیها از روی پیکر کشتهها عبور میکنند، تعداد فراریان از اسیر شدگان کمتر میباشد. تشبیه صورتهای مغولها به سپرها، به خاطر آن است که این قوم دارای صورتهای پهن و بزرگ هستند، و توصیف به چکّش خورده ممکن است اشاره به این باشد که بسیاری از آنها صورتی آبله گون داشتند که دقیقاً شبیه جای چکش بر صفحه سپر است. معتزلی شارح نهج البلاغه که خود در زمان حمله مغول میزیسته و به گفته خودش بخشی از حوادث مربوط به حمله مغول را با چشم دیده و بخشهای دیگر را شنیده، شرح مفصلی درباره حمله مغول به کشورهای اسلامی بیان میکند و تصریح مینماید که پیشگویی علی(ع) که در بالا ذکر شده، در زمان ما واقع شد و ما با چشم خود آن را دیدیم.
- پیشگویی از خوارج: در سال ۳۸ هجری هنگامی که شرارتها و جنایتهای خوارج رو به فزونی نهاد، امام علی(ع) تصمیم گرفت چشم فتنه را بر کند و کار آنها را یکسره نماید. مرکز خوارج در نهروان، نزدیکی کوفه بود و حضرت به آن سو حرکت کردند. هنگامی که به نزدیکی نهروان رسیدند مردی به خدمت امام(ع) آمد و عرض کرد: بشارت ای امیرمؤمنان خوارج هنگامی که خبر ورود شما را به منطقه شنیدند از نهر عبور کردند و عقب نشینی نمودند امام(ع) فرمودند: با چشم خودت دیدی که از نهر عبور کردند؟ گفت: آری. امام(ع) فرمودند: به خدا عبور نکردند و عبور نخواهند کرد و قتلگاه آنها این طرف نهر است. سپس فرمودند: به خدا سوگند از آنان ده تن جان به در نبرند و از شما ده تن کشته نشود. این پیشگویی با این صراحت و قاطعیت و آمیخته با سوگند نشانگر ارتباط امام(ع) با عالم غیب است. مورخان نوشتهاند هنگامی که خوارج کشته شدند مسلّم شد که نه نفر از آنها از مرگ نجات یافته و فرار کردهاند و از سپاه امام(ع) کمتر از ده نفر به شهادت رسیدند.
- ابن ابیالحدید معتزلی در شرح این خطبه میگوید: این خبر از اخبار متواتر است؛ زیرا خبری مشهور است و همگی آن را نقل کردهاند و این خطبه از معجزات امام علی(ع) است که به تفصیل از غیب خبر داده است. اخبار غیبی و پیشگوییها دو دسته است؛ برخی به صورت مبهم و کلّی و سربسته است مثل اینکه فرماندهای به یاران خود میگوید شما در این جنگ پیروز میشوید؛ که یک پیش بینی کلّی و مبهم است که می شود آن را توجیه کرد. اما گاهی پیشگویی در بردارنده خصوصیات و جزئیات و تعداد خاص با همه تفاصیل است؛ همانند همین خطبه امام علی(ع) که بدون کم و کاست محقق شد؛ اینگونه خبرهای غیبی امری الهی است که به پیامبرش آموخته و پیامبر آن را در اختیار امام(ع) قرار داده است.
- پیشگویی درباره معاویه: امیرمؤمنان علی(ع) در سال ۴۰ هجری. در اواخر عمر شریفشان در هشدار و نکوهش کوفیان فرمودند: پس از من مردی بر شما مسلّط میگردد گشاده گلو و شکم برآمده، آنچه بیابد ببلعد، و آنچه نیابد طلب میکند. او را بکشید، ولی هرگز نخواهیدش کشت. معتزلی در شرح این خطبه میگوید: بسیاری از مردم برآنند که مقصود امام علی(ع) در این گفتار "زیاد" است؛ برخی می گویند منظور امام(ع) "حجّاج" و یا "مغیره بن شعبه" است. ولی به نظر من منظور از این سخن "معاویه بن ابیسفیان" است؛ زیرا معاویه حریص در خوردن و پُرخور بود. معاویه بسیار غذا میخورد و صدا میزد سفره غذا را از مقابل من بردارید، به خدا سوگند سیر نشدم ولی خسته شدم. روایات فراوانی داریم که رسول خدا کسی را در پی معاویه فرستاد تا او را احضار کند، دید مشغول خوردن غذا است؛ دو مرتبه به دنبال او فرستاد، دید مشغول خوردن است؛ سپس رسول خدا او را نفرین کردند و فرمودند: خدایا شکم او را سیر نکن. امام(ع) در این خطبه ۵۷، پیشگویی میکنند که مردم موفق به کشتن معاویه نخواهند شد. همچنین امام(ع) در ادامه خطبه پرده از حوادث آینده بر میدارند و میفرمایند: آگاه باشید او به زودی به شما فرمان میدهد که مرا دشنام و ناسزا گویید و از من بیزاری جویید، اما ناسزا و بدگویی به هنگام اجبار دشمن را به شما اجازه میدهم؛ زیرا موجب پاکی من و سبب نجات شما خواهد شد. ولی از من بیزاری نجویید، چون من بر فطرت الهی متولد شدم، و در ایمان و هجرت از همه پیش قدم بودهام.
- پیشگوییهای کلّی: در برخی از سخنان گهربار امیرمؤمنان علی(ع) پارهای از ویژگیهای آینده و اوصاف آخرالزمان به روشنی ترسیم شده است که قابل تطبیق بر زمانه و روزگار ما نیز هست؛ در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:
- در آن زمانی که در پیش است آخرالزمان، نجات پیدا نمیکند از فتنه و فساد مگر مؤمن گمنام و بی نام و نشان که اگر در میان مردم باشد شناخته نمیشود، و اگر در میان جمع نباشد به جستجویش برنخیزند. آنان چراغهای هدایتند و نشانههای روشناند برای کسانیکه در تاریکی ره میسپارند. اینان سخن چینی نمیکنند، و عیوب نهان دیگران را فاش نمیسازند و سخن بیهوده بر زبان جاری نمیسازند.
- ای مردم! به زودی زمانی بر شما خواهد آمد که اسلام در آن همچون ظرفی واژگون، سرازیر شود از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ایمان جز رسم باقی نماند.
- پس از من بر شما روزگاری خواهد آمد که در آن چیزی پوشیدهتر از حق، و آشکارتر از باطل، و رایجتر از دروغ بر خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن نیست اگر به درستی تلاوت شود، و کالایی رایجتر از آن نیست اگر آن را واژگونه معنا کنند، چیزی در شهرها ناشناختهتر و بدتر از معروف، و شناخته شدهتر و بهتر از منکر نباشد. آن مردم بر پراکندگی اتفاق کرده، از وحدت روی گردانند. گویا آنان پیشوای قرآنند نه قرآن پیشوای آنان.
- روزگاری مردم را فرا رسد که جز سخن چین ارجمند نگردد، جز بدکار را هنرمند نخوانند و جز منصف را ناتوان ندانند و تضعیف نکنند، کمک به نیازمندان را زیان شمارند، و رسیدگی به خویشاوندان را منّت گذارند، و عبادت خداوند را وسیله برتری خود بر مردم قرار دهند در این هنگام امور حکومت با مشورت زنان و فرمانروایی کودکان و تدبیر خواجگان انجام پذیرد.
- مردم را زمانی فرا رسد که از قرآن در میان آنها جز خطوطش و از اسلام جز نامش بر جای نماند. در آن روز مسجدهایشان از جهت ساختمان (و زینت و زیبایی) آباد است و از جهت هدایت و رستگاری ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمیناند، که از آنها فتنه برخیزد و در آنها گناه و خطا لانه گیرد»[۱۷۷].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۳۰. پژوهشگران ماهنامه موعود؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران «ماهنامه موعود» در مقاله «علم کتاب تماماً نزد امیرالمؤمنین است» در اینباره گفتهاند:
- «توجّه دارید که قرآن مجید دارنده این قدرت را به عنوان کسی که اندکی از علم کتاب را دارد، یاد میکند و از این نکته معلوم میشود که دانش این کتاب باید بسیار گسترده باشد که اندکی از آن، این گونه انسان را قدرتمند میکند و بنابراین در احادیث متعدّد از اهل البیت(ع) ذکر شده است که فرمودند: دانش آنکه بخشی از علم الکتاب را داشت، در مقابل دانش کسی که تمامی علم کتاب را دارد، همانند تری بال مگسی است از آب دریا.
- آری و با تکیه بر همین علم و منبع بود که عدّهای از اصحاب امام صادق (ع) مثل عبدالأعلی و عبید بن عبدالله بن بشیر، همگی از امام صادق (ع) شنیدند که میفرمود: من میدانم آنچه در زمینها و آنچه در بهشت و آنچه در جهنّم و آنچه بوده و آنچه خواهد بود. آنگاه حضرت اندکی درنگ نمود و چون دید که این سخن بر شنوندگان سنگین آمد، فرمود: من اینها را از کتاب خدا میدانم، خداوند میفرماید: در قرآن است بیان همه چیز. روایات اهل بیت قاطعانه اعلام میدارد که صاحب این علم، امیرالمؤمنین(ع) و پس از او ائمه اطهار(ع)، از اولاد معصومان او میباشند. پیامبر اکرم(ص) به ابوسعید خدری که از آن آیه مبارک پرسیده بود، فرمود: او برادرم علی بن ابیطالب است. و امام صادق (ع) در حدیث صحیح فرمود: «الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)»[۱۷۸] و سپس حضرت برای اینکه عظمت این دانش، معلوم گردد به آیه دیگر استناد جسته، فرمود: خداوند عزوجل فرموده است: ﴿وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ﴾[۱۷۹]. آنگاه حضرت صادق(ع) فرمود: علم این کتاب با این عظمت نزد علی(ع) است»[۱۸۰].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۳۱. پژوهشگران وبگاه تبیان؛ | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|100px|right|بندانگشتی|]]
- پژوهشگران «وبگاه تبیان» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
- «گزیدهای از خبرهای غیبی نهج البلاغه:
- سقوط شهر بصره؛ وقتی جنگ جمل به پایان رسید و بصره فتح شد. حضرت علی(ع) در بصره خطبهای ایراد کرد که بخشی از آن از خبرهای غیبی آن حضرت محسوب میشود: « وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى جَامِعِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَة»[۱۸۱].
- حکومت کوتاه مروان بن حکم: "مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست دست او دست یهودی است اگر با دست خود بیعت کند، در نهان بیعت را میشکند« أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِهِ مَوْتاً أَحْمَر»[۱۸۲].
- خبر از سلطه ستمگری بیباک: "آگاه باشید! پس از من مردی با گلوی گشاده و شکمی بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد میخورد و تلاش میکند آنچه ندارد به دست آورد، او را بکشید! ولی هرگز نمیتوانید او را بکشید.« إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِسْلَامِ وَ الْهِجْرَة»[۱۸۳].
- خبر از قتلگاه خوارج: به هنگام حرکت برای جنگ با خوارج، شخصی گفت خوارج از پل نهروان عبور کردند امام(ع) فرمود: "قتلگاه خوارج این سوی نهر است، به خدا سوگند از آنها جز ده نفر باقی نمیماند و از شما نیز ده نفر کشته میشود[۱۸۴] شیخ طبرسی نوشته: به عقیده شیعه کسی را میتوان عالم به غیب توصیف کرد که همه غیبها را بداند و علم او ذاتی باشد. و هیچ کس جز خدا این چنین نیست. اما خبرهای فراوانی که دانشمندان شیعه و سنی از حضرت علی(ع) و سایر امامان نقل کردهاند همه از رسول خدا(ص) به آنان رسیده و رسول اکرم(ص) از خداوند آموخته است
- خبر از خونریزی حجاج: "آگاه باشید! به خدا سوگند پسرکی از طایفه ثقیف "حجاج بن یوسف" بر شما مسلط میشود که هوسباز و گردنکش و ستمگر است سبزهزارهای شما را میچرد و چربی شما را آب میکند"[۱۸۵]
- خبر از ظهور حکومت حضرت مهدی(ع): حضرت مهدی(ع) خواستهها را تابع هدایت وحی میکند، هنگامی که مردم هدایت را تابع هوسهای خویش قرار میدهند، در حالی که به نام تفسیر نظریههای گوناگون خود را بر قرآن تحمیل میکنند، او نظریهها و اندیشهها را تابع قرآن میسازد[۱۸۶].
- خبر از آینده شوم خوارج: آگاه باشید! بهزودی پس از من به خواری و ذلت گرفتار می شوید و شمشیر برنده بر شما مسلط میگردد و به استبدادی دچار خواهد شد که برای دیگر ستمگران راه و رسم حکومت قرار خواهد گرفت[۱۸۷].
- خبر از آینده بنی امیه: تا آنکه برخی از شما گمان میبرند که دنیا به کام بنیامیه شد. و همه خوبیها را افزون به آنها سپرده و آنها را از سر چشمه خود سیراب کرده و تازیانه و شمشیرشان از سر این امت کنار نخواهد رفت. کسانی که چنین میاندیشند در اشتباهاند زیرا سهم بنیامیه تنها جرعهای از زندگی لذتبخش است که مدتی آن را می مکند سپس همه آنچه را که نوشیدند بیرون میریزند[۱۸۸].
- خبر از آینده کوفه: ای کوفه تو را مینگرم گویا چنان چرمهای بازار عکاظ کشیده میشوی، زیر پای حوادث لگدکوب میگردی و حوادث فراوان تو را دربر میگیرد. من به خوبی میدانم. ستمگری نسبت به تو قصد بد نمیکند مگر آنکه خداوند او را به بلایی گرفتار سازد یا قاتلی بر او مسلط گرداند[۱۸۹].
- خبر از فتنههای آینده: این حوادث هنگامی رخ نشان میدهد که جنگ در میان شما طولانی و دنیا چون بر شما تنگ شود که ایام بلا را طولانی پندارید تا روزی که خداوند پرچم فتح و پیروزی را برای باقیمانده نیکان شما به اهتراز درآورد[۱۹۰]»[۱۹۱].
|}
{{پاسخ پرسش | عنوان پاسخدهنده = ۳۲. پژوهشگران وبگاه اسلام کوئست. | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|تپس|بندانگشتی|right|100px|]] پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در اینباره گفتهاند:
- «علی(ع) که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی است، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیه که حقیقت امامت اوست، به عنایت الهی مسلط بر همه عوالم هستی است و چیزی از احاطه علمی آن حضرت مخفی نمیماند. به عبارت دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و ... در معرض دید اوست و چیزی به نام گذشته، حال و آینده، برای وی مطرح نیست. لکن وقتی آن حضرت به مرحله ماده و عالم طبیعت یعنی مرحله ناقص میرسد، مانند دیگران است؛[۱۹۲] بدین معنا که شاید چیزی را نخواهد بداند و از سیطره علم کنونی او خارج باشد. البته فرق او با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان الهی راهی ندارند. لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند؛ ولی نتوانند؛ اما صاحب ولایت کلیه که کلیددار و خازن آن خزانه علم بیپایان است، هر چه را که بخواهد میتواند بداند.[۱۹۳] بدین ترتیب حضرت علی(ع) مظهر علم بیپایان الهی است اما باید توجه داشت که علم آن حضرت استقلالی نبوده، بلکه تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم الهی مرتبط است
- به اتفاق اکثر علمای شیعه، امامان معصوم(ع) در مواردی که لازم باشد، از غیب آگاه میشوند و آنچه را که بخواهند از غیب نسبت به آن آگاهی یابند، علم پیدا میکنند. از آن جایی که انسان کامل مظهر و جلوه اسما و صفات الهی است، تمام کارها، فیوضات، رحمت، و نعمات الهی که مقدر شده از طرف خدای متعال در این جهان مادی انجام گیرد، به واسطه این انسان انجام میگیرد، حضرت علی(ع) و امامان(ع) دیگر واسطه بین خدا و مخلوقات در گرفتن فیوضات الهی از مبدأ فیض بوده و تمام آفرینش جهان به وسیله انان به صورت طولی و تبعی و عرضی واقع میشود»[۱۹۴].
|}
پرسشهای مصداقی
- آیا امام حسن علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام حسین علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام سجاد علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام باقر علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام صادق علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام کاظم علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام رضا علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام جواد علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام هادی علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام عسکری علم غیب دارد؟ (پرسش)
- آیا امام مهدی علم غیب دارد؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
- آیا در میان مخلوقات فقط انسان عالم به غیب میشود؟ (پرسش)
- آیا انسان آگاه از غیب باید عصمت داشته باشد؟ (پرسش)
- چه کسی غیر از خدا عالم به غیب است؟ (پرسش)
- آیا همه پیامبران علم غیب داشتهاند؟ (پرسش)
- آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشتهاند؟ (پرسش)
- آیا امام معصوم عالم به غیب است؟ (پرسش)
- آیا غیر از پیامبران و امامان انسانی عالم به غیب میشود؟ (پرسش)
- آیا غیر از پیامبران و امامان انسانی توان پیشگویی را دارد؟ (پرسش)
- تفاوت علم غیب خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)
- آیا از راه غیر مشروع میتوان به علم غیب دست یافت؟ (پرسش)
- با توجه به عقیده بداء آیا بهرهمندی انسان از علم غیب به معنای برتری مخلوق بر خالق نیست؟ (پرسش)
- آیا شیطان و فرشتگان میتوانند به افکار ما آگاهی داشته باشند؟ (پرسش)
- آیا اطلاع از سرنوشت به نفع انسان ها است یا به ضرر آنها؟ (پرسش)
منبعشناسی جامع علم غیب معصوم
پانویس
- ↑ علم بلایا و منایا و فصل الخطاب و علم انساب نزد ماست؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۶ (باب نهم از ابواب علومهم(ع) از کتاب الإمامه)
- ↑ نُه چیز به من بخشیده شده که پیش از من به هیچ کس داده نشده مگر به پیغمبر اکرم(ص) همانا به تحقیق راهها برای من باز شده یعنی راههای آسمان و زمین و مرگها و بلایا و نَسَبها و فصل الخطاب را میدانم. نیز، به اذن پروردگار به ملکوت آسمان نظر کردم؛ آن چه پیش از من بوده و آن چه بعد از من خواهد آمد، از من پنهان نشد همه را دیدم؛ بحارالأنوار، ج۲۶، ص۱۴۱، ح۱۴
- ↑ علم غیب، ص۱۱۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ (او) دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمیکند مگر پیامبری را که (برای این امر) بپسندد. (جن، ۲۶ و ۲۷).
- ↑ آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
- ↑ پاسداران وحی، ص ۱۹۳.
- ↑ از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، پس قسم به آن کسی که جانم در دست اوست از مسألهای در زمان خود تا روز قیامت مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت. هم چنین پرسشی در خصوص گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه سازند، نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به دعوت کننده آن، و رئیس آن و رهبر آن و وضعیت تسلط یافتن آنها و چگونگی پایان یافتن حرکت آنها، و اینکه چه کسی از آنها کشته میشود و چه کسی از آنها به مرگ طبیعی میمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.
- ↑ معارف دین، ج۱، ص۹۴..
- ↑ «انه سیأمرکم بسبی والبرائه منی»، نهج البلاغه، خطبه ۹۳.
- ↑ "أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلًّا شَامِلًا وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ أَثَرَةً قَبِيحَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ عَلَيْكُمْ سُنَّةً "؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۳.
- ↑ علم موروثی، علم لدنی، پیشگوییهای امام علی (ع)
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۸۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۲۹۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۵، ص ۳.
- ↑ نهج البلاغه، ص۵۵، خ ۱۳.
- ↑ بررسی مسائل کلی امامت، ص ۲۷۹ - ۲۸۶.
- ↑ یادنامه کنگره هزاره نهج البلاغه، مقاله هفتم، ص۱۶۳.
- ↑ به نقل از اصبغ بن نباته: بر امیر المؤمنین(ع)، وارد شدم. او را دیدم که در فکر فرو رفته و آرام بر زمین میکوبد. گفتم: ای امیر المؤمنان! چرا شما را اندیشناک میبینم و بر زمین میکوبی؟ آیا علاقهای به آن داری؟ فرمود: نه، به خدا سوگند، تاکنون یک روز هم به زمین و دنیا رغبتی نورزیدهام؛ اما در اندیشه مولودی از نسل خودم هستم که یازدهمین فرزند من است. او همان مهدی است که زمین را از عدالت پر میکند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است. او حیرت و غیبتی دارد که گروههایی در آن، گمراه و گروههایی دیگر، رهنمون میشوند. گفتم: ای امیر المؤمنان، آیا این میشود؟. فرمود: آری، همان گونه که به دنیا میآید، و تو کجا و آگاهی از این امر کجا، ای اصبغ بن نباته! آنان برگزیدگان این امت به همراه نیکان این عترتاند؛ کمال الدین: ص ۲۸۸، ح ۱، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۷۱ ح ۱۸.
- ↑ به نقل از اصبغ بن نباته: امیرمؤمنان(ع) قائم(ع) را یاد کرد و فرمود: هان، چنان غیبتی میکند که نادان میگوید: خدا را با خاندان؛ کمال الدین: ص ۳۰۲، ح ۹، اعلام الوری: ج ۲ ص ۲۲۸، بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۱۱۹ ح ۱۹.
- ↑ دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص۱۰۳ - ۱۰۵.
- ↑ دانشنامه امیرالمؤمنین(ع)، ج ۱۱، ص۱۳۳ - ۱۹۴.
- ↑ به خدا سوگند، از شما، بیش از ده تن، کشته نمیشوند و از آنها، بیش از ده تن، زنده نمیمانند!؛ الکامل فی التاریخ؛ ج۲، ص ۴۰۵.
- ↑ شرح زیارت جامعه کبیره
- ↑ وبگاه تبیان
- ↑ «و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ «عفریتی از میان جنها به سلیمان پاسخ داد قبل از این که از جایت برخیزی تخت را حاضر میکنم». (نمل۳۹).
- ↑ «کسی که در نزد او علمی از کتاب بود نه همه علم الکتاب از اسم اعظمی که در نزدش بود استفاده کرد و در یک چشم به هم زدن فاصله بین یمن تا شام را جمع کرد و تخت را آورد و بعد زمین را دوباره پهن کرد». (نمل۴۰).
- ↑ فرهنگستان علوم اسلامی قم
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۷۲، نهج البلاغه خطبههای ۱۳؛ ۱۵؛ ۵۷؛ ۵۸؛ ۸۹؛ ۱۳۸؛ ۱۷۶. همچنین ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص ۳۱۵-۳۳۲.
- ↑ ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۴۶-۱۴۸.
- ↑ کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۸۱.
- ↑ بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
- ↑ شهود یکی از روشهای علمآموزی ائمه، دوفصلنامه معرفت کلامی، شماره ۲، تابستان ۱۳۸۹، ص۱۴۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ابی جعفر محمد بن جریر طبری، ج۴، ص۵۰۰.
- ↑ کشتنگاه آنان این سوی نطفه (نهر) است. به خدا، که ده کس از آنان نرهد و از شما ده تن هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹، ص ۴۸.
- ↑ کنزالعمال، ج۱۱، ص۴۳۵. تاریخ بغدادی، احمد خطیب بغدادی، ج۱۴، ص۳۶۴.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ج۵، ص۴.
- ↑ هرگز به خدا که نطفه-هایند در پشتهای مردان و زهدانهای مادران. هرگاه مهمتری از آنان سر برآورد، از پایش در اندازند، چندان که آخرِ کار مالِ مردم ربایند و دست به دزدی یازند.
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج۵، ص۷۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۳، ص ۲۴.
- ↑ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۲۰۶ - ۲۱۰.
- ↑ «از من بپرسید قبل از اینکه مرا نیابید»
- ↑ پیشگوییهای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب
- ↑ «همانا ما خاندانی هستیم که علم خداوند متعال علم ما میباشد و به حکم خداوند متعال حکم میکنیم و از راستگویی سخن شنیدهایم».شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ «خداوند متعال دانش آنچه در آن است را به من الهام فرمود»بحار الأنوار، ج ۲۶، ص۴.
- ↑ «اگر نسبت به آنچه میدانم و از شما پوشیده مانده آگاهی بیابید»نهج البلاغه خطبه ۱۱۵.
- ↑ «پس از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند به آنکه جانم در دست اوست، از هر چیزی که نزد شما تا روز قیامت وجود دارد، و نیز از گروهی که صد نفری را هدایت کنند و صد نفری را گمراه کنند نپرسید مگر آنکه شما را نسبت به آن آگاه سازم...»نهج البلاغه، خطبه ۹۲.
- ↑ پاسخ به شبهات کلامی: امامت، ص ۲۰۵.
- ↑ الغدیر ج ۵، ص ۵۲ - ۵۹.
- ↑ همان کسانی که غیب را باور میدارند؛ سوره بقره، آیه: ۳.
- ↑ بهشتهایی جاودان که (خداوند) بخشنده به بندگانش در (جهان) نهان وعده کرده است؛ بیگمان وعده او شدنی است؛ سوره مریم، آیه: ۶۱.
- ↑ و همه آنچه را که از اخبار پیامبران برای تو حکایت میکنیم، چیزی است که با آن دلت را استوار میداریم در حالی که در این سوره برای تو حقیقت و برای مؤمنان اندرز و یادکردی آمده است؛ سوره هود، آیه: ۱۲۰.
- ↑ این از خبرهای نهانی است که به تو وحی میکنیم و تو هنگامی که آنان تیرچههای قرعه خود را در آب میافکندند تا بدانند کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم در این کار ستیزه میورزیدند نزد آنان نبودی؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۴.
- ↑ این از خبرهای نهانی است که به تو وحی؛ سوره یوسف، آیه: ۱۰۲.
- ↑ این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ سوره هود، آیه: ۴۹.
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۵.
- ↑ و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
- ↑ « جز فرستادهای را که بپسندد». سوره جن، ۲۷.
- ↑ «احنف بن قیس یکی از یاران رسول خدا(ص) است که پیامبر در حق او دعا کرده، مردی باهوش و عاقل بود، در هنگامه جنگ جمل به امیرالمؤمنین(ع) گفت: دوست داری با ۲۰۰ سوار برای یاری شما به لشکریانت ملحق گردم یا با جمعیت «بنی سعید» از جنگ کنارهگیری کنم؟ که آنگاه شمشیر را از تو باز میدارم، امام(ع) فرمود: از جنگ کناره بگیر، احنف پس از جنگ و فتح بصره خود را به امام(ع) رساند و به یاران آن حضرت ملحق شد»؛ اسد الغابة، ابن اثیر ج۱، ص ۵۵.
- ↑ « بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۲۱۸.
- ↑ آشنایی با نهجالبلاغه امام علی، ص۶۰-۶۲
- ↑ گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید، قسم به خداوندی که جانم در دست اوست از من درباره مسأله ای در میان شما تا روز قیامت نخواهید پرسید مگر اینکه شما را نسبت به آن آگاه خواهم ساخت، و همچنین از گروهی که صد نفر را هدایت نمایند و صد نفر را گمراه سازند نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و فرمانده آنها و هدایتکننده آنها، و خوابگاه شتران آنها، و محل فرود آمدن ایشان، و هر آنکه از آنان کشته شود، و هر کس که از ایشان به مرگ طبیعی بمیرد؛ آگاه خواهم ساخت.» متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳، ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.
- ↑ "ای مردم از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، سوگند که من نسبت به راههای آسمان از راههای زمین آشناتر هستم"
- ↑ متن خطبه ۹۲ فيض الاسلام ص ۲۷۳،ابن ابى الحديد ج ۷ ص ۴۴.
- ↑ ای مردم! بپرسید از من، پیش از آن که من از میان شما بروم، سوگند به خدا که من به راههای آسمانها از زمین آشناترم!! ای مردم!پیش از آن که من از میان شما بروم هر چه میخواهید از من بپرسید، زیرا علوم اولین و آخرین در نزد من است، به خدا قسم اگر من در مسند داوری بنشینم، میان اهل تورات از کتاب خودشان داوری میکنم،و به اهل انجیل از کتاب آنان، و به اهل زبور از زبور، قضاوت نموده، و به مردم مسلمان نیز از قرآن مجید بیان میکنم؛ بحار الانوار ج ۴۰ ص ۱۴۴ ح ۵۱،و ص ۱۳۰ ح ۶ با مطالب ديگر در اين زمينه .
- ↑ ما علی(ع) را در مورد پیشگوییهایش امتحان نمودیم، هر چه گفته و خبر داده بود، درست از آب در آمد، و لذا نتیجه گرفتیم که او هر چه میگوید راست میگوید؛ ابن ابى الحديد؛ ج ۷ ص ۴۸.
- ↑ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۵، ص ۳.
- ↑ قدرت و قوت بشری کوچکتر از این است که این همه پیشگویی و غیب گویی نماید، برای آن حضرت در این مورد تواناییها و کراماتی بود که به دیگران مقدور نیست،و به همین جهت است که گروهی از مردم در وی عجائبی را دیدند که از بشر ساخته نیست،و لذا گرفتار "غلو" گردیده و گفتند: خدا در وجود علی(ع) حلول کرده، و در او تجسم نموده است!!؛ شرح ابن ابى الحديد ج ۵ ص ۴.
- ↑ آفتاب ولایت؛ ص:۱۰۹.
- ↑ من شهر علم هستم و علی(ع) دروازه این شهر است.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»
- ↑ چون شب معراج به مقام قرب الهی رسیدم، پروردگارم با من سخن گفت و نجوا کرد؛ پس هیچ چیزی به من آموخته نشد جز این که آن را به علی(ع) آموختم.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که مرا از دست بدهید»
- ↑ علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص۷۸ و ۷۹.
- ↑ فرآیند آگاهی شیعیان از علم غیب امامان؛ فصلنامه امامتپژوهی؛ شماره ۲، ص۷۲-۷۴.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بیگمان خداوند دانایی آگاه است».
- ↑ نقد کتاب عصای موسی در مسأله نفی آگاهی ائمه از جزئیات وفات خود، فصلنامه پژوهش دینی (شماره ۲۰، بهار و تابستان ۱۳۸۹)
- ↑ حلی، باب حادی عشر، ص ۱۰۷.
- ↑ نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت، دوفصلنامه پژوهشنامه مذاهب اسلامی، شماره ۵ ص ۷۰.
- ↑ « و کسی که دانش کتاب نزد اوست»؛ سوره رعد، آیه ۴۳.
- ↑ شواهد التتریل: ج ۱، ص ۳۰۷؛ حاکم حسکانى: توضیح الدلائل، ص ۱۶۳، علامه شهابالدین شیرازی؛ النور المشتعل: ص ۱۲۵، حافظ ابى نعیم احمد بن عبدالله شافعی؛ تتریل الایات: ص ۱۵، حافظ حسین حبرى، نسخه خطی؛ ینابیع المودة: ص ۱۰۳، علامه قندوزى حنفى، چاپ استانبول؛ ارجح المطالب: ص ۸۶ و ۱۱۱، چاپ لاهور، علامه شیخ عبیدالله حنفی؛ الجامع لاحکام القرآن: ج ۹، ص ۳۳۶، علامه ابىعبدالله محمد بن احمد انصاری؛ الاتقان: ج ۱، ص ۱۳، سیوطى.
- ↑ «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیدهایم به میراث دادیم»؛ سوره فاطر، آیه ۳۲.
- ↑ مراجعه شود به شواهد التتریل؛ ج ۱، ص ۱۰۳. و ینابیع المودة؛ ص ۱۰۳، چاپ استانبول.
- ↑ « و گوشهای شنونده آن را به گوش گیرند»؛ سوره حاقه، آیه ۱۲.
- ↑ التفسیر الکبیر: ج ۳۰، ص ۱۰۷؛ تفسیر طبرى: ج ۲۹، ص ۳۱؛ اسباب الترول: ص ۲۴۹؛ تفسیر ابن کثیر: ج ۴، ص ۴۱۳؛ الدر المنثور: ج ۶، ص ۲۶۰؛ روح المعانى: ج ۲۹، ص ۴۳؛ ینابیع المودة: ص ۱۲۰؛ نور الابصار: ص ۱۰۵؛ کنزالعمال: ج ۶، ص ۴۰۸.
- ↑ مجمع البیان: طبرسى، ج ۱۰، ص ۳۴۵، که آن را از شیعه و سنى نقل کرده است.
- ↑ نهج البلاغه: خطبه ۱۷۵
- ↑ فرقهاى از شیعیان تندرو (غلاة)
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۱۰، ص ۱۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۲، ص ۴۴۸، و ج ۱، ص ۲۰۸، که این روایت را از کتاب «الغارات» از ابن هلال ثقفى روایت کرده است. و سنان بن انس نخعى (که همان کودک مذکور در روایت است) از کسانى بود که در قتل امام حسین(ع) شرکت کرد. مراجعه شود به تهذیب التهذیب: ج ۷، ص ۳۳۷؛ کنزالعمال: ج ۱، ص ۲۲۸؛ ینابیع الموده: ص ۷۳.
- ↑ کنزالعمال: ج ۳، ص ۱۷۹.
- ↑ ذخائر العقبى: ص ۸۴؛ الصواعق المحرقة: ص ۷۷.
- ↑ نور الابصار: ص ۷۱؛ مناقب احمد الخوارزمى: ص ۶۰؛ مطالب السؤول: ص ۱۳.
- ↑ کتاب الام: ج ۴، ص ۲۳۳، فى باب الخلاف، فى قتال اهل البغى.
- ↑ مراجعه شود به اسد الغابه: ج ۴، ص ۱۶۹.
- ↑ مروج الذهب: ج ۲، ص ۴۰۵؛ الکامل لابن الاثیر: ج ۳،ص ۱۷۴ و ۱۷۵.
- ↑ لسان المیزان: ج ۳، ص ۴۳۹؛ اسد الغابه: ج ۴، ص ۳۵؛ منتخب کنز العمال: ج ۵، ص ۵۹؛ مسند احمد: ج ۱، ص ۱۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۲، ص ۱۲۵ و ۲۴۱؛ تهذیب التهذیب: ج ۷، ص ۳۵۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه: ج ۱، ص ۲۱۰؛ مناقب المرتضوى: ص ۲۷۸.
- ↑ آگاهی امامان از غیب، ص ۶۷-۷۳.
- ↑ غلوپژوهی
- ↑ گویی مسجد شما را میبینم که چون سینه کشتی است و خداوند از بالا و پایین آن عذاب فرستاده است و تمام کسانی که در آنند غرق در آب خواهند شد؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج۱، ص ۲۵۱
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ بیروت رحلی، ج ۱، ص ۸۴.
- ↑ ای احنف گویی من او رئیس زنگیان را میبینم با لشکری در حال حرکت است که نه گرد و غباری دارد و نه بانگ و فریادی، نه صدای لجامها و نه شیهه اسبها بلند است به گامهای خود زمین را همانند گام شتر مرغان درمینوردند و زیر و رو میکنند؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۸، ص ۱۲۵.
- ↑ رک: شرح ابن ابیالحدید، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۳۱۱ و شرح فیضالاسلام، ص ۳۹۶.
- ↑ گویی آنها را میبینیم گروهی هستند که چهرهشان مانند سپر چکش خورده است، ولباسهای حریر و دیبا میپوشند، اسبهای برگزیده و نیکو نگاه میدارند، آنجا چنان کشتار سخت شود که زخم خورده از روی کشته راه رود و گریخته از چنگال آنها کمتر از گرفتار در دست آنهاست؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۲۸.
- ↑ هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
- ↑ بلادی است که با روس در برابر حمله تاتار متحد شدند؛ر.ک: شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.
- ↑ شرح ابنابیالحدید، ج۸، ص ۲۳۳.
- ↑ ای کوفه گویا تو را میبینم که چون چرم عکاظی گسترده شوی و درهای سختی به رویت باز شود و بار سنگین بلا بر تو فرود آید و میدانم که هیچ ستمکاری بر تو اراده جور و ستم نکند جز اینکه خداوند او را به بلایی گرفتار نماید یا کشندهای را بر او چیره سازد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۴۷.
- ↑ شرحابن ابیالحدید، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۸۶ شرح خطبه۴۷.
- ↑ آگاه باشید که به زودی پس از من مردی گشاده گلو و شکم برآمده بر شما غالب میشود. هر چه بیابد میخورد و هرچه نیابد میطلبد. در صورت توانایی او را بکشید و او را هرگز نتوانید کشت. و بدانید که او شما را به ناسزا گفتن من و بیزاری جستن از من فرمان خواهد داد. اگر برای دشنام دادن من مجبور واقع شدید، پس مرا دشنام دهید که آن برای من زکات و برای شما راه نجات است. امّا اگر به بیزاری جستن از من وادار شدید، از من بیزاری مجویید در باطن دوستدار من باشید، زیرا من بر فطرت اسلام زادهام و در ایمان و هجرت پیشی جستهام؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه،چاپ رحلی، ج ۱، ص ۳۵۵، شرح خطبه ۵۶.
- ↑ قتلگاه آنان این سوی آب نهروان است، به خدا سوگند ده نفر از آنان رها نگردد و ده تن از شما هلاک نشود؛ نهجالبلاغه، خطبه ۵۹.
- ↑ حکمی نیست مگر از جانب خدا.
- ↑ ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، شرح خطبه ۵۸، ص ۱۴۹.
- ↑ مگر پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ من به بیعت او نیازی ندارم زیرا او بیعتشکن است. دستش در بیعت دادن چون دست یهود است. اگر آشکارا با دست خود بیعت کند در نهان پیمانشکنی کند. او در آینده بر مردم حکومت خواهد کرد امّا مدت این حکومت کوتاه است. چنانکه سگ بینی خود را میلیسد. او پدر چهار رئیس و فرمانروا خواهد بود و مردم از دست او و فرزندانش روز سرخ و خونینی را خواهند دید؛ نهجالبلاغه، خطبه ۷۳.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، رحلی، خطبه ۷۲، ص ۵۴.
- ↑ رک: ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه ۷۲، ص ۱۷۱.
- ↑ تسلّط و چیرگی بنیامیه بر مردم آن چنان فراگیر است تا اینکه گمان کننده دنیاپرست و ظاهربین گمان میکند که دنیا همانند شتر زانو بسته در اختیار بنیامیّه است که شیرش را به وفور تقدیم آنها مینماید و بر چشمهای با آب صاف و زلال فرودشان میآورد و تازیانه و شمشیرش از این امّت برداشته نمیشود و آنکه چنین گمان میبرد، دروغ پنداشته است، بلکه دولت بنیامیه و بهره آنان از این دنیا در کوتاهی مدت و زود سپری شدن مانند آبی است در دهان که اندکی میچشند و هنوز نیاشامیدهاند تمام آن را بیرون میاندازند؛ نهجالبلاغه، خطبه ۸۷.
- ↑ همانا ترسناکترین فتنهها از نظر من، فتنه بنیامیه است که فتنهای کور و تاریک است. قلمرو حکومتش همه جا را فراگیرد و آزار و گرفتاریش اختصاص به پرهیزگاران و شیعیان دارد. هرکس در این فتنه بینا باشد، آزار و سختی به او رو آورد و آنکه اهل بصیرت نباشد از آزار برهد و در آسایش بسر برد. سوگند به خدا بنیامیه پس از من، برای شما زمامداران بدی خواهند بود که همانند شتر پیر و بد خوی که به دست بر زمین کوبد و به پا لگد اندازد و به دهان گاز بگیرد و از دوشیدن شیرش منع کند ما خاندان پیامبر(ص) از آن فتنه بدوریم و مردم را بدان فرا نمیخوانیم کسی را نمیتوانیم آشکارا به دین دعوت کنیم. سپس خداوند آن فتنهها را از شما براندازد چنانکه پوست را از تن گوسفند جدا میسازد، بهدست کسی که آنان را خوار و ذلیل گرداند و به راهی که نمیخواهند براند و جام لبالب بلا را به آنها بخوراند، عطایی جز شمشیر به آنان نبخشد و خلعتی جز خوف و ترس بر تن آنها نپوشاند. در آن هنگام است که قریش آرزو دارند دنیا را به آنچه که در آن است بدهند تا برای یک زمان کوتاه، هر چند به قدر کشتن شتری باشد، مرا ببینند، تا امروز برخی از آنچه را که از آنها میخواهم و به من نمیدهند، در آن روز همه را بپذیرم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۹۳.
- ↑ ر.ک: ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۶.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ رحلی، ج ۲، ص ۱۷۸، شرح خطبه ۹۲.
- ↑ ترجمه و شرح فیضالاسلام، ص ۲۷۸.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»
- ↑ «از من بپرسید»
- ↑ عدهای عبداللَّه بن سبا را شخصیت دروغی میدانند؛ علاّمه عسکری، محمد جواد مغنیه و ....
- ↑ رک: شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ به بعد، شرح خطبه ۵۸ و چاپ وزیری، ج۵، ص ۵ و ج ۸، ص ۱۱۹ به بعد. و در منابعی آمده است که امام(ع) دستور داد، گودالهایی حفر کردند که با سوراخ به هم وصل میشدند، غلات را در گودالی قرار دادند و در گودالهای دیگر، آتش برافروختند، که در اثر دود غلیظ، مُردند. نک: شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۲۵
- ↑ آیا پندارید که من بر رسول خدا(ص) که درود و سلام خدا بر او باد! دروغ میبندم؟! به خدا سوگند من نخستین کسی بودم که پیامبری او را پذیرفتم و نخستین کسی نخواهم بود که بر او دروغ ببندم؛ نهجالبلاغه، خطبه ۳۷.
- ↑ اسکافی، المعیار و الموازنة، ص ۳۲، به جای غال وقال، مفرط، آمده است؛ مزّی، تهذیب الکمال، ج ۲۰ ص ۴۸۵؛ علّامه حلّی، العدد القویة، ص ۲۴۹، به جای مبغض قال، کذّاب مفترٍ، آمده است؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۵، ص ۴.
- ↑ قسم به آنکه جانم در دست اوست اگر بیم آن را نداشتم که گروهی از امّتم در مورد تو چیزی بگویند که مسیحیان در مورد فرزند مریم گفته بودند، هر آینه امروز درباره تو سخنانی میگفتم که از کنار هیچ گروهی از مردم عبور نمیکردی جز اینکه خاک زیر پایت را به تبرّک برمیگرفتند؛ سلیم بن قیس، ص ۴۱۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج ۱، ص ۲۲۷ و ج ۲، ص ۱۶۷؛ شرح نهجالبلاغهابن ابی الحدید، چاپ رحلی، ج ۱، ص ۴۲۵ و چاپ وزیری، ج ۵، ص ۴.
- ↑ از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. قسم به آن کسی که جانم به دست اوست نمیپرسید از چیزی که میان شما تا روز قیامت است و نه از گروهی که صد تن را به راه راست میخواند و صد تن را به ضلالت و گمراهی میکشاند، جز آنکه شما را آگاه میکنم از آن کسی که مردم را بدان فرا میخواند و آن کسی که آنها را رهبری میکند و آن کسی که آنها را میراند و آنجا را که فرود آیند و آنجا را که بارگشایند و آن که از آنان کشته شود و آن که از ایشان بمیرد؛به نقل از ترجمه شهیدی، ص ۴۷۳.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید»
- ↑ "کسی از صحابه رسول الله(ص) جز علی بن ابی طالب(ع) عبارت "سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي" (از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید) را نگفت. «شیخ ما جناب ابو جعفر اسکافی در کتاب نقض العثمانیه از علی بن الجعد از ابن شبرمه نقل میکند که گفت»: هیچ کسی از مردم جز علی بن ابی طالب(ع) نمیتواند بر روی منبر بگوید "سلونی" (از من بپرسید)."ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.
- ↑ ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ و چاپ وزیری، ج ۷، ص ۴۶ و ج ۱۲ ص ۱۰۶.
- ↑ «از من بپرسید قبل از آنی که دیگر مرا نیابید، به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد نفر را گمراه سازد و هدایت نماید نمیپرسید مگر اینکه شما را نسبت به دعوت کننده آنها، و هدایتکننده آنها آگاه خواهم ساخت.»
- ↑ ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ بیروت، رحلی، ج ۱، ص ۲۰۸؛ و در چاپ وزیری، ج ۲، ص ۲۸۶ و ج ۷، ص ۴۴، شرح خطبه ۳۷، بسیاری از خبرهای غیبی امام(ع) آمده است
- ↑ ای مردم از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین میدانم، پیش از آنکه فتنهای پدید شود که همچون شتری بیصاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و مردمان را بکوبد و بیازارد، و عقل صاحب خردان را ببَرد و در حیرتشان گذارد؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۸۹ و شرح ابن ابی الحدید، خطبه ۲۳۵، ج ۳، ص ۲۱۵.
- ↑ سوگند به آنکه دانه را بشکافت و انسان را آفرید. هر آنچه را به شما خبر میدهم از رسول امیّ(ص) است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده است. گویی مردی را میبینم که سخت گمراه است که از شام بانگ برآورد و بیرقهای خود را در اطراف کوفه برپا سازد. و چون دهان گشاید و سرکشی کند و به فرمان نیاید و جور و ستم از حدّ درگذرد، فتنه دندانش را در مردان زمان فرود بَرَد و موج جنگ از هرسو پدیدار گردد و… و در آن هنگام، چه توفان سخت و در هم کوبندهای که کوفه را درنَوَردد، و چه تند بادها که برآن بگذرد و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند و با هم به ستیز برخیزند، آنچه برپاست درو شود و آنچه درو شده خورد گردد؛ نهجالبلاغه، خصبه ۱۰۱.
- ↑ گروهی گویند منظور امام، معاویه و حوادث زمان او و فتنههای پس از او است، امّا قول اوّلی ارجح است.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه،رحلی، ج ۲، ص ۱۹۴ و چاپ وزیری، ج ۷، ص۹۸ و ۹۹، شرح خطبه ۱۰۰.
- ↑ به خدا سوگند به دولتی که خواهان آنید برسید و تا مدتی معین در آن بمانید… پس زمین برای شما خالی است و دستهایتان در آن گشاده است و دست زمامداران حقیقی از شما باز داشته است، و شمشیرهای شما بر آنها مسلّط و شمشیرهای آنان از شما بازداشته است. آگاه باشید هر خونی را خونخواهی است و هر حقی را خواهانی. همانا خونخواه خونهای ما همانند حاکمی است که درباره خودش حکم کند و او خدایی است که هرکس را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هرکس بگریزد از چنگ او بیرون نرود. به خدا سوگند یاد میکنم که ای فرزندان امیّه پس از گذشت اندک زمانی، خواهید دانست که دولت دنیا در دست غیر شما خواهد بود و به سرای دشمنانتان انتقال خواهد یافت!؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.
- ↑ منطقهای بین موصل و اربیل است.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۲۰۱ و ۲۰۲ و چاپ وزیری، ج ۷، صص ۱۱۷ - ۱۲۳، شرح خطبه ۱۰۴.
- ↑ امام علی در نهج البلاغه.
- ↑ «بیگمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو میفرستد و از آنچه در زهدانهاست آگاه است و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۶، ص۱۰۳.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۸۲؛ کشف المراد، ص۲۵۵.
- ↑ محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۲۳-۱۳۰.
- ↑ «آیا به شما علم غیب داده شده؟»
- ↑ نهج البلاغه خطبه صد و بیست و چهار، شرح نهج البلاغه ابن میثم:۱/۸۳-۸۵ و ج ۳/۱۳۸-۱۴۱.
- ↑ وبگاه پرسمان.
- ↑ وبگاه پاسخگویان.
- ↑ رسول خدا(ص) مرا هزار باب از علم یاد داد که هر بابی هزار باب دیگر باز میکند؛ خصال صدوق ج۲ ص ۱۷۶.
- ↑ درباره اسرار غیبها از من بپرسید که من وارث علوم انبیاء و مرسلین هستم؛ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۶۹.
- ↑ ینابیع المودة باب ۱۴ ص ۷۰ و کشف الغمه ص ۳۳.
- ↑ علی بن ابی طالب دانشمندترین امت من است و در مورد آنچه پس از من اختلاف کنند داناترین آنها در داوری کردن است؛ ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۱.
- ↑ بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.
- ↑ کفایة الخصام ص ۶۷۳، شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۷۷.
- ↑ بپرسید از من پیش از آنکه از میان شما بروم!.
- ↑ ینابیع المودة ص ۷۴، ارشاد مفید ج ۱ باب ۲ فصل ۱ حدیث ۴، امالی صدوق مجلس ۵۵ حدیث ۱.
- ↑ در سینه من دریای خروشان علم در تموج است ولی افسوس که کسی استعداد فهم آن را ندارد.
- ↑ دانشنامه امام علی، ج۱، ص۱۲۵۳
- ↑ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
- ↑ در حقیقت، خداست که علم به قیامت نزد اوست، و باران را فرو میفرستد، و آنچه را که در رحمهاست میداند و کسی نمیداند فردا چه به دست میآورد، و کسی نمیداند در کدامین سرزمین میمیرد، به درستی خداست که دانا و آگاه است.
- ↑ وبگاه ثقلین.
- ↑ آنکه در نزد او دانش کتاب است، همان امیرالمؤمنین(ع) است.
- ↑ «و هیچ تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است»؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
- ↑ وبگاه ماهنامه موعود.
- ↑ سوگند به خدا، سرزمین شما را آب غرق می کند، گویا مسجد شما را می نگرم که چون سینه کشتی یا چونان شترمرغی که بر سینه خوابیده باشد بر روی آب مانده باشد؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۳، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ آگاه باشید او حکومت کوتاه مدتی خواهد داشت مانند فرصت کوتاه سگی که با زبان بینی خود را پاک میکند. او پدر چهار فرمانرواست. و امت اسلام از دست او و پسرانش روز خونینی خواهند داشت؛ نهج البلاغه، ۷۳، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ آگاه باشید! بهزودی معاویه شما را به بیزاری و بدگویی من وادار میکند. بدگویی را به هنگام اجبار دشمن اجازه میدهم که مایه بلندی درجات من و نجات شماست. اما هرگز در دل از من بیزاری نجویید که من بر فطرت توحید تولد یافتهام و در ایمان و هجرت پیشقدم همه بودهام؛ نهج البلاغه، ۵۷، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۵۹، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۱۱۶، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۱۳۸، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۵۸، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۸۷، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۴۷، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ نهج البلاغه، ۹۳، ترجمه محمد دشتی.
- ↑ وبگاه تبیان.
- ↑ ر.ک: قیصری، داود، شرح فصوص الحکم، تحقیق: علامه حسنزاده آملی، ج۱، ص ۲۴۷-۲۵۱
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی (کتاب)|کافی]]، ج۱، ص۲۵۸: حضرت امام صادق(ع) فرمودند:« إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِم»
- ↑ وبگاه اسلام کوئست