نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۴۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۴۵ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
اهداف حکومت و نظام سیاسی اسلام چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
«جریان حرکت هر مجموعه، در جهت وصول به هدف اصلی و واحد آن، سامان و وحدت مییابد؛ اما رسیدن به آن، با تحقق اهداف جزئی ممکن میگردد؛ بنابراین پس از بیان هدف اصلی نظام سیاسی اسلام که مقصود و منظور نهایی حرکت را بیان میکند، میتوان به طرح اهداف فرعی پرداخت که زمینهساز تحقق هدف اصلی هستند
هدف اصلی نظام سیاسی اسلام: هدف اصلی در نظام سیاسی اسلام، توسعه بستر تقرب الهی است که تنها انسان به عنوان جزئی از نظام هستی و اشرف مخلوقات، مسیر از او ﴿إِنَّا لِلَّهِ﴾[۱] و به سوی او ﴿إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۲] را طی میکند و منزلگاه نهاییاش، بار یافتن در جوار قرب الهی خواهد بود. “قرآن کریم، در بیان این حقیقت میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[۳]. کمال این منزلت و موقعیت، مرتبهای است که انسان، محبوبخدا قرار گرفته و عمل او، خدائی میشود. خدای متعال در حدیث قدسی، خطاب به رسول گرامی اسلام میفرماید: «مَا تَقَرَّبَ إِلَيَ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا»[۴]؛ هیچ بندهای به چیزی محبوبتر از فرائض، به من نزدیکی پیدا نمیکند و با عمل کردن به مستحبات (نوافل) تا آنجا به من نزدیک میشود که محبوب من قرار میگیرد؛ چون محبوب من شد، من گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او میشوم که با آن میبیند و زبان او میشوم که با آن سخن میگوید و دست او میشوم که با آن اِعمال قدرت مینماید.
البته تحقق این مهم به این معنا نیست که اختیار و آزادیانسانها سلب میشود و جبر و زورحکومتی، همگان را به سمت و سوئی معین میکشاند که اساساً در این صورت؛ قربی حاصل نمیشود؛ زیرا تقرب در انسان و پذیرش اختیاری قرب، بیش از آنکه جسمی و فکری باشد، روحی است. نزدیکی با دوستی حاصل میشود و این، رفتاریقلبی و پیرو اراده و اختیار انسان است؛ بنابراین حکومت دینی با گسترش ساز و کارها و شرایط انتخاب مطلوب و تضییق و محدودسازی زمینههای آلودهساز، بستر اراده خیر و انتخاب شایسته را که منجر به تقرب به خداوند میشود، توسعه میبخشد.
اما چگونه این هدف مهم، واقع میشود؟ پاسخ را باید با گذر از مسیر تحقق اهداف فرعی ذیل، جستجو کرد.
اهداف فرعی که در واقع ابزار رسیدن به هدف اصلی هستند، به نوبه خود، هدف دستهای از عملکردهای نظام سیاسی قرار میگیرند. این اهداف عبارتند از:
اقامه قسط و عدل: یکی از هدفهای والای پیامبران الهی در زمینهسازی محیط برای اصلاح؛ رشد، قسط و عدل است. “قرآن کریم میفرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[۵]امام در تبیین این معنا میفرماید: “تا... عدالتاجماعی در بین مردم باشد، ظلمها از بین رود و به ضعفا رسیدگی شود”[۶]. عدالت، نه تنها امر نیکو و پسندیدهای است که دین آن را محترم و ارزشمند دانسته و هدف ارسال رسل، تحقق عدالت و قسط معرفی میشود؛ بلکه اسلام، آن را، مقیاس و ملاک ارزشمندی مطرح میکند.
شهید مطهری مینویسد: “اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق میشود. عدالت در سلسلهعلل احکام است، نه در سلسله معلولات، نه این است که آن چه دین گفت، عدل است؛ بلکه آنچه عدل است، دین میگوید. این معنا مقیاس بودن عدالت است برای دین...” [۷]. یکی از شاخصهای عمده حکومت اسلامی نیز برقراری عدالت در سطح جامعه، در مقیاسهای کلان و در ابعاد مختلف است؛ از جمله: ارتباط بین انسانها باهم، انسان و جامعه، انسان و محیط طبیعی، انسان و خدا و... است.
اجرای قسط و عدل در مقیاس وسیع اجتماعی، جز به وسیله حکومت امکانپذیر نیست؛ چون لازمه تحقق عدالت، وجود قدرت و توانایی مافوق ارادههای فردی و گروهی است که متجاوز را به جای خود مینشاند و حقوق ستمدیده را به وی باز میگرداند. در سایه عدالت است که حق در جایگاه شایسته خود قرار میگیرد و چهره باطل آشکار شده از صفحه جامعه رخت بر میبندد؛ بنابراین امیرالمؤمنین علی(ع) شاخص و وسیله ارزیابی سیاست را عدالت دانسته و در “غررالحکم” میفرماید: «مِلَاكُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ». و همچنین کلام بلند پیشوای عدالت پیشگانعلی(ع)، که فرمودند: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». نشان از عظمت و جایگاه رفیع اجرای عدالت در جامعه دارد؛ زیرا پایههای حکومت بر پذیرش روحی و احساسمقبولیت عمومیاستوار شده و امنیت عمومی و آرامش اجتماعی به امنیت روانی متکی است. امنیت روانی نیز به احساس وجود عدالت در جامعه باز میگردد. با تضعیف شاخص استقرار عدالت، امنیت مخدوش و استمرار و تداوم حکومت به خطر میافتد.
برقراری نظم و امنیت: نظم و امنیت اجتماعی هرچند دو مقوله مجزا از یکدیگرند؛ ولی در سنخیت به هم نزدیکند و از وسیلههای ضروری آرامش و هنجار یک جامعه محسوب میشوند. عنصر نظم، جامعه را به صورت یک سیستم، با اجزای به هم مرتبط، سامان میدهد و حیطه وظایف هر عضو را معین مینماید. امنیت، جلوی اخلال در نظم و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی را سد میکند و کارکرد حکومت، بیشتر به ایجاد فضای امن و مطمئن متمرکز است تا برقراری نظم؛ زیرا مجری قانونمندیها و هنجارها، مردم و جامعه هستند و حکومت نقش حراست از نظلم مورد قبول را بر عهده دارد.
“در فرهنگقرآنی امنیت یک مفهوم وسیع، متوازن و عمیق دارد و شامل تمامی ابعاد زندگی و حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و امنیتی داخلی و خارجی میشود و بر الگویی از امنیت تأکید میشود که با اقتدار و انسجام و وحدت و ارتباطجامعه اسلامی و استحکام درونی جامعه پیوند دارد”[۹]. امنیت به عنوان هدفنظام سیاسی از اهمیتی برخوردار است که “پس از عصر نوزائی، فلاسفهسیاست، مهمترین کار ویژه حکومت را، ایجاد امنیت و جلوگیری از هرج و مرج دانستهاند، کسانی چون هابز بر این باورند که هدف و وظیفه حکومت تنها برقراری نظم و امنیت در جامعه است، به عقیده وی انسانها گرگ همدیگرند و ضرورت وجود دستگاهی که انسانها را مهار و در جامعه امنیت برقرار کند امری الزامی است؛ یعنی وظیفه اصلی حکومت این است که مقررات و قوانین را به اجرا گذارد و مانع ایجاد هرج و مرج و ناامنی در جامعه شود و در برابر عوامل تهدید کننده خارجی قومی دفاعی داشته باشد تا بتواند از موجودیت و کیان کشور حراست کند. جان لاک نیز که از پایهگزاران اندیشهامپریالیسم به شمار میرفت، هدف حکومت را امنیت معرفی میکرد”[۱۰].
در اسلام نیز امنیت و آرامش اجتماعی، بدون توجه به نوع نظام سیاسی و اقسام آن، مورد توجه و احترام است و اخلال در نظم اجتماعی و امنیت جامعه از محرماتمورد اتفاقفقها میباشد. از سوی دیگر، حفظ امنیت در چارچوبه نظام سیاسی و برخورد با فتنهگریها و اقداماتی که آرامش روانی جامعه را به هم میزند و امنیت سیاسی، اجتماعی را سلب مینماید، مورد توجه فراوانی قرار گرفته است. قرآن در سوره مائده با لحن شدیدی کیفرمحارب و مفسد فی الارض را که به تجاوز، شرارت و جنایتاقدام نموده و امنیت جامعه را به خطر میاندازد، اینگونه بیان داشته است: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ...﴾[۱۱].
ارتقای فرهنگی: هدف دیگری که حکومت اسلامی تعقیب میکند، رشد و تعالی فرهنگی فرد و جامعه است. مقوله فرهنگ، ادراکات، تمایلات، علم و اخلاق را شامل میشود. آیات متعددی از قرآن، رساندن پیام الهی و آیات او را به گوشمردمان، آموزش کتاب، حکمت و تزکیه نفوس را از مهمترین رسالتهای پیامبران میداند؛ چنانچه در سوره جمعه آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱۳][۱۴]. آیه ذکر شده، در برگیرنده کارکردهای مورد انتظاری است که مجموعاً رشد فرهنگی را نتیجه میدهد؛ این کارها عبارتند از: تزکیه، رساندن آیات الهی به مردم، تعلیم کتاب و تعلیم حکمت.
جنبه دیگر رسالت اسلام و نظام سیاسی آن، نقش تعلیمی آن است که متناسب با سطح نیازهای بشر و آموزههای دینی، دو مقوله عمده را شامل میشود: الف. آن دسته از مقررات و احکامزندگی بشر که از ناحیه خداوند آمده و مصون از هرگونه نقص و انحراف است. ب. در بخشهایی که میدان حضور فعال عقل است، حکمتآموزی پیامبر به بشر، او را به گام برداشتن در میدانهایی که تلاش عقلانی را طلب میکند، یاری میرساند.
تأمین رفاه عمومی: تلاش برای تأمین رفاه عمومی و پاسخگویی به نیازهای مادی که زمینهساز ارضای سایر نیازهای اجتماعی هستند، جهت دستیابی به سعادت و آرامشواقعی، به صورت هدفی مهم، پیوسته مورد عنایت اسلام و نظامدینی بوده است. توجه به این مطلب را میتوان از خلال احکام اقتصادی اسلام و تمهیداتی که برای توزیع عادلانه ثروت و امکانات بین همگان و رفع گرفتاریها و رنجهای مردم، پیشبینی شده است، مشاهده کرد؛ همچنانکه سیره پیشوایان معصوم(ع) و اهتمام آنان به امور مردم، حتی غیر مسلمانان، تأیید کننده این موضوع است. برای نشان دادن توجه اسلام و پیشوایان گرامی آن، به رفاه و آسایش عمومی، شواهد و نمونههای فراوانی میتوان ارائه نمود که تفصیل آن، بررسی جداگانهای را طلب میکند. در این جا تنها به چند نمونه از آن شواهد میتوان اشاره نمود.
«تشکیل حکومت در منطقاسلام، موضوعیت نداشته بلکه در سایه اهدافی خاص، ضرورت یافته و به خاطر تأمین غایاتی معین، تحقق مییابد. بر این اساس، حاکمیت بر مسلمانان، شأن و مقام، محسوب نشده و مطلوبیت آن در گرو تلاش در ایجاد اهدافی است که در روایات اسلامی مورد توصیه قرار گرفته است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه، ضمن این که حکومت را، نه غایتی مطلوب، بلکه وسیلهای به جهت تحقق هدفهای عالی دانسته، فصلی مجزا را به اهداف و غایات حکومت اسلامی اختصاص داده و در آن، به سیره ثابته اولیای الهی و به طور خاص، به عبارات امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه اشاره نموده است. بر اساس دیدگاه امام خمینی، در حالی که حکومتهای کفر از حاکمیت، نفود سیاسی و جعل قوانین خاص، به جهت کامروایی خود سوء استفاده میکردند، هدف از حکومت اسلامی در لسان امیرالمؤمنین(ع) و احقاق حق، از بین بردن باطل برشمرده شده و بر این اساس، ائمه اطهار(ع) و فقیهان را در راستای برقراری احکام الهی، برقراری نظام عادلانه و خدمت به مردم، به تشکیل دولت موظف دانسته است. بلکه موضوع ولایت فقیه، مأموریت و انجام این وظایف است:
حکومت وسیلهای جهت تحقق اهداف عالیحضرتامام در این رابطه میفرمایند: عهدهدار شدن حکومت فی حد ذاته، شأن و مقامی نیست؛ بلکه وسیله انجام وظیفه، اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین(ع) درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابنعباس فرمود: این کفش چقدر میارزد؟ گفت: هیچ. فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزشتر است؛ مگر این که به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم؛ و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم[۲۲]. پس، نفس حاکم شدنْ و فرمانروایی وسیلهای بیش نیست. و برای مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبهنهج البلاغه میفرماید: “اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را (یعنی فرماندهی و حکومت را) رها میکردم”. بدیهی است تصدی حکومت به دست آوردن یک وسیله است؛ نه این که یک مقام معنوی باشد؛ زیرا اگر مقام معنوی بود؛ کسی نمیتوانست آن را غصب کند یا رها سازد. هر گاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پیدا میکند؛ و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر میشود... حال آنکه نخستوزیر شوروی یا انگلیس و رئیسجمهورآمریکا حکومت دارند، منتها کافرند. کافرند، اما حکومت و نفوذسیاسی دارند؛ و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسی را وسیله کامروایی خود از طریق اجرای قوانین و سیاستهای ضد انسانی میکنند. ائمه و فقهای عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند[۲۳].
هدفهای عالی حکومت: حضرتامام درباره این که چرا حاکم و فرمانده و عهدهدار کار حکومت شده، تصریح میکند که برای هدفهای عالی برای این که حق را برقرار کند و باطل را از میان ببرد این منصب را قبول کرده است. فرمایش امام این است: خدایا تو میدانی ما برای به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکردهایم؛ بلکه مقصود ما نجاتمظلومین از دست ستمکاران است. آنچه مرا وادار کرد که فرماندهی و حکومت بر مردم را قبول کنم، این بود که “خدای تبارک و تعالی از علماتعهد گرفته و آنان را موظف کرده که بر پرخوری و بهرهمندی ظالمانه ستمگران و گرسنگی جانکاه ستمدیدگان سکوت ننمایند”[۲۴]. یا میفرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ»؛ خدایا، تو خوب میدانی که آنچه از ما سر زده و انجام شده، رقابت برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، یا جستجوی چیزی از اموال ناچیز دنیا نبوده است.
و بلافاصله در باره این که پس او و یارانش به چه منظور کوشش و تلاش میکردهاند میفرماید: «وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»؛ بلکه برای این بود که اصول روشن دینت را باز گردانیم و به تحقق رسانیم؛ و اصلاح را در کشورت پدید آوریم؛ تا در نتیجه آن بندگان ستمدیدهات ایمنی یابند؛ و قوانین (یا قانون جزای) تعطیل شده و بیاجرا ماندهات به اجرا درآید و بر قرار گردد[۲۵].
تأمین عدالت در تمامی ارکان جامعه و تأسیس نظامی مبتنی بر عدالت را در حقیقت میبایست از مهمترین وظایفپیامبران و فرستادگان الهی دانست. تأمین نظم و نظام امورات اجتماعی در قالب عدالت اجتماعی، امری است که تنها بهواسطه انجام کامل قوانین اسلام و از طریق اجرای آن محقق خواهد شد. آنچه در این میان از اهمیت مضاعف بر خوردار است این است که این غایت، جز در سایه تشکیل حکومت حاصل نشده و حکومت میبایست از باب مقدمه تأمین این هدف تشکیل شود: در حقیقت، مهمترین وظیفه انبیا(ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است... هدف بعثتها، به طور کلی، این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند. و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکانپذیر است[۲۸].
تأمین عدالت اجتماعی به عنوان غایت حکومت اسلامی، نه فقط برای مسلمانان، بلکه همه ساکنان کشور اسلامی را شامل شده و همه افرادی که تحت حکومت اسلامی زندگی میکنند، میبایست مشمول این قضیه بوده و از فواید آن بهرهمند باشند. بالاترین جلوه عدالت اجتماعی در حکومت حضرت علی(ع) جلوهگر شده و نمونهای از آن، در قالب حمایت از اقلیتکافراهل ذمه، رفع ظلم از همه، تساوی همه افراد (اعم از فرد اول حکومت و افراد عادی) در مقابل قانون رخ نموده است. امام خمینی در توصیف این بخش از حکومت عادلانهعلوی این گونه اظهار داشته است: ما عدالتاسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمیشود حتی به یک زنیهودی که در پناهاسلام است تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر(ع) میفرماید برای ما چنانچه بمیریم ملامتی نیست، که لشکرمخالف آمده است و فلان زن یهودیهای که معاهد بوده است خلخال را از پایش در آورده است[۲۹]. ما یک همچو اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که آن شخص اولش با آن فرد آخر همه در سواء در مقابل قانون باشند[۳۰].
توسعه معنویات: با توجه به این که اسلام به هدف تأمین سعادتانسانها به بشر عرضه شده و عمدهترین سعادت انسانها در گرو عمل به معنویات و گرایش به مسائل الهی است، لذا حکومت اسلامی نیز از اساس به غایت تأمین سعادت انسانها در بعد مادی و معنوی تشکیل شده و غایت بعثت پیامبران و رسولان الهی به عنوان اساسیترین هدف حکومت ارزیابی شده و سایر هدفها در رتبه بعد و به خاطر تأمین این سعادت، مورد تأکید و اهتمام واقع میشوند: تمام چیزهایی که انبیا از صدر خلقت تا حالا داشتند و اولیای اسلام تا آخر دارند، معنویات اسلام است، عرفان اسلام است، معرفت اسلام است. در رأس همه امور این معنویات واقع است. تشکیل حکومت برای همین است، البته اقامه عدل است، لکن غایت نهایی معرفی خداست و عرفان اسلام[۳۱].
اجرای احکام شریعت: در حکومت اسلامی که تفاوت و تمایز آن، در عمل به آموزههای وحیانی و تعالیم اسلامی است، غرض از حکومت، عمل به این آموزهها، بلکه تحقق آن در عرصه اجتماع و جامعه کلان بوده است. از این روی باید تحقق آموزههای اسلامی و شریعت را از محوریترین اهداف حکومت دانسته و طبیعتاً مبارزه با حاکمانطاغوت نیز میبایست از باب مقدمهای جهت نیل به تشکیل حکومت اسلامی مورد عنایت قرار بگیرد: ملت ایران و ما مقصدمان این نیست و نبود که فقط محمدرضا برود؛ رژیم سلطنتی از بین برود. دست اجانب کوتاه بشود؛ اینها همه مقدمه بود؛ مقصد اسلام است. ما میخواهیم که اسلام حکومت کند در این مملکت؛ احکام اسلام در این مملکت جریان پیدا بکند[۳۳]. تحقق اسلام و آموزههای آن در کشور اسلامی نیز در این میان میباید هدفی میان مدت ارزیابی شده، و به عنوان هدف نهایی میبایست عرضه دین حق به همه جهانیان و انتشار توحید در همه اقصا نقاط عالم باشد. و این امر روی تحقق به خود نخواهد گرفت، جز به این که حکومتی مبتنی بر اسلام و آموزههای قرآنی بر امور زندگیمردم حکمفرما بوده باشد: مع ذلک این نهضت چون یک نهضت الهی بود... مسأله اساسی ما این نبود که رژیم سلطنتی برود... مقصد اصلی این بود که توحید را در عالم منتشر کنند؛ دین حق را در عالم منتشر کنند... مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند؛ و حکومت، حکومت قرآن باشد؛ حکومت اسلام باشد[۳۴].
علاوه بر موارد فوق الذکر، اهداف دیگری نیز برای حکومت اسلامی وجود دارد که یا به همین امور برگشته و یا از اهداف نزدیک و نه اهداف غایی محسوب میشود. که از آن جمله میتوان به دفاع در مقابل تجاوز به نوامیس مسلمانان و کشور اسلامی و رفع اختلافات اشاره کرد، که در منطقامام خمینی هم به عنوان یکی از اهداف نزدیک تشکیل حکومت و نهادهای اجرایی برشمرده شده است: عقل هم به ما حکم میکند که تشکیلات لازم است، تا اگر به ما هجوم آوردند بتوانیم جلوگیری کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند، دفاع کنیم. شرعمقدس هم دستور داده که باید همیشه در برابر اشخاصی که میخواهند به شما تجاوز کنند برای دفاع آماده باشید. برای جلوگیری از تعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است[۳۵]»[۳۶]]]]]
↑«کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمیخیزند و در زمین به تبهکاری میکوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند» سوره مائده، آیه ۳۳.
↑«و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمیشناسید (اما) خداوند آنان را میشناسد» سوره انفال، آیه ۶۰.
↑«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
↑همچنین نگاه کنید به: بقره، آیات ۱۲۹ و ۱۵۱ و ۱۷۴ و آل عمران، آیات ۷۷ و ۱۲۴.