سیره سیاسی حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حضرت فاطمه زهرا است. "سیره سیاسی حضرت فاطمه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

سیره حضرت فاطمه(س) در زندگی سیاسی می‌تواند به عنوان الگو معرفی شود. آن حضرت در عین حال که از ویژگی‌های لطیف زنانه برخوردار بود اما حیات او سرشار از وقایع و رخدادهای مهم فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و نظامی بود مخصوصا در زندگی کوتاه پس از فراق پدر گرامیشان. برخی از حرکت‌های سیاسی که آن حضرت در برابر جریان سقیفه انجام دادند عبارت است از: اعزام نماینده برای بازپس‌گیری فدک؛ خطبه فدکیه دادخواهی از ابوبکر برای بازپس‌گیری حقوق از دست رفته؛ یاری‌خواهی از مهاجر و انصار؛ روشنگری در جمع زنان مهاجر و انصار؛ مبارزه منفی؛ با گریه‌های سوزناک؛ وصیت هوشمندانه و ... .

مقدمه

مسئول بودن انسان در برابر خدا، پیامبر(ص) و جانشینان او و نیز مردم، ایجاب می‌کند که در برابر حوادث و جریانات پیرامونی خود بی‌تفاوت نباشد؛ چه آنکه حرکت‌ها و وقایعی که در حیات بشر پدید می‌آیند. هر کدام به نحوی و در شعاعی در سرنوشت آینده انسان مؤثرند. در این میان هر قدر جایگاه انسان بالاتر و موقعیت او حساس‌تر باشد، مسئولیتش بیشتر و سنگین‌تر خواهد بود.

حیات فاطمه(س) چه در مکه و چه در مدینه سرشار از وقایع و رخدادهای مهم فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و نظامی بود و فاطمه(س) در همان حال که از ویژگی‌های لطیف زنانه برخوردار بود و قلبی رئوف و مهربان و تنی خسته و اندیشه و جسمی مشغول به عبادت داشت، در همه این عرصه‌ها تا آنجا که وظیفه ایجاب می‌کرد حضور داشت[۱].

حرکت‌های سیاسی حضرت زهرا (س) بعد از سقیفه

اعزام نماینده برای بازپس‌گیری فدک

پس از خلافت ابوبکر و با گذشت ده روز که کار وی سر و سامان یافت، وی عمالش را به فدک فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا(س) دخت رسول خدا(ص) را از آن بیرون کنند. زهرای مرضیه(س) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و به او فرمود: «از ابوبکر بپرس تو از رسول خدا(ص) ارث می‌بری یا خانواده‌اش؟» ابوبکر در پاسخ گفت: «البته خانواده وی». فاطمه(س) فرمود: «بنابراین، سهم ارث رسول خدا(ص) چه می‌شود؟» ابوبکر گفت: «من از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «إن اللّه أطعم نبيه طعمة». خداوند تا رسولش زنده بود، اموالی را در اختیار او قرار داد و پس از رحلت وی آن را برای جانشین پس از او مقرر داشت. اکنون که من پس از او به خلافت رسیده‌ام، آن را به مسلمانان برخواهم گرداند»[۲]. این نخستین گام مقدماتی حضرت زهرا(س) شمرده می‌شد تا خود به صورت مستقیم وارد عمل شود[۳].

دادخواهی از ابوبکر برای بازپس‌گیری حقوق از دست رفته

از امام باقر(ع) روایت شده که على(ع) به فاطمه زهرا(س) فرمود: «خودت رهسپار شو و میراث پدر بزرگوارت رسول خدا(ص) را درخواست نما». فاطمه(س) نزد ابوبکر آمد و فرمود: «چرا مرا از میراث پدرم محروم کردی و وکیلم را از خاک بیرون راندی، در صورتی که پیامبر(ص) به فرمان خداوند بزرگ آن را به من بخشیده بود؟» ابوبکر در پاسخ گفت: «هرچه شما بگویی، ان‌شاءالله که صحیح است. اما باید بر ادعای خود شاهد بیاوری». ام ایمن برای دادن گواهی نزد ابوبکر آمد و بدو گفت: «ای ابوبکر! تا درباره سخن رسول خدا(ص) با تو به احتجاج نپردازم، گواهی نخواهم داد. تو را به خدا! آیا به یاد نداری رسول خدا(ص) فرمود: «ام ایمن از اهل بهشت است». ابوبکر گفت: «درست است». ام ایمن گفت: «من گواهی می‌دهم که خدای والا به رسول خود سفارش فرمود: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ[۴] پیامبر پس از نزول این آیه شریف، فدک را به عنوان حق زهرا(س) به او بخشید». على(ع) نیز همین‌گونه شهادت داد. ابوبکر سند فدک را نوشت و به فاطمه سپرد. عمر از راه رسید و پرسید: «این نوشته چیست؟» ابوبکر گفت: «فاطمه مدعی فدک شده و ام‌ایمن و علی بر آن گواهی دادند و من سند فدک را برایش نوشتم». عمر نوشته را از فاطمه گرفت و آب دهان بر آن ریخت و پاره کرد و فاطمه(س) گریان از آنجا بیرون رفت[۵].

ایراد خطبه در مسجد النبی(ص)

برای آشنایی با فعالیت‌های سیاسی و روش‌های مبارزاتی آن حضرت علیه حکومت سقیفه به ذکر یک نکته مهم که اساس و پایه همه تلاش‌های سیاسی فاطمه(س) را تشکیل می‌دهد و در مقایسه با دیگر محور‌ها از برجستگی خاصی برخوردار است، اشاره می‌شود و آن تبیین جایگاه پیروی از پیشوایان حق و تبعات سرپیچی از آن است که در خطبه نغز و گوهرینی از ایشان تجلی یافته است: "خداوند اطاعت و پیروی از ما را رشته نظم و وفاق ملت[۶] و رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از تفرقه و تشتت قرار داده است[۷].

حضرت زهرا(س) در خطابه حماسی خود افق‌های بسیاری را گشود؛ از حمد و ثنای الهی گرفته تا نقش رسالت در تحول تاریخی عرب و حکمت دستورهای اسلامی؛ اما با ژرف‌نگری در این خطبه می‌توان دریافت که همه موضوعات مطرح شده در مسیر باز نمودن جایگاه ولایت و امامت در نظام اسلامی و تعیین و معرفی مصداق آن، چینش و سامان یافته است.

می‌توان گفت مهم‌ترین هدفی که در خطبه حضرت دنبال می‌شود، فهماندن این حقیقت به همگان است که تنها راه ثمربخشی و سامان پذیری شریعت و یگانه محور وحدت، پذیرش ولایت اهل بیت(ع) و سرسپردگی عملی به آن است[۸].

یاری‌خواهی از مهاجر و انصار

پس از آنکه رایزنی و استدلال برای بازپس‌گیری حقوق پایمال شده اهل بیت بی‌نتیجه ماند، فاطمه زهرا(س) تصمیم گرفت برای رساندن صدای مظلومیت خویش خانه به خانه با مردم سخن بگوید؛ لذا به مدت چهل روز با آن جسم خسته و تن رنجور به در خانه مهاجر و انصار رفت و آنان را به عهد و پیمانشان با رسول خدا برای دفاع از اهل بیت تذکر داد. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار در این خصوص حدیثی را نقل می‌کند که حضرت على(ع) چهل روز حضرت زهرا(س) را به همراه دو نور دیده پیامبر حسن و حسین به خانه مهاجر و انصار می‌برد و حضرت زهرا به آنان می‌فرمود: "ای جماعت مهاجر و انصار! خدا و دخت پیامبرتان را یاری کنید، شما با پیامبر خدا بیعت کردید تا از او و خاندان و ذریه‌اش حمایت کنید، همان طور که از خودتان و ذریه خویش حمایت می‌کنید؛ پس به بیعت خود با پیامبرتان وفا کنید"[۹].[۱۰]

بهره‌برداری از حدیث نبوی برای خلع سلاح دشمن

در روزهایی که حضرت صدیقه کبری(س) در بستر بیماری بودند، صحابه و زنان آنها به عیادت فاطمه اطهر(س) می‌آمدند. از آنجا که وی با ابوبکر و عمر قطع رابطه کرده و اجازه عیادت از خود را به آنان نداده بود، آن دو به عیادتش نیآمدند. اما هنگامی که بیماری زهرای مرضیه(س) شدت یافت و در آستانه رحلت قرار گرفت، ناگزیر به عیادت او آمدند تا پیش از رحلت پاره تن رسول خدا(ص) که خشم خود را از آنان آشکارا اعلان داشته بود، به دیدارش نائل شوند تا این لکه ننگ بر دامن خلیفه و دستگاه حکومتش تا قیامت باقی نماند. آنان می‌خواستند با کسب رضایت زهرا(س) بر انحراف خود پوشش نهند و جنایاتی که انجام داده بودند، رفته رفته به فراموشی سپرده شود.

عمر به ابوبکر گفت: «بیا به دیدار فاطمه برویم؛ چراکه ما او را به خشم آورده‌ایم» هر دو به خانه فاطمه رفتند و از ایشان اجازه ورود خواستند. ایشان به آن دو اجازه نداد. نزد على(ع) آمدند و از او خواستند تا از زهرا(س) برایشان اجازه ملاقات بگیرد. امام علی(ع) برایشان اجازه ورود گرفت و آنها را وارد خانه گرداند. آن دو به زهرا(س) سلام کردند. ایشان پاسخ سلام آنها را نداد. ابوبکر به سخن درآمد و گفت: «ای محبوب دل پیامبر! به خدا سوگند! نزدیکان رسول خدا(ص) نزد من محبوب‌تر از نزدیکان خودم هستند و تو نزد من از دخترم عایشه عزیزتری. کاش آن روز که پدر بزرگوارت رحلت کرد، من نیز مرده بودم و پس از او زنده نمی‌ماندم. با شناختی که من از شما دارم و به مجد و عظمت شما آگاهم، چگونه تو را از میراث رسول خدا(ص) محروم می‌سازم؟ من، خود، از پدرت پیامبر گرامی(ص) شنیدم که فرمود: ما پیامبران میراث نمی‌نهیم و آنچه از ما باقی می‌ماند، صدقه است». فاطمه(س) فرمود: «اگر حدیثی را از رسول خدا(ص) برایتان بازگو کنم، آن را خواهید پذیرفت و بدان عمل خواهید کرد؟» گفتند: «آری» ایشان فرمود: «نَشَدْتُكُمَا بِاللَّهِ أَ لَمْ تَسْمَعَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَقُولُ رِضَا فَاطِمَةَ مِنْ رِضَايَ وَ سَخَطُ فَاطِمَةَ مِنْ سَخَطِي وَ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ ابْنَتِي فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَرْضَى فَاطِمَةَ فَقَدْ أَرْضَانِي وَ مَنْ أَسْخَطَ فَاطِمَةَ فَقَدْ أَسْخَطَنِي؟»؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم! آیا شما دو تن از رسول خدا(ص) نشنیدید که می‌فرمود: خشنودی فاطمه از خشنودی من و خشم او از خشم من است. آن کس که دوستدار فاطمه است، مرا دوست داشته و کسی که زهرا را خشنود کند، مرا خشنود ساخته است و هر که او را به خشم آورد، مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: «درست است. ما این حدیث را از رسول خدا(ص) شنیده‌ایم». ایشان فرمود: «فَإِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ أَنَّكُمَا أَسْخَطْتُمَانِي وَ مَا أَرْضَيْتُمَانِي وَ لَئِنْ لَقِيتُ النَّبِيَّ(ص) لَأَشْكُوَنَّكُمَا إِلَيْهِ»؛ «خدا و فرشتگانش را گواه می‌گیرم که شما دو تن مرا به خشم آوردید و در پی خشنودی‌ام برنیامدید. اگر پیامبر(ص) را دیدار کنم، شکایت شما را نزدش خواهم برد»[۱۱].

روشنگری در جمع زنان مهاجر و انصار

سوید بن غفله می‌گوید: آن‌گاه که فاطمه زهرا(س) بیمار شد و در همان بیماری دنیا را وداع گفت جمعی از زنان مهاجران و انصار برای عیادت ایشان نزد وی شرفیاب شدند و بدو گفتند: دخت رسول خدا(ص)! امروز حالتان چگونه است؟ زهرای مرضیه(س) خدا را سپاس گفت و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و آن‌گاه فرمود:

  1. «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْيَاكُنَّ قَالِيَةً لِرِجَالِكُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَتْلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاءِ وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ ﴿سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ[۱۲]»؛ «به خدا سوگند! از دنیای شما متنفرم. مردانتان را دشمن می‌شمارم و از آنها بیزارم. آنان را آزمودم و دور افکندم. ایشان را در بوته آزمایش قرار دادم و از آنها بیزار شدم. چقدر زشت و ناپسند است شکسته شدن شمشیرها و سکوت در برابر دشمن و به شوخی گرفتن سرنوشت مسلمانان و انجام کارهای بی‌حاصل و تسلیم در برابر دشمن و فساد و تباهی عقیده و آرمان و گمراهی افکار و اندیشه و لغزش اراده‌ها! آنان چه کارهای ناپسندی پیش از خود برای آخرت فرستادند که خدا بر آنها خشم گرفت و در عذاب خداوند جاودانه خواهند بود!».
  2. « لَا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهْم رِبْقَتَهَا وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَهَا وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ غَارَاتِهَا فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ ﴿بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۱۳]‌»؛ چون این‌گونه دیدم، مسؤولیت آن را به گردنشان افکندم و بار سنگین گناه آن را بر دوش آنان و رهاورد هجومش را بر عهده آنها نهادم.
  3. «وَيْحَهُمْ أَنَّى زَعْزَعُوهَا عَنْ رَوَاسِي الرِّسَالَةِ وَ قَوَاعِدِ النُّبُوَّةِ وَ الدَّلَالَةِ وَ مَهْبِطِ الرُّوحِ الْأَمِينِ وَ الطَّبِينِ بِأُمُورِ الدُّنْيَا وَ الدِّينِ ﴿أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۴] وَ مَا الَّذِي نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ(ع) نَقَمُوا وَ اللَّهِ مِنْهُ نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ قِلَّةَ مُبَالاتِهِ لِحَتْفِهِ وَ شِدَّةَ وَطْأَتِهِ وَ نَكَالَ وَقْعَتِهِ وَ تَنَمُّرَهُ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزّوَجَلَّ»؛ وای بر آنها! چگونه خلافت را از کوه‌های استوار رسالت و ارکان متین نبوت و رهبری و خاستگاه نزول وحی و جبرئیل امین و آگاهان در امر دنیا و دین، کنار زدند؟ به هوش باشید که این ضرر و زیانی آشکار است! آنان چه ایرادی بر ابوالحسن [علی] داشتند؟ و ... .

سوید بن غفله می‌گوید: زنان مهاجران و انصار، سخنان آتشین دخت پیامبر گرامی(ص) را برای مردانشان بازگو کردند. سپس گروهی از سران مهاجران و انصار به حضور آن بزرگوار شرفیاب شدند و در پی پوزش‌خواهی برآمدند و گفتند: «ای بانوی بانوان! اگر ابوالحسن مسأله بیعت را پیش از آنکه ما با کسی پیمانی ببندیم، به ما پیشنهاد کرده بود، هرگز به سراغ دیگران نمی‌رفتیم». فاطمه(س) پاسخ داد: «از من دور شوید! عذرهای شما پذیرفته نیست. پس از این همه تقصیر، چه عذری برایتان باقی می‌ماند؟»[۱۵].[۱۶]

مبارزه با دشمن (سلاح گریه)

فاطمه زهرا(س) پس از پدر بزرگوارش چند ماه بیشتر زنده نبود و این مدت را با گریه و آه سپری کرد تا آنکه در زمره یکی از بسیار گریه‌کنندگان تاریخ درآمد و هیچ‌گاه خندان دیده نشد[۱۷]. گریه‌های زهرا علل و انگیزه‌های گوناگون داشت که مهمترین آنها انحراف مسلمانان از راه راست و سقوط در وادی پر مخاطره ای بود که به اختلاف و فروپاشی تدریجی مسلمانان می‌انجامید. وی در دوران زندگانی پدر بزرگوارش شاهد گسترش رسالت خداوند بود و ارزشمندترین چیزهایش را برای پیروزی اسلام و استواری پایه‌های عدل و داد در سراسر گیتی، در طبق اخلاص نهاد. اما غصب خلافت و رخدادهای بعد، آمال و آرزوهایش را در هم کوبید و قلب پاکش را اندوهگین ساخت. بدین‌سان، اندوهی افزون بر حزن از دست دادن پدر بزرگوارش متحمل گشت.

روزی ام‌سلمه بر حضرت زهرا(س) وارد شد و گفت: «دخت رسول خدا! دیشب به تو چه گذشت؟» فرمود: «شب را میان اندوه شدید به سر آوردم؛ زیرا پیامبر از دنیا رفته و جانشین وی مظلوم است. به خدا سوگند! پرده‌های تزویر و فریب از کار کسی که زمامداری‌اش بر خلاف حکم خدا و قرآن و سنت رسول خدا(ص) در تأویل و تفسیر قرآن بود، کنار رفت. اما این عقده‌های جنگ بدر و کینه‌توزی‌های اُحد است که خود را نشان می‌دهد»[۱۸].[۱۹]

درخواست اذان از بلال حبشی

پس از رحلت جانسوز پیامبر گرامی(ص) بلال به عنوان اعتراض از گفتن اذان خودداری کرد و گفت: «پس از رسول خدا(ص) هرگز برای کسی اذان نخواهم گفت»[۲۰]. وی به‌خاطر همین اعتراضات و بیعت نکردن با ابوبکر از مدینه به شام تبعید شد[۲۱]. در آنجا پیامبر(ص) را در عالم رؤیا دید که از او شکایت می‌کند؛ که چرا به زیارت من نمی‌آیی؟ وقتی بلال به مدینه رسید فاطمه(س) فرمود: «دوست دارم یک بار دیگر صدای بلال، مؤذن پدرم، را بشنوم». هدف فاطمه زهرا(س) زنده نگهداشتن یاد رسول خدا و بانگ بیدار باشی دیگر برای مردم مدینه بود. این خبر به بلال رسید. وی ندای اذان سر داد و گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ فاطمه(س) پدر بزرگوار و دوران زندگانی او را به یاد آورد و نتوانست از گریه خودداری کند. وقتی بلال به جمله «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» رسید، زهرای مرضیه فریادی زد و نقش بر زمین شد و از هوش رفت. مردم با این گمان که فاطمه از دنیا رفته، رو به بلال کردند و گفتند: «اذان را قطع کن! دخت پیامبر از دنیا رفت» بلال اذان را قطع کرد. زهرا(س) که به هوش آمد، از بلال خواست اذانش را تمام کند. اما بلال گفت: «ای بانوی بانوان جهان! بیم آن دارم که اگر صدای اذانم را بشنوی، خود را هلاک سازی». ایشان بلال را از تمام کردن اذان معذور داشت[۲۲].

مردم مدینه با شنیدن صدای اذان بلال حبشی به یاد ایام رسول خدا افتادند و پی در پی گریه می‌کردند و از حزن و اندوه به خود می‌پیچیدند ولی گویا فقط خوب گریستن را می‌دانستند و دیگر هیچ!![۲۳].

وصیت حضرت فاطمه

حضرت صدیقه کبری(س) در آخرین اقدام خود «وصیت کرد که هیچ یک از دشمنانش در مراسم تجهیز و خاک‌سپاری پیکر مطهرش حق شرکت نداشته باشد[۲۴]. در حقیقت ایشان با این تدبیر برای همیشۀ تاریخ سندی مهم و غیر قابل انکار، بر مظلومیت خویش و جفای حزب حاکم بر اهل بیت پیامبر اقامه نمود. در بخشی از وصیت نامه خود به على(ع) می‌فرماید: "... سفارش بعدم این است که اجازه ندهی هیچ یک از افرادی که در حقم ستم روا داشتند، در تشییع جنازه‌ام حاضر شوند؛ زیرا آنان دشمنان خدا و رسولند. مبادا رخصت دهی هیچ یک از آنان یا هوادارانشان بر جنازه‌ام نماز بگزارند! شبانگاه آن هنگام که دیدگان مردم آرامش یافت و چشم‌ها به خواب رفت، مرا به خاک بسپار!"

سپس فرمود: "... و به همراه خویشان و نزدیکان خاندانم بر پیکرم نماز بگزار! شبانه و نهانی بدنم را به خاک بسپار و محل قبرم را پوشیده دار! هیچ یک از کسانی که در حقم ستم روا داشتند، در تشییع جنازه‌ام حاضر نشوند!"[۲۵].

ایشان این اقدام مدبرانه را انجام داد تا حق‌جویان در عصرها و نسل‌های بعدی بپرسند: چرا باید یگانه یادگار رسول خدا شبانه غسل داده شود؟ چرا تشییع شبانه و پنهانی؟ چرا دفن شبانه؟ چرا قبر و مزار مخفی و...؟[۲۶].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. رفیعی، علی، درآمدی بر سیره فاطمی، ص ۱۵۰.
  2. هبة الله بن محمد ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۱۸ – ۲۱۹؛ ابن ابی الحدید پس از نقل این ماجرا می‌گوید: پاسخ ابوبکر به سوال فاطمه که پرسید: «تو از رسول خدا ارث می‌بری یا خانواده‌اش؟» ابوبکر گفت: «البته خانواده‌اش» استدلال ابوبکر را که مدعی بود پیامبر ارث نمی‌گذارد، رد می‌کند!
  3. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۱.
  4. «بنابراین، حقّ خویشاوند را بپرداز» سوره روم، آیه ۳۸.
  5. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۲.
  6. واژه ملت هر چند در عرف فارسی‌زبانان به معنای مردم و جامعه می‌باشد، اما در فرهنگ قرآنی و روایی به معنای دین، شریعت و آیین الهی است. برای نمونه رجوع کنید به سوره نساء، آیه ۱۲۵.
  7. «فَجَعَلَ اللَّهُ... طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً لِلْفُرْقَةِ»؛ احتجاج، ج۱، ص۱۳۴.
  8. رفیعی، علی، درآمدی بر سیره فاطمی، ص۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۴.
  9. «يَا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّي ابْنَةُ نَبِيِّكُمْ وَ قَدْ بَايَعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَوْمَ بَايَعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَكُمْ وَ ذَرَارِيَّكُمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) بِبَيْعَتِكُمْ»؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۹۱.
  10. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۴.
  11. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۵.
  12. «بسیاری از آنان را می‌نگری که کافران را سرور می‌گیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند» سوره مائده، آیه ۸۰.
  13. «نابود باد گروه ستمکاران!» سوره هود، آیه ۴۴.
  14. «آگاه باشید که این همان زیان آشکار است» سوره زمر، آیه ۱۵.
  15. طبرسی، احتجاج علی اهل اللجاج، ج۱، ص۱۰۹.
  16. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۲۸.
  17. محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۲، بخش ۲، ص۸۴؛ احمد بن عبدالله الاصفهانی، حاشیة الأولیاء، ج۲، ص۴۳.
  18. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶.
  19. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۳۲.
  20. محمد بن علی بن حسین صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۱۸۴.
  21. عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۰۴.
  22. عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۱۰۴.
  23. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۳۵.
  24. هبة الله بن محمد ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۸۱.
  25. محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۵۱.
  26. حکیم، سید منذر، درسنامه زندگانی و سیره حضرت زهرا، ص ۱۳۶.