آسیب‌شناسی سیاسی حکومت اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

آسیب‌های سیاسی حکومت اسلامی از دیدگاه امیرمؤمنان علی (ع) عبارت است از: ظلم و بی‌عدالتی: امام علی (ع) عدل را همانند لغویان، به قرار دادن هر چیز در جای خود: وَضْعُ الشَّيْ‏ءِ فِي مَوْضِعِهِ تفسیر می‌کند، و آن را از جود و بخشش برتر می‌داند[۱]. عدل در امور اجتماعی، یعنی رعایت حقوق افراد و دادن حق به صاحب حق، و در مقابل آن ظلم قرار دارد. عدالت در نظام اجتماعی ممکن است در شش بعد طرح شود:

  1. عدالت در قانون‌گذاری؛
  2. عدالت در حکم و داوری؛
  3. عدالت در کیفر و پاداش؛
  4. عدالت در تقسیم امکانات و حقوق و مزایا؛
  5. عدالت در اخذ مالیات؛
  6. عدالت در سپردن مسئولیت‌ها و امور سیاسی به افراد صلاحیت‌دار[۲].

حضرت امیر عمل به عدل را موجب تحکیم قدرت تلقی می‌کند[۳]؛ بنابراین، حکومت با عدالت اداره می‌شود، نه با جود و بخشش. عدالت سبب دوام قدرت می‌شود، و این امر چیزی نیست، جز آنکه مردم و حاکمان حقوق خود را بشناسند و به آن عمل کنند: ثبات حکومت در عدالت است[۴]. عدالت داشته باش تا قدرتت تداوم یابد[۵].

اگر بنا باشد برای سیاست، ملاک و معیار و هنجاری قائل باشیم، چیزی جز عدالت نخواهد بود: «مِلَاكُ السِّيَاسَةِ الْعَدْلُ‌»[۶]. ظلم نه تنها سبب نابودی مردم، بلکه باعث هلاکت قدرت حاکم نیز می‌شود: «الظُّلْمُ بَوَارُ الرَّعِيَّةِ»[۷]؛ «الظُّلْمُ يُدَمِّرُ الدِّيَارَ»[۸]؛ «ظلم الظّالم يقوده إلى الهلاك‌»[۹]. در عین حال، باید توجه داشت که ظلم، علت تامه برای نابودی دولت‌ها نیست و دولت‌های ستمگری بوده‌اند که مدتی طولانی دوام داشته‌اند: «الْجَوْرُ أَحَدُ الْمُدَمِّرِينَ‌»[۱۰].

در سخن پیشین، ظلم وجور یکی از عوامل نابودی شمرده شده است؛ بنابراین، علت تامه نیست تا با وجودش نابودی حتمی شود. از مصادیق بارز ظلم می‌توان به خون‌ریزی و کشتار مردم اشاره کرد. امام علی (ع) در عهدنامه خود به مالک اشتر این مطلب را یادآور می‌شود: بپرهیز از خون‌ها، و ریختن آنها به ناروا، که چیزی چون ریختن خون به ناحق آدمی را به کیفر نرساند، و گناه را بزرگ نگرداند، و نعمت را نبرد، و رشته عمر را نبرد و نخستین داوری خداوند سبحان روز رستاخیز میان بندگان در خون‌هایی باشد که از یکدیگر ریخته‌اند[۱۱].

در مجموع باید گفت: عدالت و ظلم عناوین عامی هستند که ممکن است در ابعاد سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی - اجتماعی و قضایی تجلی یابند. حق و باطل، چهره‌ای دیگر از مسئله عدل و ظلم است. به هر حال از دیدگاه امام علی (ع) منع مردم از حق و اخذ ایشان به باطل، علتی کلی برای نابودی اقوام پیشین به شمار می‌رود[۱۲].

استبداد و ترک مشورت: این پیش‌فرض برای امام علی (ع) وجود دارد که اولاً انسان، موجودی دو بعدی (الهی - شیطانی) است، و ثانیاً قدرت می‌تواند زمینه فساد را پدید آورد. نتیجه این دو مقدمه آن است که صاحبان قدرت در صورت عدم وجود نظارت‌های لازم درونی (تقوا و عدالت) و برونی (مردم و نهادهای دیگر)، ممکن است به استبداد کشیده شوند. امام علی (ع) می‌فرماید: «مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ»[۱۳]؛ «هر که بر ملک دست یافت، فقط خود را دید و از دیگران روی بتافت».

استبداد، از یک طرف به صاحب قدرت و صفات رذیله او، و از طرف دیگر به مردمی که زمینه آن را پدید می‌آورند، مربوط می‌شود. حاکمان با عجب و کبر و خودبینی خود به فساد متمایل می‌شوند، و اطرافیان آنها و در مجموع توده مردم با ستایش حاکمان، و یا حکومت در برابر ایشان، زمینه را برای استبداد آماده می‌سازند. امام علی (ع) می‌فرماید: «وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ»[۱۴]؛ «من این را نمی‌پسندم که حتی در ذهن شما این موضوع راه یابد که ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت می‌برم».

چراکه یکسونگری و خود را از همه برتر دیدن، چه بسا به ادعای الوهیت نیز منجر شود. فرعون، خود را خدای بزرگ بنی اسرائیل نامید: ﴿قَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[۱۵]. خداوند، روزی فرشته‌ای را مأمور ساخت تا از فرعون بپرسد که اگر برده‌ای در مقابل مولایش عصیان کند، با او چه باید کرد؟ وی در پاسخ گفت: حق آن است که دهان او را با گل پر، و او را در رود نیل غرق کنند. غرق شدن فرعون با این کیفیت در رود نیل[۱۶]، نسخه‌ای بود که خود پیش‌تر پیچیده بود، و خداوند متعال این آینه تمام نمای تکبر را برای دیگران سرمشق قرار داد: ﴿فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ[۱۷].

امام علی (ع)، استبداد و خود رأیی را سبب نابودی، خطر و لغزش معرفی می‌کند: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ‌»[۱۸]؛ «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ فَقَدْ خَاطَرَ وَ غَرَّرَ»[۱۹]؛ «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ زَلَّ‌»[۲۰]. از این بالاتر آنکه اگر کسی به رأی خود قانع شود نیز زمینه نابودی خویش را آماده ساخته است: «مَنْ قَنِعَ بِرَأْيِهِ فَقَدْ هَلَكَ»[۲۱].

افزون بر کبر، عامل دیگری که در ایجاد صفت استبداد تأثیر دارد، جهل و ناآگاهی است. حضرت علی (ع) می‌فرماید: جهل برای رضایت از نفس کفایت می‌کند[۲۲]. انسان عاقل کسی است که از رایزنی با دیگران دریغ نمی‌ورزد، و به این دلیل که نفس ممکن است او را فریب دهد، رأی خود را متهم می‌کند[۲۳]. استفاده از آرای دیگران، مشارکت در عقول ایشان است[۲۴]. مشورت، پشتیبان محکمی است که شخص را از سقوط حفظ می‌کند[۲۵].

امام علی (ع) چنان به مشورت ارج می‌نهد که آن را عین هدایت می‌داند؛ به همین دلیل نیز، رسول خدا (ص) افراد را از مخالفت با مشورت شخص ناصح باز می‌دارد: مشورت خواستن، عین هدایت است[۲۶].

پیامبر (ص) فرمود: مشاوره با عاقل ناصح برای تو رشد و مبارکی و توفیق به همراه دارد؛ پس هنگامی که تو را نصیحت کند، مخالفت مکن که هلاک می‌شوی[۲۷].

برای آنکه میزان تأثیر مسئله شورا در آسیب‌شناسی سیاسی حکومت اسلامی مشخص شود، به برداشت‌های گوناگون از روایات و آیات قرآنی در این زمینه اشاره می‌کنیم. در دو آیه از آیات قرآنی بر اصل شورا تأکید شده است[۲۸]؛ اما «در خصوص وحی مسلم و احکام قطعی الهی، جایی برای مشورت وجود ندارد»[۲۹].

از دیدگاه امام علی (ع) و دیگر امامان، وزیران و مستشاران نباید از میراث‌خواران رژیم فاسد گذشته، افراد بدون اندیشه، بخیل، حریص، احمق، فرومایه، مستبد به رأی، متلون و لجوج باشند. برعکس، ویژگی‌هایی از جمله خشیت الهی، عقل و خرد، حلم، تجربه، ناصح بودن و تقوا در ایشان شرط است: بدترین وزیران تو کسانی هستند که قبل از تو وزیر اشرار بوده‌اند و در کار آنان شرکت داشته‌اند[۳۰]. در امورت با کسی مشورت کن که از خداوند ترس دارد[۳۱]. در امورت با کسی مشورت کن که خداترس است تا رشد یابی[۳۲]. با عاقلان مشورت کن تا نلغزی و پشیمان نشوی[۳۳].

امام صادق (ع) فرمود: در امور دینی با کسی مشورت کن که پنج صفت دارد: عقل، بردباری، تجربه، خیرخواهی و تقوا[۳۴]. نخستین مشورت کننده مباش و رأی خام مده. هر کلامی بر زبانت آید مگو، و با مستبد به رأی و پست و دورو و لجوج مشورت مکن، و در موافقت کردن با هواهای مشورت کننده از خدا بترس؛ چون جلب موافقت او سرزنش به همراه دارد؛ همان‌گونه که نشنیدن درست کلام او خیانت است[۳۵][۳۶]

تهدید آزادی‌ها و نقض حقوق مردم: آزادی، از جمله حقوق فطری انسان‌ها است و هیچ کس جز خداوند حق محدود ساختن آن را ندارد. اوامر و نواهی خداوند نیز بر اساس مصالح و مفاسدی است که با توجه به حکمت الهی، انشا می‌شود. امام علی (ع) به فرزند ارشد خود، حضرت امام حسن مجتبی (ع) می‌فرماید: «بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است»[۳۷]. آن حضرت همچنین می‌فرماید که انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند، نه بنده: «ای مردم! آدم، عبد و کنیز آفریده نشد و همه مردم آزادند»[۳۸].

امام علی (ع) افزون بر حق و عدالت، ملاک دیگری با عنوان «رضای عامه» (رضایت توده مردم) برای عمل‌کرد مالک اشتر مشخص می‌کند. به اعتقاد او ناخشنودی اقلیت در مقابل رضایت اکثریت قابل گذشت است: باید از کارها آن را بیش‌تر دوست بداری که نه از حق بگذرد، و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیرتر بود، و رعیت را دل‌پذیرتر؛ که ناخشنودی همگان خشنودی نزدیکان را بی‌اثر گرداند و خشم نزدیکان، خشنودی همگان را زیانی نرساند[۳۹].

حضرت در نامه معروف خود به مالک اشتر بر رعایت حقوق مردم و پرهیز از خون‌ریزی ناحق تأکید دارد و آن را عامل مهمی در براندازی حکومت و یکی از مهم‌ترین آسیب‌های آن معرفی می‌کند: «إِيَّاكَ وَ الدِّمَاءَ وَ سَفْكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا»[۴۰]. امام علی (ع) خون‌ریزی را موجب کیفر الهی و سبب زوال نعمت و کوتاهی عمر حکومت معرفی کرده، آن را نه تنها سست کننده پایه‌های حکومت، بلکه از بین برنده آن می‌داند. دوران چهارساله زمامداری امیرمؤمنان (ع) را باید دوران بحران و جنگ نامید؛ چراکه حکومت نوپای حضرت، به زودی طعمه آز و حرص بدخواهان - اعم از ناکثین و مارقین و قاسطین - شد.

در عین حال، امام هیچ‌گاه آزادی بیان را محدود نکرد و کسی را به جرم اعتقاد یا بیان مطلبی مجازات نفرمود. در ماجرای جنگ صفین، گروهی از قاریان و شاگردان ابن مسعود که درباره جنگ با معاویه دو دل بودند، گفتند: ما در کار شما و شامیان می‌نگریم و وقتی دیدیم هر طرف پا را از حق بیرون گذاشت، بر ضد او می‌شوریم. امام علی (ع) در پاسخ ایشان نه تنها تندی نکرد، بلکه آنها را تشویق نمود و این عمل را ناشی از آگاهی به تفقه در دین و سنت، و مخالفت با آن را نوعی دیکتاتوری و خیانت پیشگی دانست: «مَرْحَباً وَ أَهْلًا هَذَا هُوَ الْفِقْهُ فِي الدِّينِ وَ الْعِلْمُ بِالسُّنَّةِ مَنْ لَمْ يَرْضَ فَهُوَ خَائِنٌ جَائِرٌ»[۴۱]. گروه دیگری نیز که در مشروعیت جنگ تردید داشتند، از امام خواستند ایشان را به نقطه‌ای دیگر گسیل دارد تا با کافران جهاد کنند. امام نیز از این اعتذار ناراحت نشد، و گروه چهارصد نفری ایشان را به سرپرستی ربیع بن خثیم روانه خراسان کرد[۴۲].

امیرمؤمنان علی (ع) پس از انعقاد قرارداد صلح تحمیلی با معاویه، نظر عبدالله بن ودیعه انصاری و مردم را در محیطی گرم و دوستانه جویا شد. او هم در کمال آزادی پاسخ داد که برخی آن را پسندیده‌اند و برخی دیگر آن را خوش ندارند، انصاری گفت: صاحب‌نظران معتقدند شما نباید اطرافیان خود را پراکنده می‌ساختید، و بهترین راه، نبرد تا پیروزی یا شهادت بود. امام نیز در کمال بردباری به انتقادهای وی گوش داد و از مواضع خود دفاع، و نقش تخریبی خوارج در آن جنگ را افشا کرد.

آزادی بیان مردم حتی در جنگ‌ها، و آزادی اشخاصی چون اشعث نشان می‌دهد که تا وقتی مخالف، سلاح برنمی‌داشت و قیام مسلحانه نمی‌کرد، آزادی کامل داشت[۴۳]. ابن ابی الحدید می‌گوید: هر فتنه و تباهی زیر سر اشعث بود؛ اما امام با او برخوردی کریمانه داشت. خوارج نیز از ناسزاگویی و هتاکی و سعی در برهم زدن نماز جماعت و اغتشاش در سخنرانی امام دریغ نمی‌کردند؛ اما حضرت با برخوردی معقول موفق شد دو سوم آنها را هدایت کند. وقتی خوارج شعار «لَا حَكَمَ إِلَّا اللَّهُ‌» را در بین کلمات امام سر دادند. حضرت پاسخ داد: این کلمه حقی است که از آن باطل را اراده کرده‌اید. وی سپس اعلام کرد اولاً مانع ورود شما به مساجد نمی‌شویم؛ ثانیاً حقوقتان را از بیت المال قطع نمی‌کنیم؛ و سوم آنکه تا نجنگید، با شما نمی‌جنگیم[۴۴]. امام چون دو دلی برخی افراد در جریان حکمیت را مشاهده کرد، فرمود: «لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ‌»[۴۵]؛ «من دیروز فرمان می‌دادم و امروز فرمانم می‌دهند. دیروز باز می‌داشتم و امروز بازم می‌دارند. شما زنده ماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش می‌انگارید».[۴۶]

ضعف مدیریت: سوء تدبیر و ضعف مدیریت، یکی از آفات اساسی حکومت‌ها است. به تعبیر دقیق‌تر، عاملی شتاب‌زا در زوال حکومت‌ها تلقی می‌شود: «مَنْ سَاءَ تَدْبِيرُهُ تَعَجَّلَ تَدْمِيرُهُ‌»[۴۷]. این آفت، یکی از عوامل چهارگانه زوال دولت‌ها است و سبب تشتت آرا بین مردم و بی‌اعتمادی ایشان به حکومت می‌شود، و در نهایت، به زوال حکومت سرعت می‌بخشد. آگاهی از امور مملکتی و در نظر داشتن حق مردم، از جمله نشانه‌های حکمرانی صالح است: «من امارات الدولة اليقظة لحراسة الامور»[۴۸].

امیرمؤمنان علی (ع) جهت کارآمدی حکومت و بالابردن کارکرد مدیریت، از اصولی مانند اصل تشویق و تنبیه استفاده می‌کرد. وی به مالک اشتر می‌فرماید: «نیکوکار و گناهکار نزد تو نباید یکسان باشند»[۴۹]. در مقابل، حضرت کارگزاران خود را از گرفتن هدیه و رشوه در قبال برآوردن نیازهای مردم منع می‌کرد؛ چراکه مقدمات ظلم در حق مردم را فراهم می‌آورد: «أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ وَ إِنْ أَخَذَ هَدِيَّةً كَانَ غُلُولًا وَ إِنْ أَخَذَ رِشْوَةً فَهُوَ مُشْرِكٌ‌»[۵۰][۵۱]

برتری‌جویی: همدلی حاکمان و مردم، فاصله ایشان را کم می‌کند و سبب می‌شود که با انتقادهای مردم آشنا شوند و اگر انتقادهای مردم سریع‌تر به مسئولان سیاسی برسد، از نزدیک با مشکلات آنان آشنا می‌شوند؛ به همین سبب، امام علی (ع) در سفارش‌های خود: به مالک اشتر فرماید: و بخشی از وقت خود را خاص کسانی کن که به تو نیاز دارند. خود را برای کار آنان فارغ دار و در مجلس عمومی نشین و در آن مجلس برابر خدایی که تو را آفریده، فروتن باش و سپاهیان و یارانت را که نگهبانانند یا تو را پاسبان، از آنان بازدار، تا سخن‌گوی آن مردم با تو گفت‌وگو کند، بی‌درماندگی در گفتار که من از رسول خدا (ص) بارها شنیدم که می‌فرمود: «هرگز امتی را پاک نخوانند که در آن، امت در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند[۵۲].

برگرد حاکمان معمولاً، حلقه‌ای از خویشان و دوستان و نزدیکان تشکیل می‌شود که اعضای آن نه تنها بر آرای هیئت حاکم تأثیر می‌گذارند، بلکه مجاری قدرت و ثروت را نیز در دست می‌گیرند، فزون‌خواهی می‌کنند، بین خود و مردم بغض و کینه پدید می‌آورند و در نهایت با ایجاد تفرقه، یکی از اسباب زوال حکومت را مهیا می‌سازند: نیز والی را نزدیکان است و خویشاوندان که خوی برتری جستن دارند و گردن فرازی کردن و در معاملت انصاف را کم‌تر به کار بستن! ریشه ستم اینان را با بریدن اسباب آن برآر[۵۳].

اختصاص دادن چیزهای نیکو به خود موجب حسد، و حسد موجب دشمنی، و دشمنی موجب اختلاف، و اختلاف موجب تفرقه، و تفرقه موجب ضعف و زبونی و زوال دولت و نعمت می‌شود[۵۴].

امام علی (ع) مالک اشتر را از فزون‌خواهی و برتری‌طلبی در مسائلی که مردم در آن اشتراک دارند، برحذر می‌دارد: و بپرهیز از آنکه چیزی را به خود مخصوص داری که بهره همه مردم در آن یکسان است، و از غفلت در آن‌چه بدان توجه باید، و در دیده‌ها نمایان است. چه آن را که به ناروا ستانده‌ای از چنگ تو درآرند و به زودی پرده کارها از پیش دیده‌ات بردارند[۵۵][۵۶]

روی‌گردانی از اصول اساسی و روی آوردن به سیاست‌های ابزارگرایانه: حاکم اسلامی از دیدگاه امام علی (ع) باید اصول‌گرا باشد و با تضییع اصول، به فروع روی نیاورد[۵۷]. اگر امام علی (ع) اهل مصلحت‌اندیشی بود، پس از به دست گرفتن زمام قدرت، درگیر سه جنگ مهم نمی‌شد، و دولتش آن قدر زودگذر نمی‌بود. وی خود فرمود: به خدا قسم! معاویه از من زیرک‌تر نیست؛ ولی او اهل پیمان‌شکنی و گنه‌کاری است. اگر پیمان‌شکنی ناخوشایند نمی‌نمود، زیرک‌تر از من کس نبود[۵۸].

اگر ملاک فقط حفظ و توسعه قدرت باشد، از هر وسیله‌ای برای رسیدن به آن هدف می‌توان استفاده کرد؛ اما اگر ارزش‌ها و اهدافی بالاتر از قدرت مطرح باشد، مصلحت‌اندیشی و پیمان‌شکنی ممنوع می‌شود. امام علی (ع) مالک اشتر را حتی از شکستن عهد با مشرکان باز می‌دارد: و خود را چون سپری برابر پیمانت برپا، چه مردم بر هیچ چیز از واجب‌های خدا، چون بزرگ شمردن وفا به همه سخت همداستان نباشند، با همه هواهای گونه‌گون که دارند... پس در آن‌چه به عهده گرفته‌ای خیانت مکن و پیمانی را که بسته‌ای مشکن و دشمنت را مفریب[۵۹][۶۰]

مقدم کردن اراذل بر افاضل: در حکومت صالح و پویا، قدرت بر اساس منطق و برحسب لیاقت‌ها و شایستگی‌ها توزیع می‌شود. زمامداری - چه در رأس هرم قدرت و چه در سطوح پایین‌تر - به نوعی تخصص و شایستگی نیاز دارد، و سپردن آن به افراد غیرمتخصص یا پست، تبعات خاص خود را دارا است. در نامه ۵۳ – همان‌گونه که ذکر شد- علل زوال دولت‌ها چهار امر بر شمرده شده است: تباه کردن اصول، تمسک به فروع، مقدم داشتن افراد پست و مؤخر انداختن فاضلان.

امام جامعه جاهلی را با این ویژگی وصف می‌کند که عالمان دم از گفت فرو بسته، و جاهلان به عزت نشسته‌اند: «عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ‌»[۶۱]. یکی از مصادیق عدل که در آغاز از آن سخن گفتیم، قرار دادن هر کس در جای خویش و برحسب شایستگی‌های او است. گماردن افراد بی‌صلاحیت و دنیاپرست به امر حکومت، مصداقی از ستم به شمار می‌رود.[۶۲]

در خطر قرار گرفتن امنیت: همان‌گونه که در مباحث مقدماتی گفته شد، در خطر قرار گرفتن آرمان‌های حکومتی، نوعی آسیب به شمار می‌رود. امام علی (ع) یکی از اهداف در دست گرفتن قدرت را امنیت ستمدیدگان ذکر می‌کند: خدایا! تو می‌دانی آن‌چه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت؛ بلکه می‌خواستیم نشانه‌های دین را به جایی که بود بنشانیم، و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستم دیده‌ات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده‌ات اجرا گردد[۶۳].

بدترین حکومت‌ها حکومتی است که امنیت ندارد: «شَرُّ الْبِلَادِ بَلَدٌ لَا أَمْنَ فِيهِ وَ لَا خِصْبَ»[۶۴]. جامعه به رهبر نیاز دارد، خواه نیکوکار یا فاجر باشد[۶۵]. و اصولاً حاکم جائر، بهتر از فتنه و آشوب ممتد است. خود امام علی (ع) در پاسخ به خوارج، علت این را که مردم حتی به حاکم جائر نیز نیاز دارند توضیح می‌دهد: مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبه‌کار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد، تا آن‌گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دور در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی را فراهم آورند، و با دشمنان پیکار کنند، و راه‌ها را ایمن سازند، و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکار روز به آسودگی به شب رساند، و از گزند تبه‌کار در امان ماند[۶۶]. لازمه ایجاد امنیت در کشور، استخبارات قوی، حذر از دشمن، کوچک نشمردن او و اموری از این قبیل است[۶۷].

نفوذ افراد خائن و سرسپرده به کادر حکومتی: امام علی (ع) در عهدنامه خویش به مالک اشتر در خصوص گزینش افراد صالح برای کادر سیاسی، اداری و نظامی خود تأکید فراوان می‌کند. از دیدگاه امام بدترین وزیران کسانی هستند که در دوران پیشین وزارت داشته و در گناهان شریک بوده‌اند[۶۸]. یکی از ابزارهای نظارت بر کارگزاران، قرار دادن جاسوسان و مراقبان برای آنها است[۶۹].

جدایی مسئولان از مردم: امام به مالک اشتر سفارش می‌کند که با مردم نشست و برخاست و در حج و جلسات آنها شرکت کن و مگذار چیزی بین تو و ایشان حایل شود؛ چراکه راه شناخت بر ایشان بسته می‌گردد، مسائل کوچک را بزرگ و مسائل بزرگ را کوچک خواهند دید و حق و باطل به هم آمیخته می‌شود[۷۰][۷۱]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.
  2. جمالی، نصرت الله، عوامل سقوط حکومت‌ها در قرآن و نهج البلاغه، ص۸۴.
  3. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۱۵.
  4. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۱۶: «ثَباتُ المُلكِ فِي العَدلِ».
  5. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۱۶: «اعدِل، تَدُم لَكَ القُدرَةُ».
  6. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۱۸.
  7. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۲ - ۳۲۴.
  8. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۲ - ۳۲۴.
  9. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۲ - ۳۲۴.
  10. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۲ - ۳۲۴.
  11. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  12. نهج البلاغه، نامه ۷۹.
  13. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۰.
  14. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
  15. «و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  16. ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ... «بنابراین از آنان انتقام گرفتیم و برای آنکه آیات ما را دروغ شمردند و از آنها غافل بودند آنان را در دریا غرق کردیم» سوره اعراف، آیه ۱۳۶.
  17. «بنابراین امروز تو را با کالبد بی‌جانت بر ساحل می‌افکنیم تا برای آیندگانت نشانه‌ای باشی و بی‌گمان بسیاری از مردم از نشانه‌های ما غافلند» سوره یونس، آیه ۹۲.
  18. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.
  19. غررالحکم (شرح خوانساری)، ج۵، ص۴۶۱.
  20. غررالحکم (شرح خوانساری)، ج۵، ص۱۷۰.
  21. غررالحکم (شرح خوانساری)، ج۵، ص۱۵۸.
  22. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۳، ص۱۶۳.
  23. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۱، ص۱۶۳.
  24. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱.
  25. نهج البلاغه، حکمت ۱۱۳.
  26. نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱: «الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ».
  27. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ص۶۰۲: «مُشَاوَرَةُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ رُشْدٌ وَ يُمْنٌ وَ تَوْفِيقٌ مِنَ اللَّهِ، فَإِذَا أَشَارَ عَلَيْكَ الْعَاقِلُ النَّاصِحُ، فَإِيَّاكَ وَ الْخِلَافَ، فَإِنَّ فِي ذَلِكَ الْعَطَبَ».
  28. ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸؛ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  29. ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  30. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ».
  31. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۱، ص۱۶۸: «شَاوِرْ فِي أَمْرِكَ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
  32. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۵، ص۲۱۴: «شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ اللَّهَ تَرْشُدْ».
  33. ری‌شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۵، ص۲۱۵: «شاور ذوي العقول تأمن من الزّلل و النّدم‌».
  34. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۱، ص۱۶۷: «شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَةٌ وَ نُصْحٌ وَ تَقْوَى».
  35. حکیمی، محمدرضا و محمد و علی، الحیاة، ج۱، ص۱۶۷ و ۱۶۸: «لَا تَكُونَنَّ أَوَّلَ مُشِيرٍ وَ إِيَّاكَ وَ الرَّأْيَ الْفَطِيرَ وَ تَجَنَّبِ ارْتِجَالَ الْكَلَامِ وَ لَا تُشِرْ عَلَى مُسْتَبِدٍّ بِرَأْيِهِ وَ لَا عَلَى وَغْدٍ وَ لَا عَلَى مُتَلَوِّنٍ وَ لَا عَلَى لَجُوجٍ وَ خَفِ اللَّهَ فِي مُوَافَقَةِ هَوَى الْمُسْتَشِيرِ فَإِنَّ الْتِمَاسَ مُوَافَقَتِهِ لُؤْمٌ وَ سُوءَ الِاسْتِمَاعِ مِنْهُ خِيَانَةٌ».
  36. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۸۴.
  37. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً».
  38. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۳۱؛ بحار الانوار، ج۳۲، ص۱۳۴، ح۱۰۷: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ».
  39. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «وَ لْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطَهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمَّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعَهَا لِلرَّعِيَّةِ فَإِنَّ سَخَطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَا الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سَخَطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَا الْعَامَّةِ».
  40. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  41. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۸۶.
  42. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۸۶.
  43. ر. ک: جمالی، نصرت الله، عوامل سقوط حکومت‌ها در قرآن و نهج البلاغه، ص۱۶۴ - ۱۷۰؛ مهوری، محمد حسین، «سیره و روش حضرت علی (ع) در برخورد با مخالفان خود»، حکومت اسلامی، ش۱۶، تابستان ۷۹.
  44. مهوری، محمد حسین، «سیره و روش حضرت علی (ع) در برخورد با مخالفان خود»، حکومت اسلامی، ش۱۶، تابستان ۷۹، به نقل از: انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۹.
  45. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸.
  46. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۸۹.
  47. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۵.
  48. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۱.
  49. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  50. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۱۵۵؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۴۵، ح۴۲.
  51. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۹۲.
  52. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ».
  53. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ».
  54. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۳۲۶.
  55. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  56. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۹۲.
  57. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  58. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
  59. نهج البلاغه، نامه ۵۳: «فَحُطْ عَهْدَكَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَيْ‌ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ... فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ وَ لَا تَخِيسَنَّ بِعَهْدِكَ وَ لَا تَخْتِلَنَّ عَدُوَّكَ‌».
  60. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۹۳.
  61. نهج البلاغه، خطبه ۲.
  62. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۹۴.
  63. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۱: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‌ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ».
  64. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۲۶۷؛ غررالحکم، ح۵۶۸۴.
  65. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  66. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  67. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۴، ص۲۶۸-۲۸۳.
  68. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  69. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  70. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  71. حقیقت، سید صادق، مقاله «آسیب‌شناسی حکومت»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۸۴-۹۶.