آیا آیه ۲۵ سوره جن نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آیه ۲۵ سوره جن نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آیه ۲۵ سوره جن نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مجموعه پرسش‌های مرتبط به این بحث (علم غیب معصوم) یا به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

آیه مورد اشاره پرسش

قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا

«بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟»

پاسخ نخست

مطهری

آیت‌الله مرتضی مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن» در این باره گفته است:

«بعضی راجع به مسأله غیب در قرآن این سؤال برایشان مطرح است که این چگونه است که در بسیاری از آیات در کمال صراحت از پیغمبر (ص) و از هر پیغمبری نفی علم غیب شده است، که آیاتش زیاد است: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ [۱]، وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۲] بگو غیب مختص خداست، جز خدا کسی غیب را نمی‌داند. من غیبی نمی‌دانم؛ یک جای دیگر می‌بینیم در کمال صراحت از زبان یک پیغمبر مثلاً حضرت مسیح (ع) نقل می‌کند که به مردم می‌گفت: وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۳] من به شما خبر می‌دهم که شما در خانه‌های خودتان چه می‌خورید، چه چیز ذخیره می‌کنید؛ هرچه بخواهید من به شما می‌گویم. ایندو با همدیگر چگونه سازگار است؟ حال آیاتی که می‌خوانیم تفسیرکننده ایندو است؛ یعنی وقتی ما آن دو قسم آیات را در مقابل یکدیگر بگذاریم آیه‌ای که در اینجا هست آنها را تفسیر می‌کند که مقصود و منظور در همه اینها چیست. اینکه می‌گویند استناد به یک آیه قرآن بدون توجه به سایر آیات قرآن جایز نیست برای این است که قرآن بعضی از آن بعضی دیگر را تفسیر می‌کند، یعنی قرآن را در کلّش باید مطالعه کرد نه در یک جزء. مطالعه کردن قرآن در یک جزء، یعنی در یک یا چند آیه جداگانه، سبب گمراهی انسان می‌شود. تمام آیات قرآن به یکدیگر وابسته و پیوسته است. کسی حق دارد آیات قرآن را تفسیر کند که بر همه آیات قرآن به نوعی احاطه داشته باشد، آیات را مجزا نکند و نبُرد و بعد، از همین جا برداشتهایی برای خودش بکند و بگوید آنچه که من می‌گویم از قرآن است. این جور نیست؛ قرآن را در مجموع و در کلش باید مطالعه کرد. می‌فرماید: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۴]. از یک طرف به حکم وحی خبر می‌دهد که اینها به چشم خودشان خواهند دید آنچه را که به آنها وعده داده شده است؛ ولی بعد می‌فرماید اما اگر از من بپرسید کِی؟ دور یا نزدیک؟ من نمی‌دانم. آیا نزدیک است آنچه که شما وعده داده شده‌اید یا خدا برای آن مدتی قرار خواهد داد؟ من نمی‌دانم. عَالِمُ الْغَيْبِ تنها اوست که غیب را می‌داند. اما فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۵] ببینید! این همه از خود نفی کردن: بگو من مالک هیچ سودی نیستم، یعنی اگر این من را می‌بینید، هیچ است، نه مالک زیانی هستم و نه مالک سودی؛ اگر از من می‌پرسید، هیچ نمی‌دانم. حتی در یک آیه است که: قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ [۶] در عین حال از جنبه دیگر می‌گوید که سرنوشت نهایی چیست؛ یعنی اگر از من می‌پرسید، من نمی‌دانم اما اگر از او می‌پرسید او می‌گوید؛ آنچه که من به زبان وحی می‌گویم پیام او را می‌رسانم، یعنی در واقع این من نیستم، اوست که می‌گوید و اوست که خبر می‌دهد و من هرچه را که می‌دانم چیزهایی است که او به من گفته است. در حدیث است که حضرت رضا (ع) در مجلسی به مردی از مخالفین و منافقین که با حضرت جدل می‌کرد فرمود: آیا می‌خواهی من به تو خبر بدهم که عن قریبٍ تو به خون یکی از خویشاوندان خودت مبتلا خواهی شد؟ ظاهراً آن مرد یکی از اعضای دستگاه حکومت بوده یعنی عن قریبٍ خون یکی از خویشاوندانت به دست تو ریخته خواهد شد؛ آیا می‌خواهی الآن به تو بگویم او چه کسی خواهد بود و این واقعه کی رخ می‌دهد؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ گفت برای اینکه این غیب است و غیب را جز خدا کسی نمی‌داند. حضرت همین آیه را خواند، فرمود: درست است، غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند، مگر کسی که خدا به او گفته باشد. اینکه قرآن گفته است غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند یعنی کسی از خود نمی‌داند، اما از ناحیه خدا هم کسی نمی‌داند؟ آیا امکان ندارد کسی غیب را بداند ولی به این شکل که خدا به او وحی کرده باشد؟ فوراً آیه را خواند: فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۷] این استثنا را در آیه قرآن قبول داری؟ آیا قبول داری که خداوند غیب خود را به پیغمبران خودش که مرضیّ او هستند اطلاع می‌دهد؟ چاره‌ای نداشت که بپذیرد. آیا قبول داری که پیغمبر ما قدر متیقّنِ کسانی است که رسول مرتضی هستند؟ آیا می‌شود گفت که إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ ولی او یعنی رسول مرتضی پیغمبر ما نیست، پیغمبرهای دیگر بوده اند، پیغمبر خاتم که افضل است نبوده؟ قدر متیقّن است. فرمود: ما که از خود چیزی نداریم؛ هرچه داریم. از ناحیه پیغمبر داریم، پیغمبر هم از ناحیه خدا دارد. این که علم غیب نیست؛ علم غیب علم پنهان است. پنهان را خدا می‌داند. ما که مستقیماً از پنهان‌ها آگاه نیستیم، پیغمبر هم مستقیماً از پنهان‌ها آگاه نیست، از ناحیه خدا آگاه است. وقتی که او از ناحیه خدا آگاه است او به ما اوصیای خودش، ائمه (ع) گفته است. اگر کسی بگوید ائمه بدون وساطت پیغمبر و بدون وساطت خدا از غیب آگاهند این شرک و کفر است. اینجاست که این مسأله کاملاً از نظر خود قرآن روشن می‌شود. عرض کردم قرآن را در جزء نباید مطالعه کرد. عده‌ای که تمایل وهابیگری دارند به همین دو سه آیه قرآن که دانستن غیب را نفی می‌کند می‌چسبند و می‌گویند: قرآن می‌گوید غیب را غیر از خدا کسی نمی‌داند، پس این حرفها چیست که شما به پیغمبر و امامها نسبت می‌دهید؟ خود پیغمبر این سخن را گفته است. بعلاوه قرآن العیاذ باللّه تناقض که ندارد. یک نویسنده عادی العیاذ باللّه اگر بخواهیم مقایسه کنیم امکان ندارد که از اول تا آخر کتابش به این صراحت حرف خلاف بگوید؛ از یک طرف بگوید که غیب را کسی نمی داند، صفحه بعدش بگوید عیسی بن مریم (ع) از غیب خبر می‌داد. جواب این است که: اگر این آیه هم نبود باز ما می‌دانستیم مقصود چیست. این آیه تصریح می‌کند یعنی بیان و روشن می‌کند که «کسی غیب را نمی‌داند» یعنی از خود نمی‌داند؛ هر کس ادعا کند که غیب را از خود می‌داند او کذّاب است؛ و غیبِ خدا را می‌داند، اما کسی که خدا به او تعلیم کرده است. مگر خدا در قرآن گفته غیب را غیر از خدا نمی‌داند و خدا غیب را به احدی تعلیم نمی‌کند؟ بلکه عکسش را گفته است که خداوند غیب خود را به افرادی اطلاع می دهد و افرادی را به آن غیب آگاه می‌کند. این است که فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۸] روایت دیگری است که در نهج البلاغه نیز هست. امیرالمؤمنین علی (ع) به شخصی فرمود: آیا می‌خواهی من الآن به تو بگویم این اسب تو که آبستن است کرّه‌اش ماده است یا نر؟ گفت: یا امیرالمؤمنین! این که غیب است؛ شما مگر غیب می‌دانید؟ خندید، فرمود این که غیب نیست، تعلم من ذی علم شاگردی است. یک نادانی از یک عالم آموخته. آن عالم هم که پیغمبر باشد در ذات خودش نادانی بوده، از عالمی که علم ذاتش است خدا آموخته است. نه من غیب می‌دانم نه پیغمبر. خدا غیب را می‌داند، خدا به پیغمبرش گفته و پیغمبرش به ما گفته است. این که غیب نیست؛ یعنی آن خبرهایی که انبیا می‌دهند آنها تعلم است نه علم غیب. علم غیب در اصطلاح قرآن یعنی یک کسی از ذات خود بدون تعلم غیب را بداند؛ او عالم الغیب است. خدا عالم الغیب است، پیغمبر و امام متعلم الغیب هستند. پس علم غیب یک مسأله است، تعلم غیب مسأله دیگری است به نصّ خود قرآن که می‌فرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۹]. يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۱۰]خدای متعال نه تنها پیغمبران را به غیب آگاه می کند، بلکه همچنین پیغمبران در کنف حفظ الهی هستند. اینجا یک تعبیر عجیب و مخصوصی هست. بعلاوه قبلاً فرمود: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ که خدا او را بر غیب خود آگاه می‌کند. پیغمبر را خدا بر غیب و نهان خود آگاه کرده است؛ از خود که چیزی نمی‌داند ولی خدا او را آگاه کرده. کسی که خدا او را بر نهانش آگاه کند آیا امکان دارد که اشتباه کند؟ چون اگر یک خللی رخ بدهد یعنی یک امر پنهان از پیغمبر رخ می‌دهد، ولی پیغمبر را خدا آگاه کرده. چون خدا پیغمبر را بر غیب و نهانش آگاه کرده است او بر آن غیب که مثلاً جبرئیل است از خود جبرئیل آگاه‌تر است، بر آن پنهانِ دیگر که شیطان است از خود شیطان آگاه‌تر است. آنوقت چطور امکان دارد که بر او اشتباه بشود که این مَلَک است یا شیطان؟ ! حتی حرف خودش اشتباه بشود، حرفی که می گوید بعد خودش نفهمد که شیطان چیز دیگری به گوش مردم رسانده است! چنین نیست، چون پای رسالت امر الهی در میان است. خدا خودِ پیغمبر را آگاه کرده است و بعلاوه پیغمبر را در یک حفظ و حراستی قرار داده است که از آغازی که وحی را تلقی می‌کند تا پایانی که وحی را به مردم می‌رساند در یک حفظ و حراست و سانسور کامل الهی است، هیچ قدرتی نمی تواند در او نفوذ کند. این معنای عصمت پیغمبران در ابلاغ وحی است که عصمتِ از خطاست[۱۱].

پاسخ‌های دیگر

۱. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «تسنیم» در این‌باره گفته است: «مهم‌ترین رخدادهای غیبی، جریان قیامت است که آگاهی ذاتی به آن، مخصوص خداست؛ امّا مانند بسیاری از مسائل غیبی، خدا آن را نیز به رسول گرامی آموخته: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۲]. در آیۀ دوم، مطلق علم به غیب را ویژه خدا می‌داند و یکی از آنها علم به قیامت است، چون الف و لام "الغَیب" یا برای استغراق است، پس به استیعاب، قیامت را شامل می‌شود؛ یا برای جنس است که به اطلاق، قیامت را در بر می‌گیرد؛ یا برای عهد ذهنی یا ذکری است که به خصوص قیامت اشاره دارد که در آیۀ پیشین: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا [۱۳] آمده است. آیه لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۱۴] نیز نمی‌تواند قرینه باشد بر اینکه مراد از الغَیب غیبی است که لازمه رسالت است، زیرا آنچه در این آیۀ آمده است برای بیان سبب فرستادن رصد است؛ ولی عنصر محوری آیات حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا * قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا * عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۵] مذکور جریان غیب قیامت و آگاهی از آن است. به هر روی، شکی در شمول الغَیب نسبت به قیامت نیست، پس استثنای إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ شامل قیامت نیز می‌شود و دلالت دارد که رسولان و اولیای برگزیدۀ الهی نیز به قیامت آگاهی دارند»[۱۶].
۲. آیت‌الله فاضل لنکرانی؛
آیت‌الله محمد جواد فاضل لنکرانی در بیاناتی با موضوع «همگرایی قیام امام حسین با علم حضرت به شهادت خود و یارانش» در این‌باره گفته‌ است:

«اینجا یک نکته‌ تفسیری و بسیار مهم وجود دارد و آن اینکه چرا پیامبر از خودش نفی علم غیب می‌کند؟ خدای تبارک و تعالی به پیامبر می‌فرماید قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۱۷]، قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۱۸] قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ[۱۹] سؤال این است چرا طبق آیه ۵۰ سوره مبارکه انعام قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ[۲۰] پیامبر مأمور به نفی علم غیب از خودش بود؟ پاسخ این است در روایات آمده خدای تبارک و تعالی از ۲۸ حرف علم خود دو حرفش را در اختیار حضرت عیسی و چهار حرفش را در اختیار حضرت موسی قرار داد تا می‌رسد به ائمه ما که تعدادش خیلی بیشتر می‌شود. آن‌گاه حضرت عیسی با همان دو حرف از اسم اعظم خدا که در اختیارش بود مرده را زنده می‌کرد و کور را شفا می‌داد، همین سبب شد که جمعی از مردم قائل به خدایی حضرت عیسی شوند! چون چنین چیزی در تاریخ شرایع و پیروان ادیان آسمانی سابقه داشت، رسول اکرم (ص) نفی علم غیب از خود می‌کند مبادا مردم دو مرتبه همان مسیر گذشته را بروند! همین نکته را هم مرحوم آیت‌الله فاضل لنکرانی در کتاب پاسداران وحی می‌فرمایند اینکه در روایات می‌بینیم امیرالمؤمنین و ائمه دیگر نفی علم غیب از خود می‌کنند به‌جهت این بوده که جامعه ظرفیت تحمل آن مقداری از علم غیب هم که در نزدشان بوده را نداشت. مبادا بگویند این فرد همه چیز را می‌داند، و خبر دارد چه اتفاقی افتاده و چه اتفاقی می‌افتد، همه چیز در دست این است و نعوذ بالله قائل به ربوبیت و الوهیت آنها شوند! لذا نفی علم غیب از خودشان می‌کردند. سؤال بعد این است آیا از قرآن استفاده می‌شود خدای تبارک و تعالی علم غیب را ولو به نحو محدود و موجبه جزئیه در اختیار گروه دیگری غیر از انبیا و رسل گذارده باشد؟‌ این بحث خیلی مهم است! یک وقت می‌گوئیم آیات قرآن دلالت می‌کنند فقط کسانی که از طریق وحی مستقیم با خدای تبارک و تعالی ارتباط داشتند از علم غیب بهره‌مند هستند مثل آیات ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۲۱]، یا تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۲۲]، یا آنکه آیات قرآن توسعه دارد و شامل غیر انبیاء و رسل هم می‌شود. سه آیه شریفه در قرآن کریم وجود دارد که این توسعه از آن استفاده می‌شود، اولین آن آیه ۷۸ سوره حج است وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ[۲۳] استدلال ما به ذیل آیه شریفه است که می‌فرماید لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ در اینجا سه گروه مطرح شده‌اند. رسول، ناس و گروه بین رسول و ناس. ظاهر آیه نیاز به تفسیر ندارد و دلالت می‌کند بر اینکه رسول شاهد بر گروهی از مردم است و این گروه هم شاهد بر جمیع مردم هستند. حال این گروه چه کسانی هستند؟ هر کسی که باشد. اصلا ما با اهل سنت بحث نمی‌کنیم که این چه کسی است؟ بروند تاریخ اسلام را بررسی کنند و ببینند غیر از پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) کدام افراد چنین علمی داشته‌اند. بالأخره اینجا گروه سومی هستند که بر حسب این آیه شاهد بر جمیع اعمال مردم می‌باشند. شهادت بر مردم به معنای شهادت بر وجود آنها نیست، بلکه به‌معنای شهادت بر اعمال آنها، ایمان و کفر آنها، حبّ و بغض و صفات و هرآن چیزی است که با اعمال مردم مرتبط است، خصوصاً در امور دینی. بنابراین آیه مطلق است و می‌فرماید این گروه شاهد بر جمیع اعمال مردم هستند حتی اعمال شخصی. لذا در روایات هم امام باقر (ع) می‌فرماید: «نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ»[۲۴] ما شاهدان بر اعمال مردم هستیم. استدلال ما این است شهادت فرع علم است کسی که می‌خواهد شهادت بدهد تا علم نداشته باشد نمی‌تواند شهادت بدهد، پس این گروه سوم که به اعتقاد ما ائمه معصومین (ع) هستند. عالم به جمیع اعمال مردم اعم از مردم زمان حال یا گذشته یا آینده می‌باشند. چون معنای ناس فقط مردم زمان آنها نیست. آیه دلالت می‌کند رسول شاهد بر این قوم و گروه است. آیا رسول فقط در زمان حیات خود شاهد است؟ خیر رسول شاهد است حتی بعد از حیات خود، این گروه نیز همین‌طور بعد از زمان حیاتشان شاهد هستند. آیه مطلق است و دلالت بر خصوص زمان حیات آنها نمی‌کند. این آیه قوی‌ترین آیه قرآن در اثبات امامت و خصوصیات آن است، برخی افراد که بهره‌ای از علم ندارند گفته‌اند در قرآن کریم آیه‌ای که دلالت بر امامت کند وجود ندارد ما از آنها می‌پرسیم در مورد این آیه چه می‌گویید؟ مخاطب در شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ کیست؟ ظاهر آیه تصریح به رسول، مردم و قوم ثالث می‌نماید و ما شیعیان معتقدیم که قوم ثالث ائمه اطهار (ع) هستند. این از آیه اول که دلالت بر علم امام دارد. اما آیه دوم: آیه ۳۲ سوره مبارکه فاطر است. ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ[۲۵] در آیه قبل می‌فرماید وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ[۲۶] ما قرآن را به تو وحی کردیم. یعنی وحی به پیامبر اکرم (ص) سپس در این آیه می‌فرماید: ما کتاب را به کسانی که انتخاب کرده‌ایم به میراث نهادیم. وراثت به چه معناست؟ وراثت طبعا باید بعد از نبی باشد چون أَوْرَثْنَا قطعا شامل نبی نمی‌شود بلکه شامل گروهی بعد از نبی می‌شود. الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا یعنی جماعتی بین مردم هستند که ما آنها را برای وراثت کتاب بعد از نبی برگزیده‌ایم. با تأمل در آیات دیگر قرآن نظیر إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۷] در می‌یابیم مصطفون گروه خاصی از مردم هستند نه همه مردم. و ما این گروه را ائمه اطهار (ع) می‌دانیم. مراد از کتاب هم در أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ قرآن است که بعد از نبی به میراث نهاده می‌شود نه تورات و انجیل. به همین جهت در روایات آمده است «نَحْنُ الْوارِثُونَ وارثون»[۲۸] کتاب ما اهل بیت هستیم. ریشه این روایت همین آیه قرآن است. پس از این آیه هم استفاده می‌کنیم گروهی هستند که وارث کتاب می‌باشند. ملازمه بین وارث کتاب بودن و علم به کتاب هم واضح است. وراثت به معنای وجود ظاهر کتاب نزد آنان نیست بلکه معنای حقیقی وراثت، علم به کتاب است. همچنان که در برخی آیات به آن تصریح شده است نظیر وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ[۲۹]. ما معتقدیم ائمه اطهار (ع) عالم به کتاب و قرآن هستند. چون وارث کتاب بوده و وارث هم لازم است عالم به کتاب باشد. و در روایات خود ائمه ما تعبیر کرده‌اند که در نزد ما علم الکتاب به نحو کامل وجود دارد.[۳۰] نکته مهم این است؛ ائمه اطهار (ع) که عالم به کتاب هستند، وقتی این کتاب تبیان و بیانگر هرچیز است، نتیجه‌اش این می‌شود که ائمه (ع) عالم به همه امور هستند. حال کیفیت علم ائمه (ع) مطلبی است که به آن اشاره خواهد شد. امّا آیه سوم که آیه ۱۰۵ سوره توبه است وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ...[۳۱] به نظر ما مؤمنون ائمه اطهار (ع) هستند. این آیه همانند آیه وَتَكُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ است، یعنی خدا و رسول خدا و گروهی از مؤمنین شاهد بر اعمال شما هستند. پس تا اینجا از آیات قرآن نتیجه گرفتیم که علم الغیب به معنای کامل و وسیع‌اش نزد خداوند تبارک و تعالی است و به نحو محدودتر و موجبه جزئیه نزد انبیا و ائمه طاهرین (ع) است. این کلام از قرآن به خوبی استفاده می‌شود. یعنی با کمترین توجه به آیات قرآن و بدون دقت‌های تفصیلی و حتی بدون کمک و استمداد از روایات، از خود قرآن استفاده می‌شود علم غیب در حد محدودتر از علم غیب خداوند، نزد پیامبر و ائمه اطهار (ع) موجود است»[۳۲].

«جمع بین آیات خیلی روشن می‌شود آنجا که پیامبر (ص) نفی علم غیب از خود می‌نماید به این معناست که بشر اصالتاً و بالذات نمی‌تواند علم غیب داشته باشد، اصلاً محال است که انسانی علم غیب پیدا کند حتی پیامبر (ص)، برای اینکه پیامبر (ص) هم نیاز به معلم دارد و معلم او خدای تبارک و تعالی است، اگر این را هم بگوئیم باز جمع بین آیات از مسئله اصالت و بالعرض بودن خارج می‌شود، یعنی بحث علم غیب در غیر خداوند موضوعاً منتفی است. آنچه هم پیامبر (ص) می‌داند و سایر مردم نمی‌دانند مثل حوادثی که در آینده اتفاق خواهد افتاد، چون به الهام از خداوند تبارک و تعالی بوده، عنوان غیب ندارد لذا موضوعاً از علم غیب خارج می‌شود، پس بزرگانی مثل مرحوم علامه در مقام جمع بین آیات باید تحفظ بر موضوع کرده و بگویند همان علم غیبی که در اختیار خداست در اختیار پیامبر هم هست منتهی در خدا بالذات و در پیامبر بالعرض است. ولی طبق این بیانی که از امیرالمؤمنین رسیده، آنچه در اختیار پیامبر است موضوعاً علم غیب نیست»[۳۳].
٣. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت سمنانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد رضا حقیقت سمنانی نویسنده مقاله «بررسی تطبیقی دلالت مصداقی امام مبین در سوره یس بر امام علی از منظر فریقین» در این‌باره گفته‌اند:

آیه ۲۵ سوره جن را باید در کنار آیه ۲۶ مورد بررسی قرار داد تا بتوان برداشت صحیحی از مبحث علم غیب پیامبر به دست آورد.

اگر رسول در آیه ۲۶ را پیامبران الهی بدانیم نه فرشتگان مامور عذاب[۳۴]، می‌توان علم غیب مخصوص ذات الهی برای پیامبران اثبات نمود.

"ابن قتیبه دینوری" از مفسران متقدم، «رسول» در آیه را برای نبوت و رسالتِ برگزیده شده دانسته و مراد آیه را این نکته می‌‌داند که خداوند رسول را بر هر مقداری از غیب خود که بخواهد آگاه می‌‌کند[۳۵]. همچنین سمرقندی وقت نزول عذاب را مصداق غیب الهی دانسته که خداوند این غیب را به پیامبری که برگزیده و تعلیم می‌‌دهد تا نشانه صدقی بر نبوتش باشد[۳۶].

ماتریدی غیب را سه بخش کرده: ۱. بخشی که خلق از اطلاع یافتن بر آن عاجزند و اطلاع یافتن از آن برای بشر غیر ممکن است، ۲. غیبی که امکان معرفت به آن از طریق تامل و نظر برای بشر ممکن است و ۳. غیبی که اطلاع یافتن از آن برای بشر ممکن است، اما نه از طریق تامل و نظر که از طریق تعلیم الهی؛ وی غیب مورد نظر در آیه شریفه را قسم سوم دانسته که خداوند چنین علمی را به پیامبرانش می‌‌دهد تا نشانه رسالتشان باشد[۳۷].

فخر رازی ضمن نقد نظر صاحب کشاف که گفته بر اساس آیه شریفه علم غیب فقط برای رسولان ثابت می‌‌شود نه اولیاء الهی، دامنه علم غیب از طریق الهامات الهی را از رسولان الهی نیز فراتر دانسته و معتقد است آیه نفی عموم غیب نمی‌کند، بلکه بعد از آیه ۲۵ آمده که مراد از آن قیامت است و در آیه ۲۶ هم علم به زمان قیامت را برای رسول اثبات می‌‌کند، اما نزدیک روز قیامت، از زمانش آگاه می‌‌شوند، وی سپس می‌‌گوید: قطعا مراد از آیه این نیست که به جز رسولان هیچ کس از غیب اطلاعی ندارد؛ چراکه اولا اخبار نزدیک به متواتر داریم که کاهنان به ظهور پیامبر قبل از نبوتش خبر دادند و در میان عرب به اطلاع داشتن از اموری غیبی مشهور بودند تا بدانجا کسری برای اطلاع یافتن از اخبار پیامبر اسلام به این کاهنان مراجعه می‌‌کرد، ثانیا همۀ ملل و ادیان متفق بر صحت علم تعبیر خواب هستند که مُعبّر در آن از وقایع آینده خبر می‌‌دهد، همچنین کاهنان بغداد از اخبار آینده خبر می‌‌دادند و موافق آن هم اتفاق می‌‌افتاد و مثال‌های دیگری از این قبیل، دیگر اینکه بسیاری از اصحاب الهامات صادقه هم از اولیاء خدا و هم ساحران و هم اهل نجوم را دیده ایم که بسیاری از اخبار غیبی که اعلام می‌‌کنند مطابق واقع می‌‌شود[۳۸].

آلوسی می‌‌نویسد: جهت رفع این توهم که آیه دلالت بر این دارد که پیامبر هیچ چیز از غیب نمی‌داند، استثناء را ذکر کرد تا علوم غیبی که به رسالت مربوط است را برای پیامبر اثبات کند و استثناء دلالت بر این ندارد که رسول همۀ غیب الهی را می‌‌داند، وی این علم غیب را مربوط به رسولان دانسته و کرامات اولیاء را علم نمی‌داند، بلکه معتقد است در حد ظن است[۳۹].

سایر مفسرین بزرگ اهل سنت نیز بر اساس آیه شریفه، علم غیب از طریق تعلیم الهی بر پیامبر را ثابت دانسته اند[۴۰]، گرچه برخی تصریح کرده‌اند بر بعضی از علم غیبش آگاهی می‌دهد نه همه آن[۴۱].

روایاتی که اهل سنت ذیل آیه شریفه نقل کرده‌اند نیز دلالت دارد مراد از رسول در آیه شریفه پیامبران هستند که خداوند آنان را از غیب خود آگاه کرده است:

  1. حدثنی علی، قال: ثنا أبو صالح، قال: ثنی معاویة، عن علی، عن ابن عباس، قوله: فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فأعلم الله سبحانه الرسل من الغیب الوحی و أظهرهم علیه بما أوحی إلیهم من غیبه، و ما یحکم الله، فإنه لا یعلم ذلک غیره.
  2. حدثنا بشر، قال: ثنا یزید، قال: ثنا سعید، عن قتادة، قوله: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فإنه یصطفیهم، و یطلعهم علی ما یشاء من الغیب.
  3. حدثنا ابن عبد الأعلی، قال: ثنا ابن‏ ثور، عن معمر، عن قتادة إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فإنه یظهره من الغیب علی ما شاء إذا ارتضاه.
  4. حدثنی یونس، قال: أخبرنا ابن وهب، قال: قال ابن زید، فی قوله: فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ قال: ینزل من غیبه ما شاء علی الأنبیاء أنزل علی رسول الله صلی الله علیه و سلم الغیب القرآن، قال: و حدثنا فیه بالغیب بما یکون یوم القیامة[۴۲]. این روایت دلالت دارد که حتی پیامبر (ص) علم غیب مربوط به قیامت را نیز به تعلیم الهی داشته است.

در نتیجه می‌‌توان گفت:

  1. آیه ۲۶ یا از این جهت که ناظر به آیه قبل است مربوط به علم غیب به قیامت است و یا به جهت عمومیتی که دارد شامل قیامت هم می‌‌شود.
  2. در آیه ۲۶ علم غیب را مختص به خدای تعالی معرفی می‌‌کند که شامل ظاهر و باطن سراسر عالم است و به همین جهت غیب را به خودش نسبت داد تا اختصاص را برساند، در نتیجه مفاد آیه سلب کلی است و استثناء در آیه استثنای از کلمه" احدا" است و جمله "من رسول" بیان جمله "مَنِ ارْتَضی‏" است، در نتیجه می‏فهماند که خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود که بخواهد آگاه می‏سازد. این نتیجه به دست می‏‌آید که علم غیب به اصالت از آن خداست و به تبعیت خدا، دیگران هم می‏توانند به هر مقداری که او بخواهد به تعلیم او داشته باشند[۴۳].
  3. اینکه پیامبر به همۀ غیب خدا به تعلیم الهی علم داشت یا نه از آیه امکانش استفاده می‌‌شود اما گستره‌اش نیاز به دلیل دیگری از آیات یا روایات دارد.
  4. اگر این علم غیب پیامبر شامل دانستن روز قیامت هم بشود، این سوال که چگونه با نفی این علم در آیه ۲۵ سازگار است را می‌‌توان به این صورت پاسخ داد که یا پیامبر به حسب ظاهر وظیفه دارد چنین مطلبی را بگوید تا موضوع امتحان و آزمون خلق کامل گردد؛ چراکه اگر بدانند دور است یا نزدیک در هر دو صورت امتحان کم اثر خواهد بود و یا اینکه چنین علمی را مرتبه بشری پیامبر بالفعل نداشته بلکه اگر می‌خواسته با توجه به مراتب بالاتر وجودی خود که مقام نورانیت پیامبر است[۴۴] به آن عالم می‌‌شده است[۴۵] و یا از این جهت است که علم و احاطه‏ای که می‏خواهد به قیامت تعلق بگیرد خود جزو نظام این عالم است و نظام سببی که حاکم بر این عالم است و در موقع وقوع قیامت بر هم خورده و به یک نظام دیگری متبدل می‏‌شود[۴۶]، گرچه پیامبر به حقیقت وقت قیامت آگاه است، اما وقت و زمان به معنایی که در اندیشه عموم مردم وجود دارد در مورد قیامت بی‌معناست؛ لذا مانعی ندارد که پیامبر بگوید من از وقت آن به معنایی که شما از زمان می‌‌فهمید که دوری و نزدیکی ساعت با توجه به ۲۴ ساعت شبانه روز است بی‌اطلاعم[۴۷].
٤.آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة).
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است: «ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی در ذیل آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا می‌آورد: "آیه بیان می‌کند که خداوند ظاهر نمی کند بر خلق یکی از غیوب را که ما آن را حمل می‌کنیم به وقت قیامت، پس مراد از آیه این است که خداوند این غیب را بر احدی آشکار نمی‌کند و دلالتی در آیه بر اینکه خداوند چیزی از غیوب را بر کسی آشکار نمی‌کند وجود ندارد و چیزی که این تأویل را تأیید می کند آیه قبل از این آیه است که می‌فرماید: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۴۸] یعنی من وقت وقوع قیامت را نمی‌دانم، سپس می‌فرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا یعنی وقت وقوع قیامت غیبی است که خداوند بر کسی آن را آشکار نمی‌کند. فخر رازی در ادامه دیدگاه افرادی که می‌گویند مراد از این آیه این است که به غیر از رسولان کسی از غیب آگاه نیست را رد نموده و می‌گوید به قطع مراد از آیه این نیست زیرا که به اخبار قریب به تواتر ثابت شده که شقا و سطیحا کاهنانی بودند که به ظهور پیامبر (ص) قبل از ایشان خبر دادند و در عرب این دو به این نوع علم مشهور بوده‌اند و از سویی جمیع ملل و ادیان صحت علم تعبیر را که معبر از آینده خبر می‎دهد و خبرهای آن صادق است قبول دارند"»[۴۹].

پرسش‌های وابسته

  1. آیا علم غیب منحصر به خداست؟ (پرسش)
  2. آیاتی که مخالفان علم غیب غیر خدا به آنها استدلال می‌کنند کدام‌اند؟ (پرسش)
  3. آیا آیه ۱۰۱ سوره برائت به صراحت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  4. با توجه به آیه ۵۹ سوره انعام چگونه علم غیب غیر از خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  5. با توجه به آیه ۲۰ سوره یونس چگونه علم غیب غیر خدا ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  6. با توجه به آیه ۶۵ سوره نمل چگونه علم غیب غیر از خدا اثبات می‌شود؟ (پرسش)
  7. با توجه به آیه ۵۰ سوره انعام آیا پیامبر خاتم علم غیب دارد؟ (پرسش)
  8. با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  9. با توجه به آیه ۳۱ سوره هود چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)
  10. آیا آیه ۶۳ سوره احزاب علم غیب را از پیامبر خاتم نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  11. با توجه به آیه ۱۰۹ سوره مائده آیا علم غیب از پیامبران نفی شده است؟ (پرسش)
  12. با توجه به آیه ۱۸۷ سوره اعراف آیا پیامبر خاتم به زمان قیامت علم دارد؟ (پرسش)
  13. آیا آیه ۳۴ سوره لقمان علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  14. آیا آیه ۷۷ سوره نحل نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  15. آیا آیه ۳۳ سوره بقره نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  16. آیا آیه ۳۸ سوره فاطر نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  17. آیا آیه ۴۶ سوره هود نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  18. آیا آیه ۹ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  19. آیا آیه ۶۹ سوره ص علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  20. آیا آیه ۶۹ سوره هود علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  21. آیا آیه ۲۶ سوره کهف نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  22. آیا آیه ۱۲۳ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  23. آیا آیه ۲۳ سوره احقاف علم غیب پیامبران را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  24. آیا آیه ۲۶ سوره ملک علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  25. آیا آیه ۱۱۶ سوره مائده علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  26. آیا آیه ۱۱۱ سوره انبیا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  27. آیا آیه ۴۷ سوره هود علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  28. آیا آیه ۱۱۲ سوره شعرا نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  29. آیا آیه ۳ سوره عبس نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  30. آیا آیه ۸ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  31. آیا آیه ۱۹ سوره مطففین نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  32. آیا آیه ۳۶ سوره اسرا علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  33. آیا آیه ۴۷ سوره فصلت نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  34. آیا آیه ۸۵ سوره زخرف علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  35. آیا آیه ۳۱ سوره مدثر علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  36. آیا آیه ۹ سوره ابراهیم نافی علم غیب غیر از خدا نیست؟ (پرسش)
  37. آیا آیه ۸ سوره رعد علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)
  38. آیا آیه ۷ سوره آل عمران علم غیب غیر خدا را نفی نمی‌کند؟ (پرسش)

پانویس

  1. بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  2. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمی‌داند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
  3. و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت؛ سوره آل عمران، آیه: ۴۹.
  4. بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟؛ سوره جن، آیه: ۲۵.
  5. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  6. بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
  7. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  8. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  9. است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند؛ سوره جن، آیه: ۲۶ - ۲۷.
  10. پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۷.
  11. آشنایی با قرآن ج۹، ص ۲۳۷ و ۲۳۸.
  12. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سورۀ جن، آیۀ ۲۶ و ۲۷
  13. «بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد» سورۀ جن، آیۀ ۲۵
  14. «تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سورۀ جن، آیۀ ۲۸
  15. «تا آنگاه که آنچه به آنان وعده می‌دادند ببینند خواهند دانست چه کسی یاورانش ناتوان‌تر و چه کسی در شمار، اندک‌تر است. بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سورۀ جن، آیۀ ۲۴ تا ۲۸
  16. تسنیم، ج ۲۵، ص ۲۷۱.
  17. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم». سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  18. «بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟»؛ سوره جن، آیه۲۵.
  19. «بگو من در میان پیامبران، نوپدید نیستم و نمی‌دانم با من و شما چه خواهند کرد، جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم و من جز بیم‌دهنده‌ای آشکار نیستم». سوره احقاف، آیه ۹.
  20. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟»
  21. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم». سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  22. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم». سوره هود، آیه ۴۹.
  23. «و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است». سوره حج، آیه ۷۸.
  24. کافی، کتاب الحجة، حديث ۴۹۷.
  25. «سپس این کتاب را به کسانی از بندگان خویش که برگزیده‌ایم به میراث دادیم و برخی از آنان، ستمکاره با خویشند و برخی میانه‌رو و برخی با اذن خداوند در کارهای نیک پیشتازند؛ این همان بخشش بزرگ است»؛ سوره فاطر، آیه ۳۲.
  26. «و آنچه از کتاب (آسمانی قرآن) به تو وحی کردیم راستین است و چیزی را که پیش از آن بوده است راست می‌شمارد، بی‌گمان خداوند به بندگان خویش، آگاهی بیناست»؛ سوره فاطر، آیه ۳۱.
  27. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد.»؛ سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  28. تفسیر فرات کوفی، ص۶۶۷.
  29. «و کسى که علم کتاب [و آگاهى بر قرآن] نزد اوست».
  30. اصول کافی، چاپ اسلامیه، ج۱، ص۲۲۹.
  31. «و بگو (آنچه در سر دارید) انجام دهید، به زودی خداوند و پیامبرش و مؤمنان کار شما را خواهند دید و به سوی داننده پنهان و آشکار بازگردانده خواهید شد و او شما را از آنچه انجام می‌داده‌اید آگاه خواهد ساخت».
  32. وبگاه پاسخ‌دهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
  33. وبگاه پاسخ‌دهنده (محمد جواد فاضل لنکرانی).
  34. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج‏۴، ص۴۶۶.
  35. تفسیر غریب القرآن، ص۴۲۰.
  36. بحر العلوم، ج‏۳، ص۵۰۸.
  37. تأویلات أهل السنة، ج‏۱۰، ص۲۶۵.
  38. التفسیر الکبیر، ج‏۳۰، ص۶۷۸.
  39. تفسیر القرآن العظیم، ج‏۸، ص۲۵۸.
  40. تفسیر القرآن العظیم (الطبرانی)، ج‏۶، ص۳۶۸، الواضح فی تفسیر القرآن الکریم، ج‏۲، ص۴۴۷، الکشف و البیان (تفسیر ثعلبی)، ج‏۱۰، ص۵۶، تفسیر القرآن العظیم، ج‏۸، ص۲۵۸.
  41. أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‏۵، ص۲۵۴.
  42. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۲۹، ص۷۷.
  43. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۲۰، ص۵۳.
  44. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲۶، ص۱.
  45. «إِنَّ الْإِمامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّم»، «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ أُعْلِم» و «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص۲۵۸.
  46. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏۸، ص۳۷۰.
  47. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  48. «بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد» سورۀ جن، آیۀ ۲۵
  49. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۵۰.