بحث:آیه ابتلا در تفسیر و علوم قرآنی
امامت و آزمون با کلمات
قرآن در آیه ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱]، از آزمون حضرت ابراهیم(ع) با ﴿كَلِمَاتٍ﴾ خبر داد. شناخت درست از زمان و مواد این آزمون، اهمیتی بسزا دارد. چون افزون بر نمایش مراتب والای «صبر» و «یقینِ» حضرت ابراهیم(ع) -که در برخی از آیات شرط احراز امامت قلمداد شده است[۲]- میتوان با تعیین زمان ابتلا و نوع کلمات، تا حدودی به معنای اصطلاحی امام و مقام امامت پی برد. برای نمونه، اگر اثبات شود زمان ابتلای حضرت تا دوره کهنسالی ایشان امتداد داشته به گونهای که آزمون ذبح اسماعیل (که قطعاً در واپسین سالهای عمر حضرت ابراهیم(ع) اتفاق افتاده است) در آن ابتلاها داخل بوده است؛ این امر، موجب میشود تا مقام امامت را غیر از نبوت و رسالت و فراتر از آنها معنا کنیم. چون قطعاً حضرت ابراهیم(ع) پیش از آزمون ذبح اسماعیل، مقام نبوت را داشتهاند و سپس خداوند با اِنشاء حکم ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ مقامی دیگر و فراتر از نبوت به ایشان عطا میکند. دلیل این ادعا آیات قرآن و از جمله این آیات است که میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا * يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا * يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا * قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا * وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا * فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا﴾[۳]
ظاهر این آیات دلالت دارد حضرت ابراهیم(ع) در زمانی که پدر (= عموی) خود را مورد خطاب قرار میدهد مقام نبوت را داشته است؛ چون آیه فرمود: ﴿... إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۴] و این خطاب به آزر پیش از آن بوده که حضرت ابراهیم(ع)، عمو و قوم خود را واگذاشته، ترک گوید. و سپس صاحب فرزند (اسماعیل) و نوه (یعقوب) شود و بعد از همه اینها اسماعیل را به قربانگاه ببرد و به ابتلایِ ذبح اسماعیل آزمایش گردد. بنابراین، شناخت زمان و مواد ابتلاها راهی برای کشف رتبه امامت حضرت ابراهیم(ع) و به نحوی راهی برای معناشناسی امامت ایشان خواهد بود. هرچند در آیات قرآن از انواع آزمونهای حضرت ابراهیم(ع) سخن به میان آمده، ولی به طور مشخص تنها ذبح اسماعیل را با عنوان «ابتلای آشکار» نامبرده است[۵]. قرآن کریم میفرماید: ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۶]. اکنون باید دید دانشمندان فریقین درباره ماهیت ابتلاها - که از آن به عنوان شناخت نوع «کَلِماتٍ» یاد میشود - و نیز زمان این آزمونها چه میگویند؟.[۷]
دیدگاه مفسران شیعه در تبیین «کلمات»
شیخ صدوق در کتاب خصال، بابی با نام الكلمات التي ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ... گشوده و پس از آن روایتی از طریق «مفضل بن عمر» از امام صادق(ع) در این باره نقل میکند[۸] (که خواهید دید)، مفاد این روایت را اصل در معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ مینامد[۹] و سپس در مقام کشف معنای کلمات با استفاده از آیات قرآن، مینویسد: معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ عبارت است از آنچه که در روایت مفضّل بن عمر آمده است، و نیز «یقین» ابراهیم(ع) که فرمود: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾[۱۰] «معرفت ایشان به قِدَم باری و تنزیه از تشبیه». چون ابراهیم به ستاره، ماه و خورشید نگریست و به وسیله افول هر کدام[۱۱] بر حدوث آنها و نفی تشبیه استدلال کرد. و «شجاعت» که چون به عمو و قوم خود گفت: ﴿مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ * فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا﴾[۱۲] و «حلم» چون قرآن میفرماید: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾[۱۳] و «سخا» در مورد مهماننوازی حضرت[۱۴] و «فراق و هجرت از قوم خود» چون فرمود: ﴿وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾[۱۵] و «امر به معروف و نهی از منکر» در این سخن که به پدر خود گفت: ﴿...يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ...﴾[۱۶] و «توکل» در این کلام که فرمود: ﴿الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾[۱۷] و «لسان صدق» در این آیه که فرمود: ﴿وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ﴾[۱۸] و «رنجهای متعدد دیگر» همانند در افکندن ایشان به آتش، ذبح فرزند، صبر بر سوء خُلق ساره و...[۱۹].
شیخ طوسی نیز ضمن اعتراف به اینکه در معنای «کَلِماتٍ» مورد ابتلای ابراهیم(ع) اختلاف است تنها به ذکر سه دسته روایت از «ابن عباس» و نیز ارائه دیدگاه برخی تابعین مانند «حسن بصری» و «مجاهد» و مفسرانی همانند «جُبایی» و «بلخی» اکتفا میکند، بیآنکه یکی از این اقوال را برگزیند. به زودی این دیدگاهها را در بخش مصادر روایی اهل سنت خواهید دید. هرچند شیخ طوسی با خطاب حقتعالی به ابراهیم(ع) برای انجام آزمونها به این نتیجه میرسد که مقام و رتبه امامت در این آیه برتر از نبوت است و بدین طریق بر آن استدلال میکند: خداوند، ابراهیم را که پیامبر بود، در اینجا مورد خطاب قرار داد و به وی فرمود: تو را «امام» قرار میدهم تا پاداشی بر اتمام و موفقیت تو در آزمونهایی باشد که با آنها تو را آزمودم. بنابراین اگر ابراهیم در زمان این خطاب، امام به معنای نبی میبود، این سخن خداوند تحصیل حاصل و بیمعنا میشد؛ پس منزلت امامت از نبوت جدا و برتر از آن است و خداوند میخواست آن مقام را برای ابراهیم قرار دهد[۲۰]. مرحوم طبرسی نیز همانند شیخ طوسی به ارائه دیدگاههای گوناگون یادشده در این باره میپردازد، و همه این معانی را درباره آیه محتمل میداند[۲۱]. ایشان روایات شیعی درباره معنای کلمات را یادآور و سپس دیدگاه شیخ صدوق (پیشگفته) را به تفصیل بیان میکند[۲۲]. طبرسی در جوامع الجامع به صورت روشنتر نظر خود را ارائه کرده و تفسیر «کَلِماتٍ» را بنا به یک احتمال عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ میداند[۲۳] به این معنا که خداوند، حضرت ابراهیم(ع) را با این آموزه، مکلَّف کرد که فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم».
مرحوم شرف الدین استرآبادی (از دانشمندان قرن دهم) درباره معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به ذکر روایت مفضّل بن عمر از طریق شیخ صدوق اکتفا کرده است[۲۴]. مولی فتح الله کاشانی (د ۹۹۸ق) نیز، همانند شیخ طوسی به بیان دیدگاه «ابن عباس» و برخی تابعین میپردازد؛ سپس روایت شیخ صدوق را ذکر میکند و آنگاه احتمال میدهد که معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾، فراز بعدی آیه باشد که میفرماید: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ و نیز آیات پس از آن، یعنی: آیه تطهیر بیت الله[۲۵] و رفع قواعد آن[۲۶][۲۷]. مرحوم فیض کاشانی (د ۱۰۹۱ق) نیز بنا به شیوه تفسیر روایی در تفسیر صافی، تنها به ذکر روایات شیعی بسنده کرده است، بیآنکه درباره آنها اظهار نظر کند[۲۸]. شیخ ابی جامع عاملی (د۱۱۳۵ق) نیز در معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾، ابتدا از روایات سنی و شیعی الهام گرفته و به طور فشرده به مفاد آنها اشاره میکند و سپس احتمالی را که مولی فتح الله کاشانی مطرح کرده بود، میپذیرد[۲۹].
برخی قرآنپژوهان نیز، نفس رویدادهایی که ابراهیم(ع) در طول زندگیاش با آنان مواجه شد؛ مانند، انداختن ایشان در آتش، هجرت و ترک وطن، ذبح اسماعیل و... را ظاهرتر برای معنای کلمات میدانند[۳۰]. علامه بلاغی با این باور که معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در خود آیه ابتلی آمده، مینویسد: دقت در مفاد آیه ابتلی و ارتباط الفاظ آیه و معانی آن با یکدیگر، مستلزم این است که عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ تا آخر آیه را تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ و فاعل در ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ را ﴿رَبُّهُ﴾ بدانیم[۳۱]. بنا به نظر ایشان معنای آیه چنین خواهد بود، خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را با این کلمات: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، آزمود و مکلّف کرد چون – همانگونه که گفتیم - حقیقت ابتلا، تشدید در تکلیف است، و خدای متعال با اعطای مقام امامت به ابراهیم(ع) تکلیفی سنگین بر عهده ایشان گذاشت و سپس خداوند آن کلمات را به اتمام رساند و پایان برد. در این صورت جمله ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ معترضه خواهد بود.
علامه طباطبایی با طرح یک اشکال این قول را نادرست دانسته، بر این نظر است که: «این معنا برای کلمات قابل اعتماد نیست چون در قرآن، لفظ ﴿كَلِمَاتٍ﴾ بر جملات و عبارات لفظی اطلاق نشده است»[۳۲]. آنگاه علامه طباطبایی دیدگاه خود را درباره ﴿كَلِمَاتٍ﴾ چنین ابراز میدارد: «مراد از کلمات قضایا و رویدادهای عینی همانند ابتلای ابراهیم به ستارگان و بتها، انداختن در آتش، هجرت و ترک وطن، ذبح فرزند و... میباشد»[۳۳]. به نظر میرسد علامه، اشکالی دیگر در این باره ندارند؛ اما نخست: اینکه در قرآن چنین معنایی برای کلمات معهود نیست به خودی خود، نمیتواند اشکالی نیرومند به حساب آید. دوم: علامه خود در بحث روایی از این آیه، اطلاق «کلمه» را بر جملههایی از کلام مردود ندانسته است[۳۴]. سوم: علامه، در تفسیر آیه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ﴾[۳۵] عبارات لفظی از نوع سخن را برای واژه ﴿كَلِمَاتٍ﴾ پذیرفتهاند[۳۶]. چهارم: اگر کلمات به رویدادهای عینی معنا شوند، واژه اتمام در ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ در صورتی که فاعلش ﴿رَبُّهُ﴾ باشد - و به نظر علامه این قول به صواب نزدیکتر است[۳۷] - به توفیق و تسدید معنا خواهد شد حال آنکه وجه این معنا برای واژه اتمام روشن نیست. آیتالله جوادی آملی نیز با نظر علامه موافق است و میگوید: شاهد این معنا، ارجاع ضمیر جمع «هُنَّ» به جای ضمیرِ «ها» به کلمات است؛ چنانکه ارجاع ضمیر «هُم» به اسماء در آیه شریفه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ﴾[۳۸] نیز بر همین اساس است که در آن چون ﴿أَسْمَاءَ﴾ بر حقایق خارجی اطلاق شده، ضمیر در ﴿عَرَضَهُمْ﴾ به صورت جمع مذکر آمده است[۳۹]. همچنین تفسیر نمونه، ﴿كَلِمَاتٍ﴾ را به رویدادهای عینی، مانند: قیام در برابر بتپرستان، مهاجرت، ذبح فرزند معنا کرده است[۴۰].
شاید هم مراد آیه این است: خداوند، حضرت ابراهیم(ع) را با تکالیفی متعدد از رویدادهای عینی آزمود، سپس خداوند آن آزمونها را با تشریع تکلیف «امامت» برای ابراهیم(ع) به اتمام رساند و فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾. در این صورت مرجع ضمیر در ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾، ﴿رَبُّهُ﴾ خواهد بود. حاصل آنکه، مفسران شیعی درباره معنای کلمات، همداستان نیستند و مستندات آنان در نظریههایشان نیز، چندان استوار نیست تا بتوان به آن اعتماد کرد. هرچند تفسیر کلمات به رویدادها و حقایق وجودی که در زندگی ابراهیم(ع) رخ داده، شهرت بیشتری در بین آنان دارد. البته هر کدام از معانی یادشده را برای تفسیر کلمات در نظر آوریم، مقصود ما که کشف زمان ابتلاهای ابراهیم(ع) به آن کلمات است، به دست میآید و جملگی نشان میدهد که از دیدگاه مفسران شیعه، ابتلاها پس از مقام نبوت حضرت ابراهیم(ع) بوده است. توضیح بیشتر در این باره را در گفتار سوم، «بررسی و ارزیابی دیدگاههای فریقین»، خواهید دید.[۴۱]
احادیث شیعه
روایات شیعی در این زمینه به دو دسته کلی تقسیم میشود: دسته اول: تبیین کلمات به رویدادهای عینی: تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به رویدادهای خارجی، نخستین بار در شیعه از سوی شیخ صدوق با استمداد از آیات قرآن مطرح شد و سپس در بین مشهور مفسران شیعی تلقی به قبول گردید. در پارهای از روایات اهل سنت نیز، از «ابن عباس» و برخی تابعین این معنا نقل شده که خواهد آمد. اما در مصادر شیعی - تا آنجا که میشناسم- روایتی که دلالت بر این مطلب داشته باشد به چشم نمیخورد؛ جز روایتی مرسل که مرحوم طبرسی از امام صادق(ع) نقل کرده و در آن امام، ذبح اسماعیل را جزء این کلمات برشمردهاند[۴۲]. مضمون این روایت به عنوان قول علی بن ابراهیم (بیآنکه مستند به روایت باشد) در تفسیر منسوب به وی نیز آمده است[۴۳]. جملگی روایاتی که در مصادر شیعی در تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ نقل شده به الفاظی که حضرت ابراهیم(ع) با آنها خدا را خوانده، تفسیر شده بیآنکه این کلمات را بر رویدادهای عینی تطبیق کند.
دسته دوم: تبیین کلمات به عبارات لفظی: راوندی (م۵۷۳ق) در روایتی مرسل از پیامبر خدا(ص) چنین نقل میکند: همانا جبرئیل برای من هفت کلمه را آورد. آنها همان کلماتی هستند که خداوند فرمود: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ...﴾. این کلمات عبارتاند از: «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَبِّ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا نُورَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا قَرِيبُ يَا مُجِيبُ»[۴۴]. روایات دیگر در این زمینه تنها از شیخ صدوق از طریق «مفضل بن عمر» از امام صادق(ع) نقل شده است. کلمات، در تمام این روایات به کلماتی که آدم(ع) از خداوند تلقی کرده و به وسیله آنها مشمول توبه پروردگار قرار گرفته، تفسیر شده است. در این روایات، مفضّل بن عمر از امام صادق(ع) میپرسد: این کلمات چه بوده است؟ و امام میفرماید: «هِيَ الْكَلِمَاتُ الَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ يَا رَبِّ أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَيَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا يَعْنِي عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ قَالَ يَعْنِي فَأَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ(ع) اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ...»؛ آنها کلماتی بود که آدم از پروردگارش فراگرفت پس خداوند با رحمتش به او بازگشت. و آن این بود که: پروردگار من، تو را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین میخوانم که به من بازگردی؛ پس خداوند بر او توبه کرد، همانا او بسیار توبه کننده به بندگان بخشنده است. پس مفضَّل بن عمر میگوید، گفتم: ای فرزند رسول خدا، معنای ﴿فأَتَمَّهُنَّ﴾ در کلام خدای عزوجل چیست؟ حضرت فرمود: یعنی خداوند امامت را تا حضرت مهدی امتداد داد و به پایان برد؛ دوازده امام که نه تن از فرزندان حسین هستند[۴۵].
مرحوم دیلمی (از دانشمندان قرن هشتم) در ارشاد القلوب[۴۶]، ابن شهر آشوب (م۵۸۸ق) در مناقب[۴۷]، طبرسی (م۵۴۸ق) در مجمع البیان[۴۸] و شرف الدین استرآبادی[۴۹] (از دانشمندان قرن دهم) جملگی از مرحوم صدوق این روایت را نقل کردهاند، بیآنکه طریق دیگر برای آن بیان کنند. بنابراین، این روایت خبر واحد است و هیچ طریقی دیگر بر آن نیست. علامه طباطبایی در بحث روایی در تفسیر آیه ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ...﴾ ضمن اشاره به مصادر این روایت درصدد شرح و تبیین آن میگوید: هرچند در نگاه اول معنای این روایت برای آیه یادشده ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ﴾، بعید مینماید، اما با تدبر و دقت نظر به واقعیت نزدیک خواهد شد...[۵۰]. آنگاه علامه با استفاده از نکته دقیق تفسیری از آیه ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...﴾ به تطبیق مفاد روایت یاد شده با آیه میپردازد[۵۱]. بنابراین، از نظر علامه طباطبایی امکان دارد، دلالت روایت را برای حضرت آدم(ع) و تلقی توبه او، مناسب بدانیم اما تطبیق این روایت بر آیه مورد بحث که درباره حضرت ابراهیم(ع) و اعطای مقام امامت است، دشوار خواهد بود. افزون بر آن، شخصیت «مفضّل بن عُمر» در سند این روایت که وثاقت او با چالش رجالشناسان مواجه است[۵۲] و نیز طریق آن، که خبری واحد است، بر این دشواری میافزاید.
حدیث دیگر در تفسیر آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ از محمد بن مسعود عیاشی از صفوان جمّال و ظاهراً از امام صادق(ع) است که میفرماید: «أَتَمَّهُنَّ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِي قَوْلِ اللَّهِ ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۵۳] ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾»[۵۴]؛ خداوند آن کلمات را با امامت محمد(ص) و علی و پیشوایانی از فرزندان او - که درود خداوند بر آنان باد- به اتمام رساند به این دلیل که در سخن خداوند چنین آمده: «آنان از نسل یکدیگر و در فضایل و خصلتهای پسندیده مانند یکدیگرند». سپس حقتعالی به ابراهیم فرمود: «همانا من تو را برای مردم پیشوا قرار میدهم».
این حدیث در تفسیر عیاشی بدین صورت نقل شده است: رواه بأسانيد عن صفوان الجمّال، یکی از طرق محمد بن مسعود عیاشی در نقل حدیث از «صفوان جمّال»، از طریق «محمد بن نصیر» از «محمد بن عیسی» است[۵۵]. این سه شخصیت یعنی: صفوان جمّال (صفوان بن مهران) ثقه و از اصحاب امام صادق(ع) است[۵۶]، محمد بن عیسی (محمد بن عیسی بن سعد یا محمد بن عیسی بن عبید) نیز ثقه و شخصیت مورد اعتماد است[۵۷]، محمد بن نصیر نیز از اهل کش، شیخ عیاشی، جلیل القدر و ثقه است[۵۸]. بنابراین، اگر در واقع مرحوم عیاشی که با اسانید گوناگون این حدیث را از صفوان نقل کرده، این روایت را نیز از این طریق نقل کرده باشد، این حدیث را میتوان صحیح السند تلقی کرد. براساس این روایت میتوان گفت: ظاهراً مراد از ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در آیه، با جمله ﴿... إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...﴾ بیان میشود و فاعل ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ خدا خواهد بود؛ یعنی: خدای متعال ابراهیم(ع) را با این کلمات: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾؛ «همانا تو را برای مردم امام قرار میدهم» آزمود و مکلَّف کرد چون حقیقت ابتلا، تشدید در تکلیف است[۵۹]. آنگاه خداوند، آن کلمات را - که همان جعل امامت است- با امامت پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) به اتمام رساند. در این صورت جمله ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ معترضه و ادامه آیه، تفسیر کلمات خواهد بود. بخش پایانی روایت «مفضّل بن عمر» نیز شاهدی بر این معناست. که در آن امام صادق(ع) فرمود: «فَأَتَمَّهُنَّ إِلَى الْقَائِمِ(ع) اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»؛ خداوند امامت را تا قائم (حضرت مهدی(ع))، دوازده امام که نُه تن از نسل حسین هستند، به اتمام رساند». این معنا از آیه مورد بحث، با ادله و شواهدی دیگر نیز همراه است؛ از جمله، استناد امام در ادامه روایت عیاشی به آیه شریفه: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۶۰]. این آیه در سوره آل عمران است و چنین میخوانیم: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۶۱].
خداوند طبق این آیه، «آل ابراهیم» را بر تمام جهانیان برتری بخشید و به آنان موهبتهایی عطا فرمود؛ از جمله، به آنان «کتاب»، «حکمت» و «مُلک عظیم» بخشید و فرمود: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾[۶۲]. براساس روایات متعدد اولاً: امامان معصوم از عترت، داخل در مفهوم «آل ابراهیم»اند[۶۳]، آنان فرزندان بعضی از بعض دیگر و در یک دودمان قرار دارند. ثانیاً: «مُلک عظیم» طبق روایات فراوان که برخی از آنها با سند صحیح نقل شده، به «اطاعت مفروضه» تفسیر شده است[۶۴] که به یک معنا، همان مقام امامت است (و تفصیل آن را در فصل چهارم خواهید دید). کلینی با سند صحیح از برید عجلی از امام باقر(ع) در تفسیر آیه چنین نقل میکند: «﴿فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا﴾ فَجَعَلْنَا مِنْهُمُ الرُّسُلَ وَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ فَكَيْفَ يُقِرُّونَ فِي آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ يُنْكِرُونَ فِي آلِ مُحَمَّدٍ(ص) قُلْتُ فَمَا مَعْنَى قَوْلِهِ ﴿وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾ قَالَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ أَنْ جَعَلَ فِيهِمْ أَئِمَّةً مَنْ أَطَاعَهُمْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ عَصَاهُمْ عَصَى اللَّهَ فَهُوَ الْمُلْكُ الْعَظِيمُ»؛ «همانا ما به آل ابراهیم، کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانروایی بزرگ بخشیدیم»، یعنی در میان آنان انبیا و رسولان و پیشوایان قرار دادیم، پس چگونه است که آنان به این امر درباره آل ابراهیم گردن مینهند، اما درباره آل محمد انکار میکنند؟! بُرید عجلی میگوید، گفتم: معنای «پس به آنان آل ابراهیم ملک عظیم دادیم» چیست؟ امام فرمود: ملک عظیم این است که در میان آنان پیشوایانی قرار داد که هر کس آنان را اطاعت کند، خداوند را اطاعت کرده است و هر کس آنان را نافرمانی کند، خداوند را نافرمانی کرده است، پس این معنای مُلک عظیم است»[۶۵].
خداوند، طبق این روایت، امامت را در فرزندان پاک و برگزیده از دودمان ابراهیم(ع) قرار داد و اطاعت آنان را به صورت مطلق واجب کرد. این آموزه، تأییدی بر معنای ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ در روایت عیاشی و بخش پایانی حدیث مُفضّل بن عُمر است. شاهد دیگر بر همین معنا، احادیث پیامبر اکرم(ص)، امام سجاد و صادقَین(ع)[۶۶] و دیگران[۶۷] در تفسیر آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[۶۸]؛ و خداوند این سخن ابراهیم را که در آیات قبل از این آیه، نقل شده که به مشرکان گفته است: من از آنچه شما میپرستید بیزارم و سخت دوری میگزینم، و خدایی که مرا آفریده، میپَرستم و یقین دارم «... ﴿فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ﴾؛... او، مرا به سوی حق راهنمایی میکند» در میان نسلش جاودانه ساخت» است. از جمله حدیث ابو بصیر از امام صادق(ع) است که میگوید: از امام، درباره آیه ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[۶۹] پرسیدم، حضرت فرمود: «هِيَ الْإِمَامَةُ جَعَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ(ع) بَاقِيَةً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ آن کلمه، امامت است که خداوند آن را در دودمان حسین(ع) تا روز قیامت باقی نهاد[۷۰].
در این معنا، اگر ضمیر «جَعَلَهَا» به «هدایت»، که از عبارت ﴿فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ﴾ استفاده میشود، بازگردد، در این صورت، مفاد آیه چنین خواهد شد: خداوند هدایتگری را در نسل ابراهیم جاودانه ساخت؛ و از آنجا که هدایت و رهبری مردم، وظیفه امام است به این نتیجه میرسیم که مقصود از ﴿كَلِمَةً بَاقِيَةً﴾ در نسل ابراهیم، همان امامت است. اگر بنا به گفته برخی، ضمیر «ها» در «جَعَلَهَا» به «برائت» برگردد، که از سخن ابراهیم(ع) خطاب به مشرکان به دست میآید و خداوند پیش از این آیه، آن را چنین نقل کرد: ﴿إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾[۷۱] در این صورت، مفاد این برائت، کلمه توحید است و مقصود از بقای این کلمه در نسل او تا روز قیامت این است: همواره در نسل او موحدانی ناب همتراز حضرت ابراهیم(ع) خواهند بود به گونهای که در هیچ بُعدی از ابعاد توحیدشناسی و توحیدگرایی، شرک نمیورزند. پس اینان کسی جز معصومان نیست وگرنه بقای موحدان تا قیامت، اختصاصی به نسل ابراهیم(ع) ندارد. حاصل آنکه، دیدگاههای مفسران شیعی در تبیین ﴿کَلِمَاتٍ﴾ و فاعل ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ یکسان نیست. به طور کلی تفسیر ﴿کَلِمَاتٍ﴾ در نظر آنان به دو دسته «رویدادهای عینی» و «عبارات لفظی» تقسیم میشود. اساساً ﴿کَلِمَاتٍ﴾ در روایات شیعی، به عبارات لفظی معنا شده و در بین روایات آنها حدیثی مرسل درباره ذبح اسماعیل به عنوان رویداد عینی به چشم میخورد.
دو روایت که درباره فراز ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ نقل شده در این قول متفقاند که این تعبیر، جمله معترضه و فاعل آن حقتعالی است. خداوند، امامت را در دودمان ابراهیم(ع) به اتمام رساند. شواهد دیگری این معنا را تأیید میکند. آنچه که این دو روایت شیعی را در این زمینه با دشواری مواجه میسازد، ضعف سند در یک روایت و عدم تصریح به این مطلب که فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ تفسیر معنای ﴿کَلِمَاتٍ﴾ به شمار میآید؛ هرچند میتوان در این باره از معنای ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ در این دو روایت، مدد گرفت.[۷۲]
دیدگاه مفسران اهل سنت در تبیین ﴿کَلِمَاتٍ﴾
مفسران اهل سنت در شناخت معنای کلمات یا مواد آزمون، از روایات تأثیر پذیرفتهاند که در مصادر آنها ذکر شده است. این احادیث را - همانگونه که خواهید دید- میتوان همانند احادیث شیعه به دو دسته عمده تقسیم کرد؛ تبیین کلمات به رویدادهای عینی و تبیین آنها به عبارات لفظی. به نظر میرسد ابن جریر طبری (د ۳۱۰ق) نخستین کسی است که به بررسی و ارزیابی روایات و دیدگاهها و سپس گزینش آنها پرداخته است. او مینویسد: خداوند، ابراهیم(ع) را با فرایضی که بر او واجب ساخت و دستورهایی که به وی داد، آزمود؛ این فرایض و دستورها همان کلماتی بود که خداوند به ابراهیم وحی کرد و وی را مکلّف ساخت آنها را عمل کند، تا وی را بیازماید[۷۳].
آنگاه میگوید: «اهل تأویل درباره معنای این کلماتِ مورد آزمون، اختلاف نظر دارند»[۷۴]. سپس وی هفت دسته روایت در این زمینه ذکر میکند -که خواهید دید- و در جمعبندی چنین میآورد: تمام این اقوال (برگرفته از روایات) درباره تأویل ﴿کَلِمَاتٍ﴾، رواست؛ چون امکان جمع آنها هست. و نیز پارهای از آنها (بدون تعیین) میتواند معنای کلمات باشد. چون ابراهیم(ع) به تمام آنها آزموده شده و هر کدام را برگزینم، مشمول امتحان ابراهیم(ع) هست بنابراین، کسی نمیتواند بگوید: مراد از این کلمات، تنها مواردی مشخص از این امور است، بیآنکه موارد دیگر مورد نظر نباشد، یا همه این موارد را به طور قطع، مواد آزمون ابراهیم بداند. چون روایتی صحیح السند هر چند به صورت خبر واحد، از رسول خدا(ص) در این باره نرسیده و اجماعی هم در کار نیست که بخشی معیّن یا تمام موارد را پذیرفته باشد تا حجت باشد و به آن تسلیم شویم[۷۵]. آنگاه ابن جریر دو حدیث از پیامبر خدا(ص) در تفسیر آیه شریفه ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾[۷۶] نقل میکند؛ مبنی بر اینکه خداوند ابراهیم را ﴿وَفَّى﴾ نامیده چون ابراهیم(ع) صبحگاه و شامگاه خداوند را با این اذکار در آیه هفدهم و هجدهم سوره روم: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ * وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾[۷۷] ستایش میکرده و نیز چهار رکعت نماز در روز میگزارده است. سپس ابن جریر چنین اظهار نظر میکند: اگر سند این دو حدیث درست میبود، معنای کلمات در آیه ابتلی همین مواردی شد که برای معنای «وَفّیٰ» به کار رفته است. اما سند این دو حدیث با اشکال مواجه است[۷۸].
در مصادر شیعی نیز ﴿وَفَّى﴾ به عباراتی که حضرت ابراهیم، خداوند را ستایش میکرده تفسیر شده است[۷۹]. اما همانند روایات اهل سنت به ارتباط بین آنها با معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در آیه مورد بحث هیچ اشارهای ندارد. سرانجام ابن جریر طبری در پایان کلام خود در این باره مینویسد: اگر کسی قول مجاهد، ابو صالح و ربیع بن انس را درباره معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ درستتر از سخن دیگران بداند که آن را به عبارات لفظی ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ و ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ﴾[۸۰] و آیات دیگر در ادامه آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾، معنا کردهاند، بیراهه نرفته است. چون این آیات در حکم بیان برای کلمات هستند[۸۱]. چون تمام قولهای یادشده درباره معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به نحوی از ابن عباس نقل شده، میتواند تأییدی برای گزینش دیدگاه طبری باشد که میگوید: تمام موارد برای معنای «کَلِماتٍ»، امکانپذیر است. یعنی در واقع ابن عباس تمام این موارد را از مواد آزمون ابراهیم(ع) میداند. هر چند دلیلی بر تطبیق معنای ﴿وَفَّى﴾ بر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ (با چشمپوشی از مناقشه در سند) نیست، بلکه تنها ممکن است تناسبی بین معنای ﴿وَفَّى﴾ با ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ در پشتوانه این تطبیق باشد؛ آن هم در صورتی که فاعل ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ حضرت ابراهیم(ع) باشد.
ابو اسحاق ثعلبی (د ۴۲۷ق) تنها به ذکر روایات بسنده کرده است[۸۲]، ابن عطیه اندلسی (د ۵۴۶ق) هم روایات را به صورت فشرده بیان میکند، آنگاه مینویسد: «مفسران در معنای کلمات به تطویلگراییده و موارد گوناگونی را ذکر کردهاند، و من به صورت فشرده آنها را ذکر کردم»[۸۳]. واحدی نیشابوری (د ۴۶۸ق) نیز تنها به ذکر بخشی از روایات (که آنها را دسته اول روایات مینامیم و خواهد آمد) اکتفا کرده و آن را قول اکثر مفسران در تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ میداند[۸۴]. بغوی (د ۵۱۶ق) نیز پس از آنکه بر اختلاف دانشمندان در تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ تصریح میکند، تنها به ذکر روایات بدون نقد و نظر در آنها، بسنده میکند[۸۵]. زمخشری (د ۵۳۸ق) نیز به نتیجه قطعی در این باره نرسیده و اقوال گوناگون را به صورت احتمال میپذیرد[۸۶]. فخر رازی (د ۶۰۴ق) ضمن آنکه اختلاف مفسران را در این باره گوشزد میکند، سخن آنان را در دو گروه عمده ارائه میدهد؛ گروه اول آنان که میگویند: مراد از کلمات، عبارات لفظی در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ و آیات پس از آن است که عبارتاند از: جعل امامت، تطهیر بیت الله، برپا ساختن پایههای بیت الحرام و دعا کردن برای برانگیختن پیامبر اکرم(ص) به رسالت. گروه دوم آنان که دلالت این عبارات را بر معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ تمام نمیدانند و معانی دیگری برای آن در نظر میگیرند؛ جملگی این معانی برگرفته از روایات است[۸۷].
فخر رازی قول اول را دور از واقعیت نمیداند و در مقام تأیید آن میگوید: آنچه که بر این قول (اول) دلالت دارد عبارت ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ است که بدون فاصله - به وسیله حرفی از حروف عطف- پس از ﴿كَلِمَاتٍ﴾ آمده است. بنابراین، این ابتلاها چیزی جز تکلیف به این امور نیست[۸۸]. آنگاه فخر رازی برای تبیین مشقت در این امور که عنصر اصلی آزمون و ابتلاست، میگوید: اینها اموری سخت و مشقتآورند. چون امامت در اینجا به معنای نبوت است و نبی باید جمیع مشکلات و سختیها را در امر تبلیغ و رسالت خود تحمل کند و در ادای وظیفه خود خیانت یا کوتاهی نورزد هر چند موجب قتل او شود و این امری بسیار سخت و دشوار است، ساختن خانه خدا و تطهیر آن نیز گرفتاری و سختی فراوان داشته است، آنان که کیفیت ساختن خانه را بدانند از سختی و مشقت این کار آگاهند. افزون بر آن در برپایی این خانه، مناسک نهفته است که در آن ابراهیم(ع) در موقف رمی با شیطان آزموده شده است. دعای ایشان برای بعثت نبی اکرم نیز نیاز به اخلاص تام و ازاله حسد از قلب دارد و این نیز تکلیفی شاق به شمار میآید[۸۹]. فخر رازی درباره قول دوم نیز سخن «قفّال نیشابوری» را ذکر میکند که همانند دیدگاه ابن جریر طبری بدین شرح است: حاصل آنکه ابتلا مشتمل بر هر کاری است که در آن مشقت، رنج و شدت باشد. و لفظ ﴿ابْتَلَى﴾ همه این امور در روایات و نیز برخی از آنها، هر دو را دربر میگیرد، بنابراین، اگر روایتی بر تمام آنها دلالت کند باید آن را پذیرفت و اگر بر برخی دلالت داشت، تعارض بین روایات به وجود خواهد آمد و باید توقف کرد[۹۰]. نکتهای دیگر که فخر رازی در اینجا بدان میپردازد، تحلیل سخن قاضی ابوبکر باقلانی است که به طور ضمنی به حکمت بررسی زمان ابتلاها و شناخت مواد آزمونها، پرداخته است. ما نیز در طلیعه این گفتار، از این نکته یاد کردیم و گفتیم: این بررسی برای درک رتبه امامت ضروری است. چون اگر این ابتلاها پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) بوده، آن حضرت با احراز موفقیت در آنها، به مقامی برتر از نبوت رسیده است و اگر پیش از آن بوده، امامت در این آیه میتواند به معنای نبوت باشد. قاضی باقلانی، امامت در این آیه را به معنای نبوت میداند، و فخر رازی نیز که این نظریه را سنگبنای دیدگاه خود میداند، کوشیده است آن را مدلل سازد[۹۱]. ولی به زودی در فصل چهارم از ضعف و بطلان آن آگاه خواهیم شد.
قرطبی (د ۶۷۱ق) نیز ضمن اعتراف به اختلاف دانشمندان در معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾، معنای دسته اول از روایات را در مقایسه با دیگر روایات، درستتر میداند و مفاد آن را با روایات دیگر، تأیید میکند[۹۲]. نسفی (د ۷۰۱ق) تنها به اقوال گوناگون که از روایات گرفته شده، اشاره میکند[۹۳]. ابن کثیر (د ۷۷۴ق) به تفصیل به ذکر روایات گوناگون در این باره میپردازد. وی که گرایش حدیثی در تفسیر دارد، پس از ارائه بخشی از کلام قرطبی و ابن جریر طبری، شمول کلمات را بر تمام امور یادشده در روایات، نسبت به اینکه گفته شود مراد از کلمات، عبارات لفظی در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ و موارد پس از آن است، اقویٰ دانسته است و دلیل آن را نبودن دلیل سیاق بر این دیدگاه - عبارت لفظی در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ و موارد پس از آن- برمیشمرد[۹۴]. بیضاوی (د۷۹۱ق) نیز که به موجزنویسی شهره است، پس از آنکه ﴿ابْتَلَى﴾ را به معنای تکلیف به کاری شاق معنا میکند، به صورت فشرده به بیان مفاد روایات در این باره بسنده کرده است[۹۵]. فیروزآبادی (د۸۱۷ق) که تفسیر خود را براساس معانی واژگان شکل داده، در بررسی واژه «کلم» با تعبیرِ گفته شده که این ﴿كَلِمَاتٍ﴾، اموری بوده که خداوند از ذبح اسماعیل و ختنه و غیر آن، ابراهیم(ع) را آزموده، بحث را به پایان میبرد[۹۶]. آلوسی (د ۱۲۷۰ق) که از مفسران متأخر اهل سنت است نیز، ضمن ارائه مفاد روایات و بررسی اجمالی آنها، چون امامت در این آیه را به معنای نبوت میداند، ناگزیر زمان ابتلاها را پیش از نبوت حضرت ابراهیم(ع) و این ابتلاها را سبب برای جعل چنین مقامی محسوب میکند. با این وصف، آلوسی اذعان میکند اگر ذبح اسماعیل، هجرت به مکه و درافتادن به آتش، جزء ﴿كَلِمَاتٍ﴾ باشند، امر را مشکل میسازد چون این امور بدون تردید پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) رخ دادهاند. وی در حل این مشکل چنین میگوید: در این صورت باید «اتمام کلمات» را سبب برای عمومیت امامت (نبوت) حضرت ابراهیم برای همه مردم و نیز سبب برای اجابت دعای وی در حق فرزندانش بدانیم نه آنکه اتمام کلمات را سبب برای اصل جعل امامت به معنای نبوت ایشان قلمداد کنیم[۹۷].
این توجیه از آلوسی بدون دلیل و ناتمام است؛ چون هیچ دلیلی در دست نیست که حضرت ابراهیم(ع) پیش از این ابتلاها، نبوتِ محدود داشتهاند و یا دعاهایشان مستجاب نمیشده تا آنکه پس از ابتلاها، موجب گسترش نبوت ایشان به تمام مردم و موجب اجابت دعاهای ایشان در حق فرزندانشان گردد. چون اگر به قول آلوسی امامت حضرت ابراهیم(ع) به این معناست که فرزندان وی و همه انبیای پس از او مأمور به پیروی از خطوط کلی رسالت ابراهیم(ع) میباشند، اولاً: در این معنا تفاوتی بین نبوت ابراهیم(ع) پیش از ابتلاها و نبوت ایشان پس از ابتلاها نیست. همانگونه که خود آلوسی نیز امامت هر پیامبری را به این معنا (پیروی دیگران از خطوط کلی آن پیامبر) پذیرفته و میگوید این آیه: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۹۸] بر آن دلالت دارد[۹۹]. ثانیاً: خطوط کلی رسالت حضرت ابراهیم(ع) همان خطوط کلی رسالت حضرت نوح(ع) است. چون دین الهی نزد حقتعالی تنها «دین اسلام» است: ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ﴾[۱۰۰]. و قرآن کریم، حضرت ابراهیم(ع) را در این خطوط کلی از شیعیان نوح(ع) میداند[۱۰۱]. به هر حال این نوع قضاوت از آلوسی بدان دلیل است که امامت در این آیه را به معنای نبوت دانسته است. ولی ادلهای که برای آن اقامه میکند، ناقص و نقدپذیرند و به زودی تفصیل آن در فصل چهارم خواهد آمد.[۱۰۲]
احادیث اهل سنت
در مصادر اهل سنت تنها یک حدیث از رسول مکرم اسلام(ص) درباره این آیه نقل شده و «ابن مغازلی» آن را آورده است و دیگران از وی نقل کردهاند. این حدیث مربوط به بخش پایانی آیه شریفه است و پس از این در فصل پنجم نقل میشود. اساساً روایات اهل سنت دربارۀ تفسیر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ از ابن عباس و برخی تابعین به دو دسته کلی - همانند روایات شیعه - بدین شرح تقسیم میشود: دسته اول: تبیین کلمات به رویدادهای عینی: در این دسته چند گروه از روایات قرار دارد: گروه اول: روایاتی که میگوید مراد از ابتلای به کلمات، ده مورد است؛ پنج مورد در سر و پنج مورد در بدن، کهنترین اثر در این زمینه روایت عبدالرزاق (د ۲۱۱ق) است که با سند خود از ابن عباس چنین نقل کرده است: خداوند ابراهیم را به وسیله طهارت آزمود، پنج مورد در سر و پنج مورد در بدن، در سر: کوتاه کردن موی شارب، مضمضه، استنشاق، مسواک زدن، فرق باز کردن موهای سر و در بدن: ناخن گرفتن، زایل کردن موهای زاید از بدن، ختنه، چیدن موهای زیر بغل، شستن مکان غائط و بول، با آب[۱۰۳]. این حدیث به نقل از ابن عباس از چند تن از محدثان و مفسران اهل سنت از جمله ابن جریر طبری[۱۰۴]، عبد بن حمید، ابن المنذر[۱۰۵]، ابن ابیحاتم[۱۰۶]، حاکم نیشابوری و بیهقی نقل شده است. حاکم نیشابوری سند روایت را صحیح میداند[۱۰۷] و ذهبی نیز حکم بر صحت آن دارد[۱۰۸]، ابن جریر طبری مضمون این حدیث را با اندکی اختلاف از عمار یاسر و قتاده نقل کرده است[۱۰۹]، ابن ابیحاتم نیز آن را روایت ابی صالحک[۱۱۰]، (ابی الجلد، جیلان بن فروة تابعی)، مجاهد، سعید بن مسیب، نخعی و شعبی میداند[۱۱۱].
گروه دوم: روایاتی که ابتلای به کلمات را به موارد قرآنی آن تفسیر کرده است. عبدالرزاق به نقل از حسن بصری، موارد ابتلا را به ذبح اسماعیل، القای در آتش، ابتلا به ستارگان، خورشید و ماه در مقام احتجاج حضرت ابراهیم با قوم خود معنا کرده است[۱۱۲]. ابن جریر، مضمون این حدیث را از حسن بصری نقل کرده[۱۱۳] و ابن ابیحاتم نیز آن را از ابن عباس و سعید بن جبیر آورده است که مضمون آن بدین قرار است: کلماتی که خداوند، ابراهیم را با آنها آزمود و ابراهیم آن را به پایان برد، عبارتاند از: فراق از قوم خود، محاجّه با نمرود و پذیرش خطر این محاجّه، صبر بر القای در آتش با آن همه هول و هراس، هجرت از وطن در راه خدا، انجام مأموریت ضیافت و صبر بر آن و ذبح فرزند هنگامی که امر به ذبح وی شد[۱۱۴]. عبدالرزاق صنعانی (م ۲۱۱ق) در قولی دیگر از ابن عباس تنها ابتلای به آتش را نقل کرده است[۱۱۵]. گروه سوم: روایاتی که ﴿كَلِمَاتٍ﴾ را به سی خصلت یا دستورالعمل از شریعت الهی تفسیر کرده است که از آنها در سورههای توبه آیه ۱۱۲، احزاب آیه ۳۵، مؤمنون آیات ۱ تا ۹ و معارج آیات ۲۳ تا ۳۴، یاد شده است. ابن ابیحاتم از قول ابن عباس چنین نقل میکند: ما ابتلى أحد بهذا الدين فقام به كله إلا إبراهيم قال: ﴿إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ قيل: ما الكلمات؟ قال: سهام الإسلام ثلاثون سهما. عشر في برائة ﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ...﴾ إلى آخر الآية و عشر في أول سورة ﴿قَدْ أَفْلَحَ﴾ و ﴿سَأَلَ سَائِلٌ﴾ و عشر في الأحزاب: ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ﴾ إلى آخر الآية؛ فأتمهن كلهن، فكتب له برائة قال تعالى: ﴿وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى﴾[۱۱۶]. ابن جریر طبری مضمون این روایت را از ابن عباس[۱۱۷] و سیوطی نیز آن را از حاکم نیشابوری، ابن مردویه و ابن عساکر آورده است[۱۱۸].
دسته دوم: تبیین کلمات به عبارات لفظی: کلمات در این دسته از روایات، بر عبارات لفظی اطلاق شده است. ابن جریر طبری از ابن عباس چنین نقل میکند: «﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ﴾ فمنهن ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ و منهن ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ﴾ و منهن الآيات في شأن النسك والمقام الذي جعل لإبراهيم والرزق الذي رزق ساكنوا البيت و محمد(ص) في ذريتهما(ع)»[۱۱۹]؛ خداوند ابراهیم را به کلماتی آزمود پس به پایان برد، از جمله این کلمات، عبارت «همانا تو را برای مردم پیشوا قرار میدهم» و نیز عبارت «و هنگامی که ابراهیم پایههای بیت را بالا برد» و نیز آیات درباره مناسک حج که فرمود: ﴿رَبَّنَا... وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا...﴾ و مقامی است که برای ابراهیم قرار داد و رزقی است که به دعای ابراهیم برای ساکنان اطراف بیت الله قرار داده شد و نیز دعایی است که درباره بعثت پیامبر اکرم(ص) و ذریه آنان(ع) انجام گرفت و فرمود: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ...﴾. این مضمون از چند تن از تابعین از جمله، مجاهد، ربیع، ابی صالح، عکرمه با اسناد گوناگون نقل شده است[۱۲۰]. جملگی آنان کلمات را بر عباراتی که در ادامه آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ آمده، تطبیق کردهاند. این روایات به نوعی هماهنگی با سیاق آیه مورد بحث و نیز با روایات شیعه دارد که در آنها ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به عبارات لفظی معنا شده بود. در برخی از روایات، ابتلای به مناسک حج از موارد ابتلا و معنایی برای کلمات، به حساب آمده است. سیوطی به نقل از عبدالرزاق و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن المنذر و حاکم با طرق گوناگون از ابن عباس چنین میآورد: منهن مناسك الحج؛ «از جمله آن (ابتلا)ها، مناسک حج است»[۱۲۱]. ابن ابیحاتم نیز عبارت ابتلاه الله بالمناسك را آورده است[۱۲۲]. این روایات بخشی از روایات دسته قبل است و با آنها قابل جمع است.
احادیث دیگر در این زمینه نیز ترکیبی از روایات یاد شده در این زمینه است. حاصل آنکه، قرآنپژوهان اهل سنت همانند مفسران شیعی به نتیجهای قطعی درباره تبیین ﴿كَلِمَاتٍ﴾ یا شناخت ماهیت ابتلاها نرسیدهاند؛ هر چند تبیین ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به عبارات لفظی در آیه یاد شده و آیات پس از آن و نیز تبیین آن به ده مورد یاد شده در روایات دسته اول، طرفداران بیشتری در میان اهل سنت دارد. روایات اهل سنت نیز در این تبیین، به دو دسته کلی رویدادهای عینی و عبارات لفظی و به چند گروه تقسیم میشود. در تمام روایات اهل سنت که برخی از آنها با سند صحیح نقل شده، نام «ابن عباس» به چشم میخورد. شاید به همین روست که برخی اهل سنت تمام این موارد را برای معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ دور از واقعیت ندانستهاند. چون مفسران اهل سنت، امامت در این آیه را به معنای نبوت میدانند، ناگزیر برای رفع تهافت بین این نظریه با چند گروه از روایات خود که زمان ابتلاها را پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) میداند، دست به توجیهاتی زدهاند که ضعف آنها پنهان نیست.[۱۲۳]
ارزیابی دیدگاههای فریقین
چنانکه در آغاز فصل گفتیم، حکمت پژوهش در معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ و کاوش در زمان ابتلای حضرت ابراهیم(ع) که با بررسی دیدگاههای تفسیری فریقین و روایات آنها همراه شد، به دلیل شناخت زمان اعطایِ مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) و در پی آن، برای درک درجه این مقام است. بنابراین، اگر با این کاوشها نتوانیم به آن هدف برسیم، دلیلی برای بررسی و تتبع بیشتر در این باره نخواهیم داشت. مفسران فریقین نیز به نتیجهای مشخص در این باره نرسیده و اختلاف نظر در بین آنان کاملاً مشهود است. با این وصف اگر روایات و اقوال مفسران فریقین را طبقهبندی کنیم و احتمالهای گوناگون در کلام آنها را در نظر آوریم، باز میتوانیم به این نتیجه برسیم که زمان ابتلاها پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) است که محصول طبیعی آن این خواهد شد: مقام امامتِ اعطایی به حضرت ابراهیم(ع)، از مقام نبوت برتر است (جز احتمال آلوسی که این مقام را به معنای گسترش حیطه رسالت و مقام استجابت دعای حضرت ابراهیم(ع) میدانست و ضعف آن را ملاحظه کردید و تفصیل بیشتر آن را خواهید دید). این احتمالها تحت عنوان چند دیدگاه عبارتاند از:
«کلمات» به معنای تعابیر لفظی
کلماتی که خداوند ابراهیم(ع) را با آنها آزمود، همان عبارتهای لفظی است که در ادامه آیه ابتلی و آیات پس از آن آمده است یعنی تعابیر: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ﴾، ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ﴾ و ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ﴾ این احتمال در بین هر دو فرقه از مفسران شیعی و اهل سنت مطرح بود و برخی مانند فخر رازی ارکان آن را مدلل ساخته و به اشکالات آن پاسخ گفتند. علامه بلاغی از علمای شیعه، به طور مشخص همین احتمال را در خصوص عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به دلیل سیاق آیه پذیرفت؛ هرچند ابن کثیر از علمای اهل سنت ظهور سیاق را در این معنا باطل میدانست. براساس این احتمال، زمان ابتلا به این امور وقتی بوده که حضرت ابراهیم(ع) مقام نبوت را داشته و خداوند به وی مقامی دیگر که برتر از نبوت است، عطا میکند. چون اولاً: خدای متعال از طریق وحی در این موارد متعدد با ابراهیم(ع) سخن گفته است؛ ثانیاً: درخواست حضرت ابراهیم(ع) در آیه یاد شده که گفت: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ و نیز آیات پس از آن، که به همراهی اسماعیل(ع) در این امور تصریح میکند، جملگی با صراحت نشان میدهد که ابراهیم(ع) در زمان احراز این مقام، فرزند داشتهاند. فرزندداری حضرت نیز به طور قطع در دوره کهنسالی و پس از سالیان متمادی است که از مقام نبوت ایشان گذشته است (تفصیل بیشتر در این زمینه را در فصل سوم خواهد آمد). بدیهی است در صورتی میتوان از این ظهور دست برداشت که دلیلی قطعی بر منع آن اقامه شود. آنان که کوشیدهاند - مانند قاضی ابوبکر باقلانی که تفصیل دیدگاه وی را در بررسی رتبه امامت در دیدگاه اهل سنت خواهد آمد -امامت در این آیه را به نبوت معنا کنند، در برابر این ظهور، چارهای ندیده جز آنکه بگویند احتمال دارد وحی به ابراهیم(ع) برای انجام این امور، وحیِ رسالی (پس از رسالت) نباشد، بلکه به معنای القای مطلق پیام از خداوند به وسیله جبرئیل به ایشان باشد و مراد از ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ انجام این امور در علم خداوند متعال است که از حال ابراهیم(ع) میدانسته که در آینده این امور را انجام خواهد داد و به اتمام میرساند. به همین روی، خداوند مقام امامت را که همان مقام نبوت است پیش از تحقق ابتلاها به ایشان داد، ولی به طور قطع میدانسته که ابراهیم شایستگی احراز این مقام را دارد؛ چون میدانسته ابراهیم(ع) در آینده به این آزمونها مبتلا میشود و قطعاً موفق خواهد بود.
روشن است هیچ دلیلی این نوع تکلفات را همراهی نمیکند. جز آنکه این پیشفرض که امامت در این آیه را به معنای نبوت میداند، با ادلهای نیرومند اثبات شود؛ آنگاه برای حل تعارض بین این ادله و ادلهای که اثبات میکند مقام امامت ابراهیم(ع) در این آیه پس از احراز مقام نبوت ایشان بود، به این تکلفات روی آوریم. اما قائلان به این پیشفرض که امامت در آیه را به معنای نبوت گرفتهاند هیچ دلیلی متقن بر سخن خود ندارند بلکه دچار نوعی تناقض در دیدگاهشان شدهاند که در فصل چهارم در «بررسی اصطلاحشناسی امامت» در آیه ملاحظه خواهید کرد. افزون بر آن - به قول آلوسی[۱۲۴] - کلمه «فا» که برای فعل ﴿فَأَتَمَّهُنَّ﴾ آمده بر این مطلب دلالت دارد که حضرت این امور را به انجام رسانده سپس خداوند مقام امامت را به وی عطا کرده است، نه آنکه در علم الهی این امور به انجام رسیده باشد. با بررسی دیدگاههای دیگر، ضعف این قول آشکارتر خواهد شد.[۱۲۵]
«کلمات» به معنای رویدادهای عینی
گفتیم که تبیین ﴿كَلِمَاتٍ﴾ به رویدادهای عینی به چند گروه تقسیم میشود. در اینجا هر کدام را به طور جداگانه بررسی خواهیم کرد.
۱. رویدادهایی مانند هجرت از قوم، القای در آتش، ذبح اسماعیل(ع) و... که در زندگی ابراهیم(ع) رخ داده است. این احتمال در بین مفسران فریقین طرفداران متعددی داشت در این صورت نیز بنا به ظاهر آیه، خداوند پس از آنکه این امور را به اتمام رساند یا حضرت ابراهیم آنها را با موفقیت انجام داد، به وی مقام امامت داده شد. این امور به ویژه ابتلا به ذبح اسماعیل، به طور قطع پس از زمان نبوت حضرت ابراهیم(ع) است و با اتمام آنها، مقامی برتر، که همان امامت است به ایشان اهدا شد. در این باره، تنها اشکال از قاضی ابوبکر باقلانی است که میگوید: اگر ابتلای ابراهیم تنها به ستارگان، خورشید و ماه باشد، چون این ابتلا پیش از زمان نبوت حضرت ابراهیم است، مراد از امامت در آیه، نبوت خواهد بود[۱۲۶].
این نظریه که ابتلای حضرت ابراهیم را تنها به ستارگان، خورشید و ماه اختصاص داده در هیچ کدام از روایات فریقین -همانگونه که ملاحظه کردید- نقل نشده است بلکه این امور همراه با مواردی دیگر از این دست مانند القای در آتش، هجرت از قوم خود، ذبح اسماعیل و... از مواد آزمون به شمار آمدهاند که جملگی پس از مقام نبوت حضرت ابراهیم است. افزون بر آن ابتلای به ستارگان، خورشید و ماه در مقام محاجّه حضرت ابراهیم(ع) با قوم خود است که اگر نگوییم این محاجه نیز با توجه به آیات ۱۶ تا ۱۸ سوره عنکبوت پس از نبوت حضرت ابراهیم بوده است - و به زودی بررسی این آیات را خواهید دید- دستکم، دلیلی بر وجود آنها پیش از نبوت حضرت ابراهیم نخواهیم داشت. قرآن این محاجّه را در آیات ۷۴ تا ۸۳ سوره انعام گزارش کرده بدون آنکه در این آیات قرینهای بر وقوع این رخداد پیش از زمان نبوت حضرت ابراهیم به چشم خورد[۱۲۷].
۲. مراد از ﴿كَلِمَاتٍ﴾ ده موردی است که پنج مورد آن در سر و پنج مورد آن در بدن است. این معنا تنها در روایات اهل سنت با سند صحیح از ابن عباس و برخی تابعین نقل شده است. قرطبی آن را درستترین وجه برای معنای کلمات دانسته است[۱۲۸]. با این وصف به نظر میآید موارد یاد شده در این دسته از روایات تفسیر بدون واسطه برای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ نیست؛ بلکه براساس روایات متعدد و صحیح السند در مصادر اهل سنت است که برخی از آنها نیز از رسول مکرم اسلام(ص) نقل شده است. این ده مورد از معنای «فطرت» به شمار میآیند. سیوطی به نقل از صحیح بخاری و صحیح مسلم، سنن ابوداود، سنن ترمذی، سنن نسائی و... از ابوهریره مینویسد: از پیامبر خدا شنیدم که فرمود فطرت پنج چیز است - یا پنج چیز از فطرت است-: ختنه کردن، تراشیدن، کوتاه کردن موی شارب، ناخن گرفتن و زایل کردن موی زیر بغل[۱۲۹].
باز روایتی دیگر از منابع متعدد اهل سنت از جمله صحیح مسلم، سنن ابوداود، سنن ابن ماجه و... از عایشه از رسول خدا(ص) نقل شده که ده چیز را از فطرت برمیشمرند. این ده چیز مشابه با همان مواردی است که درباره ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در آیه ابتلی نقل شدهاند[۱۳۰] و شبیه به این حدیث از ابن عمر و عمار یاسر از پیامبر خدا(ص) و نیز از مجاهد روایت شده است[۱۳۱]. وجه ارتباط معنای فطرت با کلمات در آیه مورد بحث بدین صورت است: خدای متعال ابراهیم(ع) را با وصف «حَنِیف» ستوده و فرمود: ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۳۲]. «حنیف» نیز با «فطرت الله» مساوق است؛ چون در این آیه فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۱۳۳] و تبلور فطرت توحیدی نیز شاخصه اصلی آیین ابراهیمی است که براساس توحید ناب (بدون هیچگونه شرکی) بنا شده است. بر این اساس، روایات اهل سنت با واسطه واژه «حَنِیف» که وصف ابراهیم(ع) است، میان معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ در آیه ابتلی و معنای ﴿فِطْرَتَ﴾ ارتباط ایجاد کرده و مواردی را که از فطرت، به شمار میآمده، بر معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ تطبیق کردهاند. شاهد آن هم عبارتی است که در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم آمده که میگوید: «پس از آنکه ابراهیم(ع) به مقام امامت منصوب شد، خداوند برای او حنفیت را نازل کرد که ده مورد است.»..[۱۳۴] و همان ده مورد را برمیشمرد. به هر حال، براساس روایات نیز، اگر ﴿كَلِمَاتٍ﴾ همین ده مورد باشند این موارد نیز در اواخر عمر ابراهیم(ع) تحقق یافته و آن جناب به طور قطع در آن مقطع پیامبر بودهاند، پس امامتی که به آن نائل میشوند مقامی دیگر و برتر از نبوت خواهد بود؛ چون در این ده مورد تفکیک زمانی نیست (که بخشی از آنها برای یک مقطع از زندگی ابراهیم(ع) و بخشی دیگر مربوط به مقطعی دیگر شود) و ختنه و چیدن موی شارب و.... حضرت طبق روایات صحیح السند اهل سنت[۱۳۵] در دوران کهنسالی ایشان بوده است. پس این موارد به مقطعی مربوط میشود که ابراهیم(ع)، مقام نبوت داشتهاند.
۳. روایاتی که ﴿كَلِمَاتٍ﴾ را به سی خصلت در آیه ۱۱۲ سوره توبه و آیات ۱ تا ۹ سوره مؤمنون و آیه ۳۵ سوره احزاب معنا کرده است. افزون بر آنکه مواردی از این خصلتها در این آیات همانند یکدیگرند و تکرار شدهاند. مانند ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾[۱۳۶] در آیه ۵ سوره مؤمنون که در سوره معارج نیز با همین تعبیر آمده و در سوره احزاب با تعبیر ﴿... وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ...﴾ مطرح شده است، و یا آیه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾[۱۳۷] که در آیه ۳۲ سوره معارج و آیه ۸ سوره مؤمنون تکرار شده و در نتیجه سی خصلت نخواهد بود. افزون بر اینها، پارهای از این موارد مقامات و درجاتند که انسان پس از موفقیت در آزمون و احراز شایستگیهای لازم به آنها نائل میشود، نه آنکه این موارد از مواد آزمون به شمار روند؛ مانند تعبیر «مسلمین و مسلمات، مؤمنین و مؤمنات، قانتین و قانتات، صادقین و صادقات» در آیه ۳۵ سوره احزاب. بنابراین از این روایات نمیتوان به دیدگاهی مطمئن دست یافت و یا با قاطعیت به زمان بروز آنها در مقاطع زندگی ابراهیم(ع) حکم کرد. به هر روی، به نظر میرسد از مجموع مباحث گذشته در تحلیل روایات، بتوان تا حدود زیادی به کشف زمان ابتلاهای حضرت ابراهیم(ع) پی برد و چنین گفت: اساساً همه آزمونهای آن حضرت، یا دستکم بخش عمده آنها، پس از مقام نبوت ایشان است و در هر صورت موجب میشود تا رتبه امامت ایشان را برتر از نبوت بدانیم.
تناسب آزمونها با مقام امامت: نکتهای که لازم است بدان پرداخته شود این است که هرچند قرآن در آیه مورد بحث به طور صریح از مصادیق ﴿كَلِمَاتٍ﴾، سخنی به میان نیاورده، اما همینقدر که لیاقت حضرت ابراهیم(ع) را برای کسب این مقام بیان میدارد، میتواند ما را به حقیقت امر واقف کند که چرا قرآن به طور مشخص درباره اعطای مقام امامت به افراد، دو شرط «صبر» و «یقین» را محرز دانسته میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۱۳۸]. حضرت ابراهیم(ع) نیز در کمال صبر و بردباری و در مقام یقین کامل به منشأ و حکمت آزمونها این مأموریتها را به انجام رسانید. بر این اساس، میتوان احتمال داد تمام مواردی که در قرآن و روایات برای تبیین معنای ﴿كَلِمَاتٍ﴾ ذکر شده، میتواند در گزینش حضرت ابراهیم(ع) برای مقام امامت دخالت داشته باشد؛ چون تحقق تمام این موارد به یک مقصد منتهی میشود و آن مقام تسلیم محض ابراهیم(ع) در برابر پروردگار، بیهیچ شائبه شک و شرک در آنهاست. قرآن، حضرت ابراهیم(ع) را چنین توصیف میکند: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۳۹]. حضرت یوسف(ع) نیز خط توحید ناب را در زندگی اجداد خود از جمله ابراهیم(ع) چنین ترسیم میکند: ﴿وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ﴾[۱۴۰]. پس این موفقیتها، نه به دلیل نفسِ انجام تکالیف است، بلکه به دلیل باور راسخ و عمیق ابراهیم(ع) به رب العالمین و توجه کامل او به توحید ناب است که موجب شده همه تکالیف را بر پایه معرفت به والاترین مراتب توحید با تسلیم محض و کسب رضای معبود، به انجام رساند. این معرفتها، باورها و تسلیمها که در سرتاسر زندگی ابراهیم(ع) موج میزند، منشأ بروز همه کمالات و مقامات ایشان است. به نظر میرسد اگر در مجموعه آیات قبل و بعد آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ درنگ کنیم، به این نکته میرسیم که توجه اصلی قرآن در آیه مورد بحث، نمایاندن «تسلیمپذیری محض» حضرت ابراهیم(ع) در برابر حقتعالی است. چون ابتدا قرآن برای پندارزدایی از یهود و نصارا میفرماید: ﴿وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۱۴۱] و در ادامه، معیار اصلی و اساسی نجات را در عبارتی موجز چنین بیان میدارد: ﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۴۲]. بر اساس همین شاخص، ادعای پیوند با ابراهیم(ع)، یا ادعای بهشت و نجات، محک میخورد. سپس قرآن در ادامه این آیات به فرازی از زندگی ابراهیم(ع) میپردازد که نشان دهد او براساس همان معیار ﴿أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ﴾ به فضایل و مقامات نائل شده است. قرآن در آیه ۱۳۱ سوره بقره به این نکته درباره حضرت ابراهیم(ع) تصریح کرد و فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۴۳]. پس معیار همه ارزشها همین است و بس و حضرت ابراهیم(ع) نیز که همه ادیان، خود را وابسته به ایشان میدانند، براساس همان معیار به درجات و مقامات گوناگون رسید.
آیات پس از آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ نیز برای بیان همین حقیقت است. خدای متعال دعای ابراهیم(ع) را در آیه ۱۲۸ سوره بقره چنین گزارش کرد: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾[۱۴۴]. دعای حضرت برای آن است که شاخص اصلی فراهم آید و باز دعای ایشان در آیه ۱۲۹ سوره بقره که برای هدایت جامعه فرمود: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ...﴾[۱۴۵] نیز برای آن است که الگو و مربی آسمانی مبعوث شود تا جامعه به همان معیار اصلی برای سعادت دست یابد. قرآن کریم بر همین اساس هر کس را که از این شاخص که همان جوهره آیین ابراهیم است روی گرداند، سفیه و سبکسر نامیده و فرموده است: ﴿وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[۱۴۶]. چه اینکه گزینش حضرت ابراهیم(ع) در ادامه همین آیه که فرمود: ﴿وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۱۴۷] بر همین اساس است. چون در ادامه این آیات، یعنی آیات ۱۳۱ تا ۱۳۳ سوره بقره تأمل کنیم دوباره معیار «تسلیمپذیری محض» را مشاهده خواهیم کرد. در این آیات فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ * وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ﴾[۱۴۸]. مدار سخن در این آیات، توحیدباوری و تسلیم در برابر حقتعالی است. قرآن در آیه ۱۳۵ سوره بقره نیز به نحو دیگری پندارزدایی کرد و همان شاخص را با نفی هرگونه شرک از ابراهیم(ع) در قالبی دیگر چنین بیان فرمود: ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۱۴۹] پس حنفیت و باور به توحید ناب بدون شائبه شرک در نظر و عمل، معیار همه ارزشهاست که اساس آیین ابراهیم را در قالب «اسلام» متجلی میسازد. حاصل آنکه، هر چند در روایات، آزمونها به اشکال گوناگون مطرح شده، اما اصل، درک جوهره آنهاست که همان «تسلیمپذیری محض» در برابر اراده و خواست حقتعالی است. شاید به همین دلیل در پایان آیه مورد بحث، خداوند در پاسخ به ابراهیم(ع) که مقام امامت را برای برخی از فرزندان خود درخواست دارد، چنین شرط میکند: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۵۰]. نه آنکه شرط کند افرادی از فرزندان تو به امامت میرسند که در آزمونها موفق باشند؛ چون تنها موفقیت در عمل به تکالیف، شرط نیست؛ بلکه معیار، موفقیتی است که بر پایۀ توحید ناب بنا شود و در آن «تسلیم محضِ رب العالمین بودن» نمایان گردد؛ این تسلیم نیز جز از جان پاک و بیهیچ شائبه شرک (به ویژه شرک عبادی) امکانپذیر نیست، چون هر شرکی در رتبه خود ظلم است و کسی که دچار معصیت است، گرفتار شرک عبادی است و عنوان ظالم بر او صدق میکند و ظالم نیز به مقام امامت نخواهد رسید. توضیح بیشتر این مطلب (به لطف پروردگار)در فصل «بررسی لغزشناپذیری (عصمت) امام» خواهد آمد.[۱۵۱]
نتیجه
- برای شناخت معنای اصطلاحی امام و مقام امامت در آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾، ناگزیر باید از زمان و مواد آزمون (معنای کلمات) حضرت ابراهیم(ع) آگاه شد. چون برای نمونه، اگر زمان ابتلاها تا دوره کهنسالی حضرت ابراهیم(ع) ادامه داشته باشد به گونهای که دستور به ذبح اسماعیل(ع) در آن قرار گیرد، مقام امامت غیر از نبوت و فراتر از آن خواهد بود چون حضرت خلیل به طور قطع در آن مقطع، مقام نبوت را داشتهاند و با موفقیت در این آزمون به مقامی فراتر از آن نائل آمدند؛
- قرآنپژوهان فریقین درباره مواد آزمون اختلاف فراوان دارند که در مجموع میتوان دیدگاه آنان را به دو دسته کلی تقسیم کرد: برخی آن را تعابیر لفظی و برخی رخدادهای عینی میدانند. این اختلاف، از تنوع روایات آنها در این باره نشأت میگیرد؛
- همه روایات در مصادر شیعی، جز یک حدیث مرسل که «کَلِماتٍ» را به رویداد ذبح اسماعیل(ع) تطبیق کرده، این «کَلِماتٍ» را به الفاظی که ابراهیم(ع) با آنها خدای متعال را خوانده تفسیر کرده است. گاهی این کلمات به عباراتی که حضرت آدم(ع)، خداوند را خواند و گاهی به برخی اسماء الهی و نیز به همین عباراتی که خداوند در آیه مورد بحث به ابراهیم(ع) فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، معنا شده است. شواهد و قراینی دیگر این معنای سوم را همراهی میکند؛
- دیدگاههای مفسران شیعی در تبیین کلمات و فاعل ﴿أَتَمَّهُنَّ﴾ یکسان نیست. قرآنپژوهان سنی نیز به نتیجهای قطعی در این باره نرسیدهاند هرچند تبیین کلمات به عبارات لفظی در آیه یاد شده و آیات پس از آن و نیز به روایاتی که میگوید ابتلا به کلمات ده مورد بوده؛ پنج مورد در سر و پنج مورد در بدن، طرفداران بیشتری در میان اهل سنت دارد؛
- اگر روایات و سخنان مفسران فریقین را طبقهبندی کنیم و احتمالهای گوناگونی را که در کلام آنهاست در نظر آوریم، باز میتوانیم به این نتیجه برسیم که زمان ابتلاها، پس از نبوت ابراهیم(ع) بوده و مقام اعطایی امامت از مقام نبوت برتر است. این نتیجه اهمیتی ویژه در تفسیر این آیه دارد. و اساس کاوِشها و پژوهشها در این فصل برای تحصیل همین نتیجه شکل گرفته است؛
- موفقیت ابراهیم(ع) مرهون باور راسخ و عمیق او به رب العالمین و توجه تام به توحید ناب است. این امر موجب شده تا آن حضرت، همه تکالیف را بر پایه معرفت به والاترین مراتب توحید با تسلیم محض برای کسب رضای معبود به انجام رساند و همین باور و تسلیم، منشأ بروز همه کمالات و مقامات آن حضرت بوده است. شاید به همین دلیل است که تنها موفقیت در عمل به تکالیف شرط رسیدن به مقام امامت قلمداد نشده، بلکه معیار، موفقیت در آزمونی است که انجام آن، بدون شائبه شرک و تردید باشد و به همین رو، قرآن از آن با تعبیر ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ یاد کرده است..[۱۵۲]
منابع
پانویس
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود * هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ به کار تو میآید؟ * ای پدر! بیگمان من به چیزی از دانش دست یافتهام که تو بدان دست نیافتهای؛ بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راهی درست رهنمون گردم ای پدر! شیطان را نپرست که شیطان با (خداوند) بخشنده نافرمان است * ای پدر! من میهراسم که عذابی از (خداوند) بخشنده به تو رسد آنگاه دوست شیطان گردی * گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است * و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) میخوانید کناره میجویم و پروردگارم را میخوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم * پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۱-۴۹.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ فخر رازی از قول قاضی عبدالجبار احتمال آنکه ذبح اسماعیل داخل در ابتلاها باشد را میآورد با این وصف میکوشد با تکلّفات متعدد، امامت را در آیه به نبوت معنا کند (ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۸ و ۳۹). پس از این، درباره این نظریه بحث خواهیم کرد.
- ↑ «و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت... بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲-۱۰۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۴۷
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۵.
- ↑ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۹.
- ↑ «هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیسها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ * و سوگند به خداوند تا سر بگردانید در کار بتهایتان چارهای خواهم کرد * آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند» سوره انبیاء، آیه ۵۲-۵۸.
- ↑ «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿فَرَاغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ﴾ «آنگاه (پنهان از مهمانان) نزد خانوادهاش رفت و گوسالهای فربه (که بریان کرده بود) آورد» سوره ذاریات، آیه ۲۶.
- ↑ «و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) میخوانید کناره میجویم و پروردگارم را میخوانم باشد که در خواندن پروردگارم رنجور نباشم» سوره مریم، آیه ۴۸.
- ↑ «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ به کار تو میآید؟» سوره مریم، آیه ۴۲.
- ↑ «همان که مرا آفرید و همو راهنماییام میکند * و همان که به من میخوراند و مینوشاند» سوره شعراء، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ «و برای من در میان آیندگان، نامی نیکو بر جای بگذار» سوره شعراء، آیه ۸۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۸.
- ↑ طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۹.
- ↑ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۶.
- ↑ استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۷۷ و ۷۸.
- ↑ در آیه: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از «مقام ابراهیم» نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
- ↑ در آیه: ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بیگمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
- ↑ کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۱، ص۲۲۵ و ۲۲۶.
- ↑ فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۶۹.
- ↑ عاملی، الوجیز، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ مؤلفان، الامامة والولایة فی القرآن، ص۲۵.
- ↑ بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۹.
- ↑ «آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبهپذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۳۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ «و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
- ↑ جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۴۲۸ و ۴۳۲.
- ↑ مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۹۹.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۴۹
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷ و نیز ر.ک: طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۷۷.
- ↑ قمی، تفسیر منسوب الی قمی، ج۱، ص۵۹؛ ابن طاووس در سعد السعود، ص۸۴ نیز از قول علی بن ابراهیم این روایت را با تعبیر «قال العالم هو الذي ابتلاه...» آورده است.
- ↑ راوندی، الدعوات، ص۴۸، ح۱۱۷.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۰۴.
- ↑ دیلمی، ارشاد القلوب، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۸۳.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۷۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ ر.ک: خویی معجم رجال الحدیث، ج۱۸، ص۲۹۲-۳۰۵. هرچند در سند این روایت افرادی جلیل القدر به چشم میخورند، اما درباره شخصیت مفضل بن عمر اختلاف نظر هست.
- ↑ «در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۳، ص۲۰۶؛ به نقل از طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۴۷۲، رقم ۸۹۹.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۱۲۱.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۱۰۸ و ۱۱۳.
- ↑ خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص۲۹۷ و ۲۹۸.
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ «در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۴.
- ↑ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد * در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟ بیگمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ ر.ک: بحرانی، البرهان، ج۱، ص۲۷۸ و ۲۷۹.
- ↑ بحرانی، البرهان، ج۱، ص۳۷۶ و ۳۷۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶، ح۵؛ سند این حدیث چنین است: علي بن ابراهيم عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن عمر بن اُذينة عن بريد العجلي عن أبي جعفر علامه مجلسی، سند این حدیث را «حسن» ارزیابی میکند آن هم به دلیل پدر علی بن ابراهیم، یعنی «ابراهیم بن هاشم» در سند این روایت که وثاقت او برای ایشان ثابت نشده است اما وثاقت وی جای تردید ندارد و آیتالله خویی برای اثبات آن، به تفصیل بحث کرده است (ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱، ص۳۱۷). دیگر افراد موجود در سند این حدیث ثقه و برخی از آنان از یاران خاص اهل بیت(ع) هستند (درباره عمر بن اذینه، ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۱۸؛ و برید العجلی، خویی، معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۸۵). درباره این روایت و روایات مشابه آن به تفصیل در فصل چهارم، بحث خواهد شد.
- ↑ ر.ک: صدوق، کمال الدین ص۴۱۶ و ۴۱۷، ح۹ و ص۳۲۳، ح۸؛ صدوق، علل الشرائع، ص۲۰۷، ح۶؛ صدوق، معانی الاخبار، ج۱۳۱، ح۱.
- ↑ ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ص۶۵؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۴۶؛ استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج۲، ص۵۵۵، ح۱۰ و ص۵۵۶، ح۱۱.
- ↑ «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
- ↑ «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۱، ح۱.
- ↑ «من از آنچه میپرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه ۲۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۵۳
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴. ابوحیان اندلسی نیز میگوید: «حدیثی صحیح درباره معنای کلمات در دست نیست» (ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط، ج۱، ص۶۰۰).
- ↑ «و (از صحیفههای) ابراهیم که (عهد پیامبری را) بیکم و کاست به جای آورد؟» سوره نجم، آیه ۳۷.
- ↑ «آنگاه که به شامگاهان و آنگاه که به بامدادان، درآیید خداوند را به پاکی بستأیید * و او را در آسمانها و زمین سپاس باد و (نیز) در پایان روز و آنگاه که به نیمروز درآیید» سوره روم، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۸.
- ↑ ر.ک: کلینی، الکافی، ج۲، ص۵۳۴ و ۵۳۵، ح۳۸؛ صدوق، علل الشرائع، ص۳۷، ح۱.
- ↑ «و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۸.
- ↑ ثعلبی الکشف والبیان، ج۱، ص۲۶۷ و ۲۶۸.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز، ج۱، ص۲۰۵ و ۲۰۶.
- ↑ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۱، ص۲۰۱.
- ↑ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۱۱۱ و ۱۱۲.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۱۸۲ - ۱۸۴.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷ و ۳۸.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۷.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸ و ۳۹.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۹۶ و ۹۷.
- ↑ تفسیر النسفی (مدارک التنزیل)، ج۱، ص۷۳.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۶۷.
- ↑ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۸۵.
- ↑ فیروزآبادی، بصائر ذوی التمییز، ج۴، ص۳۷۷.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۰.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «بیگمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
- ↑ ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾ «و از پیروان وی ابراهیم بود» سوره صافات، آیه ۸۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۶۰
- ↑ عبدالرزاق، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۷۶، ح۱۱۶.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۳.
- ↑ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ ذهبی، ذیل مستدرک، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ ظاهراً «ابی صالحک» تصحیف است و «ابی صالح» درست است.
- ↑ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ عبد الرزاق، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۷۶، ح۱۱۴.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۷.
- ↑ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ عبد الرزاق، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۷۶، ح۱۱۵.
- ↑ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۴.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۶.
- ↑ ابن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۵۲۶؛ و نیز، ر.ک: ابن ابیحاتم تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ ابن ابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۶۶
- ↑ ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۷۰
- ↑ ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸.
- ↑ شایان توجه است که قرآن کریم در آیه ۸۳ این سوره، در پایان محاجه ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ﴾ «و این برهان ماست که آن را به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر کس را بخواهیم به پایههایی فرا میبریم؛ بیگمان پروردگار تو، فرزانهای داناست» سوره انعام، آیه ۸۳. این آیه دلالت دارد بر اینکه آنچه قرآن کریم از ابراهیم(ع) در مقام گفتگو با قوم خود نقل کرده و فرموده است: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۹. این گفتگو در مقام احتجاج به شیوه جدال احسن است، نه آنکه در واقع ابراهیم در ربوبیت حق تعالی تردید داشته یا جاهل باشند؛ از جمله ادله بر این مدعا، سخن قرآن از قول حضرت یوسف(ع) درباره حضرت ابراهیم(ع) است که چنین میفرماید: ﴿وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ﴾ «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمیگزارند» سوره یوسف، آیه ۳۸. تعبیر ﴿مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ﴾ که نکره در سیاق نفی است، هر نوع شرکی را در تمام ابعاد و زوایا تعبیر به هر شکل ممکن منتفی میسازد. بنابراین کلام خداوند که پیش از محاجه حضرت ابراهیم در آیه ۷۴ بدین شرح آمده: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵ درباره نتایج این مناظره نیست، بلکه مبنای مناظره و علت موفقیت ابراهیم(ع) در امر محاجّه است، نه آنکه معلول آن باشد. درواقع ارائه ملکوت هستی به ابراهیم، شهود آموزه ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده میشوید» سوره یس، آیه ۸۳ است که موجب ادراک یقینی از ربوبیت حقتعالی در تمام اجزای آفرینش میشود و حضرت ابراهیم(ع) در پی آن، همه چیز را تحت تدبیر رب العالمین در حدوث و بقا میبیند و از آثار آن در آیات دیگر چنین خبر میدهد: ﴿قَالَ أَفَرَأَيْتُمْ مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ * أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ * فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ * الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ * وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ * وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ﴾ «(ابراهیم) گفت: آیا آنچه را میپرستیدید دیدهاید؟ * شما و نیاکانتان؟ * اینان (همه) دشمن منند جز پروردگار جهانیان * همان که مرا آفرید و همو راهنماییام میکند * و همان که به من میخوراند و مینوشاند * و چون بیمار شوم اوست که بهبودیام میبخشد * و همان که مرا میمیراند سپس زنده میگرداند» سوره شعراء، آیه ۷۵-۸۱.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۹۷ و ۹۸.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۵؛ و نیز ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۶۵.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ قمی، تفسیر المنسوب إلی القمی، ج۱، ص۵۹.
- ↑ ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۱، ص۲۸۱ و ۲۸۲.
- ↑ «و آنان که پاکدامنند» سوره مؤمنون، آیه ۵.
- ↑ «و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمیگزارند» سوره یوسف، آیه ۳۸.
- ↑ «و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمیآید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست میگویید هر برهانی دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.
- ↑ «آری، آن کسان که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهند در حالی که نکوکار باشند، بیگمان پاداش آنان نزد پروردگارشان است. و بیمی نخواهند داشت و اندوهگین نمیشوند» سوره بقره، آیه ۱۱۲.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیههایت را برای آنها میخواند» سوره بقره، آیه ۱۲۹.
- ↑ «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی میگرداند؟» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ «در حالی که ما او را در این جهان برگزیدهایم و بیگمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
- ↑ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم * و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید * مگر هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید گواه بودید، آنگاه که از پسران خود پرسید: پس از من چه میپرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را میپرستیم که خدایی یگانه است و ما فرمانبردار اوییم» سوره بقره، آیه ۱۳۱-۱۳۳.
- ↑ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۷۱
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۷۸